جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۹۱ شهریور ۱۸, شنبه


گشت و گذاری در فیسبوک

 

چرا مخالفت با همبستگی بین خلقﮬﺎﻯ منطقه و جنبشﮬﺎﻯ ملی؟

 

تبلیغ نفرت ضد فلسطین و ضد لبنان و ضد عرب، بی توجهی به دسیسهﮬﺎﻯ امپریالیستﮬﺎ و صهیونیستﮬﺎ در ایران و بی توجهی به امر همبستگی میان خلقﮬﺎﻯ منطقه به سود جنبش دموکراتیک مردم ایران نیست.مبارزهﻯ ضد رژیمی بدون همبستگی با دیگر خلقﮬﺎ و مبارزه علیهﻯ اجانب بی سرانجام و محکوم به شکست است.

برخی از مدعیان چپ مذاقشان با کلمهﻯ "خلق و همبستگی بین خلقﮬﺎﻯ منطقه"  خوش نیامد وبا تکبر روشنفکری اظهار فضل نمودند که:

 

» کلمهﻯ خلق یک کیسهﻯ گشادی است که با موجودیت جنازهﺍﻯ به نام بورژوازی ملی می توانست تعریف گردد و مفهوم داشت ولی امروزه دیگر در کشورهای ما ساختار مادی بورژوازی ملی وجود ندارد و نمایندهﻯ سیاسیﺍش هم وجود ندارد. امپریالیسم تمام جناحﮬﺎﻯ سرمایهﺪاری ملی و متوسط وطنی را بلعید و دوران  مبارزهﻯ ملی به سر آمده است. «.

 

این دوستان نادان و پرمدعا هنوز نخوانده و نفهمیدهﺍند که از لایهﮬﺎﻯ خرده بورژوازی و تولید کوچک همواره بورژوازی کوچک و متوسط و یا همان ملی، زاده می شود. جهانی شدن سرمایه به معنای محو مسئلهﻯ ملی در جهان نیست، بلکه برعکس امروز ما بیش از هر زمان با جنبشﮬﺎﻯ ملی علیهﻯ تجاوزات امپریالیستی و نقض حقوق ملی مواجهیم ، این جنبشﮬﺎ در ماهیت خود بورژوائیﺍند.جنبش استقلال طلبانهﻯ ایرلند، فلسطین، عراق و افغانستان،.... پیروزی جنبش ملی ونزئولا و استقرار حکومت ملی به رهبری چاوز، حکومت ملی اکوادور، حکومت ملی بولیوی به رهبری مورالس و حکومت ملی نیکاراگوئه.... و دهها مثال دیگر از این دستﺍند.البته برای درک صحیح این مسئله و ریشهﮬﺎﻯ تاریخی چنین انحرافی که از درک رابطهﻯ اقتصاد و سیاست عاجزند و مسئلهﻯ استقلال سیاسی در عصر انحصارات را منتفی می دانند باید اثر ارزشمند "کاریکاتوری از مارکسیسم" لنین و همینطور "ترازنامهﻯ مسئلهﻯ ملی در عصر امپریالیسم" را مجدداً مورد مطالعه قرارداد تا بهتر به بطلان نظرات ترتسکیستی و اکونومیستی امروزی که در قبای جدیدی ظاهر می شوند پی برد.

آنها که معتقد به مسئلهﻯ ملی درعصر امپریالیسم نیستند و اعتقادی به رژیمﮬﺎﻯ مستقل به مفهوم سیاسی در این دوران ندارند و تمام نزاعﮬﺎﻯ کنونی بین ایران، سوریه، لیبی، عراق، ونزوئلا، کوبا، بولیوی با امپریالیستﮬﺎ را یک جنگ زرگری محسوب می کنند، به ظاهر به مسائل پیچیدهﻯ سیاسی کنونی پاسخ دادهﺍند اما چنین پاسخی غیر علمی و ذهنی و دور از واقعیتﮬﺎﻯ اجتماعی است.آیا خنده دارنیست بگوئیم رژیم جمهوری اسلامی نوکر حلقه بگوش امپریالیسم است و درعین حال در مورد تجاوز به ایران و تحریمﮬﺎﻯ پی درپی برای تسلیم این نوکر سخن بگوئیم؟  اساساً تشدید تضادهای امپریالیستﮬﺎ با رژیمﮬﺎﻯ مستقل سیاسی بر سر چیست و دلایل برخورد متفاوت آنها با لیبی، سوریه، ایران، ونزوئلا، کره شمالی، کوبا.... و از طرف دیگر با عربستان و بحرین و قطر و اردن و کره جنوبی و..... بر سر کدام منافع اقتصادی و ژئوپولیتیکی است . چرا برخورد آنها با این کشورها متفاوت است؟

