۱۳۹۱ مهر ۳۰, یکشنبه


یادداشتی پیرامون علل تظاهراتﮬﺎﻯ اعتراضی

علیهﻯ فیلم ضد اسلامی

 

فیلم ضد اسلامی که توهین به پیامبر مسلمانﮬﺎ را هدف گرفته است، موجب برانگیختن خشم بسیاری از مردم مسلمان در کشورهای جهان ازجمله در  لیبی، لبنان، فلسطین، عراق، یمن، ترکیه، سودان، افغانستان، مصر، تونس ... و چند کشور دیگر گشته است. چند دیپلمات آمریکائی از جمله سفیر این کشور در لیبی کشته وچندین نفر مجروح شدند. روز جمعه نیز شماری از تظاهر کنندگان در اثر حمله به سفارتخانهﮬﺎﻯ آمریکا و انگلیس و آلمان در سودان مجروح و تعدادی جان باختند.

بی شک تولید و پخش فیلم ضد اسلامی که در قالب آزادی بیان  صورت می گیرد به منظور توهین و تحقیر مسلمانﮬﺎ و ادامهﻯ سیاست اسلام هراسی و آتش زدن قرآن توسط بنیادگران مذهبی مسیحی و یا یهودی می باشد. آنها با این اقدام تحریک آمیز آهنگ آن دارند تا با اسلام مبارزه کنند. تو گوئی که مذهب اسلام تنها مذهبی است که عقبگرا و ضد پیشرفت و علم است. استدلال آنها این است که ما از حق آزادی بیان و حقوق دموکراتیک شهروند آمریکائی و شهروند اروپائی استفاده می کنیم و قرآن را آتش می زنیم. لازم به توضیح نیست که هیچکدام از مذاهب توحیدی حقوق دموکراتیک شهروندان را به رسمیت نمی شناسند و مردم را فاقد قدرت تشخیص دانسته و رهبری پیامبران را برای ممانعت از "انحراف و فساد" آنها ضروری می دانند و مسیحیت و یهودیت مذاهب مجزائی نیستند. دموکراسی و مذهب مانند آب و آتشﺍند. این که به یکباره کارگردانی به فکر تولید چنین فیلمی می افتد و یا  کشیشی به یاد دموکراسی و حقوق شهروندی می افتد و برای سرکوب مخالف مذهبی به این اسلحه توسل می جوید بسیار سوء ظن برانگیز است. بسیاری از سیاستمداران لامذهب نیز چون میدان را برای تبلیغات سیاسی جانبدرانهﻯ خویش مناسب می دانند و می خواهند تجاوز به عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین و لیبی و... را توجیه کنند در شیپور مبارزه با اسلام می دمند تا افکار عمومی لازم را برای قتل عام مسلمانﮬﺎ و به زیر سُلطه کشیدن کشورشان فراهم آورند.

واقعیت مذاهب بیانگر نادانی عمومی است. هرچه بشریت به آموزش و علم بیشتر دسترسی پیدا می کند از دامنهﻯ نفوذ مذهب کاسته می شود. مذهب در زمینی رشد می کند که کود آن بی سوادی و عقب ماندگی است. مذهب دوای درد همهﻯ نادانستنیﮬﺎ است، بذر مذهب در زمین جهل کاشته می شود و می روید و لذا تنها با این ارزیابی ریشهﺍﻯ است که می توان راه مبارزه با مذهب به عنوان افیون تودهﮬﺎ را پیدا کرد.

 

در مبارزه با مذهب نمی توان به زور اسلحه متوسل شد و با قهر و اجبار مردم را وادار کرد از تعلقات مذهبی و اعتقادات دینی خویش دست بردارند. این اعتقادات ریشهﻯ چند هزار ساله در میان مردم دارند و زمینهﮬﺎﻯ مادی برچیدن آن که به درجهﻯ آگاهی عمومی نیاز دارد هنوز به طور کامل فراهم نشده است. این است که شمشیر کشیدن بر روی مذهب و از جمله مذهب اسلام دوای درد نیست و نظر کسی را نسبت به اسلام تغییر نمی دهد برعکس منجر به آن می شود که مسلمانان و نه تنها مسلمانان حتی اتباع لامذهب این ممالک نیز خود را مورد تعرض و تهاجم حس کنند و در مقابل یورش دشمن مذهبی که در حقیقت انگیزهﻯ سیاسی را به یدک می کشد، جبهه گیری کرده به یورش متقابل دست زنند. ما از شکست بیسمارک در آلمان در مبارزه با مذهب با توسل به زور سخن نمی رانیم چون به گذشتهﻯ نزدیک تعلق ندارد ولی خوب است به گذشته نزدیک و تجربهﻯ چند ده سال اخیر نظری افکنیم.

حقیقت این است که تهیه این قبیل فیلمﮬﺎ، کاریکاتور محمد، آتش زدن قرآن و گسترش اسلام هراسی ..... همه در کادر سیاست امپریالیستﮬﺎ، به ویژه امپریالیستﮬﺎﻯ آمریکائی و اروپائی که خطوط اساسی آن را می توان در اثر ساموئل هانتیگتون تحت نام "نزاع تمدنﮬﺎ" یافت حرکت می کنند، قابل تبیین است. این یک مبارزهﻯ سیاسی است و باید آن را در کادر سیاست نظم نوین امپریالیست آمریکا و سیاستﮬﺎﻯ راهبردی آن تحلیل کرد. برآمد مردم علیهﻯ این فیلم ضد اسلامی ریشه در سیاست  تجاوزکارانه و کشتار و توهین و تحقیر مردم کشورهای مسلمان توسط امپریالیستﮬﺎﻯ آمریکائی و اروپائی و رژیم صهیونیست اسرائیل دارد که جان مردم را به لب رسانده و از هیچ کشتار و جنایت و پایمال کردن حقوق ملل و حقوق بشر دریغ نورزیده و نمی ورزند. این وحشیﮬﺎﻯ "متمدن"  مسبب این اعتراضات و درگیریﮬﺎﻯ خونین هستند و باید پاسخگو باشند. فریب افکار عمومی بس است!

ما بارها گفتهﺍیم مبارزه با مذهب، مبارزه با نادانی و جهل عمومی است و این امری نیست که در طی دهﮬﺎ سال عملی باشد. به این جهت کمونیستﮬﺎ همیشه مبارزه با مذهب را در متن مبارزهﻯ طبقاتی دیده و از دریچهﻯ منافع مبارزهﻯ طبقاتی به آن برخورد کردهﺍند. مبارزه با مذهب مبارزهﺍﻯ طبقاتی، مبارزهﺍﻯ طولانی است که حتی بعد از استقرارسوسیالیسم در کشور نیز به پایان نمی رسد. باید ریشهﮬﺎﻯ رشد مذهب را با تنویر افکار و اقناع خشک کرد و نه با توهین و چوبهﻯ دار.

انتخابات ریاست جمهوری ایران

و مسئله کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی

 

خبرهای منتشره حاکی از آن است که اواخر بهار سال آینده، ۲۴ خرداد ماه سال ۱۳۹۲، یازدهمین دورهﻯ انتخابات ریاست جمهوری ایران برگزار می شود. با این انتخابات، هفتمین رئیس جمهور ایران ظاهراً با رأی مردم برگزیده خواهد شد.

در ارتباط با این انتخابات و به طور کلی امر انتخابات در رژیم جمهوری اسلامی ایران، لازم به گفتن است که صرفنظر از این که انتخابات هر چند هم آزاد و شفاف، برخلاف ادعای بورژوازی، نمی تواند به منزلهﻯ بیان ارادهﻯ آزاد شهروندان و مشارکت عمومی مردم در ادارهﻯ کشور تلقی شود، اما مسئلهﻯ انتخابات در زیر حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی ایران آن مفهوم بورژوائی خود را نیز از دست داده است. ریاکاری، تقلب، دستکاری نتایج انتخابات از همان اوان تشکیل این رژیم همواره یک امر رایج و پیش پا افتادهﺍﻯ بوده و این روشﮬﺎ در همهﻯ دورهﮬﺎﻯ بعدی انتخابات به نحوی از انحاء تکرار شده است. اولین و بارزترین نمونهﻯ ریاکاری و تخطئه انتخابات در ۱۲ فروردین سال ۱۳۵۸ در جریان رأی به جمهوری اسلامی با دو برگهﻯ سبز و سرخ- «آری» یا «نه»- اتفاق افتاد. درک این مسئله مشکل نیست که خود آن، در واقع یک تقلب آشکار و ممانعت از بیان آزاد ارادهﻯ شهروندان کشور بود.

با این وجود، تداوم موجودیت رژیم جمهوری اسلامی، سرکوب و قلع و قمع مخالفان سیاسی یکی بعد از دیگری، موجب رشد قانونمند تضادها در داخل خود رژیم و بالا گرفتن جنگ قدرت در میان جناحﮬﺎﻯ موسوم به "اصولگرایان" و "اصلاح طلبان" حاکم گردید و به دنبال آن، سیاست عمومی تقلب و دستکاری نتایج آراء، دامن خودیﮬﺎ را نیز فراگرفت. برجسته ترین نمونهﻯ آن، انتخابات دهمین دورهﻯ ریاست جمهوری ایران در ۲۲ خرداد ماه سال ۱۳۸۸ بود که حاصل آن، سر برآوردن جنبش موسوم به «جنبش سبز» در تهران و برخی شهرهای کشور بود. اگر چه "جنبش سبز" با اعتراض به دستکاری نتایج انتخابات به نفع محمود احمدی نژاد شروع شد، ولی وسیعاً مورد بهره برداری و سوءاستفادهﻯ نیروهای ارتجاعی درون حاکمیت و جهانی قرار گرفت که قصد داشتند آن را به یک "انقلاب رنگی" از نوع انقلابات مخملی اروپای شرقی و برخی جمهوریﮬﺎﻯ اتحاد شوروی فرا رویانند. به همین سبب هم این جنبش از پشتیبانی تودهﺍﻯ، به خصوص، حمایت طﺒﻘﮫﻯ ﮐﺎرﮔﺮ و دیگر جنبشﮬﺎﻯ اجتماعی مثل جنبش برابری طلبی زنان، دانشجویان، معلمان و غیره در کشور محروم گردید.

امروز نیز شاهد آنیم که در طول دورهﻯ، کمی بیش از سه سال پس از انتخابات دهمین دورهﻯ ریاست جمهوری، نیروهای بازهم بیشتری از بدنهﻯ رژیم فاصله گرفته و ساختار قدرت به درجهﺍﻯ از شکنندگی رسیده است که دیگر از حداقل پایگاه اجتماعی برخوردار می باشد. به طوری که اینک رژیم جمهوری اسلامی دیگر قادر نیست همچون سالﮬﺎﻯ گذشته، عناصر وابسته به جناحﮬﺎﻯ مختلف خودی را حول محور ولایت فقیه گرد آورده و همهﻯ آنها را به نسبت مساوی در غارت و چپاول ثروتﮬﺎﻯ ملی سهیم سازد.

با توجه به تجارب انتخابات در طول بیش از سه دههﻯ گذشته و تشدید هر چه بیشتر تصادهای درونی رژیم جمهوری اسلامی ایران، پیش بینی می شود حوادث بعد از انتخابات دهمین دورهﻯ ریاست جمهوری، در انتخابات سال ۱۳۹۲ نیز با شدت و حدت بیشتری تکرار خواهد شد و درگیری جناحﮬﺎﻯ حکومتی شکل هر چه عریان تر و آشکارتری به خود خواهد گرفت. با توجه به این احتمال، نباید از نظر دور داشت که اوج گیری اختلافات و مناقشات بین جناحﮬﺎﻯ مختلف حکومتی برای امتیازگیری هر چه بیشتر از همدیگر، هیچ ارتباطی با خواستﮬﺎ و مطالبات دموکراتیک مردم نداشته و رقابت آنها چیزی جز تلاش و کوشش برای گرفتن سهم بیشتر از قدرت سیاسی و ثروتﮬﺎﻯ عمومی کشور نبوده و نخواهد بود. منتها، در این شرایط، وظیفهﻯ همهﻯ نیروهای مترقی به ویژه تمامی مدافعین حقوق طبقهﻯ کارگر،اتحادیهﮬﺎﻯ کارگری، شبکهﮬﺎﻯ سازمانﮬﺎﻯ دانشجوئی و زنان و معلمان ....که با در نظر گرفتن این واقعیت که هر دو جناح رژیم هر گاه که اعتراضات عمومی مردم به تنگ آمده از سیاستﮬﺎﻯ ستمگرانهﻯ رژیم را تهدید جدی برای تمامیت حاکمیت خودشان احساس کنند، برای سرکوب مردم و برقراری فضای پلیسی شدید تر در کشور دست به دست هم می دهند، باید با بهره گیری سنجیده از درگیریﮬﺎﻯ درونی رژیم، مبارزات مردمی برای احقاق حقوق، مطالبات و خواستﮬﺎﻯ صنفی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنها را در مسیر اصولی و کارآمد هدایت کرده و موانع جدی در مقابل سوءاستفادهﻯ ریاکارانهﻯ نیروهای ارتجاعی داخلی و جهانی از نارضایتی عمومی ایجاد نمایند.

