۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

برخورد نیروی انتظامی با باتوم و گاز اشک آور با تجمع اعتراضی کارگران لوله سازی اهواز


ايلنا: بالاخره صبح امروز حوصله ماموران نيروى انتظامى از تجمع هرروزه كارگران لوله سازى اهواز سرآمد و تجمع آرام كارگران اين كارخانه به صحنه برخورد ماموران با آنها تبديل شد؛ در مقابل چشم مردم عادي، عده‌اى از كارگران بازداشت شدند و مابقى خود را به كارخانه رساندند.

چهار راه نادرى شهر اهواز در يك هفته گذشته به محل تجمع هر روز كارگران لوله‌سازى اهواز تبديل شده بود، كارگرانى كه در اعتراض به پرداخت نشدن 13 ماه مطالبات معوقه هر صبح به جاى آنكه به كارخانه بروند به اين چهار راه كه دفتر سهامدار عمده در واقع است مي‌آمدند و پس ازاينكه مي‌گفتند: �يك سال حقوق كارگر، پرداخت بايد گردد� به كارخانه باز مي‌گشتند. آنطور كه يزدانى نايب‌رئيس شوراى اسلامى كارخانه لوله‌سازى اهواز مي‌گويد: تجمع امروز نيز گرچه پايانى متفاوت داشت اما مانند تجمع روزهاى گذشته ابتدا به آرامى آغاز شد؛ كارگردان شركت‌كننده مانند هميشه با پرهيز از ورود به مسائل سياسى خواسته‌هاى صنفى خود را مطرح كردند كه در راس آن پرداخت مطالبات معوقه بود. اما تجمع امروز با روزهاى پيشين متفاوت بوده نيروى انتظامى كه تاكنون نسبت به تجمع‌هاى هر روزه اين كارگران واكنشى نشان نداده بود وارد جريان شد و با تجمع‌كنندگان برخورد كرد، برخوردى كه به گفته كارگران در آن با باتوم و گاز اشك آور نيز استفاده شد و در نهايت گروهى از تجمع‌كنندگان بازداشت شدند. يزدانى خود در تجمع امروز حضور نداشت اما از زبان حاضران ماجراى درگيرى با نيروى انتظامى را اينطور روايت مي‌كند: مثل هر روز به چهار راه نادرى رسيديم، جايى كه دفتر سهامدار عمده شركت واقع است، همه با هم از پرداخت نشدن مطالبات مي‌گفتيم؛ اما ماموران ما را محاصره كردند و با ما برخورد كردند، درگيرى شروع شد؛در نهايت عده‌اى بازداشت شدند كه هنوز وضعيت و تعداد آنها مشخص نيست. كارگران چه‌ مي‌گويند؟‌ لوله‌سازى اهواز 600 كارگر قراردادى و رسمى دارد كه در آن از ذوب كردن فلزات ضايعاتي، اوراق شده و اسقاطى لوله‌هاى چدنى ساخته مي‌شود، اين كارخانه 7 سال پيش خصوصي‌سازى شد و به تدريج از آن به عنوان يكى از واحدهاى بحران‌زده كارگرى در اخبار نامبرده شد. آقايار حسيني، دبير اجرايى خانه كارگر كه در روزهاى گذشته چندين‌بار از تجمع اعتراضى كارگران اين كارخانه خبر داده بود، در دفاع از كارگران لوله‌سازى اهواز مي‌گويد: در 7 سال گذشته مديران و سهامداران حاصل كار كارگران را فروختند و به اعتبار آن چندين ميليارد وام گرفتند بدون آنكه نسبت به پرداخت مطالبات كارگران احساس مسووليت كنند. يزدانى نيز كه برابر قانون نماينده كارگران لوله‌سازى اهواز در شوراى اسلامى كار است؛ مي‌گويد: از زمان واگذارى تاكنون 7 سال مي‌گذرد و در اين سال‌ها سهام كارخانه چندين‌بار به صورت وكالتى به اشخاص مختلف واگذار شده است و به تبع آن سهامداران علاوه بر دستيابى به درآمد كارخانه، از وام بانكى نيز استفاده كرده‌اند؛ بدون آنكه نسبت به كارخانه و كارگران احساس مسووليت كنند. به گفته اين فعال كارگرى نتيجه اين اقدام نبود مواد اوليه، توقف توليد و انباشته شدن طلب كارگران و در نهايت به وجود آمدن وضع كنونى است. وى افزود: تا پيش از تجمع‌هاى هفته گذشته كه به درگيرى صبح امروز ختم شد، قرار بود وامى 5/7 ميليارد تومانى به كارخانه پرداخت شود اما در همان ابتدا بابت بدهي‌هاى معوقه 5 ميليارد تومان از اين وام كسر شد و پرداخت 5/2 ميليارد تومان باقيمانده هم هرچند به تصويب رسيد اما هنوز پرداخت نشده است. كارگران قربانى شده‌اند اقتصاد ايران را بيمار مي‌نامند و هم از كارگر گرفته تا كارفرما و كارشناس وجود اين بيمارى را حس كرده و قبول دارند. بازخوانى پرونده خانواده كارگرانى كه در پى خصوصي‌سازي‌هاى خارج از چارچوب از هم پاشيده شد ثابت مي‌كند كه فساد اقتصادي، فقر مالى مي‌آورد و از اين فقر، فحشا درست مي‌شود. پرونده خصوصي‌سازى لوله‌سازى اهواز و سرنوشت امروز كارگران آن شايد در نوع خود جزء تازه‌ترين‌ها محسوب شود. يزداني، نماينده كارگران به نقل از شنيده‌هاى خود مي‌گويد: در سال 82 كه كارخانه واگذار شد ارزش آن‌را حدود 70 ميليارد تومان برآورد مي‌كردند، اما مي‌گويند فردى كه ابتدا سهام كارخانه را خريد و پس از مدتى آنرا واگذار كرد حتى يك ميليارد تومان هم بابت كارخانه هزينه نكرد. به گفته يزدانى براساس آمار 600 نفرى كارگران لوله‌سازى اهواز، اين كارخانه حداقل نان يك خانواده 2400 نفرى را در ازاى كار كارگران تامين مي‌كند اما از زمان واگذارى تاكنون و به ويژه در ماه‌هاى اخير اين نان‌رسانى متوقف شده‌است. در حالت عادى شايد سخن گفتن از مشكلات خانوادگى و آلوده شدن اعضاى يك خانواده به جرايم باشد، اما براى كسانى كه 13 ماه حقوق نگرفته‌اند وضع تفاوت است، يزدانى خيلى مختصر مي‌گويد: در اين 13 ماه خيلى از كارگران داروندار خود را فروختند؛ زير بار غرض رفتند تا شرافت خانواده خود را حفظ كنند اما در نهايت كم آوردند خانواده‌هايى از هم پاشيده شده و حتى برخى نيز دچار آسيب‌هاى اجتماعى گرفتار شدند. در سال‌هاى گذشته نيروى انتظامى كه وظیفه برقرارى نظم عمومى را دارد چندين بار با تجمع‌هاى كارگرى برخورد كرده است، ماجراى كارگران شهر بابك در سال 82، ماجراى كارگران فرش البرز در سال 85، ماجراى كارگران لاستيك البرز در سال 86 و.... ممكن است گفته شود كه تمامى اين برخوردها در راستاى قانون و انجام وظيفه بوده‌است اما مي‌توان پرسيد كه مسوولان برقرارى نظم عمومى چندبار با كسانى كه با اهمال ويا بي‌تدبيرى خود كارگران معترض را به خيابان‌ها كشانده‌اند برخورد كرده‌است؟

تجمع کارگران معترض مخابرات شیراز: خصوصی شدیم بیکار و بی پول شدیم!


جمع کثیری از کارگران شرکت کارخانجات مخابراتی راه دور شیراز صبح دوشنبه در اعتراض به خصوصی سازی صنایع خواستار مطالبات صنفی خود شدند و با تجمع در مقابل استانداری فارس اعتراض کردند.
ایسنا: این کارگران که از خصوصی سازی شرکت خود ناراضی بودند شعار می دادند"بخش خصوصی شدیم بیکار و بی پول شدیم"،"زندگی و معیشت حق مسلم ماست"به واگذاری شرکت مخابرات ایران و همچنین وضعیت صنفی خود اعتراض داشتند.هاشم شمشیری نایب رئیس شورای اسلامی کار و بازرس شورای هماهنگی استان فارس که در این تجمع حضور داشت به خبرگزاری ایسنا گفت"از وقتی شرکت ما به بخش خصوصی واگذار شد و سهامداران شرکت را خریداری کردند، روز به روز وضعیت ما بحرانی تر شد. در سفر دوم احمدی نژاد به شیراز نیز زیرنظر هیأت حمایت از صنایع و مدیریت دولتی قرار گرفتیم و هیأتی نیز از وزارت صنایع اینجا معرفی شد و در حالی که قرار بود به شرکت بحران زده ما نقدینگی 5 میلیارد تومانی تزریق شود اما هیچ حمایتی از طرف دولت و هیأت اجرایی نشد."وی تاکید کرد که"هم اکنون بیش از9 ماه از حقوق خود را طلبکاریم که رقم آن بیش از 9 میلیارد تومان است. این در حالی است که تا آخر شهریور می بایست بیش از 300 نظر بازنشسته داشته باشیم اما هیچ کس بازنشسته نشده، هیچ گونه کاری هم از جانب دولت صورت نگرفته باید سئوال کرد کارخانه ای که تا چند سال پیش حرف اول را در خاورمیانه می زد چرا حالا باید بحران زده باشد؟ مسئولین استان، صنایع و معادن، استاندار و دیگر مقامات کشوری هم هیچ گونه حمایتی از ما نکردند."در ادامه ی این گزارش آمده است,شمشیری گفت که" وضعیت بحران زده شرکت علاوه بر بی پولی و عدم پرداخت حقوق برای کارگران مشکلات روحی، روانی را نیز برای آنها به دنبال داشته به طوری در طول این مدت 30 نفر از کارگران به دلیل بحران پیش آمد، مجبور به جدایی و طلاق از همسران خود شده اند و 2 نفر هم خودکشی کرده اند، ضمن اینکه حکم مصادره منازل تعدادی از کارگران هم صادر شده است."وی تاکید کرد"کارگران تجمع خود را تا زمان حصول نتیجه ادامه خواهند داد اما سئوال ما از نمایندگان محترم مردم در مجلس شورای اسلامی این است که آنها اکنون کجا هستند تا از نزدیک شاهد اعتراض شدید کارگران باشند، آیا صرف حرف زدن مشکلی را حل می کند؟"

۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

تجمع كارگران شركت نوشابه‌سازى ارم نوش در مقابل وزارت كار و امور اجتماعى

ايسنا :جمعى از كاركنان قسمت توزيع و پخش شركت ارم‌نوش در اعتراض به آنچه روزمزد شدن كاركنان دانسته‌اند در محوطه وزارت كار تجمع كردند. آن‌ها‌ اين امر را منجر به كاهش شديد حقوق و مزاياي‌شان با وجود سابقه كارى چندساله‌شان عنوان مي‌كنند. يكى از تجمع‌كنندگان به ايسنا مي‌گويد: پس از چند سال كارگران اين شركت را به صورت روزمزد درآورده‌اند به گونه‌اى كه با 13 ساعت كار در حالت ايده‌آل حداكثر براى يك روز كارى 17 هزار پرداخت مي‌شود؛ در واقع حقوق ثابت حذف شده و فقط پورسانت را در نظر گرفته‌اند. به گفته او تمام پاداش و سنوات و بن‌هاى اين كارگران حذف شده و به دليل شكايت آن‌ها به وزارت كار، امروز آن‌ها را به داخل شركت راه نداده‌اند و شركت مذكور از كارگران انبار براى پخش محصولات خود استفاده مي‌كند. او همچنين از نامه دفتر رييس‌جمهور به وزارت كار براى حل مشكلات اين گروه از كارگران خبر مي‌دهد. در حال حاضر نمايندگان اين كارگران در حال مذاكره با مسوولان وزارت كار هستند.

