۱۳۸۸ فروردین ۹, یکشنبه

حمایت رویزیونیستی از رفیق استالین(پایان)

پیشنهاد برای ترمیم حکومت و نه سرنگونی آن
زیوگانوف می نویسد:
بررسی و پیگیری تجارب استالین پیش از همه به معنی درک دوران حاضر، نیروهای موثر اجتماعی-سیاسی آن و ماهیت حاکمیت می باشد.
ما، کمونیستهای روسیه امروزی هم، بطور واضح به مردم می گوئیم که ، نهادها و ارگانهای حاکمیت بورژوا-دموکراسی شکل گرفته در طول دهه اخیر، فقط یک صحنه آرائی است برای پوشاندن رژیم خشن و خودکامه برقرار شده در کشور، یعنی، دقیقا به همین ترتیب عمل می کنیم. روسیه در تقسیم جهانی قدرت منبع تامین مواد خام، تامین کننده شکوفائی آن بخش کوچکی از مردم روی زمین است که در کشور های “میلیاردر طلائی“ به رهبری آمریکا و متحدان ناتوئی آن متمرکز شده اند.
ما فکر می کنیم ماهیت امروزی روسیه مثل همه حاکمیتهای بورژوازی که استالین تعریف می کند روشن است
: “... ترکیب دولت تعیین می شود و کنسرنهای عظیم مالی بر کار آنها نظارت می کنند. در هیچ یک از “حاکمیتهای“ سرمایه داری، حتی یک دولت برخلاف اراده سرکردگان کنسرنهای بزرگ مالی نمی تواند تشکیل شود: همچنان که گفته شد، فقط یک فشار اقتصادی برای پراندن وزرا از مقام خود کافی است. و این نشانه اعمال کنترل بانکها بر دولتها، علیرغم کنترل ظاهری پارلمانهاست“. آیا این عملا تصویر واقعی همه هیئت وزیران دوره های یلتسین و پوتین نبوده است؟
ما می توانیم مجلس “دوما“ی فعلی روسیه را که جفت ارگانیک کابینه کاسیانوف و فرادکوف می باشد با چنین کابینه وزیرانی در یک ردیف قرار دهیم. در این صورت ما باید این نوشته استالین موافق باشیم: “دوما، پارلمان نیم بندی است. این پارلمان... در حرف حق تصمیم گیری دارد ولی عملا از حق رای مشورتی برخوردار است...“ و حاکمیت روسیه در طول تمام دوره پس از شوروی سعی کرده است چنین پارلمانی را سرهم بندی کند. بدرستی کمونیستها هم در مقابل چنین پارلمانتاریسمی در روسیه ایستادگی می کنند.“
در نقل قول بالا با سخنان استالین که صحتش را هر روز لمس می کنیم نمی توان مخالفت کرد ولی با نتیجه گیری زیوگانوف از این نقل قول می توان مخالفت کرد. بنظر وی “روسیه در تقسیم جهانی قدرت منبع تامین مواد خام، تامین کننده شکوفائی آن بخش کوچکی از مردم روی زمین است که در کشور های “میلیاردر طلائی“ به رهبری آمریکا و متحدان ناتوئی آن متمرکز شده اند“ و با این نظریه روسیه یک کشور زیر سلطه آمریکا و ناتو است که از طرف قشر کوچکی از مردم آمریکا و اروپا غارت می شود. در اینجا نیز سخنی از امپریالیسم در میان نیست. در اینجا روسیه قربانی مظلومی است که آمریکائیها و ناتوئیها بر سرش ریخته اند و منابع مواد اولیه اش را غارت می کنند و روسها توانائی دفاع از منافع ملی خویش را ندارند.
طبیعتا این ادعا با واقعیت همخوانی ندارد.
آنوقت آقای زیوگانوف راه حل خود را برای مردم روسیه ارائه می دهد راه حلی که فقط بوی رفرمیسم و حمایت از چکمه پوتین می دهد و بس.
“ما وظیفه خود می دانیم که تمام سعی خویش را در جهت تبدیل پارلمان به ارگان سازمانده مقاومت در مقابل رژیم ضد مردمی به کار گیریم. این هدف اصلی ما در مبارزه انتخاباتی بعنوان مهمترین مرحله در راه بدست گرفتن حاکمیت می باشد.“
باین ترتیب حزبی که خود را کمونیستی و شاگرد استالین و لنین می داند برای مبارزه با دشمن داخلی و خارجی به ایجاد یک “ارگان سازمانده مقاومت“ در درون پارلمان دست می زند تا حاکمیت را به کف آورد.
طبیعی است که این رهنمود قرابتی با نظریات کمونیستها ندارد. کمونیستها هرگز به معجزه پارلمان اعتقادی نداشته و در عین استفاده از این کرسی خطابه می روند تا از راه انقلاب توده ای و بسیج طبقه کارگر قدرت سیاسی و حاکمیت را به کف آورند. تاریخ تا کنون تجربه ای را نشان نمی دهد که کمونیستها از راه پارلمان حاکمیت را در دست گرفته باشند. هم در اسپانیای جمهوریخواه ، هم در یونان بعد از جنگ دوم و هم در شیلی آلنده این تجارب با شکست قطعی روبرو گردیده است.
امید بستن به پارلمانتاریسم بورژوائی همان گذار مسالمت آمیز خروشچف است که نتایجش را در جهان شاهد بوده ایم. کمونیستها پارلمانتاریسم را محکوم می کنند در حالیکه از سکوی خطابه پارلمان آنهم برای بسیج و آگاهی بخشیدن به توده، یعنی از امکاناتی که به اجبار بورژوازی در اختیار آنها گذارده است سود می جویند.
آقای زیوگانوف که خود و دوستانش را “مخالفان مقاوم حزب کمپرادورهای حاکم روسیه“ معرفی می کند شعار اصلاح این کمپرادورهای در قدرت را می دهد. وی که روسیه را مستعمره ناتو و آمریکا جا می زند طبیعتا باید در پی جبهه متحد خلق برای دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ملت روس بر آید. در این جبهه دیگر جائی برای سرنگونی مدودیف-پوتین باقی نمی ماند. تاکتیک رویزیونیستهای روس دفاع از امپریالیست روس است و این تئوریها را برای پرده پوشی از این دفاع همه جانبه ساخته اند.
ما مقاله را با یک نقل قول جالب از این “مسلمان شده“ نوخاسته بپایان می رسانیم. “سیاست ما در مقابل دین عبارت از اتحاد استراتژیک دولت و کلیسا است که سمت و سوی آن تربیت معنوی اخلاقی انسان است. دولت و کلیسای روسیه را یک دشمن مشترک، یعنی هرزگی و خشونت، تبلیغ ثروت اندوزی و نفع جوئی به هر قیمتی، جهان وطنی و فساد تهدید می کند. خود زندگی ثابت می کند که اتحاد دولت و کلیسا ضرورت تاریخی است برای تامین رشد طبیعی کشور“!!!؟؟؟(تکیه از توفان).
