جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)
▼
۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه
افسانۀ استالینیسم
تحریف کنندگان تاریخ(3)
4 – دادگاهﻫﺎﻯ مسکو 1937/1938 و چرا بورژوازی این دوران را "اوج استالینیسم" می نامد.
دیدیم که چگونه در سال 1933 پیروزی بر کولاکﻫﺎ به دست آمده و دشمن اصلی اشتراکی کردن کشاورزی به قول استالین داغان شده ولی هنوز نابود نشدهﺍند. با وجود این جنبش کلکتیویزاسیون علیرغم بزرگ ترین پیروزیﺍش بعد از انقلاب کبیر یعنی درهم شکستن مقاومت کولاکﻫﺎ هنوز به پایان نرسیده بود چرا که حدوداً یک سوم زمینﻫﺎ هنوز در مالکیت خرده دهقانان بود که خود باز هم نشان دهندۀ خصلت داوطلبانۀ کلکتیویزاسیون است. این جنبش تا اواخر سالﻫﺎﻯ 30 به سیر طبیعی خود ادامه داد. علیرغم این، سال 1933 آغاز مرحلۀ جدیدی از چند لحاظ بود.
1 – از لحاظ بین المللی:
در این سال هیتلر در آلمان رسماً قدرت را به دست گرفت. بورژوازی جهت نجات خود از بحرانﻫﺎی پی در پی و برای جلوگیری از انقلاب پرولتاریا که از پیروزیﻫﺎﻯ سوسیالیسم در شوروی الهام می گرفت حکومت را به دست وحشی ترین جناح خود یعنی فاشیسم سپرد.
2 – از لحاظ داخلی:
در این سال در شوروی سوسیالیسم از لحاظ اقتصادی پیروز شد، یعنی نه تنها همان طورکه توضیح دادیم در زمینۀ کشاورزی، اصل مالکیت اشتراکی بر وسائل تولید عمدتاً پیاده شد بلکه هم چنین در سایر زمینهﻫﺎ از قبیل صنایع، تجارت و غیره. در این سال اولین برنامۀ 5 سالۀ اقتصادی شوروی به پایان رسیده و دومین برنامۀ 5 ساله در حال تنظیم و تصویب بود. از آن جائی که شرایط داخلی این دوران، زمینۀ به وجود آمدن اولین دادگاهﻫﺎﻯ مسکو را روشن می کند، در حالی که شرایط بین المللی بیشتر در رابطه با آخرین دادگاه قرار دارد. ما برای این که تاریخی پیش رفته باشیم، این دو بخش را جداگانه مطرح می کنیم.
زمینۀ مادی دادگاهﻫﺎﻯ مسکو از لحاظ داخلی
گفتیم پیروزی بر کولاکﻫﺎ مصادف بود با پایان اولین برنامۀ 5 سالۀ اقتصادی، برنامهﺍﻯ که سالﻫﺎﻯ 28 ــ 1933 را شامل می شود. برنامۀ پنجساله سیمای روسیه را به کلی دگرگون ساخت. روسیه از یک کشور فئودالی و عقب مانده به شکل ناگهانی به یک کشور مترقی و صنعتی مبدل گردید. همه جا کارخانجات بزرگ، تأسیسات عظیم صنعتی برپا گردید. درکنار آن فعالیتﻫﺎﻯ دامنهﺩاری در جهت توسعۀ آموزش و پرورش و پیشرفت علوم به وجود آمد، تعاونیﻫﺎ گسترش یافت، میلیونﻫﺎ واحد خانۀ جدید مدرن برای کارگران ساخته شد و کارگران و زحمتکشان شخصیت واقعی خود را باز یافتند. در زمینۀ فرهنگ و هنر پیشرفتﻫﺎﻯ حیرت انگیزی صورت گرفت و خدمات عمومی، بهداشت، بیمه حوادث در شوروی از ثروتمندترین کشورهای جهان پیشی گرفت. بیکاری و ترس مهیب از آن از بین رفت و امنیت اقتصادی وسیعی به وجود آمد. همۀ این دستاوردها توسط برنامۀ عظیم پنجساله که آن را برخیﻫﺎ جاه طلبانه و دیوانگی بزرگ، توصیف می کردند، به وجود آمد.
