جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۹۲ آذر ۸, جمعه


بیانیه حزب کار ایران(توفان)

 

تسلیم خفت آور جمهوری سرمایه داری اسلامی به صهیونیسم و امپریالیسم جهانی و نقض حق مسلم ایران در مسئله هسته ای

در روز 3 آذر ماه 1392 خبرگزاری های جهان از توافق بر سر برنامه هسته ای ایران در ژنو خبر داند. از زمان روی کار آمدن حسن فریدون روحانی از طریق یک انتخابات مهندسی شده، از زمان سیاست "نرمش انقلابی" رهبر جمهوری اسلامی، آقای خامنه ای، از شکل برگزاری نشستهای مذاکراتی با نمایندگان قلدرهای جهان و چانه زدن با آنها بر سر منافع ملی ایران، روشن بود که محصول این مماشات و معانقه طولانی، نوزاد "حرامزاده" ای خواهد بود که به قرارداد کنسرسیوم بعد از کودتای 28 مرداد شبیه است. رژیم جمهوری اسلامی در همان مسیری راه رفت که آخوندهای دربار قاجار رفتند، رد همان راهی گام گذاردند که آیت ﷲ کاشانی در زمان ملی کردن صنعت نفت گام برداشت.

البته این "دستآورد" رژیم جمهوری اسلامی همانگونه که حزب ما در گذشته پیشگوئی کرده بود و اسنادش بتدریج منتشر می شود، جدید نیست. این "نرمش انقلابی" از سه سال پیش توسط احمدی نژاد در مذاکرات پشت پرده با آمریکائی ها در مسقط پایتخت عمان صورت گرفته بود. شرط آمریکائی ها بعد از سازشها و انعقاد این تسلیم نامه، جایگزینی احمدی نژاد با نماینده ای از اصلا طلبان بود. لبخند روحانی و تکیه بر "اصلاحات" باید راه همکاری با امپریالیستها را تسهیل می کرد.

تا همین لحظه که حزب ما در مورد ماهیت این سند نظر می دهد هنوز برگردان یکسانی به زبان فارسی در دسترس ایرانیان نیست. آنچه توسط  پاره ای نشریات و سازمانها و افراد به فارسی برگردانده شده است در استعمال پاره ای واژه ها تفاوتهائی دارند و این تفاوتها وزن های گوناگونی از نظر حقوقی خواهند داشت و جای تفسیرهای گوناگون را باز می گذارند.

تا همین لحظه معلوم نیست که چه توافقات دیگری در پشت پرده صورت گرفته است و مردم ایران از آن توافقات بی خبرند و امپریالیستها نیز با توجه به منافع خویش در مورد این توافقات محرمانه سکوت اختیار می کنند. نیاز نیست که این توافقات صرفا در مورد مسئله هسته ای ایران باشد. این توافقات می تواند در عرصه پیوستن ایران به سازمان تجارت جهانی، تعمیق سیاست های تعدیل اقتصادی، تغییر در سیاست خارجی ایران در برخورد به مسئله فلسطین، لبنان، سوریه، اسرائیل، عراق، افغانستان، تنگه هرمز، ونزوئلا، بولیوی و... باشد. این توافقات می توانند ایران را به زائده امپریالیسم در منطقه بدل کند. این توافقات نمی تواند بدون اطلاع صهیونیستها صورت پذیرفته باشد و امضاء آنها را نداشته باشد. بازیگری نتانیاهو فقط چاشنی خوش طعم کردن این قرارداد خائنانه برای اطعام مردم جهان است.

در کشوری که خفقان و سرکوب بر آن حاکم است طبیعتا نمی شود از شفافیت در آن سخن گفت و انتظار داشت که تیم مذاکره کننده ایران در این مدت در مجلس شورای اسلامی گزارش کامل این مذاکرات و دلایل خویش در پذیرفتن این سند رقیت را به بحث افکار عمومی بگذارد. همه رژیمهای مستبد و خونخوار با تشدید سرکوب و اعدامها و با حضور نظامی و انتظامی و گشت نیروهای سرکوب به ایجاد فضائی از ترس و وحشت توسل می جویند تا تصویب این گونه توافقنامه ها در مجلس فرمایشی ممکن گردند. از این گذشته نمی توان از نمایندگانی که همه از طریق صافی شورای نگهبان گذشته و فاقد اراده آزاد هستند انتظار داشت از منافع ملی ایران دفاع کنند. در حالیکه اکثر نمایندگان مجلس شورای اسلامی قرارداد را نخوانده مورد تائید صد درصد خود قرار داده اند و آنرا پیروزی برای ایران دانسته اند،  نایب رییس کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی گفت:

"ما در مجلس هنوز از جزئیات توافق مطلع نیستیم و نمی‌توانیم قضاوت کنیم؛ زمانی که جزئیات مطرح شد، مطالب را عنوان می کنیم.".

و یا حجت الاسلام وحید احمدی در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: "زمانی می توان از توافق هسته‌ای ایران و 1+5 اطلاعات دقیقی کسب کرد که تیم مذاکره کننده کشورمان در مجلس شورای اسلامی حاضر شوند و آنچه در نشست‌ها به صورت توافق مطرح شده را تشریح نمایند.".

پس باید پرسید اغلب نمایندگان بله قربان گوئی که این سند را ندیده نخوانده تصویب کرده اند از کجا از مفاد آن خبر داشته اند و از کدام مرجع دستور خیانت گرفته اند؟

 

مردم ایران باید بدانند که این پیمان یک سند خفت انگیزِ تسلیمِ بی قید و شرط است تا امپریالیستها با ادامه سلطه آخوندها در ایران موافقت کنند. این سند همه دستآوردهای مردم ایران را در این مدت، تمام سرمایه های هزینه شده در این عرصه را بر باد داده است و به اوامر استعماری امپریالیسم جهانی گردن نهاده است. و این هنوز از نتایج سحر است. کشور ما ایران هیچ حاصلی از این توافق استعماری ندارد.

حزب کار ایران(توفان) اعلام می کند که هرگز چنین سند ننگینی را به رسمیت نخواهد شناخت و مردم ایران را فرا می خواند که با تصویب این قرارداد خائنانه مخالفت کنند و فریب دستگاه تبلیغاتی حسن فریدون روحانی را نخورند.

خود مسئولان رژِم جمهوری اسلامی اعلام کرده اند:

" جمهوری اسلامی ایران سه موضوع را در دستور کار داشته یکی غنی‌سازی به عنوان حق مسلم ایران، دوم عدم پذیرش تعلیق و عدم توقف و دیگری آمادگی برای بازرسی همه تاسیسات انرژی اتمی برای راستی‌آزمایی و آنچه امروز به عنوان توافق حاصل شده خارج از این چارچوب نبوده و همه آنها رعایت شده است."( به نقل از خبرگزاری ایسنا 4/09/1392).

 

آیا تیم مذاکره کننده هسته ای به این خواسته ها رسیده است؟ یا برعکس نه تنها به این خواستها نرسیده، بلکه خفت هائی را پذیرفته است که ننگ تاریخ ایران است. آخوندها می خواهند با روضه خوانی و تبلیغات بر ماهیت این تسلیم نامه پرده استتار بکشند.

 

حال به تک تک این مسایل بپردازیم:

 

1- مقدمه ای بر تفسیر قرارداد:

 کسی که متن قرارداد را می خواند می بیند که قرارداد از دو بخش تشکیل شده است. بخش موقت و گذرا و بخش جامع.

توافقاتی که تا کنون صورت گرفته است مربوط به بخش گذرای قرارداد است و بخش جامع که چماق بزرگ است بعدا می آید. در متن قرارداد در مورد بخش جامع چنین می آید:

"این راه حل جامع متضمن یک برنامه غنی سازی با تعریف مشترک و محدودیت‌های عملی و اقدامات شفاف‌ساز به منظور تضمین ماهیت صلح‌آمیز برنامه هسته‌ای می‌باشد. این راه حل جامع به مثابه یک مجموعه منسجم خواهد بود که هیچ بخشی از آن مورد توافق قرار نمی‌گیرد مگر آنکه در مورد تمامی بخش‌های آن توافق حاصل شود"

نخست اینکه راه حل جامع برای غنی سازی که حق مسلم همه کشورهای امضاء کننده معاهده است باید با تعریف مشترک و یا با توافق طرفین صورت گیرد. و در ادامه آن می آورند که هیچ بخشی از آن مورد توافق قرار نمی‌گیرد مگر آنکه در مورد تمامی بخش‌های آن توافق حاصل شود. ناگفته پیداست که تمام تصمیمات آتی این "قرارداد جامع"، دیگر مبتنی بر حقوق منعقده در قراردادهای جهانی و قابل استناد به آنها نیست، بلکه وابسته به طرف امپریالیستی-صهیونیستی است که راضی باشد و یا نباشد. آنها با این حقوق جامع می توانند جلوی فعالیت هسته ای ایران را بگیرند و یا نگیرند، آنها می توانند با توجه به این بندها حقوق ایران را پایمال کنند و یا موارد محدودیت کننده دیگری به آن بیفزایند. کشوری که بر این نحوه تفسیر حقوق خود آنهم از موضع ضعف و سرشکستگی گردن نهاده است، طبیعتا باید کلیه اوامر و دیکته صهیونیسم و امپریالیستها را در چارچوب "راه حل جامع" بپذیرد. حال اگر این توافق صورت نگرفت ایران دیگر در جای اولش، در جائی که قبل از این مذاکرات قرار داشت، نایستاده است، بلکه همه حقوق خود را از دست داده و از نظر سیاسی به قهقراء پرتاب شده است.

