جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

تحریف کنندگان تاریخ
افسانۀ استالینیسم(4)

دادگاهﻫﺎﻯ بزرگ مسکو

و اما برسیم به آن دادگاه هائی که بیش از همه مورد توجه افکار عمومی قرار گرفتند و بورژوازی نیز بیش از همه روی آنها در تبلیغات ضد کمونیستی خود تکیه میکند. این دادگاهها که متهمین آنها از جمله کادرهای بالای حزب بودند و به خاطر مبارزۀ تروریستی علیۀ سوسیالیسم مورد محاکمه قرار گرفتند، عبارت بودند از:
1 ــ دادگاه زینویف و کامنف که در مدارک رسمی از آن به عنوان دادگاه علیه "مرکز تروریستی ترتسکی ــ زینویف" یاد می شود. این دادگاه در سال 1936 تشکیل گردید و متهمین آن به غیر از زینویف و کامنف 14 نفر دیگر بودند.
2 ــ دادگاه پیاتاکوف و رادک تحت عنوان دادگاه علیۀ "مرکزیت موازی ترتسکیستی و ضد شوروی" که در ژانویۀ 1937 تشکیل شد و متهمین آن به غیر از رادک، پیاتاکوف، سوکولنیکوف، سربرریاکوف و 13 نفر دیگر بودند و بالاخره
3 ــ دادگاه بوخارین که از آن به عنوان دادگاه علیۀ "بلوک راستﻫﺎ و ترتسکیستﻫﺎ" نام برده می شود. این، آخرین و بزرگ ترین دادگاهﻫﺎﻯ مسکو در سال 1938 بود با بوخارین، ریکوف، یاگودا و 18 نفر دیگر به عنوان متهمین.
در کنار این 3 دادگاه که همگی علنی بودند، باید از یک دادگاه نظامی نیز نام برد که غیر علنی بود و متهمین آن 11 افسر ارتش سرخ بودند در این 4 دادگاه در مجموع 66 نفر مورد محاکمه قرار گرفتند که از میان آنها 50 نفر محکوم به اعدام شدند و بقیه به حبسﻫﺎﻯ طولانی محکوم گردیدند.
مبنای این احکام مدارک به دست آمده از فعالیت متهمین، تعداد زیادی شواهد افراد مربوطه، اعترافات تعدادی از متهمین و روند خود دادگاهﻫﺎ بود که (به غیر از یکی) نه تنها علنی بلکه مستقیماً با حضور تودهﻫﺎﻯ وسیعی از مردم شوروی تشکیل می گشتند، طوری که بورژوازی در تبلیغاتش همواره از "دادگاهﻫﺎﻯ نمایشی" صحبت می کند. تمامی پروندهﻫﺎﻯ این دادگاهﻫﺎ و کلیۀ مطالب رد و بدل شده در جلدهای قطوری تحت عنوان "گزارش دادگاهی" منتشر شده و به مهم ترین زبانﻫﺎﻯ خارجی ترجمه شده و به عنوان مدارک تاریخی در دسترس عمومﺍند.
ما نخست به دو دادگاه اول و عمدتاً به دادگاه زینویف و کامنف می پردازیم و در آخر مهم ترین دادگاه یعنی دادگاه بوخارین را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
دربارۀ دادگاه اول در پرونده چنین می خوانیم:
» ادعا نامه علیۀ زینویف، کامنف، یودوکیموف و... به خاطر جنایت در رابطه با مواد 19 و 58 قانون جزائی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی.
