۱۳۸۷ مهر ۹, سه‌شنبه

آنهايی که بيرون گود هستند و ميگويند لنگش کن

داوود رضوی عضو هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت واحد
چند روز پيش مطلبی از آقای محسن حکيمی در بعضی سايتها آمد که موضوع ان نقد مصا حبه من و اقای ابراهيم مددی نايب رئيس سنديکای شرکت واحد اتوبو سرانی بود. ولی هر بيننده ای که اين مطلب را مطا لعه کرده باشد متوجه خواهد شد که نقد بهانه ای بيشتر نيست و هدف کمرنگ کردن تاثيرات مبارزه سنديکائی شرکت واحد و در کليت تشکل يابی مستقل در ايران است در اين دوره از مبارزات کارگری است . اينکه آقای حکيمی تازه يادش افتاده بعد از ماهها از گذشت آن مصاحبه به نقد آن بپردازد جای سوال فراوانی دارد چرا که اخيرا ما هم ازطرف ادارات کار استان تهران ,و ديوان عدالت اداری احکام غير عادلانه ای دريافت کرده و همواره از سوی دادگاه انقلاب همچنان در راهروها برو بيا داريم و فقط مانده بود که امثال حکيمی در ايندوره به ما حمله کنند. ولی هر خواننده ای که دستی بر آتش مبارزه کارگری در ايران داشته باشد ميداند که آن مصاحبه در غالبی يک جانبه بوده است و نبود امکان رسانه های آزاد راه هر نوع ابراز نظری آزاد و دوجانبه بسته است و اين نوع مناظرات مشکلات فنی ونظری خاص خودش را دارد. که در زير به آن هم خواهم پرداخت. ولی بحث اساسی آنجا است که آيا امکان به وجود آمدن سنديکا و نهاد کارگری مستقل در ايران هست يا نه؟ معلوم است اگر بدست انها که بيرون گود هستند مثل آقای حکيمی بسپاريم نه تنها بوجود نخواهد آمد بلکه مانند کميته هماهنگی از بين خواهد رفت. شانس آورديم که ايشان در سنديکای ما نبود که اگر اعضای هيئت مديره سنديکا واحد به فرامين ايشان عمل نميکردند يا اخراج ميشدند يا تبعيد. بقول قديميها ده روز کار عملی بهتر از ده سال کار نظری است. آقای حکيمی اگر واقعا به مسائل کارگری اعتقاد دارند که بنظر نميايد چون نظراتش هم مانند کارهايش بيشتر ترجمه است تا نوع آوری. در جامعه ای که ميليونها انسان دنبال آن هستند که نيروی کارشان را بفروشند وخريدار نيست معلوم نيست شما چطور مزدش را ميخواهيد لغوکنيد. در جامعه ای که مردم بايد دو تا سه کار داشته باشند اين حرفها يعنی چه ؟ بجای آدرس دادن ما که بايد دنبال نهادهای مثل سازمان لغو کار مزدی ايشان برويم که معلوم نيست که به اجرا در آورندگانش از کره مريخ بايد به ايران بيايند يا نه ، چرا از همان امکانات موجود حرکت نميکند، چرا نميخواهد بپذيرد که کار عملی سخت و پر هزينه است وشما و دوروبری هايتان قادر به اين کار نيستند. سنگ بزرگ علامت نزدن است. آقای حکيمی چطور فعا ل کارگری هستيد که مبارزه کارگران شرکت واحد را نه تنها قبول نداريد بلکه مضر جامعه کارگری ميدانيد که از نظر من شما در اصل نظرات و همان منافع کارفرمايان را دنبا ل ميکنيد و اين در گفتار شما کاملا مشهود است . آنها هم به ما ميگويند وجود سنديکای واحد باز دارنده نهادهای دولتی است ، وشما همميگوييد وجود سنديکا باز دارنده نهاد ضد سرمايه داری است. حالا بايد ببينيم چه کسانی نهاد ما را بايد ارزيابی کنند، دولت، شما يا اعضای آن؟ سازمان ضد سرمايه داری در کشوری که سی سال است خودش را ضد سرمايه داری معرفی کرده است کدام صيغه ای است ديگر؟ سنديکای واحد حداقل در چند سال گذشته مشخص گفته با دولت و شهرداری که کارفرما است درگير بوده، شما حداقل يک جناح سرمايه داری در ايران را مشخص مورد حمله قرار دهيد کليت آن پيشکش اتان؟ چرا زمانيکه سرکوبگران کارگر که از عوامل اصلی خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار که به محل سنديکا با حمايت عوامل امنيتی ودر حضور پليس حمله کردند آيا شما چه کاری کرديد. در اين چند سال حمايتهای بين المللی از سنديکا را چرا زير سوال برديد و آنرا تخطئه کرديد در صورتی که شما خودتان در خفا با آنها کار ميکرديد. فقط همکاريهای بين المللی برای ديگران حرام است ولی برای خودتان حلال است. در صحبت سرخ و در عمل زرد. چرا نميخواهيد از خواب دگماتيسم برخاسته و بپذيرد که اگر ميليونها کارگری که در ايران امروز از بی آيندگی و بی امنيتی شغلی و کاری در بحران اجتماعی و فقر هستند را فقط با تلاوت لغوکنندگان مزد نميشود بوجود آورد. شما بجای مقايسه ايران با کشورهای غربی چرا نميخواهد بپذيرد دوستانتان که با پول دولتهای رفاه و ماليات کارگران آن جوامع زندگی راحت ميکنند وفقط در عالم نظر به پوچی ،بحران و قطع اميد از مبارزه واقعی رسيده اند چه ربطی به ما دارد. آش خودتان را ميخوريد وحليم مشتی باقر را هم ميزنيد. چرا همنظرانتان در همان جوامع آزاد که شب به خانه اشان نميريزند، قبل از اعتصاب دستگيرشان نميکنند و يا بيکار نميشوند و در بدترين حالت گرسنگی ندارند چرا نهادهای لغو کار مزدوری را درست نميکنند. آنها در آن جوامع حتی نميدانند که سيستم حکومتی انجاها چيست وچه حزبی سر کار است. چون نيازشان نيست که خودشان به خيابان بيايند برای حفظ امنيت حقوق اجتماعی و نگه داشتن آن، ديگران آن کارها را برايشان ميکنند ولی فقط فحش دادن به سنديکا را ميدانند ولی نميدانند که با فحش که سنديکا را از بين نميرود. شما بگوييد از زمان تشکيل کميته هماهنگی تا بحال چقدر از لحاظ کمی و کيفی رشد کرده اي؟ تبديل شده ايد به نهاد بيانيه ها. بقول قديمی ها يک سوزن به خود بزنيد و يک جوال دوز به ديگران. برخلاف جريان شما امروز سنديکا واحد توانسته کار خودش را جلو ببرد نه بخاطر سنديکاليسم اش بوده و نه بخاطر ماجراجوی عده ای روشنفکر شکم سير، بلکه مديون فداکاری ، پايداری و منافع طبقاتی اعضای اش بوده است. بسيار اتفاق افتاده که هيئت مديره با هم و يا اعضا و هيئت مديره با هم نظر متفاوت داشته اند ولی اين به هيچ وجه منجر به انشعاب و دشنام و ترک مبارزه اشان نشده است. امروز جنبش کارگری نياز به تئوريسين ندارد، فقط بايد يک سرسوزن به آنهمه حرفی که زده ميشود، عمل شود که خودش کلی کار است. آيا دستگيری بيش از 700 راننده شرکت واحد حاکی از تشکيلات قدرت مند سنديکای شرکت واحد نيست؟ ايا در 16/6/84 چراغ روشن کردن 98 درصد از رانندگان شرکت واحد حاکی از اتحاد منسجم و تشکيلاتی نيست ايا فرياد 10 هزار راننده در استا ديوم ازادی نشانگر تلاش اعضای هيئت مديره و فعا لين سنديکائی نيست . ما افتخار ميکنيم که تا به امروز در راهروهای دادگاهها و ادارات کار مبارزه امان را ادامه داده ايم و تا به امروز هم وکلای ما بدون دريافت يکريال کارشان را ادامه ميدهند و از فعاليتهايمان هم دفاع ميکنيم بر خلاف عمل شما. اری اگر ما هم فقط در سايتها مطلب مينوشتيم کسی کاری با ما نداشت و امروز کارگران شرکت واحد هيچ دستاوردی نداشتند ما با افتخار و غرور بخود ميباليم که توانستيم با پايداری مقاومت و ايستاده گی لقمه نانی به سفره کارگران شرکت واحد بياوريم و اين خود انگيزه مهم در ادامه و پيگيری حقو قمان است از قول من مينوسيد که من گفته ام تشکل سنديکا به کارفرما کمک ميکند. يادتان رفته است سنديکا نهاد صنفی است نه تشکيلات انقلابی خوب معلوم است که در جامعه سرمايه داری يا حتی سوسياليستی آن وجود نهاد صنفی يعنی رشد کليت آن واحد کاری. تا زمانی که نيروی کار بعنوان مزد خريد و فروش ميشود اين نهاد هست ولی با شعار که نميشود به زندگی برابر رسيد. ديگر اين را هر کسی ميداند که اگر کارگران کار شايسته، امنيت شغلی و زندگی در شان انسان داشته باشند. کار کنند که زندگی بکنند نه زندگی بکنند که کار کنند و در محيط کار نمايندگان انها بدون فشار و دخالت دولت و کارفرما انتخاب شوند و از پائين شکل بگيرند قطعا نمايندگان واقعی انها با چانه زنی و دفاع از حقوقشان شرايط مطلوبی برای کارگر ايجاد ميکنند و کارگر ديگر دليلی ندارد که بی رغبتی به کار نشان بدهد و با تمام وجود دل به کار ندهد اگر رضايت داشته باشد به کارش بهتر کار ميکند چون ميداند سعادت فردی او سعادت اجتماعی را هم با خود به همراه مياورد، خود بخود سطح بهره وری کار بالا ميرود و اين فقط با بوجود امدن سنديکا ها و تشکل های ازاد کارگری امکان پذير است و هيچ توهمی نيست انکه دچار توهم شده شما هستيد اقای حکيمی که اين همه شرايط مطلو بی را که سنديکای شرکت واحد در سخت ترين شرايط موجود حاکم درست کرده نمی بينيد که تماما با سند موجود است. ما قضاوت را به کسانی ميسپاريم که همچنان با ايستادگی و پرداخت هزينه در بهبود شرايط کار تلا ش ميکنند. حالا شما به ما بگوييد در اين نظام خواب وخيال است ولی دستيابی آن را به تقدير نمی سپاريم برای اش مبارزه ميکنيم. خوب حالا شما و ديگرانی که در زندگی واقعي اشان کوچکترين ربطی به جنبش کارگری ندارند به ما بگويند ما رفرميست هستيم ما ميگوييم انقلاب پيشکش اتان همين کارهای کوچک را هم نميتوانيد انجام دهيد. دوست عزيز امروز لغت رفرميست فحش شده است برای ادا کنندگانش. شما به ما بگوييد که در محيط کارتان در حال کدام انقلاب مداوم هستيد. اين برخوردها از تنبلی سياسی است. والا امروز اگر واقعا دلتان برای اين مبارزه ميتپيد ميدانستيد که در اين شوره زار جهانی سرمايه هر کاری برای بهتر شدن وضع کارگران مثبت است. کارگر معمولا در محيط کارش به آدمهای اعتماد ميکند که بتواند به آنها ثابت کنند که جدي، مسئول است. به قول معروف ناخدای کشتی آخرين نفری است که کشتی را در حين غرق شدن ترک ميکند ولی متاسفانه بسياری از ناخداهای جنبش کارگری چه در ايران و چه در خارج زودتر از هر کسی صحنه را ترک کرده اند و فقط در اتاقهای اشان و در خلوتشان به اين مبارزه اشان ادامه ميدهند. در آخر شما از شورای کارگری نام ميبريد ولی هيچ وجود و حضوری ما نديده ايم و فقط در حد همان صحبت در سايت و کاغذ است ولی سنديکای شرکت واحد و ديگر نهادهای که مبارزه در هر عرصه برای زندگی بهتر برای کارگران فعاليت ميکنند همچنان زنده هستند و محکم بروی خواسته های خود اسرار دارد و اگر اينطور نبود امروز بسياری از واحدهای کارگری منجمله نيشکر هفت تبه و کامينوداران در اهواز به تشکيل سنديکا اقدام نمی کردند و اقای حکيمی يادت باشد که در تمام دنيا اتحا ديه های کارگری از مبارزات کارگران ايران و سنديکای شرکت واحد دفاع کردند و روزگا ری کسی در ايران جرات نداشت اسمی از سنديکا به زبان بياورد و اين ازادی را مديون مبارزه همه و در نهاد ما اعضای هيئت مديره سنديکای شرکت واحد و فعالين سنديکائی بخصوص منصور اسالو هستيم و در اخر بگويم که اين حرفهای نا اميد کننده شما هرگز روحيه اميدواری را در ما از بين نخو اهد برد به اميد تشکيل سنديکاها در تمام صنوف .
شهريور87
مسئوليت مقالات منتشر شده در سايت سنديکا، بر عهده نويسندگان آن می باشد.

