۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

برخورد صحیح به مبارزه دمکراتیک و مبارزه ضد امپریالیستی




اخیرا در یکی از نشریات بورژوائی خارج از کشور حملاتی به نیروهای کمونیستی و انقلابی در جهان صورت گرفته که می پرسد آنها به چه مناسبت با حمله به ایران باین عنوان که با تحریم اقتصادی و تجاوز نظامی به ایران مخالفت هستند می کنند و از حق غنی سازی اورانیوم حمایت می نمایند. بر مبنای نظر نویسنده ی مقاله این مواضع نادرست بوده و نیروهای انقلابی در جهان باید عملا همان سیاستی را تبلیغ کنند که رسانه های غرب به آن دامن می زنند. این سیاست همان سیاستی است که امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیست آمریکا و صهیونیستهای اسرائیلی دامن می زنند.

نتیجه عملی این سیاست آن است که نیروهای انقلابی و کمونیستهای ایران باید برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در همان راهی گام بگذارند که امپریالیستها و صهیونیستها نشان می دهند. آنها استدلال می کنند که چون کمونیستها خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هستند و امپریالیستها و صهیونیستها نیز خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هستند پس این دو نیرو فصل مشترک مهمی با یکدیگر داشته و باید جبهه واحدی را برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی پدید آورند و یا حداقل در مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم کوتاه آمده و به آنها آتش بس دهند. البته این اندیشمندان بورژوازی نه به مقوله امپریالیسم اعتقاد دارند و نه به مقوله صهیونیسم. طرح بحث از جانب آنها بیتشر برای ایجاد سردرگمی و خلط مبحث به نفع نیروهای تجاوزگر جهانی است. آنها در امپریالیسم و صهیونیسم نقاط مثبت می یابند و آنها را نیروهای نجات دهنده بشریت به حساب می آورند و تبلیغ می کنند. بنظر آنها این نیروها متحد بالقوه نیروهای انقلابی اند.

آنها برای استدلال خویش به موضعگیری پاره ای از نیروهای داخل ایران اشاره می کنند که در بعد از انقلاب، رژیم حاکم در ایران را رژیمی ضد امپریالیستی ارزیابی کرده و به حمایت از رژیم برخاسته بودند و تمام جنایات رژیم را توجیه می کردند.

در این ارزیابی نکات اشتباه فراوانی وجود دارد که جنبه اساسی مبارزه طبقاتی را نادیده می گیرد. در فردای انقلاب اکتبر ملتهای جهان برای پایان دادن به تسلط امپریالیستها و استعمارگران به پا خاستند و موجی از مبارزات ضد امپریالیستی سراسر جهان را در برگرفت. رهبری این مبارزات در دست کمونیستها نبود. مبارزات عبدالناصر در مصر که حتی در جریان وحدت با سوریه به قتل عام کمونیستها پرداخت و یا مبارزات مردم قهرمان الجزایر با تفکر اسلامی برهبری جبهه آزادیبخش الجزایر و رهبرانی نظیر فرحت عباس که مسلمانی متعصب بود از این قبیل بودند. مترقی ترین رهبر الجزایر بن بلا بود که از ملقمه ای بنام سوسیالیسم اسلامی دفاع می کرد که خود از مریدان آیت اﷲ خمینی بود.

به جای دوری نرویم مبارزه ضد استعماری دکتر مصدق در ایران بر ضد استعمارگران انگلیسی و دربار پهلوی از این گونه مبارزات بود. این مبارزات هرگز جنبه ضد سرمایه داری نداشت بلکه برعکس به رشد سرمایه داری در ایران یاری می رساند.

در اندونزی سوکارنو رهبری مبارزات ضد استعمارِ هلند را بر عهده داشت و گرچه دشمنی آشکار با کمونیستها نشان نمی داد ولی در زمان کودتای آمریکائی سوهارتو حاضر نشد رهبری مبارزه مردم را برضد کودتاچیان بعهده گیرد و شاهد قتل عام یک میلیون کمونیستها اندونزی بود. از این نمونه ها می توان بسیار یاد کرد و نشان داد که تاثیر انقلاب اکتبر کمر استعمار کهن را شکست و آنها را مجبور کرد که اشکال نوینی در استعمار خلقهای جهان اختراع کنند. استعمار نوین جای استعمار کهن را گرفت. ولی همین شکل جدید، خود دستآورد مبارزه خلقهای جهان بود که امپریالیستها را به عقب نشینی واداشته بودند و سنگری را از آنها پس گرفته بودند.

