۱۳۹۳ بهمن ۲۵, شنبه


توفان الکترونیکی
نشریه الکترونیکی حزب کارایران
شماره 103                                                             بهمن ماه 1393 فوریه 2015
 
toufan@toufan.org       www.toufan.org

 

 

بسیج همگانی با اسم رمز « شارلی ابدو »!

توطئه اختناق کارگران انقلابی و کمونیسم


***

من شارلی نیستم!

شلومو ساند (نویسنده اسرائیلی)

 


*****

جنبش کارگری و سندیکائی ایران و چگونگی

ایجاد تشکیلات سراسری در شرایط فعلی

***

مصاحبه  با رفیق ماریو سوزا عضو رهبری حزب کمونیست(م ل سوئد)

درمورد استالین

*** 

 گشت وگذاری در فیسبوک

پرسش وپاسخی درمورد  استالین، سوسیالیسم ودیکتاتوری پرولتاریا

*** 

 سخنی کوتاه  پیرامون تحولات یونان

***

  یادی ازرفیق عباس گودرزی(علی)

 

2                                                        توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393

بسیج همگانی با اسم رمز « شارلی ابدو »!

 

توطئه اختناق کارگران انقلابی و کمونیسم            

 

جهادیسم مرجوعی

سابقه تروریسم « اسلامی »! اینکه کی علم شد، کجا گل کرد، چطور قد کشید، طول و عرض گرفت... فعلا بماند. همینقدر یاد آوری می کنیم که گودال رد پای کلفت این هیولای کور و ویرانگر و بی قواره، قانونگریز و تولید ستیز، در مسیر کمربند سبز ناتوچی ها برای تضمین امنیت نوع غربی سرمایه در دوران رقابت اردوگاهی برسر کنترل انحصاری تولید و بازرگان جهان هنوز خالی مانده است. قرائن نشان می دهند که این جانور مرموز « اسلامی »! زیر سایه الیگارشی مالی، ایضا قانونگریز و تولید ستیز، محرمانه، دور از چشم اغیار، در بستر مناسبات متداول، تقسیم کار جاری و امپریالیستی رقم خورد. سخن برسر یک ششلول بند سیار، تشنه نفت و گاز مجانی است که دلار بدون پشتوانه در جیب دارد و با گرین کارت آمریکا سفر می کند...

بعد از این مقدمات، می رسیم به اصل مطلب – داستان « جهادیسم مرجوئی »! سخن برسر ماجرای غم انگیز اخیر، آخرین عملیات تروریستی دو فرانسوی « مسلمان »! در استان پاریس است – رویدادی که قابل پیش بینی بود. معذالک، این اولین مرتبه نیست که تروریسم مرجوعی فرنگستان – یعنی همان ارتش صادراتی « جهادیست ها »! به خاور میانه برای براندازی دولت قانونی در سوریه... با طراحان ستیز مذهبی در این منطقه مستعد و دور دست، با اختراع کنندگان تروریسم « اسلامی »! در سرزمین زادگاه تسویه حساب می کند. 

شواهدی هست مبنی براینکه احتمال تکرار حوادثی غم انگیز از این دست، خاصه در اوضاع و احوال جاری جهان، با توجه به سماجت ناتوچی ها و حماقت روزی نامه های « وزین »! مثل هجونامه بورژوآ – پلیسی شارلی ابدو، شاید دیر و زود داشته باشد... ولی منتفی نیست. ضرب المثل باد و طوفان... خاصه اینکه تروریسم « اسلامی »! اصلا برای لجن مال کردن مبارزه آشکار طبقاتی، موضوع جنبش سوسیالیستی کارگران در جهان سرمایه داری، برای اختناق پرولتاریای انقلابی و کمونیسم در دوران معاصر سازمان داده شد.

 

اینکه بر ماست از ما نیست

بورژوآزی امپریالیستی « مترقی »! از هر قماشی، با هر لباسی، رنگ و لعابی، حرف مفت است. این جانور هار و لاشخور، رسواتر از آن است که بتواند عقل سلیم را گمراه، یا کارگران انقلابی را فریب دهد. دیری است که دنیای « آزاد »! به بن بست رسیده، با مولفه های ساختاری خود در تناقضی آشکار قرار گرفته است – بورژوآزی پا در هواست. همه می بینند که اقتصاد بازار، مکانیسم تولید برای فروش، بکلی مختل شده، سرمایه داری، خاصه نوع غربی آن، بدلائلی کاملا محسوس و ملموس و قابل فهم: پیشرفت یک سلسله از کشورها در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین، برآمد چین و هند و روسیه و برزیل و مکزیک و آفریقای جنوبی... با مشکلات عدیده: عدم تحرک اقتصادی، محدودیت بازار فروش، کاهش مواد خام و انرژی، رشد معکوس تولید و مصرف، با درد بی درمان تنزل نرخ سود در سرزمین پایگاه روبروست.

قرائن نشان می دهد که اروپای غربی در تنگنا، آمریکای شمالی – با ظاهری « استوار »! اصلا بسامان نیست. عشاق رقیب، از قضا گرفتار نوعی کسر بودجه و کسری بازرگانی مزمن، با کلی بدهی... اینجا کمتر و آنجا بیشتر، بر کوهی از تضاد و تناقض نشسته – در انتظار نوعی معجزه... مثل « شیران »! می غرند و خود خوری می کنند. این پیشکسوتان از خود راضی، زیر سایه سنگین الیگارشی مالی، قانونگریز و تولید ستیز، هر چه زور می زنند، نمی توانند اشتغال ایجاد کنند، مبادله کار و سرمایه برای ایجاد اضافه ارزش را سازمان داده و تکرار وضع موجود، استمرار تسلط انحصاری خود بر تولید و بازرگانی جهان امروز را تضمین نمایند. بیخود نیست که غرب « متمدن »! بیش از پیش، بسمت ویرانگری و تخریب، ماجراجوئی نظامی، میلیتاریسم کور و احمقانه و افسار گسیخته، اشغالگری های بی سرانجام، قتل و کشتار جمعی در مناطق دور دست، بیش از پیش بسمت تروریسم آشکار در سطح ملی و بین المللی گرایش دارد. 

مانور خررنگ کن

گردهمائی اخیر بزرگان ناتو، تظاهرات طراحان ویرانگری، سازمان دهندگان تروریسم « اسلامی »! در فرنگستان، اجماع حضرات در این کشور فرسوده و بیمار سرمایه داری، در آستانه ورشکستگی، با یک کسر بودجه مزمن، حدود 70 هزار میلیارد ارو کسری بازرگانی، بیش از 1200 میلیارد ارو بدهی، بیکاری انبوه، بیش از شش میلیون، خاصه جوانان بعلاوه چند صد هزار نفر آواره و مطرود و خیابان خواب... پاسخ جمعی در قبال « جهادیسم مرجوعی »! بوی جنگ می دهد، جنگی بزرگ. حکایت از یک نقشه ارتجاعی و شوم دارد: تدارک برای ماجراجوئی برون مرزی، منوط به تعطیل مبارزه طبقاتی، آرامش قبلی پشت جبهه... پس این اجماع طبقاتی، مانور پر هزینه و خررنگ کن، برای منحرف کردن افکار عمومی از مسائل کلیدی است. لطائف ملانصرالدین خودمان را تداعی می کند: 

چون کودتای ننگین، کودتای بناپارتیستی در کشور ساحل عاج بنام آقای « شورای امنیت »! اشغال لیبی برای نفت، مالی برای اورانیوم در همین دو سه سال گذشته، افزایش روز افزون حضور نظامی امپریالیسم فرانسه در آفریقا: چاد و جیبوتی و کامرون و بورکینا فاسو و صحرا و نیجریه و کنیا + بازگشت ارتش استعماری و اشغالگر فرانسه به خاورمیانه... که برکسی پوشیده نیست.

3                                                        توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393

 

بگدزیم از اینکه در همان فردای تظاهرات بزرگان قوم در پاریس، خبر دادند که یک ناو جنگی و نوساز فرنگستان، ناو بزرگ و هواپیما بر شارل دول نیز، می گویند با وسعتی معادل 5 زمین فوتبال، با کلی سلاحهای قدیمی و جدید، دهها هلیکوپتر، بمب افکن های دور پرواز، باد کرده رافال، یک آواکس برای شناسائی منطقه از ارتفاع خیلی بلند، چند صد هزار متری، با قریب 4 تا 5 هزار نفر خدمه، ناوی کارکشته، حرفه ای و حاضر به یراق... اینها همه، همراه با یک زیر دریائی اتمی، مجهز به راکت های دور زن... راهی خلیج فارس شد. خودتی، آقای اولاند.

بسیج « همگانی »!  

واکنش نسبتا سریع واحدهای ضربتی ویژه پلیس و ژاندارمری در قبال عملیات تروریستی اخیر در استان پاریس، گواینکه دو سه روز بدرازا کشید و 17 کشته، با احتساب دو مامور محافظ شارلی ابدو + یک مامور پلیس راهنمائی، و شماری مجروح بجا گذاشت، بعد از ختم ماجرا و قتل سه جهادیست مرجوعی، جهت نظر سنجی ها را بسود اولاند و شرکاء تغییر داد. راه را برای حقه بازی های سیاسی و انتخاباتی مدیر عامل منفور بنگاه الیزه کوبید و صاف کرد. باعث شد که اولاند ورشکسته، بعنوان فرمانده کل قوای ملی، زمینی و هوائی و دریائی، با دستی « پر »! توپ بزند. بیشتر افکار عمومی را فریب دهد، راحت تر جیب مردم را خالی کند... 

در این راستا بود که فراخوان بسیج همگانی آقای اولاند، رئیس لاشه جمهوری در فرانسه، بنام «  امنیت ملی »! برای مقابله با تروریسم در داخل و خارج – با اسم رمز « شارلی ابدو »! با کلی داد و قال، طبل و دهل، ببازار آمد، توانست با یک تیر چند نشان بزند: حمایت محافل مالی و امپریالیستی، سلاطین نفتی، بورس و مستغلات و تسلیحات در غربستان را بدست آورد. با استقبال گرم میراث خواران استعمار کهن، جنگ افروزان، سوداگران مرگ و نیستی، سلاحهای کشتار جمعی، استقبال ناتوچیهای جنایتکار، حکام اهلی و بدهکار، خایه مالان ریز و درشت الیگارشی مالی روبرو شد. با تبلیغات سراسری، تهدیدهای مکرر، انواع تقلب و حقه بازی... افکار عمومی را گمراه کرد، ورشکسته ها را فریب داد، اقشار میانی را بدنبال خود کشید.

 

 

عذر بدتر از گناه

عمدی یا « سهوی »! از قضا انتخاب اسم رمز « شارلی ابدو »! برای توجیه یک مانور بورژوآ – امپریالیستی، کلی جای حرف دارد. مرده خوری بنام « آزادی بیان »! سوء ظن برانگیز، بیوگرافی جعلی سقراط در عهد عتیق را، مبنی براینکه گویا سقراط قربانی « علم شد »! تداعی می کند... این شگرد با عقل سلیم جور در نمی آید. پس شاید، کاسه ای زیر نیم کاسه باشد. که با سابقه آقای اولاند و شرکاء، کادرهای حزب « سوسیالیست »! مریدان میتران، اغلب صیهونیست و « تروتسکیست »! حتما هست.

پای یک حقه بازی انتخاباتی برای جلب رضایت ملانشون و شرکاء: احزاب « چپ و کمونسیت در فرنگستان »! معروف به چپ خاویاری... ارتش خایه مالان بی شرم امپراتوری سرمایه، با بوی تند اپورتونیسم و رویزیونیسم، بوی گند « تروتسکیسم »! برای جلب رضایت این دشمنان قسم خورده سوسیالیسم و دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا، در میان است. چپ خاویاری، امروز مثل دیروز، برای پست و مقام، وکالت و وزارت... برای شغل های نان و آبدار از این دست جوش می زند. 

در غیر اینصورت، بدون تقسیم قبلی « غنائم »! در سطح شهرهای بزرک و مناطق پر جمعیت، بدلیل سقوط آزاد، کاهش کاملا موجه اعتبار آقای اولاند و شرکاء در میان افکار عمومی، آقای حزب « سوسیالیست فرنگستان »!   انتخابات کانتونال امسال که هیچ، حتی در انتخابات ریاست جمهوری سال 2017 میلادی هم، براساس نظر سنجی ها، احتمالا در برابر مارین لوپن، شکست سختی خواهد خورد. انتخاب اسم رمز « شارلی ابدو »! فکاهی نامه ای مبتذل، که تا همین چندی پیش فروش نمی رفت... با گرایش مساعد سر دبیر گیج و از خود راضی و جنجال برانگیزش، آقای استفان شاربونیه – موسوم به « شارب »! نسبت به چپ خاویاری بستگی تام دارد. 