لیکن در همان بخش برنامه موقت، رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی  ایران به همه خواستهای امپریالیسم و صهیونیسم تن در داده و به آمال مردم ایران برای تامین انرژی برای نسلهای آینده ایران خیانت کرده است. روشن است برنامه غنی سازی جامع که در پیش است، نمی تواند از نظر مفاد و محتوی آن از بخش برنامه موقت عقب تر باشد و خواسته های کمتری را در بر بگیرد. به این جهت هنوز این قصه سر دراز دارد.

 

در مبارزات تبلیغاتی و تفسیرهای سیاسی قبل از این توافقات کنونی، همواره رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بدرستی پافشاری می کرد که انتقال پرونده ایران از آژانس بین المللی انرژی هسته ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد یک اقدام سیاسی بوده و در اثر فشار امپریالیستها صورت گرفته است. در آن زمان بدرستی اشاره می شد که قطعنامه های شورای امنیت بر ضد ایران قطعنامه های غیر قانونی هستند و تحریمهای شورای امنیت و یا تحریمهای کنگره آمریکا و اتحادیه اروپا در تناقض کامل با منشور ملل متحد قرار داشته و اقدامی خصمانه بر ضد یک کشور عضو سازمان ملل متحد محسوب می شوند. حال در متن قرارداد کنونی تمام این حقوق غیرقانونی را برسمیت شناخته و سخنان قبلی خویش را پس گرفته اند و از جمله می آورند:

"این راه حل جامع شامل یک فرایند متقابل و قدم به قدم می‌باشد و به رفع همه‌جانبه تمامی تحریم‌های شورای امنیت، تحریم‌های چندجانبه و تحریم‌های ملی مربوط به برنامه هسته‌ای ایران می‌انجامد.

در فاصله میان گام‌های اولیه و گام آخر، گام‌های دیگری از جمله پرداختن به قطعنامه‌های شورای امنیت با هدف پایان رضایت بخش بررسی موضوع توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد وجود خواهد داشت."

و در جای دیگر این خواستها را به این نحو بیان می کنند:

"عدم صدور قطعنامه‌های جدید تحریم هسته‌ای توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد.

عدم صدور قطعنامه‌های جدید تحریم هسته‌ای از سوی اتحادیه اروپا.

دولت آمریکا، در چارچوب اختیارات قانونی رئیس جمهور و کنگره از تحمیل تحریم‌های جدید هسته‌ای خودداری خواهد کرد."

تائید این مسایل برسمیت شناختن حقوق اتحادیه اروپا، کنگره آمریکا و شورای امنیت سازمان ملل در نقض پیمانهای جهانی و زورگوئی به ممالک عضو این سازمان بین المللی است. ایران از تمام ادعاهای خویش گذشته است و این یک شکست روشن سیاسی است.

در قرار داد اتهاماتی به ایران زده شده است که بی پایه و مدرک است. این اتهامات تکرار تبلیغات امپریالیسم و صهیونیسم می باشد و رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی همه این اتهامات را پذیرفته و به زیر آن امضاء گذارده است. در این قرارداد می آید:

"در حالی که آژانس، مسئولیت راستی‌آزمایی اقدامات مربوط به موضوع هسته‌ای را بر عهده خواهد داشت"(تکیه از توفان) به طور ضمنی پافشاری در تحقق حقوق ایران را دروغگوئی اعلام داشته و بر "شک و شبهه" و ادعاهای ممالک امپریالیستی در توجیه نقض حقوق ایران صحه گذارده اند و جمهوری سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران نیز زیر این اسناد امضاء گذارده است. این امضاء حکم تائید جرم از جانب متهم است.

 

2- حق غنی سازی اورانیوم

ما بارها گفته ایم که غنی سازی اورانیوم حق همه ممالکی است که پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای را امضاء کرده اند. تمام ممالک غیر متعهد جهان بارها در نشستهای جهانی بر این حق ایران که حق خود آنها نیز بوده است صحه گذارده اند. از آنجا که ایران یکی از امضاء کنندگان اولیه این پیمان است طبیعتا از این حق بدیهی برخوردار است. اعتبار این حق مسلم ایران  به تصویب و تائید امپریالیسم و صهیونیسم و بویژه امپریالیست آمریکا وابسته نیست.

حال اگر کشوری خودش نسبت به حق قانونی و بدیهی که دارد، شک و تردید داشته باشد و یا عمیقا به آن معتقد نباشد و یا بخواهد از اعتبار این حق قانونی بکاهد و یا آنرا نفی کند، آنوقت آنرا به رای امپریالیستها می گذارد و مدعی می شود که "حق مسلم ایران در غنی سازی" زمانی اعتبار دارد که ممالک امپریالیستی هم بر آن صحه بگذارند. با این سیاست هر گونه حق مسلمی که در پیمانهای جهانی به ممالک تعلق دارد، وابسته به تائید زورگویان جهان شده و از درجه اعتبار ساقط است. حقی که بدیهی باشد، نمی تواند اعتبارش به خلق وخوی امپریالیستها و تصمیمات آنها وابسته باشد. آنها نیز چه بخواهند و چه نخواهند باید به این حق احترام بگذارند. ایران اعتبارِ حق مسلم خویش را به رای امپریالیستها وابسته ساخته است و "پذیرش این حق" از جانب آنها را پیروزی خویش تلقی می کند.  آقای حسن فریدون روحانی در سخنان خود بر این پیروزی تکیه کرد. به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا): ".... اذعان قدرت‌های بزرگ به این حق ایران(حقوق هسته‌ای) از دیدگاه سیاسی بسیار ارزشمند است".(4/09/1392) و یا اینکه آقای تابش نماینده مجلس جمهوری اسلامی مدعی می شود با بیان اینکه دنیا امروز حق غنی‌سازی ایران را به رسمیت شناخته: "متن توافق نشان می‌دهد ما در چارچوب ان‌.پی‌.تی حق غنی‌سازی داریم.".

و یا حجت الاسلام وحید احمدی در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: "مهمترین دستاورد این توافقنامه و مذاکرات این است که جهان به حق غنی سازی ایران اعتراف کرد."

دولت جمهوری اسلامی با هو و جنجال می خواهد حقایق را وارونه جلوه دهد. تیم مذاکره کننده ایران از حق مسلم و بدیهی ایران در غنی سازی اورانیوم دست برداشته و آنرا وابسته به تصمیم قدرتهای جهانی کرده است. رژیمی که به جای استناد به مفاد روشن قرارداد منع گسترش سلاحهای هسته ای به تصمیم و تائید اوباما، جان کری و نتانیاهو استناد می کند، باید منتظر باشد که آنها می توانند به همین اعتبار تصمیمات خویش را عوض کنند. دیگر قانون حاکم نیست، اراده امپریالیسم حاکم است.

حق غنی سازی اورانیوم برای مصارف صلح آمیز حق قانونی ایران بوده است. عدم پذیرش آن از جانب امپریالیسم و صهیونیسم بین الملل زورگوئی و قلدری و نقض تمام پیمانهای امضاء شده جهانی سازمان ملل است. قدرتهای بزرگ جهان و از جمله صاحبان حق وتو نمی توانند از تحقق پیمانهای منعقده در سازمان ملل به بهانه های گوناگون ممانعت کنند. این ایجاد دو نوع حق در سازمان ملل بوده و بی اعتبار کردن همه پیمانهای جهانی است. زیرا تحقق این پیمانها به خلق و خوی قلدرها و زورگوها وابسته می شود. ادعای ایران که ما این حق را به آنها قبولاندیم و یا اینکه آنها حق ما را به رسمیت شناختند معنای دیگری ندارد که نماینده جمهوری اسلامی ایران حق اربابان جهان را در نقض پیمانهای جهانی و تحت فشار گذاردن سایر کشورها را به رسمیت شناخته اند. آنها از تحقق بی برو برگرد و بی قید شرط پیمانهای جهانی و حقوق طبیعی خود گذشته و آنرا وابسته به زورگوئی امپریالیستها کرده اند. کسانی که هم اکنون از حق خود گذشته و حق امپریالیسم و صهیونیسم جهانی را در نقض حقوق ملل و زروگوئی و فشار و قلدری به رسمیت شناخته اند، باید به فشار بعدی و نقض پیمانهای بعدی نیز تمکین کنند. آنها پذیرفته اند که هیچ حقی تا زمان موافقت امپریالیسم و صهیونیسم اعتبار قطعی ندارد.

پس می بینیم که جمهوری اسلامی از حقوق مسلم ایران برای غنی سازی اورانیوم صرفنظر کرده است و این انصراف را نمی شود پیروزی جلوه داد.

جالب این است که جان کری وزیر امور خارجه آمریکا در سخنان تفسیری خویش بر این قرارداد، حتی همین نتایج ساخت و پاخت نفرت انگیز را اساسا منکر آن شده است و بیان کرده اساسا حقی بنام حق غنی سازی اورانیوم در پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای وجود ندارد. به طوری که فرج الله عارفی شگفت انگیزانه در گفت‌وگو با ایسنا در 4 آذر 1392، ضمن  حمایت از ظریف وزیر امور خارجه، اظهارداشته: "نمی‌دانیم آنچه که درباره توافقنامه در خبرگزاری‌های غربی و سخنان اوباما و وزیر امور خارجه امریکا مطرح شده، شیطنت است یا واقعیت دارد و به صحت مطالب مطرح شده از سوی آنها واقف نیستیم.".

