۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

حذف یارانۀ کالاهای مورد نیاز مردم

و افزایش یارانه به سرمایه داران



با اجرای قانون هدفمند کردن یارانهﻫﺎ که با تعویق هفت ماهه قرار است از اواخر مهر ماه سال جاری به اجرا درآید، قیمت نفت و گاز، بنزین و گازوئیل، برق و آب، گندم و برنج، روغن، شیر و شکر، دارو و بذر، کود و نهال، خدمات پستی و هواپیمائی وخدمات ریلی (مسافری) بر اساس قیمتﻫﺎﻯصادراتی، یا تمام شده و یا جهانی، محاسبه و از مصرف کننده دریافت می شود.

بر اساس مصوبۀ مجلس.(به منظور جلوگیری از تنشﻫﺎﻯ اجتماعی)، 50 درصد از درآمد حاصله از حذف یارانهﻫﺎ، که بین 20 هزار میلیارد تومان (طبق محاسبات دولت) تا 40 هزار میلیارد تومان (طبق محاسبات مجلس) می باشد، مستقیم و غیر مستقیم ، فقط به مدت پنج سال، به مردم اختصاص می یابد و از مبلغ باقی مانده 30 درصد به نهادهای تولیدی و صنعتی و 20 درصد صرف هزینهﻫﺎﻯ دولتی شود.

چنانچه در مصوبۀ فوق به وضوح مشخص است هدفمندانه 50 درصد از درآمد حاصله از حذف سوبسیدها از جیب مصرف کننده خارج و به جیب سرمایه داران واریز می شود. سرمایهﺪارانی که هم در گذشته و هم در حال حاضر از یارانهﻫﺎﻯ مستقیم و غیر مستقیم و یارانهﻫﺎﻯ گمرکی و مالیاتی و تولیدی و خصوصی سازیﻫﺎ بهره مند شدهﺍند.

بر اساس قانون برنامۀ سوم و چهارم 50 درصد از درآمد حساب ذخیرۀ ارزی به صورت تسهیلات در اختیار بخش خصوصی قرار گرفت و طی سالﻫﺎﻯ 84 تا 87 مبلغ 19.3 میلیارد دلار با مجوز دولت به بخش خصوصی پرداخت شد . طبق مادۀ 138 قانون معافیت مالیاتی، سرمایهﺪاران بخش صنعتی و تولیدی، از تاریخ شروع بهره برداری یا استخراج، به میزان 80 درصد، به مدت چهار سال از پرداخت مالیات معاف می باشند و بخشی از سود شرکتﻫﺎﻯ خصوصی که برای بازسازی، توسعه و نوسازی و یا تکمیل واحدهای صنعتی و معدنی مصرف می شود از 50 درصد مالیات متعلقه معاف خواهد بود. تبصرۀ 3 مادۀ 132 همان قانون در آمد حاصله از کلیۀ فعالیتﻫﺎﻯ کشاورزی، دامپروری، دامداری، پرورش ماهی و زنبور عسل و پرورش طیور، صیادی و ماهیگیری و نوغانداری، احیاء مراتع و جنگلﻫﺎ، باغات و اشجار و نخلﻫﺎ بدون محدودیت زمانی از پرداخت مالیات معاف می باشند. در متمم بودجۀ سال 88 جوایز صادراتی برای تجار به میزان 240 میلیارد تومان اعتبار پیش بینی شده بود.

هدف طرح حذف یارانهﻫﺎ و رها سازی قیمتﻫﺎ تأمین سود هر چه بیشتر کلان سرمایهﺪاران است.

سرمایهﺪاران به کمک دستگاه دولتی حامی خود می خواهند هم از کمکﻫﺎ و یارانهﻫﺎﻯ بی دریغ دولتی برخوردار باشند (هم چنان که در 22 سالۀ گذشته از کمکﻫﺎﻯ صدها میلیارد دلاری برخوردار شدند) و هم کالاهای خود را با قیمت حداکثر و به قول خودشان جهانی بفروشند و در واقع هم از توبره بخورند و هم از آخور؛ و این در شرایطی است که نیروی کار کارگران را نه تنها نمی خواهند با قیمت جهانی خریداری کنند بلکه حتی دستمزدهای یک پنجم دستمزدهای جهانی آنها را با تأخیر چند ماهه و حتی چند ساله پرداخت کنند. آنها کارگرانی بی تشکل، مطیع و خاموش و بی درد سر و برده وار با قراردادی موقت و سفید امضاء می خواهند که با هر شرایطی که خواستند از او بهره کشی کنند و هر گاه نخواستند به خیل نیروی کار ارزان بیکار اضافه کنند.

به برکت جمهوری اسلامی چنین شرایط ایدهﺁلی برای کلان سرمایهﺪاران ایرانی فراهم شده است. طی 22 ساله گذشته سیاستﻫﺎﻯ نئولیبرالیستی که همۀ جناحﻫﺎﻯ حاکمیت در اجرا کردن آن وحدت نظر و عمل کامل داشتهﺍند به طور پیگیر دنبال شده است. سیاستﻫﺎﻯ "تعدیل اقتصادی" دوران هشت سالۀ کابینۀ رفسنجانی و" طرح ساماندهی اقتصادی" دوران هشت سالۀ کابینۀ خاتمی و هم چنین"طرح تحول اقتصادی" کابینۀ احمدی نژاد در شش سالۀ اخیر هدف واحدی را در جهت اجرای دستورالعملﻫﺎﻯ صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی دنبال می کنند ، که نتیجۀ آن جز نابودی اقتصاد ملی و گسترش فقر و فلاکت و بیکاری و افزایش شکاف طبقاتی نیست.

مقامات مرتجع و ضد مردمی جمهوری اسلامی در هراس از شورشﻫﺎﻯ اجتماعی ناشی از بحران همه جانبۀ اقتصادی و تأثیرات حذف یارانهﻫﺎ هر کدام به نوعی مجبور به اعتراف و واکنش شده و یا نسبت به عواقب آن هشدار می دهند.

محجوب دبیر کل تشکیلات فرمایشی خانۀ کارگر در مصاحبه با ایلنا در مورد تأثیر هدفمند سازی یارانهﻫﺎ می گوید: "از آنجا که دریافتی کارگران شاغل و بازنشسته با هدفمند سازی یارانهﻫﺎ متناسب نیست پس از اجرای قانون هدفمند کردن یارانهﻫﺎ، مستمریﻫﺎﻯ کنونی که بر مبنای حداقل مزد تعیین شده است حتی برای پرداخت هزینۀ آب و برق و تلفن کافی نخواهد بود" او می افزاید: "با این شرایط تورمی دیگر نمی توان مزد کارگر را سالانه تغییر داد و باید در طول سال دریافتی کارگران شاغل و بازنشسته بر مبنی شرایط تورمی تغییر کند. شرایط کنونی تنها به افزایش ثروت طبقات ثروتمند منجر خواهد شد"

جنتی دبیر شورای نگهبان می گوید: "دوران ریاضت مردم با اجرای هدفمندی یارانهﻫﺎ آغاز می شود ."

عزت الله یوسفیان، عضو کمیسیون برنامه و بودجۀ مجلس می گوید: "ادعای اجرای قانون هدفمند کردن یارانهﻫﺎ بدون ایجاد مشکل برای مردم صحیح نیست و ما قطعاً با مشکل مواجه خواهیم شد. "

مجید نصیر پور عضو کمیسیون اجتماعی مجلس می گوید: "در شرایط رکود اقتصادی کنونی اجرای این قانون تأثیرات منفی زیادی بر اقشار متوسط و پائین دست، خواهد گذاشت و تورم را باز هم افزایش خواهد داد.

اصغر گرانمایه پور نایب رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس می گوید: "کارمندان و کارگران شهر نشین بیشترین آسیب را از بابت هدفمند کردن یارانهﻫﺎ خواهند پذیرفت. "
افزایش تورم و گرانی ناشی از تحریمﻫﺎ با اجرای طرح رها سازی قیمتﻫﺎ و حذف یارانهﻫﺎ باز هم بیش از پیش تشدید خواهد شد. گلوی کارگران و زحمتکشان همزمان توسط دشمنان داخلی و خارجیشان فشرده می شود. تودۀ بدون تشکل دورنمائی جز تحمل بدبختی و ذلت و ظلم و زور ندارد . کارگران و زحمتکشان شهر و روستا برای رهائی از وضعیت فلاکت بار موجود راهی جز اتحاد و همبستگی و تشکیلات و مبارزۀ بی امان با همۀ مظاهر نظام پلید سرمایهﺪاری ندارند.
صف بندیﻫﺎﻯ جدید برای خروج از بحران



وضعیت ایران به شدت بحرانی است و فساد و دزدی و ارتشاء و قتل وغارت و بی قانونی و سقوط اخلاقی جامعه را در تاریکی و بی دورنمائی فرو برده است. هیولای گرانی حلقوم مردم به ویژه زحمتکشان را می فشارد و هر روز قیمت ارزاق، بی حساب و کتاب سیر صعودی طی می کند.طبق گزارش روزنامهﻫﺎﻯ رسمی کشور قیمت گوشت گوسفند به 21 هزار تومان در کیلو رسیده است. گوشت مرغ نیز در چند هفتۀ اخیر افزایشی بین چهارصد تا هفتصد تومان در کیلو را نشان می دهد. قیمت برنج و تخم مرغ، میوه و شکر و سایر مواد خوراکی بین بیست تا پنجاه درصد افزایش داشته است. مجلس شورای اسلامی در هفتم شهریور ماه امسال خبر داده است که 120 هزار معلم در ماهﻫﺎﻯ اخیر در ایران باز خرید شدهﺍند. هزاران کارگران ایران ماهﻫﺎ حقوق نگرفته و برای دریافت حقوق معوقه و سیر کردن شکم خانوادۀ خود بی باکانه دست به مبارزه علیۀ رژیم زده و هم چنان به مبارزاتشان ادامه می دهند. دهﻫﺎ تن از رهبران جنبش کارگری در زندانﻫﺎﻯ سیاه جمهوری اسلامی اسیرند و با وی دست و پنجه نرم می کنند.

جنایت و زورگوئی و خودسریﻫﺎﻯ مقامات مسئول و زیر پا گذاردن قانون خودشان و اعلام بی اعتباری همۀ این قوانین خود ساخته و اعلام رسمی اعمال سیاست استبدادی و نظایر آنها، همه و همه روزگار مردم را سیاه تر از پیش کرده است. این را ما نمی گوئیم، رژیم کودتاچی باند نظامی امنیتی احمدی نژاد که حتی خودیﻫﺎﻯ نزدیک به خود را کنار گذارده است می گوید. این رژیم مافیای سرمایهﺪاری اسلامی است که می گوید ما به خودسری و پنهانکاری، و زد و بند خود ادامه می دهیم. ما به مردم اعتماد نداریم و تصمیمات را پشت پرده می گیریم. این ما هستیم که کودتا کردیم، مردم را فریفتیم و به پای صندوق رأی کشاندیم و با گلوله و شکنجه و کشتار نیز پاسخ اعتراضات آرام مردم را دادهﺍیم. ما نیازی نداریم به مردم ایران گزارش دهیم. زندان کهریزک را فقط به خاطر« استاندارد» نبودنش بستیم و نه چیز دیگر. ما ایران را ملک خصوصی خود می دانیم. ما هستیم که تصمیم می گیریم چه کسی حق دارد تا چه حد بشنود و چه کسی باید کر و کور باشد و حق حرف نداشته باشد. ما به نظر مردم نیاز نداریم، مردم ایران صغیرند و آن ولی فقیه است که قیم مردم است و بر همه نظارت دارد. ما به کسی توضیح نمی دهیم. ما هر کار را که خودمان صلاح بدانیم در میان محفل سرّی خود تصمیم می گیریم و به همۀ مردم تحمیل می کنیم. رژیم امنیتی نظامی تبهکاراسلامی، مردم را از آن خود نمی داند و نمی تواند بداند زیرا از ماهیت کثیفش بر می خیزد، همه چیز را از چشم مردم پنهان می کند پس چرا باید مردم این نظام فاسد و ارتجاعی را از آن خود بداند؟ این همان وضعی است که اکنون در ایران پدید آوردهﺍند. انتخابات قلابی و تقلب وقیحانه، کشتار بیرحمانۀ مردم، تجاوز جنسی به پسران و دختران جوان، تواب ساختن یاران دیروزی که خود در ساختن این ماشین سلاخی نقش مهمی داشتهﺍند، اذعان به شکست و اعلام بحران عمیقی است که رژیم را به بن بست کامل کشانده و وی را هر روز به پرتگاه سقوط نزدیک می گرداند. کودتای 22 خرداد سال گذشته و تحولات بعد از آن آغازی برای پایان عمر رژیم ننگین جمهوری اسلامی است.

تشدید تضادهای جناحﻫﺎﻯ رژیم و هم اکنون بالا گرفتن اختلافات بین اصول گرایان حکومتی و شتاب بخشیدن به سیاست سرکوب و یک دست کردن حاکمیت و زمزمۀ عزل احتمالی سیدعلی خامنهﺍﻯ و به حداقل رساندن نقش روحانیت در حاکمیت و دفاع مجدد هاشمی رفسنجانی از سید علی خامنهﺍﻯ و اصل ولایت فقیه و هشدارباش وی به "سمی که در درون نظام" جاریست و اعلام خطر در مقابل نفوذ بیش از حد جناح نظامی امنیتی به رهبری احمدی نژاد و شرکاء....نشان از صف آرائی جدیدی است که این روزها در رسانهﻫﺎﻯ جمهوری اسلامی بازتاب داشته است .محمد خاتمی نیز اخیراً در یک سخنرانی در جمع دانشجویان تلویحاً به خامنهﺍﻯ هشدار داده است: "که جریان تند رو قصد حذف مقام رهبری را دارد و این جریان نه تنها اصلاح طلبان و معترضان به سیاستﻫﺎﻯ جاری بلکه بسیاری از اصولگرایان هم تحت فشارند."....

حقیقت این است دشمن بحران زده در مقابل اعتراضات و طغیان درون و فشارهای بیرونی متمرکز می شود و به جمع آوری آخرین ذخیرهﻫﺎﻯ خویش دست می زند. این یک صفبندی جدیدِ جنگی است. برای یکدست کردن حاکمیت برای خروج از بحران کنونی. خامنهﺍﻯ دیگر نمی تواند در این مبارزه از سربازان گمنام امام زمان استفاده کند زیرا بخشی از این سربازان در طرف غیرخودیﻫﺎیند. جنگ دارد میان دو کس مغلوبه می شود. متأسفانه مبارزۀ مردم فاقد رهبری انقلابی و فاقد تمرکز و سازماندهی است و این آن خطری است که جامعۀ ایران را تهدید می کند. سیاستﻫﺎﻯ ورشکسته و فاشیستی رژیم کار را به جائی رسانده که امپریالیستﻫﺎ و در رأس آن امپریالیست امریکا و چماقش در منطقه؛ اسرائیل صهیونیست برای این همه خرابکاری و میدان دادن به خرابکاری آنها دست می زنند. نفرت عمومی به قدری افزایش می یابد که ممکن است مردم از ترس عقرب جرار به مار غاشیه پناه برند. برای رهائی از این مخمصه و بحران اجتماعی راهی جز متشکل شدن و تشدید مبارزه علیۀ جمهوری اسلامی وجود ندارد. مردم ایران، کارگران، کارمندان، معلمان، دانشجویان، روشنفکران، زنان و جوانان و همۀ زحمتکشان باید هوشیارانه در صفی متحد نقشهﻫﺎﻯ شوم جنایتکاران حاکم را نقش بر آب کنند و یکبار دیگرنشان دهند که سرنوشت آدمکشان جمهوری سرمایهﺪاری اسلامی جز سرنوشت رژیم جنایتکار پهلوی نخواهد بود، این را تاریخ نشان داده و باز هم نشان خواهد داد. حزب ما ضمن دفاع قاطع از حقوق دمکراتیک مردم ایران، به ویژه کارگران و زحمتکشان لحظهﺍﻯ در افشای توطئهﻫﺎﻯ امپریالیستﻫﺎ برای به انحراف بردن مبارزات مردم باز نخواهد ایستاد و از هیچ کوششی دریغ نخواهد ورزید،.مخالفت با تحریم اقتصادی و تهدید نظامی ایران و طرح سرنگونی رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی فقط به دست مردم ایران اصل تفکیک ناپذیر بودن مبارزۀ دمکراتیک از مبارزۀ ضد امپریالیستی است و همۀ نیروهای مستقل و انقلابی ایران موظفند در این چهارچوب دست به همکاریﻫﺎﻯ مشخص زده ومتحداً به دفاع از پیکار عادلانۀ مردم برخیزند.
برگرفته از توفان الکترونیک شماره51 ارگان حزب کار ایران ( توفان )
محکوم نکردن تحریم ایران همدستی با امپریالیسم است

دراشاره به فروش ۶۰ میلیارد دلار تسلیحات(هواپیماهای جنگنده و تجهیزات تسلیحات دریائی و دفاع موشکی.....) به عربستان سعودی توسط آمریکا مطلب کوتاهی در فیس بوک توفان نوشتیم و ریاکاری امپریالیست آمریکا را افشا ساختیم. نوشتیم که برای آمریکا پترودلار نفت مهم است نه ماهیت رژیمﻫﺎ و حقوق دمکراتیک مردم.اما این روزها جریاناتی هستند که در چشم مردم خاک می پاشند و از خیانت ملی فضیلتی ساخته و به جاسوس این امپریالیست درنده تبدیل شدهﺍند.......