در تاریخ 15 و 16 ژانویه 1935 دادگاه نظامی دیوانعالی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در جلسۀ خود در لنینگراد فعالیت گروه ضد انقلابی مخفی "مرکز مسکو" را که رهبران اصلی آن زینویف، کامنف، یودوکیموف و باگایف بودند، مورد بررسی قرار داد. دادگاه به این نتیجه رسید که گروه موسوم به "مرکز مسکو" در طول چندین سال فعالیت ضد انقلابی چندین گروه مخفی متشکل از طرفداران زینویف را رهبری می کرده؛ از جمله فعالیت ضد انقلابی گروه نیکلایف، کوتولینوف را که در اول دسامبر سال 1934 ترور ناجوانمردانۀ رفیق سرگئی کیروف را به اجراء در آورد. دادگاه به این نتیجه رسید که "مرکز مسکو" رهبری ایدئولوژیک و سیاسی گروه طرفداران زینویف را در لنینگراد به عهده داشته و از تمایلات تروریستی این گروه نه تنها آگاهی داشته بلکه این تمایلات را تشویق کرده است. این را حتی متهمین زینویف و کامنف نیز اعتراف می کردند ولی شرکت در ترور را منکر شده و فقط مسئولیت اخلاقی و سیاسی آن را به عهده می گرفتند.
اما طوری که اکنون روشن شده است دادگاه در آن تاریخ یعنی یک سال و نیم پیش اطلاعات کامل در مورد ترور رفیق سرگئی کیروف نداشت. اطلاعاتی که نقش واقعی رهبران "مرکز مسکو" را از طرفی و رهبران گروهﻫﺎﻯ مخفی ترتسکیستی را از طرف دیگر در فعالیتﻫﺎﻯ زیرزمینی و تروریستی طرفداران زینویف فاش می کند.
بر مبنای فاکتﻫﺎئی که امروزه در دست است، فاکتﻫﺎئی که در سال 1936 در رابطه با کشف تعدادی از گروهﻫﺎﻯ تروریستی ــ ترتسکیستی و طرفداران زینویف توسط ارگانﻫﺎﻯ تحقیقی به دست آمدند، باید این نتیجه را گرفت که محکومین دادگاه علیۀ "مرکز مسکو" یعنی زینویف، کامنف، یودوکیموف و باکایف در واقع نه تنها از تمایلات فاشیستی طرفداران خود در لنینگراد مطلع بودند، بلکه سازماندهندگان مستقیم ترور رفیق سرگئی کیروف بودهﺍند. تحقیقات اولیه روشن کرده است که 4 نفر نامبرده همراه با عدۀ دیگری از متهمین که در ادعانامه از آنها نام برده خواهد شد، مبتکرین و سازماندهندگان برنامهﻫﺎﻯ تروریستی دیگری نیز بودهﺍند که علیۀ رهبران حزب بلشویک و دولت شوراها در حال تدارک بودند. «
این تحقیقات هم چنین فاش نمودند که طرفداران زینویف فعالیت جنایت آمیز خود را در رابطۀ مستقیم و در وحدت کامل با ترتسکیستﻫﺎ و شخص ترتسکی که در خارج به سر می بُرد، انجام می دادند. فاکتﻫﺎﻯ جدیدی که از آنها نام برده شد، عبارتند از:
» 1ــ اواخر سال 1932 وحدت ترتسکیستﻫﺎ با گروه زینویف به وجود آمد. شکل تشکیلاتی این وحدت؛ ایجاد مرکزیت واحدی بود متشکل از متهمین دادگاه یعنی زینویف، کامنف، یودوکیموف، و باکایف از طرف گروه زینویف و هم چنین سیمرنف، ترواگانیان و مراچکوفسکی از طرف ترتسکیستﻫﺎ.
2 ــ شرط اصلی وحدت این دو جریان ضدانقلابی، به رسمیت شناختن ترور فردی علیۀ رهبران حزب بلشویک و دولت شوراها توسط طرفین بود.
3 ــ از این تاریخ به بعد (از سال 1932) این بلوک تحت رهنمودهای مستقیم ترتسکی که از طریق افراد معینی به مرکزیت واحد منتقل می گشت تمامی فعالیت دشمنانۀ خود را علیۀ حزب و دولت عمدتاً روی سازماندهی عملیات ترور علیۀ رهبران عالیرتبۀ حزب بلشویک و دولت شوراها متمرکز نمود.