40درصد ايرانيان، زير خط فقر

کارگزاران: فقر يكی از مشكلات بزرگ در جوامع بشری است؛ مشكلی كه ظاهری اقتصادی دارد ولی به دنبال خود تبعات منفی اجتماعی را نيز به همراه مي‌آورد و حتی مي‌تواند امنيت كشور را نيز تحت تاثير قرار دهد. اخيرا نيز سازمان بين‌المللی شفافيت در گزارشی اعلام كرد كه فقر و فساد اقتصادی رابطه مستقيم با يكديگر دارند. طبق مطالعات انجام شده توسط اين سازمان هر چه ميزان فقر در كشوری بيشتر باشد، زمينه مساعدتری برای افزايش فساد اقتصادی در آن كشور وجود دارد و حتی مي‌توان اين رابطه را در جهت مخالف نيز بررسی كرد. به اين معنا كه در كشورهايی كه فساد اقتصادی زيادی دارند زمينه برای افزايش فقر در اين كشور فراهم مي‌شود و شمار زيادی از مردم در مشكلات اقتصادی زندگی مي‌كنند. هيوگت ليبلس رئيس سازمان بين‌المللی شفافيت در مورد اين گزارش مي‌گويد: ,فقر و فساد اقتصادی رابطه مستقيم و تنگاتنگی با يكديگر دارند. هر چه سطح فقر در كشوری بيشتر باشد ميزان فساد اقتصادی در آن كشور بيشتر است. در چنين كشورهايی شاخص فساد تا اندازه زيادی تفاوت بين مرگ و زندگی را نشان مي‌دهد زيرا مردم فقير اين كشورها حتی توان تامين هزينه لازم برای پرداخت هزينه‌های بيمارستان با خريد و استفاده از آب سالم را ندارند., وی ادامه داد: ,مطالعات سال‌های اخير نشان داده است روند افزايش فساد در كشورهای مختلف جهان در سال‌های مختلف ادامه داشته و نكته با اهميت اين است كه در كشورهای فقير اين سير فزاينده با شدت بيشتری انجام شد. هر چه ميزان فساد اقتصادی در كشوری بيشتری باشد افراد ساكن در آن كشور با مشكلات بيشتری دست و پنجه نرم مي‌كنند و فضای اقتصادی به‌گونه‌ای است كه فاصله مردن با بيماري‌های مهلك يا حتی مرگ بسيار كم مي‌شود. ,مخرب‌ترين آثار فقر زمانی آشكار مي‌شود كه كودكان را گريبانگير خود كند. مطالعات سازمان يونيسف نشان مي‌دهد از مجموع كودكانی كه در كره زمين زندگی مي‌كنند 27 تا 28 درصد به مشكل نارس بودن يا كمبود وزن دچار هستند كه اغلب اين افراد در كشورهای جنوب قاره آسيا و جنوب صحرای آفريقا سكونت دارند. نكته با اهميت اين است كه ادامه اين روند و عدم انجام كارهای مناسب برای ممانعت از بيشتر شدن اين مشكل سبب مي‌شود تا برنامه‌های سازمان‌ملل در مورد كاهش شمار فقرا به نتيجه مطلوب نرسد. اين سازمان در نظر داشت تا با استفاده از برنامه‌ای شمار فقرای جهان را كاهش دهد ولی پيش‌بينی مي‌شود با ادامه اين طرح در چند ماه آينده شمار كودكانی كه با مشكل فقر دست و پنجه نرم مي‌كنند به بيشتر از 30 ميليون نفر برسد. به گزارش يونيسف روزانه بين 26 هزار و 500 تا 30 هزار نفر از كودكان كره زمين در اثر فقر جان خود را از دست مي‌دهند. يكی ديگر از عواملی كه مي‌تواند نشانی از فقر جهانی باشد عدم دسترسی افراد به آب سالم يا برق يا سرپناه است. طبق گزارش‌های آخر تا آغاز سال 2007 ميلادی 1/1 ميليارد نفر از ساكنان كره زمين به آب سالم و تصفيه شده دسترسی نداشتند و 6/2 ميليارد نفر حتی امكانات اوليه برای برخورداری از آب سالم را هم در اختيار نداشتند. اين گروه بايد از آب‌های روان در كوچه‌ها و غيره استفاده مي‌كردند در حالي‌كه 1/1ميليارد نفری كه ذكر شد در ظاهر آب تصفيه‌شده مصرف مي‌كردند ولی كيفيت تصفيه بسيار پايين بود و بسياری از بيماري‌ها را منتقل مي‌كرد. از طرف ديگر دو نفر از سه نفری كه به آب سالم دسترسی نداشتند با درآمدی كمتر از دو دلار در هر روز زندگی مي‌كردند و يك نفر از سه نفری كه با مشكل آب روبه‌رو بودند، زير خط فقر مطلق قرار داشتند. به تعبير بهتر در سال مورد بررسی 660 ميليون نفر با درآمدی كمتر از دو دلار در روز و 385 ميليون نفر با درآمدی كمتر از يك دلار گذران زندگی مي‌كردند. مطالعات نشان مي‌دهد بيشتر از 85 درصد از20 درصد ثروتمندترين مردم جهان به آب تصفيه شده و لوله‌كشی دسترسی داشتند در حالي‌كه تنها 25 درصد از20درصد فقرا از اين خدمت اجتماعی برخوردار بودند. در اثر استفاده از آب ناسالم سالانه 8/1 ميليون كودك در سراسر دنيا جان خود را به دليل بيماری وبا از دست مي‌دهند و 443 ميليون كودك به دليل بيماري‌های مرتبط با استفاده از آب ناسالم نمي‌توانند برای چند روز در كلاس درس حضور يابند. شايان ذكر است تقريبا نيمی از مردم كشورهای در حال توسعه از مشكلات ناشی از استفاده آب ناسالم يا آب‌هايی كه به صورت غير استاندارد تصفيه شده است دچار مشكل مي‌شوند. يكی ديگر از عوامل سازنده فقر در جهان، بيكاری است. اين مشكل هم‌اكنون در تمامی نقاط دنيا افزايش يافته ولی در سال گذشته ميلادی كشورهای نايورا، ليبريا، زيمبابوه و تركمنستان ركورددار بيكاری در دنيا بودند. نرخ بيكاری در اين كشورها بين 80 تا 90 درصد جمعيت فعال بالاتر از 20 سال بود. طبق اين گزارش، نرخ بيكاری در ايران برابر با 15 درصد است و ايران جايگاه 47 را در جهان به خود اختصاص داده است. ايران در ميان 181 كشور جهان و در طبقه‌بندی به ترتيب كاهش نرخ بيكاری رتبه 47 را به خود اختصاص داده است. نرخ بيكاری در كشورهای بحرين و عمان نيز مشابه ايران است و اين كشورها هم جايگاه 47 را دارند. كمترين نرخ بيكاری در جهان به كشور آذربايجان اختصاص دارد. اين كشور در سال گذشته با نرخ بيكاری 2/1 درصد ركورددار دنيا بود و توانست جايگاه خوبی را به خود اختصاص دهد. در سال گذشته ميلادی كشور كويت در ميان تمامی كشورهای خاورميانه كمترين نرخ بيكاری را داشت. نرخ بيكاری در اين كشور در سال 2007 ميلادی برابر با 20/2 درصد بود و كشور امارات كه دومين جايگاه را در منطقه داشت با بيكاری 40/2 درصدی مواجه بود. در سال گذشته نرخ بيكاری در قطر20/3 درصد، در الجزاير 7/15 درصد، در عراق 25 درصد، در ليبی 30 درصد، در يمن 35 درصد و در آمريكا 8/4 درصد بوده است. شايان ذكر است در ژانويه سال 2008 ميلادی نرخ تورم اعلام شده برای ايران برابر با 8/15 درصد بود. در سال گذشته ايران در ميان 181 كشور جهان رتبه هفتم دنيا را داشت. بالاترين تورم در جهان در سال گذشته برای كشور زيمبابوه بود و بعد از آن عراق رتبه دوم را داشت. كمترين تورم در دنيا در سال گذشته ميلادی به كشور ژاپن اختصاص داشت. در اين سال تورم در ژاپن كمتر از يك درصد بود. گزارش سازمان بين‌المللی شفافيت سازمان بين‌المللی شفافيت برای تعيين شاخص فساد اقتصادي، فاكتورهای مختلف اقتصادی و اجتماعی را مورد ارزيابی قرار داده و برآيند اين شاخص‌ها موجب ايجاد شاخص فساد شده است. شاخص فساد ارائه شده توسط سازمان بين‌المللی شفافيت عددی بين يك تا 10 است. كشورهايی كه شاخص كمتری دارند، سطح فساد اقتصادی در آنها بيشتر است و كشورهايی كه ميزان شاخص آنها به عدد 10 نزديك‌تر است، كمترين ميزان فساد اقتصادی را دارند. مطالعه نشان مي‌دهد در سال گذشته ميلادی ميزان شاخص فساد در كشورهای اروپايی كاهش يافته است. به اين معنا كه وخيم‌تر شدن اوضاع اقتصادی كشورهای اروپايی به دنبال مشكلات اقتصادی آمريكا سبب شد تا ميزان فساد اقتصادی در اين كشورها افزايش يابد. طبق گزارش ارائه شده توسط اين سازمان شاخص فساد اقتصادی در ايران معادل 3/2 است و اين كشور در ميان 180 كشور مورد بررسی رتبه 141 را به خود اختصاص داده است. طبق اين گزارش، شاخص فساد اقتصادی در كشورهای يمن، كامرون، ايران و فيليپين با يكديگر مساوی است و تمامی اين كشورها در جايگاه 141 جدول جای گرفته‌اند. شاخص فساد اقتصادی در كشورهای قزاقستان و تيمو لسته برابر با 2/2 است و اين كشورها بعد از ايران قرار گرفته‌اند. جايگاه كشور سوريه در جدول بعد از تيمور لسته است و شاخص فساد اقتصادی در اين كشور برابربا 1/2 اعلام شده است. همانطور كه پيش‌تر گفته شد كمتر شدن شاخص و نزديك‌تر شدن به عدد يك نشان‌دهنده بيشتر شدن ميزان فساد در كشور است. شاخص فساد در كشور سومالی كه آخرين كشور فهرست است معادل يك برآورد شده است. شاخص فساد در كشورهای ميانمار و عراق برابر با3/1 است و اين دو كشور جايگاه قبلی سومالی را دارند. شاخص فساد در هائيتی 4/1، در افغانستان 5/1 و در سودان، چاد و گينه برابر با 6/1 است. شاخص فساد در كشورهای گينه اكوريتال و جمهوری دموكراتيك كنگو كه هر دو جايگاه 171 جدول را به خود اختصاص داده‌اند برابر با 7/1 است. شاخص فساد اقتصادی در كشورهای دانمارك، سوئد و نيوزيلند كه هر سه رتبه اول را در جدول به خود اختصاص داده‌اند برابر با 3/9 برآورد شده است. در جدول شماره يك جايگاه برخی از كشورها از نظر فساد اقتصادی و شاخص فساد آنها را می بينيد: گزارش صندوق بين‌المللی پول صندوق بين‌المللی پول در گزارش اخير خود آماری در مورد درصد افراد زير خط فقر ارائه داده است. در مرحله اول برای تعيين اين آمار تعريفی برای فقر مطلق در نظر گرفته شده است كه با تعاريف قبلی يعنی كسب يك دلار در هر روز متفاوت است. تاكنون شنيده‌ايد خط فقر معادل كسب درآمد كمتر از يك دلار(كمتر از يك هزار تومان) در هر روز است اما با توجه به شرايط كنونی اقتصاد جهانی اين تعريف نادرستی است زيرا با كسب اين درآمد حتی نيمی از نيازهای حياتی يك فرد نيز تامين نمي‌شود و در فاصله زمانی كوتاهی فرد در آستانه مرگ قرار مي‌گيرد. نادرست است. ضمن اينكه معيار خط فقر در كشورهای مختلف با يكديگر فرق دارد. بر طبق مطالعات انجام شده خط فقر حداقل درآمدی است كه با داشتن آن نيازهای اوليه زندگی تامين مي‌شود. با توجه به اين تعريف حداقل درآمدی كه برای تامين نيازهای اوليه در كشورهای مختلف مورد نياز است با يكديگر تفاوت دارد و شرايط حاكم بر اقتصاد آن كشور مي‌تواند تعيين‌كننده حداقل درآمد لازم برای ادامه بقا باشد. برای محاسبه خط فقر از روش زير استفاده مي‌كنيم: در مرحله اول هزينه‌ای كه هر فرد برای تامين نيازهای اوليه زندگی خود از جمله خوراك و پوشاك و مسكن نياز دارد را محاسبه مي‌كنيم. اين مبلغ را به روزهای يك ماه يعنی عدد30 تقسيم كنيم حداقل درآمد مورد نياز برای زندگی محاسبه مي‌شود و اين مبلغ به عنوان خط فقر معرفی مي‌شود. بدون شك اين مبلغ تعيين شده برای خط فقر به نرخ تورم در كشور مورد بررسی ارتباط زيادی دارد. هر چه تورم در كشوری بيشتر باشد، مبلغ لازم برای تامين حداقل نيازها بيشتر است و خط فقر عدد بزرگ‌تری خواهد داشت. افرادی كه درآمدشان كمتر از اين مبلغ باشد در فقر مطلق زندگی مي‌كنند و با انواع بيماري‌ها و مشكلات اقتصادی و اجتماعی دست و پنجه نرم مي‌كنند. به گزارش صندوق بين‌المللی پول بيشترين شمار فقرای جهان در قاره آفريقا ساكن هستند و قاره آسيا در رده بعدی قرار دارد. اگرچه به دليل وجود نظام دقيق ارزيابی و شمارش فقرا به آمارهای ارائه شده توسط كشورهای توسعه يافته و صنعتی بيشتر از كشورهای در حال توسعه يا فقير مي‌توان اطمينان داشت. در برخی از كشورهای فقير يا در حال توسعه به اين دليل كه نظام دقيقی برای تعيين شمار فقرا وجود ندارد نرخ فقر پايين‌تر از ميزان واقعی اعلام مي‌شود. بر طبق گزارش ارائه شده توسط صندوق بين‌المللی پول در سال جاری ميلادی بيشتر سن شمار فقرا در كشورهای زامبيا و زيمبابوه وجود داشته است. در اين دو كشور بيشتر از 80 درصد از مردم زير خط فقر مطلق زندگی مي‌كنند. در كشور افغانستان بيشتر از 53 درصد از مردم، در كشور عراق، در كشور ايران 40 درصد از مردم، در مالزی 8 درصد مردم و در فرانسه 5/6 درصد از مردم زير خط فقر زندگی مي‌كنند. شايان ذكر است در اين آمارگيری تنها 80 كشور از مجموع 180 كشور جهان مورد ارزيابی قرار گرفتند و كشورهايی كه آمارهای خود را به اين سازمان اعلام نكرده‌اند كشورهايی هستند كه يا به دليل بي‌ثباتی سياسی يا به دليل مشكلات داخلی آمارهای دقيق نداشتند. يكی از اين كشورها عراق است كه در جدول ارائه شده توسط صندوق بين‌المللی پول آمار آن ارائه نشده است. كشور سومالی هم در اين دسته جای گرفته است. كشورهايی كه كمترين شمار فقرا را در خود جای داده‌اند عبارتند از: بلژيك، بلغارستان و تايوان. نرخ فقر در تايوان معادل 9/0 درصد است و اين كشور ركورددار جهان است. كشورهايی از قبيل نروژ، سوئيس و سوئد كه در جهان از نظر ميزان رفاه و يكپارچگی اقتصادی معروف هستند، هر يك كمتر از 10 درصد فقير را در خود جای داده‌اند.

20 میلیون نفر بیسواد و كم‌سواد در كشور

کارگزاران : همچنان برنامه و قانون برای بیسوادی نیاز است با گذشت 30 سال از اجرای نهضت سوادآموزی در كشور همچنان 20 میلیون نفر بیسواد و كم‌سواد در كشور وجود دارند. با وجودی كه ظرف 30 سال گذشته سازمان نهضت سوادآموزی موظف به پوشش تحصیلی افراد بیسواد شده است اما از آنجا كه در سوادآموزی، اجباری از سوی وزارتخانه‌ها و نهاد‌های دولتی برای كاركنان و كارگران تحت پوشش آنها وجود ندارد و تنها این امر به نهضت سوادآموزی سپرده شده است، نهاد‌های دولتی مسوولیتی برای سوادآموزی كاركنان‌شان متصور نیستند. این در حالی است كه چندی پیش وزیر آموزش و پرورش در یك نشست خبری از احتمال برچیده شدن سازمان نهضت سوادآموزی، با این استناد كه با پوشش خوب سوادآموزی دیگر نیازی به این سازمان دیده نمی‌شود خبر داد.ابراهیمیان، معاون آموزشی سازمان نهضت سوادآموزی با اشاره به اینكه افرادی كه تحصیلات‌شان پایین‌تر از پنجم ابتدایی است بالغ بر 10 میلیون نفر در كشور هستند، گفت : اگر كم‌سوادان را هم به بیسوادان اضافه كنیم حدود 20 میلیون نفر مشمول برنامه‌های سوادآموزی قرار می‌گیرند.

سارکوزی و شرکاء در مسیر نوعی «کنفرانس مونیخ»!

