جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه


شرح حال زندگی لنین (قسمت دوم)

 

کتاب شرح حال زندگی لنین اثراستفان لیندگرن، نویسنده و نظریه پرداز چپ سوئدی، سردبیر اسبق نشریه جرقه و مردم درتصویر/جبهه فرهنگ و چندین کتاب درمورد نیروهای مقاومت افغانستان علیه اشغالگران روسی ......اخیرا  به کوشش رفیق پیام پرتوی ترجمه و نسخه ای از آن در اختیار ما قرار گرفته است. این کتاب از نگاهی دیگر به زندگی رفیق لنین  به رشته تحریر در آمده و نکات تازه و آموزنده ای در آن نهفته است. البته در این اثر به نکته ای نیز اشاره شده که متاثر از تبلیغات بین المللی واستالین ستیزی(بخوانید کمونیسم ستیزی!) است که نویسنده را نیز به رغم تائید لنینیسم و سیاستهای حزب بلشویک شوروی درتمام دوره های پرفراز و نشیب انقلاب اکتبر و ساختمان سوسیالیسم در امان نگذاشته ووی نیز بدون ارتباط با آنچه که خود دراین این کتاب بدان پرداخته است، دریک نکته  آنهم بدون هیچ سند و مدرکی به اظهار نظر درمورد قتل ترتسکی توسط رفیق استالین می پردازد. مترجم کتاب با وسواس و احساس مسئولیت  تمام دراین مورد وعلل  ترجمه این کتاب چنین می نویسد:

 

« هدف ازخواندن اين کتاب رفع کنجکاويهاى خودم بود اما با نگاهى دراز مدت دريافتم که رفع کنجکاويهاى من به تنهايى مشکلى را از مشکلات جنبش نميکاهد و من بخاطر آزاديم نياز به رفع کنجکاويهاى ديگران نيز دارم. لذا ترجمه مطلب را آغاز نمودم. به همين دليل کتاب و ترجمه آنرا به تمام انسانهاى کنجکاو تقديم ميکنم.

موردى که درباره آن صحبت ميکنم اينست که رفيق نويسنده رفيق استالين را تنها در يک خط و بدون ارائه مدرکى متهم به قتل ترتسکى مينمايد و در ضمن مدعيست که اين را همه ميدانند.به نظر من اين شيوه برخورد منطقى نيست٬ حتى اگر رفيق استالين اين کار را٬ هر چند به نظر من بر حق٬ انجام داده باشد. همانطور که گفته شد در اينجا اينکه من و يا نويسنده چگونه ميانديشيم چندان تفاوتى نميکند٬ چرا که کتاب به صورتى علمى و با ارائه مدارک زندگى لنين را تشريح مينمايد. من در اين رابطه کتاب ديگرى به نام "استالين از نگاه ديگر" را نيز خوانده ام. در اين کتاب بخشى از تشريحات ترجمه فوق تاييد شده اند.»

 

هئیت تحریریه توفان ضمن تشکراز زحمات خستگی ناپذیررفیق پیام پرتوی مستخرجی ازاین کتاب را در نشریه توفان الکترونیکی به چاپ می رساند به این امید که گامی ولو کوچک در تنویر افکار و تقویت سنگر لنینیسم و خدمت به همه حقیقت جویان بی غرض برداشته باشد.

 

هئیت تحریریه توفان

خرداد ماه 1392


زندانی شدن

ولادیمیر اولیانوف جوان با دقت فراوان هر آنچه را که در جهان اطرافش میگذشت تحت نظر داشت. کشفیات دوران کودکی٬ آن بینش هوشیارانه که از والدین خود به ارٽ برده بود و آن سالهای پربار دوران دبیرستان با تجزیه و تحلیلهای صحیح از جامعه زشت روسیه٬ در هم آمیختته بودند.

١٨٦١ همزمان با الغای برده داری در ایالات متحده آمریکا٬ ٥۰ میلیون رعیت روسی آزاد شده بودند. آیا زندگی آنها بهبود يافته بود؟ خیر! او میدانست. برعکس مالکان یک پنجم از زمینهای کشاورزان را به تصاحب خود درآورده بودند. آنهایی که زمینهای خود را با پرداخت پول آزاد نموده بودند زندگیشان زیر بار فشار وامها از هم متلاشی شده بود. آنهايى که برايشان چيزى باقى مانده بود٬ معهذا٬ بدهيهاى روزهاى کارى داشتند.

