جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه

کشتی بان را سیاستی دگرآمد، درحاشیۀ پیروزی "باراک اوباما"

انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با پیروزی اولین رئیس جمهور سیاه پوست در تاریخ آمریکا، "باراک اوباما" پایان گرفت. رقم ناچیزی درحدود یک میلیارد دلار هزینۀ تبلیغاتی "اوباما" شد که از طرف صاحبان قدرتهای مالی، شرکتهای بزرگ صنعتی و تجاری تأمین گردید.مطبوعات و رسانهﻫﺎﻯ خبری که تا چندی پیش انتخاب نخستین زن سیاه پوست آمریکا، "کوندولیزارایس" را به عنوان وزیر امورخارجۀ آمریکا، یک پیروزی تاریخی برای دموکراسی لبیرالی آمریکا تبلیغ میکردند این بار نیز انتخاب آقای"اوباما" را یک تحول بزرگ تاریخی و پیروزی سیاهان و زحمتکشان تئوریزه میکنند و به خورد مردم میدهند. این که مردم از روی نفرت و نارضایتی بی حد وحصر نسبت به سیاستهای ویرانگر و خانمان برانداز و جنگ طلبانه جرج بوش، به "اوباما" رأی دادند، بر کسی پوشیده نیست. این که مردم این بارهم فریب وعده و وعیدﻫﺎﻯ جناح دیگر بورژوازی را خوردهﺍند، جای حیرت و شگفتی نیست. مردم را در چنان شرایطی قراردادهﺍند که باید بین وبا و طاعون یکی را انتخاب کند. دستگاه عظیم تبلیغاتی و شستشوی مغزی انحصارات امپریالیستی این وظیفه را بخوبی انجام داده و می دهند.امروز نیز صرف نظر از رنگ و پوست "باراک اوباما" و وعده های انتخاباتی، وی نیز نمایندۀ انحصارات امپریالیستی است وباید منافع آنها را در جهان با تاکتیکهای مناسب تر به پیش ببرد. "هل من مبارز طلبی" جرج بوش با شکست روبرو شده و کشتی بان را سیاست دگری آمده است. "اوباما" با این "پیروزی تاریخی" نه می خواهد و نه می تواند تغییری در تاریخ چرک وخون امپریالیسم آمریکا ایجاد کند.
وی درعرصۀ داخلی با بحران مالی و شکاف عظیم طبقاتی روبروست. بیش از 45 میلیون از زحمتکشان آمریکا فاقد بیمه های اجتماعی هستند، هیولای فقر وبیکاری و بی خانمانی هرروز روبه فزونی است، کسری بودجۀ بازرگانی و بدهی عظیم مالی به دیگر کشورها ... ازجمله مسائل مهمی هستند که پاسخ بدانها درماهیت و توان "اوباما" نیست. درعرصۀ بین المللی نیز وی نمایندۀ امپریالیسم آمریکا است و باید به دوجنگ ویرانگر و تجاوزکارانه به عراق و افغانستان خاتمه دهد. "اوباما" باید از منافع آمریکا در عراق و افغانستان و کل منطقه خاورمیانه دفاع کند و نقش هژمونی طلبانۀ امریالیسم آمریکا در جهان را درلباس دیگری تأمین نماید. "اوباما" کبوتر صلح نیست. وعدۀ خروج ارتش آمریکا ازعراق درطول 16 ماه و از طرفی گسیل سربازان آمریکائی به افغانستان و تقویت نیروهای اشغالگر و ادامۀ تجاوز به حقوق و تمامیت ارضی و حق تعیین سرنوشت ملت افغانستان و تهدید به اشغال پاکستان درلوای مبارزه علیه "تروریسم".... نشان ازسیاست جنگ افروزانه و تجاوزکارانۀ امپریالیسم آمریکاست که باید توسط جناح دمکراتها این بار اما به رهبری رئیس جمهور سیاه پوست آمریکائی اجرا گردد. این که جرج بوش درافکارعمومی جهان منفوراست و ماهیت واقعی امپریالیسم آمریکا را به نمایش گذاشته است، برکسی پنهان نیست. این که ترور و اشغال کشورها و شکنجۀ وحشیانۀ زندانیان در"گوانتانامو و ابو غریب" نفرت جهانیان را برانگیخته