۱۳۹۱ شهریور ۳۰, پنجشنبه


وحدت اصولی یا وحدت بر سر اختلاف نظر

 

امر پراکندگی در جنبش کمونیستی ایران سابقه طولانی دارد. ریشه این تفرقه را باید در بروز رویزیونیسم در جنبش کمونیستی جستجو کرد. با بروز رویزیونیسم، آن یگانگی و وحدت قبلی در میان کمونیستها از میان رفت و این تفرقه در اندیشه و اصول، سراپای جنبش کمونیستی در سراسر جهان و نه تنها ایران را در بر گرفت. رویزیونیسم با خیانتش به مارکسیسم لنینیسم، در داخلِ خانه مارکسیسم لنینیسم و با تکیه بر اعتبار و حیثیت شوروی لنینی-استالینی ضربه هولناکی به جنبش کمونیستی وارد آورد.  رویزیونیسم دشمن کمونیسم بود و هست. بدون پاک کردن مارکسیسم لنینیسم از آلودگیهای رویزیونیستی و خط کشی روشن با این ایدئولوژی بورژوائی هیچ وحدتی در جنبش کمونیستی نمی تواند بوجود آید.

بروز رویزیونیسم و سقوط احزاب کمونیستی به منجلاب رویزیونیسم به آنجا منجر شد، که طبقه کارگر ستاد فرماندهی خویش را در مبارزات سیاسی و حتی صنفی و دموکراتیک از دست داد و دامنه این نفاق به تفرقه ی خودِ جنبش کارگری و بروز انحرافات آنارکو سندیکالیستی و روحیه ضد حزبی و انحرافات تروتسکیستی و لیبرالی در میان فعالان این طبقه کشید. تا زمانیکه مارکسیسم لنینیسم از وجود این انحرافات پاک نشود، تا زمانیکه مبارزه آشتی ناپذیر و مستمر کمونیستها برای پاکیزگی مارکسیسم لنینیسم به نتیجه موثر نرسد، از دامنه انحراف و پراکندگی کم نخواهد شد. پس شرط هر وحدتی مبارزه اصولی و آشتی ناپذیر برای تثبیت اصول است و نه مصالحه و سازش غیر اصولی. از راه مبارزه سرسختانه، آشتی ناپذیر با ایدئولوژی بورژوائی می توان به کسب وحدت نایل آمد و نه از طریق مصالحه و سازشهای گندیده و غیر اصولی که عمرشان کوتاه مدت و به خوی خُلق رهبری خرده بورژوائی این جریانها بستگی دارد.

رفیق احمد قاسمی رهبر برجسته مبارزه ضد رویزیونیستی در درون حزب توده ایران و بنیانگذار سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان در این مورد نوشت: "... اختلافاتی که امروز در جنبش کمونیستی و کارگری جهان روی داده اختلافاتی اصولی است، مربوط به استراتژی عمومی جنبش است، در سرنوشت سوسیالیسم دارای تاثیر قطعی است. وظیفه هر مارکسیستی و هر حزب مارکسیستی است که این اختلافات را با دقت کامل غوررسی کند، درست را از نادرست باز شناسد، با صداقت و صراحت کامل در جانب درست قرار گیرد و برای آن مبارزه کند. هیچ مصلحتی بالاتر از مصلحت اصول نیست. فتوای هیچ آتوریته ای نمی تواند وظیفه فوق را از دوش هیچ فردی و هیچ حزبی بر دارد. فقط در صورتی که مارکسیست های جهان این وظیفه را بوجه شایسته انجام دهند، می توان جنبش جهانی کمونیستی را در شاهراه مارکسیسم – لنینیسم نگهداشت، وحدت اردوگاه سوسیالیستی و وحدت احزاب برادر را حفظ کرد و به پیروزی رسید.

رفقای عزیز!

توجه به مسائل مورد اختلاف جنبش کمونیستی جهانی یکی از مهمترین وظائف کمیته مرکزی ماست و با سرنوشت حزب ما پیوند دارد. از این جهت اتخاذ شیوه صحیح در بر خورد به این مسائل اهمیت بزرگی کسب می کند. قوام وحدت حزب ما وابسته به مراعات اصول مارکسیسم است. من آرزو دارم که رفقای بوروی کمیته مرکزی حزب توده ایران تصمیمات خود را در این امر خطیر برپایه اصول مارکسیسم و حفظ وحدت حزب مبتنی سازند."(نقل از "سندی در مبارزه با رویزیونیسم" تاریخ انتشار بهمن 1353، مطابق با فوریه 1975 و تاریخ نگارش 8 فوریه 1964).

همین مبارزه اصولی بود که حزب ما را بوجود آورد تا از دستآوردهای جنبش کمونیستی جهانی و جنبش کمونیستی ایران در گذشته دفاع کنیم و به تبلیغ مارکسیسم لنینیسم بپردازیم. رفقا احمد قاسمی، غلامحسین فروتن، عباس سغائی بدون هراس، بدون توجه به خطراتی که جان آنها را تهدید می کرد، برای نجات جنبش کمونیستی و وحدت طبقه کارگر به دفاع از اصولیت پرداختند و به مارکسیسم لنینیسم وفادار ماندند.

می توان صدها نشست برگذار کرد و از کنار ریشه اختلافات با روحیه لیبرالی و ضد کمونیستی برای بیان "حسن نیت" صرفنظر کرد، می توان بدون دورنما و طرح روشن، برای نیل به وحدت در کنار هم نشست و "خوش و بش" کرد، همدیگر را در آغوش کشید، بوسید و بوئید و با خروج از محلِ ازدواج موقت، به همان کار سابق ادامه داد، می توان این نشستها را مبنائی ساخت برای تثبیت جریانهای بی هویت که با تکیه بر وجود نامبارک این نشستها برای خویش هویتی دست پا می کنند تا به تشتت در جنبش کمونیستی ضربات بیشتری وارد آورند، می توان مدعی شد که کار ما کارستان بوده و پس از سالها پراکندگی و اخلال در جنبش کمونیستی و دامن زدن به آشفته فکری به این نتیجه رسیده ایم که بر سر اختلاف نظر وحدت داریم و باید با حفظ اختلاف نظرها به نشستهای بی سرانجام و دلخوشکنک ادامه دهیم.

ولی این گونه برخوردها برخورد کمونیستی نیست، برخورد ضد کمونیستی است که ریشه در ماهیت خرده بورژوائی و بورژوائی این جریانات دارد. هر جریان و گروهی که اکنون با "هویت کمونیستی" خویش را معرفی می کند، الزاما کمونیستی نیست. امروز توسل به مارکس و انگلس برای فرار از انقلاب و برای دامن زدن به پراکندگی و برای صدور شناسنامه های تقلبی کمونیستی صورت می گیرد. جنبش کمونیستی جهانی بیش از یک قرن است که تجربه تئوریک و عملی آموخته است. در روسیه تزاری بزرگترین انقلاب تاریخ بشری به وقوع پیوسته است، تئوری مارکسیسم با تئوری لنینیسم تکامل یافته است، در شوروی ساختمان سوسیالیسم در زمان استالین بنا گردیده و سپس با بروز رویزیونیسم درهم پاشیده شده است و... نمی شود مانند یک روشنفکر ضد کمونیستِ برج عاج نشین، روشنفکران خائنی که هر روز به رنگی بدر آمده و بی مسئولیت چاک دهانشان را برای ادعاهای غیر مسئولانه، که ناشی از بی سوادی و خود بزرگ بینی خرده بورژوآنه آنهاست، باز می کند تا هر روز با تئوریهای دروغ و مسخره خودی نشان دهند، تاریخ پرافتخار جنبش کمونیستی ایران و جهان را مورد ارزیابی قرار داد.

هرگز وحدتی میان کمونیستها و ضد کمونیستها بوجود نخواهد آمد. نشستهائی که هدفش ایفای نقش سریشم باشد تا همه منحرفان را بهم بچسباند با این انگیزه که طول عمر تفرقه و انشقاق در جنبش کمونیستی افزایش یابد، در خدمت جنبش کمونیستی نیست، در خدمت تثبیت تفرقه است.

وقتی از وحدت سخن می رود بدان مفهوم است که اختلاف نظریاتی وجود دارد که باید حل شود. پس شرط نخست هر وحدتی روشن کردن خطوط و موارد اختلاف است. نخست باید حدود و ثغور اختلافات و ماهیت اختلافات روشن شود. وقتی مرزها و ماهیت اختلافات روشن شد تازه می توان گام بعدی را برداشت و برای رفع اختلافات به مبارزه شدید و اساسی و هدفمند دست زد. تنظیم صورت اختلافات برای انجام مبارزه ی با برنامه و هدفمند با آنها، گام نخستی است تا از درون این مبارزه ی صمیمیانه ی کمونیستی، نهالی بارور شود، که با رشد خود سایه خویش را بر سر تمام رهروان راه آزادی طبقه کارگر بیفکند. روشنائی بخشیدن به خطوط و موارد اختلاف، روشن می سازد که این افراد، مدعیان، گروه ها، کانونها، انجمنها، سازمانها،  تشکیلاتها، احزاب و ... دارای چگونه ماهیتی هستند و اساسا علت وجودی و حضورشان در جنبش کمونیستی در چیست. در تکیه بر همین بیان اختلافات و کشیدن مرزها، تکلیف جریانهائی که اختلاف نظریاتشان تنها شخصی و بر سر غصب کرسی وزارت و صدرات است روشن می شود. هر تشکلی برای حضور خود در جنبش کمونیستی باید یک توجیهه سیاسی تئوریک داشته باشد و تنها به جریانهائی احترام بگذارد و حضورشان را به رسمیت بشناسد که شایسته این حضورند. در غیر این صورت هر کس که در اثر دعواهای شخصی از "ننه اش قهر" می کند، خود را مجاز به تاسیس حزب و تشکیلات می داند. ما از نقش خرابکارانه دشمنان بشریت نظیر سازمانهای جاسوسی که تا به چه حد می توانند از چنین وضعیت بیمارگونه ای استفاده کنند، سخن نمی رانیم، ولی به ماهیت خرده بورژوامابآنه این حرکتها تکیه می کنیم. امروزه مسئله تمایل به وحدت بقدری مسخره شده است، که حدی بر آن متصور نیست و حتی به صورت اسلحه ای برای تقویت انشعاب در آمده است. شش نفر از جریانی با داد و قال کر کننده به پاس شبکه مجازی، جدا می شوند و در نشست بعدی برای وحدت با همان جریان حضور فعال دارند. کسی از آنها نمی پرسد که اگر شما آن دشمن دیروزی را ماهیتا کمونیستی و قابل وحدت می دانید، به چه مناسبت از آن انشعاب کرده اید؟ پس احساس مسئولیت کمونیستی و حتی میهنی شما کجا رفته است؟. بی پرنسیپی به اصلی مهم در میان این جریانها بدل شده، بطوریکه بیکدیگر نان قرض می دهند. هر کس اقدامات غیر اصولی دیگران را به رسمیت می شناسد، زیرا خودش محصول یک اقدام غیر اصولی در ایجاد تفرقه در جنبش طبقه کارگر و مردم ایران بوده است.

