جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۹۱ تیر ۱۳, سه‌شنبه

رویزیونیسم دشمن طبقه کارگر و همدست امپریالیسم است
پاره ای افراد صمیمی از رویزیونیسم طوری سخن می گویند، که تو گویی از دوستان و یاران خود سخن می رانند. اگر از آنها در مورد تفاوت امپریالیسم و سوسیالیسم پرسش کنی به پرسشگر به راحتی و بدرستی پاسخ می دهند زیرا شناخت درستی نسبت به امپریالیسم دارند. ولی آنجا که پای رویزیونیسم به میدان می آید کمیتشان لنگ است. آنها به علت اشتباهات معرفتی بر این پندارند که گویا رویزیونیستها "کمونیستهای بد" و مارکسیست-لنینیستها "کمونیستهای خوب" هستند. آنها چنین جلوه می دهند که نزاع عظیم میان مارکسیسم-لنینیسم و رویزیونیسم یک اختلاف خانوادگی و مربوط به اختلافات درون جنبش کمونیستی است. آنها در عمل راه مصالحه را با رویزیونیسم "خوب" در پیش می گیرند تا "بهتر" بتوانند در مقابل امپریالیسم مبارزه کنند، حالا آنکه مبارزه ضدامپریالیستی بدون مبارزه ضد رویزیونیستی مقدور نیست. این دو مبارزه مکمل یکدیگرند.
مبارزه میان رویزیونیسم و مارکسیسم-لنینیسم مبارزه میان دو دوست نیست، میان دو دشمن آشتی ناپذیر است. اختلاف درون جنبش کمونیستی نیست، اختلاف با دشمنان جنبش کمونیستی است، که تلاش می کنند اندام سالم جنبش کمونیستی را با رخنه گری از درون فاسد سازند. مبارزه با موریانه ی رویزیونیسم، یک مبازه شدید، بیرحمانه، و هشیارانه طبقاتی است، مبارزه آشتی ناپذیر میان دوست و دشمن است، مبارزه میان انقلاب و ضد انقلاب است، مبارزه میان پرولتاریا و بورژوازی، مبارزه میان دیکتاتوری پرولتاریا و دیکتاتوری بورژوازی، میان سوسیالیسم و لیبرالیسم، میان سرمایه داری و سوسیالیسم است. کسانی که مبارزه بر ضد دشمن را درک نکنند و قادر به شناخت دشمن خود نباشند، طبیعتا در مبارزه نصیبی جز شکست نخواهند داشت. رویزیونیستها هرگز نمی گویند که رویزیونیست هستند و آهنگ آن دارند تا از منافع بورژوازی دفاع کنند. مومنان به این راه در تئوری و عمل به کارشان آگاهند، مانند خروشچف، و یا در عمل به همان نتایجی می رسند که خروشچفیستها بدان رسیده اند. اگر رویزیونیستها اعتراف می کردند که دشمن سوسیالیسم اند، کار مبارزه طبقاتی بسیار ساده بود. حتی سرمایه داران نیز منکر استثمارند و مدعی می شوند مزد کسانی را که برایشان کار می کنند منصفانه می پردازند. آنها مدعی اند به کسی زور نمی گویند و سطح دستمزد را در یک گفتگوی متقابل که "داوطلبانه" و بدون "زورگوئی و تحمیل" است با کارگر یا مزددستان مشترکا تعیین می کنند. امپریالیستها نیز هرگز اعتراف نکرده اند که برای بازار فروش، توسعه مناطق نفوذ و کسب منابع اولیه و غارت سهم رقیب به جنگ دست می زنند، آنها همیشه مدعی اند که برای "آزادی" و "دموکراسی" و "حقوق بشر" و "جامعه آزاد" و "تمدن بشری" و "شورای تعاون اقتصادی"، "پیمان همیاری اروپای شرقی" مبارزه می کنند. اهداف آنها بسیار انسانی و والاست؟!. همین دوروئی است که کار مبارزه را مشکل می سازد و شما را به تلاش بیشتر و همه جانبه وا می گرداند.