است و آمریکا را بی آبروترکرده است، جای شکی نیست. "اوباما" باید دراین وحشی گریﻫﺎ که به رهبری جرج بوش صورت گرفته است مانور دهد و چهرۀ "انسانی" و دموکراتیک" گذشته را به آمریکا بازگرداند. در واقع، این فشار افکارعمومی جهان است، این شکست سیاست امپریالیسم آمریکا در عراق، افغانستان، لبنان و خاورمیانه است که "اوباما" را وادار کرده تا بخشی از این شکستها را بپذیرد تا افکار عمومی را با خود همراه سازد. وعدۀ بستن زندان "گوانتانامو" نیز درهمین چهارچوب قابل بررسی است. برخی ازعقب نشینی های آمریکا درعرصۀ بین المللی از زبان "اوباما"، به معنی شکست سیاستهای چرک وخون و جنگ افروزانۀ آمریکا است که با وجود بحران عظیم مالی کنونی امکان پیشروی ندارد، باید با لباس جدید "موکراسی لیبرالی" مهار گردد. "اوباما" این رسالت تاریخی را با "پیروزی تاریخی" خود به عهده گرفته است. این که تا چه اندازه وی از این آزمایش تاریخی پیروز بدر می آید، باید منتظر بود و دید.رسالت حل مشکلات عظیم اقتصادی داخلی آمریکا و حل بحران و مسائل بین المللی نظیر جنگ، تجاوز به حقوق ملل و کشتار و خون ریزی فقط درماهیت یک جمهوری سوسیالیستی است.تنها در این صورت است که می توان ازشرعفریت بحران مالی و اقتصادی و جنگ رهایی جست و صلح و رفاه و امنیت را به ارمغان آورد. راه حل دیگری متصورنیست.
دراینجا خالی از فایده نیست تا به انتشار مقالهﺍﻯ مبادرت ورزیم که به مناسبت پیروزی جرج بوش دردورۀ دوم انتخابات ریاست جهموری امریکا درتوفان 59 ارگان مرکزی حزب کارایران در بهمن 1383 درج گردید. آنچه در مورد جرج بوش و آمریکا می گفتیم و یاران آمریکا کتمان می کردند و یا به سکوت برگذار می نمودند پس از باخت مفتضحانۀ جمهوریخواهان در آمریکا و روی کار آمدن "اوباما" ورد زبان همه شده است و توگوئی که همۀ آنها از روز ازل همین حرفها را می زدهﺍند. حزب ما با انتشار مجدد این مقالۀ با ارزش نظر خوانندگان توفان را به مسایل گذشته معطوف می دارد تا از خاطره ها محو نشده و مورد آموزش قرار گیرد.
******
پیروزی دموکراسی لیبرالی در آمریکا بر ضد بشریت
توفان 59 بهمن 1383 فوریه 2005
اکنون مدتهاست که از انتخابات آمریکا گذشته است ولی اظهار نظر حزب ما نسبت به ماهیت این انتخابات مربوط به زمان نیست. عمومی تر و کلی تر است. هدف ما از طرح مسئله گذر از سطح به عمق است و میخواهیم خوش خوابان را بتکانیم تا از خواب خرگوشی بدر آیند و با نگاه علمی به پدیدۀ انتخابات آمریکا برخورد کنند.
این واقعیت همه دانسته است که جرج دبلیو بوش در انتخابات دورۀ اول نه تنها قدر مطلق آراء اش از رقیب دموکراتش آقای الگور کمتر بود بلکه در آراء مردم فلوریدا تقلب کرد و سپس در امور قضائی دخالت مستقیم نمود و با یک کودتای "دموکراتیک" باند کنسرنهای تسلیحاتی و نفتی را در آمریکا بر سر کار آورد. مشاوران بوش در اتخاذ سیاست حمله به عراق و حمایت بیدریغ از اسرائیل، جناحهای صهیونیستی و دست راستی در حکومتش بودند. امروز بر کسی پوشیده نیست که چنئی معاون بوش با شرکت "هالیبرتون" و "بکتل" و نظایر آنها نظیر آقای شولتز وزیر سابق امور خارجه و یا کاسپار واینبرگر وزیر سابق دفاع آمریکا سر و سری دارند و در منافع این شرکتها شریکند.