استالین نتایج و تجربیات به دست آمده از اجرای این برنامه را چنین جمع بندی می نماید:
» نتیجۀ اجرای برنامۀ 5 ساله در زمینۀ صنایع، کشاورزی و تجارب این بود که ما در تمام شئون اقتصاد ملی، اصل سوسیالیسم را پیاده کرده و تمام عناصر سرمایهﺩاری را بیرون راندیم.
این امر منطقاً می بایستی چه چیزی را به دنبال داشته و عملاً باعث آن شد که آخرین بقایای طبقات میرندهۀ یعنی صاحبان صنایع، تجار، دلالان، اشرافیون سابق، کشیشان، کولاکﻫﺎ و دارو دستهﺍشان، افسران سابق تزار، اعضای سابق پلیس و ژاندارمری، انواع مختلف روشنفکران بورژوائی با تمایلات شووینیستی و سایر عناصر ضد شوروی از موقعیت ممتاز اجتماعی خود رانده شوند. این "رانده شدهﻫﺎ" به تمام نقاط کشور پخش شده و خود را در کارخانجات ما، در مؤسسات ما، در شرکتﻫﺎﻯ کشتیرانی و راه آهن و به خصوص در کلکتیوهای کشاورزی کلخوزها و سوخوزهای ما پنهان کردند. آنها خود را تحت عناوین "کارگر" و "دهقان" پنهان کرده و حتی برخی از آنها به داخل حزب رخنه کردند. اینﻫﺎ چه چیزی را همراه خود آوردند؟ البته که احساس تنفر خود را، نسبت به قدرت شوراها، احساس دشمنی بی حد و مرز خود را نسبت به اشکال نوین زندگی، اقتصاد و فرهنگ ما. این آقایان مسلماً قدرت حملۀ مستقیم نظامی را علیۀ قدرت شوراها ندارند، آنها و طبقاتشان چندین بار سعی کردند با مبارزۀ مسلحانه قدرت شوراها را سرنگون کنند ولی شکست خورده و تار و مار شدند. به این خاطر تنها کاری که از دستشان برمی آید خرابکاری به عناوین مختلف علیۀ کارگران، دهقانان تعاونی، حکومت شوروی و حزب است و آنها این خرابکاری خود را مخفی انجام می دهند. انبارهای ما را به آتش می کشند ، ماشین آلات کارخانجات را خراب می کنند، به خرابکاریﻫﺎﻯ سازمان یافته در کلخوزها و سوخوزها دست می زنند، حتی برخی از آنها که استادان دانشگاه نیز در میان آنها پیدا می شود، سرم طاعون را به چهار پایان کلکتیوهای کشاورزی تزریق می کنند.
بیماری مننژیت را در میان اسبان شیوع می دهند و غیره. ولی فعالیت این "رانده شدهﻫﺎ" به اینجا ختم نمیشود. کار اصلیﺍشان در زمینۀ دیگری است و آن هم سرقت و حیف و میل کردن اموال و اجناس دولتی و یا تعاونی به مقیاس بسیار وسیع است. این سرقت و حیف و میل در کارخانجات شروع شده و به تجارتخانهﻫﺎ و فروشگاهﻫﺎ، انبارهای راه آهن و از همه مهم تر واحدهای کشاورزی گسترش می یابد. این فعالیت اصلی "رانده شدهﻫﺎ" است. آنها با غریزۀ طبقاتی شان حس می کنند که پایۀ جامعۀ سوسیالیستی را مالکیت اجتماعی تشکیل می دهد و اگر بخواهند با جامعۀ سوسیالیستی مبارزه کنند، باید پایۀ آن را نابود سازند و آنها عملاً نیز کوشش می کنند از طریق سرقت و حیف و میل سازمان یافته در مقیاس وسیع، مالکیت اجتماعی را نابود کنند.
