جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۸۷ بهمن ۱۰, پنجشنبه

نابودی کامل امنیت شغلی و حذف حداقل دستمزد،
تجاوز جدید حاکمیت به حقوق کارگران

در آستانۀ سیﺍمین سالگرد انقلاب ملاخور شدۀ مردم رنجدیده و زحمتکش ایران، انقلابی که با آرمانﻫﺎﻯ آزادیخواهانه و استقلال طلبانه و عدالت پژوهﻫﺎنه به حیات ننگین خاندان پهلوی که از دیکتاتورترین و خونخوارترین رژیمﻫﺎﻯ سرسپرده به امپریالیسم جهانی در منطقه بود، پایان داد؛ بعد از خیانت حاکمان جدید به آرمانﻫﺎﻯ انقلاب، امروز نه از آزادی خبری است و نه از عدالت اجتماعی. استقلال سیاسی کشورهم که یکی از دستآوردهای انفلاب شکوهمند بهمن 57 است بدون اتخاذ سیاست اقتصادی مستقل و با برنامه و بدون پشتوانۀ مردمی فرجامی جز وابستگی و سر سپردگی سیاسی به امپریالیسم نخواهد داشت. رژیم سرمایهﺩاری جمهوری اسلامی نیز درهمین مسیر پیش میرود.
امروز کارگران را به خاطر احقاق حقوق صنفی خود به زندان و شلاق محکوم می کنند. امروز کارگران را بخاطر بیان حق و تشکیل سندیکا زبان می برند و به شکنجه گاه می برند. امروز حاکمیت مدعی استقلال، تمام برنامهﻫﺎﻯ اقتصادیش را بر اساس فرامین و دستور العملﻫﺎﻯ بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی برنامه ریزی میکند. امروز ایجاد فضای مناسب برای غارت و چپاول بی حد و حصر سرمایهﺩاران داخلی و خارجی و بی حقوقی کامل کارگران و زحمتکشان و وجود 14 میلیون نفر زیر خط فقر که درآمد سرانه شان زیر 2 دلار در روز است "عدالت خواهی" و "مهرورزی" نام گرفته است.
جمهوری اسلامی "عدالت خواه" که همۀ جناحﻫﺎﻯ آن در"عدالت خواهی" نوع نئولیبرالیستی آن با هم وحدت کلمه و وحدت عمل کامل و صد در صد دارند در یکی از آخرین تجاوزات خود به حقوق کارگران با هم نظری دولت و مجلس و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، بندی را به مادۀ 21 قانون کار اضافه می کنند تا بدین وسیله دست کارفرمایان را به طور کامل در اخراج حتی دسته جمعی کارگران باز بگذارند و به این وسیله قانون کار را به طور کامل به خاک سپرده و بر مزار آن بخندند.
مادۀ 21 قانون کار شرایط خاتمه کار را به یکی از دلایل زیر امکان پذیر میداند:
"الف ــ فوت کارگر، ب ــ بازنشستگی کارگر، ج ــ از کار افتادگی کلی کارگر، دــ انقضای مدت در قرار دادهای کار با مدت موقت و عدم تجدید صریح یا ضمنی آن، ه ــ پایان کار در قراردادهائی که مربوط به کار معین است، وــ استعفای کارگر" حالا با اضافه کردن بند ( ز) تحت عنوان "کاهش تولید و تغییرات ساختاری در اثر شرایط اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و لزوم تغییرات گسترده در فن آوری" کارفرما می تواند قرارداد را خاتمه دهد و کارگرانش را اخراج کند.
در پیش نویس اصلاحیۀ قانون کار که 3 سال پیش توسط جهرمی وزیر کار ارائه شده بود علاوه بر این بند، بند "ک" هم وجود داشت که طبق آن در صورت "کاهش توان جسمی کارگر که موجب رکود تولید شود" کارفرما می تواند به قرار داد او خاتمه دهد. هم چنان که ملاحظه می کنید این بندها چنان ماهرانه و کشدار و قابل تفسیر تنظیم شده که دست کارفرما را به طور کامل در اخراج کارگران باز می گذارد.
یکی دیگر از اقدامات اخیر دولت "عدالت خواه" ارائه لایحۀ طرح تحول اقتصادی (هدفمند کردن یارانهﻫﺎ) در آذر ماه بود. حذف یارانهﻫﺎ برای فرآوردهﻫﺎﻯ کشاورزی، بهداشت، آموزش و انرژی و رها سازی قیمتﻫﺎ و رساندن قیمتﻫﺎﻯ نفت و گاز و بنزین و برق و آب مصرفی به قیمت آزاد جهانی یکی از عمده ترین سیاستﻫﺎئی است که بانک جهانی به کشورهای در حال توسعه دیکته می کند.
دولت "مهرورز" که مدعی بود با هدفمند کردن یارانهﻫﺎ قصد پرداخت نقدی آن را، به دهکﻫﺎﻯ پائین درآمدی، دارد، و رقم یارانۀ نقدی را تا 85000 تومان در ماه اعلام می کردند، اکنون با کاهش قیمت نفت می گویند مبلغ یارانۀ نقدی 19500 تومان خواهد بود. حال با توجه به این که این مبلغ یارانه نقدی صرف هزینهﻫﺎﻯ اضافی برق و آب و نفت و بنزین خواهد شد و مسلماً با افزایش تورم ناشی از اجرای این طرح سایر مایحتاج زندگی هم گران تر خواهد شد و نه تنها نقشی در بهبود زندگی کارگران و زحمتکشان نخواهد داشت بلکه وضعیت آنها را بدتر هم خواهد کرد، در چنین شرایطی طبق مادۀ 13 این لایحه، مادۀ (41) قانون کار از زمان اجرای این قانون موقوفﺍلاجرا خواهد شد. طبق مادۀ 41 قانون کار، شورای عالی کار موظف است هر سال میزان حداقل دستمزد کارگران برای تمام نقاط کشور و صنایع مختلف را بر اساس نرخ تورم که از سوی بانک مرکزی اعلام می شود اعلام کنند. حال با توجه به افزایش تورم در سال جاری و افزایش تورم ناشی از اجرای طرح تحول اقتصادی چرا باید تعیین میزان حداقل دستمزد موقوف الاجرا شود؟. در شرایطی که هدف طرح تحول اقتصادی، حذف رایانهﻫﺎ در جهت جهانی کردن قیمتﻫﺎست، چرا باید حداقل حقوق کارگران که در حال حاضر یک سوم خط فقر تعیین شده است بعد از شش برابر شدن قیمتﻫﺎ هم چنان ثابت بماند؟ آیا این است مفهوم عدالتخواهی و مهر ورزی؟.
آش آن قدر شور است که صدای بعضی از خودیﻫﺎ را هم با انگیزهﻫﺎﻯ مختلف در آورده.
نمایندۀ بجنورد در مصاحبه با ایسنا می گوید: "مگر می شود تورم 27 در صدی داشت و افزایش حقوق متوقف شود. قاعدتاً با وجود تورم باید افزایش وجود داشته باشد." او می افزاید: "دولت پیش بینی کرده است که با عملیاتی شدن لایحه، هدفمند کردن یارانهﻫﺎ، تورم 20 درصد افزایش می یابد، اما پیش بینی می شود که تورم تا صد در صد افزایش داشته باشد."
علیرضا محجوب دبیر کل خانۀ کارگر (تشکل زرد و فرمایشی طرفدار باند رفسنجانی) در مصاحبه با ایسنا می گوید: "دولت، حداقلی را که باید رعایت کند این است که اگر مزد کارگر قرار نیست افزایش یابد، بنا هم نیست کم شود. معنای بند 13 لایحۀ هدفمند کردن یارانهﻫﺎ این است که دولت تصمیم گرفته حقوق کارگران و کارمندان را کمتر از گذشته تعیین کند." او اضافه می کند: "اگر معنای طرح، هدفمند سازی باشد، باید به کارگر و کارمند چیزی داده شود؛ اما چیزی قرار نیست به این اقشار داده شود و فقط بناست از آنها چیزی هم گرفته شود. آن هم به شکل غیر مستقیم و بدون اطلاع آنها و یا با توقف مادۀ 41 قانون کار. وقتی اضافه حقوقی نیست و قیمتﻫﺎ مثلاً 20 در صد افزایش می یابند، معنای آن این است که حقوق کارگر نسبت به سال قبل 20 در صد کمتر شده است و این درحالی است که کف تورمی هدفمند سازی را 30 در صد دیدهﺍند و به نوعی همه حتم دارند که تورمی اتفاق می افتد، بنابراین چون حتماً تورم اتفاق می افتد حتماً کارگران و کارمندان حقوقی از دست می دهند."در شرایط فعلی در نبود سندیکاها و اتحادیهﻫﺎﻯ واقعی، کارگران هراسناک و پریشان از نداشتن امنیت شغلی و افزایش تورم در انتظار فقر و نابسامانی گسترده تر و حاکمیت سرمایه در اندیشۀ تجاوز و تهاجم گسترده تر به سفرۀ تقریبا خالی آنها.

آغاز فروپاشی سوسیالیسم درشوروی( 11)

یک بازنگری مجدد
جایگاه و نقش تضادهای آشتی ناپذیر در سوسیالیسم
در شمارۀ قبل ازطبقات و مبارزۀ طبقاتی درسوسیالیسم سخن گفتیم. اکنون به این سئوال می پردازیم که حذف طبقۀ بورژوازی در تولید و اقتصاد کشور به چه مفهوم است. آیا با درهم شکستن سرمایهﺩاری و حذف آن از قدرت سیاسی و اقتصادی مبارزۀ طبقاتی پایان می یابد؟ تضادهای آشتی ناپذیر در سوسیالیسم کدامند؟ منظور رفیق استالین از حذف طبقات درشوروی چیست؟.
همان طورکه درشمارۀ پیشین نوشتیم اشکال مبارزۀ طبقاتی و جایگاه و نقش تضادهای آشتی ناپذیر درجامعۀ سوسیالیستی مبحث بسیار مهمی درفلسفۀ مارکسیسم است که رویزیونیسم خروشچفی با ایجاد اغتشاش دراین مبحث ضربات مؤثری به دیکتاتوری پرولتاریا زده و شوروی سوسیالیستی را به جادۀ سرمایهﺩاری کشانده است. کسانی که دربرخورد به مسئلۀ بروز رویزیونیسم در شوروی ازاختلافات سیاسی، ایدئولوژی، فلسفی و اقتصادی رویزیونیستﻫﺎ با استالین آشنائی ندارند لاجرم باید این نتیجۀ نادرست را اخذ نمایند که رویزیونیسم با درگذشت استالین یک شبه چطور توانست به قدرت برسد؟! از آنجا که قطع مبارزۀ طبقاتی یا آشتی طبقاتی درسوسیالیسم یکی از مهم ترین عوامل احیاء سرمایهﺩاری درروسیه بوده است، به توضیح بیشتر این مطلب می پردازیم. استالین بر این عقیده بود که:
"مبارزۀ طبقاتی به موازات احراز موفقیت درساختمان سوسیالیسم ناگزیر حدت خواهد یافت."(1937)
اما خروشچف با نفی وجود تضادهای آشتی ناپذیر درسوسیالیسم به دلیل از میان رفتن طبقات آشتی ناپذیر، مبارزۀ طبقاتی در سوسیالیسم را امری سپری شده و مربوط به گذشتهﻫﺎ اعلان داشته با این بهانه دیکتاتوری پرولتاریا را غیر ضروری دانسته و تئوری ضد لنینی دیکتاتوری "همه خلق" را جایگزین آن کرد.
برخورد مارکسیستی لنینیستی و یا رویزیونیستی به مبارزۀ طبقاتی درسوسیالیسم درارتباط با تفسیری است که ازدونوع تضاد آشتی ناپذیر و آشتی پذیر درجامعۀ سوسیالیستی درحال گذار به عمل می آید. هر دونوع تضاد، آشتی ناپذیر و آشتی پذیر درسوسیالیسم وجود دارند. لیکن تضاد آشتی پذیر ازخصوصیات جامعۀ سوسیالیستی است. این وِیژگی آشتی پذیری تضادها از ماهیت نظام سوسیالیستی سرچشمه میگیرد. زیرا که این نظام برمالکیت مشترک ابزارهای تولیدی و بر وحدت عمده ترین منافع اقتصادی و سیاسی طبقۀ کارگرو دهقانان تعاونیﻫﺎ و روشنفکران و مردمی که به دور حزب مارکسیستی لنینیستی متحد شدهﺍند، تکیه دارد. ولی درعین حال با نابودی طبقات استثمارگر تضادهای آشتی ناپذیر ازمیان نمی روند. این تضادها از روابط سوسیالیستی در تولید ناشی نمی شوند بلکه محصول آثار جامعۀ کهنه بورژوائی، ازداخل و فشارها و محاصرۀ سرمایهﺩاری ازخارجﺍند که در کنار تضادهای آشتی پذیر به هستی خود ادامه میدهند.
نظریۀ نفی تضادهای آشتی ناپذیر درسوسیالیسم پس از نابودی مالکیت خصوصی و برقراری مناسبات سوسیالیستی درشوروی مطرح گردید. پس ازگزارش تاریخی رفیق استالین به کنگره هشتم شوراها دربارۀ طرح "قانون اساسی نوین" که پایان استثمار فرد از فرد و استقرار مالکیت سوسیالیستی را اعلان داشت، نظریۀ رویزیونیستی "زوال مبارزۀ طبقاتی به موازات پیشروی سوسیالیسم" مطرح گردید. جالب است که عدهﺍﻯ این تئوری انحرافی را به استالین نسبت داده و می دهند و اورا به بی اعتنائی نسبت به مبارزۀ طبقاتی متهم نموده و این طور تبلیغ می کنند که حزب بلشویک از آن پس بیشتر دشمنان خارجی را عمده کرده بود. بی شک نمی توان این نظریۀ را درست دانست چرا که علاوه بر مبارزات استالین درنفی این نظر، اتهامات رویزیونیستﻫﺎ به استالین نیز با این نظر همخوانی ندارد.
"سوسلوف" تئوریسین مشهور رویزیونیستﻫﺎ درگزارش به کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی (1964)، صریحاً اعتراف میکند که استالین بر این نظر بوده است که:
"مبارزۀ طبقاتی به موازات احراز موفقیت درساختمان سوسیالیسم ناگزیر حدت خواهد یافت."
و نیز فلاسفۀ دیگر رویزیونیست نظیر رویزیونیستﻫﺎﻯ مجارستان درحمله به استالین نوشتند:
"استالین مهم ترین قانون دیالکتیک را در دو جهت تحریف می کرد، ازیک طرف وحدت و مبارزه ضدین را ازیک دیگر تفکیک می کرد و به طور یک جانبه فقط روی مبارزه تکیه میکرد و عامل وحدت و ارتباط متقابل ضدین را نادیده می گرفت و این برخورد ناشی ازتئوری بی پایه و بسیار زیان بخش بود که به موجب آن مبارزۀ طبقاتی پس از ساختمان سوسیالیسم نیز دائماً حدت می یابد." ب. رسی و آویرت (مجله مسائل بین المللی شماره 1 (1342)
رفیق استالین درمقالۀ خود بنام "دربارۀ کمبودهای کارحزبی و اقدامات جهت نابودی تروتسکیستﻫﺎ و سایر دورویان" که درسال 1937 یعنی یک سال پس از اعلان محو طبقات آشتی ناپذیر در روسیه نوشته است، می گوید:
"ضروری است که این تز پوسیده را داغان نمود و به کناری گذارد، که گویا باید مبارزۀ طبقاتی ما با هر قدم پیشروی مان رفته رفته زوال یابد که گویا دشمن طبقاتی با پیروزیﻫﺎئی که ما به دست می آوریم همواره رام تر میشود. این نه فقط یک تز پوسیده است، بلکه تزی خطرناک نیز می باشد. چرا که افراد ما را به خواب برده و به طرف تله می کشاند، درحالی که به دشمن طبقاتی این امکان را میدهد برای مبارزه برضد قدرت شوروی نیروهای خود را جمع کند. برعکس، هر قدر که ما پیشرفت نمائیم و هر قدر ما پیروزی به دست آوریم، خشم بقایای طبقۀ استثمارگر داغ شده، بیشترمیشود و آنها به اشکال شدیدتر مبارزه متوسل میشوند. مذبوحانه تر برعلیه حکومت شوراها به حرکت در می آیند و دست به هر کوششی می زنند زیرا که آنها محکوم به نابودی هستند."
وقایع بعدی درشوروی درستی اظهارات استالین را آنجائی ثابت نمود که دارودستۀ خروشچف ازبطن جامعهﺍﻯ به پاخاستند که دیگران مبارزه با آنها رانفی میکردند. جوهر افکار نادرست انکار مبارزۀ طبقاتی، میدان دادن به لیبرالیسم درهمۀ زمینهﻫﺎست که خود فشرده ترین بیان اپورتونیسم سیاسی و ایدئولوژیکی می باشد که ازطریق دست کشیدن ازمبارزۀ طبقاتی و نشاندن هم زیستی مسالمت آمیز با ایدئولوژیﻫﺎﻯ دشمن به جای آن، میکوشید حزب و دولت سوسیالیستی شوروی را به انحطاط بکشاند که عاقبت پس ازدرگذشت رفیق استالین و پیروزی این عناصر کمین کرده درحزب این توفیق را برای بورژوازی فراهم نمود. رفیق استالین همواره با هوشیاری کامل مبارزۀ طبقاتی را در تمامی جهات درنظر داشته و انقلابیون کمونیست را نیز به همین سان آموزش میداد. او درسال 1948 طی نامهﺍﻯ به کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست یوگسلاوی که درانحطاط پیش می رفتند، دراین مورد نوشت:
"هیچ کس طبیعت سوسیالیستی در شوروی را که بعد از انقلاب اکتبر به وجود آمده، انکارنخواهد کرد. این موضوع حزب کمونیست اتحاد شوروی را به این نتیجه گیری نکشانده که گویا مبارزۀ طبقاتی در کشورما تضعیف میگردد، که گویا خطر تقویت عناصر سرمایهﺩاری وجودندارد."
درسوسیالیسم مبارزۀ طبقاتی به طور همه جانبه و درسه جبهۀ عمده خود یعنی در جبهۀ سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیکی رشد میکند. بدین ترتیب این نظر اپورتونیستی که با نابودی طبقات استثمارگر مبارزۀ طبقاتی تنها و یا وعمدتا درجبهۀ ایدئولوژیکی جریان می یابد نیز انحرافی است. تجربه نشان داده است که درمرحلۀ سوسیالیستی مبارزه درجبهه سیاسی اهمیت تعیین کننده داشته ودرمرکز مبارزۀ طبقاتی قراردارد زیرا مبارزۀ سیاسی مبارزهﺍﻯ است برسرقدرت و برسر این مسئله که آیا دیکتاتوری پرولتاریا باید حفظ و تحکیم شود و یا این که به سوی انحطاط و نابودی رود؟ لیکن پیروزی انقلاب درزمینۀ سیاسی و اقتصادی را بدون پیروزی درزمینۀ ایدئولوژیکی نیز نمی توان تضمین شده دانست. رشد موفقیت آمیز این مبارزه اهمیتی تعیین کننده دارد، زیراکه نهایتاً به این مسئله مربوط میشود که آیا سوسیالیسم و کمونیسم را باید بنا نمود و ازاحیای سرمایهﺩاری پیش گیری کرده و یا این که درها را به روی ایدئولوژیﻫﺎﻯ بورژوائی رویزیونیستی گشود و بازگشت به سرمایهﺩاری را ممکن ساخت. نظریه پردازان رویزیونیست حتی هنگامی که مجبور می شوند ازضرورت مبارزۀ ایدئولوژیکی سخن بگویند، آن را به طور آکادمیک و یک جانبه بررسی میکنند. به صورت مبارزهﺍﻯ که تنها در درون خلق و برعلیه برخی باقیماندهﻫﺎﻯ بی اهمیت ایدولوژیﻫﺎﻯ بیگانه که برای سوسیالیسم خطری ندارند، پیش برده میشوند. اما کم بهاء دادن به مبارزۀ ایدئولوژیکی پیآمدهای فاجعه آمیزی به بار آورده و زمینۀ انحطاط حزب را فراهم خواهد آورد. مبارزۀ ایدئولوژیکی وسیع ترین و کامل ترین جبهۀ مبارزۀ طبقاتی است زیرا هم درزمینۀ سیاسی، هم برعلیۀ دشمنان و هم درون خلق، هم درمیان طبقۀ کارگر و هم در درون حزب آن جریان می یابد. رویزیونیسم قاعدتاً از زمینۀ ایدئولوژیکی آغاز میشود و در ادامه وگسترش خود به سرنگونی دیکتاتوری پرولتاریا و انحطاط کل نظام سوسیالیستی میرسد. طبیعی است که در دوران گذار ازسرمایهﺩاری به کمونیسم جنگ آشتی ناپذیری بین این دو راه وجود دارد. این جنگ درکل دورۀ گذار جریان داشته و هیچ کمونیستی نمی تواند دراین راه ازپیروزی قطعی سوسیالیسم سخن بگوید. محو طبقات استثمارگر و سوسیالیستی شدن تمام شاخهﻫﺎﻯ تولید تنها شرایط عینی پیروزی قطعی سوسیالیسم را فراهم میکند و به تنهائی به مفهوم پیروزی قطعی سوسیالیسم نیست. تضاد عمدۀ آشتی ناپذیر میان سوسیالیسم و سرمایهﺩاری درمراحل مختلف رشد انقلاب و مبارزۀ طبقاتی، اشکال مخصوص به خود و شیوهﻫﺎﻯ حل مخصوص به خود دارد. درمیان اشکال مختلف بروز تضاد میان سوسیالیسم و سرمایهﺩاری درزمینهﻫﺎﻯ مزبور پیوند درونی ارگانیک وجود دارد که انعکاس قوانین رشد انقلاب و ساختمان سوسیالیسم است. درشناخت تضاد عمده آشتی ناپذیر در این یا آن مرحله باید این پیوند راهمیشه درنظر داشته باشیم. بدین ترتیب قانونمندی رشد انقلاب درآغاز تضاد درزمینۀ سیاسی را به عنوان تضادی عمده مطرح میسازد که بدون حل آن نمی توان تضادهای دیگر را حل نمود ولی پس از این که طبقۀ کارگر به رهبری حزب قدرتمند خود، قدرت را به دست گرفت، ضرورت دارد که حکومت جدید بر زیر بنای اقتصادی خود تکیه داشته باشد.
ازاین رو تضاد در زمینۀ ایدئولوژیک، تضاد عمدۀ این مرحله است. با حل هرکدام ازاین تضادهای عمده درمراحل مشخص خود تضاد آشتی ناپذیر عمده میان سوسیالیسم و سرمایهﺩاری نیز بتدریج حل میشود.
تضادهای عمده مراحل مختلف نه تنها میان خود پیوند ارگانیک دارند بلکه به یک دیگر مشروط هستند و تا وقتی که تضادعمده درزمینۀ ایدئولوژیکی حل نشده باشد، تضاد عمده درزمینۀ سیاسی و اقتصادی نیز کاملاً و نهایتاً حل نشده است. تنها با درک تضادهای عمده دراشکال مشخص بروز خود و درپیوند و وابستگی متقابل تعیین وظایف مربوط به مراحل مختلف انقلاب سوسیالیستی و نیز دشمن عمده که باید لبۀ تیز مبارزه نیروهای محرکه و هم پیمانان این مرحله متوجه آن باشد، ممکن میگردد.
جریانات انحرافی دیگری تضادهای آشتی ناپذیر در سوسیالیسم را ناشی از وجود بورژوازی به عنوان طبقه حتی پس از دگرگونیﻫﺎﻯ سوسیالیستی درزمینۀ مالکیت می دانند. اینان که این روزها به جبهۀ ضد استالین پیوستند با استناد به نظرات مائو درزمینۀ تضادها ادعا میکنند که گویا برای اولین باردرتاریخ، رشد مارکسیسم لنینیسم را کشف کردهﺍند که تضادها، طبقات و مبارزۀ طبقاتی حتی پس از دگرگونیﻫﺎﻯ سوسیالیستی ریشهﺍﻯ درمالکیت بر ابزار تولید، هم چنان وجوددارند زیرا طبقات متضاد یعنی پرولتاریا و بورژوازی درتمام دوران گذارهستی خود ادامه میدهند. این استدلال بر این نظریه تکیه دارد که پس از ساختمان زیربنای اقتصادی سوسیالیسم نیز طبقات متضاد هم چنان وجود دارند.
البته این که پس از ساختمان زیر بنای اقتصادی سوسیالیسم طبقات هنوز وجود دارند، تزی است که توسط کلاسیکﻫﺎﻯ مارکسیسم لنینیسم فرمولبندی شده وجای شکی نیست لیکن بحث برسر زمینۀ گسترش تضادهای آشتی ناپذیر درسوسیالیسم است. مسئلهﺍﻯ که به درک عمیق نیروهای محرک جامعۀ سوسیالیستی کمک می نماید ، توضیح درست این امر است. مارکسیسم لنینیسم ضمن تحلیل از تضادهای آشتی ناپذیر و آشتی پذیر درسوسیالیسم می آموزد که این تضادها برخلاف ادعای این جریانات که این روزها مائو را درمقابل استالین پرچم کرده و به آشفته فکری دامن می زنند، دائمی نبوده بلکه باید و می توان ازآنها فراگذشت و بدین ترتیب جامعه را به پیش برد. درک و توضیح درست و علمی جای تضادهای آشتی ناپذیر درجامعۀ سوسیالیستی با یک مسئلۀ مهم دیگر یعنی نقش آنها در پیوند است. هنگامی که صحبت برسر رابطۀ تضادها با سوسیالیسم است، نمی توان تضادهای آشتی ناپذیر را با تضادهای آشتی پذیر دریک سطح قرار داد.
جامعۀ سوسیالیستی که مالکیت خصوصی و طبقات استثمارگر درآن ازبین رفتهﺍند، آشتی ناپذیری منافع اساسی طبقات را درماهیت خود ندارد و به این مفهوم لنین خاطر نشان ساخت که درسوسیالیسم آشتی ناپذیری محو میشود.
تضادهای آشتی ناپذیر همان طور که درسطور بالا توضیح دادهﺍیم درماهیت سوسیالیسم نیستند و سوسیالیسم عوامل بروز تضادهائی از این نوع را درخود ندارد. این تضادها ازجوهر مناسبات سوسیالیستی درتولید که مناسبات همکاری و کمک متقابل میان طبقات دوست، طبقۀ کارگرو دهقانان تعاونی هستند، ناشی نمی شود. تضادهای آشتی ناپذیر به خاطر سرشت خود با سوسیالیسم بیگانهﺍند، سوسیالیسم این تضادها را به ارث میبرد.
مبارزۀ طبقاتی حتی درصفوف حزب پرولتاریائی نیز وجود دارد. درحزب به عنوان یک ارگانیسم زندۀ سیاسی وحدت، اصل است و منبع نیرو و شکست ناپذیری آن میباشد. لیکن بدون مبارزه برای فراگذشتن ازتضادهائی که در درون آن بروز میکنند، نه وحدت ورشد واقعی انقلابی حزب می تواند وجود داشته باشد و نه تربیت واقعاً انقلابی کمونیستﻫﺎ. ازاین منظر مبارزۀ طبقاتی در درون حزب برای حفظ و تقویت وحدت نه تنها پدیدهﻫﺎﻯ عینی و اجتناب ناپذیر است، بلکه حتی برای موجودیت نقش رهبری و انقلابی کردن، پیوسته نیز امری ضروری است. حزب اتحادیهﺍﻯ با شرکت پرولتاریا و بورژوازی نیست. ستاد پرولتاریا و ستاد بورژوازی نیست و در آن دومشی موجودیت ندارند. این نظر نیز با مارکسیسم بیگانه است. حزب پرولتاریا که ازخصوصیات آن وحدت پولادین اندیشه وعمل است نباید و نمی تواند مشی دیگری بجز مشی مارکسیستی لنینیستی داشته باشد. ادامه دارد

