۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

جنبش خود بخودی و حزبیت کمونیستی



جنبش 22 خرداد که نام سبز برخود نهاده است منبعی برای مطالعه است. نیروهای انقلابی ایران باید تلاش کنند از این جنبش بیآموزند و از آموزشهای خویش برای مبارزات آتی استفاده کنند.

این جنبش نشان داد که فاقد دورنماست و چون مسئله سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را –رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی که جای خود دارد- در روند تحول خویش در دستور کار خویش قرار نمی دهد، نمی تواند به جلو رود. به جائی می رسد که نفسش به ته می رسد، می برد و نمی داند که چکار باید بکند. راه را نمی شناسد و کوچه انقلاب برایش بن بست است. جنبش 22 خرداد به این مفهوم به ته خط رسیده است. این جنبش به عنوان جنبش اعتراضی دور خودش چرخ می زند، قربانی می دهد ولی نمی تواند از این دایره بسته بیرون رود. کلید بیرون رفتن از این زندان خود ساخته، ارتقاء خواستها و بیان شعارهای مناسب و طرح اهداف و گامهای بعدی مبارزه است که ما را به این اهداف نزدیک کند. طبیعتا نمی شود وقتی توده مردم هنوز به خواستهائی نرسیده اند از آنها سبقت گرفت و خواستهائی را طرح کرد که گوش شنوائی برای آنها یافت نمی شود. تفکر چریکی را باید در مبارزه انقلابی بکنار گذارد چون انقلاب کار چریکی نیست کار توده مردم است. باید توده مردم را بسیج کرد و شعارهای مناسب را زمانی طرح کرد که زمینه پذیرش آن فراهم شده است. البته حرف درست را باید همواره طرح کرد فقط باید توجه داشت که چه شعار و خواستی را در چه زمان و در چه شرایطی از تحول جنبش مطرح می کنیم. اینکه رژیم جمهوری اسلامی یک رژیم سرمایه داری است و باید سرنگون شود، اینکه سوسیالیسم راه نجات بشریت است نظریاتی است که باید به عنوان وظیفه روشنگری همواره آنرا ترویج و تبلیغ کرد چه مبارزه آشکاری وجود داشته باشد و یا نداشته باشد، چه مردم در خیابانها باشند و چه نباشند، کار روشنگری تابع زمان نیست باید آنرا به عنوان وظیفه همواره انجام داد و پیگیر آن بود، ولی اینکه این خواستها را به صورت اقدام فوری توده ها در آورد و در جنبش توده ای طرح کرد تا جنبش را گامی به جلو برد و به مردم آموزش داد هنری است که به تبحر مبارزان و کادرهای با تجربه نیاز دارد. این اقدام باید با توجه به سطح مبارزه و روحیه توده ها برای قبول این تجربه صورت گیرد. ترویج و تبلیغ لزوم توسل به قهر انقلابی بعنوان داروی درد تحول جوامع و توضیح تئوریک و تاریخی آن یک امری دائمی است ولی فرا خواندن مردم به درگیری با قوای سرکوبگر و یا حمله و اشغال کلانتری ها یک اقدام ضربتی، قهر آمیز و فوری در جریان یک عملیات مبارزاتی است. این اقدام یک فراخوان بیک عمل معین است که جنبه تهییجی دارد. این اقدام زمانی با موفقیت روبرو خواهد بود که در تجربه عملی توده ها زمینه مادی آن پدید آمده باشد. باید مردم با چشم خویش ببینند، با احساس خود لمس کنند که راه دیگری بجز حمله به قرارگاههای پاسداران و خلع سلاح بسییجیان برای آنها، نمی ماند. آنگاه این شعار دیگر ماجراجویانه نیست از تحلیل مشخص از شرایط مشخص ناشی می شود. یک رهبری انقلابی این نبض زمان را درک می کند و شعارهای جنبش مردمی را متناسب با تحول و تجربه آن ارتقاء می دهد.