این اقدام آگاهانه اوباما و جان کری هشداری به ایران است که ما حتی امضاء خود را قبول نداریم و برای حقوق کسی کوچکترین ارزشی قایل نیستیم. آنها تائید می کنند که حرف آخر را منافع امپریالیستها تعیین می کند و می شود صدها قرارداد بی پشتوانه نیز امضاء کرد و به آن عمل نکرد. واقعیت آن است که زبان گلوله زبان حق است و تنها زبانی است که همراه با چاشنی تهدید از حلقوم امپریالیسم بیرون می آید.

رو قوی شو اگر راحت جهان طلبی

که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است.

 

3- عدم پذیرش تعلیق و عدم توقف

یکی دیگر از خواستهای رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی که تحقق پیدا نکرده است، پذیرش خواست تعلیق است. تمام مفاد قرارداد نشان می دهد که رژیم ایران به خواست تعلیق امپریالیستها تن در داده و از حقوق خود گذشته است. این تسلیم بسیار آگاهانه و نه در اثر اشتباه صورت گرفته است، زیرا رژیم کوشیده واژه هائی بیابد و در متن قرار داد بگنجاند که توسط آن بتواند افکار عمومی مردم ایران را فریب دهد. حال به این نکات توجه کنید:

"نیمی از اورانیوم موجود غنی شده 20 درصد را به صورت اکسید 20 درصد برای تولید سوخت راکتور تحقیقاتی تهران ذخیره نماید. بقیه 20 درصد UF6(Uranhexafluorid) را به مواد کمتر از 5 درصد رقیق نماید. خط برگشت‌پذیر نیز وجود نداشته باشد.".

این توافق به آن معناست که ایران غنی سازی 20 در صدی را نه تنها معلق، بلکه از آن برای همیشه بجز در مورد استثنائی رآکتور تحقیقاتی دانشگاه تهران صرفنظر می کند. در بند بعدی می آورد:

"ایران اعلام می‌کند که برای این دوره 6 ماهه، اورانیوم را به سطح بالاتر از 5 درصد غنی سازی نکند.".

مفهوم این اظهار نظر این است که طرف ایرانی، غنی سازی اورانیوم بیش از 5 درصد را در عرض این ششماه معلق می کند و البته همانطور که در قرارداد ذکر شده در توافق جامع که باید مورد تائید صهیونیسم وامپریالیسم باشد، جائی برای غنی سازی بیشتر در آینده باقی نمی ماند. حال به بند مورد توافق بعدی مراجعه کنیم:

"ایران اعلام می‌‌کند که فعالیت‌های خود در تاسیسات سوخت هسته‌ای نطنز، فردو  و یا رآکتور اراک را که توسط آژانس با نام IR-40 شناسایی می‌شود، بیش از این گسترش نخواهد داد.".

معنی "بیش از این گسترش نخواهد داد" یعنی اینکه آنها را تعطیل می کند که چیزی حتی بیش از تعلیق فعالیت آنهاست. وقتی امری در دورانِ توافقِ قرارداد موقت مورد تائید دو طرف قرار می گیرد، حتما در زمان انعقاد قراردادِ جامع به قوت خود باقی می ماند، اگر تازه شرایط بدتری بر آن مترتب نگردد. جمهوری اسلامی واژه "تعطیل" را با "قطع گسترش بیشتر" جایگزین کرده است.

از همین نمونه های روشن بر می آید که ایران به تعلیق و تعطیل تولید اورانیوم تن در داده است و بازی با واژه ها نمی تواند این امر را پنهان کند.

رژیم جمهوری اسلامی تمام فعالیتهای هسته ای و پژوهشی را در فردو و اراک تعطیل کرده است و میلیاردها دلاری را که ملت ایران برای دستیابی به فن آوری علمی و غنی سازی اورانیوم و عدم وابستگی به انرژی فسیلی هزینه کرده است برباد داده است. رژیم جمهوری اسلامی این اتهام را که تاسیسات اراک با آب سنگین و تولید پلوتونیوم تنها برای ساختن بمب اتمی بکار می رود پذیرفته و بر تمام ادعاهای قبلی خویش تا به امروز قلم بطلان کشیده است. مگر اسرائیل، ژاپن، کره جنوبی، آلمان، جمهوری چک، اوکرائین، آرژانتین، برزیل، کانادا و... پلوتونیوم در اختیار ندارند؟ چرا کسی به آنها ایرادی نمی گیرد؟. چرا باید تنها پلوتونیوم ایران محصول دو منظوره باشد و برای ساختن بمب اتمی بکار رود؟ در حالیکه میله های سوخت ناشی از تولید پلوتونیوم اقتصادی تر، و مشکلات ناشی از انبار کردن تفاله های اتمی را کاهش می دهد.

رژیم جمهوری اسلامی به صراحت به این "نرمش انقلابی" و نوشیدن جام زهر اشاره نمی کند، بلکه از در عقب وارد می شود و در زمینه توافقاتی که باید صورت گیرد می نویسد:

"شامل همکاری بین‌المللی هسته‌ای غیر نظامی باشد، که این همکاری‌‌ها از جمله در خصوص دستیابی به رآکتورهای مدرن آب سبک قدرت و تحقیقاتی و تجهیزات مرتبط و نیز عرضه سوخت هسته‌ای مدرن و برنامه‌های تحقیق و توسعه (R&D) مورد توافق می‌باشد.".

به زبان روشن دولت جمهوری اسلامی تائید می کند که تاسیسات هسته ای اراک اهداف نظامی دارد و ایران در آینده از خیر این تاسیسات می گذرد زیرا قصد ندارد اهداف نظامی را دنبال کند و از این گذشته نیروگاههای آب سبک برخلاف آب سنگین که تولید پلوتونیوم می کند در خدمت اهداف نظامی نیست و ایران از تولید تاسیسات تولید آب سنگین صرفنظر کرده آنرا تعطیل می کند.

 

4- آمادگی برای بازرسی همه تاسیسات انرژی اتمی

این ادعا که آژانس بین المللی انرژی اتمی حق ندارد از تاسیسات هسته ای ایران بازدید کند دروغ امپریالیستها و صهیونیستها بود. این آژانس حق ندارد از تاسیسات اتمی آمریکا و اسرائیل و انگلستان و فرانسه بازدید به عمل آورد ولی در مورد ایران همیشه این کار را کرده بودند و برای نظارت بیشتر حتی دوربینهای کنترل نیز نصب کرده بودند.واقعیت این بود که این آژانس به عنوان عامل جاسوسی امپریالیستها و صهیونیستها عمل می کرد. جاسوسانی که در داخل این هیاتهای نمایندگی بودند اسامی برملا نشده دانشمندان اتمی ایران را به سازمانهای جاسوسی می دادند تا آنها را ترور کنند. اطلاعات مربوط به تاسیسات اتمی را در اختیار سازمان سیا و موساد قرار می دادند تا به چرخهای سوخت اتمی ایران از طریق شبکه مجازی حمله ور شوند و آنها را از کار بیاندازند. همه این اقدامات، غیر قانونی و ضد بشری بود، و سازمان انرژی اتمی به روی خود نمی آورد. آنها بر اساس مواد مندرج در پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی حق داشتند از تاسیسات هسته ای ایران بازدید کنند. مشکل آنها استفاده از این حق نبود آنها حقوقی بیش از آآن می خواستند که در پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای درج شده است.

در زمان خاتمی به مدت طولانی غنی سازی اورانیوم معلق شد و خسارات زیادی به ایران وارد آورد. در دوران خاتمی پروتکل الحاقی پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای از طرف ایران امضاء شد که یک سند خائنانه برای نقض حق حاکمیت ملی همه کشورهاست. این سند خائنانه در دوران احمدی نژاد با همین استدلالی که به آن اشاره رفت از دستور کار خارج شد و مجلس فرمایشی نیز حاضر نشد این پروتکل خائنانه را به تصویب برساند. در آن زمان آقای روحانی کنونی مسئول تیم مذاکره کنننده ایران بود. حال با کمال شگفتی می بینید که مجددا جمهوری اسلامی اجرای این پروتکل خائنانه را در متن قرار داد پذیرفته و به زیر آن صحه گذارده است.  در متن قرارداد موقت می آید که ما در چارچوب قرارداد جامع به این خیانت تن خواهیم داد:

"اقدامات شفاف‌ساز و با نظارت بیشتر مورد توافق را به طور کامل به اجرا درآورد. پروتکل الحاقی در چارچوب اختیارات رئیس جمهور و مجلس شورای اسلامی تصویب و به اجرا درآید.".

این پروتکل نقض حاکمیت ملی ایران است. این پروتکل که رژیم جمهوری اسلامی ماهیت آنرا برای مردم روشن نمی کند، این حقوق را به جاسوسان و بازرسان آژانس بین المللی انرژی هسته ای می دهد، تا هر زمان، با هر چند نفر، هر جا که خواستند را بدون اطلاع قبلی به دولت ایران بازرسی کنند و دولت ایران حق ندارد مانع فعالیت آنها شود. این بدان معناست که ایران هرگز جای سرّی و سر پوشیده و نظامی و امنیتی مستقل نخواهد داشت. دل و روده ایران در دست سازمانهای جاسوسی است تا از پیشرفتهای فنی و نظامی و علمی ایران سر در آورند. این همان بلائی بود که به سر صدام حسین در آوردند. چنین خیانتی در تاریخ ایران قابل بخشش نیست.

رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی حتی به اعتراف خودش به هیچکدام از خواستهایش نرسیده است. بر تمام ادعاها و خواستهای صهیونیسم و امپریالیسم صحه گذارده است و در مقابل چه چیزی دریافت کرده است؟ هیچ چیز.