آنها جهت سازماندهی سرقتﻫﺎﻯ خود از طرز تفکر و عادتﻫﺎﻯ قدیمی دهقانان که ریشۀ خود را در مالکیت خصوصی دارد، استفاده می کنند، از طرز تفکر دهقانانی که تا دیروز به تولید فردی مشغول بوده و امروز عضو سازمان تولید اجتماعیﺍند. اقلاً برای مارکسیستﻫﺎ روشن است که آگاهی انسانﻫﺎ در تکامل خود از شرایط عینی زندگیشان عقب می ماند. دهقانان ما امروز از لحاظ شرایط عینی زندگیشان عضو کلکتیواند یعنی تولید کنندگان اجتماعیﺍند و نه تولید کنندگان فردی ولی آگاهی شان هنوز آگاهی قدیمی است، یعنی آگاهی مالکان خصوصی. باقیماندگان طبقات استثمارگر از این آگاهی دهقانان که مربوط به دوران مالکیت خصوصی می شود، استفاده می کنند تا سرقت اموال اجتماعی را سازمان داده و بدین ترتیب مبنای سیستم اجتماعی شوروی، یعنی مالکیت اجتماعی را نابود سازند.
بسیاری از رفقای ما نسبت به این پدیده بی تفاوتﺍند و اهمیت آن را درک نمی کنند. آنها هیچ مسئلۀ خاصی در آن نمی بینند. ولی این رفقا در اشتباه بزرگی به سر می برند. اساس و پایۀ نظام اجتماعی ما را مالکیت اجتماعی تشکیل می دهد، همان طور که پایه و اساس سرمایهﺩاری را مالکیت خصوصی تشکیل می دهد. سرمایهﺩاران، مالکیت خصوصی را مقدس اعلام کرده و بدین ترتیب در دوران انقلاب بورژوائی نظام اجتماعی سرمایهﺩاری را استحکام بخشیدند. ما کمونیستﻫﺎ به طور یقین باید مالکیت اجتماعی را مقدس اعلام کنیم تا بتوانیم اشکال جدید اقتصاد سوسیالیستی را در تمام زمینهﻫﺎﻯ تولید و توزیع استحکام بخشیم... بدین منظور چندی پیش حکومت شوروی قانون حفاظت از مالکیت اجتماعی را به تصویب رساند. این قانون در مقطع کنونی اساس قانونگذاری انقلابی ما را تشکیل می دهد. اجرای بدون قید و شرط آن اولین وظیفۀ هر کمونیست، هر کارگر و هر دهقان تعاونی است... بدین خاطر مبارزه برای حفاظت از مالکیت اجتماعی یکی از وظائف عمدۀ حزب است. مبارزهﺍی که باید با تمام قوا و تمام وسائلی که قوانین شوروی در اختیارمان می گذارد، به پیش برده شود. آن چیزی که امروزه بدان احتیاج داریم یک دیکتاتوری قوی و نیرومند پرولتاریاست. جهت ریشه کن کردن بقایای آخرین طبقات میرنده و درهم شکستن سرقتﻫﺎﻯ سازمان یافتۀ آنان. بعضی از رفقا، تز از بین رفتن طبقات، ایجاد جامعۀ بی طبقه و از بین رفتن دولت را اشتباه فهمیدهﺍند. آنها این تز را با بی عملی، بی تفاوتی و حتی گاهی با تئوری ضد انقلابی تضعیف مبارزۀ طبقاتی و تضعیف قدرت دولتی در شرایط کنونی اشتباه گرفتهﺍند. لازم به گفتن نیست که چنین افرادی هیچ نکتۀ مشترکی با حزب ما ندارند. اینها یا منحرف شدهﺍند و یا افرادیﺍند دو رو که باید از حزب اخراج شوند. طبقات از طریق تقویت و پیشبرد مبارزۀ طبقاتی ازبین می روند و نه از طریق تضعیف مبارزۀ طبقاتی. دولت از طریق تقویت حداکثر قدرت اجرائیﺍش جهت نابودی بقایای طبقات میرنده و درهم شکستن محاصرۀ اقتصادی امپریالیسم از بین خواهد رفت و نه از طریق تضعیف قدرت اجرائیﺍش. محاصرهﺍی که نه تنها هنوز پابرجاست بلکه به این زودی هم از بین نخواهد رفت. ما با اجرای برنامۀ 5 سالۀ اقتصادیمان آخرین بقایای طبقات دشمن را از مواضعشان در زمینۀ تولید بیرون راندیم. به طبقۀ کولاکﻫﺎ ضربه آورده، زمینۀ نابودیشان را فراهم ساختیم. این نتیجۀ برنامۀ پنجسالۀ اقتصادی در زمینۀ مبارزه علیۀ آخرین گردانﻫﺎﻯ بورژوازی است، ولی این هنوز کافی نیست. وظیفۀ ما امروز این است که این "رانده شدهﻫﺎ" را از کارخانجات و مؤسسات مان نیز بیرون رانده، آنها را برای همیشه خلع سلاح کنیم....