گزارشات رسیده درمورد تظاهرات و اعتراضات باشکوه مردم علیه جنایات بربر منشانه اسرائیل





فرانسه
سلاخی اخیر اسرائیل در نوار غزه – با حمایت آشکار آمریکا و اتحادیه اروپا – بیش از سه هفته متوالی بدرازا کشید. در این لشگرکشی ارزان، بزعم محافل امپریالیستی غرب « جنگ دفاعی »! باز اسرائیل – مثل مورد لبنان بسال 2006 میلادی – همان استراتژی آزموده ناتوچیها در یوگسلاوی و عراق و افغانستان... را بکار برد و آگاهانه خروارها بمب مجاز و « غیر » مجاز بروی مناطق مسکونی مردم ریخت، کارگاههای تعمیرات وسائل مستعمل، یکی دو نانوائی موجود و خواربار فروشیها را به آتش کشید، مدارس و بیمارستانها، مراکز اداری و خبری و امدادی، حتی دفاتر انجمنهای غیر دولتی، گروههای حقوق بشر و سازمان ملل... هر چیز ساده و نیم بند و محقر و لازم برای دوام زیست جمعی مردم غزه را کوبید و صاف کرد، دهها زن و مرد جوان و سالمند را بخاک انداخت، صدها کودک خردسال، بچه های قد و نیم قد فلسطینی را درید، قطعه قطعه کرد – ننگی تازه با مدال آمریکائی و اروپائی و با بوی گند امپریالیسم و صیهونیسم.
در فرانسه، واکنش هواداران صلح، احزاب و سازمانهای کمونیست و انقلابی و مترقی، سندیکاهای کارگری و انجمنهای دمکراتیک و... در قبال این آدمکشی اوباش صیهونیست خیلی سریع بود. اعتراضات پی در پی، تجمعات توده ای و تظاهراتهای چند ده هزار نفری در بسیاری از شهرهای فرانسه برپا شد. خاصه در شهر پاریس و مارسی و لیون و نیس و استراسبورگ... کارزاری ممتد شکل گرفت. در چند نوبت تظاهرکنندگان پرچم اسرائیل را به آتش کشیدند... تظاهرات پاریس ممتد بود، چندین هزار نفر – از آغاز سلاخی اسرائیل تا عقب نشینی آدمکشان صیهونیست – هر روز در تظاهرات بودند. تا اینکه سکوت ریاکارانه مطبوعات « آزاد »! رسانه های سمعی و بصری... درهم شکست، موجی از همبستگی با اهالی غزه و با خلق فلسطین در میان مردم بوجود آمد. نتیجه این شد که در آغاز دومین هفته بمبارانها... بیش از 120000 نفر در تظاهرات شرکت کرده و ساعتهای متوالی بر علیه آدمکشان اسرائیلی، بر علیه صیهونیسم و امپریالیسم فریاد کشیدند. در آخرین تظاهرات پاریس نیز – بعد از اعلان عقب نشینی اسرائیل از نوار غزه – بیش ده هزار نفر حضور داشتند.. رفقا و هواداران حزب دوشادوش سایر جریانات مترقی و ضد امپریالیستی در تظاهراتها و اعتراضات ضد صهیونیستی و ضد تجاوز به غزه شرکت کرده و همبستگی خود را با خلق فلسطین ابراز داشتند.
گزارش از رفقای حزب کارایران(توفان) واحد فرانسه
سوئد
در اعتراض به کشتار بربرمنشانه مردم فلسطین در غزه تظاهراتهای با شکوهی در 20 شهر سوئد برگزارگردید. بزرگترین تظاهرات در خلال سه هفته بمباران غزه، روز شنبه 10 ژانویه در مرکز شهر استکهلم با بیش از 12 هزار نفر و با شعارهای" فرزندان ما را نکشید "،قتل عام مردم فلسطین را متوقف کنید "،دولت اسرائیل را تحریم کنید "، "فلسطین هرگز تسلیم نخواهد شد"، مبارزه تا رهائی کامل فلسطین ادامه دارد ".. برپا گردید. برگزارکنندگان این تظاهرات شامل دهها سازمان و گروه مترقی و صلح دوست بود که درچهارچوب شبکه همبستگی با مردم غزه این نمایش با شکوه را سازماندهی کردند.هواداران حزب کارایران(توفان) نیز دردراین تظاهرات فعالانه شرکت داشتند..این شعارها همراه با دیگر شعارهای انسان دوستانه در دفاع از خلق رزمنده و تحت ستم فلسطین پتکی بود بر سر دولت محافظه کار و ارتجاعی سوئد، احزاب – سازمانها – گروهها و افرادی که بیمارگونه جنایات وحشیانه صهیونیست های اسرائیلی- آمریکائی را توجیه میکردند. آن دسته از جریانات ایرانی که تحت عنوان "جنگ میان دو قطب تروریستی" با سیاست بی طرفی" خود را پشت الفاظ " اسلام سیاسی و سکولاریسم" پنهان کرده بودند نیز، درمقابل این موج با شکوه و فریاد خشم و نفرت نسبت به جانیان صهیونیست و امپریالیست ، فرار را برقرار ترجیح دادند به سوراخ های خود پناه بردند. این جریانات ارتجاعی ومشکوک درمقابل این موج عظیم مردم خود را خلع سلاح دیدند و بزدلانه به گوشه ای خزیدند.
رفیقی در گزارش خود درموردجریانات منحرف و ارتجاعی ترتسکیستی و حکمتیستی و امثالهم نوشته است:
" در مخیله این حضرات هرگز خطور نکرده است، که این کشتار دسته جمعی- این نسل کشی مردم فلسطین در غزه توسط صهیونیستهای اسرائیلی، نه بعلت وجود "حماس" بمثابه دولت منتخب مردم فلسطین، و نه بخاطر "کمک های جهت دار کنونی رژیم جمهوری اسلامی" به مردم فلسطین ، بلکه این بربریت ضد انسانی حاصل سیاست های غارتگرانه و تجاوزگرانه صهیونیسم بین المللی است که بمثابه دست دراز شده امپریالیسم نزدیک به یک قرن علیه خلق فلسطین بکار می رود. و همچنین ادامه سیاست بیش از 60 سال کشتار مردم فلسطین توسط دولت اشغالگر و استعماری صهیونیستی بمثابه چماق امپریالیسم امریکاست، که در صدد است منافع این ابر قدرت غارتگر جهانی را در منطقه سوق الجیشی خاورمیانه تامین نماید. بر مخیله این حضرات هرگز خطور نکرده است، که این قتل عام کودکان و زنان فلسطینی در دیر یاسین(1948)، در سبتامر سیاه(1983)، در صبرا و شتیلا(اوائل دهه 1980)، در کفر قاسم و در صدها مناطق دیگر، در شرایطی بود که نه از "حماس" و نه از رژیم جمهوری اسلامی اثری وجود داشت. بر مخیله این حضرات هرگز خطور نکرده است، که این تکه تکه نمودن کودکان و زنان در غزه، نه معلول بارتاب پرتاب چهار موشک دست ساز دولت حماس(که مقاومتی عادلانه است) است، بلکه علت رژیم اشغالگر و فاشیستی مذهبی دولت صهیونیستی اسرائیل می باشد که از همان روز نخست پایه های دولت نژاد پرستِ منحوسش بر اساس اشغال و تهدید و ترور، جنگ و کشتار، و آواره نمودن اجباری مردم فلسطین بنا گشته است.کیست که نداند از همان آغاز تاسیس حکومت اسرائیل از سال 1948 تا به امرور، نسل کشی و تجاوزگری های بس سبعانه و ظلم وستم بی حد و حصر آشکار و نهان این دولت اشغالگر بر علیه مردم فلسطین بکار رفت و ادامه داشته و خواهد داشت. در عین حال چه کسی است که نداند، پاسخ این همه ددمنشی، مقاومت بلا انقطاع و بی نظیر خلق رزمنده فلسطین بوده است. مقاومتی که همواره مورد ستایش و حمایت مادی و معنوی آزادیخواهان و انقلابیون و تمامی صلح دوستان جهان بوده است. پس حال که اوج وحشی گری صهیونیسم بین المللی علیه خلق بی دفاع فلسطین که تمامی درها را در غزه بر روی آنان بسته اند تا نسلشان را براندازند، چه جای "گلایه و شکوه" است، که این چنین نا جوانمردانه مقاومت حق طلبانه و مشروع خلق رزمنده فلسطین در جلوگیری از این نسل کشی را، بیمارگویانه "تروریسم" می نامید و بر خود نام انقلابی که سهل است، آدمی می نهید.
کیست که نداند در سال 1949 یعنی 60 سال پیش دولت نژاد پرست اسرائیل حدوداً، 80 در صد سرزمین های فلسطین را اشغال کرد. این اشغالگران وحشی، حتی 20 در صد باقی مانده را برای فلسطینیان بحال خویش نگذاشتند، بلکه برای نمونه در ساحل غربی بیش از 700 پایگاه نظامی جهت کنترل و تحت ظلم و ستم دائمی قرار دادن آنان احداث نمودند. و در همین کنترل و بگیر و به بندها بود که هزاران تن از فرزندان دلیر و مقاوم فلسطینی را در ارسارتگاه های "آشویستی" شکنجه و مورد آزار و اذیت ضد انسانی قرار داده اند.
برکسی پنهان نیست که منطقه نوار غزه که حدود یک میلیون و نیم فلسطینی در آن ساکن می باشند، نزدیک به سه سال تحت محاصره کامل ارتش تا بداندن مسلح اسرائیل است و تمامی راههای ارتباطی آن کاملاً قطع گشته است. بطوریکه حتی دانش آموزان از امکان رفتن به مدارس خود محرومند. در این مناطق فقط چند هزار یهودی در شهرک هائی که اسرائیلی ها بر ویرانه خانه های فلسطینیان بنا کرده اند زندگی می کنند و از همه امکانات رفاهی و حمایتی دولت اسرائیل برخودارند.
حال در چنین شرایطی که دولت اسرائیل بشدت می کوشد توجه افکار عمومی را به مساله پرتاپ موشک فلسطینیان جلب نماید تا شاید قادر شود از این طریق بر ابعاد جنایات وحشیانه اش سرپوش بگذارد، عده ای مالیخویائی پیدا شده اند و سعی دارند با طرح "بی ربطی این جنگ خانمانسوز به مردم"، آرایشگر دولت نژاد پرستی باشند که اساس بر پائی دولتش بر دریائی از اشغالگری- تجاوزکاری و کشتار صدها هزار تن از فلسطنیان بنا گشته است.
در واقع دولت نژاد پرست و اشغالگر اسرائیل جهت توجیه قتل عام وحشیانه خود چنین تبلیغ می کند که گویا "این جنگ میان اسرایئل و ایران است( که احمقی نژاد خواهان نابودی اسرائیل می باشد). بدون شک از انجائیکه رسانه های جمعی جهانی در تسلط امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم بین المللی است، این قلب واقعیت در راس اخبار جهانی و در مرکز تبلیغات جهانی قرار گرفته است. بطوریکه تاثیر این جعل بزرگ تاریخی دامن پاره ای از " روشنفکران " ایرانی و بین المللی را هم گرفته و آنانرا به مروجین آمریکانی- صهیونیستی بدل نموده است.
این سیاست جعلی بغایت ضد بشری صهیونیسم بین المللی در صدد است احساسات صادقانه و پاک طرفداران صلح و ازادی در همدردی و حمایت از خلق رزمنده فلسطین را، جایگزین احساسات جانبه دارانه نسبت به اشغالگران اسرائیلی نماید، تا قادر گردد آماج پیکان حمله علیه تجاوزگران وحشی را منحرف و آنرا علیه مسلمانان و باصطلاح اسلام سیاسی نشانه روند.
هر کسی که نخواهد از تاریخ بیآموزد و نخواهد ماهیت اشغالگرانه و جنایتکارانه دولت صهیونیستی اسرائیل را بشناسد و یا خود را به نفهمی زندواین بربریت صهیونیستی توجیه کند، در واقع در همان چاهی سقوط خواهد کرد که ساموئل هاننیگتون صهیونیست پرست و سازمان "سیا" و "موساد" اسرائیل بنا کرده اند. این همان ویروسی است که توسط دارودسته منصور حکمت بیش از دودهه در جنبش مردم ایران پراکنده و بسیاری از جریانات چپ انقلابی سابق را آلوده به خود کرده است.
نتیجه اینکه؛ کسانی که این جنگ جنایتگرانه را دو طرفه قلمداد می کنند و یا به پرتاب چند موشک حماس معترضند و بر دریائی از جنگ وحشیانه اسرائیل علیه خلق فلسطین چشم می بندند، و یا چون احمقی نژاد خواهانه نابودی یهودیان می باشند، همگی از مبلغین سیاست های بغایت ضد انسانی می باشند. در واقع هر کسی که یک طرف این جنگ را به نفع طرف دیگر( که تروریست خواندن مقاومت فلسطینیان مد نظر آنان می باشد) قلمداد کند، بر اقیانوسی از بربرمنشی چشم بسته و نباید نام انسان بر خود نهد، چه رسد به انقلابی.
باید بدون درنگ خواهان توقف فوری جنگ بود- باید بی درنگ خواهان خروج بدون قید وشرط قوای اشغالگر ارتش صهیونیستی از مناطق اشغالی فلسطین بود- باید خواهان پرداخت غرامت جنگی در ازای کشتار و نابودی موسسات و اماکن مسکونی مردم فلسطین بود- باید خواهان تشکیل فوری دادگاه نورنبرگ علیه جنایات جنگی دولت صهیونیستی اسرائیل بود. تا خلق فلسطین قادر شود در فضائی بدور از جنگ و خونریری سرنوشت خویش را به دست خودشان تعیین رقم زنند."
در گوتنبرگ نیز بیش از 5000 نفر دست به تظاهرات زدند ودبیر اول حزب کمونیست سوئد اندرش کارلسون در طی سخنرانی خود ضمن اشاره به اقدام شجاعانه و انسان دوستانه هوگو چاوز مبنی بر اخراج سفیر اسرائیل از ونزوئلا، خواهان تحریم اسرائیل و بستن سفارت صهیونیستها توسط دولت سوئد گردید. شعار تحریم همه جانبه اسرائیل و همدردی و همبستگی با ملت رزمنده فلسطین شوری خاص به تظاهرات میداد. این مارش همبستگی با سرودهای رزمی وبا موفقیت به پایان رسید.
در هلسینگ بورگ نزدیک به 2000 نفر و درمالمو بیش از 3000 نفر درتظاهرات شرکت کردند و با فریاد خواست محکومیت و تحریم اسرائیل و متوقف کردن قتل عام مردم غزه همبستگی عمیق خود را نسبت به ملت رزمنده فلسطین ابراز داشتند.
در نورشوپینگ نیز نزدیک به 800 نفر شرکت کردند و تظاهرکنندگان یکدل ویکصدا زنده باد فلسطین نابود باد صهیونیسم ، جنایت ازعراق تا فلسطین، کشتنار غزه را متوقف کنید، اسرائیل را تحریم کنید فریاد زدند و درپایان با سخنرانی نماینده حزب کمونیست سوئد پایان یافت. رفیق سخنران نماینده حزب کمونیست با تروریست و ضد بشر نامیدن دولت اسرائیل خواهان قطع روابط دولت سوئد با رژیم صهیونیستی گردید......
رفقا و هواداران حزب ما در هر شهری که حضور داشتند فعالانه با بسیج مردم در تجمعات اعتراضی شرکت نموده و به سهم خویش همبستگی و همدردی خود را نسبت به خلق فلسطین ابراز داشتند.
آلمان
روزشنبه سوم ژانویه تظاهرات با شکوهی درمیدان ادئون پلاتز شهر مونیخ توسط جنبش ضد جنگ و فعالین جنبش صلح برگزارگردید .تظاهرکنندگان با فریادهای بلند خشم خود را نسبت به بمباران وحشیانه غزه توسط رژیم نژادپرست اسرائیل ابرازداشتند و خواهان متوقف شدن این کشتار و توحش و بربریت ضد بشری علیه مردم بیگناه فلسطین گردیدند. درپایان تظاهرات ،قطعنامه ای درمحکومیت این کشتار و همینطور انتقاد به سکوت و برخورد روباه صفتانه دول " متمدن اروپایی" نظیر دولت آلمان درمورد این
فرانکفورت
روز جمعه 9 ژانویه بیش از 12000 نفر دردفاع از مردم غزه به خیابان آمده و با شعارهای کوبنده در محکومیت دولت نژادپرست و صهیونیستی اسرائیل افکارعمومی را به خود جلب نمودند. این تظاهرات به همت دهها سازمان و حزب و شبکه های ضد جنگ امپریالیستی سازماندهی گردید. تحریم اسرائیل، توقف فوری بمباران و کشتار مردم درغزه، همبستگی با خلق فلسطین ..... از جمله شعارهائی بود که درباندرولها، پلاکاردهها و یا ازطریق بلندگو فریاد زده میشد. رفقا و هوادران حزب با شرکت در این تظاهرات و پخش اعلامیه به زبان آلمانی همبستگی خود را نسبت به خلق فلسطین ابرازداشتند.
همبستگی سلطنت طلبان آدمخوار با صهیونیستها
روز یکشنبه 11 ژانویه حدود 100 نفر از صهیونیستهای اسرائیل همراه با هواداران سلطنت پهلوی درحمایت از کشتار و بمباران غزه و درهمبستگی با رژیم آدمخوار و فاشیست و نژادپرست اسرائیل درفرانکفورت دست به تظاهرات زدند که با افشای بی امان صدها تن از افراد مترقی و بشردوست و مخالف صهیونیسم وتروریسم دولتی اسرائیل مواجه شدند. سلطنت طلبان که رویای احیای مناسبات گذشته را در سرمی پرورانند وحامی بمباران وتجاوز نظامی اسرائیل به ایران هستند یکباردیگر نشان دادند که اینها برعکس تئوریها و ادعاهای یک سری روشنفکر مزدور و خودفروخته و دلال صفت ایرانی هیچگونه تغییری نکرده و همان آدمخواران ضد بشر گذشته هستند وژست و ادعای نوه رضا خان قلدر، رضا نیم پهلوی نیز در دفاع از" دموکراسی و حقوق بشر" پوچ و مضحک است و نمی تواند کسی جز عده ای اجنبی پرست را با خود همراه کند. چه بیشرمانه است وقتی از آزادی و احترام به حقوق بشر سخن رود اما همزمان از قتل عام مردم و پاشاندن فسفر سفید بر فراز غزه به دفاع برخاست. ننگتان باد!
درآکسیون اعتراضی علیه این تظاهرات ضدبشری رفقای وهواداران حزب ما فعالانه شرکت داشتند.
برلین
روز شنبه 10 ژانویه بیش از 12 هزارنفر درتظاهرات علیه اسرائیل و درحمایت ازخلق فلسطین،شرکت کردند و خواهان توقف فوری بمباران و محاصره غزه شدند. این تظاهرات توسط شبکه ضد جنگ و دهها حزب و سازمان صلحدوست سازماندهی گردید. در دویسبورگ نیز بیش از 12000 نفر به خیابان آمده و تجاوز بربرمنشانه غزه را محکوم کردند. تظاهراتی به این گستردگی دراین شهر بیسابقه بوده است. در هامبورگ وشماری از شهرهای دیگرآلمان نیز تظاهراتهای مشابه ای علیه دولت تروریستی و نژادپرست اسرائیل صورت گرفت.
حزب کارایران(توفان) طبق سنت همیشگی اش از همان آغاز حمله به غزه با انتشار سریع و فوری اعلامیه به فارسی و انگلیسی و آلمانی این جنایت وحشیانه را محکوم نمود وبا صدور بیانه مشترک با احزاب و سازمانهای م ل بین المللی و صدور اعلامیه های افشانه گرانه و رهنمود صریح و روشن به رفقا و هوادران و همه صلحدوستان و نیروهای مترقی در برگزاری تظاهرات و آکسیونهای اعتراضی به وظیفه انترناسیونالیستی خود عمل نمود. انتشار و صدور متوالی شماری از بیانیه های تحلیلی در دفاع قاطع از خلق فلسطین و افشای امپریالیسم و صهیونیسم بیانگر این مدعاست.

26 دی،سی امین سالروز فرار شاه


سی سال پیش در 26 دی ماه سال 1357 محمد رضا شاه پهلوی به دنبال تظاهراتﻫﺎﻯ میلیونی و مستمر مردم فرار را برقرار ترجیح داد و ایران را ترک کرد. در آن روز تاریخی درفرودگاه مهرآباد چشمان بسیاری که رفتن شاه را از کشور، آغاز پایان خویش می دیدند، گریان شدند. فرارشاه ازکشور را می توان نقطۀ عطفی درروند انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران قلمداد کرد. ازاین تاریخ به بعد تحولات اوضاع ایران دیگر لحظه به لحظه شد و کسی نمی توانست تحلیلی از فردای شرایط انقلابی آن روز به دست دهد. محمدرضا شاه مدتی کوتاه قبل از خروجش ازکشور پیام معروف خود را مبنی بر این که "صدای انقلابتان را شنیدم" فرستاد تا شاید گامﻫﺎﻯ کوبندۀ انقلاب را ازحرکت باز دارد. اما این حربه نیز همانند دیگر اقدامات رژیمش دیگر اثری نداشت. پاسخ او " توبۀ گرگ، مرگ است" بود و بس.
فرار شاه ازکشور با موافقت امپریالیسم آمریکا و چه بسا با پیشنهاد وی بود. بی جهت نبود که آمریکا عامل خود ژنرال هویزر را به ایران فرستاد تا درکوتاه مدت به رتق وفتق امور بپردازد تا درصورت پیروزی انقلاب ــ که دیگر کسی را بر آن شک نبودــ به منافع حیاتیﺍش ضربهﺍی وارد نیاید. پس ازفرار شاه زمام امور کشور درکنار دولت مستعجل به دست امرای ارتش افتاد. اسنادی که درسالﻫﺎﻯ گذشته تحت عناوین "اعترافات"، "خاطرات" و " گفتگوها" اززبان خود این آقایان به انتشاررسیده است، به وضوح نشان دهندۀ این است که سران رژیم و امرای ارتش تا چه حد درخیانت سقوط کرده و چه ید طولانی در وابستگی و وطن فروشی داشتند.
اگرچه فرارشاه ازکشور و سقوط رژیمش به پیروزی و بهروزی خلق ستمدیدۀ ما منجر نگشت و اکنون بعد از سی سال از وقوع انقلاب فقر و بیکاری، شکاف طبقاتی، فساد و دزدی، فحشاء و اعتیاد، سرکوب و اختناق سیاسی و عدم امنیت اجتماعی درایران گسترش یافته است، علیرغم این، اما این روز، روز 26 دی یکی از ایام افتخار آفرین و درخشان مبارزات مردم ماست و باید آن را گرامیداشت. دور نخواهد بود که کارگران و زحمتکشان ایران زهر تلخ 26 دی ماه 1357 را به رژیم سراپا خیانت و جنایت سرمایهﺩاری جمهوری اسلامی بچشاند. به امید چنین روزی.
روز 26دی یکی از ایام افتخار آفرین و درخشان مبارزات مردم ماست و باید آن را گرامیداشت

گلزار خاوران شعله ای نیست که خاموش گردد




گزارشات رسیده حاکی از آن است که جلادان جمهوری اسلامی این قاتلان هزاران جوان پر امید و آزادیخواه ایران درخلال هفتۀ پایانی دی ماه از روز جمعه 20 دی تا جمعه 27 دی ماه بخشی از گورهای قربانیان کشتار دسته جمعی تابستان و شهریور 1367 را با بولدوزردرهم ریخته و با ریختن خاک تازه و کاشتن درخت، سیمای آن را تغییر داده تا ازاین طریق آثار جنایت هولناک فاجعه اعدامﻫﺎﻯ وحشیانه و جنون آمیز سالﻫﺎﻯ 60تا 67 را بپوشانند.
بازماندگان قربانیان کشتاردسته جمعی هرتابستان با دستهﻫﺎﻯ گل به گلزارخاوران آمده و بر مزار عزیزانشان به گفتگو با یکدیگر پرداخته و یاد و خاطرۀ آنها را گرامی می دارند. خانوادهﻫﺎﻯ قربانیان سال 67 هر تابستان به رغم تهدیدات و ضرب و شتم مأموران دولتی تجمع کرده و این امر درسالﻫﺎﻯ اخیر به یک سنت مبارزاتی علیه رژیم جمهوری اسلامی تبدیل شده است. به یمن امکانات الکترونیکی و تسهیل ارتباطی بین داخل و خارج کشور این تجمعات در عرصۀ بین المللی نیز انعکاس نسبتاً خوبی داشته و همین امر رژیم را به وحشت مرگ انداخته است. رژیم جمهوری اسلامی همواره ازاین که گورستان خاوران به عنوان سند جنایت تاریخ نظام سرمایهﺩاری اسلامی میدانی برای مبارزه و افشاگر زشتی سیمای سیاسی دستگاه حکومتی است، هیچ گاه نگرانی خویش را ازاین امر پنهان نکرده و با ترفندها و حیل مختلف سعی در تخریب و پاکسازی آن داشته است.
جمهوری اسلامی به آیندهﺍش بیمناک است. ازتنفر بازماندگان قربانیان کشتار بیرحمانۀ سالﻫﺎﻯ 60 و 67 نسبت به خود آگاهست. حضورهرسالۀ خانوادهﻫﺎ در گلزارخاوران و گسترش همبستگی با این عزیزان رژیم را به وحشت انداخته است. حضور فیزیکی خانوادهﻫﺎ درخاوران حتا اگر هیچ اقدام سیاسی در آن محل صورت نگیرد جنایت و قساوت رژیم تبهکار اسلامی را که هزاران تن از جوانان میهن را بدون هیچ گونه محاکمهﺍﻯ تیرباران کرده و درشبﻫﺎﻯ قیرگون آن سالﻫﺎ اجساد خونین را درخاوران پرتاب نمود، یادآوری میکند. رژیم تجمع خانوادهﻫﺎﻯ قربانیان در خاوران را محاکمۀ سیاسی خویش تلقی میکند و این خطر را می بیند که دراثر رشد و گسترش چنین تجمعات اعتراضی مشکلات بزرگی برایش فراهم گردد. رژیم جمهوری اسلامی نسبت به منافع طبقاتی خود آگاهانه و نقشه مند عمل میکند. هرحرکتی که بخواهد نطفۀ تشکل را به خود گیرد آن را درنطفه خفه میکند. حتا اگر چنین اقدامی در راستای همسوئی با ادعاهای "انسان دوستی" خود رژیم باشد. تعرض به مادران صلح در تهران که درحمایت و هم بستگی با مردم غزه به میدان آمده بودند نشان ازبیم و وهراس رژیم ازشکل گیری تشکل دارد. رژیم از تشکل یابی مردم درتمام عرصهﻫﺎﻯ صنفی سیاسی و فرهنگی و اجتماعی می ترسد و تخریب خاوران نیز درهمین کادر قابل بررسی است. گلزارخاوران سمبل مقاومت و یادگارمبارزین و انقلابیون راه آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی است واین سند جنایت هولناک همواره باید زنده بماند و همگان به ویژه نسل جوان از کم و کیف این فاجعه آگاهی یابد.
اعتراضات گوناگونی تاکنون علیه تخریب گلزارخاوران صورت گرفته است. سازمان عفو بین‌المل نیز طی نامهﺍﻯ از جمهوری اسلامی خواسته است:
» سریعا به تخریب صدها گور فردی و جمعی بی نام و نشان در گورستان خاوران پایان دهد و تضمین کند که این محل حفظ خواهد شد. هم چنین تحقیقات قانونی بی طرفانه، جامع و مستقل در این گورستان و درباره اعدامﻫﺎﻯ دسته جمعی سال ١٩٨٨ در ایران را که "کشتار زندانیان" نامیده می شود و سالﻫﺎست به تأخیر افتاده است، آغازنماید. «
کميسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد علاوه بر تأکيد بر حق خانوادهﻫﺎﻯ قربانيان برای دادخواهي، درخواست کردند "که مقامات سازمان ملل در جريان ملاقاتﻫﺎيشان با مسئولان جمهوری اسلامی بخواهند که به آزار و اذيت خانوادهﻫﺎ پايان داده شود."
لیکن نباید به این اعتراضات تا همین حد بسنده کرد. باید از تلاش همۀ خانواده ها حمایت کرد. حزب ما از همۀ گروهﻫﺎ و احزاب و سازمانﻫﺎ و شخصیتﻫﺎﻯ سیاسی می خواهد هر یک به سهم خود علیه تخریب گلزار خاوران دست به فعالیت زنند و اجازه ندهند رژیم تبهکار جمهوری اسلامی به اهداف کثیفش دست یابد.
گلزارخاوران سند مخالفت با جمهوری اسلامیست و شعله ای نیست که خاموش گردد.
گلزار خاوران سند جنایت و محاکمه کلیت نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی و سمبل مقاومت و ایستادگی است.

