جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه

برخورد لنینیستی به مسئله ملی

“...در سابق مسئلهء ملی را به طریق رفرمیستی، مانند مسئلهﻯ مستقلی که رابطهﺍی با مسئلهﻯ عمومی حکمرانی سرمایه، سرنگونی امپریالیسم و موضوع انقلاب پرولتاریا نداشته باشد، می نگریستند. از راه سکوت وانمود می شد که پیروزی پرولتاریا در اروپا بدون اتحاد مستقیم با نهضت آزادیخواهانهﻯ مستعمرات ممکن بوده و حل مسئله ملی و مستعمراتی ممکن است بدون سروصدا و "به خودی خود" در خارج از شاهراه انقلاب پرولتاریائی و بدون مبارزهﻯ انقلابی با امپریالیسم صورت گیرد. ولی اکنون این نظریهﻯ ضد انقلابی را باید افشا شده دانست. لنینیسم ثابت کرد و جنگ امپریالیستی و انقلاب روسیه نیز تأیید نمودند که مسئلهﻯ ملی فقط در حال رابطه و بر اساس انقلاب پرولتاریائی ممکن است، حل و تصفیه گردد، که پیروزی انقلاب در باختر از راه اتحاد انقلابی با نهضت آزادیخواهانهﻯ مستعمرات و ممالک غیر مستقل بر ضد امپریالیسم جریان می یابد. مسئلهﻯ ملی قسمتی از مسئلهﻯ عمومی انقلاب پرولتاریا، قسمتی از مسئلهﻯ دیکتاتوری پرولتاریا است.
مسئله بدین قرار است که آیا امکانﻫای انقلابی که در بطون نهضت آزادیخواهانهﻯ انقلابی ممالک مظلوم نهفته است، اکنون به انتها رسیده است یا نه و اگر نرسیدهﺍست آیا امید و اساسی وجود دارد که بتوان از این امکانﻫﺎ برای انقلاب پرولتاریا استفاده نمود و کشورهای غیر مستقل و مستعمره را از ذخیرهﻯ بورژوازی امپریالیستی به ذخیرهﻯ پرولتاریای انقلابی و به متفق وی تبدیل نمود؟
لنینیسم به این سئوال جواب مثبت می دهد، یعنی به وجود امکانﻫای انقلابی در بطون نهضت ملی آزادیخواهانه معتقد بوده و استفادهﻯ از آنها را برای محو دشمن عمومی و سرنگونی امپریالیسم ممکن می داند. مکانیک ترقی امپریالیسم، جنگ امپریالیستی و انقلاب روسیه، تماماً استنتاجﻫﺎی لنینیسم را در این خصوص تأیید می نمایند.
از اینجا است لزوم کمک، آن هم کمک قطعی و جدی پرولتاریای ملل "فرمانروا" به نهضت آزادیخواهانهﻯ ملل مظلوم و غیر مستقل.
معنای این آن نیست که پرولتاریا باید با هر قسم نهضت ملی یعنی در همه جا و همیشه و در تمام موارد به خصوص کمک نماید. سخن ما اینجا در باب مساعدت به چنان نهضتﻫﺎی ملی است که باعث ضعف و سرنگونی امپریالیسم شود نه آن که سبب استحکام و ابقای آن گردد. گاهی اتفاق می افتد که نهضت ملی پارهﺍی از کشورهای مظلوم با منافع ترقی نهضت پرولتاریائی تصادم می کند. لازم به تذکر نیست که در چنین مواردی سخنی هم از کمک نمی تواند در میان باشد. مسئلهﻯ حقوق ملل یک موضوع منفرد و مستقلی نبوده بلکه جزئی است از مسئلهﻯ کلی انقلاب پرولتاریائی، و این جزء مطیع کل بوده و از نقطهﻯ نظر کل باید به آن نگاه کرد. مارکس در سنوات چهل قرن گذشته طرفدار نهضت ملی لهستانیﻫﺎ و مجارها و علیه نهضت ملی چکﻫﺎ و اسلاواکﻫﺎی جنوبی بود. چرا؟ برای این که در آن زمان چکﻫﺎ و اسلاواکﻫﺎی جنوبی "ملل مرتجع" و در اروپا "طلایهﻯ روسﻫﺎ" و پیش آهنگ حکومت مطلقه بودند. در صورتی که لهستانیﻫا و مجارها "ملل انقلابی" بودند که ضد حکومت مطلقه مبارزه می کردند. برای این که کمک به نهضت ملی چکﻫﺎ و اسلاواکﻫﺎی جنوبی، کمک غیر مستقیم به تزاریسم یعنی خطرناک ترین دشمن نهضت انقلابی در اروپا می بود.
لنین می گوید:
»تقاضاهای جداگانهﻯ دمکراسی، منجمله حق حاکمیت بر سرنوشت، یک چیز مطلق نبوده بلکه جزئیست ازنهضت عمومی دمکراتیک جهان ( اکنون: نهضت عمومی سوسیالیستی ). ممکن است در بعضی از موارد جداگانه جزء با کل متضاد باشد، در این صورت لازم است از آن صرف نظر نمود. « ( رجوع به جلد 19 ص 257 ـ 258 چاپ روسی ).
مسئلهﻯ نهضتﻫای ملی جداگانه و جنبهﻯ محتمل ارتجاعی آنان، البته در صورتی که نه از نظر رسمی و حقوق مطلق بلکه از نظر منافع مشخص نهضت انقلابی ملاحظه شود، به قراری بود که ذکر شد.
عین همین را هم باید به طور کلی در باب نهضتﻫﺎی انقلابی ملی گفت. انقلابی بودن حتمی اکثریت هنگفت جنبشﻫای ملی همان قدر نسبی و دارای اشکال بخصوصی است که احتمال ارتجاعی بودن برخی از جنبشﻫای جداگانهﻯ ملی نسبی و دارای شکلﻫﺎی بخصوص می باشد. لازمهﻯ جنبهﻯ انقلابی نهضت ملی در شرایط فشار امپریالیسم به هیچ وجه آن نیست که عناصر پرولتاریائی در نهضت وجود داشته ونهضت دارای برنامهﻯ انقلابی و جمهوری خواهانه و یا متکی بر دمکراسی باشد. مبارزهﻯ امیر افغان برای استقلال افغانستان با وجود نظریهﻯ سلطنت طلبی او و اعوان و انصارش از نظر عینی مبارزهﻯ انقلابی است زیرا این مبارزه امپریالیسم را ضعیف و قوایش را تجزیه کرده و آن را از ریشه متزلزل می سازد، در صورتی که مبارزهﻯ دمکراتﻫﺎ و "سوسیالیستﻫﺎ"، "انقلابیﻫﺎ" و جمهوری طلبان "با حرارتی"، از قبیل مثلاً کرنسکی و تسرتلی،رنودل و شیدمان، چرنوف و دان، هندرسن و کلاینس هنگام جنگ امپریالیستی، مبارزهﻯ ارتجاعی بود، زیرا بالنتیجه باعث رنگ و رو یافتن و تحکیم و پیروزمندی امپریالیسم می گشت. مبارزهﻯ بازرگانان و روشنفکران بورژوازی مصر برای استقلال مصر به همین جهات از نظر عینی مبارزهﻯ انقلابی است با وجود این که لیدرهای نهضت ملی مصر از طبقهﻯ بورژوازی و دارای عنوان بورژوازی بوده و مخالف سوسیالیسم هستند، در صورتی که مبارزهﻯ حکومت "کارگری" انگلستان در راه حفظ وضع غیر مستقل مصر به همان علت بالا مبارزهﻯ ارتجاعی است، با این که اعضای این حکومت دارای اصل و نصب پرولتاریائی و نام پرولتاریائی بوده و "طرفدار" سوسیالیسم می باشند. من دیگر راجع به نهضتﻫﺎی ملی سایر کشورهای غیر مستقل و مستعمراتی بزرگتر از قبیل هندوستان و چین صحبت نمی کنم که هر قدم آنان در راه خلاصی، اگر هم منافی تقاضاهای دمکراسی رسمی باشد، معذالک مثل ضربهﻯ چکش بخار بر مغز امپریالیسم بوده و بی شک قدم انقلابی محسوب می شود.
لنین حق داشت که می گفت:
» نهضت ملی کشورهای مظلوم را نباید از نقطهﻯ نظر دمکراسی تشریفاتی مورد توجه قرار داد بلکه باید از نظر نتایج واقعی آن در ترازنامهﻯ عمومی مبارزه بر ضد امپریالیسم، به آن قیمت گذاشت، یعنی "نه به طور منفرد و مجزا بلکه در مقیاس جهانی. « (رجوع به جلد 19 ص 257 چاپ روسی).
2) نهضت آزادیخواهانهﻯ ملل مظلوم و انقلاب پرولتاریائی.
لنینیسم در موقع حل مسئلهﻯ ملی قضایای ذیل را منشاء قرار می دهد:
الف) جهان به دو اردوگاه منقسم است: اردوگاه مشتی ملل متمدن که صاحب سرمایهﻯ مالی بوده و اکثریت عظیم سکنهﻯ زمین را زیر استثمار کشیدهﺍند و اردوگاه ملل مظلوم و استثمارشوندهﻯ کشورهای غیر مستقل و مستعمره که این اکثریت را تشکیل می دهند؛
ب) مستعمرهﻫﺎ و کشورهای غیر مستقل که مورد ظلم و استثمار سرمایهﻯ مالی قرار گرفتهﺍند، عظیم ترین ذخیره و مهم ترین منبع قوای امپریالیسم را تشکیل میدهند؛
ج) مبارزهﻯ انقلابی ملل مظلوم کشورهای غیر مستقل و مستعمرات بر ضد امپریالیسم یگانه راه استخلاص آنها را از ظلم و استثمار است؛
د) مهم ترین کشورهای غیر مستقل و مستعمراتی، هم اکنون دیگر درجریان نهضت آزادی ملی داخلی شده و این نیز نمی تواند به بحران سرمایه داری جهانی منجر نگردد؛
ﮬ) منافع نهضت پرولتاریائی در کشورهای مترقی و نهضت آزادیخواهی ملی در مستعمرات، اتحاد این دو شکل نهضت انقلابی را در یک جبههﻯ عمومی بر ضد دشمن عمومی یعنی امپریالیسم ایجاب می نماید؛
و) پیروزی طبقهﻯ کارگر در کشورهای مترقی و استخلاص ملل مظلوم از قید امپریالیسم بدون تشکیل و استحکام جبههﻯ انقلابی عمومی، امکان ناپذیر است؛
ز) تشکیل جبههﻯ انقلابی عمومی بدون کمک مستقیم و جدی پرولتاریای ملل ظلم کننده به نهضت آزادی ملل مظلوم علیه امپریالیسم "میهنی" خود غیر ممکن است، زیرا "ملتی که ملل دیگر را تحت فشار و ظلم قرارداده ممکن نیست خودش آزاد باشد" (انگلس)؛
ح) معنی کمک مزبور هم این است که از شعار ــ حق داشتن هر ملت به مجزا شدن و تشکیل دولت مستقل، جداً طرفداری و دفاع به عمل آید و این شعار اجراء شود؛
ط) بدون اجرای این شعار، به وجود آوردن اتحاد و معاضدت ملل برای تشکیل اقتصاد واحد جهانی که پایهﻯ مادی پیروزی سوسیالیسم جهانی را فراهم آورد، ممکن نیست؛
ی) این اتحاد فقط می تواند از روی اختیار و بر اساس اعتماد متقابل و روابط برادرانهﻯ ملل باشد.
از اینجاست وجود دو جنبه و دو تمایل در مسئلهﻯ ملی: یکی از آنها تمایل به استخلاص سیاسی از بندهای امپریالیستی و تشکیل حکومت مستقل ملی است، یعنی تمایلی که اساس آن در نتیجهﻯ تضییقات امپریالیستی و استثمار مستعمراتی بروز نموده است و تمایل دیگر میل به نزدیکی اقتصادی ملل که اساس آن مربوط به تشکیل بازار عمومی دنیا و اقتصاد جهانی است.
لنین می گوید:
» سرمایه داری در حال ترقی خود به دو تمایل تاریخی در مسئلهﻯ ملی بر می خورد: اول بیداری حیات ملی و نهضت ملی، مبارزه بر ضد هرگونه تضییقات ملی و ایجاد دولتﻫﺎی ملی.
دوم: رشد و افزایش همه گونه روابط بین ملتﻫﺎ، شکستن سدهای ملی، تولید وحدت بین المللی سرمایه و عموماً حیات اقتصادی و سیاست و علم و غیره.
این دو تمایل هر دو قانون جهانی سرمایه داری می باشند. تمایل اولی بیشتر در بدو ترقی سرمایه داری تفوق دارد و تمایل دومی مخصوص سرمایه داری پخته و رسیده است که به طرف بدل گشتن به جامعهﻯ سوسیالیستی پیش میرود. « ( رجوع به جلد 17 ص 139 ــ 140 چاپ روسی ).
برای امپریالیسم این دو تمایل یک ضد و نقیض آشتی ناپذیر هستند زیرا امپریالیسم نمی تواند بدون استثمار و نگاهداری جبری مستعمرات در دایرهﻯ "مجموعهﯼ واحد" زندگی نماید، زیرا امپریالیسم فقط قادر است ملتﻫﺎ را از طریق الحاق و استعمار به هم نزدیک نماید که بدون آن هم اصلاً وجود امپریالیسم غیر مفهوم است.
برعکس برای کمونیسم، این تمایلات فقط دو طرف یک امر، یعنی امر استخلاص ملل مظلوم از قید امپریالیسم است، زیرا کمونیسم می داند که اتحاد ملل در اقتصاد واحد جهانی فقط بر اساس اعتماد متقابله و موافقت اختیاری امکان پذیر بوده و تشکیل اتحاد اختیاری ملل از راه جدا شدن مستعمرات از "مجموعهﻯ واحد" امپریالیستی و از راه تبدیل آنها به دولتﻫﺎی مستقل انجام میگیرد.
از اینجا است لزوم مبارزهﻯ شدید جدی و دائمی بر ضد شوونیسم عظمت طلبانهﻯ "سوسیالیستﻫﺎی" ملل سیادت کننده ( انگلیس، فرانسه، آمریکا، ایتالیا، ژاپن و غیره ) که مایل به مبارزه با دول امپریالیست خویش نبوده و نمی خواهند به ملل مظلوم مستعمرات "خود" در مبارزهﻯ آنان برای نجات از ظلم و تشکیل دولت مجزا کمک نمایند.
بدون چنین مبارزهﺍی تربیت طبقهﻯ کارگر ملل سیادت کننده با روح انترناسیونالیسم حقیقی و نزدیکی با تودهﻯ زحمتکش کشورهای غیر مستقل ومستعمرات و با روح آمادگی واقعی برای انقلاب پرولتاریائی غیر ممکن است. اگر از طرف ملل مظلوم امپراطوری روسیهﻯ سابق به پرولتاریای روسیه کمک نمی شد، انقلاب روسیه فاتح نمی گشت و کلچاک و دنیکین نیز شکست نمی خوردند. ولی برای بدست آوردن کمک و طرفداری این ملل هم لازم بود پرولتاریا مقدم بر هرچیز زنجیر امپریالیسم روسی را از هم گسسته و این ملتﻫﺎ را از ستم ملی آزاد نماید.
بدون انجام این مسئله، تحکیم حکومت شوروی و کاشتن نهال انترناسیونالیسم حقیقی و بار آوری آن تشکیلات عالی معاضدت ملل که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نامیده می شود و نمونهﻯ زندهﻯ اتحاد آتیهﻯ ملل در اقتصاد واحد جهانی است، امکان ناپذیر می بود.
از اینجا است لزوم مبارزه بر ضد محدودیت ملی و کناره گیری و افتراق سوسیالیستﻫﺎی کشورهای مظلوم که مایل به خروج از دایرهﻯ تنگ ملی خود نبوده و ارتباط نهضت آزادیخواهانهﻯ کشور خویش را با نهضت پرولتاریائی کشورهای حاکمه درک نمی کنند.
بدون چنین مبارزهﺍﯼ، نمی توان سیاست مستقل پرولتاریای ملل مظلوم و معاضدت طبقاتی وی را با پرولتاریای ممالک حاکمه در مبارزه برای از پا درآوردن دشمن عمومی و مبارزه برای از پا درآوردن امپریالیسم، حفظ نمود.
بدون چنین مبارزهﺍی انترناسیونالیسم غیر ممکن می بود.
این است راه تربیت تودهﻫﺎی زحمتکش ملل ظالم و مظلوم با روحیهﻯ انقلابی بین المللی.
لنین در مورد این کار دو طرفی کمونیسم راجع به تربیت کارگران با روحیهﻯ انترناسیونالیسم چنین می گوید:
» آیا ممکن است این تربیت... خواه برای ملل بزرگ و ظالم و خواه برای ملل کوچک ومظلوم، خواه برای ملل الحاق کننده و خواه برای ملل الحاق شونده صراحتاً یکسان باشد؟
بدیهی است که خیر. همان طور که مثلاً راه رسیدن به نقطهﻯ واقع در مرکز یک صفحهﻯ مفروض از یک سمت آن صفحه به طرف چپ و از سمت مخالف به طرف راست است همان طور هم بدیهی است که وصول به یک هدف واحد یعنی تساوی کامل، نزدیکی محکم و سپس به هم پیوستن تمام ملل در این مورد دارای طرق مشخص مختلفی می باشد. هرگاه سوسیال دمکرات یک ملل بزرگ ظالم والحاق کننده، که به طور کلی به هم پیوستن همهﻯ ملل را ترویج می کند، حتی برای یک دقیقه هم فراموش کند که نیکلای دوم "او"، ویلهلم دوم "او"، ژرژ و پوانکاره و غیره نیز همه طرفدار به هم پیوستن با ملل کوچک (از طریق الحاق)، یعنی نیکلای دوم طرفدار "پیوستن" با گالیسی و ویلهلم طرفدار "پیوستن" با بلژیک و غیره میباشند، در آن صورت چنین سوسیال دمکراتی در تئوری یک عالم بلا عمل و در عمل یار و یاور امپریالیسم می باشد.
مرکز ثقل تربیت بین المللی کارگران در کشورهای ظالم ناگزیر باید عبارت از ترویج آزادی کشورهای مظلوم در جدا شدن و پافشاری در این زمینه باشد. بدون این کار، انترناسیونالیسم وجود ندارد. ما حق داشته و موظفیم هر سوسیال دمکرات ملت ظالم را که چنین تبلیغاتی را نمی کند، امپریالیست و عنصر خبیث بنامیم. این تقاضا حتمی است ولو این که چنین پیش آمدی یعنی جدا شدن، قبل از رسیدن به سوسیالیسم، فقط در یک مورد از هزار مورد امکان پذیر و "قابل اجراء" باشد...
اما سوسیال دمکرات ملت کوچک بر عکس باید مرکز ثقل تبلیغات خود را روی کلمهﻯ دوم فرمول عمومی ما، یعنی "اتصال اختیاری" ملتﻫﺎ قرار دهد. او می تواند، بدون این که پشت پا به وظائف خود که یک نفر انترناسیونالیست است بزند، در عین حال هم طرفدار استقلال سیاسی ملت خود و هم طرفدار دخول این ملت در جرگهﻯ همسایهﻫﺎی مجاور X و Y و Zو غیره باشد. اما به هر حال بر او لازم است که با افکار کوچک محدودیت و انزوای ملی مخالف بوده و طرفدار مراعات مقصد کلی و عمومی و تبعیت منافع خصوصی از منافع عمومی باشد.
کسانی که در این مسئله تعمق نکردهﺍند این را با یک دیگر "متضاد" میدانند که سوسیال دمکراتﻫای ملل ظالم در راه "آزادی تجزیه" و سوسیال دموکراتﻫﺎﯼ ملل مظلوم برای "آزادی اتصال" پافشاری کند. ولی کمی دقت نشان می دهد که راه دیگری به طرف انترناسیونالیسم و به هم پیوستن ملل، راه دیگری از وضعیت موجود به طرف این هدف نبوده و نمی تواند باشد. « ( رجوع به جلد 19 ص 261 ـ 262 چاپ روس )“.(بازگوئی از اثر استلین بنام اصول لنینیسم).
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 104 آبان ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org

