جهانی شدن سرمایه امپریالیسم“جهانی شدن سرمایه امپریالیسم” منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

۱۳۸۸ فروردین ۹, یکشنبه

حمایت رویزیونیستی از رفیق استالین(پایان)

پیشنهاد برای ترمیم حکومت و نه سرنگونی آن
زیوگانوف می نویسد:
بررسی و پیگیری تجارب استالین پیش از همه به معنی درک دوران حاضر، نیروهای موثر اجتماعی-سیاسی آن و ماهیت حاکمیت می باشد.
ما، کمونیستهای روسیه امروزی هم، بطور واضح به مردم می گوئیم که ، نهادها و ارگانهای حاکمیت بورژوا-دموکراسی شکل گرفته در طول دهه اخیر، فقط یک صحنه آرائی است برای پوشاندن رژیم خشن و خودکامه برقرار شده در کشور، یعنی، دقیقا به همین ترتیب عمل می کنیم. روسیه در تقسیم جهانی قدرت منبع تامین مواد خام، تامین کننده شکوفائی آن بخش کوچکی از مردم روی زمین است که در کشور های “میلیاردر طلائی“ به رهبری آمریکا و متحدان ناتوئی آن متمرکز شده اند.
ما فکر می کنیم ماهیت امروزی روسیه مثل همه حاکمیتهای بورژوازی که استالین تعریف می کند روشن است
: “... ترکیب دولت تعیین می شود و کنسرنهای عظیم مالی بر کار آنها نظارت می کنند. در هیچ یک از “حاکمیتهای“ سرمایه داری، حتی یک دولت برخلاف اراده سرکردگان کنسرنهای بزرگ مالی نمی تواند تشکیل شود: همچنان که گفته شد، فقط یک فشار اقتصادی برای پراندن وزرا از مقام خود کافی است. و این نشانه اعمال کنترل بانکها بر دولتها، علیرغم کنترل ظاهری پارلمانهاست“. آیا این عملا تصویر واقعی همه هیئت وزیران دوره های یلتسین و پوتین نبوده است؟
ما می توانیم مجلس “دوما“ی فعلی روسیه را که جفت ارگانیک کابینه کاسیانوف و فرادکوف می باشد با چنین کابینه وزیرانی در یک ردیف قرار دهیم. در این صورت ما باید این نوشته استالین موافق باشیم: “دوما، پارلمان نیم بندی است. این پارلمان... در حرف حق تصمیم گیری دارد ولی عملا از حق رای مشورتی برخوردار است...“ و حاکمیت روسیه در طول تمام دوره پس از شوروی سعی کرده است چنین پارلمانی را سرهم بندی کند. بدرستی کمونیستها هم در مقابل چنین پارلمانتاریسمی در روسیه ایستادگی می کنند.“
در نقل قول بالا با سخنان استالین که صحتش را هر روز لمس می کنیم نمی توان مخالفت کرد ولی با نتیجه گیری زیوگانوف از این نقل قول می توان مخالفت کرد. بنظر وی “روسیه در تقسیم جهانی قدرت منبع تامین مواد خام، تامین کننده شکوفائی آن بخش کوچکی از مردم روی زمین است که در کشور های “میلیاردر طلائی“ به رهبری آمریکا و متحدان ناتوئی آن متمرکز شده اند“ و با این نظریه روسیه یک کشور زیر سلطه آمریکا و ناتو است که از طرف قشر کوچکی از مردم آمریکا و اروپا غارت می شود. در اینجا نیز سخنی از امپریالیسم در میان نیست. در اینجا روسیه قربانی مظلومی است که آمریکائیها و ناتوئیها بر سرش ریخته اند و منابع مواد اولیه اش را غارت می کنند و روسها توانائی دفاع از منافع ملی خویش را ندارند.
طبیعتا این ادعا با واقعیت همخوانی ندارد.
آنوقت آقای زیوگانوف راه حل خود را برای مردم روسیه ارائه می دهد راه حلی که فقط بوی رفرمیسم و حمایت از چکمه پوتین می دهد و بس.
“ما وظیفه خود می دانیم که تمام سعی خویش را در جهت تبدیل پارلمان به ارگان سازمانده مقاومت در مقابل رژیم ضد مردمی به کار گیریم. این هدف اصلی ما در مبارزه انتخاباتی بعنوان مهمترین مرحله در راه بدست گرفتن حاکمیت می باشد.“