تصور اینکه مبارزه بورژوازی ملی در درون این کشورها بر ضد امپریالیست باید دارای همان مضمونی باشد که مبارزه ضد امپریالیستی کمونیستهاست، تصوری باطل و بدور از واقعیت زنده است. دکتر مصدق برای شکستن دست امپریالیست انگلیس در ایران مبارزه می کرد در حالیکه دید روشنی نسبت به ماهیت امپریالیست بطور کلی نداشت. وی حتی به نادرستی، آمریکائیها را دوست مردم ایران می دانست و امیدوار بود که از کمک آنها برای بیرون کردن انگلیسها برخوردار شود، امری که به مبارزه ضد امپریالیستی مردم ایران لطمه زد. ولی این اشتباه هرگز از تاثیر و نقش پر اهمیت دکتر مصدق و ارزشی که برای رهائی مردم ایران داشت نکاست.

طبقات اجتماعی گوناگون، مبارزه خویش را بر اساس منافع طبقاتی خویش تنظیم می کنند. درک آنها از مبارزه ضد امپریالیستی همان درکی نیست که کمونیستها از این مبارزه دارند. کمونیستها چنانچه موفق شوند رهبری مبارزه ملی را به کف آورند به آن سمت و سو داده آنرا تا استقرار جامعه سوسیالیستی به پیش می برند زیرا با استقرار دیکتاتوری پرولتاریا و اشتراکی کردن وسایل تولید، سرمایه داری را از بین برده و زمینه رشد و تغذیه امپریالیست را بطور کلی نابود می سازند. تنها کمونیستها هستند که می توانند به قطع کامل سلطه و نفوذ امپریالیسم نایل شوند. لنین امپریالیسم را آخرین مرحله سرمایه داری می دانست و این بدان مفهوم بود که سوسیالیسم با نابودی سرمایه داری زمینه اتکای امپریالیسم را از بین می برد. ولی سایر طبقات اجتماعی که طبقات غیرپرولتری هستند قادر نیستند سرمایه داری را از بین برده و ارتباط خویشاوندی خویش را با امپریالیسم از ریشه و بن نابود د سازند این است که بورژواها همواره در برخورد به امپریالیسم ماهیت دوگانه از خود بروز می دهند زیرا میان تامین منافع سرمایه داری بومی و سلطه سرمایه داری امپریالیستی در نوسانند. مبارزه ضد امپریالیستی آنها مشروط و ناپیگیر است. البته می توان بر این نوع مبارزه نام دیگری بجز نام مبارزه ضد امپریالیستی گذاشت و افتخار مبارزه ضد امپریالیستی را تنها به پای کمونیستها نوشت. می توان گفت مبارزه ضد امپریالیست حتما باید مبارزه ضد سرمایه داری نیز باشد. در اینجا اگر سخن بر سر نام گذاری گوناگون بر یک مضمون واحد باشد نمی توان خرده گرفت ولی اگر از این گوناگونی نامگذاری به نتایج غلط سیاسی رسید آنوقت کار مبارزه با اشکال روبرو می شود. از آن گذشته چرا باید ادبیاتی که جا افتاده و قابل فهم است عئض نمود.

در جنبش کمونیستی مرسوم بر این بوده است که مبارزه ضد امپریالیستی طبقات غیر پرولتری را که یک واقعیت غیر قابل انکار است مبارزه ناپیگیر و مشروط ضد امپریالیستی می نامیدند و مبارزه ضد امپریالیستی که برهبری کمونیستها بود مبارزه پیگیر ضد امپریالیستی نام می نهادند که تفسیری درست برای استنتاجات سیاسی درست است. هرگونه شرط و شروط دیگر بر این مبارزه نهادن بدور افتادن از واقعیت و به مفهوم برخورد تروتسکیستی در تئوری و خیانت در عمل است.

واقعیات دنیای کنونی چیست؟ آیا جنبشهای کنونی مردم جهان بر ضد امپریالیستها به سرکردگی کمونیستها صورت می گیرد؟ مسلما چنین نیست. آیا در دنیا هیچ مبارزه ای بر ضد امپریالیستها در جریان نیست؟ مسلما چنین نیست. ولی این مبارزات به رهبری طبقات غیر پرولتری صورت می پذیرد، طبقاتی که در صورت قطع نسبی نفوذ امپریالیسم آهنگ آن دارند که مناسبات سرمایه داری را در کشور خود بسط دهند؟ در فلسطین این مبارزه همان ماهیتی را دارد که در عراق و یا در پاره ای ممالک آمریکای لاتین. آیا رژیم ونزوئلا یک رژیم ضد امپریالیست است؟ مسلما چنین است. ولی آیا رژیم ونزوئلا از منافع طبقه کارگر دفاع می کند؟ مسلما چنین نیست. ولی هرگز نمی توان به این بهانه مبارزه دولت ملی چاوز را بر ضد آمریکا مانند سلطنت طلبان ایرانی که خودشان نوکر آمریکا بوده و هستند تخطئه کرد. ناراحتی سلطنت طلبان ایرانی از مبارزه ضد امپریالیستی چاوز است وگرنه آنها نسبت به رژیم جنایتکار و بربرمنش و قاچاقچی کلمبیا اساسا حرفی برای گفتن ندارند و نمی گویند.