كارگران پروژه احداث پتروشيمي هگمتانه استان همدان از 20 روز پيش در اعتصاب هستند


خبرگزاري كار ايران : جمعي از كارگران شاغل در پروژه احداث پتروشيمي هگمتانه استان همدان اعلام كردند از 20 روز پيش در اعتصاب هستند. اين كارگران كه تعداد آنها نزديك به 100 نفر است در تماس با خبرنگار گروه كارگري "ايلنا"، پرداخت نشدن مطالبات چهار ماه گذشته خود را دليل اصلي اين اعتصاب عنوان كردند.به گفته يكي از كارگران، كارفرماي پتروشيمي هگمتانه كه تاكنون 60 درصد از آن احداث شده است، از شهريورماه تاكنون مطالبات قانوني اعتصاب كنندگان را پرداخت نكرده است.يكي ديگر از كارگران با بيان اينكه طبق صورت وضعيت‌‏هاي تاييد شده، كارفرماي احداث پروژه‌‏هاي پتروشيمي هگمتانه بايد نزديك به يك ميليارد تومان پرداخت كند، گفت: اگر تنها 400 ميليون تومان از مبلغ پرداخت شود تا پايان سال هيچ مشكلي درباره پرداخت مطالبات كارگران وجود نخواهد داشت.اين اظهارات در حالي است كه به گفته احمد معبودي، رئيس كانون شوراهاي كار استان همدان، موضوع پرداخت نشدن مطالبات كارگران شاغل در پروژه احداث پتروشيمي هگمتانه به پيمانكاري باز مي‌‏گردد كه از نظر قانون مجري احداث اين پروژه است.اين فعال كارگري به نقل از روابط عمومي پتروشيمي هگمتانه گفت: مطالبات كارگران توسط كارفرماي اصلي به طور كامل به مجري پروژه پرداخت شده است و ساير كارگران شاغل در اين پروژه مطالبات خود را تاكنون به طور كامل دريافت كرده‌‏اند.وي افزود: صحبت‌‏هايي شده تا مطالبات كارگران پيمانكاري تا پايان هفته آينده به طور كامل توسط مجري پروژه پرداخت شود.اين اظهارات در حالي است كه به گفته اعتصاب كنندگان به تمامي كارگران گفته شده تا درون آسايشگاه‌‏ها بمانند؛ چون به احتمال قوي پرداخت مطالبات آنها ظرف امروز و فردا آغاز خواهد شد.

۱۳۸۷ دی ۱۰, سه‌شنبه

در اعتراض به عدم پرداخت حقوق 300 كارگر مجتمع صنعتى شمال غرب تبريز دست از كار كشيدند

ايلنا:بيش از 300 نفر از كارگران مجتمع صنعتى شمال غرب تبريز (توليدكننده قطعات خودرو) به دليل نبود نقدينگي، پرداخت نشدن حقوق و دستمزد و حق بيمه و توجه نكردن به مسايل بهداشتى و رفاهى كارگران با تجمع در كارخانه دست از كار كشيدند. كارگران مجتمع صنعتى شمال غرب تبريز خواستار برخورد جدى با مديران اين شركت شدند و گفتند: ‌‏با توجه به فعاليت مطلوب اين كارخانه پرداخت نكردن دستمزد كارگران توجيهى ندارد، به همين دليل از مسوولان فرمانداري،‌ سازمان كار، سازمان تامين اجتماعي، اداره كل صنايع و معادن و مسوولان انتظامى مي‌‏خواهيم كه با مديريت شركت برخورد كنند. يكى از كارگران با بيان اينكه بيشتر كارگران مجتمع صنعتى شمال غرب تبريز را جوانان داراى مهارت فنى تشكيل مي‌‏دهند، افزود:‌ به جرات مي‌‏گويم كه 99 درصد كارگران اين واحد ماهرند و شركت مشكلى در فروش محصولات خود ندارد. وى تصريح كرد:‌‏ پرداخت نكردن دستمزدها باعث بروز اختلافات خانوادگى در ميان كارگران شده است. يكى ديگر از كارگران با بيان اينكه با دريافت به موقع حقوق‌‏ها هم به سختى مي‌‏توان گذران زندگى كرد و گفت: حال كه چندين ماه است حقوق نداده‌‏اند، چه كنيم؟ كارگر ديگرى گفت: چندين بار به سازمان‌‏هايى مانند اداره كار مراجعه كرده‌‏ايم اما جز وعده از كارفرما چيز ديگرى نديديم. كارگران مجتمع صنعتى شمال غرب تبريز اعلام كرده‌‏اند تا رسيدگى كامل و پرداخت حقوق معوقه به اعتصاب خود ادامه خواهند داد.

۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

نايب رئيس سنديکاى کارگران شرکت واحد تهران بازداشت ‌‏شد.


ايلنا: نايب رئيس سنديکاى کارگران شرکت واحد اتوبوسرانى تهران و حومه بعد ظهر امروز در محل اداره کار شمال تهران واقع در ميدان اقدسيه تهران بازداشت‌‏شد.

روابط عمومى سنديکاى کارگران شرکت واحد با اعلام اين خبر به "ايلنا"، گفت: در ساعت 14 امروز، ابراهيم مددى زمانى که براى شرکت در جلسه هيئت حل اختلاف به اداره کار شمال تهران مراجعه کرده بود توسط افراد ناشناس بازداشت‌‏شد. بر اين اساس خبر بازداشت اين فعال کارگرى توسط فردى که وى را تا محل اداره کار همراهى کرده‌‏بود به دوستانش در سنديکا گفته‌‏شد. مددي، از معدود کارگران اخراجى اين شرکت بود که ديوان عدالت ادارى کشور با نقض حکم اخراج، به بازگشت به‌‏کار وى راى داده‌‏بود. وى که پيشتر از سوى هيئت تشخيص و حل اختلاف اداره کار به اخراج محکوم شده بود؛ قرار بود تا در رابطه با راى جديد ديوان در جلسه امروز هيئت حل اختلاف اداره کار شمال تهران شرکت‌‏کند. در اين رابطه پرويز خورشيد، وکيل مدافع اين فعال کارگرى به "ايلنا"، گفت: هنوز دليل قطعى بازداشت موکلم مشخص‌‏نيست. به گفته خورشيد، مددى در حالى از سوى دادگاه به اتهام اقدام عليه امنيت ملى و تبليغ عيله نظام به تحمل سه سال و نيم حبس مجکوم شده‌‏است که هنوز دادگاه تجديد نظر در اين خصوص حکمى صادر نکرده‌‏است.

تجمع اعتراضی کارگران فرنخ و مه نخ قزوين


خبرگزاري کار ايران : روز گذشته حدود هزار کارگر کارخانه‌‏هاي فرنخ و مه نخ و نازنخ قزوين در جاده بين‌‏المللي اين استان دست به تجمع زدند.دبير اجرايي خانه کارگر قزوين در گفت‌‏وگو با خبرنگار "ايلنا"، با بيان اين مطلب گفت: اين کارگران در اعتراض به پرداخت نشدن سه ماه از حقوق خود دست به تجمع زدند و اقدام به بستن جاده و آتش زدن لاستيک کردند.عيدعلي کريمي افزود:‌ اين تجمع که ساعت‌‏ها طول کشيد بدون نتيجه خاصي پايان يافت و مسوولان اين واحد صنعتي پرداخت حقوق اين کارگران را به سال آينده واگذار کردند.وي مديريت اين واحد را علت اصلي اين مشکلات دانست و گفت: عدم توجه مديران به مشکلات کارگران علت به وجود آمدن چنين مشکلاتي است.

۱۳۸۷ دی ۵, پنجشنبه

عدم پرداخت حقوق 3 ماه معلمان حق التدريس

به رغم گذشت 3 ماه از آغاز سال تحصيلي بسياري از معلمان حق التدريس هنوز حقوقي نگرفته اند .
به گزارش خبرگزاري فارس يكي از معلمان حق التدريس اظهار داشت : از ابتداي سال تحصيلي امسال تاكنون هنوز حقوقي دريافت نكرديم . وي ادامه داد : البته حقوقي نيز كه بعد از چند ماه دريافت مي كنيم بسيار پائين است و به طور ميانگين مبلغي حدود 100 تا 120 هزار تومان مي شود . اين معلم حق التدريس اظهار داشت : منتظريم تا نتيجه طرح تعيين تكليف معلمان حق التدريس در مجلس مشخص شود. علي عباسپور تهراني فرد رئيس كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس شوراي اسلامي نيز گفت : آن چه مطلعم اين بوده كه هنوز حق التدريس معلمان آموزش و پرورش پرداخت نشده است .

۱۳۸۷ دی ۴, چهارشنبه

کارگران پرریس فردا در مقابل اداره کار سنندج و ٤ دی ماه در مقابل دیوان عدالت در تهران دست به تجمع خواهند زد


اتحادیه آزاد کارگران
بدنبال صدور رای بازگشت بکار کارگران پرریس و مکلف کردن کارفرما به پرداخت دستمزدهای ایام تعلیق این کارگران و سپس صدور حکم توقف اجرای رای از سوی دیوان عدالت اداری، کارفرمای پرریس با مسافرت به سنندج تلاش کرد تا بدون پرداخت دستمزد ایام تعلیق و با قرار داد یکماهه این کارگران را بر سر کار باز گرداند. در این میان مسئولین اداره کار نیز کارگران پرریس را به کوتاه آمدن در برابر کارفرما ترغیب کرده است. در همین حال بنا بر گزارشهای دریافتی کارفرمای پرریس با بکار گیری تعدادی کارگر جدید تلاش دارد کارخانه را راه اندازی کند. این در حالی است که با صدور حکم توقف رای هیئت حل اختلاف اداره کار سنندج از سوی دیوان عدالت اداری، این کارگران و خانواده هایشان زیر فشارهای شدید مالی قرار گرفته اند و کارفرما با سوء استفاده از این وضعیت در صدد است تا کارگران را به چشم پوشی از بدیهی ترین حقوق شان وادار کند. اما کارگران پرریس تا کنون تسلیم خواستهای کارفرما نشده و در صدد هستند در اعتراض به وضعیتی که دیوان عدالت اداری به آنان تحمیل کرده است فردا سوم دیماه در مقابل اداره کار سنندج و سپس پس فردا چهارم دی ماه در مقابل دیوان عدالت اداری در تهران دست به تجمع بزنند.اتحادیه آزاد کارگران ایران ضمن حمایت از تجمعات اعتراضی کارگران پرریس و محکوم کردن دیوان سالاری موجود برای به تسلیم کشاندن آنان، از عموم کارگران و انسانهای شریف میخواهد تا کارگران پرریس را تنها نگذارند و با حمایتهای مالی و معنوی از این کارگران، آنان را در رسیدن به خواست هایشان یاری دهند

.اتحادیه آزاد کارگران 2/10/87

تحصن كارگران صنايع فلزي شماره 2 در محل اين كارخانه



آژانس ايران خبر
۱۳۸۷/۱۰/۳
كارخانه صنايع فلزي شماره 2
300 كارگر كارخانه صنايع فلزي شماره 2 درتهران در پي تجمع روزدوشنبه 87.10.2 خود درمقابل اين شركت چون پاسخي دريافت نكردند ازروزدوشنبه 2 دي, درمحل اين كارخانه متحصن شدند . آنها شب را در محل كارخانه بودند و امروز ( روزسه شنبه 87.10.3 ساعت 1150 به وقت تهران ) در محل متحصن مي باشند . اين كارگران كه نگران امنيت شغلي شان هستند و كارخانه شان تعطيل اعلام شده است از 7 تا 11 ماه است كه حقوقي دريافت نكرده اند . كارگران اين كارخانه تاكنون بارها در مقابل اين شركت و نيز سايرارگان هاي ذيربط حكومت تجمع كرده و خواسته هايشان را مطرح كرده اند . همچنين نمايندگان اين كارگران بارها و بارها به ارگان هاي ذيربط حكومت مراجعه كرده و مشكلات خود را مطرح كرده اند اما تاكنون هيچ پاسخي دريافت نكرده اند . كارگران به جان آمده اين كارخانه ديروز با مديرعامل شركت قرار داشتند با اين حال مديرعامل سرقرار باكارگران حاضر نشد. بعد ازاين واقعه كارگران دريك اقدام خشمگينانه وبه دليل اينكه ارگان هاي مختلف ذيربط ازخود سلب مسئوليت كرده اند و به خواسته هاي آنها توجهي نكرده اند , مديرعامل اين كارخانه را يافته و ازديروز در محل كارخانه نگه داشته اند . آنها اعلام كردند كه تا حقوق شان پرداخت نشودبه مديرعامل اجازه خروج ازكارخانه ومحل تحصن كارگران را نخواهندداد . يك كارگر اين كارخانه به خبرنگار ما گفت : « ماههاست كه حتي دفتر احمدي نژاد و شايد خود او در جريان مشكلات ماهست اما هيچ واكنشي نداشتند. ازديروز كه مدير عامل را نگه داشته ايم طي ديروزو ديشب و امروز چندين بار ازدفتر احمدي نژاد زنگ زدند و به زور و تهديد متوسل شده و گفتند كه مديرعامل را به حال خود بگذاريد اما ما قبول نكرديم . حتي عده اي ازطرف دادستاني آمدند و يك حكم بازداشت اين مديرعامل را هم نشان دادند و گفتند بگذاريد اورا ببريم, بازما قبول نكرديم , چون بارها وبارها اين وعده هارا به ماداده اند و همه اش پوچ بوده است و كاري براي مانكرده اند ,لذا خودمان دست به كار شده ايم و تا پول مارا نياورند ما ول كن اين مديرعامل نيستيم و ازتحصن هم دست برنميداريم ».

۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه

کارگران لوله سازی اهوازدر اعتراض به مصوبه دولت تجمع کردند


20081218
گزارشگر : ابوالفضل عابدینی
از ساعت ۱۵ روز جاری بیش از ۱۰۰۰ نفر از کارگران شرکت لوله سازی اهوز در شرایطی که احمدی نژاد در این استان می‌باشد در اعتراض به سیاستهای غلط دولت روبروی استانداری خوزستان دست به تجمع زدند.کارگران معترض مسیر ۵ کیلومتری کارخانه تا استانداری را با پای پیاده به دلیل عدم حمایت مدیران شرکت در به اختیار گذاشتن وسائل نقلیه پیمودند. این کارگران در حین راهپیمایی شعار معیشت زندگی‌ حق مسلم ماست را فریاد میزدند.به گفته ی فعالین کارگری در این شرکت ،بخشنامه ی اخراج کلیه ی کارگران لوله سازی که حدود ۴۰۰۰ کارگر می باشند از سوی هیات دولت صادر شده و در تاریخ ۵ دیماه ۵۰ در صد از کارگران اخراج می شوند. در این بخشنامه آماده است به دلیل عدم بازدهی اقتصادی لوله سازی اهواز مابقی کارگران میبایست تا قبل از پایان سال 1387 تسویه حساب شوند.به همین دلیل کارگران لوله سازی با توجه به سفر احمدی نژاد به استان خوزستان برای نشان دادن اعتراض خود به تصمیم دولت دست به این تجمع زدند که به دلیل تعداد زیاد کارگران ،ریاست جمهوری نماینده خود به نام دادخواه را برای مذاکره با سه تن از نمایندگان کارگری فرستاد . که گفتگو‌های آنان نتیجه ای دربرنداشت.لازم به یادد آوریست سپاه پاسداران بیش از ۴۰۰ میلیارد تومان ازاین شرکت خرید کرده است که هنوز هزینه ی را پرداخت نکرده است و فعالان کارگری معتقدند این موضوع یکی‌ از دلیل عمده ور شکستگی لوله سازی اهواز می‌باشد . این تجمع به دلیل افزایش نیروهای انتظامی و امنیتی در ساعت ۱۷:۳۰ به پایان رسید

تجمع اعتراضی بیش ازهزار نفر از کارگران لاستيک سازی اردبيل

ايرنا: جمعى ازکارگران يک کارخانه لاستيک سازى دراعتراض به آنچه که تعطيلى کارخانه، بلاتکليفى خود و ديگر مشکلات صنفى عنوان مى کنند، روزيکشنبه درمقابل استاندارى اردبيل اجتماع کردند. به گزارش ايرنا، اين گروه از کارگران که روزگذشته تجمع مسالمت آميزى نيز درمقابل ساختمان فرماندارى اردبيل داشتند، پيش ازظهر امروز با اجتماع درمقابل استاندارى خواستار رسيدگى مسوولين به مشکلات خود شدند. جمعى از اين کارگران به خبرنگار ايرنا گفتند: اين کارخانه لاستيک سازى ازحدود دو هفته قبل به بهانه تعميرات تعطيل شده اما درآن خبرى از تعميرات نيست و مديرعامل کارخانه هم دراين مدت پاسخ مناسبى به کارگران درباره بلاتکليفيشان نمى دهد. يکى ازکارگران آرتاويل تاير گفت: درحالى که مدت قرارداد ما با اين کارخانه به پايان رسيده و بايد مديريت کارخانه نسبت به تمديد قرارداد اقدام کند، با بستن درب کارخانه و تعطيل کردن آن ما را دربلاتکليفى قرارداده است. وى افزود: ما که اعتراضات خود را براى چندمين بار به مسوولان ذيربط استان داده ايم تاکنون پاسخى دريافت نکرده ايم. وى گفت: مشکل اين کارخانه رکود ومشکلات توليد نيست بلکه مشکل اساسى آن نحوه مديريت اين واحد صنعتى است. به گزارش خبرنگار ايرنا، کارگران تجمع کننده درمقابل استاندارى اردبيل که به گفته خودشان تعدادشان بيش ازيکهزار نفراست، پس ازگذشت ساعا تى براى ادامه تجمع خود به سوى دفتر نماينده ولى فقيه و امام جمعه اردبيل حرکت کردند. اين کارخانه لاستيک سازى درشهرستان اردبيل درسال 1376 با ظرفيت اسمى توليد سالانه 25 هزارتن لاستيک توليد آزمايشى و از سال 77 توليد رسمى خود را شروع کرده است.

شهرداري کارخانه را پلمپ کرد؛ کارگران بيکار شدند

تهران- خبرگزاري كار ايران
به دنبال تعطيلی ناگهانی كارخانه "مپنا ژنراتور" 1500 كارگر شاغل در اين واحد توليدی، ايام هفته گذشته را، در هواي سرد، پشت درهای پلمپ شده محل كار خود، سپری كردند.
به گزارش"ايلنا"، شايد وقتي كه در روز 24 آذر ماه خودوری دادستاني حامل ماموران اجراي احكام براي پلمپ كارخانه "مپنا ژنراتور" به فرديس كرج رسيد. هيچ كدام از كارگران اين كارخانه گمان نمي‌‏‌‏كردند كه ممكن است يك هفته آينده را در پشت درهاي پلمپ شده كارخانه سپري كنند.شهرداري كرج كارخانه را پلمپ كرد به گفته يك مقام آگاه در شركت "مپنا ژنراتور"، اين كارخانه به درخواست شهرداري منطقه 3 كرج توسط ماموران اجراي احكام دادستاني پلمپ شده است.وي افزود: شهرداري منطقه سه كرج در اعتراض به آنچه كه ساخت و سازهاي غيرقانوني عنوان مي‌‏شود از ديوان عدالت اداري راي پرداخت جريمه و يا تخريب ابينه كارخانه را دريافت كرده است.
جريمه دردسرساز براي 1500 كارگر دغدغه شده است امروز هشت روز است كه از تعطيلي مپنا ژنراتور مي گذرد، 1500 كارگر اين شركت در هشت روز گذشته حتي يك ساعت هم كار نكرده اند و نمي دانند كه تا كي بيكاري آنها ادامه خواهد داشت.به گفته مسوولان مپنا ژنراتور، اين شركت در برابر وزارت نيرو متعهد است تا ماهيانه 2و نيم ژنراتور برق تحويل دهد كه با اين حساب كارگران اين شركت تاكنون از انجام 23 درصد تعهد ماهانه عقب مانده‌‏اند.هر چقدر هم كه مقامات مسوول در مپنا ژنراتور نسبت به بازگشايي اين كارخانه و تحويل به موقع تعهدات خود خوشبين و اميدوار باشند، باز تحمل اين وضعيت براي كارگراني كه مي دانند با تعطيلي مپنآ ژنراتور، احتمال اشتغال دوباره آنها در حد صفر است، هر روز ناممكن تر مي شود. كارگراني كه بدون شك داراي خانواده هستند وهزينه هاي زندگي خود را از طريق كار در اين واحد توليد تامين مي كنند.

۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

فریاد خشم دانشجویان، فریاد آزادی




آموزشﻫﺎئی ازمراسم 16 آذر امسال


امسال نیز 16 آذر، روز پیکارمتحد دانشجویان علیه استبداد و امپریالیسم علیرغم حضور گستردۀ نیروهای انتظامی و فضای سرکوب و اختناق و حضور باندهای بسیجی ودهﻫﺎ گروهﻫﺎﻯ مشکوک و شبه فاشسیت حامی رژیم جمهوری اسلامی با موفقیت برگزارگردید. قرار بر این بود که علی خامنهﺍﻯ رهبر جمهوری اسلامی با برنامهﺍﻯ از پیش تدارک دیده شده، به دانشگاه تهران آمده وبا بسیج نیروهای پاسدار نظام و قرق کردن دانشگاه این سنگر آزادیخواهی و این روز تاریخی که مظهر مبارزۀ ضد استبدادی و ضد امپریالیستی است را تحت کنترل خویش گیرد. لیکن انصراف علی خامنهﺍﻯ و لغو سخنرانی وی درصحن دانشگاه چیزی جز نشان ازترس و وحشت رژیم از دانشجویان مبارز نبوده است. رژیم به خوبی آگاهست که نه تنها درمیان خیل عظیم تودۀ دانشجو پایگاهی ندارد بلکه برعکس مورد تنفر عموم دانشجویان نیز میباشد. دانشجویان پس ماندۀ بسیجی و مزدور، نیروئی درمقابل موج عظیم دختران و پسران دانشجو درسراسر ایران نیستند. صدای مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر احمدی نژاد، عامل تبعیض و فساد ، سید علی پینوشه ، ایران شیلی نمیشه ، زندانی سیاسی آزاد باید گردد، تفکیک جنسیتی ملغی باید گردد، آزادی بیان و عقیده، آزادی پوشش و... که در صحن دانشگاه طنین انداخت بازتابی از تنفر عمومی مردم نسبت به رژیم جمهوری اسلامی است که توسط هزاران دانشجو دردانشگاه تهران فریاد زده شد. دردانشگاهﻫﺎﻯ شیراز و بابل و چند شهر دیگر نیز دانشجویان با فریاد مرگ بردیکتاتور و دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد.... و دهﻫﺎ شعار دمکراتیک دیگر خشم و نفرت خود را از رژیم ارتجاعی و تاریک اندیش جمهوری اسلامی ابراز داشتند.
بی شک لغو برنامۀ رژیم و انصراف علی خامنهﺍﻯ برای حضور در دانشگاه تهران در روز شنبه 17 آذر یک شکست برای جنایتکاران حاکم و یک پیروزی برای جنبش دانشجوئی است. به این پیروزی ولو کوچک، باید ارج نهاد و با درس آموزی از آن به پیکارمتحد علیه رژیم ادامه داد.
شکستن درب دانشگاه بدون اتحاد و ارادۀ مشترک دانشجویان امکان پذیر نبود. دانشجویان در16 آذر امسال برعکس سالﻫﺎﻯ قبل متحد و هوشیارانه تر عمل کردند، از حمل باندرولﻫﺎﻯ انحرافی به ظاهر چپ و کمونیستی و شعارهای زودرس و احساسی که بیشتر جنبۀ تبلیغی برای رادیو تلویزیونﻫﺎﻯ لوس آنجلسی و برون مرزی دارد، پرهیز نمودند و این خود نشان از بلوغ سیاسی و آگاهی و درس آموزی از انحرافات گذشته است که زخمهایش هنوزبر پیکر جنبش نوپای دانشجوئی التیام نیافته است. اجتناب از علنی گرائی و تلفیق فعالیت علنی با کارمخفی و حفظ رهبران آگاه دانشجوئی بعنوان هستهﻫﺎﻯ مخفی سازمانده و پیوند این جنبش با جنبش کارگری آن کلید اصلی است که باید همواره برآن تأکید گردد و درصورت تحقق آن پیروزیﻫﺎﻯ بزرگی برای دانشجویان به ارمغان خواهد آورد.
از منظر تاریخی مبارزۀ دانشجویان در 16 آذر در ایران در زمان شاه که در اعتراض به ورود نیکسون به ایران صورت گرفت مبارزۀ دانشجویانِ کمونیست بود تا پیوند خویش را با خلق ایران علیه امپریالیسم و احترام خویش را نسبت به جنبش کمونیستی ایران و به زحمتکشان نشان دهند. این سنت انقلابی تا به امروز باقی مانده است و الهامبخش مبارزات دانشجویان ایران است. این نیرو را طبیعتاً باید به سمت همکاری و تقویت جنبش کارگری سوق داد. عناصر آگاه باید ایدۀ کمونیسم را به میان کارگران ببرند و با جنبش کارگری پیوند بخورند. حزب طبقۀ کارگر نیز بیان نیروی آگاه طبقۀ کارگر است که در تشکل خویش متشکل شده است. آنها که با پیوند دانشجویان و کارگران مخالفند در عمل با حزب طبقۀ کارگر نیز مخالفند زیرا با آگاهی و دانش بشری مخالفند و به دنبال حرکتﻫﺎﻯ کور و بی دورنما می روند. آنها گمراهانی هستند که با پوشیدن لباس کارگری به تن، به مقابله با جنبش کارگری می روند و طبقۀ کارگر را بدون رهنما می گذارند.
در تجمعات امسال نیزهم چون سالﻫﺎﻯ گذشته شعارهائی نظیر پیوند دانشجویان با کارگران و یا جنبش دانشجوئی از جنبش کارگری حمایت میکند به چشم میخورد .این شعارها بیانگر آن است که جنبش دانشجوئی تنها با پیوند با مبارزۀ طبقۀ کارگر موثر و مداومت دارد و می تواند برای جامعه مثمر ثمر باشد. پس در جنبش دانشجوئی نیز یک مبارزۀ بی امان در جریان است و طبقات متفاوت و متخاصم اجتماع تلاش می کنند که دانشجویان را به عنوان نیروهائی که می توانند در خدمت بشریت و نیروهای انقلابی قرار گیرند به سمت خود جلب نمایند.
شعار پیوند دانشجویان و کارگران با این هدف صورت می گیرد که دانشجویان را به سمتی جلب کرد تا آنها تمام امکانات و توانائیﻫﺎﻯ فکری و ذهنی خویش را در خدمت حقانیت مبارزۀ طبقۀ کارگر قرار دهند. این شعار یک شعار مترقی است و کمونیستﻫﺎ و عدالت خواهان و انسان دوستان باید از این شعار حمایت کنند.
نتیجه این که تجمعات شکوهمند اعتراضی شانزده آذر امسال علیرغم ضعفﻫﺎ ونارسائیﻫﺎ در امر سازماندهی و فقدان طرح و برنامۀ دراز مدت اما حامل درسﻫﺎﻯ مهمی است که باید بر آنها تعمق بیشتری کرد. طرح شعارهای عام دمکراتیک درراستای تحقق منافع عام تودۀ دانشجو وضرورت اتحاد و متشکل شدن در سازمانی مستقل و سراسری ازنکات برجستۀ اعتراضات امسال 16 آذر بود. رمز موفقیت نسبی اعتراضات دانشجوئی امسال را باید دراتحاد دانشجویان و اجتناب از طرح شعارهای سکتاریستی و زودرس دید. طرد جریانات فرقهﺍﻯ و"هل من مبارزه طلب شبه ترتسکیست" که قصد تخریب در جنبش دانشجوئی را دارند ازجمله وظایف مهم دانشجویان انقلابی ومارکسیست لنینیست است. ضربات سال گذشته بر پیکر جنبش دانشجوئی زنگ خطری بود که می بایست از آن آموخت و اشتباهات گذشته را تکرار ننمود. تجمعات موفقیت آمیزامسال دانشجویان نشان از درس آموزی از کجرویﻫﺎ و شکستﻫﺎﻯ سال گذشته است.
دانشجویان موظفند با حزم واحتیاط و پنهان کاری درمقابل سیستم پلیسی به سازماندهی مستقل خود بپردازند وبه طور متحد و یکپارچه و دراتحاد با کارگران و سایر اقشار زحمتکش جامعه، رژیم تاریک اندیش و سرمایهﺩاری جمهوری اسلامی را به چالش گیرند. تنها دراین صورت است که دانشجویان می توانند رسالت خویش را در پیکار ضد استبدادی و ضد امپریالیستی که سنت روز دانشجو، 16 آذر است ایفا نمایند.