آنچه که به نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری مربوط می شود، این است که در انتخابات سال آینده نیز مثل همهﻯ دورهﮬﺎﻯ قبلی انتخابات ریاست جمهوری و به طور کلی، همهﻯ انتخابات برگزار شده در ایران، با توجه به این که اﺣﺰاب و سازمانﮬﺎﻯ مخالف رژیم از ﺣﻖ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ آزاد برخوردار نیستند و نمی توانند نامزدهای خود را معرفی کنند، تنها افرادی می توانند نامزدی خود را اعلام نمایند که به اصل اساسی نظام، یعنی اصل "ولایت فقیه" قانون اساسی رژیم، به عبارت دقیق تر، به اسلام شیعی معتقد باشند. زیرا، طبق قانون انتخابات ریاست جمهوری ایران علاوه بر زنان، غیر مسلمانان و حتی پیروان اهل تسنن هم، که به ولایت فقیه اعتقاد ندارند، از حق اعلام نامزدی و انتخاب شدن به ریاست جمهوری محرومند. با این وجود، از هم اکنون روشن است که نامزدهﮬﺎ از میان دو جبههﻯ اصلی اصولگرایان و اصلاح طلبان حکومتی، صرفنظر از این که بخش تندرو گروه اخیر، آخرین انتخابات برای مجلس نمایندگان را تحریم کرد، معرفی خواهند شد.

راجع به نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، از چندی پیش گمانه زنیﮬﺎﻯ زیادی در بارهﻯ نامﮬﺎ و گزینهﮬﺎﻯ متعدد هر دو جناح حکومتی به عنوان نامزدهای احتمالی در رسانهﮬﺎ و محافل مختلف مطرح می شود و از هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از گزینهﮬﺎﻯ اصلی اصلاح طلبان، به عبارت دیگر، گزینهﻯ بورژوازی لیبرال ایران نام برده می شود. اما اغلب ناظران پیش بینی می کنند، که در شرایط فعلی و با توجه به سوابق سیاه اکبر هاشمی رفسنجانی از جمله، به خاطر اتهام به دست داشتن در قتلﮬﺎﻯ زنجیرهﺍﻯ و دیگر مشکلاتی که با بخشی از جناح سیاسی مسلط در قدرت دارد، انتظار نمی رود وی وارد عرصهﻯ انتخابات یازدهمین دورهﻯ ریاست جمهوری کشور شود. در عین حال، در جبههﻯ اصلاح طلبان علاوه بر هاشمی رفسنجانی، از محمد رضا عارف، بیژن نامدار زنگنه و چند تن دیگر نیز نام برده می شود و در جبههﻯ مقابل، در جناح اصولگرایان نیز نام اسفندیار رحیم مشاعی، غلامعلی حداد عادل و برخیﮬﺎﻯ دیگر از هم اکنون سر زبانﮬﺎ است.

 

البته، یک موضوع بسیار مهم تر از برگزاری انتخابات رئیس جمهوری، خود قانون ارتجاعی و تبعیض آمیز انتخابات ریاست جمهوری و به طور کلی همهﻯ قوانین انتخاباتی در کشور می باشد که به اصلاح و تغییر اساسی نیازمند است. زیرا، طبق قانون انتخابات ریاست جمهوری ایران، به غیر از زنان، افراد وابسته به اقلیتﮬﺎﻯ دینی و حتی پیروان اهل تسنن هم که به ولایت فقیه اعتقاد ندارند، از حق اعلام نامزدی و انتخاب شدن به این مقام دولتی محرومند و علاوه بر این، نامزدهای خود رژیم نیز باید از صافی استصوابی شورای نگهبان قانون اساسی نظام بگذارند.

موضوع تغییر و اصلاح قوانین انتخاباتی ایران، از جمله قانون انتخابات ریاست جمهوری همواره موضوع مورد بحث و خواست تقریباً تمامی محافل و جریانﮬﺎﻯ سیاسی مخالف رژیم ایران بوده و اینک، از یک سال مانده به انتخابات، نه فقط تغییر قانون انتخابات، حتی تغییر مجری آن، یعنی وزارت کشور نیز در محافل حاکمهﻯ کشور به بحث گذاشته شده است. تا جائی که عباسعلی کدخدائی، سخنگوی شورای نگهبان نیز چند بار گفته که آیتﺍلله خامنهﺍﻯ هم بازبینی قانون انتخابات و رفع نواقص آن را از شورای تشخیص مصلحت خواسته است. به گفتهﻯ همین مقام دولتی، کارشناسان شورای نگهبان قانون اساسی، وزارت کشور و مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی موارد اصلاحی در قانون انتخابات ریاست جمهوری را آغاز کرده و قرار است تصمیم نهائی، صرفنظر از این که نظر دولت در قبال تغییر مجری انتخابات، یعنی وزارت کشور مثبت نیست و آن را خلاف قانون می شمارد، پس از اعلام نظر گروه کارشناسی دولت، گرفته شود.

 

گذشته از این که، تغییر و اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهور تا چه حد و چگونه خواهد بود، قدر مسلم این است که رژیم جمهوری اسلامی بنا به ماهیت ایدئولوژیک و طبقاتی خود حداقل از دو خط قرمز خود، یعنی تغییر در مواد مربوط به مذهب و جنسیت نامزدها عبور نخواهد کرد و برابری حقوق زنان با مردان و حق انتخاب شدن افراد منتسب به اقلیتﮬﺎﻯ دینی و مذهبی را به رسمیت نخواهد شناخت. بنابراین، انتظار برگزاری ﯾﮏ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت آزاد و دموکراتیک بورژوائی در شرایط حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی انتظار بی موردی است و انتخابات آتی نیز از قاعدهﻯ رایج مستثنی نخواهد بود. زیرا، خرید آراء، تقلب و دستکاری نتایج رأی گیری توسط رژیم ایران یک امر عادی و مرسوم است و همهﻯ اینها را همواره به نام منافع اسلام انجام داده و در انتخابات بهار آینده نیز کماکان انجام خواهد داد.

با این همه، موضوع مسلم آن است که تمامی تلاش رژیم اسلامی ایران در غیاب یک سازمان هدایت گر انقلابی سراسری تأثیرگذار و مورد اعتماد مردم، معطوف به آن است که پایهﮬﺎﻯ پوسیدهﻯ خود را نه با انجام حداقل اصلاحات دموکراتیک بورژوائی، به رسمیت شناختن حقوق آزادیﮬﺎﻯ فردی و اجتماعی و احترام به حقوق انسانی همهﻯ شهروندان و ملیتﮬﺎﻯ مختلف کشور، بلکه با انجام تغییرات سطحی در قانون انتخابات ریاست جمهوری، سفت و محکم نماید.

ما کمونیستﮬﺎ و انقلابیون نمی توانیم تنها نظاره گر این اوضاع و به مفسر بی بدیل این شرایط بغرنج بدل گردیم.ما باید با طرح دورنمای سیاسی، چگونگی راه برون رفت از این بحران، افشای نیروهای سازشکار و دشمنان انقلاب، موضوع سرنگونی تمامیت رژیم اسلامی، طرح مطالبات دموکراتیک مردم و کسب قدرت سیاسی جهت استقرار نظام نوین سوسیالیستی، خود را مطرح سازیم و برای اهدافمان هدفمند پیکار کنیم. تبلیغ ضرورت تاریخی حزب واحد لنینی طبقهﻯ کارگر و پیوستن به آن و آماده شدن برای روز قطعی جدال وظیفهﻯ تعطیل نشدنی حزب ما و همهﻯ رهروان طبقهﻯ کارگر است. تنها با این دورنماست که می توان به آیندهﻯ جنبش مردم ایران خوشبین بود و به پیروزی نهائی نائل آمد. دورنمائی جزاین فرجامی جز تکرار شکست نخواهد بود.

گزارشی از ایران

ژرفش بحران در تمامی عرصهﮬﺎﻯ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و خطر تجاوز نظامی به ایران
 

اگر بخواهیم چکیده و ماحصل مشاهدات و دیدگاه و تحلیلمان از اوضاع فعلی ایران را در دو کلمه بیان کنیم ، این دو کلمه، بحرانی و خطرناک است.

بحران در همهﻯ عرصهﮬﺎﻯ داخلی و خارجی ــ بحران اقتصادی، بحران سیاسی، بحران اجتماعی، بحران فرهنگی و خطر تشدید تحریمﮬﺎ و راه اندازی جنگﮬﺎﻯ قومی و مذهبی و ترور و تجاوز نظامی توسط امپریالیستﮬﺎ و صهیونیستﮬﺎ و ستون پنجم آنها، مطابق سناریوﻯ سوریه، مشخصهﻯ وضعیت فعلی ایران در تابستان 1391 می باشد.

بسیاری از روشنگریﮬﺎ و افشاگریﮬﺎئی که از ابتدای انقلاب تا به حال توسط حزب کار ایران و سایر نیروهای ترقی خواه و مردمی در عرصهﮬﺎﻯ مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می شد امروز بی پرده و عریان و آشکار و در عرصهﻯ زندگی و عمل و با پوست و گوشت و استخوان، خود تودهﮬﺎﻯ مردم درک کرده و از زبان آنها می شنویم. امروز صحبت کردن از ماهیت دزد و مافیائی حاکم و سلاطین شکر، گوشت، آهن، سیگار، پسته، خشکبار، فولاد و معدن و دزدیﮬﺎﻯ میلیاردی، چنان عادی است که حتی کودن ترین و فالانژترین مزدوران رژیم هم جرئت نفی آن را در حضور مردم ندارند.

به گفتهﻯ رئیس بازرسی کل کشور اکنون به دلیل توزیع ناعادلانه ثروت در کشور، میزان ثروت 20 درصد ثروتمند جامعه 43 برابر 20 درصد فقیر جامعه است. به این ترتیب ایران در جایگاه نخست میزان اختلاف طبقاتی در جهان قرار گرفته است. میانگین جهانی فاصلهﻯ طبقاتی حدود 6 و در ژاپن 2 است.

هر وقت از مقابل مجلس عبور کنید جمعی از کارگران یا معلمان و بازنشستگان معترض را مشاهده می کنید که حتی نیروهای انتظامی و لباس شخصی هم اگر با آنها همدردی نکنند سعی می کنند در مقابل فریادهایشان خفقان گرفته و ساکت باشند. هزاران کارگر از واحدهای مختلف در اقدامی مشترک با نوشتن نامه و طومار به حذف یارانهﮬﺎ، به اخراجﮬﺎﻯ دسته جمعی، به قراردادهای پیمانی و سفید امضاء، به حقوقﮬﺎﻯ شدیداً زیر خط فقر، به خصوصی سازیﮬﺎ، به نداشتن امنیت شغلی و به تغییر دائمی قانون کار در جهت منافع سرمایه داران اعتراض می کنند.

عضو کمیسیون اقتصادی مجلس "داریوش قنبری" می گوید: "جمعیت بیکاران کشور به ده میلیون نفر هم می رسد"

طبق گزارش خبرگزاری مهر 100 درصد قراردادهای بخش خصوصی موقت است. و در کل حدود 90 در صد نیروی کار ایران پیمانی و قرار دادی است .