در پاسخ به نوشتۀ فوق یکی از دوستان در فیس بوک سئوالی در زمینۀ خاک پاشیدن به چشم مردم و موضوع خیانت ملی طرح نموده و خواهان روشن شدن مواضع حزب ما در مورد تحریم و مناقشات اتمی شده و پرسیده آیا برنامۀ اتمی به نفع مردم ایران است؟..... مطلب کوتاه زیر پاسخی است به این خوانندۀ علاقمند که به خاطر اهمیت مسئلۀ اتمی ایران در این شمارۀ توفان الکترونیکی به چاپ می رسانیم .

********

قطعنامۀ تحریم غیر قانونی ایران بر خلاف ادعای دشمنان مردم ایران علیۀ رژیم جمهوری اسلامی نیست علیۀ مردم ایران است....... امپریالیستﻫﺎ با گردن کلفتی و جاهل مسلکی، با تهدید و ارعاب مردم ممالک کوچک را به کشتار جمعی محکوم می کنند. آنها همین کار را با کوبای انقلابی کردند با کرۀ شمالی می کنند با نیکاراگوئۀ انقلابی کردند، با اتحاد جماهیر شوروی،آن روزی که سوسیالیستی بود کردند، با کشور عراق کردند، با نوار غزه می کنند و امروز نیز نوبت به ایران افتاده است. یا باید به نوکری امپریالیستﻫﺎ تن در داد و ایران را مانند زمان شاه به جولانگاه امپریالیسم بدل کرد و یا امپریالیستﻫﺎ از مردم ایران بر اساس همان قانون قصاص چشم در مقابل چشم، دندان در مقابل دندان انتقام می گیرند. حزب کار ایران(توفان) تحریم اقتصادی ایران را یک عمل غیرقانونی، و ضد انسانی ارزیابی کرده و آن را قویاً محکوم می کند. حزب ما از حق تعیین سرنوشت مردم ایران به دست خودشان و نه به دست امپریالیستﻫﺎ دفاع می کند و حقوق مردم ایران را حقوق اقلیت حاکم بر ایران نمی داند. ایران و مردم آن پا برجا ماندهﺍند و باز می مانند و این رژیمﻫﺎ هستند که میرا و رفتنیﺍند و رژیم جمهوری اسلامی تافتۀ جدا بافتهﺍﻯ نیست.

شورای امنیت سازمان ملل متحد با فشار و زورگوئی آمریکا بر اعضاء این شورا و زد و بند با چین و روسیه علیرغم مخالفت برزیل و ترکیه و رأی ممتنع لبنان، ایران را به صورت غیرقانونی محکوم کرد و تحریمﻫﺎﻯ جدیدی را علیۀ مردم ایران به تصویب رسانید. آمریکا می خواهد مانند اسرائیل که به مردم فلسطین در نوار غزه گرسنگی می دهد به مردم ایران نیز گرسنگی دهد تا به خیال خودش با ایجاد نارضائی عمومی در ایران، زمینۀ تغییر رژیم را فراهم آورد. این تحریمﻫﺎ برخلاف آن چه که ادعا می شود که گویا بر ضد رژیم جمهوری اسلامی است، برضد مردم ایران و برضد منافع کشور ماست. امپریالیستﻫﺎ با این اقدام پیمانﻫﺎﻯ جهانی را از مضمون خود تهی کرده و شورای امنیت سازمان ملل را به ابزاری بدل کردهﺍند تا پیمانﻫﺎﻯ جهانی را با فشار آمریکا و با رأی خود پس از تصویب در مجمع عمومی سازمان ملل متحد بی اعتبار کنند. 120 کشور جهان حمایت خود را از ایران در مورد استفادۀ صلح آمیز از انرژی هستهﺍﻯ اعلام کردند. این حمایت در عین حال حمایت از یک اصلی است که برای همۀ ممالک جهان اعتبار دارد. کشورهائی که حق ایران را به رسمیت می شناسند در واقع از حقوق خود نیز دفاع می کنند و می فهمند که آمریکائیﻫﺎ قصد دارند این حقوق قانونی را که برای همۀ این ممالک معتبر است نه تنها برای ایران بلکه در خدمت انحصاری کردن تولید انرژی هستهﺍﻯ در جهان برای همۀ ممالک دنیا لگد مال نمایند

حال جریاناتی که از حق قانونی ایران درغنی سازی اورانیوم و استفادۀ صلح آمیز انرژی هستهﺍﻯ دفاع نمی کنند و مشوق تحریم ایران هستند حتماً ریگی در کفش دارند و نه تنها به چشم مردم خاک می پاشند بلکه عملاً از سیاست امپریالیستی آمریکا پیروی می کنند.جمهوری اسلامی باید توسط مردم ایران سرنگون گردد و انرژی هستهﺍﻯ ربطی به ماهیت جمهوری اسلامی ندارد.ایران مانند بسیاری دیگر از ممالک صاحب نفت به انرژی غیر فسیلی نیز احتیاج دارد و این برای نسلﻫﺎﻯ آیندۀ ایران امری ضروریست.

نقل از فیس بوک حزب کارایران(توفان) شهریور ماه 1389

به بهانۀ شصت سالگی ترانۀ "مراببوس"


ترانۀ دلنشین و خاطره انگیز مراببوس که برای اولین بار در شهریور ماه 1329 به چاپ رسید شصت ساله شد. این ترانه که توسط حسن گل نراقی به اجرا درآمد و شهرت و محبوبیت جاودانی پیدا کرد و از زوایا و با انگیزهﻫﺎﻯ متفاوتی مورد نقد و بررسی و قضاوت هنردوستان و جریانات سیاسی و فرهنگی ایران قرارگرفته است.

ترانۀ مراببوس در اوضاع و احوالی نواخته شد که جامعۀ ایران از درون می جوشید و دمکراسی نوپای ایران درحال شکل گرفتن بود. این ترانه در حال و هوای کودتای ننگین 28 مرداد و فضای اختناق، بگیر و ببندها و اعدام افسران میهن دوست و کمونیست تودهﺍﻯ نواخته شد و به تدریج به یک پرچم ملی و اعتراضی علیۀ استبداد سیاه پهلوی تبدیل گشت. به همین مناسبت و علت چرائی جاودانه شدن این ترانۀ زیبا که در قلوب مردم ایران جای گرفته و الهامبخش مبارزۀ آزادیخواهان ایران برای کسب حقوق دمکراتیک و عدالت اجتماعی شده است، ماهنامۀ توفان شماره 61 آذر ماه 78 مقالهﺍﻯ تحت عنوان "کاوشی تاریخی برای پوشش واقعیتی تاریخی" انتشار داده و به نقد و ریشۀ تاریخی این ترانه پرداخت که مورد توجه بسیاری از خوانندگان توفان قرار گرفت. ما یکباردیگر این مقالۀ ارزنده را به مناسبت شصت ساله شدن مراببوس انتشار می دهیم و نظر خوانندگان عزیز را به این نقد زیبا جلب می کنیم.

«کاوشی تاریخی برای پوشش واقعیتی تاریخی »

امروز در مورد ترانهﻯ "مرا ببوس" نشریات خارج بسیار می نویسند و می خواهند آن طور که مدعیﺍند ذهن مردم را به تاریخچهﻯ این ترانه معطوف کرده و گوشهﺍﻯ از تاریخ ایران را بازتاب نمایند. لیکن آن گوشهﺍﻯ از تاریخ ایران را که این تاریخ نویسان می خواهند ثبت کنند فقط گوشهﻯ کوچکی است تا پردهﺍﻯ از استتار بر بخش بزرگ تر تاریخ ایران که مورد پسند آنها نیست، بکشند. جا دارد که ما کمونیستﻫﺎ بر این بخش بزرگ و حماسی تاریخ ایران، بر آن بخشی که الهام بخش مبارزهﻯ کمونیستﻫﺎﻯ ایران است تکیه کنیم. ترانهﻯ "مرا ببوس" را به آقای رقابی متخلص به "هاله" نسبت می دهند که تاریخچهﻯ زندگی ایشان در دشمنی با کمونیستﻫﺎﻯ ایران و به ویژه با اعضای حزب توده ایران در سالﻫﺎﻯ سی و حتی بعد از آن درخشان نیست. انسانﻫﺎئی که صابون خشونت ایشان به تنشان خورده شاید امروز هم از درد آن بنالند. ولی این امر حاشیهﺍﻯ است و فعلاً موضوع بحث ما نیست همان گونه که خواندن تصنیف آن از جانب آقای گلنراقی در این بحث نمی گنجد. آنچه ولی حاشیهﺍﻯ نیست این است که چرا در کنار صدها ترانه و تصنیف و موسیقی زیبا مردم به "مرا ببوس" دل بستند؟ و نه به یک اثر هنری دیگر. آیا چون آن را آقای گلنراقی خوانده بود؟ روشن است که پاسخ آنها منفی است.
برای توضیح این امر باید به شرایط بعد از کودتای خائنانهﻯ 28 مرداد که ننگی در زندگی سلطنت طلبﻫﺎ و لکهﻯ سیاهی بر دامن تاریخ ایران است، نظر افکند. سازمانﻫﺎﻯ جاسوسی با کمک فاشیستﻫﺎﻯ ایرانی نظیر سرلشگر زاهدی و ارتش ارتجاعی، اوباش و فواحش، قوادان و چاقو کشان و محافل مذهبی ضد کمونیست و در رأس همهﻯ آنها دربار فاسد پهلوی به کودتائی خائنانه دست زدند و مسیر تاریخ ایران را تا به امروز از راه تکامل طبیعیﺍش خارج کردند. پس از کودتا که لازم بود قراردادهای نفتی منعقد گردد و دست امپریالیستﻫﺎﻯ آمریکائی و انگلیسی و فرانسوی و هلندی و ایتالیائی در غارت ثروتﻫﺎﻯ ملی ایران باز گردد، احساس می شد که به حمام خون نیاز است، احساس می شد که باید سایهﻯ وحشتی مهیب و تکان دهنده را بر جامعهﻯ ایران بگسترد و باید از طریق دستگیری، زندان، شکنجه و تیرباران و سرکوب بی امان به ایجاد محیطی از رعب و وحشت دست زد که تنها با حوادث پس از 30 خرداد سال 1360 دوران خمینی قابل قیاس است. کمونیستﻫﺎﻯ ایران را شکنجه می کردند، به چوبهﻫﺎﻯ دار می سپردند، و سرهنگ زیبائی، مبصر، امجدی، استوار ساقی و نظایر آنها، لاجوردیﻫﺎﻯ رژیم جمهوری اسلامی را در دامان خود پرورش می دادند. آنها لاجوردیﻫﺎﻯ زمان خود بودند.محیطی از رعب و وحشت بی پایان ایجاد کردند. رنگ سرخ ممنوع شد. فرماندار نظامی هر کتابی را که جلد سرخ داشت، جمعﺁوری می کردند، هر نامی را که با پسوندهای "روف، تف، ین" ختم می شد کمونیست دانسته و کتب نویسندهﻯ مربوطه را ضبط می کردند. نقل است که یک بیچاره دهقان زبان بستهﺍﻯ را که بدشانسی در روز کودتا عازم شهر بود و در توضیح نشانی خود گفته بود: من "تو دهﻯ" هستم آن قدر شکنجه کرده بودند تا برایشان تفهیم شد که در آن منطقه "تو ده" و "بالا ده" وجود دارد و این بیچاره "بالا دهی" نیست. "جامعهﻯ مدنی" آقای خاتمی در دوران ظلﺍلله حاکم نبود و خودسرانه همه را می گرفتند و شکنجه می کردند تا مُقر آیند. سلطنت طلبان هر روز دستهﺍﻯ از افسران تودهﺍﻯ را که مظهر شرافت، درستکاری، آزادیخواهی، خدمت به همنوع، آگاهی و انسانیت بودند به عنوان جاسوس تیرباران می کردند. جاسوس بزرگ محمد رضا شاه که با کمک ایادی اجنبی و سازمانﻫﺎﻯ جاسوسی بر سر کار آمده بود و استقلال ایران را برباد داده بود و می خواست تتمهﻯ آن را نیز بر باد دهد، به نحو مضحکی کمونیستﻫﺎﻯ ایران را به جاسوسی متهم می کرد. تاریخ نشان داد که این محمد رضا شاه بود که جاسوس بود و نوکرمنشانه به دنبال کارتر و ژنرال هویزر و سولیوان راه افتاده بود.
در چنین فضائی مردم به ترانهﻯ "مرا ببوس" روی آوردند و با خواندن آن، آن را وسیلهﺍﻯ علیهﻯ مبارزهﻯ ضد پهلوی کردند. این امر به یک سنت مبارزهﻯ مردم ما بدل شد. از آن روز هر کس این ترانه را خواند به هواداری از کمونیسم مظنون شد. جبههﻯ ملیﻫﺎ از خواندن آن امتناع می کردند. تلاش فراوان نیز به عمل آمد تا با انتساب این شعر به "هاله" که ضد کمونیسم بود، این مضمون تاریخی و سنتی، این رایحهﻯ کمونیستی "مرا ببوس" را خنثی کنند ولی موفق نشدند. بورژوازی در همهﻯ عرصهﻫﺎ برای مبارزهﻯ ایدئولوژیک آماده است. آنها می کوشند منابع الهام کمونیستﻫﺎ را از آنها بگیرند و هر کدامشان به نحوی و در لباسی و با ابزار جدیدی ظاهر می شوند. این مردم بودند که می گفتند سرهنگ مبشری (و نه سرهنگ سیامک زیرا سیامک اساساً دارای فرزندی نبود ــ توفان) در شب تیربارانش آن را برای دخترش خوانده است. مردم از زبان مبشری و تودهﺍﻯﻫﺎ می گفتند که بهار ما گذشته است و امروز زمستان محمد رضا شاه بازگشته و ما به جستجوی سرنوشت آتی خود می رویم، ما در میان باد و باران و توفان با از جانگذشتی در شب سیه از سختیﻫﺎ گذر کردیم و با یارانمان پیمان بسته و آتشﻫﺎ در کوهستانﻫﺎ برافراختیم که خاموش نمی شوند. وقتی می گوید که در سپیده دم ستاره می زند و وی "عهدی خونین با صبح روشن تر دارد" و دخترش را فرا می خواند اشک بی گناهش را روان نساخته و سرشک غم به دامانش جاری نسازد، بلکه با غرور و افتخار زیست کند که پدر و یارانش را در سپیده دم به گلوله می بندند، روح زمان خود را بازگو می کند و این همان پیام زیباست که مردم ایران گرفتند و آن را تا سرنگونی غیر بازگشت رژیم منفور پهلوی آویزهﻯ گوش خود کردند. اساساً این مهم نیست که نویسنده و آهنگ ساز و یا ترانه سرای این تصنیف چه کسی بوده است.