دستاویز « آزادی بیان »!

اولاند و شرکاء جفنگ می گویند. حقایق را دستکاری، بکلی وارونه می کنند. بسود محافل مالی و امپریالیستی، سلاطین بورس و تسلیحات، از سیر تا پیاز، موهوم بخورد افکار عمومی می دهند. فراموش نکنیم که چپ خاویاری، بند نافش به مالکیت بورژوآزی وصل بوده و هست. امروز مثل دیروز، زیر سایه امپراتوری سرمایه پارس می کند، در رکاب الیگارشی مالی شمشیر می زند... اولاند و شرکاء از بیداری و هشیاری مردم، برآمد جنبش کارگری، پرولتاریای انقلابی و کمونیسم در جهان سرمایه داری هراس دارند. در این راستا و برای تعطیل مبارزه طبقاتی است که در مورد جهادیسم مرجوعی – تروریسم « اسلامی »! داد و قال براه انداخته اند. اما چیزی در باره چگونگی پیدایش آن نمی گویند. 

حال آنکه سرنوشت غم انگیز آقای « شارب »! فرهیخته ای با یک دنیا « لیاقت »! برای تحریک افکار عمومی، تحقیر فرودستان « مسلمان »! ترغیب سنت های متروک، تشویق خصومت های مذهبی و... نوعی خود کشی بسیاق سقراط « شهید »! در یک فضای مسموم، آلوده سنت های متروک، خصومت های مذهبی... بهر حال نا مطلوب، ولی چندان غریب نیست. فضائی که فکاهی نامه مبتذل شارلی ابدو، اصلا تمام مطبوعات « آزاد »! از این دست، سهمی نسبتا زیاد در شکل گیری آن داشتند... ابهام در کجاست؟

گویا حرف زدن پشت سر مرده معصیت دارد. پس هرچه باداباد... چون « شارب مقتول »! هیچ نمی فهمید که با ترغیب سنت های متروک، خصومت های مذهبی... نمی فهمید که با اشاعه استراتژی ناتو بنام « آزادی بیان »! قانونگریزی اوباش رونق گرفته و جهادیسم – تروریسم « اسلامی »! بازار پیدا می کند. خیر، این آقای « شارب »! کشک خود را می سابید، نه برای آزادی بیان: ادعای مضحک اولاند و شرکاء، حاوی یک دروغ تهوع آور تاریخی، موضوع بیوگرافی جعلی سقراط... قربانی تعابیر ارتجاعی خود شد.

  

4                                                        توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393

 

حق آزادی بیان        

آزادی بیان برای آزادی بیان، هنر برای هنر، فرهنگ برای فرهنگ... اینها همه بی معنی، جفنگ، حرف مفت است. چون با این شگرد ریاکارانه، کلی از هوادارن قسم خورده هیتلر، اعضای حزب نازی را، در فردای جنگ دوم جهانی، با بیش از 60 میلیون قربانی... تطهیر کردند. خیر، ما تبلیغ برای ویرانگری، ماجراجوئی نظامی، کشتار حمعی، کودتاهای ننگین، تبلیغ برای گریز استعمارِی، اشغالگری، توسعه طلبی، تبلیغ برای چاپیدن خلق ها، غارت ملت ها، برای نژاد پرستی، بیگانه ستیزی، خصومت مذهبی، فاشیسم و نازیسم و پتن ایسم و مک کارتیسم، اختناق کارگران، سرکوب فرودستان... بنام « آزادی بیان »! این حقه بازی های پلیسی را بکلی مردود، اصلا برسمیت نمی شناسیم. پیشکش هواداران.

معذالک، شاید منظور « دمکرات ها »! حق آزادی... است – که نمی تواند بی پایه و مایه، بدون پشتوانه اقتصادی باشد و نیست. در این ارتباط، باطلاع همگان می رسانیم که برای ما متریالیست ها، مارکسیست ها – لنینیست ها، مقولات « حق و آزادی و... »! با شکل مالکیت، شیوه تولید و مبادله در این یا آن دوران مشخص تاریخی بستگی تام دارد و در ورای رژیم های اقتصادی متداول در یک جامعه متحرک و مفروض، اصلا قابل تصور نیست. 

دنیای « شارب »! خیلی خلاصه می گوئیم، چون این مرحوم، انگار نه انگار، در جمع « خوبان »! بازی می کرد، با از ما بهتران محشور بود. با نمایندگان بورژوآزی بزرگ می لاسید. زمان زود می گذرد. همین دو سه سال پیش بود که حضور زوجه یا همراه آقای « شارب »! خانم ژانت بوگراب، نماینده تمام عیار گروه کارتل های دارو سازان فرنگستان در دولت نیکولا ساکوزی... کلی سر و صدا براه انداخت، اعتراض عناصر مترقی را برانگیخت.

خلقیات « شارب »! این مقتول، با آنهمه « لیاقت های ذاتی »! که فوقا بدانها اشاره شد، ایضا بخش اکتسابی: لجوج و جاه طلب و نامجو... با این خلقیات، چاره ای نداشت جز اینکه با نگاه پلیسی به فرودستان زمانه نگاه کند. مردک به هیچ صراطی مستقیم نبود. از قرار معلوم، حتی با همکاران خود در « شارلی ابدو »! چندان نمی جوشید. گویا با بعضی ها، برسر درج متون، چاپ تصاویر محرک در هفته نامه فکاهی شارلی کشمکش داشت. 

تاثیر تعلقات طبقاتی آقای شاربونیه بر روی فکاهی نامه « شارلی ابدو »! اصلا قابل انکار نیست: نشریه ای که بساز بالائیها می رقصد. در رکاب محافل مالی و امپریالیستی شمشیر می زند. باب طبع فرمانروایان نان می پخت. طرز تلقی مسلط را اشاعه می دهد. افکار عمومی را قلقلک می داد، ستیز مذهبی را، در سطح ملی و بین المللی، دامن می زند. استراتژی ویرانگر سازمان تروریستی ناتو در اوضاع و احوال جاری جهان را تبلیغ می کرد... 

مقلدان نوبتی 

پیداست که انتخاب اسم رمز « شارلی ابدو »! این حقه بازی آقای اولاند برای بسیج ورشکسته ها، سر خورده ها، بسیج اقشار میانی در اوضاع و احوال جاری، که پیشتر شرحش رفت، بی ارتباط با شگرد حزب نازی برای فریب افکار عمومی در دهه های منقضی نیست. همان حزب « خوشنام »! که بساز محافل مالی و امپریالیستی می رقصید، سر در آخور سلاطین بورس و مستغلات و تسلیحات داشت، در رکاب کارتل ها، انحصارات وطنی شمشیر می زد، ولی درست مثل حزب آقای اولاند و شرکاء – موسوم به حزب « سوسیالیست »! انگار نه انگار، با وقاحت تمام، خود را « سوسیالیست »! نماینده « کارگران »! قالب می کرد.

شارلی ابدو

اوراق مبتذل « شارلی ابدو »! بعنوان هفته نامه فکاهی – با مدیریت « شارب مقتول »! با سی هزار تیراز هفتگی، تک شماره سه ارو، خریداری نداشت، می گویند در شرف ورشکستگی و تعطیل بود. اما ماجرای تروریستی اخیر در استان پارس، خاصه دستور اکید اولاند و شرکاء، تهدید بنگاه الیزه و دفتر نخست وزیری، مبنی براینکه منبعد همه باید « شارلی ابدو باشند »! یعنی با زور و تقلب و حقه بازی، فروش بضرب چاقو، سکه شد، با تیراژ 7 میلیون، بصورت ویژه نامه، تک شماره 7 ارو، از خطر جست. نه بخاطر صف خریداران « گمنام »! خیر، اینطور نیست، بلکه بدلیل محبوبیت « ناگهانی »! در میان دیوانسالاران ممتاز جهان « آزاد »! صاحب منصبان خرد و کلان، کارمندان عالی رتبه، هنر مندان فروشان شهیر، ستارگان سینما و تئاتر، با کلی آبونه های کلفت و طولانی مدت مثل جورج کلونی و آرنولد شوارتسنگر و...  

ماجرای اخیر

صبح روز چهار شنبه، هفتم ژانویه 2015 میلادی، برادران کواشی، دو نفر فرانسوی معلوم الحال، یعنی قانونگریز، با کلی پیشینه شرارت، سوابق کیفری، اسلامیزه تا حد جنون در زندان های یک جمهوری « لائیک و دمکراتیک »! شیفته جانبازی در راه « خدا و رسول »! آماده عملیات انتحاری برای « شهادت »! از لشگر جهادیست های صادراتی امپراتوری فرانسه به خاورمیانه برای ساقط کردن دولت قانونی سوریه... دفتر مرکزی « شارلی ابدو »! در منطقه 11 پاریس را مورد حمله قرار دادند.

از قرار معلوم، تروریست های « گمنام »! سوای دو مامور محافظ، 10 طنز نویس و کاریکاتوریست حاضر در محل، اعضای هیات تحریه این هفته نامه فکاهی را، آنطور که بازمانده ها می گویند تک تک، با ذکر اسم و مشخصات، یعنی بدون دغدغه خاطر... کشته و خیلی راحت از محل این جنایت احمقانه فاصله گرفتند. گواینکه یک روز بعد، غروب روز پنجشنبه، هشتم ژانویه سال جاری میلادی، دهها کیلومتر دور از پاریس، در راه فرار بسمت مرز بلژیک، سرانجام بدام افتادند، زیر رگبار نیرومند گارد ویژه پلیس و ژاندامری از پا در آمدند... 

 

5                                                        توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393

من شارلی نیستم

نویسنده: شلومو ساند، ترجمه تراب حق‌شناس جمعه ، ۲۶ دی ۱۳۹۳؛ ۱۶ ژانویه ۲۰۱۵

توجه، باز شدن در یك پنجره جدید.من شارلی نیستم!

شلومو ساند (نویسنده اسرائیلی)
به نقل از سایت انجمن یهودیان فرانسوی پشتیبان صلح

۱۵ ژانویه ۲۰۱۵
هیچ چیز نمی‌تواند یک قتل را و به طریق اولی یک کشتار جمعی را که با خونسردی تمام انجام شده توجیه کند. آنچه در آغاز ژانویه جاری در پاریس رخ داد بی گفت و گو جنایتی غیرقابل بخشش است. گفتن این سخن هیچ امر جدیدی نیست: میلیون‌ها نفر چنین فکر می‌کنند و احساسشان به‌درستی همین است.
باوجود این با توجه به این جنایت موحش، یکی از نخستین پرسش‌هایی که به ذهنم می‌زند این است:
آیا نفرت عمیق از قتل باید ما را اجباراً با اقدام قربانیان همراه و موافق نشان دهد؟