اینجا زندگی بوی مرگ می دهد

صداى کوبش سخت صفحات ثابت و متحرک فلزى بر قطعات فولادى در فضاى نه چندان بزرگ کارگاه مملو از ذرات معلق و ريزبراده و حرکت تند دستان کوچکى که ظرافتشان را از دست داده‌اند با دقت اما سريع قطو.عات شکل گرفته را از زير دستگاه مي‌ربايند تا مبادا در يک لحظه کوتاه غفلت دست يا انگشتى در هر کوبش له يا کوبيده شود، فيلم عصر جديد چارلى را در ذهن به تصوير مي‌کشد؛ نمايه کوچکى از نمايشى که در آن انسان‌ها جزئى از ماشين شده و هم آهنگ با صداى چرخ دنده ماشين بي‌آنکه از مغز فرمان بگيرند هر صداى کوبش فرمان جديد را بر ايشان صادر مى کند: " بکوب ، بکش. بکوب ، بکش". اما بازيگران اين صحنه‌ها چارلى و چند هنرپيشه آماتور يا حرفه‌اى نيستند که تراژدى يک درد را به تصوير مي‌کشند آنها انسان‌هايى ضعيف در صحنه واقعى زندگيند. کودکان کار و زنان سرپرست خانوار در پشت صحنه صنعت خودروسازى کشور که سناريوگردان آن صاحبان سرمايه‌اى هستند که نه در قرن آهن که در عصر ريز پردازنده‌ها و در قرن بيست و يکم، به شيوه قرون وسطى در يک برده‌دارى نوين انسان‌هايى دردمند را به استثمار کشيده‌اند. اينجا کارگاهى است در 5 کيلومترى شهر اراک که در آن با دستان زنان و کودکان کار قطعات سبک و سنگين يکى از شرکت‌هاى خودروسازى کشور توليد، بسته‌بندى و حمل مي‌شود. صادقى و احمدى مديران و سرمايه‌گذاران اين شرکت هر چند شتاب‌زده و با استرس زياد به دليل حضور ناخوانده ما در شرکت در رابطه با کار به قول خودشان انساني‌، به کارگيرى زنان و دختران به جاى نيروى کار قوي‌تر در کارى کاملاً مردانه، بر توجيه کلامى به جاى تفسير قانونى و منطقى تاكيد دارند اما ناخواسته حقايقى را که از ديد ناظران قانون پنهان مانده نه به عنوان تخلف و دورزدن قانون که عکس‌العمل بر عملکرد جريان پيچيده خودروسازى کشور براى ما بيان مى کنند!! پاسخ آنها در چرايى به کارگيرى نيروى زن به جاى مرد در صنعت توليد قطعات خودرو و استفاده از پسران نوجوان را نمي‌شود از سر ساده لوحى يا شايد زرنگ پنداريشان توصيف کرد از آن روى که با جسارت تمام مى گويند: مردها دائم با هم مشاجره دارند، مواد مصرف مي‌کنند، خمارند و حوادث ناشى از کارشان بسيار است وقتى در مقابل کارکرد ضعيفشان اعتراض مي‌کنيم دست به يقه شده يا به راحتى و خونسردى مي‌گذرند و ... اما زنها چون مي‌ترسند کارشان را از دست دهند، اهل درگير شدن نيستند. دقت کارشان بالاتر است، ظريف کار مي‌کنند و ... قانع هستند!! وقتى از اين مديران ليست حقوقى و قرارداد كارى كارگران را مطالبه مي‌کنيم باز هم با همان جسارت مي‌گويند:" قبل از اين که آنها (منظور شان کارگران است) بگويند خودمان مى گوئيم. قراردادها سفيد امضاست، حقوق‌ها زير قانون كار و دستى دريافت مي‌شود و ليست پرداخت و دريافتى نداريم ". در ليست بيمه آنها که به تأمين اجتماعى ارسال مي‌شود وقتى نگاه مي‌کنيم شايد براى پيشگيرى از جريمه حقوق‌ها همه مطابق قانون کار آمده اما شنيده‌هاى ما از دريافتي‌ها چيز ديگريست بين 40تا 150 هزار تومان که اين حقيقت تلخ را هم متعجبانه مديران تاييد مي‌کنند و در توجيه عدم پرداخت دستمزد مطابق قانون کار به زنان و کودکان کار مى گويند: " اگر شما مي‌توانيد بهتر اداره کنيد شرکت را تمام و کمال تحويل بگيريد. خود ما قربانيان مافياى توليد خودرو در کشوريم. صنعتگران و مديران کلان توليد خودرو قطعات را با همان نرخ سال 1380 از ما خريدارى مي‌کنند در حالى که همراه با تورم و افزايش نرخ مواد اوليه، نرخ کارگر نيز افزايش مي‌يابد و..." " بوى مطبوع غذاى مديران و کارگران محروم از سهيمه غذايى " چون ساعت حضورمان در شرکت هم زمان با وقت نهار است، بوى دلچسب غذا در محوطه کوچک مشام را نوازش مي‌دهد اما دلتنگي‌هامان وقتى افزون‌تر مي‌شود که از زبان مديران شرکت مي‌شنويم " کارگران سهميه غذا ندارند و هر کدام چيزى براى خودشان مي‌آورند. بوى مطبوع هم مربوط به آشپزخانه مديريت است چرا که در سالن غذاخورى کارگران، آشپزخانه کوچک 2 در 3، همه چيز مرتب است و حتى اثرى از خرده نان يا دانه‌اى برنج روى زمين و در اطراف تنها ميز 4 نفره به چشم نمي‌خورد. در آشپزخانه(سالن غذا خورى) به راهرويى باريک که ظرفشويى و دستشويى و توالت مشترکاً در آن پيش‌بينى شده باز مي‌شود زنى جوان ليوان‌ها را در داخل آبريز باريکى که در زير 4 شير آب (سرد) تعبيه شده با دستانى که سرخ شده شستشو مي‌دهد. " تصوير ترس در نگاههاى ساده و معصوم " در سالنى كمتر از100 مترمربع دستگاه‌ها در کنار هم با سرعت تمام کار مي‌کنند و دختران نوجوان و زنان جوان بدون هيچگونه لباس کار ايمني، عينک و دستکش و گوشى در فضايى پر از صداى زبر و خشن قطعات را به زير دستگاه قرار مي‌دهند با ضربه محکم پا اهرم بالابرنده را به سوى بالا هدايت و پس از کوبش سخت صفحات بر قطعه سپر خودرو را از زير گيره بيرون مي‌کشند. سمباده مي‌زنند، صاف مي‌کنند و پس از شمارش در دسته‌هاى 50تايى و چيده شدن روى سطح مقابل دخترى جوان که اندامش از بقيه درشت‌تر است دسته50تايى را در آغوش به سختى فشرده و به سوى ماشين حمل که پسرکى نوجوان، آن را مي‌راند خميده و لنگان قدم برمي‌دارد در سالن کوچک مجاور نيز قطعات ديگر که کوچکترند در بسته‌هاى يكهزار و 500 تا 4 هزارتايى شمارش و با نظم بسيار در کارتن چيده مي‌شوند و کارتن‌ها را دخترک 17 ساله که از او به جاى ماشين حمل استفاده مي‌شود در فرغون چيده و در گوشه اتاق روى هم قرار مي‌دهد تا توسط ماشين ديگر که پسر نوجوان ديگرى رانندگيش را بر عهده دارد به سوى خودروهاى حمل بار منتقل شود. اگر چه طاهره که سابقه‌اش از همه بيشتر است(7 سال) در مقابل نگاه تيز کارفرما، پسر يکى از مديران، کمد پر از لوازم و ابزار و لباس ايمنى را نشانمان مي‌دهد و علت عدم استفاده کارگران از اين وسايل را بي‌توجهى آنان به امکانات موجود عنوان مي‌کند اما در يک لحظه کوتاه غيبت کارفرما، با هراسى نمايان در نگاهش مى گويد: " حادثه کار کم داريم چون بچه‌ها دقت مي‌کنند اتفاقى برايشان نيفتد اما کار سخت و سنگين است. حمل بسته‌هاى سنگين، براده‌هاى فلزات معلق در هوا، خستگى بدون استراحت، بوى تند نامطبوع حاصل از تراش و سمباده قطعات با حقو 40 تا 150 هزار تومان درد همه بچه هاست. ناچاريم، از بدبختى روزگار اين جا کار کنيم اکثر اينها تنها نان آور خانه‌اند همسران مردان زنداني، بيکار، معتاد و دختران پدران پير درمانده از کار افتاده و يا لاابالى و بعد قسممان مي‌دهد: " خانم تو را به خدا به اينها نگوئيد بيرونمان مي‌کنند !؟"" اين التماس دعاى همه آن دردمندان است " اداره كار : در بحث قراردادها خلاء قانونى هست موحدى مسئول بازرس‌هاى كار سازمان كار و امور اجتماعى استان خلاء قانونى در بحث قراردادها را در كشور از مهم‌ترين دلايل وجود نيروهاى كار به اين شكل مي‌داند و مي‌گويد: چون بين عرضه و تقاضا در كشور در مبحث نيروى كار هماهنگى وجود ندارد متاسفانه اين‌گونه اتفاق‌ها گريزناپذير است. موحدى در رابطه با بحث اين شركت و استفاده از نيروى كار ارزان و سوء استفاده از كارگران زن اظهار مي‌دارد: بازديدى از اين شركت شده و گزارشاتى نيز موجود است. وى با اشاره به عدم تناسب بين تعداد بازرسين كار و شركت‌هاى صنفى در استان مي‌گويد: با وجود 20 بازرس كار و 30 هزار واحد كارى و 180 هزار نفر كارگر چنانچه گزارشاتى مانند اين موضوع برسد حتماً موضوع را پيگيرى مي‌كنيم اما واقعاً رسيدگى با اين تعداد كم بازرس بسيار كار مشكلى است. در حالى که در اين شرکت توليد قطعه خودرو در اراك، که شايد نمونه‌اى از ده‌ها مدل كار در کشور باشد زنان و کودکان کار درپشت صحنه صنعت خودروسازى کشور با شيوه‌اى غير انسانى استثمار مي‌شوند و با حداقل دريافتى افزايش توليد را رقم مي‌زنند اما وزير صنايع و معادن دولت نهم و دهم در مراسم رونمايى از خودروهاى ساخت جديد يکى از دو شرکت توليد خودرو در کشور در روز شنبه 8 مهرماه از افزايش بهره‌ورى کاهش قيمت توليد و رشد 20 درصدى هزينه‌هاى نيروى انسانى در صنعت خودروسازى کشور سخن به ميان مي‌آورد. به گفته محرابيان ثبات در قيمت خودروهاى داخلى موجب شده تا خودروسازان با افزايش بهره‌ورى و توجه به نيروى انسانى و کاهش قيمت مواد اوليه شرايط کاهش قيمت را در خودروهاى داخلى فراهم كنند. وزير صنايع و معادن در اين مراسم تصريح مي‌کند: " تحمل خودروسازان صنعت کشور را نجات داد ! وزير دولت عدالت محور که همواره در مراسم رونمايى با بريدن روبان از محصول نهايى بازديد مي‌کند غافل از آن است که در اين نجات بزرگ صنعت خودروسازى کشور انسانيت زير پا گذاشته شده و له مي‌شود و در پشت درهاى بسته انسان‌هاى ضعيف و دردمند در زير تازيانه درد کمرهايشان خميده و اندام‌هايشان در عنفوان جوانى پير و فرسوده مي‌شود تا خودروسازان کشور با سودهاى کلان اقتصاد بيمار کشور را به ظاهر نجات دهند و خودرويى که قيمت تمام شده‌اش با احتساب پرداختي‌ها به نيروى کارانسانى بسيار پائين‌تر از قيمت عرضه است با نرخ ده‌ها ميليون تومان به دست مصرف کننده برسد تا دولتي‌ها برخود ببالند که صنعت خوروسازى کشور همچنان روى پاست. به لحاظ مصالح كارگران شركت و تعهد اخلاقى به حرفه خبرنگارى نام شركت و كارگران در اين گزارش نيامده اما اين موضوع دردناك به اطلاع كليه مسئولين ارشد استان، استاندار،‌ معاونان و ... رسانده شده و به دلايل ساده اين ظلم آشكار ديده نمي‌شود.
ایلنا

۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

كارگران چينی البرز جاده اصلی شهرک صنعتی قزوین را بستند.


ايلنا: صبح دیروز جمعی از کارگران کارخانه چینی البرز در اعتراض به خلف وعده کارفرما و پرداخت نشدن مطالبات خود برای ساعاتی جاده اصلی شهرک صنعتی البرز را بستند.

عیدعلی کریمی دبیر اجرایی خانه کارگر قزوین در گفتگو با ایلنا، گفت: صبح امروز کارگران چینی البرز در اعتراض به خلف وعده کارفرما و پرداخت نشدن 4 ماه مطالبات معوقه خود برای ساعتی جاده اصلی شهر صنعتی البرز را مسدود کردند. وی افزود: پیشتر کارگران چینی البرز با حکم قضایی، موجودی انبار محصولات را توقیف کرده بودند اما کارفرما به آنها پیشنهاد داد تا این اموال را برای فروش به او واگذار کنند در عوض مطالبات خود را دریافت کنند. کریمی افزود کارگران طبق توافق اموال توقیف شده را واگذار کردند اما وقتی این اموال فروخته شد، باز هم کارفرما مطالبات آنها را پرداخت نکرد. این فعال کارگری گفت به همین دلیل کارگران امروز تجمع اعتراضی کردند و بر ای ساعاتی جاده اصلی شهرک صنعتی البرز، که کارخانه در آنجا قرار داد را مسدود کردند . كريمي از مراجعه نماينده استاندار به محل تجمع كارگران براي پايان دادن اين حركت اعتراضي خبر داد. وی یادآور شد، از زمان واگذاری کارخانه چینی البرز به بخش خصوصی در سال 81، این کارخانه دچار مشکل شده است. دبير اجرايي خانه كارگر با بیان اینکه تعداد کارگران چینی البرز هم اکنون 400 نفر است، یادآور شد: طبق گفته‌ها مجتمع صنعتی چینی مقصود مشهد، هم‌اکنون مالک این کارخانه است. به گفته کریمی، مالک خصوصی، این کارخانه را به بهای 7/1 میلیارد تومان خرید و پس از پرداخت 30 درصد مبلغ قرارداد وعده‌كرد تا 70 در صد باقی‌مانده را در 36 قسط سه ‌ماهه پرداخت کند. وی گفت: گفته می‌شود كه مالك اقساط خرید کارخانه را هنوز پرداخت نكرده است در این 7 سال تاکنون نزدیک به 6 میلیارد تومان وام بانكي گرفته است.

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

خصوصی سازیﻫﺎ و اخراج کارگران ادامه دارد

تهاجم جهانی سرمایه تحت عنوان جهانی شدن سرمایه که می رود تا با نیروی سرمایه، تسلط جهانی شرکتﻫﺎﻯ بزرگ چند ملیتی را بر سرنوشت میلیاردها مردم جهان حاکم کند، با استفاده از اهرمﻫﺎﻯ اقتصادی و سیاسی نظیر سازمان تجارت جهانی فشارهای عظیمی را به همۀ کشورهائی که در خانوادۀ نظام اقتصادی سرمایهﺩاری هستند وارد می سازد. رژیم جمهوری اسلامی به مثابۀ بخشی از این خانواده و به منزلۀ رژیمی غیر مشروع که قدرت مقابله با این فشارها را ندارد به شروط دیکته شدۀ سازمان تجارت جهانی تن داده و می رود تا به همۀ شرایط عضویت در این سازمان جهانی تن در دهد. یکی از این شروط استعماری برای پیوستن به سازمان تجارت جهانی که از همان روز نخست، آرزوی سلطنت طلبان ایران بوده است، واگذاری صنایع مادر و انحصارات دولتی به بخش خصوصی است. آنها همواره این اقدام را مثبت ارزیابی کرده و آن را شرط پیشرفت جامعۀ ایران قلمداد می کردند.
حال رژیم جمهوری اسلامی به منظور تحقق رشد و توسعۀ اقتصادی و ممانعت از این که دولت به کارفرمای بزرگ بدل شود به تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام رسانید که مالکیت و مدیریت بخشﻫﺎﻯ مذکور در اصل 44 قانون اساسی مجاز است. مطابق این اصل که یکی از دستآوردهای انقلاب شکوهمند بهمن بود، دولت حق نداشت بخش عمدۀ صنایع و بانکﻫﺎ و مؤسسات تولیدی و بازرگانی را در اختیار بخش خصوصی قرار دهد تا هر بلائی خواستند با استناد به مقدس بودن اصل مالکیت خصوصی بر سر مردم بیاورند. خصوصی سازی پای سرمایه گذاران خارجی را رسماً به ایران باز می کند.
این مصوبه طبیعتاً همۀ زمینهﻫﺎﻯ اقتصادی را از جمله بازرگانی خارجی، صنایع نفت (فعلا به صورت قسمی ــ توفان)، صنایع ماشین سازی و ذوب آهن، صنایع فولاد سازی، صنایع بزرگ بانکداری و بیمه، راه آهن، معادن، کشاورزی، دامداری، تأمین نیرو و انرژی، صنایع بزرگ آبرسانی، حمل و نقل، کشتیرانی، توریسم، پست و تلگراف و تلفن، رسانهﻫﺎﻯ گروهی، سدها ، جاده سازی، فرهنگ و آموزش و... را در بر می گیرد که می تواند در چارچوب تحولات نئو لیبرالی در اختیار سرمایهﻫﺎﻯ خصوصی و خارجی قرار گیرد. رژیم جمهوری اسلامی مدتهاست که در زمینۀ صنایع نفت به خصوصی سازی و زمینه سازی برای حراج منابع طبیعی ایران مشغول است.
دولت با گام گذاردن در این عرصه می رود تا یارانهﻫﺎﻯ دولتی را در تمام عرصهﻫﺎئی که به تأمین حداقل زندگی مردم مربوط می گردد، حذف نماید. دست کارفرمایان لیبرال را در اخراج کارگران باز بگذارد، از تقابل مبارزۀ کارگران با دولت با معطوف کردن آن به سمت سرمایهﺩار خصوصی بکاهد.
این اقدامات رژیم جمهوری اسلامی به هیچ وجه قابل توجیه نیست زیرا سرمایۀ کافی دولتی با توجه به افزایش سرسام آور در آمد نفت برای سرمایه گذاری در عرصهﻫﺎﻯ مختلف موجود است. ایران دچار کمبود سرمایه نیست. آن چه به کاهش رشد اقتصادی منجر می شود، می دانیم که ناشی از کمبود سرمایه نیست، ناشی از فساد مالی و فقدان مدیریت در بخشﻫﺎئی است که دولت دست خود را بر آنها گذاشته است. سیاست دولت جمهوری اسلامی بر این اساس استوار بوده که "اعتماد" و "اعتقاد" را به جای "شایستگی" قرار دهد و آقازادهﻫﺎﻯ دزد و فاسدی را بر سر کار آورد که در عرصۀ اقتصادی چون دشمن اشغالگر فقط زمین سوخته در راه اسلام از خود باقی می گذارند. مدیریت آنها در دزدی و چپاول است و نه در تولید. حال به خبر زیر که از ایلنا گزارش شده و نمونهﻫﺎﻯ آن در این روزها کم نیست توجه کنید، تا پی به ماهیت سیاستﻫﺎﻯ ارتجاعی و سرمایهﺩارانۀ دولت احمدی نژاد که بر اخراج سازیﻫﺎ و خانه خرابی کارگران استوار است، ببرید.

زنده باد پیکار خستگی ناپذیر طبقۀ کارگرقهرمان ایران!
مرگ بر رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!