ما گفتیم روشن کردن مرزها در درجه اول ماهیت هر سازمان و دلایل منطقی حضور وی را روشن می سازد. اگر دو سازمان در این بررسی ها در تمام زمینه ها هم نظرند، باید قبل از وحدت با دیگران با خودشان وحدت کنند تا سرانجام با سَرَند این ناخالصی ها روشن شود که اختلاف بر سر چیست. حقیقتا پرسش این است که چرا آنها وحدت خود را موکول به وحدت سایرین کرده اند؟ آیا این روش، یک برخورد خرده بورژوامابانه و ضد کمونیستی نیست؟ ما بر آنیم که باید تضادها را ساده کرد تا توانست به حل آنها نایل آمد. باید دید کدام تضاد اساسی است و کدام تضاد حتی در داخل یک سازمان نیز قابل حل است. بر شمردن صدها تضاد و کنار هم قراردادن آنها حلال هیچ مشکلی نیست.

حزب ما هوادار وحدت اصولی است. رفیق مائو تسه دون در ماه مارس سال ۱۹۴۹ حتی برای مذاکره با دشمنان طبقه کارگر و همدستان چانکایچک گفت: "ما باید برای مذاکرات صلحجویانه آماده باشیم، صرف نظر از اینکه این مذاکرات کلی و یا جزئی باشد. ”ما نباید بعلت ترس از زحمت و تلف کردن وقت از این مذاکرات امتناع ورزیم. در عین حال ما نباید بدون آنکه تشخیص دهیم برای چه به مذاکره می پردازیم، در مذاکره شرکت کنیم. ما باید دارای اصولیت استواری باشیم و ضمن مراعات این اصولیت، ما باید تمام نرمش مجاز و لازم را از خود نشان دهیم.“ («آثار منتخب مائو تسه دون» جلد ۴ صفحه ۱۴۳۷چاپ چینی).(تکیه از توفان).

گام بعدی در امر وحدت، مبارزه با اختلافات بر اساس پذیرش اصول مارکسیستی لنینیستی است. تنها بر این اساس می توان به احیاء وحدت جنبش کمونیستی رسید. وحدت ایدئولوژیک و سیاسی شروط نخست هر وحدتی هستند که با تشکل در یک سازمان واحد با پذیرش اصول سازمانی حزبی به وحدت سازمانی نیز تکامل می یابند. این سه شرط ارکان تشکیل حزب طبقه کارگرند.

در ملقمه ای که امروز در جنبش مدعی کمونیستی وجود دارد، شما با جریانهای فکری زیر روبرو هستید، بخش بزرگی از آنها لنینیسم را اساسا قبول ندارند و به دامن مارکس و سوسیالیسم علمی فرار می کنند، بخشی از آنها ساختمان موفق سوسیالیسم در شوروی لنینی-استالینی را قبول ندارند، برخی از آنها دیکتاتوری پرولتاریا را نه می فهمند ونه می خواهند بفهمند و نه قبول دارند، زیرا بنظر آنها دیکتاتوری پرولتاریا استبداد شاه و خمینی را به ذهن متبادر می سازد. برخی حزبیت را قبول ندارند، برخی مفاهیم اجتماعی طبقاتی را از مضمون طبقاتی جدا کرده هوادار آزادی ناب، دموکراسی ناب و آزادی های بی قید و شرط برای بورژواها و بهره کشان هستند. برخی با مبارزه خلقها برای آزادی، به بهانه ایدئولوژی غیر سوسیالیستی حاکم بر رهبری این مبارزات، به دشمنی بر می خیزند، برخی استعمار کهن را مانند دوران قبل از انقلاب اکتبر "متمدنانه" جلوه می دهند، برخی اساسا نمی دانند سوسیالیسم چیست و از سوسیالیسمی دفاع می کنند که ذهنی و دروغین است و تنها بدرد فرار کردن از زیر بحث می خورد. برخی به هیچ انضباط کمونیستی تن در نمی دهند و احزاب "هردمبیل" را سرمشق خود قرار داده اند، بخشی اساسا بروز رویزیونیسم در حزب کمونیست شوروی را قبول ندارند و شناختنی از رویزیونیسم نداشته و نمی خواهند داشته باشند و... آیا با این آش شلقلمکار می توان به وحدت رسید؟. آخر چگونه می توان مارکسیست لنینیست بود و لنینیسم را قبول نداشت؟ چگونه می شود کمونیست بود و بروز رویزیونیسم در احزاب سابقا کمونیستی را قبول نداشت؟، چگونه می شود سخنان امپریالیستها، فاشیستها، رویزیونیستها و مرتجعین را در مورد شخصیت استالین و دوران پیروزیهای سوسیالیسم تبلیغ کرد و خود را کمونیست دانست؟ چگونه می شود با یک گردش قلم با سادگی غیر مسئولانه بر بیش از سی سال دیکتاتور پرولتاریا در شوروی و ساختمان موفق سوسیالیسم  پشت پا زد و خود را کمونیست نامید؟ اگر می شود چنین کرد و خونسردانه بنا به هر مصلحتی از کنار این رویدادهای تاریخی گذشت، پس چگونه می شود در آینده در مقابل این خطرات مسلح و آماده بود و از بروز مجدد آنها ممانعت کرد؟ در اینجا پای احساسات شخصی و خطاهای فردی و درجه معرفت این و آن مطرح نیست، پای مصالح والای جنبش کمونیستی و کارگری، پای منافع انقلاب و ضد انقلاب در میان است. این اصول است که باقی می ماند و در تاریخ ثبت می شود و نه نام افراد که حتی با نام مستعار در شرایط مخفی زندگی می کنند. وحدتی که برای این اصول و بر مبنای این اصول صورت نگیرد، وحدت اصولی نیست، سازش گندیده ومیرنده است و حزب ما را با آن سر کاری نخواهد بود. راه نیل به وحدت از طریق تکیه بر اصول و مبارزه بی امان و تشدید تضادها می گذرد. تا زمانیکه شما تضادها را تشدید نکرده اید و سرِ این غده های چرکین را باز نکرده اید، همه با هم "رفیق" می مانند و حلوا حلوا خواهند کرد. این راه ولی راه آسان اپورتونیسم، لم دادن، تعارف بیکدیگر، تعریف و تمجید متقابل است. راهی است که به تفرقه دامن می زند و فاقد هر گونه اصولیت انقلابی است، راهی است که زندگی سهل را بر گزیده است و هر روز می تواند به رنگی درآید. این بیراهه است.  

*****

بر گرفته ازتوفان شماره  150 شهریورماه 1391 سپتامبر 2012،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                                 toufan@toufan.org

  یادداشتی پیرامون علل تظاهراتهای اعتراضی علیه فیلم ضد اسلامی

 

 فیلم ضد اسلامی که توهین به پیامبر مسلمانها را هدف گرفته است، موجب برانگیختن خشم بسیاری از  مردم مسلمان درکشورهای جهان ازجمله در  لیبی،  لبنان، فلسطین، عراق، یمن، ترکیه، سودان، افغانستان، مصر ، تونس ... و چند کشور دیگر گشته است. چند دیپلمات آمریکائی از جمله سفیر این کشور در لیبی کشته وچندین نفر مجروح شدند. روزجمعه نیز شماری ازتظاهر کنندگان در اثر حمله به سفارتخانه های  آمریکا و انگلیس و آلمان  در سودان مجروح و تعدادی  جان باختند.

 

 بی شک تولید و پخش فیلم ضد اسلامی که در قالب  آزادی بیان  صورت میگیرد  بنمظور توهین و تحقیر مسلمانها وادامه سیاست اسلام هراسی وآتش زدن قرآن توسط بنیادگران مذهبی مسیحی و یا یهودی می باشد. آنها با این اقدام تحریک آمیز آهنگ آن دارند تا با اسلام مبارزه کنند. توگوئی که مذهب اسلام تنها مذهبی است که عقبگرا و ضد پیشرفت و علم است. استدلال آنها این است که ما از حق آزادی بیان و حقوق دموکراتیک شهروند آمریکائی و شهروند اروپائی استفاده می کنیم و قرآن را آتش می زنیم. لازم به توضیح نیست که هیچکدام از مذاهب توحیدی حقوق دموکراتیک شهروندان را به رسمیت نمی شناسند و مردم را فاقد قدرت تشخیص دانسته و رهبری پیامبران را برای ممانعت از "انحراف و فساد" آنها ضروری می دانند و مسیحیت و یهودیت مذاهب مجزائی نیستند. دموکراسی و مذهب مانند آب و آتش اند. اینکه بیکباره کارگردانی بفکر تولید چنین فیلمی می افتد و یا  کشیشی بیاد دموکراسی و حقوق شهروندی می افتد و برای سرکوب مخالف مذهبی به این اسلحه توسل می جوید بسیار سوء ظن برانگیز است. بسیاری از سیاستمداران لامذهب نیز چون میدان را برای تبلیغات سیاسی جانبدرانه خویش مناسب می دانند و می خواهند تجاوز به عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین و لیبی و... را توجیه کنند در شیپور مبارزه با اسلام می دمند تا افکار عمومی لازم را برای قتل عام مسلمانها و به زیر سلطه کشیدن کشورشان فراهم آورند.

واقعیت مذاهب بیانگر نادانی عمومی است. هرچه بشریت به آموزش و علم بیشتر دسترسی پیدا می کند از دامنه نفوذ مذهب کاسته می شود. مذهب در زمینی رشد می کند که کود آن بی سوادی و عقب ماندگی است. مذهب دوای درد همه نادانستنیهاست، بذر مذهب در زمین جهل کاشته می شود و می روید و لذا تنها با این ارزیابی ریشه ای است که می توان راه مبارزه با مذهب به عنوان افیون توده ها را پیدا کرد.

در مبارزه با مذهب نمی توان به زور اسلحه متوسل شد و با قهر و اجبار مردم را وادار کرد از تعلقات مذهبی و اعتقادات دینی خویش دست بردارند. این اعتقادات ریشه چند هزار ساله در میان مردم دارند و زمینه های مادی برچیدن آن که بدرجه آگاهی عمومی نیاز دارد هنوز بطور کامل فراهم نشده است. این است که شمشیر کشیدن بر روی مذهب و از جمله مذهب اسلام دوای درد نیست و نظر کسی را نسبت به اسلام تغییر نمی دهد برعکس منجر به آن می شود که مسلمانان و نه تنها مسلمانان حتی اتباع لامذهب این ممالک نیز خود را مورد تعرض و تهاجم حس کنند و در مقابل یورش دشمن مذهبی که در حقیقت انگیزه سیاسی را بیدک می کشد جبهه گیری کرده به یورش متقابل دست زنند. ما از شکست بیسمارک در آلمان در مبارزه با مذهب با توسل به زور سخن نمی رانیم چون به گذشته نزدیک تعلق ندارد ولی خوب است به گذشته نزدیک و تجربه چند ده سال اخیر نظری افکنیم.

