۱۳۹۲ بهمن ۱۰, پنجشنبه


هویجی برای هنرمندان وروشنفکران قانونمداروچماقی برای کارگران

 

تشدید نارضایتی عمومی مردم از وضعیت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی خود به خصوص بعد از سرکوب اعتراضات مردمی در سال 88  و گسترش اختلاف بین باندهای مافیائی حکومتی ، از طرفی، و بحران اقتصادی شدید ناشی از تحریمها و به خصوص تحریمهای نفتی و بانکی، که عملاً کشور را به ورشکستگی کامل تولید صنعتی و کشاورزی کشانده بود و پول ملی را در مقابل ارزهای خارجی به کاغذ پاره تبدیل و افزایش فوق العاده تورم جامعه را به مرحله انفجاری کشانده بود ، خامنه ای را مجبور کرد از ترس مردم و انقلاب  زحمتکشان ، برای حفظ حاکمیت ضد مردمی خود، تن به تسلیم بی قید و شرط به امپریالیستها بدهد.مهندسی انتخابات به نفع روحانی ، برای به اجرا درآوردن این استراتژی جدید بود. سیاست تسلیم و باج دهی در عرصه خارجی و سیاست هویج و چماق  درعرصه داخلی .

سیاست خارجی کابینه روحانی ، که توسط خامنه ای تعیین و" نرمش قهرمانانه "و یا در واقع تسلیم حضیضانه و خفت بار در مقابل قلدر منشی و باج خواهی امپریالیستها و پذیرش صد در صد شرایط آنها و دادن رشوه و حق السکوت حتی به شیخک های خلیج فارس به منظور تنش زدائی و فراهم آوردن شرایط برای خروج از بن بست اقتصادی و خاتمه دادن به شرایط جنگی است.

سیاست  اقتصادی کابینه روحانی، ادامه و تحکیم و تثبیت همان سیاستهای نئولیبرالیستی 24 ساله گذشته کابینه های رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد است. اجرای مرحله دوم حذف سوبسید ها و قطع پرداخت نقدی یارانه به اقشار کم درآمد و جهانی کردن قیمت ها و ادامه سیاست خصوصی سازی و حذف تعرفه های گمرکی و ایجاد تغییرات ارتجاعی در قانون کار به نفع سرمایه داران ، ایجاد شرایط امن و سود سرشار برای سرمایه گذاران خارجی و داخلی ، فراهم کردن نهائی شرایط عضویت رسمی در سازمان تجارت جهانی است. 

طبیعی است اتخاذ این سیاست جدید در عرصه داخلی و خارجی صف آرائی نیروها و اقشاری از جامعه را دچار تغییر و تحول می کند. که البته از منظر منافع طبقه کارگر و زحمتکشان تغییری است ارتجاعی تر و ضد مردمی تر.

تسلیم بی قید و شرط  جمهوری اسلامی به امپریالیستها باعث تقویت و تحکیم موقعیت سیاسی و اقتصادی آمریکا و اروپا در منطقه خواهد شد و شرایط مناسبی برای غارت هرچه بیشتر منابع ایران و بازار فروشی خوبی برای کالاهای صادراتی آنها و زمینه مناسبی  برای استثمار هر چه بیشتر نیروی کار ارزان و بی درد سر کارگران ایرانی فراهم می آورد؛ که با توجه به بحران عمیق اقتصادی در آمریکا و اروپا و ژاپن برای ادامه حیاتشان ضروری است.

تسلیم بی قید و شرط به امپریالیستها و بر قراری مناسبات عادی سیاسی و اقتصادی درعین حال به نفع اقشاری از بورژوازی و خرده بورژوازی مرفه است که طبیعتاً از چنین وضعیتی استقبال می کنند.

طبیعی است که وظیفۀ محول شده به کابینۀ روحانی فراهم کردن زمینه های مناسب برای اجرای اهداف تعیین شده در همۀ این عرصه هاست.

کابینه روحانی ترکیبی است از دست راستی ترین کارشناسان نئولیبرالیست و جنایتکاران و شکنجه گران اطلاعاتی و امنیتی.

ایجاد شرایط امن برای سرمایه گذاری و دادن تضمین به سرمایه داران که در اسلام سقفی برای سرمایه و استثمار کارگران و چپاول و دزدی و رانت خواری وجود ندارد و به این وسیله جلوگیری از فرار سرمایه و جلب سرمایه ها به داخل و هم چنین جلب سرمایه های خارجی به کشور، بستر مناسبی هم از نظر امنیتی و هم از نظر اجتماعی و فرهنگی لازم دارد . ایجاد چنین بستر مناسبی در زمینه اجتماعی و فرهنگی چنانچه باب طبع بورژوازی و خرده بورژوازی مرفه باشد طبعا یک بخش آن مربوط به وزارت ارشاد میشود. تلطیف فضای فرهنگی و اجتماعی در چارچوب بی خطر برای حاکمیت و قوانین مورد نظر آنها، هم سوپاپ اطمینان خوبی است برای تخلیه بی خطر فشارهای حکومتی و هم ارضاء کننده خواستهای حداقلی و بی ارزش بورژوازی لیبرال و خرده بورژوازی مرفه جامعه.

اجازه تک خوانی به بانوان ویا دعوت از هنرمندان وروشنفکران لیبرال از طرف ریاست جمهوری و دادن وعده و وعید حذف و یا تخفیف برخی فشارها و سانسورها و تبدیل آن به خود سانسوری در چارچوب قوانین و مقررات تعیین شده را باید گوشه ای از این سیاست کلی " نرمش قهرمانانه " دید. البته این هویجی که امروز به امثال شهرام ناظری و نصیری و دولت آبادی و سایر روشنفکران لیبرال میدهند به قیمت افزایش ضربات چماقی است که بر سر و پشت رضا شهابی ها و سایر کارگران زندانی نواخته میشود.

بی دلیل نیست که بازجو و شکنجه گر و آدمکشی مثل علی ربیعی را که در ضمن عضو شورای مرکزی تشکیلات ضد کارگری خانه کارگر بوده به وزارت کار انتصاب کرده اند. میخواهند به نحو احسن از تجارب 34 ساله گذشته این جانور خائن و جانی  در ایجاد سکوت و خفقان در محیط کار و بالا بردن میزان استثمار به نفع سرمایه داران استفاده کنند.

آنها تلاش خواهند کرد به هر وسیله ممکن مانع تشکل یابی کارگران و زحمتکشان شوند. کارگران آگاه و سازمانگر را اخراج و دستگیر و زندان و شکنجه و اعدام خواهند کرد ، همچنانکه در تمام طول حیات ننگین جمهوری اسلامی انجام داده اند.