توجه می کنید که در این نقل قول حتی مذهب دیگر افیون توده ها نیست و دولت امپریالیستی روس همراه با کلیسای ارتدوکس دشمنان مشترکی دارند که عبارتند از “هرزگی“، “خشونت“، “تبلیغ ثروت اندوزی و نفع جوئی به هر قیمتی“، “جهان وطنی و فساد“. در این عبارات جائی برای مبارزه طبقاتی و نقش طبقه کارگر و حزبش باقی نمانده است. آقای زیوگانوف هدفش استقرار جامعه سوسیالیستی در روسیه کنونی نیست. ایشان اگر آثار لنین را در آستانه انقلاب اکتبرمی خواندند می دانستند که روسیه کشوری سرمایه داری بوده و تزاریسم همیشه به عنوان چماق ارتجاع اروپا مورد حمایت قرار گرفته و تار و پوست وجودش به سرمایه های فرانسوی و انگلیسی بسته بوده است. ولی لنین در آن دوران از وظیفه انجام انقلاب سوسیالیستی در روسیه سخن می گفت. رویزیونیستها حدود نه دهه بعد از آن حاضر نیستندروسیه کنونی را امپریالیستی و متجاوز بخوانند.
این ترهات رویزیونیستی و ضد کمونیستی نیازی به تفسیر ندارند.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 109 فروردین ماه 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org

تکامل و نه تنوّع(6)

حزب طبقه کارگر 2
آیا حزب باید آموزش سوسیالیسم علمی را به میان کارگران ببرد؟
سوسیالیسم علمی چیست؟ سوسیالیسم علمی، تئوری علمی قانونمندیهای تحقق رسالت تاریخی پرولتاریا یعنی قانونمدیهای مبارزه طبقاتی و استراتژی و تاکتیک نبرد سرنوشت ساز طبقه کارگر در تدارک انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم و کمونیسم است، سوسیالیسم علمی همراه با اقتصاد مارکسیستی و جهان بینی مارکسیستی سه جزء مارکسیسم اند، سه جزئی تفکیک ناپذیر که مجموعه آنها یک سیستم واحد منسجم و هم آهنگ از آموزشهای فلسفی، اقتصادی و سیاسی است. مارکسیسم کاخ بلندی است برای بنای آن دانشی وسیع، قدرت تفکری عظیم و خلاق و نبوغی فوق العاده لازم بود. کسانی که با سماجت و اصرار کارگر را بخود طبقه کارگر وا میگذارند آیا تصور می کنند چنین بنای رفیع و جاودانی از درون جنبش “خود روی“ طبقه کارگر می توانست سر بزند؟ انگلس برآنست که “بدون فلسفه آلمانی پیش از سوسیالیسم علمی، و بویژه بدون فلسفه هگل هرگز سوسیالیسم علمی آلمان که یگانه سوسیالیسم علمی است و مانند آن هیچگاه پیش از آن نبوده بوجود نمی آمد“(م. آثار. بزبان آلمانی جلد 1 ص 615). آیا طبقه کارگر می توانست به سراسر فلسفه آلمان و بویژه به فلسفه هگل که از بغرنج ترین و غامض ترین سیستم های فلسفی کلاسیک است دست یابد؟ تاریخ تمام کشورها گواهی می دهد که طبقه کارگر با قوای خود منحصرا می تواند آگاهی تریدیونیستی کسب کند یعنی اعتقاد حاصل کند که باید تشکیل اتحادیه بدهد و ضد کارفرمایان مبارزه کند و دولت را مجبور به صدور قوانینی کند که برای کارگران لازم است، ولی آموزش سوسیالیسم از تئوریهای فلسفی و تاریخی و اقتصادی نشو نما یافته که نمایندگان دانشور طبقات دارا و روشنفکران تتبع نموده اند. خود مارکس و انگلس موجدین سوسیالیسم علمی معاصر نیز از لحاظ موقعیت اجتماعی خود در زمره روشنفکران بورژوازی بودند. بهمین گونه در روسیه نیز آموزش تئوریک سوسیال-دموکراسی کاملا مستقل از رشد خود بخودی جنبش کارگری و بمثابه نتیجه طبیعی و ناگزیر تکامل فکری روشنفکران انقلابی سوسیالیست بوجود آمده است“. (لنین: “چه باید کرد“).
کائوتسکی در آنزمان که به مارکسیسم وفادار بود چنین می نوشت:“بسیاری از ناقدین رویزیونیست ما تصور می کنند که گویا مارکس مدعی بوده است که تکامل اقتصادی و مبارزه طبقاتی نه تنها شرایط تولید سوسیالیستی بلکه مستقیما معرفت(تکیه از کائوتسکی است) به لزوم آنرا هم بوجود می آورد... سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی یکی زائیده دیگری نیست بلکه در کنار یکدیگر بوجود می آیند و پیدایش آنها معلول مقدمات مختلفی است. معرفت سوسیالیستی کنونی فقط بر پایه معلومات عمیق علمی می تواند پدیدار گردد... حامل علم هم پرولتاریا نیست، روشنفکران بورژوازی(تکیه از کائوتسکی است)اند. سوسیالیسم کنونی نیز در مغز افرادی از این قشر پیدا شده و نه یک چیز خود بخودی که از این مبارزه ناشی شده باشد“(نقل از لنین: چه باید کرد؟) چه فکری می توان در سر داشت برای آنکه حقیقتی به این وضوح را انکار کرد؟ آیا جز اینست که در مقابل آگاهی سوسیالیستی طبقه کارگر می ایستند؟
مارکس و انگلس به طبقه کارگر کمک کردند که از صفوف خود شایسته ترین و برجسته ترین رهبران را بیرون دهند رهبرانی که ایدئولوژی سوسیالیستی را درک و هضم کردند. مارکس و انگلس با بردن سوسیالیسم علمی در میان کارگران و تربیت رهبران از محیط کارگری راه را برای رشد و تحکیم سوسیالیسم هموار ساختند. مارکس در نامه ای به کوگلمان با مسرت از یکی از شرکت کنندگان در حوزه یاد می کند بنام لوخنر(نجار) که می تواند کتاب او (یعنی کاپیتال را) تدریس کند، یا اینکه لیبکنشت را مدت 15 سال شفاهی آموزش داد و او یکی از برجسته ترین رهبران حزب انترناسیونال بود. می بینیم که پایه گذاران سوسیالیسم علمی خود به اشاعه ایدئولوژی سوسیالیستی در میان کارگران پرداختند و پیوسته به رهبران توصیه می کردند که بیش از پیش به آموزش مارکسیسم بپردازند: “وظیفه پیشوایان بویژه عبارت خواهد بود از این که در تمام مسائل تئوریک بیش از پیش ذهن خود را روشن سازند، بیش از پیش از زیر نفوذ عبارات سنتی متعلق به جهان بینی کهنه آزاد گردند و همیشه در نظر داشته باشند که سوسیالیسم از آن موقعی که به علم تبدیل شده است ایجاب می کند که با آن چون علم رفتار شود یعنی آنرا مورد مطالعه قرار دهند. این خود آگاهی را که بدینطریق حاصل شده و بطور روزافزونی در حال ضیاء و روشنی است باید در بین توده های کارگر با جدیتی هر چه تمام تر پراکنده نمود و سازمان حزب و سازمان اتحادیه ها را هرچه بیشتر فشرده و محکم ساخت“(مجموعه آثار بزبان آلمانی جلد 1 ص 626)(تکیه از ما) این تئوریسیین های جنبش “چپ“ از مارکس و انگلس آنچه را می گیرند که در انطباق با افکار ضد کارگری آنها است و آنچنان تفسیر می کنند که خود می خواهند. آنها به جنبش “خود بخودی“ می چسبند چون در مقدمه ای بر “مانیفست“ آمده که آزادی