این حقایق که در چند سال پیش "توفان" نشریۀ حزب ما برملا ساخت امروز حقیقت همه دانستهﺍﻯ است که دیگر حتی کیهان لندنی نیز نمیتواند آن را با تمام مهارتش کتمان کند.
دروغگوئیهای جرج دبلیو بوش نقل مجالس در جهان است. جرج واکر بوش نیز ناچار است برای توجیه ریاکاری خود به عوامفریبی متوسل شود و تمام کاسه کوزه ها را بر سر سازمان "سیا"ی آمریکا و "ام آی6" انگلستان بشکند که گویا
به آنها اطلاعات نادرست دادهﺍند. مضحک است که بپذیریم دولت قدرتمند آمریکا تنها به اعتبار دو سند درجه دوم، همۀ ماشین جنگی خود را به کار بیاندازد و اعتبار بین المللی خویش را بباد حراج ببندد. واقعیت این است که اسناد سازمانهای جاسوسی را نیز بر اساس مصالح خود در مجمع تشخیص مصلحت امپریالیسم جعل کرده بودند. آخر مگر میشود قبول کرد که تصاویر کامیونهای مملو از سلاحهای کشتار جمعی که کالین پاول وزیر امور خارجۀ آمریکا در سازمان ملل در مقابل چشم میلیاردها مردم جهان بر پرده سینما نمایش داد ناشی از اشتباه سازمان "سیا" بوده باشد. آنها حتی طرز کار این آزمایشگاههای سیار شیمیائی را به اطلاع افکار عمومی جهان میرساندند. حال معلوم شده که این کامیونها سیار به منزلۀ آزمایشگاههای شیمیائی اساساً وجود خارجی نداشتند تا "سیا" از آنها عکس گرفته و یا طرح آنها را نقاشی کرده باشد. این تصاویر از اصل ساختگی بوده است. باورکردنی نیست که سازمان "سیا" اسناد جعلی برای فریب رئیس جمهور آمریکا بسازد. ممکن است این سازمان واقعاً به اشتباه دچار شود، ممکن است تحلیل نادرست ارائه دهد ولی امکان ندارد از تأسیساتی که وجود خارجی ندارند عکس بگیرد و آن را به عنوان واقعیت در اختیار رئیس جمهور آمریکا قرار دهد. این دیگر اشتباه نیست، خیانت است و مسلماً سازمان "سیا" نمیتواند به این خیانت مبادرت ورزد. پس فقط یک امکان میماند و آن این که شخص رئیس جمهور به ابتکار تیم مشاوران کلاهبردارش جعل سند کرده باشد و برای آدمکشی و فریب مردم به دروغ و اکاذیب متوسل شده باشد.
این مطالب را که مطالعه میکنید منابعش روشن است. اینها را حزب کار ایران (توفان) از منابع ضد کمونیستی غربی، آمریکائی، آلمانی و فرانسوی و انگلیسی رونویسی کرده است. این است که ایراد اتهام تعصب جوئی و یکجانبه نگری به ما نمی چسبد. اگر کسی خشمی در دل دارد بهتر است بر سر منابع غربی خالی کند.
جرج واکر بوش که در اثر یک کودتای غیر نظامی با در دست داشتن اهرمهای قدرت سیاسی و اقتصادی و رسانه های گروهی بر سر کار آمد جنگی را برای منافع کنسرنها و تسلط بر جهان بر مردم آمریکا تحمیل کرد که از باتلاق آن به سادگی بیرون نخواهد آمد.