۱۳۸۷ بهمن ۹, چهارشنبه

تجمع اعتراضی کارگران ساميکو صنعت همدان به عدم پرداخت طلب شش ماهه حقوق خود بعد از هفت سال


خبرگزاري کار ايران : کارگران شرکت ساميکو صنعت همدان پس از گذشت 7 سال از تعطيلي کارخانه و بلاتکليفي خود، براي چندمين بار در مقابل خانه کارگر استان تجمع کردند.تجمع‌‏کنندگان با بيان اين‌‏که شرکت ساميکو صنعت در سال 81 به رغم توليد بالا اعلام ورشکستگي کرد، گفتند: 360 نفر نيروي انساني شامل 160 کارگر رسمي و 200 کارگر قراردادي در زمان تعطيلي در اين شرکت فعاليت داشتند که به دليل سو‌‏ء مديريت 6 ماه حقوق دريافت نکرده بودند.کارگران معترض شرکت ساميکو صنعت اظهار داشتند: به رغم پيگيري و مراجعه کارگران به مسوولان کشوري و استاني، هنوز هيچ اقدامي در جهت رفع مشکلات کارگران اين شرکت انجام نگرفته است و مسوولان اين موضوع را به مديران استان همدان ارجاع داده‌‏اند که تاکنون پاسخ قانع‌‏کننده‌‏اي در اين زمينه دريافت نشده است.

۱۳۸۷ بهمن ۸, سه‌شنبه

1500 كارگر ني بر در نيشكر هفت تپه دراعتصاب


آژانس ايران خبر : روز2شنبه سومین روزبرپایی اعتصاب بیش از1500نفرازکارگران نی بردرشرکت نیشکرهفت تپه بود.این کارگران درشرایط بسیارسختی درکارخانه مشغول هستند و اكثر آنها ازكارگران غير بومي اند . ازدیگرشرایط سخت آنها فصلی بودن قراردادشان وشرایط سخت وغیرانسانی کارشان می باشد.مطالبات فعلی کارگران پرداخت بموقع حقوق ودریافت پاداش سالانه نی بری می باشدکه تاکنون پرداخت نشده است . ازاین روکارگران اعلام نمودند که تامحقق نشدن مطالباتشان ازسوی شرکت به اعتصاب خودادامه خواهند داد.

۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

15میلیون نفر زیر خط فقر در ایران

چندی پیش معاون اقتصادی معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهوری گفت: «طبق شاخص اقتصادی اعلام شده حدود 20 درصد جمعیت زیرخط فقر هستند. این شاخص برای جامعه اسلامی که اخوت حرف اول را می زند خوب نیست. این در صورتی است که دولت هر سال چهار تا پنج هزار میلیارد دلار کالاهای اساسی را توزیع می کند اما باز نیز گروهی بهره مند نیستند.»علی عسگری در میزگرد اقتصاد تشکل های دانشجویی در محل نهاد نمایندگی مقام رهبری در دانشگاه ها افزود: «همچنین بیش از 60 درصد درآمد در اقتصاد دست 20 تا 30 درصد جمعیت است و بقیه درآمد دست افراد دیگر است و این همان توزیع نابرابر فرصت هاست.»براساس اعلام معاون اقتصادی معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهوری، 14 تا 15 میلیون نفر زیر خط فقر هستند و این اظهارنظر تاییدکننده دیدگاه کسانی است که معتقدند 15 میلیون فقیر داریم و آمار 9 میلیون نفری تعداد فقرا که برخی نهادهای دولتی اعلام کرده اند خوشبینانه است و آمار واقعی فقرا بیش از این رقم است. در عین حال برخی کارشناسان معتقدند که تعداد 14 تا 15 میلیون نفر فقیر اعلام شده توسط علی عسگری معاون اقتصادی معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهوری شامل افرادی است که زیر خط فقر خشن هستند و تعداد فقرا حدود 50 درصد جامعه است و 70 درصد جامعه با 40 درصد امکانات و درآمد کشور زندگی می کنند و این شکاف شدید طبقاتی و توزیع درآمد نامناسب باعث شده که افراد فقیر افزایش یابند و طبقه متوسط کوچک شود و گروهی کوچک با درآمد بالا و امکانات زیاد و اکثریت با درآمد کم و فقر زندگی کنند.بنا به نظر برخی کارشناسان، تعداد فقرا بین 9 تا 15 میلیون اعلام شده است. عده ای از صاحبنظران تعداد افراد زیر خط فقر خشن یا گرسنگی را دو میلیون نفر و افراد زیر خط فقر را 15 میلیون نفر اعلام کرده اند. طبق برنامه های دولت، مرجع رسمی اعلام خط فقر کشور وزارت رفاه است اما به عقیده کارشناسان با وجود تلاش های صورت گرفته به علت مشکلات ساختاری و نبود آمار و سیستم شناسایی افراد فقیر، وزارت رفاه در سال گذشته و در سال جاری رقم خط فقر را مشخص نکرده است.باوجود آمارهای متفاوتی که از سوی کارشناسان در مورد خط فقر اعلام شده و برخی کارشناسان خط فقر مطلق را در تهران 395 هزار تومان و در مناطق شهری 160 هزار تومان اعلام کرده اند، وزیر رفاه اعلام کرده خط فقر شدید 28 هزار تومان در ماه یا یک دلار در روز است و اعلام خط فقر و فقر نسبی دردی را دوا نمی کند و ما باید خط فقر خشن را تعریف کنیم. در عین حال تعیین حداقل دستمزد کارگران با توجه به تورم موجود هرگز نتوانسته با تورم همپوشانی داشته باشد و همواره میزان تورم بیشتر از افزایش دستمزد ها بوده است.

خط فقر در شهرها چهار برابر حداقل دستمزد کارگران

سرمایه : دبیر شورای هماهنگی کارفرمایان کشور خط فقر 780 هزار تومانی شهرها را حدود چهار برابر حداقل دستمزد 220 هزار تومانی کارگران اعلام کرد و گفت: «هیچ تعادلی بین این دو رقم وجود ندارد.»
عباس وطن پرور در گفت وگو با مهر در ارتباط با این سوال که آیا می توان دستمزدی را برای کارگران تعیین کرد که به انتفاع هر دو گروه کارگر و کارفرما منجر شود، گفت: «واقعیت این است که با توجه به بدنه سنگین دولت و تعیین دستوری حداقل دستمزد در پایان هر سال، ما نمی توانیم دستمزدی براساس واقعیت ها داشته باشیم.»
دبیر شورای هماهنگی کارفرمایان کشور با بیان این مطلب که امروز خط فقر در شهرها 780 هزار تومان است، اظهار داشت: «نمی توان بین حقوق پایه 220 هزار تومانی و خط فقر 780 هزار تومانی تعادل برقرار کرد و در واقع انجام این هماهنگی غیرممکن است.» دبیر شورای هماهنگی کارفرمایان کشور خاطرنشان کرد: «کارگران از ما به عنوان کارفرما انتظار دارند معاش آنها را تامین کنیم ولی از سویی ما نیز از دولت انتظار داریم تا جلو واردات بی رویه را بگیرد.» به گفته وطن پرور با توجه به اینکه واردات بی رویه در کشور رو به گسترش است، رغبت و تمایل صنعتگران و کارفرمایان ایرانی برای تولید کم شده به عنوان نمونه واردات پرتقال از ترکیه و مصر، واردات انگور و گلابی نیز از چین باعث بروز مشکلاتی برای تولیدکنندگان داخلی شده است.

کارگران نازنخ در برابر نهاد رياست جمهوري تجمع کردند

صبح امروز حدود 280 نفر از کارگران کارخانه نازنخ قزوين مقابل نهاد رياست جمهوري تجمع کردند.به گزارش "ايلنا"، يکي از تجمع کنندگان درباره علت اين تجمع اظهار داشت: اين کارگران در اعتراض به پرداخت نشدن حقوق 4 ماه گذشته و دريافت نکردن بن کالاي سال گذشته دست به اين تجمع زده‌‏اند.وي افزود :کارگران روز گذشته به تهران آمده و شب گذشته را در خيابان به صبح رساندند. همچنين برق کارخانه نيز در حال حاضر قطع است و با کمبود مواد اوليه مواجه هستيم.يکي ديگر از کارگران اين واحد نيز گفت: صبح امروز کارگران به وزارت صنايع نيز مراجعه کردند که نتيجه‌‏اي در بر نداشت و از همين رو کارگران تصميم به برگزاري تجمع مقابل نهاد رياست جمهوري گرفتند.

۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

مصاحبه با جبهه خلق برای رهائی فلسطین(PFLP) پیرامون تجاوز اسرائیل به غزه



" ما یک ملتیم، یک خلقیم، دارای یک آرامانیم، تمام طرحهای دشمن برای دفن کردن وحدتمان با شکست روبرو خواهد شد"

مصاحبه ای که از نظرتان میگذرد توسط خبرگزاری ترکیه،سرویس " ماان نیوز" در 17 ژانویه با یکی از سخنگویان جبهه خلق برای رهائی فلسطین صورت گرفت.اصل مصاحبه را می توان از طریق تارنمای رسمی این جبهه تهیه نمود.
این مصاحبه قبل از وقوع آتش بس دربحبوحه بمبارانهای وحشیانه اسرائیل انجام گرفت و بازتاب دهنده فضای دهشتناک و کشتار بربرمنشانه کودکان و زنان و مردم غیر نظامی است. درنبرد غزه شاخه نظامی جبهه خلق برای رهائی فلسطین« بریگاد ابو علی مصطفی« نیز حضور فعال داشته و کوچه به کوچه و با تمام قوا علیه متجاوزین صهیونیست می جنگید و همزمان با پرتاب موشک به آن سوی خط سبز دشمن را هدف می گرفت. آنچه دراین مصاحبه طرح میگردد بیان یگانگی ووحدت پولادین یک ملت مصمم درمقابل هیولای صهیونیسم و استعمار است. دراین نبرد افسانه ای، جبهه خلق برای رهائی فلسطین که یک جبهه لائیک و سکولار و تحت رهبری چپ های فلسطینی پیرو زنده یاد جرج حبش است، درکنار سازمان حماس و سایر تشکلات فلسطینی چون تن واحد علیه دشمن مشترک رزمیده وبرتقویت وحدت تمام نیروهای مقاومت تاکیدنموده است.حال شما به سیاست و تاکتیک این جبهه که درصحنه نبرد حضور زنده دارد تعمق کنید و آن را با موضع گیریها و اراجیف تعدادی از فرقه های مالیخولیا زده ایرانی که تمرکز را بر تفرقه ، مسائل فرعی و خط کشی علیه اسلام و سازمان حماس گذاشتند و بیشرمانه علیه جنبش مقاومت فلسطین لجن پاشیدند، مقایسه نمائید تا بیشتر به عمق ورشکستگی، بی مسئولیتی و ماهیت سیاستهای آنارشیستی و ارتجاعی آنان که درقالب « جنگ دوقطب ارتجاع« تبلیغ میگردد، پی ببرید. اینک به اصل مصاحبه توجه کنید.
سرویس ما ان نیوز
جبهه خلق برای رهائی فلسطین دلیل این تهاجم عظیم اسرائیل علیه غزه را چگونه می بیند؟
پاسخ: اسرائیل جنایت و کشتار علیه خلق ما رابراساس اهداف تاریخی خود آغازکرد. این تهاجم کوششی بود برای نابودی و امحاء مقاومت فلسطین بویژه درغزه و شبیه به همان اعمالی که درلبنان در2006 انجام دادند. هدف این اقدام جداکردن جنبش مقاومت از مردم و نابودی آن و تلاش برای دفن کردن آرمان فلسطین و حقوق خلق ما می باشد. نقشه اسرائیل علیه خلق ما،حقوق ما و نابودی جنبش مقاومت فلسطین تنها با تائید آمریکا، رژیمهای مختلف عربی و بخشی از " رهبری فلسطین" می تواند اجرا گردد. اسرائیل به رغم تمام اعمال جنایتکارانه و قتل عام مردم که یاد آور سال 2006 درلبنان است، اما ازنور و پایداری درجنبش مقاومت ما که هسته اصلی را تشکیل میدهد، خواهد آموخت. تهاجم اسرائیل هرگز بر قاطعیت و مصمم بودن ما برای حق بازگشت، برای تعیین سرنوشت و کسب استقلال پیروز نخواهدشد.
سرویس ما ان نیوز
آیا حملات هوائی، دریائی و زمینی اسرائیل بخاطر موشک پراکنی حماس است ؟
پاسخ: پرتاب موشک سمبل واقعی اعتراض و مقاومت ما علیه قوای اشغالگر است. این امر بطور مستمر حضور اشغالگر را بعنوان اشغالگر یادآوری میکند. این مهم نیست که چطور آنها ما را درمحاصره، قتل عام و یا حصار به دور ما میکشند و به انکار ما و حقوق بشر می پردازند لیکن باوجود اینها همه به مقاومت خود ادامه میدهیم. ما بطور قاطع ازحقوق بنیانی خود دفاع میکنیم و اجازه محو آن را نمی دهیم. تا زمانیکه یک موشک بسوی قوای اشغاگر پرتاب میشود، بازتاب زنده بودن خلق ما، مقاومت ما و موضوع ماست. به همین دلیل انها پرتاب موشک ما را نشانه میگیرند. پرتاب موشک، قوای اشغالگر را بی ثبات ومتزلزل میکند. زیراهرموشک یک عمل فیزیکی ازسوی مقاومت علیه اشغال، قتل عام و جنایت وتجاوز آنها به خلق ماست.هرپرتاب موشک حامل پیامی است مبنی براینکه" ما راه حل" آنها را که بر انکار موجودیت و الغای حقوق ماست، نمی پذیریم.
سرویس ما ان نیوز
آیا انتخاباتی که در اسرائیل درپیش است نقشی درتصمیم آنها برای حمله به غزه دارد؟
پاسخ: انتخابات اسرائیل مطمئنا دراین رابطه اهمیت دارد. اینکه حزب "کادیما وبویژه لیوینی" و باراک دراثر پاگذاشتن براجساد خونین هزار فلسطینی تقویت میشود و اینکه این اقدام موجب شادمانی و امر مثبتی درکارزار انتخاباتی محسوب میگردد، بازتاب دهنده سرشت اسرائیل و صهیونیسم است.
سرویس ما ان نیوز
آیا اعضای جبهه خلق برای رهائی فلسطین « بریگاد ابو علی مصطفی« درپیکار علیه ارتش اشغالگر فعال بوده اند؟
پاسخ: «بریگادابو علی مصطفی« هرروزه و پیوسته علیه اسرائیل موشک پرتاب کرده است. اما آنها بیشتر درجای دادن بمب در جاده ها، در اتوموبیل ها و این قبیل بمبها که بطورجدی تانکها ووسایل نقلیه قوای اشغالگر را ویران و یا آسیب رسانده است، فعال بوده و خود را نشان داده اند. رزمندگان «بریگاد ابوعلی مصطفی« درتمام نبردها و درتمام سطوح شرکت دارند. این عملیات درهمکاری تنگاتنگ با تمامی نیروهای مقاومت علیه قتل عام و جنایت دشمن صورت میگیرد.
سرویس ما ان نیوز
تحت چه شرایطی جبهه خلق برای رهائی فلسطین از آتش بس با اسرائیل حمایت میکند؟
پاسخ: ما با آتش بس( از 19 ژوئن تا 19 دسامبر) مخالفت کردیم. زیرا این امر برای خلق ما خطرناک بود. ما بر این نظریم که تحلیل ما درنهایت دراین مورد صحیح بوده است. اسرائیل با توسل به قتل و تجاوز و توجیه اقداماتی نظیر حمله هوائی در4 نوامبر و به قتل رساندن پنج تن از اعضای مقاومت و یک نفر غیرنظامی زمینه های پایان باصطلاح پیمان آتش بس را فراهم آورد. این همان هدفی بود که آنها درسر داشتند و همواره درخلال دوره آتش بس یک حمله هوائی را نقشه می کشیدند.
نیروی مقاومت همواره باید بطور متحد تصمیم بگیرد که چه تاکتیکی درهرلحظه ای اتخاذ باید گردد.ما خواهان پایان کشتار مردم، متوقف کردن قوای اشغاگر و گشودن بی قید وشرط تمام مرزها بویژه گذرگاه« رافاه« و پایان محاصره خلق هستیم. لیکن ما بخاطر آتش بس، برسر حقوق بنیانی، برسر حق مقاومت و حق دفاع از خلق و حق بازگشت به میهن، حق ما برای تعیین سرنوشت و استقلال سر آشتی نداریم، امری که اسرائیل بدنبال آن است.
سرویس ما ان نیوز
چه رابطه ای امروز بین حماس و جبهه خلق برای رهائی فلسطین وجوددارد؟
پاسخ: ارتباط بین حماس و جبهه خلق برای رهائی فلسطین از طریق مقاومت کنونی بیان میشود.
سرویس ما ان نیوز
اما جبهه خلق برای رهائی فلسطین یک جنبش سکولار است. آیا این امر مشکل درهمکاری با حماس که اعتقاد به یک جامعه اسلامی و دولت اسلامی دارد، ایجاد نمی کند؟
پاسخ: ما و حماس، هردو به اردوی مقاومت تعلق داریم، اردوی مقاومتی که از خلق ما، موضوع ما و حقوق بنیانی ما دفاع میکند. ماو حماس، هردو مذاکرات و همکاری با قوای اشغالگر را که راه حلش براساس انکارموجودیت و حقوق ماست، رد میکنیم. ما هردو نیرو بطور متحد علیه کشتار و قتل عام خلق فلسطین، پیکارمیکنیم. آنچه که اکنون جاریست، ما را متحد میکند، اتحاد درنبرد برای خلق ما، برای موضوع ما و برای حقوق ما.
سرویس ما ان نیوز
برای اینکه به موضوع برگردیم، نظر جبهه خلق برای رهائی فلسطین درمورد مشروعیت محمود عباس چیست؟ مدت زمان ریاست جمهوری وی در9 ژانویه به پایان رسیده است.
پاسخ: تنها مشروعیت فلسطینی، مشروعیتی که معنائی درشرایط کنونی دارد، مشروعیت بر آمده ازجنبش مقاومت است. تعریف اتحاد ملی چنین است:
نبرد علیه قوای اشغالگر و علیه تجاوزش به خلق ما، دفاع ازخلق ما و حقوقش.اکنون «حکومت خودگردان فلسطین «
فاقد مشروعیت است. مشروعیت ازطریق متکی به اصول محکم مقاومت مردمی علیه جنایت قوای متجاوز، بدست می آید.
سرویس ما ان نیوز
آیا نظر جبهه خلق برای رهائی فلسطین درشرایط کنونی متمرکز شدن بر نواحی نوارغزه و توجه کمتر به سیاست داخلی است؟ یا اینکه مسئله سیاست فلسطینی مهمتر از هرچیزی است؟
پاسخ: مقطع کنونی برای نهضت ملی فلسطین و موضوع فلسطین که درمقابل دشمنی قرار دارد که که کمر به نابود خواست ما بسته است، تعیین کننده می باشد. سئوالی که برای همه طرح است این می باشد که آیا باید درمقاومت شرکت جست یا درکنارایستاد و ناظر بر ادامه حمله بود. تمام مشروعیت فلسطین درشرایط فعلی بر اساس پاسخ به این سئوال تعیین میشود.
سرویس ما ان نیوز
وضعیت جبهه خلق و سایر سازمانهای مقاومت در نواحی رود اردن چگونه است؟
پاسخ: نواحی رود اردن هم به نوع دیگری تحت محاصره است. تحت محاصره و اشغال با 11000 زندانی سیاسی ، تصرف متوالی زمین و بنا کردن خانه های مسکونی و کشیدن حصار و جنایتهای دیگر علیه خلق ما.
اسرائیل از طریق کشتار مردم در غزه می خواهد نگاهها را از نواحی رود اردن دور کند تا تصرف هر چه بیشتر زمین و حمله را در آنجا عملی نماید.
ما اجازه تجزیه خلقمان در نواحی رود اردن ونواحی غزه را همچون فلسطین سال 1948( فلسطینیهای ساکن در اسرائیل) و در تبعید را نمی دهیم.
سرویس ما ان نیوز
آیا جبهه خلق برای رهائی فلسطین انتظار پیوستن فلسطینیهای خارج از غزه به مقاومت علیه اشغال را بخصوص با توجه به بیرحمی اسرائیل در شرایط کنونی در غزه را، دارد؟
پاسخ :ما یک ملتیم، یک خلقیم، تمام نقشه دشمنان برای دفن کردن اتحادمان با شکست مواجه خواهد شد.
ما پیروزیمان را تامین و اتحاد درون خلقمان را برای کشورمان با قاطعیت و مقاومت برای کسب حقوق ملی ، حق برگشت به میهن ، حق تعیین سرنوشت، برای آزادی، رهائی ملی و استقلال تضمین خواهیم کرد.