نقل ازتوفان الکترونیکی نشریه الکترونیکی حزب کارایران شماره 39 مهر 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org
پیکارکارگران خاموش شدنی نیست

کارگران ایران به طور کلی مبارزات تاریخی گرانقدر و همپای آن تجارب تشکیلاتی و سندیکائی فراوانی را پشت خود دارند. آنها برای نیل به مطالبات و آرمانﻫﺎﻯ خود طی نسلﻫﺎﻯ گذشته متشکل و متحدانه مبارزه کرده و در این راه قربانیان بی شماری را در راه آمال و اهداف خود به جای گذاردهﺍند. اعتصابات کارگران کوره پزخانهﻫﺎ، دخانیات، چیت سازی، کبریت سازی، نساجی و غیرو در گذشتهﻫﺎﻯ دور یاد آور مبارزات درخشان آنان است. امروزه با این که طبقۀ کارگر ایران در مقایسه با گذشته از جهت کمیت و تراکم به نیروی بالقوۀ عظیمی برای به دست گرفتن قدرت سیاسی تبدیل شده و آمادگی بیشتری را دارد، لیکن دچار پریشان ترین و فلاکتبارترین دوران تاریخ خود می باشد. زیرا از یک سو وضع وخیم اقتصادی همراه با سرکوب هر نوع آزادیﻫﺎﻯ صنفی، سیاسی و اجتماعی بر دوش این طبقه سنگینی می کند، و از سوی دیگر عدم وجود فرماندهی سیاسی واحد از بُرائی پیکار متحدانۀ آن می کاهد. با این حال کارگران ایران هرگز برای احقاق حقوق خود از تکاپو نیافتاده و با اعتصاب، تحصن، راهپیمائی و کم کاری هر چند غیر متشکل، هم اکنون در صف مقدم مبارزات اجتماعی در این برهه از تاریخ ایران قراردارند. صدها اعتصابات کارگری در یک سال اخیر نشان از رشد جنبش کارگری دارد که تشکیل سندیکاهای مستقل از دولت را در رأس برنامهﻫﺎﻯ خود قرار داده است. تأسیس سندیکای شرکت واحد، سندیکای هفت تپه و اتحادیهﻫﺎﻯ مشابه و پیکار متحد کارگران در این سندیکاها نمونهﻫﺎﻯ درخشان و گام ارزشمندی است که رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته است. سرکوب مستمر تشکلات نوپای کارگری و دستگیری رهبران آن تا کنون نتوانسته است خللی در ارادۀ این کارگران شریف که از حمایت گستردۀ داخلی و بین المللی برخور دارند وارد سازد. اعتراضات اخیر کارگران شرکت واگن پارس که که پس از سه ماه هیچ حقوقی دریافت نکرده بودند، خشم خود را نسبت به بی توجهی کارفرمایان و تهدید و ارعاب توسط حراست، در قالب کوبیدن قاشقﻫﺎ بر روی میزها و سپس درهم شکستن شیشهﻫﺎ، میزها، صندلیﻫﺎ و دیگر وسائل سالن غذا خوری ابراز داشتند. اینها جرقهﺍﻯ است که می تواند به حریق تبدیل گردد. رژیم که از طغیان کارگران "یقه آبی" به وحشت مرگ افتاده است چارهﺍﻯ جز بازداشت و اخراج کارگران مبارز نمی بیند. لیکن رژیم را توان خاموش کردن اعتراضات کارگری نیست. این اعتراضات سالﻫﺎست که به یک امر طبیعی برای کارگران تبدیل گشته و هر روز قدرتمند تر رژیم را به چالش می گیرند. دلیل زندانی کردن رهبران جنبش سندیکائی و فعالین کارگری، هراس رژیم از گسترش مبارزات سازمان یافته مزد بگیران است و رژیم سرمایهﺩاری راهی جز توسل به قهر و سرکوب بربرمنشانۀ کارگران پیش روی خود نمی بیند. تلاشﻫﺎﻯ رژیم برای مهار جنبش کارگری با شکست روبرو شده و دامنۀ اعتراضات کارگری هر روز گسترش می یابد.
رمزموفقیت کارگران همبستگی و حضور نیرومند تشکلات مستقل کارگری در صحنۀ جامعه است که با تلفیق آگاهی سوسیالیستی توسط حزب رزمندۀ طبقۀ کارگر سرانجام پیروزی نهائی را که همانا در هم شکستن ماشین سرکوب سرمایهﺩاری، الغای مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و استقرار سوسیالیسم است، به ارمغان خواهد آورد.
امروز درشرایطی که رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی بعد از کودتای ننگین 22 خرداد و قتل و کشتار صدها تن مردم بیگناه، خود را در مقابل تودهﻫﺎ ضعیف می بیند باید با تشدید مبارزه و با طرح آزادی فوری رهبران سندیکائی و فعالین کارگری و همۀ زندانیان سیاسی، حلقه را بر رژیم تنگ کنیم و برای رهائی آنها از زندان از هیچ کوششی دریغ نورزیم.

زنده باد پیکار خستگی ناپذیر طبقۀ کارگرقهرمان ایران!
مرگ بر رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!

نقل ازتوفان الکترونیکی نشریه الکترونیکی حزب کارایران شماره 39 مهر 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

اطلاعيه سنديکای شرکت واحد:احکام زندان فعالين سنديکای کارگران نيشکر هفت تپه را محکوم می کنيم


در راستای اعتراضات کارگران نيشکر هفت تپه در سال ۱۳۸۶ که به دليل عدم پرداخت حقوق و رسيدن به پايه ای ترين حقوق صنفی کارگران(ايجاد تشکل مستقل) انجام شد ، تعدادی از کارگران دستگير شدند که بعد از بازجويی های مکرر با قرار وثيقه ،تا روز دادگاه از زندان آزاد شدند . دادگاه در مرحله اول رسيدگی کارگران را به يکسال حبس که شش ماه آن را به حالت تعليق در می آورد محکوم کرد و در زمان معين برای اعلام اعتراض ، کارگران با اميد به رسيدگی عادلانه در دادگاه تجديد نظر شکايت کردند اما متاسفانه دادگاه تجديد نظر عينا" حکم صادره توسط دادگاه بدوی را تاييد کرد اين احکام در حالی برای فعالين سنديکايی صادر شده که کارگران هفت تپه حقوق خود را با تاخير سه ماهه دريافت می کنند وبا توجه به سخت وزيان آور بودن کارشان ، طرح طبقه بندی مشاغل در کارخانه اجرا نمی شود و ساعات اضافه کاری اين کارگران هر روز کاهش پيدا می کند. جنبش کارگری ايران در ساليان گذشته برای بهبود شرايط موجود بيشترين هزينه را پرداخت کرده است ،کارگرانی که حتی قدرت پرداخت اجاره منزل را ندارند و از کمترين اوضاع معيشتی بی بهره اند ، برای رسيدن به حقوق صنفی خود بايد زمان طولانی را در پشت ميله های زندان سپری کنند . تهديد ،بيکاری و زندان به بخشی از مبارزات روزمره جنبش کارگری تبديل شده است ، همانگونه که دستگيری و بيکاری نتوانست فعالين سنديکای کارگران شرکت واحد را از پا درآورد مطمئن هستيم فعالين سنديکای هفت تپه نيز هرگز نخواهند گذاشت اين مبارزه از بين برود . سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه برای آزادی و حق خواهی اين نمايندگان کارگری از هيچ کوششی دريغ نمی کند. سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه ضمن محکوم کردن احکام صادره برای فعالين سنديکای کارگران نيشکر هفت تپه ، خواستار آزادی همه فعالين کارگری از جمله ابراهيم مددی و منصور اسالو ،فرزاد کمانگر ، مهدی فراحی شانديزو لغو احضارهای فعالين کارگری دستگير شده در روز جهانی کارگر می باشد.

سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه

مهر ۱۳۸۸
شرکت کمونیستها در جنبش دموکراتیک الزامی است

کمونیستها نسبت به جان مردم بی تفاوت نیستند. این از بشردوستی کمونیستی ناشی می شود. مبارزه مردم یک مبارزه طبقاتی است. در این مبارزه که یک جنگ به تمام معناست دوست و دشمن وجود دارد و باید دید تناسب قوای طبقات متضاد برای یک درگیری چگونه است. اساسا چنین درکی خطاست اگر کسی تصور کند طرف برحق حتما طرف قویتر هم هست. تصور کند طرف برحق، طرفی که استدلال و اسناد فراوانی دارد و به اسلحه علمی مسلح است می تواند در شرایط برابر بر دشمن تا دندان مسلح و با تجربه و سازمان یافته خویش حتما غلبه کند. آنچه ما به آن معتقدیم این است که از نظر تاریخی حق به حقدار می رسد. آینده بهر حال از آنِ طرف بر حق است ولی در شرایط مشخص که برتری دشمن قطعی است معلوم نیست که ناحق بر حق پیروز نشود. تحلیل مشخص از شرایط مشخص به همین مفهوم است. وقتی برحقان پراکنده اند، وقتی بر حقان آمادگی فداکاری و جانبازی و پرداختن بهای سنگین را برای امر انقلابی ندارند، وقتی برحقان رهبری نداشته و سازمان ندارند، وقتی امکانات تبلیغاتی ندارند، امکانات مالی ندارند، اسلحه گرم ندارند و... در نبرد با نیروهای سیاه تا دندان مسلح و سازمانیافته و آماده و دارای رهبری ارتجاعی و متمرکز، هسته شکست را با خود حمل می کنند. دشمن در این نبرد از ما قویتر است. نیروهای انقلابی همواره باید کیاست رهبری خویش را به محک امتحان بگذارند. از مقابله با دشمن در شرایط نامناسب باید پرهیز کنند، با دشمن باید در جائی در گیر شوند که آنها در نظر گرفته اند، در زمانی باید به پیکار بپردازند که وقت مناسبش را خود آنها تعیین کرده اند، باید دشمن را غافگیر کنند و به وی شبیخون زنند. تمام قوانین جنگی در مبارزه طبقاتی نیز صادق است. دشمن سعی می کند شما را در جا و زمانی به مبارزه بکشد که برتری وی قطعی است. این کار را خمینی در 30 خرداد 1360 با سازمان مجاهدین کرد و در یک پیکار نابرابر آنها را سرکوب نمود. سیاست رژیم جمهوری اسلامی حساب شده بود. آنها وقتی به سرکوب توده ایها و اکثریتیها پرداختند نیز از همین شیوه مبارزه استفاده کردند. زمان و جای جنگ را آنها تعیین کردند و با شناسائی قبلی و تمرکز قوا در جای مناسب ضربات کوبنده ای به متحدین سابق و وفادار خویش وارد آوردند.
یک رهبری ورزیده و با وجدان از انقلابیگری کاذب پرهیز می کند و با مغز خود اندیشیده و با برنامه و نقشه کار می کند. این عمل یک اقدام مسئولانه است. در گذشته ی مبارزات جنبش کمونیستی در زمان حزب توده ایران خبر رسیده بود که برای سرکوب اعتصاب کارگری و تظاهرات کارگران در اصفهان، مرتجعین عشایر اطراف اصفهان را بسیج کرده اند تا به کارگران در یک شرایط نابرابر حمله کنند و از آنها کشته گرفته آنها را بترسانند. در این مبارزه قدرت کارگران برای سرنگونی نظام حاکم بر ایران و قلع و قمع مرتجعین کافی نبود. آنها برای بهبود شرایط زندگی خود در کادر نظام حاکم مبارزه می کردند. و یا در موردی دیگر فاشیستها که در ایران در زمان جنگ نفوذ داشتند تلاش می کردند در کارخانجاتی که به جبهه شوروی اسلحه و مهمات صادر می کردند اعتصاب راه انداخته و بر خواستهای کارگران تکیه کرده تا مقاصد شوم خود را به کرسی بنشانند. در آن زمان کار روشنگری در میان کارگران از وظایف نخستین کمونیستها بکار می رفت و نه تظاهر به انقلابی گری که مظهر مجسم ضد انقلاب بود. این وظیفه رهبری حزب بود که جنبش کارگری را رهنمائی کند تا کمترین خسارت به وی وارد شود. طبیعتا اگر در جنبشی قدرت رهبری حزب تا بحدی باشد که کارگران همچون سربازان یک لشگر از آن پیروی کنند کار مبارزه طبیعتا ساده خواهد بود. ولی موارد پیش می آید که توده مردم در اثر یک وضعیت غیر عادی و تهیج عمومی به میدان آمده و بیک مقابله نابرابر دست می زنند. در این زمان وظیفه حزب این نیست که در مقابل این عمل انجام شده به مردم توصیه کند به خانه های خود بروید و در مقابل استبداد حاکم به عملیات قهرآمیز و یا مقابله به مثل دست نزنید. اگر حزب رهبری را در دست داشت طبیعتا زمان و محل در گیری و آرایش جنگی را خود تعیین می کرد ولی در شرایطی که با جنبش خود بخودی روبرو می شود و قادر نیست که خشم مردم را کنترل کند وظیفه اش در این است که در جهت تصحیح شعار ها و ارتقاء سطح آنها بکوشد، در جنبش با مسئولانه شرکت کند و مانع شود که مبارزه مردم سرکوب گشته و قربانیان فراوانی بدهد. وظیفه رهبری از طریق حزب این است که موجب شود تا کمترین خسارت به جنبش وارد شود و جنبش را به عقب نشینی منظم و حفظ کادرها و عناصر آگاه و پیشرو آن وا دارد. عنصر انقلابی واقعبین است در حالیکه انقلابیگری از ذهنیگری ناشی می شود.
در جنبش اعتراضی اخیر مردم ایران پاره ای از نیروهای اپوزیسیون که درک درستی از مبارزه اجتماعی ندارند و بیشتر بنظر می آید که تنبلی و بی عملی خویش را توجیه می کنند با یک استدلال ساده که نه رهبری اصلاح طلب جنبش و نه خواستهای جنبش مورد تائید ماست از حمایت از جنبش سرباز زدند و منتظر ماندند و می مانند تا جنبشی مطابق میل آنها به میدان آید. آنها میدان مبارزه را به رقیب سپردند و خود را خانه نشین کردند. در بعد از 28 مرداد جزوه ای در باره کودتای 28 مرداد در ایران انتشار یافت که نگارش آنرا به باغدانیان منتسب می کنند. اگر رجاله ها و اوباش شاه اللهی در 28 مرداد 1332 جسم توده ایها را کشتند محتوی این جزوه که مورد تائید بسیاری رهبران دست راستی حزب بود و بیعملی رهبری را در ایران تائید می کرد روح کمونیستها را مورد آماج تیرهای زهرآگین قرار داد و کمونیستها را ازجنبه نظری خلع سلاح کرد. مطابق این نظریه دست راستی جنبش ملی شدن نفت و ضد استعمار انگلیس در سالهای 30 در ایران که رهبریش در دست طبقه بورژوازی ملی بود مسئولیت شکست جنبش را نیز بعهده دارد و یا اینکه از آنجا که ایران در مرحله انقلاب بورژوا دموکراتیک قرار دارد که رهبری آن یک رهبری ماهیت بورژوازی است پس کمونیستها در این میان فاقد هرگونه مسئولیتی بوده و می توانند با خیال راحت از خود سلب مسئولیت کنند. جزوه 28 مرداد توده ایها را خلع سلاح کرد و خاطرشان را جمع نمود که راه عدم مقاومت، راه عدم تلاش برای کسب رهبری راه درستی بوده است. این نظریه امکان بسیج بعدی و انگیزه مبارزه انقلابی را از کادرهای کمونیست گرفت.
رفیق احمد قاسمی در جزوه “شکست 28 مرداد و جزوه 28 مرداد“ نوشت:
“... بنظر من مبالغه آمیز نیست اگر گفته شود که انتشار جزوه ی 28 مرداد در اثر اشتباهات تئوریک و سیاسیش چنان شکستی را برای حزب توده ایران باعث شد که با شکست 28 مرداد برابر یود. سر و صدائی که جزوه 28 مرداد در حزب ما برپا کرد بیشتر از سر و صدای کودتای 28 مرداد نبود... توده حزبی برای اولین بار از رهبری می شنید که رهبری انقلاب ایران در مرحله حاضر اصولا با بورژوازی ملی است، نه با پرولتاریا. با انتشار این جزوه زمین زیر پای حزب لرزید.“
رفیق قاسمی ادامه می دهد: “این سئوال که چرا رهبری حزب ما در مقابله با کودتای 28 مرداد از امکانات فراوانی که داشت استفاده نکرد برای نویسندگان جزوه 28 مرداد سئوال مزاحمی است و برای اینکه از جواب آن بگریزند سئوال را باین صورت دگرگون می سازند: چرا رهبری حزب در مقابله با کودتای 28 مرداد انقلاب نکرد، و آنوقت شروع می کند به بحث مفصلی در باره مراحل انقلاب و اینکه ایران در نخستین مرحله ی انقلاب است و رهبری انقلابش با بورژوازی است و بنابراین رهبری حزب ما در مقابله با کودتای 28 مرداد هیچ کاری نمی بایست بکند. اینطور گمراه کردن افکار عمومی حزب و مردم بدیهی است که شایسته رهبری ما نیست. هیئت اجرائیه ی حزب در ایران می بایست سئوال را همانطوری که از طرف واقعیت اوضاع و از طرف کادرهای حزب مطرح می شد مطرح کند نه اینکه راهی برای گریز بیابد“.
پس می بینیم که بحث بر سر رهبری جنبش یک بحث جدید نیست و سابقه طولانی در جنبش کمونیستی ایران دارد. آموزش از گذشته پرافتخار حزب توده ایران یعنی آموزش از همین موارد مشخص در مبارزه اجتماعی و تاثیرات خوب و بد آن. نمی شود آزموده را بار دیگر آزمود.
همان اشتباه امروز در محدوده کوچکتری تکرار می شود. ماهیت اشتباه در هر دو مورد در مسئله برخورد به نقش رهبری کمونیستی در جنبش توده ای است. در جنبشی که در عین توده ای بودن به کژراه می رود و به تلاش آگاهانه یک رهبری با مسئولیت نیاز دارد. به این تجربه بلشویکهای روس در روسیه توجه کنید:
““اعتصاب باکو به منزلۀ علامتی بود که موجب تظاهراًت افتخار آمیز ماهﻫﺎﻯ ژانویه و فوریه سراسر روسیه شد.“ (استالین).
این اعتصاب در آستانۀ طوفان بزرگ انقلاب مانند تابش برق قبل از رگبار بود. وقایع ٩ (٢٢) ژانویه سال ١٩۰٥ در پترزبورگ سر آغاز طوفان انقلاب شد.
سوم ماه ژانویه سال ١٩۰٥ در بزرگ ترین کارخانۀ پترزبورگ در کارخانه پوتیلوف (که اکنون کارخانه کیروف نامیده می شود) اعتصاب شروع شد. این اعتصاب به علت اخراج چهار نفر کارگر از کارخانه سرگرفت. دامنۀ اعتصاب در کارخانه پوتیلوف به سرعت وسعت یافت٬ کارخانه و فابریکﻫﺎﻯ دیگر پترزبورگ هم به این اعتصاب پیوستند. اعتصاب همگانی شد. جنبش به طور سهمگینی رو به فزونی نهاد. حکومت تزاری بر آن شد تا جنبش را از همان آغاز فرونشاند.
هنوز در سال ١٩۰٤ پیش از اعتصاب پوتیلوف بود که پلیس به دستیاری کشیش فتنه انگیزی به نام گاپون تشکیلاتی از خود موسوم به "مجمع کارگران کارخانهﻫﺎﻯ روس" به وجود آورد. این تشکیلات در تمام نواحی پترزبورگ شعبهﻫﺎئی داشت. هنگامی که اعتصاب در گرفت گاپون کشیش در جلسهﻫﺎﻯ مجمع خود نقشۀ فتنه انگیزی به قرار زیرین پیشنهاد کرد: در ٩ ژانویه همۀ کارگران گرد آیند و با آرامی و مسالمت علمﻫﺎﻯ کلیسا و تصاویر تزار را برداشته به سوی کاخ زمستانی بروند و دربارۀ نیازمندیﻫﺎﻯ خود به تزار عریضهﺍﻯ بدهند. تزار به قول او در برابر خلق ظاهر خواهد شد و به سخنان وی گوش فرا خواهد داد و حاجتشان را بر خواهد آورد. گاپون برای کمک به مأمورین آگاهی تزار برخاست: بدین منظور که کارگران تیرباران شوند و جنبش کارگران غرقۀ خون گردد٬ ولی نقشۀ پلیس به زیان حکومت تزاری پایان یافت.
این عریضه در جلسات کارگران مورد مشورت قرار گرفت. اصلاحات و تغییراتی در آن داده شد. در این مجالس بلشویکﻫﺎ هم بدون آن که آشکارا خودشان را معرفی نمایند سخنرانی می کردند. تحت نفوذ و تأثیر آنان تقاضاهائی به آن عریضه علاوه شد که عبارت بود از آزادی مطبوعات و بیان٬ آزادی اتحادیۀ کارگران٬ احضار مجلس مؤسسان برای تغییر رژیم دولتی روسیه. تساوی عموم در مقابل قانون٬ جدا کردن کلیسا از دولت و خاتمه دادن به جنگ٬ برقراری هشت ساعت روز کار و واگذاری زمین به دهقانان.
بلشویکﻫﺎ در این مجالس سخنرانی نموده برای کارگران مدلل می ساختند که آزادی را با خواهش و التماس از تزار نمی توان به دست آورد بلکه با سلاح آن را به دست می آورند. بلشویکﻫﺎ اعلان خطر می کردند که کارگران مورد شلیک واقع خواهند شد. ولی با این حال نمی توانستند آنها را از تظاهراًت در برابر کاخ زمستانی باز دارند. قسمت مهم کارگران هنوز باور می کردند که تزار به آنها کمک خواهد کرد. جنبش با نیرومندی شگفتی تودهﻫﺎ را فرا گرفت:
درعریضۀ کارگران پترزبورگ چنین گفته شده بود:
» شهریارا! ما کارگران شهر پترزبورگ٬ زنان و کودکان و پدران و مادران بی پشت و پناه سالخوردۀ ما به پیشگاه تو رو آوردهﺍیم که حقیقتی و پشت و پناهی یابیم. ما به کلی بی پناه شدهﺍیم٬ بر ما ستم روا می دارند٬ به وسیلۀ رنجﻫﺎﻯ طاقت فرسا به ما آزار و جور می رسانند٬ ما را مورد سخریه قرار می دهند٬ ما را در شمار انسان نمی آورند...ما تاب هم می آوردیم ولی رفته رفته ما را به ورطۀ گدائی٬ محرومیت از حقوق و جهالت می اندازند. خودسری و بیدادگری ما را به جان می آورد...... شکیبائی ما به آخرین درجه رسیده. برای ما آن لحظۀ ترس آوری فرا رسیده که مرگ بهتر از ادامۀ این شکنجۀ تحمل ناپذیر است....«
نهم ژانویه سال ١٩۰٥ صبح زود کارگران به سوی کاخ زمستانی که در آن هنگام تزار در آنجا بود روانه شدند. کارگران با تمام خانوادۀ خود٬ با زنان٬ کودکان و پیران سالخورده نزد تزار می رفتند. آنها تصاویر تزار و علمﻫﺎﻯ کلیسا را برداشته، همراه می بردند٬ ثنا خوانی میکردند و بدون سلاح می رفتند. در خیابانﻫﺎ رویهم رفته بیش از ١٤۰ هزار نفر گرد آمده بودند.
نیکلای دوم آنها را با درشتی پیشواز کرد. وی فرمان داد که به طرف کارگران بی سلاح شلیک کنند. در این روز بیش از هزار نفر کارگر به دست سپاهیان تزاری کشته و بیش از دو هزار هم زخمی شدند. خیابانﻫﺎﻯ پترزبورگ از خون کارگران رنگین شد.
بلشویکﻫﺎ همراه کارگران می رفتند. بسیاری از آنها کشته و یا بازداشت شدند. بلشویکﻫﺎ در همانجا در خیابانﻫﺎئی که از خون کارگران رنگین شده بود به کارگران می فهماندند که دراین جنایت وحشتناک گناهکار کیست و چگونه باید با آن مبارزه کرد.
روز نهم ژانویه از آن وقت روز "یکشنبه خونین" نامیده شد. در روز نهم ژانویه کارگران درس عبرت خونینی گرفتند. در این روز ایمان کارگران به تزار تیرباران شد. کارگران دریافتند که تنها با مبارزه می توانند حقوق خود را به کف آورند. در خود همان روز٬ نهم ژانویه شامگاهان در برزنﻫﺎﻯ کارگر نشین٬ کارگران در خیابانﻫﺎ سنگر بندی کردند. کارگران می گفتند: "تزار به ما ضربه زد "ضربهﺍﻯ هم از ما نوش جان خواهد کرد!".
خبر وحشتناک جنایت خونین تزار در همه جا طنین انداخت. خشم و بیزاری همۀ طبقۀ کارگر و همۀ کشور را فرا گرفت. شهری نبود که در آن کارگران به عنوان اعتراض بر ضد جنایت تزار اعتصاب نکنند و درخواستﻫﺎﻯ سیاسی ندهند. کارگران اکنون دیگر در خیابانﻫﺎ با شعار "نیست باد استبداد" نمایش می دادند. شمارۀ اعتصاب کنندگان در ماه ژانویه به پیکرۀ هنگفتی یعنی به ٤٤۰ هزار نفر بالغ گردید. تعداد اعتصاب کنندگان در ظرف یک ماه از تمام ده سال گذشته بیشتر بود. جنبش کارگری اوجی تمام یافت.
انقلاب در روسیه آغاز شد.“
حال این وضعیت روسیه را با ایران مقایسه کنید. در آن دوران نیز کارگران تحت تاثیر افکار مذهبی و اعتماد به فتنه گری بنام گاپون با شعارهای مسالمت آمیز با عجز و لابه دعاگویان به پیشگاه تزار رفتند و تیرباران شدند. بلشویکها با این حرکت موافق نبودند و از عواقب آن خبر داشتند. ولی آنها توانائی آنرا را نداشتند که کارگران را از این حرکت منصرف کنند و رهبری آنها را به کف آورند. آنها نمی خواستند کارگران را نیز در مبارزه خویش تنها بگذارند. آنها می خواستند که در این تجربه اندوزی در کنار کارگران باشند. آنها تنها راه چاره را در این دیدند که در این مبارزه فعالانه شرکت کنند، شعارها را ارتقاء دهند، با کارگران بحث کنند و آنها را به عواقب امر آگاه کنند، رهبری جنبش را تا حدودی که ممکن بود به کف آورند تا کمترین خسارت به طبقه کارگر خورده به تجربه آنها افزوده شده و برای انقلاب قطعی آموزش ببینند. شکست کارگران در پیروی از گاپون به مادر پیروزی در انقلاب بلشویکی بدل شد.
طبیعتا در جنبش 22 خرداد ما با مبارزه طبقه کارگر روبرو نبودیم ولی سیاست کمونیستها در مضمون خویش تغییری نخواهد کرد. آنها موظف به شرکت در جنبش و تلاش برای کسب رهبری آن هستند. این یکی از آموزشهای جنبش اخیر است و کمونیستها باید از این تجربه بیآموزند
نقل از توفان شماره 115 ارگان مرکزی حزب کارایران مهر ماه 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