نقل ازتوفان الکترونیکی شماره 29 ارگان الکترونیکی حزب کارایران دی ماه 1387
www.toufan.org
toufan@toufan.org

اتحادیهﻫﺎﻯ کارگری به مثابۀ سرآغاز اتحاد طبقاتی

مبارزات کارگران، معلمان، دانشجویان، زنان و به طور خلاصه کلیۀ اقشار و طبقات زحمتکش به ویژه در چند ماهۀ اخیر که به صورت اعتصابات، اعتراضات، راه پیمایی، راه بندانﻫﺎ و اجتماع در برابر مجلس، دادگستری، استانداریﻫﺎ، فرمانداریﻫﺎ و غیره تجلی داشته، رو به افزایش است. امری که از طرفی حاکی از گرانی سرسام آور و وخیم تر شدن وضع معیشیتی طبقات و اقشار کم درآمد و از طرف دیگر بازگو کنندۀ ماهیت سرکوبگرانه و غارتگرانۀ رژیم سرمایهﺩاری جمهوری اسلامی است، که اساس و بنیان نظامش بر ظلم و زور و تبعیض و چپاول و جنایت بنا گشته است.
هر چه عمیق تر و با ژرفای وسیع تر بدین مبارزات صنفی سیاسی اقشار مردم به ویژه کارگران در ایران نظر می افکنیم، به ضرورت و حقانیت هر چه بیشتر تشکلﻫﺎﻯ کارگری به مثابۀ اتحاد مقدماتی طبقاتی کارگران بیشتر پی خواهیم برد. پی خواهیم برد که اصولاً و اساساً چرا سیاستﻫﺎﻯ خانمان برانداز اقتصادی نهادهای انحصارات امپریالیستی چون سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول که در واقع زمینهﻫﺎﻯ تخریب کشاورزی و صنایع داخلی کشورهای توسعه نیافته (عقب نگه داشته شده) را سبب گردیده، و اکنون با تحمیل تزریق این گونه سیاست های فلاکت بار چون حذف تعرفهﻫﺎﻯ گمرکی و حذف سوبسیدها که از دستورالعملﻫﺎﻯ سیاست جنایتکارانۀ خصوصی سازی و در عین حال یکی از شروط مهم و خانمانسوز کشورهای متروپل جهت سرمایه گذاری در ممالک توسعه نیافته می باشد، به یکی از موانع اصلی درمقابل تشکیل اتحادیه و سندیکاهای واقعی و مستقل کارگری تبدیل گردیده است. بدون شک مبارزات طبقۀ کارگر در جوامع طبقاتی پایان پذیر نیست و نخواهد بود. و تا زمانی که کارگران قادر نشوند در یک اتحاد طبقاتی با دیگر زحمتکشان از طریق تصرف قدرت سیاسی زمام امور ادارۀ جامعه و روند تولید و توزیع را در تسلط خویش گیرند، این در بر همان پاشنهﺍﻯ خواهد چرخید که تاکنون چرخیده است.
لنینیسم به مثابۀ قانون همگانی و عمومی پراکتیک مبارزۀ طبقاتی نیروی رنج و کار، و بلشویسم به مثابۀ تجربۀ ارزشمند نهضتﻫﺎﻯ کارگری به ما می آموزند؛ اتحادیهﻫﺎﻯ مستقل حرفهﺍﻯ در ابتدای تکامل سرمایهﺩاری برای طبقۀ کارگر پیشرفت عظیمی بوده و خواهد بود. چرا که این اتحادیهﻫﺎ قادرند چون سلسله حلقهﻫﺎﻯ زنجیر سرآغاز اتحاد طبقاتی کارگران از حالت پراکندگی و ناتوانی آنان در امر مبارزه علیه کارفرمایان باشند.
تجربۀ مبارزات کارگران به ما می آموزد که کارگران می باید بر اساس استفادۀ سودمند از ابزارهای موجود در جامعه، سلاح مبارزاتی خویش علیه سرمایه را حدادی نمایند، تا قادر گردند در سرانجام نبرد طبقاتی تحت رهبری حزب طبقۀ خویش دژ اهریمنی نظام سرمایهﺩاری را به زیر کشند و خود بر مسند قدرت قرار گیرند. و نه برعکس با خیال پردازیﻫﺎﻯ چپ روانه و کودکانه و آنهم تنها در رویاهای غیر قابل تحقق خویش، با شعارهای غیر واقعی چون "تصرف کارخانه"، "لغو کارمزدی" و ... که عمدتاً توسط چپ نماهای ماجراجو تجویز و تبلیغ می شود، خود را هر چه بیشتر در دام گستردۀ دژ سرمایه اسیر و بدین ترتیب نا خواسته بر عمر نظام غارتگر سرمایهﺩاری بیافزایند.
در شرایط تسلط نظام سرمایهﺩاری هر گونه تفکری که به منظور جلوگیری از تشکیل اتحادیۀ واقعی و مستقل کارگری به کارگران تجویز گردد، نه تنها انقلابی نیست بلکه در راستای خدمت به نظام سرمایهﺩاری است. چنین تفکری که به بهانۀ "ارتجاعی" بودن اتحادیهﻫﺎﻯ کارگری، کارگران را از تشکیل اتحاد مقدماتی طبقاتی خویش محروم می گردانند و حتماً یک "اتحادیه کارگری" کاملا شسته و روفته و کاملاً تر و تازهﺍﻯ که توسط کمونیستﻫﺎﻯ بسیار نازنین و آن هم از نوع جوان آن را تجویز می کنند، نه تنها درک درستی از مکانیسم دیالکتیک مبارزۀ طبقاتی ندارند بلکه با عبارت پردازیﻫﺎﻯ کودکانه و آنارشیستی خود، فقط و فقط فضا را بیشتر آلوده ساخته وموجب مشوب کردن هر چه بیشتر افکار می گردند، و در واقع کارگران را بدنبال "نخود سیاهِ" تشکیل شوراهای من درآوردی کارگری روانه می گردانند.
لنینیسم می آموزد که نمی توان ساختمان سوسیالیسم را با مصالح پندار آمیز و یا آن مصالح انسانی که خودمان ایجاد کردهﺍیم ساخت، بلکه باید با آن مصالحی آغاز نمائیم که جامعۀ سرمایهﺩاری برایمان به میراث گذارده است. بدیهی است انجام این مهم بسیار دشوار به نظر می آید، ولی هر نوع شیوۀ برخورد دیگری نسبت به آن به حدی سبک مغزانه است که به قول لنین حتی قابل بحث هم نخواهد بود.
تجربه و پراکتیک زندگی روزمرۀ اتحادیهﻫﺎﻯ کارگری به ما می آموزد که: » در هیچ جای جهان تکامل پرولتاریا جز از طریق اتحادیهﻫﺎ و همکاری متقابل آنان با حزب طبقۀ کارگر انجام نگرفته است و نمی توانست انجام گیرد. تصرف قدرت سیاسی توسط پرولتاریا گام عظیمی است که پرولتاریا به مثابۀ یک طبقه، به پیش بر می دارد و حزب سیاسی این طبقه باید به شیوهﺍﻯ نوین، اتحادیهﻫﺎ را تربیت نماید و آنها را رهبری کند. ولی در عین حال نباید فراموش نماید که اتحادیهﻫﺎ کماکان به عنوان "مکتب کمونیسم" و آن هم مکتب ضروری و مقدماتی برای عملی ساختن دیکتاتوری پرولتاریا (عالی ترین دمکراسی تودهﺍﻯ) به دست خود آنان و نیز به عنوان اتحاد ضروری کارگران جهت انتقال تدریجی زمام کلیۀ امور اقتصاد به دست طبقۀ کارگر و سپس به دست تمام زحمتکشان باقی بوده و برای مدتی مدید باقی خواهد ماند. « (لنین- بیماری کودکی "چپ روی" در کمونیسم)
در واقع دارندگان چنین تفکری که چنین شعارهای غیر واقعی و آنارشیستی را برای کارگران ترویج و تبلیغ می نمایند و در صددند کارگران را از سلاح واقعی خویش بر حذر دارند، نه تنها بین خود و کارگران حصار می کشند بلکه در روند مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا اغتشاش و سردرگمی ایجاد می کنند و بدین وسیله جز بر عمر رژیم سرمایهﺩاری افزودن کار دیگری از این جماعت حاصل نخواهد آمد.
برگرفته از نشریه توفان الکترونیک شماره 29 آذر ماه 1387

دروغگویانی که می گفتند خدا هم کارگر است،

خدا را هم به مسلخ سرمایه می برند
آنها که اسلام را حامی مستضعفان معرفی می کردند و مدعی بودند پیامبر اکرم بر دستان کارگر بوسه زد و وعدۀ تحقق جامعه قسط و مساوات می دادند و در نماز جمعهﻫﺎ از عدالت اجتماعی دم می زدند، امروز به عنوان پدر خواندهﻫﺎﻯ باندهای مافیائی به چنان غارت و چپاول بی در و پیکری پرداختهﺍند که روی سرمایهﺩاری متعارف سایر کشورهای بورژوائی را هم سفید کردهﺍند.
واقعیت چهرۀ این فقها و آیات عظام و علمای اعلام را می توان در لابلای اعترافات ابوالقاسم سرحدی زاده در گفتگوی با ایلنا در تاریخ 20 آذر ماه 1387بهتر مشاهده کرد.
ابوالقاسم سرحدی زاده در مورد مخالفت شورای نگهبان با پیش نویس قانون کار سال 69 می گوید:
" یکی از ایرادها این بود که دولت حق مداخله در روابط کارگران و کارفرمایان را ندارد و رابطۀ کارگران و کارفرمایان در کارخانجات نیز باید مانند روابط کشاورزان و زمین داران، برمبنای اجیری تنظیم شود. "
او اضافه می کند: " فراموش نکنیم در منابع فقهی، شرایطی که برای اجیر کردن حیوان مشخص شده است. هنوز از نظر رعایت عدالت بسیار ایده آل است. به عنوان نمونه، شما اگر بخواهید یک حیوان را به کار گیرید، نباید بار زیاد و یا کار سخت را به آن تحمیل کنید، حق ندارید به آن آزار برسانید و هم چنین مستحب است قبل از آن که غذا بخورید، ابتدا به حیوان غذا بدهید. "
سرحدی زاده در پاسخ خبرنگار که می پرسد آیا باهمین استدلال با مخالفان قانون کار در شورای نگهبان صحبت می کردید؟ می گوید: " بله، با همین استدلال با آنها صحبت می کردم . "
او می گوید: " پیش نویسی از این قانون را در اختیار دفتر امام (ره)، آیت الله خامنهﺍﻯ در نهاد ریاست جمهوری، آیتﺍلله رفسنجانی در مجلس شورای اسلامی و آیت الله صافی گلپایگانی در شورای نگهبان قانون اساسی گذاشته شد تا در مورد آن اظهار نظر کنند، اما به غیر از آقای گلپایگانی که ابتدا به صورت شفاهی نظر مثبت خود را اعلام کرد و بعداً موضع مخالف را اتخاذ کرد، بقیه آقایان پاسخی ندادند. "
سرحدی زاده در ادامه می گوید: " احساس کردم ادامۀ اختلاف بر سر قانون کار تبعاتی داشته باشد. "
و در پاسخ خبرنگار که می خواهد در مورد این تبعات بیشتر توضیح دهد،
می گوید: " در آن زمان هنوز جنگ ادامه داشت و شرایط خاصی بر کشور حاکم بود. از سوی دیگر در محیطﻫﺎﻯ کار، امکان نفوذ کمونیستﻫﺎ و گروهﻫﺎﻯ ضد انقلاب وجود داشت. اگر این اختلافات ادامه پیدا می کرد ممکن بود اتفاقاتی در محیط کار به وجود آید. "
سرحدی زاده اضافه می کند: " در واقع چون کارگران و افکار عمومی در آن شرایط حساس انتظار یک قانون مترقی را داشتند، سعی ما بر این بود تا حداقل ابتدا کلیات یک قانون کار ایده آل را تصویب کنیم و سپس در فرصت بعدی به تکمیل نواقص احتمالی بپردازیم."
و در مورد نواقص این قانون به طور نمونه می گوید: " نواقص وجود دارد و نمونۀ دیگر بسته بودن دست کارفرماها در اخراج کارگری و خاتمۀ قرارداد است . "
هم چنان که مشاهده می کنید نگاه حضرات به کارگر نگاهی است که به یک برده دارند که حتی به قول سرحدی زاده از حقوق یک حیوان هم برخوردار نیست و تصویب قانون کار بنا به مصلحت و وجود شرایط حساس و در واقع به لحاظ ترس از نفوذ کمونیستﻫﺎ و انتظارات کارگران و افکار عمومی بوده است و حالا که شرایط تغییر کرده، می توان دست کارفرما را در اخراج کارگر باز گذاشت. می توان با حذف کارگاهﻫﺎﻯ کمتر از ده نفر از شمول قانون کار و استخدام موقت، بیش از هشتاد در صد از کارگران را، بدون هیچ حمایت قانونی، در کام گرگان سرمایهﺩار، رها کرد و می توان شرایطی فراهم کرد که شش ماه، شش ماه حقوق کارگر را پرداخت نکنند و در یک کلام می توان آنها را به بردگی کشید.
در یکسال گذشته مطابق آمار دولتی 12 مورد تهاجم به تجمعات کارگری؛ 204 مورد بازداشت کارگران؛ 34800 مورد اخراج از کار؛ 68 مورد احضار به دادگاه؛ 12 مورد محکومیت و 66859 مورد عدم پرداخت حقوق گزارش شده است که گوشهﻫﺎئی از عدالت خواهی و مهرورزی نظام الهی جمهوری اسلامی است .
سندیکای کارگران شرکت واحد در آخرین اعلامیۀ خود به تاریخ 26 آذر 1378 وضعیت فعالین سندیکائی شرکت واحد را چنین توصیف میکند: " در طول این چند سال صدها نفر از کارگران سندیکائی زندانی و بسیاری از این کارگران در دادسراهای انقلاب پروندهﻫﺎﻯ مفتوح دارند، دهﻫﺎ نفر از این کارگران علاوه بر این که از نعمت کار محروم می باشند احکام زندان را نیز در پروندۀ خود می بینند و رئیس هیئت مدیرۀ این تشکل مستقل کارگری بدون هیچ گونه مدرک قانونی در بدترین شرایط جسمانی در زندان بسر می برد. "
و در مورد وضعیت کلی کارگران چنین می نویسند: " جنبش کارگری ایران از طریق دولت هر روز بیشتر از روز قبل زیر فشار و ضرب است. میلیونﻫﺎ کارگر حقوقشان را دریافت نکردهﺍند، میلیونﻫﺎ کارگر بیکار هستند، اقلیتﻫﺎﻯ قومی و مذهبی از تبعیض در محیط کار در رنج هستند و مهم تر از همه تشکل مستقلی که بتواند این میلیونﻫﺎ کارگر را نمایندگی کند وجود ندارد. "
در 15 آذر1387، 5 تن از فعالین سندیکای تازه تأسیس نیشکر هفت تپه که عبارتند از آقایان علی نجاتی، فریدون نیکو فرد، رمضان علی پور، محمد حیدری مهر و جلیل احمدی به دلیل در خواست حقوق معوقۀ خود که در مواقعی تا چند ماه به تعویق افتاده بود، بعد از دستگیریﻫﺎﻯ گذشته و بد رفتاریﻫﺎﻯ بازجویان وزارت اطلاعات، مجدداً به دادگاه احضار شدهﺍند. این فشارها و اجحافات در حالی صورت می گیرد که کارگران نیشکر هفت تپه هنوز حقوق آبان ماه خود را دریافت نکردهﺍند و این مسئله باعث ایجاد فشار مضاعف معیشتی به خود و خانواده شان گردیده است. اتهام این فعالین سندیکائی تبلیغ علیه نظام است.
روز شنبه 23 آذر 1387 تعدادی از نمایندگان کارگران کیان تایر به ادارۀ اطلاعات شعبۀ اسلام شهر احضار می شوند.
علت احضار این کارگران تلاشی است که آنها در جهت اتحاد و همبستگی کارگران این واحد و اقدام در جهت کسب حقوق معوقۀ خود و مخالفت با تعطیل کارخانه پس از خصوصی سازی آن، انجام دادهﺍند.
کارگران کیان تایر با تشکیل مجمع عمومی در محل کارخانه، ضمن حمایت از نمایندگان خود و در اعتراض به عدم تحقق خواستﻫﺎیشان و وعدهﻫﺎﻯ داده شدۀ مقامات دولتی تصمیم به تجمع در نزدیکی بخشداری چهاردانکه می گیرند و در آنجا توسط مسئولین بخشداری به مسئولین و مقامات دولتی هشدار می دهند که در صورت عملی نشدن وعدهﻫﺎﻯ داده شده تا روز سه شنبه 26 آذر ماه اقدام به تجمع و بستن جادۀ ساوه خواهند کرد.
پاسخ "نظام مهر ورز و عدالت گستر" جمهوری اسلامی به خواستهﻫﺎﻯ به حق و انسانی کارگران و زحمتکشان آن چنان که تا به حال نشان داده، با گلوله (کشتن کارگران در خاتون آباد) ، اعدام فعالین سندیکائی (در سال 67)، زبان بریدن و زندان و شکنجه و اخراج است.
تنها راه مقابله و مبارزه با اجحافات ضد انسانی و ضد کارگری نظام فاسد سرمایهﺩاری و مافیائی جمهوری اسلامی در اتحاد و همبستگی است . تا وقتی کارگران و زحمتکشان تشکیلات نداشته باشند، در بر همین پاشنه می چرخد. بی دلیل نیست که آنها از سندیکاها و اتحادیهﻫﺎﻯ مستقل کارگری مثل جن از بسم اله می ترسند و چنین جنون آمیز و هیستریک و جنایتکارانه با هر فعال سندیکائی برخورد می کنند. امروز وظیفۀ مقدس و اولیه و واجب همۀ کارگران و زحمتکشان آگاه و همۀ انسانﻫﺎﻯ آزادیخواه و مبارز و مترقی جامعه ما کمک به این امر حیاتی است. ما ضمن محکوم کردن محاکمۀ کارگران نیشکر هفت تپه و احضار کارگران کیان تایر و ابراز انزجار از همۀ تضییقات و اجحافاتی که به کارگران و زحمتکشان می شود خواستار حمایت و همبستگی هرچه بیشتر همۀ انسانﻫﺎﻯ آزادیخواه و مترقی و مردمی از مبارزات کارگران شریف و مبارز نیشکر هفت تپه و کیان تایر هستیم.
برگرفته از نشریه توفان الکترونیک شماره 29 آذر ماه 1387

۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

کودکان کارگر، نیروی کار ارزان











غارتگری انحصارات امپریالیستی و دستورالعملهای نئو لیبرالیستی سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول که زمینهﻫﺎﻯ تخریب کشاورزی و صنایع داخلی در عرصۀ کشورهای عقب نگه داشته شده را با برداشتن تعرفهﻫﺎﻯ گمرکی و یارانهﻫﺎ و خصوصی سازی و تدوین قوانین کار بر اساس حفظ امنیت سرمایه و بی حقوقی نیروی کار و ممانعت از تشکیل اتحادیهﻫﺎ و سندیکاهای واقعی و مستقل شرایطی را فراهم می کند که باعث گسترش بیکاری و فقر در این جوامع و در تداوم خود به عامل اصلی گسترش کار کودکان شده است.
طبق آمارهای سازمان بین المللی کار ، یونیسف و سازمان ملل 246 میلیون کودک در جهان به دلیل شرایط بد اقتصادی مجبور به کار در شرایط دشوار هستند . از این تعداد 61 درصد در آسیا، 32 در صد در آفریقا و 7 درصد در آمریکای لاتین به کار گرفته شدهﺍند. هر چند در ظاهر، کار کودکان، معضل و پدیدهﺍﻯ، مربوط به کشورهای به اصطلاح "در حال توسعه" و "جهان سومی" است ولی با کمی دقت نقش انحصارات امپریالیستی و شرکتﻫﺎﻯ چند ملیتی را در استثمار کار کودکان می توان دید. بسیاری از شرکتهای چند ملیتی در هندوستان ، پاکستان ، بنگلادش ، فیلیپین ، مکزیک ، برزیل در بهره کشی از نیروی کار ارزان کودکان کارگر این کشورها نقش دارند. به طور نمونه در گزارش تحقیقی کنفدراسیون بین المللی اتحادیۀ آزاد در رابطه با کار کودکان در فیلیپین چنین آمده است: "گروه تحقیق یک کارخانۀ چند ملیتی تولید پوشاک را مورد بررسی قرار داد. این کارخانه در چهل و هشت منطقه و بازار مختلف جهان شعبه و سهام دارد. تولیدات این کارخانه، لباس زنانه از قبیل: جوراب، مایوی دو تکه، کرست، کمربند و شورت است، که 98 در صد آنﻫﺎ در بازارهای اروپا و بقیه در فیلیپین به فروش می رسد. کارخانه به این دلیل در فیلیپین لباس تولید می کند ، که مخارج بسیار کمتری را بخصوص در بخش پرداخت دستمزد به کارگران متقبل می شود. مانند بسیاری دیگر از کشورها، در فیلیپین هم کار کودکان در سطحی وسیع رایج است. کودکان بعضاً به طور مستقیم و بعضاً توسط مقاطعه کار استخدام می شوند. بعضی از کودکان، از چهار سالگی کار می کنند.شکل کار به این صورت است: مدیر تولید محلی، دستور تولید را از بخش مرکزی کارخانۀ چند ملیتی می گیرد. او این دستور را به مقاطعه کار منتقل می کند و وی هم به نوبۀ خود به کارخانه، این کارخانهﻫﺎ البته سلولﻫﺎ و کارگاههای کوچکی هستند که اکثر گروهﻫﺎﻯ کاری آنﻫﺎ را کودکان تشکیل می دهند و اغلب این کودکان هم دخترند. دختران، به ویژه به دلیل مطیع بودن و ظرافت و مهارت انگشتانشان، انتخاب می شوند. مقاطعه کار جز مقدار بسیار ناچیزی، از آن چه که از مدیر تولید محلی بابت دستمزد این دختران دریافت می دارد، به آنها نمی پردازد... نتیجه و سود این پروسـ مشقت بار به جیب کارخانۀ چند ملیتی ژرمن می رود. گروه تحقیق، کارگران چهار سالهﺍﻯ را در این گونه کارخانهﻫﺎ دید که کار می کنند و حقوقشان به مادرانشان پرداخت می شود." و این نمونۀ کوچکی از هزاران مورد غارت و چپاول و استثمار کودکان کارگر توسط سرمایۀ جهانی است.
در ایران سیاستهای اقتصادی نئو لیبرالیستی جمهوری اسلامی که در دو دهۀ اخیر توسط دولتهای "سازندگی" رفسنجانی و "اصلاح طلب" خاتمی و "عدالت خواه و مهر ورز" احمدی نژاد با پیگیری دنبال شده است و همۀ جناحهای حاکمیت برسر آن توافق نظر دارند شرایطی را فراهم کرده است که طبق آمار دولتی بیش از 20 میلیون نفر زیر خط فقر و 12 میلیون نفر در فقر مطلق و یک میلیون نفر از نظر گرسنگی در رنج هستند. بر اساس آخرین آمار منتشر شده توسط مرکز آمار ایران در سال 85، از مجموع 13 میلیون و 253 هزار کودک در ردۀ سنی 10 تا 17 سال کشور 3 میلیون و 600 هزار کودک خارج از چرخۀ تحصیل و یک میلیون و 670 هزار کودک به صورت مستقیم در گیر کار بودهﺍند و 915 هزار کودک با عنوان "کودک خانه دار" ثبت شدهﺍند.
بر مبنای اطلاعات سازمان مدیریت و برنامه ریزی 380 هزار کودک 10 تا 14 سال در سراسر کشور کار ثابت دارند و 370 هزار کودک 10 تا 14 سال کار فصلی می کنند .
کودکان کارگر به عنوان نیروی کار پر انرژی و پر تحرک و ارزان قیمت و در عین حال بی پناه و مطیع و بی درد سر و فارغ از هرگونه حمایت قانونی و بیمه و مالیات، بهترین نیروی کار برای کارفرمایان هستند.
طبق مادۀ 79 قانون کار جمهوری اسلامی به کار گرفتن کودکان زیر پانزده سال غیر قانونی است، ولی با خارج کردن کارگاههای زیر ده نفر و کارگاههای خانگی و خانوادگی از مشمولیت قانون کار و همچنین اجازۀ شرعی به ولی کودک برای بستن قرار داد با کارفرما شرایطی را برای کارفرمایان فراهم کردهﺍند که آنها بتوانند از استثمار این نیروی کار ارزان برخوردار شوند. فقط در تهران 150000 کارگاه زیر ده نفر وجود دارد که خارج از هرگونه نظارت قانونی، کودکان کارگر زیر پانزده سال را نیز به استثمار می کشند.
کار کودکان در مزارع، باغها، دامداریها، مرغداریها، قایقهای ماهی گیری، معادن، کارخانهﻫﺎﻯ آرد، سیمان، تراش کاریها، جوشکاریها، آهنگریﻫﺎ، نجاریها، قالب سازیها، تعمیرگاههای ماشین، قالی بافیها، پتو بافیﻫﺎ، تولیدات پوشاک، جوراب بافیﻫﺎ، کفاشیﻫﺎ، شیرینی پزیﻫﺎ و نانوائیﻫﺎ، بلور سازیﻫﺎ و شیشه گریها، کوره پزخانهﻫﺎ و موزائیک سازیﻫﺎ، سنگبریها و در کارگاههای ساختمانی و غیره در بد ترین شرایط بهداشتی و ایمنی و فشارهای شدید فیزیکی کودکان کارگر را دچار آسیبﻫﺎﻯ جدی از لحاظ رشد جسمی ، روانی ، اجتماعی و عاطفی می کند.
هر ساله صدها نفر از کودکان کارگر دچار سوانح ناشی از کار می شوند. قطع انگشتان دست لای دستگاهها و ماشین آلات، شکستگی دست و پا در نتیجۀ سقوط از ارتفاع و یا تصادف و سوختگی و حتی فلج 15 کودک کارگر کفاشی در اثر استنشاق مواد شیمیائی نمونهﻫﺎئی است از مخاطره آمیز بودن شرایط کار این کودکان.
خبرگزاری ایسنا در 30 مهر 85 تحقیقاتی را که روی 4133 نفر از کودکان کارگر صورت گرفته گزارش می کند که نشان دهندۀ 73 در صد بیماری چشمی، 61 در صد بیماری تنفسی، 64 در صد بیماری قلبی، 69 در صد اختلال در شنوائی، 83 در صد بیماری پوستی در بین آنهاست .
قوانین بین المللی حمایت کنندۀ حقوق کودکان، انجام فعالیتهائی که با سلامت جسمی، روانی و اخلاقی کودک مغایرت داشته، یا آنها را از تحصیل به هر شکلی محروم کند برای آنها مضر دانسته و دولتها را موظف می کند وسیلۀ تحقق و اجرای این قوانین را فراهم سازد. جمهوری اسلامی با وجود این که از امضا کنندهﻫﺎﻯ پیمان نامۀ جهانی حقوق کودک است در عرصه عمل با پیش گرفتن سیاستهای اقتصادی نئو لیبرالیستی، ضمن گسترش فقر در جامعه، زمینۀ گسترده تر کردن کار کودکان و استثمار هر چه بیشتر آنها را فراهم کرده است.
واقعیت این است که حاکمیتی که پایه و اساس آن بر غارت و چپاول باندهای مافیائی گذاشته شده است و با ادعای عدالت خواهی و مهرورزی شرایطی را ایجاد کردهﺍند که به قول خودشان بچه مسلمانﻫﺎ از برکت اصل 44 و خصوصی سازی میلیاردر شوند و بچه مسلمان 160 میلیارد تومانی وزیر کشورش می شود حتماً به کودکان کارگر به چشم بچه کافرهائی نگاه می شود که برای بهره کشی خلق شدهﺍند. اینها نه می خواهند و نه می توانند در جهت حل این معضل اجتماعی قدمی بردارند.
از بین رفتن قطعی بهره کشی از نیروی کار کودکان تنها با جمع شدن بساط ننگین و ضد بشری و جرثومۀ فساد و تباهی نظام سرمایهﺩاری جمهوری اسلامی و استقرار نظام انسانی سوسیالیستی امکان پذیر است .

نقل از توفان الکترونیکی شماره 28 ارگان الکترونیکی حزب کارایران آذر ماه 1387
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org

۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

توافق نامه امنیتی در عراق سند خیانت ملی و ننگ تاریخی است

قطعنامه مصوب پلنوم چهارم کمیته مرکزی حزب کار ایران(توفان) بعد از کنگره سوم مورخ 07/12/2008