باید در نظر داشت که تقویت قدرت حکومت شوروی تقویت مقاومت آخرین بقایای طبقات میرنده را نیز به دنبال خواهد داشت. آنها درست به خاطر این که در حال مرگﺍند و آخرین روزهای زندگی خود را می گذرانند، از یک شکل مقاومت به اشکال دیگری، به اشکال حادتری از مقاومت دست خواهند زد و عقب مانده ترین اقشار جامعه را علیۀ قدرت شوراها بسیج خواهند کرد. در این راه آنها از هیچ جنایتی، از هیچ اقدامی جهت بدنام کردن حکومت شوراها و جهت بسیج عقب مانده ترین عناصر ابا نخواهند ورزید. در یک چنین اوضاعی بعید نیست که ارتشﻫﺎﻯ شکست خوردۀ احزاب ضد انقلابی اس.ارها، منشویکﻫﺎ، ناسیونالیستﻫﺎ و هم چنین تکه پارهﻫﺎﻯ عناصر ضد انقلابی ترتسکیستﻫﺎ و منحرفین راست، تکانی به خود داده، چه در مرکز و چه در نواحی دور افتاده، دست به اقدامات ماجراجویانه بزنند. البته ما هیچ خوفی از اینها نداریم. ولی باید تمامی احتمالات را در نظر بگیریم اگر می خواهیم سریع و بدون قربانی زیادی کار این عناصر را یکسره کنیم.
بدین خاطر آن چیزی که بلشویکﻫﺎ امروزه بیش از هر چیز بدان محتاجﺍند، هوشیاری انقلابی است. «.
( نقل از آثار منتخب استالین جلد 2 ص 166 به زبان آلمانی ــ دورتموند 1979).
این به طور مختصر اوضاع حاکم در سال 1933 بود. برنامهﻫﺎﻯ پنجسالۀ اقتصادی قدم به قدم طبقات استثمارگر را نابود می کرد و این طبقات برای نجات از نابودی به هر توطئهﺍﻯ دست می زدند. طبیعی است که آنها نمی خواستند امتیازات خود را از دست بدهند و حاضر نبودند قدرت خود را بر انسانﻫﺎ از دست بدهند و هم چنین گروهﻫﺎﻯ سیاسی شکست خورده در چنین فضائی مجدداً سربلند کرده، به فعالیتﻫﺎﻯ تروریستی مشغول شدند. موجی از تروریسم و خرابکاری شوروی را فراگرفته است. در ذیل به ذکر فقط برخی از آنها می پردازیم.
در تابستان 1934 توطئهﺍﻯ در ارتش سرخ، مشخصاً در پادگان پتروساودوسک کشف شد. تحقیقات واحد امنیتی در این مورد به عهدۀ سرگئی کیروف عضو دفتر سیاسی و دبیر سازمان حزبی شهر لنین گراد بود که بعد از تحقیقات لازمه و دنبال کردن سرنخ توطئۀ پتروساودوسک به این نتیجه رسیدند که دبیر سازمان حزبی منطقۀ اورال با یک شبکۀ اپوزیسیون در مسکو، لنینگراد، کیف و تفلیس در ارتباط بوده و نشریات مخفی در چاپخانۀ حزب به چاپ می رسانده است.
در دسامبر 1934 کیروف در دفترش واقع در لنینگراد به قتل می رسد. قاتل بلافاصله دستگیر شده و تحقیقات اولیه نشان می دهد که هدف از این قتل جلوگیری از کشف توطئهﻫﺎﻯ دیگری بوده است. این عمل یعنی به قتل رساندن یکی از اعضای دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب بلشویک سرآغاز جریانی است که بورژوازی آن را "اوج استالینیسم" می نامد، یعنی دادگاهﻫﺎﻯ مسکو.