این رئیس جمهور همراه با تمام تیم حکومت متجاوزش برای تحقق نیات آزمندانۀ خویش به جعل اسناد دست زد و دروغ گفت، سند سازی کرد، به شانتاژ و تهدید دست زد، سازمان ملل متحد را تحت فشار قرار داد، کلیۀ موازین بین المللی را لگدمال ساخت، به دروغ گفت که دولت صدام حسین دارای بمب اتمی است که هر لحظه ممکن است آن را بر سر آمریکا بیاندازد، به دروغ گفت که دولت صدام حسین دارای بمبهای شیمیائی و میکروبی است و برای ایجاد رعب در آمریکا و جلب افکار عمومی به پخش میکروب سیاه زخم که در آزمایشگاههای نظامی آمریکا تهیه شده بودند دست زد و با کشته شدن چندین آمریکائی محیطی از ترس و ارعاب ایجاد نمود تا سیاست تجاوزکارانۀ خویش را به پیش برند. حال با حدود گذشت دو سال از آن ماجرا صدایش را نیز در نمی آورند. حال که آبها از آسیاب ریخته است اف. بی. آی. آمریکا ظاهراً شتابی در پیگیری مسئله و یافتن خطاکاران ندارد. جان چند آمریکائی در قیاس با منافع کنسرنها ارزشی ندارد.
جرج بوش به دروغ به مردم آمریکا گفت که مردم عراق با دسته گل در کنار دروازه های بغداد در انتظار سربازان آمریکائی صف کشیدهﺍند و زمانی که به دروازه های بغداد رسیدند و از مردم گل بدست خبری نبود برای چند نفر شعبان بی مخ مزدور و اوباش و اراذل خود فروخته که با زور دلار بسیج کرده بودند دسته های گل خریدند تا به سربازان آمریکائی تقدیم کنند و رسانه های آمریکائی از آنها تصویر برداری کرده برای فریب مردم بر سر آنتهای تلویزیونی بفرستند.
در کارنامۀ سیاه جرج واکر بوش فقط دروغ و دغل و تهدید و ارعاب و نقض قوانین حقوق ملل نیست. وی با ایجاد زندان گوانتانامو در بخش اشغالی کوبا، با ایجاد زندان ابوغریب در عراق و شکنجۀ زندانیان سیاسی و نیروهای مقاومت و مردم عادی به فجیع ترین وضع به نقض آشکار حقوق بشر مبادرت کرد که همۀ مجامع انسانی و حقوقی در عرصۀ جهان از آن ابراز انزجار کرده و آن را محکوم نمودند. البته نوکران آمریکا نظیر کردهای ناسیونال شوونیست ایرانی و عراقی، ازنار رئیس جمهور بی شخصیت و نوکر صفت سرنگون شدۀ اسپانیا، سلطنت طلبان ایرانی به رهبری کیهان لندنی از این همه این جنایات ابراز شادمانی کردهﺍند. جرج بوش مبارزۀ استقلال طلبانۀ مردم جهان را علیه سلطه گری آمریکا به بهانۀ مبارزه علیه تروریسم تخطئه میکند و به این بهانه هر جنایت تکاندهندهﺍﻯ را علیه بشریت در خدمت منافع بی حد و مرز آمریکا مجاز میشمارد. جرج بوش بارها و بارها بیان کرده است که هیچ قانونی را که به نظر وی منافع آمریکا را تحدید و یا تهدید کند به رسمیت نمیشناسد. این طبیعتاً قانون زور و قانون جنگل است و با نفس وجود جامعۀ ملل در تناقض کامل است. بزعم بوش ملل و دول جهان از حقوق مساوی برخوردار نیستند برخی از آنها مساوی تر از برخی دگرند، برخی از آنها حق دارند نقش برادر بزرگتر را بازی کنند، به کنترل زندگی دیگران بپردازند، با ایجاد وزارت خانۀ حقیقت جعل سند را جنبۀ قانونی دهند، دموکراسی خویش را که همان سیاست "حق با قوی تر" است و یا "هر که با ما نیست بر ماست" را تحمیل کنند. دموکراسی یعنی آن که هر کس حرف مرا بزند.