روسیه همچنین کشوری بود که در آنجا سه نفر از چهار نفر بزرگسال سواد خواندن و نوشتن نداشتند٬ همزمان نیمی از بودجه دولتی صرف جنگ میشد. امپریالیسم روسیه مانند یک حیوان وحشی گریزان به پیش میرفت. روسیه ساچالین را تصرف و بصورتى پيوسته به نفوذ خود در آسیای مرکزی ادامه ميداد٬ با ترکیه از در جنگ وارد شد٬ اگر چه پس از آن ـ بايد از بخش بزرگی از فتوحات در کنگره برلین صرفنظر ميشد.

با مطالبات دانشجویان در مورد آزادی نشستها و اجتماعات٬ داشتن آزادی در سازماندهی تشکلها٬ لغو سانسور و آزادی در تحقیقات علمی شدیدا برخورد و جلسات صلح جویانه دانشجویان  مورد حمله واقع میشدند٬ قزاقها به تظاهرات یورش برده٬ شرکت کنندگان را ميکشتند٬ زخمی ميکردند و شلاق میزدند. روسیه کشوری بود که حتى بضاعت معرفى طبقات اجتماعی – ى "قابل شکنجه" و "غیر قابل شکنجه" را که در جوامع به اصطلاح متمدن معمول بود را هم نداشت. در روسيه هر کسى ميتوانست دچار مخمصه بشود.

مدت کوتاهی پس از مرگ ساسیا٬ Volodja وارد دانشگاه Kazan شد. مادرش نيز که دو خواهر متاهل در آن شهر داشت به آنجا مهاجرت نمود. مستمرى او پس از شوهرش با کمکی مالی که از پدرش (دکتر بلانک) دریافت میکرد افزایش یافت و آنها بدین ترتیب توانستند مخارج تحصیل Volodja را فراهم آورده و اقتصاد خانواده را سر و سامان بخشند.

Volodja ٬ از همان اولين ترم در Kazan٬ دسامبر ١٨٨٧ ٬ با نگهبانان درگیر شد. او و تعدادی از دانشجویان دستگیر و به زندان افتادند.

بازرس پلیس سوال کرد: "خوب جوون٬ چرا سر و صدا میکنی"؟ شما متوجه نمیشید که دارید سرتونو به دیوار میکوبید؟"

لنین جواب داد: "چرا متوجه میشیم٬ ولی ما سرمونو به دیواری میکوبیم که ضعیفه. دیواری که با یک تکون کوچیک پایین میریزه!"

اخراج و تبعيد به املاک پدربزرگ در Kukusjkino به دنبال آن آمد. ولادیمیر لنین با علاقه شدیدى کتاب میخواند٬ شکار ميکرد٬ شطرنج و اسکی بازی میکرد.

پس از یک سال به خانواده اولیانوف اجازه داده شد که بار دیگر در Kazan زندگی کنند. اما Volodja هنوز اجازه نداشت که به دانشگاه برود و به او گفتند که در خانه درس بخواند. او از این فرصت استفاده کرده و مانند برادرش مطالعه مارکسیسم را آغاز نمود.

لنین از مرخصی تحمیل شده جهت نوشتن نامه ای که مدتها به آن فکر کرده بود نيز استفاده کرد. او به Nikolaj Tjernysjevskij٬ نویسنده ای که همراه با بنیان گذار مارکسیسم فردی بود که بیشترین اهمیت را برای او داشت٬ نوشت. رمانهای Tjernysjevskij "چه باید کرد؟" و "پیش پرده" مانند مقاله های "نامه بدون آدرس"١ تاٽيرى هميشگى بر روی Volodja گذارده بودند. لنین در آٽار خود تقریبا  ٣۰۰ بار٬ بیش از هر رمان نویس دیگری از Tjernysjevskij نقل قول میاورد. ديگر نویسندگان مورد علاقه او – Gribojedov٬ کريلوف٬ Saltykov٬ گوگول بودند٬ و تورگنيف در رده آخر قرار داشت.