فرصت طلبان این دو مرحله از مبارزه را مخلوط می کنند. آنها نه قبل از برآمد توده ها به لزوم سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی به این بهانه که مردم هنوز آماده گی ندارند تکیه می کنند و نه بعد از برآمد توده ها. در این هنگام آنها خود دست بسته اند و هر اقدام متقابل قهر آمیز را از جانب توده ها ماجراجوئی دانسته و با ترسیم صحنه های وحشتناک پس از سرنگونی رژیم مردم را از اقدام به آن باز می دارند و کار آنها را ماجراجوئی و “خشونت“ می دانند. آنها تفاوتی میان کار ترویجی و طولانی روشنفکرانه و کار تهیجی و اقدام مستقیم توده ها نمی گذارند. این اقدام اگر آگاهانه نباشد یک خطای اپورتونیستی است.

تصور کنید که بشریت به علوم تکیه نمی کرد و مذهب را به منزله دشمن علم و نتیجه نادانی و حماقت عمومی برسمیت نمی شناخت. آنوقت تا به امروز مذهب و روحانیت به عنوان یک قشر انگل هنوز بر جوامع بشری آویزان بود و از خون مردم تغذیه می کرد و به جنایاتش ادامه می داد. سالها روشنفکران عصر روشنگری در اروپا با روشهای علمی و اکتشافات و برملا کردن تناقضات مذهبی و افشاء گری در مورد مذهب بجائی رسیدند که بگویند مذهب امری خصوصی است. حماقت فردی را نمی شود به تمام جامعه سرایت داد و از همه خواست ضد دانش و تجربه بشری شده و نادانی و حماقت را به عنوان یک فضیلت بپذیرند. مذهب تنها یک امر خصوصی است و حق ندارد حقوق انسانها را پایمال کند. آنوقت بود که در مبارزه با مذهب جوامع مدنی شکل گرفت، حقوق انسانها که تا آنروز فاقد آن بودند تعریف شد و در قوانین بازتاب یافت. آیا می شود به این بهانه که مردم میهن ما مذهبی هستند مبلغ و مروج حماقت بود؟ آیا می شود مذهب را که چیزی جز خرافات نیست و امری ضد علمی بوده و بدرد تحمیق عمومی می خورد ستایش کرد و به حریم آن چون مردم هنوز آنرا “محترم“ می دارند نزدیک نشد؟ طبیعتا هرگز نمی توان چنین کرد. در اینجاست که ما با دو سطح از مبارزه روبرو هستیم. کارترویجی، طولانی و روشنفکرانه و کار تبلیغی و در خواستهای فوری زمانیکه شرایط این تحول به وجود آمده است.

در ایران رژیم جمهوری اسلامی بر سر کار است. مبارزه روشنگرانه بر ضد مذهب وظیفه دائمی ماست ولی خواست مرگ بر دیکتاتور مذهبی، مرگ بر ولایت فقیه، جدائی دین از دولت، انحلال شورای نگهبان، انحلال دادگاه ویژه روحانیت خواستهای مشخصی هستند که در یک جنبش توده ای با توجه به ارتقاء سطح آن می توانند به عنوان شعارهای تبلیغی که مردم خواهان تحقق آنند طرح شوند. در اینجا ممارست و کیاست یک سازمان رهبری کننده مطرح است. انقلابی کسی نیست که همه شعارها و خواستهای دور و نزدیک و غیر قابل تحقق در شرایط فعلی را برای رو کم کردن رقیب سیاسیش طرح می کند. این جریانها ضد انقلابی، بی مسئولیت اند و اساسا باید لزوم هویت خویش و انگیزه حضور خویش را توضیح دهند. انقلابی کسی است که واقعبینی انقلابی دارد، تنها یک گام از توده ها جلوتر است و تحولات را با دست توده ها می خواهد به انجام برساند. انقلابی کسی است که اساس تئوریهای انقلابی نظیر مارکسیسم لنینیسم را به زیر پرسش نمی برد، به ترویج آن می پردازد و سپس در شرایط مشخص شعارهای انقلابی مشخص را از آنها نتیجه می گیرد.

