جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

جهانشمولی حقوق بشر و ریاکاری امپریالیستها



در چهل و ششمین کنفرانس امنیتی که در شهر مونیخ برگزار شد ایران یکی از موضوعات مورد بررسی کنفرانس بود. خانم کاترین اشتون وزیر امور خارجه اتحادیه اروپا نیز به صورت نمایشی شال سبز رنگ به گردنش انداخته بود تا مبارزه مردم میهن ما را بدنام کند و گزک بدست آنهائی در ایران دهد که مفسر اکثریتی و هفت خط و بی مایه رادیو بی بی سی، همراه با خانم اشتون و میز ایرانِ سازمان جاسوسی ام ای 6 انگلیس را بانی “آشوبهای اخیر“ ایران و یا حداقل دخیل در این جنبش دموکراتیک جلوه دهند. خانم اشتون نیز ظاهرا برای آزادی ایران خودش را متحد ایرانیها جا می زند.

وزیر امور خارجه آلمان در کنفرانس امنیتی مونیخ سیاست امپریالیستی آلمان را که مبتنی بر توسعه طلبی و تجاوز گسترده و کسب بازارهای فروش و مناطق نفوذ است با تکیه بر تئوری جهانی شدن سرمایه، جهانی شدن اقتصاد، جهانی بودن و شدن حفظ محیط زیست بیان نمود و در این رابطه حمایت از حقوق بشر را نیز امری جهانشمول به حساب آورد و اضافه کرد که نباید حمایت از حقوق بشر دخالت در امور داخلی کشورها تلقی شود. وی در رابطه با ایران “تصریح کرد که آلمان از حقوق بشر در ایران حمایت خواهد کرد. وی خطاب به حاضران گفت، این اقدام نه تنها برای آلمان، بلکه برای شما نیز بدیهی است و ما این عمل را دخالت در امور داخلی ایران نمی‌دانیم. وی ضمن اشاره به اعدام معترضان به خاطر شرکت در تظاهرات افزود: “اوضاع داخلی ایران هنوز ناروشن و مبهم است و گفت‌ و گوهای دیروز با متکی هنوز تغییری در سیاست جامعه بین‌المللی بوجود نیاورده و ایران باید دست به عمل‌های مشخص زند.“

این سخنان وزیر امور خارجه آلمان بسیار بودار است. وقتی از جهانی شدن سرمایه سخن می رود مفهومش این است که سرمایه مرز جغرافیائی نمی شناسد و بدنبال سود حداکثر است. سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول باید در ممالک جهان شرایطی را تحمیل کنند که سرمایه های امپریالیستی بتوانند تحت توجهات حکومتهای دست نشانده به کسب حداکثر سود نایل شوند. آنها به ممالک مستقل نیازی ندارند، بلکه به دول کارگزار نیاز دارند که مسئولیت سرکوب مردمانشان را خود بعهده می گیرند تا سود حداکثر نصیب سرمایه گذاریهای خارجی شود. سخن بر سر نقض حاکمیت ممالک و اسارت آنهاست. این است که در ارتباط قرار دادن حمایت از تحقق حقوق بشر در این کشورها با جهانی شدن سرمایه الزاما به معنای حمایت از حقوق بشر نیست آنهم در شرایطی که این سخنان از دهان نماینده امپریالیستها بیرون می زند. این بحثی که آقای وستروله مطرح می کند تنها ظاهر فریبنده دارد. دولت امپریالیستی آلمان یکی از دولی است که با رژیم جمهوری اسلامی ایران بهترین روابط را داشته و در کنار ایتالیا در اروپا تا توانسته از نظر اقتصادی و سیاسی به رژِیم جمهوری اسلامی در ایران یاری رسانده است. دولتهای امپریالیستی نمی خواهند بازار بزرگ ایران، سرزمین مهم ایران از نظر سیاست راهبردی را، در منطقه از دست بدهند و آنجا را به محل یکه تازی روسها و چینیها تبدیل نمایند. آنها به روشنی می بینند که هر جا که آنها جا خالی کرده اند حتی شرکتهای آمریکائی جای آنها را گرفته اند. پس مبارزه برای تحریم اقتصادی ایران در عین حال مبارزه در جبهه کسب سنگرهای اقتصادی بیشتر برای آینده است. این سیاست تحریم را باید در کادر رقابت سیاستهای امپریالیستی دید که برای از میدان بدر کردن رقیب ابزارهای تبلیغاتی خویش را از جیب بغل بیرون می کشند. یکی از این ابزار تبلیغاتی سرکوب حقوق بشر در ایران است. همه می دانند که شرکتهای زیمنس و نوکیا در ارسال سلاحهای گرم و سرد و یا در ارسال دستگاههای مخابرات به ایران حتی دستگاههای سانسور و شنود در راس سایر شرکتها جهان قرار داشته اند. این فعالیتها مغایرت کامل دارد با آنچه وزیر امور خارجه آلمان ادعا می کند. در عمل دولت آلمان سرکوب حقوق بشر در ایران را تا آنجائی که منافع امپریالیستی وی تامین است تائید می کند.