4 ــ بدین جهت مرکزیت واحد این بلوک سازماندهی گروهﻫﺎﻯ تروریستی مشخص را تدارک می دید و این گروهﻫﺎ اقدامات عملی مشخص را جهت ترور رفقا استالین، وروشیلف، کاگانویچ، کیروف، اورژنیکیدزه، ژدانف، کوسیور، پوستیشف و دیگران انجام داده بودند.
5 ــ در تاریخ 1 دسامبر 1934 رفیق سرگئی کیروف توسط یکی از این گروهﻫﺎﻯ تروریستی متشکل از نیکلایف، رومیانزف، ماندلستام، لوین، کوتولینوف و دیگران به دستور مستقیم زینویف و ترتسکی تحت رهبری مستقیم مرکزیت واحد، ناجوانمردانه به قتل رسید و نامبردگان در تاریخ 28 و 29 دسامبر 1934 توسط دادگاه نظامی دیوانعالی جماهیر شوروی سوسیالیستی محکوم گشتند.
بازجوئیﻫﺎﻯ به عمل آمده از زینوف، کامنف، یودوکیموف، یاکایف، مراچکوفسکی و تعداد دیگری از متهمین نشان دهندۀ این است که تنها انگیزۀ تشکیل بلوک واحد ترتسکی، زینویفسکی، تصرف قدرت به هر قیمت و مؤثرترین وسیله جهت رسیدن به این هدف سازماندهی عملیات تروریستی علیۀ رهبران عالیرتبۀ حزب و دولت بوده است.
بدون کوچک ترین تکیه گاه در طبقۀ کارگر و تودهﻫﺎﻯ زحمتکش اتحاد جماهیر شوروی عاری از هر گونه سلاح ایدئولوژیک و برنامۀ سیاسی و پر از تنفر بی حد و مرز علیۀ پیروزیﻫﺎﻯ سوسیالیستی میهن، رهبران این بلوک ضد انقلابی ترتسکی، زینویف و کامنف بالاخره در باتلاق تروریسم کاملاً فرو رفته؛ با هارترین دشمنان حکومت شوراها پیمان اتحاد بسته و بدین ترتیب به نیروی سازماندهندۀ بقایای طبقات استثمارگر که در اتحاد شوروی سرکوب شدهﺍند، تبدیل گشتهﺍند. آنها اوایل امید خود را به این بسته بودند که بعد از موفقیتﻫﺎﻯ اولیۀ سوسیالیسم در شوروی مشکلاتی ظهور خواهند کرد که حکومت شوراها از پس آن برنخواهد آمد. اما وقتی که دیدند که حکومت بر مشکلات فائق گشته و میهن مان سربلند بیرون آمد، تمامی امید خود را به حاد شدن روابط بین المللی، جنگ و شکست قدرت شوروی بستند. از آنجائی که این امید نیز به یأس تبدیل گشت، دست به اسلحه برده، گروهﻫﺎﻯ مخفی تروریستی تشکیل داده و ناجوانمردانه ترین وسیلۀ مبارزه یعنی ترور را به کار می برند.
توطئه گران ترتسکیستی ــ زینویفیستی امروزه مبارزۀ خود را علیۀ حزب و دولت، دیگر با این دلیل خود که سیاست نادرست حزب و دولت و این که حزب بلشویک کشور و دولت شوراها را به سوی نابودی سوق می دهد، توجیه نمی کنند، طوری که در گذشته ادعا می کردند، آنها امروزه انگیزۀ اصلی خود را در استفاده از ترور در موفقیتﻫﺎﻯ به دست آمده در زمینۀ ساختمان سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی و در رابطه با شکوفائی اقتصادی و فرهنگی کشور می بینند، چرا که این موفقیتﻫﺎ، ورشکستگی کامل ایدئولوژیک و سیاسی ترتسکیستﻫﺎ و زینویفیستﻫﺎ را به نمایش گذاشته و بدین جهت تنفر آنها را دامن می زند. امروزه تمامی انگیزۀ آنها در انتقامجوئی از قدرت شوروی به خاطر نقش بر آب ساختن تزهای سیاسی شان خلاصه می گردد. «
(نقل از گزارش دادگاه علیۀ مرکزیت ترتسکی ــ زینویف، مسکو 1936).