یکی دیگر از درسهای این جنبش فقدان رهبری آن است. توده ها به میدان آمده اند گامهائی را نیز برداشته اند و حال در میدانی گام می زنند که در آن عمل همه چیز و تئوری هیچ چیز است. این میدان، میدان سردرگمی است، میدان بی دورنمائی است، میدانی است که تنها یاس و سرخوردگی و یا ماجراجوئی را به همراه می آورد. در اینجا لزوم یک رهبری انقلابی حس می شود. در اینجا روشن است که حرکت توده برای انقلاب لازم است ولی کافی نیست. باید سیل عظیمی که راه افتاده است به مجاری ای جاری شود که تولید انرژی کند و مثمر ثمر واقع شود و سدها را درهم شکند و بناهای جدیدی بسازد. این حرکت باید بداند که کدام مناطق را در شهرها باید اشغال کند، مسئول اشغال رادیو تلویزیون کیست، با نیروهای مسلح چگونه باید از نظر روانی برخورد کند. در حقیقت در جنگی که بعد از ماهها میان طرفین درگیر می شود نیاز به رهبری منسجم و سازمان دهی انقلابی بمثابه سلسله اعصاب بدنه جنبش احساس می شود. شبکه اینترنت، پیامکها و پست الکترونیکی نمی توانند وظیفه رهبری را بعهده گیرند بلکه تنها می توانند وسیله انتقال نظریات و یاری دهنده سازماندهی باشند. آنکس که ایده ها و شعارها را به موقع طرح می کند و ابتکار عمل را داشته و می داند جنبش را به کجا رهبری کند لیاقت رهبری را دارد. آنکس که چون فرمانده جنگی در ستاد فرماندهی می گوید اکنون نوبت خمپاره اندازها، توپخانه بوده و بعد نوبت حمله تانکها، پیشروی پیاده نظام است وظیفه رهبری را فهمیده و به جنبش خط می دهد. مبارزه اجتماعی جنگ است. با قهر انقلابی همراه است. دشمن بر سر قدرت، ماشینهای عظیم سرکوب بنا کرده ی ارتش، پلیس، بسیجی، پاسدار، قوه قضائیه اوباش و چاقوکشان شخصی، رسمی و غیر رسمی دارد. این ارگانها برای اعمال قهر و خشونت است و نه برای اجرای عطوفت اسلامی. زندان و شکنجه و اعدام ابزار ادامه حیات این حکومت است و نه ابزار نمایشی و تزئینی. با این آگاهی است که نیروهای انقلابی نیز باید برای یک جنگ فرسایشی و یا جبهه ای در تمام زمینه ها، ترویجی، تبلیغی، فرهنگی، هنری، تئوریک، سیاسی، نظامی، ورزشی، رسانه ای، روانی و... آماده شوند. چنین ارتشی نیاز به فرماندهی دارد. این فرماندهی تنها حزب و از نظر ما حزب طبقه کارگر است که تمام توانائی های رهبری جنبش انقلابی و توده ای مردم میهن ما را دارد.

عده ای از جنبش کنونی فورا این نتیجه را گرفته اند که جنبش نشان می دهد که از درون می جوشد و تابع تصمیم توده هاست. توده ها خود در پی آزادی خویشند و این شکلی ابتکاری از مبارزه مردم ایران است که باید بدان دامن زد!!؟؟. به زعم آنها باید مانع شد که کمونیستها در این جنبش نفوذ کرده اند، مسئله حزب و حزبیت را طرح کنند. باید جنبش “باکره“ و “دست نخورده“ بماند و خودش تصمیم بگیرد. مبلغین این نظریه ضد حزبی ها از “چپ“ و راست هستند. البته “چپها“ که ول معطلند و برای راحتی و سپری کردن دوران مرخصی اجباری سیاسی خویش این تئوریهای بیعملی و خانه نشینی و ضد انقلابی را می سازند. جائی که حزب و حزبیت نیست مبارزه هم نیست. دلمشغولی و سرگرمی و محفل گپ زنی روشنفکرانه از یک مهمانی تا مهمانی بعدی است. ادا و اطوار روشنفکرانه است که تابع هیچ انضباطی نیست و ریاکارانه برای طبقه کارگر که تنها با انضباط زندگی می کند سینه می زند.

