جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه




کمونیستﻫﺎ واستقلال فکری طبقۀ کارگر

کمونیستﻫﺎ در تبلیغات خود نظریات کمونیستﻫﺎ، تحلیلهای آنها را منتقل می کنند، زیرا می خواهند استقلال فکری طبقهﯼ کارگر را که تا کنون توسط تبلیغات بورژوازی و دروغﻫﺎﯼ آنها از بین رفته است را ایجاد کنند و آنها را به دور ایدهﻫﺎﯼ کمونیستی، سیاستﻫﺎﯼ مارکسیستی لنینیستی متشکل نمایند. کمونیستﻫﺎ مخالف شستشوی مغزی عام توسط بورژوازی هستند و می خواهند مردم با دید علمی واقعیتﻫﺎﯼ جهانی را ببینند. کمونیستﻫﺎ نمی توانند مُبلغ نظریاتی باشند که کمونیستی نیست و یا در عمل ایجاد پراکندگی فکری، آشفته فکری می کند. ارگان سیاسی یک سازمان نقش وحدت دهنده، نقش سازمان دهنده دارد. وقتی کسی در ایران آن را دریافت می کند باید همان گونه فکر و تبلیغ و تحلیل کند که کسی آن را در کانادا، اروپا و یا استرالیا انجام می دهد. شما در هر جای دنیا که باشید بدون این که نام فرد خاصی را بدانید از نوع تحلیل وی می دانید تحت تأثیر کدام نظریات است. این آن نقشی است که یک ارگان کمونیستی باید ایفاء کند. ارگان نمایندۀ تفکر فرد نیست نمایندۀ تفکر جمعی است و باید موجب وحدت اندیشه و نه تفرقۀ اندیشه شود. وقتی خوانندهﺍﯼ ارگانی را در دست می گیرد باید بفهمد که سرانجام کدام نظریه را بپذیرد. اگر مقالات درج شده مغایرتی با خط مشی تشکل و حزب مفروض ندارد باید به نام حزب چاپ شود و مسئولیتش را نیز حزب به عهده بگیرد. حزبی که حاضر نیست مسئولیت آنچه را که تبلیغ می کند به عهده گیرد حزب نیست، جدی نیست، محفل گپ زنی روشنفکرانه و جمع مستان بی مسئولیت است. این شکل کار، اپورتونیسم محض است. یک خواننده از همه جا بی خبر که به دوز و کلک حقوقی و پشتکُ وارو زدنﻫﺎﯼ سیاسی وارد نیست از کجا باید به کنه مسائل و درستی یک تحلیل پی ببرد. کار به آنجا می رسد که به تدریج امضاء کنندگان مقالات خط مشی یک ارگان سیاسی را تعیین می کنند. کار به آنجا می رسد که آنها تنها زمانی کمک مالی به صندوق حزبی می کنند که مقالاتشان چاپ شود، کار به آنجا می رسد که این افراد برای رفع خستگی به مرخصی می روند و کار ارگان را می خوابانند، کار به آنجا می رسد که این "شخصیت"ﻫﺎئی که در پی "آزادی بی قید و شرط" در درون احزاب کمونیستی لم دادهﺍند حقوق ویژه پیدا می کنند، تابع هیچ تصمیم حزبی که آزار دهنده است و "شخصیت" آنها را جریحه دار می کند، نیستند ولی می خواهند در همۀ تصمیمات بدون قید و شرط شریک باشند و اجرای آن تصمیمات نیز مشروط به موافقت آنها است. کار به آنجا می رسد که حزب تحت فشار بیگانگان است و همیشه در حالت دفاعی به سر می برد، و این کار مغایر وظیفۀ حزب است که از سردرگمی خواننده جلوگیری کند. حزب محل تائید خودنمائی خرده بورژوازی و تقویتِ منشِ فردی افراد نیست که با امضاهای خویش کمبود شخصیت خویش را جبران کنند. کمونیستﻫﺎ به "گمنامی" اهمیت می دهند و نه به "نام آوری". اگر مقاله و نظری مغایر نظر حزب است دلیلی ندارد که به نام حزب منتشر شود. مگر قرار بر این بوده کمونیستﻫﺎ تجمع کنند، ارگانی را در شرایط سخت جانی و مالی منتشر نمایند و تازه نظریات مخالف خویش را تبلیغ نمایند؟ این چگونه درکی از دموکراسی است؟ این دیوانگی بیمارگونه و بُزدلی سیاسی از ترس "حرف مردم" و آن "افکار عمومی بورژوائی" است که پایانی بر آن متصور نیست. این سپر انداختن در مقابل تبلیغات ریاکارانۀ بورژوازی است که حق آزادی بیان کمونیستﻫﺎ را هرگز به رسمیت نشناخته است. مگر مطبوعات بورژوازی در این زمینه کمبود دارند که کمونیستﻫﺎ باید سر برسند و آن را جبران کنند؟ مگر تعداد آنها کم است که ما هم به خیل آنها بپیوندیم؟ این واعظان غیر  متعذر کدام نشریه بورژوازی "دموکرات" را می شناسند که حاضر شود در ستون "آزادش" با تیراژ بالایش نظریات کمونیستﻫﺎ را تبلیغ کند؟ چنین نشریۀ "نیست در جهان" وجود خارجی ندارد. کمونیستﻫﺎ تنها مسئول تبلیغ نظریات خویش هستند و نه تبلیغ نظریات دیگران. تبلیغ نظریات دیگران که امری تحمیلی و ناشی از شستشوی مغزی است عین استبداد و درک معیوب از دموکراسی طبقاتی است.