باین ترتیب حزبی که خود را کمونیستی و شاگرد استالین و لنین می داند برای مبارزه با دشمن داخلی و خارجی به ایجاد یک “ارگان سازمانده مقاومت“ در درون پارلمان دست می زند تا حاکمیت را به کف آورد.
طبیعی است که این رهنمود قرابتی با نظریات کمونیستها ندارد. کمونیستها هرگز به معجزه پارلمان اعتقادی نداشته و در عین استفاده از این کرسی خطابه می روند تا از راه انقلاب توده ای و بسیج طبقه کارگر قدرت سیاسی و حاکمیت را به کف آورند. تاریخ تا کنون تجربه ای را نشان نمی دهد که کمونیستها از راه پارلمان حاکمیت را در دست گرفته باشند. هم در اسپانیای جمهوریخواه ، هم در یونان بعد از جنگ دوم و هم در شیلی آلنده این تجارب با شکست قطعی روبرو گردیده است.
امید بستن به پارلمانتاریسم بورژوائی همان گذار مسالمت آمیز خروشچف است که نتایجش را در جهان شاهد بوده ایم. کمونیستها پارلمانتاریسم را محکوم می کنند در حالیکه از سکوی خطابه پارلمان آنهم برای بسیج و آگاهی بخشیدن به توده، یعنی از امکاناتی که به اجبار بورژوازی در اختیار آنها گذارده است سود می جویند.
آقای زیوگانوف که خود و دوستانش را “مخالفان مقاوم حزب کمپرادورهای حاکم روسیه“ معرفی می کند شعار اصلاح این کمپرادورهای در قدرت را می دهد. وی که روسیه را مستعمره ناتو و آمریکا جا می زند طبیعتا باید در پی جبهه متحد خلق برای دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ملت روس بر آید. در این جبهه دیگر جائی برای سرنگونی مدودیف-پوتین باقی نمی ماند. تاکتیک رویزیونیستهای روس دفاع از امپریالیست روس است و این تئوریها را برای پرده پوشی از این دفاع همه جانبه ساخته اند.
ما مقاله را با یک نقل قول جالب از این “مسلمان شده“ نوخاسته بپایان می رسانیم. “سیاست ما در مقابل دین عبارت از اتحاد استراتژیک دولت و کلیسا است که سمت و سوی آن تربیت معنوی اخلاقی انسان است. دولت و کلیسای روسیه را یک دشمن مشترک، یعنی هرزگی و خشونت، تبلیغ ثروت اندوزی و نفع جوئی به هر قیمتی، جهان وطنی و فساد تهدید می کند. خود زندگی ثابت می کند که اتحاد دولت و کلیسا ضرورت تاریخی است برای تامین رشد طبیعی کشور“!!!؟؟؟(تکیه از توفان).
توجه می کنید که در این نقل قول حتی مذهب دیگر افیون توده ها نیست و دولت امپریالیستی روس همراه با کلیسای ارتدوکس دشمنان مشترکی دارند که عبارتند از “هرزگی“، “خشونت“، “تبلیغ ثروت اندوزی و نفع جوئی به هر قیمتی“، “جهان وطنی و فساد“. در این عبارات جائی برای مبارزه طبقاتی و نقش طبقه کارگر و حزبش باقی نمانده است. آقای زیوگانوف هدفش استقرار جامعه سوسیالیستی در روسیه کنونی نیست. ایشان اگر آثار لنین را در آستانه انقلاب اکتبرمی خواندند می دانستند که روسیه کشوری سرمایه داری بوده و تزاریسم همیشه به عنوان چماق ارتجاع اروپا مورد حمایت قرار گرفته و تار و پوست وجودش به سرمایه های فرانسوی و انگلیسی بسته بوده است. ولی لنین در آن دوران از وظیفه انجام انقلاب سوسیالیستی در روسیه سخن می گفت. رویزیونیستها حدود نه دهه بعد از آن حاضر نیستندروسیه کنونی را امپریالیستی و متجاوز بخوانند.
این ترهات رویزیونیستی و ضد کمونیستی نیازی به تفسیر ندارند.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 109 فروردین ماه 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org