طبقه کارگر کار خود طبقه کارگر است، این عبارت آنچنان به مذاق آنها خوش می آید که دیگر همه چیز در برابر آن فراموش می شود. آنها از این نوشته مارکس و انگلس نتیجه می گیرند که باید طبقه کارگر را بحال خود رها کرد تا هم حزب خود را تشکیل دهد و هم به سوسیالیسم علمی برسد. آنها نمی بینند و نمی خواهند ببینند که آنچه می گویند نه در شخصیت بزرگان مارکسیسم مصداق پیدا می کند و نه در تاریخ جنبش کمونیستی حتی در زمان مارکس و انگلس هرگز خود را از کارگران جدا ندانستند، آنها نمی بینند که سراسر زندگی این دو مرد بزرگ(یا دو روشنفکر بزرگ) در ایجاد و رهبری احزاب طبقه کارگر نه تنها در آلمان بلکه در سراسر اروپا گذشته است، آنها نمی بینند که مارکس و انگلس خود به اشاعه سوسیالیسم علمی در میان کارگران پرداختند و توصیه کردند که باید با جدیت ایدئولوژی سوسیالیستی را در میان کارگران پراکند و رهبران حزب را از میان با استعدادترین کارگران و با آموزش ایدئولوژی سوسیالیستی به آتها تدارک دید، آنها این کلام پرمعنی لنین را نمی خواهند بفهمند که بدون تئوری انقلابی جنبش انقلابی بوجود نمی آید و تئوری انقلابی از درون جنبش خود بخودی بیرون نمی جهد. طبقه کارگر قادر نیست با مبارزه اقتصادی، آگاهی خود را تا سوسیالیسم علمی و درک قوانین تکامل جامعه بالا برد مبارزه طبقاتی در اشکال سیاسی و تئوریک مستلزم درک قوانین مبارزه طبقاتی و تکامل جامعه است. انگلس قدرت و شکست ناپذیری نهضت کارگری را در مبارزه هم آهنگ اقتصادی، سیاسی و تئوریک می داند: “از موقعی که نهضت کارگری وجود دارد این اولین بار است که مبارزه بطور منظم در هر سه مسیر متوافق و مرتبط خود جریان دارد: در مسیر تئوریک، در مسیر سیاسی و در مسیر اقتصادی عملی(مقاومت در برابر سرمایه داران) قدرت و شکست ناپذیری نهضت آلمان در همین باصطلاح هجوم متمرکز نهفته است.“(م. آ. بزبان آلمانی جلد 1 ص 615). آیا این نهضت آلمان از درون طبقه کارگر بیرون زد؟ آیا جنبش “خود بخودی“ به کارگران امکان خواهد داد که مبارزه سیاسی و بویژه مبارزه تئوریک را که نیاز به دانش وسیع و عمیق دارد از پیش ببرند؟ آن بخشی از نیروی “چپ“ که می خواهد و می کوشد از اندیشه های والای مارکس و انگلس جنبش “خود بخودی“ را بیرون بکشد و مبارزان راه طبقه کارگر را به انتظار و بی عملی بکشاند بیقین ناکام خواهد ماند همانگونه که همپالکی های آنها در گذشته ناکام ماندند.
اندیشه های مارکس و انگلس و عمل آنها بدون هیچگونه شک و تردید دراین جهت سیر می کنند که 1)سوسیالیسم علمی علم است و فقط روشنفکران دانشور می توانستند آنرا در اختیار طبقه کارگر قرار دهند چنین علمی از درون جنبش “خود بخودی“ نمی تراود، 2) که از جنبش اقتصادی طبقه کارگر حزب پرولتری حزبی که به سوسیالیسم علمی مجهز باشد و کارگران را به راه انقلاب و پیروزی در انقلاب سوق دهد زاده نمی شود، 3) که تنها بخش آگاه و مجهز به سلاح تئوریک طبقه کارگر است( و مارکس و انگلس طبیعتا علیرغم منشاء طبقاتی، خود را از زمره طبقه کارگر می شمردند و روشنفکران دیگر را نیز که با آموختن سوسیالیسم علمی بیاری طبقه کارگر شتافته اند یا می شتابند از طبقه کارگر جدا نمی دانند) که به تشکیل حزب طبقه کارگر می پردازند، 4) بالاخره حزب و روشنفکران پرولتری وظیفه دارند جنبش کارگری را با ایدئولوژی سوسیالیستی پیوند دهند و آنرا رهبری کنند. آری این وظیفه حزب است که رهبری مبارزه طبقه کارگر را بر عهده گیرد، وظیفه حزب است که سطح آگاهی کارگران را تا سطح پیشاهنگ طبقه ارتقاء دهد.(به ضمیمه 2 در پایان همین نوشته مراجعه شود).
و اما بعد، مبارزه اقتصادی طبقه کارگر به انجام رسالت تاریخی او منتهی نخواهد شد نه تنها به این خاطر که تحقق رسالت تاریخی طبقه کارگر محتاج به شناختن این رسالت تاریخی و پراتیک تحقق آنست و مبارزه اقتصادی به چنین شناختی منجر نمی شود، بلکه بورژوازی نیز تمام تلاش خود را بکار می برد تا سقوط مرگ خود را تا سرحد ممکن به تعویق اندازد و یکی از شیوه های او دور کردن طبقه کارگر از انقلاب با دادن امتیازات اقتصادی به او است.
برای نمونه می آورند که ببینند که چگونه “نخستین حزب کارگری عصر ما“(انگلس) یعنی جنبش چارتیست از درون مبارزه اقتصادی زاده شد. و دائره مبارزه خود را به عرصه سیاسی کشانید. این حزب که در آغاز دهه سوم قرن گذشته پا به عرصه وجود گذاشت و در سال 1842 به اوج اعلاء خود رسید درست در زمانی که سوسیالیسم علمی با انتشار “مانیفست کمونیست“ تولد یافت از هم پاشید. طبقه کارگر انگلستان طی نیمه دوم قرن 19 به علت رهبرانی که بورژوازی آنها را خرید یا به آنها “جیره ومواجب“ داد بدنبال بورژوازی روان شد. اتفاقا انگلستان کشوری است که در آن علیرغم پیدایش “نخستین حزب کارگری عصر ما“ بورژوازی با حیله گری توانست طبقه کارگر را تحت نفوذ خویش نگاه دارد. اندک نیستند رهبرانی از جنبش چارتیست که به رفرمیسم گرویدند. از اتحادیه های کارگری انگلستان در 1906 “حزب کار“ انگلستان بیرون آمد که سرشت آن امروز بر همه کس معلوم است. آنچه مورد نظر جنبش “خود بخودی“ است در واقع همین نوع احزاب است. جنبش چارتیست هرگز به سوسیالیسم علمی دست نیافت و هرگز حزب واقعی طبقه کارگر از آن بیرون نیآمد. البته این جنبش که کارگران ستون فقرات آنرا تشکیل می دادند مطالبات اقتصادی را با خواست های سیاسی در آمیخت، اما آن خواست هائی که از حدود نظام بورژوائی فراتر نمی رفت. به خواستهای جامعه چارتیست ها در “منشور“ آن توجه کنید: 1) حق انتخابات همگانی(برای مردان از 21 سال به بالا)، 2)انتخابات پارلمانی سالیانه، 3) رای مخفی، 4)تنظیم حوزه های انتخاباتی، 5) حذف شرط دارائی برای نامزدهای پارلمان، 6)پرداخت حقوق ماهیانه به اعضای پارلمان. این طرح در ماه مه 1838 به پارلمان داده شد و بدنبال آن سه نامه نیز توسط چارتیستها به مجلس ارسال گردید ولی این طرح در آن موقع در مجلس موردتصویب قرار نگرفت. طی نیمه دوم قرن 19 بتدریج “منشور چارتیستها در قسمت اعظم خود به تحقق در آمد. “در آن زمان بخش اعظم منشور چارتیسم به آنها(بورژواها) تحمیل شد و به صورت قانون کشور در آمد“(انگلس). بدنبال همه اینها نیروی طبقه