در زمان جرج بوش درۀ میان فقر و ثروت در آمریکا عمیق تر شده است. در زمان جرج بوش بزرگترین کمبود بودجۀ تاریخ آمریکا پدید آمده است و اقتصاددانان آمریکائی با سیاستی که در مورد بی اعتبار کردن ارزش دلار در پیش گرفته و یا برای تأمین کسری بودجه به دریافت وام مبادرت میورزند در واقع به حساب ممالک دیگر سطح زندگی خویش را بالا نگاه میدارند.
افتضاحات مالی مربوط به بازی بورس و نقش کلاهبردارانۀ جرج واکر بوش در این افتضاحات، کلاهبرداری کنسرنهای بزرگ صنعتی و تولیدی که با تنظیم بیلانهای ساختگی مالیاتی و درآمد و توان مالی واقعی، حقوق بازنشستگی میلیونها آمریکائی را بالا کشیدند؛ در دوران بوش میزان بیکاری نسبت به دورۀ دموکراتها افزایش پیدا کرد و...
در زمان آقای جرج واکر بوش خرافات مذهبی رنگ و جلای دیگری یافته است، سازمانهای مذهبی برای فریب مردم مانند قارچ از زمین و زمان میرویند و از کمکهای اداری دولت بوش بنام حمایت از سازمانهای خیریه برخوردار میشوند. دولت بودجۀ این سازمانهای مذهبی را از مالیات مردم تأمین میکند. این سازمانهای مذهبی دست راستی وظیفۀ تحمیق افکار عمومی را به عهده دارند و باید ماشین شستشوی مغزی را در آمریکا جلا دهند. این سازمانهای مذهبی هوادار بوش، به شیوۀ امام خمینی که مساجد و تشکیلات روحانیت ارتجاعی را زمینۀ فعالیت و دور خیز خویش قرار داد و جان سختی خرافات چند هزار ساله را پشتوانۀ تبلیغات خویش کرد و بر جهالت عمومی و خوش خیالی و توهم تودهﻫﺎﻯ تحت ستم بنا نهاد، کلیساها و اماکن مذهبی را پایگاه خود قرار دادند و با بلند کردن صلیب مسیح و آوازهای دستجمعی مذهبی و بیاری گرفتن انتحاریون مذهبی که از خواب خوراک خود گذشته بودند و برای رستگاری و اعزام زورکی مردم به بهشت، از در خانهﺍﻯ به در خانۀ دیگر میرفتند و رأی جمع میکردند تا به نیات خود دست یافتند. آنها بیک سازمان مافیائی گسترده، با ظاهری ملکوتی بدل شدهﺍند. فعالین آنها با نقشه های دراز مدت با باز شدن دروازهﻫﺎﻯ شرق عازم اوکرائین بودهﺍند و برای این روزها برنامه ریزی میکردند. آنها پس از تجاوز امپریالیسم آمریکا به عراق از عراق سر در آوردند و در بغداد مایحتاج زندگی مردم را همراه با انجیل مقدس بنام مسیحیت برحق توزیع میکردند و میکنند و دیدنیها و شنیدنیهای خویش را به اطلاع وزارت دفاع آمریکا میرسانند و مزد روزانۀ خویش را به خاطر این کارهای نیک و خیریه و نوعدوستانه دریافت میدارند. هم زندگی این دنیائی آنها تأمین است، هم زندگی آن دنیائیشان و سرشار از غرور ملی در امواج هزارنفره عازم عراقﺍند. این ارتش مذهبی چیزی سازمانیافته تر و مکارانه تر از تشکیلات بسیج جمهوری اسلامی و حوزۀ مدرسین و انواع و اقسام جوامع مذهبی روحانیت در قم است. نقل و انتقال آنها را ارتش آمریکا به عهده گرفته است.