شیراک رئیس جمهور دوران فترت
سیاست همدستی فعال بناپارتیسم با امپریالیسم آمریکا ابتکار میتران، این بازمانده مکار حکومت ویشی بود. قرار بود که با فروپاشی امپراتوری شوروی و... بحران فروکش کرده و رونق اقتصادی بوجود آید! که نشد. چگونگی تعطیل دفتر مرکزی «سوسیالیسم» بازاری و انحلال پیمان ورشو... فعلا مورد بحث نیست. اما در عمل، همینکه عمر رقابت اردوگاهی بسر آمد، کشمکشی آشکار بر سر میراث امپراتوری شوروی براه افتاد. بحران تشدید شد و اشغالگری و جنگ برای گشایش زوری بازار بالا گرفت. تا اینکه رژیم بدهکار بغداد، از روی استیصال، کویت را به غنیمت گرفت. در جریان «آزاد سازی» دولتشهر کویت توسط ناتوچیها، با فرماندهی امپریالیسم آمریکا و بنام «سازمان ملل»! از قضا ظرفیت نظامی بناپارتیسم برای گشایش زوری بازار در شرایط اضطراری بزیر سئوال رفت. در همان زمان منابع خبر فروشی « مستقل »! گزارش دادند که ارتش استعماری فرانسه در این لشگرکشی آزمایشی ناتو – بدلیل عقب ماندگی تجهیزات نظامی – قادر نشد که مثل نیروهای آمریکائی و انگلیسی در عملیات جنگی شرکت کند. خواب و خیال میتران برای احیاء «عظمت» فرانسه! منتفی شد. شواهدی هست مبنی بر اینکه بناپارتیسم–بعد از شکست در بازار عراق–کم و بیش دچار «فترت» شد، از روی لاعلاجی به درون خزید و برای جبران مافات–در سطح ملی–بپای کاهش خدمات «غیر» لازم اجتماعی رفت–در عرصه بین المللی– نوعی سیاست «کجدار مریز» در پیش گرفت. در یک چنین شرایطی، از قضا بخت شیراک بعنوان کارچاق کن نسبتا قدیمی بناپارتیسم، با محبوبیتی کاملا محسوس در میان گروههای «خوشنام» دهه شصت و هفتاد میلادی... برای جانشینی میتران بالا رفت، چندی بعد رئیس جمهور دوران «فترت» شد...
کارنامه «نا» تمام سارکوزی
در باره پیشینه سارکوزی–مدیر فعلی بنگاه الیزه–یک خروار عکس و فیلم وجود دارد، کلی مجله و کتاب، سند و مدرک... شواهد زنده هست. در فرنگستان، اینکه جناب سارکوزی دست آموز شیراک بود، بر کسی پوشیده نیست –چماقدار کودنی که زیر سایه شیراک پر و بال گرفت، از مرشد آموخت و براه «گلیسم» رفت، با گروههای شبهه فاشیستی محشور شد و پاداش گرفت... پست و مقام بدست آورد– از «شهرداری» در یکی از شهرکهای حومه پاریس گرفته تا پست وزارت. سارکوزی در دوران «فترت»! در دونوبت، خیلی کوتاه، وزیر اقتصاد شد و در هر نوبت، با اشاره شیراک، یکی از صنایع بزرگ ملی فرانسه را فروخت و کنار رفت. بیخود نبود که رئیس وقت کمپانی مدف–سندیکای کارفرمایان فرانسوی– بوی لقب «زیدان» دولت داد. آخرین پست سارکوزی– پیش از «فتح» بنگاه الیزه–در وزارت کشور گذشت، مامور اجرای سیاست امنیتی شیراک بود. خلاصه اینکه نامبرده، چون دست آموز سر براه شیراک بود، رفته رفته در میان مالکان ریز و درشت، در میان سلاطین بورس و تسلیحات وطنی محبوبیت پیدا کرد... مدتها پیش از برگزاری مراسم «انتخابات آزاد»! در محافل بالائیها برای جانشینی شیراک برگزیده شد...
مقدمات تعرض آشکار بناپارتیسم
سارکوزی–در مسیر «فتح» بنگاه الیزه–بیشتر «گلیستها»، اکثر هواداران قدیمی و جدید بناپارتیسم، تمام واخورده های وطنی را بدور خود جمع کرد و در حزبی واحد جا داد. بعلاوه، او هنوز وزیر کشور، رئیس پلیس هم بود و بدون «سوء نظر»! با توسل باین نیروی ترور و اختناق، در محله های فقر نشین بلوا درست میکرد، در میان مردم ستیز مذهبی براه می انداخت، با «حسن» نیت! کلی هم از امکانات وسیع دولتی برای اشاعه نژاد پرستی... در سراسر کشور بهره برد. ناگفته نماند که عصیان فرانسویهای «غیر اصیل»! بسال 2005 میلادی، نتیجه همین سیاست پلیسی در دوران «فترت» بود. در واقع، جناب سارکوزی–بعنوان نامزد ریاست جمهوری فرنگستان– پشتش خیلی گرم بود، «بی» پروا رفتار میکرد، به تناسب الزامات سرمایه خودی در اوضاع و احوال جاری، دستاوردهای اجتماعی نسلها را هدف میگرفت. او با وقاحت کارگران فرانسوی را «متقلب و کاهل»! جلوه میداد و با این شگرد دیر آشنا، نیروی کار را مسئول رشد نازل اقتصادی قالب میکرد. با بیشرمی به فرانسویهای «غیر اصیل»! ناسزا میگفت، در لوای افسانه جفنگ «مهاجران قاچاقی»! کارگر «خارجی» را باعث «نا» امنی، بانی بحران اقتصادی و اجتماعی جا میزد... ریاکارانه به روحیه «خارجی ستیزی» در سطح ملی دامن میزد. مردک، خیلی راحت علوم را به سخره میگرفت، عقل و شعور اجتماعی، حقوق فردی و جمعی را بزیر سئوال میبرد، چگونگی زیست جمعی انسانها... اصلا تاریخ را به لجن کشید تا بر خر مراد سوار شود. او گاهی مثل «پاپ اعظم» و زمانی هم مانند «علمای جامع الشرایط» موعظه میکرد، با جار و جنجال آسمان و ریسمان را بهم میبافت تا تمرکز عمودی «ثروت» و توسعه عرضی «فقر» در دوران معاصر را «طبیعی» قالب کند، تا مالکیت خصوصی... نظام فقر آفرین سرمایه داری را توجیه نماید. مدعی بود که جرائم امری «غریزی» است! وانمود میکرد که «کلید رمز» رشد اقتصاد بیمار فرانسه را در آستین دارد...
تا اینکه دوران فرماندهی شیراک بسر آمد... بازی «انتخابات آزاد» هم تمام شد. سارکوزی–بیاری سلاطین بورس و تسلیحات خودی– بنگاه الیزه را «فتح» کرد. چرا؟ چون برخلاف اراجیف «اهل فن»! دمکراسی افلاطونی از الزامات سرمایه پیروی میکند، تابع اراده بالائیهاست. با این گزینش «اضطراری»! بناپارتیسم تعارفات دوران «فترت» را کنار زد، تصمیم خود را گرفت و بسمت تعرض آشکار در داخل و سیاست گشایش زوری بازار در خارج متمایل شد. در سطح ملی، تنزل فوری و خشن ارزش کار را در پیش گرفت و در عرصه بین المللی، با امپریالیسم آمریکا کنار آمد، به گروه اشغالگری و جنگ – آمریکا و انگلیس و اسرائیل – پیوست. در این راستا بود که سارکوزی–اینبار بعنوان مدیر بنگاه الیزه–شمشیر از رو بست و یک سری اصلاحات ضربتی را، در مسیر نیاز فوری و منافع استراتژیک بناپارتیسم در اوضاع و احوال جاری، در دستور کار گذاشت : قانون استخدامی کارگران صنایع حمل و نقل زمینی ملغی شد. چون کارگران صنایع حمل و نقل زمینی فرانسه، بعد از چند نسل مبارزه، حق داشتند–بدلیل فرسایش شغلی–در سن 55 سالگی بازنشسته شوند. قانون 35 ساعت کار هفتگی از میان رفت. سن بازنشستگی از چهل به چهل و یک سال افزایش یافت. اصلا حق تعین زمان مطلق اشتغال به کارفرمایان واگذار شد. انحلال دادگاههای منطقه ای. تعطیل درمانگاهها و بیمارستانهای «زائد» در روستاها و شهرستانهای کوچک و متوسط. کاهش چهل و دو هزار نفر از کارکنان دولتی، خاصه در بخش آموزش و پرورش و تعطیل کلاسهای «اضافی»! تقلیل یارانه تحصیلی. قطع نوبتی خدمات «غیر» لازم و...
شاهد از غیب رسید
برنامه انتخاباتی سارکوزی مبهم و ریاکارانه، بر محور «امنیتی» و «خارجی» ستیزی تنظیم شده بود. تا اینکه در فوریه سال جاری میلادی ( 2008 )، با انتشار مکتوبی عریض و طویل موسوم به «طرح آتالی»! جزئیات آن آفتابی شد... حاوی دلائلی «علمی»! در تائید اصلاحات جاری و ضربتی دولت! طرحی که با پیشنهاد الیزه برای ترمیم اقتصاد بیمار فرانسه تهیه شد، حمایت آشکار گروههای ممتاز... دستهای «نا» مرئی سلاطین بورس و تسلیحات فرانسوی را پشت سر دارد. طولی نکشید که مخالفت مردم شروع شد. صدای اپوزیسیون وفا دار و «مغرض» درآمد. سندیکاهای کارگری واکنش نشان دادند. کارمندان دون پایه در بخش دولتی و خصوصی احساس خطر کردند. پیشه وران خرد و متوسط... اقشار میانی، از وکلای دعاوی گرفته تا تاکسیران و آرایشگر و ماهیگیر و کامیوندار... بیشتر با نگاهی حرفه ای باین «برنامه» اقتصادی و اجتماعی! هر یک بطریقی زبان به اعتراض گشودند. تعابیر ضد و نقیض «اهل فن»! در باره چگونگی بروز بحرانهای نوبتی سرمایه داری بجای خود. ولی از روی آمار و ارقام دستکاری شده رسمی هم، میتوان دریافت که بناپارتیسم با نوعی عدم تحرک اقتصادی روبروست. در این ارتباط، از قضا اعتراف سارکوزی چندان بیجا نیست. او در سخنرانی خود–پنجشنبه 30 اوت 2007 میلادی–در برابر هیاتی از مالکان و اربابان اروپائی اظهار داشت که «رشد اقتصادی ما خیلی ضعیف است، بیکاری ما خیلی زیاد، دستگاه تولیدی ما باندازه کافی تحرک ندارد و توان مالی ما تنزل یافته است». متن کامل این سخنرانی سارکوزی در مقدمه طرح آتالی( صفحات 5 و 6 و 7 ) آمده است. ژاک آتالی معروف! مامور شد تا برای گشایش «رشد» طرحی بریزد، از «نبوغ ارثی» خود بهره گرفته و بخاطر رفع معضل عدم تحرک اقتصادی «راه حلی» فوری و سراسری بدست دهد. ولی چرا آتالی؟ چون این ملیاردر «چپ»! دست آموز میتران–مدیر سابق بنگاه الیزه–یک دلال خبره، کارچاق کن محافل امپریالیستی و صیهونیستی است. با این تفاصیل، پیداست که کمیسیون آتالی–تاریخ تشکیل آن به سی ام اوت سال 2007 میلادی بازمیگردد–در اصل نوعی زد و بند، حاصل یک گاو بندی امپریالیستی است. و «طرح آتالی»! چیزی غیر از تشریح برنامه پنجساله سارکوزی و شرکاء نیست... پای یک نگرش خاص اقتصادی–اجتماعی در میان است.
کمیسیون «نخبه» های اروپا
ترکیب بازیگران... نتیجه کار شش ماهه کمیسیون آتالی. سخن بر سر یک هیات 42 نفری است، از سلاطین نامدار بورس و بیمه گرفته تا بانکداران و صاحبان صنایع بزرگ، مدیران «متشخص» کمپانیهای دولتی و خصوصی، چند اقتصاددان «قسم» خورده... استاد و سناتور «بر» جسته، تعدادی وزیر و وکیل قدیمی و جدید، شماری آمارتراش و پزشک و روانکاو بعلاوه مشتی دبیران «کارکشته» و سندیکاباز سفارشی، برگزیدگان فیگارو و لوموند. این کمیسیون «نخبه»ها! بعد از کلی بحث و تبادل نظر، مشورت و مذاکرات چپ و راست با انواع آدمهای «وارد»! در نهایت به همان فرمول مستعمل آمریکائی رسید که قریب ده سال پیش، یا کمی بیشتر! آقای ریچ–وزیر کار و مشاور اقتصادی بیل کلینتون رئیس جمهور سابق آمریکا–جزئیات آن را در مکتوبی بنام «اقتصاد جهانی شده» بدست داد– منشاء «برنامه انتخاباتی» جناب سارکوزی و اصلاحات ضربتی و جاری دولت. پس بسختی میتوان قبول کرد که طرح عریض و طویل شرکت سهامی آتالی، با احتساب فهرست و ضمائم، 316 پیشنهاد در 334 صفحه، حاوی «راه حلی» برای اقتصاد بیمار فرانسه باشد. بلحاظ طبقاتی، کمیسیون آتالی یک مجمع امپریالیستی، نماینده تمام عیار سلاطین بورس و تسلیحات فرنگی... سخنگوی کارتلهای مالی و صنعتی است. شکی نیست که از الزامات عاجل همین انحصارات در اوضاع و احوال جاری پیروی میکند.
شریکان مصلحتی بناپارتیسم
رفتار بناپارتیسم در قبال خرده مالکان، در قبال اقشار میانی در شرایط «اضطراری»! بموجب تجربیات دور و نزدیک، بورژوازی – بدلائلی کاملا قابل فهم–در شرایط متعارف براحتی با خرده مالکان، با اقشار میانی بطور کلی کنار می آید–امروز مثل دیروز–از این ارتش نسبتا پر جمعیت برای اختناق مطالبات اجتماعی و درهم کوبیدن جنبش کارگری استفاده میکند. ولی در شرایط بحرانی، از قضا با هزار دوز و کلک این شریکان مصلحتی را طرد، برای جبران خسارات و ضایعات بحران! آنها را نیز سرکیسه میکند و در مواردی– بدون تعارف–بجانشان می افتد، بیرحمانه خونشان را می ریزد. برای خرده مالک، روابط خونی و فامیلی... پول نقد و منافع آنی اهمیت حیاتی دارد! همین چندی پیش بود که سارکوزی، کلی در باره «حق ویژه» کارگران صنایع حمل و نقل زمینی فرانسه داد و قال براه انداخت، خرده مالکان، اقشار میانی را بسیج کرد و تا مرز یک جنگ داخلی پیش رفت! تا اینکه عاقبت و با رضایت ضمنی همین ارتش خوشخیال، حاصل چند نسل مبارزه کارگران فرانسه را، در مسیر نیاز فوری سلاطین بورس و تسلیحات خودی، مصادره کرد. خرده مالک، مادام که خود را گرفتار تعرض مستقیم بورژوازی و انحصار احساس نکند! اصلا کاری با فقر و بدبختی مردم، با اشغال نوبتی کشورها... با قتل عام پی درپی خلقها و ملتها ندارد. بدنبال «رفاه» آنی و در رویای مال و منال «باد» آورده! در برابر گروههای ممتاز و «متمدن» کرنش میکند. سعی دارد که با کارگران، با مردم «بی» تربیت روبرو نشود و مودبانه طرفدار چاپیدن اهالی از راه « قانونی» است.
زد و بند بالائیها برای تنزل ارزش کار
کمیسیون آتالی، همزمان با اصلاحات ضربتی دولت برای حذف نوبتی خدمات «زائد» اجتماعی پا گرفت، شش ماه تمام وقت گذاشت و برای افزایش نرخ رشد، بخاطر رفع معضل عدم تحرک اقتصادی در فرانسه طرحی در چهار بخش و هفده قسمت، با 20 تدبیر اساسی و 296 تدبیر تکمیلی، بدست داد. ولی این طرح، بیشتر یک ادعا نامه اقتصادی–اجتماعی است که با عنوان غلط انداز «300 تدبیر برای ایجاد دگرگونی در فرانسه»! به بازار آمد. این طرح عریض و طویل داستان آشنائی است. کلیاتی گنگ و مبهم از متفکران قرون منقضی در باره منشاء ثروت اجتماعی، تردستی «علمی» آقای ریچ مشاور اقتصادی بیل کلینتون در باره نوعی «اشتغال توائم با فقر»! و در نهایت موضوع برنامه انتخاباتی سارکوزی در سال گذشته برایم تداعی شد. بوی گند بناپارتیسم به مشامم خورد. این «ادعا نامه» پرطمطراق! حاوی دریافتی بغایت ارتجاعی، منحط و کاسبکارانه از مسائل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی است. شگردی است دیرآشنا برای کاهش هزینه تولید، بخاطر تنزل ارزش کار و افزایش قدرت رقابتی سرمایه های فرنگی در شرایط اضطراری. همین امر نشان میدهد که بحران جاری بالا گرفته، بمراتب عمیق تر از آن است که محافل رسمی بدان اشاره میکنند. براستی که دنیای «آزاد»! گرفتار نوعی تب زرد شده و با یک رکود اقتصادی فراگیر فاصله زیادی ندارد. باز امنیت سرمایه و نوع فرنگی آن بطریق اولی، به خطر افتاده است. بیخود نیست که بناپارتیسم–امروز مثل دیروز–خواب راحت ندارد، درگیر کشمکشهای فزاینده داخلی... نگران پشت جبهیه خویش است. از روی عاقبت اندیشی برای جوجه نازیهای خودی آغوش باز کرده، از روی استیصال مدیریت بنگاه الیزه را بدست یک مامور پلیس جاه طلب و «نا» متعادل داده تا بهتر دستاوردهای اجتماعی کارگران را باطل کند، تا خشن تر مطالبات دمکراتیک مردم را درهم بکوبد. پای یک تعرض همه جانبه بر علیه نیروی کار در میان است–که در تاریخ معاصر فرانسه بی سابقه نیست. بلحاظ تاریخی، بناپارتیسم با توطئه و حقه بازی، با بسیج واخورده ها و اوباش وطنی شکل گرفت... اصلا مولود کودتا است. این هیولای منحط، در شرایط اضطراری! استعداد «غریبی» در قتل عام کارگران خودی دارد. مثل این است که «روح» لوئی بناپارت هنوز کاخ الیزه را ترک نکرده، با لاشه جمهوری عجین شده و تا مغز استخوان دولتمردان نوبتی فرانسه فرو رفته است.
بشنوید از کمیسیون آتالی و طرح «جدیدش»! حضرات آمده و میگویند که «این طرح... سبک کاری است برای اصلاحات اضطراری و نهادین». عجب! و بعد، حتما برای جمال رعنای «چپ»! بخاطر گل روی خرده پای «سبز و سوسیالیست و کمونیست خانگی! اضافه میکنند که این طرح «هیچ سمت و سوی خاصی ندارد، بی طرف است». جل الخالق!( طرح آتالی– ص 11)
مثل اینکه حضرات «فراموش کرده اند»! که کمیسیون آتالی با فراخوان بنگاه الیزه–دفتر مرکزی بناپارتیسم–تشکیل و مشغول شد. فرض میکنیم که الیزه «بی» طرف باشد! ولی ثروت و دارائی موروثی، حسابهای «محرمانه» آقای آتالی چه می شود؟ ثروت که از آسمان نمی بارد! ثروت، یا ارزش، نتیجه کار اجتماعی، یک مقوله اقتصادی است. اما مالکیت، حاصل زور و تجاوز و غارت و حقه بازی است، از راه چپاول و دزدی و راهزنی بدست می آید. پیداست که «حق» مالکیت، که دمکراسی افلاطونی بر آن بنا شده، اصلا یک مقوله اقتصادی نیست. پس جناب آتالی، در لوای همین عامل غیر اقتصادی و زوری–بدون حضور در فرآیند ارزش آفرینی جامعه–بخشی از ثروت اجتماعی، قسمتی از دسترنج مردم را به جیب می زند، سهم قابل توجهی در استثمار نیروی کار و چاپیدن خلقهای خودی و غیر خودی دارد. تردستی که نیست. همین عامل نیرومند، از قضا بند ناف این میلیاردر «چپ» را–بطور طبیعی–به فلان جای بناپارتیسم وصل میکند –بطور غریزی–سرنوشتش را به محافل بالائی، انحصاری و امپریالیستی گره می زند. داستان ارزان «بی» طرفی اشراف و نجبا، سلاطین مالی و صنعتی و تسلیحاتی و مستغلاتی، مالکان وسائل تولید اجتماعی، اربابان و مدیران ممتاز کمپانیهای صاحب نام، مثل مونتین و آکسا و دویچه بانک و نستله و کردی اگریکول و ایسی لور و ولوو و رنو و... که جای خود دارد. برای آشنائی با فهرست کامل این اسامی نگاه کنید به طرح آتالی( از صفحه 292 تا 328). روشن است اصلاحات جاری و ضربتی بنگاه الیزه در مسیر حذف نوبتی خدمات «زائد» اجتماعی! یک دزدی آشکار دولتی، نوعی جیب بری قانونی است. کمیسیون آتالی مامور بود که برای توجیه این دزدی آشکار دولتی طرحی بریزد، برای این جیب بری قانونی دلائلی «اقتصادی» بتراشد. چاقو که دسته خود را نمی برد...