 

 

همسر لنین Krupskaja ميگويد که لنین همواره نام Tjernysjevskij را "با اشتیاق.... با گرمی بخصوصی" به زبان میاورد.

Tjernysjevskij٬ بدلیل روح آشتی ناپذیرش٬ نقطه نظراتش٬ بدلیل آن عزت و غروری که با سرنوشت غم انگیز خود حمل مینمود٬ شاید تنها کسی بود که بیش از هر کس دیگری در شکل دادن به شخصیت لنین سهم داشت.

 

 

او در سال ١٨٦٢ بر اساس اتهامات بی اساس از قبیل شرکت در تولید حریق دستگیر شده بود. در زندان سن پطرزبورگ او بزرگترین کتاب انقلابی خود "چه باید کرد" را نوشت. ابتدا ٢١ سال بعد٬ زمانیکه سلامت خود را بر اٽر انجام اعمال شاقه و تبعید در Jakutien از دست داده بود٬ به او اجازه بازگشت به شهر زادگاه خود٬ ولگا٬ داده شد.

لنین برايش نامه اى نوشت. او حرفهای زیادی برای گفتن داشت. از طریق نوشته های Tjernysjevskij بود که لنین شیوه نگاه کردن به آن "رفرم بزرگ" – الغای ارباب و رعیتی٬ را آموخته بود.

 

"زمینها برای دهقانان٬ هيچگونه بازپرداختى! Tjernysjevskij درخواست کرده بود "مالک بزرگ٬ براى ابد٬ ناپديد شو".

اين امر مانند درک Tjernysjevskij در مورد طبقات لنین را تحت تاٽیر قرار داده بود:

"مسئله این نیست که پادشاهى باشد یا نباشید٬ که نظام نامه ای باشد یا نباشد. به عبارت بهتر وجود طبقات ناشی از روابط اجتماعى است٬ در اين حقیقت که یک طبقه نباید خون دیگر طبقه را بمکد."

در اعلامیه "روسیه جوان"٬ که در میان هواداران Tjernysjevskij دست به دست میگشت٬ دیدگاههای روشنی در مورد اینکه روسیه پس از تزار چگونه باید ساخته ميشد وجود داشت: تعلیم و تربیت مجانی در تمام سطوح٬ سوسیالیستی نمودن زمینها٬ الغای تجارت خصوصی٬ تصویب قانون دولتی نمودن فروشگاهها غیرو و غیرو.

 

 

لنین آنچه که Tjernysjevskij نوشته بود بلعید٬ چرا که حکايت از "مبارزه طبقاتی" داشت و او در آینده از آنها مزيتهاى عملى بزرگى شاملش ميشد.

درآنزمان لنین بدون در نظر گرفتن نتایجش به بت خود نوشت. او میدانست که Tjernysjevskij سلامتی خود را بر اٽر تنبیهاتی که در دوران کودکیش در Saratov متحمل شده بود و به دلیل کار اجباری در کارخانه های نمک سازی در Irkutsk٬ محلی که بسیاری بیهوده تلاش نموده بودند که او را از آنجا آزاد نمایند٬ از دست داده بود. اما لنین به گرفتن پاسخی امیدوار بود.

شاید که نامه هرگز بدست Tjernysjevskij نرسید٬ ما نمیدانیم. اما لنین به هر حال پاسخی دریافت نکرد و Tjernysjevskij در سال ١٨٨٩ درگذشت.

مادر لنین٬ که برای خانواده اش نگران بود٬ بر آن شد که از شهر نقل مکان نمايد. او قطعه زمینی را در روستای Alakajevka واقع در فرمانداری Samara خرید و در می سال ١٨٨٩ همراه با خانواده اش به آنجا کوچ کرد. زمستانها اولیانوها در Samara زندگی میکردند. لنین در روزنامه – ى محلی٬ جهت کسب درآمد اضافی٬ به عنوان معلم خصوصی تبلیغات میکرد.

 

 

با اینحال کشاورزی کاری نبود که رهبر انقلاب آینده مايل به انجام آن باشد. او ميخواست که زندگی روستایی و مسائل کشاورزی را به صورت نظرى مطالعه نماید٬ اما به اينکه مانند سر کارگر یا مالک کار کند نيانديشيده بود.