 

 

حقیقت این است که تهیه این قبیل فیلمها، کاریکاتور محمد، آتش زدن قرآن و گسترش اسلام هراسی ..... همه در کادر سیاست امپریالیستها بویژه امپریالیستهای آمریکائی و اروپائی که خطوط اساسی آنرا می توان در اثر ساموئل هانتیگتون تحت نام "نزاع تمدنها" یافت حرکت می کنند، قابل تبیین است. این یک مبارزه سیاسی است و باید آنرا در کادر سیاست نظم نوین امپریالیست آمریکا و سیاستهای راهبردی آن تحلیل کرد. برآمد مردم علیه این فیلم ضد اسلامی ریشه در سیاست  تجاوزکارانه و کشتار و توهین وتحقیر مردم کشورهای مسلمان توسط امپریالیستهای آمریکایی و اروپائی ورژیم صهیونیست اسرائیل دارد که جان مردم را به لب رسانده و از هیچ کشتار و جنایت و پایمال کردن حقوق ملل و حقوق بشر دریغ نورزیده و نمی ورزند. این وحشیهای "متمدن "  مسبب این اعتراضات و درگیریهای خونین هستند و باید پاسخگو باشند. فریب افکار عمومی بس است!

 

 ما بارها گفته ایم مبارزه با مذهب مبارزه با نادانی و جهل عمومی است و این امری نیست که در طی ده ها سال عملی باشد. به این جهت کمونیستها همیشه مبارزه با مذهب را در متن مبارزه طبقاتی دیده و از دریچه منافع مبارزه طبقاتی به آن برخورد کرده اند. مبارزه با مذهب مبارزه ای طبقاتی، مبارزه ای طولانی است که حتی بعد از استقرارسوسیالیسم در کشور نیز به پایان نمی رسد. باید ریشه های رشد مذهب را با تنویر افکار و اقناع خشک کرد و نه با توهین و چوبه دار.

 

حزب کارایران(توفان)

شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۱

www.toufan.org

۱۳۹۱ شهریور ۲۲, چهارشنبه


سندی در تجزیه طلبی ناسیونال شونیستهای کُرد و دشمنی با مردم ایران

 

"هر کس پیرو نقطه نظر دموکراسی یعنی حل مسائل کشور بدست توده  مردم است، بخوبی می داند بین یاوه سرائی سیاست بازان تا تصمیم توده ها "فاصله عظیمی وجود دارد"، توده های اهالی به بهترین نحوی از روی تجربه روزمره خود به اهمیت روابط جغرافیائی و اقتصادی و رجحان، بازار بزرگ و کشور بزرگ واقفند و فقط تصمیم به جدا شدن می گیرند که ستمگری ملی و اصطکاکهای ملی زندگی مشترک را کاملا غیر قابل تحمل نماید و به کلیه مناسبات گوناگون اقتصادی پابند بزند. در چنین موردی تکامل سرمایه داری و آزادی مبارزه طبقاتی بسود جدا شوندگان تمام می شود"

ولادیمیر ایلیچ لنین

 

اخیرا توافقنامه ای میان "حزب دمکرات کردستان ایران" و "حزب کومله کردستان ایران" به امضاء رسیده است که از نظر محتوی چیز جدیدی نیست. این توافقنامه سندی تجزیه طلبانه و ضد ایرانی در خدمت تجزیه ایران و ایجاد کردستان بزرگ در منطقه خاور میانه به عنوان اسرائیل دوم است. این دو حزب در اساس خود بر روی همدستی با امپریالیستها و صهیونیسم جهانی برای نابودی ایران، حساب جدیدی باز کرده اند. نه سخنان آقای عبداله مهتدی جدید است و نه سخنان آقای مصطفی هجری.

آقای عبداله مهتدی صرفنظر از اینکه مطالب فراوانی در مورد وابستگی ایشان به کمکهای مالی امپریالیستها منتشر شده، زمانیکه تحت نام کومله با گروه اتحاد مبارزان کمونیست(گروه سهند منصور حکمت-توفان) اتحاد کرده بود و "حزب کمونیست ایران" را ایجاد کرد، خواهان ایجاد اسرائیل جدیدی در کردستان بود و عدم پیگیری این سیاست را در یکی از سخنرانی های خویش یکی از اشتباهات مبارزاتی تشکیلات آنروزی خود بیان کرد. وی موفق شده بود در همکاری با دارو دسته منصور حکمت برای کومله در "حزب باصطلاح طبقه کارگر" حقوق ویژه بدست آورد، تا ناسیونال شونیسم کُرد را تبلیغ کند. به سخنان آنروز ایشان که توسط "توفان" در گذشته منتشر شده و بزودی تجدید چاپ می شود توجه کنید. ایشان در آن روز که خود را کمونیست جا می زد و خواها استقرار سوسیالیسم در کردستان ایران بود، چنین اظهار فضل کرده است: آیا "ما نمی توانیم از کشور سوسیالیستی خود در حد توان خود دفاع کنیم؟ چرا نمی توانیم، ما براحتی می توانیم سربازگیری بکنیم، عضو سازمان ملل بشویم، اسلحه بخریم، مالیات بگیره، اسلحه تامین کند، وام بگیرد، سرمایه گذاری کند... به منابع طبیعی دست پیدا کند و استخراج کند و بفروشد، چرا نمی شود، مگر اسرائیل چقدر جمعیت دارد، مگر کویت چقدر جمعیت دارد، مگر می شود به سادگی حمله کرد و کویت را گرفت(حضرت آقا دیدیم که شد-توفان). فرض کنیم برای خود آمریکا، چونکه فقط قشون قضیه را تعیین نمی کند. اینکه یک ملت خودش را به صورتی متعیّن کرده باشد و باور کرده باشد که ملتها و کشورهای دیگر وی را برسمیت شناخته باشند، خودش سنگرهای مشخصی است. در سازمان ملل هوار می کنیم که سربازان ایتالیائی و سوئدی بیایند دم جاده بایستند و مانع حمله شوند. ما باید به سوی یک حاکمیت مشخص پیش برویم. ما باید کشور مقابل کشور بوجود می آوردیم و به همه اعلام می کردیم که جنگ است. حالا ما می فهمیم که چه خبطی در عرض این چهار سال کرده ایم."

آقای عبداله مهتدی با یاری دارو دسته های منصور حکمتی که با این تحلیها موافق بودند و در زیرش امضاء گذارده اند، دارد، خبط گذشته خود را بر طرف می کند و می خواهد با کمک سربازان سوئدی و ایتالیائی(طرف ترسیده از اسرائیل و آمریکا که بدنام ترند نام ببرد. خواسته از امپریالیستهای "ملایم" مساعدت بطلبد-توفان) کشور بوجود آورد و در سازمان ملل متحد هوار بکشد. آقای عبداله مهتدی دارد آرزوهایش را متحقق می کند. 

سخنان امروز ایشان ادامه همان سیاست نزدیکی به اسرائیل آقای عبداله مهتدی و منصور حکمت و ایجاد کشوری جدا از ایران با عنوان دروغین "سوسیالیسم" بود که تا به امروز نیز ادامه دارد. در اینجا وظایف تقسیم شده است. عبداله مهتدی وظیفه جدائی و "حزب کمونیست کارگری" و همه دارو دسته های پیرو نظریات منصور حکمت، وظیفه همدستی و همکاری با امپریالیسم و صهیونیسم برای تجاوز به ایران را به عهده گرفته اند.

اما آقای مصطفی هجری با الهام از وضع کردستان عراق، از امپریالیست آمریکا در خواست کرد به ایران به تجاوز نظامی بپردازد و همان بلائی را به سر مردم ایران بیاورد که بر سر مردم عراق آورد. آقای مصطفی هجری را چه باک که میلیونها ایرانی کشته می شدند و ایران ویرانه می شد. مهم این بود که با همدستی با امپریالیسم مانع می شد که آن بخشهائی از خاک ایران که وی مدعی تملک آن است، از این جنایت مصون می ماند. این همکاری ها با عمال بیگانه و دشمنان مردم ایران و خلق کرد در میان این سازمانها ریشه تاریخی طولانی دارد. بعد از ترور قاسملو و شرافکندی که توسط رژیم جمهوری اسلامی صورت گرفت، شتاب این روند شونیستی در درون این تشکیلاتها تشدید شد.

روح این بیانیه، جدائی طلبی آشکار از ایران است. در این بیانیه همواره سخن از سرنوشت کردستان ایران و نه کشور ایران در میان است. تدوین کنندگان این سند با دقت کوشیده اند که سرنوشت خلق کُرد را از سرنوشت خلقهای ایران به روشنی جدا کنند. در تمام سند برای خلق کُرد حساب جداگانه ای باز کرده اند. آنها حتی تا جائی پیش می روند که از اپوزیسیون ایران به عنوان "اپوزیسیون ایرانی" صحبت می کنند، تا مبادا اپوزیسیون کُرد نیز مشمول این انتساب قرار گیرد و القاء شبهه شود، که کُردها نیز بخشی از اپوزیسیون ایران هستند و نه تافته جدا بافته برای مبارزه بر ضد رژیم جمهوری اسلامی و بر ضد اپوزیسیون ایران. برای آنها ایران یک طرف و کردستان طرف دیگر است. برای آنها یک اپوزیسیون ایرانی غیر کُردی وجود دارد و یک اپوزیسون جدائی طلب کُردی که نباید آنها را با هم مخلوط کرد، زیرا که اپوزیسیون ایرانی همان اهدافی را که اپوزیسیون کُردی طلب می کند، خواستار نیست. اپوزیسیون ایرانی "دشمن آتی" اپوزیسیون کردی است. اپوزیسیون ایرانی باید با آنها همکاری کند تا آنها کردستان ایران را از ایران جدا کرده و به سپس به کردستان عراق بپیوندد، تا کردستان بزرگ با حمایت امپریالیستها و صهیونیستها ایجاد شود. بعد از این "پیروزی" آنها به ریش "اپوزیسیون ایرانی" می خندند و برای تجاوز آشکار به ایران در ارتش اسرائیل و آمریکا نام نویسی می کنند. کردستان اسرائیلی پروراندن مار در آستین است.