چند کلمه در باره موضوع «سبک کاری اضطراری و نهادین» لازم است، که در عین «بی» طرفی! برچسب طبقاتی غلیظی دارد. تردید ندارم که این فرمول «اسرار آمیز»! برای بازآفرینی بناپارتیسم در بستر اقتصاد رقابتی و انحصاری تهیه شده است. در این ارتباط، از قضا کمیسیون آتالی خفقان مرگ گرفته... لام تا کام چیزی نمی گوید. ولی تا دلتان بخواهد در باره «رشد اقتصادی، سرمایه گذاریهای خوب و بد، تولید ثروت، سطح زندگی و... » از سوئی و در باره «نوآوریهای فنی، پیشرفتهای پایدار، نابرابری، عدالت اجتماعی، اسراف، انواع خدمات درمانی و آموزشی و... » از طرف دیگر، در باره تمام این مقولات اقتصادی و اجتماعی–باب طبع از ما بهتران– یعنی هوائی... بطور کلی! وراجی کرده است، یعنی کشک. چون اصلا سخن بر سر تولید، فقر و ثروت، رشد اقتصادی و... در «هوا» و بطور «کلی» نیست. باید دید که انگیزه تولید چیست، باید منشاء فقر و ثروت، مبنای نابرابری، علت بحران، دلیل پیشروی و پس نشینی و... را پیدا کرد. باید این مقولات را در چارچوب مناسبات جاری، از روی شکل مالکیت متداول در جامعه، بر اساس شیوه مرسوم تولید و مبادله و توزیع و... توضیح داد. وانگهی، حق و حقوق شهروندی، خدمات ریز و درشت اجتماعی–در ورای رژیمهای اقتصادی متداول در این یا آن دوره معلوم تاریخی–داستانی بی معنی، حرف مفت است. کلی گوئی «علمی»! در اصل برای ماستمالی کردن حقایق تاریخی است، خصلت ویژه صورت بندهای اقتصادی و اجتماعی در گذشته و حال را لاپوشی میکند. بدیهی است که لوئی 14 و 15 و 16... نیز مردم اروپا را دوشیدند، دسترنج رعایای خودی و غیر خودی را به یغما بردند. ولی این کار «خیر»! بدوران مالکیت فئودالی و شیوه اربابی تولید... بازمیگردد. امروز، کارگران و بینوایان فرانسوی قربانی شیوه سرمایه داری تولیدند، مردم با اقتصاد بازار و رقابت انحصاری سر و کار دارند. این بورژوازی است که میدان داری میکند، سلاطین بورس و تسلیحات، کارتلهای نفتی و مالی و صنعتی، گروههای توتال و کردی لیونه و کردی اگریکول و کردی فونسیه و داسو و لاگاردر و میشلن و لورئال و... اربابان «نا» مرئی–بعضا حامی دیروز فاشیسم و نازیسم و پتن ایسم، غالبا میراث خوار استعمار کهن، وارث راهزنان و دزدان زمینی و دریائی قدیم–اینها هستند که امروز در باره چگونگی زیست جمعی انسانها... در باره اصلاحات «لازم و زائد» حرف آخر را میزنند، افسار بنگاه الیزه را در دست دارند، میتران و شیراک میسازند، سارکوزی میتراشند، دهها وزیر و وکیل و سناتور میخرند... و در شرایط «اضطراری»! بیشرمانه با زندگی کارگران و بینوایان بازی میکنند، بیرحمانه حق و حقوق مردم، دستاوردهای اجتماعی نسلها را درهم میکوبند. تا ابد که نمی شود حقایق را ماستمالی کرد... به ضرب صنعت دروغ و حقه بازی مردم را بدنبال «نخود سیاه» فرستاد. پس پای مبارزه نیروهای فقر و ثروت، پای نظام سرمایه داری و اقتصاد بازار، مکانیسم «تولید برای فروش» و رقابت امپریالیستی در اوضاع و احوال جاری در میان است. و تمام مساله هم اینجاست. ولی کمیسیون آتالی–انگار نه انگار–اصلا کاری با این حقایق ندارد... آمده و برای مردم «مار» میکشد. کلی آمار و ارقام داده، تعداد بنگاههای خرد و متوسط را ردیف کرده. گفته که فلان درصد اینجا و بهمان درصد آنجا کار میکند... به تولید ناخالص داخلی و پس رفت صادرات فرانسه اشاره کرده، در باره سرعت تغییرات، موج جدید و نیرومند رشد اقتصادی در دنیا، در باره نقش «مزاحم» دولت و اشتغال کامل و... در باره چیزهائی از این دست، یک خروار سخنان «علمی» گفته–حرفهائی ارزان و بدون پشتوانه... سخنانی در هوا. با این شگرد قدیمی، ظاهرا کمیسیون آتالی «موفق» شده : تا مردم فرانسه را مسئول تمام نابسامانیهای موجود جا بزند. تا علت و معلولها را وارونه کرده و مقولات اقتصادی و اجتماعی را در خارج از زمان و مکان قرار دهد. تا در باره علت تقابل کار و سرمایه در شرایط حاضر چیزی نگوید. تا بحرانهای نوبتی، بحران جاری سرمایه داری را امری «طبیعی»! کثافتکاریهای دیروز و امروز بناپارتیسم را «همگانی»! قالب کند.( نگاه کنید به طرح آتالی، از صفحه 11 تا 20)
میگوید: «موج نیرومند رشد اقتصادی در جهان، هم ثروتهای تازه می آفریند و هم نابرابری مفرط... خلق میکند».( صفحه 11) و یا اینکه «رشد اقتصادی بطور منظم عدالت اجتماعی ببار نمی آورد... ».( صفحه 12) شیره را خورد و گفت شیرین است...
ولی این «کشف» بزرگ! لزوما و یا اصلا، چیزی را توضیح نمی دهد. یعنی اقتصاد تابع عوامل «غیبی» است؟ بخودی خود «نا» برابری ایجاد میکند... ؟ پس اینهمه «تدابیر» ریز و درشت الکی، تمام این داستان «سبک کاری اضطراری و نهادین»! یک آروغ اشرافی بعد از غذاست. وانگهی، مگر این اقتصادی لعنتی چیست؟ که بازتابی اینچنین متناقض در جامعه دارد، مشتی را غنی کرده، به مال و منال بیکران میرساند و مابقی را بخاک سیاه می نشاند! بدون شک، این مقوله «دو پهلو» نیز تعریفی قابل فهم دارد. اقتصاد علمی است که مناسبات اجتماعی تولید در فرآیند زیست جمعی انسانها، مولفه های لازم و زائد ارزش آفرینی در جامعه را بررسی میکند، از مالکیت و دولت گرفته تا امکانات طبیعی و موقعیت جغرافیائی، ابزار کار و شیوه تولید، مبادله و توزیع و مصرف و آموزش و...
پیداست که تولید، در مسیر بازآفرینی حیات مادی و معنوی جامعه، نقشی کلیدی دارد–با کار فردی یا فعالیت گروهی، دستی یا بکمک ماشینهای بدوی و پیشرفته–برای رفع نیازمندیهای مصرفی جامعه صورت میگیرد و بر خلاف جعلیات «از ما بهتران»! اصلا هدفی در خود ندارد. پس علت چیست که بطور «خود کار»! مولد فقر است؟ در باره این مساله «پیش پا افتاده»! از قضا کمیسیون آتالی هیچ توضیحی نمی دهد، چیزی نمی گوید. ولی این سکوت مصلحتی بیخود نیست، این حقه بازی «علمی»! کلی جای حرف دارد. حال چرا؟ چون اصطلاح «رشد اقتصادی» و یا همان «افزایش سرانه تولید ناخالص ملی»، به مالکیت خصوصی متداول، به شیوه سرمایه داری تولید و تقابل نیروهای فقر و ثروت در اوضاع و احوال جاری اشاره نمی کند، خصلت طبقاتی دمکراسی افلاطونی را نشان نمی دهد. هر شارلاتانی هم میتواند، هر کلاهبرداری «حق» دارد که اصطلاحات علمی بکار ببرد–مثل جناب آتالی و شرکاء. جهت اطلاع حضرات، همینقدر بگوئیم که تمرکز عمودی «ثروت» و توسعه عرضی «فقر» در دوران معاصر گره کور سرمایه داری است. از آنجا که شیوه سرمایه داری تولید، با عامل غیر اقتصادی «حق» مالکیت خصوصی بر وسائل تولید اجتماعی ملازمه دارد، بطور طبیعی حاوی نابرابری، مولد فقر است. بطور منظم عدالت مطلوب مالکان وسائل تولید را بوجود می آورد. ابهام در کجاست ؟ تاریخ نشان داده که «مالکیت » نتیجه غارت و چپاول و «تجارت» نوع قانونی دزدی است. ولی بپرسیم، کمیسیون آتالی با علم کردن داستان مضحک «رشد نیرومند اقتصادی در جهان... »! یعنی با تعریف و تمجید آشکار از گلوبالیزاسیون–که چیزی جز گسترش نفوذ سلاطین مالی و صنعتی و نفتی و تسلیحاتی و... در جغرافیای جهان نیست–میخواهد بکجا برسد؟ میخواهد چه معجونی را بخورد نیروی کار، بخورد مردم فرانسه بدهد؟ باید گشت و دم خروس را در لابلای طرح آتالی پیدا کرد. حضرات، بعد از «کشف» اینکه گذران زندگی امروز در فرانسه با سال 1936 میلادی فرق زیادی دارد! برگ آخر این بازی تهوع آور اربابی را رو کرده و میگویند: «ما بیست سال بیشتر زندگی میکنیم و بطور متوسط پانزده سال کمتر کار میکنیم. این سی و پنج سال زندگی غیر فعال اضافی ما هزینه سنگینی دارد... ».(طرح آتالی، صفحه 22) پس دم خروس اینجاست–معیاری برای محاسبه عیار «بشر دوستی» بورژوازی و بناپارتیسم. باین ترتیب، کارگران فرانسوی، باید قید زندگی «غیر» فعال خود را بزنند – چون نیاز فوری بورژوازی اینطور ایجاب میکند. مردم باید از عمر «اضافی» خود درگذرند–چون با منافع استراتژیک بناپارتیسم تناسب ندارد. شاید، کلمه «فعالیت» در فرهنگ مالکان و اربابان قدیمی و جدید با حرف «م» نوشته می شود، معنای مفت دارد. چرا که تمام مالکان و اربابان ریز و درشت، همه ثروتمندان جهان مفتخورند–امروز مثل دیروز–مزاحم تولید اجتماعی، باعث فساد و هرزگی، بانی تباهی انسان. ما از اصطلاح «فعالیت» همان فعالیت تولیدی نیروی کار برای بازآفرینی حیات مادی و معنوی جامعه را ادراک میکنیم. این تنها منبع درآمد جامعه بشری است که مخارج گزاف عیاشی مالکان و اربابان، خرج دولت و دولتمردان، هزینه سنگین کنیسه و کلیسا و مسجد، خرج فیلسوفان و دانشمندان، دکتر و مهندس و هنرمندان ریز و درشت و... را هم میدهد. میگوئید زندگی «غیر» فعال! عمر «اضافی»! ولی با تعریف ما، هیچ مالکی زندگی فعال ندارد–غارت و چپاول که «فعالیت» نیست. هشدار! مثل اینکه حضرات، مشتی میلیاردر بی وجدان و دلقک، مالکان فاسد و زائد و انگل... میخواهند زمان مطلق اشتغال کارگران را تا لب گور برسانند. میخواهند «حق» بازنشستگی مردم را باطل کنند. فعلا در باره سابقه آدم سوزی، همدستی گروه هرسان و کمپانی میشلن و لورئال و... با فاشیسم و نازیسم و پتن ایسم چیزی نمی گویم. این رشته سر دراز دارد...
ولی چطور باید تکلیف زندگی «غیر» فعال کارگران و عمر «اضافی» مردم را روشن کرد؟ بعلاوه، چگونه باید این معجون تلخ بناپارتیستی را «شیرین» بخورد نیروی کار، بخورد مردم فرانسه داد؟ در این ارتباط، هیچ جای نگرانی نیست. کافی است که کمیسیون آتالی–طبق معمول– بروشی «علمی»! یعنی با توسل به آمار و ارقام خر رنگ کن، ثابت کند که مثلا می شود «از یک من شیر تازه صد گرم کره گرفت»! بهمین سادگی. بزعم حضرات، با اجرای فوری و تمام عیار «سبک کاری اضطراری و نهادین»! از آوریل 2008 تا پایان سال 2012 میلادی، گویا «نرخ رشد اقتصادی در فرانسه یک درجه بیشتر از امروز خواهد شد»! و با این رشد فرضی، قرار است که «سالی 500 ارو قدرت خرید هر خانوار بیشتر شود، 150000 شغل بیشتر بوجود آید، بیش از 90000 مسکن اجتماعی ساخته شود، خرج تحصیل 20000 از بچه های فلج تامین گردد، بیش از 20000 جای اضطراری برای اطراق افراد بی خانمان درست شود، کاهش فقر و ایجاد کار در حومه شهرها و افزایش امکانات تحقیقی + 4000 ارو کاهش سرانه از بدهی دولت و... اینها همه بدون افزایش مالیات... »! ولی «بشرطی که وضع بین المللی خراب تر از این نشود»!( نگاه کنید به طرح آتالی، صفحات 17 و 25 و 26). در واقع، حرف کمیسیون آتالی این است که میتوان در فرانسه «از یک من شیر تازه صد گرم کره گرفت»! ولی بشرطی که نگذاریم که گاو همسایه اصلا شیر بدهد–یعنی تدارک جنگ. با این تردستی «علمی»! باب طبع از ما بهتران، حضرات مردم را تحقیر و شعور اجتماعی را استهزاء میکنند. همزمان، به گروههای معلوم الحال خوراک تبلیغاتی میرسانند. معجونی که بیشتر بدرد انجمنهای کوچک و بزرگ «خیریه» و «بشر دوست» و «بدون مرز» و «فمینیستی» میخورد، و در نهایت برای تابلوهای فصلی و مصلحتی مثل کاروانهای عشق و... سرگرمی خیابانی بوجود می آورد. باین بیاندیشید. گروهی بانکدار کلاش آمده و میگوید که «کاهش نرخ رشد اقتصادی در فرانسه از 5 % به 1,7 % در سال» خیلی اشکال دارد! عجب! چون این بانکها هستند که در اوضاع و احوال جاری با افزایش و کاهش مصلحتی نرخ بهره جلوی مبادله کار و سرمایه... جلوی پیشرفتهای صنعتی را گرفته و رشد متعارف اقتصادی را اجازه نمی دهند. مشتی تنزیل بگیر انگل از اینکه «یک میلیون فرانسوی با درآمد حداقل ناخالصی معادل 441 ارو در ماه گذران میکند» گله دارد! جل الخالق! چون تنزیل بگیران، خودشان از راه دلالی پول ارتزاق میکنند، با معاملات فرضی و بورس نقش مخربی در گردش سرمایه متغیر یا مزد دارند. سلاطین صنعتی میگویند که «2,5 میلیون نفر بیکار و بیش از 600000 شغل فرضی در فرانسه» یک رسوائی است! کسانیکه بدنبال کار ارزان و سود حداکثر، مرتب واحدهای تولیدی و بازرگانی «غیر» سود آور را تعطیل میکنند. گویا مالکان کمپانی نستله، ولوو، آکسا، یا مدیران کردی اگریکول و دویچه بانک و ایسی لور و رنو و... دلشان برای کارگران فرانسوی سوخته! نگران افزایش «طبیعی» فقر و بیکاری و دربدری مردم در فرانسه شده اند... ! (طرح آتالی، صفحه 15)
اصلاحات ضربتی بنگاه الیزه از سوئی و سبک کار اضطراری آتالی و شرکاء از طرف دیگر حکایت از آن دارد که بناپارتیسم–بدلائل بومی و بین المللی–با بحران اقتصادی و اجتماعی، با کاهش نرخ رشد و عدم تحرک اقتصادی... روبروست. با توجه به افزایش مداوم فقر و بیکاری، سیر صعودی تورم و افزایش سرسام آور قیمتها، تنزل مزد و قدرت خرید اهالی... براحتی میتوان دریافت که مردم فرانسه عذاب میکشند، کارگران و بینوایان این کشور از هیچ امنیتی برخوردار نیستند. ولی اصلاحات ضربتی بنگاه الیزه ربطی به عذاب مردم ندارد، بخاطر امنیت کارگران و بینوایان نیست. کمپانی آتالی هم کاری باین ندارد که شرایط اقتصادی و اجتماعی در مسیر بهبود زیست اکثریت مردم تغییر پیدا کند–خیر. حضرات نگران امنیت سرمایه خودی در داخل و خارجند. بخاطر تامین سود حداکثر و تغییر شرایط در مسیر نیاز فوری بورژوازی و منافع استراتژیک بناپارتیسم در اوضاع و احوال جاری جوش میزنند. لفاظی یکی و طرح اضطراری دیگری، بار طبقاتی واحدی دارند.
شواهدی هست مبنی بر اینکه رقابت «مسالمت آمیز» کارتلها بر سر کنترل انحصاری تولید و بازرگانی جهان بیخ پیدا کرده، مدتی است که مکانیسم «تولید برای فروش» متزلزل و انحصار–بطور غریزی–براه خشونت افتاده، بسمت ماجراجوئی و جنگ، گشایش زوری بازار متمایل شده است. سرمایه داری–بدون بازار فروش–اصلا وجود ندارد، بکلی جفنگ است. داستان مضحک «بشر دوستی» بورژوازی، استعمارگران قدیمی و جدید! پیشکش هواداران. ولی اشغال یوگسلاوی توسط «سازمان ملل»! تجزیه و تقسیم بعدی این کشور میان آمریکا و اروپا، اشغال عراق توسط امپریالیسم آمریکا و شرکاء، اشغال دستجمعی افغانستان توسط ناتوچیها... اینها همه میرساند که دنیای «آزاد» اصلا بسامان نیست. نشان میدهد که انحصار، بیشتر آمریکائی و اروپائی، نوع فرنگی آن بطریق اولی، با کاهش مواد خام، با محدودیت بازار فروش روبرو شده، گرفتار تنزل نرخ سود در سرزمین پایگاه، اسیر پرداختهای «غیر» لازم اجتماعی، دچار بحرانی ساختاری است. قرائن نشان میدهد که آرایش نیروهای بین المللی در وضعیت موجود با وزن مخصوص اقتصادی کشورهای ریز و درشت سرمایه داری خوانائی ندارد، بازآفرینی غولهای مالی–صنعتی جهان در اوضاع و احوال جاری مختل شده است. چطور؟ با برآمد نسبتا نیرومند چین و هند و روسیه و کره جنوبی و مکزیک و برزیل و... بر اثر رشد ناموزون اقتصادی، دیری است که توازن بازرگانی جهان بسود رقیبان نوخاسته تغییر یافته، استعمارگران قدیمی را–با شدت و ضعف–با عدم تحرک اقتصادی، با کاهش رشد، با نوعی کسری بودجه و کسری بازرگانی مستمر و بیکاری مزمن مواجه ساخته است. بانکهای صاحب نام، کمپانیهای مارکدار، دهها واحد تولیدی و بازرگانی ریز و درشت، صدها شرکت مادر و خواهر و خواهرزاده، بیشتر آمریکائی و اروپائی، یا تعطیل و یا در حال ورشکستگی و تعطیل قرار دارند–علت استیصال بناپارتیسم. بعلاوه، اقتصاد بیمار فرانسه از سقوط قدرت برابری دلار، از رسوائی مستغلاتی اخیر در آمریکا و انگلیس... نیز آسیب دیده است. برای جبران مافات، تردید ندارم که بناپارتیسم در کلاهبرداری کلان مالی در یک سلسله از بانکهای فرانسوی مثل سوسیته ژنرال و کردی اگریکول و کردی فونسیه... دست داشته است. رشد محسوس سرمایه داری در بعضی کشورهای آمریکای لاتین و خاورمیانه... پیشرفتهای عظیم صنعتی آسیا در این چند دهه اخیر قابل انکار نیست. حضور نسبتا نیرومند آسیا در رقابتهای بومی و منطقه ای و بین المللی، با توجه به حجم جمعیت و منابع سرشار طبیعی و نیروی کار ارزان، استعمارگران باختری را در داخل و خارج گرفتار کرده، بیش از پیش، تحرک اقتصادی و میدان مانور بازرگانی آمریکا و اروپا را کاهش داده است. امتیاز بزرگ آسیا در دنیای رقابتی حاضر این است که میتواند از دستاوردهای علمی و فنی و صنعتی و سازماندهی کار در آمریکا و اروپا استفاده نماید. حماقت مذهبی... اصلا روا نیست. چون سخن بر سر یک سلسله دستاورد تاریخی در فرآیند زیست جمعی انسانهاست– حاصل نسلها تلاش و مبارزه نیروی کار در قبال مالکان ریز و درشت... نتیجه سخت کوشی برده ها و رعایا و کارگران صنعتی در دوران معاصر. تمرکز امروزی آن در آمریکا و اروپا، به سلطه دویست ساله غرب استعماری بر سرنوشت مردم جهان بازمیگردد–که با ترور و آدمکشی و آدم ربائی، با کودتاهای ننگین، خلق کشی های مکرر، با نژادپرستی و بناپارتیسم و فاشیسم و نازیسم و پتن ایسم و مک کارتیسم... با تحقیر مداوم انسان مقدور شده و بزرگترین مانع بر سر راه پیشرفت و ترقی جامعه بشری است. من فکر میکنم که پیشرفتهای صنعتی آسیا پایان سلطه و سلطه گری غرب را نوید میدهد، یک گام بزرگ به پیش است... زمینه را برای سقوط بورژوازی و امپریالیسم، برای تسویه حساب با مالکیت خصوصی، با آرایش طبقاتی و نظام استثماری بیشتر فراهم میکند–باید از آن استقبال کرد.
Commission pour la libération de la croissance française Présidée par - Jacques Attali - 300 Décisions pour changer la France
کمیسیون برای آزاد سازی رشد در فرانسه، بریاست ژاک آتالی - سیصد تدبیر برای ایجاد دگرگونی در فرانسه
بر گرفته ازتوفان شماره 102 شهریور ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۷ مهر ۷, یکشنبه