*****************
نقل از توفان الکترونیکی ارگان الکترونیکی حزب کارایران شماره 30 بهمن ماه 1387
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org

۱۳۸۷ بهمن ۳, پنجشنبه

افزايش بيكاري در سطح استان قزوين /نزديك به 80 درصد از نيروي كار كشور كارگران قراردادي هستند

دبير اجرايي خانه كارگر استان قزوين از اقدام چندين كارخانه به تعديل نيرو خبر داد.به گزارش "ايلنا"، عيد علي كريمي اظهار داشت: «كارخانه‌‏هايي متفاوت همچون تولي پرس، شيمي بهداشت و تاژ،‌‏ لوازم خانگي پارس و تيز رو اقدام به تعديل نيرو به بهانه پايان قرارداد، كرده‌‏اند.»وي افزود: «برخلاف ادعاهاي ايجاد اشتغال، شاهد افزايش بيكاري در سطح استان هستيم كه علت اصلي آن بحران اقتصادي و كاهش و افزايش قيمت مي‌‏باشد.»كريمي با اشاره به اينكه نزديك به 80 درصد از نيروي كار كشور كارگران قراردادي هستند، گفت: «با توجه به وضعيت به وجود آمده نامه‌‏هاي متفاوتي به نمايندگان استان ارسال شده است و نمايندگان استان وعده پي‌‏گيري اين موضوع را داده‌‏اند.»

۱۳۸۷ بهمن ۲, چهارشنبه

تجمع كارگران فصلي مقابل فرمانداري به دنبال تعطيلي زودهنگام كارخانه قند تربت‌حيدريه




تعطيلي زودهنگام بهره‌برداري از كارخانه قند تربت‌حيدريه، باعث تجمع كارگران فصلي اين كارخانه در مقابل فرمانداري شهرستان شد. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، منطقه خراسان، به دنبال تعطيلي زودهنگام بهره‌برداري كارخانه قند تربت‌حيدريه، طي دو روز گذشته جمع زيادي از كارگران فصلي اين كارخانه مقابل فرمانداري شهرستان تجمع كردند. يكي از كارگران معترض كه 28 سال سابقه نيز داشت در گفت‌وگو با خبرنگار ايسنا _ منطقه خراسان، گفت:‌ در چندين سال قبل كارگراني فصلي حداقل 5 ماه يعني از اواخر مهر تا پايان سال مشغول به كار بودند ولي متاسفانه به دليل سياست‌هاي اشتباه از يك سو و جايگزيني محصولات سود‌آورتر ميزان كشت چغندر قند پايين آمده و در نتيجه دو سه سال است كه كارخانه فقط 60 روز بيشتر كار نمي‌كند و موجب بيكاري زود هنگام ما مي‌شود. كارگري ديگر‌ي در اين رابطه اظهار داشت: وقتي كه فقط دو ماه برايمان حق بيمه پرداخت مي‌شود چگونه اميد بازنشستگي به موقع را با وجود كهولت سن بالا داشته باشيم؟ وي افزود: كارگراني با سوابق بالاي 30 سال خدمت با وجود بيماري ناشي از كارهاي سخت هنوز موفق به بازنشستگي نشده‌اند. يكي ديگر از معترضان گفت: در حالي كه در كارخانه قند همه كارهاي سخت و زيان آور به عهده كارگران فصلي مي‌باشد، بهتر است كارخانه تدابيري بينديشد تا آنها بتوانند از بازنشستگي پيش از موعد استفاده كنند. كارگري كه خود را جواد معرفي كرد نيز در اين خصوص اذعان كرد: بهتر است مسوولان كارخانه قند، از كارگران فصلي كه فقط دو ماه كار مي‌كنند در بخش‌هاي ديگر كارخانه استفاده نمايند و از آوردن نيروهاي جديد خودداري كنند. معاون استاندار و فرماندار شهرستان تربت حيدريه در اين زمينه در گفت‌وگو با خبرنگار ايسنا گفت:‌ در اين ارتباط چند عامل دست به دست هم داده ‌است،‌ خشكسالي، سرمازدگي و كمبود كشت چغندر توسط كشاورز باعث شده است كه كارخانه خوراك كافي جهت توليد نداشته باشد. مهندس صادقيان افزود: به دنبال آن هستيم كه با تهيه شكر خام و با كمك كارخانجات ديگر اين مشكل را حل كنيم.

۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

در گذشت 48 نفر در اثر سوء تغذیه و گرسنگی در تهران


تورم در کمین فقرا
سرمايه، سعید مدنی*: پولدارها پولدارتر و فقیرها فقیرتر می شوند. این جمله معروفی است که درباره تورم و آثار آن گفته شده است. این مساله که پدیده تورم در دولت فعلی امری عادی و جاری محسوب شده اکنون دیگر با اگر و امای حامیان دولت روبه رو نمی شود، زیرا گزارش های بانک مرکزی به طور مکرر این ادعا را تایید می کند. براساس آخرین گزارش ها نرخ تورم به بالای 25 درصد رسیده است و شاخص قیمت ها در مقایسه با زمان مشابه در سال گذشته افزایش یافته است و هنوز ایران در ردیف کشورهای با بالاترین نرخ تورم است. با چنین تصویری از عملکرد اقتصادی دولت این ادعای وزیر رفاه که تعداد افراد زیرخط فقر شدید با تعریف درآمد معادل یک دلار در روز، کاهش یافته و به حدود 49 هزار نفر در شهرها و 130 هزار نفر در روستاها رسیده را باید در ردیف دستاوردهای نوین اقتصادی قرار داد زیرا معنای این ادعا این است که اولاً فقرای ایرانی در این شتاب فزاینده رشد قیمت ها توانسته اند از زیرخط فقر رها شوند و گرسنه نمانند. این درحالی است که براساس گزارش اخیر سازمان بهشت زهرا طی 21 ماه، 48 نفر در تهران در اثر سوءتغذیه و گرسنگی فوت کرده اند. ثانیاً در حالی که قیمت مواد غذایی (براساس گزارش های رسمی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران) در طول یک سال اخیر دائماً افزایش داشته، سفره فقرای ایرانی غنی تر شده و آنها توانسته اند به رغم کاهش ارزش پول شان، سفره ای با کالری بیشتر تدارک ببینند.گفته شده تورم، موجب گسترش و تعمیق نابرابری ها، فساد مالی، تضعیف بخش های مولد اقتصاد ملی و گسترش فعالیت های واسطه ای می شود. گذشته از مسائل اقتصادی برای تورم، آثار اخلاقی ویژه ای مطرح شده که یکی از آنها نادیده گرفتن و پایمال کردن حقوق فقراست. معیار قرار دادن درآمد حداقل یک دلار در روز برای هر فرد به ادعای وزیر رفاه نه با قانون اساسی و نه شاخص های علمی فقر و نابرابری همخوانی ندارد زیرا با احتساب دریافت حداقل دو هزار کالری در روز برای هر فرد، مطابق گزارش بانک مرکزی، دهک اول و بخشی از دهک دوم جامعه چنین درآمدی ندارند. از این گذشته با در نظر گرفتن خط فقر معادل 2179 کالری در سال 1385 هر فرد شهری برای تامین مایحتاج خود نیاز به حداقل 56 هزار تومان در ماه داشته است که با در نظر گرفتن نرخ تورم طی سال های 86 و 87، این رقم به بیش از 90 هزار تومان برای هر فرد افزایش می یابد. بنابراین برخلاف آنچه وزیر رفاه ادعا کرده طی سه تا چهار سال اخیر تعداد فقرای ایرانی افزایش یافته و اقدامات عاجل برای رفع فقر و کاهش تعداد گرسنگان هنوز یکی از ضرورت های مبرم جامعه ایران باید محسوب شود.* پژوهشگر مسائل اجتماعی

۱۳۸۷ دی ۲۷, جمعه

درسهای نوار غزه و تزویرها

صهیونیستهای آدمکش اسرائیل که مانند نازیهای هیتلری رفتار می کنند با نقض قرار داد آتش بس که در ژوئیه سال 2008 با دولت قانونی ومنتخب فلسطین منعقد گردید به نوار غزه بطور غیر قانونی حمله کردند. اسرائیل بدروغ مدعی می شود که دولت قانونی فلسطین توافقنامه مشترک را نقض کرده است. این دروغ آگاهانه توسط همه دستگاههای سرکوب و تحمیق افکار عمومی در جهان به نحو تهوع آوری تبلیغ می گردد. واقعیت این است که این صهیونیستهای اسرائیل بودند که در 4 نوامبر برای نخستین بار با گشودن آتش و تجاوز به نوار غزه برای کشتار مبارزان فلسطینی به نقض قرارداد اقدام کردند. در متن قرار داد آمده است که دولت صهیونیستی باید به محاصره نوار غزه در عرض این ششماه خاتمه دهد تا بتواند یک آتش بس قابل قبول بوجود بیاید، ولی دولت صهیونیستی اسرائیل از اجرای این ماده قرارداد طفره می رود و برای فریب افکار عمومی به دروغ که طبیعت آنهاست متوسل می شود. ماههاست که صهیونیستها با همدستی عربهای ارتجاعی مردم غزه را به محاصره گرفته و مانع می شوند که مواد سوخت، غذائی ، داروئی، پزشکی و امثالهم به آنها برسد. 5/1 میلیون انسان، گروگان صهیونیستها هستند، به آنها گرسنگی می دهند تا تسلیم شوند و به ننگ تن در دهند.
حال پس از ششماه که اسرائیل از اجرای مفاد قرارداد سرباز می زند و به محاصره نوار غزه با یاری، مصر، اردن، عربستان سعودی و محمود عباس و دستگاه الفتحش، ادامه می دهد، از دولت قانونی و منتخب فلسطین می طلبد که انصراف خویش را از مبارزه با اسرائیل بپذیرد تا محاصره نوار غزه خاتمه یابد. دولت منتخب و قانونی فلسطین به حق این درخواست اسرائیل را رد کرده و به مبارزه با صهیونیستها پس از طی دوران قرارداد ادامه داده است. مردم فلسطین و سازمان حماس اشغالگر نیستند در وطن خود زندگی می کنند. تجاوزگران، صهیونیستهای اسرائیلی هستند، که همه قراردادهای جهانی را به زیر پا می گذارند.
صهیونیستها به خیال خود می خواهند سازمان حماس را از بین ببرند. ولی آنچه در فلسطین است اراده شکست ناپذیر مردم فلسطین برای مبارزه با اشغالگران است. پیروزی حماس در انتخابات، پیروزی خواسته های ملی مردم فلسطین است و باین مفهوم، هر فلسطینی ،در نوار غزه، یک حماسی، است. اسرائیلیها با مردم طرفند و نه با یک گروه خاص. مقاومت مردمی را نمی توان با بمبارانهای بی وقفه و وحشیانه درهم شکست. اکنون هفته هاست صهیونیستها بیاری امپریالیستها با تمام ساز و برگ تسلیحات مدرنشان به نوار غزه وارد شده و هر لحظه سربازان تازه نفس تری به میدان می فرستند ولی هنوز نتوانسته اند ملتی را که در گرسنگی و تشنگی به سر می برند به تسلیم وادارند. صهیونیستهای نازی برای پیشبرد مقاصدشان از بمبهای فسفری که استعمالش ممنوع است برای کشتن مردم فلسطین استفاده می کنند و برای توجیه جنایتشان بدروغ متوسل شده ،مدعی می شوند، که کشتار مردم غیر نظامی زیر سر حماس است زیرا آنها مردم غیر نظامی را سپر بلای خود کرده اند. این هم نوع جدیدی از توجیه آدمکشی است که از دارو دسته جرج بوش در عراق و تجاوز به لبنان یاد گرفته اند. بمبهای خوشه ای که صهیونیستها در لبنان استفاده کردند، تنها هدفشان، نابودی مقاومت مردم و هدف قراردادن مردم غیر نظامی بود. حاشای نفرت انگیز این واقعیت ،چهره منحوس آنها را، زیباتر نمی کند. واقعیت این است که سازمان حماس که مورد تائید و انتخاب مردم فلسطین است نیازی ندارد که خود پشت سر کسی پنهان کند، همه مردم فلسطین با اسرائیل مبارزه می کنند. این صهیونیستها هستند که باید خود را پشت ریاکاری پنهان کنند و به تزویر و جعلِ خبر بپردازند. استعمال بمب فسفری در جنگ، که تفاوتی ،میان افراد نظامی و غیر نظامی، در منطقه متراکم از جمعیت، نمی شناسد ،گواه روشنی بر ریاکاری صهیونیستهاست. انسان از این همه آدمخواری و بربریت دچار شگفتی و ناباوری می شود. هدف صهیونیستها نابودی ملت فلسطین و کشتار قومی است و نه نابودی یک سازمان خاص. مگر سازمان الفتح یک سازمان اسلامی بود که مورد نفرت صهیونیستها قرار داشت. این عجوزه( الفتح ) از آن جهت موجب لذت صهیونیستها که اجیر آنها شده است. درس این جنگ نشان می دهد که صهیونیستها و امپریالیستها تا به چه حد به حقوق بشر پایبندند. آنها مدعی اند که مخالف “اجرای“ حکم اعدامند، ولی حاضرند، میلیونها نفر را، به مرگ تدریجی محکوم کرده و آنها را سر ببرند. تزویر و ریاکاری آنها در دفاع از حقوق بشر به خوبی روشن است.
غرب “متمدن“ و غیر اسلامی شتابی ندارد که به این کشتار پایان دهد. غرب “متمدن“ ابزار دادگاه کیفری جهانی را برای دستگیر ایهود اولمرت، ایهود باراک، خانم زیپی لیونی و جرج بوش به کار نمی اندازد تا مدعی دفاع از جان انسانها شود. آنها میلوسویچها و البشیرها را می خواهند. آنها ترجیح می دهند که به بهانه پادرمیانی و مذاکرات دیپلماتیک و پیشنهادهای بی مصرف و مسخره، مسئله را آنقدر کش بدهند تا اسرائیلیها، ندا را به آنها برسانند ،که ما به اهداف خود رسیده و آماده دست کشیدن از کشتاریم. آنوقت تازه صهیونیستها حاضرند با انعقاد قرارداد اسارت آور نوار غزه را ترک کنند و محمود عباس کودتاچی را بر سر کار آورند. غرب “متمدن“ تازه آنوقت با ساز و دهل فعال خواهد شد. این نمایش تا به چه خونین و منزجرانه است.
در این میان محمود عباس به عنوان دست دراز شده صهیونیستها عمل کرد. وی به کشتار مردم نوار غزه تن در داد و از اعتراضات فلسطینیهای ساحل غربی اردن بیاری سازمان جاسوسی اسرائیل جلوگیری کرد. زندانهای خویش را از فلسطینیها پر نمود و به جمع آوری اخبار و اطلاعات برای سازمان جاسوسی اسرائیل دست زد. تمام اطلاعاتی را که اسرائیلیها به خیال خویش برای کشتار رهبران حماس و یا پایگاههای آن در دست داشتند و به بمباران آن پرداختند، جاسوسان الفتح، در اختیار آنها گذارده بودند. پلیس و دولت محمود عباس هم اسلحه و هم حقوقش را از اسرائیل می گیرد. پلیس محمود عباس، پلیس اجیر صهیونیستهاست. آیا واقعا این مزدوران می خواهند از منافع ملی فلسطین دفاع کنند؟.
محمود عباس پس از اینکه در کودتای نافرجام خود علیه نماینده اکثریت مردم فلسطین با شکست روبرو شد به ساحل غربی اردن فرار کرد. در 9 فوریه 2009 دوران ریاست جمهوری این کودتاچی خودفروخته به اتمام می رسد و همانگونه که دولت فلسطین اعلام کرد وی دیگر سمتی در این دولت ندارد. ولی این کودتاچی خود را مجدد رئیس جمهور اعلام کرده است و می خواهد انتخابات را در سال 2010 برگذار کند به امید اینکه صهیونیستها کار مبارزان فلسطینی را که خواهان خیانت ملی نیستند در سواحل غربی اردن و نوار غزه بسازند. در این همدستی زشت، دولتهای مصر و اردن و عربستان سعودی همکاری رسمی می کنند. ترس عربستان از نفوذ ایران است و آنها حاضرند تمام مردم عرب فلسطین به قتل برسند تا مبادا اینکه ایران در فلسطین نفوذ پیدا کند. سرکوب مردم فلسطین و تارو مار کردن حماس که هرگز عملی نخواهد بود سرآغاز تدارک برای تجاوز به ایران است. صهیونیستها و امپریالیستها می خواهند از پشت جبهه خویش مطمئن شوند. همه ارتجاع منطقه نیز با آنها همدستند.
آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل از تصویب قطعنامه های ضد اسرائیلی جلو می گیرد و اجازه کشتار مردم فلسطین را صادر می کند. صهیونیستها بریش تصمیمات سازمان ملل می خندند و کسی نیست این قلدران را محاصره اقتصادی کند. همه این بشردوستان کاذب در حالیکه اشکهای تمساح به چهره دارند بی عملی عمدی خویش را در همدستی با صهیونیستها در کشتار مردم فلسطین در پشت کوهی از گفتار و عبارات پوچ می پوشانند. آمریکائیها از “وضعیت غیر انسانی“ در نوار غزه که ظاهرا “وحشتناک“ است مطلع شده اند باین جهت پیشنهادشان این است آتش بست های سه ساعته چند دقیقه ای بیشتر شود!؟ تا حتما اسرائیل برای حمله بعدی تدارک ببیند. آقای بان کی مون، دبیر کل بی و بو و خاصیت،اهل کره جنوبی، که در راس سازمان ملل “تیراندازیها“ را محکوم کرده اند و آقای سرکوزی از فرانسه اساسا با عدم توجه به تناسب بکار بردن خشونت میان دو طرف اشتهای خویش را از دست داده اند. کوهی از عبارات بی پشتوانه و مزورانه گوش فلک را کر می کند. پیام آنها به صهیونیستها این است: “زود کلک کار را بکن و ما را خلاص کن ما حاضریم برای تشییع جنازه فلسطینیها به عنوان همدردی سنگ تمام بگذاریم“. این حسابهای نابینایانی است که از مبارزه خلقها چیزی نفهمیده اند.
تمام اخبار ممالک “دموکراتیک“ جعلی است. آنها جای متجاوز و اشغالگر را با قربانی تجاوز عوض می کنند. صهیونیستها از ورود خبرنگاران برای گزارشات جنگی جلوگیری کرده و اخبار دروغ پخش می کنند. آنها دستگاه عظیم سانسور و دروغپراکنی مبتنی بر نظم نوین جهانی بنا کرده اند.
درس نوار غزه نشان می دهد که تا به چه حد این مزوران امپریالیست به “ارزشها“ی مدعی دارائی آن ،احترام می گذارند. بیک باره آزادی عقیده و دموکراسی و حقوق بشر به سکه یک پول بدل شده است. معلوم می شود این مقوله را در دنیای امپریالیستها می توان در قبر مصلحت اندیشی دفن کرد. آزادی عقیده ای که به صلاح نباشد عقیده نیست. اخباری که به صلاح نظام نباشد یا سانسور می شود و یا جعل می گردد تا ماشین عظیم شستشوی مغزی به راحتی کار کند و انسانهای دمِ توپ، برای عملیات انتحاری امپریالیستی آماده گرداند.
کاروانهای داروئی، مواد غذائی، امداهای اولیه و تیمهای پزشکی از ایران، یونان، روسیه، الجزایر، لیبی... در پشت درهای بسته “گتوی“ غزه در صحرای سینا انتظار می کشند تا بتوانند به کمک مردم بشتابند ولی دولت مصر و اسرائیل از کمکهای انسانی آنها ممانعت می کنند.
مردم دنیا با شگفتی باین جنایات ضد بشری نگاه می کنند و به مبارزات اعتراضی خود در سراسر جهان ادامه می دهند که در رسانه های “دموکراتیک“ اروپای “متمدن“ یا بازتاب ندارد و یا معیوب منعکس می گردد. هیچ فرستنده اروپائی و آمریکائی حقیقت را که صهیونیستها ناقض قرارداد بوده و به جنایت علیه بشریت دست می زنند نمی گویند. همه آنها از موشکهای بی بو و خاصیت و دست ساز حماس سخن می رانند که گویا هستی اسرائیل را بر باد می دهد.
همه جا سخن از “رادیکالها“ و “اسلام سیاسی“ است که بذر مسموم آنرا توسط عمال نقابدار خود در طی سالها در دنیا پخش کرده اند به طوریکه مشتی سفیه سیاسی به محکوم کردن دو طرف پرداخته اند. این سازمانهائی که دو طرف را محکوم می کنند برخلاف گفته یکی از بزرگان، از خود قاتلان، بدتر نیستند، اینها ،خود، جنایتکارند و از فاشیستها بدترند. آنها، بوئی از انسانیت نبرده اند. آنها، همان کسانی هستند، که همین سناریو را، برای ایران آرزو می کردند، که در پارکابی امپریالیست آمریکا، به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، بپردازند. آنها حالا باید شاهد نتایج تبلیغاتشان باشند. آن “فلسطینی“ که در نوار غزه عربده بکشد “نه به حماس و نه به اسرائیل“ انقلابی نیست، همدست صهیونیستها، فاشیستها و امپریالیستهاست و مردم فلسطین خودشان حساب این مالیخولیائیهای ضد انقلابی و پرت و پلاگو را می رسند. تجاوز صهیونیستها به نوار غزه درسهای گرانبهائی برای مردم ایران دارد. مقاومت سرسختانه ملت فلسطین، صهیونیستها را، در بن بست قرار داده، بطوریکه باید برای خلاصی از وضعیتی که هیچگاه از آن رها نخواهند شد، دست بدامان امپریالیستها شوند. آنها به فرجام کار فکر نکرده اند. روزی باید نوار غزه را ترک کنند و آنوقت رهبری مبارزه مردم بدست کسانی می افتد که مقاومت کرده اند و نه مانند کسانی چون، محمود عباسِ هیچکاره،که جاسوس اسرائیل، بودند. حماس را شاید بشود سرکوب کرد ولی آمال ملی مردم فلسطین را نمی شود سرکوب کرد و مردم بدنبال آن رهبرانی می روند که صمیمانه از این آمالها دفاع کنند. جنگی که در فلسطین درگرفته است جنگ صهیونیستها با “اسلام سیاسی“ و “تروریستها“ نیست. این جنگ حتی بعد از حماس هم ادامه خواهد داشت زیرا صهیونیستها از سلطه گری و آدمکشی و خرابکاری در منطقه دست برنخواهند داشت. مبارزه مردم منطقه علیه امپریالیسم، نمی تواند جدا از مبارزه علیه صهیونیسم باشد. و این درس بزرگ را مردم ایران باید بیآموزند و بدشمنان ایران هرگز اعتماد نکنند. امپریالیستها و صهیونیستها و نوکران ایرانی آنها نه تنها دوستان ایران نیستند بلکه دشمنان بشریتند و نابودی آنها در خدمت منافع ملی همه خلقهای جهان است.