5 نفر از كارگران نيشكر هفت تپه به تحمل حبس تعليقي و تعزيري محكوم شدند

دادگاه تجدید نظر در استان خوزستان مجازات پنج نفر از کارگران کارخانه نیشکر هفته تپه را تایید کرد.
ایلنا: سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه از محکومیت پنج نفر از کارگران این شرکت به تحمل حبس تعلیقی و تعزیری خبرداد. به گزارش ایلنا، رضا رخشان از اعضای سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه گفت به تازگی دادگاه تجدید نظر احکامی را که پیشتر در دادگاه بدوی برای پنج نفر از کارگران این شرکت صادر شده بود را تایید کرد. به گفته رخشان هرکدام از این کارگران در مجموع به یکسال حبس تعلیقی و تعزیری محکوم شده‌اند. براین اساس دادگاه علی‌نجاتی، فریدون‌نیکوفر، قربان علی‌پور و جلیل‌احمدی به تحمل 6 ماه حبس تعزیری و 6 ماه حبس تعلیقی و محمد حیدری‌پور را به چهار ماه حبس تعزیری و هشت ماه حبس تعلیقی محکوم کرده است. به گفته رخشان این احکام در ارتباط با اعتراض‌های کارگری سال 86 صادر شده و کارگران محکوم شده به کمک وکلای مدافع خود در صدد درخواست دادرسی مجدد هستند. رخشان همچنین از ادامه نارضایتی کارگران خبرداد و گفت به دلیل مشکلات مالی مطالبات کارگران هنوز با تاخیر پرداخت می شود. وی افزود: 2روز پیش کارگران نسبت به این وضع اعتراض کردند اما مدیریت شرکت با بیان اینکه نقدیگی نداریم و دولت کمک نمی‌کند از کنار اعتراض کارگران گذشت. وی افزود : در50 سال گذشته کارگران هفت تپه هیچگاه در سود این کارخانه شریک نبوده‌اند اما در 2 سال گذشته به اجبار در زیان این کارخانه سهیم شده‌اند. پایان پیام

۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

تحریف تاریخ جنگ جهانی دوم و کتمان جنایت امپریالیستها

اکنون 70 سال از انعقاد قرار داد شوروی و آلمان می گذرد. امپریالیستها، تروتسکیستها، فاشیستها و رویزیونیستها که از دشمنان طبقه کارگر هستند هنوز تلاش می کنند تا جائی که مقدور است در تاریخ جنبش کمونیستی با جعل اخبار و سند سازی تحریف کنند و مبارزین راه طبقه کارگر را به آشفته فکری و انحراف نظری و یاس و سرخوردگی بکشانند. این نیز یکی از روشهای مبارزه طبقاتی است. در این راه رویزیونیستها با دریافت پول و یا سکوت در مقابل اتهامات و “اعترافات“ مسخره و گفتار شبهه آمیز “اسناد درجه اول“ می فروشند تا امپریالیستها این دروغها را با فتوای “کمونیستی“ به خورد مردم دهند. فروش اسناد از آرشیوهای وزارت امور خارجه شوروی و حزب کمونیست بلشویک شوروی به یک منبع پر نان و آب داری بدل شده است. یکی از این شیوه ها دروغگوئی و تحریف در مورد ماهیت قرار داد مشهور به قرار داد “مولوتف-ریبن تروپ“ و یا “استالین-هیتلر“ است. تحریف به این نحو صورت می گیرد که دشمنان سوسیالیسم می خواهند امضای این قرارداد تاریخی را خارج از متن تاریخی آن و هدفی که این قرارداد برای شکست فاشیسم و برهم زدن دسیسه های امپریالیستها ایفاء می کرد مطرح کنند.
در عرصه دروغهای امپریالیستی که ما نمونه آن را در عراق و یوگسلاوی و ایران و شیلی و نظایر آن دیده ایم یکی هم دروغگوئی در مورد نقش جنایتکارانه امپریالیستها در ترغیب هیتلر در حمله به شوروی و نابودی سوسیالیسم در شوروی بود. خلق قهرمان شوروی در نبرد تاریخی استالینگراد پوزه گرگهای نازی را به خاک مالید و دسیسه امپریالیستها را نقش بر آب ساخت. از آن تاریخ امپریالیستها در پی کتمان نقش خویش و تحریف تاریخ بشریت اند. رفقای شوروی در دوران رهبری رفیق استالین بعد از جنگ دوم جهانی سندی را بنام “تحریف کنندگان تاریخ“(سندی تاریخی از انتشارات دفتر اطلاعاتی شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در فوریه 1948) منتشر کردند که به این تحریفها پاسخ داد ولی امروز بعد از 70 سال ما شاهدیم که باز همان دروغها را امپریالیستها علیرغم اسناد غیر قابل انکاری که منتشر شده است شایع می کنند. هدف امپریالیستها نشانه گرفتن نسل جوان بعد از انقلاب اکتبر است. حزب کار ایران(توفان) برای مقابله با این تحریفات عین این سند را از زبان آلمانی به فارسی برگرداند و این سند را در فروردین 1381 منتشر نمود. علیرغم اینکه این سند به زبانهای زنده دنیا ترجمه شده و در دست کمونیستها قرار دارد بازهم بورژوازی امپریالیستی از رو نمی رود و برخلاف واقعیات تاریخی به جعل و تقلب و دروغ مشغول است. ما بارها گفته ایم که هدف بورژوازی اساسا پژوهش تاریخی برای دستیابی به حقیقت نیست. برای آنها مهم این است که دروغ را به حدی تکرار کنند تا جا بیفتد و موجب یاس و سرخوردگی در میان مبارزین شود. حزب ما از همه جویندگان واقعیت می طلبد که نشریه “تحریف کنندگان تاریخ“ از انتشارات توفان را مطالعه کنند تا دروغهای امپریالیستها را بشناسند.
در کنار این دروغها که امپریالیستها آنها را به قرارداد تاریخی مولوتف-ریبن تروپ می بندند دروغ شاخدار دیگری بنام “قرارداد محرمانه“ پیدا کرده اند که گویا قراردادی سرّی در کنار قرارداد رسمی بوده و پشت پرده بدور از انظار به امضاء طرفین رسیده است. این “قرارداد“ بقدری “محرمانه“ بوده که در هیچ کجا نمی شود آنرا پیدا کرد. بیشتر نام “قرارداد غیبی“ برازنده آن است تا “محرمانه“ و حال امپریالیستهای جویای حقیقت با شعبده بازی این فرارداد غیبی را ظاهر می کنند. در این زمینه ما شما را به سند زیر مراجعه می دهیم. در کنار این سند ما به انتشاراتی دست خواهیم زد که در گذشته توسط رفیق فروتن(1989) به نگارش در آمده و یا به فارسی برگردانیده شده است. ما این اسناد را در صفحات توفان منتشر می کنیم.
یادداشتهای پراکنده
افسانه قرارداد محرمانه مولوتف-ریبن تروپ
در مبارزه بورژوازی علیه پرولتاریا، بویژه زمانی که پرولتاریا دولت خود را تشکیل می دهد و براه سوسیالیسم می رود، سلاح اتهام زنی و قلب حقایق نقش قابل توجهی دارد. اتحاد جماهیر سوسیالیستی که آغاز آن انقلاب اکتبر و پایان آن مرگ استالین است مصداق کامل این حقیقت است و افسانه قرار داد محرمانه مولوتف-ریبن تروپ در 23 اوت 1939 نمونه برجسته ای از آن است.
پنجاهمین(امروز هفتادمین سالگرد آن است-توفان) سال انعقاد این قرار داد(23 اوت 1939) بهانه ای بدست دشمنان سوسیالیسم و ستایشگران نظام بورژوائی داد تا این قضیه فراموش شده را دوباره زنده کنند و مانند نخستین سالهای پس از جنگ در باره آن جنجالی براه اندازند. اکنون نیز که یادبود سالروز این قرار داد برگزار شده بازهم هر موقع که فرصتی دست می دهد، برای آنکه نکند مردم آنرا، از یاد ببرند، در رسانه های همگانی از یادآوری مجدد آن غافل نمی مانند.
جالب این است که این قرارداد محرمانه که این همه در باره آن جنجال براه انداخته انتشار نیافته است و هیچکس از متن آن اطلاعی ندارد، اما شاهدان عینی که گویا در موقع انعقاد آن حضور داشته و اکنون به رحمت ایزدی پیوسته اند آنرا دیده اند و می گویند متن آلمانی قرارداد در دو صفحه و 32 سطر ماشین شده است. در متن روسی شماره سطور از این رقم هم کمتر است(می بینید که شاهد عینی حتی تعداد سطور را نیز شمارش کرده است!!).
مضمون قرار داد گویا تقسیم سرزمینهای شرق اروپا میان اتحاد شوروی و آلمان است. در تائید آن نقشه جغرافیائی نیز ارائه می دهند، تصاویری هم از امضای مولوتف و ریبن تروپ در پای قرارداد به چاپ می رسانند که نشانه معتبر بودن سند است.
با تمام این احوال متنی از این قرارداد در دست نیست و گرنه باید برای اطلاع افکار عمومی بجای استناد به شاهدان عینی آنرا انتشار می دادند. اگر در پنجاه سال پیش این قرارداد محرمانه بوده امروز که مضمون و مفاد آنرا بر سرکوچه و بازار جار می زنند، چاپ این سند بخصوص از جانب دولت آلمان کوچکترین اشکالی پیدا نمی کند. اشکال کار در این است که این سند هم در متن روسی آن و هم در متن آلمانی ناپدید شده است و در بایگانی های وزارت خارجه آلمان و شوروی اثری از آن نیست. همینکه این سند در بایگانی شوروی و آلمان نیست باید این نتیجه را گرفت که چنین قراردادی موهوم فقط بخاطر بهتان زدن به اتحاد شوروی سوسیالیستی و استالین ساخته و پرداخته شده است. اما نتیجه گیری باب طبع خدمتگزاران بورژوازی نیست. باید وجود سند را مسلم دانست و ناپدید شدن آنرا رفع و رجوع کرد.
توضیحات مجله اشپیگل(شماره 32، 7 اوت 1989) را از نظر بگذرانیم:
“نسخه سند برای طرف آلمانی نه در آرشیو وزارت خارجه بلکه در بوروی خصوصی امضاء کننده یعنی یوآخیم فن ریبن تروپ وزیر خارجه هیتلر بایگانی گردید و او در پایان جنگ دستور دد سند را بسوزانند. شاید هم با اوراق تخلیه شده دیگر به ریزن برگ(Riesenberg) انتقال یافته و امکان دارد بدست روسها افتاده باشد“.
اولین اشکال اینست که اسناد سیاسی و دیپلماتیک خواه محرمانه باشند یا نباشند همه در آرشیو وزارت خارجه بایگانی می شوند. بنابر رسم معمول هیچ سند رسمی که میان دو دولت مبادله می شود در دفتر خصوصی امضاء کننده آن نگاهداری نمی شوند. چه دلیلی می توان اقامه کرد بر اینکه این سند در دفتر وزیر خارجه امضاء کننده آن بایگانی شده باشد. مفاد این قرار داد اگر برای حیثیت و اعتبار شوروی به مثابه کشوری سوسیالیستی نامطلوب و زیانمند باشد برای آلمان هیتلری، هیچ خسرانی در برنداشت و بنابر این بایگانی آن در بیرون از آرشیو وزارت خارجه بهیچوجه معقول نیست. شاید آلمان هیتلری در اندیشه حفظ اعتبار و حیثیت اتحاد جماهیر شوروی بود؟! هیچ انسان آگاه و عاقلی هر اندازه که به مغز خود فشار بیاورد نمی تواند چنین توجیهی را بپذیرد.
از این ریشخندآمیزتر اینکه، وزارت خارجه شوروی نیز در مورد این سند به همین شیوه عمل کرده است. اشپیگل پس از توضیح این نکته که نسخه این سند در آرشیو شوروی نیز یافت نشده، می نویسد:
“مولوتف، نخست وزیر، که امضای او در زیر سند آلمانی با حروف لاتین و در زیر سند روسی با حروف الفبای روسی نقش بسته، سند اصلی را در گاو صندوق شخصی خود نگاه می داشت. در لحظه تجاوز آلمان به شوروی در 1941 امکان دارد مولوتف به عنوان یک فریبکار فریب خورده بی درنگ سند را از بین برده باشد“.(صفحه 89)
اما اگر سند دیگر در دسترس نیست تصویر آن در آرشیو بن موجود است. اشپیگل تایید می کند که “قبلا(کی و کجا؟) از متن عکس برداری شده و فیلم آن نگاهداری شده است و اکنون در آرشیو سیاسی A A (وزارت امور خارجه) موجود است. معتبر بودن آن نیز از جمله از جانب مترجم مورد اعتماد مولوتف تائید شده است“.(صفحه 85)
قرارداد محرمانه ای میان دو دولت منعقد می شود چرا باید از آن عکس برداری کرد، بخصوص که مهر محرمانه نیز بر آن خورده است؟
اگر واقعا عکس این سند محرمانه در آرشیو وزارت خارجه آلمان هست باز این سئوال مطرح می شود، چرا از انتشار آن خودداری می شود، اشکال کار در چیست؟
افشاگر قلابی بودن “قرارداد محرمانه“ خود امضای مولوتف در زیر آن است. مطبوعات اگر از چاپ متن قرارداد خودداری کرده و می کنند به این دلیل محکم که چنین قراردادی مطلقا وجود ندارد. در عوض عکس بخش پایانی قرارداد را با امضای مولوتف، از نخستین سالهای پس از جنگ تا پنجاهمین سالروز انعقاد آن در برابر دید همگان گذارده اند، برای آنکه بگویند: بفرمائید این هم امضاء مولوتف!
مولوتف در مقام وزیر خارجه یا به عنوان امضاء کننده هر قراردادی، امضای واقعی خود را با حروف الفبای روسی در پای قرارداد می گذارد. اعتبار قرارداد نیز در همین است و گرنه هر کس می تواند نام مولوتف را در زیر هر قراردادی بگذارد و آنرا معتبر اعلان کند. ما در اینجا نمونه امضای واقعی مولوتف را همراه با دو نمونه از امضای او، آنگونه که در “قرارداد محرمانه“ آمده است به قضاوت خوانندگان می گذاریم.