آیا من آن طور که رئیس جمهور فرانسه بیان کرد باید شارلی باشم زیرا آنان نماینده کامل آزادی بیان بوده‌اند؟alt
آیا نه تنها به این دلیل که خود لائیک و بی‌خدا هستم، بلکه به دلیل نفرت عمیقی که نسبت به اصول سرکوبگرانه سه مذهب بزرگ توحیدی موجود در کشورهای غربی دارم، باید شارلی باشم؟
برخی از کاریکاتورهایی که در "شارلی ابدو" منتشره شده و البته خیلی پیش از این دیده بودم، به نظرم بد سلیقه رسید. تنها چندتایی از آن‌ها مرا به خنده انداخت؛ اما این‌ها مسئله نیست! اغلب کاریکاتورهایی که درباره اسلام طی ده سال گذشته در این هفته نامه چاپ شده به نظر من سرشار از کینه‌ای ست که می‌کوشد زیرکانه خوانندگان بیشتری دست و پا کند، البته خوانندگان غیرمسلمان. چاپ مجدد کاریکاتورهای روزنامه دانمارکی در "شارلی ابدو"، به نظرم نفرت انگیز رسید. همان زمان، سال 2006، این فقط عملی تحریک آمیز بود که کاریکاتوری از محمد بکشند با عمامه‌ای مانند نارنجک دستی. این نه کاریکاتوری علیه اسلام‌گرایان بلکه بیشتر تشبیه احمقانه‌ای بود از اسلام با ترور. همان‌طور که یهودیت را با پول پرستی تعریف می‌کردند!
چنین وانمود می‌کنند که "شارلی ابدو" به همه مذاهب بدون تمایز حمله می‌کند اما این دروغ است. البته مسیحیان را به مسخره می‌گیرد و گاهی هم یهودیان را. باوجود این نه روزنامه دانمارکی، نه "شارلی ابدو" به خود اجازه نمی‌دادند (و چه بهتر!) که کاریکاتوری از موسی بکشند با شب‌کلاه و پالتوی رسمی به منظور آنکه او را یک رباخوار زرنگ و مزور در یک دکه گوشه خیابان نشان دهند. در واقع خوب است که در تمدنی که این روزها به آن تمدن "یهودی – مسیحی" می‌گویند دیگر ممکن نیست که به‌طور علنی کینه ضد یهودی را اشاعه دهند، آن‌طور که در گذشته نه چندان دور رخ داد. من طرفدار آزادی بیان‌ام در عین حال مخالف اقدامات تحریک آمیز نژادپرستانه هستم. من اعتراف می‌کنم که از ممنوعیت انتشار حرف‌های "دی‌یو دونه" (
dieudonné) راضی هستم؛ یعنی از ممنوعیت انتشار "انتقاد" و "متلک‌های" او علیه یهودیان؛ اما بر عکس، صریحاً مخالف کسی هستم که با او برخورد فیزیکی کرده است و اگر تصادفاً می‌دانستم که چه احمقی به او حمله کرده بسیار شوکه می‌شدم؛ اما تا آنجا جلو نمی‌رفتم که مقوایی در دست بگیرم و بر رویش بنویسم "من دی‌یو دونه هستم".
در سال 1886، کتاب فرانسه یهودی نوشته "ادوارد درومونت" (
Edouard Drumont) در پاریس منتشر شد و در سال 2014، همان روزی که سه جنایتکار احمق دست به سوءقصد زدند "میشل ولبک" زیر عنوان "تسلیم" [رمان] فرانسه مسلمان را منتشر کرد! در پایان قرن 19 [کتاب] فرانسه یهودی پرفروش‌ترین بود حتی قبل از آنکه به کتاب‌فروشی‌ها برسد. چنانکه "تسلیم" از همین حالا یکی از پرفروش‌ترین‌هاست! این دو کتاب هر کدام در زمان خود با استقبال وسیع و گرم روزنامه نگاران روبرو شدند. چه فرقی بین آن‌هاست؟ "ولبک" می‌داند که در آغاز قرن بیست و یکم نمی‌توان پرچم تهدید علیه یهود را به اهتزاز در آورد، اما همه جا بدون اشکال می‌پذیرند کتاب‌‌هایی را که با تهدید علیه مسلمانان همراه است بفروشند. "آلن سورال" (Alain soral) که آنقدر زرنگ نیست هنوز این را نفهمیده و لذا در رسانه‌های عمومی چندان جایی ندارد؛ و چه بهتر! اما "ولبک" یک روز قبل از انتشار کتابش با افتخار تمام به برنامه اخبار ساعت 8 تلویزیون دولتی دعوت می‌شود. کتابی اشاعه دهنده کینه و ترس درست مثل نوشته‌های فساد برانگیز "آلن سورال".
باد گند نژادپرستی در اروپا وزیدن گرفته است. فرقی اساسی وجود دارد بین حمله به یک مذهب حاکم بر جامعه از یک سو، و سوء قصد یا تحریک علیه یک مذهب که اقلیتی تحت سلطه به آن ایمان دارد از سوی دیگر. اگر از بطن تمدن "یهودی – مسلمان" مثلا در عربستان سعودی یا امارات خلیج، امروز اعتراضاتی بلند می‌شود و نیز علیه مذهب مسلطی که هزاران کارگر و میلیون‌ها زن را تحت ستم گرفته هشدارهایی به گوش می‌رسد، ما موظفیم از معترضینی که تحت پیگرد قرار دارند حمایت کنیم. در حالی که می‌دانیم مقامات کشورهای غربی نه تنها به هیچ رو "طرفداران ولتر و روسو" در خاورمیانه را تشویق نمی‌کنند بلکه به‌طور کامل از رژیم‌های مذهبی بسیار سرکوبگر حمایت می‌نمایند.

6                                                        توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393


در نقطه مقابل، در فرانسه یا دانمارک، در آلمان یا اسپانیا که میلیون‌ها کارگر مسلمان زندگی می‌کنند و غالبا کارهای دشوار و دردآور را بر عهده دارند و در سطوح پایین جامعه زندگی می‌کنند، قبل از اینکه اسلام را مورد انتقاد قرار دهیم باید بسیار مواظب و محتاط بود. به‌خصوص نباید به ریشخندهای وقیح دست زد. من امروز به ویژه پس از این کشتار وحشتناک، جانب مسلمان‌ها را دارم که در گتوهای حاشیه شهرها زندگی می‌کنند و با این خطر مواجه‌اند که قربانیان بعدی کشتاری باشند که در "شارلی ابدو" و در فروشگاه "هیپر کاشر" رخ داد. برای من همچنان مدل و مرجع اصلی چارلی چاپلین بزرگ است که هرگز فقرا و بینوایان را به مسخره نمی‌گرفت.
علاوه براین و با علم به این که هر نوشته‌ای متعلق به شرایط خاص خویش است، چطور می‌توان از خود نپرسید چه معنا می‌دهد که از یک سال پیش تعداد فراوانی از سربازان فرانسوی در آفریقا مستقر شده‌اند تا "علیه جهادیست‌ها بجنگند" در حالی که هیچ بحث عمومی و جدی درباره فایده یا زیان این مداخله‌های نظامی صورت نگرفته است؟ ژاندارم استعمارگر دیروز که مسئولیت غیرقابل انکار میراث فاجعه بار تعیین مرزها و رژیم‌ها را بر عهده دارد امروز برای استقرار "حقوق، به خدمت فراخوانده می‌شود" و با کمک نیروی مسلح نواستعماری‌اش همراه با ژاندارم آمریکایی که مسئولیت ویرانی عراق را بردوش دارد، بی هیچ تأسفی، به بمباران پایگاه‌های داعش می‌پردازد. فرانسه می‌کوشد دست در دست رهبران "آگاه" سعودی و دیگر طرفداران داغ "آزادی بیان" در خاورمیانه، مرزهایی را که یک قرن پیش به‌صورت غیرمنطقی، به منطقه تحمیل کرده بود، حفظ کند زیرا منافع امپریالیستی‌اش ایجاب می‌کند. از او [فرانسه] دعوت شده است کسانی که چاه‌های نفت مصرفی گران قیمت‌اش را تهدید می‌کنند بمباران کند، بدون اینکه بفهمد با این کار خطر ترور را در کشورهای متروپل بالا می‌برد.
اما در واقع شاید هم موضوع روشن باشد! غرب آگاه شاید قربانی ساده و معصومی نباشد که خود وانمود می‌کند! شک نیست که باید قاتل جنایتکار و مفسدی بود تا بتوان با خونسردی اشخاص بی‌گناه و بی‌سلاح را به قتل رساند اما باید ریاکار یا کودن بود تا بتوان بر واقعیاتی که این تراژدی در آن رخ داده چشم فرو بست.
کوری است اگر ببینیم و نفهمیم که اگر همگی از بی‌خدایان گرفته تا معتقدین به ادیان دست به دست هم ندهند و چشم اندازهای واقعی برای زندگی مشترک بدون کینه ورزی نسبت به یکدیگر نگشایند این وضعیت منازعه آمیز رو به وخامت خواهد گذشت.


ترجمه از عبری به فرانسه "میشل بی لیس" (
Michel Bilies)
از فرانسه​ به فارسی تراب حق شناس

 

***

جنبش کارگری و سندیکائی ایران و چگونگی ایجاد تشکیلات سراسری در شرایط فعلی


مارکس در بارۀ اتحادیه کارگری نوشت: " اتحادیه تشکیلات حقیقی پرولتاریا است که بوسیله آن مبارزات روزانه و دائم خود را علیه سرمایه داران ادامه می دهد. اتحادیه برای کارگران مکتب مبارزه است."


لنین در اثر خود در باره" اعتصاب " تذکر می دهد: " اعتصاب نتیجه تضاد طبقاتی است که در جامعه کاپیتالیستی وجود دارد. او اعتصاب را آغاز مبارزه طبقه کارگر علیه نظام سرمایهﺩاری تلقی کرد. اعتصاب است که بالاخره در مغز کارگران افکار سوسیالیسم را می پروراند. اعتصاب نفرت طبقه کارگر را نسبت به سرمایهﺩاری کاملا تحریک می کند و چشم و گوش آنها را باز می کند که حکومت سرمایهﺩاری دشمن طبقه کارگر است . چرا که دولت سرمایهﺩاری کاملا مدافع طبقه بورژوازی و منافع آنان است .

اعتصاب تحمل و استقامت و روح مبارزه جوئی طبقه کارگر را تقویت می نماید. طبقه کارگر در ضمن اعتصاب می فهمد که مبارزه او علیه سرمایهﺩاری حق و مقدس است. اعتصاب، کارگران را تربیت نموده و تعلیم می دهد که اتفاق و اتحاد موجب پیروزی است و کارگران جهاد علیه دشمنان خود را بهتر یاد می گیرند. مبارزهﺍﻯ که در نتیجه آن تمام خلق و ستمکشان را آزاد نموده و زحمتکشان را از یوغ سرمایه و عمال آنها نجات دهد."
لنین اعتصاب اقتصادی و سیاسی را مکمل یک دیگر می دانست .

7                                                        توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393


مارکس و انگلس و لنین عقیده داشتند که اعتصاب یکی از وسایل مبارزه و نبرد طبقه کارگر برای رهائی خویش است ولی نه یگانه
وسیله.
لنین نوشت: " هدف نهائی مبارزات اعتصابی در جامعه سرمایهﺩاری واژگونی دستگاه دولتی و از بین بردن دولت طبقاتی آن است. "
مبارزات طبقه کارگر در نظام سرمایهﺩاری تلفیقی است از سه شکل مبارزه اقتصادی ، سیاسی و ایدئولوژیک.
کلاسیکﻫﺎﻯ مارکسیسم لنینیسم شرط پیروزی طبقه کارگر را در هم آمیختن مبارزات اقتصادی و سیاسی به رهبری حزب مستقل سیاسی تحلیل کردند. مارکس و انگلس به دفعات خاطر نشان کردند که اتحادیهﻫﺎﻯ کارگران نباید فعالیت خود را منحصر بمبارزات اقتصادی نمایند. آنها عقیده داشتند که " اتحادیه و کارگران صرفنظر از مقاصد و اهداف اولیه خود حالا دیگر بطور آگاهانه مانند مرکز سازمان دهندۀ طبقه کارگر عمل می نماید و رهائی کامل طبقه را باید هدف خود قرار دهند. آنها باید از تمام جریانها و جنبشﻫﺎﻯ اجتماعی و سیاسی که بسوی هدف بالا سیر می نمایند پشتیبانی نمایند. اتحادیهﻫﺎﻯ کارگران خود را نماینده و مظهر تمام طبقه کارگر و مبارزات راه آن میدانند. آنها باید در صفوف خود کارگران غیر متشکل را وارد کنند. اتحادیه ها بایستی مخصوصا درباره کارگرانی که دستمزد و حقوق کمتری دریافت می نمایند توجه مخصوصی ایراز دارند و منافع آنها را تامین کنند مانند کارگران کشاورزی که نظر بشرایط خاصی که دارند بدون حامی می باشند. اتحادیهﻫﺎﻯ کارگری بایستی بتمام دنیا بفهمانند و همگی را قانع کنند به اینکه آنها نه فقط برای منافع خصوصی و محدود خود مبارزه می کنند بلکه برای آزادی میلیونﻫﺎ زحمتکش نبرد مینمایند."

آموزگاران پرولتاریا اماهمواره تفاوتهای کیفی سازمانهای کارگری نظیر شورا و اتحادیه کارگری را که هریک وظایف و اهداف خاصی را دنبال میکنند متذکرشدند و رهروان طبقه کارگر را از چپ روی و راست روی دربرخورد به این مسئله مهم برحذر داشتند.