حزب کارایران(توفان)
26 دی 1387
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۷ دی ۲۶, پنجشنبه

بیانیه کنفرانس بین المللی احزاب و سازمانهای مارکسیست - لنینیست جهان ( از آفریقا و اروپا و آسیا و آمریکای لاتین )

قطع فوری بربریت صهیونیستی!

باز دولت صیهونیستی اسرائیل – این نیروی ضربت غرب امپریالیستی در خاورمیانه – کشتار خلق بی دفاع فلسطین را در پیش گرفته است. تعرض گسترده اخیر – توسط هواپیماهای شکاری، بمب افکنها و توپخانه سنگین – تا بحال قریب 500 کشته و 2500 نفر از مردم غزه را زخمی کرده است. آدمکشان و تروریستهای صیهونیست – بکلی بی اعتنا نسبت به اعتراض خلقهای عرب و خشم مردم در سراسر جهان – عملیات زمینی در نوار غزه را نیز آغاز کرده اند. صیهونیستها، از سوئی کودکان را به قتل میرسانند، آگاهانه مناطق مقدس مردم را بمب باران، ویران میکنند، احساسات انسانی میلیونها نفر را مورد تمسخر قرار میدهند، تروریسم دولتی بکار میبرند و از طرف دیگر – بیشرمانه – مدعی اند که گویا « مشغول مبارزه بر علیه تروریسم هستند »! و یا برای حفظ « ارزشهای دنیای متمدن میجنگند »!
ولی این کدام مرجعی است که به این آدمکشان اجازه میدهد که با خیال راحت دست بیک چنین اعمالی بزنند؟ چه کسی به آنان یاری میدهد، مشوق آنها کیست؟ شورای امنیت سازمان ملل. مجمعی که لفاظی میکند، مرتب به جهانیان درس دمکراسی، درس حقوق بشر میدهد! ولی حتی قادر نشد که این وحشیگری دولت صیهونیستی اسرائیل را محکوم نماید. در مقابل – حتی پیش از اینکه ارتش صیهونیستی اسرائیل توجیهی برای وحشیگری خود بتراشد – این سخنگویان غرب امپریالیستی بودند که در کمال وقاحت و حقارت، داستان « جنگ دفاعی » را پیش کشیدند. اسرائیل – دلگرم از سکوت دول بزرگ و قدرتمند امپریالیستی – دریافت که هیچ تدبیر مشحص، هیچ تحریمی برای قطع جنگی که براه انداخته در کار نیست. چون تصمیم گیرنده های سازمان ملل، از قضا همین راهزنان، همین سرمایه داران و امپریالیستها هستند که تجاوزگران و اشغالگران صیهونیست را در پناه حمایت خود دارند. پیداست که نمی توان از این « پهلوانان بشر دوست و تمدن پرور » انتظاری داشت.
ولی فلسطین، استوار و پا برجا – مثل 60 سال گذسته – به مقامت خود ادامه خواهد داد.
اما خلقهای عرب و مسلمان خاورمیانه – که میخواهند به برادران فلسطینی خود یاری بدهند – لازم است که هر چه زود تر خود را از شر دولتهای خودی و همدست امپریالیسم، خلاص نمایند. چون نمی شود که هم با امپریالیسم آمریکا همدست بود و همزمان با ستمگری اسرائیل در قبال فلسطین درافتاد. باید این حقیقت را هر چه رسا تر فریاد زد.
کنفرانس بین المللی احزاب و سازمانهای مارکسیست – لنینیست، از همه کارگران و نیروهای دمکراتیک جهان میخواهد که با سازماندهی اقداماتی مشخص در جهت همبستگی با فلسطین، در برابر ستمگری صیهونیسم ایستاده و از مبارزه خلق فلسطین بدفاع برخیزند.
ما از همه میخواهیم :
الف – تا دولتها را تحت فشار قرار دهند که اسرائیل را از راه تحریم مجازات نمایند، مثل قطع روابط دیپلماتیک و تعلیق توافقات همکاری با اسرائیل.
ب – تا محکومیت بین المللی در قبال این جنگ ویرانگر گسترده بر علیه حلق فلسطین را برجسته نمایند.
پ – تا از ابتکارات و بسیج در سراسر جهان، بخاطر قطع تعرض نظامی اسرائیل حمیت کنند.
ما باید مبارزه خود را بر علیه امپریالیسم و همدستانش، بر علیه صیهونیسم و تمام آنانکه وحشیگری اسرائیل را مورد حمایت قرار میدهند، مشوق اسرائیل هستند، تشدید نمائیم.

قطع فوری کشتار صیهونیستی در غزه!
قطع فوری محاصره غزه!
آزادی برای فلسطین
مرگ بر امپریالیسم و صیهونیسم

کنفرانس بین المللی احزاب و سازمانهای مارکسیست – لنینیست جهان ( از آفریقا و اروپا و آسیا و آمریکای لاتین ) 4 ژانویه 2009
حزب کارایران(توفان) عضو این کنفرانس بین المللی است.

"آقای مسئول اگر یک ماه حقوق نداشته باشی چه می کنی؟"


"١٣.٠١.٢٠٠٩
تهیه - شیرین فامیلی

:گفتگوی من با پروانه اسانلو، همسر منصور اسانلو، رئیس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، گرچه کوتاه بود، اما در گفته های ساده و پر ازدرد او، نکاتی بود که من را به فکر فرو برد. از جمله اینکه او برای تامین زندگی خانواده نا چار است دوشیفت کار کند و از سلامتی خود مایه بگذارد، و این کار را هم با تمام سختی هایش از جمله به خاطر عشق به شوهر و فرزندانش انجام می دهد. اما بر همسران فعالان کارگری دیگر که کار نمی کنند و خانه دار هستند و زندگی آنها فقط از طریق در آمد مرد خانواده تامین می شود، چه می گذرد؟ آنها در غیاب شوهران خود که در زندان هستند و یا در زمانی که حقوق آنها ماه ها عقب می افتد، چه می کنند؟
با این سئوال و سئوال های مشابه دیگر، به سراغ یکی از فعالان کارگری کارخانه نیشکر هفت تپه رفتم . به او زنگ زدم و گفتم می خواهم با همسرتان صحبت کنم. به گرمی استقبال کرد. شهلا وقتی گوشی راگرفت، با لهجه شیرین خوزستانی گفت: من سخنور نیستم و نمی توانم خوب حرف بزنم. گفتم سخنوری را به آنها که قادرند، می سپاریم. من می خواهم حرف دل شما را بشنوم و صحبت های ساده شما که از هرسخنی شنیدنی تر است. خندید و من پرسیدم: در باره فعالیت های کارگری همسرتان چه نظری دارید؟
همیشه هر اتفاقی بیفتد، ما با هم هستیم. من همیشه با شوهرم همراه بوده ام، حتی وقتی اطلاعات زنگ می زند و او را احضار می کند، من دم در می ایستم تا برگردد. در تظاهرات یا اعتصابات هم با او همراه بوده ام. هنگام دادگاه هم بدون آن که بتوانند جلوی مرا بگیرند، داخل دادگاه شدم و با قاضی صحبت کردم. من تا آنجایی که بتوانم با او همراهی کرده و در هماهنگ کردن کارهایش به او کمک کرده ام. طی این دو سال در تمام کارها و مثل یک مرد پا به پای شوهرم بوده ام.
یعنی شما از فعالیت های او حمایت میکنید با همه مشکلات وعواقبی که دارد؟
خوب وقتی مرد خانه نیست، تمام مسئولیت ها به عهده زن می افتد. در این یکی دو سال که حقوق ها را دیر می پرداختند و مشکلات زیادی وجود داشت، تمام مشکلات بر دوش (من ) زن خانه می افتاد. وقتی وضع مالی خانواده بد است، باید هر جور شده مایحتاج زندگی را تهیه کرد، چون نمی شود بچه ها گرسنه و بدون لباس بمانند. این زن است که باید برای تهیه مایحتاج تلاش کند و فشار بر روی زن ها بیشتر است تا مردها.
اگر قرار بود شما الان با یکی از مسئولان کشوری درباره وصع خودتان صحبت کنید به او چه می گفتید؟
من اگر با یکی از مسئولان کشور رو به رو شوم، فقط این را می پرسم: اگر فقط یک ماه حقوق نگیری، زندگی ات چگونه می گذرد؟ با این فشار اقتصادی که روی کارگرها است، اگر هیچ مایحتاجی در خانه نباشد، چگونه حتی یک ماه بدون حقوق زندگی می کنند؟ مسئولان نمی فهمند و متوجه وضعیت ما نیستند. در حال حاضر با توجه به فقر اقتصادی در ایران و تورم و گرانی سرسام آور که به مردم فشار می آورد، حالا اگر به یک کارگر سه یا چهارماه هم حقوق ندهند، ببینید که چه فشاری است.
آقای مسئول! من که پول ندارم، وقتی به مغازه ای می روم تا خرید کنم و مغازه دار می گوید، خانم بدهی تو زیاد شده است و من نمی توانم دیگر نسیه بدهم، می دانید که من چه حالی می شوم؟
زن و بچه اینها که از این وضعیت خبر ندارند و یک کنیز یا برده دارند که همه چیز را برای آنها فراهم می کنند و آفتابه و لگن می آورند تا دست هایشان را بشویند. آنها در خانه نشسته اند، می خورند و می پاشند و از هیچ چیز خبر ندارند، از دل ما و از دل بچه های ما خبر ندارند. خانم یا آقای عزیز که مسئولی! فقط یک ماه به تو حقوق ندهند، یا یک ماه به نیروی انتظامی حقوق ندهند، زن و بچه های آنها چکار می کنند؟ مغازه دار به من می گوید، کی به تو حقوق می دهند؟ چون ما هم مغازه دار هستیم و می خواهیم خرید کنیم، اگر پول دستمان نباشد نمی توانیم خرید کنیم یا چک ما باید پاس شود. فکر می کنید من وقتی این حرف ها را می شنوم چه حالی پیدا می کنم؟
آیا این وضع یعنی اینکه بروید در مغازه بخواهیدخرید کنید و مغازه دار به شما جنس ندهد چون پول ندارید و یا طلب ها را نداده اید ،برای خود شما پیش آمده؟
وقتی من نتوانسته ام حساب خود را بدهم و از من پرسیده اند، پس شرکت کی می خواهد حقوق بدهد؟ من این حرف را خودم شنیدم .این حرف برای من از فحش هم بدتر است. ما حتی نتوانستیم دخترم را در کلاس کنکور ثبت نام کنیم و نمی دانید چقدر ناراحت بودیم. راستش غزه خود ما هستیم، بچه های ما هستند. اگر فلسطینی ها را در غزه با تیر و تفنگ می کشند، اینها هم با چنین شرایطی ما را می کشند. وقتی 170هزار تومان نداری که بچه ات را ثبت نام کنی و اشک در چشمانش حلقه می زند یا حتی یک کتاب هزار تومانی را نمی توانیم برای او بخریم و چشم پر اشک او را می بینیم، نمی دانید چه حالی به ما دست می دهد.
اولین دستاورد سندیکا؛ افزایش 67 هزارتومانی مزایا برای کارگران
پس ازگفتگوی که با شهلا داشتم، تصمیم گرفتم با برخی از کارگران شاغل در شرکت نیشکر هفت تپه هم صحبت کنم و ببینم پس از سال ها تلاش آنها برای راه اندازی سندیکای کارگران این شرکت،و رنج هایی که بر خانواده آنها تحمیل شده و پس از قریب به دو دهه از تعطیلی اجباری آن نتیچه چیست.
یکی از کارگرانی که با او صحبت کردم، گفت راه اندازی سندیکا مدیون پشتیبانی هزاران کارگر شرکت نیشکر هفت تپه بود. او با اشاره به اینکه نمایندگان کارگران برای روزهای متمادی زندانی شده بودند و اکنون نیز در انتظار حکم دادگاه انقلاب دزفول در مورد اتهام « تبلیغ علیه نظام» هستند، گفت اینگونه برخوردها و همچنین تهدیدهای دستگاه های امنیتی، نتیجه ای جز راسخ تر شدن کارگران در پشتیبانی از تشکل مستقل صنفی شان نداشته است. اشاره او به بازداشت چند تن از نمایندگان کارگران در پایان اعتصاب بزرگ آذر ماه سال گذشته بود.
کارگر دیگری نیز به من گفت سندیکا درمدت کوتاهی که از راه اندازی اش می گذرد، دستاوردهایی داشته که رضایت کارگران را به دنبال داشته است. به گفته این کارگر، افزایش 67 هزار تومانی مزایای کارگران، مانند افزایش حق غذای کارگران از 15 هزار تومان به 45 هزار تومان، افزایش حق ایاب و ذهاب از 25 هزار تومان به 37 هزار تومان و افزایش حق همسر از دو هزار تومان به 14 هزار تومان نتیجه مذاکرات نمایندگان کارگران در سندیکا با مدیریت شرکت بوده است.
در عین حال، با پیگیری های سندیکا، روند استخدام رسمی کارگران قراردادی که برخی از آنان تا 15 سال سابقه کار در شرکت نیشکر هفت تپه را دارند، آغاز شده است. یکی از این کارگران گفت تاکنون استخدام رسمی 380 نفر قطعی شده است.

