جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۹۰ بهمن ۱۲, چهارشنبه




گزارشی از ایران

نظام اداری

شاید بهتر باشد وقتی در مورد نظام اداری ایران صحبت می شود اصطلاح هرج و مرج و بی نظمی اداری را به کار ببریم. برای یک کار سادۀ اداری که این روزها در کشورهای اروپائی با یک ایمیل یا یک مکالمۀ تلفنی و یا با نامه و یا یک مراجعۀ کوتاه مدت، حضوری انجام می شود باید روزها و هفتهﻫﺎ و ماهﻫﺎ و گاه سالﻫﺎ پلهﻫﺎﯼ شعب مختلف و ادارات مختلف را بالا و پائین رفت و در مواردی به شهرهای مختلف سفر کرد و در صفﻫﺎﯼ طویل منتظر ماند و هزار جور خواهش و تمنا و پارتی بازی کرد و احیاناً رشوه داد و روزانه با برخورد ناشایست و توهین آمیز دهﻫﺎ ریش پشمی و خواهران زینب بی تربیت که به عنوان کارمند ادارات مختلف مشغول مردم آزاری هستند، مواجه شد.اشکال قضیه اینجاست که در کشور ما هیچ کس در جای خود که متناسب با آگاهی، دانش و تخصصش باشد قرار ندارد. وقتی سیاست کلی براین قرار دارد که هر فرد امنیتی و سپاهی و بسیجی را به صِرف اعتقاد یا تظاهر به ذوب در ولایت فقیه بر مسند کاری گمارند، نتیجه این می شود که به جای مدرنیزه کردن و بهبود دائمی سیستم اداری بعد از سی و چهار سال از انقلاب و در قرن بیست و یکم با انبوهی از دستاوردهای علمی و پیشرفت تکنولوژی انگار به دوران قاجار بازگشتهﺍیم. روزانه بدون کوچک ترین اغراق صدها هزار نفر فقط در تهران به این طرف و آن طرف شهر در حال رفت و آمد برای کارهای اداری هستند . بعضیﻫﺎ برای صرفه جوئی در وقت هنگام کار اداری، خانوادگی مراجعه می کنند تا هر کدام از اعضاء خانواده در صفی وقت بگیرد و در این بالا و پائین رفتنﻫﺎ و مراجعات مکرر حتی به یک کارمند مجبور نباشند دوباره در انتهای صفی سی چهل نفره قرار بگیرند.

برای این که ملموس تر وضعیت را درک کنید چند مثال میزنم. دانشجوئی که امتحانات و پایان نامهﺍش را به پایان رسانده و قبول شده، برای گرفتن مدرکش حداقل سه ماه تا شش ماه باید دوندگی کند. کارگری که می خواهد سوابق کاری خود را جمع و خود را بیمه کند حداقل باید سه ماه، تمام وقت، در شعب مختلف سازمان تأمین اجتماعی سرگردان شود. کارگری را که خدمت سربازی انجام داده و در قبل از انقلاب به طور اتوماتیک این مدت جزء سوابق کارش حساب می شد، در حال حاضر ضمن پرداخت چند میلیون تومان باید به آخرین محل خدمتش مراجعه کرده و از آنجا تائیدیه بیاورد. شما فکر کنید حتی کارت رسمی پایان خدمت را هم قبول نمی کنند. مثلا فردی که در پاسگاهی در یکی از روستاهای مریوان خدمت کرده و امروز از آن روستا و پاسگاه اثری در نقشه نیست، این کارگر باید چند ماه از کار و زندگی ساقط شود تا بتواند با مخارج زیاد چنین مدرکی را تهیه کند. فردی که با گذاشتن چند میلیون در حساب سپرده برای دریافت وام مسکن هجده میلیون تومانی( که قیمت هفت متر آپارتمان هم نیست) مدت چند سال انتظار کشیده است و حالا باید چند هفته دوندگی کند و دهها سند و مدرک تهیه و به دهﻫﺎ نفر برای ضمانت رو بیندازد تا بتواند این وام چندر غازی را دریافت کند؛ و اگر شانس بیاورید که کارتان به مراجع قضائی نیفتد که باید پی چند سال دوندگی را به تنتان بمالید.