 

 

مرگ خواهر عزیز لنین اولگا٬ که سوئدی را در دانشگاه سن پطرزبورگ خوانده بود٬ ضربه سختی به خانواده لنین وارد آورد. او به مرض تیفوس و باد سرخ٬ یک بیماری خطرناک که قبل از پنیسیلین وجود داشت٬ مبتلا و در سال ١٨٩١ درگذشت. اما این حادٽه نیز مانند حوادٽ دیگر عزم لنین را در ادامه راهش جزمتر نمود. در Samara او مطالعه کتاب کاپیتال اٽر مارکس و آنتی دورینگ در مورد ماتریالیسم نوشته انگلس را آغاز کرد. در آن دوران انگلس هنوز در قيد حيات بود.

بعدها لنین خود علل رشد سریع مارکسیسم را در روسیه٬ که به زعم او در مقايسه با بسيارى از ديگر کشورهای اروپایی سريعتر ریشه دوانده بود٬ جستجو نمود٬ او نوشت:

"در طول نیم قرن٬ تقريبا از دهه های ٤۰ تا ٩۰ افکار ترقيخواهانه در روسيه تحت استبداد خشن٬ شديد و ارتجاعى تزارى مشتاقانه یک تئوری انقلابی واقعی را جستجو کرد و با کوششی  تحسین برانگیز و دقیق [آخرين نظرات علمی و تعیین کننده] آمریکایی و اروپایی را در این زمینه دنبال نمود. طی نیم قرن روسیه یقینا عذاب فراوانی را از طریق تحمل رنج و دادن قربانی٬ با صرف انرژی فراوان به جان خریده و فداکارانه مارکسیسم را به عنوان تنها تئوری واقعی انقلابی جستجو نموده است......"

او در توضیح دیگری هر چه عمیقتر به علل اینکه چرا مارکسیسم در کشور "عقب مانده" روسیه با آن سرعت رشد کرد میپردازد. تمدن روسیه صدها سال در گفتگویی پرٽمر با اروپای غربی٬ که در آن روسیه در بسیاری جهات معرف ارزشهای "انسانیتری" بوده است٬ شرکت نمود. سنتى آزادیخواهانه و مشخص روسی وجود دارد که به پدیده هاى منحصر بفردى٬ مانند تجمعات مردمی در Novgord و Pskov ([Vetje]) در دهه های ٩۰۰ – ١٣۰۰ باز میگردد. یقینا در طول بخش بزرگى از تاریخ٬ در مقایسه با تمامی روسیه٬ کنترل سیاسی و اجتماعی شهروندان توسط مقامات اجرایی در کشورهای پیشرفته اروپای غربى وسیعتر بوده است.

لنین - ه روسی٬ در مارکس و انگلس چالشى را بر علیه تمدن کشورهای غربی میدید. در هیچ کجای جهان٬ سرمایه داری به ميزان سرمایه داری روسیه بی آبرو نبود. در کجا بیشتر از روسیه میتوان سرمایه داران بزرگى را پيدا کرد که تروریستهای انقلابی را تامین مالى و حتی اعتصابات را در شرکتهای خودشان سازماندهی میکردند؟٢

 

 

طى مدت کوتاهى لنین در کنار مطالعات مارکسیستی خود دیپلم حقوق را که به صورت غیر حضوری در دانشگاه سن پطرزبورگ خوانده بود دریافت نمود و توانست با آن به عنوان وکیل مشاور یک "وکیل قسم خورده" در Samara و در سن پطرزبورگ آغاز به کار کند. کارفرمای او٬ وکیلى به نام Chardinm٬ مردی با هوش و شطرنج باز ماهرى بود.

 

 

نظرات مختلفی در مورد اینکه لنین تا چه ميزان در کار وکالت موفق بود ارائه شده است. اما دستکم چند دعواى حقوقى ٽبت شده که او در آنها پيروز شد وجود دارند. او یک بار خودش از تاجرى به نام Arefjev شکايت کرد که تصور میکرد کنترل ترافیک بخشی از ولگا فقط در انحصار او بود. زمانیکه لنین و باجناغ او Jelizarov بدون اجازه با قایقدار دیگری بر روی رودخانه سفر میکردند٬ Arefjev او را با خشونت ناگزير به بازگشت نموده بود. سرانجام لنین بر تاجر پيروز و او به خاطر رفتارش به یک ماه زندان محکوم شد.