وضعیت معیشت کارگران و زحمتکشان شهر و روستا نه تنها بهتر نخواهد شد بلکه با اجراء فاز دوم قطع سوبسیدها و افزایش قیمتها باز هم بدتر خواهد شد ، اجاره مسکن ، مخارج غذا و پوشاک و درمان و بهداشت و آموزش و ایاب و ذهاب نه تنها کاهش نخواهد یافت بلکه بیشتر هم میشود . احتمال شورشهای خودانگیخته گرسنگان وجود دارد. رژیم از قبل برای مقابله با این وضعیت خود را آماده کرده است. انتصاب پورمحمدی جنایتکار  ( عضو هیئت سه نفره کشتار زندانیان سیاسی در سال67 ) به عنوان وزیر دادگستری در کابینه روحانی در کنار ادامه کشتار مخالفین سیاسی توسط قوه قضائیۀ تحت کنترل لاریجانی اقدامی تصادفی نیست. رژیم آگاهانه و با برنامه سیاست سرکوب کارگران و زحمتکشان و روشنفکران انقلابی را در کنار تحمل جوراب شلواری رنگی و تک خوانی خانم ها و برگزاری کنسرت در برج میلاد و فعالیت هنرمندان و روشنفکران لیبرالِ به قول خودشان قانونمدار را  به پیش می برد.

صف بندیها مشخص تر میشود . در مبارزات آتیِ خیابانی و توده ای بر خلاف سال 88 به جای اقشار میانی این بار پا برهنه ها و گرسنگان هستند که به صحنه خواهند آمد . البته ما خواهان شورش های کور و بی برنامه نیستیم .طبقه کارگر و زحمتکشان شهر و روستا برای برون رفت از این شرایط مصیبت بارو تحقق آمال و آرزوهایشان که چیزی جز آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی نیست چاره ای جز اتحاد و همبستگی و سازمانیابی ندارد.

 

به مناسبت سالروزفرارشاه 

روز 26 دی یکی از ایام افتخارآفرین مبارزات مردم ایران است

 
 

سی و پنجال پیش در26 دیماه سال 1357 محمد رضا شاه پهلوی بدنبال تظاهراتهای میلیونی ومستمر مردم فرار را برقرار ترجیح داد و ایران را ترک کرد. در آن روز تاریخی درفرودگاه مهرآباد چشمان بسیاری که رفتن شاه را از کشور آغاز پایان خویش میدیدند، گریان شدند. فرارشاه ازکشور را میتوان نقطه عطفی درروند انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران قلمداد کرد.محمدرضا شاه مدتی کوتاه قبل از خروجش ازکشور پیام معروف خود را مبنی بر اینکه" صدای انقلابتان را شنیدم" فرستاد تا شاید گامهای کوبنده انقلاب را ازحرکت بازدارد. اما این حربه نیز همانند دیگر اقدامات رژیمش دیگر اری نداشت. پاسخ او " توبه گرگ مرگ است" بود و بس.

 

فرارشاه ازکشوربا موافقت امپریالیسم آمریکا و چه بسا با پیشنهاد وی بود. بی جهت نبود که آمریکا عامل خود ژنرال هویزر را به ایران فرستاد تا درکوتاه مدت به رتق وفتق امور بپردازد تا درصورت  پیروزی انقلاب-که دیگر کسی را بر آن شک نبود- به منافع حیاتی اش ضربه ای وارد نیاید. پس ازفرار شاه زمام امور کشور درکنار دولت مستعجل بدست امرای ارتش افتاد. اسنادی که درسالهای گذشته تحت عناوین " اعترافات"، " خاطرات" و  " گفتگو ها" اززبان خود این آقایان به انتشاررسیده است، بوضوح نشاندهنده این است که سران رژیم و امرای ارتش تا چه حد درخیانت سقوط کرده و چه ید طولانی دروابستگی و وطنفروشی داشتند.

 

اگرچه فرارشاه ازکشوروسقوط رژیمش به پیروزی جمهوری دمکراتیک، آزادی بیان و عقیده، آزادی احزاب و اجتماعات، برابری حقوق زن و مرد وبهروزی مردم ستمد یده ما منجر نگشت و اکنون بعد از سی و پنج سال از وقوع انقلاب  فقرو بیکاری، شکاف طبقاتی ،فساد و دزدی، فحشاء و اعتیاد، سرکوب و اختناق سیاسی، کشتاربیرحمانه مردم و عدم امنیت اجتماعی درایران بیداد میکند ، علیرغم این اما این روز، روز 26 دی یکی از ایام افتخار آفرین و درخشان مبارزات مردم ماست و باید آنرا گرامیداشت. این تنها بقایای رژیم پهلوی و روشنفکران اخته و خودفروخته و خیانتکارند که در سی و پنجمین سالگرد فرار شاه به عزا نشسته اند و آرزوی احیای رژیم فاسد سلطنتی را در سر می پرورانند. ننگشان باد!

 

سرنوشت رژیم منفور جمهوری اسلامی همان سرنوشت رژیم جنایت پیشه واجنبی پرست پهلوی است که با انقلاب عظیم مردمی  به زباله دانی تاریخ پرتاب شد. رژیم نه با سازش وآشتی با امپریالیسم ونه با  فریب وسرکوب مردم قادربه جلوگیری ازفروپاشی این نظم چرک وخون نخواهد بود. دورنخواهد بود که کارگران،زحمتکشان، روشنفکران، زنان، و جوانان و همه آحاد مردم ایران زهرتلخ 26 دی ماه 1357 را به رژیم سراپا خیانت و جنایت سرمایه داری جمهوری اسلامی بچشاند.

 


  

سخن هفته

نقل از فیسبوک حزب کارایران(توفان)

26 دیماه 1392

 

 

 

 

                    انقلاب شکوهمند بهمن 57 ، رژیم منفور پهلوی را به گورستان تاریخ پرتاب کرد

یک سند افشاگرانه

 (وینستون چرچیل واستفاده ازسلاح شیمیایی علیه بلشویکهای شوروی در 1919)

https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjg3GWCP7HOh4zx6LTJMzVBvSfVOnBoRwALs9TCKbMQAEkwaV9oCvJLmGZAr82SHy8bXOJbRb6aomz-xrzni7qLazx_aBr4fjU2ka91RFM4Trsw0tSBOFgAF2_TsS7iX8Oyxa2OECoto-5M/s320/Winston-Churchill-speakin-010.jpg

CHURCHILL’S CHEMICAL WEAPONS: THE ATTACK ON RUSSIA, 1919


 

آنچه می خوانید افسانه نیست، حقیقت است. حقیقتی در بکاربردن گازسمی توسط امپریالیست انگلیس علیه بلشویکهای شوروی، بلشویکهایی که با رهبری انقلاب کبیر اکتبرسوسیالیستی، جهان سرمایه داری وامپریالیستی را به وحشت مرگ انداخته ورهایی میلیونها کارگر ودهقان زحمتکش را به ارمغان آوردند. سندی انکار ناپذیردرافشای آدمخواران جنگ افروز ومتجاوز وداغ ننگی بر پیشانی مدافعین دروغین حقوق بشر.