سرآغاز گفتیم که به دنبال ترور سرگئی کیروف، افراد مهم دیگر حزب و مملکت به قتل رسیدند. کوی بیشف عضو دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی، منشینسکی عضو کمیتۀ مرکزی و رئیس واحد امنیتی کشور، ماکسیم گورکی و هم چنین پسر ماکسیم گورکی. فقط در سال 1935 بیش از 100 نفر از کادرهای حزب و دولت مورد سوقصد قرار گرفته و به قتل رسیدند. در همین مدت بیش از 1000 مورد خرابکاری و عمل تروریستی در پروندهﻫﺎﻯ دادگاهﻫﺎﻯ شوروی به ثبت رسیده است. وظیفۀ حزب بلشویک در مقابل این همه جنایات چه بود؟ آیا می بایستی آرام می نشست؟ آیا می بایست در مقابل منطق بورژوازی تسلیم می شد؟ منطق بورژوازی می گفت "آرام بنشین تا سرت را ببرم" چرا که اگر تکان بخوری و از خودت دفاع کنی مُهر استالینیسم را بر پیشانیﺍت می کوبم. بله این است منطق بورژوازی!
ولی حزب بلشویک چه کرد؟ حزب بلشویک اول از خود شروع کرد و خود را مورد تصفیه قرار داد چرا که حزب بعد از پیروزی انقلاب و جنگ داخلی بسیار رشد کرده بود و دارای 3 میلیون عضو بود. در حالی که در آستانۀ انقلاب اکتبر بیش از 50 هزار عضو نداشت. طبیعی است که در این موج عظیم عضوگیری بعد از پیروزی، مقدار قابل ملاحظهﺍﻯ افراد فرصت طلب و "کاریریست" نیز وارد حزب شده بودند و واحدهای حزبی هوشیاری لازم را در مورد این افراد به کار نبرده بودند. برخی اعضاء نیز از فعالیت دوران انقلابﺍشان کاسته و به اعضای غیر فعال تبدیل شده بودند. بدین خاطر عضویت هر عضو حزب مورد تجدید نظر قرار گرفته و تمامی کارتﻫﺎﻯ عضویت جمع آوری شده و تک تک مورد بررسی قرار گرفتند. نتیجۀ این تصفیۀ حزبی این بود که تا سال 1937 هشت صد هزار نفر از عضویت حزب برکنار شدند. این رقم 25% اعضای سابق را در بر می گرفت، یعنی یک چهارم حزب شامل تصفیه گردید.
بعد از تصفیۀ حزب نوبت به سازمانﻫﺎﻯ تودهﺍﻯ، دستگاهﻫﺎﻯ دولتی و ادارات و مؤسسات دولتی رسید و تمامی آنها از افراد نا لایق، عناصر دشمن و بقایای طبقات استثمارگر و ابزار آنها تصفیه گشتند. در این میان افرادی که مرتکب جنایت شده و یا به نوعی قوانین کشور را زیر پا گذاشته بودند، مورد مجازات قرار گرفنتد.
بدین ترتیب در طول سالﻫﺎﻯ 1935 الی 1938 در مجموع برای 140 هزار نفر در تمام شوروی دادگاه تشکیل شد که در این میان 40 هزار نفر عضو سابق حزب بودند یعنی از 800 هزار نفر تصفیه شدگان از صفوف حزب یک بیستم
(از هر 20 نفر یک نفر) تحت تعقیب قضائی قرار گرفتند. بد نیست برای این که روشن شود تا چه اندازه تبلیغات بورژوازی مبنی بر "اوج استالینیسم" پوچ و غلوآمیز است. کمی بیشتر از ارقام و فاکتﻫﺎ استفاده نمائیم. جمعیت شوروی در آن دوران 180 میلیون نفر بود. طبق آمار شوروی طبقات استثمارگر بعد از انقلاب اکتبر در مجموع 3% از جمعیت را تشکیل می دادند یعنی 6 میلیون نفر انسان. همان طور که دیدیم از این 6 میلیون نفر استثمارگر، بیش از 140 هزار نفر تحت تعقیب قضائی قرار نگرفتند، یعنی 6% کل جمعیت کشور. ادامه دارد