ولی صرفنظر از مسئله طرح مشخص نقض حقوق بشر در ایران و اینکه اعتراض به نقض حقوق بشر دخالت در امور داخلی کشور ایران نیست، دولتهای امپریالیستی مجددا مسئله ای را به میدان کشیده اند که برای نخستین بار دولت جرج بوش طراح آن بود و درابتداء با مخالفت فرانسویها روبرو شد. دولت اوباما که از ورشکستگی این تئوری آگاه بود علیرغم اینکه به مربوط بودن اجرای حقوق بشر به سیاست آمریکا اشاره می کند ولی آنرا تبدیل به سیاست اساسی آمریکا که هم چیز را از این دریچه ببیند نمی نماید زیرا آنوقت دستش در خیلی از ممالک دیکتاتوری جهان که همدست آمریکا هستند بند خواهد بود. وی از تحقق حقوق بشر دفاع می کند ولی اگر پای منافع اقتصادی در کار باشد سیاست تحقق حقوق بشر را در پرتو منافع اقتصادی می نگرد.

آیا به بهانه نقض حقوق بشر در یک کشور، به بهانه اینکه حقوق بشر ماهیتی جهانشمول دارد و به بهانه اینکه احترام به حقوق بشر برای همه و بویژه همه کسانیکه منشور جهانی حقوق بشر را به رسمیت شناخته و امضاء کرده اند، واجب است، می شود به ممالک دیگر تجاوز کرد؟ جرج بوش مدعی بود که بله می شود! چه کسی تصمیم می گیرد که در کشور مفروض به حقوق بشر تعرض شده و باید به آن کشور تجاوز کرد، طبیعتا جرج بوش، چه کسی تصمیم می گیرد که دامنه و حد این نقض حقوق بشر از نظر کمی به حدی رسیده است که لشگر کشی باین کشور مجاز است، طبیعتا ولی فقیه آیت اﷲ جرج بوش. می بینید قانونگزار و دادستان و قاضی و مامور انتظامی همه در یک شخص خلاصه می شوند. تونی بلر که باید وی را، بجای اینکه با حقوق گزاف در هیات حل مشکلات خاور میانه از بودجه سازمان ملل یعنی از جمله از بودجه مردم ایران استخدام کرد، به عنوان جنایتکار جنگی محاکمه نمود، حتی با بی شرمی تجاوز به عراق را در شرایط کنونی با نقض حقوق بشر در عراق و دیکتاتور بودن صدام حسین توجیه می کند. تونی بلر که سگ توله جرج بوش لقب گرفته بود کشتار یک میلیون عراقی و نابودی یک کشور مستقل را با اصل “جهانشمولی حقوق بشر“ توجیه می کند. جالب است کشتن یک میلیون بشر را می شود با اصل “جهانشمولی حقوق بشر“ توجیه کرد. کسانی امروز سنگ “جهانشمولی حقوق بشر“ را به سینه می زنند که خودشان مبتکرین زندانهای ابوغریب و گوانتانامو و بگرام و سایر زندانهای مخفی در سراسر جهان و مظهر تجاوز آشکار به حقوق بشر بودند و هستند. کسانی از “جهانشمولی حقوق بشر“ صحبت می کنند که آدمربائی دولتی را رواج دادند و شکنجه اسراء را از نظر حقوقی تعریف و توجیه کردند. این عده هرگز دلشان برای حقوق بشر نسوخته