وضعيت وخيم اسانلو در زندان/گفتگو با همسر منصور اسانلو رييس سنديکای شرکت واحد اتوبوسرانی


(شهرگان/مسعودباستانی)

اسانلو را با دستبند به بيمارستان آوردند شايد اين روزها رنجنامه همسران و نزديکان افرادی که به خاطر ابراز عقيده و يا فعاليت‌های اجتماعی و مدنی در زندان به سر مي‌برند از ماجرای زندانيان سياسی و وضعيت آنها در دوران حبس دردناک تر و يا حتی شنيدنی تر است. در حالی که اين افراد در زندان حضور دارند اعضای خانواده آنان فارغ از هرگونه گرايش سياسی و اجتماعی و يا بدون هيچ گناه و يا اقدامی بايد برای آزادی و يا رسيدگی به پرونده عزيزانشان تلاش کنند. اعضای خانواده تنها به خاطر ارتباط عاطفی با بستگان نزديک در کنار وکلای آن فرد، در جريان پرونده قرار می گيرند و گام به گام شاهد روند محکمه و يا مجازات آنان هستند و در اين مسير با ناملايمات و حتی مشکلات و سختي‌هايی مواجه مي‌شوند که شرحی مفصل دارد و خود دفتری ديگر است. پروانه اسانلو همسر منصور اسانلو يکی از همسرانی است که در طول مدت فعاليت شوهرش در سنديکای کارگران اتوبوس‌رانی شرکت واحد تهران، همواره در نقش بانويی صبور و بردبار مشکلات و سختي‌های راه را بر دوش کشيده‌است. او می گويد که در حال حاضر همسرش مدت 25 ماه متوالی در حبس به سر مي‌‌برد و اين بار به رغم وضعيت جسمی خطرناک و نامساعد اسانلو تاکنون به وی مرخصی درمانی داده نشده‌است. پروانه از مشکلات زندگی شخصی مي‌گويد ولی تاکيد مي‌کند که از شوهرش گلايه‌ای ندارد، زيرا او تنها برای احقاق حقوق خود و ساير کارگران و در چارچوب قانون فعاليت کرده‌است. چشمان پروانه سر شار از اضطراب است و اگرچه سعی مي‌کند تا نگرانی را در صورت خسته‌اش پنهان کند، اما وقتی درباره ناراحتی قلبی و يا بخيه چشم‌های اسانلو سخن مي‌گويد صدايش مي‌لرزد. او از رفتار مقام‌های مسئول گلايه‌مند است زيرا در تلويزيون ديده است که رئيس جمهوری ايران در پاسخ به خبرنگاران حاضر در نيويورک تاکيد کرد که در ايران زندانيان با حضور وکيل مدافع و به صورت علنی محاکمه مي‌شوند ولی در طی اين مدت شاهد چنين رفتاری درابطه با همسرش منصور نبوده‌است. پروانه مي‌داند مرخصی حق زندانيان است اما معلوم نيست چرا در طول اين 25 ماه و حتی علی رغم بيماری و نياز مبرم به معالجات پزشکي، حتی يک روز هم به همسرش مرخصی درمانی تعلق نگرفته‌است ؟ پروانه با بغض از انتقال همسرش به بيمارستان سخن می گويد و صراحتا اظهار می کند که نبايد در هنگام درمان و يا معاينه پزشکی به او دست بند بزنند و اين رفتاری است که اشک را در چشمان او و مادر منصور اسانلو ماندگار کرد. م. ا خانم اسانلو بر اساس اطلاعات در هفته گذشته همسر شما را با دست بند و پا بند به بيمارستان آوردند و پس از معاينه پزشکان بلافاصله به زندان باز گردانده شد. لطفا کمی در رابطه با اين اتفاقات توضيح دهيد؟ - بلی! بالاخره بعد از يک تاخير چند ماهه، همسرم را در تاريخ 31 شهريور به بيمارستان لبافی نژاد آوردند. وضعيت انتقال او اين بار بی سابقه بود و در ابتدا من و مادرش مشاهده کرديم که اسانلو را با دست بند و پابند به اينجا آورده‌اند. اين شرايط برای ما خيلی ناراحت کننده بود. البته در ابتدای ورودش به بيمارستان پابند او را باز کردند تا بتواند راه برود. در طول اين مدت يکی از بخيه‌های چشمش چسبندگی پيدا کرده بود و فشار خونش به شکل بی سابقه‌ای تا مرز 14 رسيده بود که بخيه کنترل شد و پزشکان داروهای جديد قلب را تجويز کردند. او حدود 2 ساعت تحت معالجه قرار گرفت و بلافاصله به زندان رجايی شهر بازگردانده شد. نظر پزشکان معالج چه بود؟ - آنها تاکيد داشتند که منصور بايد به صورت مستمر چکاب شود و بنابر اين بايد او را در نزديکی بيمارستان نگهداری کرد. زيرا دو تا از رگ‌های قلبش مسدود شده است و برای کنترل اين عارضه بايد در مکانی به دور از آلودگی و استرس نگهداری شود. حتی يکی از پزشکان پس‌از مشاهده دست بند طی نامه‌ای از رياست زندان خواست تا برای جلو گيری از عارضه قلبی از چنين ابزاری که باعث استرس به بيمار می شود استفاده نکنند. پرسش من اين است که چرا چندی پيش آقای اسانلو به صورت ناگهانی به زندان رجايی شهر منتقل شدند؟ به نظرم اين انتقالی درست زمانی رخ داد که قرار بود وی به بيمارستان منتقل شود. علت چه بود؟ - به خاطر دارم روز سوم شهريور دقيقا زمانی که قرار بود او برای معاينه قلبی و چشم به بيمارستان منتقل شود، بدون اطلاع قبلی به زندان رجايی شهر منتقل شد. ما بر اساس قرار منتظر ايشان بوديم و بعد متوجه شدم که تاخير کردند. بلافاصله با زندان اوين تماس گرفتم و آنها گفتند که اعزام شده‌است. بعد از اين جريان ما از وضعيت منصور بی اطلاع بوديم تا اينکه خودش در ساعت 8 همان شب با منزل تماس گرفت و گفت که صبح امروز ماموران بدون اينکه خودش را هم در جريان بگذارند، او را به زندان رجايی-شهر منتقل کردند و وقتی هم که خودش اعتراض کرده‌بود و علت را پرسيده بود تنها جواب داده بودند که ماموريم و مطابق دستور عمل می کنيم. پس از اين جريان ما تا سه يا چهار روز نتوانستيم به وی سری بزنيم و همسرم هم نتوانسته بود که لوازم شخصي، لباس زير و حتی داروهايش را با خود بياورد. در طی اين مدت هم من و خانوده‌اش تنها چند بار به ملاقات منصور رفتيم و هر بار هم از طريق کابين ملاقات کرديم و از پشت شيشه او را ديديم. خانم اسانلو! مسئولان پرونده و مقام‌های قضايی علت اين انتقال و جابجايی را چه طور عنوان کردند؟ - روز چهارم شهريور يعنی يک روز پس از انتقال منصور به زندان رجايی شهر من به همراه مادر و خواهر همسرم به قاضی پرونده‌اش مراجعه کرديم. ايشان اظهار بي‌اطلاعی کرد و گفت که در جريان نيست ولی قضيه را پيگيری خواهد کرد. فردای آن روز ما دوباره به دادسرا رفتيم و اين بار پس از ساعت‌ها انتظار آقای قاضی را ملاقات کرديم . ايشان گفت که طبق دستور شورای امنيت استان تهران و سازمان زندان‌ها اين تصميم گرفته شده‌است و تنها دليل هم اين بود که آقای اسانلو حرف مي‌زند. من هم گفتم خوب آدم زنده حرف می زند. وقتی شما يک فرد را در زندان نگه می داريد؛ طبيعی است که او برای اينکه تخليه شود حرف بزند يا حتی اعتراض کند. ما اعتراض کرديم و يادآوری کرديم که منصور بايد برای ادامه درمانش در دسترس باشد و حداقل ماهی يک نوبت چشم او معاينه شود. ايشان هم در باره پيگيری وضعيت درمانی آقای اسانلو به ما قول مساعدت داد و از ما خواست تا طی نامه‌ای اين شرايط را بنويسيم. با توجه به آئين نامه سازمان زندان ها وقتی يک زندانی بيمار باشد و به معالجات پزشکی نياز داشته باشد. بايد به او مرخصی استعلاجی تعلق گيرد. آيا شما تقاضای مرخصی درمانی را به قاضی ارائه کرديد؟ - بلی! ما تا کنون بارها و بارها تقاضای مرخصی استعلاجی کرده‌ايم. همانطور که مي‌دانيد قبلاً هم پزشکی قانونی تاييد کرده بود که او بايد يک ماه و نيم بيرون از زندان به درمانش ادامه دهد که موافقت نشده بود. آخرين بارکه تقاضای مرخصی داشتيم به ما اعلام شد که به هيچ وجه ممکن نيست ولی از نظر درمانی مساعدت خواهيم کرد. ما پرسيديم چرا به او مرخصی استعلاجی تعلق نمي‌گيرد؟ و آنها گفتند که بر اساس عرف در داخل زندان مسئولين تشخيص مي‌دهند که چه کسی به مرخصی استعلاجی برود يا نرود!! به نظر مي‌رسد شما و فرزندانتان در پيگيری کارهای آقای اسانلو تنها مانده‌ايد و بايد علاوه بر تحمل مشکلات زندگی برخی از فشارهای مضاعف را هم تحمل کنيد. آيا وکلای اسانلو و همفکرانش در سنديکا به شما کمک می کنند؟ - من به همراه مادر و خواهر منصور مرتبا به دفتر وکلا سر می زنيم و پرونده را پيگيری می کنيم. اما واقعيت اين است که آنان به جز پرونده منصور کارهای ديگری هم دارند. از سوی ديگر عملا در اين پرونده‌ها وکلا را دخالت نمی دهند. يعنی وقتی به دادسرا مراجعه می کنند با سردی و بی تفاوتی مواجه می شوند. ولی آنان تا حد امکان تلاش می کنند که از ايشان ممنون هستم. همکاران و همفکران چه طور؟ - اوايل کارگران سنديکا به ما سر می زدند و حال منصور را جويا می شدند اما الان مدت يک سال و نيم است که منصور به صورت مداوم در زندان است و کارگران سنديکا و همکاران همسرم هم گرفتار هستند. بچه‌های سنديکا گرفتاري‌های اقتصادی دارند و به دنبال يک لقمه نان می دوند. واقعا توقعی از آنان نداريم اما ای کاش بيشتر تلاش مي‌کردند تا حداقل وضعيت ناگوار رئيس سنديکا به گوش مسئولين قضايی می رسيد. اسانلو نماينده کارگران است و برای يک کار جمعی فعاليت کرده‌است. شما يک شهروند ايرانی هستيد ولی گويا مشکلات روزمره و گرفتاري‌های مربوط به همسرتان سختي‌ها و محدوديت‌های زيادی را بر شما تحميل کرده‌است. کمی هم از فشار کار و سختي‌ها بگوييد؟ - خودتان بهتر می دانيد که الان وضعيت طوری است که دو يا سه نفر از اعضای خانواده برای تامين هزينه‌های روزانه کار مي‌کنند. ولی من به تنهايی بايد بار هزينه‌های زندگی را بر دوش بکشم. همچنين از نظر عاطفی و روحی هم تنها هستم و در اين مدت يک سال ونيم که شوهرم در زندان است، مجبورم دو شيفت کار کنم و عملا بايد فرصتی را هم که برای پيگيری پرونده همسرم از محل کار مرخصی می گيرم جبران شود. الان پسر بزرگ من نامزد دارد و بايد اورا سر و سامان بدهيم اما من به تنهايی از پس اين کار برنمی آيم. پسر دوم من هم در دانشگاه قبول شده است و مشکل تامين هزينه تحصيل او هم اضافه شده است. البته پسرانم بچه‌های بسيار خوبی هستند ولی در اين موقعيت يک زن تنها بدون داشتن همسر و حضور وی چه کاری مي‌تواند انجام دهد؟ خانم پروانه اسانلو! می خواهم کمی بی پرده سئوال کنم. آيا از همسرتان گلايه مند نيستيد؟ آيا از او به خاطر اين مشکلات شکايتی نداريد؟ - من تنها اين را می دانم که او به خواست خودش به زندان نرفته‌است و برای دفاع از حقوق خود و همکارانش فعاليت می کرده‌است. دفاع از حقوق کارگران زحمت کش جرم نيست. اکنون خود مسئولين هم سفارش می کنند که شهروندان از حقوق شهروندی خودشان دفاع کنند. همسرم هيچ کاری بر ضد نظام يا انقلاب و يا امنيت ملی انجام نداده‌است و همه حرکات او کاملا قانونی است. او بيش از ديگران مي‌کوشيد تا در چارچوب قوانين فعاليت کند. شما نسبت به انتقال آقای اسانلو به زندان رجايی شهر معترض هستيد و تاکيد داريد که ايشان بايد در بيمارستان و تحت مراقبت باشند. مگر شرايط ايشان در آن زندان چگونه است؟ - اسانلو به هيچ وجه نبايد در آنجا نگهداری شود. اول اينکه جای او در بين زندانيان عادی نيست. ايشان بايد در يک زندان و در ميان هم رده‌های خودش اين دوران را بگذراند. در تمام اين مدت که منصور آنجاست ما دائما نگران هستيم و زندگی مان از حالت طبيعی خارج شده است. مثلا وقتی او می خواهد با ما تماس بگيرد بايد در صف طولانی تلفن بايستد و در مدت کوتاه دو دقيقه‌ای تماس منصور با خانه فرصت مشورت و يا همفکری با او درباره مشکلات زندگی و مسائل بچه‌ها به دست نمي‌آيد. از طرف ديگر محيط آن زندان بسيار نامناسب است. بر اساس اظهارات همسرم زندانيان عادی در آنجا بروی همديگر چاقو مي‌کشند و نزاع‌های خطرناکی رخ می دهد. شرايط محيطی هم برای سلامتی همسرم خطرزاست. آنجا اغلب افراد سيگار می کشند و تهويه مناسب هم وجود ندارد، بلکه هوا داخل اتاق‌ها از طريق پنجره‌های زير سقف‌ها جا به جا مي‌شود. همچنين از ساعت 2 بعد از ظهر به اين طرف هم کسی نمی تواند از هواخوری استفاده کند. دود سيگار برای قلب، ريه و چشم منصور مضر است. چرا شما اعتراض نمی کنيد؟ - من سعی کرده‌ام تا از طريق معاونت امنيت، صدای اعتراضم را به گوش مقام‌های مسئول برسانم. من به دفتر حمايت ازحقوق شهروندی هم رفتم و برای دفتر رياست قوه قضاييه هم نامه نوشتم و اين وضعيت را شرح دادم و در اينجا هم بارديگر از آقای هاشمی شاهرودی تقاضا می کنم که به داد خانواده ما برسد. نمی دانم ايشان اکنون در جريان اخبار وضعيت نگران کننده اسانلو هستند يا خير؟! من بارها به ايشان نامه نوشتم اما تا کنون هيچ جوابی دريافت نکردم. تقاضای من به عنوان يک شهروند ايرانی و يک هموطن در اين مملکت اين است که به نامه‌های من توجه کنند. ما هم در اين کشور حق و حقوقی داريم و از کره مريخ به اينجا نيامده‌ايم. اگر از وضعيت همسر و خانه و کاشانه من مطلع هستند چرا کوتاهی کرده و رفتارهای غير قانونی را پيگيری نمی کنند؟! اگر هم در جريان نيستند من بارديگر از همين جا از ايشان استمداد می طلبم.