پس این دادگاه که اولین دادگاه در میان سه دادگاه بزرگ علنی که در مسکو تشکیل شده بودند، بود. در واقع یک دادگاه تجدید نظر بود، چرا که یک سال پیش یعنی 1935 که ترور سرگئی کیروف مورد بررسی قرار گرفت زینویف و کامنف فقط مسئولیت اخلاقی و سیاسی این ترور را پذیرفتند. در حالی که هر نوع رابطۀ تشکیلاتی را با این جنایت منکر شدند. یک سال پیش آنها انکار کرده بودند که در تدارک و برنامه ریزی این جنایت شرکت داشته و در واقع سازماندهندگان اصلی آن بودند، بدین جهت نیز به عنوان شریک جرم از لحاظ قضائی فقط به حبس محکوم شده بودند. ولی اکنون توسط اسناد و فاکتﻫﺎﻯ جدیداً به دست آمده ثابت شده بود که اعتراف یک سال پیش آنها دروغ بوده و تمامی حقیقت را دربر نمی گرفت. آنها نه تنها در رابطۀ مشخص تشکیلاتی با گروه تروریستی که مرتکب این جنایت شده بود، قرار داشتند، بلکه از سال 1932 مخفیانه بلوک واحدی با ترتسکی تشکیل داده بودند در حالی که در آن سالﻫﺎ از ترتسکی علناً به عنوان دشمن خلق نام می بردند. بنابراین دو گروه سابق اپوزیسیون داخل حزبی، علیۀ حزب و دولت متحد شده و تا حد اتحاد تشکیلاتی نیز پیش رفته بودند. از طرفی ترتسکیستﻫﺎ که از اوایل سالﻫﺎﻯ 20 علناً در تضاد با خط و مشی حزب مبنی بر ساختمان سوسیالیسم قرار داشته و بالاخره بعد از سالﻫﺎ بحث و جدل در داخل حزب بر سر امکان ساختمان سوسیالیسم در یک کشور و مخالفت شدید آنها با برنامۀ صنعتی کردن سوسیالیستی کشور در سال 1927 به خاطر فراکسیونیسم یعنی تشکیل مخفیانۀ سازمان خود در داخل حزب بلشویک از حزب اخراج گشته بودند.
و از طرف دیگر طرفداران زینویف که از اواسط سالﻫﺎﻯ 20 مخالفت خود را با خط و مشی حزب شروع کرده و به خاطر فعالیت ضد حزبی اخراج شده ولی بعد که به اشتباه خود پی برده بودند، هیچ گاه مورد مجازات قرار نگرفتند ولی مسلماً مورد انتقاد قرار گرفته و همان طور که خودشان مبارزۀ سیاسی می کردند، مورد حملات سیاسی قرار گرفته و از لحاظ تشکیلاتی نیز بالطبع اقداماتی علیۀ آنها انجام گرفته بود. به عنوان مثال در اواسط سالﻫﺎﻯ 20 که حزب بلشویک بیش از 750000 عضو داشت، برنامۀ سیاسی اپوزیسیون در مقابل برنامۀ حزب به رأی گذاشته شد. مقدار رأئی که ترتسکی برای برنامۀ خود به دست آورد، از 4000 تجاوز نمی کرد. گذشته از این، این رأی در مقابل 746000 تماماً از حوزهﻫﺎﻯ دانشگاهی و واحدهای فرهنگی آمده بودند. این شکل مبارزۀ سیاسی حزب بود که با مخالفین به کار بسته