کارگر در انتخابات چندین برابر شد بقسمی که در 150 تا 200 حوزه انتخاباتی اکثریت انتخاب کنندگان را کارگران تشکیل می دادند. “اما برای احترام به سنّت، هیچ مکتبی بهتر از سیستم پارلمانی وجود ندارد“، “اگر طبقه متوسط با تقدس و احترام به گروهی می نگرد که لرد ماینرز آنرا به تمسخر “نجبای دیرین ما“ می نامد“ توده کارگران در آن موقع با احترام و تقدس به باصطلاح “بهترین طبقه“ آن زمان یعنی بورژوازی می نگریست“(مجموعه آثار به زیان آلمانی جلد 2 ص 69) بورژواهای انگلیس که “اهل معامله“(انگلس) بودند بتدریج رهبران جنبش کارگری را در امتیازات انحصار خود شرکت دادند. انگلس می نویسد: “حقیقت چنین است، تا زمانی که انحصار صنعتی انگلستان دوام داشت طبقه کارگر انگلیس تا درجه معینی در امتیازات این انحصار شریک بود. این امتیازات بطور نا مساوی به میان کارگران تقسیم می شد، اقلیتی ممتاز بخش اعظم را بخود اختصاص می داد اما توده بزرگ طبقه کارگر نیز حداقل گهگاه در آنها سهیم می گردید. به این سبب است که از زمان مرگ اوونیسم در انگلستان هیچ سوسیالیسمی وجود نداشته است(همانجا ص 384)،(مقدمه بر وضع “طبقه کارگر در انگلستان“)
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 109 فروردین ماه 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org

دولت های “رفاه و دموکراسی“ یا کارگزار سرمایه مالی و اختناق

بحران سرمایه داری هنوز کولاک می کند و این تازه اول کار است. بی خانمانی میلیونها انسان، گرسنگی دادن و ایجاد فقر در عرصه جهان آنهم به صورت آگاهانه یک جنایت علیه بشریت است. بحرانی که دامنه اقتصاد سرمایه داری را گرفته است، نتیجه اتفاق نیست، نتیجه اشتباه این یا آن فرد نیست، و یا آنطور که تبلیغ می کنند تا مردم را شستشوی مغزی دهند، ناشی از حرص و آز افراد جداگاهانه سرمایه داری نیست. این بیماری جذام سامانه سرمایه داری است که بر اساس کسب سود حد اکثر بنا شده است و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را مقدس می داند. در حالیکه کارخانه ها از ماشینهای سواری و حمل و نقل مملو گشته است و ثروت روی ثروت خوابیده است مردم توانائی خرید این کالاها را ندارند و باید گرسنگی بکشند. در حالیکه صدها هزار خانه مسکونی خالی در اختیار بانکها و بیمه هاست مردم در زیر چادر زندگی می کنند. تناقض سامانه سرمایه داری در همین مثال ساده عرضه می شود. در یک طرف قطب ثروت و در طرف دیگر قطب فقر نشسته است. در حالیکه ثروت وجود دارد مردم از فقر میمیرند. مرگ محصول کمبود کالا و ثروت نیست محصول توزیع غیرعادلانه و تقدس مالکیت خصوصی بر وسایل تولید است. دولتها حافظ این بیعدالتی با زور توپ و تانک هستند و به جای رسیدگی به وضع مردم سیستمهای کنترل و نظارت بر مردم را تکمیل کرده و قوانین ارتجاعی ضد دموکراتیک برای مقابله با برآمد آتی توده ها به تصویب می رسانند. دستگاههای سرکوب به بهانه مبارزه با “تروریسم“، “اسلام سیاسی“، “بنیادگرائی“ هر روز گسترده تر می شود. شبکه وسیعی برای نظارت بر مردم و هدایت افکار عمومی با آخرین تجهیزات علمی و فنی ایجاد کرده اند. رفاه جای خود را به فقر می دهد و دموکراسی بورژوازی آن روی سکه خویش را که اختناق و سرکوب است نمایان می سازد. روشنفکران خود فروخته و تهی مغزی که از “نهادینه“ بودن دموکراسی در ممالک مرفه اروپائی سرمست شده بودند و مبارزه طبقاتی را جعل تاریخ جا می زدند حال باید ببینند که از آن دولتهای رفاه چه باقی مانده است. این دولتها باجازه کدام موکلین خود حق دارند مالیات آنها را به کام سرمایه داران خصوصی بریزند تا از زمین بلند شده و خود را برای سربریدن مردم مجددا آماده کنند؟ تجربه زنده اخیر نشان می دهد که دولتها دولتهای طبقاتی هستند و موظفند و برای این بر سر کار می آیند تا از منافع طبقۀ از نظر اقتصادی قدرتمند حاکم حمایت کنند. دولتها ارتش و پلیس و سازمان امنیت و نظام قضائی را به مساعدت می گیرند تا سامانه سرمایه داری و سرمایه داران را از گزند مردم حفظ کنند. ارتش و پلیس و ماشینهای سرکوب بیک باره به ارتش و ماشینهای سرکوب خصوصی سرمایه داران علیه اکثریت مردم بدل می شوند. در ایتالیا ارتش حق سرکوب مردم را پیدا کرده است، در آلمان طرح شده و زورشان نرسیده است و... در اینجا باید به گفتار مارکس، انگلس، لنین و استالین تاکید کرد که دولت محصول آشتی ناپذیری تضادهای طبقاتی است و تا زمانیکه این تضادهای آشتی ناپذیر وجود دارند لزوم این دولتها از جانب طبقات حاکم حس می شود.
دولت ها که به خوبی نشان داده اند دست نشانده و کارگزار سرمایه داران هستند از جیب مردم دزدی می کنند و به جیب بانکها و بیمه ها می ریزند و مردم را دلداری می دهند که این دزدی مصلحت آمیز به نفع آنهاست. دلیل مسخره آنها این است که اگر این اقدام انجام نشود وضع بدتر می شود. یعنی کارگزاران سرمایه دارن طلبکار هم هستند و تو گوئی این دزدی را از روی دلسوزی با طبقه کارگر و قاطبه مردم انجام می دهند. آنها می گویند که پس از غلبه بر بحران از مزایای آن همه برخوردار می شوند. این همان استدلالی است که چند سال پیش می کردند که اگر از حقوق کارگران زده شود و یا دستمزد آنها افزایش نیابد قدرت رقابت سرمایه داران را برای دریدن یکدیگر افزایش داده و سرانجام از سودی که نصیب سرمایه دار قویتر شده بخشی به جیب مردم خواهد رفت. تجربه نشان داده است که سرمایه داران هرگز حتی به این تعهدات خویش عمل نکرده اند و در عمل وضع طبقه کارگر و مردم بدتر شده و قدرت خریدشان کمتر گشته است. در وضعیت بد اقتصادی، سرمایه داران ،کارگران را از اخراج می ترسانند و از افزایش دستمزد آنها جلو میگیرند و در دورانهای رونق نیز بهانه رقابت را طرح می کنند تا از افزایش دستمزد کارگران و کارمندان جلوگیرند. آیا تا کنون سرمایه داری را دیده اید که داوطلبانه به میدان آید و بگوید به علت سود سرشارم حاضرم امسال دستمزد کارگران را افزایش دهم. تاریخ چنین سرمایه دارانی را ندیده است. در جائیکه حتی نتوانند با حقه بازی سود سرشار خویش را پنهان کنند از ذخیره سرمایه برای روزهای سخت سخن می رانند تا بازهم بهانه ای برای تشدید استثمار داشته باشند.