در تعریفی که حتی یکی از رویزیونیستهای حزب توده ایران از زبانهای خارجی به فارسی برگردانده است و مورد تائید شوروی ها قرار داشت، در مورد رویزیونیسم چنین می آید:
"رویزیونیسم را تجدید نظر طلبی یا بازبین گرائی ترجمه کرده اند، و مقصود از آن عبارت است از جریانی در جنبش کارگری که در اصول اساسی مارکسیسم، بدون هیچگونه محمل عینی، تجدید نظر می کند، این اصول را نفی می کند، آن ها را تحریف می کند و محتوی انقلابی و اساس آموزش مارکسیستی را از بین می برد. به عبارت دیگر رویزیونیسم یعنی تجدید نظر کردن در برخی احکام و اصول مارکسیسم-لنینیسم بدون آنکه شرایط عینی ضرور برای چنین تجدید نظری وجود داشته باشد. رویزیونیسم که نفی اصول جهان بینی پرولتاریاست، مستقیما طبقه کارگر را از سلاح تئوریک خود محروم می کند و در نتیجه به سرمایه داری خدمت می کند. همانطور که خود مارکس و انگلس و سپس لنین به کرات خاطر نشان ساخته اند، جهان بینی پرولتاریا و سوسیالیسم علمی یک علم خلاق است، دگم نیست، یعنی نباید آن را مرکب از فرمول های آیه وار و لایتغییر دانست که در همه شئون و زمینه ها و در همه شرایط برای همیشه صادق است و تحول نمی یابد. مارکسیسم-لنینیسم علم است و همراه با تکامل زندگی و رشد جامعه و پیدایش پدیده های نوین مرتبا غنی تر می شود و تکامل می پذیرد. قابلیت زندگی و وثیقه پیروزی مارکسیسم در همین خلاقیت آن، رابطه آن با تکامل جامعه و تعمیم تجربیات جنبش جهانی کارگری و آخرین دستآوردهای دانش نهفته است. این حکم یا آن حکم مارکسیستی، که در مرحله معینی از تکامل جامعه و رشد نهضت کارگری درست است، ممکن است در مرحله و شرایط دیگری درست نباشد- یعنی شرایط عینی این تکامل، تغییر و تحول در حکم معینی را ایجاب نماید. در این صورت چنین تغییر و تحولی، اجرای خلاق مارکسیسم است نه رویزیونیسم، و برعکس تکرار حکم کهنه شده و منسوخ، با روح ماهیت مارکسیسم مغایر است و کار را به دگماتیسم می کشاند.
از نظر تاریخی پیدایش رویزیونیسم به دهه آخر قرن گذشته مربوط است. نماینده رویزیونیسم در آن زمان سوسیال دموکرات آلمانی به نام برنشتاین بود که آشکارا در صدد نفی اصول اساسی تعالیم مارکسیسم و جایگزین کردن آن با تئوری های دیگر بود. شکل دیگر رویزیونیسم کوششی بود که در آن زمان توسط کائوتسکی یکی دیگر از رهبران سوسیال دموکراسی آلمان انجام می گرفت. وی در حرف مارکسیسم را قبول داشت، ولی در عمل، و زیر جملات به ظاهر مارکسیستی، اصول اساسی آن را رد می کرد. رویزیونیست ها مدعی اند که تعالیم مارکسیستی دیگر کهنه شده و بدین وسیله آموزش مارکسیستی را که تنها راه تحول بنیادی جامعه و استقرار سوسیالیسم است، از محتوی انقلابی خود خالی می کنند. نفی ضرورت انقلاب و انتقال قدرت به دست پرولتاریا و نفی نقش رهبری کننده حزب مارکسیستی-لنینیستی، نفی اصول لنینی ساختمان حزب به مثابه یک سازمان منضبط انقلابی و از جمله سانترالیسم دمکراتیک از جنبه های گوناگون رویزیونیسم است.