یک محقق غیر سلطنت طلب به تأثیرات تاریخی این اثر که آن را جاودانی نموده و از آن پرچم رزم مردم ایران را ساخت، توجه می کند. این همان اشتباه استاد توانا و یکی از مفاخر ادبیات ایران احمد شاملو در برخورد به کاوهﻯ آهنگر نیز هست که می خواهد این سمبل الهام مبارزهﻯ مردم بر ضد زور و ستمگری را از آنها بگیرد و به جای آن ضحاک ماردوش را بنشاند که گویا وی انقلابی واقعی بوده است. چه اهمیت دارد که کاوهﻯ آهنگر شعبان بی مخ باشد و یا ضحاک ماردوش، چه اهمیت دارد که کاوهﻯ آهنگر سمبل مبارزه و عدالت خواهی باشد و یا ضحاک ماردوش مظهر آن. مهم این است که مردم برای مبارزهﻯ خود به مظهری اتکاء کردهﺍند و آمال و آرزوهایشان را در وجود وی متحقق دیده و یا کردهﺍند که چراغ راه آیندهﻯ زندگی آنها بوده است. باید به این مظاهر احترام گذارد و از آنان الهام گرفت و نه آن که تلاش کرد منبع الهام مردم را زیر لفاف بررسی تاریخی خشک کرد. و بیابانی برهوت به آنها نشان داد که هیچ وقت هوس سرنگونی رژیم منفور و غیر بازگشت پادشاهی را نکنند.

بررسی ترانهﻯ "مرا ببوس" نیز با این نیت "تاریخی" انجام می شود و طبیعتاً بخشی از همان مبارزهﻯ ایدئولوژیک بورژوازی علیهﻯ پرولتاریا است. می بینید که این مبارزه تا به چه حد متنوع و موذیانه است. مردم باز هم "مرا ببوس" را چون اسلحهﻯ مبارزهﻯ انقلابیون علیهﻯ مرتجعین زمزمه کرده و از آن الهام می گیرند. ولی کسی نام سرایندهﻯ ادعائی آن را نیز به خاطر نخواهند آورد و درستش هم همین است.

در حاشیۀ عقب نشینی بخشی از ارتش اشغالگر آمریکا از عراق


قریب به هفت سال از اشغال وحشیانۀ کشور عراق و به خاک و خون کشیدن دهﻫﺎ هزار مردم بیگناه می گذرد. آمریکا بدون توجه به اعتراضات میلیونﻫﺎ مردم آزادۀ جهان عراق را به خاطر منابع نفتی و اهمیت استراتژیکی به اشغال کامل خود در آورد. همان طور که بارها سخن گفتهﺍیم ماهیت این جنگ سوای دروغ پردازیﻫﺎﻯ رسانهﻫﺎﻯ امپریالیستی و سوای تحریفات کارگزاران ریز و درشت آمریکائی نه آزادیخواهانه، بلکه ارتجاعی و استعماری است. امروز همگان می دانند که هر آن چه رئیس جمهور پیشین آمریکا،آقای بوش و شرکاء برای حمله به عراق تراشیدند دروغ بود و اشغال عراق بی پرده و بدون کمترین توجه به موازین و قوانین خود ساختۀ بینﺍلمللی و به بهانۀ مبارزه با تروریسم انجام گرفت. در خلال هفت سال اشغال عراق بیش از یک میلیون نفر کشته شدهﺍند. بیش از دوهزار پزشک و قریب به شش هزار نفر از روشنفکران و استادان دانشگاهﻫﺎﻯ عراق ترور و یا به زندان افتاده اند. بیش از2 میلیون نفر مجبور به ترک کشور شدند.آمریکا از به کاربردن فسفر سفید علیۀ مردم بی دفاع دریغ نکرد و از قتل عام بیرحمانۀ مردم عراق درفلوجه به هدف نهائیﺍش برای نابودی جنبش مقاومت دست نیافت..... چشم اسفندیار زندان و شکنجۀ "دمکراتیک" در عراق نیز بر کسی پنهان نیست و رسالت امپریالیست "دمکراتیک" آمریکا در جهان جز این نیست.

اما آنچه که نقشهﻫﺎﻯ آمریکا در عراق را در هم ریخت و وی را از ادامۀ تجاوز به سایر کشورها از جمله ایران باز داشت همانا مقاومت شجاعانه خلقی است که سلاح بر دست و با فداکاری بی نظیر درسی به آمریکا و شرکاء داده است که خوابش را ندیده بودند. عملیات مسلحانۀ شبانه روزی نیروهای مقاوت عراق تحسین بر انگیز است. ارتش متجاوز آمریکا همراه با قوای نظامی بیش از 30 کشور دیگر و در مجموع با یک نیروی 200 هزار نفری در مقابل پیکار مسلحانۀ مردم عراق شکست خورده و دیر یا زود گورشان را از عراق گم خواهند کرد. اما امپریالیست آمریکا به این سادگیﻫﺎ دست بردار نیست و تمام تلاشش را به کار خواهد برد تا با جنگ روانی و تروریست خواندن مبارزین عراقی و آزادیخواه جلوه دادن خویش و با روی کارگماردن رژیمی گماشته و مطیع و قابل اعتماد به سیاستﻫﺎﻯ استعماری خود ادامه دهد. "انتخابات دمکراتیک" در عراق اشغالی هدفی جز مشروعیت بخشیدن به اشغال امپریالیستی و دمکراتیک جلوه دادن انگیزه و اهداف حضور آمریکا در عراق نداشته است. این نمایشات مسخره تا کنون موفقیتی نداشتهﺍند.امپریالیست آمریکا با به کار گیری مدرن ترین سلاحﻫﺎﻯ مرگبار کشور عراق و افغانستان را به خاک و خون کشید و شمار کشته شدگان عراقی در مقایسه با کشته شده گان آمریکائی نشان می دهد که خلق عراق با چه دیوی در حال نبرد است. دیوی بی سر وپا و فاقد هرگونه رحم و وجدان که از آن سر دنیا به عراق نیرو گسیل داشته و با قلدری خلقی را در چنگال خونین خود گرفتار کرده است.

رئیس جمهور جدید آمریکا باراک اوباما اخیراً اعلام کرد که به وعدۀ انتخاباتی خود عمل نموده و در پایان ماه اوت، (31 اوت) آخرین قوای رزمی ارتش آمریکا را از خاک عراق بیرون کشیده است. وی گفت حفظ امنیت عراق را به قوای انتظامی این کشور سپرده است. لیکن واقعیت این است از 150 هزار نیروی نظامی آمریکا 50 هزار نیروی "رزمی" از خاک عراق خارج شده و مابقی قوای نظامی در قالب قوای "آموزشی و یا حمایتی و مشاورتی" در 58 پایگاه مهم نظامی در سراسر عراق حضور دارند. حدﺍقل 5 پایگاه از این 58 پایگاه نظامی، شهرهای دائمی با وسایل حمل ونقل، مدارس، سینما ....و سایر امکانات هستند. این نیروها آمادگی کامل رزمی دارند و هر لحظه می توانند به میدان آیند و در نبرد شرکت نمایند. علاوه بر آن بین 75 هزار تا 140 هزار سرباز مزدور در استخدام شرکتﻫﺎﻯ خصوصی هستند که از طرف پنتاگون تغذیۀ اقتصادی می شوند.سفارت عظیم آمریکا در بغداد با 5 هزار دیپلمات و پرسنل امنیتی نظامی همه گواه این واقعیت است که عراق هم چنان در چنگال آمریکا اسیر است و خروج بخشی از قوای نظامی فقط برای جابجائی نیرو و فریب افکار عمومی جهان است.این را همه دانسته است که علت گسیل این همه نیروی نظامی به عراق مأموریتی برای "دمکراسی" و "حقوق بشر" نبوده است بلکه مقصود کنترل نفت و تبدیل این کشور به پایگاه نظامی برای محاصرۀ ایران و تحقق "دکترین خاورمیانۀ بزرگ"بوده است. از این رو چنین مأموریتی هنوز به پایان نرسیده و آمریکا به این زودیﻫﺎ خاک عراق را ترک نخواهد کرد. جنبش مقاومت مردم عراق آرام نخواهد گرفت و به نبرد حق طلبانهﺍش تا بیرون ریختن آخرین سرباز متجاوز ادامه خواهد داد. مردم عراق خواهان خروج فوری و بی قید و شرط متجاوزین از خاک کشورشان عراق هستند. پرداخت غرامت به ملت عراق یکی دیگر از خواستهﻫﺎﻯ ملی و عادلانۀ این خلق است.تمام نیروهائی که با این شعار مخالفت می کنند و یا سیاست سکوت پیشه کردهﺍند همدست امپریالیست آمریکا هستند باید طرد و منزوی شوند. مبارزه در عراق مبارزۀ مذهبی نیست مبارزهﺍی ماهیتاً آزادیبخش و استقلال طلبانه و ضد استعماری است. این نکات است که در تحلیل باید برجستگی پیدا کند. برای طرد امپریالیسم و صهیونیسم از ممالک تحت سلطۀ اشغالگران استفاده از هرگونه وسیله ابراز مقاومت و سرکوبی دشمن مشروع و قابل فهم است. خلقﻫﺎﻯ جهان حق دارند گور این دشمنان و همدستان داخلی آنها را به عمیق ترین وجه ممکن، بِکَنند.

ادامۀ حضور نیروهای متجاوز در خاک عراق خساران مالی و جانی فراوانی در بر دارد و سرنوشت ملت عراق باید فقط به دست مردم این کشور و بدون دخالت خارجی تعیین گردد.

مرگ بر متجاوزین آمریکائی و مزدوران دست نشاندهﺍش! زنده باد جنبش مسلحانۀ مردم عراق علیۀ اشغالگران!

شکنجۀ وحشیانۀ زندانیان در زندانﻫﺎﻯ عراق



اخیراً سازمان عفو بینﺍلملل گزارش کرده است که نزدیک به ۳۰ هزار نفر از مردم بیگناه عراقی که مجموعه‌ای از سنی‌ها و شیعه‌ها هستند در زندانﻫﺎﻯ عراق به سر می برند . طبق این گزارش زندانیان به طرز فجییعی تحت شکنجه و تجاوز جنسی‌ قرار می گیرند و فاقد هرگونه حقوق ابتدائی و انسانی هستند. تعداد زیادی از زندانیان به علت جراحات شکنجه از بین رفتهﺍند. شکنجه گران روشﻫﺎﻯ مختلفی از قبیل تجاوز جنسی‌، کشیدن ناخن با انبر دست، سوراخ کردن بدن با دریل، آویزان کردن از طرف پاها، زدن با کابل و لوله‌های فلزی را به کار می برند. گزارشﻫﺎﻯ دیگری در بارۀ زندانی و شکنجۀ عراقیﻫﺎ در زندانﻫﺎﻯ کردستان عراق منتشر شده است. کردهای ناسیونال شوونیست و مزدور آمریکا نقش اسرائیل جدیدی را برای حفظ منافع کمپانیﻫﺎﻯ نفتی به عهده گرفتهﺍند و در شکنجه و سرکوب نیروهای مخالف اشغال، روی صدام حسین را سفید کردهﺍند. برای اطلاع بیشتر درمورد وضعیت زندانﻫﺎﻯ عراق و شکنجهﻫﺎﻯ وحشیانۀ قرون وسطائی به سایت‌های زیر مراجعه کنید:

http://www.rferl.org/content/Amnesty_Details_Iraq_Prisoner_Abuse/2155742.html

http://www.france24.com/en/20100913-iraqi-jailors-accused-torture-prison-security-services-amnesty-report-iraq-judicial-system

خروج فوری و بی قید و شرط نیروهای اشغالگر از عراق



پرداخت خسارت به مردم عراق!

یازده سپتامبر و اشغال افغانستان


رخداد تروریستی11 سپتامبر 2001 یک فرصت طلائی برای امپریالیسم آمریکا بود تا با سرنگونی فوری طالبان و اشغال افغانستان موقعیت استراتژیک خود را به جلو راند و حلقه را بر سایر رقبا در منطقه تنگ نماید. حزب ما از همان آغاز، علیۀ تجاوز نظامی و اشغال افغانستان به مبارزه برخاست و با سیاستی روشن طرح امپریالیستی آمریکا و شرکاء در هجوم وحشیانه به این کشور را قویاً محکوم نمود و مرعوب تبلیغات امپریالیستی و جار و جنجالﻫﺎﻯ مزدورانش نگردید. حزب ما با انتشار دهﻫﺎ مقالۀ تحلیلی پرده از این سیاست استعماری برداشت و مخالفت خود را به تجاوز نظامی به افغانستان ابرازداشت. حزب ما همواره تأکید کرده است که سرنگونی رژیم ارتجاعی طالبان وظیفۀ خلق این کشوراست و اقدام آمریکا و شرکاء نقض روشن تمامی موازین بینﺍلمللی و نقض حق تعیین سرنوشت ملت افغانستان است. این تحلیل صحیح با الهام از لنینیسم و شناخت از ماهیت امپریالیسم است که به صورت سیستماتیک و علمی نه تنها در مورد افغانستان بلکه در مورد اشغال عراق، لبنان، فلسطین و خطر احتمالی تجاوز نظامی به ایران ... بازتاب داشته و مورد احترام نیروهای انقلابی و ترقیخواه در منطقه و جهان قرار گرفته است.

اشغال افغانستان ربطی به "دموکراسی، آزادی زن، تمدن و مدرنیسم و یا سکولاریسم"... نداشته است. دلایل اصلی تجاوزنظامی به افغانستان را باید در اهمیت جغرافیائی و ژئوپلیتیک آن در منطقه دید. افغانستان در قسمت شرقی دارای مرز مشترک با پاکستان و در بخش غربی با ایران است. ازسوئی نزدیکی مرزی با کشور چین و ارتباط با جمهوریﻫﺎﻯ نفت خیز سابق شوروی اهمیت استراتژیک افغانستان را دو چندان می کند. بیش از یک پنجم نفت جهان برابر با 270 میلیارد بشکۀ ذخیرۀ نفتی در کشورهای اطراف دریای خزر قرار دارد. در همین منطقه قریب به یک هشتم گاز طبیعی جهان موجود است. از این رو باید اشغال افغانستان را در کادر ایجاد پایگاهﻫﺎﻯ نظامی در این کشور و کنترل مواد خام در جمهوریﻫﺎﻯ آسیای مرکزی و محاصرۀ روسیه، چین و ایران مورد ارزیابی قرار داد. اشغال افغانستان به منظور کنترل منابع نفتی و گازی در آسیای مرکزی و اعمال هژمونی بر سایر رقبای تازه نفس امپریالیستی صورت گرفت. موضوع اوسامه بن لادن و یا رژیم پس ماندۀ طالبان و مبارزه علیۀ تروریسم و ستم بر زن در افغانستان وسیلهﺍﻯ برای فریب افکار عمومی بوده است.

اکنون 9 سال از اشغال افغانستان می گذرد و قتل عام مردم بیگناه هم چنان ادامه دارد. محوری ترین شعار خلق افغانستان شعار خروج فوری و بی قید و شرط تمامی اشغالگران از خاک کشور و پرداخت غرامت به خلق افغانستان است. از این رو تمام سلاحﻫﺎ باید به سوی نیروهای متجاوز نشانه روند. تنها در این روند سیاسی است که می توان تمام خلق را علیۀ امپریالیسم و توطئهﻫﺎﻯ استعماری بسیج کرد، توده را از زیر نفوذ نیروهای ارتجاعی نظیر طالبان و امثالهم خارج نمود و انقلاب ملی دموکراتیک را به سرانجام رسانید. در غیر این صورت، رها کردن جبهۀ نبرد علیۀ اشغالگران به بهانۀ حضور نیروهای طالبان عملاً رهبری به دست نیروهای ارتجاعی خواهد افتاد و این امر فرجامی جز شکست نخواهد داشت. کمونیستﻫﺎﻯ افغانستان وظیفۀ سنگینی پیش رو دارند و تنها آنها هستند که رسالت نهائی رهائی خلق از قید امپریالیسم و ارتجاع را دارا می باشند. راهی جز این راه یعنی حل تضاد عمدۀ کشور، بیرون راندن نیروهای متجاوز خارجی و سپس حل مطالبات دموکراتیک در افغانستان متصور نیست. سربلندی از آن خلق شجاع افغانستان است!