دولتها تصمیم دارند خسارت بانکها را پرداخت کنند. اینکه این خسارت چقدر است و این پولها به جیب چه کسی رفته است معلوم نیست و یا کتمان می شود. گمان بر این است که دو بیلیون دلار باید به حلقوم بانکها و بیمه ها فرو کرد تا سرپا بایستند. دو بلیون دلار یعنی 2 هزار میلیارد دلار. ریختن چنین ثروتی به کام این نهنگان سرمایه بخاطر اشکال حقوقی پیچیده و کلاهبردارانه و شرکتهای جعلی و یا واقعی دختر، پنهان شدن در پس حفظ اسرار شرکتها و بانکها و ادغام سرمایه های جهانی روشن نمی کند که سرمایه داران کدام شرکت جهانی و متعلق به کدام کشور از آن سود می برند. بافت این سرمایه ها می تواند طوری باشد که مساعدت دولت آلمان به کارخانه اوپل موجب ورشکستگی فولکس واگن و بنز شده و در عوض جنرال موتور آمریکا از قبل اقتصاد آلمان خود را نجات دهد و سرکردگی را در دنیای سرمایه داری تامین کند. سرمایه داران در پای میز قمار نشسته اند و در پی آن هستند که از این “بخت آینده“ که قدرت رقابتها را افزایش می دهد، با کلاه گذاردن سر رقیب، کمال استفاده را بکنند. دولت کارگزار سرمایه داران کوچکترین نفوذی ندارد تا از این اسرار با خبر شود و سر از کار سرمایه داران در آورد. زیرا اقدامات دولتی که در جهت بر ملا کردن دست سرمایه داران است قانونا ممنوع است.
حال این دو بیلیون دلاری که از آن نام برده می شود باید بر اساس نفوذ سرمایه داران تقسیم شود. ماشین چاپی را تصور کنید که در ثانیه یک اسکناس یک دلاری تولید می کند. فکر می کنید تقریبا چند سال طول می کشد تا این دو بیلیون دلار به چاپ برسد؟ هزار سال؟، دو هزار سال؟ ده هزار سال؟ نیم قرن؟... اشتباه می کنید تقریبا 64 هزار سال. این ثروت و اندوخته بشری باید برای نجات سرمایه داری بدور ریخته شود تا این سامانه جنایتکار و ضد بشری به عمر طفیلی گرانۀ خویش ادامه دهد.
مدافعان سرمایه داری که بعلت جیبهای پر پولشان و یا اینکه جیره مواجب بگیر سرمایه داران هستند بروز بحران را غیر قابل پیشگوئی، اتفاقی و درمان بخش جا می زنند. به نظر آنها پیشگوئیهای کارل مارکس در کتاب سرمایه و تکرار مکرر این بحرانها باد هواست و چه بهتر که کتابهای کمونیستی را با زور شکنجه ممنوع کنند تا کسی نفهمد راه علاجی هم از طرف مارکس برای این بیماری جذام سرمایه داری تجویز شده است. بنظر آنها ورشکستگی و بی خانمانی و مرگ میلیونها انسان نباید باعث آزردگی خاطر شود زیرا نسل بعدی از قبل رونق سرمایه داری زندگیش بهتر می شود. ولی خود همین مبلغین و اندیشمندان سرمایه داری حاضر نیستند برای تسکین آلام مردم جهان ثروت خود را با آنها تقسیم کنند. شعار آنها این است “مرگ خوبه برای همسایه“.
آنها هوادار قتل درمانی هستند. همان کاری که آقای سعید امامی(اسلامی) در ایران می کرد و به قتلهای زنجیره ای معروف شد. قتل درمانی سرمایه داری “کارگران اضافی“ و یا “جمعیت اضافی“ را در گوانتاناموی سرمایه داری گرسنگی و بی خانمانی می دهد تا انبوه انبوه بمیرند و با دفع “سمومات“ از بدن سرمایه داری، این سامانه را برای ادامه حیات توانبخش نمایند.
راه درمان و پایان دادن به این فجایع که موجب جنایت و جنگ است، راه پایان دادن به این وبای سرمایه داری که همه قاره آفریقا و آمریکای لاتین را فرا گرفته است سرنگونی نظام سرمایه داری است. بر ویرانه این نظام ضد بشری باید نظام انسانی سوسیالیسم مستقر شود که با اشتراکی کردن مالکیت بر وسایل تولید یک بار برای همیشه با سیاست اقتصادی هماهنگ و برنامه ریزی شده از وقوع این همه ددمنشی، فلاکت و فقر جلو گیرد. تنها طبقه کارگر با رهبری حزب مارکسیست لنینیست و استقرار دیکتاتوری پرولتاریاست که می تواند به این وضع اسفناک پایان دهد. در غیر این صورت نهنگان سرمایه بر کوهی از اجساد محکومین به گرسنگی و فقر، مجددا کاخهای افسانه ای خویش را بنا خواهند کرد. ثروتهای بشری را از بین می برند و مجدداً با تولید آنچه نابود کرده اند، انبانهای خویش را پر می کنند. این بازی آنقدر ادامه دارد که بربریت جای همه چیز را بگیرد. جنگ بر سر تصاحب مواد اولیه میان نهنگان امپریالیسم در راه است. انقلاب است که می تواند جلوی این فاجعه را بگیرد.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 109 فروردین ماه 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org

امنیت ایران یا امنیت جمهوری اسلامی

جنگ بر ضد لبنان و فلسطین، جنگ بر ضد مردم عراق آخرین زوری بود که جرج بوش و صهیونیستها زدند تا ایران را از پای در آورند و ایران را مجددا به نیمه مستعمره دوران سابق برگردانند. مردم لبنان و فلسطین و عراق سپر بلای ایران شدند. شکست امپریالیستها و صهیونیستها پس از تجاوز به لبنان و توجه به قدرت منطقه ای ایران آنها را وادار کرد که در استراتژی خود برای ایجاد خاورمیانه بزرگ تغییراتی دهند. سرسختی ایران بر غنی سازی اورانیوم که حق مسلم مردم ایران است و مقاومت در مقابل تهدیدات نظامی و محاصره اقتصادی و خرابکاریهای داخلی برای تجزیه ایران و ایجاد جغرافیای سیاسی جدید در منطقه، کار را به آنجا رسانید که در جبهه امپریالیستها نه تنها تضاد افتاد، بلکه امپریالیسمِ ابر قدرت آمریکا نیز با بی اعتباری که در جهان پیدا کرد ناچار شد به برخی واقعیتها تن در دهد.
شرایط امروز جهان ایجاب می کند که تا آخرین نفس در مقابل قدرت امپریالیستها برای تحقق خواستهای ملی ایستاد.