در همان آغاز بیانیه آنها از "جنبش رهائی بخش ملت کرد در کردستان ایران" سخن می گویند. این به آن مفهوم است که ملت کُرد از جانب سایر ملتهای ایران از جمله فارس و ترک که در حکومت شرکت دارند مورد استعمار قرار داشته و مبارزه کُردها نه برای رفع ستم ملی که اساسا در قالب فرهنگی است، بلکه بر ضد استعمارگران و اشغالگران ایرانی صورت می گیرد. این روحیه ناسیونال شونیستی در همان بدو انقلاب با شعار "ارتش اشغالگر باید خاک کردستان" را ترک کند، امکان رشد یافت که متاسفانه از جاب سازمانهائی که خود را چپ جا می زدند، بدون انتقاد پذیرفته شده بود. اگر در بدو انقلاب مبارزه مردم کردستان ادامه انقلاب ایران و برای آزادی همه ایران تبلیغ می شد، بتدریج این مبارزه، به مبارزه برای اخراج ارتش اشغالگر خلاصه شد، که نتایج آن را امروز ما در مقابل خود داریم. اگر در بدو انقلاب بخاطر آزادی ایران، همبستگی بزرگی با مردم کردستان بوجود آمده بود، با طرح شعارهای تجزیه طلبانه به این همبستگی صدمه خورد و جنبش کردستان با جدائی از مجموعه جنبش مردم ایران، راه انزوا را در پیش گرفت. جریانهای اسرائیلی منصور حکمتی نیز به این روحیه میدان دادند و یاری رساندند. مبارزه "آزادیبخشی" که آنها از آن سخن می گویند، مبارزه برای آزادی ایران نیست، برای جدائی کردستان بر ضد مصالح ایران است. وقتی دشمن خلق کُرد، مردم ایران محسوب شوند، طبیعتا متحدان این دارو دسته، همه آن کسانی خواهند بود که دشمن ایرانند. ترکیب طیف این دشمنی را عربستان سعودی، قطر، اسرائیل و آمریکا تا همه متحدین داخلی غیر کُرد که خواهان تجاوز نظامی آمریکا به ایران و تحریم اقتصادی ایران اند، پر می کنند. بهمین جهت است که روی سخن آنها با امپریالیستهاست وقتی که می گویند: "شناساندن مشکلات و مطالبات ملت کرد در کردستان ایران به جامعه‏ی بین‏المللی و کسب حمایت سیاسی برای جنبش رهایی بخش ملت کرد، به عنوان مثال، سازماندهی اقدامات دیپلماتیک مشترک در سطح جهانی و دیدار از مراکز بین‏المللی در راستای این هدف".

حرف آنها روشن است می خواهند با "فدرالیسم ملی- جغرافیایی" که آن "را به عنوان شعار اصلی و برنامه‏ی سیاسی خود برای حل مسئله‏ی ستم ملی در کردستان برگزیده و خود را پرچمدار این شعار دانسته و برای تثبیت و تحقق آن به اشتراک مساعی می‏‏پردازند." به ایجاد پایگاهی در مرز غربی ایران دست زنند که از جامعه بین اللملی نظیر "اپوزیسیون لیبی" و "ارتش آزاد سوریه" بخواهند که در دفاع از "حقوق قومیتها" و "حقوق بشر آنها" و نه "حقوق بشر" ایرانی ها، به حمایت سیاسی، و در صورت کاری نبودن، آنها به سیاست نظامی توسط سربازان سوئدی و ایتالیائی و شاید هم یک کمی از فنلاندی و لوکزامبورگی متوسل شوند. آنها گره همسرنوشتی ملتهای ساکن ایران را پاره می کنند تا برای کُردها حساب جداگانه ای باز کنند. در چُرتکه سیاسی کاسبکارانه آنها وضعیت کنونی دنیا و تجاوز به استقلال و حق حاکمیت ملی کشورها مورد بررسی قرار گرفته و در تعیین خط مشی شان به حساب آمده است. آنها که مدعی اند خواهان حق تعیین سرنوشت خلقها بدست خود هستند، نه تجاوز به بحرین توسط عربستان سعودی و نه اشغال سرزمینهای فلسطین را توسط اسرائیل محکوم نمی کنند. آنها هوادار تجاوز به عراق و افغانستان هستند و حق تعیین سرنوشت سایر خلقها برایشان حرف مفت است. آنها از دخالت در امور داخلی سوریه و لیبی با تمام قوا حمایت می کنند. به همین جهت می نویسند: "برای مبارزه‏ ی ملت کرد در عصر حاضر و در این وضعیت، هم تغییرات گوناگون جهانی و هم تحولات اخیر خاورمیانه، همچنین توازن ابرقدرت‏ها و معادلات نوین این عرصه، بیش از همیشه زمینه را جهت طرح خواسته‏های ملی مردم کرد و تأکید بیشتر بر حقوق خویش در سطح جهانی را مهیا ساخته است. موج تغییر و دمکراسی‏خواهی فراگیر در منطقه ‏ی خاورمیانه، پرتوانتر از هر زمان دیگری پایه‏ های دیکتاتوری‏ها را به سوی فروپاشی سوق داده است. دیر یا زود دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران نیز، با تداوم مبارزه‏ی توده‏های مردم و اراده‏ی راسخ مبارزان راه آزادی، غیر از گسترش بحران همه‏جانبه‏ی اقتصادی و سیاسی و رفتن به سوی سرنگونی کامل، افق دیگری پیش‏رو ندارد". آنها بو کشیده اند که امپریالیستها در پی اپوزیسیون سازی و برقراری کارزارهای تبلیغاتی بیاری دارو دسته های تجزیه طلبان، مجاهدین خلق، سلطنت طلبان و دارو دسته های پیروان منصور حکمت هستند. آنها تلاش می کنند که دیر بر سر قرار حاضر نشوند تا سرشان بی کلاه بماند. به مصداق تا تنور داغ است باید نان را پخت به صدور بیانیه متوسل شده اند تا از سایرین که کارزار راه انداخته و جلسات بحث و وحدت می گذارند عقب نمانند.

آنها حتی در مورد سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هم صمیمیت ندارند، زیرا این امر همه دانسته است که  سرنگونی این رژیم در سرنوشت همه مردم ایران موثر است و راه آزادی و دموکراسی را در ایران می گشاید. تنها کسانی می توانند خواهان چنین سقوطی باشند که سرنوشت خویش را به سرنوشت همه مردم ایران گره زده باشند. برای کُردهای ناسیونال شونیست که این بیانیه ارتجاعی را تدوین کرده اند روشن است که حاضرند با گرفتن کوچکترین امتیازی از جانب رژیم جمهوری اسلامی به "نفع خلق کرد" برای بیرون کشیدن گلیم خود از آب، به سایر خلقهای ایران خیانت کنند. آنچه را که آنها بنام سرنگونی رژیم طرح می کنند، امری نیست که به آنها مربوط باشد. اسلحه ای برای فشار به رژیم جمهوری اسلامی است تا به مصالحه با آنها دست زند. اگر فرضا چنین سازشی صورت گیرد آنها خنجر خویش را به پشت مبارزه عمومی مردم ایران برای تحقق آزادی و دموکراسی فرو می کنند.

بیانیه ناسیونال شونیستهای کُرد بیانیه آزادی ملی نیست، به ایران و مردم ایران هم مربوط نیست، بیانیه خیانت ملی است و خلق کُرد زیر بار این خیانت نمی رود. آزادی ملت کُرد در گروی آزادی ایران است و در یک ایران آزاد و دمکراتیک است که می شود به رفع ستم ملی به صورت ریشه ای اقدام کرد و وحدت دمکراتیک مردمان ایران را تحکیم بخشید. برای نیل به این هدف، باید برای سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی متحد شد و با مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم در جهت پاکیزگی مبارزه انقلابی مردم ایران کوشید. پیوند مبارزه ملی و دموکراتیک، پیوند مبارزه دمکراتیک با مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی تضمین لازم برای آزادی ایران و نوع حکومتی است که بعد از آن در ایران بر سر کار خواهد آمد. کمونیستها باید روشن کنند که حل مسئله ملی در دوران امپریالیسم بخشی از مبارزه ضد امپریالیستی است، در غیر این صورت این "استقلال" توطئه ای برای سرکوب مبارزات همه خلقهای منطقه خواهد بود و مار را نمی شود در آستین پروراند. کمونیستها هوادار وحدت و همبستگی طبقه کارگر همه ملل ساکن ایرانند و در مقابل تبلیغات تجزیه طلبانه، همبستگی طبقاتی طبقه کارگر را تبلیغ می کنند. این عده نماینده خلق کُرد نیستند، مدعی نمایندگی این خلق هستند و باین جهت نیروهای انقلابی ایران نباید به زیر ادعاهای کاذب آنها امضاء بگذارند. حزب ما بارها نظریات خویش را در مورد حل مسئله ملی بیان کرده است. ما به امر مسئله ملی از دیدگاه منافع مبارزه طبقاتی می نگریم و تنها با استقرار جمهورهای سوسیالیستی شورائی درایران موافقیم. ما برای وحدت و همبستگی طبقه کارگر ملیتها و تمامیت ارضی ایران مبارزه کرده و آنرا تبلیغ می کنیم.

اکنون با انتشار این بیانیه حال آن سازمانها ایرانی خودفروخته ای زار است، که برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی حاضرند با امپریالیستها و صهیونیستها متحد شوند و تحت نام "شرایط مناسب" در پا رکابی آنها به ایران حمله کنند. این خودفروخته ها متحد جدیدی پیدا کرده اند که همان اهداف را دنبال می کند. باید دید چه خاکی بر سرشان می کنند. مبارک است.

 

حزب کارایران(توفان)

شهریورماه هزار و سیصد و نود و یک خورشیدی

www.toufan.org

۱۳۹۱ شهریور ۱۸, شنبه


 در حاشیه شانزدهمین اجلاس ممالک غیر متعهد در تهران

نفس برگذاری این اجلاس، تودهنی به امپریالیسم و صهیونیسم

 

شانزدهمین اجلاس سران جنبش غیر متعهدها امسال در ایران برگذار شد. امپریالیستها و صهیونیستها تلاش فراوان کردند تا از برگذاری این نشست ممانعت کرده و حداقل بکوشند تا ممالکی که در جهان دارای وزنه سیاسی هستند، نظیر هند در این نشست شرکت نکنند. این تلاش امپریالیستها که برای به انزوا کشاندن کشور و مردم ایران می باشد، تا در عرصه دیپلماتیک نیز همان سیاست سنتی تجاوز و تنبیه و زورگوئی و قلدری را اعمال کنند، با شکست فاحش روبرو شد. سیاست تحریم شرکت در این نشست باید با سیاست مجازات اقتصادی و تهدید ایران به تجاوز از جانب امپریالیستها تکمیل می شد. آنها می خواهند ارباب دنیا باشند و برای همه ممالک دنیا تعیین تکلیف کنند. آنها تنها نوکر حلقه بگوش می خواهند و برای عبور از مرزها و سلطه بر کشورها، خواهان آزادی بی قید و شرط هستند. وقتی ما می گوئیم که سیاست به انزوا کشاندن ایران و مردم ایران در دستور کار امپریالیستهاست، دقیقا به آن خاطر است که برای آنها استبداد رژیم جمهوری اسلامی و فسادش کوچکترین اهمیتی ندارد. برای آنها اهمیت ندارد که دست این رژیم تا آرنج به خون جوانان وطن رنگین است. برای آنها سرنوشت مردم ایران کوچکترین اهمیتی هیچوقت نداشته است و ندارد، برای آنها منطقه امن و امان برای صدور نفت و گاز و تسلط بر انرژی ارزان و انحصاری کردن آن برای تسلط بر جهان، اهمیت دارد. پای خود آنها تا زانو در خون می غلتد و آنها برای تامین منافع خود از دریائی پر از خون عبور کرده اند و می کنند. این جانوران با رژیمهای دموکرات و انقلابی حاکم در ایران بمراتب بدتر رفتار می کنند. مشتی ابله سیاسی تصور می کنند با یاری و در پارکابی امپریالیستها با استفاده از "فرصت مناسب" می توانند در ایران سوسیالیسم را مستقر کرده و در ایران اشغالی!!؟؟ بر ضد امپریالیسم بجنگد. قدرت تخیل مغزهای معیوب این عده شگفت انگیز است.