 

شغل وکالت به ماسک مناسبی برای آن انقلابی جوان مبدل شده بود. یک ریش قرمز رنگ و یک تاسی که در مراحل ابتدایی خود قرار داشت٬ تاییدیه ای ظاهری به جایگاه جدید او داده بود. دادگاهها در اصل کار خود را در سال ١٨٦٤ آغاز کردند. در اینجا لنین در تماس با جوانانی قرار گرفت که افکار انقلابی داشته و از جانب ارگانهای دولتی مورد اذیت و آزار قرار گرفته بودند. او بسرعت توانست اولین هسته مارکسیستی را در Samara سازماندهی نماید. پس از گذشت ٤ زمستان و پنج تابستان در آن منطقه٬ در اوت ١٨٩٣ به لنین اجازه داده شد که به سن پطرزبورگ مهاجرت نماید. بدون حرفه ای خاص و یا مشغولیتی لنین ناگزير شد که با دریافت کمکهای مالی ناچیز از مادرش امرار معاش نماید٬ اما مخارج خود را دقیقا به خانه گزارش میداد. او به مادر خود نوشت: "این ماه قیمت بلیط  قطار شهری تا یک روبل و ٣٦ کوپک بالا رفته".

 

 

برای او که پس از مرگ شوهرش مستمرى برابر ١۰۰ روبل در ماه داشت بسیار دشوار بود که شکم یک و گاهی دو بچه را در سن پطرزبورگ٬ محلی که دست کم ٤۰ روبل در ماه برای زندگی نیاز بود٬ سير کند.

لنین یقینا از در آمدهای ناگهانی که هر از چند گاهی نصيبش میشد بهره ميبرد٬ اما انرژی اصلی خود را صرف انجام کارهای بزرگ مینمود. او درآنزمان برای اولین بار در ارتباط با دیگر مارکسیستها و دانش آموزان پدر مارکسیسم روسیه٬ گئورگى پلخانف٬ قرار گرفته بود. Pjotr Struve پسر شهردار شهر - ه Astrachan فردى بود که بیش از همه خود را برجسته مینمود.

 لنین بلافاصله از او فاصله گرفت و پيش بينى نمود که آن مرد مدت زيادى در صف مبارزان باقى نميماند.٣ "مارکسیسم قانونی" که او مدعی آن بود٬ در تقابل با طرحهای لنین قرار داشت.

 

 

١٨٩٥ لنین با دیگر مارکسیستهای جوان سن پطرزبورگ "انجمن برای آزادی طبقه کارگر" را تاسيس نمود. این اتحادیه ١٧ عضو داشت٬ پنج عضو - ه مهندس٬ دو عضو- ه دکتر و یک "انقلابی حرفه ای" (دشمن آینده لنین٬ رهبر منشویکها Martov).

یقینا در آغاز شمار کارگران عضو در اتحاديه اندک بود. اما در برنامه نقش طبقه کارگر بعنوان عنصرى تعيين کننده ذکر شده بود.

زمستان ١٨٨٤-٨٥ Nadezjda Konstantinova Krupskaja به گروه لنین پیوست. او یک سال از لنین جوانتر بود٬ یک معلم قد بلند٬ رنگ پریده و جدی٬ که هسته های مطالعاتی مارکسیستی را در شهرهای حومه ای سن پطرزبورگ رهبری و بزرگسالان را در مدرسه ای که یکشنبه ها به آنها اختصاص داشت تدریس مینمود. او چهره ای معمولی داشت و یکی از معمولترین نامهای روسی را "حقیقت" (Vera), "امید" (Nadezjda) و "عشق" (Ljubov) را بر خود داشت.