از نظر فلسفی رویزیونیسم در اصول دیالکتیک ماتریالیستی تجدید نظر می کند، ایدآلیسم و ذهنی گری را به جای آن می نشاند، مبارزه اضداد و گذار تحولات کمی را به تغییرات کیفی نفی می کند، حرکت و جنبش را یک جریان ساده رشد و تحول آرام کمی جلوه گر می سازد و بر این شالوده تئوری تغییر تدریجی و آرام جامعه سرمایه داری و رفرمیسم را بنا می نهد. مطلق کردن مبارزه علنی و قانونی و راه تحولات پارلمانی جنبه دیگر شیوه عمل رویزیونیستی است. مارکسیسم با رویزیونیسم مخالف است و برخورد انتقادی و خلاق به تئوری، ارزیابی و سنجش صحت آن در پرتو حوادث و واقعیات و دستآوردها و تجارب و درس های مثبت و منفی و سپس غنی کردن آن با احکام نوین و کنار گذاردن احکام و مقولات کهنه شده را شیوه صحیح می داند. مثلا در شرایط نیمه دوم قرن نوزدهم، در مرحله سرمایه داری ماقبل انحصارات، مارکس و انگلس، تئوری انقلاب همزمان در همه کشورها یا تقریبا همه کشورهای پیش افتاده را مطرح می ساختند. تئوری لنین دایر بر امکان انقلاب سوسیالیستی تنها در یک کشور، رویزیونیسم نبود، بلکه تکامل خلاق تعالیم مارکس و انگلس در شرایط جدید تکامل سرمایه داری یعنی دوران امپریالیسم و رشد ناموزون اقتصادی و سیاسی کشورهای امپریالیستی بود.
..."
پس در این تعریف نا کامل روشن است که: "رویزیونیست ها مدعی اند که تعالیم مارکسیستی دیگر کهنه شده و بدین وسیله آموزش مارکسیستی را که تنها راه تحول بنیادی جامعه و استقرار سوسیالیسم است از محتوی انقلابی خود خالی می کنند. نفی ضرورت انقلاب و انتقال قدرت به دست پرولتاریا و نفی نقش رهبری کننده حزب مارکسیستی-لنینیستی، نفی اصول لنینی ساختمان حزب به مثابه یک سازمان منضبط انقلابی و از جمله سانترالیسم دمکراتیک از جنبه های گوناگون رویزیونیسم است".(همه جا تکیه از ماست-توفان).
در اعلامیه گردهمآئی نمایندگان احزاب کمونیست و کارگری کشورهای سوسیالیستی در 1957 که در آن نمایندگان احزاب کمونیست چین و آلبانی و شوروی حضور داشتند، در مورد مفهوم رویزیونیسم چنین می آید:
"رویزیونیسم جدید در پی آنست که آموزش های سترگ مارکسیسم-لنینیسم را لوث کند، اعلام می نماید که مارکسیسم-لنینیسم "منسوخ" شده، و ادعا می کند که مارکسیسم-لنینیسم اهمیت خود را برای پیشرفت اجتماعی از دست داده است. رویزیونیست ها سعی می کنند روح انقلابی مارکسیسم را نابود کنند، ایمان به سوسیالیسم را در میان طبقه کارگر و زحمتکشان بطورکلی فرو بریزند. آنان ضرورت تاریخی یک انقلاب پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا در دوره گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم را انکار می کنند، منکر نقش رهبری حزب مارکسیستی-لنینیستی هستند، اصول انترناسیونالیسم پرولتری را مردود می شمارند و خواهان رد سانترالیسم دمکراتیک، به منظور تبدیل حزب کمونیست از یک سازمان انقلابی رزمنده به نوعی انجمن بحث آزاد هستند.
..."
رفقای چینی در سال 1966 در نشریه "رهبران حزب کمونیست اتحاد شوروی خائنین به بیانیه 1957 و اعلامیه 1960 می باشند"(هیئت تحریریه روزنامه "ژن مین ژیبائو"(مردم)(30 دسامبر 1965)) می نویسند:
"اصول انقلابی بیانیه 1957 و اعلامیه 1960 با رویزیونیسم خروشچفی در تضاد سختند. تلاشهای پیروان با وفای رویزیونیسم خروشچفی که در زیر عَلَمِ بیانیه و اعلامیه قصد گمراه ساختن خلقها را دارند، فقط منجر به افشای بیش از پیش سیمای زشت و نفرت انگیز آنها خواهد گشت.
در جریان تدوین بیانیه و اعلامیه، مارکسیست لنینیستها با رویزیونیستهای خروشچفی مبارزه سختی داشتند.
مشی رویزیونیستی مطروحه از طرف خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی با اصول انقلابی بیانیه 1957 مباینت دارد. بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی موجب گمگشتگی سختی در جنبش بین المللی کمونیستی گردیده است و از این رو در جریان کنفرانس مسکو، حزب کمونیست چین به اتفاق سایر احزاب برادر مبارزه ای اصولی علیه مشی رویزیونیستی خروشچف انجام داد.