اشپیگل در مقاله خود از یک “قرارداد محرمانه“ صحبت می کند اما در این نقشه به دو “قرارداد محرمانه“ اشاره شده است. اگر باور ندارید گوشه چپ بالای این نقشه را با دقت بررسی کنید.(مرز منافع مطابق قرارداد محرمانه سال 23/08/1939، مرز منافع مطابق قرارداد محرمانه سال 28/09/1939، مناطق الحاقی چکسلاواکی به آلمان، لهستان،مجارستان بر اساس پیمان 1938 مونیخ).
نقل از توفان شماره 115 ارگان مرکزی حزب کارایران مهر ماه 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

نگرانی و هراس رژیم از بازگشائی دانشگاهﻫﺎ

جنبش عظیم 22 خرداد و بر آمد آن علیۀ باند کودتاچی و مافیای حاکم کل نظام پوسیدۀ استبدادی اسلامی را لرزاند و رژیم را به شدت تضعیف نمود. ولی فقیه می پنداشت با یک تشر و با کیش دادن لباس شخصیﻫﺎ و مأموران آدمخوار اطلاعاتی به سوی مردم و سرکوب و کشتار و شکنجه و اعتراف گیری و وحشیانه ترین اقدامات ضد انسانی می تواند به آرامی حکومت کند و رأی"85 درصدی" را وسیلهﺍﻯ برای مشروعیت نظام کثیفش تبدیل نماید. لیکن سرکوب مبارزات مردم، دستگیری و محاکمۀ معترضین به تقلب انتخاباتی، پلیسی کردن فضای جامعه، تشدید فشار بر زنان، قلع و قمع باقیماندۀ مطبوعات، تشدید فشار به زندانیان سیاسی که همه در خدمت تقویت استبداد حاکم است، حامل این توهم عقب مانده است که می توان با قلدری و زور همواره بر مسند قدرت تکیه زد. معلوم نیست که این حضرات چند سرنوشت مشابه خویش را باید شاهد باشند تا پا به فرار بگذارند. سرکوب، همیشه نشانۀ ضعف و ترس رژیم است و نه نشانۀ قدرت. رژیمی به اسلحه تهدید و زور و شکنجه متوسل می گردد که به خط آخر رسیده است و راه دیگری برای بقای خویش نمی بیند. رژیم جمهوری اسلامی با تشدید شکنجه و سرکوب مذبوحانه تلاش دارد مردم را مرعوب نماید تا بلکه چند صباحی بر عمر نکبتبارش بیافزاید.
مبارزات مردم ایران نه تنها در اثر اعمال وحشیانۀ رژیم خاموش نگردیده است بلکه در اشکال مختلف ادامه دارد و مردم از هر فرصتی سود جسته و به جمهوری اسلامی یورش می برند. فریاد "زندان، شکنجه و اعتراف، دیگر اثر ندارد"، شعار "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ برخامنهﺍﻯ" در تظاهرات روز قدس و اعتراضات جهانی علیه باند کودتاچی و آدمخوار حاکم، خواب از چشمان مرتجعیین ربوده و آنها را از آیندۀ خود بیمناک کرده است. درچنین شرایطی بازگشائی دانشگاهﻫﺎ و مدارس ایران نمی تواند وحشت مرگ در دل جمهوری اسلامی و باند حاکم نیاندازد. دانشجویان که همواره در صف مقدم مبارزۀ ضد استبدادی و ضد امپریالیستی نقش مترقی ایفا کردهﺍند در شرایطی در سر کلاس درس حضور می یابند که صدها تن از یارانشان در دو ماه اخیر بازداشت شده و در زندان به سر می برند و دهﻫﺎ تن در زیر شکنجهﻫﺎﻯ قرون وسطائی جان باختند و خاطرۀ حملۀ وحشیانه به کوی دانشگاه تهران و ضرب وشتم دانشجویان توسط شعبان بی مخﻫﺎﻯ لباس شخصی و عمله و مزدور رژیم هنوز تازهﺍند و از یاد نرفته است.
دانشجویان با تجاربی جدید و کوله باری از شرکت در مبارزات تودهﺍﻯ و میلیونی اخیر بار دیگر در صحن دانشگاه حاضر می شوند. سردمداران رژیم کودتا بارها نارضایتی و بیم خود را از بازگشائی دانشگاهﻫﺎ ابراز داشتهﺍند و از امنیتی کردن فضای آموزشی و آکادمیک و "انقلاب فرهنگی اسلامی" سخن گفتهﺍند. احضار شماری از دانشجویان دانشگاهﻫﺎﻯ زنجان و بابل و شیراز... به کمیتۀ انضباطی و محکوم کردن تعدادی از دانشجویان به زندان نشان از تعرض جدید به دانشجویان و مهار جنبش دانشجوئی دارد. لیکن تمام اقدامات رژیم کودتا و منفور جمهوری اسلامی نشان ازهراس از اوج گیری اعتراضات دانشجوئی است، اعتراضاتی که این بار بیشتر به بیرون از دانشگاه و جنبش عمومی مردم در بعد از 22 خرداد نظر دارد و خود نیز در این جنبش باشکوه فعالانه نقش ایفا نموده است و با آن پیوندی نزدیک دارد. با توجه به کمیت جنبش دانشجوئی و حضور عظیم دختران در صحن دانشگاهﻫﺎﻯ ایران و شرکت فعال دانشجویان در اعتراضات خیابانی اخیر این امید می رود که دانشجویان در سال تحصیلی جدید قدرتمند تر از پیش در مقابل دیو استبداد صف آرائی کنند و نقش شایان توجهﺍﻯ درپیکار علیۀ ارتجاع جمهوری اسلامی ایفا نمایند.
همان طور که بارها طرح کردهﺍیم نیاز جنبش دانشجوئی در شرایط کنونی ایجاد کنفدراسیون واحد و سراسری دانشجویان است که بتوان با برنامه و اهداف واحد صنفی ــ سیاسی دمکراتیک، وسیع ترین قشردانشجو را در آن متشکل کرد و به فعالیت دراز مدت پرداخت. چنین تشکیلات تودهﺍﻯ و دموکراتیکی می تواند در برگیرندۀ منافع عام تودۀ دانشجو صرف نظر از مرام و مذهب و ملیت باشد. چنین سازمانی در اهداف و وظایف دموکراتیک خود نمی تواند نسبت به سرنوشت سایرستمدیدگان جامعه نظیر کارگران، زحمتکشان، زنان، معلمان، کارمندان... بی تفاوت باشد. این تشکیلات ماهیتاً دموکراتیک و ضد امپریالیستی است و مخالف تحریم اقتصادی و هر نوع دخالت خارجی در امور داخلی ایران است. خواست جدائی دین از دولت و آموزش و لغو حجاب اجباری، برچیدن تفکیک جنسیتی (آپارتاید جنسی)، آزادی بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی، اخراج نیروهای انتظامی، حراست و بسیج و تفتیش عقاید از صحن دانشگاه...... خواست عموم دانشجویان است. تنها با تأسیس چنین تشکلی است که می توان با دفاع از منافع عام جنبش دانشجوئی به طور جدی و یکپارچه و در اتحاد با کارگران و زحمتکشان در مقابل رژیم تاریک اندیش جمهوری اسلامی ایستاد و آن را به چالش گرفت. جنبش دانشجوئی نباید به نردبان قدرت یابی جناحی از رژیم بدل شود. خط کشی با تمامیت نظام فاشیستی جمهوری اسلامی و افشای بی امان جریاناتی که به قانون اساسی اسلامی دل بستهﺍند و در این چهار چوب دانشجویان را به مبارزه فرا می خوانند، نخستین پیش شرط هر نوع موفقیتی برای پیشروی جنبش دانشجوئی است.
نکتۀ قابل توجه دیگر این است که دانشجویان باید درعین طبیعی ترین نوع زندگی در میان مردم و با مردم درصدد کسب حداکثر فایده با دادن حداقل قربانی باشند. باید از فعالیت کاملاً علنی و ماجراجوئی خودداری کرده و تداوم کارمبارزه را تضمین نمود. جنبش دانشجوئی باید با هوشیاری و خط کشی روشن با جریانات مشکوک وعلنی گرا که به نام "چپ و کمونیست" به سمپاشی مشغولند، برزمد و بر پاکیزگی مبارزۀ دموکراتیک، ضد امپریالیستی وعدالت خواهانۀ این جنبش که سنت دیرینهﺍﻯ دارد تأکید ورزد.
حزب ما به دانشجویان به مناسبت بیداری و پیکارجوئی و شجاعت آنها درود می فرستد و با تمام قوا ازمبارزاتشان پشتیبانی میکند. مارکسیست لنینیستﻫﺎﻯ درون این جنبش باید به حزب طبقۀ کارگر ایران، حزب کارایران (توفان) بپیوندند و از رهنمودهای این حزب در کار مبارزۀ خویش با دورنمای کمونیستی سود جویند.