 

 

پیروزیهای قطعی انقلاب اکتبر وحکومت جوان شوروی منظره بین المللی را دگرگون ساخت.امید امپریالیسم به پیروزی ضد انقلابیون داخلی بر آورده نشد.لشکرکشی چهارده دولت امپریالیستی وسرمایه داری علیه جمهوری جوان و بنیان کن شوروی بی نتیجه ماند.ارتشهای متجاوز خارجی درجنگ با نیروی انقلابی ارتش سرخ یکی پس از دیگری شکست میخوردند و این شکستها  آنها را به جنون وامیداشت. برای مبارزه با نخستین کشور سوسیالیستی نقشه های طولانی وتوسل به هر سلاح مرگباری لازم می آمد.دراین میان امپریالیست خون آشام انگلیس، سرکرده امپریالیستهای جهانی حتی از پاشاندن گازسمی برفراز کشور جوان شوراها برای به زانودرآوردن بلشویکها دریغ ننمود.بکاربردن سلاح شیمیایی علیه بلشویکها در 1919 نه تنها تا کنون محکوم نگردیده است حتا اقدامی" بشردوستانه" برای درهم شکستن انقلاب شوروی وبر انداختن حکومت جوان سوسیالیستی توحیه میگردید وهمچنان میگردد وتوسط ماشین شستشوی مغزی رسانه های امپریالیستی به خورد افکارعمومی داده میشود. بربریت وجنایت ضد بشری که تا به امروز ادامه داشته ودرویتنام ولائوس وعراق وافغانستان ویوگسلاوی وسوریه....به اجرا درآمده است.همه این جنایات ضد بشری باید با ترفند دمکراسی وحقوق بشر توجیه گردند تا نظام سرمایه داری و امپریالیستی با وجدانی آسوده به استثماروچپاول وغارت و نهر خونش ادامه دهد.

 

حال با این مقدمه کوتاه می پردازیم به کتابی که اخیرا توسط تاریخ شناس انگلیسی، "جیلس میلتون-Giles Milton " تحت عنوان "رولت روسی Russian  Roulette- " انتشار یافته و از اقدامات تجاوز کارانه امپریالیست انگلیس برای خفه کردن انقلاب روسیه پرده برمی دارد وبه شرح آن می پردازد .اقدامات جنایتکارانه ای که ازتجاوز مستقیم گرفته تا گسیل داشتن صدها جاسوس وعملیات خرابکارانه درخاک روسیه که سرانجام با شکست روبروگردید وبا مقاومت قهرمانانه بلشویکها درهم شکسته شد.

"جیلس میلتون" درمورد کتاب اخیرش ازعلاقه عمیق نخست وزیر بریتانیا وینستون چرچیل به تولید سلاح شیمیایی برای درهم کوبیدن دشمنان سخن می گوید. انگلیس درهمین دوره اززمان است که به تولید مخفیانه سلاح شیمیایی "ام-دوایس M Device - " می پردازد وچرچیل موافقت کامل خود را از بکاربردن این گاز سمی علیه بلشویکها اعلام داشت.نویسنده در همین مورد در مصاحبه خود با روزنامه بریتانیایی" تلگراف" می گوید:

 

"بیش از 50 هزار نارنجک آلوده به این گاز توسط هواپیما ههای جنگنده  بریتانیا برفراز پایگاههای ارتش سرخ، روستا ها ومناطق تحت کنترل بلشویکها درشمال روسیه پرتاب شد واین گاز درسایر نقاط  تحت اشغال امپراطوری بریتانیا نیز بکارگفته شد."

نویسنده درمصاحبه ای با همین روزنامه به افشای وینستون چرچیل که فرمان استفاده از سلاح شیمیایی علیه شورشیان شمال هندوستان را صادرنمود، می پردازد و به سندی اشاره میکند که چرچیل شخصا طبق ارسال نامه ای به دفتر ویژه قیمومت هند درلندن می نویسد:

" ما باید ازگاز علیه قبایل شورشی درشمال غربی هند استفاده  کرده و آنها را  نابود کنیم." چرچیل دراین نامه بیشرمانه می نویسد " که من حقیقتا دلیل این تردید درعدم بکاربردن گاز را نمی فهمم".

"جی لس میلتون"، درادامه مصاحبه اش با "تلگراف" می گوید:

"بریتانیائیها دراین مورد سکوت پیشه می کنند ومی خواهند با بیان اینکه تعداد قربانیان بسیار محدود بوده، سرش را هم بیآورند. اما واقعیت ازنگاه روسها چیز دیگری است. یکی از سربازان روسی خبر ازمرگ 50تن از رفقایش را میدهد. آمار دقیقی دردست نیست که چه تعدادی دراثر حمله شیمیایی جان باختند، لیکن واقعیت این است که هزاران نارنجک آلوده به گاز به سوی روستا های شوروی پرتاب شد. بکارگیری اینهمه سلاح شیمیایی جز استفراغ خونی وبیهوشی ومرگ وناله قابل تصورنیست. مدیر شرکت تولید گاز" ام- دوایس"، "کیت پرایسSir Keith Price - " براین نظر بود که " با تولید چنین سلاح شیمیایی علیه بلشویکها امکان سقوط دولت شوراها فراهم میشد".

روزنامه گاردین درهمین مورد می نویسد که در27 اوت 1919 شماری از روستا های روسیه مورد حمله گازی قرارگرفتند وسربازان درحال فرار دریک فضای مه آلود سبز رنگ گازی  وصحنه هایی از خون واستفراغ وبیهوشی مشاهده شده اند. حملات گازی در ماه سپتامبر هم ادامه داشت.  پس از آنکه گاز های سمی بطور محسوس فروکش میکردتد سربازان بریتانیائی و روسیه سفید با ماسک ضد گاز وارد صحنه میشدند و بقیه سربازان بلشویک را مورد حمله قرار میدادند. سربازانی که جان سالم بدر برده بودند گفته اند که پس از پرتاب کپسول گازی بر روی قربانیان ، خون استفراغ میکردند ودچار بیهوشی میشدند.

 

در اواسط سپتامبر 1919 که  شکست امپریالیست انگلیس درجنگ قطعی شده بود تصمیم به خروج از روسیه میگیرد وازآنجا که برگرداندن تعداد زیادی از کپسول های باقی مانده را خطرناک ارزیابی نمود ، تصمیم میگیرد آنها را بدریا بریزد. این جنایتکاران ده ها هزار کپسول گاز را در دریای سفید خالی میکنند که هنوز در عمق 240 فوتی باقی مانده اند.