 

جرم دکتر محمد مصدق، ملی کردن صنعت نفت بود و نه تعلق خاطر به اسلام و تعهد به آن. اینکه دوران مصدق آزادیهای نسبی در ایران بیش از تمام دوران تاریخ صد و اندی ساله اخیر بود، بر کسی پوشیده نیست و با هیچ برچسب انقلابی نمائی کاذب نیز نمی شود تاریخ ایران را نفی کرد. مگر همین جانوران استعمارگر نبودند که در دوران دکتر مصدق فروش نفت ایران را تحریم کردند؟ و به خلیج فارس لشگر کشیدند و ایران را تهدید به تجاوز نظامی کردند تا از ملی کردن صنعت نفت دست بردارد؟ ماهیت رفتار آنها از سرشتشان برمی خیزد و نه از دلسوزی آنها برای مردم اسیر ایران. این است که ما باید از اصولیت حمایت کنیم و نه اینکه مرتب آلت دست امپریالیستها بوده و به نواهای سحرآمیز آنها برقصیم و خودمان را انقلابی جا بزنیم و توجیهات "انقلابی" برای ارعاب نیروهای واقعا انقلابی بتراشیم.

 

امپریالیستها و نوکرانشان اجلاس سران جنبش غیر متعهدها را مورد حمله قرار می دهندو نوکرانشان پس از انکار جنبه سیاسی آن، از آن به عنوان سفر توریستی سران یاد می کنند، که گویا رئیس جمهور مصر فقط چند ساعت در آن شرکت داشته است و یا ترکیه علیرغم دعوتش در آن شرکت نکرده است و یا پاره ای از ممالک دنیا، سران خود را به این اجلاس نفرستاده بودند و... آنچه روشن است، این است که دولت ترکیه که کشوری متجاوز و عضو ناتو است هرگز عضو ممالک غیر متعهدها نبوده و در آینده هم نخواهد بود. ممالک غیر متعهد کشورهائی هستند که به هیچ یک از پیمانهای نظامی دو دسته بندی جهانی قبل از فروپاشی شوروی تعلق نداشته اند. نه پاکستان و نه ایران که اعضاء پیمانهای نظامی سیتو و سنتو بودند و نه ترکیه که عضو پیمان ناتو بود و هست، نمی توانستند عضو این مجمع باشند. دلسوزاندن این عده برای ترکیه که در واقع از ترس و بی آبروئی در این نشست شرکت نکرد، طبیعتا سرمنشاء دیگری دارد.

 

در اینجا سخن بر سر نفهمیدن اوضاع سیاسی جهان و تحلیل مشخص از شرایط مشخص است و نه موفقیت و یا عدم موفقیت رژیم جمهوری اسلامی در برگذاری موفق این نشست. امپریالیستها و قدرتهای بزرگ که سازمان ملل متحد را از طریق شورای امنیت و حق وتو به زیر سلطه خود در آورده اند و از طریق اتحادیه اروپا سازمان ملل غیر رسمی نوینی خلق کرده اند، که بر ضد مصالح کشورها و ملتها قطعنامه صادر کرده و دستور تجاوز و جنگ، همراه با تهدید و خرابکاری، اعلام می کند، چشم دیدن یک مجمع بزرگی را که از اکثریت ممالک جهان تشکیل شده است و مورد حمایت چین و هندوستان، اندونزی و... است، ندارند. آنها به این مجمع به صورت رقیب نگاه می کنند که هنوز صدای ضعیف ممالک جهان را بازتاب می دهد. درست است که در ممالک امپریالیستی رسانه های کنترل شده و یکسان گردیده از پخش اخبار مربوط به آن جلوگیری کرده و یا دروغ پخش می کنند، ولی در اکثریت ممالک جهان ملتها از نتایج اقدامات این کنفرانسها با خبرند و سد سانسور امپریالیستی را می شکنند. امپریالیستها به این مجمع مانند خاری در چشمشان نگاه می کنند و در پی نابودی آن به مثابه یک نیروی مزاحم هستند و در کار آن مرتب خرابکاری می کنند. آنها استدلال می کنند، نفس وجود این مجمع قابل توجیه نیست، زیرا دنیای امروز دیگر دنیای دو قطبی نبوده و دنیای تحول آزاد و دوران آزادی های بی قید و شرطِ گشت و گذار سرمایه ی لجام گسیخته در اقصی نقاط جهان است. دیگر نمی توان از بی طرفی در میان دو قطب صحبت کرد و بی طرفی در مقابل سیاستهای تجاوزکارانه امپریالیستها و استیلاجوئی آنها معنای دیگری جز مخالفت با امپریالیسم و تلاش برای تعیین حق تعیین سرنوشت خود، بدون دخالت خارجی ندارد. آنها اساسا خواهان نابودی نشست ممالک غیر متعهد هستند. آنها ناراحتند از اینکه این ممالک نظریات ایران را در مورد حق غنی سازی اورانیوم نظریات خود می دانند و خویشتن را نیز از این حق برخوردار به حساب می آورد. آنها همواره از حقوق ایران در امر غنی سازی اورانیوم حمایت کرده اند و در این مورد قطعنانه صادر نموده اند، زیرا اقدام آنها دفاع از حق خویش نیز محسوب می شود. امپریالیستها اخبار مربوط به این امر را پخش نمی کنند و در مورد تصمیمات این نشستها یا دروغ می گویند و یا گذرا از کنارش با موذیگری می گذرند. زیرا کشورهای غیر متعهد، با تجاوز به فلسطین و نوار غزه و لبنان و اشغال سرزمینهای فلسطینی و نقش جنایتکارانه اسرائیل مخالفند. این واقعیت را، هم اسرائیل می داند و هم همه امپریالیستها و این است که با منقاش می گردند تا در میان صدها اظهار نظری که در این مجمع می شود، آن بخشی را که به مذاق آنها با توجه به ترکیب ناهمگون مجمع، سازگار است منتشر کنند.

 

اینکه رئیس جمهور اسلامی مصر به دولت سوریه تاخته است و از تریبون مجمع برای بیان نظریاتش سوء استفاده کرده است، موضوع روز آنهاست. چرا؟ زیرا رئیس جمهور مصر که نماینده اخوان المسلمین و تحصیل کرده آمریکا بوده و مهره مناسبی برای مهار اخوان المسلمین در مصر است، در نزدیکی به آمریکا و تعلق خاطر به دلارهای آمریکا و عربستان سعودی راه دیگری بجز این دریوزگی نداشته است. آقای مُرسی حامی تجاوز عربستان سعودی، القاعده، اخوان المسلمین، قطر، جنگ شیعه و سنی و... در سوریه است. وی بجای آنکه دخالت از بیرون را محکوم کند که در انطباق کامل با منشور این مجمع است، سرکوب تروریستها از درون را توسط یک دولت مستقل به انتقاد می کشد.

 وی بجای محکوم کردن تجاوز عربستان سعودی به یمن و به بحرین، با دستور شیوخ عرب به حکوت سوریه پرید. وی با حمایت از تروریستها در واقع از همه دعوت کرد که از اصل دخالت در امور داخلی کشورها و تروریسم جهانی حمایت کنند. وی اظهار داشت: "ما نمی توانیم خونریزی در سوریه را متوقف کنیم جز اینکه همه ما حمایت کامل خود را از مردم سوریه ابراز کرده و خواهان آن هستیم که باید از سقوط به دایره جنگ داخلی جلوگیری کنیم. بسیار حیاتی است که مخالفان سوریه با یکدیگر متحد شده تا بدون نابودی کشور، به دستآوردهای خود دست پیدا کنند". وی به عنوان رئیس قبلی نشست ممالک غیر متعهد، بی شرمانه و برخلاف عرف بین المللی، سایر ممالک را به سرنگونی رژیم یکی از اعضای رسمی این سازمان فراخواند و تروریستهای وارداتی خارجی و مزدور را "مردم سوریه" قلمداد کرد. معلوم نیست که چرا این مردم حتی با کمکهای مالی و فنی وتجهیزاتی و تبلیغاتی و انسانی دول امپریالیستی هنوز نتوانسته اند رژیم بشار اسد را که گویا فاقد پایگاه اجتماعی است و تنها به دو سه نفر از طایفه علوی ها متکی است، سرنگون کنند. پرت و پلا گوئی های مُرسی از نظر مردم جهان و ممالک مستقل پشیزی ارزش ندارد و به بی آبروئی وی بیشتر یاری می رساند.

 

پرسش ما این است که مگر خانواده اسد و حزب بعث از یکسال و نیم قبل در سوریه بر سر کار آمده و این سیاستهای استبدادی را اتخاذ کرده اند؟ روشن است که حمله به سوریه زیر نقاب دلسوزی برای مردم و حقوق بشر، ریشه های دیگر دارد و مربوط به تسلط امپریالیسم بر منطقه و انحصار انرژی فسیلی جهانی است. سوریه سپربلای ایران است و این سیاست تجاوزکارانه با سقوط اسد برطرف نمی شود و بعد نوبت خرابکاری در لبنان است که از هم اکنون سناریوی جنگ شیعه و سنی را طرح کرده اند. و آنوقت نوبت ایران است که آذریهای گرگ خاکستری و ناسیونال شونیستهای ارتجاعی را با کردهای خودفروخته ناسیونال شونیست برای آزاد کردن بخشی از ایران و حمایت امپریالیستها برای جلوگیری از "کشتارهای قومی" و "نجات مردم" از سرکوب جمهوری اسلامی آماده کرده اند. آقای مُرسی در این کُر دستجمعی است که آواز می خواند و باید بدون هراس ماهیت این سخنرانی را برملا ساخت. رژیم جمهوری اسلامی جسارت آنرا ندارد که سیاست عمومی امپریالیستها در منطقه را برملا کند و مردم ایران را نسبت به عواقب این سیاست آگاه گرداند. آنها همیشه درِعقب را برای کنار آمدن با امپریالیستها مانند همه بورژواها که با هم قرابت خونی دارند باز می گذارند. برای مبارزه با امپریالیسم باید به مردم آگاهی داد و آنها را بسیج نمود و نه اینکه به شمارش تعداد موهائی برخاست که از زیر روسری خانمها بیرون زده است. این شیادان حتی اگر به سخنان خویش باور داشتند که نمایش موی سر مردان را از پای در می آورد، لشگری از زنان بی حجاب به جنگ سربازان آمریکائی می فرستادند تا آنها در هواپیماها و تانکها و موشکهای خویش از پای در آیند و تسلیم اسلام عزیز شوند. معلوم می شود تاثیرات شوم انوار نامرئی موی سر زنان تنها بر مردان مسلمان کارآئی دارد.

 

البته این جمع از استقلال کشورها دفاع کرده و مخالفت خود را با تجاوز خارجی بیان داشته است. ولی برای کسانی که در مجالس امپریالیستها رقاصی می کنند، این مسایل اهمیتی ندارد. این عوامل هست که ضجه امپریالیستها و عمال همدست آنها در سراسر جهان را درآورده است.