دست راستیها بسیار با هشیاری عمل می کنند و با احترام در حالی که دلشان غنج می رود برای این “دست چپی“ های ضد حزبی که دست چپ و راست خویش را نمی شناسند دست می زنند و به آنها “دموکرات“ و “فرهیخته“ خطاب می کنند. دست راستیها نیز موافق این جنبش خود بخودی توده ای هستند. آنها نیز از “بکارت“ این جنبش با سینه های سپر کرده و متعصبانه با رگهای برافروخته دفاع می کنند و از کمونیستهای “دیکتاتور“ می خواهند که به حریم آن تجاوز نکنند. آنها توده ها را از “ایدئولوژیک“ بودن جنبش می هراسانند و مغزها و اندیشه های “غیر ایدئولوژیک“ خویش را ارائه می دهند. آنها می گویند توسل به قهر لولوست، حرام است، نباید خشونت بکار برد باید خشونت را مانند مرتاضان هندی تحمل کرد، لنین و استالین بدند، گاندی و ماندلا خوبند. آنها می گویند شاهپرستی و گزینش شاه عملی دموکراتیک و غیر ایدئولوژیک است، ولی دشمنی با شاه ایدئولوژیک و زیر سر کمونیستهاست. شُرب مذهب به اصراف مضر است ولی مقدارکمش بد نیست. حکومت نباید مذهبی باشد ولی باید روزهای مذهبی را تعطیل کرد، در مدارس قرآن و شرعیات یاد داد، “خدا، شاه، میهن“ را شعار قرار داد و پذیرفت که مذهب رسمی کشور شیعه اثنی عشری است. به زیارت حضرت رضا رفت، در راه امامزاده داود سر هر چهار راه راهنمائی، یک دست حضرت عباس را گذاشت تا کسی از اسب به زیر نیفتد و... سلطنت طلبان و دست راستیهای غیر کمونیست که خود را زیر نقاب “جامعه مدنی“ و قبای سبز پنهان کرده و سبز قبا شده اند، کسب رهبری کمونیستها را “فاجعه“ می دانند. البته برای آنها فاجعه نیز هست ولی برای زحمتکشان ایران، برای اکثریت خلقهای ایران فاجعه نیست، فاجعه، پادشاهی ایران و جمهوری اسلامی ایران هستند که هر دو ضد کمونیست و هر دو سرمایه داری هستند.

دست راستی ها از “اصالت“ جنبش دفاع می کنند، خودبخودی بودن آنرا می خواهند، نه از آن جهت که مخالف رهبری هستند برعکس از آن جهت که می خواهند تمام رهبریش را خودشان در دست بگیرند. دست راستیها می دانند که از نظر ایدئولوژیک این جنبش فاقد رهبری، ایدئولوژیِ بورژوائی را که از سنت بیشتر، قدمت طولانی تر، توانائی های تبلیغاتی و مالی فراوان تر، کادرهای بیشتر و... برخوردار است در عمل می پذیرد. هر جنبش خودبخودی جنبش بورژوائی است. هر جا که ایدئولوژی کمونیسم حضور نداشته باشد جایش را ایدئولوژی بورژوائی اشغال کرده است. جهان بی ایدئولوژی دروغ هواداران کذاب “جامعه مدنی“ و نمایندگان آشکار بورژوائی است. مخالفت دست راستیها و اندیشمندان بورژوازی با حزب و حزبیت تنها منظور خاصی را در بر می گیرد که همان حزبیت کمونیستی است. زیرا حزب وسیله ای برای اعمال رهبری طبقه کارگر و جنبش است. حزب است که پرولتاریا را به یک طبقه مستقل سیاسی بدل می کند. بورژوازی این وسیله را به صورت حافظه تاریخ در مردم در شکل طبیعی سنتی دارد.