امپریالیستها به علت بحران مالی و تضادی که در میان آنها برای کنترل و سلطه بر بازارهای فروش و کسب مواد اولیه در گرفته است نمی توانند با زبان واحد سخن برانند. حتی آینده اتحادیه اروپا به زیر سئوال رفته است. تلاش برای ایجاد محدودیتهای ملی گمرکی نقض آشکار پیمانهای سازمان تجارت جهانی است و در مغایرت کامل با تبلیغات مبتنی بر جهانی شدن سرمایه که هدفش چاپیدن سایر کشورها بود قرار دارد. ممالک امپریالیستی هر کس در فکر آن است که گلیم خود را از آب بیرون بکشد و به بانکها و صنایع ملی خود یاری رساند. امروز معلوم شده در حالیکه امپریالیستهای آمریکائی شرکتهای آلمانی را از ایران بیرون می کردند خودشان جای پای خویش را در ایران تقویت می کرده اند و آلمانها سرشان کلاه رفته است. حال آقای سرکوزی که تا دیروز بی شرمانه ایران را با جنگ اتمی تهدید می کرد و می خواست ایران را از صفحه جغرافیا حذف کند و شگفت آور آنکه مورد اعتراض جهانی قرار نمی گرفت، در پی کسب بازارهای ایران است. رقابت سختی میان امپریالیستها برای نفوذ درایران در گرفته است. چینیها و روسها که از مدتها قبل سهم خودشان را طلبیده بودند شاهد این تحولات اند. زیرا همه آنها به تغییر سیاست کلی امپریالیستها در مورد ایران واقفند. حتی جرج بوش هم در آخرین ماههای دوره ریاست جمهوری ننگینش و در لباس جنایتکار جنگی لحن تهدید آمیزی را علیه ایران بکار گرفت که چنانچه ایران به بمب اتمی دست یابد جنگ سوم شروع می شود و آمریکا به ایران حمله می کند. این لحن تند همانگونه که ما در گذشته اشاره کردیم نشانه عقب نشینی آمریکا و نه قدرت آنها بود. زیرا موضوع بحث در آن دوران مسئله اجرای قرار داد منع گسترش سلاحهای کشتار جمعی بود. روشن است که صحبت بر سر ساختن بمب اتمی موهومی نیست بر سر حق قانونی مشخص ایران برای غنی سازی اورانیوم است. جرج بوش در حالیکه در تنور جنگ و گزینه نظامی می دمید و در پشت پرده اسرائیل را از حمله به ایران برحذر می داشت، از آن جهت عامدانه به اتهام ساختن بمب اتمی موهومی توسط ایران که صرفا دروغ تبلیغاتی امپریالیستها بود تکیه می کرد و خود را گردن کلفت نشان می داد تا اصل حق غنی سازی اورانیوم را برای ایران چنانچه به “قصد ساختن“ بمب اتمی نباشد، برسمیت بشناسد. اسرائیلیها که در روزهای نخست توجه ای به این امر نداشتند، به مانورهای نظامی دست زدند و عربده کشیدند که باید ایران را مهار کرد و... و پس از چند ماهی از این تغییر لحن جرج بوش تعجب کرده و نوشتند که هدف از این گفتار مجاز شمردن برنامه غنی سازی اورانیوم در ایران است. اوباما در واقع عامل اجرای سیاستی است که مدتهاست در مورد آن تصمیم گرفته شده است. وی از حمله نظامی و سیاست تحریک آمیز اسرائیل به عنوان “ماجراجوئی“ نام می برد. هم اکنون با انتخاب نتانیاهو در انتخابات اسرائیل و روی کار آمدن جناح فاشیست تر فشار آمریکا بر اسرائیل افزونتر شده که خودسرانه به ایران تجاوز نکند و فاجعه جرج بوش را تکرار ننماید. اینک بنظر می رسد که اساس غنی سازی اورانیوم به عنوان حق مسلم و قانونی ایران دیگر توسط هیچکس قابل انکار نیست. قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل که قطعنامه های غیر قانونی اند باید پس گرفته شوند. نفس تصویب این قطعنامه های تحمیلی و شرم آور از این ببعد موجب ابطال همه تصمیمات قانونی سازمان ملل متحد می شود و آنها را بر اساس قلدری امپریالیستها بی اعتبار می کند. یک قلدر محله می تواند با اعمال نفوذ در شورای امنیت و چاقوکشی و عربده کشی همه تصمیمات معتبر مجمع عمومی را بی محتوی کند. شورای امنیت سازمان ملل به پاس حضور گردن کش چاقوکشی، بنام آمریکا به شورای نگهبان جامعه جهانی تبدیل شده است.
جرج بوش با مغز محدود تکزاسی و لحن چاله میدونی خویش فکر می کرد ایران نیز لیبی است. فکر می کرد علی آباد هم شهریه، فکر می کرد می تواند به مردم ایران توهین کند و آنها را در قیاس به نفس “تروریست“ جا بزند. در مورد تاریخ ایران فیلمهای جعلی بسازد و افکار عمومی را برای یک تجاوز بیرحمانه به ایران آماده گرداند. وی گول خزعبلات کیهان لندنی و دارودسته سلطنت طلبان را خورده بود. وی در پی هولوکاست دیگری بود و تا می توانست به تأسی از مشاورینش نظیر ایدئولوگهای سلطنت طلب و کیهان لندنی به دروغ و تحریک و افسانه سرائی، متوسل می شد تا ایرانیان را خوار و بی اعتبار کند. دشمنی وی با مذهب اسلام و پیشنهاد جنگ صلیبی و دامن زدن به آن ننگ تاریخ بشریت است که ارزانی امپریالیستها و نوکران ایرانیشان باد. لیبی کشوری از نظر توان مالی، نظامی، سیاسی، اقتصادی، کیفی، تاریخی، سطح و توان فن آوری، فرهنگی، جمعیت، درجه شعور سیاسی، نفوذ راهبردی در منطقه و... در قیاس با ایران بسیار ضعیف است و موثر بودن فشار بر آن کشور را نمی شد بطور مکانیکی به ایران، به ایرانی که مردمش دهه ها سال برای رهائی ملی مبارزه کرده، انقلابات فراوانی را پشت سرگذاشته، رژیم منفور پهلوی ژاندارم منطقه و دست دراز شده امپریالیسم جنایتکار آمریکا را سرنگون کرده و دست امپریالیستها را از ایران کوتاه نموده و جنگ 8 ساله و محاصره اقتصادی سی ساله را پشت سر گذارده و به دشمنی صهیونیستها و امپریالیستها با مردم ایران و توسعه طلبی آنها واقفند، منتقل کرد.
کشور ایران از همان بدو تدوین پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای در رژیم گذشته به زیر این قرار داد امضاء گذارد و تا به امروز نیز به آن وفادار است. هیچ سندی وجود ندارد که عکس آنرا ثابت کند. ولی تا دلتان بخواهد کوهی از اتهام و افتراء و گمانه زنی بی پایه وجود دارد. بر اساس این حق، مردم کشور ما حق دارند و این حق مسلم آنهاست که بتوانند برای تامین آتیه نسلهای آینده ایران اورانیوم را غنی کرده و در نیروگاههای اتمی از آن استفاده نموده و در آینده از استفاده از انرژیهای فسیلی بی نیاز شوند. این اقدام گام موثری در جهت استقلال سیاسی و اقتصادی ایران است. امپریالیستها و صهیونیستها می خواهند تولید میله های سوخت را خودشان در دست بگیرند و مانع شوند که ممالک دیگر به این فن آوری دست یابند تا بتوانند آنها را در آینده به زیر رقیت خود در آورند. پافشاری به اجرای این حق مسلم مردم ایران که به آینده ایران، صرفنظر از اینکه چه رژیمی بر سر کار باشد مربوط است، اقدام درست و ماهیتا در حد “ملی شدن صنعت نفت ایران“ است. بگذریم از اینکه رژیم حاکم آن دستآورد بزرگ مردم ایران را با خصوصی سازی نفت به کام شیوخ ایرانی ریخته و این ثروت ملی را به ثروت خصوصی بدل کرده که می شود آن را در بازار خرید و فروش به صورت “دموکراتیک“ به “توتال“ فرانسه و یا “اگزون“ آمریکا فروخت. رژیم ایران در پی اجرای قرارداد “دارسی“ از در عقب است.