اتحادیۀ کارگری یک تجمع صنفی کارگران است. کارگران صنوف متعدد مانند کارگران صنایع فلزکاری، ساختمانی، معادن، حمل و نقل و... هر کدام بر اساس منافع اقتصادی و ویژه گیهای حرفهﺍﻯ اتحادیه صنف خویش را دایر کرده تا بتوانند متحدا از حقوق خویش در مقابل کارفرمایان و دولت متحد آنها دفاع کنند. کارگران در این تجمع می فهمند که یکدست صدا ندارد و باید کارگران را برای کسب حقوق خویش و بهبود شرایط زندگی خویش جلب نمود. 8 ساعت کار روزانه، بیمه بازنشستگی، بیمه بیکاری، بیمه درمانی، بیمه معلولیت در نتیجه کار، ارتقاء متناسب حقوق با افزایش سطح گرانی زندگی و تورم، پرداخت دستمزد در زمان بیماری، ممانعت از اخراج کارگران؛ همه و همه از نتایج کار دستجمعی کارگران با فعالیت در اتحادیه صنفی خود آنهاست. این مبارزه متحد همیشه در چارچوب مناسبات سرمایهﺩاری باقی می ماند و به مصالحه با سرمایهﺩاران و دولت می انجامد. هدف از مصالحه کنار آمدن با استثمارگران در شرایط مناسب تر است. چپ روها فکر می کنند که هر اعتصابی باید به انقلاب برسد. آنها سازش با کارفرما را در خاتمه هر اعتصاب در شرایطی که تمام خواستها و یا حتی بخش عمدهﺍﻯ از خواستهای کارگران بر آورده شده است را “گاوبندی“ و “سازش گندیده“ با بهره کشان می نامند حال آنکه دستآورد هر اعتصاب کارگری وابسته به درجه فشار کارگران به سرمایه داران، توانائی ادامه اعتصاب، ایجاد موج همبستگی در میان سایر کارگران و مردم و... می باشد. پیروزی را باید کشان کشان آورد. اعتصاب الزاما با پیروزی همراه نیست. در یک شرایط نامناسب، اعتصاب می تواند بشدت شکست بخورد و به ایجاد موج ناامیدی در عناصر کارگری و سرخوردگی در عناصر نااستوار منجر شود. این است که برای پیروزی اعتصاب باید آنرا از قبل تدارک دید.

 سازمان سراسری اتحادیه های کارگری که کلیه این تشکلهای صنوف گوناگون را در بر بگیرد یکی از سلاحهای بُرنده کارگران در تضمین مداومت اعتصاب، بُرد تبلیغاتی و بسیج نیروی همبستگی است.


شوراها تنها سازمانهای کسب قدرت سیاسی هستند. برای آن تجمع می کنند که بتوانند قدرت سیاسی را به کف بگیرند. کنگره شوراها
، دولتمردان را ، برای اداره کشور انتخاب می کند. کنگره شوراها کنگره حزب نیست، کنگره نمایندگان منتخب مردم است که نماینده اکثریت جامعه را تشکیل می دهند. در روسیه در انقلاب 1905 برای نخستین بار چنین اشکالی در مبارزه زحمتکشان بروز کرد که در انقلاب فوریه 1917 و اکتبر 1917 تکامل یافت و نمایندگان اکثریت جامعه روسیه را که عبارت باشند از کارگران و دهقانان در برگرفت. وقتی لنین قبل از اکتبر 1917 متوجه شد که در درون شوراها نفوذ بلشویکها توسعه یافته و آنها اکثریت نمایندگان شوراها را به سمت خود جلب کرده اند شعار “همۀ قدرت بدست شوراها“ را طرح کرد و با ایجاد حکومت شورائی که تحت تاثیر نفوذ معنوی بلشویکها بود و رهبری حزب کمونیست بلشویک شوروی را پذیرفته بود قدرت سیاسی را در دست گرفت. در همان اتحاد شوروی تشکل دیگری بنام اتحادیه کارگری وجود داشت که ربطی به شورا نداشت. شورا و اتحادیه کارگری از نظر ترکیب کارگری یکی نیستند، یکی دهقانان را هم در بر می گیرد و دیگری صرفا ترکیب کارگری دارد. آنها دو پدیدۀ متفاوتﺍند.
برای استقرار دموکراسی پرولتاریائی بجای دموکراسی بورژوائی اشکال سازمانی کهنه که با الهام از پارلمانتاریسم بورژوائی رشد کردهﺍند دیگر کاربُرد ندارند، برای این کار به تشکیلات نوینی نیاز هست که تشکیلات شورا باشد که به وسیلهﻯ آن می توان این کار عظیم را از پیش برد؟ آن تشکیلات نوینی که می تواند گورکن بورژوازی باشد و جای دموکراسی بورژوازی را با دموکراسی پرولتری تعویض کند و آن دستگاه کهنه را شکسته بدور بریزد و ارکان دولت پرولتاریائی را پی ریزی نماید عبارت از شکل نوین سازمان پرولتاریا بنام شورا است.


شورا و سندیکا علیرغم اینکه هر دو از جمله تشکلهای کارگری هستند اولی رکن حکومتی و برای کسب قدرت سیاسی و تغییر

8                                                        توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393

 

بنیادی جامعه است و دیگری تنها برای بهبود شرایط زندگی کارگران در چهارچوب مناسبات حاکم سرمایهﺩاری در ممالک سرمایهﺩاری است و هدفش کسب قدرت سیاسی نیست. نه تنها نباید این دو شکل سازمانی را با یکدیگر عوضی گرفت بلکه مجاز نیست که ماهیت متفاوت آنها را یکی کرد و وظایف مستقل آنها را درهم ریخت و از آن ملغمهﺍﻯ ساخت که زیانش تا به امروز گریبان جنبش انقلابی ایران را گرفته است. چنین خطائی می تواند شوراهای کارگری اسلامی بزاید که در ایران زاده شد. شوراهائی که نه ترکیب کارگری- دهقانی- سربازی داشته و ابزار کسب قدرت سیاسی است و نه جمعیتی ازکارگران متشکل در سازمانهای صنفی گوناگون خویش در یک تشکل سراسری برای بهبود شرایط زندگی کارگران است.


همانطور که اشاره رفت رسالت تاریخی پرولتاریا عبارت از واژگون ساختن نظام سرمایهﺩاری و ایجاد جامعه نوین است. در اجرای این هدف، سازمانهای صنفی پرولتاریا از انجمنهای کارگری گرفته تا سندیکا و اتحادیه های متنوع کارگر نقش مهمی بعهده دارند.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت اینستکه سندیکاها ، مرکز تشکل و تجمع مجموعه کارگران ، صرف نظر از تفاوت های عقیدتی – سیاسی – مسلکی و مذهبی و قومی و زبانی و جنسی و سنی است و همه کارکنان فکری و یدی زیر پوشش سندیکا و اتحادیه قرار می گیرند، و به دفاع از حقوق صنفی – اجتماعی خود می پردازند. جنبش سندیکائی بخش وسیع و توده ای جنبش کارگری است . جنبش کارگری تجسمش در فعالیت حزب طبقه کارگر است که در ارتباط با این جنبش توده ای قرار دارد. این ارتباط به معنای یکی و همسان بودن جنبش سندیکائی و مبارزات حزب طبقه کارگر نیست . هر یک از این نهاد ها ، استقلال و میدان فعالیت مشخص خود را دارا هستند و نباید یکسان تلقی شوند. حزب طبقه کارگر نقش رهبری کننده مبارزات سیاسی و ایدئولوژیک و تعیین کننده خطوط اصلی مبارزات اقتصادی جنبش کارگری را به عهده دارد و وظیفه اش بردن آموزش سوسیالیسم علمی در جنبش توده ای و جذب و پرورش نخبگان و فعالین این جنبش است.

اصلی ترین مانع بر سر راه سازمانیابی طبقه کارگر ایران همواره وجود حاکمیتهای دیکتاتوری و ضدکارگری و سرکوبگر در طول تاریخ جنبش کارگری و سندیکائی بوده است. البته در حاشیه این عامل اصلی، درک های ذهنی و اشتباه از وظایف و تفاوت های تشکلهای کارگری و جایگاه آنها، و همچنین خرابکاری آگاهانه جریانات چپ نمای عامل سرمایه در این راه ، به عنوان موانعی فرعی نقش مخرب داشته اند.

برای درک علمی و بهتر و همه جانبه تر از موضوع و استفاده از تجارب تاریخ جنبش صد و یازده ساله کارگری ایران و توجه به ویژگی های آن نگاهی گذرا به این تاریخ می اندازیم.ادامه درشماره بعد

 

***

 

مصاحبه با رفیق ماریو سوزا عضورهبری حزب کمونیست سوئد(م ل )درموردرفیق استالین واوضاع کنونی روسیه وسوئد

http://img1.ntm.eu/unt/public/img/3485028/1128143949/engagerad-for-mario-sousa-har?height=1000

ماریو سوزا یکی از محققین برجسته مارکسیست لنینیست سوئد درمورد تحولات شوروی بویژه تشدید مبارزه طبقاتی دردوران پر تلاطم ساختمان سوسیالیسم تحت رهبری رفیق استالین است.وی تاکنون مقالات ورساله های تحقیفی ارزشمندی درنقد نظرات نویسندگان رنگارنگ بورژوازی وتحریفات تاریخی وضد کمونیستی به رشته تحریر درآورده وجعلیات آنها را بی پروا افشا ساخته است.ماریو سوزا ارقام جعلی وچند میلیونی "کشتار استالینی" که برای خلع سلاح روحی و ایدوئولوژیکی کمونیستها ونیروهای انقلابی انتشار یافته را افسانه استالینسم می نامد واز رفیق استالین بعنوان پرچم ومعمار نخستین کشورموفق سوسیالیستی به دفاع برمیخیزد. درهمین رابطه هئیت تحریریه توفان مصاحبه زنده  ای با رفیق انجام داده که ترجمه آن ازنظرخوانندگان گرامی میگذرد.برخی ازآثار ماریوسوزا که به چند زبان ازجمله زبان فارسی ترجمه شده است در سایت شخصی وی قابل دسترسی است. www.mariosousa.se

هئیت تحریه توفان

دی ماه 1393

*****

 

9                                                        توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393

 

پرسش: رفیق ماریو، قبل ازاینکه به سئوالات ما درمورد رفیق استالین ومبارزه طبقاتی درشوروی پاسخ دهید لطفا مختصرا خود را برای خوانندگان توفان معرفی کنید. چه دلیلی داشت که از پرتغال به سوئد مهاجرت کنید؟

پاسخ:  من اهل لیسبون پرتغال هستم.دردوران جوانی من، کشور پرتغال تحت حاکمیت  فاشیستی قرارداشت ودارای چندین مستعمره در آفریقا بود. ازجمله  می توان از آنگولا، موزامبیک، گینه.....را نام برد. درآن دوره تا اوایل سال 1974 میلادی که حاکمیت فاشیسم در پرتغال فروپاشید، تمام پسران پرتغال مجبور بودند درخدمت سربازی ونظامی دریکی از مستعمراتی که مردم برای رهائی از استعمار وبردگی وبرای آزادی دست به قیام زده بودند، انجام وظیفه  کنند. درآن دوره بسیاری از جوانان علیه جنگهای استعماری بودند. ما جوانان ضد راسیسم وضد کلونیالیسم بودیم.  من خارج ازاین چهارچوب آگاهی زیادی درمورد مسائل سیاسی نداشتم. زیرا روزنامه ها وکتب آزاد نبودند تا بتوان به مطالعه سیاست پرداخت. تمام ایده ها ودانسته های ما فقط محصول بحث های خود جوانان با یکدیگر بود. منهم مانند بسیاری از پسران پرتغالی زمانیکه به نظام وظیفه وخدمت درجنگ فراخوانده شدم، کشوررا ترک کردم.هنگامیکه  پلیس ارتش برای بازداشتم به منزل ما آمد، دست خالی برگشت، زیرا درآن زمان من درفرانسه بودم.

زمانی که در اوت 1970 به سوئد آمدم من هنوز کمونیست نبودم، فقط یک جوان ضد راسیست وضد کلونیالیست بودم. من در سوئد کمونیست شدم. وقتی در کارخانه ای آغاز به کارکردم فهیمیدم  که همان ناعدالتی هائی که درپرتغال وجودداشته دراینجا نیز وجوددارد. من مجبور به تعمق بیشتر درمورد شرایط  زندگی جدید وعلاقمند به نشریات وکتب چپ شدم.دراین رابطه مصاحبه ای روزنامه نوین شهراوپسالای سوئد به مناسبت شصت وپنجسالگی من انجام داد که لینک زیر قابل دسترسی است.

