سرآب 
آزادی 
  
  
  
چشمه ی مهر، بی 
آب
نهال یاری، 
خشک
گل امید، 
پژمرده
بردگانِ تمدن، در 
خواب.
      ***
آسمان 
تار
ستاره ها 
خاموش
ماه 
افسرده
جغدها 
بیدار.
      ***
فانوسِ عشق 
کجاست
تا در این 
تاریکی
دست نوازشی 
یابم
و پرنده مهربانی را 
دانه ای 
بیافشانم؟.
      ***
واژه ها در ذهن 
من
مفهوم وارونه به خود 
گرفته اند
و من سایه اسارات 
را
بر قامت آزادی می 
بینم.
      ***
روح فرعون، مشام جهان 
را
آلوده کرده 
است
از 
شرق
صدای مهیب تازیانه به 
گوش می رسد
و من از خود می 
پرسم
عمر ما در بسترِ کدام 
تاریخ است؟.
      ***
در فضای سازمان 
ملل
بوی باروت می 
آید
و من در 
وحشت
از این ابلیس 
"دموکراسی" می ترسم
و از "پرندگان صلح" 
که در بالهای خود آتش 
حمل می کنند
در 
هراسم.
      ***
آه! چه بی 
گناه
خیل تشنگان این 
سراب
                       در راه اند
و چه بی خیال حافظه 
ها،
شمارش قربانیان این 
کعبه را،
                     از یاد برده 
اند.
      ***
من دیگر هرگز بر امام 
زاده ی "حقوق بشر"
دخیلی نخواهم 
بست
و بر جنازه ی سربازان 
آن
نخواهم 
گریست.
نوامبر 2011 
از 
د.م.ب.
بر گرفته ازتوفان شماره  148 تیر 
ماه ۱۳۹۱  ماه 
ژوئیه ۲۰۱۲،  ارگان 
مرکزی حزب کارایران