طبق گزارش دیگری 5 میلیون نفر کارگران بخش خدماتی و اصناف از هیچگونه مزایائی برخوردار نیستند.

در شرایطی که  دستمزدها فقط 8 تا 12 درصد هزینهﻯ تولید را تشکیل می دهد، به بهانهﻯ کاهش هزینهﻯ تولید به اخراج نیروی کار و فشار مضاعف کاری به سایر کارگران برای جبران آن می پردازند.

سرمایهﺪاران بخشﮬﺎﻯ تولید صنعتی و کشاورزی ترجیح می دهند به بهانهﮬﺎﻯ گوناگون سرمایهﻯ خود را به بخشﮬﺎﻯ تجاری و دلالی و خدماتی و بساز و بفروشی و بنکداری و مستغلات و خرید و فروش ارز منتقل کنند، چون سود بیشتر و بی دردسر تری برایشان دارد.

در این وانفسائی که میلیونﮬﺎ نفر بیکار و بی درآمد و میلیونﮬﺎ کارگر و کشاورز و زحمتکش و بازنشسته با حقوقﮬﺎﻯ یک چهارم خط زیر فقر زندگی می کنند، تورم تقریباً صد در صدی در یک سالهﻯ اخیر قدرت خرید آنها را حتی نسبت به سال قبل به نصف کاهش داده است. قریباً همهﻯ کالاها از مواد غذائی و پوشاک و دارو گرفته تا هزینهﻯ ایاب و ذهاب و بهداشت و درمان و هزینهﻯ مسکن نسبت به سال قبل دو برابر شده است. تودهﮬﺎﻯ میلیونی مردم از این وضعیت جانشان به لب رسیده و مثل آتش زیر خاکستر آمادهﻯ شورشﮬﺎﻯ خودانگیخته هستند.

بحران اقتصادی موجود از طرفی محصول سیاستﮬﺎﻯ اقتصادی نئولیبرالیستی و ضد ملی جمهوری اسلامی است که توسط بانک جهانی و صندوق بینﺍلمللی پول به آنها دیکته شده   و به صورت پیگیر بخصوص در 23 سالهﻯ اخیر توسط کابینهﮬﺎﻯ رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد دنبال شده است و از طرف دیگر با تحریمﮬﺎﻯ اقتصادی و نفتی و بانکی ایران توسط امپریالیستﮬﺎ تشدید گردیده است.

گسترش خصوصی سازیﮬﺎ که با تحریف آشکار قانون اساسی توسط خامنهﺍﻯ در جهت منافع مافیای دولتی و آقا زادهﮬﺎ و سرمایهﺪاری مالی و زمین خواران دامن زده شد و بخش عظیمی از ثروتﮬﺎﻯ ملی و عمومی را از بخشﮬﺎﻯ مختلف صنعتی و کشاورزی و سیستم حمل و نقل زمینی و دریائی و هوائی و معادن و راهﮬﺎ، برق و آب، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و بانکﮬﺎ را به مشتی دزد سرمایهﺪار بخش خصوصی و مافیائی واگذار کردند باعث نابودی تولید صنعتی و کشاورزی و پائین آمدن سطح خدمات و کیفیت درمان و آموزش و گسترش بیش از حد بیکاری شد و به دنبال آن با طرح حذف یارانهﮬﺎ و گسترش هر چه بیشتر واردات این روند منفی اقتصادی تشدید و به ورشکستگی و رکود تولید صنعتی و کشاورزی و رشد بیکاری و رشد تورم منجر شد. از تبعات چنین سیاست اقتصادی است که معضلات اجتماعی نظیر طلاق: (رتبهﻯ چهارم در دنیا، 30 تا 35 درصد ازدواجﮬﺎ به طلاق ختم می شود)، اعتیاد: (سردار مؤیدی رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر خبر از افزایش 15 در صدی معتادان و قاچاقچیان را می دهد و می گوید در هر دقیقه 2 کیلو مواد مخدر کشف و در هر ساعت 30 فروشندهﻯ مواد مخدر و معتاد دستگیر می شود.)، فحشاء: (معینی کارشناس مسائل اجتماعی تا 600 هزار زن خودفروش را قابل ردیابی می داند)، دزدی: (سردار احمدی مقدم خبر از افزایش 20 درصدی سرقت خودرو می دهد . این رشد در زمینهﻯ کیف زنی، سرقت موتور سیکلت، سرقت از منازل هم وجود دارد)، قتل و جنحه وجنایت: (رئیس پلیس آگاهی خبر از 2400 قتل در سال می دهد) و بیماریهای روحی و روانی: (دکتر احمد حاجبی رئیس ادارهﻯ سلامت روان وزارت بهداشت اعلام می کند 21 درصد جمعیت کشور دچار اختلالات روانی هستند)  و خودکشی: (رئیس پزشکی قانونی میزان خودکشی منجر به مرگ دو برابر قتل است. سالانه حدود 5000 نفر در ایران خودکشی می کنند. ) کار کودکان: (دو میلیون و پانصد هزار کودک کار طبق مرکز آمار ایران ) و تکدی گری: ( پدیدهﺍﻯ رو به گسترش در سراسر ایران که حسین پور رئیس کمیتهﻯ امداد کاشمر تورم، بیکاری و خشکسالی در منطقه را عامل گسترش فقر و آسیبﮬﺎﻯ اجتماعی می داند) و کلاهبرداری: ( رئیس ادارهﻯ آگاهی خبر از تشکیل 18 تا 20 هزار پرونده در سال در رابطه با کلاهبرداری می دهد. او می گوید: 60 درصد زندانیان دارای سابقهﻯ کیفری نیستند و این نشاندهندهﻯ معضلات اجتماعی است که آنها را به این ورطه می کشاند) و نظایر آن در جامعه تشدید گردیده که تماماً مسئولیتش به عهدهﻯ جمهوری اسلامی است.

 به دنبال تحریمﮬﺎﻯ جنایتکارانهﻯ اقتصادی و مؤسسات مالی و بانکی و نفتی ایران توسط کشورهای امپریالیستی که با هدف زمینه سازی برای تجاوز نظامی و تجزیهﻯ ایران به منظور تسلط بر منابع نفت و گاز ایران صورت می گیرد، بحران اقتصادی بخصوص در یکسالهﻯ اخیر به شدت تشدید گردید که از جمله پی آمدهای آن رشد صد در صدی تورم و گسترش هر چه بیشتر ورشکستگی صنعتی و کشاورزی و بیکاری و فشار غیر قابل تحمل به کارگران و زحمتکشان شهر و روستا و بازنشستگان است.  

بحران سیاسی درون حاکمیت بعد از کودتای انتخاباتی 88 و کنار زدن جناح اصلاح طلب نظام و سرکوب جنبش خود جوش دموکراتیک مردم نه تنها حل نگشت بلکه روز به روز به علت معضلات اقتصادی و اجتماعی و نارضایتی عمیق مردم و هم چنین فشارهای خارجی بیش از پیش تشدید گردیده است. باندهای مختلف مافیائی درون جناح محافظه کار و به اصطلاح اصول گرای رژیم بر سر سهم بیشتر یا انحصاری از غارت و چپاول مردم مثل گلهﺍﻯ گرگ به جان هم افتادهﺍند و در کار هم اخلال کرده و دائماً دست به افشاءگری علیهﻯ یکدیگر می زنند. باند احمدی نژاد همهﻯ مشکلات را نتیجهﻯ خرابکاری در کار دولت توسط برادران لاریجانی (در قوهﻯ مقننه و قضائیه) و برادران قاچاقچی سپاهی نظیر محسن رضائی و روحانیت اشرافی و دزد، تبلیغ می کند و آنها نیز متقابلاً همهﻯ مشکلات را ناشی از بی کفایتی دولت تبلیغ می کنند. در این بین دارودسته و باند رفسنجانی و لیبرالﮬﺎ و جناح راست اصلاح طلبان که تا حدی جزء مطرودین هستند شدیداً به نفع رفسنجانی تبلیغ کرده و راه برون رفت از مشکلات داخلی و خارجی را تنها با قدرت گرفتن دوبارهﻯ او تبلیغ می کنند.مردم در این بین می خواهند سر به تن هیچکدامشان نماند.

بحران اجتماعی ــ ریشه نارضایتی کارگران و زحمتکشان شهر و روستا بیشتر فشارهای اقتصادی و تا حدودی محدودیتﮬﺎﻯ اجتماعی و اقشار میانی و نیمه مرفه، ریشهﻯ نارضایتیشان بیشتر نبود آزادیﮬﺎﻯ فردی و سیاسی و اجتماعی و حقوق دموکراتیک و تا حدودی اقتصادی است.

افزایش نرخ ارزهای خارجی و کاهش ارزش پول داخلی بر توان خرید اقشار میانی و نیمه مرفه جامعه نیز تأثیر گذاشته، برای نمونه بازار فرش تهران کاملاً خلوت و مغازهﮬﺎﻯ فرش فروشی داخل شهر نیز بیشتر تابلوی فرش دارند. از مسافرین تورهای خارجی به شدت کاسته شده. در پاساژها و مراکز خرید، بیشتر مردم مشغول وقت گذرانی و تماشا هستند و درصد بسیار کمی فقط وسایل ضروری می خرند. لوکس فروشیﮬﺎ کارشان تق و لق شده است. کاسبان خرده پا ورشکست و تبدیل به دست فروش می شوند.روند تجزیهﻯ طبقاتی و گسترش شکاف طبقاتی با تشدید بحران اقتصادی تشدید می یابد. امروز مشاهدهﻯ افراد آبرومندی که پول دارو و درمانشان را گدائی می کنند چندان غیر طبیعی نیست. ارز دولتی برای واردات داروها و تجهیزات پزشکی که در داخل تولید نمی شود، پرداخت نمی گردد. ولی ارز دولتی به سلاطین گوشت و فولاد پرداخت می شود.

در مورد وضعیت نابسامان ادارات دولتی و سیستم مردم آزاری و سادیستی حاکم بر آن قبلاً هم نوشته بودیم. برای کاری به. ادارهﻯ تأمین اجتماعی مراجعه کرده بودم که روی دیوار کنار باجه چشمم به نوشتهﺍﻯ افتاد که مراجعه کنندهﺍﻯ نوشته بود: "آقای احمدی نژاد که می خواهید دنیا را مدیریت کنید و شعار دولت الکترونیک می دهید، اول فکری به حال قطع شدن دائمی برق و سرعت 2 کیلو بایتی اینترنت بکنید مدیریت جهان پیشکشتان" بسیاری از کارهای اداری که اساساً هیچگونه نیازی به مراجعهﻯ حضوری ندارد باید ساعتﮬﺎ برای انجام آن رفت و آمد کرد و در صفﮬﺎﻯ طویل منتظر ماند. مثلاً حقوق بازنشستهﮬﺎ را که میزان مشخصی است و همه آنها هم حساب بانکی با شمارهﻯ حساب مشخصی دارد، به جای این که به حسابشان بریزند. باید خودشان حضوری به بانک مراجعه و دریافت کنند. یا بیمه شدهﮬﺎﻯ تأمین اجتماعی که سهم کارفرما را هم خودشان می پردازند باید به قسمت کارپردازی این سازمان مراجعه و در صفﮬﺎﻯ چند صد نفری منتظر باشند تا قبض دریافت کرده و به بانک مراجعه و آنجا هم چند ساعت منتظر بمانند تا قبض را پرداخته و به مهر دریافت بانک ممهور کنند.کاری که می توان به راحتی از طریق هر عابر بانکی پرداخت و رسید دریافت کرد. و اما در رابطه با کارهای مربوط به ادارهﻯ پلیس و آگاهی نمونهﺍﻯ می آورم که تا حدودی وضعیت چنین ارگانی برایتان روشن شود. شخصی تعریف می کرد چون شبﮬﺎ پمپ بنزینﮬﺎ خلوت تر است ساعت 12 شب برای بنزین زدن به باجهﺍﻯ نزدیک خانه مراجعه کردم در حالی که در انتهای صف بودم و می خواستم به دوستی تلفن کنم درب عقب ماشین از دو طرف باز شد و دو نفر دهان مرا گرفته وکاردی روی گردنم گذاشتند و به صندلی عقب کشیدند و یک نفر درب جلو را باز کرده و پشت فرمان نشست و دنده عقب زد و راه افتاد. در راه با خیال راحت آهنگ گذاشته بودند و می گفتند و می خندیدند. رفتند بیابانﮬﺎﻯ بالای کرج آنجا مرا پیاده کرده و لباسﮬﺎیم را در آوردند و لخت مادر زاد ولم کردند و سوار ماشین شده رفتند. بعد از چند ساعت پیاده روی خودم را رساندم به جائی که در حال ساختمان سازی بودند و در آنجا از یک کارگر افغانی تلفنی قرض کرده با همسرم تماس گرفته و آدرس آنجا را دادم که بیایند دنبالم. خلاصه فردا رفتیم اداره آگاهی برای شکایت و تشکیل پروندهﻯ آدم ربائی و سرقت. افسر ادارهﻯ آگاهی گفت اصلاً اسم آدم ربائی و خفت گیری و این چیزها را هم نیاورید. فقط بگوئید ماشین و وسایل داخلش دزدیده شده. خلاصه قبول کردیم و تشکیل پرونده دادیم . بعد از چند روز زنگ زدند و گفتند ماشینت پیدا شده . برای گرفتن ماشین که رفتیم، با این که لپ تاب و موبایل و کیف پول و لباسﮬﺎیم را برده بودند، گفتند بنویس همه چیز را تحویل گرفتهﺍﻯ و باید هفتصد هزار تومان هم بابت هزینه بپردازی. پول را پرداختیم و ماشین دزدیده شدهﻯ خودمان را پس گرفتیم. بعد از چند روز دوباره تماس گرفتند و گفتند کیف و کارتﮬﺎیت هم پیدا شده، دویست هزار تومان پول شیرینی بردار بیا کیف و کارتﮬﺎیت را بگیر. خلاصه این هم وضعیت تشکیلاتی که باید در جهت ایجاد امنیت عمومی اقدام کند.