وضعیت فرهنگی

اگر بخواهیم بدون تعارف و موجز وضعیت فرهنگی حاکم بر ایران را در سه کلمه بیان کنیم باید بگوئیم زر و زور و تزویر، معیار همۀ ارزشﻫﺎ پول است . داشتن پول و اتصال به مراکز قدرت و استعداد و توانائی در دروغگوئی و تزویر و ریا و شارلاتان بازی و کلاهبرداری جایگاه و میزان مقبولیت را در هرم نظام مشخص می کند. امروز داشتن فضائل اخلاقی و انسانی مثل نوع دوستی و جمع گرائی و صداقت و صراحت لهجه، فداکاری، ایثار، از خود گذشتگی، شهامت و شجاعت ، عزت نفس، پایبندی به اصول از منظر فرهنگ رایج معنایش سادگی و حماقت است. و از نظر دستگاه حاکمه چنین آدمی خطرناک و دردسر آفرین و ضد نُرمﻫﺎﯼ جامعه است که باید مراقبش بود و تحت فشارش گذاشت تا توبه کرده و به اسلام ناب محمدی برگردد. متأسفانه حتی بخشﻫﺎئی از جامعه هم که از چنین فرهنگی منزجر بودهﺍند بر اثر عدم توانائی مقابله با آن به مرور زمان و از روی استیصال و برای ادامۀ بقاء در چنین جامعهﺍﯼ مجبور شدهﺍند با خود فریبی همرنگ جامعه و تا حدودی به آن آلوده شوند.

فشارهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و حاکمیت ترور و خفقان و سرکوب در طی این دوران سیاه تأثیرات مخرب روحی و روانی گستردهﺍﯼ بر روی مردم گذاشته است. یأس، نا امیدی و بی دورنمائی، اکثریت قریب به اتفاق مردم را دچار افسردگی کرده و میلیونﻫﺎ نفر را به روان پریشی کشانده است. بر بستر چنین وضعیتی است که مردم نا امید و مستأصل، به مذهب و خرافات رو آورده و دست به آسمان، در ماه محرم برسر و سینۀ خود کوبیده و به بدبختی و بیچارگی و فلاکت زندگیشان گریه می کنند؛ و رژیم کمال استفاده را از چنین وضعیتی می کند. تمام مساجد و حسینیهﻫﺎ و تکایا سازماندهی شده و با برنامه، آن چیزی را که به آنها دیکته کردهﺍند، می گویند و تبلیغ می کنند. در محرم امسال با توجه به احتمال تجاوز نظامی به ایران تبلیغ در مورد مبارزه در راه اسلام و جنگ هشت ساله با عراق که از آن به نام دفاع مقدس نام می کنند به صورت گسترده رایج بود . دستهﻫﺎﯼ عزاداری را به کوچهﻫﺎئی که با نام شهدای جنگ نام گذاری شده بودند می بردند و در مقابل خانهﻫﺎﯼ خانوادۀ شهدای جنگ با بردن نام آنها سینه زنی می کردند. همۀ ادارات و مراکز آموزشی و بانکﻫﺎ و حتی بیمارستانﻫﺎ و درمانگاهﻫﺎ را هم شبیه حسینیهﻫﺎ و تکایا درست کرده بودند. در روستاها هم برنامۀ عزاداری و نوحه خوانی از بلندگوهای مساجد روستا تا پاسی از شب ادامه داشت.

تحریمﻫﺎ و تأثیر آن در زندگی روزمرۀ مردم

تحریم بانک مرکزی توسط آمریکا ، تبلیغات جنگی جمهوری اسلامی و مانور نظامی نیروی دریائی در خلیج فارس و هراس سرمایهﺪاران و اقشار مرفه از تشدید بحران اقتصادی و به خطر افتادن سرمایهﻫﺎیشان باعث شد که بسیاری از آنها برای تبدیل سرمایه شان به طلا و ارزهای خارجی اقدام کنند که این مسئله باعث صعود قیمت طلا و ارز در ایران شد و عدهﺍﯼ از دلالان و بیکاران مستخدمشان را به مقابل بانکﻫﺎ کشاند. بازاریﻫﺎ و عمده فروشﻫﺎ که کالایشان را با ارز دولتی و قیمتﻫﺎﯼ قبلی خریده بودند با قیمت روز حساب و به خرده فروش می دادند و مغازه داران هم با قیمت گران تر به مردم می فروشند؛ و این کارگران و زحمتکشان شهر و روستا هستند که پشتشان از این افزایش روزانۀ تورم هر چه بیشتر خم می شود. هزینۀ زندگی مردم نسبت به سال گذشته حداقل 50 درصد افزایش داشته ولی بانک مرکزی تورم را در 11 ماه گذشته فقط 22 درصد اعلام کرده . 80 درصد از کارگران ایران با قراردادهای موقت و سفید امضاء کار می کنند و دائم در هراس از اخراج با حداقل حقوق و در شرایط بسیار بد کار می کنند. بسیاری از آنها همین حداقل حقوق را هم با تأخیر چند ماهه می گیرند و میلیونﻫﺎ نفر بیکار که در آرزوی همین کارقراردادی هستند.