است. کسانیکه در باره جنایات اسرائیل در نوار غزه سکوت کرده اند و در محاصره نوار غزه شرکت فعال دارند آنهم فقط برای اینکه فلسطینیها را بخاطر اینکه در یک انتخابات دموکراتیک بجای نوکر خودفروخته ای بنام محمود عباس سازمان حماس را انتخاب کرده اند مجازات کنند، هرگز نمی توانند بشر دوست بوده و از “جهانشمولی حقوق بشر“ سخن برانند. کسانیکه عراق و افغانستان را اشغال کرده اند و روزانه صدها نفر را در این ممالک می کشند نمی توانند حامی حقوق بشر باشند و خود را زیر نقاب “جهانشمولی حقوق بشر“ پنهان کنند. وقتی گرگها از “جهانشمولی حقوق بشر“ سخن می رانند نمی توان چشمان را فروبست و به مغز و اندیشه آنها نگاه نکرد و تنها نوک زبان آنها را دید. احترام به حقوق بشر و جهانشمول دانستن آن که بهر صورت هست از زبان امپریالیستها که خودشان در عمل به آن احترام نمی گذارند باین مفهوم است که آنها می خواهند یک حقوق اساسی دیگری را که باید جهانشمول و مورد احترام همه دول باشد به زیر پا بگذارند. آنها قصد تجاوز به یک اصل اساسی دارند و می خواهند استقلال ممالک، حق حاکمیت آنها و حقوق ملل را به زیر پا بگذارند و فضائی ایجاد کنند که چهار تا راهزن جهانی از بالای سر سازمان ملل که آنرا مانعی در راه عملیات برق آسای خویش می دانند برای همه مردم جهان تصمیم بگیرند. رژیم جنایتکاری که تا دیروز حقوق بشر را زیر پا می گذاشت و تنها باین دلیل که همدست این راهزنان بود مورد توبیخ و مجازات نبود، بیکباره می تواند با تغییر سیاست و یا با آمدن حکومت جدید بر سر کار مورد توبیخ و مجازات امپریالیستها قرار بگیرد. آنچه تا دیروز نقض حقوق بشر محسوب نمی شد از امروز نقض حقوق بشر است. از این زاویه است که باید دلسوزی امپریالیستها را برای نقض حقوق بشر دید. آنها می خواهند بساط خودسری و راهزنی و باجگیری را به یک امر قانونی و “انسانی“ بدل کنند تا حقوق بشر را برای همیشه زنده بگورنمایند. ما کمونیستها همیشه نقض حقوق بشر را محکوم کرده ایم ولی نه بر اساس مصلحتی و غیر اصولی. و نه بر این اساس که برای تحقق حقوق بشر و حمایت از آن باید به ممالک دیگر تجاوز کرد و در امور داخلی آنها دخالت نمود. حقوق های اساسی را نمی شود از روی وزن و قد و اندازه ارزش گذاشت و یکی را بر ضد دیگری تاخت زد. یکی را بی ارزشتر از دیگری دانست و بر اساس منافع روز نان را به نرخ روز خورد. آنوقت دیگری اصلی باقی نمی ماند که بشود به آن تاسی جست. گوشت را نمی شود بدست گربه داد تا بطور مساوی تقسیم کند. گرگ هیچوقت حامی بره نبوده است.