بازار فروش داروهای قاچاق در ناصر خسرو و باب همایون تهران داغ است و بیچاره بیماران زحمتکشی که احتیاج به چنین داروهائی دارند ، نهایتاً و مجبوراً به قوای ماوراءالطبیعه متوسل شده و به امامزادهﮬﺎ دخیل ببندند و منتظر مرگ باشند. نبود سازمانﮬﺎﻯ نظارت بر کیفیت مواد غذائی و سوء تغذیه و آلودگی هوا و آب آشامیدنی و دهﮬﺎ مشکل زیستی دیگر باعث گسترش و شیوع انواع و اقسام بیماریﮬﺎ گشته. در همهﻯ بیمارستانﮬﺎ و درمانگاهﮬﺎ و مطبﮬﺎ، بیمار موج می زند. در بیمارستانﮬﺎﻯ عمومی در عرض چند ساعت هر پزشک بیش از 200 بیمار را ویزیت می کند. گاهی منشی برای راحت تر کردن کار خودش نام هر پنج بیمار را با هم اعلام کرده و همه را با هم به اتاق پزشک می فرستد. بیمار اینجا باید شرم و حیاء را کنار بگذارد چون در این مملکت چیزی خصوصی وجود ندارد . باید همهﻯ مشکلاتش را در حضور دیگران و خیلی سریع به دکتر بگوید و دکتر بدون اینکه به حرف او گوش دهد برایش یک سری آزمایش و نوار قلب بنویسد و سرو ته قضیه را در عرض چند ثانیه به هم آورد. بیمارستانﮬﺎﻯ خصوصی و مطبﮬﺎﻯ بالای شهر هم که در واقع مراکزی تجاری ــ کلاهبرداری هستند و پزشکانش سهامداران سرمایهﺪاری هستند که نه بوئی از انسانیت و شرافت و وجدان بردهﺍند و نه در مقابل کارشان مسئول. بازاریﮬﺎئی هستند که به فکر چاپیدن مشتری می باشند.

همه در مورد مقام اول داشتن ایران در میزان تصادفات و کشتار و جراحات و نقض عضو ناشی از آن بسیار دیده و شنیده و خواندهﺍیم، شاید کمتر به دلایل اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی آن که محصول حاکمیت جمهوری اسلامی است توجه کردهﺍیم. در مرحلهﻯ اول، رژیم که برای جان مردم پشیزی ارزش قائل نیست بعد از ده ساعت تمرین رانندگی یک جواز آدمکشی به نام گواهینامه به دست متقاضی داده و روانهﻯ کوچه و خیابان و جادهﺍش می سازد. در مرحلهﻯ بعد توجه کردن به مقررات رانندگی امری غیر ضروری است، چرا که تمام خودروهای دولتی و انتظامی و نظامی و حتی خود پلیس راهنمائی و رانندگی هم آن را نقض می کنند. خطوط سبقت ممنوع و مطلقاً ممنوع و تابلوی ورود ممنوع هم در ایران فقط تزئینی است. وقتی رژیم خودش تمام قانون اساسی و قوانین دیگرش را زیر پا می گذارد به مردم آموزش می دهد که قانون و مقررات فقط روی کاغذ و تشریفاتی است یا منبعی برای کسب درآمد. در رابطه با دلایل اقتصادی، بد رانندگی کردن بسیاری از مسافر کِشﮬﺎ و تاکسیﮬﺎ و موتورسواران که اکثراً یا پیک هستند و یا مسافر کِش مسئلهﻯ قاپیدن مسافر از همدیگر و به دست آوردن چهارصد، پانصد تومان بیشتر که پول یک نان سنگک هم نمی شود، علت بسیاری از تخلفات و تصادفات است. این موضوع در رابطه با تصادفات بین شهری و جادهﺍﻯ هم صادق است. اکثر رانندهﮬﺎﻯ آژانس و کرایهﺍﻯﮬﺎﻯ بین شهری برای کسب درآمد بیشتر که بتوانند از عهدهﻯ مخارج کمر شکنشان بر بیایند چارهﻯ کار را در سرعت زیاد و عدم توجه به مقررات راهنمائی و رانندگی می بینند. مسئلهﻯ دیگر اعصابﮬﺎﻯ خراب در اثر مشکلات متعدد زندگی زیر سایهﻯ نحس        ام القرای اسلامی است که بخش اعظم آن اقتصادی است. از نظر اجتماعی و فرهنگی گسترش فرهنگ فرد گرائی و خود محوری و بی توجهی و بی احترامی به حقوق مردم که مروج آن حاکمیت بوده، باعث شده که همه به فکر این هستند، فقط گلیم خودشان را از آب بکشند و این را زرنگی می دانند و این در واقع همان زرنگی بازاری آخوندی است که در جامعهﻯ جا افتاده .

یکی از محصولات حاکمیت ارتجاعی و مستبد و سرکوبگر و آزادی کش مذهبی حاکم، کشیده شدن میلیونﮬﺎ نفر به مواد مخدر و الکل  برای تحمل فشارها و رسیدن به  آرامش روحی و فکری کوتاه مدت بود که متأسفانه برای خودشان و اطرافیانشان و جامعه تأثیرات طولانی مدت بسیار مخربی داشت و دارد، با این حال یکی از پارادُکسﮬﺎئی که محصول وجود همین  حکومت مستبد و سرکوبگر و ارتجاعی است، کشش اقشار زیادی از جامعه بخصوص جوانان به کسب آرامش روحی و فکری در بُعد مثبت آن از طریق گرایش به موسیقی و شعر و محافل ادبی و هنری و تحصیل و کسب دانش و ورزش می باشد. امروز در جامعهﻯ ایران با همهﻯ قشری گریﮬﺎ و فشارها و تبلیغات علیهﻯ موسیقی، کمتر کسانی را می بینید که به موسیقی گوش ندهند(حتی اکثر افراد شدیداً مذهبی و پای بند به اصول دینی هم تحت تأثیر این نیاز روحی، موسیقی را دوست دارند)، کشش به انواع سبکﮬﺎﻯ موسیقی و آموزش آن، تشکیل گروهﮬﺎﻯ موسیقی و آواز و کُر و حتی از بین افراد بین 50 تا هفتاد سال، محافل شعر خوانی و کلاسﮬﺎﻯ بسیار زیاد آموزش خط و نقاشی و مجسمه سازی و صنایع دستی و گروهﮬﺎﻯ ورزشی از جوانان دختر و پسر گرفته تا افراد مسن و بازنشستهﮬﺎﻯ زن و مرد که به پیاده روی و کوهنوردی و مسافرتﮬﺎﻯ جمعی می روند.

سی و چهار سال تبلیغ شبانه روزی جهل و خرافات و انواع و اقسام فشارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اخراج و زندان و شلاق و شکنجه نتوانسته مادران و زنان و دختران واقعاً افتخار آفرین و مقاوم ایرانی را به تمکین تمایلات ارتجاعی حاکمیت بکشاند.زن ایرانی واقعاً سمبل استقامت و پایداری و سرافرازی است.

 

خطر جنگ

 

خطر تهاجم و تجاوز به میهنمان جدی است! دیگر صحبت از جنگ روانی در میان نیست . مدت زمانی است که از جنگ سرد تهدید و تحریم فراتر رفته و درگیری رو در روی نظامی با متحد نظامی ایران و خط مقدم جبههﻯ ایران، سوریه شروع شده است. اسرائیل سگ زنجیری آمریکا در منطقه در حال پاره کردن زنجیر و دست زدن به عملیات انتحاری است.امپریالیستﮬﺎ و صهیونیسم و ستون پنجم داخلی آنها (مجاهدین، حزب دموکرات کردستان و کومله و پژاک و پان ترکیستﮬﺎ و جنداله و الاهواز ) در رؤیای سهیم شدن در قدرت زیر سایهﻯ امپریالیستﮬﺎ و نابودی ایران و تجزیهﻯ آن لحظه شماری می کنند. مانور نظامی سی کشور در خلیج فارس برای تفریح تابستانی برگذار نمی شود.

جمهوری اسلامی هم به تجربه دریافته است که حتی اگر صد در صد شرایط آنها را مثل صدام حسین و قذافی بپذیرد، رفتنی است. چون طرح استراتژیک امپریالیسم برای منطقهﻯ خاور میانه (به منظور کنترل بر منابع و شریانﮬﺎﻯ انرژی)، سرنگونی حاکمیتﮬﺎﻯ مستقل سیاسی و تجزیهﻯ آنها و روی کار آوردن حکومتﮬﺎﻯ مینیاتوری دست نشانده است. جمهوری اسلامی خطر جنگ را جدی می داند و برای دفاع البته با اتکاء به نیروهای نظامی و شبه نظامی آماده است. مسئلهﻯ تعیین کننده در این بین موضعگیری و نقش تودهﮬﺎﻯ میلیونی کارگران و زحمتکشان و نیروهای ملی و مترقی و مردمی است.

آیا کارگران و زحمتکشان و تودهﮬﺎﻯ میلیونی مردم ستم دیده و زجر کشیده و متنفر و منزجر از حاکمیت دزد و مافیائی جمهوری اسلامی علامت تساوی بین حاکمیت و وطن خود ایران می گذارند؟

آیا کارگران و زحمتکشان ایران و نیروهای مردمی و مترقی و ملی و میهن پرست از حق تعیین سرنوشت خود و از میهن خود در مقابل تجاوز نظامی دفاع خواهند کرد؟

آیا اقوام مختلف ایرانی و ایرانیان پیرو مذاهب مختلف وحدت تاریخی و چند هزار سالهﻯ خود را در مقابل توطئهﮬﺎﻯ دشمن و متجاوز مشترک، حفظ خواهند کرد؟

پاسخ صحیح به سئوالات فوق بسیار تعیین کننده و راه گشا خواهد بود.