آنها یکدیگر را در ایام روزه در يک مهمانی کلوچه در خانه مهندس روبرت کارلسون٬ که بعدها به مهره ای مهم در طرحهای برق رسانی به روسیه سرخ تبدیل شد٬ ملاقات نمودند. فردی به صورتی اتفاقی گفت٬ شاید بهتر باشه که ما به کمیته هایی وارد بشيم که براى آموزش خواندن و نوشتن تاسیس شدن.

Krupskaja در خاطرات خود نوشت: "ولادیمیر ایلیا ایلیچ خندید و خنده او به نحوی آزار دهنده بود. من دیگر هرگز نشنیدم که او اينچنين بخندد."

او گفت٬ "اگر کسی وجود داره که میخواد با این قبیل کمیته ها میهنو نجات بده٬ ما مانع او نمیشیم."

لنین معاشرت با Krupskaja را در خانه اش که پایین خيابان Nevskij (شماره ۹٧) زندگی میکرد آغاز کرد. پدرش که افسر بود Herzen و Tjernysjevskij را میخواند و از پستش به دلیل افکار غیر قانونی معزول شده بود. با گذشت زمان علاقه ولادیمیر و Nadezjda به یکدیگر شدیدتر شد و به یک زوج مبدل شدند٬ یا شاید بتوان گفت يه هيئت سه نفره: لنین٬ Nadezjda و هدف مشترکشان.

سن پطرزبورگ نه فقط پایتخت کشور٬ با طبقه کارگرى که در همان زمان آموزش سوسیال دمکراتیکی میدید٬ بلکه همچنين بزرگترین مرکز صنعتی کشور بود.

چند سال بعد Krupskaja در مورد بازدیدها ی خود از کارخانجات پارچه بافی Thornton در خیابان Schlusselburg و نحوه زندگی در آنجا سخن گفت. او نوشت٬ محل سکونت آنها آنچنان هوای خفه اى داشت که در آنجا شمع روشن نمیشد. در جريان اعتصابى در همان کارخانه لنین اعلامیه ای را نوشت و استعداد خود را برای توصیف یک هنر متقاعد کننده و ساده افشاء نمود. او با استفاده از چند صد لغت٬ در سه سطر٬ تفاوت میان ساختمان یک دولت تزاری٬ لیبرال و یک دمکراسى سوسياليستى را توضیح داده بود.

یکی از رفقای او Krzjizjanovskij میگفت: " از لحاظ ظاهری لنین چنان ساده بود که به راحتی میتوانست در مناطق کارگری زندگی کند. او شبيه یک Kulak کوچک از اهالی Jaroslavl است. یک کشاورز زیرک٬ به خصوص زمانیکه او ریش دارد".

استخوانهای بزرگ گونه هایش٬ اين حقیقت که او نسبت به رشد بدنيش کوتاه قد بود و اینکه او کلمه "r" را بصورتى ناهنجار تلفظ مینمود٬ چیزهايى نبودند او را از دیگر روسها متمایز نمايد.

در مورد اندازه قد لنین کسی دقیقا چیزی نمیداند٬ فقط اینکه تمامی شاهدان قد او را ١٬٦۰ حدس میزنند. اما در هیچیک از پروتکلهای پلیس اندازه - ى مشخصى از او ٽبت نشده است. مسئله اینجاست که در قانون اساسی روسیه تا سال ١٩۰٥ مقرر شده بود که شخصیت نجیب زادگان نباید بوسیله رفتار بد از جمله گرفتن عکس و اندازه گیری قد مورد بی احترامی قرار ميگرفت.

 

Krupskaja بر این عقیده است که تبلیغات میان کارگران سن پطرزبورگ به لنین آنچیزی را آموخت که بعدها  توانست زمينه را براى مبدل نمودن او به یک رهبر مردمی فراهم آورد. اولين نوشته باقیمانده از او شامل مجموعه اى از مقالات تکٽیری٬ "دوستان مردم" چه میخواهند؟ (١٨٩٤)٬ است که خشمگینانه "مارکسیستهای قانونی" را به باد طعنه گرفت. زهرآگین بودن مشهور لنینى در همان زمان به صورتی کاملا تکامل یافته وجود داشت.