تحریمهای غیر قانونی به قوت خود باقی می مانند. امپریالیست آمریکا بخشی از ثروت ایران را که بطور غیر قانونی مصادره کرده است ذره ذره پس می دهد و بر هزینه کردن آن نظارت می کند. این پولها باید خرج خرید کالاهای مورد نیاز از بازارهای امپریالیستی شود. اساسا معلوم نیست که این پولها به ایران داده خواهد شد یا خیر. امپریالیستها آنها را برای خرید کالاهای مورد نیاز ایران به ابر شرکتهای امپریالیستی داده و پولش را به جیب خود می ریزند. آنها به صراحت می آورند که تنها به رفع تحریمهایِ زیر، بتدریج و تحت نظارت امپریالیستی که مفهموش همان گروکشی و فشار است تن خواهند داد:

" تعلیق تحریم‌های آمریکا بر صنعت خودرو و تعلیق تحریم‌های خدمات مرتبط.

صدور گواهی عرضه و نصب قطعات یدکی برای ایمنی پرواز هواپیماهای غیرنظامی ایران و خدمات مرتبط.

صدور گواهی بازرسی‌های مرتبط با ایمنی و تعمیرات در ایران و همچنین خدمات مرتبط".

امپریالیستها در عین حال در ادامه سند اعتراف می کنند که مواد غذائی و داروهای مورد نیاز ایران را تحریم کرده بودند که ناگفته پیداست، ربطی به ساختن بمب اتمی ندارد. این اعتراف آشکار، بیانگر درجه توحش امپریالیسم جهانی است که برای گرسنگی دادن به مردم ایران به تئوری "ممنوعیت صدور کالاهای دو منظوره" توسل می جست و می جوید. در متن قرارداد تحت عنوان: "تعلیق تحریم‌های آمریکا و اتحادیه اروپا بر:" می آید:

"یک کانال مالی به منظور تسهیل تجارت امور انساندوستانه برای تامین نیازهای داخلی ایران با استفاده از درآمدهای نفتی ایران در خارج از کشور ایجاد خواهد شد. تجارت امور انساندوستانه شامل مراودات تجاری مرتبط با تولیدات غذایی و کشاورزی، دارو، تجهیزات دارویی و مخارج پزشکی بیماران خارج از کشور خواهد بود. این کانال مالی شامل بانک‌های خارجی مشخص و بانک‌های ایرانی غیر تحریم شده خواهد بود که به‌ هنگام ایجاد این کانال مالی مشخص خواهند شد.".

این کانال مالی "انسانی" که بی شباهت به همان کانالِ مالیِ "انسانی"، "نفت در مقابل غذای" عراق در سازمان ملل است، با همان انگیزه تاسیس شده و همچنین سایر مواردی را در بر می گیرد که امپریالیستها تا کنون بر روی آن با همدستی عمال ایرانی خود، سرپوش می گذاشتند و منکر آن می شدند. این اقدامات "انسانی" نشانه توحش و بربریت امپریالیستهاست. در همان سند ذکر می کنند:

"نقل و انتقال‌های مالی مورد نیاز برای پرداخت تعهدات ایران به سازمان ملل متحد.

پرداخت مستقیم شهریه به دانشگاه‌‌ها و دانشکده‌‌ها برای دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در خارج از کشور تا مبلغ توافق شده برای یک دوره شش ماهه."

می بینیم که امپریالیستها حسابهای بانکی ایرانی ها را مسدود کرده و آنها را در تمام دنیا به امان خدا رها کرده بودند. حال حاضرند این اربابان جهان، این پولها را به حساب دانشگاه های خودشان، بدون دخالت دست ایران، واریز نمایند. اینکه دانشجویان ایرانی خود نیز برای تامین معاش، اساسا ارزی دریافت خواهند کرد در این قرارداد به چشم نمی خورد. مبلغی نیز که به صندوق سازمان ملل متحد می ریزند در خدمت آقای بان کی مون، خدمتگزار وفادار خودشان است و چیزی از آن به ایران نمی رسد. در یک کلام امپریالیستها بدهکاری های ایران به خودشان و ساختارهای اداری خودشان را پرداخت می کنند که خسارتی به آنها وارد نشود.

در یک کلام ملت ایران میلیاردها دلار هزینه کرده و بهای سنگینی برای پیشرفت و کسب فنآوری مدرن و تامین استقلال سیاسی و اقتصادی ایران و حفظ غرور ملی خود پرداخته است و رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی با یک چرخش قلم، فقط برای اینکه بر سر کار بماند و قدرت سیاسی را برای حفظ مافیای قدرت در دست داشته باشد، بر باد داده است. رژیمی که به ملتش تکیه نکند، شفافیت در کارش نباشد، نمایندگان فرمایشی به مجلس بفرستد که قادر نیستند به اظهار نظر آزاد و بدون واهمه بپردازند و بر سر مصالح مردم ایران آزادانه و دموکراتیک بحث کنند، رژیمی که مانع شود تا احزاب آزاد وجود داشته باشند و به اظهار نظر بپردازند، رژیمی که بخواهد قرارداد کنسرسیوم نوین را در سایه مخوف سرکوب و اعدام و شکنجه به تصویب برساند، سرانجام مجبور است به آغوش امپریالیستها برود و با آنها همدستی کند.

البته در ایران مشتی فریب خورده "اصلاحات" وجود دارند که درجه آزادی یک ملت را با تعداد موهای بیرون از روسری اندازه می گیرند و فقط برای داوری، به تغییرات ظاهری، فردی و خصوصی و نه اجتماعی دل بسته اند. مشتی ایرانی خودفروخته نیز وجود دارد که تحقق "اصلاحات" را به معنی شرکت خودشان در حکومت و کسب حق حیات برای خودشان، نه برای ملت ایران تصور می کنند. این عده بر این سند نکتبار صحه خواهند گذارد.

بیچاره اما آن اپوزیسیون خود فروخته ایران که اساسا حق مسلم ایران در غنی سازی اورانیوم را به رسمیت نمی شناخت و بر دروغهای امپریالیسم و صهیونیسم و بمب اتمی موهومی ایران صحه می گذارد. آنها یا سکوت خواهند کرد و یا ناچارند برای اوباما و نتانیاهو کف بزنند که آرزوی این اپوزیسیون خود فروخته ایران را برآورده کرده اند.

 

حزب کار ایران(توفان)

4 آذر 1392

www.toufan.org

toufan@toufan.org

۱۳۹۲ آبان ۱۵, چهارشنبه


" اصلاحیۀ " قانون کار یعنی چه؟

 حذف کامل قراردادهای رسمی و دائمی و اخراج بی

 درد سر کارگران و تحمیل دستمزد مورد نظر کارفرما

 

حسن روحانی سه شنبه دوم مهر ماه در سفرش به نیویورک قبل از شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل با کریستین لاگارد رئیس صندوق بین المللی پول ملاقات کرد.

گری رایس سخنگوی صندوق بین المللی پول به خبرگزاری رویترز می گوید که در این دیدار که به درخواست مقام های ایران انجام گرفت محور مذاکرات رئیس جمهور ایران و خانم لاگارد حول سیاستهای اقتصادی دولت روحانی و راههای تعمیق روابط ایران با این نهاد مالی جهانی بوده است.

خبر گزاری ایسنا نیز گزارش میدهد:" در این دیدار با اشاره به اجرای قانون هدفمندی یارانه ها و بازنگری و حل و فصل مشکلات مرحله اول اجرای این طرح در دولت جدید ، بر برنامه ریزی و زمینه سازی برای اجرای مرحله دوم آن تاکید کرد."

در روز 20 مهر علی طیب نیا وزیر امور اقتصادی و دارائی همراه با هیئتی برای شرکت در نشست سالیانه بانک جهانی و صندوق بین المللی پول با آمریکا سفر کردند.

با توجه به تاکید حسن روحانی بر پیگیری قانون برنامه پنجم توسعه که پایه و اساس آن بر سیاستهای نئولیبرالیستی گذاشته شده است و گسترش خصوصی سازیها و جلب و جذب سرمایه های خارجی از اهداف آن می باشد به علاوه رفع موانع عضویت رسمی در سازمان تجارت جهانی و برخورداری از وامها و اعتبارات ناشی از عضویت در صندوق بین المللی پول و بانک جهانی که مشروط بر تغییر قوانین کشور از جمله قانون کار در جهت منافع سرمایه های انحصاری می باشد  که البته در راستای منافع طبقاتی حاکمیت نیز می باشد مجموعاً علت در دستور کار قرار گرفتن اصلاحیه ( یا در واقع تغییر ارتجاعی و تخریب ) قانون کار به نفع سرمایه می باشد.

