جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

بازهم سخنی در مورد مبارزۀ دموکراتیک و مبارزۀ ضد امپریالیستی



یکی ازعلل ضعف مبارزات مردم در ایران و به ویژه سازمانﻫﺎﻯ سیاسی ایران در این واقعیت است که آنها ارزش واقعی را به مبارزۀ ضد امپریالیستی و به مبارزۀ دموکراتیک و ارتباط ناگسستنی آنها به هم، نمی دهند.

مبارزۀ ملی یک مبارزۀ ضد امپریالیستی است، مبارزهﺍﻯ علیۀ قدرت خارجی و برای حفظ استقلال و حاکمیت ملی است و مبارزۀ دموکراتیک مبارزهﺍﻯ برای دست یابی به آن چنان حقوقی است که منافع عمومی خلق را که اکثریت جامعه است در برگیرد. حقوق و خواستﻫﺎﻯ دموکراتیک از زمرۀ این حقوق عمومیﺍند. این دو بخش مبارزه، لازم و ملزوم یک دیگر هستند و جدا کردن آنها از هم می تواند صدمات جبران ناپذیری به مبارزۀ مردم ایران بزند. البته ممکن است در هر مرحله از مبارزه از جمله تجاوز رسمی امپریالیسم به خاک کشوری یک جنبۀ این مبارزه تقویت شود و جنبۀ دیگر را موقتاً تحت شعاع خویش قرار دهد و به آن جنبۀ عمده دهد ولی به هر صورت رابطۀ مبارزۀ ضد امپریالیستی و دموکراتیک ناگسستنی است. برای مبارزه علیۀ امپریالیسم نمی توان از امدادهای غیبی مدد گرفت بلکه باید تودهﻫﺎﻯ مردم را بسیج نمود. وقتی نیروی خلق آگاهانه بسیج شود و مصمم گردد که نیروهای امپریالیستی را از کشورش بیرون بریزد امپریالیسم غول آسا به یک باره به ببر کاغذی بدل می شود و ناچار است کوله بار خویش را بردارد و فرار را بر قرار ترجیح دهد. تجربۀ الجزایر، ویتنام و عراق در مقابل ماست. ولی بسیج تودهﻫﺎﻯ مردم برای مبارزۀ فداکارانه علیۀ تجاوز امپریالیستی و حتی بسیج مردم برای مبارزه با دسیسهﻫﺎﻯ امپریالیستی بدون به رسمیت شناختن حقوق دموکراتیک آنها مقدور نیست. مبارزه برای تحقق حقوق مردم، احترام به مردم، ارزش قائل شدن برای مردم، پذیرفتن این امر که انسانﻫﺎ دارای حقوقی هستند که دستآورد تاریخی بشریت است و هیچ قوم و گروه و دارودستهﺍﻯ مجاز نیست این حقوق را به طورکلی و خودسرانه از آنها سلب نماید از جمله مواردی هستند که به بسیج تودهﻫﺎﻯ عظیم مردم یاری می رسانند و آنها را آمادۀ فداکاری می کنند. وقتی از جانب حکومتی حقوق شهروندان خودسرانه و توجیه ناپذیر مستمراً به زیر پا گذارده شود در صورت تجاوز نیروهای بیرحم امپریالیستی دل و دماغی نمی ماند تا کسی به مقابله با امپریالیسم دست زند. مردم از خود می پرسند ما از چه چیز دفاع می کنیم؟ از این که دارودستۀ مصباح یزدی، احمدی نژاد و نیروی سپاه و بسیج و آل رفسنجانی و ... درآمدهای نفت ایران به جیب مبارک سرازیر کنند؟ از این که آخوندهای جنایتکار، ایران را ملک شخصی خود تلقی کرده و از مردم ایران سلب مالکیت میهنشان را کردهﺍند؟ از این که خصوصی سازی را با زور و دروغ و کلاشی و تحریف قانون اساسی به طوری پیش می برند که همۀ منابع ملی ایران را به مالکیت خصوصی افرادی از طبقۀ حاکمه در آورند؟ چنین دولتی طبیعتاً نمی تواند حافظ منافع ملی باشد. آنها حافظ منافع خودیﻫﺎ هستند تا گنج باد آوردهﺍﻯ را که به کف آورند، میان خود تقسیم کنند.