ولی سران بسیاری از ممالک به زیر بار این قلدری امپریالیستی نرفتند و مانع شدند که جنبش غیر متعهدها به آلت دست امپریالیستها بدل شود و ممالک متعهد اعم از امپریالیستی یا غیر امپریالیستی یکه تاز میدان شوند و برای غیر متعهدها امریه صادر کنند. موفقیتِ فشار امپریالیستها برای حضور این کشورها در ایران، می توانست پایان کار جنبش غیر متعهدها برای همیشه در جهان باشد. آنوقت امپریالیستها یک صدای اعتراضی دیگر را در جهان برای یکه تازی خفه کرده بودند و دستشان در سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا بکلی باز بود. تصورش را بکنید که اکثریت قریب بالاتفاق ممالک جهان به تاسی از عربستان سعودی و شیوخ مرتجع عرب در مقابل اوباما و نتانیاهو سر تسلیم فرود می آوردند و در این شانزدهمین اجلاس شرکت نمی کردند، صرفنظر از اینکه باید برای عدم شرکت خود دلیل قانع کننده و مردم پسندی ارائه می دادند که جنبه عام و برای همیشه معتبر نداشته باشد و تنها قاعده خاصی برای ایران باشد، یکبار برای همیشه گور جنبش غیر متعهدها را کنده بودند. از آن روز دیگر هر قلدری در جهان می توانست با دروغگوئی و سند سازی و جعل اخبار مانع شود که کار اجلاس این مجمع سر بگیرد. از آن روز هر کشوری می توانست به بهانه های مسخره این نشست را تحریم کند و در آن شرکت نکند، از آن روز دیگر نمی شد نام غیر متعهد بر این کشورها گذارد، زیرا تعهد خود را به امپریالیسم و صهیونیسم اعلام کرده بودند. آن روز آخرین روز برپائی چنین نشستی بود. طبیعتا این سیاست امپریالیستی برای نابودی جنبش غیر متعهدها، با شکست کامل روبرو شد.

 

اینکه رژیمهای عضو این مجمع مرتجع و ناقض حقوق بشر هستند و در فساد غوطه می خورند، فقط مربوط به رژیم جمهوری اسلامی نمی شود. رژیمهای نظیر رژیم "حرامزاده" لیبی و یا مراکش و اردن، عربستان سعودی، یمن و شیوخ مرتجع عرب ... همه از همین قماشند. تازه رژیمهای جنایتکارتری در جهان وجود دارند، که عضو این مجمع نیستند و بهر جنایتی در دنیا دست می زنند و کسی جلودار آنها نیست. این رژیمها نظیر امپریالیستها و صهیونیستها حتی عضو سازمان ملل نیز هستند و پاره ای از آنها از حقوق ویژه نیز برخوردارند.

آیا می شود به این بهانه وجود چنین مجمعی و بدتر از آن به بهانه وجود یک رژیم جنایتکار نظیر جمهوری اسلامی در این مجمع، آنرا نفی کرد و در کار تشکیل آن اخلال نمود؟ اگر این عمل مثبت باشد، باید سازمان ملل متحد را که اکثریتش را همین غیر متعهدها تشکیل می دهند نیز منحل کرد و دست امپریالیستها و صهیونیستها را برای هر تجاوزی باز گذارد.

پس می بینیم که تخریب در کار چنین مجامعی در خدمت سیاست هار و تجاوزکارانه امپریالیسم برای توسعه طلبی و غلبه بر جهان است. پیش کشیدن پای رژیم جمهوری اسلامی در این میان دقیقا در خدمت همان سیاست اپوزیسیون سوریه تبار ایرانی است که به جاده صاف کن امپریالیستها برای تجاوز به ایران در همه زمینه ها بدل شود، حتی در زمینه دیپلماتیک وکارزاهای حقوق بشری و قومیت گرائی در پایتختهای جهان.

نفس تشکیل این مجمع در شرایطی که ونزوئلای دموکراتیک چاوز مهماندار بعدی آن خواهد بود، نفس تشکیل این مجمع که دولت دموکرات بولیوی به آن پیوست، نفس تشکیل این مجمع از ممالک آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین که اکثریت مردم جهان را تشکیل می دهند، بخودی خود مثبت و ضد سیاستهای تجاوزگرانه و ارتجاعی امپریالیسم است. دوستان امپریالیسم آرزو داشتند که این مجمع هرگز تشکیل نشود و این خواست امپریالیستها و صهیونیستها هر سه سال یکبار تمدید شود. آنوقت امپریالیسم بود که به جولان می پرداخت و میدان را خالی می دید. آنوقت امپریالیستها بودند که راه تجاوز بی درد سر به ایران را هموار می دیدند و در عرصه سیاست خارجی و دیپلماتیک نیز سیاست تحریم و تجاوز خویش را به پیش برده بودند.

 

امپریالیست آمریکا و صهیونیست اسرائیل می خواستند مانع شوند که مُرسی رئیس جمهور مصر که ریاست مجمع را به عهده داشت و یا بان کی مون این گماشته بی سرو زبان آمریکا که نام دبیرکل سازمان ملل را با خود به یدک می کشد در این نشست شرکت نکنند. تحقق این خواست و امپریالیسم و صهیونیسم تنها بی آبروئی برای مُرسی و بان کی مون بود. تصورش را بکنید رئیس مجمع به بهانه های آمریکا پسند در مجمع شرکت نکند و بخواهد برای ملت مصر و ممالک جهان آسمان و ریسمان بهم ببافد که چرا عدم شرکتش درست بوده است. تصورش را بکنید دبیرکل بی زبان سازمان ملل  در مجمعی متشکل از اکثریت اعضاء سازمان ملل متحد و نماینده اکثریت مردم جهان شرکت نکند، آیا این آقا می توانست مدعی شود که حتی یدک کشی نام بی مسمای دبیرکلی به اندام وی برازنده است؟

 

در این مجمع در مورد حق همه کشورها در مورد غنی سازی اورانیوم سخن گفته شد و مواضع ایران در دفاع از حقوقش تائید گشت، در این مجمع در مورد بمب اتمی و خطرات آن صحبت شد و مجمع یک صدا خواهان خاورمیانه بدون سلاح اتمی بود و در این میان منظور این نشست دولت صهیونیستی اسرائیل بود که بیش از 250 بمب اتمی دارد و مانع کنترل تاسیسات خود از جانب آژانس بین المللی انرژی اتمی می شود. این سیاست که تنها می تواند به عنوان گام نخست در خلع سلاح اتمی جهانی معنا پیدا کند، بهر صورت اقدامی مثبت و افشاءگرانه در مورد صهیونیسم است.

 

آقای بان کی مون بی زبان که در مجمع حضور داشت کارش به نعل و به میخ زدن بود. وی مامور بود با مداخله در کار مجمع مانع تاثیرات سیاسی آن گردد. وی در امور داخلی سوریه با سر و زبان دخالت کرد و با عباراتی دو پهلو در باره بحران در سوریه با دعوت از همه طرف ها به توقف خشونت ها گفت: "هر گروهی که در موضوع سوریه دارای تاثیر است باید بخشی از راه حل باشد". وی حاضر نشد آن قدرتهای خارجی را که موشکهای زمین به هوا به تروریستها می دهند نام ببرد، وی حاضر نشد تروریستهای وارداتی به سوریه را که در وسط دمشق و حلب برای کشتار مردم عادی بمب می گذارند و یا با زور به خانه های مردم غیر مسلح وارد شده و مردم غیر نظامی را سپر بلای خود می کنند، محکوم کند. وی حاضر نشد از حق حاکمیت و استقلال یک کشور مستقل و عضو سازمان ملل متحد و مجمع ممالک غیر متعهد دفاع کند و با این کارش هم تجاوز به لیبی را تائید کرد، هم تجاوز به سوریه را و هم تجاوز احتمالی به ایران را و آنهم در پس عبارتپردازیهای عوامفریبانه در حمایت از "حقوق مردم و حقوق بشر". آقای بان کی مون که سنگ اسرائیلیها را به سینه می زند، حاضر نشد حتی بر مبنای اصول ادعائی اعتقادی خود، تجاوز عربستان سعودی به بحرین را محکوم کند، حاضر نشد به مُرسی رئیس جمهور مصر دهنه بزند تا مانع فراخوانی وی از سایر اعضاء نشست ممالک غیرمتعهد و اعضاء سازمان ملل برای سرنگونی دولت قانونی سوریه شود. این چگونه اصولی است ک نقض آنها دلبخواهی و گزینشی بوده و بر اساس مصالح روز مجاز محسوب می شود. آقای بان کی مون بی زبان در شانزدهمین نشست ممالک غیر متعهد، هم زبان در آورد و هم دُم. آیا این معجزه نیست؟ آیا این مثبت نیست که بان کی مون های بی عرضه و آلت دست نیز مجبور می شوند به حرف در آیند؟

 

آقای بان کی مون در زمینه برنامه هسته ای ایران، با همان سیاست دو پهلو تهران و گروه 5+1 را به اعتمادسازی دعوت کرد. وی همچنین از مقامات ایرانی خواست برای کاهش نگرانی ها درباره برنامه هسته ای تهران، دست به اقدامات ملموس بزنند. با زبان ساده تر وی دروغهای امپریالیستها را تکرار کرد که حاضر نیستند حق ایران در غنی سازی اورانیوم را برسمیت شناخته و از نقض مکرر پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی دست بردارند، به حقوق ملتها و ممالک احترام بگذارند و اعتماد ملتهای جهان را کسب کنند. وی از امپریالیستها نخواست که به اقدامات ملموس برای احترام به پیمانهای جهانی دست زنند. وی پیشنها تسلیم به ایران داد. تسلیم شدن به امپریالیسم یعنی نابودی ایران و نه تغییر رژیم ایران. 

وی حاضر نشد از حق ممالک جهان در استفاده صلح آمیز از غنی سازی اورانیوم حمایت کند و دروغهای امپریالیستها در مورد ایران را در لفافه کلام تکرار کرد تا در زمان بازگشت و دادن گزارش به نتانیاهو و اوباما مورد مواخذه قرار نگیرد. وی از خاور میانه بدون سلاح اتمی که خواست مجمع بود، سخن راند، ولی حاضر نشد نامی از پاکستان و اسرائیل ببرد و بیان کند دبیرکل سازمان ملل چه اقدامات مقتضی و ملموس در نظر دارد تا این ممالک را به امضای پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای وادار نماید.