پینوشه همدست آمریکا، آلمان، فرانسه، انگلیس و همه دول امپریالیستی بود. جنایات وی با حمایت مستقیم کیسینجر وزیر امور خارجه وقت آمریکا امروز بر همه روشن است. هم پینوشه از مجازات با فشار “جهانشمول“ رهائی یافت و هم هنری کیسینجر راست راست راه می رود و کسی جرات ندارد به وی بگوید بالای چشمت ابروست. خود وی نیز جنایاتش را تکذیب نمی کند ولی مدعی است که تاریخ باید در مورد وی داوری کند. البته تاریخی که خلقها می نویسند وی را در محکمه تاریخ به اشد مجازات محکوم کرده است. خود پینوشه مدعی بود که وی کمونیستها را می کشته و شکنجه می داده است. بگذریم از اینکه این دروغی بیش نیست و آلینده رئیس جمهور ملی و قانونی شیلی هرگز کمونیست نبود. وی می گفت کمونیست که بشر نیست. شاه ایران کمونیستها را جنایتکار می دانست و باین جهت اعتقادی نداشت که در ایران زندانی سیاسی وجود دارد. همدستان شاه که در کیهان لندن قلم می زنند و همه ارتجاع جهانی همدست شاهان تمام جنایات خویش را با تئوری جنگ سرد توجیه می کنند. آنها مدعی می شوند که نقض حقوق بشر و اعمال دیکتاتوری و آدمکشی در متن جنگ سرد قابل توجیه و لازم بوده است، زیرا اگر این روشها از جانب غرب بکار گرفته نمی شد خطر استقرار کمونیست منتفی نبود. پس می بینیم که سینه زدن برای اصل “جهانشمولی حقوق بشر“ تولد جدید این حقوق بر اساس مصلحت روز است. ارزش حقوق بشر را می شود نسبی دید. در زمان جنگ سرد اهمیت چندانی نداشت و مجاز بود آن را به زیر پا گذارد. همه دیکتاتورهای مورد تائید امپریالیستها در سراسر جهان این حقوق را آشکارا نقض می کردند و مورد تائید امپریالیستها بودند حتی اشرف پهلوی که فرمان آتش زدن کریم پور شیرازی را در زندان، بعد از 28 مرداد داده بود، از جانب این بشردوستان ریاکار رئیس کمیسیون حقوق بشر در سازمان ملل شده بود!؟؟.

امروز وضعیت سیاسی جغرافیائی جهان تغییر کرده است. تا دیروز سرکوب حقوق بشر مهم نبود. این سرکوب در خدمت مطامع امپریالیستها و متحدینشان بود، سرکوب حقوق بشر ابزاری بود که در جهت تثبیت رژیمهای ارتجاعی و وابسته به امپریالیست بکار می رفت. حال بهانه حقوق بشر ابزاری است که باید از آن برای تحقق مقاصد امپریالیستی استفاده کرد. امپریالیستها با این استدلال دخالت خویش را در امور داخلی کشورها تا سرحد سرنگونی آنها و تعیین نوع حکومت این ممالک توجیه می کنند. برای ما کمونیستها، افشاء گری در این زمینه ها مهم است تا دید مردم نسبت به این ریاکاری امپریالیستی گشوده شود. باید نشان داد که ما کمونیستهای ایرانی از دخالت اجانب در امور داخلی ایران بیزاریم و هنوز زخمهای مهلک این دخالتها بر بدن تاریخ ایران خودنمائی می کند. ما مدافع حقوق بشر هستیم و می خواهیم که این حقوق در ایران نیز اجراء شود ولی این حقوق باید از طریق اعمال فشار مردم ایران و سازمانهای سیاسی مترقی در درون ایران اجراء شود، باید اجرای این حقوق دستآورد مبارزه خود مردم ایران باشد تا ارزش آنچه را که بدست آورده اند بدانند و برای تحکیم و تداوم بقاء آن مبارزه کنند. تحقق حقوق بشر در ایران، مبارزه برای سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، وظیفه مردم ایران است و فقط وظیفه مردم ایران است. ملتی که از انقلاب مشروطیت تا به امروز رزمیده است شایستگی آنرا را دارد که این حقوق را با دست خود بدست آورد. به آقایان امپریالیستها باید گفت که شما اگر “صمیمی“ از این مبارزات مردم ایران دفاع کنید. اخبار مربوط به مبارزه کارگران ایران را پخش کنید، اخبار اعتصابات کارگری را بیان کنید. بیان کنید که مردم ایران سلطنت را نمی خواهند و پادشاهی به زباله دان تاریخ رفته است. دست از حمایت از سلطنت طلبان و ساواکیهای زمان شاه بر دارید که مظاهر بارز نقض حقوق بشر در ایران بودند. شکنجه گران زمان شاه را که در آمریکا و اروپا زندگی می کنند بنام نامی “جهانشمولی حقوق بشر“ بر اساس قوانین معتبر آمریکا محاکمه کنید.

