۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

بیانیۀ هیجدهم و روده درازیﻫﺎﻯ میرحسین موسوی



اخیراً میرحسن موسوی به مناسبت سالگرد میلیونی مردم ایران، 25 خرداد 88 بیانیهﺍﻯ تحت نام "منشوری برای جنبش سبز" انتشارداده و مطالبات و نقطه نظرات خویش و همین طور راه برون رفت از بن بست کنونی را بیان کرده است. وی که این بیانیه را برای جنبش سبز انتشارداده است حتماً خود را نیز رهبر سیاسی و معنوی این جنبش محسوب می کند و قصد هدایت و به سرمنزل مقصود رساندن آن را در سر می پروراند. لیکن آن چه بیشتر در این بیانیه به چشم می خورد سوای روده درازیﻫﺎ و کلی گوئیﻫﺎﻯ رایج و اشاره به "تقلب انتخاباتی، زور و سرکوب جناح حاکم، نقض حقوق انسانی، مبارزۀ مسالمت آمیز و حقوق مدنی"، حرفی برای گفتن ندارد و نشانی از چگونگی برون رفت از این مخمصه و بحران کنونی دیده نمی شود. در این بیانیه همانند دیگر بیانیهﻫﺎﻯ وی جز سردر گمی و بی دورنمائی رهنمودی ندارد، چون کلافی به دورخود می پیچد.

اصلاح طلبان و نماینده شان میرحسین موسوی مدتﻫﺎست که در برزخ بن بست و بحران سیاسی گرفتار آمده و در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی و نظام ولائی به دست و پازدن مشغولند. واقعیت این است تضادی که بین جناح میرحسین موسوی و جناح احمدی نژاد و دسته بندیﻫﺎﻯ کل نظام اسلامی وجود دارد و هم اکنون به اوج خود رسیده است، تضاد منافع لایهﻫﺎﻯ مختلف سرمایهﺪاری ایران بر سر غارت مردم و ثروت عظیم کشوراست. جناحی از رژیم به رهبری احمدی نژاد و خامنهﺍﻯ و با اتکاء به سرنیزۀ سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی، انحصار مالی کشور را در دست خود متمرکز کرده و به هیچ وجه خواهان تقسیم قدرت و ثروت با جناح اصلاح طلب نیست. پاسخ این جناح به اصلاح طلبان چنین است: یا تمکین کنید تحت نظارت و کنترل ما در گوشهﺍﻯ از سفرۀ غارت بیتﺍلمال بنشینید و یا اگر پا را فراتر از این بگذارید، سرکوب و ترور و زندان و شکنجه درانتظارتان خواهد بود. این پاسخی است که جناح فوقانی بازار و سازمان نظامی سپاه در خلال ده سال اخیر به جناح اصلاح طلب داده و بی پرده و صریح نیز عمل نموده است. دامنۀ این تضادها در اثر بحران اقتصادی و رشد مبارزۀ طبقاتی حادتر گشته و با نیشتر تقلب انتخاباتی در 22 خرداد به اوج خود رسیده است.

آقای میرحسین موسوی دربیانیۀ خود در رابطه با غارت بیتﺍلمال توسط جناح حاکم چنین می گوید: "امروز بیتﺍلمال در معرض یغمای یغماگران قدیس مآب است و هنوز ملت علیرغم ادعاها و دستورهای شدید از شناسائی و معرفی محاکمه این مفسدان چیزی ندیده اند". میرحسین موسوی "از واگذاریﻫﺎﻯ بزرگ به بهانۀ اجرای اصل 44 به مراکز قدرت، ایجاد انحصارهای بزرگ اقتصادی، نبود کمترین نظارت مالی بر دستگاهﻫﺎﻯ نظامی و امنیتی و نهادهای شبه دولتی و پنهانکاری ازملت" اشاره دارد و از رفتار آشتی ناپذیر، غیرمتعارف و خشن انحصارطلبان می نالد. وی اما در شرایطی از غارت بیتﺍلمال سخن می گوید که آقای هاشمی رفسنجانی، عالیجناب سرخ پوش و خانوادۀ هزارفامیلش که ثروتﻫﺎﻯ افسانهﺍﻯ به جیب زدهﺍند، پشتیبان کاندیتاتوری وی در دهمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری بوده است. دزدیﻫﺎﻯ هاشمی رفسنجانی بر کسی پنهان نیست و مناظرهﻫﺎﻯ تلویزیونی در آستانۀ انتخابات باز هم بیشتر موجب افشای باندهای غارتگر گردید. پس گلایۀ آقای میرحسین موسوی و انتقاد به غارتگران بیتﺍلمال به معنی قطع دست دزدان و غارتگران جامعه و تقسیم عادلانۀ ثروت در بین مردم محروم نیست، چنین ادعائی یک فریب محض است. این را همه کس دانسته است که سیاستﻫﺎﻯ اقتصادی نئولیبرالی احمدی نژاد ادامۀ همان سیاستﻫﺎﻯ دوران هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی است و در این زمینه اختلاف اساسی بین دو جناح نظام سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی نیست. از این رو تمام تلاش آقای میرحسین موسوی و جناح وی نه طلب عدالت برای مردم بلکه سهم خواهی بیشتر و سهیم شدن در قدرت سیاسی است.

میرحسین موسوی که بند نافش به قانون اساسی جمهوری اسلامی وصل است در این منشور تصریح کرده است که "مبارزه و ایستادگی از طریق مسالمت آمیز در چهارجوب قانون اساسی کارآمدترین اسلحه در مقابل چماقداران و قداره کشان بی فرهنگ می باشد". وی که خود را اصلاح طلب می نامد اما درعین حال منادی حفظ وحدت ملت در چهارچوب قانون اساسی کپک زدۀ جمهوری اسلامی می باشد و در سرتاسر بیانیۀ وی کوچک ترین سخنی از جدائی دین از دولت و منشور جهانی بورژوائی حقوق بشر نمی رود. وی هم چنان بر اصل ناقصﺍلخلقۀ جمهوری و اسلامیت، قانون اساسی و الگوی نظام اسلامی پای می فشارد و تمام تاکتیکﻫﺎ و سیاستﻫﺎیش بر این اساس تدوین شده است. پس روشن است جنبشی که در این چهارچوب قرارگیرد از پیش محکوم به درجا زدن و شکست است و جز این نیز نخواهد بود. اما جنبش مردم ایران مدتﻫﺎست از این چهارچوب تنگ ارتجاعی خارج شده و گوشش دیگر به حرفﻫﺎﻯ بی سر و ته موسوی و کروبی بدهکار نیست. مردم ایران دریک سال گذشته به وِیژه بعد از تظاهرات عاشورا تکلیفش را با موسوی و کروبی و جناح اصلاح طلب روشن کرده و با شعارهای ساختار شکن و ضد اصل ولایت فقیه و مرگ بر رهبر و مرگ بر این نظام مردم فریب، لرزه براندام همۀ کسانی انداخت که خواهان حفظ این نظام ضد بشریﺍند. میرحسین موسوی بعد از تظاهرات شکوهمند و قهرمانانۀ مردم در روزعاشورا، بُزدلانه دست به عقب نشینی زد و با نامهﻫﺎﻯ رنگارنگ، ضمن التزام مکرر به نظام و تأکید بر قانون اساسی و شعاراصلاحات فقط در این چهارچوب، از رادیکالیسم مبارزات مردم رسماً فاصله گرفت و در ادامۀ این سیاست ارتجاعی پرچم سفید را در مقابل جناح حاکم به اهتزاز درآورد. خالی کردن پشت مردم در تظاهرات 22 بهمن، سالگرد انقلاب و همین طور عدم شرکت در تظاهرات 22 خرداد، یکمین سالگرد کودتای انتخاباتی به بهانۀ عدم دریافت مجوز قانونی از کودتاچیان تبهکار حاکم، اوج ذلت و زبونی و بی خاصیتی این نارهبر را به نمایش گذاشت. رهبرانی که خود آلوده به کشتار و قتل و غارتند و در قتل عام سالﻫﺎﻯ 60 و67 دست داشتهﺍند، فاقد صلاحیت و سلامت اخلاقی برای هدایت جنبش مردمند. اینان سودائی جز به انحراف بردن جنبش دموکراتیک مردم و کنترل آن در چهارچوب قانون اساسی در سر ندارند.

نخستین گام برای برون رفت از شرایط دردناک و جهنمی موجود تصفیه حساب با کلیت نظام جمهوری اسلامی و پذیرش براندازی قهرآمیز آن، پذیرش اصل آزادیﻫﺎﻯ دموکراتیک، آزادی بیان وعقیده و اجتماعات و احزاب، جدائی دین از دولت و اعلام برابری تمامی ادیان و لغو دین رسمی، برابری زن ومرد، اجرای عدالت اجتماعی و تقسیم عادلانۀ ثروت و توجه به خواستهﻫﺎﻯ پایهﺍﻯ و مطالبات سوزان کارگران و زحمتکشان است. اینها مطالبات و خواستهﻫﺎئی هستند که در دو انقلاب مشروطه و بهمن 57 طرح گشته و نهری از خون برای تحققشان جاری گشت. شکست این دو انقلاب بزرگ ایران نشان می دهد که رسالت تحقق چنین مطالباتی تنها در ماهیت طبقۀ کارگر و حزبش است و فقط با به میدان آمدن این طبقه و سرکردگی آن بر جنبش است که می توان از این بن بست رهائی جست. راه دیگری متصور نیست.