مصاحبه سنديکای کارگران شرکت واحد با دبير کل فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل (آی تی اف)







1. آخرين تحولات در کارزار جهانی شما در همبستگی با کارگران ايران چيست؟



اين کارزار در صدر فعاليتهای هفته اقدام حمل و نقل جاده ای سرتاسری از طرف "آی تی اف" از 13 تا 19 اکتبر، خواهد بود و من خوشحال هستم که بگويم که همزمان با آن اعطاء جايزه رز نقره ای در پارلمان اروپا در بروکسل به منصور اسانلو و سنديکای واحد خواهد بود. "سوليدار" ـ که همکاری بين المللی ميان احزاب سوسياليست و سازمانهای مددکاری اجتماعی را پيش ميبرد ـ از طرف "آی ال او" برسميت شناخته ميشود و از نزديک با "آی تی يو سی" و "ای تی يو سی" همکاری ميکند. جايزه رز نقره ای از سال 2000 برای حمايت از آن اشخاص و سازمانهايی که مبارزاتشان خدمت بزرگی به عدالت و برابری در سراسر جهان کرده است، تعيين شد. ما به اين جايزه بعنوان تقويت بيشتر کارزار مشترک ما و آی تی يو سی برای همبستگی با کارگران ايران نگاه ميکنيم.



2. با خبر شديم که "خانه کارگر" اخيراً با بعضی از اعضاء وابسته به شما بطور فعالانه ای ارتباط ميگيرد. شما اين موضوع را چگونه ميبينيد؟



اخيراً خانه کارگر بطور مشخصی تلاش کرده است که خودش را بعنوان يک اتحاديه صنفی و مدافع حقوق کارگران و مستقل از حکومت معرفی کند. البته واقعيت اين است که نه تنها قانون کار اسلامی ايران چنين اتحاديه کارگری را برسميت نمی شناسد، بلکه در حال حاضر سازمانهايی که از حکومت مستقل هستند، در ايران تحمل نمی شوند. آنچه که رهبران خانه کارگر امروز ادعا ميکنند که هستند کاملاً برخلاف هر چيزی است که آنها پيش از اين خودشان را به آن عنوان معرفی ميکردند. به عبارت ديگر، با اينکه کاملاً تغيير کرده است، خانه کارگر يک جمعی که برای حقوق کارگران تلاش ميکند، نيست ولی جريانی است ايدئولوژيک، نه فقط وابسته به دولت است بلکه در واقع مستقيماً در سرکوب کارگران دست دارد. تنها چيزی که بنظر ميرسد جديد است اسامی و ادعاهايی است که ميشود. اگر آنها مايل هستند که ثابت کنند که مستقل هستند شايد بتوانند با اعلام عمومی برای آزادی همه رهبران زندانی اتحاديه های کارگری و آزادی عملی کامل حقوق اتحاديه کارگری در ايران شروع کنند!



3. "شورای اسلامی" هم فعالانه، با ارعاب کارگران اتوبوسرانی بوسيله دادن اسم آنها به مديريت، از پيوستن آنها به سنديکا جلوگيری ميکند. در همان حال، مديريت از بازگشت به کار کارگران اخراجی که دادگاه به نفع آنها حکم داده است، امتناع ميکند. آی تی اف اين تحولات را چگونه ارزيابی ميکند؟



ما که از اينکه از حقوق پايه ای کارگران هنوز ممانعت ميشود بسيار نگران هستيم. ما آگاه هستيم که آنها که بنظر ميرسد به سنديکای واحد تمايل دارند ممکن است از دريافت کمک هزينه مسکنی که واجد شرايط دريافتش هستند، بخاطر اين ليست سياه، محروم شوند. ما همچنين مطلع شديم که اگر فعالين اتحاديه برای جمع آوری حق عضويت با اعضاء تماس بگيرند امکان ضرب و شتم آنها توسط چماقداران شرکت وجود دارد. اين وقيحانه است که چنين وحشيگريهايی به يک امر معمولی تبديل ميشوند. در مورد کارگران اخراجي، اگر دادگاه به نفع بازگشت به کارشان حکم ميکند، آنوقت شرکت بايد اين رأی را بپذيرد. اين وضعيت غير منطقي، وقتی که دادگاه شروع کرد به صادر کردن احکامش در مورد پرونده کارگران اخراجي، از سال 2007 تا بحال ادامه داشته است. هر کسی حتی با اطلاعات کم درباره سيستم قضائی ايران از خودش ميپرسد که اين سيستم برای رسيدن به چه چيزی است. اتفاقاتی مانند اين، اصول اساسی نظم و قانون در ايران را به زير سئوال ميبرد.



4. سنديکای واحد تنها اتحاديه مستقل کارگران در ايران نيست و منصور اسانلو هم تنها فعال اتحاديه ای که تحت فشار و سرکوب قرار دارد، نيست. آی تی اف برای تقويت بيشتر فعاليتهايش بهمراه سازمان شما برای ارتقاء حقوق کارگران در ايران، چگونه برنامه ريزی کند؟



ما اعتقاد داريم که تا زمانی که مبارزه برای آزادی منصور اسانلو ضروری است و بالاترين اولويت برای ما، بايد همچنان به کارزار برای فعاليتهای همبستگی وسيعتر ادامه بدهيم تا اينکه جنبش کارگران مستقل به شکل جهانی مورد حمايت قرار بگيرد. اين بدين معنا است که در حاليکه از نزديک به همکاری با آی تی يو سی و عفو بين الملل ادامه ميدهيم ، همينطور به ترويج و تشويق ابتکارات مشترک با ديگر فدراسيونهای جهانی کارگری اقدام ميکنيم.



5. در پايان، آی ال او چه نقشی خواهد داشت؟



آی.تی.اف و آی.تی.يو.سی. در حال تهيه اطلاعات تکميلی برای پرونده 2508 ما (سنديکای واحد) هستند و اميدوارند که بزودی گزارشات بيشتری از طرف کميته آزادی تشکل وابسته به آی ال او ارائه شود. براساس بحثهای انجام شده در آی ال سی (کنفرانس جهانی کار) در ژوئن 2008، ما اعتقاد داريم يک احتمال قوی وجود دارد که آی ال او در نيمه اول سال 2009، يک هيئت مخصوص برای بررسی نقض حقوق کارگران به ايران بفرستد.
4 مهر 1387

به دلیل مشکل نقدینگی سه کارخانه بزرگ تایر سازی به زودی تعطیل خواهند شد

به گزارش سايت خبر خودرو ، دبیر انجمن صنفی صنعت تایر ایران گفت : هم اکنون به دلیل مشکل نقدینگی ،2 واحد از کارخانه های تایرسازی ،تعطیل و 3 واحد دیگر نیز ، تا سه ماه آینده تعطیل خواهند شد .گرامی در ادامه گفتگو با خبر نگار خبر خودرو افزود : بیش از 50 درصد از تولید تایر کشور توسط سه کارخانه بارز،کویر تایر و پارس تأمین می گردید که به ترتیب سهامداران آنها ، بانکهای ملی ، سپه و صنعت معدن هستند و به دلیل آنکه بانکها براساس بخشنامه دولت ،مصوب اسفند 86 ، امکان ارائه اعتبار و تسهیلات به شرکتهای تحت پوشش را ندارند ،این سه شرکت نیز به دلیل عدم استفاده از تسهیلات ،شدیدا با مشکل نقدینگی روبرو شده و به زودی تعطیل خواهند شد .وی به تعداد شرکتهای تایر سازی دولتی و خصوصی و وجود مشکل نقدینگی برای هردو اشاره و اظهار داشت : از مجموع 9 کارخانه تایر سازی ، 5 کارخانه ، وابسته به دولت و مابقی خصوصی می باشند که در حال حاضر ، واحدهای خصوصی نیز تا حدودی با مشکلات بخش های دولتی ، آشنا و درگیر شده اند .دبیر انجمن تایر ایران در ادامه تصریح کرد : مشکلات صنعت تایر سازی نسبت به سال 85 حدود دو تا سه برابر افزایش یافته که ناشی از ورود مواد اولیه خارجی ، نقدی شدن خرید مواد ،طولانی شدن دوره وجوه حاصل از بازار و افزایش قیمت نهادهای تولیدی می باشد که می بایست به نسبت این موارد ، نقدینگی مورد نیاز واحدها نیز ، افزایش پیدا می کرد که تا کنون به دلیل سیاستهای انقباضی دولت این امکان فراهم نگردیده است که امیدواریم با سیاستهای جدید و تمهیداتی که در نظر گرفته شده ، هرچه زودتر مشکلات این صنعت برطرف گردد . گرامی در پایان به اختصاص 5 میلیارد دلار به بخش صنعت اشاره و تأکید کرد : از این مقدار حدود 50 میلیون دلار برای صنعت تایر در نظر گرفته شده است که تنها حدود 20 در صد نیاز نقدینگی صنعت تایر را تأمین خواهد کرد، در حالی که این مقدار تنها رافع مشکل یکی از شرکتهای تولیدی می باشد .

۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

ارتقاء شغلی 10000 نفر از 43000 نفر کارکنان ایران خودرو و سیاست تفرقه افکنانه مدیریت در این رابطه


بنابر گزارشهای رسیده مدیریت کارخانه ایران خودرو تصمیم گرفته است که در آستانه عید فطر به یکی ازقول داده در اعتصاب 10 تیر وفا کرده و با برگزاری یک اجتماع بزرگ ، به 10 هزار نفر از کارگران ارتقاء شغلی ،که یکی از خواسته ای اصلی ما کارگران برای افزایش حقوق ها بود ، بدهد.

ما تصمیم مدیریت را به فال نیک گرفته وخواهان بر آورده ساختن این تصمیم هستیم .ولی در این مورد سوال می کنیم چرا برای 10 هزار نفر؟ آیا مگر ایران خودرو فقط 10 هزارنفر کارگر دارد؟ پس بقیه هیچ حقی در این افزایش حقوق ندارند؟ نه دوستان افزایش حقوق باید شامل همه کارکنان ایران خودرو چه کارگر و چه کارمند چه رسمی و چه غیر رسمی و چه پیمانکار وچه روز مزد هستند شود.همانطوریکه اطلاع دارید کارگران شرکتهای پیمانکاری و روزمزد گروه شغلی ندارند پس چطوری می توانند ارتقاء شغلی بگیرند .نه دوستان ما خواستهای خودمان را در 10 تیر اعلام کرده و روی آنها پافشاری می کنیم اعتصاب ما فقط برای ارتقائ یک گروه شغلی نبود ما فریب نمی خوریم واجازه نمی دهیم اجتماع ما کارگران کلاه تبلیغاتی برای دیگران باشد ما روی خواسته های تصویب شده 10 تیر می ایستیم و کوتاه هم نمی آیم.اولین خواست ما خروج نیروهای نظامی و حراست از سالنها می باشد تا زمانی که جوپادگانی در شرکت حاکم است کارگران نمی توانند حرفهای خود را بزنند.دوم خواست اساسی ما ایجاد تشکل آزاد و مستقل است. دوستان تا ما تشکل نداشته باشیم نمی توانیم حرفهای خودرا بزنیم و کسی هم به حرفهای تک تک ما توجه نخواهد کرد واگر کسی هم حرف زد کارش با حراست است ولی تشکل می تواند به نمایندگی از ما کارگر ان هم حرف بزند و هم در رسیدن به خواسته یمان به ما کمک کند ما از مدیریت می پرسیم چرا اجازه برگزاری انتخابات را نمی دهد طبق کدام قانون ایجاد تشکل برای بیش از 45 هزار کارگر غیر قانونی استآقای باقری معاون منابع انسانی شرکت می گوید.کارگران برای بیان خواسته هایشان از مجرای قانونی استفاده کنند ما می پرسیم آقای باقری مجرای قانونی کدام است در شرکتها و کارخانجات کارگران فقط از طریق تشکلهای خود می توانند حرفهای خودرا بزنند ما خواهان ایجاد تشکل هستیم و آقای باقری باید در این اجتماع به ما بگوید چرا جلو ایجاد تشکل را گرفته است.سومین خواسته اصلی ما امنیت شغلی است. وجود شرکتهای پیمانکاری و وجود قرار دادهای موقت امنیت شغلی ما را تهدید می کند ما هیچ امنیت شغلی نداریم روزانه دهها تن از دوستان کارگر به بهانه های مختلف اخراج می شوند.به این وضعیت باید خاتمه داده شود شرکتهای پیمانکاری باید منحل شوند.کارگران اخراجی باید سر کار برگردند و همه کارگران قراردادی استخدام شوند.دوستان و همکاران گرامی ما یکبار دیگر اهم خواستهای خودمان راکه در اعتصاب 10 تیر آن را تصویب کرده ایم اعلام می کنیم و به مدیریت می گویم ما فریب ارتقاء یک گروه شغلی را نمی خوریم ما خواهان بر آورده ساختن خواسته های خود هستیم.که در اعتصاب 10 تیر اعلام کردیم
خواستهای کارگران ایران خودرودر 1- ازادي تشکلهاي کارگري عدم ورود حراست به سالنها2- لغو اضافه کاري اجباري و برداشتن سقف اضافه کار عادي3- افزايش حق آکورد ( حق بهره وري4-افزايش حقوقها متناسب با افزايش قيمتها درکشور5-بازگشت کارگران اخراجی ولغو قرار دادهاي موقت و استخدام رسمي کارگران6-جلو گيري از گسترش شرکتهاي پيمانکاري و انتقال کارگران آن به خود شرکت7- شرکت نمايندگان کارگران در کميته مشاعل طبق بندي 8-شرکت نمايندگان کارگران در کميته تشخيص کارهاي سخت و زيان آور9- کاهش فشار کاري با استخدام نيروهاي جديد10- آزادی تحصیل ولغو بخشنامه محدویت ادامه تحصیلی

جمعی از کارگران ایران خودرو

۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه



بیاد یک کمونیست انقلابی ضد رویزیونیست

“رفقا! من 22 سال است که افتخار عضویت حزب توده ایران را دارم. در تمام زندگی حزبی خود همیشه کوشیده ام آموزش مارکسیسم لنینیسم را راهنمای فکر و قضاوت و عمل خود قرار دهم و همیشه آن را بگویم که نه بسود شخص خودم بلکه بسود اتحاد شوروی، بسود اردوگاه سوسیالیسم، بسود انقلاب ایران زیر رهبری پرولتاریا، بسود حزب توده ایران است...
اخراج من از کمیته مرکزی امر کوچکی نیست ولی در برابر من دفاع از حقیقت، دفاع از آنچه که من آن را درست و صحیح میشمرم بالاتر و والاتر از هر مقامی است“.