می شد و روشن است که بالاخره بخصوص بعداز پیروزیﻫﺎﻯ سوسیالیسم در سالﻫﺎﻯ 30 منجر به انفراد سیاسی کامل آنها گشت. وقتی در اواخر سالﻫﺎﻯ 30 مشخص شد که دستﻫﺎیشان را آلوده به خون بهترین و فداکارترین فرزندان طبقۀ کارگر و مؤمن ترین کادرهای حزب کردهﺍند مسلم است که به سزای اعمال خائنانۀ خود رسیدند. موقعی که در دادگاه در حضور تودهﻫﺎﻯ مردم محکوم شدند، فقط باقیماندگان طبقات استثمارگر اشک ریختند. آنها در نزد کارگران و دهقانان که بهبود وضع خود را تحت رهبری حزب بلشویک و در رأس آن استالین روز به روز با تمام گوشت و پوست خود حس می کردند، دارای ذرهﺍﻯ حیثیت نبودند. این آقایان به هیچ وجه رقبای استالین نبودند، آن طور که تبلیغات دروغین بورژوازی ادعا می کند که گویا استالین جهت از صحنه حذف کردن رقبای خود در رهبری، این دادگاهﻫﺎ را، راه انداخته و از این طریق هژمونی خود را آن هم به خاطر قدرت طلبی مستحکم کرده است. این آقایان سیاسیون پس ماندۀ سابق بودند که بعد از انفراد سیاسی کامل خود، سالﻫﺎﻯ سال هدفﻫﺎﻯ سیاسی خود را با اعمال جنایت پیش می بردند و مورد تنفر عمیق تودهﻫﺎﻯ مردم زحمتکش اولین کشور سوسیالیستی جهان بودند، مردمی که بعداز قرنﻫﺎ استثمار، پاره شدن زنجیرهای استثمار را مدیون حزب پرافتخار بلشویک و در رأس آن رهبر محبوب خود استالین می دانستند. سخنان یکی از آنها یعنی کامنف در دادگاه گویای این حقیقت است (اوت 1936):
» توطئۀ تروریستی توسط من، زینویف و ترتسکی رهبری می شد. من به این نتیجه رسیده بودم که سیاست حزب و سیاست رهبری پیروز شده بود و منظورم از پیروزی، آن پیروزی سیاسیﺍﻯ است که در یک کشور سوسیالیستی امکان پذیر است یعنی این که این سیاست مورد قبول تودهﻫﺎﻯ زحمتکش قرار می گیرد. امید ما مبنی بر امکان یک انشعاب در رهبری نیز نقش بر آب شده بود. ما روی گروه راست ریکوف، بوخارین و تومسکی حساب کرده بودیم. برکناری این گروه از رهبری و بی حیثیت شدن آن در مقابل مردم این امکان را مسدود ساخت. مشکلات جدی که می توانست منجربه سقوط رهبری شود، نمی توانست حساب کرد، چرا که رهبری مشکل ترین دوران را یعنی صنعتی کردن کشور و اشتراکی کردن کشاورزی را پشت سر خود گذاشته بود. فقط دو راه باقی می ماند: یا خاتمۀ مبارزه علیۀ حزب به طور قطعی و کامل و یا ادامۀ آن ولی این بار بدون کوچک ترین حمایت تودهﺍﻯ، بدون پلاتفرم سیاسی، بدون پرچم یعنی به وسیلۀ ترور فردی. ما راه دوم را برگزیدیم. « (نقل از همان جا).