انسجام انضباطى – ه "انجمن مبارزه" نطفه حزب سوسیال دمکراسی روسیه شد. اين انجمن تبلیغات سیاسی را به پیش ميبرد و اعتصابات را رهبری مينمود. دستمزد کارگران صنعتی برای سیر کردن شکمشان هم کفایت نمینمود٬ آنها اجازه سازماندهی خود را نداشتند٬ بلکه در اختيار رحمت و فضل صاحبان کارخانه ها يا صلاحديد پلیس قرار میگرفتند.

در اطلاعیه ای که از جانب انجمن مبارزان منتشر شد این چنین آمده بود: "ما باید هر روز اینجا یا آنجا بشنویم که فردی مرده است (در جریان حاٽه ای به دلیل کمبود امنیت کاری)٬ اما کسانی که خون ما را میمکند به پر کردن جیب خود ادامه میدهند٬ آنها به کسانی که مرده اند و خانواده آنها که نان آور خود را از دست داده اند توجهی ندارند. ما تمام روز را کار میکنیم٬ عرق و خون خود را میدهیم. ما جان خود را به خطر میاندازیم٬ اما هیچ امکانی براى استراحت نداریم٬ و اگر اتفاقی روی دهد آنها ما را متهم به عدم توجه میکنند! طمع سرمایه داران٬ روزهای بلند کار٬ دستمزد کم – اینها هستند دلایل تمامی حوادٽ. به نظر-ه این حیوانات وحشی حتی روزهای استراحتى که تا به حال گرفته ایم نیز زیاد است٬ و اکنون دولت را متقاعد نموده اند که همیشه جانب سرمایه داران را گرفته و ازتعداد روزهای استراحت در سال بکاهد."

از طریق فعالیت انجمن مبارزان٬ محبوبیت سوسیال دمکراتها میان توده های کارگر٬ بخصوص پس از اعتصاب کارگران پارچه باف در سن پطرزبورگ در ١٨٩٦ که ٣۰۰۰۰ نفر در آن شرکت نمودند٬ افزایش یافت. درآنزمان انجمنهای سوسیال دمکراسی در مسکو٬ کیف٬ ولادیمیر٬ یاروسلاول٬ Ivanov-Voznesensk و مناطق دیگر سازماندهی شده بودند.

 

 

در آوریل ١٨٩٥ لنین جهت ملاقات با مارکسیستهای تبعیدی روسی٬ مطالعه روابط اروپایی و همزمان درمان بیماری معده خود در یک استراحتگاه درمانی در سوئیس به سوئیس٬ پاریس و برلین ٬ مسافرت کرد. او در همان زمان به گفته رفقایش ٣٥ یا ٤۰ ساله به نظر میامد و نام مستعار "Starik" (پیرمرد) را گرفته بود. اما ملاقات او با پلخانف٬ در محل زندگی تابستانیش در Les Ormonts در سوئیس٬ نيز به حل مشکل کمکى نکرد. پلخانوف که ١٤ سال مسنتر بود با لنین مانند یک کودک دبستانى صحبت کرد. او یقینا استعداد لنین را تحسین و با نقطه نظراتش موافق بود٬ اما رفتار او را عقب افتاده و خشن ارزیابی نمود.

در ماه سپتامبر لنین به سن پطرزبورگ بازگشت و کار سیاسی خود را از سر گرفت. او در مقاله ای خاطر نشان ساخت که ما اکنون باید به قوانينى توجه کنيم که به سرمایه داران یاری ميرساند و وزرایی را مد نظر قرار دهیم که نظرى خصمانه تر از ديگران به کارگران دارند.

 

برای کارگران و کشاورزان پادشاه هنوز "پدر کوچک" محسوب ميشد. لنین گفت: "اگر کسی بر علیه تزار و ارگانهای جاری نظم و ترتیب دهنده جامعه سخن بگويد٬ تنها کارگران را بر علیه خود تحریک مينمايد. آلکساندر سوم به دليل افراط در نوشيدن مشروب مرده بود و نیکلای جوان از همان ابتدای به دست گیری قدرت نشان داد که لیاقت اداره امور را نداشت. طی جشن تاج گذاری در دشت Chodynka در مسکو ٢۰۰۰ نفر به دلیل ازدحام بیش از حد زیر دست و پا له شدند. نیکلای به جای اینکه به جشن و پايکوبى خاتمه دهد و عزای عمومی اعلام نماید٬ فرمان به ادامه جشن داد.