این است که مبارزۀ ملی همواره باید با مبارزۀ دموکراتیک همراه باشد. مبارزۀ دموکراتیک جزء لاینفک مبارزۀ ملی است و برعکس است. در گذشته در مبارزۀ مردم ایران ما همواره شاهد آن بودهﺍیم که یک جنبه از این مبارزه بهای در خور خویش را نداشته است. در زمان انقلاب بسیاری از نیروهای سیاسی ایران به ویژه نیروهای "چپ" اهمیت تکیه بر مبارزۀ دموکراتیک را درک نمی کردند و آن را با برچسب لیبرالیسم محکوم می نمودند. آنها به بهانۀ حمایت از مبارزۀ ملی و به بهانۀ خطر تجاوز امپریالیستی که به هر صورت یک خطر واقعی تا زمان زنده بودن امپریالیسم باقی می ماند، مبارزه برای تحقق حقوق دموکراتیک را تخطئه می کردند. در رأس این سیاست ارتجاعی، رویزیونیستﻫﺎﻯ حزب تودۀ ایران و سازمان فدائیان اکثریت قرار داشتند. پارهﺍﻯ از این مدعیان کمونیست حتی اول ماه مه روز بزرگ رژۀ طبقۀ کارگر جهانی علیۀ سرمایه را که برای نخستین بار بعد از کودتای خائنانۀ 28 مرداد در ایران برگذار می شد در کنار خمینی و دارو دستهﻫﺎﻯ حزب ﷲ سینه زدند تا از "توده ها" عقب نمانند. به زعم آنها گویا به نقل از خمینی "همه روزها روز کارگر است، حضرت علی هم کارگر بود" و...

این که لیبرالﻫﺎ که پایشان در مبارزه با امپریالیست آمریکا می لنگید پرچمدار مبارزه برای دموکراسی شده بودند ناشی از ضعف کمونیستﻫﺎ و نیروهای کمونیستی بود که اهمیت مبارزۀ دموکراتیک را درک نمی کردند و پرچم آن را دو دستی به لیبرالﻫﺎ داده بودند. تلاش برای رهبری مبارزۀ دموکراتیک و به کف آوردن پرچم آن به مفهوم بسیج تودهﻫﺎﻯ مردم و گسترش مبارزۀ آنهاست. در این مبارزه است که مردم به حقوق خویش واقف شده، آگاهی طبقاتی پیدا کرده، مبارزۀ آنها رشد نموده، گسترش می یابد و طبیعتاً برای مبارزه علیۀ امپریالیسم نیز آمادگی پیدا می کنند. پاره کردن پیوند این دو بخش مبارزه، به بیراهه کشانده شدن آن، همان گونه که سیر انقلاب ایران نشان داد، منجر خواهد شد.

اهمیت درک این مسائل از آن جهت لازم است که برای مبارزان ایرانی و فعالین حقوق بشر روشن شود که نباید اشتباهی که در زمان انقلاب صورت پذیرفت به این نحو تکرار شود که این بار به جنبۀ دموکراتیک مبارزه تکیه شود و جنبۀ ملی و ضد امپریالیستی آن نفی گشته و یا در پرده قرار گیرد. نفی جنبۀ ضد امپریالیستی مبارزۀ مردم همواره این خطر را دارد که جنبش به راست منحرف شود. زمینۀ نفوذ دشمنان جنبش در میان مردم تقویت شود. گرگﻫﺎ در لباس میش در پی انحراف جنبش بر آیند و ایران را از چالهﺍﻯ به چاه برند.