طی دوران 25سالۀ اخیر که سیاست های نئولیبرالیستی اقتصادی به صورت پیگیر توسط کابینه های رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد و اکنون روحانی  باحمایت و تائید همه جانب و حتی تحریف اصل 44 قانون اساسی توسط خامنه ای اجرا شده است ؛ علاوه بر اینکه توان تولید ملی را در عرصه صنعتی و کشاورزی کشور در جهت منافع سرمایه داران بزرگ تجاری به نابودی کشانده است و باعث رشد دلالی و بورس بازی و رانت خواری و زمین خواری و مستغلات بازی و مشاغل کاذب شده است فقط در عرصه نیروی کار شاغل در صنایع باعث ازبین رفتن 90 درصد قراردادهای کار رسمی و دائمی و تبدیل آن به قراردادهای موقت و سفید امضاء و شفاهی و اخراجهای گسترده شده است. عدم پرداخت به موقع حقوق و دستمزد کارگران که حتی به تاخیر 33 ماهه هم رسیده است چنان معمول گشته و به نورم تبدیل شده است که حتی آقای وزیر پیش بینی هم برای سال آینده در این مورد می کند ، او می گوید در سال 93 حدود 4000 واحد صنعتی  با تاخیر دستمزدها را پرداخت خواهند کرد. یک نفر در این دستگاه دولتی دزد نیست به این بی شرفِ بازجو و شکنجه گرِ سابق و وزیر فعلی بگوید آیا هزینه مسکن و خورد و خوراک و پوشاک و درمان و آموزش و ایاب و ذهاب و هزینه آب و برق و گاز را هم می توانند کارگرا ن با تاخیر چند ماهه بپردازند؟

 روحانی همین وضعیت دهشتناک کارگران را که با دستمزدهای یکپنجم خط  زیرفقر کار می کنند و به هیچوجه امنیت شغلی ندارند را نیز ظلمی  در حق سرمایه داران میداند و معتقد است همین قانون کار فعلی  از نظر کارگران مثل شیر بی یال و دم و اشکم می باشد، مانعی است در جهت اجرای برنامه پنجم توسعه ( منظور توسعه شکاف طبقاتی و گسترش برده داری نوین است ) . آنها می خواهند با لایحۀ اصلاحیۀ قانون کار بتوانند هر دستمزد و شرایط کاری را به نیروی کار تحمیل کنند و هر موقع هم اراده کردند بدون کوچکترین مشکل و مانع و  پرداخت خسارتی کارگر را اخراج کنند.

این لایحه که ناقض قانون اساسی و مقاوله نامه ها و پیمان نامه های بین المللی کار چون حق آزادی تشکل و حقوق کودک است در هشت سال گذشته به دلیل اعتراضات گسترده کارگران و فضای ملتهب سیاسی  و بحران همه جانبه داخلی و خارجی، بعد از چند بار رفت و برگشت به مجلس موقتاً از دستور کار خارج شد تا اینکه در شرایط مساعد مجدداً در مجلس طرح و تصویب گردد.

با توجه به گسترش فوق العاده بیکاری و فقر و گرانی و آزاد نبودن تشکلهای کارگری مستقل  و موضع تدافعی طبقه کارگر در شرایط فعلی کابینه روحانی تلاش خواهد کرد این لایحه را به تصویب برساند.

در زیر برای جلوگیری از اطاله کلام به طور مختصر به تغییرات این لایحه اشاره می کنیم:

- حذف حداکثر زمان قرار داد موقت

- چنانچه کارگری به بیش از سه ماه حبس محکوم شود کارگر اخراج میشود

- تحت عنوان کاهش تولید و تغییرات ساختاری یا شرایط اقتصادی و سیاسی و اجتماعی یا فن آوری کارفرما می تواند کارگران را اخراج نماید.

- کمیته انضباطی کارگاه میتواند کارگر را اخراج کند

- حذف ماده مربوط به دریافت حقوق و مستمری ناشی از فوت ، بیکاری ، تعلیق ، از کارافتادگی کلی و جزئی و یا مقررات حمایتی و شرایط مربوط به آنها.

- حذف حق نهادهای کارگری از حقوق کارگر

- اخراج کارگر تحت عنوان عدم توانائی جسمی یا فکری و حذف نظارت و دخالت نماینده کارگر

- تعیین حداقل دستمزد کارگران ، کارآموزان و کارورزان ( در واقع بازگذاشتن دست کارفرما برای پرداخت کمتر به نیروی کار تحت عناوین کارآموز یا کارورز )

- حذف تعیین حداقل دستمزد در شرایط بدی آب و هوا یا کارهای سخت و زیان آور

- شورای عالی کار میتواند در شرایط بحران مالی – اقتصادی حداقل دستمزد را افزایش ندهد یا حداقل دستمزد را کاهش دهد.

- کودکان در هر سن و سالی می توانند تحت عنوان کارآموز مشغول به کار شوند.

-  ساعات کار کوکان کارآموز محدودیتی ندارد.

شرح حال زندگی لنین (قسمت چهارم)

                                                             اثراستفان لیندگرن-ترجمه پیام پرتوی

 

ازجرقه شعله برمیخیزد

 لنین دقیقا ٣۰ ساله شده بود که در ٢٩ ژوئیه ١٩۰۰ به سوئیس آمد. آنزمان در اروپا او را به عنوان نویسنده٬ روزنامه نگار و سازماندهنده سازمانهای زیرزمینی میشناختند.

ماموریت او این بود که انتشار روزنامه ایسکرا (جرقه) را آغاز نموده٬ آن را در خارج از روسیه چاپ و پخش غیر قانونی آنرا در روسیه سازماندهی نماید. در سراسر آلمان و سوئیس چاپخانه هايى از تبعیدیان سابق روسى وجود داشتند که او باید رد پای آنها را پیدا میکرد.

اولین اقدام در طرح لنین این بود که گئورگی پلخانف٬ مارکسیست پیر- ه دانا و با خرد را با خود همراه نماید. او یقینا متکبر و مغرور بود٬ اما لنین به او به عنوان متحدی در حل مشکلات تئوریک احتیاج داشت. در هئیت مدیره روزنامه به پلخانوف حق داشتن دو رای داده شد – و او پذيرفت.

با اين وجود به دلایل اقتصادی٬ لنین تصمیم گرفت که هئیت مدیره را در مونیخ مستقر سازد و با احساسی مانند طلاق از پلخانف سویئس را ترک نمود.

 

٧ فوریه ١٩۰١ لنین از مونیخ به مادرش نوشت:

"اگر من در اینجا بمانم٬ در زمستان بعد باید براى پالتوی آستردار خودم بنویسم. با چنین پالتویی نه به دو دست کت و شلوار نیاز است و نه به جلیقه اى. اول کمی سخت بود ولی الان عادت کردم"

اینکه لنین مرد ناواردى بود٬ و اینکه نمیتوانست برای خودش پالتویی بخرد٬ مورد تاييد قرار گرفته است. او ترجیح میداد که از سرما بلرزد.

به تدریج ezjda KrupskajaNad٬ که هنوز در Ufa در تبعید بسر میبرد٬ باید به لنین ملحق ميشد. لنین اساسا از زندگی مهاجرتی با قرار و مدارهاى شبانه بی فایده اش متنفر بود. به منظور سالم نگاه داشتن خود و برخوردارى ازتفکرى روشن٬ لنين درصدد گرد آورى گروهی کوچک و وفادار حول خود بود.

در مونیخ ماراتف (Julij Tsederbaum) نيز٬ لنین زمانی که در سن پطرزبورگ زندگی میکرد با او رابطه خوبی داشت٬ زندگی  میکرد. یک روزنامه نگار با استعداد و پرحرف. ماراتف معمولا به خانه اولیانوف آمده و پنج تا شش ساعت بدون وقفه صحبت ميکرد. لنین از گفتگوی با او خسته و سرانجام ناگزير از او خواست که دیگر به خانه او نیاید.                                                  

در حومه Schwabing لنین در همسایگی Mytomspunne Parvus با نام مستعار

Alexander Helphand  زندگی میکرد. Parvus مجموعه ای بود از یک نظريه پرداز مارکسیست٬ اقتصاددان و یک کارآموز و صاحب اين قابلیت که پول فراهم آورد. در محفل او همسر سناتور روسی Aleksandra Kalmykova نیز حضور داشت. او وعده داده بود که از پروژه روزنامه لنین حمایت نماید.

اولین شماره - ى ایسکرا٬ نشریه "حزب کارگران سوسیالیست دمکرات روسیه"١ در ١٥ دسامبر ١٩۰۰ منتشر شد. در قسمت راست آرم گفته اخلاقی "از جرقه شعله برمیخیزد" قرار داشت. از اين عبارات   Decembrist* ـ ها٬ زمانيکه در نامه خود به پوشکين از شورش خود بر عليه تزار صحبت کرده بودند٬ استفاده شده بود.

 

* گروهى از سياسيون که با فعاليت خود قصد داشتند روسيه اى انسانيترى را بوجود بياورند٬ بردگى را ملغا نمايند و سلطنت مشروطه را مستقر سازند - مترجم


 

روزنامه تقریبا یک بار در ماه منتشر و مخفیانه از جمله از طریق وین و استکهلم به روسیه قاچاق میشد. پس از آن بلشویکها چاپخانه باکو و Kisjinjov را براه انداختند و در Vardö واقع در Nordnorge (نروژ شمالی) رئیس معروف پست Egede Nissen  چاپخانه اى غیر قانونی را باز و متون روسی را به منظور قاچاق از مرزهای تقریبا بدون نگهبان شمالی٬ چاپ میکرد.

قابل توجه ترین مسئله در روزنامه ایسکرا برای یک خواننده متجدد آهنگ زیرکانه و شبکه ارتباطى آن است که به نظر میامد همه کره زمین را به محاصره خود در آورده بود. در اولین شماره لنین مقاله ای داشت در مورد شورش مردمی چین بر علیه نفوذ اروپاییها در سال ١٩۰۰ و پیامدهای تهاجم روسیه به چین.

دولت تزار اعلام نموده بود که سیاستهای او موقتی بوده و "فقط  به منظور پايان دادن به اعمال خصمانه شورشیان چینی" به آنها متوسل شده بود.