نقل از توفان الکترونیکی شماره 39 مهر ماه 88 نشریه الکترونیکی حزب کارایران

۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه


افسانه استالینیسم (2)
تحریف کنندگان تاریخ

3- اشتراکی کردن کشاورزی و مسئله کولاکﻫﺎ

گفتیم برنامۀ لنینی جهت ایجاد اقتصاد سوسیالیستی یعنی مسئلۀ کلیدی ساختمان سوسیالیسم در شرایط ویرانی کشور بعد از جنگﻫﺎﻯ داخلی و محاصره و مداخلۀ امپریالیستی بر دو پایه استوار بود:
1 ــ ایجاد صنایع مدرن
2 ــ اشتراکی کردن کشاورزی.
از آنجائی که یکی از زمینهﻫﺎﻯ اصلی تبلیغات ضد کمونیستی، مسئلۀ اشتراکی کردن کشاورزی است و از آن گذشته طرح این موضوع برای کمونیستﻫﺎﻯ ایران که حل مسئلۀ ارضی را یکی از مهم ترین وظایف انقلاب دمکراتیک تودهﺍﻯ می دانند، ضرورت تاریخی دارد ما به این مسئله می پردازیم. آخرین کلام تبلیغات ضد کمونیستی چنین است:
تودهﻫﺎﻯ میلیونی دهقانان به زور چماق و سرنیزه مجبور به عضویت در کلکتیوهای کشاورزی شده و مخالفین قتل عام شدند و از آنجا که تقریباً همه مخالف بودند شوروی از وجود دهقانان پاک شد و گرسنگی و قحطی تمام کشور را فرا گرفت.
این مبتذل ترین شکل تبلیغات ضد کمونیستی است. ولی از آنجا که طراحان این تبلیغات می دانند که همه، این شکل مبتذل را نخواهند پذیرفت، برای تیپ روشنفکر و تحصیلکرده شکل دیگری را نیز ارائه می دهند ، بدین مضمون که بله ، درست است که اشتراکی کردن کشاورزی پیشرفت بزرگی بود ولی به قیمت قتلﻫﺎﻯ عظیمی بین دهقانان تمام شد.
حال بیائیم ببینیم واقعیت چه بود؟
اشتراکی کردن زمین چه نتیجۀ مشخصی برای دهقانان داشت؟
قبل از همه مارکسیسم ــ لنینیسم به ما می آموزد که دهقانان یک طبقۀ واحدی مانند پرولتاریا با منافع طبقاتی واحدی نیستند. بین دهقانان هم استثمارگر ــ یعنی کولاک پیدا می شود و هم استثمارشونده ــ یعنی دهقانان میانه حال.
کولاک دهقان ثروتمندی است که افراد دیگری را نیز در استخدام خود دارد. دهقان فقیر قادر به امرار معاش از زمین خود نیست و در نتیجه مجبور است اضافه بر کار روی زمین کوچک خود ، به کار دستمزدی روی زمین کولاک نیز بپردازد. دهقان میانه حال از زمین خود امرار معاش کرده و معمولاً با استفاده از نیروی کار افراد خانوادهﺍش کسی را در استخدام خود ندارد. در سال 1928 در شوری 5 درصد دهقان فقیر و 60 درصد دهقان میانه حال وجود داشتند. روشن است که اشتراکی کردن زمین در تضاد مستقیم با منافع طبقاتی کولاکﻫﺎ ولی همسو و در جهت منافع طبقاتی دهقان میانه حال و فقیر بود، چرا که این دگرگونی در مناسبات مالکیت باعث حذف امتیازات کولاکﻫﺎ و از طرفی بهبود وضع اقتصادی دهقانان میانه حال و فقیر می شد. بهبود وضع اقتصادی از این لحاظ که دهقانان کلکتیو قادر بودند با کار خود روی زمینﻫﺎﻯ بزرگ و با استفاده از تراکتورها و سایر وسایل مدرن تولید کلکتیو، به مراتب بیشتر محصولات کشاورزی تولید کنند. در مقایسه با تولیدی که روی زمینﻫﺎﻯ کوچک خود قبلاً داشتند و در اثر رقابت کولاکﻫﺎ همواره در خطر ورشکستگی اقتصادی به سر می بردند. اشتراکی کردن کشاورزی، دهقانان میانه حال و فقیر را از رقابت کولاکﻫﺎ نجات داده و درآمد آنها را بالا برده و کولاکﻫﺎ را به عنوان طبقه حذف نمود. به این معنی که می توانستند یا عضو کلکتیو شوند و یا به تولید انفرادی بپردازند، البته بدون حق استخدام دیگران.
و اما اشتراکی کردن زمین چه نتیجۀ مشخصی برای کل کشور داشت؟
در درجه اول حذف تولید کوچک و ایجاد تولید بزرگ و به دنبال آن مکانیزه کردن کشاورزی. چرا که در تولید کوچک مکانیزایسیون غیر ممکن است و بدون مکانیزاسیون سطح تولید در نتیجۀ درآمد دهقانان رشد نمی کند. در نتیجه تولید بزرگ که می توانست فقط و فقط با دگرگونی مناسبات مالکیت به دست آید، تولید کشاورزی رشد عظیمی نمود. به عنوان مثال در تولید مهم ترین محصول کشاورزی یعنی گندم، شوروی در اواخر سالﻫﺎﻯ 30 به بزرگ ترین صادر کننده تبدیل شد، در حالی که بر همگان روشن است که امروزه شوروی رویزیونیستی شدیداً به وارد کردن گندم از آمریکا احتیاج دارد. در حالی که در سال 1928 تمام کارهای کشاورزی با دست انجام می گرفت، در سال 1938 یعنی در عرض 10 سال کشاورزی شوروی عمدتاً و در بعضی مناطق کاملاً مکانیزه شده بود. جالب اینجاست که درست زمانی که این موفقیتﻫﺎﻯ عظیم در شوروی به دست می آمدند، کشورهای سرمایه داری را بحران کشاورزی فراگرفته بود. در آمریکا و فرانسه وسعت زمین های کشاورزی 8 درصد تنزل یافته بود. در آمریکا جهت حفظ قیمت، گندم را می سوزاندند و در برزیل بهمین دلیل نصف تولید سالانه را به دریا می ریختند. در آمریکا فقط یک پنجم زمینﻫﺎﻯ کشاورزی بزرگ تر از 100 هکتار بودند، در حالی که در شوروی زمینﻫﺎﻯ "کلخوز" به طور متوسط 434 هکتار و زمینﻫﺎﻯ "سوخوز" به طور متوسط 2000 هکتار را در بر می گرفت. تولید بزرگ سوسیالیستی می رفت تا برتری تاریخی خود را بر تولید کوچک سرمایهﺩاری در عمل به تمام دنیا به اثبات برساند و بالاخره در سال 1937 وقتی 93 درصد زمینﻫﺎﻯ قابل کشت به مالکیت اشتراکی در آمده بود و دهقانان (منهای کولاکﻫﺎ) بهبود وضع اقتصادیشان را با گوشت و پوست خود لمس می کردند، این برتری در واقع ثابت شد. درست به همین دلیل بورژوازی غرب از آنجا که در پیروزی سوسیالیسم نابودی خود را می دید، تبلیغات عظیمی را با تمام امکانات مالیﺍش علیۀ اشتراکی کردن کشاورزی در شوروی به راه انداخت. البته جنبش کلکتیویزاسیون از فردای پیروزی انقلاب اکتبر شروع شده بود ولی به خاطر جنگﻫﺎﻯ داخلی، محاصره و مداخلۀ امپریالیستی؛ اقتصادی ناشی از آن و برخی شرایط عینی و ذهنی در سالﻫﺎﻯ 31 ــ 1932 به اوج خود رسید. البته این جنبش از طرف حزب بلشویک رهبری می شد و از آنجائی که یکی از ستونﻫﺎﻯ اصلی ساختمان سوسیالیسم بود، سیاستی کاملاً آگاهانه و حساب شده بر آن حاکم بود. درست در همین رابطه به سیاست حزب بلشویک به رهبری استالین از دیدگاهﻫﺎﻯ مختلف انتقاد می شود. عدهﺍﻯ می گویند کلکتیویزاسیون زود شروع شد، عدۀ دیگری معتقدند دیر شروع شد، انتقاد دیگری مطرح می کند که به اجبار انجام گرفت و غیره. قبل از همه باید گفت که کلکتیویزاسیون انقلابی بود در انقلاب و مانند هر انقلاب، می بایستی شرایط عینی و ذهنی آن آماده گردد. اجرای این انقلاب بلافاصله بعداز پیروزی انقلاب اول یعنی انقلاب اکتبر 1917 غیر ممکن بود، همان طور که اگر بیش از اندازه به تأخیر می افتاد لطمهﻫﺎﻯ جبران ناپذیری به ساختمان سوسیالیسم میزد. پس انتخاب سالﻫﺎﻯ 31 ــ 1932 تصادفی نبود، چرا که آن موقع شرایط عینی و ذهنی اجرای آن رسیده بود. شرایط عینی عبارت بود از:
1 ــ رشد تولید گندم توسط دهقانان میانه حال در مقابل تولید گندم توسط کولاکﻫﺎ. گفتیم کولاکﻫﺎ فقط درصد کمی از دهقانان را تشکیل می دادند ولی به خاطر قدرت اقتصادیﺍشان بیش از یک سوم و در مواردی حتی تقریباً نصف وسائل تولیدی، زمین و در نتیجه محصولات کشورزی را در مالکیت خود داشتند. این قدرت کوچکی نبود و آنها نمی توانستند با استفاده از این قدرت تولیدی خود، کشاورزی کشور را فلج کنند. حزب بلشویک طبعاً به این مسئله اگاه بود و با سیاست مالیاتی معینی در صدد کاهش تعداد آنها و تبدیل آنها به دهقانان میانه حال بود، به طوری که بعد از مدتی قدرت تولیدی دهقانان میانه حال در مقابل قدرت تولیدی کولاکﻫﺎ افزایش یافته و مشخصاً تولید گندم از کنترل کولاکﻫﺎ بیرون آمد. روشن است که به نتیجه رسیدن چنین سیاستی احتیاج به زمان داشت و نه از امروز به فردا عملی بود و نه کسی می توانست لحظۀ به نتیجه رسیدن آن را دقبقاً پیش بینی کند.
2 ــ شرط عینی دوم برای اجرای کلکتیویزاسیون، مهیا کردن امکانات فنی تولید بزرگ بود. چنین صنایعی که تراکتور و سایر ماشین آلات کشاورزی را تولید کند، اصولاً در شوروی موجود نبود. فقط توسعۀ صنایع سنگین می توانست زمینۀ ایجاد چنین کارخانجاتی را فراهم سازد. اشتراکی کردن کشاورزی بدون توسعۀ صنایع سنگین غیر ممکن بود. بدین جهت نیروی اجتماعی عظیمی در جهت ایجاد کارخانجات تراکتور و ماشین آلات، سازماندهی شبکۀ سراسری کارگاهﻫﺎ و تعمیرگاهﻫﺎﻯ مکانیکی و هم چنین آموزش علمی دهﻫﺎ هزار مهندس کشاورزی از میان دهقانان به کار رفت تا زمینۀ فنی تولید بزرگ آماده شود. شرط ذهنی نیز عبارت بود از آمادگی ذهنی دهقانان برای عضویت در واحد های کلکتیو. گفتیم امکان عضویت در واحدهای کلکتیو از 1918 به بعد وجود داشت ولی تا سال 1929 بیش از یک درصد از دهقانان از این امکان استفاده نکرده بودند. ولی در سال 1929 این رقم به 5 درصد رسید. دهقانان به تدریج از مزایای کلخوز یعنی تعاونیﻫﺎﻯ کشاورزی آگاهی یافته و داوطلبانه وارد آنها می شدند، طوری که در سالﻫﺎﻯ 31 ــ 1932 این جریان به یک جنبش تودهﺍﻯ تبدیل شد و رقم مزبور از 50 درصد گذشت.
و اما به پردازیم به مسئلۀ قهر و یا به مضمون انتقادی که عضویت دهقانان در کلخوزها گویا داوطلبانه نبوده، بلکه به زور اسلحه انجام گرفته. این انتقاد کاملاً بی اساس است. ارقام نامبرده از آمادگی ذهنی دهقانان که به تدریج از یک درصد در سالﻫﺎﻯ 20 تا بیش از 90 درصد در اواخر سالﻫﺎﻯ 30 رشد کرد، خود نشان دهندۀ بی اساس بودن این انتقاد است. اگر قرار بود عضویت در کلخوزها اجباری باشد، کافی بود بعد از مهیا شدن شرایط عینی، قانونی صادر شده و از امروز به فردا همۀ دهقانان به عضویت کلخوزها در آیند، ولی سیاست حزب بلشویک این نبود. حزب بلشویک دهقانان را نزدیک ترین و مهم رین متحد پرولتاریا در ساختمان سوسیالیسم می دانست. سالﻫﺎﻯ سال سیاست جلب دهقانان را به انقلاب در تئوری و عمل دنبال کرده بود. بدون حمایت داوطلبانۀ دهقانان از جنبش کلکتیویزاسیون یعنی بدون شرط ذهنی، محکوم به شکست بود. یک حکومت می تواند به زور اسلحه از طبقه یا قشری سلب مالکیت بکند ولی هیچ نیروئی در دنیا قادر نیست تودهﻫﺎﻯ میلیونی را وادار به کار اجباری کند، چرا که فقط عضویت در کلخوزها مسئلهﺍﻯ را حل نمی کرد بلکه مسئله بر سر این بود که دهقانان در کلخوزها از جان و دل کار کرده و چرخﻫﺎﻯ اقتصادی کشور را با سیستم جدید اشتراکی به حرکت درآورند و این به زور اسلحه غیر ممکن بود. البته وقتی در این رابطه از "دهقانان" صحبت می کنیم، منظور دهقانان میانه حال و فقیر است، حساب کولاکﻫﺎ جدا است. آنها مسلماً در مقابل اشتراکی کردن کشاورزی مقاومت می کردند، چرا که تنها طبقهﺍﻯ بودند که در این انقلاب عظیم امتیازات خود را از دست می دادند. کولاکﻫﺎ آخرین طبقۀ استثمارگر جامعه بعداز انقلاب اکتبر به شمار آمده و کلکتیویزاسیون کشاورزی را که گفتیم انقلابی بود در انقلاب، محو و نابودی آنها را به عنوان طبقه در دستور کار خود قرار داده بود. مسلم است که در مقابل آنها قهر نیز به کار می رفت. به قول انگلس "قهر، مامای هر انقلاب است". همان طور که گفتیم کولاکﻫﺎ دارای قدرت قابل ملاحظهﺍﻯ بودند. گرچه کنترل تولید گندم از دستشان خارج شده بود ولی کمافیﺍلسابق یک سوم زمینﻫﺎﻯ قابل کشت در مالکیت آنها بود و تعدادشان در سالﻫﺎﻯ 30 به 8/5 میلیون نفر می رسید و وقتی به حساب آوریم که چندین میلیون نفر نیز از لحاظ اقتصادی وابسته به آنها بودند، اهمیت این فاکتور اجتماعی روشن تر می شود. وقتی جنبش اشتراکی کردن به اوج خود رسید و دیگر قابل پیش بینی بود که این جنبش چهرۀ روستاهای شوروی را دگرگون خواهد نمود، کولاکﻫﺎ به مقاومت خود شکل سازمانی دادند. آنها با کمک کلیسا تبلیغات خود را مبنی بر این که کلکتیویزاسیون دهقانان را ورشکست خواهد کرد، پخش می کردند. ولی این فقط اول کار بود. در مرحلۀ بعدی دست به کشتن تمامی چارپایان خود زدند. بیش از 10 میلیون اسب و دهﻫﺎ میلیون گاو را کشتند به امید این که کشاورزی فلج شود. تا این جا کارهایشان ظاهراً خلاف قانون نبود ولی به این اکتفا نکردند. در سه ماهۀ اول سال 1931 بیش از 270 سیلوی گندم کلکتیوهای کشاورزی شبانه توسط آنها به آتش کشیده شد و بالاخره از آنجا که تعداد زیادی از آنها اسلحه داشتند، گروهﻫﺎﻯ مسلح تشکیل داده و به ترور بلشویکﻫﺎ پرداختند. اوایل سال1931 بیش از 100 عضو حزب بلشویک توسط باندهای مسلح کولاکﻫﺎ به شهادت رسیدند. عکسﺍلعمل کمیتۀ مرکزی در مقابل این موج مقاومت، سابوتاژ، خرابکاری و ترور، بسیج تودهﻫﺎﻯ میلیونی دهقانان میانه حال و فقیر جهت دفاع از مؤسسات کلکتیوها و مصادرۀ زمین و وسائل تولید کولاکﻫﺎ بود. مبارزۀ طبقاتی شدیدی بین تودهﻫﺎﻯ دهقان به رهبری حزب از یک طرف و کولاکﻫﺎ از طرف دیگر در گرفت که مانند هر مبارزه بین طبقات آشتی ناپذیر، روند و قانونمندی خاص خود را داشت، روندی که قانون کلی آن را مارکس در مانیفست بیان داشته است:
» تاریخ تمام جوامع ،تا به حال تاریخ مبارزات طبقاتی بوده است. برده و بردهﺩار، پاتریسین و پلبین، اشرافیت و دهقان سرف، استادکار و شاگرد و در یک کلام استثمارگر و استثمارشونده همواره در تضاد با یک دیگر بوده و مبارزهﺍﻯ بلاانقطاع، گاه پنهان، گاه آشکار، به پیش می بردند، مبارزهﺍﻯ که هر بار به یک دگرگونی انقلابی جامعه و یا به نابودی مشترک طبقات در حال مبارزه منجر می شد. «
البته در این مورد طبقۀ کولاکﻫﺎ بود که نابود شد و این نابودی به دگرگونی انقلابی جامعه انجامید. منتقدین همواره مطرح می کنند که: شما همیشه فقط جوانب مثبت را می گوئید ولی آیا هیچ اشتباهی در این میان رخ نداد؟
ما دیالکتیسین نمی بودیم اگر به این سئوال جواب منفی می دادیم. روشن است که یک چنین دگرگونی عظیم اجتماعی نمی تواند بدون اشتباه اجرا گردد. در پهناورترین کشور دنیا ، سازماندهی شبکهﻫﺎﻯ سراسری حزبی، سندیکائی، صنعتی و غیره کار آسانی نیست. اجرای رهنمودهای کمیتۀ مرکزی و کنترل آنها در دور افتاده ترین دهات سیبری قدرت سازماندهی عظیمی می طلبد. بدین جهت مواردی پیش می آید که بعضی از کادرهای حزبی در اجرای کلکتیویزاسیون، آن صبر و حوصلهﺍﻯ را که کمیتۀ مرکزی و استالین همواره توصیه می کردند، به کارنبرده و شتابزده دست به اقدامات نادرستی می زدند، با این تصور که کلکتیویزاسیون را هر چه بهتر و هرچه زودتر به اجرا درآورند. عمده ترین اقدامات از این قبیل اعمال فشار روی دهقان میانه حال بود که تحت تاثیر فکری کولاکﻫﺎ بوده و یا در نوعی وابستگی اقتصادی به کولاکﻫﺎ به سر می بردند. روشن است که این عده از دهقانان میانه حال در اثر این اقدامات نادرست بیشتر به طرف کولاکﻫﺎ رانده شده و اوضاع بغرنج تر می گردید. جهت مبارزه با این انحرافات، استالین مقالۀ معروف خود را تحت عنوان "سرگیجگی از موفقیت" را در مارس 1930 به رشتۀ تحریر درآورد که در آن به انتقاد شدید اقدامات عجولانه و شتابزده پرداخته و اکیداً اعمال هر نوع فشار را در جریان کلکتیویزاسیون محکوم نمود. این مقالۀ استالین منجر به تصویب قطعنامهﺍﻯ توسط کمیتۀ مرکزی حزب گردید که در آن به تمام اعضاء و کادرهای حزب هشدار داده شد که دقیقاً خط و مشی حزب را اجراء نموده و از کوچک ترین اقدام علیه دهقانان میانه حال خود داری نمایند. قطعنامه هم چنین حاوی رهنمودهای مشخص برای کادرها بود و بالاخره نظریۀ مخالفین درون حزبی را رد می کرد که معتقد بودند که کلکتیویزاسیون با مخارجی که دارد از لحاظ اقتصادی به صرفه نیست.
هانری باربوس در کتاب خود تحت عنوان "استالین ــ جهانی نوین" (1935) می نویسد:
» تضادهای جدی وجود داشتند. منشاء و نیروی محرکۀ این تضادها مقاومت جنون آمیز کولاکﻫﺎ بود.... لحظهﺍﻯ رسید که بعضی از رفقا از مسیر اصلی منحرف شدند، چرا که سرعتشان زیاد بود. مقالۀ استالین بنام "سرگیجگی از موفقیت"، انحراف را باز کرد. بعد از آن می بایستی اتفاقی می افتاد. بسیج عظیمی انجام گرفت. کمونیستﻫﺎ و متخصصین به روستاها فرستاده شدند... هر کارگاه تراکتور به یک پایگاه ایدئولوژیک جهت روشنگری بین تودهﻫﺎﻯ دهقان تبدیل شد. بدین ترتیب 25000 کمونیست باتجربه، 110000 متخصص و 190000 مکانیسین و رانندۀ تراکتور به کمک کلخوزها شتافتند. و آنها از عهدۀ وظایف شان برآمدند. با وجود این باز هم انتقاد می شود. بخش بزرگی از کلخوزها خرج خود را در نمی آوردند. بعضی کمونیستﻫﺎ پیشنهاد می کنند که به این خاطر باید به این آزمایش گران قیمت پایان داده شود. «
در این میان باردیگر استالین جواب کوته بینان را می گوید:
» کلخوزها خرج خود را درنمی آورند؟ کارخانجات صنعتی ما نیز در سال 1927 خرج خود را در نمی آوردند ولی ما آنها را به کارخانجات سودآور تبدیل کردیم و از همه مهم تر آنها اساس تمام سیستم ما هستند.... مسئلۀ اقتصادی مهم است ولی نباید به آن از دیدگاه افت و خیز لحظهﺍﻯ نرخ بازار نگریست بلکه از دیدگاه مجموعۀ سیستم اقتصادی ما در طول سالﻫﺎﻯ متمادی ، فقط یک چنین دیدگاهی واقعاً لنینیستی، واقعاً مارکسیستی است. «
از گزارش هانری باربوس روشن می شود که حزب با اشتباهات و انحرافات چه نوع برخوردی داشت و هم چنین نشان میدهد که در چه شرایط پیچیدهﺍﻯ کلکتیویزاسیون به پیش می رفت. پیچیده به این خاطر که شرایط کاملاً جدید بود هم برای کادرهای حزبی و هم برای تودهﻫﺎﻯ مردم و همه تاب و تحمل مبارزه را در چنین شرایط پیچیدهﺍﻯ نداشتند. طبعاً در چنین شرایطی کولاکﻫﺎئی که دست به جنایت زده بودند، به انواع مختلف به سزای اعمال خود می رسیدند، خیلیﻫﺎ به زندان می افتادند، عدهﺍﻯ تبعید و آنهائی که دستشان به خون آلوده شده بود تیرباران می شدند. تعداد زیادی نیز از شلوغی اوضاع استفاده کرده پا بفرار گذاشتند و در مناطق دیگر شوروی وارد کلکتیوها می شدند تا مخفیانه به خرابکاری پرداخته و یا در انتظار انتقامجوئی به زندگی خود در لباس دهقان کلکتیو ادامه دهند. تعداد تبعید شدگان حدوداً 20 هزار نفر بود که تبلیغات بورژوازی این تعداد را با تعداد فراریان رویهم ریخته و "افسانۀ بیرون راندن صدها هزار دهقان شوروی از خانه و کاشانه" خود را ساخته و به خورد مردم میداد و هنوز هم که هنوز است بعد از گذشت 50 سال می دهد. در سال 1933 که حدوداً دوسوم کشاورزی شوروی اشتراکی شده بود، استالین میگوید:
» بیلان کار حزب هم اکنون از این قرار است که کولاکﻫﺎ به عنوان طبقه داغان شدهﺍند گرچه هنوز نابود نگشتهﺍند. دهقانان زحمتکش از بندگی و استثمار کولاکﻫﺎ آزاد شدهﺍند. حکومت شوراها پایگاه اقتصادی محکمی برای خود در روستاها به وجود آورده که همان سیستم اقتصاد اشتراکی باشد. اتحاد جماهیر شوروی از یک کشور با کشاورزی خرده دهقانی به کشوری با بزرگ ترین مؤسسات کشاورزی تبدیل شده است. «
و این واقعیتی بود. روستای شوروی چهرۀ خود را تغییر داده بود. آنجائی که سابقاً پاسگاه ژندارمری تزار قرار داشت، اکنون کلوب دهقانان کلکتیو دربﻫﺎﻯ خود را گشوده و به جای کلیسای سابق اکنون بیمارستان، کتابخانه و سایر مؤسسات اجتماعی به کار مشغول بودند. آنجائی که سابق همه بیسواد بودند، اکنون نه تنها مدرسه و دبیرستان بلکه انستیتوی علوم کشاورزی و انستیتوی دامپزشکی به آموزش دهقانان می پرداخت. زن روستای کلکتیو دیگر وجه مشترکی با زن دهقان فقیر سابق نداشت. دهقان زن و مرد دوش بدوش هم در کلکتیو با حقوق یکسان کار کرده و در بسیاری از کلکتیوها زنان در رأس مؤسسات پستﻫﺎﻯ حساسی را اشغال می نمودند. کلکتیویزاسیون با شرکت دادن زنان در جریان تولید و رهائی آنان از وابستگی اقتصادی به مردان برای اولین بار در تاریخ بشریت، زنان روستائی را از قید و بندهای قرون وسطائی آزاد ساخته بود. بیهوده نیست که دهقانان شوروی که در اثر سیاستﻫﺎﻯ حزب بلشویک به این درجه از رفاه و آزادی رسیده بودند، به رهبر حزب شان لقب "پدر استالین" را دادند.