توافقنامه امنیتی دولت دست نشانده عراق و نیروهای تجاوزگر و استعماری امپریالیستی به سرکردگی امپریالیست آمریکا در آستانه امضاء شدن قرار گرفته است و حتما با دسیسه و فشار به امضاء می رسد. این توافقنامه باید تا پایان سال مسیحی جدید مورد توافق قرار بگیرد تا بشود حضور اشغالگران آمریکائی در عراق را، از نظر افکار عمومی و فریب مردم توجیه کرد. اشغالگران آمریکائی با دروغ و دغل و دسیسه چینی قوانین جهانی و از جمله حقوق ملل را به زیر پا گذارده و به یک کشور عضو جامعه جهانی تجاوز کرده و تا کنون یک میلیون نفر قربانی باقی گذارده و کشور مستقل عراق را به بهانه مبارزه با “تروریسم“، “بنیادگرائی“، “اسلام سیاسی“ به ویرانه ای بدل کرده اند. مسئولین این جنایت علیه بشریت راست راست راه می روند و کسی نیز قادر نیست از آنها حساب پس بخواهد. زیرا دنیای امروز، دنیای گردن کلفتی و قلدری است. فقط گردنِ، گردن باریکها را می زنند.
البته جامعه جهانی و مردم جهان بجز یک اقلیت ناچیز جنایتکار و خودفروش نظیر سلطنت طلبان ایرانی، کُردهای ناسیونال شونیست عراق و ایران و “چپ اندر قیچی ها“ ضد انقلابی... با این عمل جنایتکارانه مخالف بودند و آنرا محکوم می کردند. جامعه ملل تنها پس از اینکه در مقابل عمل انجام شده ای قرار گرفت که راه بازگشت برایش باقی نمانده بود، برای اینکه از دامنه زجر و ناراحتی مردم عراق تا حد ممکن بکاهد و بر مسئولیت قوای اشغالگر برای حفظ جان مردم عراق و حفظ ثروتهای آن کشور تکیه کند ناچارا به اشغال موقت عراق تن در داد. همین تحمل اجباری اشغال عراق نیز ناشی از فشار امپریالیست آمریکا و همدستی وی با گروههای موافق اشغال عراق بود. سند ننگینی که جامعه ملل بهر صورت به تصویب رسانید تاریخ مصرفش در آخر امسال به آخر می رسد. جامعه ملل این تاریخ را برگزید زیرا امیدوار بود بعد از هشت سال حکومت خودسرانه و فاشیستی جرج بوش، امپریالیست آمریکا را سیاستی دگر آید و خاک عراق را ترک کند.
مبارزه قهرمانانه مردم عراق به پایان نرسیده است و علیرغم سانسور رسانه های گروهی و جعل اخبار این مبارزه بر ضد اشغالگران و حکومت دست نشانده عراق ادامه دارد. همین مبارزه قهرمانانه برای آزادی ملی و حاکمیت سیاسی، امپریالیستها را وادار کرده است تا در زیر پرچم باراک اوباما حضور نظامی خویش را برای مدتهای مدید تامین کنند.
ماهیت این توافقنامه امنیتی چیست؟ توافقنامه امنیتی که باید میان دولت دست نشانده عراق و نیروهای اشغالگر به امضاء برسد به امپریالیستها پایگاههای نظامی می دهد که معنائی جز آن ندارد که سربازان اشغالگر می توانند در این پایگاهها با تمام توان جنگی و تجاوزکارانه خویش باقی بمانند، جاسوسی کنند، دولت در دولت ایجاد کنند و خطری بالقوه برای استقلال و منابع ملی ممالک منطقه بوجود آورند. این اشغالگران باید در خدمت اهداف آزمندانه امپریالیست آمریکا برای اقامت طولانی در منطقه، سرکوب مبارزات مردم منطقه ر ا بعهده بگیرند، حمایت از رژیمهای دست نشانده و ارتجاعی منطقه را کامل کنند، نفوذ در حکومتها و مبارزه با رقبای خویش را تکامل دهند و بر جریان نفت و انرژی منطقه نظارت و تسلط کامل داشته باشند.
دولت دست نشانده عراق و قوای اشغالگر هر دو طرف متن واقعی توافقنامه را پنهان کرده اند. کسی دقیقا نمی داند که در این توافقنامه چه نوشته شده است. همین پنهانکاری ترس از مردم است. روشن است که محافل هیات حاکمه دست نشانده عراق و نیروی اشغالگر از متن این قرار داد اطلاع دارند و این تنها مردم هستند که نباید بدانند در این قرار داد چه نوشته شده است. همین یک دلیل کفایت می کند که نتیجه گرفت مضمون این قرار داد به ضرر مردم عراق و بر ضد منافع ملی این کشور است و باید آنرا محکوم کرد و بدور انداخت.
از این گذشته هیچ قرارداد جهانی در شرایطی که کشوری تحت اشغال به سر می برد دارای اعتبار نیست. حکومت وقت عراق یک حکومت دست نشانده است و در یک انتخابات تقلبی با گسیل هزاران اسرائیلی برای دادن رای به حکومت دست نشانده عراق بر سر کار آمده است. این حکومت نماینده ملت عراق نیست. بهمین جهت تصمیمات این دولت دست نشانده بر ضد منافع ملی عراق و فاقد اعتبار شرعی و قانونی است.
در این سند ننگین به اتباع آمریکائی مصونیت قضائی داده اند. به این معنی که اگر یک سرباز آمریکائی به صدها زن عراقی تجاوز کرده و آنها را به قتل برساند دادگاههای عراق حق رسیدگی به جرم و مجازات وی را ندارند. ارتش آمریکا در عراق فعال مایشاء است. این همان قرار داد کاپیتولاسیون است که محمد رضا شاه خائن با ارتش آمریکا و حمایت از مستشاران آمریکائی در ایران بست. در آن زمان نیز 50 هزار مستشار نظامی آمریکا که خرجشان را از بودجه میهن ما می دادند در ایران برای جاسوسی و مبارزه با شوروی و سرکوب مبارزات مردم ایران ومنطقه حضور داشتند. آنها از همین حقوق بی برو برگرد برخوردار بودند و جای شگفتی نبود که مردم ایران نتوانستند این خفت را تحمل کنند و خمینی نیز جهت منافع خویش از این نقطه ضعف دربار پهلوی و گماشتگی بیگانه استفاده کرده و مردم را بر ضد رژیم ضد ملی پهلوی بسیج نمود. حال تاریخ ایران در عراق تکرار می شود. همان آخوندهائی که با کاپیتولاسیون در ایران مخالف بودند با کاپیتولاسیون در عراق موافقند. اگر اسلام در ایران مخالف مصونیت قضائی “کفار“ و نیروهای اشغالگر در ایران بود اسلام در عراق در تحت توجهات آیت اﷲ سیستانی مرجع تقلید شیعیان ظاهرا اشکالی در این کار نمی بیند و بر اساس گزارش منابع مطبوعاتی معتقد است وی نیز حاضر است مصونیت قضائی سربازان آمریکائی را بپذیرد مشروط بر اینکه اکثریت نمایندگان مجلس دست نشانده عراق به آن رای مثبت دهند. این فتوی در واقع یک کلاه شرعی مذهبی برای رفع مسئولیت از خود است و گرنه هر عقل سالمی می داند که یک قرار داد استعماری با تصویب رای اکثریت نمایندگان دست نشانده در مجلس عراق ماهیت استعماری خود را از دست نمی دهد. این قرار داد یک قرار داد ضد ملی و ضد اسلامی باقی می ماند، حتی اگر رسول اکرم هم زیر آنرا امضاء کند و طبیعتا مورد قبول مردم عراق قرار نخواهد گرفت. از هم اکنون بخشی از مخالفین که در مجلس نیز رای مخالف دادند تحت رهبری مقتدی صدر صدها هزار نفر اعم از شیعه و یا سنی را در اعتراض به این قرارداد ننگین به خیابانها آورده انداست. از 275 نماینده دست نشانده 77 نفر در جلسه شرکت نکردند و از 198 نفر باقیمانده بخش بزرگی به مخالفت با قرارداد برخاسته اند. قرارداد برخلاف میل آقای سیستانی مورد تائید اکثریت نمایندگان مجلس قرار نگرفته است. تنها مورد تائید اکثریت نمایندگان حاضر در مجلس قرار گرفته است. اغلب این نمایندگان کُردهای جلال طالبانی بوده اند که در منطقه همدست صهیونیسم و امپریالیسم و دشمنان سوگند خورده خلقهای منطقه اند.
هواداران عقد قرار داد مدعی می شوند که در اثر مذاکرات فراوان با آمریکائیها به توافقاتی دست یافته اند. از جمله این توافقات آن است که چنانچه یک تبعه آمریکا در حین انجام وظیفه جرم جنائی مرتکب شد از مصونیت قضائی برخوردار است و دادگاههای عراقی حق محاکمه و مجازات وی را ندارند. ولی چنانچه یک تبعه آمریکا به ارتکاب عملی جنائی دست زد که در حین انجام وظیفه نبود دادگاههای عراق حق رسیدگی، تعقیب و مجازات وی را دارند. آنچه در این بند کتمان می شود این واقعیت است که تشخیص اینکه کدام عمل انجام وظیفه و کدام اقدام خود سرانه انجام شده است بر عهده آمریکائیهاست. در حقیقت این بند یعنی کشک. یعنی ریش و قیچی را به قوای اشغالگر بدهیم تا هر کار خواست خودش بکند ولی رژیم دست نشانده امکان داشته باشد با تحمیق افکار عمومی و فریب مردم این خیانت ملی را توجیه کند.
در سیاست حرفهای بی پشتوانه، قرار دادهای بی پشتوانه پشیزی ارزش ندارند. حال فرض کنید یک سرباز آمریکائی بخاطر “انجام وظیفه“ همراه با همکارانش به چند دختر عراقی تجاوز کرد و آنها را به قتل رسانید و یا به خاطر انجام وظیفه چند نفر عراقی را مورد شکنجه قرار داد. در کدام قانونی حدود و ثغور این “انجام وظیفه ها“ تعریف شده است و نقض آنها مستوجب مجازات است؟ اگر قضات آمریکائی همانگونه که در زمان جرج بوش رسم بوده نقض حقوق بشر را تائید کنند و شکنجه را امر درست و به مصلحت بدانند و تجاوز به اسراء را عملی مذموم و نکوهیده ندانسته برای کسب اطلاعات لازم بشمارند، آنوقت آقای جلال طالبانی و نوری ملکی چه غلطی می کنند و یا می توانند بکنند؟ آنها چگونه می توانند به مخالفت از تعریف جرج بوش از “انجام وظیفه“ بپردازند؟
فرض کنیم یک سرباز آمریکائی با لباس شخصی و نه در حین “انجام وظیفه“، چند عراقی را سر شرط بندی همانطور که تا کنون معمول بوده است با طپانچه کشت و به خانه مردم داخل شد و به زن و بچه آنها تجاوز کرد، پولهای نقد و جواهراتشان را دزدید و پیروزمندانه به پایگاه نظامی خویش بازگشت. چه کسی می تواند در کشور اشغالی ثابت کند که قاتل آمریکائی است، کدام پلیس عراقی جرات دارد برای دستگیری قاتل وارد پایگاه آمریکائی ها که در داخل کشور خودش است وارد شود؟ کدام نیروئی قادر است تحویل این خاطی را از دولت آمریکا درخواست کند؟ کدام دادگاهی می تواند ثابت کند که جنایت آنها در حین “انجام وظیفه“ واقع نشده است؟
تجربه زنده در دنیا مقابل چشمان ماست. آنقدر مسئله رسیدگی به پرونده متهم را طول می دهند تا عمر همه رژیمهای منطقه تمام شود. ما شاهدیم که همین کار را امروز با جنایتکاران نازی در آلمان، ژنرال پینوشه و یارانش در شیلی، با یاران ویدلا در آرژانتین و هواداران فرانکوی فالانژیست در اسپانیا می کنند. تازه آنها اروپائی و یا اروپائی تبار و از “نژاد برترند“، خون ترک و عرب و ایرانی و هندی و پاکستانی و آفریقائی و چینی و... که ارزشی ندارد.
پس روشن است که این بند کش دار را برای فریب افکار عمومی و حفظ چهره بی آبروی جلال طالبانی و نوری ملکی سرهمبندی کرده اند. همین قانون را آمریکائی ها در ژاپن و آلمان اجراء کردند و سربازان خاطی را از مرگ نجات دادند. تاریخ تنها مورد قتل عام دهکده مای لای در ویتنام را بیاد دارد که آنهم در اثر گزارش خبرنگاران و شاهدان آمریکائی سرباز خطا کار را چند سالی در یک دادگاه نمایشی محاکمه و زندانی کردند و سپس مانند قهرمان از وی بعد از آزادی پذیرائی نمودند و زندگیش تا ابد بخاطر اعتمادی که نظام به وی دارد تامین نمودند.
در رسانه ها و مطبوعات مورد شرکتهای حرفه ای و خصوصی آدمکشی مانند “بلاک واتر“ و “تریپل کانوپی“ موضوع بحث نیست و کسی نمی داند که تکلیف این آدمکشان حرفه ای در زمانی که در حین انجام ماموریتی که از جانب پنتاگون دریافت کرده اند مرتکب قتل شوند چه می شود؟
رژیم بغداد با افتخار بیان می کند که آمریکائیها تعهد کرده اند و سیاه روی سفید در قرارداد نوشته اند و به حضرت مسیح سوگند خورده اند که از پایگاههای آمریکائی برای تجاوز به کشور ثالثی استفاده نخواهند کرد. باین ترتیب امپریالیستهای گرگ، سوگند می خورند که به ایران و سوریه و لبنان و فلسطین و شاید روسیه و افغانستان از طریق عراق حمله نکنند. نخست اینکه حمله نکردن به معنی عدم تدارک حمله نیست. امپریالیستها میلیاردها دلار هزینه نمی کنند و پایگاه بوجود نمی آورند که در آنها مغازه مک دونالد راه بیاندازند. این پایگاهها تنها برای تجاوز و تدارک تجاوز است. دولت بی غیرت و دست نشانده و مفنگی عراق که فاقد هرگونه امکان نظارت و کنترل است از کجا می تواند از تحریکات و تحرکات امپریالیستها و دستگاههای جاسوسی ماهواره و الکترونیکی سر درآورد؟ حال اگر امپریالیستها علیرغم قسم و آیه هایشان به ایران حمله کردند و به ریش دولت عراق خندیدند ما ایرانیها چه خاکی بر سرمان کنیم. اگر هواپیماهای آمریکائی مرتب به حریم هوائی ایران و سوریه و لبنان تجاوز کردند و مانند شمشیر دموکلس بالای سر ایران مانور دادند دولت عراق چه غلطی می تواند بکند. خیلی زور بزند یک نطق معترضانه و یک نامه اعتراضی بفرستد و از نماینده آمریکا در عراق بخواهد که پیش جلال طالبانی مهمان نواز برود تا با یکدیگر یک چائی قند پهلو بخورند.
اگر دولت عراق عربده بزند که آمریکا دروغ گفته و به ایران علیرغم تعهداتش حمله کرده است چه کسی به فریادش می رسد و به آن رسیدگی می کند؟ مگر این نخستین دروغ آمریکاست؟. رسانه های گروهی امپریالیستی حتی از ذکر عربده های دولت دست نشانده عراق نیز شانه خالی می کنند. دولتی که در نزد ملت اش فاقد احترام است مالا احترام دول دیگر را بر نمی انگیزد. مگر نه این است که هم اکنون در مورد جنایتی که در نوار غزه می شود و صدها هزار انسان از جانب صهیونیستها و امپریالیستها به گرسنگی محکوم شده اند سکوت اختیار کرده اند. تسلی های امپریالیستها برای خودشان خوب است و ارزش حقوقی، قانونی و عملی ندارد. تازه بعد از خاتمه دوران اشغال که باید در سال 2011 باشد این امکان وجود دارد که آنرا با موافقت دولت عراق تمدید کنند. حزب ما از هم اکنون با اطمینان خاطر بیان می کند که جلال طالبانی موافق ادامه اشغال است. نه تنها جلال طالبانی همه کُردهای ناسیونال شونیست و ایرانیهای همدست امپریالیسم در ایران نیز از این اشغال دفاع می کنند.
اپوزیسیون تقلبی ایران که هوادار تجاوز امپریالیست آمریکا به خاک افغانستان و عراق بود و برای سرنگونی صدام حسین مانند شعبان بی مخ در کودتای 28 مرداد هلهله می کرد هم اکنون مخالف خروج بی قید و شرط نیروهای اشغالگر از عراق است. کار به جائی رسیده است که دولت دست نشانده عراق تنها با قید و شرط با ادامه حضور نیروهای اشغالگر موافق است و برای ترک عراق از جانب نیروهای اشغالگر زمان تعیین کرده است ولی ایرانیهای خود فروخته و نوکر امپریالیستها که خود را “چپ“ هم دانسته و مبارزه مردم عراق را نفی می کنند مخالف هرگونه تعیین زمانی برای خروج بی قید و شرط نیروهای اشغالگر هستند. آنها مدعی اند که اگر آمریکائیها بروند “بنیادگرایان“ و “تروریستها“ بر سر کار می آیند. گرامی تر آنکه آمریکائیها که “خدا را شکر“ نه “تروریستند“ و نه “بنیادگرا“ در عراق به عنوان مظاهر “تمدن“ و “انسانیت“ و “حقوق بشر“ و “مدرنیته“ بمانند.
اپوزیسیون تقلبی و خود فروخته ایران این کاسه های داغتر از آش که همدست امپریالیستها در منطقه است از خروج بی قید و شرط نیروهای اشغالگر از عراق دفاع نمی کند به این بهانه که ممکن است مسلمانان افراطی در عراق بر سر کار آیند. این استدلال ارتجاعی جدید نیست استدلال استعمارگران در تمام طول تاریخ بشریت بوده است که خود را قیم ملل جا زده و آنها را غارت می کرده اند. آسیا، آفریقا، آمریکا و استرالیا دریای خون استعمارگران است.
اتفاقا نوع برخورد به ماهیت قرار داد امنیتی ماهیت گروههای “چپ“ را افشاء خواهد کرد. برای ما روشن است که ناسیونال شونیستها کُرد از هر قماشی که باشند از محکوم کردن این قرارداد طفره می روند و خواهان خروج اشغالگران از خاک عراق نیستند، زیرا بنظر آنها منافع کُردها در سایه امپریالیستها و صهیونیستها تامین شده است. شعار آنها این است: گور پدر سایر مردم منطقه.
برخورد به قرارداد امنیتی مجددا ملاکی برای تشخیص نیروهای انقلابی و ضد انقلابی در منطقه است و ما همه دموکراتها، سیاسیون، انقلابیون و... فرا می خوانیم که موضعگیری اپوزیسیون ایران را زیر ذره بین بگیرند، از آنها بخواهند که اظهار نظر کرده و آنها را به زیر صلابه انتقاد بکشند. این دقت نظر از هم اکنون راه ساختمان آینده ایران را بنا می نهد.
حزب ما مانند گذشته این توافقنامه امنیتی را ارتجاعی و بر ضد مصالح خلق عراق و خلقهای منطقه دانسته آنرا محکوم می کند و خواهان خروج فوری و بی قید و شرط نیروهای اشغالگر استعمارگر از عراق است.
حزب ما از مبارزه قهرمانانه مردم عراق بر ضد اشغالگران بربرمنش و وحشی و جنایتکار پشتیبانی می نماید.
حزب ما همدستان آمریکا در عراق را دشمنان مردم ایران و منطقه می داند.

قطعنامه مصوب پلنوم چهارم کمیته مرکزی حزب کار ایران(توفان) بعد از کنگره سوم
toufan@toufan.org
www.toufan.org

۱۳۸۷ آذر ۲۲, جمعه

نگرانی رژیم ازحوادث بحرانی و خیزشهای احتمالی

درماه گذشته نیروی های انتظامی و بسیجی جمهوری اسلامی با حضور بیش از 30 هزار نفر به مدت یک هفته در سطح شهر تهران با عنوان "رزمایش امنیت و آرامش" در ده مسیر، در محلات، خیابانها و اتوبانهای اصلی دست به تمرین زدند. چنین رزمایش و لشگر کشی گستردهﺍﻯ در سطح تهران و ایران بی سابقه بوده است.
سرتیپ عزیزالله رجب زاده فرماندۀ انتظامی تهران در یک نشست خبری گفته است: "نیروی انتظامی مظهر اقتدار و ضامن ایجاد نظم و امنیت برای مردم است و برای حفظ این اقتدار کسب آمادگی لازم در گرو اجرای طرح های امنیتی است". وی درمورد این تمرین نظامی امنیتی سه هدف را برشمرده است. "آموزش، تمرین و کسب آمادگی" جهت ارتقای امنیت اجتماعی، هماهنگی با دستگاههای مرتبط، حراست و حفاظت مبتنی بر آرامش فردی، آموزش به شهروندان، حفاظت از مراکز حساس، و نمایش قدرت از دیگر اهداف این رزمایش است."
به گفته فرماندۀ نیروی انتظامی، "عملیات امداد و نجات، مقابله با اقدامات امنیتی، مقابله با بحرانﻫﺎﻯ احتمالی، تشدید حراست از مراکز استراتژیک، حفاظت از اموال مردم، انتقال سریع نیرو از سایر استانها به تهران، و تمرین هماهنگی بین سازمانهای وابسته با این رزمایش از جمله بخش های اجرائی این رزمایش است." رجب زاده گفته است ، این رزمایش می تواند تمرینی برای مقابله با مشکلاتی نظیر زلزله و حوادث بحرانی دیگر باشد. معاون فرماندۀ نیروی انتظامی، احمد رضا رادان نیز درمصاحبه اخیر خود گفت "امنیت محلهﻫﺎ به نیروهای بسیجی سپرده شده و ورود بسیج به امنیت محله محور می تواند باعث رشد امنیت واحساس بیشتر آرامش دربین مردم شود".
مردم با طرح "امنیت اجتماعی" رژیم که هر ساله درفصل تابستان به منظور مقابله با جوانان و زنان "بدحجاب" و "انحرافات" اجتماعی صورت میگیرد آشنائی دارد. سرکوب زنان و جوانان و ایجاد جو ارعاب ووحشت امر تازهﺍﻯ نبوده و رژیم اسلامی نزدیک به سه دهه با همین شیوهﻫﺎﻯ بربرمنشانه و ضد انسانی وتوسل به چماق و زندان حکومت کرده و با آفریدن فقر عمومی و فلاکت گستردۀ اجتماعی هرنوع امنیت اجتماعی و اقتصادی را از مردم سلب نموده و امروز وجود منحوسش خود سمبل هر نوع عدم امنیت اجتماعی در ایران است.
اما نگرانیهای اخیررژیم سرمایهﺩاری جمهوری اسلامی که درقالب "رزمایش امنیت پایدار و آرامش" صورت گرفته و با گسیل بیش از 30 هزار اراذل و اوباش به خیابانها بازتاب داشته است عمیق تر از طرح مبارزه با زنان "بدحجاب" تهران است. رژیم این نمایش قدرت را مبارزۀ پیشگیرانه با حوادث وبحرانهای احتمالی و کسب آمادگی و مقابله با این بحران بیان داشته است.
ترس ووحشت رژیم ازحوادث احتمالی و طرح گستردۀ رزمایش امنیتی و بسیجی را باید درچهارچوب تأثیر بحران مالی جهانی بر اقتصاد ورشکستۀ ایران که بر فروش نفت میچرخد مورد ارزیابی قرارداد. زمامداران اسلامی که درآغاز، نسبت به بحران وخیم مالی درآمریکا ابراز شادمانی کرده ودرمقابل "اقتصاد لیبرالی و مارکسیستی"، "اقتصاد اسلامی را بعنوان آلترناتیو" معنوی و انسانی تبلیغ میکردند، بعد از چندی دریافتند که اقتصاد بیمار اسلامی شان نیز جدا از دایرۀ سرمایهﺩاری جهانی امکان بقا ندارد و بشدت از آن تأثیر میگیرد. رژیم جمهوری اسلامی که دراوایل تابستان امسال هربشکه نفت را به قیمت 160 دلار میفروخت، اکنون به مرز 50 دلار درهربشکه رسیده است. دوشنبه 17 نوامبر، بهای نفت وست تگزاس 56 دلار و متوسط بهای نفت اوپک 49 دلار درهربشکه بود. حال که 80 درصد بودجۀ پیش بینی شدۀ ایران براساس فروش نفت به مبلغ 140 دلار درهربشکه تنظیم گردید، دولت "مهرورز" 80 درصد هزینهﻫﺎﻯ خودرا چگونه تأمین خواهد کرد؟ آیا تحریمها اقتصادی و فشارهای بین المللی تأثیری براقتصاد بیمار ایران خواهد داشت؟ آیا سقوط بهای نفت، نوسانﻫﺎﻯ شديد در نرخ ارز و نيز گسترش بحران مالی به منطقه خليج فارس که با اقتصاد ايران روابط تنگاتنگ وعمیقی دارد، براقتصاد ایران نیز تأثیرمیگذارد؟ روشن است که اقتصاد وابسته به نفت ایران درماهﻫﺎﻯ آینده با بحران جدی روبرو خواهد شد و رژیم همانند گذشته توان مقابله با بحران داخلی را ندارد. رژیمی که دراوج فروش نفت به قیمت 160 دلار درهربشکه از پرداخت حقوق کارگران وتأمین حداقل نیازهای ضروری و اولیۀ زحمتکشان ناتوان بوده و 80 درصد مردم را به زیر خط فقر کشانده است چگونه می تواند با سقوط قیمت نفت وتشدید بحران جهانی و افزایش سرسام آور قیمت ارزاق و هزینۀ کمرشکن مسکن به مسائل و معضلات مردم جان به لب رسیدۀ ایران پاسخ گوید؟ محمود احمدی نژاد درپاسخ به این سئوال در روز یکشنبه سوم آذرماه دربازدید ازنمایشگاه مطبوعات وخبرگزاری ها درتهران چنین گفت:
" قادریم کشورمان را با قیمت نفت هشت دلار و پنج دلار نیز اداره کنیم." این درحالیست که صندوق بین المللی پول چندی پیش اعلام کرده بود "که بودجه ایران با نفت 90 دلاری به تعادل می رسد و اگربهاء نفت پائین تر از این قیمت بفروش رسد، ایران با مشکلات کسری بودجه مواجه خواهد شد." البته اظهارات ابلهانۀ احمقی نژاد تازه گی ندارد وی اینهمه هوش وعلم اقتصاد شناسی را از امام خمینیﺍش به ارث برده که با تمسخر گفت "پایه اولاغ نیزاقتصاد است."
رژیم جمهوری اسلامی از نارضایتی عمومی و گسترش نفرت مردم نسبت به خود و دارودستهﺍش آگاه است و چاره می اندیشد. بحران رژیم سرمایهﺩاری جمهوری اسلامی هرروز عمیق ترمیشود و رژیم برای حل این بحران چارهﺍﻯ جز آماده باش نظامی درهیبت "رزمایش امنیت پایدار اجتماعی" و کیش دادن گرازهای بسیجی بسوی مردم جان به لب آمده درمحلات و کوچه و بازار نمی بیند. رژیم از طغیان گرسنه گان و جان به لب رسیدگان بشدت می ترسد و ایجاد ترس و ارعاب را تنها راه مقابله با زلزلۀ احتمالی می بیند. اینهمه عربده کشی و نعره زدنﻫﺎﻯ نیروهای سرکوبگر انتظامی و بسیجیﻫﺎ در میادین و خیابانها درتهران و سراسر کشور چیزی جز هراس رژیم از انفجار احتمالی مردم نیست. بحران مالی جهانی وسقوط شصت درصدی بهاء نفت، رشد روزافزون نارضایتی عمومی درایران، روی کارآمدن "باراک اوباما" و ساز مذاکرۀ مستقیم و بی قید و شرط با رژیم جمهوری اسلامی و رفع موقتی خطر تجاوزنظامی به ایران، رژیم را بیش ازپیش مورد تعرض تودهﻫﺎ قرارمیدهد. رژیم دیگر نمی تواند مانند گذشته با اشاره به حربۀ خطر تجاوز خارجی و "هل من مبارزه طلبی" دهان مردم معترض را بدوزد.
رژیم روزهای سختی را درپیش دارد و نمایش قدرت کنونی درمقابله "با زلزله و حوادث احتمالی" تبلوری از وحشت و درماندگی جمهوری اسلامی در مقابل کارگران، زحمتکشان، زنان، دانشجویان و عموم مردم تحت ستم ایران است. برای زلزلۀ احتمالی که درپیش است خود را آماده کنیم.