 


 

پرسش:شما یکی از محققین وتحلیلگران برجسته شوروی بویژه درمورد مبارزه طبقاتی درسالهای 30  ونقش رهبری استالین درمورد ساختمان سوسیالیسم هستید. کتاب شما ، افسانه میلیونها زندانی وکشته در شوروی استالینی  "حقیقتی که آشکارنشد" اثر ارزشمندی است. چرا دفاع از استالین درفضائی که همه علیه اوهستند اینهمه  برای شما وحزبتان اهمیت دارد؟

پاسخ:  من بطور خستگی ناپذیر از استالین وشوروی دفاع میکنم.برای من دفاع از یک حقیقت تاریخی بسیار اهمیت دارد. این  دلیا مهم من دردفاع ازاستالین است.ازاین رو سخت میکوشم وحزبم را نیز به دفاع از استالین و شوروی ترغیب میکنم .بدون کشورشوراها که تحت رهبری استالین بنا شد، جهان امروز می توانست برای طبقه کارگر کاملا متفاوت باشد.بدون الگوی کشور شوراها، طبقه کارگر درجهان ازجمله درسوئد نمی توانست از حداقل حقوق آزادیهای پایه ای ودمکراتیک برخوردار باشد. نمونه کشور شوراها سرمایه داری را به هراس انداخت ووادارشان کرد که قدری ازفشار برطبقه کارگر بکاهند. ازسویی الگوی شوروی سبب گردید که بسیاری ازکارگران ،جهان را بهتر درک کنند، به سوسیالیسم علاقمند شوند  وبه مبارزه علیه سرمایه داری وامپریالیسم روی آورند .بسیاری ازاینها محصول کارسیاسی استالین بود. لذا کمونیستها همواره باید ازاستالین دفاع نمایند.

 

پرسش: این چه رازی است که امروز درروسیه  مردم درتظاهراتهای مختلف چه در روز اول ماه مه، چه  در سایر تظاهراتهای اعتراضی  با حمل تصاویر استالین ظاهر میشوند؟ آیا این دلیلی برآگاهی طبقاتی کارگران روسیه است یا یک برخورد احساسی است؟

پاسخ:  استالین امروز یک شخصیت محبوب درکشورهای سابق شوروی است. مردم درموقعیتهای زیادی تصاویراستالین را درتظاهراتها حمل میکنند زیرا خواهان سیاست دیگری هستند، خواهان شرایطی که زحمتکشان قدرت سیاسی را دردست دارند، شرایطی که در دوران استالین وجودداشت . کارگران استالین را مدافع خود می بینند.

این امر، هم دلیلی بر احساسات توده هاست وهم ناشی از آگاهی طبقاتی انهاست. بسیاری از کارگران که سطح آگاهیشان بالا نیست پرچم استالین را  بطور غریزی درمبارزه علیه سرمایه داری بلند میکنند. به واقع تصویر استالین یک شکل ازمبارزه برای به عقب راندن سرمایه داران است. لیکن بسیاری از کارگران فراتر ازآن می روند ومیفهمند که با ازدست دادن شوروی چه چیزهائی از دست داده اند و برای شرایط نوین سیاسی پیکارمیکنند، پیکار برای سوسیالیسم. استالین سمبل سوسیالیسم برای بسیاری ازگارگران است.

 

پرسش: مسئله استالین یک مسئله شخصی نیست، بل سخن برسر پرنسیپهای کمونیستی است.دکترین رویزیونیستی ضد استالین خروشچفی در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی  نقطه عطفی درحمله به مارکسیسم لنینیسم بود که مورد تشویق وکف زدنهای جهان امپریالیستی قرارگرفت. کمونیستها وانقلابیون روسیه امروز چه درسی ازاین رخداد تاریخی گرفتند؟ امروز بعد از احیای سرمایه داری واینهمه نابسامانی وفلاکت در روسیه چه نگاهی به استالین دارند؟ 

پاسخ: کمونیستها امروزدرروسیه وکشورهای سابق شوروی تصویر دیگری درمورد استالین بعد از خروشچف دارند.درآن دوره بسیاری درمورد گفته های خروشچف که آیا وی حقیقت را بیان میکند یا درمورد کلیت تاریخ استالین دروغ می گوید، پرسشهائی داشتند. اماامروز اوضاع کاملا متفاوت است. هم اکنون اکثر احزاب کمونیستی درکشورهای سابق شوروی ازاستالین وسیاستهای او دفاع میکنند.  تمام احزاب با تصویر استالین درتظاهراتها ظاهر میشوند وازاندیشه های او در سیاست بهره میگیرند . حتا دربین احزاب سابقا هوادار اندیشه خروشچفی نیز چنین است. آنها پی به دستآوردهای عظیم طبقه کارگر در شوروی وجهان دردوره استالین برده ومی ببینند که طبقه کارگر تحت سیاست خروشچفی چه چیزی ازدست داده است. آنها ازتاریخ می آموزند و می بینند که فقط با سیاست انقلابی استالین است که منجر به موفقیت برای سوسیالیسم وطبقه کارگر میشود.

10                                                       توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393

 

پرسش:قدرت گیری فاشیسم دراوکراین نتیجه سیاست تهاجمی آمریکا واتحادیه اروپا است. چه منافعی  روسیه دراوکراین دارد وکمونیستهای این کشور چه موضعی دراین رابطه دارند؟ آیا این حقیقت دارد که حزب کمونیست اوکراین ازرفیق استالین دفاع و خروشچفیسم را محکوم میکند؟

پاسخ: قبل از هرچیز نباید فراموش کرد که روسیه یک کشور سرمایه داری است.روسیه سرمایه داری ودرراسش  پوتین خواهان صلح است، صلحی که شرایط مناسب تری برای تجارت درنظام سرمایه داری فراهم میکند. پوتین روسیه خواهان بی ثباتی و یا جنگ درشرق اروپا نیست. منافع روسیه پوتین درگرو تکامل طبیعی سرمایه داری وفضای روابط دوستانه با اوکراین است. قبل از کودتای دولتی در 22 فوریه 2014 درکییف ، روابط گسترده تجاری ودوستانه ای میان اوکراین وروسیه برقراربود. پوتین خواهان چنین مناسباتی با اوکراین است. روسیه پوتین خواهان یک اوکراین فاشیستی که امپریالیسم ( امپریالیسم غرب- توفان) به منظور اشغال وویرانی روسیه بزرگ و ثروتهای عظیمش مستقر کند، نمی باشد. روسیه پوتین موافق اوکراینی که مردم روس زبان وتمام مردم اوکراین مجبور به  زندگی تحت اختناق فاشیستی گردند ، نمی باشد. پوتین مجبور به دفاع ازحقوق مردم روس زبان است.وی چنین کرده  وبه همین دلیل یکی از محبوترین سیاستمداران روسیه محسوب میشود واز حمایت نود درصد مردم برخوردار است.

حزب کمونیست اوکراین خواهان مناسبات دوستانه میان روسیه واوکراین است. این حزب از استالین دفاع میکند و از رویزیونیسم خروشچفی بریده است وسیاست طبقاتی را پیش میبرد که کاملا در انطباق با اندیشه های استالین است. ادامه درشماره بعد

 

***

گشت وگذاری درفیسبوک

پرسش وپاسخی درمورد  استالین، سوسیالیسم ودیکتاتوری پرولتاریا

 

دوستی درصفحه فیسبوک در بحثی پیرامون استالین ودیکتاوری پرولتاریا چنین استدلال نمود که "مضمون دیکتاتوری در دوره مارکس با خودکامگی تفاوت داشت وبه این اعتبار"دیکتاتوری پرولتاریا در دوره استالین خودکامگی بوده ونه دیکتاتوری پرولتاریا..." ویا اینکه استالین تزهای لنین ودیکتاوری پرولتاریا را بد فهمید و با توسل به قهر و سرکوب وخودکامگی منتقدین خود را خاموش کرد واین نمی تواند یک سیاست لنینی باشد. "استالین هیچ انتقادی را برنمی تابیدومیلیونها انسان را کشت"

 

پاسخ:

یکم اینکه سرویسهای جاسوسی جهان سرمایه داری که به مدرن ترین دستگاههای تکنیکی قرن مجهزند و جعل اسناد و یا بهتر بگوییم تولید اسناد جعلی مورد لزوم برای تبلیغات ضد کمونیستی، فقط یکی از کارهایشان است، میلیارد ها دلار صرف مخدوش کردن حقایق تاریخی کرده و می کنند. دیگر چه کسی است که کتاب „مشهور“سولشنیتسین را که هدفش فقط و فقط سمپاشی علیه استالین است، نشناسد؟ و یا کتاب 700 صقحه ای „روی مدودف“ را تحت عنوان „در دادگاه تاریخ“ که بفارسی نیز ترجمه شده و ابتکارجالبش جمع آوری تمامی دروغهای تاریخ نویسان بورژوازی علیه استالین در یک جلد است. و یا کتاب  „اسرار مرگ گورکی“ و یا کتاب  "ترور سرخ"  از روبرت کانکوست ویا کتاب "تزارسرخ" از ایزاک دویچروغیره. نقد این کتابها که هرکدام به سبک دیگری "افسانه استالینیسم" را با  استفاده از ارقام جعلی به تحریف حقایق تاریخی می پردازند در صفحه فیسبوک مقدور نیست.شدت این تبلیغات آنقدر قوی است و وسعت آن انقدر گسترده که حتی انسانهائیکه هوادار کمونیسم اند ، خود را در مقابل آن خلع سلاح می بینند.

 

ما دراینجا  فقط به  دونکته مهم اشاره میکنیم : یکی مقوله دیکتاتوری پرولتاریا و استالین است که فقط جنبه تئوریک دارد ودیگری  مختصری از آمار رسمی انتشاریافته درمورد پیشرفتهای عظیم  صنعتی وفرهنگی در دهه 30 درشوروی که دلیل  ریشه ای  حمایت میلیونها کارگر وزحمتکش شهر وروستا از سیاستهای دولت اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی تحت رهبری حزب کمونیست شوروی با دبیرکلی استالین است . به باور ما حزب کمونیست شوروی بدون اجرای موفق برنامه های اقتصادی وصنعتی وفرهنگی نمی توانست قلوب توده ها را فتح کند وآنها را با خود همراه سازد. اجرای چنین تحول بزرگی بطور عینی به  تشدید مبارزه طبقاتی ، مبارزه طبقاتی بین کارگران وزحمتکشان روستا  ازیک سووازسوی دیگر بورژوازی کولاک که بخاطر ازدست دادن مالکیت برابزار تولید والغای مالیکت خصوصی احساس خطر کرده وبه مقاومت جنون آمیز وخرابکاری وتوطئه علیه حکومت کارگری توسل جست، انجامید. دراین اینجا باید دید که آن جریانهای فکری که امکان استقرار سوسیالیسم دریک کشور را بر نمی تابیدند وبا طرحهای پنجساله اقتصادی مخالفت میکردند به رغم سخنان "چپ" وروشنفکرانه شان درکنار کدام طبقه قرارگرفته بودند.خطر خارجی و عروج حزب نازی در آلمان را چگونه ارزیابی میکردند وچه دورنمائی برای نبرد علیه امپریالیسم هار آلمان داشتند..... اینهاست آن نکات کلیدی که باید دردستورکار حکومت دیکتاتوری پرولتاریا قرار میگرفت وخود را برای نبرد نهائی آماده میکرد و چنین نیز کرد.

 

 

11                                                       توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393

 

 در زیر به گوشه ای از تحولات عظیم صنعتی، اقتصادی وفرهنگی در دهه 30 اشاره میکنیم:

طى دهه ١٩٣۰ اولين و دومين برنامه هاى پنج ساله تحقق يافت و اشتراکى نمودن زمينهاى کشاورزى به مرحله عمل در آمد. درآمد ملى کشور که در سال ١٩٢٩ ٬ ٢٩ ميليارد روبل بود٬ در سال ١٩٣٨ تا ١۰٥ ميليارد روبل افزايش يافت. افزايشى با ٣٦۰ درصد در عرض ده سال٬ رويدادى منحصر بفرد در تاريخ نظام صنعتى! تعداد کارگران و مستخدمين دولت از ١٤٬٥ ميليون نفر در سال ١٩٣۰ به ٢٨ ميليون نفر در سال ١٩٣٨ ارتقاء يافت.

دستمزد متوسط سالانه کارگران صنعتى از ٩٩١ روبل در سال ١٩٣۰ تا ٣٤٤٧ روبل و رقم تخصيص داده شده به اهداف فرهنگى و اجتماعى در بودجه دولت از تقريبا ٢ ميليارد روبل در سال ١٩٣۰ به ٣٥ ميليارد روبل در سال ١٩٣٨ افزايش يافت.