ما خواهان خروج فوری و بی قید و شرط تمامی اشغالگران ازخاک افغانستان و پرداخت غرامت به خلق افغانستان هستیم

مرگ بر حکومت دست نشاندۀ افغانستان و اربابان امپریالیستش

نقل از فیس بوک حزب کارایران(توفان) به مناسبت رخداد 11 سپتامبر در آمریکا

سخن هفته

۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

اطلاعیه حزب کارایران(توفان)

درمورد انفجار بمب در مهاباد

عملیات تروریستی مهاباد را محکوم میکنیم



انفجار یک بمب ساعتی در جایگاه تماشاگران در جریان رژه نظامی نیروهای ارتش، سپاه و بسیج در شهر مهاباد ، بامداد روز چهارشنبه (۳۱ شهریور، ۲۲ سپتامبر) ۴۵ نفر کشته و زخمی برجای نهاد. رژیم جمهوری اسلامی این اقدام را به "صهیونیسم و امپریالیسم و عوامل آن " نسبت داد و برای نیروهای اپوزیسیون کردستان وجنبش اعتراضی مردم خط و نشان کشید. احزاب کردستان ایران یک روز پس ازاین رخداد با صدور اعلامیه مشترکی این عمل را محکوم نمودند و چنین اقدامی را به زیان جنبش مردم ارزیابی کردند.



حزب کارایران(توفان) عملیات تروریستی درمهاباد را محکوم میکندو چنین اقدامی از سوی هر گروه و جریان سیاسی و با هر انگیزه سیاسی باشد به نفع ارتجاع و امپریالیسم است و بهانه ای دردست رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی برای تشدید سرکوب مخالفین وگسترش چتر اختناق خواهد بود. حزب ما اینگونه عملیات را در هر گوشه ای از ایران که رخ دهد محکوم میکند و بر این باور است که راه رستگاری و نجات مردم ایران از دیو استبداد و دست یافتن به حقوق دمکراتیک راه متشکل شدن و اتحاد و همبستگی درپیکار با رژیم جمهوری اسلامی است و هرگونه تلاشی برای به انحراف بردن جنبش و به انفعال کشاندن آن ، خدمت به ارتجاع و امپریالیسم است و باید درمقابل آن ایستاد. راهی جز این راه برای تحقق حقوق دمکراتیک مردم ایران متصور نیست.



سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!

زنده باد آزاد و سوسیالیسم!

حزب کارایران(توفان)

مهر ماه 1389

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

پیرامون ماجراجوئی بناپارتیسم و سیاست رم ستیزی سارکوزی و شرکاء در فرانسه



الف – مدتی است که بناپارتیسم هزار چهره نوعی سیاست « فقیر زدائی »! شمشیر از رو بسته و یک سیاست فعال « رم » ستیزی در پیش گرفته است. حال چرا؟ محافل رسمی میگویند که این سیاست بخاطر امنیت ملی فرانسه اتخاذ شده و با حضور جمعیت « رم »! کولیهای شرق اروپا، رومانی و بلغارستان و... در فرانسه ارتباطی مستقیم دارد. تمام مساله هم اینجاست. دلائل تاریخی خانه بدوشی جمعیت « رم »! فعلا بماند. این رشته سر دراز دارد. اما بعنوان شهروند حقیقی و حقوقی اروپا، برای رفت و آمد در کشورهای اتحادیه اروپا و یا حضور در فرانسه هیچ احتیاجی به مجوز ندارد. بهر حال فرمان لجن مالی، دستگیری و اخراج این آلونک نشینهای « غیر » خودی صادر و بدنبال آن خشونت آشکار نیروهای امنیتی و انتظامی فرانسه در قبال این شهروندان « نا جور »! شروع شد. پلیس ضد شورش لباس رزم پوشید و راهی جنگ با « رم » در حاشیه شهرها گردید. بولدوزرها بکار افتادند، روزی دهها آلونک مقوائی و چوبی و حلبی و... را برسر این بینوایان، برسر هزاران زن و مرد و بچه های قد و نیم قد خراب کردند. تا بحال وزارت کشور فرانسه هزاران نفرشان را، گویا « داوطلب »! با پرداخت هزینه سفر و دادن 300 ارو پول نقد بهر فرد بالغ، از فرانسه بیرون کرده است. از قضا هجوم سازمانیافته ژاندارم و پلیس در شهر گرونوبل با مقاومت قابل فهم « رم » روبرو شد. تا اینکه یکی از این حاشیه نشینان از پا درآمد و کار بیخ پیدا کرد. بی پناهان، از روی لاعلاجی راه شورش و عصیان در پیش گرفتند، با لشگر مهاجم درگیر شده و حتی ژاندارمری محل را به آتش کشیدند و...

ب – نیکولا سارکوزی، مدیر عامل بنگاه « الیزه »! عازم گرونوبل شد و در مراسمی، جهت توجیه هجوم نیروهای انتظامی، پلیس و ژاندارمری و... ضمن تکرار داستان تهوع آور پیوند « خارجی و مهاجر با انواع جرائم »! اعلام کرد که منبعد خارجیهائیکه تابعیت فرانسوی دارند، اگر جرمی مرتکب شوند، خاصه اگر به ماموران دولت اهانت کرده و یا در برابر نیروهای انتظامی قرار بگیرند... تابعیت شان پس گرفته خواهد شد. جفنگی احمقانه و اشرافی، که بیش از نیمی از مردم فرانسه را دربر میگیرد. اما شگرد امنیتی سارکوزی نگرفت و نقض آشکار بند اول قانون اساسی فرانسه، مصوب سال 1958 میلادی، که میگوید: « فرانسه یک جمهوری تجزیه ناپذیر، لائیک، دمکراتیک و اجتماعی است که تساوی شهروندان در برابر قانون را بدون در نظر گرفتن تبار، نژاد یا مذهب شان، تضمین میکند... »! از طرف جناب رئیس جمهور با واکنش سازمانیافته مردم هشیار فرانسه روبرو گردید.

پ – بدنبال فراخوان مشترک شماری از احزاب و سازمانهای چپ، چند سندکای کارگری و انجمنهای مترقی بعلاوه تعدادی از هواداران سرشناس حقوق بشر و... برای مقابله با ترفندهای امنیتی سارکوزی و شرکاء، روز شنبه سوم سپتامبر سال جاری میلادی، دهها هزار نفر از مردم فرانسه، زن و مرد، پیر و جوان، شاغل و بیکار و بازنشسته، در یک کارزار خیابانی نسبتا گسترده شرکت کرده و با تظاهرات و راهپیمائی همزمان در اکثر شهرهای کوچک و بزرگ فرانسه، نشان دادند که اصلا با تردستیهای حساب شده بناپارتیسم برای اشاعه برتری نژادی در کشورشان میانه ندارند. با صدای بلند، بستن انواع جرم و جنایت به « خارجیها »! بگیر و به بندهای دنباله دار، اخراج نوبتی کارگران مهاجر، هزاران زن و مرد و کودک « بیگانه »! را بکلی مردود شناخته و سیاست « رم » ستیزی سارکوزی و شرکاء در اوضاع و احوال جاری را بشدت محکوم کردند. بهمین مناسبت، در برابر سفارتخانه های فرانسه در تعدادی از کشورهای اتحادیه اروپا نیز تظاهرات مشابهی برپا شد – نقل از منابع خبری و گزارش مطبوعات.

ت – دلائل و شواهد زنده ای هست مبنی براینکه واژه ساختگی و مشکوک « رم »! اصلا یک نامگذاری پلیسی، لقبی است که پژوهشگران سفارشی بناپارتیسم، محافل پشت پرده امپریالیستی به شماری از بینوایان پراکنده، کپر نشینان، ساکنان حلبی آبادها و حصیر آبادها و مفت آبادها و... در اتحادیه اروپا داده اند – نوع فرنگی گود و زاغه نشینی در حاشیه شهرهاست. بگور پدر اشراف شرقی و غربی و شمالی و جنوبی، مالک و ارباب و سرمایه دار آسیائی و آفریقائی و اروپائی و آمریکائی. فلان فلان شده ها، سخن برسر میلیونها انسان گرسنه و آواره، برسر محصولات طبیعی نظام اقتصادی – اجتماعی مطلوب شما در گذشته و حال، پای یک نیروی کار ارزان، گاهی لازم و زمانی هم « زائد »! با هر رگ و ریشه، پیوندهای قومی مشکوک و مطرود باستانی – فرض میکنیم « هندی الاصل »! در میان است که طی نسلهای متمادی در اروپا زاد و ولد میکند... قربانیان مالکیت خصوصی متداول، تقسیم کار امپریالیستی و شیوه مرسوم تولید در جهان، خشونتهای مستمر قومی و قبیله ای و مذهبی، اشغالگریهای نوبتی، جنگهای صلیبی و استعماری در قرون منقضی از سوئی، فاشیسم و نازیسم و پتن ایسم و... در دوران معاصر بطریق اولی. کمیته بررسی جنایات جنگی در رومانی، اسناد مربوط به تبعید انبوه و کشتار 38000 از جمعیت « رم »! توسط اروپای نازی را یافته و انتشار داده است – asso@nadara.org .

ح – سابقه بناپارتیسم در « حل و فصل » مسائل اقتصادی، در ماجراجوئیهای برون مرزی و سرکوب جنبشهای زنده اجتماعی در سرزمین پایگاه – حتی با توسل به قوای اشغالگر، بیاری ارتش مهاجم! مثل کشتار کارگران پاریس بکمک قوای اشغالگر بیسمارک بسال 1871 میلادی، قتل عام کارگران آلزاس و لورن بیاری ارتش مغلوب آلمان بسال 1918 میلادی، همدستی آشکار با فاشیسم و نازیسم و... اصلا درخشان نیست. ولی میرساند که جناب سارکوزی عقب مانده تر از آن است که مبتکر چیزی باشد. چون اختناق جنبش کارگری و سرکوب فقیران بومی در فرانسه - « اصیل و غیر اصیل »! سیاست برتری نژادی، بازیهای تهوع آور قومی و مذهبی جهت گمراه کردن افکار عمومی، برای ماستمالی کردن تقابل کار و سرمایه در مسیر نوعی « بیگانه » ستیزی، بستن انواع جرم و جنایت به « خارجیها »! تحقیر مستمر بینوایان خودی و « غیر » خودی، اخراج نوبتی کارگران مهاجر و... در شرایط اضطراری هیچ تازگی ندارد. اینها هم ناشی از الزامات سرمایه، براساس نیازهای فوری و منافع استرتژیک بناپارتیسم در سطح ملی و بین المللی رقم میخورد.

ج – پیشرفتهای صنعتی چین و هند و برزیل و... که برکسی پوشیده نیست. میدان مانور انحصارات باختری تنگ شده و عنقریب تسلط دویست ساله غرب، اروپا و آمریکا بر تولید و بازرگانی جهان بسر خواهد آمد. هم اکنون نیز بیلان اقتصادی غرب هیچ رضایت بخش نیست. با رشد و تحرک اقتصادی نازل، بیکاری انبوه، کسر بودجه دائم و فزاینده و... روبروست. آرایش نیروهای بین المللی، اصلا با وزن مخصوص اقتصادی کشورهای سرمایه داری در شرایط حاضر هماهنگی ندارد. رقابت کارتلهای مالی و صنعتی، سلاطین بورس و تسلیحات و مستغلات و... برسر کنترل انحصاری تولید و بازرگانی جهان بالا گرفته، کارش به ماجراجوئی و جنگ کشیده است. اشغال یوگسلاوی، تجزیه و تقسیم بعدی این کشور « مسیحی »! اشغال عراق و افغانستان « مسلمان »! در همین گذشته نزدیک – دعاوی خررنگ کن در باره « آزادی و دمکراسی و بشر دوستی »! بازیهای ارزان امنیتی در سطح ملی و بین المللی، توپ و تشرهای پی در پی، اشاعه اختلافات قومی و مذهبی و... اینها همه تمرینهای دول امپریالیستی غرب در گذشته های دورتر را تداعی میکند، به سیاست گشایش زوری بازار در اوضاع و احوال جاری بازمیگردد. قرائن نشان میدهد که یکبار دیگر جغرافیای سیاسی جهان در شرف یک تغییر خشونتبار قرار گرفته است.

چ – برخلاف لاف و گزاف « اهل فن »! هیچ بنظر نمی آید که بحران اخیر مهار شده باشد. هنوز اکثر واحدهای تولیدی غرب بطور کلی و نوع فرنگی آن بطریق اولی، با ظرفیت حداقل کار میکنند. در عین حال، مرتب بدنبال خریدار معتبر برای محصولات خود باین در و آن در میزنند. هنوز بناپارتیسم با محدویت بازار فروش، با کاهش مواد خام و انرژی، با تنزل نرخ سود و نرخ انباشت سرمایه در سرزمین پایگاه روبروست. حتی در مقایسه با بعضی رقیبان اروپائی و آمریکائی خود، هنوز رشد اقتصادی نازلی دارد. اصلا قادر نیست اشتغال ایجاد کند. نمی تواند مبادله کار و سرمایه برای ایجاد اضافه ارزش را تضمین نماید. گرفتار نوعی کسر بودجه دائم، کسری بازرگانی صعودی است. هیچ راه حلی برای افزایش بیکاری مزمن، گسترش فقر و خانه بدوشی مردم و... نداردوهم اکنون شاهد برآمد یک جنبش نسبتا نیرومند کارگری در سرزمین پایگاه است. بشدت نگران بروز یک انقلات اجتماعی است – منشاء سیاست امنیتی بناپارتیسم، علت « رم » ستیزی سارکوزی و شرکاء در اوضاع و احوال جاری درهمین چهار چوب قابل بررسی است.کارگران فرانسوی بعنوان پیشقراولان جنبش کارگری در اروپا تهاجم فاشیستی و نژاد پرستانه و ضد کارگری و نفاق افکنانه نیکولاسرکوزی و شرکاء را بی پاسخ نخواهند گذاشت.

مرگ بر سرمایه داری، امپریالیسم، فاشیسم و راسیسم!

زنده باد همبستگی بین المللی!

حزب کارایران(توفان) واحد فرانسه

سپتامبر 2010

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

خبرگزاری حقوق بشر ایران - رهانا


کولبری شغلی است در مناطق مرزی بین ایران و عراق. در مناطق مرزی کردنشین شهروندان ایرانی به خاطر فقر و نبود شغل برای امرار معاش مجبورند بارهای ۷۰ الی ۱۲۰ کیلویی را در مسیرهای طولانی حمل کنند.

با توجه به طرح «انسداد مرزها» بسیاری از این مرزنشینان با خطر مرگ روبه‌رو هستند. نیروهای انتظامی دستور شلیک مستقیم به آنان را داشته و مرزنشینان در این کار جان خود را کف دست دارند.

در طول سال گذشته بر اساس گزارش‌ سالانه خانه حقوق بشر ایران دست کم ۹۰ کولبر توسط تیراندازی نیروهای انتظامی جان خود را از دست دادند. این مسأله از ابتدای سال جاری نیز روند افزون‌تری یافته و ده‌ها کولبر تا کنون جان خود را از دست داده‌اند.

هرگاه نام قاچاق کالا در کردستان به ميان مي‌آيد اسم «کولبر» در ذهن‌ها تداعی مي‌شود. آن‌دسته از انسان‌هايی که از ثروت هنگفت و غير مشروع قاچاق فقط رنج، مرارت، سرما و طعم گلوله را به دست آورده‌اند. به راستی کولبر کيست؟ اين انسان‌ها که هرماه خبر کشته شدن چند نفرشان روی ورودی خبرگزاري‌های حقوق بشری قرار مي‌گيرد؟

پيرانشهر در غربي‌ترين نقطه ايران قرار دارد، شهری که در استان آذربايجان غربی بيش‌ترين خط مرزی را با اقليم کردستان دار است. هر روزه از اين شهر «کولبران» زيادی صبح زود راهی آن طرف مرز مي‌شوند تا با حمل کردن چند بار کوچک اعم از تلوزيون، کولر و … به زندگی روزمره خويش ادامه دهند. انسان‌هايی که در اين ميان تنها واسطه‌ای برای حمل اين کالاهای غير مجاز هستند و از خريد و فروش آن هيچ‌گونه سهمی ندارند. برای آشنايی با نحوه کار به مرز تمرچين آمده‌ام تا از نزديک شاهد کار و نحوه اين افراد قرار بگيرم.