 

حمله وحشیانه با سلاح شیمیایی علیه بلشویکها توسط امپریالیست کهنه کار انگلیس که یکی از چهارده کشور متجاوز به کشورجوان شوراها بود سرانجام با شکست روبروگردید. امپریالیست جنایتکار انگلیس موفق نگشت حتا با توسل به سلاح ضد بشری شیمیایی بر اراده پولادین بلشویکها که از پرولتاریا وزحمتکشان و تمام خلقهای شوروی الهام می گرفتند ،چیره گردد. این خود یک بار دیگر این حقیقت را به اثبات می رساند که وقتی خلقی به پا می خیزد و دارای رهبری انقلابی و آنهم از نوع کمونیستی است، رهبری که با میلیونها مردم، مردمی که میل به آزادی ورهایی از قید سرمایه داری وامپریالیسم ونظام کهن دارد، آن خلق شکست ناپذیر است وبا هیچ سلاح وترفندی نمی توان آنرا بزانو در آورد.

 

 

این سند یک باردیگر نشان میدهد که امپریالیستها دراستفاده ازسلاح مرگبار شیمیایی برای رسیدن به اهداف جنایتکارانه وتجاوزکارانه شان ید طولانی دارند وحقوق بشر خواهی و صلحدوستی شان دروغی بیش نیست. صلح و آزادی واقعی فقط با دفن ونابودی سیستم سرمایه داری وامپریالیستی واستقرار سوسیالیسم ممکن است وجز این نیز نمی باشد.

 بدا به حال "چپ های نوینی" که ازامام زاده ابرقدرتهای غارتگر وجنگ افروز امپریالیستی انتظارمعجزه دارند .

 

 

*برای دریافت اطلاعات بیشتر درمورد فرمان چرچیل در بکاربردن سلاح شیمیایی در 1919 به لینک زیر مراجعه فرمائید.


 

https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjUPTwLR6y8BraAE_lFU4QP5E1EiyHzKarU8t4PKPKkTwqX1Ofrmqwh8zW2ZBbQj6zrNqqrR2groKsySmIlMmYEwHNaV_sChQAbJpji3_XPaor0QbLpzaO5_ZHLVcrN_0ixVaBt5ylYxNXF/s320/aa+soldier+with+device.JPG

British soldier with M Device

 

****

 

پیروزیهای قطعی انقلاب اکتبر وحکومت جوان شوروی منظره بین المللی را دگرگون ساخت.امید امپریالیسم به پیروزی ضد انقلابیون داخلی بر آورده نشد.لشکرکشی چهارده دولت امپریالیستی وسرمایه داری علیه جمهوری جوان و بنیان کن شوروی بی نتیجه ماند.ارتشهای متجاوز خارجی درجنگ با نیروی انقلابی ارتش سرخ یکی پس از دیگری شکست میخوردند و این شکستها  آنها را به جنون وامیداشت. برای مبارزه با نخستین کشور سوسیالیستی نقشه های طولانی وتوسل به هر سلاح مرگباری لازم می آمد.دراین میان امپریالیست خون آشام انگلیس، سرکرده امپریالیستهای جهانی حتی از پاشاندن گازسمی برفراز کشور جوان شوراها برای به زانودرآوردن بلشویکها دریغ ننمود.بکاربردن سلاح شیمیایی علیه بلشویکها در 1919 نه تنها تا کنون محکوم نگردیده است حتا اقدامی" بشردوستانه" برای درهم شکستن انقلاب شوروی وبر انداختن حکومت جوان سوسیالیستی توحیه میگردید وهمچنان میگردد وتوسط ماشین شستشوی مغزی رسانه های امپریالیستی به خورد افکارعمومی داده میشود. بربریت وجنایت ضد بشری که تا به امروز ادامه داشته ودرویتنام ولائوس وعراق وافغانستان ویوگسلاوی وسوریه....به اجرا درآمده است.همه این جنایات ضد بشری باید با ترفند دمکراسی وحقوق بشر توجیه گردند تا نظام سرمایه داری و امپریالیستی با وجدانی آسوده به استثماروچپاول وغارت و نهر خونش ادامه دهد.

سخنان دشمنان ودوستان استالين درمورداستالین

به مناسبت 136 شمین سالگرد تولد او

 



 

شخصيت استالين از نظر چرچيل:

 

چرچيل پس از جنگ جهانی دوم، پس از آنکه دوره همکاریش با اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی به پایان رسيد نخستين زمامدار دنيای سرمایه داری بود که لجام گسيخته به اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی حمله ور شد و با نطقش درآمریکا و با استفاده از فرهنگ گوبلز نازی که شوروی را “پرده آهنين“ خوانده بود فصل جدیدی را در مبارزه ضد کمونيستی آغاز کرد. این“جنگ سوم“ بنام جنگ سرد مشهور شد که سر انجام با بروز رویزیونيسم درحزب کمونيست اتحاد شوروی و اتهام به رفيق استالين و اخراج بلشویکها به نفع امپریاليستها در این مرحله به پایان رسيد.

 

چرچيل این دشمن سوگند خورده کمونيسم در وصف رفيق استالين در سال١٩۵٩ به مناسبت هشتادمين سالگرد تولدش سخنان زیر را در خاطراتش بهرشته تحریر در آورد. روشن بود که در ١٩۵٩ مدت هفت سال ازدرگذشت استالين می گذشت و چرچيل نيز نيازی نداشت به “کيش شخصيت استالين“ دامنزند. وی نه بادمجان دور قاب چين بود و نه شيفته سوسياليسم. آنچه وی راواداشت تا به شخصيت والای استالين احترام بگذارد تقيد وی به واقعيت انکار ناپذیر بود. احترام به استالين احترامی مصنوعی و تبليغاتی نبود، وی به علتنبوغ و سياست صحيح و پرولتریش مورد احترام طبقه کارگر و مردم جهان بود.

 

سخن بر سر شخصيت برجسته و والای استالين بود. وی یک رهبر استثنائیبشری در یک دوران استثنائی تاریخ بود. این حقيقت را حتی دشمنان استالين ودشمنان سوسياليسم نيز درک کرده بودند. این است که نمی شود چرچيل را متهم کرد که به “کيش شخصيت استالين“ دامن می زند و یا از روی ترس و وحشت بهاستالين احترام می گذارد. خوب است از قلم چرچيل سخن بگوئيم.:

 

 “برای روسيه سعادتی بزرگ بود که در سالهای سخت ترین آزمونها،فرماندهی خردمند و تزلزل ناپذیر، یوسف ویساریونویچ استالين روسيه رارهبری می کرد. وی شخصيتی برجسته، مورد تحسين زمان، بيرحم چه در حين کار و چه هنگام گفتگو بود، شخصيتی که حتی مرا که در مجلس انگليس تربيت شده ام یارای مقابله در برابرش نبود. این نيرو در استالين چنان عظيم بود که وی همچون شخصيتی بيهمتا در ميان رهبران همه زمانها و همه خلقها بنظر میرسيد. تاثير و نفوذ وی بر مردم فوق العاده بود. در روزهای برگزاری کنفرانس یالتا هنگامی که او به سالن کنفرانس وارد می شد همگان گوئی همچون یک تيماز جا بر ميخاستيم و شگفت آنکه بحالت خبردار می ایستادیم. استالين دارای خردمندی ژرف، منطقی هوشمندانه، فارغ از هرگونه هراس بود. او استادی بيهمتا در یافتن راه برون رفت از چاره ناپذیرترین اوضاع بود... او انسانی بود که دشمن خویش را بدست دشمنان خویش نابود می کرد و ما را که آشکارامپریاليست می ناميد وادار می نمود که با امپریاليست ها بجنگيم.او روسيه را با خيش تحویل گرفت و آنرا با اسلحه برجای گذاشت. هر چههم که در باره استالين بگویند، تاریخ و مردم چنين اشخاصی را از یاد نخواهند

برد“.