در آغاز دهه ١٩٣۰ ساعات کار کليه مراکز صنعتى به حداکثر ٧ ساعت کار در روز تقليل يافت (براى مثال ساعات کار کمتر براى کارگران معادن)٬ رفرمى که در اواخر دهه ١٩٣۰ بدليل آماده نمودن شرايط براى مقابله با تهديدات جنگى آلمان نازى بايد کنار گذاشته ميشد.

 

طى دهه ١٩٣۰ حجم توليدات در اتحاد جماهير شوروى با چنان سرعتى رشد نمود که در تاريخ بشرى نظير آن هرگز مشاهده نشده بود. در آغاز سال ١٩٣۰ ارزش کل توليدات صنعتى مبلعى بالغ بر ٢١ ميليارد روبل بود. هشت سال بعد ارزش توليدات صنعتى تا بيش از ١۰۰ ميليارد روبل افزايش يافته بود. (هر دو رقم به قيمتهاى جارى ١٩٢٦- ١٩٢٧ محاسبه شده اند).

در عرض هشت سال حجم توليدات صنعتى تقريبا دو برابر شده بود! درآغاز ١٩٣۰ مساحت زمينهاى کشت شده براى کليه محصولات برابر با ١١٨ ميليون هکتار بود. در سال ١٩٣٨ اين مساحت برابر با ١٣٦٬٩ ميليون هکتار شده بود. همزمان کشور اشتراکى نمودن کامل زمينهاى کشاورزى را بپايان رسانده و در ارتباط با مدرنيزه و اشتراکى نمودن کشاورزى مساٸل مهمى را مرور و مشکلات عظيمى را حل نموده بود.

 در آغاز ۱۹۳۰ ٬ ٣٤٩۰۰ تراکتور در اتحاد جماهير شوروى وجود داشت· در سال ١٩٣٨ رقم آنها به ٤٨٣٥۰۰ دستگاه افزايش يافته بود. تعداد تراکتورها در طى ٨ سال تقريبا دو برابر شده بود! طى همان دوران رقم ماشينهاى درو از ١٧۰۰ تا ١٥٣٥۰۰ و ماشينهاى خرمن کوب از ٤٣۰۰ به ١٣۰٨۰۰ دستگاه افزايش يافته بودند· در خلال دهه ١٩٣۰ توسعه فرهنگى اتحاد جماهير شوروى نيز بى نظير بود. در سال ١٩٢٩ رقم دانش آموزان در کليه مدارس تقريبا ١٤ ميليون نفر بود. سال ١٩٣٨ اين رقم به تقريبا ٣٤ ميليون نفر افزايش و شمار دانش آموزان در کليه اشکال خود٬ حتى دانش آموزان نيمه وقت٬ تا ٤٧ ميليون نفر رشد نموده بود! تقريبا يک سوم از جمعيت کشور از سيستم آموزشى کشور بهره ميبردند.

 

در آغاز دهه ١٩٣۰ هنوز ٣٣ درصد از مردم اتحاد جماهير شوروى توان خواندن و نوشتن نداشتند (در سال ١٩١٣ ٬ شصت و هفت  درصد). در سال ١٩٣٨ بيسوادى چند سالى بود که کاملا ريشه کن شده بود. طى اين دوران رقم دانشجويان دانشگاهها از ٢۰٧۰۰۰ نفر تا ٦۰١۰۰۰ نفر افزايش يافته بود٬ تقريبا سه برابر! تعداد کتابخانه ها در سال ١٩٣٨ ٬ در مقايسه با ٤۰۰۰۰ در سال ۱۹۳۳ ٬ ٧۰۰۰۰ بودند.

در سال ۱۹۳۸ حجم کتابهاى موجود در کتابخانه ها٬ در مقايسه با ٨٦ ميليون در سال ۱۹۳۳ ٬ به رقم باورنکردنى ١٢٦ ميليون افزايش يافته بود· طى دهه ١٩٣۰ اقدام منحصر بفرد ديگرى نيز به اجرا گذاشته شد٬ اقدامى که هم توان اتحاد جماهير شوروى را درعرصه  ايدئولوژيکى و مادى به اثبات ميرساند و هم تمايل دولت را به عادلانه رفتار نمودن با شهروندان جامعه .

 آموزش ابتدايى در مدارس در سراسر اتحاد جماهير شوروى به زبان خود ملتها. اين يک کار فرهنگى بزرگ با رقم بيشمارى از کتابها بود٬ کتابهاى درسى و ديگر ابزار آموزشى٬ به زبانى که در گذشته بصورت مکتوب بسختى وجود داشتند·

 براى اولين بار براى بسيارى ازملل و اقوام کشور ادبياتى به زبان خود آنها منتشر شد.

 بر اساس اين پيشينه است که مبارزه طبقاتى اتحاد جماهير شوروى٬ ١٩٣۰ ٬ بايد مورد بازنگرى دقیق قرار گيرد وعلل محبوبیت استالین را ناشی از پیوند عمیق اوبا توده ها  واجرای موفق طرحهای  صنعتی واقتصادی و فرهنگی وحضور فعال توده ها درصحنه اجتماع ....دید.

 

دوم اینکه  دفاع  ما از استالین دفاع از شخص نیست، دفاع از اصول ومبانی کمونیستی است .از انجا که ازانتقاد به استالین  سخن گفتید ومنظورتان انتقاد کمونیستی است ونه انتقاد لیبرالی وضد کمونیستی باید خدمتتان عرض کنیم که استالین خودش یکی از مشوقین سر سخت انتقاد به حزب ودولت بود وتمام اسناد کنگره 19 که آخرین کنگره ای بود که اوشرکت داشت گواهی میدهند که بیشترین انتقاد ازجانب اوبه حزب و رهبری وکادرهای حزبی شد وپیشنهادات ریشه ای برای برطرف نمودن اشکالات وضعفهای حزب ارائه نمود. اما اگر انتقاد بدین معناست که از محافل ترتسکیستی و وضد انقلاب که در دادگاه با حضور هئیت منصفه وناظران بین المللی محاکمه ومحکوم شدند،اعاده حیثیت شوند واستالین محکوم  گردد ، کاری که خروشچف کرد ، به هیچوجه با آن موافق نیستیم ، آن را انحراف از سوسیالیسم ودیکتاتوری پرولتاریا میدانیم.

باری ،ما مخالفین استالین را به دو دسته تقسیم میکنم  :

دسته اول کسانی هستند که اصولاً دیکتاتوری پرولتاریا را قبول ندارند

 

12                                                       توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393

 

 

دسته دوم دیکتاتوری پرولتاریا را می پذیرد ولی معتقد است که استالین خودکامه بوده، جان انسانهای بیگناهی را گرفت، مخالفین را سرکوب کرد،دیکتاتوری پرولتاریای مارکس را خوب نفهمید  در این زمینه افراط بخرج داده و یاً لنین دیکتاتوری پرولتاریا را درست اجراء نمود واصول لنینی در دوره شوروی خوب اجرا نشد ........

کسانی که لنین را نیز رد می کنند به باور ما جزو دسته اول یعنی مخالفین دیکتاتوری پرولتاریا محسوب می گردند.

جواب دسته اول را خود لنین داده است وقتی می گوید:

„کسیکه فقط مبارزه طبقاتی را قبول داشته باشد، هنوز مارکسیست نیست... مارکسیست فقط آن کسی است که قبول نظریه مبارزه طبقاتی را تا قبول نظریه دیکتاتوری پرولتاریا بسط دهد.“( دولت و انقلاب 1917 ).

 

البته این نظریه لنین بر آموزش های مارکس متکی است که می گوید: „بین جامعه سرمایه داری و کمونیستی دورانی وجود دارد که دوران تبدیل انقلاب اولی به دومی است. مطابق با این دوران یک دوران گذار سیاسی نیز وجود دارد و دولت این دوران چیزی نمی تواند باشد جز دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا.“(مارکس انتقاد از برنامه گوتا 1875) از این الفبای مارکسیسم که بگذریم بیشتر به استدلالات دسته دوم از مخالفین استالین می پردازم. می گویند استالین "دیکتاتوری پرولتاریا را خوب نفهمید ، دست به جنایت زد ، زیاده رّوّی کرد وخودکامه بود واستالین دیگر تکرار نخواهد شد.... استالین مظهر جنایت است."..!!!!!.

 

به باور ما استالین چه در زمینه دیکتاتوری پرولتاریا و چه در زمینه های دیگر دقیقاً آموزش های لنین را البته در شرایط تاریخی دیگری پیاده نموده است چرا که هر مقوله سیاسی اجتماعی فقط در رابطه با شرایط زمانی و مکانی خاصی مفهوم پیدا می کند یعنی شکل مشخص هر مقوله در واقع تابعی است از زمان و مکان مثلاً شکل مشخص دیکتاتوری پرولتاریا در کمون پاریس در فرانسه در سال 1871  و شکل مشخص دیکتاتوری پرولتاریا در شوروی در سال 1938 یعنی در آستانه یک جنگ امپریالیستی مسلم است که نمی تواند یکی باشد. تازه بگذریم از فرق اساسی بین این دو که یکی (یعنی انقلاب اکتبر) پیروزمند بود و دیگری (یعنی کمون پاریس) درست بخاطر عدم قاطعیت در دیکتاتوری اش علیه بورژوازی شکست خورد.

 

لنین در مورد ضرورت این دیکتاتوری می نویسد:

„در هر انتقالی از سرمایه داری به سوسیالیسم دیکتارتوری به دو علت عمده و یا در دو جهت عمده ضروریست. نخست اینکه سرمایه داری را نمی توان مغلوب نمود و ریشه کن ساخت مگر از طریق درهم شکستن بی امان مقاومت استثمارگران که بلافاصله نمی توان آنها را از ثروتشان و از برتری های تشکیلات و معلوماتشان محروم ساخت و بالنتیجه آنها طی دوران نسبتاً مدیدی ناگزیر تلاش خواهند کرد تا حکومت تهیدستان را که نسبت به آن نفرت دارند واژگون سلزند. دوم آنکه هیچ انقلاب کبیر و بویژه انقلاب سوسیالیستی، حتی اگر جنگ خارجی هم در بین نباشد، ممکن نیست بدون جنگ داخلی یعنی جنگ بین همکشوران انجام پذیرد، جنگی که ویرانی حاصله از آن از جنگ خارجی هم بیشتر است و هزارها و میلیونها موارد تزلزل و نوسان از یکسو به سوی دیگر را در بردارد و حاکی از یک وضع بی نهایت نامعین و نامتعادل و آشفته می باشد و بدیهی است که هیچیک از عناصر فساد جامعه کهنه که ناگزیر بسیار کثیرالعده و اکثراً با خرده بورژوازی مربوطند (... ) نمی توانند در یک چنین تحول عمیقی „خود نمائی“ نکنند. و اما عناصر فساد هم نمی توانند طور دیگری „خود نمائی“ کنند، مگر از راه افزایش جرائم، اوباشی، ارتشاء، احتکار و انواع فضاحات دیگر. برای اینکه بتوان از عهده همه آن ها برآمد، زمان و سرپنجه آهنین لازم است.“

“هیچ انقلاب کبیری در تاریخ نبوده است که در آن مردم این موضوع را بطور غریزی حس نکرده و با تیرباران دزدان در محل ارتکاب جرم قاطعیت نجات بخشی از خود نشان نداده باشند. مصیبت انقلاب های پیشین در این بود که شور انقلابی توده ها، آنها را در حالت برانگیختگی نگاه می دارد و به آنها نیرو می دهد تا عناصر فساد را بطرز بی امانی سرکوب نمایند، برای مدتی مدید کفایت نمی کرد. علت اجتماعی یعنی طبقاتی این بی دوامی شور انقلابی، ضعف پرولتاریا بود....