* * * * *

مطلب بعدی ما راجع به دادگاهﻫﺎﻯ مسکو است. اهمیت بررسی این مطلب از اینجا ناشی میشود که دادگاهﻫﺎﻯ مسکو در تبلیغات ضد کمونیستی و افسانه سازی تحت عنوان "استالینیسم" نقش ویژهﺍﻯ دارند. بورژوازی، این دوران از تاریخ سوسیالیسم را "اوج استالینیسم" می نامد. در هر کتاب و نوشتۀ ضد کمونیستی حداقل اشارهﺍﻯ به دادگاهﻫﺎﻯ مسکو پیدا می شود، گذشته از جلدهای قطوری که فقط به این موضوع اختصاص دارند. انگیزۀ طراحان این تبلیغات روشن است. اگر آنها موفق به جا انداختن این مسئله شوند که استالین حتی به سران حزب خود هم رحم نکرده و آنها را از میان برداشته است، آن وقت جا انداختن دروغﻫﺎﻯ بعدی مبتنی بر آن است که تمام جامعۀ شوروی را ترور و اختناق فرا گرفته است و غیره؛ به مراتب ساده تر خواهد بود. بدین جهت افسانه سازی پیرامون دادگاهﻫﺎﻯ مسکو یکی از مهم ترین اشکال ضدیت با کمونیسم برای بورژوازی است. ادامه دارد
4هزار كارگر آلومينوم اراك در خطر بيكارى
» رئيس هيئت مديرۀ شركت آلومينيوم اراك گفت: اين شركت در سال گذشته با زيان 56 ميليارد تومانى مواجه شده و پيش‌بينى می‌شود در سال جارى اين رقم بين 80 تا 100 ميليارد تومان باشد.
به گزارش خبرنگار ايلنا از اراك عيسى رضائى در جمع خبرنگاران افزود: شركت آلومينيوم اراك هم اينك 4 هزار نفر پرسنل و كارگر در اختيار دارد و تنها علت ادامۀ فعاليت اين شركت بحث اشتغال اين كارگران است. مجموعۀ شركت سرمايه‌گذارى مهر اقتصاد ايرانيان به عنوان سهامدار اصلى شركت آلومينيوم نيز علت ادامۀ كار را در اين كارخانه جلوگيرى از بيكارى كارگران ذكر كرده است.
وى گفت: دولت بايد براى ادامۀ حيات اين مجموعه تدبيرى بيانديشد در غير اين صورت اين كارخانه با بحران مالى و كارگرى مواجه خواهد شد.
وى با انتقاد از هجمه برخى كارگزاران دولت و نمايندگان مجلس در استان از جمله فرماندار اراك، گفت: تمامى اين هجمه‌ها از زمانى آغاز شد كه ما نسبت به تعطيلى بخش ورزش حرفه‌اى كارخانه اقدام كرديم و تيم فوتبال آلومينيوم را كه سال گذشته 6 ميليارد تومان براى آن هزينه كرده بوديم تعطيل كرديم.
رضائى با اشاره به مصاحبۀ فرماندار اراك با يكى از نشريات استان مركزى كه گفته بود اگر مديران آلومينيوم باشگاه‌دارى نكنند اتاق مديرانش را پلمپ می‌كنيم، گفت: آقايان اگر می‌توانند مشكل 4 هزار كارگر اين مجموعه را حل كنند ما هيچ مشكلى نداريم و آماده هستيم، كارخانه را تعطيل كنيم.
وى افزود: هيچ عقل سليمى نمی‌پذيرد، كارخانه‌اى كه خصوصى است و بايد پاسخگوى سرمايه‌گذارى سهامداران خود باشد و سال گذشته زيان 56 ميليارد تومانى داشته را تحمل كرده، باز هم به فعاليت باشگاه‌دارى بپردازد و 6 ميليارد براى آن هزينه كند. رضائى افزود: مسئلۀ كارخانۀ آلومينيوم بايد با نگاه به مسئلۀ اشتغال حل شود زيرا 4 هزار نفر پرسنل اين شركت در صورت بيكارى قطعاً با مشكلات فراوانى مواجه خواهند شد و اين مشكلات به شهر اراك نيز تحميل خواهد شد.
وى با انتقاد از مصوبۀ دولت در خصوص تعطيلى ديگﻫﺎﻯ واحد قديم آلومينيوم اراك گفت: در صورت تعطيلى اين واحد دو هزار و 500 نفر نيروى مازاد خواهيم داشت كه مجبور به اخراج آنها هستيم و بايد تأمين اجتماعى به آنها بيمه بيكارى پرداخت كند. دولت زمانى اين مصوبه را از تصويب گذرانده كه 8 ماه از فروش كارخانه به بخش ‌خصوصى گذشته بوده و دولت حق نداشته در خصوص كارخانه‌اى كه واگذار كرده تصميم ‌گيرى كند.
رئيس هيئت مديرۀ آلومينيوم اراك گفت: هدف ما از تداوم و اصرار بر توليد فقط حفظ اشتغال و توليد كشور است زيرا در صورت تعطيلى كارخانه، زيان شركت كاهش خواهد يافت.
وى در پايان يادآور شد: در صورت اجراى طرح تحول اقتصادى در كشور اين مجموعه قطعا توان توليد محصول را نخواهد داشت و ديگر توليد امكان‌پذير نيست. « منبع: ایلنا 27 شهریور 1388

حامد کرزای، رئیس جمهور منتخب استعمارگران

انتخابات قلابی افغانستان تحت نظارت نیروهای متجاوز ناتو به رهبری امپریالیست آمریکا با پیروزی حامد کرزای به پایان رسید. به گفتۀ خبرگزاریﻫﺎﻯ رسمی، حامد کرزای کمی بیش از پنجاه درصد آراء را به دست آورد. این نمایش مسخره در حالی صورت گرفت که رئیس کمیسیون انتخابات و صحنه گردان پشت پرده، که مسئولیت نظارت بر صندوقﻫﺎ را به عهده داشت، برادر حامد کرزای بوده است. تقلب و فساد در این انتخابات به حدی آشکار بوده است که حتا اربابان کرزای برای حفظ آبرو نیز ناچار گردیدند از "کاستیﻫﺎﻯ" این مضحکه سخن بگویند. به هرجهت حامد کرزای که عنصری فاسد و ضد دمکرات و سرسپرده است، بار دیگرتوسط آمریکا و ناتو به قدرت رسید و اربابانش، مزدور شایسته تر از وی برای اجرای برنامهﻫﺎﻯ خود در افغانستان نیافتند. شرکت اندک مردم در نمایش انتخابات ریاست جمهوری نشان از تحریم گستردۀ مردم و اعتراض به حضور و ادامۀ جنایات بیشمار نیروهای متجاوز در افغانستان دارد.
هشت سال تجاوز و خونریزی که تحت لوای دمکراسی و حقوق بشر انجام گرفته و می گیرد نشان داده تا چه اندازه این بشردوستان بی وجدان با بشر بیگانه اﺍند. حزب ما به همراه سایر نیروها و مردم صلحدوست جهان از همان آغاز بمباران و اشغال افغانستان را محکوم و این تجاوز را غیرمشروع و جنایتکارانه اعلام داشت و به افشای اهداف شوم این اشغال بربرمنشانه پرداخت. اکنون که باردیگر کرزای چون عروسکی بی اراده برمسند قدرت نشسته است، کشتار و قتل عام مردم بیدفاع هم چنان ادامه دارد. ارتش متجاوز ناتو به رهبری آمریکا هر روز جنایت می کند و رسانه هایﻫﺎﻯ امپریالیستی نیز با نگاه نژادپرستانه و راسیستی به کشتار مردم، به توجیه این بربریت می پردازند. به نام دمکراسی و تمدن و حقوق بشر و در سایۀ دستگاهﻫﺎﻯ دروغ پراکنی بر سرمردم بمب می ریزند و از این که از فسفر سفید نیز سود جویند شرم و حیا ندارند. چه بیشرمانه است وقتی حواریون رنگارنگ منصور حکمت از اشغال افغانستان به دفاع برخاسته و "سرنگونی باند گانگستر طالبان توسط امپریالیست آمریکا را امری مثبت دانسته و جشن گرفتند". اینان از استعمار فضیلتی ساخته و از"تمدن غرب در مقابل توحش شرق" حمایت کرده و می کنند. دفاع بیشرمانه از تجاوز افغانستان نیز در همین چهارچوب استعماری قابل تبیین است.
همین چند روز پیش بود که نیروهای متجاوز امپریالیست آلمان با بمباران یک تانکر نفت و به بهانۀ مبارزه با طالبان بیش از 100 نفر از مردم غیر نظامی را قتل عام و دهﻫﺎ تن را مجروح ساختند. زبان و منطق استعمار جز این نیست. دستان خانم آنجلا مرکل که به خون مردم افغانستان آغشته است با اشک تمساح ریختن و ابراز تاسف نسبت به قربانیان غیر نظامی؛ اما گناه را به گردن طالبان انداخت و همانند سایر متحدینش به توجیه این جنایت کثیف و ضد بشری پرداخت.
رئیس جمهور آمریکا باراک اوباما با تقویت بنیۀ نظامی و تشدید حملات افسارگسیخته درافغانستان اما با شکست روبرو شده است و هر روز بیشتر در این باتلاق فرو می رود. حضورنظامی بیش از 40 کشور تحت رهبری آمریکا در افغانستان و با تمام سازوبرگش موفقیتی کسب نکرده و با شکست روبرو شده اﺍند. مقاومت مردم افغانستان در مقابل قوای متجاوز خارجی مشروع است و این مقاومت در اشکال مختلف نظامی، سیاسی بازتاب داشته است. تحریم گستردۀ انتخابات قلابی و ضربات پی درپی به نیروهای متجاوز همه نشان از این است که ملت افغانستان تا خروج تمامی نیروهای متجاوز از خاک میهن آرام نخواهد گرفت و به رزمش ادامه خواهد داد. اکنون آمریکا و متحدینش در همان باتلاقی فرورفته اﺍند که ارتشﻫﺎﻯ بریتانیا و شوروی در گذشته در آن گرفتار آمده بودند و سر انجام با تلافات فراوان و با سرشکستگی ناچار به ترک خاک افغانستان شدند. امپریالیستﻫﺎ ها و نیروهای متجاوز استعماری محکوم به شکستند و حضور بیش از 282000 سرباز مزدور در عراق و افغانستان و افزون بر آن گسیل 17000 نیروی جدید به افغانستان حاصلی جز شکست برای اشغالگران نداشته و هر روز ضربات سنگینی بر پیکرشان وارد می شود. نخستین گام برای خروج از بحران افغانستان تخلیۀ فوری و بی قید وشرط تمامی نیروهای متجاوز از خاک این کشور و پرداخت غرامت به مردم افغانستان است. ملت افغانستان به قیم نیاز ندارد و سرنوشت خویش را خود رقم خواهد زد و سرانجام تحت رهبری نیروهای آگاه و مترقی، بنای کشوری آزاد و دمکراتیک و مستقل را خواهد گذاشت.
فیلم شاهد عینی و قربانی شکنجه زندان کهریزک
تلویزیون هلند