این که ماهیت رژیم جمهوری اسلامی ارتجاعی و فاشیستی است شکی نیست و یا همینطور رژیم بعث عراق و یا سوریه...اما این رژیمﮬﺎ دارای استقلال سیاسیﺍند. یک رژیم می تواند مستقل اما ارتجاعی و سرکوبگر باشد و یا هم مستقل باشد و هم دموکراتیک مثل رژیم چاوز. رژیم چاوز دارای ماهیت بورژوائی است، بورژوازی متوسط بخش صنعتی در ونزئولا را نمایندگی می کند که از پشتوانهﻯ قوی در بین کارگران و زحمتکشان برخوردار است. دلیل موفقیتﮬﺎﻯ وی همین تکیهﻯ او به مردمش است. و این بدین معناست که در دوران امپریالیسم و انحصارات غول پیکر، حکومتﮬﺎﻯ مستثقل اما غیر پرولتری وجود دارند. بر سر همین مسئله، استقلال ملی رژیم چاوز بحث داغی در ونزوئلا در بین سازمانﮬﺎ و احزاب سیاسی درگرفت و ترتسکیستﮬﺎ و شبه ترتسکیستﮬﺎ بر این نظرند که چاوز به خاطر وابستگی اقتصادی، وابستگی سیاسی نیز به امپریالیسم دارد و از سیاستﮬﺎﻯ امپریالیستﮬﺎ پیروی می کند و قابل دفاع نمی باشد. می بینید مبحث برخورد به نفی بورژوازی ملی که نفی مسئلهﻯ ملی و حق تعیین سرنوشت را در بردارد یک پدیدهﻯ ایرانی نیست بلکه یک مقولهﻯ جهانیست که در دوران جنگ جهانی اول بروز کرده و لنین در جزوهﻯ ارزشمند خود "جزوه یونیوس"  به این مسئله پرداخت و پاسخ علمی و شایستهﺍﻯ به این انحرافات اکونومیستی داد. زمانی که رهبران انترناسیونال دوم نظیر لکین٬ داوید٬ کائوتسکی٬ پلخانوف و ...... به مارکسیسم و انترناسیونال پرولتری خیانت ورزیده و راه سازش با ارتجاع را پیش گرفتند٬ وظیفهﻯ دفاع از مارکسیسم و انترناسیونالیسم پرولتری را در کنار لنین شخصیتﮬﺎﻯ برجستهﻯ سوسیال دموکراسی نظیر روزا لوکزامبورگ بر عهده گرفته و سازشکاران را به زیر آتش حملهﻯ خود گرفتند.

عمده ترین مسئلهﻯ مورد مشاجره میان خائنین به مارکسیسم و وفاداران به مشی پرولتری، مسئلهﻯ برخورد به جنگ در آن دوران بود. روزا لوکزامبورگ در مبارزهﻯ خود با اپورتونیستﮬﺎ از جمله جزوه ای تحت عنوان "بحران سوسیال دموکراسی" انتشار داد. این جزوه عمدتاً دربارهﻯ تحلیل جنگ٬ رد نظریهﻯ خائنانهﻯ خصلت آزادیخواهانه ملی جنگﮬﺎﻯ امپریالیستی موجود و اٽبات این مسئله که جنگ جهانی اول چه از طرف آلمان و چه از طرف سایر نیروهای بزرگ امپریالیستی دامن زده شود٬ جنگی است امپریالیستی٬ نگاشته شده است. لنین کبیر که رهبر مبارزه با رهبران اپورتونیست انترناسیونال دوم را بر عهده داشت جزوهﻯ فوق را با تیزبینی خاصی که منحصر به اوست٬ بررسی کرده و در عین تائید آن به مٽابهﻯ یک اٽر برجستهﻯ مارکسیستی٬ انتقادات سازندهﺍﻯ را در جزوهﺍﻯ به نام "دربارهﻯ جزوهﻯ یونیوس" به رشتهﻯ تحریر درآورد. لنین در این اٽر خود در ضمن تأیید و تأکید این مسئله که در یک جنگ امپریالیستی امکان بروز و وقوع جنگﮬﺎﻯ ملی (یعنی جنگﮬﺎﻯ تحت ستم و یا تحت اشغال علیهﻯ امپریالیسم) کاملاً موجود است٬ آموزشﮬﺎﻯ گرانبهائی پیرامون جنگ امپریالیستی و این که نیروهای انقلابی و بخصوص پرولتاریا چه برخوردی به آن خواهند داشت٬ به جای گذارده است. مطالعهﻯ مجدد آثار ارزشمند لنین در مورد مسئله ملی در دوران امپریالیسم  برای همهﻯ شیفتگان راه آزادی و سوسیالیسم  امری ضروری و واجب است.