۱۳۸۷ دی ۲۴, سه‌شنبه

فدراسيون جهانی اتحاديه های کارگری: جنايت در غزه

به بن کی مون، دبيرکل سازمان ملل متحد
رونوشت: سازمان های بين المللی و رسانه های همگانی
عاليجناب دبيرکل،
به نمايندگی از جانب فدراسيون جهانی اتحاديه های کارگری حمله ددمنشانه هوايی اسرائيل عليه فلسطينی های نواز غزه را محکوم می کنيم. ددمنشی ارتش اسرائيل تاکنون موجب مرگ 300 نفز و زخمی شدن 750 نفر، که اکثر آنها زن و کودک هستند، شده است. آنچه که رخ می دهد يک جنايت است.
ما خواهان آن هستيم که تجاوزگری اسرائيل که يک تهديد دائمی نسبت به صلح در جنوب شرقی مديترانه است فوراً متوقف شود. ما همبستگی خود را با مردم قهرمان فلسطين و مبارزه آنها اعلام می داريم. ما خواهان خروج نيروهای اسرائيلی از تمام اراضی اعراب هستيم. دولت های ايالات متحده آمريکا، اتحاديه اروپا و ناتو، دراينمورد مانند گذشته، بخاطر حمايت های اساسی شان از سياست اسرائيل مسؤول و نتيجتاً شريک جرم هستند.
مردم فلسطين حق دارند برای برسميت شناخته شدن حق قانونی خود برای داشتن حکومت مستقل خويش، با پايتخت آن در بيت المقدس شرقی، مبارزه کنند. اين مبارزه مقدس و برحق است و به پشتيبانی بشريت مترقی نيازمند است.
فدراسيون جهانی اتحاديه های کارگری هميشه در کنار اين مبارزه قرار داشته و خواهان آن است که سازمان ملل فورا مداخله نمايد، و از تمام جنبش های سنديکايی بين المللی می خواهد از فلسطينی ها حمايت کنند
دبيرخانه آتن، 28 دسامبر 2008

۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه

دو باند سوداگر سیاسی بزرگ

مقاله ایکه در زیر از نظر شما می گذرد برای نخستین بار در آذر ماه سال 1383 مطابق دسامبر 2004 در نشریه توفان شماره 57 به چاپ رسید. این تحلیل مربوط به انتخابات آمریکا دوره قبل بود. امروز جای جان کری را آقای باراک حسین اوباما گرفته است و از حمایت سرمایه داران آمریکائی پس از زمین سوخته ایکه جرج دبلیو بوش در پشت سر خود به جای گذارده است برخوردار است. نظری به تحلیل حزب ما در 5 سال پیش نشان می دهد که تا به چه حد مسایل مطروحه هنوز فعلیت و موضوعیت خویش را حفظ کرده است.
در توضیحات کتاب جنگ داخلی در فرانسه در مورد تاریخچه نظام تک حزبی آمریکا چنین میخوانیم.
حزب دموکرات در سال 1828 بدوا بوسیله ائتلاف صاحبان کشتزارها، چند گروه از بورژواها و همچنین بخش عمده کشاورزان و خرده بورژوازی شهری تشکیل یافت. این حزب در دهه های سوم و چهارم قرن 19 بتدریج نماینده منافع برده داران صاحب کشتزارهای ایالات جنوبی و بورژوازی بزرگ ایالات شمالی شد و طرفدار حفظ و گسترش برده داری بود. در 1854 بر سر تصویب قانونی که متضمن گسترش برده داری در تمام آمریکا میشد ، اختلافات شدیدی در این حزب در گرفت که منجر بانشعاب در آن و موجب شکست حزب در انتخابات 1760 و رسیدن لینکلن به ریاست جمهوری آمریکا شد.
حزب جمهوریخواه در سال 1854 بوسیله مخالفین برده داری بنیان گذاری شد. حزب جمهوریخواه که مخالف گسترش نفوذ صاحبان کشتزارهای ایالات جنوبی بود، نمایندگی بورژوازی صنعتی ایالات متحده شمالی را بعهده داشت و مورد پشتیبانی کارگران قرار گرفت. حزب جمهوریخواه که ابتداء از بین بردن ِ قدرت ِ سیاسی ِ برده داران و محدود کردن و از بین بردن تدریجی آنرا هدف خود قرار داده بود ، بعد از جنگ داخلی آمریکا نماینده بورژوازی صنعتی و مالی آمریکا شد“.
کارل مارکس در این اثر جاودانی خویش به نقش دولت و ماهیت طبقاتی آن پرداخته و نشان میدهد که این دولت چگونه به یک موجود “مستقل“ بدل میگردد و ارباب جامعه میشود.
“خاصیت مشخص دولت(منظور تا قبل از انقلاب کمون پاریس در سال 1871 است-توفان) تا آن زمان چه بود؟ جامعه برای حفظ و مراقبت منافع مشترک اعضایش ابتداء ابتداء بوسیله تقسیم کار، ارگانهای مخصوص خود را بوجود آورد. اما این ارگانها و در راس آنها قدرت دولتی – به مرور زمان در خدمت منافع خاص خود قرار گرفتند و از خدمتگزاران جامعه تبدیل به اربابان جامعه شدند، همانطور که این موضوع نه تنها در مورد سلطنتهای موروثی بلکه در جمهوری های دموکراتیک نیز مشاهده میگردد. “سیاست-مداران“، در هیچ کجای دنیا باندازه آمریکا گروهی قویتر و جداتر از ملت را تشکیل نمیدهند. در آنجا هر یک از دو حزب بزرگ- که متناوبا به قدرت میرسند – بنوبه خود تحت تسلط افرادی قرار دارند که سیاست کسب و کارشان شده است. شغل آنها سوداگری در مورد کرسی های مجالس مقننه ملی و ایالتی است و یا آنکه از طریق آژیتاسیون برای حزب خود، زندگیشان را اداره میکنند و وقتی حزب به پیروزی رسید، پاداش خود را صورت مقام دریافت میدارند. میدانیم که چطور آمریکائیها سی سال است که برای رهائی از این یوغ تحمل ناپذیر تلاش میکنند و چطور علیرغم همه این تلاشها روز به روز عمیقتر در این مرداب فساد فرو میروند. اتفاقا در آمریکاست که بخوبی میتوانیم ببینیم که چگونه استقلال قدرت دولتی - که در اصل میباید صرفا ابزار جامعه باشد – در برابر همین جامعه افزایش پیدا میکند. در آنجا نه دودمان سلطنتی وجود دارد نه اشرافیت نه ارتش دائمی – باستثنای تعداد معدودی سرباز برای نظارت سرخپوستان- و نه بوروکراسی ای با مقامهای ثابت و حق بازنشستگی. معذالک در آنجا دو باند سوداگر سیاسی بزرگ وجود دارد که به نوبت قدرت دولتی را در اختیار میگیرند و با فاسدترین وسایل و با شرم آورترین مقاصد از آن بهره برداری میکنند و ملت در مقابل این دو کارتل سیاستمدارانی – که ادعا میکنند در خدمت وی قرار دارند ولی در واقع مسلط بر او هستند و غارتش میکنند – ناتوان است.
بر ضد این تغییر کیفیت و ارگانهای دولتی که از خدمتگزاران جامعه به اربابان جامعه مبدل شده اند- و این امر تا کنون در مورد تمام دولتهای گذشته بنحو گریز ناپذیری صورت گرفته است – کمون متوسل به دو وسیله قاطع شد. ...“( به نقل از جنگ داخلی در فرانسه 1871(کمون پاریس) اثر جاودانی کارل مارکس و مقدمه فریدریش انگلس).
این ارزیابی مارکس در دهه هفتاد قرن نوزدهم هنوز فعلیت خویش را حفظ کرده است. دو گروه جنایتکار از صاحبان صنایع و بانکها و بیمه ها برای تسلط بر جامعه آمریکا و بر جهان به رقابت مشغولند و تا کنون از هیچ جنایتی رویگردان نبوده اند. آنها موفق شده اند ریاکاری و تزویر را بیک نظام کامل با منطق درونی بدل کنند.
جرج دبلیو بوش رئیس جمهور فعلی آمریکا برای روی کار آمدن از تجربه دوران انتخاباتی پدرش آموخته بود که باید به مذهب بویژه مذهب پرتستان تکیه کند. وی توانست به این حکم داهیانه مارکس که “مذهب افیون توده هاست“ صحه گذارد و با توسل به آن به تحمیق افکار عمومی بپردازد. وی در تبلیغات خویش زیر تصویر حضرت مسیح مینشیند و فریاد میزند که “حقوق ما ناشی از خداوند است“ و به قوانین مدنی، به قانون اساسی ایالات متحده آمریکا به اصل جدائی دین از دولت پشت پا میزند. وی با الهام از پرفسور دست راستی آمریکا آقای ساموئل هانتیگتون به جنگ صلیبی بر ضد مسلمانها دامن میزند و خود را برای جنگ با “اسلام سیاسی“ آماده میکند. وی برای ترک اعتیاد الکل به مذهب پناه برده و یک دوره کامل آموزش و تربیت قرائت انجیل را در محافل مذهبی از سر گذرانده است. همین کار را اگر در پاکستان طلاب افغانی در دوره های آموزش قرآن انجام میدادند، ارتجاعی و عامل ملاعمر و طالبان بودند. جرج بوش از این نظر فرقی با آنها ندارد. وی نیز خویش را یک ناجی مذهبی به حساب میاورد که راه ظهور حضرت مسیح را هموار میکند. وی مخالف سقط جنین و مروج “گروهای درمانی مذهبی“ برای ترک اعتیاد است. وی برای نجات معتادین به محراب کلیسا دخیل میبندد. وی مروج معجزه مذهب برای رفع بیماریهای با علاج و یا بی علاج برای توده مردم است زیرا از این طریق مشکل بیمه های درمانی نیز مرتفع میگردد، وی برای نخستین بار پس از رسیدن به حکومت در خزانه کاخ سفید را برای کمکهای مالی به محافل مذهبی باز کرد و آنها را همردیف سازمانهای عام المنفعه و خیریه قرار داد. مقدار کمکهای مالی به این سازمانها و محافل ارتجاعی مذهبی که به شستشوی مغزی در آمریکا مشغولند بر اساس تخمینهای کارشناسان بیش از 1/1 میلیارد دلار است که مبلغ 1/1 میلیارد آن صد در صد قابل تائید است. در زمان این رئیس جمهور، جمهوری آمریکا عملا به یک جمهوری مذهبی بدل شده است. حتی فرهنگ واژه ها نیز با برگرفتن از انجیل الهام بخش نطقها و نوشته های بوش است. “جنگ خدا با شیطان“ و یا “مبارزه با تاریکی و شرارت“ و “فراخواندن نور خدای مسیحیت برای غلبه بر ابلیسهای کوچک و بزرگ“، همه و همه بر گرفته از متون و قصص مذهبی است. وی در یکی از نطقهای خویش که از برنامه تلویزیون “آرته“ درتاریخ 19/10/2004 پخش شد صریحا در حالیکه کتاب انجیل را با دست خویش بلند میکرد اعلام کرد که این کتاب راهنمای ماست و نه قوانین ایالتی. با این کار مذهب از در عقب وارد دولت میشود و شد. وی کار خویش را با اجرای برنامه های متکی بر اعتقادات مذهبی آغاز کرد و در این عرصه توانست عقب مانده ترین قشرهای مذهبی پرتستانهای محافظه کار را جلب کند. کلیساهای پرتستان که رابطه نزدیکی از نظر عقاید مذهبی و استناد به منشاء یهودی عیسی با صهیونیستها برقرار کرده اند مانند مساجد آخوندهای ایران سلولهای قدرتگیری و بسیج توده های مردم در آمریکا هستند. از طریق همین پایگاه مذهبی است که وی توانسته بخش بسیاری از آنها را با حمایت بودجه دولتی به عراق اعزام دارد تا در راه خدا در عملیات انتحاری کشته شوند.
تکیه کلام وی در سخنرانیهای خویش قبل از انتخابات تقلبی رجوع به اخلاق و اصول آن، تکیه بر اِتیک و ارزشهای مذهبی بود و پس از کودتا و گرفتن قدرت در آمریکا سخنرانیهایش دروغگوئی و ریاکاری و تزویرو جعل سند را در تاریخ آمریکا به درجه فضیلت و اصول حکومتی ارتقاء داد.
بوش پیش از آنکه پیشه رئیس جمهوری برازنده اش باشد هنرپیشه است و حفظ و حمایت از منافع سرمایه داران را در پس بازی اخلاقیات و تعهدات مذهبی پنهان میکند. مهمترین اعانه های انتخاباتی بوش در کنار شرکتهائی نظیر “بِکتل“، “هالیبرتون“ از جمله از جانب شرکتهای زیر تامین شده اند: شرکت انرژِی ائنرون Enron مبلغ 2387844 دلار، شرکت اگزن Exxon مبلغ 1374200 دلار، شرکت ِشورون Chevron مبلغ 1082827 دلار برای انتخابات جرج بوش پرداخته اند.
مدیر اینوستمندهاس گلدمن ساکسInvestmenthaus Goldman Sachs آقای هنری پالسونHenry Paulson این بانکدار مهم تا کنون 3/9 میلیون دلار به انتخابات بوش کمک کرده است و دلیل این مساعدت را چنین توصیف میکند: “پرزیدنت نماینده اقتصاد موفق“ است. کارمندان بانک دیگری بنام مورگان استانلی Morgan Stanley حدود دو میلیون دلار به صندوق انتخاباتی جرج بوش ریخته اند. بانک جهانی یو بی اسUBS با پرداخت 7/1 میلیون دلار با آنها رقابت میکند، مریل لینچ Merill Lynch 5/1 میلیون دلار و براداران لهمن Lehman Brothers 3/1 میلیون دلار پرداخت کرده اند. بانکها و صنایع آمریکائی نه از این جهت از بوش حمایت میکنند که آنرا وظیفه شهروندی خویش میدادند، خیر، آنها انتظار دارند که جرج بوش مانند گذشته از مالیاتهای آنها بکاهد و شرایطی فراهم کند تا سودهای آنها سرسام آورتر از گذشته شود. آنها این بخششها را مجددا در حجمی چند برابر از جیب زحمتکشان آمریکائی بیرون میکشند. بدون اینکه عملا دیناری هزینه کرده باشند مکانیسم غارت را طوری ساخته اند که افکار عمومی را با پول خود آنها تحمیق کنند بدون آنکه به ظاهر دموکراتیک انتخابات خدشه ای وارد شود. آن فریب خورده ای هم که به پای صندوق رای میرود و حکم اعدام خویش را با علاقه امضاء میکنند آنرا “آزادانه“ و از روی کمال میل انجام میدهد و در فکرش این میگذرد “بگو تا برایت خون بریزیم“.
کاهش و یا بخششهای مالیاتی آقای بوش به تراستها، بانکها و کارتلها در زمانی صورت میگیرد که زیر رهبری ایشان بزرگترین کسری بودجه در تاریخ آمریکا 445 میلیارد دلار پدید آمده است. کار به جائی رسیده است که مقدار مخارج بیش از درآمد است و وی ناچار شده است بر روی صندوق بازنشستگی کارمندان دولت دست بگذارد. از زمانیکه بوش در سال 2001 به کاخ سفید رفت بدهکاری دولت از 3/5 بیلیون دلار به 4/7 بیلیون دلار رسید. وی زمانیکه خزانه دولت را از بیل کلینتون تحویل گرفت 6/5 بیلیون دلار موجودی در آن بود. هنر جرج بوش این است که این سرمایه زحمتکشان آمریکا را از طریق مکانیسم جنگ، کاهش مالیات، انعقاد قراردادهای نان آب دار با شرکتهای تسلیحاتی و... به جیب سرمایه داران سرازیر کرده است و حال میخواهد از صندوق بازنشستگی یعنی از پول کارمندانی کش رود که طی سالها تلاش خستگی ناپذیر خود برای روزهای پیری درآمدی را کنار گذاشته اند. این پول هدیه دولت آمریکا نبوده که آنرا تصاحب کند پولی است که از حقوق این کارمندان در طی سالهای توانمندی آنها کسر شده است و در صندوق بازنشستگی نگهداری شده است. بوش میخواهد آنرا بدزدد و به جیب سرمایه داران بریزد. زیرا انسانهای فاقد همه چیز، انسانهای وحشت زده از بی دورنمائی و آینده تاریک با مشاهده غول فقر که در زمان بوش از راه رسیده است بهتر تسلیم میشوند و در شرایط غیر انسانی آماده کارند تا کسانیکه از تامین آتیه برخوردارند.
در زمان ریاست جمهوری آقای بوش که برای تسکین دردهای مردم بسیار به عیسی مسیح متوسل میشود بر تعداد مردمی که در ثروتمندترین کشور جهان زیر خط فقر زندگی میکنند 3/1 میلیون نفر افزوده شده و به مرز 9/35 میلیون نفر رسیده است. این سومین سال پیاپی است که به تعداد فقرا افزوده میگردد و به بزرگترین ضریب فقر از سال 1998 که 7/12 درصد بود افزایش یافته است. خط فقر در آمریکا برای یک خانواده با چهار سر عائله 18810 دلار در سال و برای افراد بی عائله 9393 دلار در سال است. از هر شش کودک آمریکائی یک نفر در فقر کامل زندگی میکند. این تعداد از 8000000 نفر به 9/12 میلیون نفر افزایش یافته است. تعداد افراد فاقد بیمه درمانی در پیشرفته ترین کشور جهان به 45 میلیون نفر یعنی بیش از نصف جمعیت ایران میرسد. اکثر این عده سیاهان و مردمی هستند که تبار اسپانیائی داشته و از آمریکای جنوبی آمده اند. بهمان نسبتی که ثروتمندان غنی تر میشوند و از اموال عمومی و مالیاتها و امتیازات دولتی بهره مند میگردند وضع فقرا و مساکین رقت بارتر میگردد. فقر و ثروت دو قطب محتوم جامعه سرمایه داری هستند. آمار بیکاری نشان میدهد که تعداد بیکاران از نسبت 2/4 به 5/5 درصد افزایش یافته است و این وضع با سرعتی بی وقفه ادامه دارد.