ممالکی که مدعی اند حقوق بشر برایشان جنبه جهانشمول دارد اگر مزور نیستند باید در درجه اول حداقل برای کسب اعتماد عمومی تکلیفشان را با دولت ضد بشر اسرائیل تعیین کنند. معلوم نیست چرا “جهانشمولی حقوق بشر“ مرز جغرافیائی دارد و به خاور میانه که می رسد ترمز کرده شامل ممالک دست نشانده ای نظیر پاکستان، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، کویت، افغانستان، عراق، اسرائیل، بحرین، مصر، مراکش، تونس، ممالک آسیای میانه و... نمی شود.

دل امپریالیستها برای ایرانیها نسوخته است آنها در فکر این هستند که برای پیشبرد نیات پلیدشان ابزار فشاری پیدا کنند تا در ایران همان نفوذی را بدست آورند که در قبل از انقلاب بهمن 1357 داشتند. تئوری “جهانشمولی حقوق بشر“ ابزاری برای دخالت در امور داخلی کشورها در دست آنهاست. مگر نمی شود بدون دخالت در امور داخلی کشورها از حقوق بشر دفاع نمود. ما پاره ای از این امکانات را در بالا برشمردیم. هم اکنون صدها فراری و مهاجر سیاسی از ایران به ترکیه فرار کرده اند چرا دول مدعی حمایت از حقوق بشر از جمله آلمان حاضر نیستند از این مهاجرین حمایت کنند؟ آنها تنها از فراریانی حمایت می کنند که در مصاحبه های مشکوک معلوم شود افراد ناپخته و یا قابل انعطاف اند. آنها برای جان این انسانها ارزشی قایل نیستند زیرا با این روشِ حمایت از حقوق بشر نمی توانند در امور داخلی ممالک و از جمله ایران دخالت کنند. عده ای نادان سیاسی باین نوع “حمایتهای حقوق بشری“ دلبسته اند و نمی فهمند که نیت مجریان آن نه تحقق حقوق بشر که دخالت در امور داخلی کشورها در پناه نقاب حقوق بشر است.

کمونیستها باید با هشیاری باین تاکتیک برخورد کنند. باید مبارزه برای تحقق حقوق بشر را با مبارزه بر ضد صهیونیسم و امپریالیسم پیوند زد. حقوقی که جهانشمول است باید در همه جهان جهانشمول باشد. حقوقی که فقط “ایرانشمول“ شود از ریاکاری طراحانش پرده بر می دارد. باین جهت ما با هرگونه دخالت خارجی در ایران بهر بهانه ایکه باشد مخالفیم.

هواداران دخالت امپریالیستها در ایران اتفاقا همه از همین استدلال امپریالیستها دفاع می کنند و خودشان را پشت اعلامیه جهانی حقوق بشر پنهان می نمایند. آنها حتی از امپریالیستها می خواهند که در اوضاع داخلی ایران به بهانه حمایت از حقوق بشر دخالت کنند و از مراجع جهانی کمک بگیرند که در ایران تحت نظارت آنها انتخابات آزاد به عمل آید!!. آنها در واقع با هر نوع دخالتی موافقند. زرنگترین آنها از زیر این بحث که حد دخالت امپریالیستها را در اوضاع داخلی ایران تا به چه حد می دانند و تا به چه حد توصیه می کنند فرار می کنند و با کلی گوئی در مورد واژه “حمایت“ و “حقوق بشر“ از زیر یک نتیجه گیری سیاسی می گریزند. آنها به نیروی مردم ایران اعتقادی ندارند و در طرحهای سیاسی شان جای مهمی را به دخالت اجانب در ایران داده اند. برای آنها حقوق ممالک و ملتها حرف پوچ است و به رغم آنها به بهانه نقض حقوق بشر می شود بهمه کشورها لشگر کشید و آنها را به زیر سلطه خود در آورد و آنوقت تازه دمار از حقوق بشر در این کشورها در آورد.