تضادی که رژیمهای ضد امپریالیست نا پیگیر با آن دست بگریبانند از همان ماهیت دوگانه آنها برمی خیزد. آنها خواهان قطع سلطه امپریالیستها در کشور خودشان هستند ولی برای پیشبرد این مبارزه تنها می خواهند به مبارزه مشروط و محدود توده ها متکی شوند. آنها از جانبی از مبارزه توده ها می ترسند واز سوی دیگر از تهدیدات امپریالیستها واهمه دارند. آنها میان دو قطب گیر کرده اند و نوسانات آنها از همین جا ناشی می شود. اگر برای مبارزه ضد امپریالیستی به صورت پیگیر به توده ها متکی شوند و اکثریت مردم را بسیج کنند این توده ها دیگر خانه رفتنی نیستند. وقتی آنها طعم خیابان را چشیدند و به قدرت خویش پی بردند مشکل است که آنها را به پاره نانی قانع کرد. وقتی طبقه کارگر به میدان آمد و بسیج شد سهم بیشتری را می طلبد و تنها قانع به آن نیست که غارت امپریالیستها قطع شود و منافعش نصیب سرمایه داران بومی گردد. در پشت شرکت طبقه کارگر خواست تحقق دموکراسی پیگیر و پیشبرد امر مبارزه تا فرجام نهائی است که خودنمائی می کند. این است که بورژوازی از بسیج طبقه کارگر می ترسد و می خواهد مبارزه ضد امپریالیستی را در همان سطوح بالا حل کند. امپریالیستها نیز به ضعف این بورژوازیها واقفند و از این ضعف با تهدید به “لولوی“ کمونیسم در پی حفظ و تامین منافع خویش برمی آیند. این آن منظره سیاسی است که در بسیاری کشورها شاهد آن بوده و خواهیم بود. البته می شود براحتی همه واقعیتها را انکار کرد و تصویری غیر واقعی و ساده اندیشانه به جهان عرضه کرد و همیشه از این تحلیل “انقلابی“ سربلند بیرون آمد ولی این گونه تحلیلهای نادرست بدرد مبارزه اجتماعی نمی خورند و کاری از پیش نمی برند.

کمونیستها مبارزه با امپریالیسم را مبارزه ای با تکیه به توده های مردم و در درجه اول کمونیستها و طبقه کارگر می دانند. آنها واقفند که بدون بسیج این طبقه امکان قطع کامل نفوذ امپریالیسم و پایان سلطه وی میسر نیست. از همین روست که آنها خواهان میدان دادن به فعالیت طبقه کارگر و احترام به حقوق وی هستند. کمونیستها از این جهت به مبارزه دموکراتیک تکیه می کنند زیرا تنها با تکیه بر این مبارزه است که می شود توده های مردم و بویژه طبقه کارگر را بسیج کرد. آنها با خواستهای دموکراتیک نظیر آزادی احزاب و سازمانهای سیاسی، رفع سانسور، آزادی رسانه های گروهی و درخواست عدالت اجتماعی و... به میدان می آیند تا تمام خلق را برای مبارزه پیگیر ضد امپریالیستی بسیج کرده و به میدان آورند. اینجاست که رابطه مبارزه ضد امپریالیستی و مبارزه دموکراتیک روشن می شود. اینجاست که مبارزه دموکراتیک بخش جدا ناپذیر از مبارزه ضد امپریالیستی و برعکس است. کمونیستها در این مبارزه دچار تضاد نیستند یکی را مکمل دیگری می دانند و بهمین جهت مبارز پیگیر ضد امپریالیست هستند. سایر طبقات غیر پرولتری در میان دو سنگ آسیاب مبارزه دموکراتیک و مبارزه ضد امپریالیستی گیر می کنند و دچار تناقض و تضاد می شوند و نمی توانند به نفع طبقه کارگر وارد میدان شوند. اتفاقا در دنیای امروز که امپریالیسم یکه تاز پیش می تازد و به کشورها تجاوز می کند و دورنمای سوسیالیسم نزدیک نیست مبارزه ملی جنبه مهمی در زندگی ملتها که برای استقلال خویش می رزمند پیدا می کند. این واقعیت دنیای کنونی است. واقعیتی که با شکست سوسیالیسم وزنه را به نفع نیروهای غیر پرولتری در عرصه سیاست جهانی چربانده است. نفی این مبارزات به نفع امپریالیسم تمام می شود. اتفاقا در دنیای کنونی شعار میهنپرستی بیان روشن سیاسی مبارزه علیه سلطه امپریالیستی است و نفی میهنپرستی حمایت از امپریالیسم و صهیونیسم است.