منطقه‌ای کوهستانی با طبيعتی بکر، راهی است که هر روزه اين مردمان در حال پيمودن آن هستند. روال کار در مرز تمرچين به اين صورت است که برای کار کردن در اين‌جا بايد از هنگ مرزی کارت «کارت کولبری» گرفت!

کارت‌هايی که با رنگ‌های سبز، زرد و قرمز تقسيم‌بندی شده‌اند و برای شناسايی افراد به کار مي‌روند. تعداد کسانی که در پيرانشهر کارت کولبری را دريافت کرده‌اند از ۴۰۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر مي‌گويند که ميانگين سنی آن‌ها از ۱۴ سال تا ۷۰ سال است. اما اين‌چنين نيست که همه‌ی شهروندان در اين منطقه‌ی مرزی بتوانند کارت دريافت کنند.

هر کولبر در روز باری به وزن ۱۲۰ تا ۱۵۰ کيلو را در مسافتی ۴ الی ۵ کيلومتری مي‌پيمايد و برای اين حمل و نقل دست مزدی به ميزان ۲۰ تا ۳۰ هزار تومان بسته به بار حمل شده دريافت مي‌کند.

تعداد زيادی سنگ سکو مانند کنار هم چيده شده بود که عده‌ای بر روی آن و عده‌ای هم دور و بر آن نشسته بودند. در آن‌جا تعدادی کودک نيز ديده مي‌شد. از چند نفر که آن‌جا نشسته بودند پرسيدم که جريان از چه قرار است و چرا اين‌جا نشسته‌ايد؟ يکی از آن‌ها مي‌گويد: «از ساعت شش صبح اينجا هستيم و برای رفتن به عراق و آوردن بار منتظريم. از ساعت ۸ تا ۱۰ اسم نويسی مي‌کنند سپس از ساعت ۱۱ اجازه خروج داده مي‌شود و به نوبت مي‌رويم و بار مي‌آوريم.»

منتظر ماندم تا دسته‌ای که در حال آوردن بار بودند بيايند پس از چندی تعدادی کولبر وارد خاک ايران شدند. به سراغ چند نفر از آنان رفتم درخواست کردم که با من صحبت کنند.بعضي‌ گفتند که صحبت نمي‌کنند، وقتی که دليل‌اش را پرسيدم گفتند: «به ما گفته‌اند اگر مصاحبه کنيم کارت‌ها را از ما پس مي‌گيرند. اگر کارت را هم بگيرند ما بيکار مي‌شويم و کار ديگری هم نيست که با آن بتوانيم خرج خانواده‌ی خود را در بياوريم.»

به سراغ چند نفر ديگر رفتم که يکی از آن‌ها حاضر به صحبت شد. نامش محمد بود. محمد مردی ۶۰ ساله است که ۵ بچه داشت ۳ پسر ۲۳ ، ۲۰ ، ۱۵ ساله و ۲ دختر ۲۴ ، ۱۰ ساله.

رهانا: باری که روی کولتون هست چيه؟

ج: ۲ تا کولر گازی

رهانا: چند ساعت تو راه هستيد؟

ج: ۳ ساعت

رهانا: چه فاصله ای اين بار رو حمل مي‌کنيد؟

ج: ۳ کيلومتر

رهانا: چقدر پول مي‌گيريد بابت اين بار؟

ج:۲۵۰۰۰ تومان

رهانا:چه خطراتی هست سر راهتون؟

ج: افتادن و شکستن دست و پا ، رفتن روی مين و تير خوردن

رهانا: چرا اين کار رو انجام مي‌ديد؟

ج: بي‌بضاعتي، مجبوري، گذران زندگی سخته

رهانا: آيا کارخانه‌ای يا جايی برای کار نيست؟

ج: نه

رهانا: چه مشکلاتی برا کارتون هست؟

ج: مشکل که زياد و کار هم سخت ولی يکی از مشکلات ما اينه که سربازها و افسرهای مرزی ما رو خيلی اذيت مي‌کنند. حتی بعضی وقت‌ها بي‌احترامی مي‌کنند. بعضی وقت‌ها کتک مي‌زنند.

بعد از خداحافظی از محمد به سراغ يکی ديگر از کولبرها رفتم و از او درخواست کردم که با من صحبت کند. او هم پذيرفت. نامش «چيا» بود. «چيا» جوانی ۲۳ ساله بود که پدرش فوت کرده بود و خرج خانواده‌اش را از راه کولبری و کارگری ميداد

رهانا: باری که رو کولتون هست چيه؟

ج: سهتا تلويزيون ال سی دی

رهانا: چند ساعت تو راه هستيد؟

ج: دو ساعت

رهانا: چه فاصله ای اين بار رو حمل مي‌کنيد؟

ج: سه کيلومتر

چه قدر پول مي‌گيريد از بابت اين کار؟

ج: ۳۰ هزار تومان

رهانا:چه خطراتی سر راهتون هست؟

ج: رفتن روی مين، زمستان امسال يکی از دوستام رفت روی مين و مرد

س: چرا اين کار رو انجام می ديد؟

ج: کار ديگه‌ای نيست، من هم که سواد ندارم، البته تو اين دور و زمونه دانشگاه رفته‌ها هم بيکارند چه برسه به من بي‌سواد

رهانا: آيا کار ديگری غير از اين کار انجام مي‌ديد؟

ج؟ روزهايی که نوبتمه کولبری مي‌کنم. مابقی روزها کارگری ساختمان انجام مي‌دم

رهانا: چه پيغامی برای مسئولان داريد؟

ج: کارخونه اي، جايی رو درست کنند که اگر سهم ما از زندگی کارگريه، يه جايی کار کنيم که هم برامون احترام قائل بشند هم خطر جانی نداشته باشه برامون. همين فقط

گزارشگر رهانا در کردستان

دبیر انجمن کلیه ایران مدعی شد :
 داروی پیوند کلیه تحریم شد ( از نتایج تحریم هوشمندانه )

ایلنا: دبیر انجمن کلیه ایران نسبت به تحریم داروی بیماران کلیوی که پس از عمل پیوند مجبور به مصرف آن بودند هشدار داد.

محسن نفر در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا افزود: نبود دارویی که این بیماران پس از پیوند استفاده می‌کنند به دلیل وجود نوع داخلی و ایرانی آن نیست بلکه این دارو تحریم شده است.

وی ادامه داد: کشور سازنده به یکباره از فروش این دارو امتناع کرد و وزارت بهداشت کشورمان نتوانست دارو را خریداری کند بنابراین مجبور شد که این داروی ضروری را از بازارهای دیگر تهیه کند.

دبیر انجمن کلیه ایران با بیان اینکه مقدار داروی خریداری شده از سایر کشورها به میزان ناچیز و اورژانسی حدود 300 قلم بوده است گفت: اين درحالي است كه اگر بیمار پیوند کلیه یک روز این دارو را مصرف نکند کلیه پیوند زده شده پس می‌زند.

نفر ادامه داد: عارضه تحریم‌های بین‌المللی متوجه بیماران شده است و پس از گذشت پروسه شش ماهه برای ثبت سفارش دارو هم اکنون وضعیت بیماران پیوندی نامشخص است.

وی گفت: راه‌حلی برای جایگزین کردن این دارو وجود ندارد این در حالی است که روزانه حدود 20 هزار بیمار کلیوی پیوند انجام می‌دهند و 10 درصد آنها از این داروی تحریم شده استفاده می‌کرده‌اند، به نظر می‌رسد تنها راه حل موجود تحمل کردن شرايط پيش آمده است.

۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

صادرات چين به ايران با رشد 48 درصدي در نيمه نخست 2010 از مرز 5 ميليارد دلار گذشت


خبرگزاري فارس: وزارت بازرگاني چين اعلام كرد صادرات اين كشور به ايران در نيمه نخست2010 با رشد 48 درصدي نسبت به مدت مشابه سال قبل به 5.44 ميليارد دلار رسيد.

به گزارش گروه اقتصاد بين الملل فارس به نقل از پايگاه اينترنتي وزارت بازرگاني چين ارزش صادرات چين به ايران در نيمه نخست سال 2010 ميلادي به 5.44 ميليارد دلار رسيد.

بر اساس اين گزارش صادرات چين به ايران طي اين مدت با رشد 48.6 درصدي نسبت به مدت مشابه سال قبل مواجه شده است.

ايران سومين مقصد صادراتي چين در ميان كشورهاي جنوب و غرب آسيا در نيمه نخست سال 2010 شناخته شده است. صادرات چين به اين منطقه با رشد 41 درصدي به 37 ميليارد دلار در اين مدت رسيد. هند بزرگترين واردكننده كالاهاي چيني در اين مدت بوده است به طوري كه 18.4 ميليارد دلار كالا از چين به هند در اين مدت صادر شد. تركيه با واردات 5.6 ميليارد دلار در رتبه دوم قرار گرفته است. صادرات چين به اين دو كشور در نيمه نخست 2010 به ترتيب با رشد 41 و 55 درصدي نسبت به مدت مشابه سال قبل مواجه شده است.

ميزان صادرات چين به برخي ديگر از كشورهاي جنوب و غرب آسيا در نيمه نخست 2010 عبارت است از: پاكستان 3.2 ميليارد دلار، بنگلادش 2.9 ميليارد دلار، سري لانكا 800 ميليون دلار، نپال 200 ميليون دلار و قبرس 500 ميليون دلار.

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه


تحریمﻫﺎﻯ امپریالیستی و تأثیر مخرب آن در زندگی کارگران و زحمتکشان ایران



هدف تحریم ها:


تحریمﻫﺎﻯ یک جانبۀ آمریکا و اتحادیۀ اروپا و تحریمﻫﺎﻯ شورای امنیت سازمان ملل (با توجه به نقش تعیین کنندۀ امپریالیستﻫﺎ در این شورا)، همگی ماهیتی امپریالیستی دارند.

1 - کاربرد این تحریمﻫﺎ در رابطه با ایران یکی از تاکتیکﻫﺎﻯ مناسب در جهت تحقق استراتژی خاور میانۀ بزرگ و تسلط بر منابع و شریانﻫﺎﻯ نفت و گاز در منطقه و دامن زدن به مسابقۀ تسلیحاتی و گسترش پایگاهﻫﺎﻯ نظامی می باشد.

2 – تشدید بحران اقتصادی ــ اجتماعی به منظور دامن زدن به نارضایتیﻫﺎ در کنار فشارهای سیاسی و دیپلماتیک و جنگ روانی در جهت فراهم آوردن شرایط مناسب برای تحمیل شرایط و منافع حداکثریشان به ایران و خوراندن جام زهر تسلیم به جمهوری اسلامی و یا تغییر آن با رژیمی حرف شنو و سرسپرده.



عرصۀ تحریمﻫﺎ



1 – تحریم فروش هر نوع تکنولوژی و مواد مربوط به صنایع هستهﺍﻯ

2 – تحریم فروش تجهیزات ساخت موشک و صنایع نظامی و تجهیزاتی که کاربرد دوگانه دارند

3 – تحریم مالی و بانکی (بانکﻫﺎﻯ سپه، ملی ، ملت ، صادرات ، پرشیا و مرکزی)

4 – تحریم شرکت کشتیرانی ایران و کنترل سیستم حمل و نقل کالا به ایران

5 – تحریم سرمایه گذاری و همکاریﻫﺎﻯ فنی و انتقال فناوری، قطعات در پروژهﻫﺎﻯ نفت و گاز (شرکتﻫﺎﻯ نفتی توتال و هالیبرتون و استات اویل و شل قراردادهای خود را در رابطه با استخراج گاز در پارس جنوبی لغو کردهﺍند)

6 – تحریم فروش بنزین به ایران ( شرکتﻫﺎﻯ نفتی توتال فرانسه، رویال داچ شل، ویتول، گلینکور، ترافیگورا و لوک اویل، بریتیش پترولیوم، پتروناس و ریلاس فروش بنزین به ایران را متوقف کرده اند)

7 – تحریم یا کاهش خرید نفت از ایران (چین خرید نفت از ایران را به میزان 40 درصد کاهش داده، شرکت ریلانس هند و ژاپن نیز خرید نفت از ایران را کاستهﺍند. در کل چین و ژاپن و هند روزانه 400 هزار بشکه نفت کمتر از ایران می خرند که ارزش سالیانۀ آن 11 میلیارد دلار می شود.)



تأثیر تحریمﻫﺎ



1 – تحریمﻫﺎ تأثیری در صنایع هستهﺍﻯ ایران ندارد؛ چون تهیۀ تکنولوژی و تجهیزات آن تا به حال نیز از کانالﻫﺎﻯ رسمی نبوده است.

2 – تحریم صنایع نظامی فقط در رابطه با بهای تمام شدۀ آن تاثیر دارد؛ به این دلیل که بعضی از تجهیزات و تکنولوژی مورد نیاز را مجبورند از بازار سیاه تأمین کنند.

3 – کاهش فروش نفت و گاز و به تبع آن کاهش درآمد در این رابطه.

4 – افزایش قیمت بنزین و کمبود آن.

5 – افزایش قیمت تمام شدۀ همۀ کالاهای وارداتی به دلیل افزایش بهاء بیمه، حمل و نقل و دیرکرد ترخیص و مشکلات گشایش اعتبار (رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن می گوید: "در شرایطی که در بودجۀ امسال 95 میلیارد دلار برای واردات پیش بینی شده به دلیل تحریمﻫﺎ ما کالای وارداتی خود را چیزی حدود 30 میلیارد دلار گران تر می خریم.")



6 – توقف پروژهﻫﺎﻯ مربوط به نفت و گاز

7 – تشدید روند ورشکستگی صنایع غیر نظامی (بخشی به علت استفاده از مواد اولیه، نیمه ساخته، مواد شیمیائی یا ماشین آلاتی که مصرف دوگانه دارند مانند صنایع داروئی و کشاورزی و غذائی و بخشی به علت افزایش قیمت تمام شدۀ مواد اولیه و قطعات مورد نیاز و سوخت )

8 – ورشکستگی صنایع خودرو سازی و زیر مجموعۀ آنها (تعمیرات و نگهداری) به علت این که 90 درصد قطعات اصلی را وارد می کنند

9 – افزایش گرانی و کمیاب شدن کالاها و رواج قاچاق و احتکار (گران شدن برنج، گوشت، مرغ، روغن، حبوبات و میوه)

10 – گسترش بیکاری (صرفاً در پروژهﻫﺎﻯ نفت و گاز عسلویه و پارس جنوبی بیش از پنجاه هزار نفر بیکار شدهﺍند.)

11 – زیان مالی (طبق برآورد صندوق بین المللی پول، تحریمﻫﺎ در سال 2010 میلادی جمعاً 35 میلیارد دلار به درآمد ایران ضرر زده است.)



عملکرد جمهوری اسلامی در رابطه با تحریمﻫﺎ


مقامات جمهوری اسلامی عمدتاً در تبلیغاتشان از بی تأثیری تحریمﻫﺎ صحبت می کنند که با واقعیات موجود مغایرت دارد . هم چنان که در فاکتﻫﺎﻯ ارائه شده در فوق آمده طبق اظهارات رئیس اتاق بازرگانی حدود 30 درصد به قیمت اجناس وارداتی افزوده خواهد شد و بر اساس محاسبات صندوق بینﺍلمللی پول ایران در سال جاری مسیحی 35 میلیارد دلار از تحریمﻫﺎ زیان می بیند که با توجه به بدهی 40 میلیاردی دولت به بخش خصوصی و پیمانکاران و بدهی 53 میلیاردی به بانک مرکزی و سایر بانکﻫﺎ، دولت با کسری بودجۀ بسیار عظیمی مواجه است که تمام حیات اقتصادی و اجتماعی کشور را تحت تأثیر قرار داده است.

جمهوری اسلامی مسلماً از بودجۀ ارتش و سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی و امنیتی و اطلاعاتی و دستگاهﻫﺎﻯ تبلیغاتی و دستگاه دولتی نخواهد کاست و احتمالاً آن را افزایش هم خواهد داد. به این دلیل که مجبور خواهد شد بخشی از نیازمندیﻫﺎﻯ نظامی را از طریق بازار سیاه و قیمت بیشتر تهیه کند و به دلیل افزایش قیمت ناشی از تحریمﻫﺎ برای نیازمندیﻫﺎﻯ دستگاه دولتی مبلغ زیادتری بپردازد.

