جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

مبارزه دموکراتیک، سلاحی برای ایجاد شکاف در حاکمیت




ما کمونیستها همیشه گفته ایم که باید بر ضد همه مظاهر استبداد و ستمکاری طبقه حاکمه، با ستمگری و خودسری و بیدادگری آنها به مبارزه دموکراتیک برخاست و شرایط را برای فعالیت عملی و علنی طبقه کارگر فراهم نمود. ما همواره گفته ایم که باید جانبداری حکومت را از سرمایه داران و مظالم پلیس، بسیج و پاسدار و قوای امنیتی را که جنبش و اعتراضات حق طلبانه مردم را به شلاق می کشند افشاء کرد، ما همواره گفته ایم که ما باید وظایف عمومی دموکراسی را برابر تمام مردم جهان بیان و خاطر نشان کنیم آن فرد کمونیستی که فراموش کند که وظیفه اش اینستکه در طرح و تشدید و حل هرگونه مسائل عمومی دموکراتیک در پیشاپیش باشد کمونیست نیست. ما همواره گفته ایم که برای کمونیستها فعالیت در یک شرایط دموکراتیک و آزاد برای بسیج و سازماندهی طبقه کارگر به مراتب آسانتر است تا در شرایط اختناق و سرکوب. باین جهت ما باید با همه مظاهر ستمگری طبقه حاکمه چه بر ضد زنان، اقلیتها، ملیتها، جوانان، دانشجویان، کارگران و... به پیکار دست بزنیم.

حزب طبقه کارگر وظیفه رهبری مبارزه دموکراتیک مردم را نیز به عهده دارد و باین جهت نمی تواند خود را از صف مبارزه کنار بکشد و نسبت به مبارزه دموکراتیک مردم بی تفاوت بماند. عدم شرکت و عدم دخالت کمونیستها در این مبارزه جای رهبری را برای بورژوازی که در مبارزه دموکراتیک ناپیگیر است خالی می گذارد، از آموزش کمونیستها جلو می گیرد و اعتبار نقش رهبری را در شرایط بحرانی از بین می برد. کمونیستها باید خود را در این مبارزه درگیر کنند و نشان دهند که دموکراتهای واقعی هستند. در مبارزه دموکراتیک این تنها کمونیستها نیستند که دارای منافع اند بسیاری از طبقات غیر پرولتری، خرده بورژوازی و بخشهای و اقشاری از بورژوازی نیز در تحقق حقوق دموکراتیک که جنبه عمومی و تمام خلقی دارد دارای منافع مشترکند.

کمونیستها وظیفه این افشاءگریها سیاسی را در میان عموم مردم دارند و با این تبلیغات و افشاءگریهای خود تمامیت رژیم مستبد حاکم را به زیر سئوال می برند.

لنین که انقلابی بزرگی بود در اثر دهیانه اش “چه باید کرد“ در مورد شرکت و اهمیت دادن به مبارزه دموکراتیک نوشت: “بهمانگونه نیز افشاءگریهای سیاسی اعلان جنگ به حکومت است. و هر قدر این اقدامات افشاء کننده پردامنه تر و شدید تر باشد و هر قدر آن طبقه اجتماعی که اعلان جنگ می دهد تا شروع به جنگ نماید پر جمعیت تر و مصمم تر باشد، بهمان نسبت نیز اعلان جنگ اهمیت معنوی بیشتری کسب می نماید. بنابر این افشاءگریهای سیاسی بخودی خود یکی از وسایل توانای متلاشی ساختن رژیم متخاصم ، یکی از وسایل جدا نمودن متفقین تصادفی یا موقتی از دشمن و یکی از وسایل کاشتن تخم نفاق و عدم اعتماد بین شرکت کنندگان دائمی حکومت مطلقه است.

در زمان ما تنها حزبی می تواند پیش آهنگ قوای انقلابی گردد که بتواند موجبات افشاءگریها را واقعا در برابر عامه مردم فراهم سازد.

این واژه “عامه مردم“ دارای مضمون بسیار وسیعی است. اکثریت هنگفت افشاء کنندگانیکه از طبقه غیر کارگر هستند(و برای پیش آهنگ شدن همانا باید طبقات دیگر را جلب کرد)- سیاستمداران هشیار و اشخاص خونسردی هستند که حساب کار خود را دارند.“

وضعیتی که هم اکنون در ایران پیش آمده است نشان می دهد که کمونیستها باید در عرصه مبارزه دموکراتیک فعال شوند تا بتوانند رهبری این مبارزه را در دست بگیرند و مبارزه دموکراتیک را که یک مبارزه ماهیتا بورژوائی و همه خلقی است در جهتی سوق دهند که با روح سوسیالیسم آغشته گردد. شرکت در مبارزات دمکراتیک و طرح خواستهای دموکراتیک و تلاش برای تحقق آنها نه تنها در آموزش مردم نقش دارد، نه تنها راه را از چاه به مردم نشان می دهد حتی در میان طبقه حاکمه نیز شکاف عمیقی ایجاد می کند که این شکاف نیز به نفع مردم خواهد بود.

وقتی رهبری مبارزه دموکراتیک بدست کمونیستها بیفتد دشمنان مردم قادر نخواهند بود با شعارهای انحرافی نظیر “نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران“ در این جنبشها نقشی بازی کنند. وقتی رهبری مبارزه موکراتیک بدست کمونیستها بیفتد جای شعار مرگ بر آمریکا مرگ بر اسرائیل با مرگ بر روسیه و چین تغییر نمی کند. زیرا کمونیستها که از شرایط کنونی تحلیل روشنی دارند اهداف دسیسه چینانه طراحان این شعارها را که می خواهند جهت مبارزه مردم ما را منحرف کنند و جاده صاف امپریالیستها و صهیونیستها در ایران شوند می شناسند و ماهیت آنها را برای مردم توضیح می دهند. مبارزه دموکراتیک همواره باید با مبارزه ضد امپریالیستی پیوند بخورد تا رنگ و ماهیت مترقی خویش را حفظ کند. بی توجهی به این رابطه مهم براحتی می تواند یک جنبش دموکراتیک را تا حدود زیادی در خدمت منافع امپریالیستها به حرکت در آورد.