بان کی مون به سخنان خامنه ای در نفی هولوکاست و موجودیت اسرائیل اشاره کرد و آنرا نژادپرستانه نامید. طبیعتا نفی هولوکاست دروغسازی تاریخی است، ولی از کی تا بحال امپریالیستها ،صهیونیستها و آقای بان کی مون از دروغگوئی بدشان می آید؟. خامنه ای دروغ می گوید، محمد رضا شاه و چرچیل و جرج بوش هم دروغ می گفتند، ولی انکار هولوکاستی که امپریالیستها در سراسر جهان مستقر ساخته اند و یا در جنگ جهانی دوم شوروی سوسیالیستی را مشمول آن ساختند، نیز دروغ است؟ نفی هولوکاست، تائید سیاست نازی ها و نژادپرستانه است، ولی تائید صهیونیسم نیز نژادپرستانه است و آقای بان کی مون به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد باید بداند که اصل "صهیونیسم یعنی نژادپرستی" مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد بود که پس از فروپاشی شوروی با زور امپریالیستها آنرا ملغی کردند. آقای بان کی مون از تهدید اسرائیل توسط ایران ناراحت است و به منشور سازمان ملل استناد می کند، ولی از تهدید امپریالیستها و در راسشان آمریکا و فرانسه و صهیونیستهای اسرائیل علیه ایران حتی با استفاده از بمب اتمی ناراحت نیستند. آقای بان کی مون گویا از آن پرونده سحر آمیز که روی میز جرج بوش بود و مراتب داخل کشوی میز شده و سپس روی میز قرار می گرفت و می گیرد و مانورهای نظامی امپریالیستها و گسترش پایگاههای نظامی آنها چیزی نشنیده است و بکلی بی خبر است و گوش شنوائی برای تهدیدهای امپریالیستها ندارد.

آقای بان کی مون به عنوان نماینده صهیونیستها در این نشست شرکت کرد وگرنه باید به نمایندگان مجمع می گفت که مرزهای جغرافیائی کشور اسرائیل کجا ختم می شود. این کشور چقدر بزرگ است. آیا اختراعش مصنوعی است و یا طبیعی بوده است؟ علل پیدایش سیاسی آن چه بوده است و حال چکار باید کرد؟ وی اگر ریگی در کفش نداشت، انتخابات دموکراتیک در فلسطین را برسمیت می شناخت و حداقل بیان می کرد که اسرائیل یک کشور اشغالگر است و باید به پشت مرزهای سال 1967 عقب بنشیند. آقای بان کی مون حاضر نیست از حقوق ممالکی نظیر مصر و سوریه و لبنان و اردن که ممالکشان مورد تجاوز اسرائیل قرار گرفته و با زور بخشی از آنها به مناطق اسرائیل منضم شده دفاع نماید. آقای بان کی مون به نادرستی نفی هولوکاست اشاره می کند، ولی حاضر نیست از حقوق ملت فلسطین که قربانی هولوکاست صهیونیستهاست دفاه کند. وی حاضر نیست نظریه دو کشور اسرائیلی و فلسطینی را بپذیرد. وی به نفی موجودیت مردم فلسطین مشغول است که مورد حمایت نشست ممالک غیر متعهد هستند. دبیرکل سازمان ملل به جای اینکه اسرائیل متجاوز و دارای بمب اتمی و بزرگترین شانتاژ کننده منطقه را سر جای خود بنشاند سنگ را بسته و سگ را رها کرده است.

آری باید به  نفس برگذاری شانزدهمین نشست ممالک غیر متعهد از منظر منافع خلقهای جهان ومبارزات ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه آنها، در مقابل زورگوئی وسلطه طلبی آنها نگاه کرد و نه آنکه در خرده کاری غرق شد و بدنبال سخنان بی ارزش این و آن، مُرسی، بان کی مون، خامنه ای و یا احمدی نژاد پرداخت. آنوقت جشن عروسی امپریالیستها را با مداحی خود رنگ و رو داده ایم. از این مداحان امپریالیستها در این اواخر کم نداریم. ولی با مبارزه حزب کار ایران(توفان) دست این مداحان هر روز بیشتر رو می شود.

 

حزب کارایران(توفان)

شهریور ماه هزار و سیصد و نود و یک خورشیدی


toufan@toufan.org

نظری بر جنبش کارگری - اعتراضی در شرایط تعمیق بحران سرمایهﺪاری

 

امروزه افکار عمومی بشری و کلیهﻯ اخبار و گزارشات رسانهﻫﺎﻯ جمعی روی دو مسئله، روی دو معضل جدی، که آینده و بود و نبود نظام سرمایهﺪاری را رقم خواهند زد، تمرکز یافته است:

اولی ــ بحران ساختاری رو به تعمیق نظام سرمایهﺪاری ــ امپریالیستی جهانی؛ دومی و به تبع آن، جنگﻫﺎ، تهاجمات و تجاوزات یکی بعد از دیگری امپریالیسم جهانی در شکل و هیبت تروریستی به خلقﻫﺎ و کشورهای مختلف جهان.

این، یک امر قانونمند و طبیعی است که بحران مالی ــ اقتصادی سرمایهﺪاری نمی توانست و نمی تواند فقط در همین عرصه، محدود بماند و عرصهﻫﺎﻯ دیگر نظام را فرا نگیرد. ساختار مالی ــ اقتصادی اروپا و آمریکا در گرداب رکود عمیقی گرفتار آمده است. طبق آخرین اخبار و گزارشﻫﺎﻯ آماری؛ یورواستات، از ماه آوریل تا ژوئن سال جاری، رشد اقتصادی ۱۷ کشور ناحیهﻯ پولی یورو و به طورکلی، همهﻯ ۲۷ کشور عضو شورای اروپا به کمتر از ۲/۰ درصد سقوط کرده است. اقتصاد آمریکا نیز که به ادعای بانک جهانی، به عبارت دیگر، انبار پول سارقان بینﺍلمللی، بزرگ ترین اقتصاد جهان شمرده می شود، میزان رشد تقریباً مشابهی را نشان می دهد. برآوردهای مقدماتی از ادامهﻯ سیر نزولی رشد اقتصادی پیشرفته ترین کشورهای سرمایهﺪاری جهان در ماهﻫﺎ و سالﻫﺎﻯ آتی خبر می دهد. میزان بدهی خارجی آمریکا از ۱۵ تریلیون دلار و آلمان از ۲ و نیم تریلیون دلار فراتر رفته، اقتصاد فرانسه در طول ۹ ماه گذشته، حتی کمترین میزان رشد را نشان می دهد. همهﻯ اینها پیامدهای بسیار مخربی برای جامعه، نه تنها در حوزهﻯ کشورهای امپریالیستی، بلکه، در سراسر جهان به ارمغان آورده است. بیکاری و فقر عمومی فراگیر شده و دائماً رو به فزونی می رود. در آمریکا تنها در اثر کسری تراز بازرگانی این کشور با چین، ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار فرصت شغلی از بین رفته است. شاخص بیکاری در آلمان، بزرگ ترین اقتصاد اروپا و ایالات متحده آمریکا از مرز ۱۲ درصد گذشته است. رشد دم افزون بیکاری در دیگر کشورهای سرمایهﺪاری پیشرفته، مثل انگلستان، فرانسه، اسپانیا، ایتالیا از این هم وخیم تر است. بیکاری در کشورهای کمتر توسعه یافتهﻯ اروپائی مثل یونان، پرتقال، ایرلند و حتی ایتالیا که همگی در آستانهﻯ ورشکستگی کامل قرار گرفتهﺍند، با چشم پوشی بر عدم انطباق آمارهای رسمی با واقعیتﻫﺎﻯ موجود، بالای ۲۵ درصد را نشان می دهد. بیش از نیمی از جوانان این کشورها جویای کارند. بیکاری در بخش شرقی اروپا، جنبهﻯ عمومی دارد و بدون احتساب مشاغل کاذبی مانند دستفروشی و فروشندگان دوره گرد، به بالاتر از ۶۰ درصد می رسد. به همین سبب هم، هیچ ارگانی خود را ملزم به ارائهﻯ آمار حتی ساختگی نمی داند. افزایش بیکاری، هیچ مفهوم دیگری جز افزایش فقر و کاهش مصرف کننده و تعمیق بحران ندارد.

در چنین شرایطی، که مدیران و گردانندگان نظام در چنگال بحرانﻫﺎﻯ شدید سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اخلاقی گرفتار آمدهﺍند، به رغم اجلاسﻫﺎ، دیدارها و گفتگوهای مستمر، قادر به تدوین هیچ برنامهﻯ راهبردی نیستند. دروغ، کلاشی، کلاهبرداریﻫﺎﻯ لومپنانه و زورگیری به سیاست رسمی دولتﻫﺎ و مدیریت نظام مبدل شده است. آنها با پیروی از تزکودکانه "امروز را به فردا برسانیم تا ببینیم چه می شود"، ندانم کاری و ناتوانی خود و نظام را به نمایش می گذارند. اندوختهﻫﺎﻯ ملی کشورها در خزانهﻫﺎﻯ دولتی را دو دستی به بانکﻫﺎ و انبارهای پول سرمایهﺪاران تقدیم کردند؛ هزاران مؤسسه و مرکز کار و تولید را به تعطیلی کشاندند و صدها هزار شاغلین آنها را به صفوف اردوی عظیم بیکاران روانه ساختند؛ به بهانهﻯ افزایش سن بازنشستگی، حقوق و مستمری بازنشستگان را به نفع بانکﮬﺎ مصادره کردند؛ حقوق و دستمزد شاغلان را تا حد ممکن پائین آوردند؛ تحت عنوان "ریاضت اقتصادی" دستاوردهای مبارزه و پیکار تاریخی کارگران و زحمتکشان در عرصهﻯ خدماتی اجتماعی و دیگر عرصهﻫﺎﻯ زندگی را یکی بعد از دیگری پس گرفتند. هزینهﻯ تحصیل در مدارس و دانشگاهﻫﺎ را دو تا سه برابر افزایش دادند، تا از ورشکستگی نظام بانکی جلوگیری کنند... با این وجود، چون چارهﻯ کار را نیافتند و گرهی از انبوه معضلات و مشکلات اجتماعی باز نشد، سیاست کهنهﻯ جنگ و تجاوز علیهﻯ دیگر کشورها را به منظور فعال سازی بازار اسلحه و یغمای ثروتﻫﺎﻯ ملی آنها در پیش گرفتند، اما راه خروج از بحران همچنان بسته ماند و سیر سعودی رکود و تنزل اقتصادی ماهﮬﺎﻯ اخیر نشان می دهند، که نظام سرمایهﺪاری جهانی هر چه بیشتر در باتلاق فرو می رود و موجب تشدید فقر، محرومیت و تباهی در جامعه و افزایش شدید فساد، رشوه خواری و خودسری در میان سران نظام گردیده است.

بدین ترتیب، پوسیدگی و کراهت نظام سرمایهﺪاری بیش از پیش آشکار شده و گورکنان آن وارد میدان کارزار نهائی شدهﺍند. دیگر کمتر کسی تردید می کند که هر دقیقه ادامهﻯ حیات سرمایهﺪاری به بهای خون هزارــ هزار انسان، به بهای استثمار و بردگی هر چه بربرمنشانه تر انسان تمام می شود.