 

شخصيت استالين از نظر روزولت رئيس جمهور آمریکا:

این مرد می تواند عمل کند. وی همواره هدف روشنی را در برابر دیده دارد. همکاری با وی لذتبخش است. دردسر وجود ندارند. وی پرسشی را که مایل است در باره بحث کند طرح می کند و بهيچوجه از آن دیگر منحرف نمی

شود.

 

شخصيت استالين از نظر ج.ا. دیویس:

“استالين مردی است که پاکيزه زندگی می کند.، فروتن است پرهيزکاراست هدفمند است، مردی با اندیشه ای یکسویه که آرزو و علاقه اش نسبت به کمونيسم و ارتقاء پرولتاریا معطوف است. وی دارای خوش مشربی زیرکانه است و روح بزرگی دارد. زیرک است، هشياری موثری دارد و قبل از هرچيزبنظر من داناست. چنانچه تو شخصيتی را ترسيم کنی که در تمام زمينه ها کاملاعکس هر آنچه است که کوردلترین مخالفين استالين به تصور می آورند آنگاه توتجسمی از این مرد دارا خواهی بود“. (سفير ایالات متحده آمریکا در مسکو در.( سال ١٩۴٣)

 

شخصيت استالين از نظر آلکساندر زینویف ١٩٩٣:

 

از سن هفده سالگی یک ضد استالينی معتقد بودم. سوء قصد به استالين سراپای وجودم را در بر گرفته بود. ما چگونگی امکانات “فنی“ یک سوء قصد را بررسی کردیم. ما تدارک عملی آن را آغاز کردیم. اگر مرا در سال ١٩٣٩ به

مرگ محکوم می کردند تصميم درستی می بود. من برنامه چيدم استالين را بکشم و این یک جنایت محسوب می شد. مگر نه؟ زمانيکه استالين هنوز زنده بود من این مسایل را طور دیگری می دیدم ولی اکنون که می توانم بر تمام قرن نظرافکنم می گویم: “استالين بزرگترین شخصيت این قرن بود، بزرگترین نابغه سياسی. یک اتخاذ موضع علمی در مقابل کسی حتما نباید منطبق بر نظر شخصی(Alexander Sinowjew, Les confessions d’un homme en trop, Olivier Orban Verlag, . باشد ،1990, s. 104, 120. Interview Humo, 25. Februar 1993, s. 48-49

 

الکساندر زینویف یک نویسنده دگر اندیش ضد کمونيست و ضد استالين در روسيه شوروی بود و بعنوان تبعيدی ضد

کمونيست در مونيخ آلمان زندگی می کرد. مطبوعات غرب بسيار از وی بخاطر اتهامات و افتراآتی که وی نصيب رفيق استالين می کرد تجليل می کردند. دولت روسيه شوروی تابعيت وی را باطل کرد. وی اخيرا پس از سالها زندگی در“دنيای آزاد“ در کتاب خویش بنام “جامعه شناسی یک جهان سرنگون شده“ نظریات جدیدی ابراز داشته که به مزاق

غرب خوشآیند نيست و ما نمونه آنرا برای خوانندگان خویش نقل کردیم).

 

شخصيت استالين از نظر سيمون سباگ مونت فيورو:

در سال ١٩۶۵ بدنيا آمده و در دانشگاه کمبریج درس Simon Sebag Montefiore تاریخ خوانده است. وی از یک خانواده بانکدار می آید که نياکانش از شرکای بانکدار مشهور یهودی است. وی کتابی سراپا نفرت و دروغ othschild روتشيلد در مورد شخصيت استالين به نگارش در آورده است که بهترین گویای کينهطبقاتی دشمنان پرولتاریا به وی است. طبيعتا چنين نویسنده ای با این سابقه روشن طبقاتی قادر نيست در مورد رفيق استالين به داوری درستی بنشيند و  نقش وی را در خدمت به طبقه کارگر صميمانه بررسی کند. ولی همين تجليل کوتاه خلاصه ای از آنرا Günter Holl وی از استالين که مترجم کتاب آقای گونتر هول نقل کرده است مشتی از خروار است تا دروغهای خائنينی نظير لئون تروتسکی روشن شود. دشمنان استالين هر کدام استدلالات دشمن دیگر را نفی می کنند. همين اثرهای انگشت به جای مانده در یکی از بزرگترین جنایت تاریخ بر ضد رهبران پرولتاریا و صحنه سازیهای جهانی سازمانهای جاسوسی امپریاليستها و رویزیونيستها که صورت گرفته است شواهدی است که در پرتوافکنی بر این همه اتهامات خدمت می کند. تاریخدان انگليسی “سيمون سباگ مونت فيورو“ در مورد دوران استالين به تحقيق پرداخته و نشان می دهد که استالين آنطور که ترتسکی این “متکبر بی چهره انقلاب“ که “خودش خودش را نابغه می دانست“ مدعی است بروکرات معتاد نبوده است برعکس دارای استعداد فوق العاده سازماندهی، روحيه تحليلگرانه ذاتی، و قدرت حافظه عجيب بوده است. وی همه چيز را تا خردترین جریان برنامه ریزی می کرد و سپس بعد از تعمق فراوان تصميم می گرفت. نویسنده می نویسد استالين با استعدادتر از آن بود که سعی می کنند تا کنون به مغز ما فرو کنند. نویسنده در مصاحبه اش با “نشریه ولت “ می گوید: “تصویری که ما از استالين داریم تصویری است که تروتسکی نقاشی کرده است، تصویر یک آدم بيرحم، یک دهاتی، یک آدم بی سواد که برای آن خوب است که بروکراسی راه بياندازد. ليکن واقعا استالين یک شخصيت پيچيده است. بمنزله سياستمدار استعداد استثنائی دارد. وی مردی خودآموخته بود،

بی وقفه مطالعه می کرد و بسيار می دانست“.