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

حقوق بشر و آنان که با بشر میانۀ خوبی ندارند

رژیم جمهوری اسلامی با بشر میانۀ خوبی ندارد. این امر فقط بعد از انتخابات تقلبی 22 خرداد و قتل و سرکوب مردم شروع نشده است. جمهوری اسلامی 30 سال جنایت کرده و به نقض مستمر حقوق بشر پرداخته است. تاریخ جمهوری اسلامی تاریخ 30 سال نقض ابتدائی ترین حقوق بشر است. جمهوری اسلامی اما از ابناء بشر زیاد صحبت می کند ولی از نوع بشر بیزار است. برای جمهوری اسلامی حقوق زمینی برای بشر وجود ندارد و حقوق آسمانی هم در دست خداست. به این جهت است که باید همواره خدا به ابنائش رحم کند و بر آنها غضب نفرمایند که تیکه بزرگۀ آنها همان گوششان است.
البته همۀ مذاهب آسمانی میانهﺍﻯ ای با حقوق بشر ندارند و حقوق بشر را مطابق میل خویش و بر اساس مصالح مذهبی خویش تفسیر می کنند. این امر از ویژگیﻫﺎﻯ اسلام نیست. در اسلام زن نصف مرد ارزش دارد. ولی نصف حقوق مرد را هم ندارد. منطقاً باید این طور باشد که این "نصفه مرد" حداقل باید نصفی از حقوق مرد را داشته باشد ولی شما در همۀ ادیان چه برسد به اسلام، منطقی پیدا نمی کنید. در اسلام کشتن انسانﻫﺎ مثل آب خوردن است. شیخ یا شاه اگر ببخشند شیخعلیخان نمی بخشد. بر این مصداق در بدو انقلاب بسیاری از توابین را به این بهانه که توبهﺍشان مربوط به ما نیست و پیامشان به خداست سر بریدند. این خدا بود که باید توبه را می بخشید و نه شیخ. توبه، جواز زندگی نبود، جواز ورود به بهشت بود. برای هر امر پیش پا افتادهﺍﻯ می توان در اسلام جان یک انسان آزاده و دانشمند و با ارزش را گرفت. اهمیت این خونریزی از نظر آنها در حفظ مصالح اسلام است چون اگر نشود از کسی زهر چشم گرفت، چگونه می شود مطمئن بود که این سامانه بر سر کار باقی می ماند و چگونه می توان بدون این زهر چشم بر پشت مردم سوار شد و مفتی و طفیلی گرانه زندگی کرد. در اسلام زن را سنگسار می کنند. یک مجازات بیرحمانه که از قرون گذشته به ارث رسیده است. در اسلام به کودکان حقی نمی دهند. این تفکر حداقل یک بار منطقی دارد زیرا در جامعهﺍﻯ که بزرگانش حق و حقوقی ندارند این فضولیﻫﺎ به بچهﻫﺎ نیآمده است. بنیاد نظام جمهوری اسلامی از آنجا که یک نظام مذهبی است و ایدئولوژی مذهبی بر آن حاکم است از اساس با حقوق بشر در تناقض قرار دارد. مذهب دموکراتیک در جهان وجود نداشته و هرگز نیز به وجود نخواهد آمد زیرا که خود نفس اعزام پیامبران، آن هم بدون نظر و موافقت مردم، از جانب دستگاه استبدادی درگاه باریتعالی، خودش ضد دموکراتیک است. انتصاب پیامبران و نه انتخاب آنها عملی ضد دموکراتیک است. و این روح ضد دموکراتیک و ضد بشری که برای انسانﻫﺎ ارزشی قائل نیست در تمام مذاهب بزرگ جهان و در تمام کتب مقدس وجود دارد و از جمله در اسلام.
رژیم جمهوری اسلامی در بدو تولدش برای افکار عمومی تره هم خورد نمی کرد. جویﻫﺎﻯ خون بود که راه انداخت و با شبه استدلالات مسخره، آزادیخواهان را از دم تیغ گذرانید. همین رژیم بعدها در اثر فشار افکار عمومی و اعتراض و فشار جهانی دولتﻫﺎﻯ مخالف ناچار شد شکل کار خویش را عوض کند. سنگسار را در مراجع عمومی ممنوع کرد و از فیلمبرداری آنها ممانعت به عمل آورد. اعدام را در مجامع عمومی بنا بر مصالح اسلام مردود شمرد چون دیگر به اجرای آن به این شیوه نیازی نداشت. البته هر وقت مصالح اسلام مجدداً آدم کشی در ملاء عام را ایجاب کند، آنها برای هر نوع جنایتی آمادگی دارند. نقض حقوق بشر در ماهیت رژیمﻫﺎﻯ مذهبی است. این رژیمﻫﺎ حتی نمی داند بشر چه حقوقی دارد تا آن را نقض کند. نفی اساسی حقوق بشر بهترین شیوۀ مبارزه با نقض آن است. زیرا وقتی شما حقوقی را اساساً طرد کرده و به رسمیت نشناسید، نمی توانید آن را، یعنی چیزی را که وجود ندارد، به زیر پا بگذارید.
مردم ایران جنایات و بی حقی و عدل اسلامی را در این نظام فاسد و مرتجع دیده اﺍند. مردم به طعنه می گویند که اگر عدل اسلامی این است که این حضرات آورده اﺍند؛ خدا را شکر که خود ائمۀ اطهار بر سر کار نیستند که کار از این هم بدتر بود.
در ماهﻫﺎﻯ اخیر، بعد از کودتای انتخاباتی، ما در ایران با شکنجه، اعتراف گیری، قتل و کشتار و تجاوز به زنان و مردان روبرو بودﺍیم و افتضاح زندان قرون وسطائی کهریزک و افشای بربریت نظام اسلامی بار دیگر ماهیت رأفت اسلامی را برملاء کرده است. احمدی نژاد که این روزها در اثر مبارزات درخشان مردم سرگیجه گرفته است در مصاحبهﺍﻯ درمقر سازمان ملل در پاسخ به سئوالی درمورد سرکوب و کشتار مردم بی گناه بی شرمانه گفته است که این به دولت ربطی ندارد و در هر زد و خورد خیابانی چنین اتفاقاتی می افتد. وی در مصاحبهﺍﻯ با کانال 2 فرانسه نیز قتل ندا آقا سلطان را "داستان مشکوک" نام برد و مسئولیت این قتل را به تحریک کنندگان داخلی و خارجی ربط داده است... احمدی نژاد و نظام جمهوری اسلامی بنا بر ماهیتش هیچ گاه با بشر میانۀ خوبی نداشته است و وجود منحوسش لکۀ ننگی در تاریخ بشری است.
البته در دنیای سرمایه دﺩاری امپریالیستی و یا در کشورصهیونیستی اسرائیل نقض حقوق بشر به نحو دیگری صورت می گیرد. آنها از ابتداء تعریف می کنند که بشر کیست. بزعم اسرائیلیﻫﺎ، اعراب و به ویژه فلسطینیﻫﺎ بشر نیستند. آمریکائیﻫﺎ معتقدند که عراقیﻫﺎ، افغانﻫﺎ.... بشر نیستند، این که چه کسی بشر است را امپریالیستﻫﺎ تعیین می کنند. با این تعریف خودسرانه از بشر، کار نقض حقوق بشر تسهیل می شود. چون عراقی هاﻫﺎ بشر نیستند کشتن آنها با بمب آتشزای فسفر جنایت نیست و آدمکشی محسوب نمی شود. صهیونیستﻫﺎ ها روزانه دهﻫﺎ ها فلسطینی را می کشند و به دور آنها دیوار کشیده اﺍند و به آنها آب و غذا نمی دهند به امید این که آنها روزی تسلیم صهیونیستﻫﺎ شوند و ننگ و تحقیر غرورشان را بپذیرند. سایر ممالک امپریالیستی نیز از این روش حمایت می کنند. دموکراسیﻫﺎﻯ غربی، افغانﻫﺎ را بشر نمی دانند این است که دسته دسته آنها را در عزا و عروسی می کشند و آن را تجاوز به حقوق بشر به حساب نمی آورند. آمریکائیﻫﺎ ها حتی شکنجه کردن این "آدمﻫﺎ هائی" را که بشر نیستند توصیه می کنند و کارشناسان حقوقی پنتاگون فرمولﻫﺎﻯ شسته و روفتۀ حقوقی برایتان می نویسند که چرا این انسانﻫﺎها، بشر نیستند. آدم ربائی و گروگانگیری در عراق توسط جنبش آزادیبخش مردمی که برای آزادی ملی شان مبارزه می کنند جرم است و نوکران امپریالیستﻫﺎ آنها را محکوم می کنند حال آن که هزاران نفر را در اروپا از طریق آلمان و ایتالیا و سایر ممالک اروپائی در روز روشن دزدید ند و به شکنجه خانهﻫﺎ بردند و از آخرین پیشرفتهایﻫﺎﻯ علمی برای این کار و مُقّر آوردن آنها استفاده کرده اﺍند و نامش را نقض حقوق بشر نمی گذارند. زیرا که آنها سایر ملل را جزء ابناء بشر به حساب نمی آورند. آلمانﻫﺎ در یوگسلاوی مردم غیر نظامی را برای تجزیۀ یوگسلاوی بمباران کردند و به قتل رساندند. همین کار را ﻫﺎ آمریکائی و استرالیائیﻫﺎ و کانادائیﻫﺎ و هلندیﻫﺎ و فرانسویﻫﺎ و ایتالیائیﻫﺎ و... در عراق و افغانستان می کنند و اسرائیل در فلسطین و لبنان. این تجربیات نشان می دهند که اعلامیۀ حقوق بشر به ابزار مبارزۀ سیاسی و کلاشی و حقه بازی بدل شده است. امپریالیستﻫﺎها در حالی که اعلامیۀ جهانی حقوق بشر را بر سر دست گرفته اﺍند و نعرۀ دفاع از آن می زنند، مضمون آن را لگدمال کرده و بر روی آن تف انداخته اﺍند. حال همین موجودات کثیف و ضد بشر از منتقدین رژیمﻫﺎﻯ ارتجاعی دیگری نظیر جمهوری اسلامی پاکستان، عربستان سعودی و نظایر آنها هستند. هیچ کس در جهان حاضر نیست این نمایش مسخرۀ مشتی ریاکار ضد بشر را بپذیرد. حقوق بشر ابزار اعمال قهر ضد انقلابی شده است و اتفاقاً رژیمی نظیر جمهوری اسلامی از بی اعتباری منتقدینی که دستشان به خون بشر آلوده است بهترین امتیازات تبلیغاتی را می گیرد. مگر می شود به سخنان شکنجه گر در دفاع از حقوق بشر اعتماد کرد.
حقوق بشر واقعی زمانی در جهان تحقق می یابد که طبقات از بین برود و به طور مشخص امپریالیسم و سرمایه دﺩاری برچیده شده باشد تا تمام موجبات نقض حقوق بشر از میان برود. آن وقت دیگر در جهانی که مملو از ابناء بشر است جائی برای آدم خوارانی نظیر احمدی نژاد، جرج بوش و هیتلر و پینوشه و محمد رضا شاه و....باقی نیست.

رئیس جمهورجاعل


دست پنهان ولایت فقیه با قدرت و مهارت هر چه تمام تر و با برنامۀ حساب شده، احمدی نژاد، پاسدار سابق، مرید و نوکر وفادار خویش را با تقلب آشکار در خدمت منافع و مصالح اسلام و نظام بر سر کار آورد. در اینجا صلاحیت واقعی نامزدها مطرح نیست درجۀ وفاداری آنها مطرح است. در زمان ظلﺍﷲ، بزرگ ارتشداران فرمانده آریا مهر، خورشید تابان، انتقاد می شد که به چه دلیل فرد بیسوادی مانند اسداله علم رئیس دانشگاه پهلوی شیراز شده است، علی امینی نخست وزیر وقت اعلام کرد صلاحیت را بر اساس درجۀ وفاداری و نه بر اساس کیفیت علمی تعیین می کنند. علم همواره غلام حلقه به گوش و چاکر شاه بود. وی معروف به قواد دربار، خواجۀ حرمسرا و یکی از با سابقه ترین خانوادهﻫﺎﻯ جاسوس امپریالیست فرتوت انگلستان در ایران بود. چه عنصری با این کارنامۀ سیاه بهتر از وی می توانست به ریاست دانشگاه منصوب شود و مورد عنایت ملوکانه قرار گیرد. در دربار خامنهﺍﻯ نیز همان قوانین دربار پهلوی جاری است. جناح ولی فقیه با این کار با یک تیر دو نشان زد. هم خودش را از شَرّ جناح کروبی و موسوی و رفسنجانی خلاص کرد و هم مریدان وفادار خویش را بر سر کار آورد. سپاه پاسداران و بسیج در کنار سازمانﻫﺎﻯ تروریستی اسلامی نظیر مؤتلفۀ اسلامی و انجمن حجتیه و نظایر آنها در صدد ایجاد یکپارچگی در رژیم هستند. ولی فقیه آگاه بود که در اینجا پای منافع کل نظام در میان است و هر کس در قایق نظام سوراخی ایجاد کند آن قایق را با همۀ سرنشینانش غرق خواهد کرد. انتقاد به نظام و رو کردن دست نظام منجر به بحران خواهد شد که مسئولیت مستقیم آن به گردن کسانی است که به عنوان معترض و منتقد به میدان آمدهﺍند. با همین فرمان خامنهﺍﻯ است که جنبش مردم را به خاک وخون کشیدند. باهمین پیام است که جوانان میهن را تکه پاره کرده و در زندان کهریزک و سایر زندانﻫﺎ مورد تجاوز جنسی قرار دادند. با همین فرمان است که بیش از 150 نفر را سر به نیست کردند و هزاران نفر را به زندان و بیش از 100 نفر از معترضین شناخته شدۀ خودی و غیر خودی را در بیدادگاه اسلامی محاکمه و با ماشین شکنجه و با توسل به اعترافات جعلی جنبش مردم را به بیگانه نسبت دادند.

سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی !

آری، رئیس جمهور تقلبی از دل این نظام کثیف مافیائی بیرون خزید و با دل نگرانی و ضعف و ترس و بیچارگی به نیویرک پرواز کرد. احمدی نژاد که به گفتن دروغﻫﺎﻯ بزرگ شهره است و در زبان عامیانه به رئیس جمهور دروغگو و خالی بند معروف است در مصاحبهﻫﺎﻯ خود در نیورک دچار دست انداز و تناقضات مضحکی شد که نشان از ورشکستگی نظام ولایت فقیه و بحران زده جمهوری اسلامی دارد.
احمدی نژاد درمصاحبه ای تاکید کرد که در حوادث اخیر 30 تن کشته شدند ووی درپاسخ به سئوالی مبنی بر اینکه دولت وی درکشته شدن این افراد نقش داشته است گفت: "درشرایط آشوب اینگونه موارد بروز می کند که دولت ایران در بروزآن نقش نداشته است، برخی دولتهای غربی دراین حوادث نقش بارزی داشتند که البته درآن عده ای از طرفداران دولت و رهگذران نیز کشته شدند..."
این دلقک کوتوله جاعل از کشته شدن هواداران رژیم در اعتراضات اخیر سخن می گوید لیکن تا کنون سندی و یا مدرکی دراین مورد اقامه نکرده است. وی با بیشرمی تمام شماری ازاین 30 نفر جانباخته را هوادار باند کودتا معرفی میکند که توسط مخالفین کشته شدند!!!!.
احمدی نژاد درمصاحبه ای دیگر درپاسخ به کشته شدن ندا آقا سلطان، عکس مروه الشربینی را از جیب بیرون می آورد و می گوید این زن در آلمان به جرم محجبه بودن کشته شده ..". و از پاسخ به سئوال فرار میکند. اما درست این بود که خبرنگار زیرکی به خرج میداد وبه اطلاع آقای احمدی نژاد میرساند که این خانم محجبه توسط نازیها که اینروزها باتصویروی به تظاهرات ضد یهودی دست میزنند کشته شد.
احمدی نژاد در مصاحبه ای مشابه با کانال 2 فرانسه داستان ندا آقا سلطان را " داستانی مشکوک و شبیه به اتفاقی که درونزوئلا افتاده تعریف کرده و این قتل را به گردن آشوبگران انداخت."
براستی ازرئیس جمهوری که از تریبون سازمان ملل "نظام جمهوری اسلامی را یکی از مردمی ترین حکومتهای مترقی جهان معرفی کند" و درپایان سخنرانی اش " برای رسیدن به آزادی، کمال، رشد، امنیت و آرامش و صلح درانتظارظهور امام دوازدهم (مهدی) و عیسا مسیح باشد" انتظاری جز این همه دروغ و جعل و ریاکاری نمی رود. مرگش باد!