جبران این کسری بودجۀ عظیم و زیانﻫﺎﻯ مالی ناشی از تحریم و گرانی و کمبود و ورشکستگی صنایع و بیکاری و سایر پی آمدهای اجتماعی آن به دوش تودۀ مردم و بخصوص کارگران و زحمتکشان منتقل خواهد شد.

دولت بودجهﻫﺎﻯ عمرانی و خدماتی و پروژهﻫﺎﻯ اشتغال زا را حذف خواهد کرد و هم چنان که باطرح حذف یارانهﻫﺎ نشان داد با طرحﻫﺎئی نظیر آن از افزایش حقوقﻫﺎ و دستمزدها جلوگیری خواهد کرد و کارگران و زحمتکشان را که شانهﻫﺎیشان از بار تورم و گرانی و فقر و فلاکت خمیده شده است، خمیده تر خواهد کرد.

کارگران و زحمتکشان برای برون رفت از این وضعیت فلاکت بار و مقابله با اجحافات امپریالیستی و مبارزه با حاکمیت ضد مردمی جمهوری اسلامی چارهﺍﻯ جز اتحاد و همبستگی و تشکیلات ندارند

مبارزه با مفاسد اقتصادی؟!


در افشای یک دزدی بزرگ



مبارزه با مفاسد اقتصادی همواره یکی از شعارهای حکومت ایران بوده و جالب اینجاست که همواره مفسدان اقتصادی جزئی اصلی از بدنۀ حکومت بوده و هستند. در مطلب زیر به یکی از افراد این حلقه می پردازیم.

اخیراً فردی به نام "علی انصاری" از سرمایهﺪاران صنعت مبلمان و موبایل در ایران برای ساخت بزرگ ترین کارخانۀ مبل خاورمیانه درخواست 500 هکتار زمین کرده در حالی که سازمان جهاد کشاورزی استان مرکزی فقط با 100 هکتارموافقت کرده است.هم اکنون این زمین با اعمال نفوذ در اختیار وی قرار گرفته است. در حالی که طبق قانون،سرمایه گذاران می توانند زمین را به صورت اجارهﺍﻯ دراختیار بگیرند و پس از تأسیس کارخانه و بعد از گذشت 5 سال مالک زمین شوند.انصاری که از بدهکاران بزرگ بانکی کشور است از مالکین یکی از بانکﻫﺎﻯ خصوصی به نام یانک "تات" نیز هست که بانک مرکزی به دلیل بدهی وی به سیستم بانکی مجوز راه اندازی این بانک را متوقف کرده بود اما با فشارحامیان وی بالاخره مجوز این بانک نیز صادر شد . وی پس از انعقاد قرارداد با جهاد کشاورزی ضمن مراجعه به وزارت صنایع درخواست تأسیس شهرک صنعتی خصوصی بر روی زمین مذکور با ادعای مالکیت کرده و با اخذ مجوز در حال تفکیک زمین به قطعات 2 هکتاری و فروش آنها به قیمت متری 20 هزار تومان است که نتیجۀ آن درآمدی حدود یکصد میلیارد تومان برای اوست .درجلسۀ شورای اداری استان مرکزی استاندار که با ارائه دلیل از طرف رئیس ادارۀ کشاورزی مبنی بر این تخلف قانونی مواجه می شود وی را از جلسه اخراج و برکنار می نماید اراضی مذکور در استان مرکزی و نزدیک فرودگاه امام خمینی است و با ادعای اشتغال چند هزار نفری دستوری را از رئیس جمهور دریافت کرده و با حضورمسئولان دولت و چند شبکۀ تلوزیونی افتتاحیۀ بزرگی نیز برگزار کرده است. لازم به ذکر است انصاری مدتی به عنوان عضو هئیت مدیرۀ باشگاه ورزشی استقلال و نیز مدتی رئیس فدراسیون دوچرخه سواری ایران بوده است.

پس می بینیم که رژیم جمهوری اسلامی پا در جای پای شاه می گذارد و دارد تاریخ ایران را تکرار می کند. با لودگی و مزاح نمی شود از زیر پاسخ در رفت. از همان بدو انقلاب میلیاردها دلار ثروت این ملت با دست شیوخ و ملاها به باد رفته است. در همین چندی پیش نزاع سختی میان بانکﻫﺎ و دادگستری در گرفته بود که وامﻫﺎﻯ میلیاردی بدون ضمانت را چگونه باید پس گرفت و چه کسی مسئول پس گرفتن آن است. وامﻫﺎئی که از زمان امام و دولت میر حسین موسوی به بزرگان قوم داده بودند و آنها هم این پولﻫﺎ را ملاخور کردهﺍند. پس مشکل مردم ایران یکی دو تا نیست. همۀ رژیمﻫﺎﻯ مستبد که پاسخگو به مردم نیستند و مورد تائید مردمشان نیستند کارشان به این جاها می رسد تا با انقلاب بهمن دیگری سرنگون شود. چنین رژیمﻫﺎئی حقشان است که سرنگون شوند نوش جانشان.

نامهﺍی ازایران

بازهم مردم فریب خوردند



با سلام به دست اندرکاران حزب کارایران و آرزوی توفیق و سلامتی برای شما که این همه زحمت می کشید و اطلاع رسانی می کنید. علت این که برایتان می نویسم این است که بعد از سالیان طولانی مجدداً نشریات توفان را دریافت کردم و با تحلیل و نظرات شما در مورد اوضاع ایران و به خصوص شرایط یک سال اخیرآشنا شدم. با این نامه می خواهم برداشت خود را از شرایط کنونی ایران برایتان بنویسم. ضمن احترام به مقالات بسیار عمیق و موشکافانۀ توفان ولی باید عرض کنم که مطالب توفان با زبان سنگینی به نگارش در آمده و پیشنهاد می دهم که اگرممکن است یک صفحه را به لغتنامه اختصاص داده و برخی از واژهﻫﺎ را با زبان ساده توضیح دهید تا برای خوانندگان قابل فهم ترگردند . با تشکر.....

از آنجا که انتخابات دورۀ دهم همه چیز را تحتﺍلشعاع قرارداده است سعی می کنم با این موضوع آغاز کنم. به نظرم انتخابات دورۀ دهم مانند دورهﻫﺎﻯ پیش فرمایشی بوده و شرکت در آن اشتباه محض بوده است.بر اثر تبلیغات نظام و بازشدن نسبی فضای سیاسی بسیاری از مردم تشویق به شرکت در انتخابات شدند. نظام که می ترسید مردم در انتخابات شرکت نکنند فضا را باز کرد تا به مردم جهان بگوید که بله ما در ایران دمکراسی داریم. بیچاره مردم خسته و سرکوب شده و جان به لب رسیدۀ ایران باز هم فریب این دَدان را خوردند و به صف شدند تا رأی در صندوق بیاندازند. و حال آن که آقای احمدی نژاد قبل از نمایش انتخابات توسط رهبر و تائید ایشان انتخاب شده بود. ولی به هرحال مناظرهﻫﺎﻯ تلویزیونی خالی از فایده نبود عدهﺍﻯ از کاندیداها مقابل هم قرار گرفتند و هر کدام دست یک دیگر را رو کردند. آقایان موسوی و کروبی به ظاهر خود را طرفدار حقوق جوانان و بهتر شدن وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم تبلیغ کردند و مردمی که زیر بار گرانی و فقر کمر خم کرده بودند از این آقایان استقبال کردند، رأی به حسابشان ریختند تا شاید وضعیت بهتری پیدا کنند. متأسفانه مردم و حتا بخشی از روشنفکران این بارهم فریب خوردند و یا دست به خودفریبی زدند و نفهمیدند که آقایان موسوی و کروبی هم از درون همین نظام به پاخاستهﺍند و دعوایشان نه بر سر حقوق ملت بلکه برای کسب ثروت و نفوذ بیشتر در قدرت بوده است. به هر تقدیر وقتی رأی مردم در22 خرداد نادیده گرفته شد مردم به طور جدی به حرکت درآمدند و فوراً با کشتار و سرکوب وحشیانۀ رژیم روبرو شدند. اعتراضات مردم به قدری با شکوه بود که پایهﻫﺎﻯ نظام به لرزه در آمد. آقای رهبرخامنهﺍی صریحاً به میدان آمد و نظرش را در مورد انتخابات بیان کرد و هرگونه تقلب و نادرستی در زمینۀ شمارش آرا را مردود اعلام کرد و بی پرده از آقای احمدی نژاد حمایت نمود. اگر کسی کمی دقت می کرد می توانست به راحتی پی ببرد که انتخاب احمدی نژاد از مدتﻫﺎ پیش تعیین شده بود و نمی بایست در این انتخابت شرکت می کرد زیرا رأیﺍش ملاخور می شد و اصلاً به حساب نمی آمد.

مردم که از نتیجۀ انتخابات شوکه شده بودند و احساس تجاوز به آنها دست داده بود تظاهرات میلیونی انجام دادند و در روزهای اول از آقای موسوی طلب کردند که رأی شان را پس بگیرد.ولی رهبر بازهم تأکید فرمودند که رأی به کسی پس داده نمی شود و مردم بروند سر کار و منزلشان.متأسفانه بعضی از مردم که خیلی به هیجان آمدند به دنبال شعارهای بی سر و ته و انحرافی روان شدند. بعد از این که آقای اوباما در صدای آمریکا به حمایت از مبارزات مردم ایران پیام داد، برخیﻫﺎ شعار دادند "اوباما یا با اویا با ما" ....و یا "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران"... انسان در حیرت می ماند که مگر امکان دارد آمریکا دلش برای حال ملت ایران بسوزد.مردم به طور خود جوش شعارهای مختلف دادند اگرچه شعارهای درست هم در بینشان بود. مردم محروم و خستۀ ایران دلاورانه و با دست خالی در مقابل جنایتکاران بیرحم ایستادند ولی آقایان موسوی و کروبی وقتی صحنه را پر ازخطر برای خود دیدند دست به عقب نشینی زدند و بارها تکرار کردند که صف آنها از گروهﻫﺎئی از مردم که خواهان تغییر نظام و برانداختن آن است جداست. این آقایان بی پرده گفتند که به نظام جمهوری اسلامی وفادار و به اصل نظام التزام دارند...... اینها در سالگرد انتخابات 22 خرداد از تظاهرات آرام فاصله گرفتند و بیان داشتند که وزارت کشور به آنها اجازۀ تظاهرات نداد و از این جهت به قانون احترام می گذارند... اما مردم جان به لب رسیده، جوانان، و زحمتکشان که این روزها قدری سرخورده شدند نباید امید را از دست بدهند. این جنبشی که به حرکت درآمده امروز در شکل دیگری ادامه دارد و هر لحظه امکان دارد سربلند کند. امروز دیگر دست رژیم در بین مردم و جهانیان رو شده و دنیا متوجه شد که در ایران چه خبر است و چه مسائلی در جریان است. ولی دشمنان این سرزمین بیکارنخواهند نشست. رژیمی که با مردم خودش نیست و ننگین ترین حکومت سرمایهﺪاریست و هر روز دست به تجاوز و خونریزی می زند، مادران داغدار را سرکوب می کند، حتا اجازۀ اشک ریختن را بر روی مزار فرزندانشان نمی دهد ، حقوق کارگران را نمی دهد، جوانان را به بند می کشد و هزار خرافات را به مردم تحمیل می کند.... نمی تواند در مقابل دشمن خارجی بایستد. زیرا مردم با رژیم نیستند و از او نفرت دارند. در چنین شرایطی است که کشورهای امپریالیستی به سرکردگی آمریکا تحریم علیۀ ایران را تشدید می کنند. فشار می آورند که از ایران امتیاز بگیرند در غیر این صورت دست به تجاوز و خشونت خواهند زد....

تحریم دودش به چشم مردم فقیر، زحمتکشان، کارمندان کم درآمد و بی خانمان خواهد رفت.قشر سرمایهﺪار دوباره احتکارپیشه می کند و بیشتر دست به چپاول می زند. دفاع اوباما از مردم ایران دروغ و فریب است. وی از کدام قشر از مردم دفاع می کند؟ پس این تحریمﻫﺎ علیۀ کیست؟ آمریکا سالﻫﺎ به بهانۀ انرژی اتمی گردن کلفتی می کند و هم چنان می تازد. آمریکا و متحدانش آن قدر فشار بر مردم می آورند تا جان مردم را به لب برسانند و به مردم بقبولانند که راه نجات ایران پناه بردن به آمریکا و دمکراسی نوع عراقی است. امروز آمریکا با جنایت و چپاول در عراق و غارت نفت این کشور یک دمکراسی قلابی و دروغین را برای مردم عراق به ارمغان آورد. آمریکا همین برنامه را برای ملت ما در دست دارد. اما رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در مقابل فشار آمریکا و متحدینش خود را ضعیف و علیل می بیند،در مقابل مردم را به خاک و خون می کشد و پاسخ صلح آمیز مردم را با گلوله و زندان می دهد.... رژیم جمهوری اسلامی که به ملتش پشت کرده است حالا باید در مقابل آمریکا به تنهائی بایستد و احساس خطر کند. رژیم که حقوق کارگران را نمی پردازد و هرگونه اعتصاب مردم و کارگران را سرکوب می کند ولی در مقابل اعتصاب بازاریان گردن کلفت و سرمایهﺪاران دزد وادار به عقب نشینی می شود.پس چنین رژیمی نمی تواند در مقابل دشمن خارجی مقابله کند و از حقوق ملت ایران دفاع کند.....

آن چه به عنوان یک شهروند ایرانی با آن در ایران روبرو هستم این است که از همه جای کشور بوی بدبختی و مصیبت می آید. فقر، گرانی کمرشکن، فحشا، بیکاری، اعتیاد، دزدی و رشوه خواری و فساد بیداد می کند.حقوق زحمتکشان، بازنشستگان و کارمندان کم درآمد نادیده گرفته می شود. کودکان خیابانی در خیابانﻫﺎ وول می خورند با قسم و آیه دنبال عابرین می دوند تا شاید یک قوطی کبریت و یا فال بفروشند. چه کسانی جز دولت مسئول کودکان خیابانیﺍند؟ دولت درحرف بسیار از اقشار ضعیف حرف می زند اما درعمل هر کسی زورش بیشتر رسد بیشتر دزدی و غارت می کند.

اعصاب مردم از وضعیت کنونی داغان است. مردم در کوچه و خیابان و در ترافیک با یک دیگر گلاویز می شوند و بر سر هیچی به جان هم می افتند. انبوه جوانﻫﺎﻯ بیکار، اعتیاد و بیماریﻫﺎﻯ روانی، یأس و سرخوردگی بسیار رشد یافته است. از محیط زیست دیگر نباید حرف زد. آلودگی هوا و دود ماشین غیر قابل تحمل است.

باورکردنی نیست ولی حقیقت دارد که کارگران ایران در بدترین شرایط زندگی به سر می برند. کارگران ماهﻫﺎ حقوق دریافت نمی کنند. من از اضافه دستمزد نمی گویم بلکه حقوق آنها پرداخت نمی شود. حقوق کارگران قند هفت تپه ماهﻫﺎ پرداخت نگردید. همین طور کارگران سایر شعب نظیر اتوبوسرانی و معلمان علیۀ دستمزد پائین اعتراض کردند و به خاک و خون کشیده شدند. کارگران شرکت واحد بارها اعتراض کردند. مگر اینها چه می خواهند جز اتحادیۀ صنفی که از حقوقشان دفاع نماید. ولی رهبر سندیکا آقای آسالو را در زندان انداختند و شکنجه می کنند.. شرکتﻫﺎﻯ تعاونی مسکن که دستشان برای چپاول باز است 22 سال طول می کشد تا خانهﺍﻯ با یک در و سقف به معلمان زحمتکش بدهند. برای مثال باید به باغ اناری تهران پارس رجوع کرد تا پی برد که معلمان در چه شرایط بدی زندگی می کنند و کیفیت مسکن چگونه است. وضع فرهنگیان به شدت وخیم است و علیرغم اعتراضات گسترده به مطالبات خود دست نیافتهﺍند.......