 

از کتاب ایزاک دویچر(استالين یک بيوگرافی سياسی) به نقل

از خاطرات کلارا زتکين:

“اعتبار استالين به عنوان یک مدیر بزرگ بعد از هر یک از ماموریتهای بازرسی متعددش، افزایش می یافت. هنگاميکه پس از انتصاب وی به سمت کميسر بازرسی کارگری و دهقانی، یکی از اعضای شناخته شده حزب از سپرده

شدن مسئوليت چندین مقام مهم به یک نفر انتقاد کرد، لنين پاسخ داد: “ما به کسی نياز داریم که نمایندگان همه خلق ها بتوانند با وی تماس بگيرند... کجا چنين آدمی پيدا می کنيد؟ فکر نمی کنم پره اوبراژنسکی از کسی غير از استالين نام ببرد. در مورد بازرسی کارگری و دهقانی هم همين طور است. کار این کميساریا فوق العاده زیاد است و برای اینکه با موفقيت انجام شود، باید مرد مقتدری در راس آن باشد“.

 

تاج الملوک مادر محمد رضا شاه در دیدار با استالين:

“استالين در موقع صرف عصرانه به ما گفت که اسم اصلی او “یوسف یوسف زاده“ و از اهالی گرجستان و اصلا ایرانی است. محمد رضا از این حرف استالين به وجد آمد و اظهار خوشحالی کرد کهاستالين اصالتا ایرانی می باشد“.

...

او همچنين به محمد رضا شاه گفت که یک فرزند هم سن و سال او دارد که تحتاسارت آلمانی ها است. ما خيلی تعجب کردیم که فرزند استالين که متوجه تعجب ما شده بود گفت همه فرزندان شوروی بهمثابه فرزندان او هستند و یک رهبر

نمی تواند وقتی فرزندان دیگر هموطنانش در جنگ کشته می شوند فرزند خود را در جای امن پنهان کند و به جبهه نفرستد“. “ما همگی تحت تاثير شخصيت جالب و استثنائی استالين قرار گرفته بودیم و باید بگویم که من هنوز تحت تاثير شخصيت آن مرد بزرگ هستم و تا امروز او را فراموش نکرده ام“. “در مورد استالين این نکته را هم بگویم بر عکس آنچه ما شنيده بودیم آدم خشن و مستبدی هست، بسيار مهربان و خنده رو و بذله گو بود“.

“استالين در این ملاقات چند هدیه هم به ما داد. او درست حالت یک پدر(بلکه یک پدر بزرگ) مهربان و دوست داشتنی را داشت. استالين چند نصيحت تند و صریح به محمد رضا شاه کرد و به او گفت فئوداليسم یک سيستم قرون وسطائی

است و شاه جوان ایران اگر می خواهد موفق شود باید کشاورزان را از دست استثمارگران نجات دهد و زمين ها را به آنها بدهد“.

 

حال به سخنان دوستان انقلاب گوش فرا دهيم:

 

شخصيت استالين از نظر برتولت برشت:

 

“ستمکشان پنج قاره زمين ، آنهائيکه خود را رهانيده اند، و تمام کسانيکه برای صلح جهانی پيکار می کنند باید قلبشان از تپيدن ایستاده باشد لحظه ایکه خبر درگدشت استالين را شنيدند. وی مظهر مجسم آرزوهایشان بود. ليکن اسلحه

مادی و معنوی که وی خلق کرد حضور دارند و این آن آموزشی است که مبتنی بر آن باید این اسلحه را بازآفرید“.

 

چارلی چاپلين در خاطرات خود از رهبری استالين یاد ميکند:

 

و اکنون در باره این جنگ- “من اینجا بخاطر کمک به جنگ روسيه ایستاده ام“. کمی صبر کردم و تکرار نمودم: “کمک به جنگ در روسيه. پول کمک می کند، اما روسها به چيزی بيش از پول نياز دارند. من شنيده ام دوميليون

سربازان متفقين در شمال ایرلند وقت تلف می کنند، در حاليکه روسها دویست لشگر نازی را در مقابل خود دارند“. سکوت هيجان انگيزی حاکم است. سپس با تاکيد زیادی گفتم “روسها متفق ما هستند“، “وآنها فقط برای شيوه زندگی خویش نمی رزمند، آنها برای شيوه زندگی ما نيز پيکار می کنند و تا آنجائيکه من آمریکائی ها را می شناسم، می دانم که آنها ترجيح می دهند برای خودشان بجنگند. استالين می طلبد، روزولت فرا می خواند و حال بگذار همه ما فرابخوانيم و جبهه دوم را اکنون بگشائيم“.

 

 دکترغلامحسین فروتن: 

 

 به نقل از کتاب “حزب توده در صحنه ایران“ نگارش دکتر غلامحسين فروتن عضو کميته مرکزی حزب توده ایران و عضوهيات مرکزی “سازمان مارکسيستی- لنينيستی توفان“:

 

“پنجم مارس استالين چشم ازجهان فروبست. برای انجام تشریفات کميسيونی به ریاست خروشچف تشکيل گردید. جنازه استالين را در “سالن ستونها“ گذاشتند تا مردم بتوانند با او وداع کنند. مردم مسکو ضمن وداع با استالين به تلخی می گریستند. در خيابانها کمتر کسی را دیدم که اشک ازچشمانش فرو نمی ریخت. قلب استالين. قلب رهبری که سراسر زندگی خود را در کنار پرولتاریا و خلقهای شوروی در هدایت ساختمان نظامی نوین، فارغ از هر گونه ستم و استثمار بسر آورده بود. رهبری که از یک کشور عقب مانده،فئودالی، یک کشور سوسياليستی نيرومند، پيشرفته ساخته بود. رهبری که جنگ عليه اشغالگران فاشيست را سازمان داده و با پيروزی به پایان برده و پس ازجنگ بسرعت بازسازی ویرانی های جنگ را به پيش رانده بود. رهبری که از١٩۴٩ همه ساله قيمتهای اجناس مورد نياز را کاهش می داد. آری قلب چنين رهبری از طپش افتاد. آیا شگفت انگيز است اگر مردم شوروی در مرگ چنين رهبر محبوب و بزرگواری اشک بریزند؟ آیا خلاف انتظار است اگر پرولتاریا و توده های زحمتکش جهان به سوک بنشينند؟ موزه “هدایای استالين“، هدایائی که پرولتاریا و دوستداران استالين از سراسر جهان بمناسبت هفتتاد سالگی اش برایاو فرستاده بودند و ما از آن دیدن کردیم نشان می داد که توده های مردم چقدر استالين را گرامی می داشتند. به جرات می توان گفت که هيچ رهبری در جهان به اندازه استالين محبوبيت نداشت. هدیه حزب توده ایران نيز مرکب از جعبه خاتم و لوح تبریکی که به خط من است- از بخت بد در آن لحظه خوش خط تر از من کس دیگری در رهبری نبود- در گوشه ای از موزه خود نمائی می کرد. جالب اینکه از فرانسه کارگری یک پيپ و فرد دیگری- اگر اشتباه نميکنم – تکه ای از پيراهن خونين یکی ازکموناردها را فرستاده بودند“.