همین تجربه تاریخی تمام انقلاب ها و همین درس تاریخی جهانی اقتصادی- سیاسی بود که مارکس آنرا تخلیص نمود و فرمول کوتاه صریح و دقیق و روشن دیکتاتوری پرولتاریا را بدست داد.“

حال ممکن است  بگوئید لنین از سرپنجه آهنین در مقابل عناصر فساد، اوباشان، محتکران و غیره بطور کلی صحبت کرده و تیرباران را نیز در مورد دزدان گفته ولی تکلیف توطئه گران سیاسی چی است؟ البته بنظرما لنین با اشاره به „خودنمائی“ های عناصر فاسد خرده بورژوا مسئله را روشن کرده ولی با این همه باز هم مشخص تر در مورد به اصطلاح „اپوزیسیون سیاسی“ به آموزش های لنین گوش فرا  دهیم. در کنگره 11 حزب بلشویک که در سال 1922 تشکیل شد و آخرین کنگره حزبی بود که لنین در آن شرکت داشت، لنین می گوید:

„دادگاههای انقلابی ما باید کسانی را که به اشاعه علنی منشویسم دست می زنند، تیرباران کنند. در غیر این صورت دادگاهها از آن ما نیستند و دیگر خدا می داند که از آن کی اند.“

 

13                                                       توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393

 

 

منظور از „اشاعه علنی منشویسم“ چیست؟  آیا مبارزه مسلحانه است؟  آیا  فعالیت تروریستی است؟  آیا ایجاد تشکیلات سراسری مخفی براندازی است؟  هیچکدام از این ها نیست بلکه فقط ابراز عقیده علنی است. چرا لنین چنین موضعی می گیرد؟  برای اینکه جنگ خونین داخلی کشور را به ویرانه تبدیل نموده بود، حزب و دولت شوراها در مقابل مشکلات اقتصادی عظیمی قرار داشتند و می بایستی جهت حل این مشکلات سیاست جدید اقتصادی „نپ“ پیاده شود. برای اینکه شرایط تاریخی سال 1922 در شوروی سوسیالیستی ایجاب می نمود که دیکتاتوری پرولتاریا چنین اعمال شود یعنی اینکه منشویک ها که بعنوان نمایندگان بورژوازی ارزیابی شده بودند، حق فعالیت سیاسی نداشته باشند. در گزارش سیاسی به همین کنگره 11، لنین خطاب به سوسیال رولوسیونرها و منشویک ها می گوید:

„اجازه بدهید شما را به جوخه اعدام بسپاریم. لطفاً از ابراز نظرات خود داری فرمائید. در غیر این صورت، یعنی اگر در شرایط فعلی که با مشکلات بزرگی روبرو هستیم، بمراتب بزرگتر از مشکلات دوران جنگ داخلی (حمله گارد سفید)، مایلید نظرات سیاسی خود را ابراز دارید، آنوقت، ببخشید آقایان، ولی با شما همان کاری را خواهیم کرد که با بدترین و خطرناکترین عناصر گارد سفید کردیم.“

و یا وقتی از مبارزه با بوروکراتیسم صحبت می کند ، می گوید:

„کارمندان قدیمی، ملاکان، بورژوا ها، و کثافات دیگر که در صفوف کمونیست ها رخنه کردند، زشت ترین رفتار و تحقیرآمیزترین برخوردها را نسبت به دهقانان داشته و در این رابطه مرتکب جنایت نیز میشوند. در این جا یک تصفیه با وسائل ترور لازم است: تشکیل دادگاه و تیرباران در محل ارتکاب جرم. بگذار مارتف ها، چرنف ها و خرده بورژوازی غیر حزبی و امثال آنها بگویند:

„خدا را شکر من جزو این افراد (منظور بلشویک ها- مترجم) نیستم، ترور را قبول نداشته و ندارم“. این ورشکستگان ترور را به این خاطر „قبول ندارند“ که نقش دست نشاندگان گارد سفید را بعهده گرفته و قصد فریب کارگران و دهقانان را دارند. سوسیال روولوسیونر ها و منشویک ها  „ترور را قبول ندارند“ چرا که نقش آنها این است که توده ها را زیر پرچم „سوسیالیسم“ ترور گارد سفید بگذارند...“

"ولی ما این حقیقت تلخ ولی غیر قابل انکار را بیان می داریم „در کشورهائیکه در یک بحران عظیم ناشی از هم گسیختن روابط کهن و تشدید مبارزه طبقاتی بعد از جنگ امپریالیستی 18 / 1914 بسر می برند- و این در مورد تمام کشور های جهان صدق می کند- برخلاف تبلیغات فریبکارانه نفی ترور غیر ممکن. یا ترور گارد های سفید، ترور بورژوازی به سبک آمریکائی، انگلیسی (ایرلند)، ایتالیائی (فاشیسم)، آلمانی، مجاری و غیره و یا ترور سرخ پرولتاریا. راه میانه یا راه „سومی“ نیز وجود نداشته و نمی تواند وجود داشته باشد.“( لنین- درباره مالیات جنسی ، 1921 ).

 لنین در سخنرانی اش در کنگره یازده نظرش را بطور صریح وروشن درمورد دیکتاتوری پرولتاریا وحق آزادی برابری برای بورژوازی چنین بیان می دادرد:

» هر کس انتفال سوسیالیسم را بدون سرکوب بورژوازی تصور نماید٬ سوسیالیست نیست٬ ولی اگر سرکوب بورژوازی به عنوان یک طبقه ضروریست٬ محروم ساختن وی از حق انتخاب و برابری ضروریست. ما خواهان آزادی برای بورژوازی نیستیم. برابری استٽمارگران و استٽمار شوندگان را نیز قبول نداریم. اگر دیروز از قانونی نمودن احزاب خرده بورژوازی سخن می گفتیم٬ و امروز منشویکﮬﺎ و اس ارها را بازداشت می نمائیم٬ باید گفت که ما در این نوسانات سیستم کاملاً معینی را عملی می سازیم. « ( لنین سخنرانی در کنگرهﻯ ١١).

 

رفیق عزیز، زمانیکه کمونارد ها 64 تن از گروگانهای خود را اعدام کردند ،  دمکرات های ناب واخلاقیون بورژوازی در سراسر دنیا فریاد زدند که اینها تروریست هستند ، اینها قاتلند ، اینها بیگناهان را کشته اند . و از جمله این بیگناهان یکی هم اسقف بزرگ پاریس بود . تنها کسی که در آن دوران قاطعانه از کمونارد ها دفاع کرد مارکس بود که فریفته اظهارات اخلاقی !!  این آقایان نشد، و بعد هم زمانیکه  " ورسائی  " ها وقیحانه به کموناردهای پاریس حمله کردند و دریای خونی که از کموناردها ریختند ، این دمکرات های ناب دیگر جرات نکردند آن مسائل اخلاقی خود را بروز دهند، چراکه اکنون هزاران کارگر توسط بورژوازی ، که دم از اخلاق ناب می زد ، در آنجا قتل عام می شدند . در مورد سوسیال رولیسونرها  و یا  اس ار  های چپ در روسیه نیز ، که اساساً خمیره آنها از اخلاقیات ناب سرشته شده بود ، این اخلاقیات ناب مانع نشد تا آنها زمانیکه با لنین در مخالفت قرار گرفتند ،حتی لنین را نیز ترور بکنند .

 

 نباید فراموش کرد که دولت درعالیترین شکل دمکراتیک  بورژوایی ماهیتا دیکتاتوری است ودولت سوسیالیستی هم دیکتاتوری است.  دیکتاتوری اصولا یک نقیصه است و ایکاش برای محو استثمار و آزادی واقعی انسان احتیاجی به آن وجود نداشت. اما مارکسیست ها واقع بین تر از آنند که خود را با اوهام و آرزو های خوش بفریبند، آنها با پیروی از آموزش بزرگان و اندیشمندان مارکسیسم و با تجربه از انقلابات گذشته نیک می دانند که برای رسیدن به کمونیسم، برای رهائی واقعی و همیشگی انسان از قیودات اسارت آور چاره ای جز گذار از یک دیکتاتوری نیست. این نقیصه تا مادامیکه طبقات وجود دارند، مادامیکه پرولتاریا وجود دارد، و تا مادامیکه سیمای جهان تغییری اساسی نیافته است، وجود خواهد داشت. اما دیکتاتوری پرولتاریا علیرغم جنبه قهری و علیرغم رعب و وحشت و جبری که برای بورژوازی وبقایای اوحاکم می کند، جنبه دیگری نیز دارد. دیکتاتوی پرولتاریا، دیکتاتوری توده های رنجبران و زحمتکشان بر علیه استثمارگران، دیکتاتوری اکثریت عظیم ملت بر علیه مشت ناچیزی چپاولگر است و در این معنا با دیکتاتوری اقلیت بر اکثریت و دیکتاتوری بورژوازی بر کارگران و زحمتکشان متفاوت بوده و هزاران بار از آنها دمکراتیک تر است. رعب و وحشت دیکتاتوری

14                                                       توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393

 

پرولتاریا برای توده های خلق نیست، توده های خلق خود عامل اجرای دیکتاتوری اند. و برای پرولتاریائی که تحت این دیکتاتوری صنعت و کشاورزی هنر و فرهنگ را رشد می دهد، کشور را شکوفا و مدرن می کند و جهانی نو با قدرت سرپنجه های خود می سازد و خود از آن بهره میگیرد. این دیکتاتوری خفت آور نیست بلکه افتخار آفرین است و از آن رو آشکارا آنرا اعلام می دارد و هیچ سعی و کوششی در مخفی داشتن آن انجام نمی دهد.

 

اما بورژوازی از آنجا که بر توده های رنج و کار دیکتاتوری می کند، از آنجا که در سایه حکومت خود دست رنج کارگران را می رباید و از آنجا که فقر و فلاکت عامه مردم را موجب شده و کارگران را بصورت گدایانی که در جستجوی کارند، درمیآورند و... مجبور است که ماهیت حکومت خود را بپوشاند، دروغ بگوید، و آنرا دمکراسی بنامد و با تکه استخوانی که از لاشه غارت شده بسوی روشنفکر خرده بورژوازی پرتاب می کند، زبان و قلم انها را نیز به خدمت میگیرد تا توده ها را از دیکتاتوری پرولتاریا این „غول زشت و بدهیبت“ و از سرپنجه آهنین آن برحذر دارند. ریاکارانی که بر جنایات بورژوازی و امپریالیسم که روزانه در جهان دهها هزار نفر را به انحاء گوناگون به قتل می رسانند سرپوش بگذارند ولیکن برای نابودی استثمارگران و برای نابودی جاسوسان ضد کمونیست که بر علیه تنها حکومت زحمتکشان از هیچ اقدامی نیز خود داری نکرده اند، هزاران ضجه و زاری براه انداخته اند.

 

هر یک روز از جنایات امپریالیسم در جهان بمراتب بیش از تمام کشتار های دوران استقرار دیکتاتوری پرولتاریاست. اما بورژوازی برای منحرف کردن اذهان مردم از جنایات خویش با مستمسک خصائل سرکوب شده در زیر فشار محدودیت های دیکتاتوری پرلتری بیش از هر چیز کین تبلیغات خود را بر یک دوران تاریخی و افتخار آمیز بشریت که با ساختمان شکوهمند سوسیالیسم مزین است نشانه گرفته است و این امر نه چیزی تصادفی و نه غیره منتظره است. انقلاب مادام که چون پهلوانان افسانه ای به پیش می تازد و امیال ظالمانه و پست را به زنجیر کشیده و برای صیانت نفس خویش در دل توطئه گران و دشمنان داخلی و خارجی ِ شمشیر بدست رعب و وحشت می آفریند،  مورد بدترین حملات و افترائات است. مگر انقلاب کبیر فرانسه و رهبر برجسته آن „روبسپیر“ و بقول مردم آن روزگار „این مرد فساد ناپذیر“ کم مورد اتهام دشمنانه „بشر دوستان“ نازک دل بوده است!؟  خوبست همانگونه که  ه. ج ولز در کتاب تاریخیش متذکر شده است:

„وقایعی را که همان زمان (یعنی زمان انقلاب کبیر فرانسه) در انگلستان و آمریکا و سایر کشورها روی میداد، فراموش نکنیم. قانون جنائی مخصوصاً برای دفاع از مالکیت صورتی بسیار خشن و وحشیانه داشت و مردم بنام این قانون برای تجاوز ناچیزی به دار آویخته می شدند و در بعضی از جاها شکنجه دادن هنوز بصورت رسمی معمول بود“ را بیاد داشت.

ولز می گوید:

„در همان دوران „ترور“ انقلاب (منظور دوران 16 ماهه رهبری روبسپیر که 4000 هزار نفر کشته شدند) خیلی بیش از آنچه در فرانسه مردم با گیوتین اعدام شدند، در انگلستان و آمریکا اشخاص را بدار آویختند.“( به نقل از نهرو- نگاهی به تاریخ جهان جلد 2 صفحه 737).