دلایل همۀ این بدبختیﻫﺎ، بی قانونیﻫﺎ و این مصیبتﻫﺎ مربوط به نظام چپاولگر و مرتجع است که فقط به فکر پرکردن حساب بانکیشان در خارج ازکشور می باشند. مردم ایران بعد از سی سال پی به ماهیت رژیم بردند و هم اکنون خواهان قطع دست دین در حکومت و امور زندگی شهروندان هستند. مردم نمی خواهند که دین و یک ملا به نمایندگی از طرف امام و پیغمبر و خدا برایشان تصمیم بگیرد.مردم خود را صغیر نمی پندارند و از هرگونه حکومت مذهبی متنفرند. مسئلۀ مردم ایران فقط دین نیست.مردم آزادی می خواهند، آزادی اجتماعات، آزادی برای حقوق و عدالت، آزادی زندانیان سیاسی.... به نظرم این حقوق زمانی متحقق خواهد شد که همۀ کارگران به طور مشخص کارگران شرکت نفت که شاهرگ حیات رژیم است همراه با کارخانجات خودروسازی، ذوب آهن، ماشین سازی، نساجی، پتروشیمی، و صد ها واحد دیگر و همۀ قشرهای تحت ستم درهم ادغام شوند، متشکل شوند و تحت رهبری افراد با ایمان و دلسوز شعارهای درست و مردمی طرح نمایند تا به حقوق برحق خود برسند.آنچه که می تواند رژیم را ساقط کند متوقف کردن چرخ تولید است.انقلاب بهمن 57 و اعتصاب درخشان کارگران شرکت نفت یک شاهد تاریخی است........

برای انسانیت و حرمت انسانی و حقوق خود باید خواهان آزادی باشیم و برایش مبارزه کنیم. همان طور که نوشتم آزادی فقط آزادی بیان و حجاب نیست. آزادی سندیکا و تشکیلات و احزاب که برای زحمتکشان فعالیت می کنند اهمیت حیاتی دارند. سازمانﻫﺎ و احزاب مدافع محرومان خاری در چشم رژیم هستند. من و تک تک مردم ایران آرزوی مرگ این رژیم فاشیستی و جنایتکار را داریم. علیرغم تمام محدویتﻫﺎ و سرکوبﻫﺎﻯ شدید رژیم قادر نخواهد شد صدای اعتراضات به حق مردم را خاموش سازد. این رژیم امروز با سرنیزه حکومت می کند و به خیال خام خویش می تواند به موجودیت منحوس خویش چند صباحی ادامه دهد. حال آن که ما مردم ایران که دوانقلاب بزرگ مشروطه و بهمن را پشت سر گذاشتهﺍیم نشان دادهﺍیم که توانائی سرنگونی تاج و تخت عمامه را داریم و با اتکاء به نیروی خویش آزادی را به ارمغان خواهیم آورد. به امید آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی در ایران.


یاد آوری سالگرد یک جنایت هولناک ضد بشری


پیرامون 65 سالگی بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی


پرتاب بمب وحشتناک اتمی در شهرهای پرجمعیت هیروشیما و ناکازاکی و قربانی کردن هزاران نفر مردم غیر نظامی عکسﺍلعمل منزجرانۀ بورژوازی امپریالیستی آمریکا و انگلیس در مقابل پیروزی درخشان ارتش سرخ در نبرد تاریخی و آزادیبخش استالین گراد بود. جنایتکاران امپریالیست می خواهند چنین جنایات هولناکی را به عنوان آئینۀ تمام نمای تمدن بشری به خورد تاریخ دهند و ماهیت جنایتکارانۀ آن را پرده پوشی نمایند.

در 65 سال پیش در روزهای 6 و9 اوت 1945 امپریالیست آمریکا بمبﻫﺎﻯ اتمی خویش را که قبلاً در تاریخ 16 ژوئیه در صحرای نیومکزیکو آماده و آزمایش کرده بود برای زهر چشم گرفتن از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی لنینی و استالینی، برای سرکوب نهضت کارگری، برای ممانعت از اوج نهضتﻫﺎﻯ آزادیبخش و سرانجام برای تأمین سرکردگی خویش در منطقۀ اقیانوس آرام به شهرهای هیروشیما و ناکازاکی پرتاب کرد که حدود دویست هزار نفر در عرض یک ثانیه جان دادند. میلیونﻫﺎ خانه ویران شد و هزاران نفر آواره شده و نسلﻫﺎ در اثر تأثیرات اشعۀ رادیو آکتیو به انواع و اقسام بیماریﻫﺎ دچار شدند که پس از جنگ در بیمارستانﻫﺎﻯ "حقوق بشر" آمریکائی به وضع آنها رسیدگی گردید تا نتایج تأثیرات انفجارات اتمی را بر روی بدن آنها آزمایش کنند و آمادگی ارتش آمریکا را برای مقابله با صدمات ناشی از بمب اتم مجهز گردانند. امپریالیست آمریکا مانند امروز که در مورد عراق دروغ می گفت در آن زمان نیز با ریاکاری در مورد لزوم پرتاب بمبﻫﺎﻯ اتمی مدعی بود که پایان دادن هر چه زودتر به جنگ از قربانی شدن افراد بیشتر جلوگیری کرده و در واقع استفاده از بمب اتمی در خدمت نجات بشریت است.

دُم خروس این استدلال امپریالیستی از یقۀ آنها بیرون زده است. اگر ساده لوحانه این شبه استدلال را بپذیریم آن وقت این پرسش هنوز بی جواب می ماند که پرتاب بمب اتمی در ناکازاکی چه لزومی داشت. چرا پس از پرتاب بمب اتمی در هیروشیما که نتایج غیر قابل تصورش برای هر نوع تسلیمی کفایت می کرد منتظر عکسﺍلعمل حکومت ژاپن نشدند و با پرتاب بمب دوم هزاران نفر دیگر را نیز نابود ساختند. کجای این تناقض با خدمت به بشریت خوانائی دارد.

ولی حقیقت این است که دولت ژاپن آمادگی تسلیم خویش را به اتحاد شوروی اعلام داشته بود. وزیر امور خارجۀ ژاپن "توگو" Togo به سفیر خویش در مسکو تلگراف زد: "اعلیحضرت امپراتور با توجه به این واقعیت که جنگ کنونی روزانه نتایج وخیمی را نشان می دهد، معتقد است، که... باید فوراً قطع گردد". علاوه بر آن "توگو" از سفیر ژاپن می طلبد که دولت شوروی را قبل از تشکیل جلسۀ سه جانبۀ متفقین در پتسدام از تصمیم صلح طلبانۀ دولت ژاپن مطلع کند. امپراتور ژاپن آماده است شاهزاده "کونویه Konoye را برای مذکرات اعزام کند. در این درخواست ژاپن آمده بود که آنها حاضرند شرایط سخت تسلیم را بپذیرند و مناطق اشغالی را ترک کنند.

پرزیدنت ترومن که از نتایج مثبت آزمایشات اتمی در صحرای نیو مکزیکو مطلع شده بود در 25 ژوئیه سال 1945 به نیروی هوائی دستور داد شهرهای ژاپن را از آغاز ماه اوت بمباران اتمی کند. در آن زمان سه گزینش در مقابل ترومن قرار داشت که در مورد آنها تک تک بحث شد. نخست این که برای نمایش قدرت اتمی آمریکا، بمب اتم را در یک منطقۀ غیر مسکونی منفجر کنند. دو دیگر آن که بمب را در یک منطقۀ نظامی بیاندازند. گزینه سوم آن بود که آن را در یکی از شهرهای مسکونی بیافکنند. ترومن گزینۀ سوم را برگزید. زیرا این گزینه هم امپریالیست ژاپن را تضعیف و تحقیر می کرد، غرورش را در هم می ریخت و هم ارتش ژاپن و ارتجاع حاکم را برای مصارف بعدی خویش در شرق شوروی دست نخورده باقی می گذاشت. در حالی که ترومن در پی کشتار جمعی بود دولت ژاپن تلاشﻫﺎﻯ خویش را برای پایان بخشیدن به جنگ و تسلیم ادامه می داد و می خواست بر سر شرایط تسلیم با متفقین مذاکره کند. امپریالیست آمریکا مخالف مذاکره با ژاپن بود و از سایر دول متنفق می خواست که مطابق توافقنامۀ فیمابین جنگ را علیۀ ژاپن ادامه دهند و از آتش بس یکطرفه خودداری کنند. این کش دادن زمان مذاکره، وابستگی کامل با نتایج آزمایشات اتمی در آمریکا داشت. وقتی خیال ترومن با کسب خبر از واشنگتن راحت شد با یک گردش قلم جان صدها هزار نفر را عزرائیل گونه قبضه کرد. بگذریم از این که گزارشات سازمانﻫﺎﻯ جاسوسی متفقین نشان می دادند که به علت وضعیت نابسامان اقتصادی و نظامی در ژاپن، دولت ژاپن قادر به ادامۀ جنگ نیست و مسئلۀ تسلیم بلا قید و شرط ژاپن تنها یک مسئلۀ زمانی است. همین "خطر" تسلیم ژاپن بود که لزوم استفاده از بمب اتمی را ایجاب می کرد. آمریکائیﻫﺎ حتی لزوم آن را نیز ندیدند که ژاپن را نخست به پرتاب بمب اتم تهدید کنند و از مردم هیروشیما و ناکازاکی بخواهند که شهرها را ترک گویند. تأثیر منهدم کنندۀ بمب اتمی حتی در شهرهای خالی از سکنه ژاپن نیز می توانست به همان انتظاراتی منجر شود که امپریالیستﻫﺎ در آرزوی آن بودند. ولی خیر باید انتقام بندر "پرل هاربر"ــ Pearl Harbor ــ در هاوائی نیز از ژاپنیﻫﺎ گرفته می شد.

ژاپن تسلیم شد ولی نه تسلیم بی قید و شرط. امپراتوری ژاپن که مانند رایش سوم جنایتکار جنگی بود باید در پشت جبهۀ شوروی و چین تودهﺍﻯ و کره دموکراتیک مجدداً تقویت می شد و پایگاه امپریالیست آمریکا در اقیانوس آرام برای مبارزه مجدد با کمونیسم مبدل می شد. برخلاف اروپا که تنها پارهﺍﻯ از همدستان مهم هیتلر را در دادگاه نورنبرگ به محاکمه کشیدند و پارهﺍﻯ نظیر دکتر شاخت را نجات دادند، در ژاپن دستی به ترکیب نظام امپراتوری وارد نساختند و هیروهیتو بر تخت امپراتوری ژاپن باقی ماند تا سنتﻫﺎﻯ ارتجاعی حاکم در ژاپن را برای مبارزه با کمونیسم حفظ نماید. امپریالیسم باردیگر چهرۀ ضد انسانی و ارتجاعی خویش را نشان می داد. حتی امپریالیست ژاپن توانست در سایۀ قارچ اتمی گناهان غیر قابل بخشش در اشغال چین و کره را پرده پوشی کند و چهرۀ ملکوتی و قربانی جنگ به خود بگیرد.

سیاست حمایت از هیروهیتو در ژاپن، تقویت همدستان فاشیستﻫﺎ نظیر سالازار در پرتقال و فرانکو در اسپانیا و روی کار آوردن همدستان نازیﻫﺎ مجدداً در آلمان، پیاده کردن قوای متنفقین در نورماندی و گشودن جبهۀ جدید پس از شکست نازیﻫﺎ در استالینگراد و تقویت جنبش کمونیستی و "خطر" قدرت گرفتن کمونیستﻫﺎ در فرانسه، بلژیک، ایتالیا و... همگی همان سیاست واحدی بود که به پرتاب بمب اتمی در ناکازاکی و هیروشیما منجر شد. یکی مکمل دیگری بود.

امپریالیست آمریکا پس از جنگ جهانی دوم نه تنها بمب اتمی را به بمب هیدروژنی و سپس بمب نویترونی بدل کرد، نه تنها در پی ساختن بمبﻫﺎﻯ ریز و کوچک بنام "مینی بمب" است تا استفاده از آن آسان باشد، بلکه به این زرادخانۀ جنایتکارانه برای ایجاد هیروشیماها و ناکازاکیﻫﺎﻯ دیگر، سلاحﻫﺎﻯ کشتار جمعی شیمیائی نظیر بمبﻫﺎﻯ ناپالم، بمبﻫﺎﻯ گاز سمی خردل، بمبﻫﺎﻯ بیولوژیک نظیر بمب زخم سیاه و... را افزوده است. بزرگ ترین بودجۀ نظامی در زمان صلح موقت، به امپریالیست آمریکا تعلق دارد. چنین غول هولناک و جنایتکاری که پاهایش در باتلاق عراق گیر کرده است در مقابل ارادۀ خلقﻫﺎﻯ جهان بیچاره و درماندهﺍﻯ بیش نیست. چنین عفریتی نمی تواند متمدن باشد، چنین قاتلی نمی تواند حامی حقوق بشر و مبشر آزادی و دموکراسی، مدافع حقوق خلقﻫﺎﻯ جهان باشد. اینها تجاربی است که مردم جهان باید از 65 سالگی بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی بگیرند. اینها تجربهﺍیست که باید نشان دهد پس از 65 سال ماهیت این امپریالیست تغییر نکرده و نمی تواند تغییر کند.

حال امپریالیستی با این کارنامۀ سرشار از جنایت، امپریالیستی که به عنوان تنها کشور جهان بمب اتمی را با هدف روشن سیاسی و جنایتکارانه مورد استفاده قرار داده است به سرزمینﻫﺎﻯ ملل دیگر به بهانۀ ممانعت از گسترش سلاحﻫﺎﻯ کشتار جمعی تجاوز می کند و همان سیاست را به اشکال دیگر ادامه می دهد.

هم اکنون نیز می خواهد حق قانونی ایران در مورد غنی کردن اورانیوم را از وی سلب کند و ایران را به زائدۀ سیاست هستهﺍﻯ خود بدل گرداند. این ابر جنایتکار وحشی مردم ایران را به تجاوز و بمباران اتمی تهدید می کند. این سیاست استعماری و قلدرمنشانه نشانۀ بربریت سرمایهﺪاری است و باید با بسیج تودهﻫﺎﻯ مردم با دورنمای سوسیالیسم به آن پاسخ گفت. تنها سوسیالیسم است که بشریت را از قید این همه ستمگری و جنایت نجات می دهد و سلاحﻫﺎﻯ کشتار جمعی را به گورستان تاریخ می سپارد. ما باید خواهان نابودی همۀ سلاحﻫﺎﻯ اتمی در جهان باشیم. باید در درجۀ اول خطرناک ترین دشمنان بشریت یعنی امپریالیستﻫﺎ و صهیونیستﻫﺎ را خلع سلاح کرد، تا خطر جنگ منتفی گردد. این اقدام تنها با یک انقلاب اجتماعی ممکن است.

مرگ بر امپریالیسم آمریکا این بزرگ ترین تروریست دولتی جهان!