 

****

 

 

برای من تصور آن دشوار است، که یک انسان بیکار وقتیکه گرسنه است و کار شایسته برای خود پیدا نمی کند، چگونه می تواند از «آزادیهای شخصی» بهرمند باشد.
 آزادیهای واقعی فقط در آنجا که استثمار لغو گردیده، در جایی که فرد بر فرد ستم نمی کند، در جایی که... بیکاری و فقر وجود ندارد، در جایی که انسان نگران از دست دادن کار، مسکن و نان خود در فردای روزگار نیست، می تواند وجود داشته باشد. وجود آزادیهای شخصی واقعی، نه کاغذی و هر نوع دیگر، فقط در چنین جامعه ایی امکان پذیراست .
ی. استالین

آریل شارون، قاتل هزاران کودک فلسطینی به گورسپرده شد
جنایتکار فاشیستی که نامش درتاریخ همواره به زشتی یادخواهد شد
Photo: ‎قاتلین خلق فلسطیـــــن مـــــــرگ آرامی را نـــــــــدارنـــــــد- توفان سرخ- آرش نیکجو - قاتل کودکان فلسطینی مرد و عذاب 8 ساله کوما میان مرگ و زندگی بهترین مجازات برای آن پست فطرت قاتل بود. از مرگ او خلق های عرب، فلسطین، خلق های آسیای میانه، و خلق ایران خشنود و پست فطرتان سلطنت و حزب " کمونیست " کارگزی عزادار می باشند. نابود باد صهیونیسم، زنده باد خلق فلسطین‎


آریل شارون، یکی از جنایتکارترین رهبران رژیم صهیونیستی اسرائیل درگذشت.این عنصر فاشیست و نژاد پرست ومتحاوز ، کسی است که در یکی از گفت‌وگوهایش با ژنرال اوزی مرحام، در سال 1965 گفت: من درباره آنچه از آن به عنوان "اصول بین‌المللی" یاد می‌شود، هیچ چیز نمی‌دانم و متعهد می‌شوم هر کودک فلسطینی را که در منطقه متولد شود، بسوزانم. زنان فلسطینی و کودکان آن‌ها، بسیار خطرناک‌تر از مردان فلسطینی هستند؛ چرا که وجود هر کودک فلسطینی یعنی ادامه بیش‌تر نسل فلسطینی‌ها".

همزمان با انتشار خبر مرگ شارون پایگاه خبری المردة لبنان، گزارشی را در خصوص تاریخچه زندگی آریل شارون و اقدامات جنایتکارانه وی علیه ملت فلسطین، تهیه کرده است که در زیر مختصری از آن را می خوانید:

بیوگرافی شارون

" آریل ساموئل مردخای شرایبر، معروف به آریل شارون، در تاریخ 27 فوریه 1928، در روستای میلان فلسطین به دنیا آمد؛ روستایی که بعدها شهرک کفار ملال نامیده شد. وی فرزند یک خانواده لهستانی بود که پس از مهاجرت به قفقاز به کشاورزی مشغول شده و درنهایت از ترس نازی‌ها به فلسطین نقل مکان کرد.

شارون در دانشگاه عبری قدس، درس تاریخ و خاورشناسی، را فرا گرفت و تحصیلات دانشگاهی‌اش را در دانشکده حقوق شهر قدس ادامه داد. وی بعدها توسط پدرش به دانشکده کشاورزی فرستاده شد، اما به دلیل بی‌علاقگی به رشته کشاورزی تحصیل در این رشته را رها کرد.

شارون

شارون از همان کودکی به جنایتکاری مشهور بود، به نحوی که گفته می‌شود در کودکی همواره چوبی را برای کتک زدن کودکان و مجبور کردن آنها به انجام خواسته‌هایش به همراه داشت.

شارون بعدها به گروه "هاگانا" پیوست و در جنگ 1948 فرماندهی یک گروهان پیاده نظام را بر عهده گرفت که جنایت‌های زیادی علیه فلسطینیان انجام داد. وی در یک حادثه آتش سوزی به شدت زخمی شد و اگر توسط یکی از سربازان به مکانی امن منتقل نمی‌شد به احتمال زیاد در این حادثه کشته شده بود.
شارون تا قبل از سال 1948 شناخته شده نبود. وی در این سال به عنوان یکی از افسران یگان‌های ویژه تحت نظارت سازمان اطلاعات نظامی به اقدامات انتقام جویانه علیه اردوگاه‌های فلسطینی و روستاهای مرزی فلسطین مشغول بود.
وی در سال 1952 یگان ویژه‌ای را تحت عنوان "یگان 101" تاسیس و اعضای این یگان را از میان جنایتکاران و زندانیان سابقه‌دار محکوم به مرگ و همچنین قاتلان و دزدها انتخاب کرد. شارون اعضای این گروه را تحت آموزش‌های سخت نظامی از جمله آموزش‌ طی مسیرهای طولانی و عملیات ویران سازی و تخریب مکان‌های مختلف قرار داد.

شارون

در خاطرات یکی از افسران موساد آمده است: شارون از اعضای یگان 101 می‌خواست اقداماتی را انجام دهند که عرق شرم را بر پیشانی می‌نشاند، به نحوی که این افراد سابقه دار نیز از انجام چنین اقداماتی ناتوان بودند.
بنا به نوشته این افسر عضو موساد، شارون از ربودن فلسطینی‌ها لذت می‌برد.
وی در ادامه خاطراتش تاکید کرده که شارون ترجیح می‌داد روز تولدش را با روشن کردن شمع به خاطر کشتن 20 کودک جشن بگیرد. وی زمانی که در مسیرش یک زن فلسطینی را همراه با کودک شیرخواره‌اش دیده بود، با چاقو به آنها حمله کرده و سر این زن فلسطینی را از تنش جدا کرد. شارون سپس دستور داد تا کودک شیرخواره را در حالی که فریاد می‌کشید در آتش بسوزانند.
افسر مذکور تاکید کرد که کودک در آتش سوزانده شده، جزو آن 20 کودکی که قتل عام شدند، نبود.
این مسئول عضو موساد همچنین در خاطراتش نوشت: شارون علاوه بر قتل‌عام این کودکان، پنج تن از رهبران مردمی فلسطینی را در منطقه الجلیل ربوده و پس از شکنجه آنها دستور داد تا مشابه کودک شیرخواره، در آتش سوزانده شوند.