"طفلک دولت تزار" لنین به باد تمسخر گرفته بود. " چه خودخواهی مسیح وارانه ای٬ و با اینحال در این مورد به صورتی غیر عادلانه بدگویی میشود! او چندین سال پیش پورت آرتور را به مصادره خود درآورد و اکنون منچوری را فداکارانه به اشغال خود در میاورد. سیل مهندسان٬ افسران و مقاطعه کاران از مناطقی که با روسیه مرز مشترک دارند سرازیر میشوند. کسانيکه که با اعمالشان خشم چینیهای مطیع٬ چینهایی که براى ١۰ کوپک در ساختمان راه آهن بخاطر گذران زندگى کار میکنند٬ را نیز برانگیخته است٬.. آیا این عملی فداکارانه از جانب روسیه نيست؟"

ايسکرا همدردى براى جهان استعمارى٬ براى تمام مردم تحت ستم را در سرلوحه برنامه هاى خود قرار داده بود. در Weltschmerz* نشانه ای از احساس همدردی عاطفى - ى دهه های ١٨٤۰ وجود نداشت. لنین نمایندگى نسلی را که تسويه حساب با شیاطین٬ شياطينى که بسیاری از روشنفکران نسلهای گذشته به خاطرش سوگواری نموده بودند٬ را در دستور کار خود داشت.


 

در مقاله - ى "اعتراض توده هاى فنلاندى" که در نوامبر سال ١٩١۰ منتشر شد٬ لنین گزارش داد که ٤٧٣٣٦٣ نفر فنلاندی زیر اعتراض نامه ای بر علیه تزار را امضاء کرده بودند که هدفش ناگزير نمودن آنها به انجام خدمت نظام وظيفه در ارتش روسیه بود. لنین مینویسد: "دو میلیون و نیم فنلاندی میتوانند طبیعتا به اعتراض فکر نکنند٬ اما ما روسها باید به آن شرمی که گریبان گیر ما خواهد شد فکر کنیم. ما هنوز آنقدر برده هستیم که دیگران از ما برای خوار نمودن دیگر ملل تا سطح بردگی بهره بردارى نمايند."

آن کسی که  ٥ تا ١۰ صفحه از مقالات روزنامه لنین را در مورد مسائل مهم روز میخواند در ميابد که مقالات به نحوى نوشته شده اند که بدون درک ارتباط ميان آنها تقریبا غیر ممکن است که بتوان بر رويشان خط بطلان کشید.

آنها با توازنی متعادل و به شکلی حیرت آور با فرمی تمٽیلی تمام عیار نوشته شده اند.

این خلق و خوی لنین را منعکس مینمود اما مقالات٬ شاید٬ به این دلیل نوشته شده بودند که با صدایی بلند خوانده شوند٬ زيرا که آن مٽالهای قاچاق شده از ایسکرا کالاهایی نایاب بودند.

 

هئیت تحریره ایسکرا تعداد بسیار زیادی نامه از روسیه دریافت مینمود. نامه هاى کارگران در مورد یک اگاهی فزاینده شهادت میدادند. اعتصابات عادیتر شده بودند. در ماه می ١٩۰١ در سن پطرزبورگ برخوردهايى همراه با اعتراضات و کشت و کشتار در Viborgsidan رخ داد. يکسال بعد جشن اول ماه مه در رستف در کنار Don با ٤۰۰۰۰ هزار شرکت کننده برگذار شد. پلیس جرئت مداخله پيدا نکرد.

هر چه خوشبینی در مورد جنبش کارگری روسیه در نزد زوجین اولیانوف بیشتر شد٬ تاسف آنها نیز نسبت به  جنبش گارگری آلمان افزایش یافت. اول ماه در مونیخ٬ کارگران با زن و فرزندان خود بیرون آمدند. آنها با قیافه ای عبوس با ترب سفید در جیب٬ بدون پرچمی و اعلامیه ای بسرعت از میان خیابانها٬ برای اینکه در رستورانی بیرون از شهر آبجو بنوشند رژه رفتند. با احساسی ناخوشایند لنین و Krupskaja  به آنها نگاه کردند و بر آن شدند که با آنها همراهی نکنند.

در سال ١٩۰٢ و ١٩۰٣ لنین و Krupskaja تا مدتى در لندن زندگی کردند. آنها ابتدا يک اتاق بسیار ساده – ى یکنفره اى را در King Cross Road اجاره کردند. زمانیکه صاحبخانه از Krupskaja  به خاطر اینکه پرده ای آویزان نکرده بود و یا حلقه ازدواجی نداشت شکایت کرد٬ رفقای آنها تهدید کردند که او را به خاطر بدگویی تحت پیگرد قانونی قرار دهند. خانم و آقاى Richter که زوجين خود را به آن نام ميخواندند٬ به دلیل اینکه انگلیسیها هرگز در انگليس مدارک شناسایی تقاضا نمینمايند یقینا در گناه زندگى نميکردند.

لنین٬ اغلب٬ اوقات خود را در British Museum  گذرانده و کتاب میخواند و قسمت اعظمى از وقت آزاد خود را با Krupskaja  با اتوبوس به شهرهای اطراف میرفت. او مايل بود که با اتوبوس دو طبقه٬ به منظور مشاهده کوچه هاى کٽيفى که کارگران لندنى درآنها زندگى مينمودند٬ به دور و اطراف برود. او زیر لب غرغر کرده و با خشم ميگفت:"دو ملت!"

در لندن لنین و همسرش اغلب برای شنيدن سخنرانیهای سخنرانان مخلتف به هايد پارک میرفتند. در منطقه یهودی نشین آنها ملوانان روسی و یهودیان فقیر را ملاقات نموده و به ترانه های غم انگیز و نومیدانه آنها گوش ميدادند. در کلیسای سوسیالیستی "هفت خواهر" سخنان کشیشی را شنیدند که اعلام میکرد٬ خروج یهودیان از مصر نمادى بود برای آزادی کارگران بر سرمایه داری.

 

تقریبا در آنزمان بود که اولیانوف لنین شد. او امضاى مطالب خود با این نام مستعار در ایسکرا و Zaria آغاز نمود٬ نامی که تمام عمر او را دنبال نمود و واقيعتر و شناخته شده تر از نام واقعی او شد. مورخى محاسبه نموده است که ١٦۰ نام مستعار مخلتف و نامهای پوششی – non de guerre – را میتوان به لنین نسبت داد٢. به عنوان نویسنده٬ ناشر٬ روزنامه نگار و رهبر او اغلب با نام مستعار "ان.لنین" مینوشت٬ اما از نام Ilin.V٬ Feri.V٬ Tulin٬ Karpov و دیگر نامها نیز استفاده ميکرد. در هتلها و در کتابخانه او ممکن بود Meyer٬ Rittmeyer٬ Dr Jordanow٬ Magister Weper٬ Erwin Wekoff٬ Professor Muller٬ William Frey٬ Petrov v و غیرو غیرو باشد. به عنوان رهبر دولت او با نام واقعی خود ولادیمیر ایلیچ اولیانوف امضاء میکرد و اغلب لنین٬ Lenin.I.V و یا حتى در داخل پرانتز نیکولای لنین را اضافه مينمود.

اما چرا لنین نام مستعار او شد؟ نظریات مختلفی در این زمینه ارائه شده است٬ اما اين بدان معنا نيست که معتبرترین آنها براى اولين بار در اينجا منتشر نشود.

شرح حال رسمی منتشر شده از جانب حکومت اتحاد جماهير شوروى در مورد لنين میگوید٬ زمانیکه از اقوام لنین در مورد نام مستعار او سوال شد آنها پاسخ دادند که "او احتمالا این را تصادفا انتخاب کرده بود٬ اما این هم امکان دارد که این نام از رودخانه Lena در سیبری گرفته شده باشد."

مسئله این بود که استاد ـ ه لنین٬ گئورگی پلخانف٬ بدنبال نام ولگا خود را Volgin مینامید. بنابراین لنین ممکن است که از پلخانوف تقلید و نام رودخانه "آزاد" بعدی را که در پاینترین قسمت شرقی قرار داشت برای خود انتخاب نموده باشد. در همین جا باید گفت که این توضیحات به دلیل وضع روحی لنین محتمل نيست. او دست کم یکى از مقلدان آٽار ادبی پلخانوف بود٬ بخصوص در سال ١٩۰٣ زمانیکه اختلافاتش با او آغاز شده بود.

اخیرا تئوری دیگری نیز در مورد لنین "افشاگری" عرضه شده است که میگوید٬ او شايد  پاسپورت نجیب زاده ای به نام Sergej Lenin را دزدیده بود. و اينکه شايد پس از انقلاب اقوام این لنین "واقعی" جهت برملاء نشدن واقعیت از ميان برداشته شده باشند.٣

این داستان کاملا غیر منطقیست٬ اگر چه انتظارات ننگ آور روزنامه را برآورده مینماید. اگر لنین جهت مسافرتهای غیر قانونیش پاسپورتی را دزدیده بود٬ چرا باید این نام خانوادگى را با مقالات انقلابی لکه دار مينمود؟

مورخى به نام Vilijam Vasilievitj Pochljobkin که در مورد نام مستعار رهبر اتحاد جماهیر شوروی تحقیقات نموده است٬ میگوید که مسئله نام مستعار لنین تقریبا روشن است. Pochljobkin به این طریق معمای نام مستعار "لنین"٤ را حل میکند – !cherchez la femme:

از سال ١٨٩٩ لنین از نام مستعار in´lI و سپس حتی از N.Petrov و تعداد بسیاری نامهای مردانه مستعار روسی: ایوانف٬ کارپف٬ Kuprianov, Osipov غیرو و غیرو استفاده کرد.

اما در جریان سالهای پایانی ١٩۰١ حمل اين نامها از نظر سازمانى مناسب نبودند چرا که آنها در سطح گسترده اى٬ حتی میان فعالان حزبی٬ منتشر شده و اینکه بخصوص در روستاها تعدادی بسیاری in´lI و Petrov وجود داشتند. ولادیمیر ایلیچ اولیانوف به نام مستعار – ه منحصر بفردى احتیاج داشت براى اينکه به تمام رهبران احزاب در روسیه بفهماند که اين یکی از اعضای حزب در رهبریست که مینویسد.