اصول انقلابی اعلامیه 1960 نیز علیه رویزیونیسم خروشچفی متوجه می باشد. در آنزمان، خروشچف با تعویض کامل جای دوستان و دشمنان، خود علنا به همکاری با امپریالیسم آمریکا پرداخت و ضمن نقض کامل موازین مناسبات بین احزاب و دولتهای برادر، در جنبش بین المللی کمونیستی انشعاب و تفرقه ایجاد کرد. حزب کمونیست چین به اتفاق سایر احزاب مارکسیستی-لنینیستی مبارزه ای آشتی ناپذیر علیه دارودسته رویزیونیستهای خروشچفی به عمل آورد و پاکیزگی و صفای مارکسیسم-لنینیسم را محفوظ نگهداشت.
البته در بیانیه و اعلامیه بعضی از مسایل به روشنی فرمولبندی نشده اند و حتی نقایص و اشتباهاتی نیز به چشم می خورد. ولی از آنجا که رهبران حزب کمونیست اتحاد شوروی مکررا درخواست نمودند تا با توجه به وضع آنها، این فرمولبندیها را با تزهای کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی تطبیق دهیم، لذا ما در آن موقع در چند مورد به خاطر نیل به تفاهم با آنها سازش نمودیم. این چندمین بار است که ما آمادگی خود را برای پذیرفتن انتقاد در این زمینه اعلام می کنیم. ولی علی رغم همه اینها، بیانیه و اعلامیه حاوی یک سری اصول انقلابی اند که باید از طرف کلیه احزاب مارکسیستی-لنینیستی مراعات شوند.
معذالک، رویزیونیستهای خروشچفی بیانیه و اعلامیه را ورق پاره ای بیش نمی دانند، بطوریکه هنوز مرکب امضای این اسناد خشک نشده بود که از طرف آنها نقض گردیدند. رویزیونیستهای خروشچفی جدا تصمیم گرفته اند تا در برابر مارکسیسم-لنینیسم و بیانیه و اعلامیه ساز دیگری کوک کنند و بدین ترتیب در بیست و دومین کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی با تدوین برنامه ای رویزیونیستی، تزهای اساسی مارکسیسم-لنینیسم و اصول انقلابی بیانیه و اعلامیه را زیرپا گذاشتند.
اینک ما می خواهیم اصول انقلابی بیانیه و اعلامیه را با مشی ایکه رهبران جدید حزب کمونیست اتحاد شوروی در کنگره بیست و دوم حزب خود تصویب و سپس در برنامه آن حزب منظور داشته اند و از آن سرسختانه پیروی می کنند، مقایسه کنیم.
بیانیه و اعلامیه مشی انقلابی تدوین کرده اند، ولی به عکس، رویزیونیستهای خروشچفی مشی ضد انقلابیِ "همزیستی مسالمت آمیز"، "مسابقه مسالمت آمیز" و "گذار مسالمت آمیز" را پیش کشیده اند. آنها که خود از انقلاب گریزانند، انقلاب را برای دیگران نیز تحریم می کنند. آنها که خود با مبارزات مسلحانه انقلابی ملل ستمدیده مخالفند، پشتیبانی کردن از این مبارزات را به دیگران نیز غدغن می کنند.
بیانیه و اعلامیه تصریح می کنند که امپریالیسم آمریکا دشمن مشترک کلیه خلقهای جهان است و خلقهای سراسر جهان باید علیه سیاست تجاوز و جنگ امپریالیستهای آمریکا جبهه واحد وسیعی تشکیل دهند. ولی به عکس، رویزیونیستهای خروشچفی با امپریالیسم آمریکا علیه خلقهای جهان متحد گردیده اند و سرگرم اجرای سیاست همکاری آمریکا-شوروی برای حکومت برجهان می باشند.
بیانیه و اعلامیه تصریح می کنند که کشورهای سوسیالیستی باید به دیکتاتوری پرولتاریا وفادار بمانند و انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم را بسرانجام برسانند. ولی بعکس، رویزیونیستهای خروشچفی با پیش کشیدن تز سفسطه آمیز "دولت عموم خلق"، "حزب عموم خلق"، دیکتاتوری پرولتاریا را در اتحاد شوروی از میان برداشته اند و حزب کمونیست اتحاد شوروی را به مثابه پیشاهنگ پرولتاریا قلب ماهیت کرده اند. آنها در تلاشند تا در اتحاد شوروی دیکتاتوری قشر ممتاز بورژوائی را مستقر سازند و هم اکنون در راه احیای سرمایه داری گام بر می داردند...."