بسیاری از کارمندان کشوری و لشگری مجبورند برای تأمین مخارج زندگیشان کار دوم داشته باشند. حدود نود درصد از بازنشستهﻫﺎ بلافاصله بعد از بازنشستگی سعی می کنند منبع درآمد جدیدی برای خود در ارتباط با تخصص خود یا بی ارتباط با آن پیدا کنند. سرهنگ بازنشستهﺍﯼ که متخصص سیستم الکترونیک هواپیما بوده، امروز ماهواره نصب می کند. سرهنگ بازنشستهﺍﯼ با تاکسی بار کار می کند . سرهنگ ادارۀ آگاهی که خرید و فروش ضایعات پلاستیک و آهن می کند. دبیر دبیرستانی که خرید و فروش ارز می کند. دبیر بازنشستهﺍﯼ که بنائی می کند. استاد دانشگاهی که باغداری هم می کند چون حقوق ماهیانهﺍش برابر با پولی است که یک نوحه خوان در دو ساعت می گیرد. در سفری که چند هفته پیش به ساری داشتم شاهد بودم که کشاورزانی محصول مرکباتشان را که شامل پرتقال و نارنگی و لیمو شیرین بود به مبلغ 250 تومان به سلف خرها می فروختند و خریدار همین محصولات در تهران باید بهاء آنها را بین 6 تا 10 برابر و گاهی هم بیشتر به میوه فروش محل بپردازد. تازه کشاورزان به همین حد از تاراج دسترنجشان هم راضی هستند ولی دولت با اجازۀ واردات مرکبات باعث شده که اکثر آنها حتی برایشان صرف نکند میوهﻫﺎیشان را بچینند.

از این وضعیت سرمایهﺪاران بزرگ ، بازاریﻫﺎ و دلاﻫﺎ و برادران قاچاقچی و محتکرین سود می برند. 

کیش

جزیره زیبای کیش در میان آبهای شفاف و نیلگون خلیج فارس که در این فصل زمستان درجۀ حرارتی حدود 25 درجه دارد با جمعیتی حدود 25 هزار نفر که 12 هزار نفر آن بومی و بقیه مهاجر هستند، شهری است با بلوارهائی تمیزو چراغﻫﺎﯼ نئون و درختان نخل و گلﻫﺎﯼ درشت کاغذی قرمز رنگ و هتلﻫﺎ و برجﻫﺎ و بازارچهﻫﺎﯼ سرپوشیدۀ شیک و ماشینﻫﺎﯼ آخرین مدل خارجی. شهری توریستی برای تفریح اقشار نیمه مرفه سایر نقاط ایران. این شهر زیبا که سرمایهﺪاران مافیائی و از جمله خاندان رفسنجانی از آن سود می برند توسط سازمان عمران کیش که اکثر کارگرانش از منطقۀ بندر عباس آمدهﺍند آباد شده. این شهر در پس زیبائی ظاهری خود چهرۀ پنهانی هم دارد. و آن زندگی هزاران کارگر ساختمانی افغانی است که در طویلهﻫﺎﯼ دام محلۀ عربها زندگی می کنند و در گرمای بیش از 50 درجه در فصل گرما به ساختن هتلﻫﺎ و برجﻫﺎ و ویلاها مشغولند . کارگرانی که نه بیمه دارند، نه ساعت کار، نه بازنشستگی؛ علاوه بر کارگران افغانی، کارگران مهاجری که بیشتر از نواحی دیگر هرمزگان به کیش آمدهﺍند و در شهرداری و هتلﻫﺎ و رستورانﻫﺎ با حداقل حقوق و در سخت ترین شرایط کار می کنند.

حمیده کارگر 34 سالهﺍﯼ است که در بخش خدمات شرکت زیر مجموعۀ ایران خودرو در کیش کار می کند. او ماهیانه 330 هزار تومان حقوق می گیرد. دارای 4 فرزند است و 10 سال قبل شوهرش فوت کرده است. حمیده که در یکی از روستاهای بندر عباس به دنیا آمده در 9 سالگی به عقد مردی 64 ساله و زن مردهﺍﯼ در می آید که از عربﻫﺎﯼ بومی کیش بوده. بعد از مرگ شوهر با سه دختر و یک پسر بدون منبع درآمدی و حتی مسکنی برای زندگی مجبور می شود برای گذران زندگی خود و فرزندانش به صیغه شدن روی بیاورد. چند سال قبل توسط شخصی به این شرکت معرفی و استخدام می شود. حمیده که دختر هجده ساله زیبا و دیپلمه داشته از رئیس شرکت درخواست استخدام او را می کند. رئیس شرکت که به او نظر داشته دخترش را به عنوان منشی استخدام کرده و آپارتمانی از خانهﻫﺎﯼ سازمانی شرکت را در اختیار آنها می گذارد. چند ماه قبل که رئیس شرکت به جای دیگری منتقل می شود به آنها اخطار می دهند که باید آپارتمان را تخلیه کنند. حمیده که پسرش در دانشگاهی در شیراز مشغول تحصیل است بخش اعظم حقوقش را برای او می فرستد و خودش از فرط کم غذائی دچار کم خونی و سرگیجه و ضعف دائمی است. او نگران از ناتوانی در تهیه مسکن و نگران از اخراج دخترش از کار است. این نمونۀ کوچکی است از وضعیت با نشاط زندگی زحمتکشان در امﺍلقرای اسلامی ایران.