پیروزی بوش در انتخابات که این بار با اکثریت آراء شرکت کنندگان در انتخابات مقدور بود، مورد تردید کسی قرار نگرفت ولی همۀ مفسرین بر این نظر بودند که موازین اخلاقی و مذهبی نقش اساسی را در انتخاب وی بازی کردهﺍند. یعنی اکثریت با کسانی بوده است که قربانی مذهب و تبلیغات ناسیونالیستی قرار گرفتهﺍند. آیا این درست است که مردم آمریکا برای هنجارها و ارزشهای اخلاقی وزنۀ قابل توجهی قائلند. اگر چنین است پس چرا برای این اکثریت مهم نبوده که رئیس جمهور آنها در دور نخست با کودتا بر سر کار آمده است و جای رئیس جمهور واقعی آمریکا را غصب کرده بوده است. مگر این امر یک ارزش اخلاقی نیست.
پس چرا برای این اکثریت مهم نبوده است که این رئیس جمهور به مردم آمریکا آگاهانه دروغ گفته است، سر آنها را کلاه گذارده و آنها را به جنگی کشانده است که تا کنون صد و بیست هزار انسان عراقی در آن بدست نیروی تجاوزکار استعمار به قتل رسیدهﺍند.
آیا دروغگوئی جعل سند و فریب مردم و قتل و جنایت جز ارزشهای اخلاقی است؟
پس چرا برای این اکثریت این مردم، نقض حقوق بشر، نقض موازین بین المللی حقوق ملل، ایراد شکنجه و... کوچک ترین اهمیتی نداشته است. آیا ارتکاب به شکنجه و آدمکشی و توجیه این امر نقض آشکار موازین اخلاقی برسمیت شناخته شده نیست؟
پس چرا برای این اکثریت تمام دسیسه های مالی و دزدیهای بوش و مشاوران و همکاران وی بی اثر بوده است. آیا دزدی و کلاهبرداری جزو مقولات ارزشهای اخلاقی نیست؟
فراموش نکنیم که در انتخابات آمریکا تنها کمی بیش از 50 در صد مردم آمریکا علیرغم تبلیغات شدید شرکت کردهﺍند و جرج بوش با رأی بیش از 26 درصد از کل مردم آمریکا به کرسی ریاست جمهوری تکیه داده است. وی نمایندۀ اقلیت مردم آمریکاست. بخش بزرگی از مردم آمریکا نظام انتخاباتی این دو باند بزرگ سوداگر آمریکا را به زیر پرسش بردهﺍند و فریب این بازی دروغین دموکراسی آمریکائی را نمیخورند و در انتخابات شرکت نمیکنند، زیرا میدانند که نتایج این انتخابات هر چه باشد در زندگی آنها تأثیری نخواهد داشت.
این آمار نشان میدهد که بخش بزرگی از مردم آمریکا دیگر فریب این اکاذیب را نمیخورند. آنها انتخابات این دو باند سوداگر را تحریم کرده بودند. بخش دیگری که با هیجان انگیز کردن روند انتخابات به سبک فیلمهای آلفرد هیچکاک و ایجاد مشغولیات برای همۀ جهان در این انتخابات "دموکراتیک" شرکت کردند در گلهﻫﺎﻯ دسته جمعی بی اراده، از دالانهای شستشوی مغزی گذشته بودند و مانند مالیخولیائیها قادر نبودند متکی بر ارادۀ آزاد در این انتخابات شرکت کنند. ماهیت همۀ انتخابات لیبرالی که به قلاب "دموکراتیک" آویختهﺍند همین است. دموکراسی لیبرالی با رأی نسبی خویش قدرتی را در اختیار سرمایه داران کلان و دشمنان بشریت قرار میدهد که اکثریت مطلق آن را نپذیرفتهﺍند ولی ناچارند به علت عدم دسترسی به اهرمهای قدرت، عدم تشکل، عدم رهبری انقلابی واحد به آن تمکین کنند و بدنبال زندگی روزمرۀ خود بروند. در عوض جرج بوشها این نوع انتخابات را نشانۀ نهادینه شدن دموکراسی در آمریکا جا زده و تبلیغات ایدئولوژیک خویش را به پیش میبرند.
توفان الکترونیک شمار28 آذر ماه 1387
حزب کار ایران ( توفان )