همزمان که این مطلب در دسامبر ١٩۰١در هئیت تحریریه ایسکرا مورد بحٽ قرار گرفت٬ لنین نامه ای از یکی از فعالان زن حزبی به نام Jelena Kuznetsova که نظرات خود را در مورد اولین شماره ایسکرا نوشته بود دریافت نمود. او در زمان پاسخ به نامه چشمش به اسم اول او (لنا) ميفتد و نامه را با نام مستعار لنین٥ امضاء ميکند. او هنوز و به هیچ عنوان تصور نمیکرد که این نام همیشه او را دنبال خواهد نمود بلکه هدفش فقط نشان دادن اين امر به Kuznetsova بود که او نامه اش را بدقت خوانده و آنرا به خاطر سپرده بود.

بر خلاف دیگر نامهای مستعار حزبی٬ "لنین" بر اساس یک نام زنانه ساخته شده و همه چیز نشان از این دارد که Kuznetsova اين انگيزه را به او داده بود.

دقیقا دو روز پس از دادن پاسخ به Kuznetsova اولین مقاله روزنامه را با نام مستعار "لنین" امضاء نمود.٦ لنين جهت معتبر به نظر آمدن اين نام جديد در نشريه بايد در مقابل آن یک و یا چندین حرف را قرار میداد. برای نشان دادن اينکه این یک نام مستعار ادبی بود او حرف "N" را که مرسوم بود (به عبارت دیگر N مانند nekto (کسی), neizvestnyj (ناشناس)) انتخاب کرد.

در خارج از روسيه٬ به خصوص در آمریکا این عبارت اغلب "نیکلای" ترجمه میشد. در حالیکه لنین٬ ١٩١٧-١٩٢۰ ٬ در اغلب روزنامه های اروپایی ولادیمیر بود٬ در روزنامه های آمریکایی از نام نیکلای استفاده ميکردند.

لنین این نام مستعار را تا پایان عمر حفظ کرد. به نظر میاید که فقط یک نفر٬ یکی از رفقای او از دوران پطرزبورگ٬ سرگئى گوسف٬ حدس زده است. او يک بار گفت:

"لنین از لنا که یک اسم مصغر از Jelena است گرفته شده. آيا Jelena -  ى دیگری در نزدیکی او وجود نداشت؟ من یک بار از ایلیچ سوال کردم که او چرا این نام مستعار را انتخاب کرد و از کجا آمده است. او به من نگاه کرد و جواب داد: بزودی شما مسنتر شده و بیشتر مطلع میشوید."

اينکه اين نام واقعا از نام يک زن گرفته شده بود تفسيرى بود کنايه آميز از جانب گوسف – ه چهار سال جوانتر.

 

اٽر لنین چه باید کرد٬ ١٩۰٢ ٬ به انجیل حزب بلشویک مبدل شد. او در این کتاب متن روزنامه را بعنوان سازمانده مشترک بيان و اعلام نمود که چرا حزب باید از انقلابیون حرفه ای تشکیل ميشد.

او اعلام کرد: "به ما سازمانی از انقلابیون بدهید٬ ما روسیه را از جا خواهیم کند"

ايسکرا بايد به نشريه – ى نمونه اى مبدل ميشد که ميتوانست نظم و ترتیب در جنبش انقلابی روسیه را تا سطح بالاتری ارتقاء بدهد. در نٽر اغراق آمیز Krzjizjanovskij٬ روزنامه اینچنین توصیف ميشود: "یک راهنما و یک هشدار دهنده برج چراغ دریایی٬ نشانه ای از رنج انقلابی و قدرت تصمیم گیری در انتخاب عمل".

حقیقت تلخ این بود که شايد کمتر از یک دهم از تمام روزنامه های چاپ شده به مقصد ميرسيدند.

در نامه هاى لنين مدواما از "آبجو" يا "لباسهاى پوستى گرم" سخن گفته ميشود. در اينجا دقيقا صحبت از محموله هاى غيرقانونى ايسکرا و ديگر ادبیات است.

سالها بعد لنین در حال عبور از استکهلم در کمال بهت و حیرت انباری پر از "آبجو" را در خیابان خانه کودکان در محلى به نام خانه مردم کشف کرد. به عبارت دیگر نشریات روسی هرگز به مقصد نرسیده بودند. او در این مورد به برانتينگ* نوشت.


 

در تابستان ٬١٩۰٣ ٦۰ نفر شرکت کننده٬ که ٤٨ نفر از آنها حق رای داشتند٬ در کنگره سوم سوسیال دمکراتهای روسیه گرد هم آمدند. این کنگره ابتدا در بروکسل گشايش يافت اما باید به خاطر مشکلات با پلیس به لندن منتقل میشد.

شمارى از مسائل مهم شرکت کنندگان را به دو گروه تقسیم کرد. اولین نزاع را تجزیه طلبی یهودیان بوجود آورد. زمانیکه در کنگره نشان داده شد که حزب تمايلى به تقسیمات ملی میهنی نداشت٬ هئیت شرکت کننده از جانب Bund٬ حزب سوسیال دمکراتهای یهودی٬ کنگره را ترک نمود.

مسئله بعدی ضوابط حزب بود. لنین خواهان حزبی به هم پیوسته از انقلابیون حرفه ای بود٬ در حالیکه ماراتف حزبی نامنسجم تر را مطالبه مینمود. در پیشنهاد لنین آمده بود: "عضو حزب کسیست که در یکى از سازمانهای حزبى شرکت میکند٬ وظایف یک عضو را انجام میدهد٬ حق عضویت پرداخت مینماید٬ ضوابط حزب را دنبال مينمايد" و غیرو غیرو. ماراتف پیشنهاد کرد: "عضو حزب کسیست که تحت کنترل حزب کار و به شکلی به سازمانهای حزبی کمک میکند".

موضع "سخت گیرانه تر" لنین غالب آمد.

سومین سوال مورد اختلاف این بود که چه کسی ایسکرا٬ ارگان حزب را ميساخت. در پایان رای گیری کنگره با ٢٥ رای بر علیه پلخانف و با ٢٣ رای لنین و ماراتف را به سردبیری ایسکرا انتخاب نمود. Pavel Akselrod٬ Aleksander Potresov و Vera Zasulitj که تمایل به راست داشتند از کار برکنار و هئیت مدیره شش نفره سه نفره شده بود.

در این رای گیری بود که مفاهیم بلشویکها و منشویکها متولد شدند. Mensjinstvo اقلیت و bolsjinstvo اکٽریت معنی میدهد. جالب اينجاست که "حزب اکٽریت" در سالهای پيش رو اغلب در موضع اقلیت بود.

کنگره لندن به پیشنهاد پلخانف تز "دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا"٬ مارکس در کتاب "انتقاد از برنامه گوتا" مطرح نموده بود٬ پذيرفت اما منشویکها با آن مخالفت کردند.

 

شهود حاضر تشريح ميکنند که در آن لحظه چگونه تحت تاٽير هنر سخنورى لنین قرار گرفته بودند. از جانبی آنها مانند ترتسکی زبان لنین را "ساده"٬ سودمند٬ بله تقریبا زاهدانه" ارزیابی نمودند." لنین آرام٬ بدون ترحم و بدون فصاحت صحبت میکرد٬ این را Ilja Ehrenburg ميگويد که زندگى لنین را طی دوران تبعیدش در پاریس٧ دنبال نمود.

در تباين با اندکى عدم توازن در سخنرانى لنين٬ تاکيد شده توسط "r"- ه خس دار او٬ مخاطبان تابع منطق سازش ناپذيرش شدند .     

شهود حاضر در جلسه تشريحى حاکى از اينکه لنين آنها را از دام شک و ترديد رها نمود ارائه ميدهند.

"ابتدا فکر کردم که او بد صحبت میکند"٬ گورکی از کنگره لندن در سال ١٩۰٣ ميگويد٬ "اما پس از یک دقیقه من مانند دیگران توسط سخنرانی او "بلیعده" شديم. سخنرانی او چنان موزون٬ کامل و همزمان چنان ساده و پرقدرت بود که گورکی آنرا در رديف یک اٽر کلاسیک قرار داد: "در آنجا همه چیز وجود داشت با اينحال به اندازه کافى و بدون آرايش - و اگر وجود داشت نه تنها دیده نمیشد بلکه همانند دو چشم بر روی یک سر یا پنج انگشت روی یک دست طبیعی بود."٩

به دفعات رخ داد که لنین را به خاطر مواضع آشتی ناپذیرش مورد انتقاد قرار دادند. انسانهاى خوب اغلب بینشی مادرزادی را با خود حمل ميکنند٬ بينشى که به دنبال ايجاد "وحدت"٬ که "تا آنجا که میتوانند گرد آورند" تلاش مينمايد..

اما لنین مطلب را اینچنین درک نمیکرد. او تصور میکرد که اختلافات درونى حزب را مستحکمتر مینمود. از طریق گوشزد نمودن اشتباهات – ه مارتف لنین موقعیت خود را روشن و حزب از طریق مبارزه با ناپایداریها بر روی نیروی اراده خود تمرین میکرد.

لنین بر اين عادت بود که از يک قياس - ه تمثيلى – ى متعلق به تولستوی استفاده کند. او طی یک پیاده روی در Tula از فاصله ای دور مردی را دید که در پیاده رو نشسته و دستهای خود را به شکل مصقره اى تکان میداد. ابتدا تصور کرد که آن مرد دیوانه بود٬ اما وقتی نزدیکتر رفت دید که او چاقوی خود را با جدول پیاده رو تیز میکرد.