پاسخ ما به سئوالات فوق این است که مردم ایران حاکمیت را رفتنی و ایران را وطن خود و ماندنی می دانند و در مقابل هر گونه تجاوزامپریالیستی و صهیونیستی مقاومت خواهند کرد و وحدت و در آمیختگی تاریخی و چند هزار سالهﻯ اقوام ایرانی نتیجهﻯ قرارداد و اجبار و تحمیل نبوده . بلکه وحدتی طبیعی است و نه ساختگی جدای از قانونمندیﮬﺎﻯ عمومی و کلی مربوط به تکامل جوامع بشری و روانشناسی اجتماعی، روحیات و خُلق و خو و عکسﺍلعملﮬﺎﻯ مردم ما؛ ویژگیﮬﺎئی دارد که نه تنها بیگانگان آن را درک نمی کنند بلکه در بسیاری موارد سیاسیون کارکشته و مردم شناس داخلی را هم به اشتباه انداخته است. البته این ویژگیﮬﺎ طبیعی است که محصول شرایط خاص جامعهﻯ ایران و حاکمیت چند هزار سالهﻯ استبدادی و تجربهﻯ تاریخی تهاجمات بزرگ از اسکندر مقدونی گرفته تا اعراب و مغول و ترکﮬﺎ و هضم تدریجی مهاجمین در خود است . مردم ما در طول تاریخ مثل جریان آب راه خودشان را پیدا کردهﺍند. هر جا که به دلایلی سدی جلوی خود دیدهﺍند با صبر و شکیبائی و تدبیری جمعی که ناشی از تجارب و فرهنگ ملی است راه خود را پیدا کردهﺍند و بدین سان در گذر از رنجﮬﺎ و شکستﮬﺎ و پیروزیﮬﺎ توانستهﺍند وحدت ملی و سرزمین واحد خود ایران را حفظ کنند.

در حاشیه سخنرانی باراک اوباما در سازمان ملل

 

تهدیدات خارجی به رژیم، آذوقهﻯ تبلیغاتی برای سرکوب  اپوزیسیون ایران را می دهد

 

باراک اوباما با سخنرانی اخیرش در مجمع سازمان ملل متحد به دروغ از احترام به حقوق ملل و حقوق بشر سخن گفت درعین حال فراموش نکرد که بازهم زبان تهدید بگشاید و بگوید: "گفتگوﮬﺎﻯ دیپلماتیک با ایران بر سر انرژی هستهﺍﻯ حد و حدودی دارد٬ تا ابد ادامه نخواهد یافت. " به زبان آدمیزاد یعنی یا به اوامر ما تن دهید یا منتظر بمباران باشید.

 شک نیست تبلیغات و تهدیدات خارجی و عربده کشیﮬﺎﻯ امپریالیستﮬﺎ به رژیم امنیتی نظامی احمدی نژاد و خامنهﺍﻯ آذوقهﻯ تبلیغاتی برای سرکوب اپوزیسیون ایران را می دهند.

همین که امپریالیستﮬﺎ در امور داخلی ایران بی شرمانه دخالت کرده و 75 میلیون دلار به صورت رسمی و علنی برای یاری به اپوزیسیون خود فروخته و جاسوس ایران به تصویب می رسانند اقدامی ابلهانه در دادن چاشنی تبلیغاتی به رژیم جمهوری اسلامی است. این حقیقت همه دانسته است که با 75 میلیون دلار نمی شود یک رژیم مذهبی را زیر چتر آمریکا که مورد نفرت عمومی مردم ایران است آورد. اپوزیسیونی که ماهیت اقدامات "انقلابی"اش به این چندر غاز امپریالیستی وابسته باشد در فکر پر کردن جیب خود است. چون هر ایرانی میهن دوستی می داند که امپریالیستها در فکر نجات ایران نیستند در پی تسلط بر ایران هستند. پس شعارهای دموکراسی خواهی آنها و یا زدن سنگ حقوق بشر به سینه به خاطر چشم و ابروی ایرانیﮬﺎ نیست به خاطر تأمین منافع آنی و آتی آنهاست. امپریالیستﮬﺎ و صهیونیستﮬﺎ با جنایات خویش در جهان روی جمهوری اسلامی را سفید کردهﺍند. ولی این اقدامات تهدید آمیز احمقانهﻯ آنها که در جامعهﻯ ایران نتیجهﻯ عملی ندارد سلاح تبلیغاتی مهمی در دست رژیم جمهوری اسلامی است تا اپوزیسیون مترقی و دموکرات و انقلابی را سرکوب کند. دلیل آنها نیز روشن است. به 75میلیون دلار امپریالیستها اشاره می کنند و مسئلهﻯ فعالیت سازمانﮬﺎﻯ غیر دولتی و "انقلابات مخملین" را به میان می کشند. با این حربه، اپوزیسیون ایران را از حق زندگی آزاد محروم می کنند. هر چه فشار امپریالیستﮬﺎ و صهیونیستﮬﺎ افزایش می یابد به همان نسبت فشار و خفقان در ایران اوج می گیرد. هم اکنون رژیم جمهوری اسلامی تهدیدات مشمئز کنندهﻯ امپریالیستﮬﺎﻯ زورگو را وسیلهﻯ زورگوئی و استقرار خفقان خویش کردهﺍند. فعالین حقوق بشر و آزادیخواهان را دسته دسته به اسارت گرفته به زندان می افکنند. قلمﮬﺎ را می شکنند، حق آزادی بیان و انتخابات را سلب می کنند. مبارزهﻯ کارگران و روشنفکران را سرکوب می کنند و این تشدید اختناق را با تهدیدات امپریالیستﮬﺎ و "شرایط جدید" توجیه می کنند. پس امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع جهانی مشترکاً در نقض حقوق بشر در ایران شرکت دارند و هر مبارز حقوق بشر در ایران باید ماهیت این همدستی را روشن کند. مبارزه برای تحقق حقوق بشر جدا از مبارزه علیهﻯ امپریالیسم و صهیونیسم و تروریسم دولتی آنها نیست. سرنوشت همهﻯ انسانﮬﺎﻯ دربند از بیغولهﮬﺎﻯ افغانستان گرفته تا اوین و گوهر دشت، ابوغریب و گوانتانامو یکی است. تجزیهﻯ این کل به اجزاء خوب و بد، تائید شکنجه است. البته هستند سازمانﮬﺎﻯ ایرانی اپوزیسیون که حاضر نیستند پول گرفتن از امپریالیسم و صهیونیسم را خیانت به منافع ملی و طبقاتی در ایران ارزیابی کنند. "حزب کمونیست کارگری ایران" و "سلطنت طلبان" و "مجاهدین خلق" حاضر نشدهﺍند که انزجار خویش را از اقدام آمریکا برای خریدن اپوزیسیون ایران ابراز کنند. آنها در پی آنند که از این نمد کلاهی نیز به آنها برسد. حزب ما بارها گفته و تکرار می کند که آن تشکلﮬﺎﻯ اپوزیسیون که از زیر بار محکومیت چنین برنامهﺍﻯ شانه خالی می کنند در این منجلاب غرق خواهند شد و در آتیه باید پاسخگوی مردم ایران باشند. مردم ایران از همهﻯ این تشکلﮬﺎ خواهند پرسید به چه مناسبت اخاذی از امپریالیسم و صهیونیسم را محکوم نمی کنند؟ آیا ریگی در کفش آنها نیست؟

به مناسبت 11 سپتامبر

فروپاشی برجﮬﺎﻯ دوقلو، بهانهﺍﻯ برای اشغال افغانستان وعراق

11سپتامبر روز کودتای ننگین شیلی

 

در11 سپتامبر 2001 و با فروریختن دو برج دوقلو در نیویورک، جرج بوش رئیس جمهور وحشی و تروریست آمریکا جواز رسمی تجاوز به ممالک نفت خیز و استراتژیک افغانستان و سپس عراق را دریافت کرد و آن را در قالب مبارزه علیهﻯ تروریسم و "جنگ تمدنﮬﺎﻯ ساموئل هانتینگتون "برای تحقق نظم نوین در خاورمیانه به پیش برد. جنگی امپریالیستی و تجاوز کارانهﺍﻯ که میلیونﮬﺎ انسان در اثر آن جان باختند و هم چنان تحت رهبری باراک اوباما ادامه دارد. تجاوز وحشیانه به کشور مستقل لیبی و اشغال آن وعربده کشی "حقوق بشرخواهی" برای کسب جواز رسمی برای بمباران  و اشغال سوریه و همین طور تشدید تحریمﮬﺎﻯ اقتصادی و تهدید به تجاوز نظامی به ایران نیز در همین چهارچوب قابل تبیین است. این آن نظم نوین چرک و خونی است که آمریکا برای به دست گرفتن کنترل انرژی فسیلی و سایر منابع طبیعی خیز برداشته تا از این طریق به تثبیت سرکردگی خود در رقابت با سایر امپریالیستﮬﺎ به ویژه چین که به شدت به انرژی فسیلی وابسته است  بپردازد.

اکنون 11 سال پس از واقعهﻯ 11 سپتامبر، مردم جهان  شاهد بربریت و ویرانی هزاربار مصیبت بارتر وعظیم تر از گذشته را که یاد آور کشتار و تجاوز به خلق ویتنام است می باشد. میلیونﮬﺎ کشته و مجروح  در عراق و افغانستان و چندین میلیون آواره  در سراسر جهان حاصل تجاوز امپریالیستی و لشکر کشی به ممالک ضعیف است. تمام اشک تمساح ریختن و تبلیغات رسانهﮬﺎﻯ بورژوازی در مورد رخ داد 11 سپتامبر را باید در چهارچوب اهداف استراتژیک امپریالیستی مورد بررسی قرارداد و سکوت معنی دار و راسیستی این رسانهﮬﺎ در مورد قتل عام خلقﮬﺎﻯ عراق،افغانستان، لیبی و فلسطین... را محکوم کرد. تنها پاسخ مترقی و انقلابی به این بربریت تروریستی و تجاوزات جنایتکارانه به خلقﮬﺎ، تبلیغ همبستگی بین خلقﮬﺎ و سوسیالیسم به عنوان تنها آلترناتیو این نظم پوسیده و ضد بشری امپریالیستی است.

* * * * * * *

 

11 سپتامبر درعین حال سی و نهمین سالگرد کودتای ننگین علیهﻯ رئیس جمهور منتخب شیلی، آلنده است. امپریالیست آمریکا با الهام از این کودتای ضد بشری و جنایتکارانه چندین دهه در آمریکاﻯ جنوبی و مرکزی به ترکتازی پرداخت و دست به کودتاهای خونین،زندان و شکنجه و کشتار انقلابیون زد. 11 سپتامبر 1973  که یادآور کودتای ننگین 28 مرداد ایران  می باشد، روز همبستگی با خلق شیلی و همهﻯ خلقﮬﺎﻯ آمریکای لاتین و اعتراض به کودتاهای نظامی و قتل و غارت و شکنجهﻯ مردم توسط امپریالیست آمریکا است.

امروزجنگ و ترور و خونریزی در آمریکای لاتین و خاورمیانه و شمال آفریقا ادامه دارد  و از طرفی مبارزات بی امان مردم نیز در آمریکای لاتین و خاورمیانه ضربات سختی بر پیکر فرتوت امپریالیست آمریکا وارد ساخته است. استقلال کشورهای ونزئولا، بولیوی، اکوادور، نیکارگوئه و السالوادورخاری در چشم امپریالیست آمریکاست و این مبارزات الهامبخش سایر خلقﮬﺎﻯ دربند آمریکای لاتین است که برای دستیابی به استقلال و آزادی به نبردشان علیهﻯ رژیمﮬﺎﻯ وابسته به امپریالیسم و سیاستﮬﺎی ویرانگر نئولیبرالی ادامه می دهند.

در11 سپتامیرامسال همبستگی با مردم سوریه و اعتراض جهانی علیهﻯ سازمان تروریستی ناتو و دخالتﮬﺎﻯ بیشرمانهﻯ آمریکا در امور داخلی سوریه به منظور تکرارسناریوی لیبی در سرلوحهﻯ این کارزار قرار دارد.دفاع از تساوی حقوق ملل و دفاع از حقوق بشر ازجمله خواستهﮬﺎﻯ آکسیونﮬﺎﻯ اعتراضی امسال به مناسبت 11 سپتامبر است.