نقل ازتوفان الکترونیکی نشریه الکترونیکی حزب کارایران شماره 28 آذر ماه 1387
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۷ آذر ۲۰, چهارشنبه

اعتصاب اتحادیه های کارگری، بدنبال پنج روز شورش ، یونان را فلج کرد




ترافیک هوایی، حمل و نقل شهری، و خدمات شهری عمومی به دلیل اعتصاب صدها هزار نفر در یونان، متوقف شده است.
صدهاهزارها نفر در آتن، پایتخت یونان در اعتراض به خصوصی سازی، سقف حقوق، و اصلاحات در سیستم مستمری در این کشور دست به اعتصاب زدند.
گروهی از اعتراض کنندگان به سوی نیروهای پلیس که از گاز اشک آور استفاده کرده بود، سنگ پرتاب کردند و با ماموران درگیر شدند.
ادارات دولتی سراسر یونان تعطیلی شدند و صدها هزار نفر به درخواست دو اتحادیه که 2.5 میلیون نفر را در این کشور تحت پوشش دارند، دست به اعتصاب زدند.
حدود 200 پرواز داخلی و خارجی و بسیاری از سرویس های راه آهن لغو شد و کشتی ها مجبور شدند که در بنادر بمانند.
بیمارستانهای دولتی با حداقل افراد به کار مشغول شدند و مدارس، دانشگاهها و دفاتر پستی درهای خود را بستند.
در حالیکه خبرنگاران نیز از افراد در حال اعتصاب بودند، دستیابی به اخبار دقیق در این باره کار مشکلی است.
اعتصاب کنندگان خواستار دو برابر شدن حداقل حقوق را دارند.


اعتصاب کننده ها به کمک های مالی دولت به بانکها معترضند و شعار "حتی یک یورو هم به سرمایه داران کمک نمی کنیم" سر داده اند.
اتحادیه ها همچنین به خصوصی سازی خطوط هوایی "المپیک ایرلاینز" هم اعتراض دارند.
دولت محافظه کار یونان قصد دارد که طرحهای خصوصی سازی خود را اجرا کند و اصلاحات اساسی در سیستم مستمری کشور به وجود آورد.
از جمله این اصلاحات متوقف کردن بیشتر برنامه های بازنشستگی زودهنگام است.


در حالی که اتحادیه های کارگری در اعتراض به سیاست های اقتصادی دولت یونان دست به اعتصاب زده اند، دهها هزار نفر در مقابل پارلمان این کشور تجمع کرده اند.
ورود و خروج پروازها به آتن لغو شده است و فعالیت وسایط نقلیه عمومی نیز به شدت مختل شده است.
گرچه این اعتصاب چند هفته پیش برنامه ریزی شده بود اما در حالی به اجرا درآمده که چند روزی است آتن و چند نقطه دیگر این کشور با شورش و ناآرامی دست به گریبان بوده اند.
خشونت در این شهرها در پی کشته شدن یک نوجوان توسط پلیس رخ داد. شاهدان عینی به تلویزیون دولتی یونان گفتند که پلیس این نوجوان را مستقیما هدف حمله قرار داده است که پخش این گزارش آتش خشم عمومی را شعله ورتر کرد.
درخواست اتحادیه ها
امروز 10 دسامبر، پروازهای فرودگاه آتن لغو شده اند، بانک و مدارس نیز تعطیلند و گفته می شود که خدمات در برخی از بیمارستان ها محدود شده است.
دهها هزار کارگر برای شرکت در راهپیمایی در مقابل ساختمان پارلمان یونان، در میدان "قانون اساسی" در مرکز آتن گرد آمده اند. آنها با خود پلاکارد حمل می کنند و علیه دولت شعار سر می دهند.
گروه های کوچک از جوانان به سمت ماموران پلیس که در نزدیکی میدان مستقر شده اند سنگ و کوکتل مولوتف پرتاب می کنند؛ پلیس ضد شورش هم به آنها با گاز اشک آور پاسخ می دهد.
کوستاس کارامانلیس، نخست وزیر یونان، از اتحادیه های کارگری خواسته بود که از تظاهرات در مرکز آتن صرف نظر کنند.
دو اتحادیه کارگری اصلی یونان "جی اس ایی ایی" و "ای دی ایی دی وای"، گفته اند که با در نظر گرفتن بحران اقتصادی که جهان با آن روبرو شده است، دولت باید خدمات اجتماعی، دستمزدها و حقوق بازنشستگی را افزایش دهد.
بنا به خبرگزاری آسوشیتد پرس، اتحادیه های کارگری مذکور، نماینده دو نیم میلیون کارگر - حدود نیمی از نیروی کار در یونان هستند.
سخنگوی اتحادیه کارگری جی اس ایی ایی به خبرگزاری رویتر گفت: "مشارکت در این اعتصاب همگانی است و یونان به حال ایستا درآمده است."

10کشته و زخمی در انفجار سنگبری يزد

مهر:
آتش نشانی استان يزد اعلام کرد: در پی وقوع آتش سوزی و انفجار در يک کارگاه سنگبری در يزد، 10 نفر کشته و زخمی شدند. اين حادثه در اتاق مسکونی کارگران رخ داده بود که پس از اعلام به آتش نشاني، ماموران اين نيرو پس از مهار آتش، هشت کارگر را از مرگ نجات دادند اما متاسفانه دو نفر از کارگران جان خود را از دست دادند. بر اساس اين گزارش، حال دو تن از مجروحان که از ناحيه سر و صورت دچار سوختگی شده اند، وخيم گزارش شده است. استفاده از پيک نيک برای پخت و پز و نشت گاز و تهويه نامناسب از مهمترين عوامل اين آتش سوزی اعلام شده است

۱۳۸۷ آذر ۱۹, سه‌شنبه

هفتمین سالگرد تجاوز نظامی به افغانستان و نتایج مترتب برآن

هفتمین سالگرد اشغال وحشیانه افغانستان توسط امپریالیسم آمریکا و متحدین رنگارنگش را پشت سر میگذاریم. هفت سال کشتار وویرانی و تجاوز به حقوق ملی و تمامیت ارضی ملت افغانستان، هفت سال بمباران وحشیانه و بکارگیری سلاح آلوده به رادیو اکتیو و اورانیوم رقیق شده وویران کردن مزارع و جاده ها و تمام زیرساخت کشور، هفت سال رشد و گسترش مواد مخدر، هفت سال ظلم و ستم بر تمامی مردم بویژه زنان و کودکان... آری اینها همه حاصل تجاوز نظامی به افغانستان بوده که درقالب جنگ علیه طالبان و تروریسم و برای "آزادی و دموکراسی و تمدن" صورت گرفته است. نوکران "چپ و راست" امپریالیسم نظیر سلطنت طلبان و دارودسته منصورحکمت با شادی و هلهله ازتجاوز نظامی به افغانستان دفاع کرده وبه سماع نشستند و با تئوریهای تهوع آور دفاع از "تمدن و مدرنیسم امپریالیستی درمقابل توحش و بربریت اسلام سیاسی" و یا با بیان این که "این باند گانگستریسم را خود آوردند و خودشان هم بردنش" و"به ما ربطی ندارد" محکوم کردن این تجاوز نه تنها موضوعیتی ندارد بلکه باید سرنگونی رژیم طالبان توسط امپریالیسم را مثبت و به فال نیک" گرفت..... درمقابل نیروهای انقلابی و ترقی خواه که علیه این اشغال بربرمنشانه اعلام موضع نمودند، صف آرایی کرده و با برچسب "هرکه این اشغال را محکوم کند حامی رژیم طالبان است"، به خوش رقصی برای امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم درمنطقه پرداختند و به همدست جرج واکربوش و متحدین جنایتکار ناتویی اش تبدیل شدند. این مرتجعین با زبان "چپ و دمکرات" مذبوحانه تلاش نمودند تا از استعمار فضیلتی ساخته و آگاهانه براهداف شوم و استراتژیک امپریالیسم آمریکا که به منطقه لشکر کشیده است پرده ساتر کشند و به توجیه نظم نوین آمریکا و دفاع از غارت و چپاول خلقهای منطقه به پردازند. منصور حکمت رهبر کبیرحزب کمونیست کارگری درمورد نفس حمله امریکا به افغانستان چنین گفت: "درقبال نفس حمله آمریکا به افغانستان چه می توان گفت. آیا دستها ازافغانستان کوتاه! یک موضع اصولی وپیشروست؟ مردم افغانستان و اپوزیسیون آن جز این بشما خواهندگفت. افق سقوط طالبان، یک باند آدمکش و دلال بزرگ موادمخدر نیروهای سیاسی افغانستان را به تحرک خوشبینانه ای کشانده است. خواست سرنگونی طالبان یک خواست انسانی وپیشروست. نباید اجازه داد مخالفت درست و اصولی با میلیتاریسم آمریکا به رها کردن افغانستان زیر دست طالبان معنی شود. این یکی ازنمونه های زنده ناکافی بودن و نادرست بودن آرامش طلبی و دفاع ازوضع موجوداست". این رهبر کبیر همچون سلطنت طلبان بطور وقیحانه از تجاوز نظامی به افغانستان دفاع نمود و صریحا اعلام داشت" اما سرنگونی طالبان توسط ارتشهای خارجی بخودی خود محکوم نیست. دولت طالبان یک دولت مشروع در افغانستان نیست، باید سرنگون شود."...
در پاسخ به این اراجیف ارتجاعی و امپریالیست پسند دربیانیه حزب کارایران (توفان) دراکتبر2001چنین آمد:
"حزبی که خود را کمونیستی می داند از ارتشهای خارجی می خواهد با تجاوز به افغانستان طالبان را سرنگون کنند. ما می پرسیم خوب! نظر شما درمورد سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی توسط ارتشهای خارجی چیست؟ مگر رژیم جمهوری اسلامی مشروع است؟ مگر رژیم جمهوری اسلامی طالبان نیست؟ مگر این رژیم سرمنشاء ترور اسلامی در منطقه و جهان نبوده است؟ پس چرا فراخوان حمایت ازتجاوز "جبهه ضد تروریسم" را به سرکردگی آمریکا نمی دهید؟ مگر نه این است که اگر آمریکا به ایران حمله کند" وضع بصورت سابق" نمی ماند و نیروهای سیاسی ایران را به تحرک خوشبینانه ای خواهدکشاند؟ فرق موضع شما با موضع روشن کیهان و مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران، “محمد غایب شاه“ ایران که یکباره به خوشرقصی افتاده است، درچیست؟
رهبر کبیر امروز زنده نیست تا نتایج شوم تجاوز نظامی به افغانستان را ببیند ودرمورد تمدن امپریالیستی استفاده از سلاح شیمیایی و فسفرسفید و اورانیوم رقیق شده علیه مردم افغانستان سخن بگوید. آیا دنباله روان آقای حکمت درسی از این فاجعه خواهند آموخت؟

هدف از اشغال افغانستان و اهمیت استراتژیک آن

حقیقت این است که اشغال افغانستان ربطی به "دموکراسی، آزادی زن، تمدن و مدرنیسم و یا سکولاریسم"... نداشته است. این درست است که کشور افغانستان دارای منابع نفتی و گازی مهمی نیست و تصرف نظامی این کشور برای کنترل منابع طبیعی آن نبوده و اساسا نمی توان شرایط این کشوررا با عراق مقایسه نمود. اما دلایل اصلی تجاوزنظامی به افغانستان را باید در اهمیت جغرافیایی و ژئوپلیتیک آن درمنطقه دید. افغانستان در قسمت شرقی دارای مرز مشترک با پاکستان و دربخش غربی با ایران است. ازسویی نزدیکی مرزی با کشور چین و ارتباط با جمهوریهای نفت خیز سابق شوروی اهمیت استراتژیک افغانستان را دو چندان میکند. بیش ار یک پنجم نفت جهان برابر با 270 میلیارد بشکه ذخیره نفتی در کشورهای اطراف دریای خزر قراردارد. درهمین منطقه قریب به یک هشتم گاز طبیعی جهان موجود است. ازاین رو باید اشغال افغانستان را در کادر ایجاد پایگاههای نظامی در این کشور و کنترل مواد خام در جمهوریهای آسیای مرکزی و محاصره روسیه، چین و ایران مورد ارزیابی قرارداد. اشغال افغانستان به منظور کنترل منابع نفتی و گازی در آسیای مرکزی و اعمال هژمونی بر سایر رقبای تازه نفس امپریالیستی صورت گرفت. موضوع اوسامه بن لادن و یا رژیم پس مانده طالبان و مبارزه علیه تروریسم و ستم برزن در افغانستان وسیله ای برای فریب افکارعمومی بوده است که متاسفانه تا حدود زیادی در آمریکا و اروپا موفق عمل کرده است. کیست که نداند همین آقای بن لادن و ملا عمر طالبان بیش از دو دهه متحدین طبیعی آمریکا بودند و پنتاگون برای جابجایی قدرت درافغانستان و بر مسند قدرت نشاندن طالبان میلیاردها دلار هزینه کرد و با نفوذ در جنبش استقلال طلبانه افغانستان از سیاه ترین و ارتجاعی ترین نیروهای آدمخوار دفاع نمود. بن لادن و طالبان محصولات طبیعی امپریالیسم آمریکا هستند و جز این نیز نمی باشد.