این سخنان کمونیستهای چین بسیار روشن است. رویزیونیستهای شوروی بعد از مرگ استالین و تصفیه گسترده در داخل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و اخراج کمونیستهای وفادار به آرمانهای طبقه کارگر، سرانجام توانستند نظریات رویزیونیستی خود را به تصویب کنگره بیست و دوم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی برساندند. حزبی که چنین تصمیماتی را همراه با رفرمهای اقتصادی به تصویب برساند و ماهیت خود را به عنوان حزب طبقه کارگر به زیر پرسش ببرد، دیگر نمی تواند حزب کمونیستی طبقه کارگر باشد. اگر حزب کمونیست اتحاد شوروی یک "حزب تمام خلق" است، دیگر نمی تواند حزب پرولتاریا باشد و منطقا نمی تواند دیکتاتوری پرولتاریا را اِعمال کند و هدایت و رهبری تحولات در شوروی و خارج شوروی را در دست خویش بگیرد. حزبی که دیگر "حزب طبقه کارگر" نیست و نمی تواند "دیکتاتوری طبقه کارگر" را اِعمال کند، منطقا نمی تواند رهبر دولت پرولتری باشد و لذا باید رهبر یک دولت "همه خلقی" بوده و نه تنها طبقات، بلکه مبارزه طبقاتی و ماهیت طبقاتی دولت و نقش پیشاهنگ حزب رهبری کننده کشور را در دوران گذار سوسیالیستی به کمونیسم، نفی کند. آنها که ماهیت طبقاتی حزب را نفی می کنند، از روی بیکاری و بی حوصلگی نیست، هدفشان این است که قشر معین و صاحب امتیازی را در شوروی تقویت کنند که با البسه "خلق" ظاهر شود و در سایه نفی مبارزه طبقاتی و حمایت دولت غیر طبقاتی فربه و گردن کلفت گردیده و قدرت سیاسی را در دست بگیرد. همانطور که شد.
پس بر این مبنا، رویزیونیستها تعالیم مارکسیسم را بدور انداختند و آنرا کهنه شده دانستند و تنها راه تحول بنیادی جامعه و استقرار سوسیالیسم را از طریق "گذار مسالمت آمیز" و ایجاد اعتماد به بورژوازی و همکاری با وی قلمداد کردند و مارکسیسم را از محتوی انقلابی خود خالی نموده و با نفی ضرورت انقلاب و انتقال قدرت به دست پرولتاریا و نفی نقش رهبری کننده حزب مارکسیستی-لنینیستی و نفی اصول لنینی ساختمان حزب به مثابه یک سازمان منضبط انقلابی و از جمله سانترالیسم دمکراتیک تمام زمینه های لازم را با استقرار رویزیونیسم برای گذار شوروی سوسیالیستی به سرمایه داری دولتی فراهم آوردند. آری! ماهیت حزب پرولتری، ماهیت دولت پرولتری با تسلط رویزیونیسم در راس قدرت و در راس ستاد فرماندهی کشور به حزبی بورژوائی و ضد انقلابی تغییر کرد. دشمنان پرولتاریا در شوروی به قدرت رسیدند و قدرت سیاسی توسط نمایندگان طبقه بورژوازی مصادره گردید و ماهیت نظام شوروی بطور کلی تغییر کرد. تصور اینکه طبقه به قدرت رسیده بورژوازی، برای تامین منافع پرولتاریا مبارزه می کند و دل می سوزاند، پندار کودکانه و ساده اندیشانه بوده وناشی از عدم فهم مارکسیسم-لنینیسم است. حکومتی که در راس شوروی بود، دیگر پرولتاریائی و دوست پرولتاریا و خلقهای جهان نبود، حکومتی بورژوائی و ضد انقلابی در دشمنی با پرولتاریا و دستآوردهای وی و در دشمنی با خلقهای تحت ستم جهان بود.