تبلیغ نفرت ضد فارس به جای اتحاد و نفرت طبقاتی


حزب ما بارها سخن گفته و تأکید داشته است که پرچم تجزیۀ ایران یکی از سیاستﻫﺎﻯ امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه است. آنها از سالﻫﺎ قبل با نفوذ در منطقۀ قفقاز خود را برای ایجاد نفاق در میان خلقﻫﺎﻯ ایران آماده می کنند. تعلیمات نظامی و سیاسی و تئوریک و تاریخی در خارج ایران و عراق بخشی از برنامهﻫﺎﻯ آنهاست. این سیاست فقط منوط به کردستان نیست، آذربایجان، خوزستان و بلوچستان را نیز در بر می گیرد. آنها عوامل خویش را در چهارگوشۀ ایران زیر لوای "حق دموکراتیک" سرنوشت خواهی علم کردهﺍند تا نخست به زمینه سازی فکری بپردازند. ایجاد نفرت ضد فارس، به جای نفرت ضد جمهوری اسلامی، ایجاد نفرت ضد فارس به جای ایجاد نفرت ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی، ایجاد نفرت ضد فارس به جای نفرت طبقاتی بخشی از این زمینه سازیﻫﺎﻯ فرهنگی است. زیرا تبلیغ چنین نفرتی و آن را علتﺍلعلل مشکلات خلقﻫﺎﻯ ایران قلمداد کردن طبیعتاً پرده ساتری بر ماهیت طبقاتی رژیمﻫﺎﻯ حاکم در ایران می کشاند. به جای این که مردم ایران را علیۀ طبقۀ حاکمه بسیج کند خلقﻫﺎﻯ ایران را به دشمنی بر ضد یک دیگر تحریک می کند تا زمینۀ برادرکشی و قوم کشی را در ایران فراهم آورد. ناسیونال شوونیستﻫﺎﻯ مرتجع آذری که هم از جانب جمهوری آذربایجان و هم از جانب دولت ترکیه و هم از جانب ارتجاع جهانی تقویت می شوند کار دروغ پردازیشان به جائی رسیده است که حضور جمع کثیری از مرتجعین آذری در ماشین سرکوب اسلامی را به حساب "فارسﻫﺎ" می گذارند. آنها کتمان می کنند که پدر رضا خان قلدر و پدر فرح دیبا هر دو آذری بودند، تا تاریخ را بر اساس منافع علی اوف ها قلم زنند. آنها هر مرتجع آذری را که به سرکوب همۀ خلقﻫﺎﻯ ایران مشغول است با تردستی فارس شده جا می زنند. با منطق ناسیونال شوونیستﻫﺎﻯ ملل ستمکش اساساً نه آذری و نه کرد و نه عرب مرتجع وجود دارد. اندیشمندان آنان با تردستی می کوشند از رشد مبارزۀ طبقاتی در میان خلقﻫﺎﻯ تحت ستم به این بهانه که مبارزۀ اساسی با "فارسﻫﺎست" پیشگیری کنند. سرمایهﺪار کرد، آذری و یا عرب به صرف دارا بودن ملیت اقلیت از حق ویژۀ استثماری برخوردارند. هر زحمتکش آذری و یا کرد و یا عرب که زبان به اعتراض بگشاید زبانش را از حلقش به نام این که مأمور "فارسﻫﺎسـت" و یا "فارس شده" است بدر می آورند. تبلیغ نفرت ملی باید جای نفرت طبقاتی را بگیرد و مبارزۀ "ملی" بورژوائی در چارچوب یک کشور واحد باید جای گزین مبارزۀ طبقاتی شود. آرمان سوسیالیسم بدور افکنده می شود و گفته می گردد که زمان طرحش هنوز نرسیده است نخست باید ترتیب "فارسﻫﺎ" را بدهیم.

اندیشمندان این تجزیه طلبی جائی در مبارزه برای خلق ایران قائل نیستند. برای آنها فقط ملتﻫﺎﻯ گوناگونی در ایران هستند که گویا به طور اتفاقی در کنار هم قرار گرفتهﺍند و نباید به کار هم کار داشته باشند. آنها شبیه دانهﻫﺎﻯ نخود لوبیا در درون آشی هستند که جا نیفتاده است و هر کس سر به گوشهﺍﻯ دارد. آنها خلق مشترکی نیستند، تاریخ مشترکی، ندارند، هزاران سال در کنار هم زندگی نکردهﺍند، در غم شادی، در پیروزی و شکستﻫﺎﻯ مشترک سهیم نبودهﺍند، فرهنگ مشترک و میراث مشترک تاریخی اساساً نداشته وندارند، مردمشان به اقتصاد مشترک و همسرنوشت دست پیدا نکردهﺍند، قیامﻫﺎ و انقلابﻫﺎﻯ خونین مشترکی را در پشت سر ندارند، آنها فکر می کنند که باید بر نفاق بر تفاوت تکیه کنند و هر جائی که این نفاق و تفاوت را نمی یابند باید آن را اختراع کنند. باید کاری کنند که درگیری شود، خون جاری شود، از کشته پشته شود، راهی طی شود که قابل بازگشت نباشد، مگر در یوگسلاوی نکردند و شد، مگر در هندوستان نکردند و شد، پس چرا در ایران نشود؟. باید سخن طوری رود که تو گوئی ملتﻫﺎﻯ گوناگون ایران مانند دسته گلﻫﺎﻯ متفاوت در گلدان در کنار هم و بی رابطه با هم قرار دارند، آنها همسایه هم اند و نه هموطن، اساساً ایرانی وجود نداشته و ندارد. ایران جمع عددی چند ملت است که فصل مشترک اکثریتشان دشمنی با "ملت فارس" اسـت.

این همه جهالت را فقط یک ناسیونال شوونیست کور می تواند داشته باشد. تجزیه طلب عرب که یاد الاحواز مشاعرش را خراب کرده است آن قدر که علیۀ "فارس" شمشیر می کشد، علیۀ قتل عام مردم عربِ عراق اعتراضی ندارد. یک قوای استعمارگر از آن سر دنیا آمده و مردم عراق را به خاک خون کشیده و نفت آنها را غارت می کند، فلسطین را ویران کرده است، لیکن به غرور این تجزیه طلب عربِ ایرانی بر نمی خورد. خونش به اندازۀ خون مردم فارس به جوش نمی آید. نمی گوید که خلقﻫﺎﻯ ایران متحد شویم و جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم تا مانع شویم که امپریالیسم و صهیونیسم ایران را به تجاوز و انقیاد تهدید کنند. خیر تجزیه طلب عرب در فکر ایجاد دولت دوم کویت در منطقه است که نفتش را به نام شیخی ثبت کنند و وی بتواند با چرب کردن سبیل دو میلیون نفر ادعای استقلال کند و در یک انتخابات "دموکراتیک" با وعدۀ ماهیانه چند ده هزار دلار از در آمد نفت به واجدین شرایط انتخاباتی در زیر نظارت مأمورین بی طرف سازمان ملل به ستم فارس پایان دهد.

به ناسیونال شوونیست آذری یاد دادهﺍند که بیش از 60 در صد ایران آذربایجانی و یا ترک اند، بگذریم از این که حزب ما که اعضاء فراوانی از ملت آذربایجان دارد هرگز با این مسئله مشکلی نداشته و ندارد. آنها تبلیغ می کنند که زرتشت آذری بوده، بابک خرمدین گویا علیۀ فارسﻫﺎ می جنگیده و خواهان "حق تعیین سرنوشت خلقها"!!!؟؟؟ بوده است و به یکباره افشین سردار ترک تبار ایرانی را نیز لباس "فارس" به تنش می کنند تا با شکست بابک کینۀ ضد فارس را تقویت کرده باشند. آنها رژیم جنایتکار جهموری اسلامی را که با دست بسیاری از همین آذریﻫﺎ و فارسﻫﺎﻯ مرتجع علم شد هم تراز خلفای بغداد جا می زنند و به ذهن چنین متبادر می سازند که گویا مبارزۀ ناسیونال شوونیستﻫﺎﻯ مرتجع آذری مبارزۀ بابک خرمدین با عربﻫﺎﻯ "فارس" شده، در تهران است. آنها می خواهند با این سیاست مکارانه مخالفت بر حق مردم آذربایجان علیۀ رژیم جمهوری اسلامی را به امر تجزیه از ایران پیوند زنند. این است شمهﻫﺎئی از تلاش برای تجزیۀ ایران.

قدری به استدلالات ناسیونال شوونیستﻫﺎﻯ آذری نظر افکنید. اگر واقعاً آنها در بیان پارهﺍﻯ نظریات خویش صمیمیت و اعتقاد دارند نباید از این تبلیغات نتیجه می گرفتند که باید وحدت ایران را حفظ کنند، نباید نتیجه گرفت که قراردادهای گلستان و ترکمانچای استعماری بوده است و جدائی از ایران با دسیسۀ امپریالیستﻫﺎﻯ روس و انگلیس تحمیل شده است. نباید به پان ترکیسم دولت ترکیه دهنه زد که در پی الحاق آذربایجان به مناطق شرقی خود نباشد؟ به نظر ما نتیجۀ تبلیغات منطقی ناسیونال شوونیستهای آذری چنین می بایست باشد. آنها باید خود را صاحب ایران بدانند و در پی حفظ و وحدت آن باشند. اکنون که آمریکا در همسایگی ایران چاقوهایش را برای قتل عام تیز می کند همه را برای مبارزۀ ضد امپریالیستی بسیج کنند. باید خواهان خروج کنسرنﻫﺎﻯ نفتی از جمهوری آذربایجان باشند. باید خواهان خروج قوای نظامی آمریکا و انگلیس و کارشناسان آنها از آذربایجان باشند، باید خواهان خروج بی قید و شرط امپریالیستﻫﺎ از عراق و افغانستان باشند، ولی شما هر چه بیشتر می گردید تا این رشتۀ منطقی را پیدا کنید کمتر می یابید. دلیلش روشن است زیرا این ناسیونال شوونیستﻫﺎ با امکانات مالی و جهانی امپریالیستی و صهیونیستی در قفای خویش در پی آسمان ریسمان بافتن به هم و اختراع "مدارک" و "اسناد" هستند تا کار تجزیۀ ایران را به پایان برسانند. شما در این تحرک ارتجاعی خارج کشوری (در ایران مردم به ریش این عده می خندند-توفان) سندی در حمایت از طبقۀ کارگر، مبارزۀ طبقاتی، مبارزۀ ضد امپریالیستی، مبارزۀ ضد صهیونیستی، تلاش در جهت پیوند زدن مبارزه برای رفع ستم ملی با مبارزۀ عمومی انقلابی مردم ایران و مردم منطقه نمی بینید. اینها مُبلغ نفرت ملی و تجزیه طلبی به جای اتحاد و پیکار طبقاتی علیۀ ارتجاع و امپریالیسم هستند. اینها خود را به امپریالیسم فروختهﺍند و برای تکه پاره کردن پیکر ایران روزشماری می کنند.حزب ما این مرتجعین را آرام نخواهد گذاشت و با تمام قوا در مقابل آنها خواهد ایستاد.

سنگسار،اوج توحش قرون وسطائی و ترس رژیم ازمردم


رژیم جمهوری اسلامی که از همه سو خود را تحت محاصره و خطر می بیند، می کوشد با کثیف ترین و ضد انسانی ترین شیوهﻫﺎﻯ ممکن، با سرکوب مبارزات کارگران، دستگیری و محاکمۀ رهبران اتحادیهﻫﺎﻯ کارگری، سرکوب مبارزات دانشجویان، برگذاری دادگاهﻫﺎﻯ نمایشی، قلع و قمع باقیماندۀ مطبوعات، تشدید فشار به زندانیان سیاسی و سرکوب وحشیانه اعتصاب غذای آنها.و..... بر مسند قدرت تکیه زند و چند صباحی بر طول عمرنکبتبارش بیافزاید. معلوم نیست که این حضرات چند سرنوشت مشابه خویش را باید شاهد باشند تا پا به فرار بگذارند. سرکوب همیشه نشانۀ ضعف و هراس رژیم است و نه نشانۀ قدرت .رژیمی که به اسلحۀ تهدید و زور متوسل می گردد به خط آخر رسیده است و راه دیگری برای بقای خویش نمی بیند.

حمله به زنان که در صف مقدم مبارزه قرار داشته و دارند آن دیوار کوتاهی است که رژیم قصد دارد زهر چشم خویش را نشان دهد. حکم سنگسار و اعدام سکینه محمدی آشتیانی زنی که از1384 به اتهام "زنای محصنه" و همکاری در قتل همسرش درزندان به سر برده است نشان از خشم و عصبیت و انتقام گیری از زنان ایران است که در صف نخست پیکار علیۀ دستگاه ظلم و زور نظام قرون وسطائی اسلامی قرار دارند. رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی با نیت ایجاد ترس در مردم به وِیژه زنان مبارز ایران می خواهد جلوی اعتراضات آنها را بگیرد. سنگسار سکینه محمدی آشتیانی برای ایجاد رعب و هراس در جامعه است، برای حفظ سلطۀ بورژوازی دلال و نظام سرمایهﺪاری ایران است.مسلماً این حکم سنگسار و اعدام آخرین آن نخواهد بود.تنها اعدام رژیم جمهوری اسلامی است است که می تواند به این توحش پایان دهد. رژیم ناموس پرست و قضات اسلامی سیاه و مرتجع که برای "زنای محصنه" حکم سنگسار صادرمی کنند در مقابل فروش دختران ایرانی به شیخ نشینﻫﺎﻯ خلیج فارس "زنای محسنه" صادرکرده و صدایشان در نمی آید.وقتی پای گردآوری ثروت در میان است دیگر "ناموس" فراموش می شود و از"غیرت" خبری نیست.

مجازاتﻫﺎئی که امروز بر زنان کشور ما اعمال می شود عمری طولانی دارند و اگرچه در قبل ازانقلاب مجازاتی نظیر سنگسار در ایران وجود نداشت اما قوانین جزائی مادۀ ۱۱۷۳ قانون مجازات عمومی بود که در زمان رضا خان قلدر به تصویب رسیده و هم چنان پابرجا بود. مطابق این ماده اگر مردی همسرش را با یک مرد غریبه در حال هم‌آغوشی می دید و هر دوی آنها را به قتل می رسانید، از مجازات اعدام معاف بود.این قانون هم‌ اکنون تحت عنوان مادۀ ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی اجرا می ‌شود که مقررداشته،هرگاه مردی همسر خود را در حال زنا با مردی دیگرمشاهده کند، می ‌تواند در همان حال زن را به قتل برساند. بدین رو قوانین مردسالانه و ضد زن در گذشته نیز حاکم بوده و هیچ نیروئی حق ندارد با توسل به توحش قرون وسطائی کنونی به تبرئۀ رژیم منفور پهلوی بپردازد و از حقوق و برابری زن در آن دوران سخن گوید.

به هر حال رژیم که می پنداشت بی سر وصدا می تواند حکم سنگسار سکینه محمدی آشتیانی را اجرا کند و آب از آب تکان نخورد، اما با موجی از اعتراضات داخلی و بین المللی مواجه شد. بسیاری ازدولتﻫﺎ به خاطر فشار افکارعمومی لب به اعتراض گشودند و این عمل رژیم را مورد انتقاد قرار دادند. اعتراض دولت برزیل، متحد جمهوری اسلامی به حکم سنگسار سکینه محمدی آشتیانی و پذیرفتن وی به عنوان پناهنده در برزیل بازتاب گستردهﺍﻯ در مطبوعات و رسانهﻫﺎﻯ خارجی داشته، آب سردی به روی عمامه بسرهای آدمخوار ایران بود. بسیاری از نهادهای بینﺍلمللی، سازمانﻫﺎﻯ زنان و سندیکاهای کارگری و احزاب و تشکلات سیاسی حکم سنگسار این زن دربند را محکوم و خواهان آزادی وی شدند.

همان طور که بسیج جهانی برای نجات جان افسانۀ نوروزی به ثمر رسید و حکم اعدام کبرا رحمانپور را به تعویق انداخت باید با بسیج افکارعمومی،رژیم بربرمنش جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار داد و وی را به عقب نشینی واداشت. یورش به زنان گرچه نشانۀ ضعف رژیم اسلامی است، در عین حال چشم اسفندیار دستگاه سیاه خفقان نیز می باشد. سازمانﻫﺎ و احزاب اپوزیسیون ترقی خواه باید در این عرصه افکارعمومی و سازمانﻫﺎﻯ بین المللی را بسیج کنن و با برگذاری نمایشگاه از تصاویر اعدام و سنگسار و تماس با مطبوعات، از امکانات کشورهای میزبان در افشای رژیم و فشار به وی در لغو حکم اعدام و سنگسارسکینه محمدی آشتیانی سود جویند. مردم این ممالک در کنار ما قرار دارند و از فعالیتﻫﺎﻯ برحق ما حمایت خواهند کرد. در عین حال لحظهﺍﻯ نباید فراموش کرد برای پیشبرد چنین حرکات اعتراضی و مطالبات مشخص نمی توان به هر وسیلهﺍﻯ متوسل شد و با هر نیروئی دست به اتحاد زد و مرزها را مخدوش نمود. با احزاب و جریاناتی که آشکارا خواهان تجاوز و تحریم و بمباران مردم ایران هستند نمی توان در هیچ زمینهﺍﻯ وارد اتحاد شد و یا از این محافل حمایت سیاسی برای مبارزه وحقوق دمکراتیک مردم ایران طلب نمود. این محافل خود نیز ضد بشرند برای سلاخی مردم ایران بیتابی می کنند. تنها در این صورت است که می توان هوشیارانه مبارزه علیۀ رژیم اعدام و سنگسار را به صورت اصولی به پیش برد و از حقوق دمکراتیک مردم ایران دفاع نمود.