البته تبلیغات دروغین بورژوازی مدعی است که تمام اظهارات متهمین در دادگاهﻫﺎﻯ مسکو ساختگی بوده و دارای سندیت نیست. منتهی در مقابل این ادعا این سئوال مطرح می شود که اگر چنین است پس چرا زینویف و کامنف در دادگاه اولی شان یک سال پیش هر گونه شرکت مستقیم خود را در ترور سرگئی کیروف منکر شده و فقط مسئولیت اخلاقی آن را پذیرفتند؟ اگر شیوۀ مقامات شوروی گرفتن اعترافات ساختگی و دیکته شده تحت فشارهای روحی و جسمی می بود، چرا این کار را یک سال پیش نکرده و کار متهمین را با صدور حکم اعدام در دادگاه سال 1935 یکسره نکردند؟ جالب توجه این جا است که همان طور که متهمین یک سال پیش موفق شدند، شرکت مستقیم خود را در قتل منکر شوند، اکنون نیز تمامی حقیقت را نمی گویند. به اظهارات کامنف توجه کنید. او از گروه راستیون یعنی بوخارین و دارو دستهﺍش صحبت می کند و می گوید که او و رفقایش مدتی روی آنها حساب می کردند و اضافه می کند که از آنجائی که این گروه حیثیت خود را در میان زحمتکشان به کلی از دست داد، امید او و رفقایش یعنی زینویف، کامنف و ترتسکی نقش بر آب گشت. او در این میان کاملاًً آگاهانه مسئلۀ دیگری را مسکوت می گذارد. دو سال بعد ثابت شد. و آن این بود که گروه بوخارین بعد از برکناریشان از رهبری به بلوک ترتسکیستﻫا و زینویفیستﻫﺎ ملحق شده بود، به طوری که بلوک نامبرده در واقع از سه گروه ترتسکی، زینویف و بوخارین تشکیل شده بود. روشن است که تمام متهمین این را می دانستند ولی اعتراف نمی کردند چرا که تاکتیک شان این بود که تا آنجا که می توانند سکوت کنند و هر چه که می توانند از دارو دستۀ خود نجات دهند. اعترافات آنها در واقع فقط شامل مطالبی می شد که مقامات امنیتی کشف کرده بودند و با سند و مدرک و شواهد ثابت کرده بودند. سکوت در مقابل این مطالب برای متهمین غیر ممکن بود ولی سیر وقایع، حقیقت را قدم به قدم فاش می کرد. گذشته از این در میان متهمین افراد کودنی نیز مانند سیمرنوف پیدا می شد که همه چیز را نفی می کرد. سیمرنوف حتی منکر شرکت خود در گروه بود در حالی که متهمین دیگر شرکت او را تائید می کردند و بعدها فاش شد که او رابط گروه با ترتسکی بوده است. از آنجائی که بلوک ترتسکی ــ زینویف ائتلافی بود که گروه راست بوخارین نیز به آن ملحق شد و بعدها چندین گروه ناسیونالیستی و بقایای احزاب دوران تزاربه آن پیوستند، گسترش تشکیلاتی آن نیز ناگزیر بود طوری که در کنار مرکزیت واحد آن مرکزیت دیگری نیز موازی آن به وجود آمد که تحت رهبری پیاتاکوف و عدهﺍﻯ دیگر عمدتاً در مسکو فعالیت می کرد. دومین دادگاه در سال 1937 علیۀ این مرکزیت دوم تشکیل گردید و به دنبال اعترافات پیاتاکوف و رادک حتی گروهی از توطئه گران در رهبری نظامی ارتش سرخ کشف شد که هم چنین تحت تعقیب قضائی قرار گرفت.
مبارزه با شدت تمام ادامه داشت. بعد از اولین دادگاه تروریستﻫﺎ به فعالیت خود افزوده و در حال تدارک یک کودتای نظامی بود ولی دادگاهﻫﺎﻯ بعدی نقشۀ آنان را نقش بر آب ساخت. در این مدت حزب وظیفۀ اصلی خود را در بسیج تودهﺍﻯ کارگران و دهقانان علیۀ این توطئهﻫﺎ می دید و در این راه پیروزیﻫﺎﻯ بزرگی به دست آورد.
بدین ترتیب سومین و آخرین دادگاه بزرگ در ماه مارس 1938 در مسکو تشکیل گردید که از لحاظ اهمیت بر دو دادگاه اول برتری داشت چرا که هستۀ مرکزی فعالیت تروریستی را به محاکمه کشیده و مغزهای رهبری کنندۀ بلوک راستﻫﺎ و ترتسکیستﻫﺎ را به سزای اعمال خود رساند. این بلوک بدین جهت به بلوک راستﻫﺎ و ترتسکیستﻫﺎ معروف شد چون گروه راست بوخارین و ترتسکیست ها دو جریان اصلی آن بودند و رهبری سایر گروهﻫﺎ و عناصر را به عهده داشتند. ادامه دارد