شارون

نویسنده این خاطرات تاکید می‌کند که شارون در عرض یک ساعت و نیم 15 کودک فلسطینی را قتل عام کرد.
شارون در راس یگان 101 به عنوان اولین عملیات نظامی خود به روستای فلسطینی القبیه در شمال قدس و منطقه مرزی تحت سلطه اردن حمله کرد. وی همراه نیروهایش این روستا را محاصره کرده و هدف حملات توپخانه‌ای قرار داد، به نحوی که تمامی این روستا با خاک یکسان شد. سپس نیروهای یگان 101 شبانه به اهالی این روستا حمله کرده و مردم بیگناه را قتل عام کردند.
همزمان با عملیات کشتار غیرنظامیان بی‌دفاع با گلوله نیروهای یگان 101، گروهی دیگر از نیروهای این یگان، که اسرائیلی‌ها از آن ها به عنوان "شیاطین" یاد می کردند، شماری از منازل فلسطینی‌ها را بمب گذاری و منهدم کردند.

بنا به گزارش فرمانده ناظران سازمان ملل پس از دیدارش از روستای القبیة، جای گلوله‌های روی بدن قربانیان این حمله در خانه‌هایشان، نشان از آن داشت که به آنها حتی فرصت داده نشده بود به بیرون از خانه‌ها بگریزند و در این حملات از سلاح‌هایی کمری و مسلسل و بمب‌های دستی و مواد منفجره استفاده شده بود.


پس از انتشار خبر این جنایت غیرانسانی در جهان، اسرائیل به این بهانه متوسل شد که حمله به روستای القبیة به خاطر انتقام گرفتن از قتل یک زن یهودی به همراه کودکش بود. بعدها نیز مقامات اسرائیلی مدعی شدند عاملان حمله به روستای القبیة جزو شهرک نشینان صهیونیستی بودند نه نظامیان اسرائیلی، اما شورای امنیت این جنایت صهیونیستی را به شدت محکوم کرده و آن را اقدامی از پیش طراحی شده توصیف کرد. مساله‌ای که بعدها برخی رهبران صهیونیستی در اظهاراتشان به آن اقرار کردند.

در کشتار وحشیانه روستای القبیه، 69 تن از جمله ده‌ها زن و کودک و پیر کشته و 41 خانه و مسجد به طور کلی نابود شد.
کشتار صبرا و شتیلا یکی دیگر از جنایتکارانه‌ترین اقدامات شارون در طول زندگی‌اش به شمار می‌رود. اقدامی شنیع که شارون آن را طراحی و با صدور دستوری، زمینه اجرای آن به دست جنایتکاران لبنانی را فراهم کرد. این کشتار بی‌رحمانه در جریان جنگ 1982 لبنان، زمانی که شارون وزیر جنگ اسرائیل بود، رخ داد و هزاران غیرنظامی فلسطینی در اردوگاه‌های پناهندگان صبرا و شتیلا توسط شبه نظامیان مسیحی مارونی موسوم به "فالانژهای" لبنان کشته شدند که چراغ سبز عملیات خود را از شارون گرفته بودند.

شعار شارون در تمامی جنایت‌هایش "احساس و عاطفه ممنوع" بود.
گفته می‌شود در کشتار وحشیانه صبرا و شتیلا 1500 تن و بنا به گفته برخی منابع دیگر 3500 زن و مرد و کودک قتل عام شده و سرشان از تن جدا شد. .......


.........................


شماری از اقدامات ضد بشری شارون در طول زندگی جنایتکارانه‌اش به قرار زیر است:
1- کشتار اهالی القتیبه در سال 1953
2- کشتار و شکنجه اسیران مصری در سال 1967
3- حمله به بیروت و جنایات علیه ساکنان این شهر
4- کشتار صبرا و شتیلا

5- توهین به احساسات مسلمانان در مسجد مبارک الاقصی در سال 2000
6- کشتار جنین در سال 2000
7- عملیات "دیوار بازدارنده"


این‌ها تنها بخشی از عملیات‌های جنایتکارانه‌و ضد بشری است که شارون در آنها دست داشته یا مستقیما دستور آنها را صادر کرده است. شارون صهیونیست به گور سپرده شد ونامش همواره در تاریخ به زشتی یاد خواهد شد.
زنده باد همبستگی با ملت فلسطین!
نابود باد رژیم متجاوز و صهیونیستی اسرائیل!

 

 

غزه درآستانه فاجعه ،صهیونیستها درحال عزاداری مرگ یک قصاب

 
Photo: ‎غزه درآستانه فاجعه ،صهیونیستها درحال عزاداری مرگ یک قصاب 

غزه بدلیل محاصره زمینی وهوایی و آبی درآستانه فاجعه است.به دلیل قطعی برق، شهرداری‌ها در غزه توان جمع‌آوری زباله‌ها را ندارند. جان یک میلیون و هفتصد هزار نفر از مردم غزه دراثرکمبود آب وبرق ودارووویرانی فاضلاب توسط بمباران  صهیونیستها درخطر است. بسته شدن مرز رفح از سوی دولت کودتای مصر نیزباعث شده تا بیماران فلسطینی ساکن غزه نتوانند برای درمان به آن کشور سفر کنند.ضد بشرانی که برای شارون این قاتل هزاران زن وکودک فلسطینی به سوگ نشسته اند وهمه حامیان نظام آپارتاید فاشیستی اسرائیلی این مدافعان دروغین حقوق بشرمسئول فاجعه غزه و سرزمین اشغالی فلسطین هستند وجایشان دردادگاه نورنبرگ برای محاکمه بخاطرقتل عام یک ملت است.آنها که به هردلیل نسبت به چنین جنایات ضدبشری بی اعتنا هستند وبه ما چه گورپدرشان میگویند آنهایی هستند که نشاید نامشان نهند آدمی!‎

 


غزه بدلیل محاصره زمینی وهوایی و آبی درآستانه فاجعه است.به دلیل قطعی برق، شهرداری‌ها در غزه توان جمع‌آوری زباله‌ها را ندارند. جان یک میلیون و هفتصد هزار نفر از مردم غزه دراثرکمبود آب... وبرق ودارووویرانی فاضلاب توسط بمباران صهیونیستها درخطر است. بسته شدن مرز رفح از سوی دولت کودتای مصر نیزباعث شده تا بیماران فلسطینی ساکن غزه نتوانند برای درمان به آن کشور سفر کنند.ضد بشرانی که برای شارون این قاتل هزاران زن وکودک فلسطینی به سوگ نشسته اند وهمه حامیان نظام آپارتاید فاشیستی اسرائیلی این مدافعان دروغین حقوق بشرمسئول فاجعه غزه و سرزمین اشغالی فلسطین هستند وجایشان دردادگاه نورنبرگ برای محاکمه بخاطرقتل عام یک ملت است.آنها که به هردلیل نسبت به چنین جنایات ضدبشری بی اعتنا هستند وبه ما چه گورپدرشان میگویند آنهایی هستند که نشاید نامشان نهند آدمی!
 
 
 
 

 

****