نمایندگان امپریالیستها حتی به طور ضمنی اشاره می کنند که ایران قصد ندارد بمب اتمی بسازد ولی می خواهد تا مرز ساختن این بمب پیش برود و به فن آوری آن دست یابد. امپریالیستها می دانند که بمباران مراکز صنعتی ایران به معنی خروج ایران از پیمان منع گسترش سلاحهای کشتار جمعی است و آنوقت دیگر نمی شود برای مهار ایران به قطعنامه های غیر قانونی و تحمیلی شورای امنیت متوسل شد.
پافشاری بر این حق فقط مربوط به ایران نیست. این حق همه ملل جهان است که امپریالیستها و صهیونیستها دست در دست هم از آنها دریغ می کنند. این بود و هست که همه مردم جهان خواست ملت ایران را عادلانه دانسته و از آن دفاع می کنند. این بود و هست که اکثریت کشورهای جهان بجز مشتی صهیونیست و امپریالیست این حق ایران را برسمیت می شناسند زیرا آنرا حقوق خویش نیز به حساب می آورند. علیرغم این در میان ایرانیان مشتی خودفروخته و جاسوس نظیر سلطنت طلبان، مجاهدین ضد خلق، دارودسته های پیرو نظریه منصور حکمت در تمام سایه روشنهایشان، مالیخولیائیهای مائوئیست و ... مخالف حقوق مسلم مردم ایران هستند. آنها از منافع صهیونیستها و امپریالیستها به جای منافع مردم ایران دفاع کرده و در نشریات بی محتوی خود دروغهای دشمنان بشریت را به صورت تهوع آوری تکرار می کنند. ننگ بر آنها.
مشتی نادان سیاسی که خودشان عقلی ندارند تا با آن بیاندیشند، جسارت ندارند تا استقلال سیاسی خویش را نشان دهند فکر می کنند دفاع از حق مسلم مردم ایران در تمام زمینه ها همدستی با جمهوری اسلامی است. این عده عجوزه های سیاسی تنها با این استدلال بزدلانه عقیم بودن سیاسی خویش را نشان می دهند. آنها چون خودشان اراده، جسارت و قدرت تحلیل مستقل ندارند، استدلالات خویش را بر اساس ادعاهای رژیم جمهوری اسلامی قرار می دهند. هر چه آنها گفتند عکسش را می کنند و به خودشان مدال انقلابی می دهند. این چنین رهبرانی فقط می توانند مردم را به گورستان رهبری کنند. ما مخالف تجاوز امپریالیستها و صهیونیستها به ایران هستیم، ما مخالف محاصره اقتصادی ایران هستیم، ما موافق پیشرفت فن آوری در ایران هستیم، ما هوادار حفظ تمامیت ارضی ایران هستیم آیا اگر رژیم جمهوری اسلامی از این اصول دفاع کند ما به عامل رژیم جمهوری اسلامی بدل می شویم؟ یک مغز تا چه حد باید علیل باشد که فکر کند با انگ زدن و ایجاد ارعاب کار مبارزه انقلابی را به پیش می برد. باید این مجانین را در میدانهای شهر به تماشا گذاشت که هنری جز پوچگوئی، پرت و پلا گوئی، همدستی با عقب مانده ترین نیروهای اجتماعی و سرانجام خانه نشینی ندارند.
اندیشمندان آمریکائی در اثر شکست سیاستشان در مورد ایران متوجه شده اند که اکنون بسیاری از ممالک منطقه از جمله مصر، ترکیه، امارات و... با تکیه بر همین حق مسلمشان در پی ساختمان نیروگاههای هسته ای بر آمده اند. در خود ممالک امپریالیستی ما با موج نوینی از نظریه مبتنی بر تامین برق “پاکیزه“ از نیروگاههای هسته ای(هسته ای برای امپریالیستها و اتمی برای ایران-توفان) روبرو هستیم این است که به وسوسه افتاده اند تا با همدستی یکدیگر و تغییر قوانین جهانی مانع شوند که ممالک “دنیای سوم“ و یا “غیر متعهد“ به این فنآوری دست یابند. هنری کیسینجر قاتل مردم شیلی می گوید:“اما چند سالی است که پس از پایان جنگ سرد وسوسه داشتن سلاح اتمی به سر دولتهای نوخاسته ای افتاده است که وضعیت راهبردی دنیای معاصر را به خطر انداخته، توسعه تولید سلاحهای هسته ای خطر و امکان برخورد هسته ای را افزایش می دهد. فکر استفاده نا معقول(تو گوئی استفاده معقول آن در هیروشیما و ناکازاکی جنایتکارانه نیست-توفان) از این وسیله کشنده می تواند در سر هر کس که صاحب آن است پیدا شود“(البته به جز امپریالیست آمریکا که نه از بمب اتمی استفاده کرده و نه از گلوله های رادیو آکتیو در یوگسلاوی، عراق و افغانستان با هدف تفاله زدائی اتمی-توفان). سپس این نمایندگان امپریالیستها از ترس برحق مردم از این کشتار و انتظارشان از منابع مسئول که از گسترش این سلاحها ممانعت کنند سخن می رانند و چنین جلوه می دهند که این دولتهای نوخاسته عفریته های زمانه اند و موجب ترس مردم شده و آمریکائیها همان مقام مسئولی هستند که باید مسئولانه جان مردم را نجات دهند. این سناریوی جدید آنهاست. بر اساس این سناریو آنها مدعی می شوند که باید جهانی بدون سلاحهای هسته ای ایجاد کرد و در این رابطه ایران و کره شمالی را بعنوان گامهای نخست مهار نمود. امپریالیست آمریکا در پی آن است که پیمانهای جهانی را بر اساس منافع راهبردی خویش تغییر دهد و انحصار بمب اتمی و غنی سازی اورانیوم را در دست خود بگیرد. در سیاست جدید تبلیغاتی آنها امر مجاز غنی سازی مترادف با امر غیر مجاز ساختن بمب اتمی و سلاحهای امحاء جمعی قرار داده می شود. و به مصداق از لب در تا لب بام مال من، از لب بام تا ثریا مال تو به بهانه تغییر پیمانهای جهانی و خلع سلاح هسته ای از غنی سازی اورانیوم در ممالک “نوخاسته“ جلو می گیرند و امر خلع سلاح عمومی هسته ای را هم بدفع الوقت می گذرانند تا وضعیت سیاسی به نفعشان تغییر کند. این بازی جدید امپریالیستها است. اینکه دارندگان سلاحهای اتمی موظف بوده اند سلاحهای خود را تقلیل دهند در همان پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای قید شده است. هیچکدام از ممالک امپریالیستی این بند قرار داد را اجراء نکرده اند. برعکس آنها به هندوستان خاطی و پاکستان بنیادگرا همه گونه مساعدت می رسانند. از بمب اتمی اسرائیل اساسا سخنی در میان نیست. باین جهت باید به این اندیشمندان گفت که به خاطر سوء پیشینه ای که در نقض حقوق بشر و نقض پیمانهای جهانی و توسل به کشتار جمعی دارند باید راست آزمائی شوند و از خودشان شروع کنند. این بمب اتمی موهومی ایران نیست که صلح جهانی را به خطر انداخته است بمب اتمی صهیونیستهای متجاوز اسرائیلی است که باید منهدم شود. امپریالیستهای آمریکا و روس و متحدانشان نخست باید به عنوان سرمشقهای خوب از خودشان شروع کنند آنوقت است که هیچ دولت نوخاسته ای به وسوسه ساختن بمب اتمی با مخارج گزاف تولید و نگهداری نمی افتد. سیاست امپریالیستها سیاست وقت کشی و کش دادن مسایل است. آنها مسلما در عین برسمیت شناختن حق غنی سازی اورانیوم بر اساس پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای برای ایران آنرا بر متن سیاست راهبردی جدید که سیاست سردواندن است می گذارند. هر تعلیقی در امر غنی سازی اورانیوم در خدمت سیاست راهبردی امپریالیستها برای انحصار انرژی جهان و سرکردگی بر جهان است. امر غنی سازی اورانیوم به یک آمال ملی ایران بدل شده است و دستآورد بزرگ مردم ماست. پافشاری بر تحقق این حق در عین حال یک اثر راهبردی دیگر نیز دارد و آن اینکه میهن ما هرگز به زیر بار زور و ارعاب و فشار در آینده نیز نخواهد رفت.