ولی این دشمنان پرولتاریا که کوچکترین اعتقادی به سوسیالیسم نداشتند و کمونیسم اروپائی را در دامان خود پرورش دادند و برای تسکین بورژوازی اروپا راهی غرب کردند، تا روز آخر خود را کمونیست جا می زدند و در حرف از مارکسیسم-لنینیسم دفاع می کردند تا بتوانند بهتر ضربات سنگین خویش را به طبقه کارگر وارد کنند. تغییر ماهیت شوروی با تغییر ماهیت قدرت سیاسی آغاز شد. شوروی سوسیالیستی نبود. سرمایه داری دولتی بود. درمانده های رویزیونیسم درغرب به جای اینکه به سرمایه داری بودن شوروی و حکومت ضد کمونیستی حاکم اشاره کنند، بر چشم مردم خاک پاشیده و از "سوسیالیسم واقعا موجود" صحبت می کردند. این مفهوم من در آوردی، باید پرده استتاری بر ماهیت سرمایه دارانه شوروی می کشید. آنچه در آغاز دهه 90 در قرن گذشته اتفاق افتاد، جایگزینی سرمایه داری دولتی با سرمایه داری بازار آزاد بود. رویزیونیسم همدست امپریالیسم است، زیرا از درونِ دژ، مانند اسب تروا، به فتح قلعه مشغول است و از پشت به جنبش کمونیستی خنجر می زند و تا روز آخر خود را دوست طبقه کارگر معرفی می کند.
14 کشور امپریالیستی در زمان جنگ اول جهانی و همه دنیای امپریالیسم به رهبری نازی ها در جنگ جهانی دوم، در دورانی که دیکتاتوری پرولتاریا در شوروی مستقر بود و از سوسیالیسم دفاع می کرد، نتوانستند به ایدئولوژی کمونیسم ضربه ای بزنند. شوروی سوسیالیستی به رهبری رفیق استالین و حزب بزرگ کمونیست شوروی، با ده ها میلیون کشته در مقابل تجاوز جنایتکارانه بورژوازی ایستاد و از ایده آل کمونیسم دفاع کرد و مانع شد که خراشی به دامن کمونیسم وارد شود. بورژوازی جهانی نتوانست با آخرین تجهیزات نظامی بر سوسیالیسم غلبه کند و شکست خورد، ولی رویزیونیستها از درون، با چهره های "رفیقانه" ضربه هولناکی به سوسیالیسم وارد کردند که سوسیالیسم را از درون خورد و شوروی را فروپاشاند. دشمن درونی همواره خطرناکتر از دشمن بیرونی است. اگر دشمن بیرونی به همبستگی درونی یاری می رساند، دشمن درونی شیرازه دوستی و همکاری و اتحاد را از هم می گسلد و تخم زهرآگین می گذارد. این کاری بود که رویزیونیستها کردند. رویزیونیسم دشمن خطرناک طبقه کارگر و برای کمونیستها از امپریالیستها خونخوارتر و موثرتر و ناپاکتر است. این حقیقت تئوریک که صحتش بعد از حدود نیم قرن با فروپاشی شوروی به اثبات می رسد، دیگر نمی تواند انکار شود. انکار این حقیقت و چشم بستن بر فاجعه ای که می تواند رویزیونیسم بوجود آورد، نفهمیدن مضمون مبارزه طبقاتی و درس نیآموزی از تجربه گذشته برای ممانعت از تکرار آن است. ندیدن این واقعیات، عدم تشخیص ماهیت خطرناک رویزیونیسم و نتایجی که بر آن مترتب است، خدمت مجدد به رویزیونیسم است. حال آنکه نسل قربانی رویزیونیسم باید تمام تجربه و توان خود را صرف تقویت مارکسیسم لنینیسم نماید تا از این طریق ضربه کوبنده ای به رویزیونیسم بزند. نسل قربانی شده باید این گذشته را جمعبندی کند و به آیندگان تقدیم دارد تا در مبارزه خویش به سلاح دیگری مسلح شوند. مبارزه طبقاتی هنوز ادامه دارد و سیر حوادث در جهتی سیر می کند که مارکسیست لنینیستها یعنی حزب کار ایران(توفان) پیشگوئی کرد. سیر حوادث هر روز صحت نظریات ما را بیشتر تائید می کند. این است که باید در این راه با ایمان و اعتقاد گام بر داشت.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 148 تیر ماه ۱۳۹۱ ماه ژوئیه ۲۰۱۲، ارگان مرکزی حزب کارایران
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org