تاکتیک کمونیستها در این مبارزه دوگانه است. در عین مبارزه بر ضد امپریالیستها در ممالکی که دول مستقل بورژوائی بر سرکارند برای تحقق دموکراسی با رژیمهای حاکم در ستیزند. باید در این مبارزه با هوشیاری و تعمق برخورد کنند. هر گسست این پیوندها می تواند یک جریان کمونیستی را به انحراف و کجره بکشاند. بهمین جهت حزب ما از همان بدو تاسیسش بیان کرده است که مبارزه دموکراتیک بخش تجزیه ناپذیر مبارزه استقلال طلبانه است.

این تحلیل این امکان را به ما می دهد که در عین افشاء رژیم ضد دموکراتیک و ارتجاعی جمهوری اسلامی از خواستهای ملی وحقوق بین المللی ایران از جمله حق غنی سازی اورانیوم حمایت کنیم. این تحلیل این امکان را به ما می دهد که از مبارزه مشخص مردم فلسطین و نه مبارزه موهومی آنها بر ضد امپریالیستها و صهیونیستها حمایت کنیم، این تحلیل این امکان را به ما می دهد که از مبارزه مردم عراق و افغانستان بر ضد تجاوزگران پشتیبانی نمائیم در عین اینکه از جنبش دموکراتیک و مردمی 22 خرداد حمایت می کنیم و نقش رژیم ضد دموکرات و ارتجاعی رژیم جمهوری اسلامی را که از مردم کشور می ترسد بیشتر افشاء نمائیم. این تحلیل به ما می گوید که باید مانند تن واحد در مقابل تجاوز امپریالیستها به ایران ایستاد و برضد تحریمحهای اقتصادی و سیاسی زورگویانه آنها مقاومت کرد. حزب ما در این زمینه دیدگاه روشن دارد و با هیچ سریشی نمی شود نسبتهای نامربوط به حزب ما چسباند. برعکس نیروهائی هستند که اساسا تحلیل نداشته و دید روشنی نسبت به مسایل ندارند. از دامن تروتسکیسم به دامن امپریالیسم و صهیونیسم می روند، از موضعگیری مشخص، از تحلیل مشخص از شرایط مشخص فرار می کنند و خود را در پس سخنان پوچ پنهان می کنند و چکهای بی محل می شکاند که در واقع بی اعتباری خویش را به نمایش می گذارند. هستند نیروهائی که بجای حمایت از مبارزه مردم فلسطین که چه بخواهیم و چه نخواهیم رهبری بی برو برگرد آن از نظر سیاسی در دست سازمان حماس با ایدئولوژی ارتجاعی است از مبارزه موهومی “مردم فلسطین“ حمایت می کنند. باید پرسید این کدام مردمند همانها که حماس را در اکثریت خویش انتخاب کردند و محاصره نوار غزه را بجان خریدند و تجاوز وحشیانه اسرائیل را با شکست مواجه ساختند و یا مردمی موهومی که ما از وجودشان خبر نداریم که گویا در فلسطین حضور دارند و هم علیه حماس می جنگند و هم علیه امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل و ارتجاع عرب و نام “جبهه سوم“ را بر خود نهاده اند. پاره ای از اپوزیسیون تخیلی ایران از این مبارزاتِ نیست در جهان حمایت می کند و هوادار شرکت در جبهه سوم در نوار غزه است. مبارزات جبهه ی نیست در جهان. جبهه ای که هدفش مبارزه یک تنه با همه جهان است. در عمل این عده هوادار حمله اسرائیل به نوار غزه و قتل عام فلسطینیها هستند. زیرا مدعی اند که آنها از هیچ طرفی حمایت نمی کنند تنها از طرفی حمایت می کنند که وجود ندارد. مخلوط کردن مفاهیم و بریدن از مارکسیسم لنینیسم کار را به اینجاها می کشاند. و این تازه از نتایج سحر است.





نقل از توفان شماره 123 خرداد 89 ارگان مرکزی حزب کارایران

www.toufan.org

toufan@toufan.org