تشدید مبارزه دموکراتیک و ارتقاء خواستهای آن در شرایط کنونی ایران طرح آزادی همه زندانیان سیاسی، آزادی همه احزاب و سازمانهای سیاسی، آزادی اتحادیه های کارگری مستقل از رژیم، رفع سانسور و برسمیت شناختن آزادی بیان، تساوی حقوق زن و مرد در همه عرصه، استقلال قوه قضائیه و مقننه و... می باشد. این خواستها به غیر از اینکه روحیه دشمن را خراب می کند و ناچارشان می کند که با آزادی احزاب، زندانیان سیاسی و اتحادیه های کارگری ونظایر آنها به مخالفتهای علنی با استدلالهای مستبدانه اقدام کنند، سطح شعوراجتماعی مردم را نیز ارتقاء می دهد. این خواستها در شرایط پیدایش یک جنبش توده ای دست رژیم را می بندد و نشان می دهد که “دموکراسی خواهی“ رژیم و “دموکراسی اسلامی“ چیزی جز استبداد روشن نیست. رژیم باید کار را یکسره کند و ماهیت خویش را نشان دهد. همین امر در مورد اپوزیسیون رژیم در حاکمیت مطرح است. بساری از کسانیکه امروز در مقابل قلدری خامنه ای -احمدی نژاد طغیان کرده اند خود قربانی آن سیاستی هستند که خود بانی آن بودند. اقدامات سرکوبگرانه آنها فاقد زمینه قانونی و حقوقی بود. آنها خودسرانه به حساب مخالفین می رسیدند و تصفیه حسابها شخصی و انتقامجوئی ها باب روز شده بود. همه این سران جنبش سبز در آن روزها از این استبداد گسترده چون پای منافع خودشان در میان بود دفاع می کردند و توجه نداشتند که در این رژیم روزی این شتر در خانه آنها نیز می خوابد. حتی امروز هم آنها حاضر نیستند از دموکراسی بورژوائی همان گونه که در بسیاری ممالک اعمال می شود حمایت کننند. آنها امروز هم هوادار اعمال دموکراسی برای خودیها و اعمال دیکتاتوری برای غیرخودیها هستند. وقتی خواستهای جنبش به علت پایه های توده ای آن عمیق می شود و شعار آزادی همه زندانیان سیاسی طرح می گردد و یا وقتی مردم خواهان آزادی مطبوعات و بیان هستند و... رهبران خود نامیده و یا تحمیل شده و یا واقعی جنبش نمی توانند شعارها و خواستهائی را طرح کنند که عقب مانده تر از سطح جنبش باشد. این است که شعار آزادی همه زندانیان سیاسی و یا آزادی بیان جا می افتد و جا بار می کند. این رهبران که بخش منتقد حاکمیت جمهوری اسلامی هستند نمی توانند فقط خواهان زندانیان سیاسی مسلمان شوند. و یا خواهان آزادی بیان برای مسلمانان و یا آزادی مطبوعات خودیها شوند. چوبی که آنها امروز می خورند دقیقا بخاطر همین سیاست ناپیگیر دموکراتیک بوده است. آنها نفهمیدند که حقوق دموکراتیک را نباید تجزیه کرد. تجزیه کردن حقوق دموکراتیک هین عواقبی را دارد که پیش روی آنهاست. ولی آنها در عین حال که می بینند خودشان قربانی همین سیاست نادرست بوده اند تحقق سیاست درست را نیز به ضرر خویش ارزیابی می کنند. رهبران جنبش ناچارند تجزیه شوند. بخشی مجددا برای سازش بدامن مستبدین روند و بخشی به درون مردم آمده سیاستهای گذشته خویش را به باد انتقاد بگیرند.

همین بحث نظری در تمام بدنه حاکمیت موجب ترس و دو دلی است زیرا شتری را که افسارش را پاره کرده اند و تا دیروز در خانه سایرین می خوابیده و از فردا ممکن است در خانه خامنه ای و یا احمدی نژاد و شیخ یزدی نیز بنشیند. فقدان امنیت و خودسری ویروسی است که به کسی رحم نمی کند. وقتی این حرمت شکست گریبان همه را دیر یا زود می گیرد. پس ترس و واهمه از بالا تا پائین است. احترام به حقوق دموکراتیک امتیازهای حاکمیت را از بین می برد و به حقوق مردم می افزاید در حالیکه ولی فقیه بتدریج بیکار می شود. بی احترامی به این حقوق آنها را در مقابل مردم به خشم آمده قرار می دهد که معلوم نیست آخر و عاقبت خوبی برای آنها داشته باشد. خواست حقوق دموکراتیک بیک شمشیر دولبه بدل می شود و حاکمیت را در تناقض خویش به شکاف بیشتر وا می دارد. راه غلبه بر این مشکلات تحقق حقوق دموکراتیک و احترام به مردم و حقوق آنهاست. برای مبارزه با امپریالیست و صهیونیست نیز نیاز به این است که مردم بسیج شوند و از منافع هموطنان و کشورشان دفاع کنند.


نقل از توفان شماره 125ارگان مرکزی حزب کارایران مرداد ماه 1389

www.toufan.org