اختلاف آمریکا با طالبان

اختلاف آمریکا با رژیم طالبان از آنجا آغاز گردید که کمپانی نفتی یونوکال برای انتقال لوله نفت از آسیای مرکزی از طریق افغانستان با شکست روبرو شد و روابط آمریکا با رژیم طالبان نیز از سال 1997 تیره گردید و پنتاگون تصمیم به سرنگونی طالبان و جایگزینی آن با یک حکومت گوش بفرمان و دست نشانده شد. رخ داد 11 سپتامبر 2001 یک فرصت طلایی برای امپریالیسم آمریکا بود تا با سرنگونی فوری طالبان و اشغال افغانستان موقعیت استراتژیک خود را به جلو راند و حلقه را بر سایر رقبا در منطقه تنگ نماید.

حزب ما ازهمان آغاز، علیه تجاوز نظامی و اشغال افغانستان به مبارزه برخاست و با سیاستی روشن طرح امپریالیستی امریکا و شرکاء درهجوم وحشیانه به این کشور را قویا محکوم نمود و مرعوب تبلیغات امپریالیستی و جارو جنجالهای مزدورانش نگردید. حزب ما با انتشار دهها مقاله تحلیلی پرده از این سیاست استعماری برداشت و مخالفت خودرا به تجاوز نظامی به افغانستان ابرازداشت. حزب ما همواره تاکید کرده است که سرنگونی رژیم ارتجاعی طالبان وظیفه خلق این کشوراست و اقدام آمریکا و شرکاء نقض روشن تمامی موازین بین المللی و نقض حق تعیین سرنوشت ملت افغانستان است. این تحلیل صحیح با الهام از لنینیسم و شناخت از ماهیت امپریالیسم است که بصورت سیستماتیک وعلمی نه تنها درمورد افغانستان بلکه درمورد اشغال عراق، لبنان، فلسطین و خطر احتمال تجاوز نظامی به ایران ... بازتاب داشته و مورد احترام نیروهای انقلابی و ترقیخواه درمنطقه و جهان قرار گرفته است.

شکست امپریالیسم آمریکا و مذاکرات محرمانه با طالبان

ملت افغانستان با سابقه طولانی مبارزه ضد استعماری نشان داد که فریب دروغهای امپریالیسم آمریکا و کارگزاران افغانی نظیر کرزای را نخواهد خورد و به بردگی و استعمار تن نخواهد داد. خلق افغانستان در خلال هفت سال اشغال کشور بی باکانه درمقابل متجاوزین ایستاد وضربات سختی بر پیکر نیروهای اشغالگر وارد ساخت. ضربات پی درپی بر نیروهای متجاوز که به نمایندگی از سی کشور در سرزمین افغانستان حضور نظامی و تدارکاتی دارند و هر روز به قتل و جنایت دست میزنند تحسین برانگیز است. نگاه امپریالیستهای "متمدن" به ملت افغانستان نژادپرستانه و تحقیر آمیز است. مطابق ارزیابی نظامیان آدمکش آمریکا جان هر افغانی غیر نظامی برابر با 200 دلار ارزش گذاری شده و تازه همین مبلغ را نیز به خانواده های کشته شدگان نمی پردازند. امپریالیستها هرروز جنایت می آفرینند. روزی نیست که دهکده ای مورد بمباران بمب افکنهای آمریکایی، فرانسوی و انگلیسی .... قرار نگیرد. درماه گذشته دراثر حملات وحشیانه بیش از 90 نفر در یکی از روستاهای غرب افغانستان جان باختند که دراین میان 60 کودک و 15 زن حضورداشتند. لیکن رسانه های بی وجدان غربی با توجیه به اینکه درمیان این جماعت افراد “طالبان“ حضورداشتند و این امری عمدی نبوده است سعی در درانحراف افکار عمومی دارند. برای امپریالیستهای "متمدن" استفاده از سلاح شیمیایی، اورانیوم رقیق شدن، فسفرسفید، مواد رادیو اکتیو، ویران کردن جاده ها و کشتار بیرحمانه مردم بیگناه.... عین دموکراسی و آزادی است اما اگر همین مردم با تبر و چاقو و فدا کردن جان خود بعنوان تنها سلاح ممکن از میهن و موجودیتشان به دفاع برخیزند، وحشی و ضد تمدن و بربر معرفی میشوند. رسانه های امپریالیستی به رغم تبلیغات دروغین و برجسته کردن جریان ارتجاعی طالبان به منظور بی اعتبار کردن مقاومت عادلانه و ضد استعماری ملت افغانستان وسرمایه گذاری بر حکومت دست نشانده کرزای اما با شکست روبرو شده اند. اکنون امپریالیستها به سرکردگی آمریکا در اثر رشد جنبش مقاومت افغانستان چاره ای جزعقب نشینی و ازطرفی توطئه و خرابکاری علیه ملت افغانستان ندارند. مذاکرات محرمانه با جناحی از طالبان در عربستان سعودی و دعوت به شرکت دردولت کرزای پرده از ماهیت کثیف امپریالیستهای "متمدن" بر میدارد. نام خلق افغانستان طالبان نیست، این را همه می دانند. آمریکا خوب می داند با چه کسانی وارد معامله شود. همکاری مجدد با طالبان و تلاش درجهت تشکیل حکومت ائتلافی و تقویت مواضع ضد جمهوری اسلامی ایران در افغانستان و خواباندن جنبش مقاومت...سیاست جدید نیروهای استعماری به رهبری آمریکاست که برای کنترل اوضاع اتخاذ کرده است. ادغام " نئو طالبانها" با رژیم کرزای تاکتیک جدید برای برون رفت امپریالیستها از بحران موجود است. این سیاست نیز با شکست روبرو خواهد شد. دررابطه با مذاکرات محرمانه آمریکا با طالبان درروزنامه "برلینرتسایتونگ آلمان چنین آمده است :
..."اشغال نظامی افغانستان سبب تحریک و مشروعیت بخشی به یک مقاومت ملی گشته است. و صرف نظر از موضع کشورهای غربی در اینباره، نیروهای طالبان تجسم این مقاومت‌اند. مذاکرات دولت افغانستان با نیروهای طالبان، و پذیرش آنان به عنوان طرف درگیر در جنگ داخلی و یا به عنوان شریک احتمالی، بیش از آنکه از موضع ضعف صورت گرفته باشد، بیانگر رشد واقع‌بینی است. طالبان در گفتگوها پیشنهاد طرد صد جنگجوی باقی مانده از القاعده در میان صفوف خود را داده است. ظاهراً این پیشنهاد مبنایی برای یک معامله است: خروج نیروهای نظامی آمریکا در قبال خروج اسامه بن لادن از منطقه آسیای مرکزی شاهد معاملات سیاسی بدتری نیز بوده است.»
درمورد شکست و سرخوردگی نیروهای ناتویی در افغانستان و کنارآمدن با طالبان بسیاری از فرماندهان نظامی آمریکا و بریتانیا نیز اظهار نظر کرده اند. درهمین مورد ژنرال مارک کارلتون اسمیت، فرمانده نیروهای بریتانیایی در ولایت هلمند که ماموریتش در حال پایان است، از جمله این افراد بود".وی هشدار داده که عملیات نظامی علیه طالبان، به پیروزی قطعی نخواهد رسید. و در عین حال تاکید کرده بود که برای پایان دادن به شورش ها در افغانستان، ممکن است لازم باشد با ستیزه جویان اسلامگرا، معامله شود." (بی بی سی. 20 اکتبر)
همه داده ها حکایت از این دارد که ارتش آمریکا و متحدین اش در افغانستان در آشفتگی و سردرگمی بسر می برند و با شکست سختی روبرو شده اند. این جنایتکاران هر روز بیشتر در این باتلاق فرو می روند. یکی از دلایل مهم بحران مالی و اقتصادی امپریالیسم آمریکا را باید درهمین مقاومت خلقهای عراق و افغانستان، میلیاردها دلارهزینه های جنگی و شکست امپریالستها بویژه امپریالیسم آمریکا در این دو کشور دانست.

راه حل چیست؟

اکنون کشورافغانستان همچنان تحت اشغال قوای امپریالیستی است. تضادعمده کنونی درافغانستان تضاد میان خلق و نیروهای متجاوزاست. حل سایر تضاد ها در جامعه درگرو حل تضاد عمده یعنی بیرون راندن نیروهای استعماری ازخاک کشور است. محوری ترین شعار خلق افغانستان شعار خروج فوری و بی قید و شرط تمامی اشغالگران ازخاک کشور و پرداخت غرامت به خلق افغانستان است. از این رو تمام سلاح باید بسوی نیروهای متجاوز نشانه روند. تنها دراین روند سیاسی است که می توان تمام خلق را علیه امپریالیسم و توطئه های استعماری بسیج کرد، توده را از زیر نفوذ نیروهای ارتجاعی نظیر طالبان و امثالهم خارج نمود و انقلاب ملی دموکراتیک را به سرانجام رسانید. درغیر این صورت، رها کردن جبهه نبرد علیه اشغالگران به بهانه حضور نیروهای طالبان عملا رهبری بدست نیروهای ارتجاعی خواهد افتاد و این امر فرجامی جز شکست نخواهد داشت. کمونیستهای افغانستان وظیفه سنگینی پیش رو دارند و تنها آنها هستند که رسالت نهایی رهایی خلق از قید امپریالیسم و ارتجاع را دارا می باشند. راهی جزاین راه یعنی حل تضاد عمده کشور، بیرون راندن نیروهای متجاوز خارجی و سپس حل مطالبات دموکراتیک در افغانستان متصور نیست. خلق افغانستان آرام نخواهد گرفت و توطئه جدید امپریالیستها و زد و بند با طالبان خللی دراراده این ملت سخت کوش و استقلال طلب برای رهایی از استعمار وارد نخواهد کرد. شکست و ناکامی از آن امپریالیستهاست. پیروزی و سربلندی از آن خلق شجاع افغانستان است!
ما خواهان خروج فوری و بی قید و شرط تمامی اشغالگران ازخاک افغانستان و پرداخت غرامت به خلق افغانستان هستیم.
مرگ بر متجاوزین مزور و جنایتکار
زنده باد خلق افغانستان
*****

بر گرفته ازتوفان شماره 105 آذر ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه

اخراج 350 کارگر سد البرز کوه

به گزارش خبرنگار :ایلنا: نصرالله دریابیگی، دبیر اجرایی خانه کارگر مازندران اظهار داشت : کارفرمای سد البرز کوه که وابسته به شرکت سابیراست به تازگی به بهانه اتمام پروژه از ادامه همکاری با ۳۵۰ کارگر خود خودداری کرده‌‏است.وی افزود: این کارگران که دارای ۵ تا ۱۲ سال سابقه کار هستند درحالی با مشکل عدم دریافت حقوق و برقرارنشدن بیمه بیکاری مواجه هستند که هنوز ۳ماه تا پایان اتمام پروژه باقی مانده‌‏است.دریابیگی تاکید کرد با توجه به نرخ بالای بیکاری در سطح استان کارگران دچار سرگردانی شده‌‏اند.وی تصریح کرد: با توجه به تشکیل جلسات متعدد با حضور اداره کل کارو سازمان تامین اجتماعی هنوز هیچ نتیجه ای حاصل نشده است و کارگران همچنان مشمول بیمه بیکاری نشده‌‏اند.در این رابطه، نجفی رییس اداره کار این استان مازندران گفت: با توجه به ماهیت موقتی بودن کار کارگران و نیز رو به اتمام بودن پروژه ساخت سد البرز کوه، کارفرما این تعداد از کارگران خود را اخراج کرده است.با این حال رئیس اداره کار مازندران تاکید کرد: بخش قابل توجهی از هزار کارگر شاغل در پروژه سد البرز کوه تا چند ماه آینده که ساخت البرز کوه پایان می‌‏یابد مشغول به کار خواهند بود.

120 كارگر صنايع شيميايي ساري در مقابل تامين اجتماعي تجمع كردند


اين كارگران 8 ماه حقوق نگرفته اند
تهران- خبرگزاري كار ايران
دبير اجرايي خانه كارگر استان مازندران از ادامه سرگرداني كارگران صنايع شيميايي ساري (كرم كيميكال) خبرداد.
به گزارش خبرنگار "ايلنا"، نصرالله دريابيگي اظهار داشت:‌‏ كارگران اين واحد صنعتي هشت ماه حقوق دريافت نكرده اند و اين در حالي است كه اين واحد هيچ گونه مشكل اقتصادي ندارد.وي افزود:‌ كارفرماي اين شركت حدود سه سال پيش به دنبال استفاده از نيروي كار ارزان اقدام به استفاده از كارگران با قراردادهاي موقت كرد.دريابيگي تاكيد كرد:‌‏ همچنين كارفرما ضمن تعديل نيروهاي رسمي خود از ارسال ليست بيمه ساير كارگران به سازمان تامين اجتماعي خودداري كرده است.رئيس شوراي اين كارخانه نيز با تاييد اين مسئله از تجمع 120 كارگران اين واحد صنعتي در مقابل اداره تامين اجتماعي اين استان خبر داد و علت آنرا اعتراض كارگران به تمديد نشدن دفترچه‌‏هاي بيمه عنوان‌‏كرد.احمد حسين نژاد تاكيد كرد: مديريت طي چند روزگذشته تعطيلي كارخانه را به صورت علني اعلام نموده‌‏است.

حقوق بازنشستگان با واقعيات جامعه همسان نیست


تبریز- خبرگزاري کار ايران

دبير كانون كارگران بازنشسته تبريز و حومه خواستار همانسازي حقوق بازنشستگان با واقعيات موجود در جامعه شد.

بشير سليمي در گفت‌‏وگو با خبرنگار "ايلنا"، با بيان اينكه حقوق اكثر بازنشستگان تامين اجتماعي بين 230 تا 250 هزار تومان است، خاطرنشان كرد: اين ميزان دريافتي براي كارگران بازنشسته، به‌‏هيچ عنوان تامين كننده نيازهاي ضروري زندگي خانوارهاي آنان نيست.وي همچنين خواستار اختصاص كارت‌‏هاي منزلت وتخفيف به كارگران بازنشسته، همانند برخي ارگان‌‏ها شد وافزود: بسياري از بازنشستگان تامين اجتماعي جزء اقشار آسيب‌‏پذير بوده و لازم است دولت حقوق بگيران و مستمري بگيران صندوق تامين اجتماعي را به نحو شايسته‌‏اي از طريق كمك به كانون‌‏هاي بازنشستگي حمايت کند.بشير سليمي به ضرورت توسعه بيمه تكميلي اشاره كرد وگفت: هم اكنون هزينه بيمه تكميلي و عمر از طريق بازنشستگان پرداخت مي‌‏شود و اگر دولت و يا سازمان تامين اجتماعي، بخشي از هزينه‌‏هاي اين بخش را متقبل شود، كمك موثري به بازنشستگان در اين زمينه خواهد نمود.دبير كانون كارگران بازنشسته تبريز خواستار ايجاد كلينيك‌‏هاي درماني به شكل تعاوني و با مجوز ارگان‌‏هاي ذيربط از سوي خود بازنشستگان شد و گفت: راه‌‏اندازي چنين كلينك‌‏هاي درماني و عقد قرارداد تكميلي با پزشكان مي‌‏تواند در ارايه خدمات بهتر به اين قشر كمك كند.وي همچنين خواستار ارايه خدمات درماني مطلوب‌‏تر به اين قشر شد وگفت: لازم است جهت دريافت دارو و جراحي‌‏هاي مداوم و اعزام اعضاء از كارافتاده به بيمارستان‌‏هاي شخصي و يا خارج از كشور و همچنين داروهاي ارزان‌‏قيمت براي اين قشر اقدامات شايسته‌‏تري صورت گيرد.سليمي با اشاره به اينكه مسكن همچنان يكي از مشكلات اين قشر به شمار مي‌‏رود، خواستار اعطاي وام‌‏هاي طويل‌‏المدت مسكن و وديعه مسكن و ساير وام‌‏هاي گره‌‏گشا به بازنشستگان و مستمري‌‏بگيران تامين اجتماعي شد و گفت: از ارگان‌‏هاي ذي‌‏ربط انتظار داريم با صدور مجوز لازم و رفع موانع، همچنين اعطاي كمك‌‏هاي مالي در راه‌‏اندازي تعاوني‌‏هاي مصرف و مسكن همكاري لازم را انجام دهند تا با فعاليت اين شركت‌‏ها، حركتي در رفع مشكلات اين قشر صورت گيرد.دبير كانون كارگران بازنشسته تبريز و حومه، با اشاره به تجارب ارزشمند مديريتي و كاري بازنشستگان گفت: با توجه به اينكه كارگران بازنشسته در طول فعاليت كاري خود در واحدهاي توليدي و صنعتي از تجارب گرانبهايي برخوردارند، مي‌‏توان از وجود آنان براي توسعه و راه‌‏اندازي كارخانجات مستهلك و غيرفعال استفاده كرد تا هم به توسعه صنعت كمك شود و هم زمينه‌‏اي براي اشتغال جوانان به‌‏ويژه فرزندان بازنسشتگان ايجاد شود.وي با اعلام آمادگي كميته فني كانون كارگران بازنشسته تبريز و حومه در اين زمينه گفت: كميته فني كانون كارگران بازنشسته تبريز و حومه با دارا بودن نيروهاي مجرب آمادگي فعاليت و همكاري در اين زمينه دارد و در صورت صدور مجوز مي‌‏تواند گام‌‏هاي موثري را در اين زمينه بردارد.