"اختلافات تئوریک نیز اینچنین هستند". با تعمق به آنها میتوان به مفاهيم آنها پى برد.

 

پیروزی آسان در لندن با شکستى دنبال شد. لنین بر روی پلخانف به عنوان یک متحد بر علیه مارتف حساب کرده بود. اما پلخانف به این نیاز داشت که خود را به عنوان فردی جدا از لنین نشان بدهد و به همین دلیل مرتبا از مارتف پشتیبانی مینمود. حتی لئو ترتسکی٬ یک ستاره دنباله دار ادبی که از دشتهای نواحی سیبری برای اینکه در آشپزخانه لنین در لندن فرود بیاید به فضا پرتاب شده بود٬ جانب مارتف را گرفت و لنین را به عنوان "تروریست و حاکم مطلق" محکوم نمود.

زمانیکه پلخانف بر خلاف تصمیم کنگره Akselrod ٬ پتروف و Sasulitj را دوباره بر سر کار آورد و در ضمن ترتسکی را به عنوان هفتمین عضو در هئیت تحریریه ایسکرا انتخاب نمود٬ تحمل لنین بسر آمد.

تلاش Vera Zasulitj براى ميانجيگرى بیهوده بود. او در پیغامی محرمانه به لنین گفت: "گئورگی (پلخانف) مٽل یک سگ تازی گاز میگیره و بعد ول میکنه. اما شما یک Bulldog (نوعی سگ) هستی که وقتی گاز میگیری٬ میکشی."

تملق به لنین کارگر نیفتاد٬ ترميم تضاد داخلى حزب برای او غیر ممکن شده بود. او با ارائه تشابهی این چنین توضیح داد:

"ما گروهی کوچک بر روی یک راه باریک – ه سرازیر و سخت قدم میزنیم و دست یکدیگر را محکم گرفته ایم. ما از همه طرف در محاصره دشمن هستیم و تقریبا باید به صورتی پیوسته از سر راه آتش دشمن کنار برویم. ما بر اساس یک تصمیم٬ دقیقا جهت مبارزه بر علیه دشمن و برای اینکه به دام آن باتلاق عمیق نیفتیم٬ با يکديگر متحد شده ايم٬ انسانهای بی فرهنگ و بیسواد از همان ابتدا ما را متهم نمودند به اینکه ما خود را به عنوان گروهی مخصوص ایزوله و راه مبارزه را انتخاب و سازش نمیکنیم.

و اکنون برخی از ميان ما فریاد میکشند: به ما اجازه بده به باتلاق برویم! اما زمانیکه ما از آنها ميخواهيم که خجالت بکشند٬ پاسخ میدهند: شما چه انسانهای عقب مانده ای هستید؟ و چگونه جرئت میکنید که ما را از نشان دادن یک راه بهتر منع کنيد؟ نه٬ سروران من٬ شما کاملا آزادید که ما را نصیحت کرده و به راهى که مايليد برويد٬ حتی در باتلاق. فقط دست ما را رها کنید! دست خود را به طرف ما دراز نکنید و نام مقدس "آزادی" را لجن مال ننمایید٬ به دلیل اینکه ما نيز آزادیم به راهی برويم که میخواهیم انتخاب کنيم٬ آزادیم که با هر دو٬ باتلاق و دیگران که به آن سمت منحرف شده اند٬ مبارزه نماییم."

 

زمانیکه ایسکرا به ژنو٬ به خاطر اینکه درآنجا زندگی ارزانتر بود٬ منتقل شد٬ لنین بر خلاف تمايلش به آنجا کوچ کرد. در راه سفر٬ در پاریس٬ او در مدرسه – ى عالی که توسط  پروفسورهای تبعیدی روسی بنیان نهاده شده بود سه سخنرانی ایراد نمود. او آسان و قانع کننده صحبت کرد٬ "سخنوری" هرگز. سخنرانی سریع او برای تند نویسها همواره یک عذاب بود.

اما انسان پر شوری مانند لنین دیگر نمیتوانست ساکت بماند. او به نشریه ای برای انتشار ایده های بیشمارش نیاز داشت. پس از ٥١ شماره او هئیت تحریریه ایسکرا را ترک و سردبیر روزنامه تازه تاسیس شده - ى dVperjo (به پیش) شد که اولین شماره اش در ٢٢ دسامبر ١٩۰٤ با مقاله او "استبداد و کارگران" منتشر شد.

لنین نوشت: "حکومت مطلقه به لرزه افتاده است". در ١٥ ژوئیه ١٩۰٤ وزیر کشور von Plehve توسط بمب یک تروریست به قتل رسیده بود و ژاپن در حال پيروزى بر نیروهای نظامی روسیه بود.

 

در ژنو لنین٬ کروپسکایا ومادرش آپارتمان کوچکی را اجاره کردند. در آنزمان سوئیس از مهاجران روسی موج میزد. در دانشگاه سوئیس تقریبا تعداد دانشجویان روسی برابر بود با تعداد دانشجویان سوئیسی و ٩ نفر از اعضای ده نفری اتحادیه دانشجویان را مهاجران روسی تشکیل میدادند!

 

روسها اغلب فقیر بودند و با هم زندگی میکردند. برای مدتی انقلابی جوان Marija Gessen در خانه اولیانوف ها زندگی میکرد. او از تبعیدگاه خود Jakutien  گریخته و موفق شده بود که خود را به لنین٬ که او را از دوران ایسکرا میشناخت٬ برساند. Gessen در خاطرات خود حکایتی را از لنین بازگو مينمايد:

" بهار سال ١٩۰٤ بود . من میخواستم که به روسیه برگردم٬ و ما تصمیم گرفتیم که یک گردش خداحافظی را در کوه ترتیب بدهیم. ولادیمیر ایلیچ٬ Nadezjda Konstantinovna و من با قایق رهسپار Montreux شدیم. ما از قصر ملال انگیز Chillon – زندان بسيار زيبا تشريح شده – ى Bonnivard توسط Byron٬ بازديد کرديم٬ ستونى را که Bonnivard به آن به غل و زنجیر کشیده شده بود و نوشته ها و کتیبه های Byron را ديديم.

 

 

ما پس از بيرون آمدن از زندان  -ه تاریک از نور شدید حیرت زده شدیم. و صحنه آنچنان شادی بخش و زیبا بود که انسان را به تحرک واميداشت. تصمیم گرفتیم که به قله ای پر از برف صعود کنیم. ابتدا همه چیز خوب بود٬ اما هر چه بالاتر رفتیم٬ راه دشوارتر و دشوارتر شد به همين دليل تصمیم گرفتیم که Nadezjda Konstantinovna در هتلی در انتظار ما بماند.

برای اینکه کمی سریعتر به قله برسیم٬ از راه اصلى خارج و بسرعت به طرف بالا حرکت کردیم. با هر قدمی به جلو راه دشوارتر مشید. ولادیمیر ایلیچ با قدرت و مطمئن راه میرفت و به تلاشهای من که سعی میکردم عقب نمانم میخندید. به زودی خود را به هر چهار نفر آنها رساندم و برف در دستان من ذوب میشد اما نتوانستم از لنین پيشى بگيرم٬ بالاخره به قله رسیدیم. چشم اندازی بی انتها٬ سرزمینی با رنگهایی غیر قابل توصیف. در مقابل ما در يک سطح وسیع تمام مناطق٬ همه شرایط اقلیمی٬ تو گویی که آنها را در یک سینی چیده اند٬ قرار داشت. برفها میدرخشیدند٬ کمی پایینتر دیده میشد که آلپ٬ و هر چه پاییتر چمنزارهای سرسبز و رویش چشمگیر گیاهان جنوبی٬ رشد میکنند. من حال عجیبی داشتم و آماده بودم که شعری از شکسپیر و Byron را دکلمه کنم. تکانی به ولادیمیر ایلیچ دادم: او در افکار خود غرق شده بود و ناگهان فریاد کشید:

[منشویکها حقیقتا قریحه ای دارند که ميتونن همه چیز را خراب کنن]".ادامه دارد

 

 

 

 

١ـ  زبان روسى ميان "روسى" (russki) و "روسى" (Rosijkij) تفاوت قائل ميشود. تفاوتش همانند تفاوت ميان "finsk" (فنلاندى) و "finländsk" (فنلاندى) ميباشد. به عبارت ديگر اولين مفهوم اغلب نشان دهنده قوميت و دومى کليه ساکنان در کشور را نشان ميدهد.

٢ـ Willi سرکوب: Lenin als Emigrant in der Schweiz (Köln 1973), p 32

٣ـ M. G Sjtejn: Uljanony i Leniny. Tanja rodoslovnoj i psevdonima (S:t petersburg 1997), p 176 ff.

٤ـ در نامه به نويسنده ٨ فوريه ١٩٩٩.

٥ـ لنين (Lenin) ميتواند بعنوان يک صفت مضافااليه ساخته شده از لنا (Lena) در نظر گرفته شود. در نتيجه شوهر لنا ميتواند بدين شکل (Lenin Muzj) نوشته بشود.

٦ـ Zerja nr 2-3, Stuttgart, 1991

٧ـ Gunnar Gunnarson: Lenin (Stockholm 1970), p 87

٨ـ به مثال A.D Naglovskij در Dimitri Volkogonov نگاه کنيد: A.a., band 2, p 428

٩ـ Maksim Gorki: Literaturnyje portrety (Mosko 1983) p

 

 

 

 

 

زنده باد لنینیسم، تئوری وتاکتیک پرولتاریا درعصر امپریالیسم!