تظاهرات ضد جنگ

به مناسبت 11 سپتامبر، روز کودتای ننگین شیلی

توسط امپریالیست آمریکا
 

در روز 11 سپتامبر 2012 به دعوت کمیته 11 سپتامبر که در واقع کمیتهﺍﻯ ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی و ضد تجاوز و اشغالگری است و به وسیلهﻯ پناهندگان سیاسی شیلیائی بعد از کودتای امپریالیستی ژنرال پینوشه علیهﻯ دولت ملی دکتر آلنده به سوئد پناهنده شدهﺍند پایه گذاری شده، تظاهراتی علیهﻯ سیاستﮬﺎﻯ امپریالیستی برگذار گردید که از جمله حزب مارکسیست لنینیست انقلابی سوئد، حزب کمونیست سوئد، کمیتهﻯ همبستگی کوبا و سوئد و سازمانﮬﺎﻯ انقلابی از کشورهای ونزوئلا و کلمبیا و بولیوی و فعالین حزب کار ایران (توفان) و فعالین ایرانی شبکهﻯ ضد جنگ در سوئد و عدهﺍﻯ از هنرمندان و شخصیتﮬﺎﻯ مترقی و مردمی و انقلابی سوئدی در این تظاهرات شرکت کرده و با اجرای آهنگﮬﺎﻯ انقلابی و سخنرانیﮬﺎ، سیاستﮬﺎﻯ تجاوزکارانهﻯ امپریالیستی و صهیونیستی را در کشورهای آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین بخصوص سیاستﮬﺎﻯ جنایتکارانهﻯ اخیرشان در سوریه و سیاستﮬﺎﻯ تحریم و تهدید نظامی علیهﻯ ایران را محکوم نمودند.

ناتو بازهم جنایت آفرید

قتل عام زنان و کودکان در افغانستان ادامه دارد

 

حوالي ساعت 3 بامداد روز يكشنبه 26/6/1391 گروهي از زنان كه در منطقه كوهستاني دره نورلام ولسوالی الينگار در منطقهﻯ لغمان به همراه دختران خردسال خويش طبق معمول به جمع آوري هيزم مشغول بودند تا از طريق فروش آنها بتوانند معيشت زندگي مشقتبار خويش را تأمين نمایند، مورد حملهﻯ هوائي جنايتكاران ناتو قرارمي گيرند و به شكل فجيعي به خاك و خون كشيده مي شوند كه در نتيجه 9 تن از آنها كشته و 8 نفر مجروح می گردند.

حزب کارایران(توفان) کشتار زنان، کودکان و مردم بیگناه افغانستان توسط امپریالیست جنایتکار آمریکا و متحدینش را قویاً محکوم می کند و با خلق قهرمان افغانستان ابراز همدردی می نماید.حزب ما نخستین گام برای رهائی خلق افغانستان را خروج فوری و بی قید و شرط همهﻯ متجاوزین از خاک افغانستان و پرداخت غرامت به ملت افغانستان می داند. آزادی و استقلال فقط با دستان پرتوان خلق افغانستان میسر است و بس.

 

مرگ بر متجاوزین امپریالیست!

زنده باد نبرد خلق افغانستان برای رهائی!

حزب کارایران(توفان)

23 سپتامبر دوهزار و دوازده میلادی

هاشمی رفسنجانی مهره نجات جمهوری اسلامی

درحاشیه دستگیری فرزندان رفسنجانی
 

فرزندان هاشمی رفسنجانی بازداشت شدند.این موضوع  طرح سئوالات متعددی را در رسانهﮬﺎﻯ داخل و خارج موجب گشته است. در هر صورت اگر قراراست عالیجناب سرخپوش، هاشمی رفسنجانی، یکی از کارگردانﮬﺎﻯ اصلی سرکوب انقلاب و انقلابیون و همهﻯ آزادیخواهان و مظهر فساد و دزدی و ریاکاری به عنوان مهرهﻯ نجات جمهوری اسلامی و زد و بند با امپریالیسم در انتخابات شرکت کند و تنور انتخابات ریاست جمهوری اسلامی را گرم نماید، بازداشت فرزندان وی چیزی جز یک کمدی بی مزه در افشای دزدی و فساد این عنصر منفور و هزار فامیل نیست.اگر خیال آقای رفسجانی تخت نبود نمی گفت "بچهﮬﺎﻯ من مثل بچهﮬﺎﻯ بقیهﻯ افراد هستند و فرقی بین بچهﮬﺎﻯ من با بچهﮬﺎﻯ مردم نیست" وی می داند جای فرزندانش در مهمانسرای زندان امن است،آنها از همهﻯ نعمات، غذا و بهداشت و امنیت برخوردارند.نامش به ظاهر زندان است اما برای آنها، مهدی و فائزه استراحتگاه است .دستگیری فرزندان رفسنجانی تلاشی است برای فراهم کردن شرکت او در انتخابات آینده و محبوبیت او در میان بخشی از اقشار اجتماعی جامعه و جز این نیست. منافع و بقاء نظام جمهوری اسلامی با منافع و بقاء هاشمی رفسنجانی گره خورده و در شرایط بحرانی و خطرناک کنونی وی به عنوان کشتیبان و نجات دهندهﻯ کشتی به گل نشستهﻯ جمهوری اسلامی هنوزهم در بقاء نظام جنایتکار اسلامی نقش ایفا خواهد کرد. اما مردم شریف ایران به ویژه کارگران و زحمتکشان راه خود را می روند، راه برچیدن کلیت نظام دزد و فاسد و جنایتکار سرمایهﺪاری اسلامی بعنوان نخستین گام برای استقرار آزادی و دموکراسی واقعی در ایران.

 

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی به دست مردم ایران!

سفير آمريکا قربانى دسيسهﮬﺎﻯ خود شد

 

مقالهﺍﻯ از هفته نامهﻯ پرولتر، ارگان حزب کمونیست سوئد شماره 38 سپتامبر 2012

کريستوفر استيونس٬ سفير آمريکا در ليبى در رابطه با تيراندازى و حمله به سفارت آمريکا در شهر بنغازى درگذشت. شرايط و چگونگى دقيق مرگ او هنوز مشخص نشده است٬ اما يک چيز را مي دانيم٬ سفير قربانى نيروهائى شد که او خودش آنها را تقويت نموده بود.

کريستوفراستيونس در ليبى نقش تعيين کنندهﺍﻯ را در ايجاد روابط دوستانهﻯ موقت ميان آمريکا و دولت سابق ليبى٬ تحت رهبرى معمر قذافى٬ ايفا نموده بود. گزارشات محرمانهﻯ سفارت که استيونس نوشت و ويکى ليکس بعدها منتشر نمود درک و بينش جامع ترى را در مورد کار سفير به ما ارائه مي دهد.

گزارشات استيونس از جمله نشان مي دهد که٬ آمريکا با دولت ليبى در مورد اين که بازجويان آمريکائى چگونه مي توانستند به بازجوئى زندانيان ليبيائى٬ حتى پس از آزادى از زندانﮬﺎﻯ آمريکا و بازگشت به ليبى٬ ادامه دهند٬ مذاکره کرده بود. البته همه چيز به عنوان بخشى از "مبارزه با تروريسم". بر اساس اسناد منتشر شدهﻯ او با دولت ليبى در مورد امتيازات کمپانيﮬﺎﻯ نفتى نيز مذاکره کرده بود. در آن زمان استيونز٬ رهبرــ قذافى٬ را به عنوان "مذاکره کنندهﺍﻯ مشتاق و جذاب" و متحدى نيرومند در جنگ عليهﻯ تروريسم توصيف نموده بود.

اما تلگراف ويکى ليکس٬ در ضمن٬ نشان مي دهد که استيونس توجه خاصى را به شرق ليبى٬ که او به عنوان سنگر مخالفان توصيف نموده بود٬ اختصاص داده بود. بعدها معلوم شد که استيونس٬ به عنوان نمايندهﻯ امپراطورى آمريکا و در حالي که مذاکرات با قذافى جريان داشت٬ حتى روابط حسنهﺍﻯ با٬ هر دو٬ نزديکان دولت قذافى و يکى از مخالفان ديگر ايجاد نموده بود.

در رابطه با اعتراضات مردمى در تونس و مصر٬ نيروهاى حاضر در شرق ليبى بر آن شدند که از فرصت استفاده کرده و با دولت مرکزى ليبى قطع رابطه کنند. اين امر قدرتهاى غربى و در رأس آنها آمريکا را ناگزير نمود که به سرعت عملى نمودن طرح تغيير رژيم را که از مدت زمانى قبل براى آن برنامه ريزى کرده بودند آغاز کنند.

عليرغم همکارى ميان رژيم سابق ليبى و آمريکا٬ قذافى "مورد علاقه"ﻯ فرانسه٬ ايتاليا و ديگر کشورهاى غربى نبود. اين فرايند مسئوليت برگزيدن يک حکومت نو استعمارى در ليبى را بر عهده گرفت. استيونس به نمايندهﻯ آمريکا براى به اصطلاح شورشيان در بنغازى که در "شوراى ملى انتقالى" سازماندهى شده بودند٬ مبدل شد. مأموريت استيونز٬ زماني که در آوريل ٢٠١١ به بنغازى آمد٬ اين بود که هماهنگى٬ بودجه٬ خريد اسلحه و تمرين ــ به اصطلاح شورشيان را مديريت نمايد. اما غرب متوجه شد که آن جماعت نمي توانستند دولت ليبى را شکست بدهند و بدين لحاظ از طريق بمباران راه شورشيان را براى ورود به طرابلس هموار نمودند.

به اين گروه شورشى متشکل از نظاميان ياغى٬ کارمندان طرفدار قذافى و ليبيائيﮬﺎﻯ به داخل وارد شده در خدمت CIA٬ نيروهائى جهت مبارزه براى سرنگون نمودن دولت ليبى وارد شدند که در گذشته نام آنها از جانب آمريکا به عنوان "تروريست" ذکر شده بود. به عنوان مٽال اينها مردمانى بودند از ميان گروهﮬﺎﻯ اسلامى و القاعده در مراکش٬ که تمرين ديده و انگيزه داشتند.

بدين ترتيب در جبههﻯ آمريکا و کشورهاى غربى٬ اکنون٬ نيروهائى مي جنگيدند که در گذشته زندانى٬ شکنجه و به سازمان امنيتى ليبى جهت ادامهﻯ درمان تحويل شده بودند. اما در پرتو ارائهﻯ چهرهﺍﻯ اهريمنى از قذافى٬ رسانهﮬﺎﻯ خبرى آمريکا در توصيف از سربازان اسلامگرا تصويرى وارونه ارائه دادند. يک "تروريست" بالا پريد و در مقابل مصرف کننده گان رسانهﮬﺎﻯ خبرى عربى و غربى يک "مبارز راه آزادى" پائين آمد. جنگ با شکنجه و قتل قذافى توسط اوباشان شکنجه گر٬ که هيلارى کلينتون تأييد نمود: "ما آمديم٬ ما ديديم٬ او مرد" به پايان رسيد.

سپس در ليبى گماشتهﺍﻯ بنام "مصطفی آق ابوس هاگو" را بر مسند قدرت نشاندند که ٣٢ سال در آمريکا زندگى و هر از گاهى براى پنتاگون کار کرده بود. اما اين فرد شايستگى تحقق وعدهﮬﺎئی را که داده بود ندارد و ليبى در حال حاضر از شبه نظاميان مسلح و اعضاى بيکار شبه نظاميان مسلح موج مي زند٬ شبه نظاميانى که به آنها برای سرنگون کردن  حکومت مرکزی لیبی قول طلا و جنگلﮬﺎﻯ سبز داده شده بود.

گروهى که به کنسولگرى آمريکا در بنغازى يورش بردند٬ ابتدا "تروريست" ناميده شدند همانﮬﺎئی که در جنگ عليهﻯ دولت قذافى عنوان "مبارز راه آزادى" به آنها داده شد و اکنون پس از حمله به کنسولگرى آمریکا  مجدداً  لقب تروريست را به آنها  باز می گردانند.