اما در جهان بورژوازی همواره انقلابیونند که به میز محاکمه کشیده می شوند. هزاران جنایات امپریالیسم در سراسر جهان که تاریخ رشد آن با خون مردم ترسیم شده، کشتار میلیون ها کارگر و دهقان شوروی سوسیالیستی آن روزگار و... بر قلب های نازک تر از گل! این روشنفکران اثر ندارد، گوئی که این مردم بی نام و نشان شایسته به حساب آمدن نیستند.

خروشچف مرتد کار مخرب خود را با حمله به "کیش شخصیت استالین و اشتباهات "اورا  درقالب  "شروع دوباره لنينيسم در شکل اصلى خودش" و تکامل سيستم کمونيسم آغاز نمود. گورباچف همان وعده هاى عوام فريبانه را به منظور سر در گم نمودن نيروهاى چپ تکرار نمود. در حال حاضر مسائل کاملا روشن شده اند: به بهانه "بازگشت به لنين"٬ تزار باز ميگردد٬ به بهانه "تکامل کمونيسم" سرمايه دارى وحشى حمله ور شده است.اغلب کسانيکه که به جناح چپ تعلق دارند چند کتابى را در مورد فعاليتهاى سازمان سیا و سازمانهاى جاسوسى غربى خوانده اند. آنها آموخته اند که جنگ روانى و سياسى در مجموع مهمترين بخش جنگ مدرن را تشکيل ميدهند. تهمت و افترا٬ شتشوى مغزى٬ فتنه انگيزى٬ تحريفها از انواع مختلف٬ تشديد تضادها٬ تهمت و افترا به مخالفان و تدارک جنايات که سپس آنرا به مخالفان نسبت دهند از جمله روشهاى معمولى هستند که در جنگ مدرن که مورد استفاده سازمانهاى جاسوسى غرب قرار ميگيرند.

اما جنگهايى که امپرياليستها با بيشترين انرژى و با امکانات عظيم براه انداخته اند٬ جنگهاى نظامى٬ جنگهاى پنهانى٬ جنگهاى سياسى و جنگهاى روانى٬ جنگهاى ضد کمونيستى هستند. آيا اين آشکار نيست که کمپين ضد استالين اساس جنگ ايدئولوژيکى بر عليه سوسياليسم و کمونيسم بود؟ سخنگويان رسمى ماشين جنگى آمريکا٬ کيسينجر و برژينسکى که از کار سولژنیتسين و کانکوست،" که تصادفا دو نويسنده محبوب سوسيال دمکراتها٬ ترتسکيستها و آنارشيستها بودند"٬ تقدير نمودند. اما واقعیت آن بود که آنها بجاى "کشف حقيقت در مورد استالين" در ميان متخصصان ضد کمونيسم٬ به دنبال اجرای جنگ روانى بودند که توسط سازمان سیا تدارک ديده ميشد.

رفیق عزیز، اینهاست فشرده ای از نظرات حزب ما درمورد استالین ودیکتاتوری پرولتاریا. درمورداینکه چرا خروشچف به قدرت رسید ، چه نارسائیهایی در نظام  سوسیالیستی شوروی  دوره استالین وجود داشت که رویزیونیستنها به قدرت رسیدند و سرمایه داری را احیا  نمودند ، موضوع بعدی است که درفرصت مناسب بدانها می پردازیم.

 

15                                                       توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393

سخنی کوتاه درمورد تحولات اخیریونان

تصاویر : جشن پیروزی حزب ضد یورو در یونان

سرانجام بعد ازچندسال اعتراضات توده ای واعتصابات عمومی کارگران وزحمتکشان علیه سیاست خانمان برانداز نئولیبرالی اتحادیه اروپا،برعلیه دیکته صندوق بین المللی پول وبانک جهانی وبرعلیه ادامه خصوصی سازیها،اخراج سازیها وصرفه جوئی های عریان........الکسیس سیراس رهبر حزب «چپ گرای» سیربزا دریک کارزار انتخاباتی به قدرت رسید وباکسب 36.3 درصدآرا و۱۴۹ کرسی پارلمانی موجی ازشادی وامید به آینده ای بهتر را دریونان موجب گردید.شایان ذکر است که امروز به برکت سیاستهای ارتجاعی نئولیبرالی حاکم در یونان  یک سوم مردم  درفقر بسر می برند.میلیونها انسان فاقد کمترین درآمد برای امرار معاشند. از هرده نفر  زیر 28 سال  شش نفر بیکارند،  به عبارت دیگر حدود 60 درصد جوانان بیکارند . و فقر وگرانی وبی خانمانی حلقوم زحمتکشان را میفشارد وهر روز شکاف طبقاتی ژرفتر میشود.

سیراس رهبرسوسیال رفرمیست «چپ» که سابقه فعالیت ...دراحزاب اورو کمونیست را دارد با بلند کردن پرچم مبارزه علیه ریاضت اقتصادی،وعده بهبود درزندگی کارگران،بیکارشدگان،بازنشستگان،جوانان ووعده توسعه اقتصادی برای شرکتهای کوچک و متوسط شهری وروستایی را داد ودرنخستین سخنرانی بعد از پیروزی اش بیان داشت:

« تاپایان میجنگیم وپیروز میشویم.مانیازمندیم که ازاین باتلاقی که دیری است درآن گیر کرده ایم،به جهیم.ما پیروز میشویم.ماتاریخ را میسازیم»

اما وی درعین حال بطور روشن وشفاف برادامه عضویت یونان دراتحادیه اروپا، اتحادیه پولی اروپا «اورو» وپیمان نظام ناتو تاکید ورزیده است. بدین ترتیب سیراس که ازاو بعنوان رهبر چپگرا یاد میشود هیچ تمایلی به برانداختن قوانین نئولیبرالی ندارد وقبل از هر چیز میکوشد تا با اتکا به آرای مردم اعتماد بازار را جلب کند. درحالی که مبارزه با ریاضت اقتصادی ودرگیر شدن با اتحادیه اروپا با ابزار پارلمانی آنهم درائتلاف با حزب «مستقل بورژوا محافظه کار» پیروزی جدی برای تهیدستان جامعه به ارمغان نخواهد آورد.یا باید تحت اراده و مطالبات واقعی میلیونها توده کارگر وزحمتکش به جلو حرکت کرد ویا تحت فرمان واراده دیکتاتوری سرمایه نئولیبرال به چانه زنی بی حاصل مشغول شد، شق وسطی وجودندارد. هر حزب سیاسی جدی دریونان برای اینکه بتواندبه وعده هایش تحقق بخشد نخستیین گامش خروج ازاتحادیه اروپا واورو وپیمان نظامی ناتو است.این هنوز سوسیالیسم نیست ولی برای استقرار یک یونان مستقل است ومردم را یک گام به جلو می راند.راه حل خروج از بحران یونان سوسیالیسم است. سوسیالیسم است که انسان و نه سرمایه را در مرکز جهان قرار داده، برای رفاه و آیندۀ انسان جامعه را با برنامه ریزی بنا می کند.


 

http://badge.facebook.com/badge/100000242744408.255.553885673.png


سخن هفته

نقل از فیسبوک توفان
پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۳

16                                                       توفان الکترونیکی شماره 103                                                  یهمن ماه 1393

 

بمناسبت سی وچهارمین سالگرد جانباختن رفیق عباس گودرزی (علی)


وین آتش نهفه که در سینه ماست
خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت.

... "صد بار در خور نام قهرمان است٬ آنکس که مردن در نبرد با مدافعان وحافظان این نظام فاسد را به مرگ تدریجی یک گذران منکوب٬ مطیعانه و برده وار مرجح شمرد". لنین"

ششم بهمن ماه سال ١٣٦۰ در جریان تصرف آمل توسط سربداران خلق٬ رفیق قهرمان ما عباس گودرزی (علی) درطی عملیات قهرمانانه به شهادت رسید. رفیق عباس لاله سرخی بود که در طلوع زندگی درخشانش٬ عاشقانه با فداکاری کم نظیر در راه رهایی خلق و حزب خویش و برای اعتلای مارکسیسم – لنینیسم جانباخت. این کارگر قهرمان حزب کار ایران (کارگر چاپ) که مطابق ماموریت حزبی به منظور بررسی عملیات مشترک با اتحادیه کمونیستها٬ ماهها با رفقای سربداران در جنگلهای مازندارن فعالیت عملی داشت٬ داوطلبانه درعملیات رزمی ای که به تصرف آمل منجر گردید٬ شرکت نمود و تنی چند ازمزدوران سیاه دل را نیز به خاک افکند.

 

ولیکن خود نیز به هنگام عقب نشینی زمانیکه به کمک یکی از رفقای مجروح شتافته بود تا او را به آخرین سنگر برساند٬ با گلوله دژخیم بشهادت رسید. حزب ما درسی چهارمین سالگرد تصرف شهر آمل ضمن ادای احترام به همه رفقای جانباخته سربداروگرامیداشت یاد وخاطره رفیق عباس گودرزی(علی) یادآوری میکند که حزب ما درآن دوران بصورت تشکیلاتی در تصرف آمل شرکت نداشت و بعدها درارزیابی های خود این اقدام را چپ روانه تحلیل نمود. ماموریت رفیق عباس گودرزی(علی) وارتباط با سربداران بمنظور بررسی اهداف مبارزه مسلحانه درجنگل وهمکاری مشترک با سازمانهای سیاسی علیه رژیم جمهوری اسلامی صورت گرفت که متاسفانه منجر به شهادت رفیق گردید.


در سی و چهارمین سالگرد جانباختن رفیق عباس گودرزیِ(علی) کادر رزمنده حزب کارایران(توفان) و همه رفقای جانباخته سربدار، یادشان را گرامی میداریم و با الهام ازقهرانقلابی توده ای خود را برای نبردهای آتی آماده میسازیم.

یاد رفیق عباس گودرزِ(علی) گرامی وراهش پررهرو باد!
ننگ ونفرت بر رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی باد!

 

"صد بار در خور نام قهرمان است٬ آنکس که مردن در نبرد با مدافعان وحافظان این نظام فاسد را به مرگ تدریجی یک گذران منکوب٬ مطیعانه و برده وار مرجح شمرد". لنین"

 

 

 

             زنده باد سوسیالیسم این پرچم رهائی بشریت!

17                                                 توفان الکترونیکی شماره 103                                          بهمن ماه 1393

توفان شمارۀ 179 بهمن ماه 1393
 ارگان مرکزی حزب کار ایران منتشر شد.

رفقا، دوستان و یاران مبارز!

برای پیشبرد نبردعلیه رژیم سرمایهﺩاری جمهوری اسلامی، علیه امپریالیسم جهانی،علیه رویزیونیسم وضد انقلاب ترتسکیسم و شبه ترتسکیسم و تقویت جنبش کمونیستی ایران به حزب کارایران (توفان) کمک مالی کنید!

 

پارهﺍﻯ از انتشارات جدید توفان از سایت اینترنتی:

 

*تحریف کنندگان تاریخ سندى تاریخى از انتشارات دفتر اطلاعاتى شوراى وزیران اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى

*درافشای ماهيت "حزب کمونيست کارگری ايران" در دوجلد از انتشارات حزب کارایران(توفان)

* مرغان پرکشیده توفان. جانباختگان توفان. چاپ  دم اردیبهشت 1393

* گزارش سیاسی کمیتۀ مرکزی به کنگرۀ چهاردهم حزب کمونیست (ب) اتحاد شوروی

*سفری به کره شمالی .ازانتشارات حزب کارایران(توفان) اردیبهشت 1393

* جنبۀ بین المللی انقلاب اکتبر ــ استالین

* مارکسیسم و مسئلۀ ملی ــ استالین

* ترتسکیسم، ضدانقلاب در پوشش ــ م. ج. اولژین

* سخنرانی و نطق استالین به مناسبت شروع جنگ کبیر میهنی

* مانیفست حزب کمونیست ــ مارکس و انگلس

* * توطئۀ بزرگ کتاب سوم

* توطئۀ بزرگ کتاب چهارم


آدرس سایتها ووبلاگهای مرتبط با حزب


لینک چند وبلاگ حزبی

 وبلاگ توفان قاسمی

http://rahetoufan67.blogspot.se/

وبلاگ ظفرسرخ

http://kanonezi.blogspot.se/

وبلاگ کارگر آگاه

http://www.kargareagah.blogspot.se/

 سایت کتابخانه اینترنتی توفان

 http://toufan.org/ketabkane.htm

سایت آرشیو نشریات توفان

http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm

توفان در توییتر

https://twitter.com/toufanhezbkar

توفان در فیسبوک

https://www.facebook.com/toufan.hezbekar

 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی

https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts