مدال در قلب و نه در روی سینه
اعتبار جوایز جهانی در چیست؟
داستان از اینجا شروع شد که اراذل و اوباش اسلامی به منزل خانم شیرین عبادی هجوم می برند و جایزه نوبل ایشان را که بخاطر مبارزه جسورانه ایشان برای تحقق حقوق بشر و حقوق کودکان است به یغما می برند. آنها فکر می کنند ننگ را می شود با رنگ زدود. این مغزهای کوچک می انگارند اگر جایزه را دزدیدند دیگر جایزه ای در کار نبوده و ارزشی که این جایزه در افکار عمومی پیدا کرده است محو می شود. این بیچاره ها فکر می کنند اگر جایزه را در روز روشن دزدیدند ارزش مبارزه خانم شیرین عبادی را هم دزدیده اند، نام ایشان را از خاطره ها محو کرده اند. حال آنکه خانم عبادی نخستین زن مسلمان و ایرانی است که این جایزه را دریافت داشته و این ویژگی نمی تواند از خاطره ها محو شود. تاریخ را نمی شود پاک کرد. این فقط شخص خانم شیرین عبادی است که می تواند با اتخاذ مواضع نادرست و ضد ایرانی در حمایت از تجاوز امپریالیستها به ایران و یا نفی حق مسلم ایران در غنی سازی اورانیوم و یا همدستی با دشمنان جنبش فلسطین و لبنان و همآوائی با اسرائیل ارزش کار خود را به صفر برساند و از انظار مردم محو شود. بقول معروف احترام هر کس دست خودش است و مردم ایران هم این امر را خوب می دانند. به سرنوشت غم انگیز مجاهدین نگاه کنید حقیقتا درس عبرت است. آخوندها فکر می کنند اگر تاریخ مشروطیت را به نفع آخوندها و شیخ مرتجعی بنام فضل اﷲ نوری تحریف کنند و یا در جنبش ملی شدن صنعت نفت آیت اﷲ کاشانی را که همدست شاه در کودتا بود مترقی جلوه داده و به مصدق توهین کنند و یا از برگزاری بزرگداشت روز 16 آذر ممانعت به عمل آورند و... تاریخ عوض می شود. حقیقتا چقدر این افراد در قرن بیست ویکم و عصر اطلاعات و حضور رسانه های گروهی و حافظه تاریخی مردم میهن ما پرتند و تهی مغز و کودنند.
یوناس گاراستوره وزیر خارجه نروژ که در تاریخ جایزه نوبل با چنین پدیده تحریک آمیز و توهین آمیزی برخورد نکرده بود سفیر جمهوری اسلامی را احضار کرد و نسبت به مصادره مدال و سند جایزه نوبل صلح خانم شیرین عبادی به دولت ایران اعتراض کرد. سایر دول جهان نیز از این عمل سخیف و زشت انگشت بدهان ماندند. تنها اسرائیل بود که از این عمل آخوندها قند در دلش آب می شد و افکار عمومی را برای دسیسه علیه ایران به برکت سیاست شیوخ درقدرت بسیج می کرد.
وزیر خارجه نروژ در این باره گفت: “این نخستین بار است که حکومتی جایزه نوبل را توقیف می کند... مدال و سند جایزه و نیز دیگر اموال شخصی دکتر عبادی از صندوق بانکی وی برداشته شده حیرت انگیز است“. حقیقتا حیرت انگیز است و نشان می دهد که این افراد با چه استبداد و فعال مایشائی حکومت می کنند. حتی صندوقهای بانکی نیز از تعدی اینان مصونیت ندارند. رژیم جمهوری اسلامی حتی بی شرمانه همسر خانم عبادی را مورد ضرب و شتم قرارداده است و عوامل آنها را نیز ضبط کرده است. خانم شیرین عبادی در مصاحبه ای اعلام کرد: “اخیرا مطلع شدم که دولت جمهوری اسلامی ایران کلیه حسابهای بانکی مرا، که شخصی بوده، مسدود کرده است. حتی حقوق بازنشستگی که من از وزارت دادگستری بابت 15 سال قضاوت دریافت می کردم، آن را مسدود کرده است. از همه مهمتر حسابهای شخصی همسر من و حتی حقوق بازنشستگی همسر من را ضبط کرده اند و این خیلی جالب است که همسر من هرگز در فعالیت های من دخالت نداشته و شغلش چیز دیگری است و حقوق بازنشستگی را هم طبق قانون، تحت هیچ شرایط نمی توان ضبط کرد“. خانم عبادی فاش ساخت: “... در صندوق امانات بانکی همسرم، من چند شیئی خصوصی مربوط به جوایز خودم را گذاشته بودم، از جمله جایزه صلح نوبل و مدال لژیون دونور، انگشتر آزادی بیان که از اتحادیه خبرنگاران آلمانی گرفته بودم و چند جایزه دیگر و با این ترتیب دفتر کانون مدافعان حقوق بشر که از پول نوبل خریداری شده بود، به وسیله دولت ایران توقیف شد و مدال نوبل هم به وسیله دولت ایران توقیف شد و بایستی به این کارهای فراقانونی دولت ایران که جوایز بین المللی را مصادره می کند، آفرین گفت“.
حقیقتا شرم و حیا از این همه بی شرمی در شگفت می ماند. حقوق بازنشستگی، پول شخصی افراد است که به صندوق دولت در زمان تصدی شغل پرداخت کرده اند. مصادره این پول دزدی آشکار است. حتی در زمان آیت اﷲ خمینی که عده ای فراانقلابی در پی ضبط سپرده های بازنشستگی سلطنت طلبان در نزد دولت بودند، باین دزدی اعتراض شد و بر اساس فتوای علماء کسی حق مصادره حقوق بازنشستگی سلطنت طلبان و عمال رژیم گذشته را نداشت. حتی دولت بازرگان حقوق بازنشستگی عقب افتاده مهاجران ایرانی در زمان شاه را که حال به دامان وطن باز می گشتند پرداخت کرد. حتی فراریان و یا تبعیدیان و مهاجرین در همین سالهای اخیر می توانستند بروند و حقوق عقب افتاده بازنشستگی خویش را دریافت کنند. رژیم خامنه ای در هر زمینه نوبرش را می آورد. ایشان که نماینده خداست باید توضیح دهد که چگونه نظریه خدا در عرض چند سال در مورد حقوق بازنشستگی و دزدی و کلاهبرداری عوض شده است. ما بخاطر نداریم که بجز در دیوان بلخ خطای آهنگری را با زدن سر مسگری در شوشتر جبران کرده باشند. ولی در رژیم ولائی همه فک و فامیل خانم عبادی به جرم قرابت خونی باید مجازات و مورد تعقیب قرار گیرند. حتی در جنگل هم چنین قانون بیرحمانه و حیوانی برقرار نیست.
در اثر فشار بین المللی و بی اعتبار شدن رژیم جمهوری اسلامی آنها مجبور شدند مدعی شوند که این رفتارشان بخاطر اخذ مالیاتی بوده که خانم شیرین عبادی بابت دریافت وجه نقدی جایزه اش پرداخت نکرده است؟ می گویند روزی ناصرالدین شاه از ملیجکش پرسید عذر بدتر از گناه چیست. گفت قربان! به موقع خدمت شما عرض می کنم. در یکی از روزها که شاه از پنجره به بیرون نظر می انداخت و برآمدگی نشیمنگاهش صد معبر می کرد ملیجک انگشتی به شاه رساند که وی را متغییر کرد و پرسید دلیل کارت چه بود. گفت قربان فکر کردم علیا مخدره اینجا ایستاده اند و برای اینکه گردنش بر باد نرود افزدود که این همان عذر بدتر از گناه است. شاه خندید و از گناهش درگذشت. حال رژیم جمهوری اسلامی در پی آفرینش عذر بدتر از گناه است. چگونه است که بعد از سالها این رژیم بیاد مالیات افتاده است آنهم رژیمی که حتی زورش نرسید مالیات افزوده را از تجار بازار بگیرد. از کی تا بحال جایزه نقدی مشمول مالیات می شود؟ مطابق کدام قانون؟ آیا ولی فقیه این مالیات را از آقای کیا رستمی و مخملباف هم گرفته است؟ چرا از آقای محسن رفیق دوست و فرزندان رفسنجانی و... مالیات نمی گیرید؟ از کی تا بحال اخذ مالیات با تجاوز و تعدی و حمله به خانه و کتک زدن همسر همراه بوده است؟ مگر وزارت دارائی برای اخذ مالیات اوباش پرورش می دهد؟ صرفنظر از این رفتار شرم آورِ رژیم جمهوری اسلامی که فاقد حداقل شعور و تربیت اجتماعی است، این عمل خودسرانه را فقط می توان با وجود ساز و کار مافیائی در ایران توضیح داد.
بهر صورت آنچه به جوایز صلح مربوطند، این جوایز جهانی همیشه ماهیتا سیاسی بوده اند و هستند. در این عرصه همه متفق القولند. هر کس این را نبیند خود را به کوری زده است. در مورد اعطای این جوایز اعمال نفوذ منابع امپریالیستی و صهیونیستی شرط است. هدف آنها از این کار یک جنگ تبلیغاتی و روانی و تقویت یک نظریه معین در یک کشور معین است. آنها می خواهند از بی چهره ها چهره بسازند تا این حضراتی را که در لای پوست پیاز خوابانده اند سربزنگاه یعنی در زمان بحرانها و موقعیکه بالائی ها دیگر نمی توانند حکومت کنند به میدان بیاورند و مانند قهرمانان راه آزادی و ناجیان بی برو برگرد از آنها استفاده کنند. البته در میان آنها چهره های مهم و قابل احترامی هم وجود دارند که امپریالیستها سعی می کنند آنها را بخرند و تحت نفوذ خود قرار دهند. آنها از سولشنیتزین فاشیست روسی استفاده کامل کردند و بعد از رسیدن به امیالشان وی را مانند قابدستمال به درون زباله انداختند. آنها برای مقاصدشان بنیادها، انجمنها و جوایز الکی و بی ارزش فراوان می آفرینند و مدالهای افتخار به گردن این و آن می آویزند و بقول برتولت برشت در اثرش بنام “اگر کوسه ماهی ها انسان می بودند“: “...همانطور که می دانید ماهی کوچولوها تکلم نمی کنند، ولی آنها به زبانهای کاملا مختلفی سکوت می کنند، بهمین لحاظ اصولا نمی توانند یکدیگر را بفهمند.
به هر ماهی کوچولوئی که در جنگ چند تا از آن ماهی کوچولوهای دشمن را که بزبان دیگر سکوت می کنند، بکشد، یک نشان کوچک، یک گیاه دریائی، آویزان می کنند و به او لقب قهرمان اعطا می شود“.
به این قهرمانان نیاز است تا تمام نظام برپا بماند. به سینه ژنرالها، به سینه قهرمانان جنگ نظر افکنید پاره ای از این ژنرالها زیر بار مدالها کمرشان شکسته است. خروشچف دلقک بیکباره مدعی شد همه مدالهای لنین و استالین بی اعتبارند و هر کس را که مدال استالین را که در جنگ کبیر میهنی و ضد فاشیستی برای رهائی بشریت حمل می کرد با پرچم مبارزه علیه کیش شخصیت تحت تعقیب قرار داد. ایلیا اهرنبورگ نویسنده توانای شوروی که مدال لنین و استالین را گرفته بود بیکباره از حمل مدال خودداری کرد و با رویزیونیستها همآوا شد.
یک خروار از این مدالها به گردنها آویزان است که آخرینش اوباماست که بخاطر بی اعتقادی نسبت به “صلح“ مدال گرفته است. البته سخنانش همه و همه در توجیه جنگ و حق مسلم آمریکا در تجاوز به سایر ممالک بود. اوباما از نقش ژاندارمی امپریالیست آمریکا در اسلو به دفاع برخاست. آیا این چنین مدالی موجب افتخار است یا وسیله عوامفریبی؟ این مدال ها در ممالک گوناگون نام های گوناگون دارند، لنین، استالین، لژیون دونور، شوالیه، بریتانیا، نوبل، صلیب شوالیه، صلیب شایستگی اتحادیه، نشان همایونی و... که از آنها در اوضاع گوناگون سیاسی استفاده می کنند.
فرخ نگهدار که دستهای مرموزی وی را در راس سازمان بی آبرو و ورشکسته ای بنام فدائیان اکثریت سراپا نگهمیدارد در روسیه کیلو کیلو از این مدالها را از بقالی سر محل می خرید و به اعضای “قهرمان“ سازمان به عنوان تائید خدماتشان از جانب “رفقا“ هدیه می داد. این قهرمانان که مستقل از خط مشی و سیاست این سازمان عضویت ابدی در این انجمن دارند، بدنبال این رهبر ورشکسته راه می افتادند و سینه می زدند “حزب فقط حزب اﷲ رهبر فقط روح اﷲ“.
مدال چائوچسکو سرنوشت غم انگیزی دارد که ما در خاتمه مقاله به آن می پردازیم. این مدالها گردن مناحم بگین تروریست، شیمون پرز تروریست، اسحاق رابین تروریست(بنظر می آید که اکثریت نسبی دریافت کنندگان جایزه صلح صهیونیستها هستند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمَل-توفان) و... نیز بوده است و در آینده هم گردن این قبیل افراد خواهد بود. این بذل و بخشش مدالها و بالا و پائین رفتن ارزشها آنها در بورس سیاست قصه ای طولانی دارد و افراد سیاسی باید با دید باز و مستقل به آن نگاه کنند. خیره شدن به این مدالها فقط چشم را می زند.
جمهوری اسلامی که در این اواخر شاهد آن است که چهره هائی از اوپوزیسیون ایران مرتب جایزه دریافت می کنند تشخیص داده است که جنگی روانی درگرفته است. دریافت کنندگان این جوایز امکانات مالی و تبلیغاتی پیدا می کنند و در رسانه های گروهی بر کرسی خطابه و افشاءگری می نشینند. رژیم جمهوری اسلامی از این افشاء گریها می ترسد و نمی داند در مقابل این اسلحه آزموده امپریالیستها چه بدلی بزند. بسیاری از ایرانیها نیز وقتی می بینند که آثار هنری و یا تلاشهای اجتماعی هموطنانشان با جوایز و اشتهار همراه است مسرور می شوند و این افراد در میان مردم به چهره های شناخته شده بدل شده که برای رژیم سخت خواهد بود به آنها داوطلبانه داروی نظافت بخورانند.
باین جهت جوایز بنیادهائی که امپریالیستها و صهیونیستها در آنها نفوذ دارند شمشیر دولبه است.
خامنه ای در سخنرانی خویش در برخورد به این سیاست امپریالیستی اظهار داشت که این جوایز “ارزشی“ ندارند. به گفته وی جوایزی مانند “اسکار“ و “نوبل هنری، هیچ“ ارزشی ندارند چرا که کوس رسوائی دستگاههای جهانی پشتیبان آنها در دنیا زده شده است. وی در این سخنرانی خویش افزود: “بیشتر شرکتها و موسسات سینمائی در هالیوود مظهر اراده سیاسی دستگاه منسجمی هستند که پشت صحنه سیاست آمریکا قرار دارد“. با این سخنان نمی شود فقط به صرف اینکه دیکتاتوری بنام خامنه ای آنرا بیان کرده است مخالفت کرد. همین دستگاه عقیده سازی و یا شستشوی مغزی در هالیوود بود که فیلم ضد ایرانی 300 را مخالف همه واقعیتهای تاریخی ساخت و در آن ایرانیها را وحشی و بربر نشان داد. زیرا در آن زمان جرج بوش برنامه تدارک حمله به ایران را می کشید. همین وزارت امور خارجه و سینمای هالیوود بود که کتاب “بدون دخترم هرگز“ را بر ضد همه شرقی ها و بویژه ایرانیها منتشر ساخت و از آن فیلم تهیه نمود چون قصد تجاوز به عراق و در ادامه آن به ایران را داشت. در این گفتار حقایقی نهان است که حزب ما بارها در مورد آن مقاله نوشته و تحلیل کرده است.
چرا خامنه ای بیکباره بیادش آمده که جوایز جهانی به چهره های ایرانی بی ارزشند زیرا خانم شیرین عبادی که یکی از همین چهره های سرشناس است در عرصه جهانی در حمایت از مبارزات دموکراتیک مردم ایران به افشاءگری دست زده و انتخابات تقلبی ایران را تقلبی خوانده است.
اگر خانم شیرین عبادی مجیز دستگاه را می گفت جایزه خانم عبادی بسیار با ارزش می شد!. آقای خامنه ای جایزه ایشان را در ردیف همان جوایز جمهوری اسلامی می گذاشت که البته در آینده انقلاب ایران ارزش خویش را مسلما از دست می دهند.
دشمنی آقای خامنه ای نه با نفس جایزه بلکه با اهداف سیاسی این جایزه است. ولی خانم شیرین عبادی زن شجاعی است که پرونده قتلهای زنجیره ای را در ایران دنبال کرده و از تهدیدات چاقوکشان اسلامی نترسیده است. ایشان زن شجاعی است که از نقض حقوق بشر در ایران انتقاد کرده و رژیم جمهوری اسلامی را در عرصه جهانی افشاء نموده است. خانم شیرین عبادی وکالت مردم ایران را در مقابل دادگاه جمهوری اسلامی بعهده گرفته است و مدالی را که به سینه دارد مدال احترام مردم به وی و حمایت از مبارزات دموکراتیک ایشان است. این مدال افتخار را هیچکس نمی تواند از ایشان بگیرد. خامنه ای بی جهت تلاش می کند ارزش این مدال افتخار را که مظهر مجسم شجاعت و حمایت از بی حقوقان است با مدالهای تقلبی امپریالیستها و صهیونیستها در یک ردیف قرار دهد. سخنان خانم شیرین عبادی حقیقت است و بیان این حقایق در زیر سلطه سیاه ارتجاع مذهبی حقیقتا شایسته دریافت بزرگترین مدالهای افتخار خواهد بود. خانم شیرین عبادی از حق خویش در نوع پوشش استفاده می کند و بدون روسری در مجامع بین المللی ظاهر می شود. با مردان بدون واهمه از اتهامات مغزهای کثیف و بیمارگونه متعصبین مذهبی دست می دهد. وی هرگز برای خوش رقصی در مقابل امپریالیستها و صهیونیستها حاضر نشده است به مذهب اسلام توهین کند و آنرا نشانه ترقی و مدرنیسم جا بزند. از همه مهمتر و این ارزش کار خانم شیرین عبادی را در مقابل سایر دریافت کنندگان جوایز جهانی چند برابر می کند که وی در عین حمایت از دموکراسی و اجرای حقوق بشر در ایران معتقد است که دموکراسی تجزیه بردار نیست، حقوق بشر تجزیه بردار نیست. آنکس که در ابوغریب، در گوانتانامو آدم می کشد و شکنجه می دهد و به ممالک تجاوز می کند و بر سر مردم غزه بمبهای فسفری می ریزد و در لبنان بمبهای خوشه ای مصرف می کند و سرزمین فلسطین را ده ها سال است که اشغال کرده است به همان اندازه رژیم جمهوری اسلامی اگر نه بیشتر جنایتکار است. حقوق بشر خوب نوع آمریکائی و اسرائیلی و حقوق بشر بد نوع جمهوری اسلامی وجود خارجی ندارد. خانم شیرین عبادی با همان مواضع اجتماعی که دارد به درستی، مبارزه دموکراتیک را با مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی پیوند می زند و مانع می شود که محافل امپریالیستی از وجود وی برای مقاصد شوم خود سوء استفاده کنند. یک گله از این اپوزیسیون آمریکا زده در خیمه و بارگاه آمریکائیها گرد آمده اند و جسارت انتقاد از سیاستهای جنایتکارانه آمریکا و اسرائیل را ندارند. ولی خانم عبادی بارها و بارها اعلام کره است که علیرغم مخالفتش با جمهوری اسلامی در صورت تجاوز به ایران در مقابل قوای متجاوز می ایستد و از وطنش دفاع می کند. این نظریات با نظریات حزب ما منطبق است و ما سالهاست که این سیاست را برای مبارزه با دسیسه ای امپریالیستها پیشنهاد می کنیم. حزب ما بارها بیان کرده که سازمانهای غیر دولتی که به مبارزه دموکراتیک دست می زنند باید این مبارزه را با مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی پیوند دهند وگرنه به دست دراز شده انقلاب مخملی بدل می شوند. اکبر گنجی که نقش مثبتی در افشاء رفسنجانی و دارودسته عالیجنابان سرخ و خاکستری بازی کرده نتوانست این پیکار را با پیکار ضد امپریالیستی پیوند دهد. تمام تراوشات قلمش آمریکائی شده است. در این زمینه وی تنها نیست بخشی از اپوزیسیون ایران چشم بدست حاتم طائیهای آمریکائی دارند که به آنها مدال بدهند. به خانم شیرین عبادی نیازی نیست که امپریالیستها مدال بدهند، مدالی که به خانم شیرین عبادی داده شده است مدال ملت ماست.
آیا باید این مدالها را بطور کلی و بدون تحلیل رد. هرگز! امپریالیستها در همه موارد نمی توانند و قادر نیستند دقیقا برنامه ریزی کنند. در اثر مبارزه طبقاتی و توده های مردم شرایطی بوجود می آید که همه چیز از دست آنها در می رود. امپریالیستها حساب نمی کردند که اگر به ژان پل سارتر، از این قبیل مدالها بدهند تا وی را بخرند، وی از دریافت آن امتناع خواهد کرد. آیا می شود به جایزه اسکار مایکل مور که دستگاه جرج بوش را افشاء کرد، بحران سرمایه داری را افشاء کرد و نقاب از چهره کنسرنها برداشت ایراد گرفت؟ بنظر ما چنین ایرادی ناشی از تحلیل مشخص از شرایط مشخص نخواهد بود. مایکل مور دریافت جایزه اسکار را با یک سخنرانی افشاءگرانه همراه کرد که در تاریخ آمریکا ثبت است و سپس آنرا با چاپ چندین کتاب افشاء گرانه تکمیل نمود. وی از این سکوی خطابه جهانی برای افشاء جنگ طلبان استفاده کرد.
البته می شود مانند خانم شیرین عبادی از نقض حقوق بشر در ایران انتقاد کرد و نشان داد که امریکا و اسرائیل نیز دست کمی از رژیم جمهوری اسلامی ندارند و می شود هم مانند کیارستمی سکوت کرد و یا مانند مخملباف حامی جمهوری اسلامی بود و نه به اسرائیل انتقاد کرد و نه به امریکا و یا حتی می شود به جمهوری اسلامی سخت تاخت ولی در مورد امپریالیستها و صهیونیستها و جنایات علیه بشریت برای دریافت یک مدال و چندر غاز سکوت کرد. این عده آنوقت تنها همدست امپریالیستها علیه رژیم جمهوری اسلامی هستند و خود را دموکرات و آزادیخواه و انقلابی جا می زنند. کسانیکه دموکراسی را تجزیه می کنند، امپریالیسم و صهیونیسم را تطهیر می کنند نمی توانند انقلابی باشند و حتی منافع ملی ایران را در نظر داشته باشند. جوایزی هم وجود دارند که نامشان ننگین است نظیر جایزه لخ والسا کارگر خیانتکاری که با دربار واتیکان ارتباطات سری داشت و از سازما جنایتکار “سیا“ و دربار واتیکان پول می گرفت و بیک مبلغ مذهبی ارتجاعی در لهستان بدل شد و سربازان لهستانی را در پای منافع امپریالیست آمریکا توسط همدستانش در عراق و افغانستان قربانی کرد. لهستان را بیک کشور ارتجاعی تر، بیک کشور متجاوز بعد از تجاوز به چکسلاواکی بدل کرد. شکنجه گاه در لهستان بوجود آورد تا مسلمانان مشکوک را به عنوان القاعده شکنجه دهند. وقتی این فرد به کسی جایزه دهد دستش خون آلود است و دریافت چنین جایزه ای بدون اتخاذ موضع، بدون افشاء دشمنان بشریت بی ارزش است. دریافت جایزه ای از دست چنین موجود فرومایه ای افتخار نیست.
پس می بینیم که برخورد به دریافت مدال، نشانهای افتخار و جوایز بین المللی را تنها باید از منظر سیاسی مورد بحث و ارزش گذاری قرار داد. برای دریافت چنین جوایزی نمی توان چک سفید صادر کرد.
حال بپردازیم به قصه دردناک جوایز آقای چائوچسکو تا نقش روشنگری ما در این زمینه کامل شود.
حتما آقای چائوچسکو دیکتاتور رومانی را می شناسید. وی را با انواع دسیسه ممالک همجوار وقتی تاریخ مصرفش به پایان رسیده بود سرنگون و اعدام کردند. اکنون کشور رومانی نه تنها دموکراتیک نشده سهل است بلکه پایگاه شکنجه آدمربائی های آمریکاها شده است. حکومت بر سر کار هم “دموکرات“ است و هم مجری “حقوق بشر“ البته با همان درک امپریالیستی. حکومت بر سر کار مجری اوامر آمریکاست پس باید آت را “دموکرات“ و “آزادیخواه“ در رسانه های گروهی جلوه داد.
ولی این آقای چائوچسکو که امروز سرنگون و اعدام شده از همان روزهای نخست در محافل غرب “بدنام“ نبود. غربیها از وی مرتب تجلیل می کردند و رومانی را نمونه مملکتی بیان می داشتند که زیر بار روسها نمی رود. در سال 1967 آقای چائوچسکو علیرغم مخالفت اولبریشت رئیس دولت آلمان دموکراتیک و دبیرکل حزب رویزیونیست برادر، دولت آلمان فدرال را به رسمیت شناخت. این در حالی بود که دولت آلمان فدرال نسبت به آلمان دموکراتیک ادعای ارضی داشت و تمامیت ارضی آنرا برسمیت نمی شناخت. دولت رومانی حاضر نشد در زمان جنگ شش روزه ی صهیونیستها علیه ممالک عربی و مردم فلسطین مناسبات دیپلماتیکش را با دولت اسرائیل مانند روسیه و اعضای پیمان ورشو قطع کند. وی بر عکس تجاوز ابرقدرت امپریالیستی روس به کشور چسلاواکی را که رهبرانش به توصیه های خروشچف عمل می کردند محکوم نمود. وی در سال 1969 آقای نیکسون رئیس جمهور آمریکا را به رومانی دعوت کرد و به عضویت صندوق بین المللی پول و بانک جهانی درآمد. در سال 1971 دولت آلمان فدرال بزرگترین مدال افتخار آلمان را به وی اعطاء کرد.