يک امپراطورى که در مبارزه براى سُلطهﻯ جهانى خود با هر چه و هر کس متحد مي شود همزمان شرايط را براى حملات غير منتظره فراهم مي آورد٬ امرى که سفير آغشته به خون امپراطورى٬ زماني که خود قربانى دسيسهﮬﺎﻯ خود شد٬ اجازهﻯ تجربهﻯ آن را يافت.


اعتراضات شکوهمند مردم علیهﻯ دولت سرمایهﺪاری اسپانیا


بحران اسپانیا، مختص اسپانیا نیست. همان طور که بحران یونان مختص یونان نبوده است. این بحران سرمایهﺪاریست، ورشکستگی و گندیدگی نظام نئولیبرالی است که در رأس آن اتحادیهﻯ امپریالیستی اروپا قرار دارد.

دیکتهﻯ صندوق بینﺍلمللی پول و بانک جهانی و در رأس آن اتحادیهﻯ اروپا به دولت اسپانیا و ادامهﻯ خصوصی سازیﻫﺎ، اخراج سازیﻫﺎ و صرفه جوئیﻫﺎﯼ عریان خشم کارگران و زحمتکشان و عموم مردم اسپانیا را برانگیخته است. طرح صرفه جویانهﻯ 40 میلیارد یوروئی، کارد را به استخوان رسانده است و در سراسر شهرهای اسپانیا به وِیژه در مادرید تظاهراتﮬﺎﻯ با شکوهی علیهﻯ دولت سرمایهﺪاری و سیاستﮬﺎﻯ نئولیبرالی اتحادیهﻯ اروپا صورت گرفته و هم چنان ادامه دارد. فیلمﮬﺎﻯ این تظاهراتﮬﺎﻯ اعتراضی را ببینید، ببینید که چگونه مردم اسپانیا و در رأس آن مارکسیست لنینیستﮬﺎ و نیروهای ترقی خواه علیهﻯ این سامانهﻯ ویرانگر سرمایهﺪاری می رزمند..
. نظام بیمار سرمایهﺪاری آلترناتیو کارگران و زحمتکشان نیست، این نظام راه حلی برای بیکاری، فقر و فلاکت و بحران ندارد. راه حل نهائی بحران اسپانیا، سوسیالیسم است. سوسیالیسم است که انسان و نه سرمایه را در مرکز جهان قرار داده، برای رفاه و آیندهﻯ انسان، جامعه را با برنامه ریزی بنا می کند.

 

درود بر طبقهﻯ کارگر اسپانیا!

زنده باد سوسیالیسم!

مرگ بر سرمایه داری و امپریالیسم جهانی!

۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

بوته را دیدن و جنگل را ندیدن به همدستی با امپریالیسم منجر می شود
پدیده را باید درمسیر تاریخی تحولاتش مورد ارزیابی قرار داد. این یک اصل دیالکتیکی است.
جنگل را ندیدن و درخت را دیدن مثال بارز در مورد کسانی است که افق دیدشان کوتاه و محدود است و خود را با مسائلی سرگرم می کنند که در مسیر تحولات زندگی آنها نقش تعیین کننده نداشته و علیرغم تلاشهای کور آنها تغییری هم در این مسیر ایجاد نمی کند. فعالیت آنها دلمشغولی و برای رفع بیکاری است. این عده همیشه به علت همین کوربینی، ساده نگری و ذهنی گرائی از اینکه سرنوشت همیشه بر افکار و برنامه های آنها خط بطلان می کشد و نتایج اعمالشان همیشه بر ضد خود آنها و اهدافشان تمام می شود، دست به شکایت دارند و ناله سر می دهند. آدمی را در نظر بگیرید که در هنگام سقوط اتوبوسی به قعر دره به خیال خودش به صندلیهای عقب اتوبوس پناه می برد تا از سقوط اتوبوس جلو گیرد. این آدمهای نابینا نه می توانند اتوبوس را نجات دهند و نه خودشان را به جای امن برسانند. زیرا آنها در سیستمی حرکت می کنند که مجموعه آن در حال سقوط است و عقبگردهای آنها در سیر تحولاتی که در پیش است ابدا تاثیری ندارد. شاید فقط برای خودشان داروی مسکنی باشد، ولی برای اطرافیانشان سم مهلک است. کسی می تواند در تعیین مسیر موثر باشد که سقوط اتوبوس را پیشگوئی کند و از قبل برای ممانعت از این امر، اقدامات مقتضی را رعایت نماید.
این مثال ساده را از آن جهت زدیم که این اصل منطقی را در ارزیابی های مشخص از شرایط مشخص کشورمان مورد استفاده قرار دهیم و از آن در امر سیاست بیاموزیم. باید دید قانون عام تحولات کنونی در منطقه چیست و آنگاه است که مسایل خاص ایران در متن این قانون عام قابل توضیح و بررسی علمی است. این یک اصل دیالکتیک مارکسیستی است. وقتی ما می گوئیم در جوامع مبارزه طبقاتی وجود دارد، این یک اصل عام است. خاص به این مفهوم است که تعیین کنیم که در این جامعه مشخص، این مبارزه طبقاتی میان کدام طبقات است. میان کارگر و سرمایه دار، میان ارباب و رعیت و یا برده و برده دار و یا اشکال بینابینی دیگری... این، یک امر علمی پژوهشی است و کار ما را در امر بررسی مسایل تسهیل می کند. اگر کسی نداند و نفهمد که در متن این قانون عام باید به بررسی بپردازد، آنوقت کارش فقط بدور خود گشتن و نفهمیدن سیر حوادث و مبارزه طبقاتی مشخص در کشور مفروض است. آنوقت کارش به این محدود می شود که تنها در مقابل کنش ها، واکنش نشان دهد، بدون آنکه به کُنه مسایل پی برده باشد. شما اگر در متن این قانون عام حرکت نکنید، هرگز قادر نخواهید بود علت وقوع حوادث را توضیح دهید، چه برسد به اینکه راه حل صحیح ارائه دهید. و این وضع اپوزیسیون خودفروخته ایران و یا آن بخشی از اپوزیسیون ایران است که در سردرگمی و بیهودگوئی غرق است.
قانون عمومی و اتوبوسی که در منطقه به حرکت در آمده است کدام است؟ این امر از تجزیه و تحلیل منظره سیاسی جهان بدست می آید.
یکی از تضادهای اساسی جهان که در تحولات جهانی نقش داشته و در آنها موثر است، تضاد میان امپریالیسم و خلقهای جهان است. امپریالیسم برای توسعه مناطق نفوذ خویش به هر وسیله ای دست می زند و سعی می کند ابزار عملی و ذهنی آنرا فراهم آورد. امپریالیسم به بازار فروش برای کالاهای خویش نیاز دارد، امپریالیسم به دستمزد ارزان برای تولید کالای خویش نیاز دارد، امپریالیسم برای تولید کالاهای خویش به مواد اولیه نیاز دارد که در ممالک دیگر در زیر خروارها خاک نهفته است. امپریالیسم برای تحقق این خواستهای خویش که خود بخود به انجام نمی رسد به حکومتهای دست نشانده در ممالک جهان که تنها به ساز امپریالیستها برقصند نیاز دارد، آنها نیاز دارند که برای حفظ طعمه خویش رقبای خود را از میدان بدر کنند و همه طعمه را خود شخصا تناول نمایند و زمینه ای ایجاد کنند که این وضعیت به نفع آنها در جهان حفظ شود.
یکی از قطعیترین مسایلی که امروز در جهان مطرح است، مسئله انرژی فسیلی و هسته ای است. با کاهش منابع فسیلی در جهان و با نیاز کشورهای رو به توسعه نظیر چین، هندوستان، برزیل به انرژی، وضعیتی در جهان ایجاد شده است که تسلط به منابع انرژی برای امپریالیستها را به یک امر بود و نبود تبدیل کرده است. امپریالیسم آمریکا از زمان تولید نفت و تجارت آن توسط آقای راکفلر برای سوخت در چراغ های نفتی گرد سوز با لوله لامپا تحت نام چراغهای "استاندارد" شرکت نفتی "استاندارد اویل کمپانی" را بنیانگذاری کرد و با تولید اتومبیل و روشن شدن اهمیت نفت در جنگ جهانی اول با سفر پرزیدنت روزولت به عربستان سعودی به بزرگترین منابع نفت جهان دست یافت. از همان تاریخ جنگ پنهانی بر سر تسلط بر منابع انرژی میان آمریکا و انگلستان در جهان و بویژه در خاورمیانه در گرفت. ایران، عراق، کویت و ... به منطقه نفوذ انگلیس بدل شدند و عربستان سعودی در خدمت آمریکا ماند. مبارزه بر سر کسب این ماده حیاتی روز بروز بیشتر تشدید می شود و امروز به نقطه اوج خود رسیده است. دامن زدن به جنگ مسلمان و مسیحی در آفریقا تا مناطق نفت خیز را از زیر نفوذ مسلمانها خارج کرده و با تجزیه ممالک آنها و تضعیف حکومتهای مرکزی و ایجاد نفاق به منابع اولیه آنها دست پیدا کنند، در سودان، نیجریه ، سومالی، کنیا و مالی و سایر ممالک آفریقای بخوبی مشهود است. در همین رابطه زمینه ذهنی توجیه تجاوزات را به کشورهای اسلامی فراهم می آورند و مسئله حجاب زنان و یا عدم تساوی حقوق زنان و مردان در ممالک اسلامی را که 1400 سال وجود داشته است به مسئله روز و سیاست تبلیغاتی خود بدل می کنند. قرآن می سوزانند و از محمد کاریکاتور می کشند و اسلام ستیزی را رواج می دهند، از مسلمانان به عنوان آدمهای تروریست، خطرناک، مردسالار، زن ستیز، ضد کودک و... نام می برند. بیکباره جنبش لختیها راه می اندازند تا ثابت کنند خودشان مترقی اند و مسلمانها که لخت نمی شوند ارتجاعی اند، در حالیکه ماهیت امر در این است که این عده می خواهند هم زنان و هم مردان ممالک نفت خیز مسلمان را لخت کنند. همه این کارها و تبلیغات سازمانیافته برای آن است تا در افکار عمومی زمینه تجاوز به کشورهای نفت خیز مسلمان فراهم شود. شما اگر لحظه ای به نقش اپوزیسیون خود فروخته ایران نگاه کنید بخشی از وظایفی که سازمان "سیا" آمریکا به عهده آنها گذارده است به عهده گرفته اند. اسلام ستیزی آنها ایجاد زمینه سازی برای تجاوز به کشورهای مسلمان است تا به مردم ممالک خود چنین تفهیم کنند که این وحشی ها شایسته داشتن و نگهداری منابع انرژی نیستند و حضورشان زندگی ما را به خطر می اندازند و آسایش و رفاه ما را که ناشی از وجود انرژی است تهدید می کنند، زیرا می خواهند آنچه را که حق طبیعی!! ما و منبع آسایش ماست، تصاحب کنند. کم کم امپریالیستها مالک منابع نفتی ما می شوند و ملتهای ما، کسانی محسوب می گردند که گویا می خواهند با توحش جلوی پیشرفت تمدن را بگیرند. با همین منظور بود که یکی از سیاستمداران آمریکائی به کنایه گفت: "نفت آمریکا به اشتباه در زیر خاک عربستان سعودی قرار گرفته است". این سخنان صمیمانه، نشان می دهد که امپریالیست آمریکا مترصد آن است که در صورت کمبود نفتش، خاک عربستان سعودی را اشغال کند. منابع نفتی عربستان سعودی اکثرا در مناطق شیعه نشین قرار دارد و شیعیان در زیر نفوذ جمهور اسلامی ایران هستند. این نفوذ نه تنها از نظر مذهبی است، بلکه با تهدیدهای ایران علیه اسرائیل و آمریکا در منطقه، با حمایت ایران از مردم فلسطین و لبنان از نظر سیاسی نیز بسیار بُرد داشته و برای جمهوری اسلامی ایران محبوبیت خلق می کند. این است که تبلیغات ضد اسلامی و نه ضد ادیان بطور کلی، توسط عمال امپریالیستها در جهان را باید در متن سیاست عمومی امپریالیستها برای تصاحب نفت جهان و زمینه سازی توجیه گرانه ذهنی این تجاوز ارزیابی کرد. اگر کسی این جنگل را نبیند و تنها کارزار آزادی جنسی و یا آزادی "زنا" راه بیاندازد و خود را امروزی و مترقی و مدرن جا بیاندازد یا ابله است و یا عامی خودفروخته ای که وی را برای این گونه موارد پرورش داده و فربه کرده اند.
آنجا که پای مسلمان و مسیحی در میان نیست، مانند لیبی به اپوزیسیون سازی تقلبی دست زده و قبیله گرائی و دموکراسی و حقوق بشر و حمایت از مردم غیرنظامی... را تشویق می کنند تا با بمباران مردم غیر نظامی و ایجاد عدم امنیت و تجزیه کشورها به منابع نفتی آنها دست پیدا کنند. در عراق به کردها و شیعیان بر ضد سنی ها تکیه کردند تا نفت عراق را از چنگ روسها و چینی ها بدر آورده میان خودشان تقسیم کنند. در آذربایجان شیعه، تهدید روسیه و ارمنستان و ایران و ترک زبانی را وسیله دخالت خود و ترکیه در آنجا نمودند تا جای پای مهمی در آنجا کسب کنند و نفتش را غارت کنند. هم اکنون نفت خلیج فارس بجز ایران در دست امپریالیستهای آمریکا و انگلیس و تا حدودی فرانسه است. ایران تنها کشوری در منطقه است که امپریالیستها موفق نشده اند زمام امور سیاسی آنرا به کف آورند. بر عکس در اثر نفوذ ایران در عراق شیعه مذهب و در عربستان سعودی در بخش شیعه نشین و بحرین و یمن و لبنان و... وضعیتی ایجاد شده است که منافع راهبردی امپریالیستها در منطقه در خطر است. مبارزه با مذهب شیعه بوی نفت و خون می دهد. تسلط بر چاههای نفت ایران از طریق یک رژیم دست نشانده، جنایتکار و مستبد در ایران، گلوگاه اروپا و چین و هندوستان را بدست امپریالیست آمریکا داده که می تواند از طریق تعیین خودسرانه بهای نفت به جنگ روسیه ای برود که هم اکنون قدرت نظامی و اقتصادیش را مدیون به حراج گذاردن منابع نفتی اش است.
در مناطقی که از جنگ شیعه و سنی و قبیله ای خبری نیست، مسئله قوم گرائی را مطرح می کنند و در پی تجزیه این کشور بر می آیند. امپریالیستها هرگز دلشان برای اجرای حقوق بشر و یا احترام به حقوق ملل در ایران نسوخته است. ولی در حال حاضر بیادشان آمده که در ایران ملتهای گوناگون وجود دارند که حقوقشان از طرف "فارسها مورد تهدید" قرار گرفته است. بیکباره در همه قطعنامه های کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل نه تنها از نقض حقوق بشر در ایران سخن می رود، از نقض حقوق اقلیتها و مذاهب نیز سخن به میان می آید. همین امپریالیستها بودند که خانم اشرف پهلوی را به ریاست کمیسیون حقوق بشر در زمان شاه برگزیدند. ظاهرا در آن زمان نه حقوق بشر در ایران به زیر پا گذارده می شد و نه حقوق اقوام و ملل. بیکباره امپریالیستها خواهان حق تعیین سرنوشت بدست خودشان در ممالک دیگر شده اند. همدستی کُردهای ناسیونال شونیست با امپریالیستها و صهیونیستها و رژیم طالبانی و بارزانی در عراق، که تازگی ندارد و ده ها سال است ادامه دارد و همدستی ناسیونال شونیستها آذری با دولت ترکیه و جمهوری آذربایجان و دادن امکانات مالی و تجهیزاتی به آنها، همه و همه در خدمت تجزیه ایران با تکیه بر امپریالیسم و صهیونیسم برای تسلط به چاههای نفت ایران است و نه برای تحقق حقوق دموکراتیک ملل و رفع ستم ملی از آنها، در دنیای امروز رفع ستم ملی تنها می تواند در مبارزه با امپریالیسم و در راه تحقق جامعه بی طبقه تحقق یابد، درغیر اینصورت قبول رقیت امپریالیستها توسط ممالکی است که به صورت "لقمه های ریز و چرب" در آمده اند. بهترین نمونه هم اکنون مستعمرات به ظاهر مستقل کشورهای سابق یوگسلاوی است که حتی قادر نیستند بودجه خود را تامین کنند. راستی این اپوزیسیون مصلحت گرای ایران کجا بود، در موقعی که احزاب خود فروخته کُرد به پای بوسی جرج بوش و طالبانی و بارزانی رفته بودند و با آنها همکاری می کردند و خواهان تجاوز امپریالیستها به ایران بودند؟ این اپوزیسیون یادش رفته که برای حفظ وحدت در مقابل جمهوری اسلامی با آنها جبهه مشترک تشکیل داده بود.
هر چه بیشتر کشور چین توسعه می یابد و همراه با هند و برزیل به مواد خام بیشتر نیاز پیدا می کند، تضادها بر سر کسب مناطق نفوذ تشدید می گردد. حمایت چین از ایران و یا روسیه از ایران را باید در کادر تامین منافع خود آنها دید. اگر وضعیت منطقه طوری بگردد که دست آمریکا در ایران و خلیج فارس باز گردد و رژیمی در ایران سر کار بیاید که مانند محمد رضا شاه گماشته آمریکا باشد، آنوقت منافع ملی چین و روسیه نیز برای تامین انرژی و یا درآمد ملی به خطر می افتد. آنوقت اروپا نمی تواند با پول بی اعتبار خود بنام یورو از آمریکا نفت بخرد. اروپا باید نفت خود را با ارز "معتبر" دلار بپردازد، که این وابستگی کامل اروپا به آمریکاست. حمایت چین و روسیه از ایران نه به خاطر آن است که گویا ایران مستعمره چین و روسیه شده است، بلکه بخاطر آن است که از دست رفتن مهره مهمی مانند ایران در معادلات منطقه، خطر بزرگی برای منافع این ممالک است و توازن قوا را در سطح جهانی بشدت تغییر می دهد. البته همدستان امپریالیستها و صهیونیسم در متن سیاست عام امپریالیستها در منطقه، همیشه همین شایعه را تبلیغ می کنند و همه را برای مبارزه علیه چین و روسیه تحریک و ترغیب می نمایند، در حالیکه استقلال ایران از جانب آنها نیست که مورد تهدید واقع می شود، از جانب بخش مهمی از امپریالیستهای غرب و صهیونیسم است که برای تسلط بر چاههای نفت و ممانعت از دستیابی ایران به فنآوری هسته ای مورد تهدید است.
اینکه امپریالیستها مخالف آن هستند که ایران به انرژی هسته ای و صنایع پیشرفته دست پیدا کند، این خطر را برای آنها دارد که ایران با دست یافتن به فنآوری مدرن و خودکفائی داخلی، دست بازتری در تعیین بهای نفت و مقدار استخراج و عرضه نفت به بازار و نیاز کمتری به کسب ارز خارجی داشته باشد. تامین انرژی از طریق هسته ای، تلاش در جهت خودکفائی، طبیعتا به کاهش فروش نفت در عرصه داخلی منجر می شود و نفت ایران را برای نسلهای بعدی ایران بخاطر استفاده در امور پتروشیمی حفظ خواهد کرد. دستیابی به این فنآوری دست ایران را در کاهش و یا افزایش و تعیین بهای نفت باز می گذارد و آینده نسلهای آتی ایران را تامین می کند. این عمل با سیاست عمومی امپریالیسم در ایران منطبق نیست. ایران مستقل از انرژی نفت، بطوریکه بتواند خودش اورانیوم خودش را غنی سازد و انرژی هسته ای را در منطقه بفروش برساند و صاحب ارز خارجی گردد، مغایر سیاست امپریالیستی برای به زیر سلطه کشیدن کشورهای منطقه است و منجر به کاهش تولید نفت و افزایش بهای آن به صورت سرسام آور است. افزایش بهای نفت، ممالک امپریالیستی را دچار اختلال در تولید می کند، زیرا کالاهای آنها امکان رقابت با کالاهای چینی را که در بدترین شرایط استثماری به صورت ارزان قیمت تهیه می شوند، ندارند. برای امپریالیست آمریکا تسلط بر منطقه و ایران یک امر حیاتی است.
بی جهت نیست که دانشمندان اتمی ایران را ترور می کنند. همین کار را آنها بعد از اشغال عراق با همه اساتید و دانشمندان عراقی کردند. آن بخش از اپوزیسیون ایران که این ترورها را محکوم نکرد، در بساط امپریالیستها رقاصی می کند.
تنها در این کادر می شود مسایلی که در منطقه اتفاق می افتند توضیح داد و بررسی علمی کرد. تجاوز به سوریه، خرابکاری قطر و عربستان سعودی در منطقه، تجاوز به بحرین و یمن، حمله به لیبی، سرکوب نهضت فلسطین و لبنان، اپوزیسیون سازی در بروکسل و استکهلم و لندن، راه انداختن کارزارهای حقوق بشری و یا فمینیستی و... انجمن لختیها، قرآن سوزان، ممانعت از بنای مساجد، کارزار ضد ختنه، کشتار خارجیان مسلمان در اروپا، آدمکشی در افغانستان و عراق مسلمان به صورت میلیونی، تجاوز به کشورها با هواپیماهای بی سرنشین و کشتن چندین هزار نفر در این ممالک بدون حکم دادگاه و تنها بر اساس ادعاهای سازمانهای امنیتی و... خود نشانه تروریسم عریان، قلدری و بیانگر ماهیت ضد بشری و ضد دموکراتیک و ریاکارانه امپریالیستهاست که باید با تمام قوا در مقابل آنها ایستاد و فریب آنها را نخورد.
کسانی که سقوط اتوبوس را نمی بینند و به صندلی آخر پناه می برند، کسانی هستند که فکر می کنند با درآوردن شورت هایشان در ملاءعام و ساختن تقویم لختی ها با اندامهای کج و معوج خود و یا شرکت در سازمان مسلمانان سابق و شرکت در نمایشات اعتراض صهیونیستها در برلن و تورنتو علیه مسلمانان و فحاشی و فحاشی به اعتقادات مذهبی مردم و یا همکاری با گینگریچ آمریکائی، مانند سازمان مجاهدین خلق، دارند به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی خدمت می کنند. گیریم که رژیم هم سرنگون شد، سرنوشت نفت ایران و غنی سازی اورانیوم چه می شود؟. سرنوشت ایران متحد و یکپارچه چه می شود؟. بهانه این عده که دستشان رو شده است، این است که به این همه مسایل بعدا رسیدگی می کنیم. بیچاره هائی که با دست امپریالیستها بر سر کار آیند و در استخر آنها شنا کنند و در متن سیاست آنها تعیین سیاست نمایند، استقلالی ندارند که بعدا بتوانند با اختیار تصمیم اتخاذ کنند. آنها با پناه بردن به صندلی عقب اتوبوس، دل خودشان را خوش کرده و مردم را فریب می دهند. مبارزه با نقض حقوق بشر در ایران زمانی مضمون بشری و سیاسی و موثر دارد که دست امپریالیستها را از هم اکنون رو کند. باید از هم اکنون بر ضد سلطه طلبی امپریالیسم در منطقه و ایران مبارزه کرد. هر گونه تضعیف امپریالیسم و شکست آنها در منطقه به نفع مصالح ایران و ممالک منطقه است، این آن قانون عامی است که هر کس باید بفهمد. هر کس این حرکت و مسیر تحولات را نبیند، جنگل را ندیده و به درخت چسبیده است. رژیم جمهوری اسلامی فاسد، مستبد، ارتجاعی، عقب مانده و ناقض حقوق بشر است، ولی مگر قرار است امپریالیستها در ایران رژیم دست نشانده ای بر سر کار آورند که هم حقوق ملیتها را در نظر بگیرد، هم حقوق بشر را و هم دموکرات و انقلابی باشد؟ چنین شیر بی یال دم اشکمی خدا هم نافرید.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 151 مهرماه 1391، اکتبر سال 2012، ارگان مرکزی حزب کارایران
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org