خود همین بورژوازی در تمام مالک جهان نه تنها حزب بلکه برای عوامفریبی احزاب دارد و توسط این ابزار به فریب مردم اشتغال می ورزد.

جنبش کنونی در ایران فاقد رهبری است و طبیعتا به این اعتبار زیر نفوذ معنوی بورژوازی قرار می گیرد و مطابق خواستهای آنها حركت می كند. بورژوازی از هم اکنون تبلیغ می کند که جنبش نباید به قهر متوسل شود، از تند روی و افراط گرائی باید تبری جوید، مسئله کسب قدرت سیاسی را در دستور کار خود قرار ندهد، خيرخواه باشد، در چارچوب قانون اساسی بماند. تظاهرات خیابانی را که بدون اجازه و غیر قانونی است کنار بگذارد و برا ی جلوگیری از نفوذ نیروهای انقلابی اَشکال خانگی مبارزه را یعنی بدون حضور مردم را، مرجح بشمارد. آنها جنبش توده ای را با یاری شخصیتها و پایه قدرتمند ِ عادت و سنت بورژوائی در میان توده مردم، رهبری می کنند و هوای همدیگر را نیز دارند. امپریالیستها نیز می دانند که در درون ایران چه می گذرد. آنها به موازات تلاشهای درون ایران در خارج نیز همان نیروهای متزلزل و مذبذب را از نظر مالی و تبلیغاتی تقویت می کنند.

نیروهای دست راستی از اینکه طبقه کارگر به میدان نیامده خوشحالند. اگر روزی هم طبقه کارگر به میدان آیند باید نظریات آنها را بپذیرد که طبیعتا در یک جنبش فاقد رهبری کمونیستی خواهد پذیرفت و در عمل استقلال خویش را از دست داده به چرخ پنجم تحقق خواستهای بورژوازی بدل می شود.

حزبیت کمونیستی مانع اینگونه تحولات است. حزبیت کمونیستی با تثبیت خویش بمثابه نیروئی واقعی در تمام معاملات و محاسبات سیاسی یک طرف دعواست و باید برای انجام مانورهای سیاسی وی را به حساب آورند. حزب چون نیروست بر اساس نیروی و حمایت معنوی توده ها قادر است برای بهبود شرایط زندگی مردم امتیاز کسب کند. حزب چون عامل معنوی و ابزار بسیج توده ای است می تواند ستون قدرتمندی برای تحقق دموکراسی در ایران باشد. می تواند ستون قدرتمندی برای حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران به حساب آید. حزب است که حافظه تاریخی و بایگانی تجربه و تاریخ و مبارزه پرولتاریا در ایران است. بی حزبی یعنی دشمنی با طبقه کارگر، یعنی فرار ازمبارزه و لمیدن و عزلت در جای گرم و نرم، یعنی راحت طلبی و فرار از سنگر اتخاذ موضع اصولی و انقلابی، فرار از پاسخگوئی و تقبل مسئولیت، بی حزبی یعنی ژست روشنفکری گرفتن و از عدم تقید احساس رضایت کردن و از “آزادی فکری“ صحبت کردن کالاهای استبدادی را به عنوان امتحان شده در آزمایشگاههای “دموکراتیک“ به همه غالب کردن.

جنبش 22 خرداد نشان داد که ما هنوز نتوانسته ایم یک حزب قدرتمند مارکسیستی لنینیستی در ایران بنا کنیم تا بتواند مهر خویش را بر این جنبش بکوبد. حزبی که باید بر پس مانده های رویزیونیسم چپ و راست و مبارزه چریکی جدا از توده، بر لیبرالیسم حاکم بر مبارزان چپ غلبه کند و آنها را متحد نماید. حزب کار ایران(توفان) این وظیفه سخت را در حد توان خویش انجام می دهد و هر روز بیشتر از روز قبل به اهمیت حزب و حزبیت تکیه می کند.

نقل از توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره 121 فروردین 1389

www.toufan.org

toufan@toufan.org