آقای چائوچسکو به خاطر خدماتش به غرب در سال 1978 از سوی ملکه الیزابت دوم مدال افتخار درجه دو بریتانیا را دریافت نمود. امپریالیستها آقای چائوچسکو را مدال باران کردند. اما همینکه روسها در جنگ سرد تسلیم شدند و اروپای شرقی را دو دستی به حوزه نفوذ امپریالیستهای غرب منتقل کردند بیکباره این آقای چائوچسکوی مترقی و نمونه، به دیکتاتور وحشی بدل شد که اقلیتهای آلمانی را سرکوب می کرده، بچه های علیل را گرسنگی می داده بطوریکه آنها در کثافت خود در غل و زنجیر می لولیدند و... حتی امپریالیستها جنازه های قلابی از مرده شور خانه، توسط ایادی خویش دزدیدند بر سر دست گرفتند، از آنها پرچم عثمان ساختند تا ثابت کنند یاران چائوچسکو از هیچ جنایتی رویگردان نبوده و نیستند. حال برای اثبات ادعاهای خود حتی جایزه ادبی امسال را کاملا “اتفاقی“ به خانمی آلمانی تبار داده اند که گویا در رومانی زمان چائوچسکو تحت فشار و تحت تعقیب بوده است. یعنی در همان سالهائی که که چائو چسکو شایسته دریافت مدالهای افتخار بود و نمونه یک کشور مستقل و دموکرات در شرق محسوب می شده است این اقلیتها دچار سرکوب بوده اند. پس تکلیف مدالهای افتخار امپریالیستها که تا کنون روی سینه چائوچسکو قطار می کردند چه می شود؟ دولت انگلستان رسما در تاریخ 1989 اعلام کرد که ما مدالمان را پس می گیریم!!!؟؟؟. آیا این عمل خنده دار و مضحک به نظر نمی آید؟ این عمل صدمه به چائوچسکوئی نبود که دیگر جان داده بود، این عمل تمسخر مدالهای دربار انگلستان بود، تائید سنتهای ارتجاعی امپراتوری فرتوت انگلستان بود، حاکی از بی اعتباری مدالهای امپریالیستی بود. نشانه آن بود که این مدالها افتخاری نیستند و تنها رشوه برای خرید آدمها هستند که به حضورشان در صحنه نیاز هست. تا زمانیکه بشود از این افراد به عنوان قابدستمال استفاده کرد به آنها پول و مدال می دهند و وقتی این مهره ها سوختند مدالها را با یک بیانیه مسخره باطل می کنند. این عمل بی اعتباری اخلاق امپریالیستها و وعده های آنها را نشان می دهد.
ژنرال عبدالحکیم عامر وزیر دفاع مصر بود. ابر قدرت روسیه بارها از وی تجلیل کرده و به وی نشان قهرمان اتحاد شوروی داده بود. همینکه مصریها در اثر دسیسه روسها در جنگ شش روزه شکست خوردند و کار اخلال روسها در برهم زدن جبهه سوریه با موفقیت روبرو شد ژنرال عامر بیکباره از جانب رویزیونیستها خائن و جاسوس امپریالیستها معرفی گشت و کلکش را مصریها در زندان کندند و یا وی را با داروی نظافت خودکشی کردند.
این است که ارزش این گونه نشانهای افتخار را باید در بازار بورس سیاست تخمین زد. مدال افتخار آن موقعی ارزش دارد که ملتی آنرا به سینه قهرمانانش بزند. دکتر مصدق مدال افتخار از جائی نگرفت، دکتر فاطمی فاقد مدال افتخار بود، افسران قهرمان توده ای که برای آرمان انسانی خویش جان دادند و هزاران ایرانی گمنام که برای رهائی وطنشان به خیل طولانی جانباختگان مردم وطن پیوستند بر سینه خویش مدالی حمل نمی کردند. ولی ملت ایران این تاجهای گل افتخار را بر تارک آنها می نهد. آری! ملت ایران این مدالهای افتخار، این ستارگان روشن آسمان سرخ آینده ایران را در قلب خود و نه تنها بر سینه خود حمل می کند.
بر گرفته ازتوفان شماره 118 دی ماه 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org