این خطری است که لیبرالها در اپوزیسیون و اپوزیسیون جعلی در ایران به آن دل بسته و آنرا تبلیغ می کند. آنها نمی خواهند روابط موجود و واقعی را آنطور که هست ببینند و تبلیغ کنند. دید آنها لحظه ای و فاقد دوراندیشی است. فکر می کنند از این چاله به آن چاه فرجی است. جنایات و وحشیگری رژیم جمهوری اسلامی که به هیچ ارزش و هنجاری در جامعه پایبند نیست و در خونخواری و وحشیگری در تاریخ ایران نظیر نداشته است به این نوع تفکر یاری رایگان می رساند. آینده نگری را نفی می کند و بینش نوک دماغی را تبلیغ می کند. این سیاست البته راه را برای دریافت کمک های مالی و سازمانی و رسانه ای امپریالیستی نیز آسانتر می کند و مرز میان دوستان و دشمنان مردم ایران را می زداید و وجدانهای معذب و متزلزل را با مرهم حقوق بشر تسکین می دهد.

ما ولی می توانیم طرح خویش را ارائه دهیم. افشاء رژیم جمهوری اسلامی بطور همه جانبه و مستمر، پخش اخبار واقعی در مورد ایران، بازتاب نظرات اپوزیسیون مترقی ایران که طبیعتا دخالت در امور داخلی ایران نیست و احترام به آزادی بیان و عقیده و تنوع افکار است. ما می طلبیم که سازمانهای جهانی برای لغو احکام اعدام در ایران برای آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی، برای لغو سنگسار و منع شکنجه، برای انجام انتخابات آزاد به رژیم جمهوری اسلامی نه تنها در مجامع جهانی بلکه در رسانه های گروهی با دامن زدن به بحث فشار وارد آورند. ما مانند گذشته خواهان آنیم که یک هیاتی از حقوق دانان مستقل و هیئتی از طرف مجمع حقوق بشر سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت زندانهای ایران و تماس با خانواده شهدا، مفقودین و شکنجه دیدگان و انتشار آشکار این گزارشات به ایران اعزام شوند.

ما ولی در عمل می بینیم که امپریالیستها این کار را اتفاقا نمی کنند. بر سر پخش مسایل ایران “خسست“ به خرج می دهند. اپوزیسیون سلطنت طلب ضد دموکرات و ضد حقوق بشر را که امتحان خودش را پس داده است مورد تقویت مالی و تبلیغاتی قرار می دهند و امکانات در اختیارش می گذارند تا خود را مدافع حقوق بشر جا زند.

ریاکاری امپریالیستها در عرصه عمل بخوبی مشخص است. حتی در خارج از کشور نیز تنها به جریانهائی کمک همه جانبه می کنند که در جهت منافع آنها کار می کنند، در حالیکه ظاهرا ادعای اعتقاد به جهانی بودن حقوق بشر نباید موجب شود که آنها حمایت خویش را تنها بر اساس استثناء استوار کنند. باید یاریهای ممکن و ایجاد تسهیلات رسانه ای و ... همراه با شفافیت و در دسترس همگانی باشد.