هم از این رو، کارگران و زحمتکشان همهﻯ عرصهﮬﺎﻯ فکری و دستی، این تولیدگران تمام نعمات و نیازهای مادی، فکری و معنوی انسان با شناخت و درک واقعیتﮬﺎﻯ ناهنجاری که نظام سرمایهﺪاری بر جهان تحمیل کرده است، امروز دیگر به نبردی پایانی، به رزمی سرنوشت ساز با نظم موجود برخاستهﺍند. آنها به موازات مبارزه علیهﻯ جنگﮬﺎ و تجاوزات امپریالیستی ــ استعماری و دفاع از صلح و امنیت جهانی، برای احقاق حقوق انسانی خویش و برای تأمین آیندهﻯ مطمئن خود و نسلﮬﺎﻯ آیندهﻯ بشری، به اعتصابات و اعتراضات گسترده دست زدهﺍند. هم اکنون تقریباً تمام کشورهای جهان، اعتراضات و اعتصابات میلیونﮬﺎ انسان کار و زحمت را شاهد است. امواج عظیم اعتراضات و اعتصابات تودهﺍﻯ، درست بنیان و شالودهﻯ فرسودهﻯ نظام حاکم را هدف گرفته است. بر شماری حتی فهرست وار همهﻯ اعتراضات، اعتصابات کارگری، گروهﮬﺎﻯ صنفی و سندیکائی گرچه خارج از حد ظرفیت این نوشتار است، ولی ذکر شماری از آنها، تصویر زنده و ملموسی از مبارزات تودهﮬﺎﻯ عظیم کار و زحمت را در مبارزه علیهﻯ نظام سرمایهﺪاری به نمایش خواهد گذاشت.

طی همین ۹ ماه گذشته سال جاری میلادی، جهان شاهد اعتصابات و اعتراضات گستردهﻯ کارکنان و شاغلان بخشﮬﺎﻯ مختلف تولیدی، صنعتی، اقتصادی و اجتماعی بوده است. از میان آنها، می توان به تجمعات اعتراضی و اعتصابات در پالایشگاه نفت آبادان، پتروشیمی، ساختمانی، دانشگاهﮬﺎ و مؤسسات آموزشی و به فقدان امنیت شغلی، تعویق در پرداخت دستمزدها، افزایش قیمت مسکن و هزینهﻯ سبد غذائی خانوارهای کارگری، در مخالفت با دستگیری فعالان سیاسی، کارگری، دانشجوئی و زنان در ایران؛ فعالان ضد سرمایهﺪاری در فرانکفورت؛ کارکنان فرودگاهﮬﺎ و بخش هواپیمائی در بسیاری از کشورها از جمله در فرانکفورت آلمان؛ اجتماع فعالان ضد سرمایهﺪاری موسوم به "اشغال فرانکفورت" در نزدیکی ساختمان بانک مرکزی اروپا و جنبش ۹۹ درصدیﮬﺎﻯ مشهور به "اشغال وال استریت" در آمریکا؛ اعتصاب و تظاهرات دانشجویان کانادا؛ اعتصاب پزشکان و شاغلان بهداشت و تندرستی و کارکنان راه آهن پرتقال؛ اعتصاب آتش نشانان، رفتگران مترو و رانندگان اتوبوس در لندن در هنگام مسابقات المپیک لندن؛ اعتصاب ۱۱ هزار معلم در استرالیا؛ اعتصاب گستردهﻯ کارکنان بخش خدمات عامﺍلمنفعه در آمریکا با شرکت ۱۸۰ هزار نفر؛ اعتراض تقریباً همه روزهﻯ مردم کرهﻯ جنوبی علیهﻯ دولت سرمایهﺪاری و انعقاد قراردادهای اسارت بار آن با آمریکا؛ اعتراض میلیونﮬﺎ فقیر علیهﻯ مشتی میلیاردر در هنگ کنگ؛ اعتصاب بیش از ۵ هزار نفر از معلمان در اردن؛ اعتصاب ۲۵۰۰ نفر از کارکنان متروی بوئنس آیرس، پایتخت آرژانتین؛ تظاهرات کارگران و کارکنان معادن شیلی؛ تظاهرات، اعتصابات و اعتراضات تقریباً همه روزهﻯ اقشار مختلف مردم یونان، ایتالیا، اسپانیا، از جمله، شرکت یک و نیم میلیون نفر از مردم اسپانیا در ۸۰ شهر این کشور در اعتراضات علیهﻯ سیاست "ریاضت اقتصادی" دولت؛ ادامهﻯ اعتصاب معدن کاران اسپانیا و بستن همهﻯ راهﮬﺎ به شمال کشور و هم چنین، اعتراض کارکنان راه آهن اسپانیا به خصوصی سازی راه آهن که در صورت اجرای آن، ۱۰۰ هزار نفر از کارکنان آن از کار بیکار خواهند شد؛ اعتصاب معدن کاران آفریقای جنوبی که در اثر دخالت خشن پلیس، ۳۴ تن از آنان کشته و بیش از ۸۰ نفر زخمی شدند.

اگر چه همین موارد ذکر شده تمام ابعاد خیزشﮬﺎﻯ انقلابی علیهﻯ نظام سرمایهﺪاری را نشان نمی دهد، ولی گواه انکار ناپذیر وخامت هر چه بیشتر اوضاع مالی ــ اقتصادی نظام سرمایهﺪاری در مقیاس جهانی و نشاندهندهﻯ عزم راسخ تودهﮬﺎﻯ کار و زحمت برای به زیر کشیدن آن است. این اوضاع و احوال شکی نیست که از یک سو، تشدید تنشها و تشنجات، تلاطمات و مناقشات سیاسی و تشتت فکری در بین مبارزان را در پی خواهد داشت و از دیگر سوی، دولتﮬﺎ را به تنگ تر کردن فضای پلیسی ــ امنیتی جامعه و تشدید سرکوب مبارزان وادار خواهد ساخت، ولی این هم از هم اکنون روشن است که کارگران و زحمتکشان متشکل در حزب طبقهﻯ کارگر، با مبارزه و پیکار آگاهانه، از میدان این رزم سرنوشت ساز پیروز بیرون خواهند آمد، زنجیرهای استثمار و بردگی را از دست و پای خود خواهند گسست و دفتر عمر سرمایهﺪاری را برای همیشه خواهند بست.

چرا مبارزه در جهت کسب خواستﮬﺎﻯ دموکراتیک و مبارزهﻯ ضد امپریالیستی، لازم و ملزوم یکدیگرند؟

 

اگر دموکراسی را به مفهوم تصمیم گیری مردم در همهﻯ امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی خود بدانیم، حق تعیین سرنوشت ملت ایران از بنیانی ترین خواستﮬﺎﻯ دموکراتیک مردم ماست. این که رژیم آینده و ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن چگونه باید باشد موضوعی است داخلی که فقط ملت ایران باید در مورد آن تصمیم گیری کند و هیچ نیروی خارجی و قدرت استعماری حق دخالت و تأثیر گذاری در روند حیات سیاسی آیندهﻯ میهن ما را ندارد.

بنابراین هر حزب و سازمان و شخصیت سیاسی که صادقانه و صمیمانه مدعی دفاع از حقوق دموکراتیک مردم ایران است خود را ملزم می داند با تمام توان، با هر گونه مداخله گری و تحریم و تهدید و تجاوز نیروهای استعماری که قصد پایمال کردن این پایهﺍﻯ ترین حق دموکراتیک مردم را دارند و هدف واقعیشان تغییر ساختار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور در جهت منافع غارتگرانه شان می باشد، مقابله کند.

اپوزیسیون راست و وابسته و مزدور رژیم از جمله سلطنت طلبان و مجاهدین خلق و گروهﮬﺎﻯ ناسیونال شووینیست پژاک، کومله، حزب دموکرات کردستان، جندالله بلوچستان و الاهواز در خوزستان و پان ترکﮬﺎﻯ آذربایجان و تمام منشعبات جریان ضد کمونیستی و ضد کارگری پیرو تز ارتجاعی سناریوی سیاه و سفید منصور حکمت، همگی مدعی مبارزه با دیکتاتوری حاکم و مدافع حقوق دموکراتیک مردم ایران هستند ولی در عمل با نفی حق تعیین سرنوشت ملت ایران به دست خودش و اتکاء به امپریالیستﮬﺎ و صهیونیستﮬﺎ نقاب از چهرهﻯ دروغین و پلید و خائن و مزدور خود برداشتهﺍند و یوغ نوکری استعمارگران را رسماً به گردن انداخته، تا بتوانند در آیندهﺍﻯ که امپریالیستﮬﺎ برای مردم ما می خواهند رقم بزنند نقش چلبیﮬﺎ و کرزایﮬﺎ را عهده دار شوند.

از طرف دیگر مبارزه در جهت کسب و حفظ استقلال ملی بدون اتکاء به تودهﮬﺎﻯ میلیونی کارگران و زحمتکشان شهر و روستا و روشنفکران و نیروهای انقلابی و مترقی و مردمی امکان پذیر نیست. اگر ملت شوروی در استالینگراد پوزهﻯ فاشیستﮬﺎ را به خاک مالیده و حماسه آفریدند، اگر ویتنامیﮬﺎ بزرگترین ارتش جهان را به زانو درآوردند، اگر کوبائیﮬﺎ متجاوزین آمریکائی را در خلیج خوکﮬﺎ شکست دادند به خاطر وجود حاکمیتﮬﺎ و رهبری متکی به کارگران و زحمتکشان میهنشان بود. رژیم  سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی که با خیانت به اهداف انقلاب، راه خدمت به کلان سرمایهﺪاران و بزرگ مالکان و تجار بازار را در پیش گرفت و با سرکوب کارگران و زحمتکشان و نیروهای مترقی و ملی و کمونیستﮬﺎ، امروز تنها اتکایش به نیروهای مزدور نظامی و انتظامی و اطلاعاتی و مشتی شعبان بی مخ چماق دار و مافیای حاکم است و بیشتر از دشمن خارجی از مردم وحشت دارد و امنیت و تضمین بقاء حاکمیتش را در مذاکرات از استعمارگران طلب می کند، نمی تواند از استقلال و منافع ملی مردم ایران دفاع کند.

حزب کار ایران (توفان) در طول حیات خود همواره و بی تزلزل بر ضرورت توجه به دو وجه مبارزهﻯ دموکراتیک و ضد امپریالیستی و جدائی ناپذیر بودن آن تأکید داشته است. کارگران و زحمتکشان و کلیهﻯ نیروهای آزادیخواه و مترقی و مردمی باید ضمن تقویت صفوف خود و تحکیم اتحاد و همبستگی ملی ضمن افشاء توطئهﮬﺎﻯ امپریالیستﮬﺎ و مزدوران آنها از حق تعیین سرنوشت خود دفاع کرده و با هرگونه مداخله گری و تحریم و تهدید و تجاوز نیروهای امپریالیستی و صهیونیستی مقابله کنند . رژیم جمهوری اسلامی رفتنی است، آنچه می ماند میهن عزیز ما ایران است که متعلق به کارگران و زحمتکشان شهر و روستا و همهﻯ انسانﮬﺎﻯ شریفی است که در راه رشد و شکوفائی و سربلندی آن تلاش کردهﺍند. ملت ایران یکپارچه و متحد از میهن خود در مقابل هر قدرت استعماری دفاع خواهد کرد و اجازه نخواهد داد تا آنها آیندهﺍش را مطابق با منافع غارتگرانه شان رقم بزنند.