دکتر غلامحسین فروتن

ده سال پیش دکتر غلامحسین فروتن در روز شنبه 17 مرداد 1377 برابر با 8/8/1998 در سن 87 سالگی با طی یک زندگی غرورآفرین و سربلند چشم از جهان فروبست. رفیق فروتن تحصیل کرده فرانسه و استاد دانشگاه در رشته دکترای علوم و مهندسی شیمی بود. وی قادر بود راحت طلبی زندگی بورژوائی را برگزیند و بی درد سر زندگی کرده گلیم خود فقط از آب بیرون بکشد لیکن به ایران برگشت تا تمام توان و دانش خویش را در خدمت مردم وطنش بگذارد. وی زمانیکه درگذشت در کنار نام بلندش تنها 9 مارک آلمان غربی از تمکن این دنیا همراه داشت. فروتن در اردیبهشت 1322 برای خدمت به طبقه کارگر ایران و ایمانی که به کمونیسم داشت به حزب توده ایران پیوست و از آن تاریخ همه زندگی خود را در خدمت آزادی طبقه کارگر ایران و ایدئولوژی مترقی کمونیسم قرار داد. رفیق فروتن به خاطر مبارزه در این راه از جانب دادگاه رژیم محمد رضا شاهی به اعدام محکوم شد و تا آخر عمرش فراری بود. دکتر غلامحسین فروتن از رهبران بلند پایه حزب توده ایران، مدیر مجله تئوریک دنیا و سالها مسئول سازمان افسری و تشکیلات و تعلیمات حزب توده ایران بود. رفیق فروتن فرار رهبران سازمان افسری حزب توده ایران را از زندان توسط یک کمیته سه نفری سازمان داد و سالها در راس مسئولیتها و مقامات بلندپایه حزبی قرار داشت. رفیق فروتن به حزب توده ایران به مثابه حزب ترازنوین طبقه کارگر ایران عشق می ورزید و برای رهائی زحمتکشان در این حزب فعالیت می کرد.
وی در مورد اختلافاتش با کمیته مرکزی حزب توده ایران می نویسد:
“درگذشت استالین در مارس 1953 سراسر اتحاد جماهیر شوروی را در غم و اندوه فرو برد می بایست در مسکو بود و دید که چگونه مردم مسکو در خیابانها دستمال بدست در مرگ استالین اشک می ریختند. هیئت نمایندگی احزاب کمونیست در کنار جنازه استالین ساعتها به عنوان گارد احترام ایستادند. من نیز در جمع هیئت نمایندگی حزب دو سه بار ادای احترام کردم.
در سالهای 55-1954 در محیط تحصیلی مدرسه حزبی و در خوابگاهی که من در آن سکنی داشتم پدیده هائی غیر عادی احساس می شد. عکسهای استالین را از سالنها و از اطاقها پائین می آوردند. در اطاق من آنرا بر نداشتند ولی رابطه اش را با دیوار سست کردند. روزی عکس از دیوار فرو افتاد و درهم شکست. کسانی که گفته می شد که منسوب به کا.گ.ب.اند مجسمه های استالین را بر می داشتند. در مدرسه حزبی آثار استالین از دسترس دور شد و فقط در کتابخانه ها ممکن بود آنها را مطالعه کرد. به تاریخ حزب دستبردهائی زده می شد، از آن انتقاداتی بعمل می آمد، در آن تغییراتی داده می شد که همه در جهت بی اعتبار کردن استالین سیر می کرد. بیاد دارم در سال سوم مدرسه معلم تاریخ حزب از صنعتی شدن کشور در دوران انقلاب سخن می گفت، در آن میان این گفته را بر زبان آورد: “اگر بگوئیم نقشه استالینی صنعتی کردن کشور، گرفتار کیش شخصیت شده ایم، باید گفت نقشه لنینی صنعتی کردن کشور.“ شلیک خنده از تمام سالن درس برخاست. اما معلم بیچاره مامور بود و معذور. در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی به گزارش مخفی خروشچف به کنگره اشاره می شد که کسی از آن اطلاعی نداشت. بعد این گزارش مخفی برای اولین بار از مطبوعات آمریکا سر در آورد که بسیار در خور تامل است. اینها نمی توانست مایه خشنودی باشد. نظریات تئوریک در گزارش علنی به کنگره بیستم این احساس را بر می انگیخت که در جهان بینی رهبران حزب و دولت شوروی دگرگونی هائی رخ داده است که جوهر آنها دوری ازمارکسیسم لنینیسم و از سوسیالیسم است. به راه مسالمت آمیز انقلاب و تحصیل قدرت سیاسی از راه انتخابات پارلمانی چیزی جز صرفنظر کردن از انقلاب نبود. “همزیستی مسالمت آمیز“ سازش سوسیالیسم با امپریالیسم و سازش احزاب کمونیست را با بورژوازی موعظه می کرد که در ایران به صورت همکاری با رژیم شاهنشاهی در آمد. هر چه زمان پیش میرفت رهبران حزب و دولت شوروری بیشتر از سوسیالیسم و از مارکسیسم لنینیسم فاصله می گرفتند. من هیچگاه با این تحولات از در موافقت در نیآمدم. ابتداء در پرده و سپس علنا به مخالفت با آن برخاستم و بهمین علت هم در آغاز 1965 در پلنوم یازدهم از عضویت در کمیته مرکزی اخراج شدم. من نمی توانستم از مبارزه بخاطر آرمانی که به آن ایمان داشتم دست بردارم و این مبارزه در شرایط مهاجرت در اروپای شرقی امکان نداشت. با تماس که در آلمان غربی با سازمان انقلابی حزب توده که بتازگی تاسیس شده بود گرفتم توانستم روز اول دسامبر همین سال بطور غیر قانونی از مرز آلمان شرقی(برلن) عبور کنم و به برلن غربی و ار آنجا به آلمان غربی بروم. در غرب من نه گذرنامه داشتم و نه کار و نه مسکن و نه اجازه اقامت. روزهای سختی را از سر گذراندم و گاهی تا سرحد مرگ پیش رفتم ولی مبارزه را ادامه دادم.
عوامل حزب توده و شوروی که در رهبری سازمان انقلابی جائی برای خود دست و پا کرده بودند پس از مدت چند ماه مرا از این سازمان اخراج کردند. اما وضع مساعدی پیش آمد و مبارزه در سازمانی بنام “سازمان مارکسیستی – لنینیستی توفان“ ادامه یافت...“
پس از درگذشت استالین بود که رویزیونیسم در شوروی بروز کرد و دارودسته کودتاچی خروشچف قدرت سیاسی را به کف آوردند و مبارزه سختی در عرصه جهانی میان دو خط مشی کمونیستی و رویزیونیستی آغاز شد. رفیق احمد قاسمی در حزب توده ایران پرچم مبارزه بر ضد رویزیونیسم را برافراشت و با ایمان به مبارزه طبقاتی و دانش مارکسیسم لنینیسم اعلام کرد که سخنان خروشچف سخنان یک ضد کمونیست است و به کمونیسم ربطی ندارد. وقتی رفیق احمد قاسمی پرچم مبارزه بر ضد رویزیونیسم را برافراشت رفیق غلامحسین فروتن نخستین رفیقی بود که به حمایت از وی بلند شد و از مارکسیسم لنینیسم بدفاع برخاست. فشار سیاسی افراد زبون و بی اراده کمیته مرکزی، فشارهای عمال کا. گ. ب. در درون حزب توده و تهدیدهای دارو دسته جاسوسان فرقه دموکرات برهبری غلام یحیی نتوانست رفقا را به زانو در آورد.
رفیق فروتن در عین اشاره به غرور و افتخار درازمدت خویش برای عضویت در حزب توده ایران اعلام داشت که وی از آن جهت عضویت حزب توده ایران را پذیرفت و به این عضویت افتخار می کرد که حزب توده ایران در راه مارکسیسم لنینیسم گام بر می داشت.
وفاداری فروتن به در و دیوار و دفتر و دستک نبود به اندیشه حزب بود. حال که رهبری حزب توده ایران از راه مارکسیسم لنینیسم بدور افتاده و انشعاب کرده است لیاقت آنرا ندارد که خود را حزب توده ایران بنامد. حزب توده ایران حزب مارکسیستها لنینیستها، حزب طبقه کارگر ایران و حزب کمونیستهای انقلابی ایران است. با فشار عمال شوروی رفقا قاسمی، فروتن از رهبری حزب توده ایران اخراج شدند. در ماده 10 قطعنامه پلنوم یازدهم حزب توده ایران “مربوط به جنبش جهانی کمونیستی و کارگری“ چنین می خوانیم: “از آنجا که رفقا قاسمی و فروتن دعوت پلنوم را دائر به پیوستن به حط مشی کمیته مرکزی را نپذیرفتنه و کماکان در مواضع خود باقی مانده اند لذا پلنوم رفقای مذکور را از ترکیب کمیته مرکزی برکنار می کند“....
رفیق فروتن در دفاع از خود در مقابل رویزیونیستها بپا خاست و در طی خطابه ای به آنها گفت: “رفقا! من 22 سال است که افتخار عضویت حزب توده ایران را دارم. در تمام زندگی حزبی خود همیشه کوشیده ام آموزش مارکسیسم لنینیسم را راهنمای فکر و قضاوت و عمل خود قرار دهم و همیشه آن را بگویم که نه بسود شخص خودم بلکه بسود اتحاد شوروی، بسود اردوگاه سوسیالیسم، بسود انقلاب ایران زیر رهبری پرولتاریا، بسود حزب توده ایران است... اخراج من از کمیته مرکزی امر کوچکی نیست ولی در برابر من دفاع از حقیقت، دفاع از آنچه که من آن را درست و صحیح میشمرم بالاتر و والاتر از هر مقامی است“. و فروتن به این اصل وفادار ماند.
تاریخ نشان داده است که تحلیل و بر آمد رفیق فروتن علیه رویزیونیسم معاصر به رهبری خروشچف ، احیای سرمایه داری و سپس پیش بینی وی درمورد سقوط اردوگاه ضد انقلابی شوروی درست بوده و آثار تئوریک اودراین زمینه گنجینه ای عظیم وچراغ راهنمای جنبش کمونیستی ایران بوده و خواهد بود.
رفیق فروتن درمقابل رویزیونیسم چپ نیزکه تحت عنوان مبارزه علیه رویزیونیسم خروشچفیسم و مبارزه علیه "اپورتونیسم تاریخی حزب توده" به نفی حزبیت می پرداخت و با تقدم بر مبارزه مسلحانه جدا از توده مدعی "احیای جنبش نوین کمونیستی" بود شجاعانه ایستاد، مرعوب فضای کاستریتسی و هیجانات خرده بورژوازی نگردید و با جزوات و مقالات متعدد وارزشمند تئوریک از مارکسیسم لنینیسم دفاع نمود و بر حزبیت و مبارزه قهرآمیز تحت رهبری حزب طبقه کارگر و انقلاب سوسیالیستی پای فشرد و جوانان انقلابی را از مشی انحرافی جدا از توده برحذر داشت. رفیق نشان داده است که سرسازگاری با رویزیونیسم درهرشکل و رنگی که بروز کند ندارد و با آن به مبارزه برخواهد خاست .شکست جنبش کاستریستی درعرصه ایران و جهان اینبار نیز صحت تزها و پیشبینی های لینینیستی رفیق را به اثبات رسانید.
رفیق فروتن درمبارزه عظیم ضد رویزیونیستی سالهای 60 جانب اصول را گرفت و بی تزلزل به نبرد ضد رویزیونیستی ادامه داد و از پاکیزگی مارکسیسم لنینیسم قاطعانه دفاع نمود. رفیق با تکیه بر همین اصول و خط و مشی لنینیستی از مواضع ضد رویزیونیستی حزب بزرگ کمونیست چین به رهبری رفیق مائو دفاع کرد و در مقابل حملات کینه توزانه رویزیونیستها محکم و استوار ایستاد. لیکن وقتی حزب کمونیست چین در دهه 70 به رهبری دن سیاپینگ تئوری سازش طبقاتی درقالب "تز سه جهان" را به میان کشید و آشتی با امپریالیسم و ارتجاع جهانی را موعظه نمود، به طرد و محکوم کردن این تز و حزب کمونیست چین پرداخت و با پرچم لنینیسم به نبرد علیه جبهه خائنین ضد کمونیست و سه جهانی پرداخت. رفیق فروتن در پیکار علیه جبهه های رنگارنگ چپ و راست رویزیونیستی، علیه دو رژیم ارتجاعی پهلوی و جمهوری اسلامی، علیه اشغال ایران توسط عراق،علیه انحرافات متعدد ضد کمونیستی و ترتسکیستی سربلند بیرون آمد و همواره درجبهه پرولتاریا، انقلاب و سوسیالیسم قرارداشت و خدمات شایسته ای به جنبش کمونیستی ایران نمود.
رفیق فروتن علیرغم این خدمات “قهرمان“ نبود. رفیق فروتن نظیر همه رهبران برجسته جنبش کمونیستی مجموعه ای از خدمات و خطاها بود. تصور اینکه ما با رهبران عاری از خطا روبرو شویم تصوری ایدآلیستی، ذهنی، واهی و متناقض با واقعیات جامعه طبقاتی و توانائیهای انسانی برای همه جانبه دیدن همه زوایای واقعیت و یا دوراندیشیهای سیاسی است. ارج گذاری حزب ما نسبت به رفیق فروتن و یا سایر رهبران جنبش کمونیستی ایران و جهان از دریچه واقعبینی انقلابی صورت می گیرد. به خدمات برجسته آنها باید از دریچه نگرش مارکسیستی لنینیستی توجه کرد. ذکر این نکته از آن جهت ضروری می دانیم که این تصور نادرست پدید نیاید که رهبران برجسته هرگز قابل جایگزینی نیستند و با رفتن کسی میدان مبارزه از رهبران آتی جنبش خالی می ماند. این تصور می تواند به انفعال و انتظار و خانه نشینی بدل شود. تجلیل مبالغه آمیز از رفیق فروتن و یا هر رفیق دیگری مقام وی را به سطح غیر قابل وصول می رساند که به جای آنکه الهامبخش مبارزه کمونیستها باشد آنرا به عرصه “غیرمقدورات“ می کشاند و موجبات یاس و سرخوردگی را فراهم می آورد.
رفیق فروتن گنجینه ای بزرگ از آثار تئوریک و سیاسی از خود باقی گذارد که رهگشای کمونیستهای ایران در مبارزه با ارتجاع و امپریالیسم است. هر کمونیستی باید آثار وی را بخواند و هضم کند. آثاری بنام “تکاملِ در وحدت، سرشت مارکسیسم است“، “حزب “کمونیست“ ایران و “مسئله شوروی““، “ماتریالیسم تاریخی“، “رئالیسم اسلامی و فلسفه مارکسیست“ و پاره ای آثار دیگر با ید در دستور مطالعه و کار هر مدعی کمونیست باشد.
حزب ما برای ارج نهی به خدمات رفیق فروتن که ما نیز خود را در بسیاری زمینه ها شاگرد با وفای وی می دانیم بدرج پاره ای سلسله مقالات و آثار وی در ارگان مرکزی خویش “توفان“ دست خواهیم زد.
بر گرفته ازتوفان شماره 102 شهریور ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org

۱۳۸۷ مهر ۲, سه‌شنبه

اينجا خانه معنايي ندارد،چه رسد به برق،آب لوله‌كشي وگاز!

















خبرگزاري دانشجويان ايران - اهواز سرويس: شهرستان‌ها
از اهواز كه به سوي "صيدون" حركت كرديم، به هيچ وجه فكر نمي‌كردم با چنين حيرتي بازگردم. بخش شمالي استان خوزستان كه شهرهاي باغملك، ايذه و صيدون در آن قرار دارند، كوهستاني و با آب و هواي مختص اين مناطق است. صيدون كه بعد از باغملك و در 152 كيلومتري اهواز قرار دارد، از جمله شهرهاي محروم استان خوزستان به شمار مي‌رود و ما براي تهيه گزارش از وضعيت معلولان بويژه ضايعات نخاعي به صيدون رفتيم چرا كه به دليل كوهستاني بودن منطقه، معلوليت بويژه ضايعه نخاعي در اين نقاط بسيار است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، منطقه خوزستان، محلي كه به عنوان دفتر امور تربيتي آموزش و پرورش صيدون معرفي مي‌شد، هم خانه مسكوني آقاي حاجي‌زاده و هم دفتر امور تربيتي آموزش و پرورش صيدون است كه معلولان ساكن در شهر براي بيان مشكلاتشان در آنجا جمع شده‌اند.
وارد خانه كه مي‌شوي به هيچ وجه متوجه معلوليتشان نيستي، چرا كه ويلچري در ميانشان مشاهده نمي‌شود؛ در طي صحبت و حركتشان عمق فاجعه را لمس مي‌كني؛ اينان حتي از داشتن ويلچر نيز محرومند...
يكي از آنان آقا "ولي عباسي"، پيرمردي 60 سال بود كه گفت: از ناحيه پاي راست معلول هستم و بينايي‌ام مشكل دارد و عصاي آهني‌ام هم ساخته دست خودم است، به بهزيستي مراجعه و تقاضاي تحت پوشش قرار گرفتن كردم، گفتند بايد يكي از مددجويان فعلي بميرد تا مددجوي ديگري جايگزينش شود!
وي ادامه داد: توان پرداخت هزينه عمل چشمهايم را ندارم و پزشكان هم دفترچه بيمه‌ام كه روستايي است را قبول نمي‌كنند و با 4 بچه تنها اميدمان مقرري 60 هزار توماني است كه هر سه ماه از سوي كميته امداد امام خميني(ره) پرداخت مي‌شود.
"صفدر افراخته"، ديگر مرد ميانسالي است كه كر و لال و از ناحيه پاي چپ هم معلول است. دوستش از زبان صفدر مي‌گفت: با وجود 5 بچه، به خاطر معلوليت و محروميت هيچ منبع درآمدي ندارد، تحت پوشش بيمه نيست و توان پرداخت هزينه برق را نيز حتي ندارد. خانه‌شان كاه‌گلي است و حمام و آشپزخانه هم ندارند.
"صيف‌الله صفي‌زاده"، 14 ساله و معلول ضايعه نخاعي است كه ويلچرش دستان مادرش بود و او را در بغل مي‌گرفت. مادر سيف‌الله با شكوه از درد و ناتوان شدن دستانش، گفت: تمام 4 فرزندم در سن 15 سالگي فوت كردند و شوهرم هم ما را ترك كرده، سيف‌الله تنها همدم و مونسم است، در خانه‌ ما نه حمام وجود دارد و نه دستشويي. بهزيستي درخواست وام بلاعوض‌ام را رد كرده و تنها هر سه ماه 40 هزار تومان از بهزيستي دريافت مي‌كنم.
"زينب"، كه 18 ساله است، مي‌گويد: 7 بچه هستيم و 7 ماه پيش پايم در تشت آب داغ سوخت و از شدت سوختگي پايم را از ناحيه محل سوختگي قطع كردند و مشكلاتم چندين برابر شد. بخاطر فقر مالي توان پرداخت هزينه‌هاي عمل جراحي‌ام را ندارم.
"مرتضي راموس"، كه از ناحيه نخاع معلول است از حادثه معلول شدنش مي‌گويد: در حال پنچرگيري بودم كه تراكتور روي پايم افتاد و بيكار شدم؛ چرا كه تنها راه امرار و معاشم كشاورزي بود و بهزيستي نيز از معلولين اين منطقه هيچ حمايتي نمي‌كند. براي عمل پايم حداقل بايد 70 ميليون تومان داشته باشم كه تصور چنين رقمي حتي به ذهنم هم خطور نمي‌كند، علاوه بر آن بايد يكسال كامل تحت نظر فيزيوتراپ در تهران و اصفهان و بعد از آن هم 4 ماه بايد تحت آب درماني قرار بگيرم. بعد از فقر مالي مهمترين مشكلم، تردد در سطح شهر است كه به دليل عدم مناسب‌سازي معابر شهري مشكلات زيادي را متحمل مي‌شوم.
"ولي آرمون"، پيرمرد 60 ساله‌اي است كه مي‌گويد: از ناحيه پاي چپ معلولم و منجر به فشار و از كار افتادگي پاي راستم شده، 5 بچه دارم و نه تنها دفترچه بيمه ندارم بلكه خانه هم ندارم و با مراجعه به سازمان تامين اجتماعي خواستار تحت پوشش بيمه قرار گرفتن شدم كه بهانه آوردند 72 درصد از كار افتادگي ميزان بالايي است و تحت پوشش قرار نمي‌گيري. تنها منبع درآمدم 70 هزار تومان است كه هر دو ماه از سوي كميته امداد امام خميني(ره) دريافت مي‌كنم.
از مردم صيدون با تمام مشكلاتشان خداحافظي مي‌كنيم و راهي جاده امامزاده عبدالله كه 15 كيلومتر با صيدون فاصله دارد، مي‌شويم. گردنه‌ها و پيچ‌هاي خطرناك كوه را پشت سر مي‌گذاريم و به سوي سرازيري مي‌رويم كه در پايين‌ترين نقطه‌اش مرقد امامزاده عبدالله قرار دارد. در طول مسير در كنار جاده از دور آثار نشان‌دهنده سكونت چندين نفر توجه‌ام را جلب مي‌كند. ماشين را متوقف مي‌كنيم تا با آنها صحبت كنيم...
اينجا خانه‌اي وجود ندارد كه بتوان آن را روستا ناميد. چارچوب خانه‌هايشان از چادر و پارچه نوشته‌هايي است كه مي‌توان همه گونه مطلبي را در آن يافت و شاخه درختان نقش تيرآهن و ستون خانه‌هاي شهري را ايفا مي‌كند و بشكه‌هاي آب نقش يخچال را.
اينجا خانه معنايي ندارد چه رسد به برق و آب لوله‌كشي و گاز. اينجا فقر بيداد مي‌كند. اجاق گازشان يك سه پايه فلزي است و سوخت آن هيزم درختان است و تمام زندگي چندين و چند ساله‌شان در يك چادر شب، چند دست محدود رختخواب و دو تخته گليم و چند تكه ظرف خلاصه شده است. آب ساير مصارف‌شان را از يك كيلومتري با الاغ حمل مي‌كنند. اما سخت‌تر از همه چيز باور صحنه‌اي است كه دردآور است.
"ليلا"، "زهرا" و "حمدالله"، سه فرزند معلول خانواده‌ هستند، هر سه‌شان دچار معلوليت جسمي ـ حركتي و ذهني‌اند و مي‌گويند كه 2 برادر معلولشان نيز به دليل شدت معلوليت در روستا پيش اقوام مانده‌اند. بهره اينان از زندگي و سازمان‌هاي به اصطلاح حمايتي و بهزيستي به عنوان متولي معلولان در كشور، حتي يك عصا هم نبوده؛ عصايشان چوب دست‌ساخته است كه آنان با زحمت خود را با اين عصاي غير قابل استاندارد سازگار مي‌كنند.
مادرشان مي‌گويد: 10 بچه دارم كه هر كدام يكي در ميان معلول هستند. بهزيستي عصا، ويلچر و مستمري و بن‌هاي تغذيه نمي‌دهد. در پاسخ به درخواست‌هاي مكررمان مي‌گويند، « بايد يكي از مددجويان تحت پوشش بميرد تا فرد جديدي را به جايش جايگزين كنيم؟!»
ليلا، زهرا و حمدالله كنار جاده از مسافران گدايي مي‌كنند. زمستان‌ها به سوي قشلاق مي‌روند و بچه‌هاي معلول را براي حفاظت از سرما در انبار علوفه مي‌گذارند.
به چادر همسايه ديگري براي ديدن و لمس عمق فقر و محروميت دعوت مي‌شويم. مي‌گويد: 9 بچه دارم و به دليل پرت شدن از كوه پاي راستم معلول و كنار پيشاني‌ام بر اثر اصابت با سنگ گود شده است. شغلي ندارم و نمي‌توانم در روستايي ساكن شوم؛ چرا كه توان خريد خانه و وسايل لازم را ندارم و به اجبار زندگي را در تابستان و زمستان زير چادر مي‌گذرانيم؛ تنها منبع درآمدمان مقرري كميته امداد امام(ره) است در حالي‌كه بهزيستي به هيچ عنوان حاضر به حمايتمان نيست. گاهي حتي چيزي هم براي خوردن نداريم. گاهي از شدت مشكلات مانع از ادامه تحصيل بچه‌ها مي‌شوم اما اين تصميم را عملي نمي‌كنم چرا كه ترك تحصيل بدبخت‌ترشان مي‌كند. يكي از فرزندان به زبان محلي چيزي مي‌گويد و مي‌خندد و مي‌گويد:« خنده‌ام از روي بدبختي‌ و سياه‌روزي است.»
گزارش به حد كافي گوياي تيره‌روزي و وخامت حال اين بخش از جامعه و هموطنانمان هست و حال بايد مسوولان محترم پاسخ دهند كه "آيا معلولان عزيزي که رنج معلوليت خود را از بدو تولد يا بر اثر سوانح به دوش مي‌کشند، بايد رنج بي‌توجهي برخي مسئولان را نيز به دوش بکشند؟!
"آيا اين عزيزان همواره بايد به شعارهاي نهادهاي ذي‌ربط دل خوش کنند؟!
چرا مسوولان دخيل در امر حل مشكلات معلولان همواره دنبال از دست دادن زمان هستند؟! و ....
به درستي که اكثريت معلولان دچار فقر هستند و برطرف كردن نيازهاي معلولان، هزينه‌هاي بالايي مي‌طلبد كه خارج از توانايي آنهاست، بنا‌براين تا زماني كه وزارت رفاه با همكاري سازمان‌هاي حمايتي نظير بهزيستي، اقدامي گسترده نسبت به تحت پوشش قرار دادن تمام معلولان و افزايش مستمري آنها انجام ندهد، حل و فصل اين مشكلات امكان‌پذير نيست.
وقتي بعد از تهيه گزارش به سمت اهواز حركت كرديم و مسير آمده را بازگشتيم، به اين فكر مي‌كردم كه 2 روز پيش از تهيه اين گزارش، تعدادي از مسئولان استان خوزستان براي مرمت ضريح امامزاده عبدالله از همين مسير عبور كرده‌اند... اما ...

۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبه

حمایت از مبارزه مردم عراق انقلابی است

چگونه می شود جریانهای ارتجاعی اپوزیسیون ایران را با هر نقابی که هستند شناخت.
عمل ملاک حقیقت است. وقتی تئوری مستمرا در عمل با شکست روبرو شود حتما اِشکالی در تئوری وجود دارد. وقتی کسانی یافت می شوند که با طرح نظریات فوق ارتجاعی در قالب تئوریهای آرایش شده در عمل به بن بست می رسند باید یا تئوریهای خویش را با تجربه از عمل زنده تصحیح کنند و یا به گنداب ارتجاع سیاه در غلتند. در میان اپوزیسیون ایران گرایش اخیر جنبه غالب دارد. این اپوزیسیون قلابی و ضد انقلابی آرزوی آنرا دارد که در پا رکابی امپریالیستها و صهیونیستها به ایران حمله کند و مردم ایران را با تئوریهای امپریالیسم پسند خویش به روز سیاه بنشاند. اساس شعار این اپوزیسیون قلابی که در تمام جبهه های ضد جنگ خرابکاری می کند و با تروتسکیستها و عمال صهیونیستها در پی تخریب در این جبهه هاست ممانعت از تجاوز امپریالیسم به ایران نیست، بلکه حساب باز کردن روی تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم به ایران است تا در کنار آنها ایران را “فتح“ کنند. سازمان مجاهدین خلق که کارشان به جاسوسی رسمی کشیده است تکامل یافته ترین نوع این سازمانهاست. کار سایرین نیز اگر در پی اصلاح خویش بر نیایند به همان حد می رسد. آنها مجبورند از جنایات امپریالیستها در عراق حمایت کنند و مبارزه انقلابی مردم عراق را به عنوان “اسلام سیاسی“ و یا “گروگانگیری ارتجاعی“ و نظایر این لاطائلات محکوم نمایند. برای آنها گروگانگیری استعمارگران در عراق که میلیونها عراقی را به گروگان گرفته اند گروگانگیری نیست شاید از این جهت که گروگانگیرهای غربی “متمدن“، “مسیحی“، بوده و “بنیادگرا“ نیستند، ولی مردم عراق که برای دفاع از کشورشان و ناموسشان و شرافتشان و غرورشان چند تا عمال دشمن را به گروگان می گیرند و این حق آنهاست، جنایتکار و ضد بشر معرفی می شوند. این ایرانیهای ضد انقلابی وکلای مدافع امپریالیستها و مبلغ تئوریهای صهیونیستها در منطقه هستند. آنها با هوچی گری در گذشته می خواستند گروگان گرفتن فیلیپینیها را که نه برای مرخصی بلکه برای بازسازی زیرساختهای ارتش استعمارگران و کنسرنهای استعماری به عراق اعزام شده بودند را با هوچیگری وسیله توجیه سیاست جنایتکارانه امپریالیسم قرار دهند. این جریانهای تقلبی و ضد انقلابی که خودشان توانائی آنرا ندارند که بر اساس تئوریهای ارتجاعی خودشان “نه به جمهوری اسلامی و نه به جنگ“ و یا “نه به جمهوری اسلامی و نه به آمریکا“ صف مستقلی برای پیشبرد نظریات خودشان ایجاد کنند، به علت قِلّتشان بر عکس در تظاهرات ضد جنگ نیروهای انقلابی که خواهان کوتاه شدن دست امپریالیسم از منطقه و ایران هستند شرکت می کنند و در این جبهه ها خرابکاری می نمایند. این فقدان اصولیت از سیاست ریاکارانه آنها ناشی می شود. آنها کار مبارزه اجتماعی را با دوز و کلک یکسان گرفته و هدفشان از این کار فریب افکار عمومی و پاره ای از آنها حتی اخاذی از منابع مالی “غیبی“ است.
این جریانهای ارتجاعی و ضد انقلابی از اشغال سرزمین عراق حمایت می کنند. آنها خواهان خروج بی قید و شرط تجاوزگران از خاک عراق نیستند. آنها تنها خواهان “پایان جنگند“. بنظر آنها این جنگ ماهیت طبقاتی ندارد. باید آنقدر ادامه پیدا کند تا پایان پذیرد(به نفع کی پایان پذیرد؟ توفان). ولی این جنگ تحت چه شرایط پایان می پذیرد؟ تحت شرایطی که امپریالیستها همه مردم را عراق را قتل عام کرده آواره نموده کشور عراق را به مستعمره رسمی خویش بدل کرده و منابع عظیم انرژی آن کشور را غارت کنند. عراق باید به پایگاه نظامی تجاوز امپریالیستی در کنار اسرائیل به تمام ممالک منطقه بدل شود. آیا کمونیستها می توانند با “پایان“ چنین جنگی موافق باشند. هرگز! عراق کشور نیمه مستعمره و اشغال شده است. مردم عراق با هر دین و ایدئولوژی و تعلق سیاسی و فرهنگی و نژادی حق دارند و مجازند که تجاوزگران را از خاک خویش با هر ابزاری که در اختیار دارند اخراج کنند. این است که ماهیت مبارزه مردم عراق عادلانه است. مبارزه آنها رهائی بخش و انقلابی است. در حالیکه مخالفین خروج بی قید و شرط تجاوزگران از عراق ضد انقلابی اند و آرزوی خوابیدن این شتر را در درب منزل خود نیز دارند. این است که مسئله عراق بیک مسئله کلیدی درمنطقه بدل شده است. هیچ نیروی اپوزسیسون ایران نمی تواند از زیر موضعگیری در این مورد شانه خالی کند. حزب ما به صراحت اعلام می کند که مخالفین شعار خروج بی قید و شرط تجاوزگران از خاک عراق متحدین بالقوه امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه هستند. باید این مبارزه را چنان تشدید کرد که دست عمال پنهان آنها روشن شود و تروتسکیستهای ضد انقلابی از لانه های موش بدر آیند. وظیفه نیروهای انقلابی حمایت از این مبارزات انقلابی است. کمونیستها و نه تنها کمونیستها، حتی دموکراتها، بشر دوستان و آزادیخواهان باید خواهان خروج بی قید و شرط امپریالیستها و تجاوزکاران از خاک عراق باشند. تنها فاشیستها و آدمخواران خواهان آن هستند که یک نیروی خارجی خاک یک کشور را اشغال کند، مردم آن سرزمین را قتل عام نماید، منابع طبیعی و ثروتهای آن کشور را غارت کند و مدعی شود که اگر من این “خدمات ارزنده“ را انجام ندهم “اسلام سیاسی“ قدرت را در این ممالک به کف می گیرد. بنظر حزب ما هر کس بر این نظر مردم عراق گردن ننهد همدست صهیونیستها و امپریالیستها در منطقه است و چه خودش بداند و چه خودش نداند. این دارو دسته ها متحدین بالقوه “چپ“ امپریالیستها هستند. آنها همین نظریات ارتجاعی را در دفاع از مبارزات مردم فلسطین، لبنان، افغانستان، سومالی و نظایر آنها دارند. مشتی مالیخولیائی حتی تجاوز اتیوپی را نیز به سومالی تائید کردند زیرا تجاوزی که علیه اسلامیستها باشد ظاهرا بدون مانع است. تئوری این مالیخولیائیها همان تئوریهای جرج بوشی مبارزه علیه “تروریسم“ است که به فاجعه در جهان منجر شده است. طبیعی است که ملتهای جهان هرگز زیر بار قلدری و دسیسه و خرابکاری تروتسکیستها، امپریالیستها و مشتی مالیخولیائی نمی روند. مبارزه همه ملتها تا پیروزی نهائی ادامه خواهد داشت. آنها بوئی از شناخت امپریالیسم، مبارزه آزادیبخش و حقوق ملتها و دول نبرده اند. آنها به مسایل از دید جرج بوش و دیک چنئی نگاه می کنند.
مخالفت با شعار خروج بی قید و شرط تجاوزگران از خاک عراق تائید بر ابقاء آنها در عراق است. تائید این امر است که آنها با استدلال جرج بوش موافقند که می گوید اگر ما خاک عراق را ترک کنیم نیروهای مذهبی قدرت را در آنجا به کف می آورند و این مغایر “مدرنیسم“ است. گیریم که این دروغ جرج بوش و دارو دسته تجاوزگران حقیقت داشته باشد. فرض کنیم که ما حتی این تحقیر ملت بزرگ عراق را نیز بپذیریم و بر آن صحه بگذاریم که لیاقت یک حکومت ملی و مستقل را نداشته باشد. از کی تا بحال رسم بر این است که جرج بوشها در مورد سرنوشت ملتها و نوع تصمیمات آنها اعمال نفوذ کنند و نظریات خود را به کشورها و ملتها تحمیل کنند؟ این روش روش استعمار کهن است که عمرش را در آستانه انقلاب کبیر اکتبر بر سر گور گذارد. اینکه چگونه حکومتی در عراق بر سر کار می آید و یا باید بیاید تنها تصمیم ملت عراق و نیروهای فعال مبارزه آن است. تنها آن نیروهائی که برای حل تضاد عمده و اساسی جامعه عراق یعنی تضاد میان خلق و امپریالیسم مبارزه می کنند حق دارند در مورد سرنوشت آینده کشورشان تصمیم بگیرند. کسانیکه به تصمیم ملت عراق احترام نمی گذارند و از تصمیم جرج بوش دفاع می کنند همان کسانی هستند که در مورد ایران نیز همین عقیده را دارند و شعارهای تفرقه افکنانه و خرابکارانشان در جنبش ضد جنگ بهترین گواه آن است. آنها حضور امپریالیستها و تجاوزگران را به ایران تنها به این خاطر که با یک حکومت مذهبی عقب مانده و ارتجاعی در می افتند خوش آمد می گویند و برای این تجاوز حساب باز می کنند. برخی از آنها حتی از دول خارجی کمک مالی می گیرند و از این کار شرم هم نمی کنند و خود را انقلابی جای می زنند. از نظر حزب ما هر جریانی که بهر عنوان و با هر نوع کلاه شرعی از کمکهای منابع مالی امپریالیستهای بهره مند شود ضد انقلابی است و کوچکترین علاقه ای به مردم میهنش چه برسد به طبقه کارگر ندارد. برای این جریانات کار سیاسی دکان دو نبش است.

بر گرفته ازتوفان شماره 101 مرداد ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

كارخانه آزمايش به دليل بدهي به بانك ملت رسماً تعطيل شد

كارخانه آزمايش به دليل بدهي به بانك ملت رسماً تعطيل شد.به گزارش خبرگزاری کار، ايلنا، كارخانه لوازم خانگي آزمايش واقع در مرودشت شيراز به دليل بدهي سنگين به بانك ملت تعطيل شد. بر پايه كسب اطلاع خبرنگار ما، اين كارخانه يكي از بزرگترين كارخانه‌‏هاي كشور بوده كه با داشتن 1800 نفر نيروي كار از قطب‌‏هاي عمده اشتغالزايي محسوب مي‌‏شده است. هم‌‏اكنون اين كارخانه تنها 60 نفر نيروي كار دارد كه با وجود داشتن پتانسيل بسيار زياد براي توليد، همچنان فعاليتش معلق مانده است.