در حالیکه واقعیت چنین نیست. آنها حتی سازمانهای حقوق بشر را بسیج می کنند تا نمایشاتی در سطح جهانی برگزار کنند که با نوع سیاست و طرحها و شعارهای آنها همخوانی دارد، شبکه ای ایجاد کرده اند که فقط بخش خاصی را تقویت کنند. رسانه های گروهی آنها در اختیار این “برگزیدگان“ است. کسانیکه چنین روشی دارند نمی توانند به “جهانشمولی حقوق بشر“ اعتقادی داشته باشند. بشر برای آنها تنها مریدان خودشان محسوب می شوند. آنها دنبال ترحیم حقوق بشر هستند و نه تحقق آن. آنها هم اکنون برای “حمایت از حقوق بشر“ حاضرند به تحریم ایران، به تحریم مردم ایران بپردازند و به آنها گرسنگی بدهند و میلیونها زن و کودک و از کارافتادگان را بکشند. یعنی همان کاری را که با مردم فلسطین در نوار غزه می کنند، همان کاری را که با مردم عراق در زمان صدام حسین کردند که یک میلیون کودکان عراقی به مرگ محکوم شدند. این جنایتکاران نمی توانند هوادار حقوق بشر باشند. برای آنها تحریم ایران همان ترحیم حقوق بشر است. زیرا بشر ایرانی برای آنها ارزشی ندارد چه جمهوری اسلامی با اسلحه آلمانی بکشد و چه امپریالیستها با محاصره اقتصادی. پاره ای از اپوزیسیون ایران با محاصره ایران به علت “جهانشمولی حقوق بشر“ موافق است. محکوم کردن مردم ایران به مرگ از گرسنگی، برای آنها مهم نیست، مهم نیست اگر با این اقدام ضد بشری صدها هزار ایرانی بمیرند، مهم این است که سیاست امپریالیست آمریکا در منطقه پیاده شود. اسلحه محاصره اقتصادی که در کنفرانس امنیتی مونیخ طرح شد طبیعتا مکمل سیاست “جهانشمولی حقوق بشر“ در ایران است.

رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی نیز به علت جنایات وحشیانه اش دستآویز خوبی به امپریالیستها می دهد تا با تئوریهای “نوین“ خویش پیمانهای معتبر جهانی را نقض کنند. روش جمهوری اسلامی که مردم میهن ما را سرکوب می کند و برای خویش ننگ و بدنامی در درون ایران و جهان می خرد تقویت کننده این ریاکاری امپریالیستهاست. مردمی که جانشان به لب برسد نمی توانند با دوراندیشی تصمیم بگیرند. آنها تنها به کسب آزادی و حقوق لحظه ای خویش می اندیشند و نه آزادی و حقوق همه شهروندان ایرانی برای یک دوره تاریخی که در آنصورت کسب این حقوق را باید با مبارزه ضد امپریالیستی پیوند زنند. اساس رژیم جمهوری اسلامی با تحقق حقوق بشر در تناقض است و این را خود رژیم نیز بیان می کند. تساوی حقوق زن و مرد در اسلام ممکن نیست حتی اصلاح طلبان نیز نمی توانند آنرا توجیه کنند. این است که در مقابل این تهاجم و جنگ روانیِ امپریالیستی، دست رژیم جمهوری ایران کوتاه است، این جناح جبهه وی ضعیف است و بسیار در این عرصه ضربه پذیر است. فقدان رهبری انقلابی قدرتمند در ایران، دست امپریالیستها و ارتجاع را برای مانور باز می گذارد و این خطری است که استقلال ایران را نیز تهدید می کند. عده ای خوش خیال که ماهیت امپریالیستها را نمی شناسند و از آنها ملائک ساخته و نام فرشته آزادی را به آنها داده اند، چنین تبلیغ می کنند که باید میان استقلال و آزادی بشر یکی را انتخاب کرد. آنها استقلال را مقابل آزادی و دموکراسی قرار می دهند و به بهانه اینکه با کسب آزادی و دموکراسی می شود از استقلال دفاع نمود زمینه فکری تجاوز امپریالیستی را فراهم می آورند. آنها می خواهند به بهانه علاقه به دموکراسی و آزادی و حقوق بشر، استقلال ایران را قربانی کنند و در پیش پای سربازان آمریکائی در ایران، گوسفند استقلال را قربانی نمایند. این ایده کاذب ناشی از سرسپردگی به امپریالیسم و عدم شناخت ماهیت امپریالیسم علیرغم صدها تجربه زنده جهانی است. با این افکار انحرافی طبیعتا باید مبارزه روشن و شفافی کرد و افکار عمومی را نسبت به ماهیت این جنگ روانی آگاه ساخت.

نقل ازتوفان شماره 120 اسفند 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران

www.toufan.org

toufan@toufan.org