اما ابتدا ده سال بعد بود که تزار اقتدار خود را از دست داد و مردم معمولی نیکلای را "جانور خون آشام"٬ "قاتل" و "هیولا" خواندند".

٤

لنين علیرغم بينشهاى فتنه جويانه اى که طی دوران تمايلش به Narodnaja volja "ناردنیکها"  بدست آورده بود نتوانست توجه پلیسهاى تزار را به خود جلب ننماید. نام خانوادگى او از پيش پلیس را مظنون نموده بود.

شب ٨ دسامبر لنین و تعداد بسیاری از دوستان او دستگیر شدند. روزنامه انجمن Rabotjee delo قبل از انتشار اولین شماره اش توقیف شد. انجمن مبارزان که آنزمان ٦٤ عضو داشت٬ در عمل از میان رفت.

لنین در زندان معروف دادرسی٬ در سلولی انفرادی زندانی شد٥ اما براى ايجاد تماس با جهان خارج راهی را پیدا کرد. بنا بر اظهارات یکی از رفقای زندانیش آنها حتی با کمک زدن ضربات به دیوار کلفت زندان شطرنج بازی میکردند. به او اجازه داده شد که "نامزد" خود را در زندان ملاقات کند٬ و بلافاصله Krupskaja خود را معرفی نمود. لنين بدليل اینکه حق داشت با او کتاب رد و بدل نمايد توانست پیغام های خود را توسط نوشته های نامرئی – ه پنهان شده در میان خطوط  به رفقايش در بیرون از زندان برساند. او نگارش رساله "تکامل سرمایه داری در روسیه" را که سالها بعد بصورتى کاملا قانونی منتشر شد آغاز نمود.

هر بار که نگهبانان از جلوی سلول او عبور میکردند٬ لنین ناگزير میشد که "جوهر" خود را که از ورده های نان درست شده بود قورت بدهد.

 

او در نامه ای وضعیت خود را به خواهرش آنا اینچنین گزارش داد: "من امروز شش تا جوهر خوردم. اوضاع سلامتی من خوبه". من در اینجا میتونم آب معدنی بگیرم٬ داروهامو همان روزی که به داروخانه سفارش میدم تحويل ميگيرم٬ در روز ده ساعت میخوابم و در مورد بخشهای جدید کتاب آینده ام خواب میبینم."

او گفت که راحت میخوابید٬ به دلیل اینکه هرشب حدود پنجاه بار از ناحیه کمر بدون اینکه زانوهای خود را تا کند بسمت زمین خم میشد.

نگهبانی که وظيفه مراقبت از لنین بر عهده اش گذاشته شده بود تصور میکرد که او بشدت وقت خود را صرف انجام دعاهای مرسوم ارتدکسی مينمود. بر اساس اظهارات برادران Dmitrij٬ لنين در حقیقت از آزادى زود هنگام خود٬ اگر چه ١٤ ماه در زندان انفرادی بسر برده بود٬ متاسف بود. لنین گفت٦: "اگر بیشتر در زندان میماندم٬ میتوانستم کتابم را تمام کنم"

در فوریه ١٨٩٧ لنین حکم مجازات خود را دریافت نمود: تبعید به شرق سیبری برای سه سال.

 

١- از Tjenysjevskij فقط رمان "چه باید کرد؟" باقى مانده است (مترجم Göran Dahlberg-Bo٬ استکهلم ١٩٨٣).

٢- Krasaja smuta ( 1997 Moskova)٬ ص ٦٨.

٣- لنین نشان داد که حق داشت. Struve به کار خود به عنوان نماینده مجلس در کابینه ژنرال سفید Wrangel پایان داد.

٤- , p49 Buldakov.V: Aa

٥- "Predvarilka" در Vojnova.Ul شماره ٢٥. در اینجا به دلیل تنبیه یک زندانی سیاسی بود که

Vera Zasulitj به افسر فرمانده شهر مراجعه کرد.

٦- خاطرات منتشر نشده Dimitrij Ulianovs که در Novyj mir شماره ٦ در ١٩٦٣ نقل قول میشود.