اپورتونیستﻫﺎ در جنبش کارگری همیشه مفاهیم اجتماعی را از مضمون طبقاتی آنها جدا می کنند، آنها با نفی مبارزۀ طبقاتی با نفی این واقعیت که فرجام مبارزۀ طبقاتی باید به کسب قدرت سیاسی از طرف پرولتاریا منجر شده که جامعۀ جهانی کمونیستی را مستقر سازد مفاهیم اجتماعی را از متن مبارزۀ طبقاتی جدا کرده به مفاهیمی "ناب" و از "آسمان نازل شده" و تهی از مضمون اجتماعی و علمی بدل می کنند. عوامفریبان در این عرصه به علت احترام عمیقی که در روان انسانﻫﺎ نسبت به واژۀ آزادی وجود دارد با عبارات "آزادی"، "دموکراسی" شعبده بازی می کنند. آنها از "آزادیﻫﺎﯼ بی قید و شرط" سخن می رانند بدون آن که آن را در شرایط سُلطۀ طبقات استثمارگر برای زحمتکشان تقاضا کنند. آنها این "آزادی" را برای همه البته فقط در حرف می خواهند. آنها نمی بینند و نمی خواهند ببینند که آزادی زحمتکشان همیشه با قید وشرط ابزارهای سرکوب طبقات حاکمه بوده است. آنها از این واژهﻫﺎ عبارات "ناب" می سازند که وجود خارجی ندارند. آزادی و دموکراسی همیشه طبقاتی بوده و از منظر مبارزۀ طبقاتی به آنها نگاه می شود. همین نظریه پردازان در عمل ولی آن کار دیگر می کنند. تمام نقطه نظریات حزب ما را که مخالف نظر آنهاست و آنها را افشاء می کنند در صفحات اینترنتی خویش منتشر نمی کنند، از آزادی صحبت می کنند ولی در عمل سانسور می نمایند و جلوی ترویج نظریات ما را می گیرند. این واقعیت مجدداً اثبات می کند که انسانﻫﺎ را نباید بر اساس لباس مجلل آنها بلکه بر مبنای اعمال آنها مورد داوری قرار داد. این عمل گواه آن است که بانیان این نظریات، این انحرافات نظری را برای دیگران توصیه می کنند و خودشان ذرهﺍﯼ به آن اعتقاد ندارند و این دقیقاً آن چیزی است که ما در تئوری با آن روبرو بوده و افشاء نموده و معتقدیم لیبرالیسم فریبکارانۀ بورژوازی است.

لنین می گفت:



» آزادی کلمۀ بزرگیست، ولی در سایۀ پرچم آزادی صنایع، یغماگرانه ترین جنگﻫﺎ بر پا شده است و در سایۀ پرچم آزادی کار، زحمتکشان را چپاول نمودهﺍند. استعمال امروزی کلمۀ "آزادی انتقاد" نیز همین گونه تقلب باطنی را در خود نهفته دارد. اشخاصی که حقیقتاً معتقدند علم را به جلو سوق دادهﺍند، نباید خواستار آزادی نظریات نوین در کنار نظریات کهن باشند بلکه باید اولی را جایگزین دومی سازند و اما فریادهای "زنده باد آزادی انتقاد!" که امروز کشیده می شود خیلی قصۀ طبل تو خالی را به یاد می آورد.

» ما به شکل گروه فشردۀ کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم و دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفتهﺍند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنا بر تصمیم آزادانۀ ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفتهﺍیم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنهﺍش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دستۀ خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بل طریق مبارزه را برگزیدهﺍیم، سرزنش نمودهﺍند. و حالا از میان ما بعضیﻫﺎ فریاد می کشند، به این منجلاب برویم! وقتی هم که آنها را سرزنش می کنند به حالت اعتراض می گویند: شما عجب مردمان عقب ماندهﺍﯼ هستید! خجالت نمی کشید که آزادی ما را برای دعوت شما به راه بهتری نفی می کنید! آری، آقایان شما آزادید نه تنها دعوت کنید بلکه هر کجا دلتان می خواهد بروید ولو آن که منجلاب باشد، ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلا دست از ما بردارید و به ما نچسبید و کلمۀ بزرگ آزادی را ملوث نکنید، زیرا که آخر ما هم “آزادیم“ هر کجا می خواهیم، برویم و آزادیم نه فقط علیۀ منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم.«