کارنامه فعالیت جرج بوش خسارت هنگفت به اقتصاد آمریکا، تشدید فقر، افزایش بیکاری، کسر بودجه و یک فاجعه اقتصادی بوده است. وی حامی کلاهبرداری در بازار بورس بود. زیر نظر بوش بود که سوداگران بورس سهام مردم را چاپیدند، حقوق مدنی را مورد تجاوز قرار دادند، از شرکتهای تسلیحاتی و فروش آزادانه اسلحه برای آدمکشی حمایت کرد، در زمان بوش بودجه نظامی ارائه شده به کنگره آمریکا که معادل 5/417 میلیارد دلار می باشد به رکورد تازه ای رسیده است و زمینه مالی را برای حملات “پیشدستانه“ در سالهای آتی آماده کرده است. در زمان بوش بود که مذهب به حکومت چسبید و دستآورهای انقلاب آمریکا پایمال شد. در زمان بوش بود که دروغ و دغل به وحشتناکترین وضعی به فضیلت بدل شد، قراردادهای بین المللی وحقوق خلقها که زیرجلکی پایمال میشد علنا و با تئوری سازی و قلدری لگدمال شد. دوران بوش، دوران فاجعه برای بشریت بود و کارنامه وی ننگین است. ولی بوش یک خدمت مهمی نیز انجام داد که نباید از بیان آن غفلت کرد. وی نشان داد که ماهیت امپریالیسم خونخوار است و با دموکراسی و حقوق بشر سرسازگاری ندارد. وی اپورتونیستها را در سراسر جهان بی نقاب کرد. آن دنباله روان آمریکا که برای “جامعه مدنی“ و “زندگی آمریکائی“ سینه میزدند بی آبرو شدند. جرج بوش نظریات حزب کار ایران “توفان“ را کاملا مورد تائید قرار داد و ما از این بابت از وی متشکریم. وی نشان داد که وی دروغگو و دغلکار ولی “توفان“ راستگو و صمیمی است.
جرج بوش در زمانیکه فرماندار تکزاس بود نظامی برای جمع آوری اعانه های انتخاباتی اختراع کرد که تا به امروز تاثیر خویش را حفظ کرده است. این شرکتها بعد از روی کار آمدن بوش طبیعتا بهترین سفارشات دولتی را دریافت میکنند و در غارت مردم ستمدیده عراق سهیم شده اند.
البته سرمایه داران به جان کری هم کمک میکنند. وی توانسته از طریق کمکهای اینترنتی از هواداران کم درآمدتر 190 میلیون دلار دریافت کند، اینوستمنتگوروInvestmentguru که متعلق به جرج سوروس Georg Soros مجاری تبار یهودی آمریکائی است و همچنین داوید بوندرمن David Bondermann موسس شرکت تکزاس پاسیفیک Texas Pacific به وی کمک کرده اند ولی بوش با جمع اعانه ای حدود 230 میلیون دلار این مسابقه را تا کنون برده است.
ماشین تبلیغاتی محافظه کاران برای بی اعتبار کردن رقیبش کری میگویند که زن جان کری لهجه غلیظ خارجی دارد آنهم در کشوری که همه آنها خارجی هستند، آنها از اینکه جان کری بجای بازی رگبی وحشیانه آمریکائی به فوتبال انگلیسی علاقه نشان میدهد و خودش این بازی را در نقش گوش راست انجام داده طنابی برای اعدامش ساخته اند و اضافه میکنند که جان کری حاضر نیست جان کسی را بگیرد و مخالف حکم اعدام است. پس اعدام باید گردد. جرج بوش شلوار جین میپوشد، گاو چرانی میکند، اسب را گهی یورتمه و گهی تاخت میتازد، ششلول میبندد و با زبانی حرف میزند تا همه شیر فهم شوند. چون بیشتر از این هم بلد نیست. رفتارش جاهلی بی ادبانه و تکزاسی است. این ظاهرا نشانه یک آمریکائی خوب است. سطح تبلیغات برای جمع آوری آراء تا به این حد نازل است که در واقع بیان حد متوسط تفکر آمریکائی است و در عین حال دلیلی بر موفقیت ماشینهای تحمیق افکار عمومی که خوب کار میکنند.
به جان کری میگویند که مذبذب است، رنگ عوض میکند، نمیتواند تصمیم بگیرد. مدال شجاعتش در ویتنام قلابی است. کسی نیست که بگوید شرکت در جنگ ویتنام و کشتار مردم بیگناه آن سامان جنایت علیه بشریت بوده است و دارنده مدال هرگز نباید بدان افتخار کند. بر عکس باید شرمسار باشد.
جان کری در سیاست خارجی کارت برنده ای در دست ندارد. تمام حرفش در مورد تجاوز به عراق و زیر پا گذاردن حقوق ملل و پشت کردن به سازمان ملل و...این است که همه آن کارها، امر درست و لازمی بوده است. وی در اساس با سیاست تجاوزکارانه جرج بوش مخالفتی ندارد. وی بر این نظر است که غنیمت عراق را نمیتوان بدون شرکت اروپائیها و روسها درسته بلعید. بزرگی آن گلو را میگیرد. باید از این غنیمت سهم اروپائیها را نیز پرداخت کرد و با پنبه سر برید. سیاست قلدرمنشانه جرج بوش به حیثیت آمریکا در جهان صدمه میزند و مردم جهان را بر علیه آمریکا برمیانگیزد و این آینده خوشی برای امپریالیستها نخواهد داشت. وی حتی معتقد است که جرج بوش در مبارزه با ایران و کره شمالی کوتاهی کرده است و باید این دو کشور را بخاطر تلاشهایشان جهت دستیابی به فنآوری هسته ای گوشمالی سختی داد. وی نیز در مقابل تحریکات مذهبی جرج بوش با وی همصدا میشود و به عنوان یک کاتولیک خوب از پروردگار الهام میگیرد. همه کارشناسان و مطلعین سیاسی بر این نظرند که کوچکترین تغییر ماهوی بجز تغییر در لحن در صورت پیروزی جان کری در سیاست آمریکا روی نخواهد داد. روشن است زیرا سیاست امپریالیسم بر اساس خلق و خوی و یا سلیقه افراد تعیین نمیشود. الزامات جهان سرمایه داری و نیازمندیهای حرکت آن تعیین کننده سیاست امپریالیست است. جهانی شدن سرمایه که یک ضرورت مناسبات سرمایه داری است تجاوز و توسعه طلبی و سرکوب را بدنبال دارد و این قلدرمنشی و زورگوئی و هژمونی طلبی مبارزه خلقهای جهان را به اشکال مذهبی و یا غیر مذهبی بدنبال خواهد داشت. جان کری تغییری اساسی در این سیاست نمیدهد. وظیفه کمونیستها شناساندن ماهیت امپریالیسم است و این کار را با استفاده از موارد مشخصی که در پیش پای ماست به بهترین وجهی میتوان انجام داد.
حال خوب است به مستخرجی از کتاب مایکل مور استناد کنیم که به بهترین وجهی وضعیت انتخابات آمریکا را نشان میدهد.
“یک کودتای کاملا آمریکائی
خبر زیر از جانب نیروهای سازمان ملل در تاریخ نهم ژانویه 2001 در ساعت 6 صبح به وقت محلی از قاره آمریکا شنیده شده است.
من یک شهروند آمریکائی هستم. دولت ما سرنگون شده است. رئیس جمهور منتخب ما به تبعید فرستاده شده است. مردان مسن سفید پوست که مارتینی بدستند و پاپیون زده اند پایتخت کشور را اشغال کرده اند.
ما محاصره شده ایم. ما دولت در تبعید آمریکا هستیم.
ما بسیاریم. 154 میلیون بزرگسال و 80 میلیون خردسال به ما تعلق دارند. این مقدار 234 میلیون انسان را در بر میگیرد که رژیمی را که خود خودش را به قدرت رسانده است انتخاب نکرده است و باین ترتیب آنها نمایندگان ما نیستند.
آل گور رئیس جمهور منتخب ماست. وی 539898 تعداد رای بیش از جرج دبلیوبوش کسب کرده است چه کسی آن مردی است که اکنون ساختمان شماره 1600 در خیابان پنسیلوانیا را اشغال کرده است. من این را به شما میگویم:
این مرد جرج دبلیو بوش “رئیس جمهور“ ایالات متحده آمریکا است.
شیاد به مقام نشسته.
سابقا سیاستمداران انتظار میکشیدند تا به قدرت رسند و آنوقت شیاد شوند. لیکن این شیاد را کامل و درسته دریافت کرده ایم. حال یک متجاوز غیر مجاز بداخل ساختمان دولت وارد شده است، یک فرد اشغالگر غریبه در سالن بیضی کاخ سفید. اگر به شما میگفتم که من در باره گواتمالا گزارش میدهم صرفنظر از گرایش فکریتان فورا حرف مرا میپذیرفتید. لیکن از آنجا که این کودتا با پرچم آمریکا در رنگهای سرخ و سفید و آبی صورت گرفت، کودتا گران فکر میکنند با این وضع موفق میشوند.
باین جهت بنام 234 میلیون آمریکائی که گروگان گرفته شده اند خواهش میکنم که ناتو همان کاری را بکند که در بوسنی و در کوزوو کرد، همان کاری را که آمریکائیها در هائیتی انجام دادند و همان کاری را که لی ماروین Lee Marvin (هنرپیشه مشهور آمریکائی-توفان) در فیلم دوازده مرد خبیث انجام داد.
تکاوران نیروی دریائی را بفرستید! موشکهای اسکاد را آماده پرتاب کنید! سر قاضی آنتونی اسکالیا Antonin Scalia (قاضی دست راستی و عالیرتبه آمریکائی-توفان) را برای ما بیاورید!.
من برای دبیر کل سازمان ملل آقای کوفی عنان نوشتم و از وی تقاضای کمک کردم. ما عنقریب دیگر توان آنرا را نداریم که بر خودمان حکومت کنیم و یا انتخابات منصفانه و آزاد برگزار کنیم. ما به نظار سازمان ملل، به نیروهای سازمان ملل، به قطعنامه های سازمان ملل نیازمندیم!
لعنت، ما به جیمی کارتر احتیاج داریم!(اشاره به اینکه هر جا که خطر تقلب در انتخابات آن وجود دارد بویژه در ممالک زیر سلطه ی دیکتاتورها، معمولا جیمی کارتر بعنوان ناظر بی طرف از طرف سازمان ملل متحد اعزام میشود تا به عنوان شاهد بر صحت انتخاباتها نظارت کرده و گزارش دهد-توفان).
ما مزیتی نسبت به جمهوریهای موز ساخته بی پناه نداریم (کنایه از کشورهائی که یکشبه چون قارچ بعلت داشتن موز و نیاز به صدور آن توسط کنسرنهای بزرگ ساخته و پرداخته میشوند تا به شکل قانونی غارت موز را نظارت کرده و بر آن صحه بگذارند/ چیزی شبیه دول پوشالی و قلابی و یا کشوری موقتی-توفان)....(مستخرج از کتاب مایکل مور مرد سفید احمق).
این سخنان را مایکل مور برای انتخابات بار قبلی به میان آورده است. جرج بوش حتی از شناسنامه بسیاری از مرده ها نیز نگذشت، سیاهان را از حقوق مدنی محروم نمود تا بتواند رای اکثریت ساختگی را در ایالت فلوریدا بدست آورد و با همه تقلبهای بیشرمانه اش با کمترین تفاوت رای ممکن چیزی در حدود 500 عدد، در تاریخ ایالات متحده آمریکا به ریاست جمهوری رسید. قوه قضائیه به رهبری هاشمی شاهرودی آمریکائی بیاریش آمد و وی را از منجلابی که داشت در آن غرق میشد نجات داد. رقیب انتخاباتیش آقای ال گور که ماجراجوئی و بیشرمی جرج بوش را برای کل نظام امپریالیستی آمریکا خطرناک میدید و این تشدید نزاعها را عاملی برای بیداری مردم آمریکا تلقی میکرد فورا کوتاه آمد و پیروزی بوش را در خدمت مصالح نظام پذیرفت.
ولی از هم اکنون نیز زمزمه های تقلب در انتخابات به گوش میرسد. پرزیدنت سابق کارتر اظهار داشت که انجام یک انتخابات آزاد را در ایالت فلوریدا که برادر جرج بوش فرماندار آنجاست غیرممکن میداند. وی در نشریه واشنگتن پست در روز دوشنبه 27 سپتامبر اظهار داشت: “در ایالت فلوریدا پاره ای مقدمات اساسی معتبر بین المللی برای انجام یک انتخابات عادلانه موجود نیست“. این کلمات نغز را خوانندگان از زبان جیمی کارتر میشنوند که یکی از حامیان نظام امپریالیستی است. وی کسی است که ایران و خلیج فارس را جز حریم امنیتی و منطقه حیاتی منافع امپریالیست آمریکا اعلام کرد.
روش جدید تقلب انتخاباتی نخستین بار در انتخابات کالیفرنیا بکار رفت که قهرمان زیبائی اندام سابق جهان که در هالیود هنرپیشه شد و تبار اتریشی دارد به فرمانداری کالیفرنیا انتخاب گردید. این روش جدید تقلب چنین است که مردم و دولت نه مستقیم و نه غیر مستقیم نظارتی بر تعداد آراء داده شده و ترکیب آن ندارند. شرکتی که برنامه را ریخته است یک شرکت خصوصی است و صحت آراء داده شده را تائید میکند. سرمایه گذاران خصوصی سرنوشت رای مردم را در دست گرفته اند و همین این امر بود که در فردای انتخابات کالیفرنیا مورد اعتراض قرار گرفت. این شرکت ها معمولا از هواداران حزب حاکم هستند زیرا سفارش برنامه ریزی و نظارت بر آن را از دولت وقت دریافت میدارند. بهانه این کار استفاده از روشهای مدرن و شمارش سریع آراء است.
اینهمه دروغ و دغل واتهام و دسیسه و لجن پراکنی برای انتخاب شدن بهر قیمت بخاطر خدمت به مردم است؟ کدام خادم به خلقی را میشناسید مه مصمم باشد با فریب مردم به قدرت رسد. دروغگوئی نشانه ترس از مردم، نشانه عدم صمیمیت، نشانه فروختن کالای بنجل است. خادم مردم که به مردم دروغ نمیگوید و به جعلیات متوسل نمیشود زیرا با این ابزار مبارزه اساسا نیازی ندارد. فقط بزدلان دروغگویند.
در این جا سخن بر سر چپاول میلیاردهاست. جنگ بر سر غارت گنج است و برخورداری از قدرت مادی به ضرر اکثریت قریب باتفاق مردم و بنفع یک اقلیت تراست ، کنسرن و یک مافیای اقتصادی سیاسی است. باین جهت این هنرپیشه های ریاکار همه شان دروغگویند و هر بار با تکیه بر ضعف حافظه عمومی، با فخر ورزی نسبت به توانائی قدرت تحمیق رسانه های گروهی، روانشناسی اجتماعی، در هر دئره بر سر کار میآیند و به قول مارکس: “دو باند سوداگر سیاسی بزرگ وجود دارد که به نوبت قدرت دولتی را در اختیار میگیرند و با فاسدترین وسایل و با شرم آورترین مقاصد از آن بهره برداری میکنند و ملت در مقابل این دو کارتل سیاستمدارانی – که ادعا میکنند در خدمت وی قرار دارند ولی در واقع مسلط بر او هستند و غارتش میکنند – ناتوان است“.
روزی گلد واتر را در مقابل جانسون علم میکنند و امروز جان کری را مقابل جرج بوش. جان کری باید نماینده اعتراض عمومی باشد، باید سیل بیتفاوتها را که بشدت از جرج بوش واهمه دارند جلب کند، نیروئی از پائین فشار میاورد و گرچه که مقدمات پیدایش آن با انتخاب خاتمی قیاس بردار نیست ولی خاتمی در مقابل ناطق نوری است و فردا رفسنجانی مقابل سعید مرتضوی و مردم را که فاقد امکان انتخاب درست هستند به جبر ناخود آگاه به انتخاب یکی از این دو وامیدارند. این بازی دموکراسی قرنها ادامه داشته و باز هم ادامه خواهد داشت. در پلورالیسم سرمایه داری تجربه دغلکاری بیش از آن است که به مخیله کسی راه پیدا کند. این روش در همه ممالک سرمایه داری کاربرد داشته است. تا زمانیکه حزب طبقه کارگر با اعتقاد به مبارزه طبقاتی مستقلا به عنوان گزینه مناسب به میدان نیاید این دور شیطانی پایانی ندارد.
نتایج انتخابات آمریکا هر چه باشد تحولی در ماهیت نیست در لحن و انتخاب واژه هاست، بر سر تاکتیک بهتر چاپیدن جهان و ارزیابی صحیح تناسب قوای جهانی است. نباید به این خیمه شب بازی دل بست. اروپا نیز سهمش را در غارت عراق میگیرد وخواهیم دید که چگونه لحنها در اروپا بر میگردد و به لحن کیهان لندنی سلطنت طلب ارگان سیاسی سلطنت طلبان و زبان نیمه رسمی وزارت دفاع آمریکا به زبان فارسی، نزدیک میشود.
کمونیستهای آمریکا باید برای تشکیل حزب طبقه کارگر در آمریکا فعالیت کنند و غبار رویزیونیسم را از چهره جنبش کمونیستی بشویند و به گردان متشکل پرولتاریا جهان بپیوندند. تنها آنگاه است که قادر خواهند بود به سوداگری این دو حزب سنتی مافیائی که جهان را در لبه پرتگاه مرگ نگاه میدارند خاتمه دهد.
*****

بر گرفته از توفان شماره 106 دی ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کار ایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org