بهر صورت تغییر لحنها در آمریکا نشان می دهد که زمینه همکاری دو رژیم بوجود آمده و باب مذاکره باز می شود. امپریالیستها پذیرفته اند که ایران را نمی توانند مجبور کنند که از این حق مسلم خویش بگذرد. آنها در عین حال با نفوذ عظیم ایران در منطقه، در لبنان، فلسطین، سوریه، عراق، ممالک اسلامی و عربی، افغانستان، خویشاوندی فرهنگی در فلات ایران که از مرزهای چین تا دریای مدیترانه گسترش دارد، ثبات ایران در منطقه، سابقه تاریخی ایران و... آشنا شده اند و فهمیده اند که آنها نسبت به فرهنگ منطقه شامل ایران و ترکیه و عراق و آسیای میانه و قفقاز و... که مردم منطقه را بهم پیوند می زند بیگانه اند. باین جهت دارند می پذیرند که ایران را به عنوان قدرت منطقه برسمیت بشناسند و بر مشکلات منطقه با یاری ایران غلبه کنند. آنها به رژیم ایران امنیت می دهند و سوگند یاد می کنند که برای سرنگونی این رژیم گامی بر ندارند، ولی در عوض از رژیم ایران می خواهند که منافع امپریالیستها را در منطقه تامین کرده و امنیت مورد نظر آنها را برقرار سازد. نقش ایران در حل مسئله فلسطین، عراق و افغانستان بسیار موثر است.
امروز بدون مساعدت ایران امکان ندارد به نیروهای ناتو در افغانستان خواربار و یا مهمات جنگی ارسال کرد. راه پاکستان به افغانستان در اثر خرابکاریهای جرج بوش الهام ده سلطنت طلبان ایران قابل استفاده نیست. تکیه آمریکائیها به ادامه جنگ در افغانستان و گسترش آن نقش ایران را در این زمان افزایش می دهد.
تمام شرایط برای اینکه ایران بتواند امتیاز بیشتر بگیرد آماده است. ولی امنیت رژیم جمهوری اسلامی امنیت ایران نیست. امنیت یک رژیم دیر و زود رفتنی است. ولی امنیت ایرانی که ما می خواهیم باید امنیتی پایدار باشد. این امنیت حفظ ثروتهای ایران، حفظ تمامیت ارضی ایران، حفظ فرهنگ ایران، حفظ دستآوردهای تاریخی این مردم، حفظ دستآوردهای علمی ساکنان آن می باشد. امنیت ایران یعنی بازپس گرفتن اموال ضبط شده ایران در آمریکا، یعنی تحویل شکنجه گران ساواک به ایران تا تعهد امپریالیستها به حقوق بشر واقعا اثبات شود، یعنی بازپس گرفتن غارت ثروتهای ملی ایران از خاندان پهلوی که آنها را در بانکهای آمریکا و سوئیس پنهان کرده اند و یک اختلاس و دزدی مالیاتی نیز محسوب می شود که باید بانک سوئیس آنرا بدون کوچکترین اعتراض به ایرا ن تحویل دهد. بی جهت نیست که مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران از آمریکا برای حفظ ثروتش به اروپا فرار کرده است. امنیت ایران یعنی دست کشیدن از تحریک ناسیونال شونیستها ایرانی که در همدستی با امپریالیستها و صهیونیستها در فکر تجزیه ایران هستند. امنیت ایران در مبارزه با فساد و تباهی و مافیای حاکم است، امنیت ایران در ایجاد وحدتی دموکراتیک در گستره ایران، برسمیت شناختن حقوق همه شهروندان و امنیت قضائی و ممانعت از خودسری و اعمال دیکتاتوری فردی و مطلقه است. امنیت ایران در جدائی دین از دولت است که مبنای حیاتی بقاء ممالک است، امنیت یک کشور بر اساس دموکراسی را مردم یک کشور فداکارانه و با از خودگذشتگی برای حفظ آنچه دارند و نه آنچه که ندارند، ایجاد می کنند. رژیمی که فقط امنیت آخوندها و یا رژیم جمهوری اسلامی را بخواهد و نه امنیت ایران را پایش در مذاکره می لرزد و برای حفظ خودش به هر خیانتی تن در می دهد. رژیمی که در پشت درهای بسته و بدور از چشم مردم با امپریالیستها سازش کند و مردم را در جریان نگذارد گور خویش را با دست خود می کند زیرا امپریالیستها یا زبان زور را می فهمند و یا از احساس قدرت مردم متحد بر پس گردن خویش واهمه دارند. امپریالیستها که تجارب استعماری فراوان دارند از ضعف طرف مذاکره با خبرند و می دانند که آنها از مردمشان بیشتر از امپریالیستها می ترسند. رژیمی که برای بقاء خود بجای تکیه بر مردم بخواهد به وعده امپریالیستها دلخوش کند و امان نامه دریافت کند رفتنی تر از آن لحظه ای است که خودش فکر می کند.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 109 فروردین ماه 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۸ فروردین ۸, شنبه

مصادره یک امر طبقاتی است

آقای مادوف در وال استریت سر هزاران نفر را کلاه گذارده است. مقدار کلاه ایشان 50 میلیارد دلار یعنی بیش از بودجه دولتی ده ها کشور آفریقائی است. روش آقای مادوف امر پنهانی نبوده است. آن را فقط پنهان می کرده اند. امپریالیست آمریکا که بر سر هر کوچه و بازاری برای دستگیری “تروریستها“ دوربین کار گذارده و بانکهای اطلاعاتی برای نظارت بر زندگی میلیونها مردم ایجاد کرده و تلفنها و پست الکترونیکی آنها را کنترل نموده و اخبار را به روش “دموکراتیک“ سانسور می کند، ظاهرا نتوانسته طی این مدت مدید چهره واقعی آقای مادوف را برملا کند. آخر چاقو دسته خودش را نمی برد. این ماشین کنترل برای کنترل مادوف ها نیست. زیرا آقای مادوف از خودی ها بوده است. اگر قرار باشد در شهر مست ها را بگیرند باید همه این حضرات را بگیرند.
کارشناسان حرفه ای مدافع سامانه غارتگر سرمایه داری به شما تسلی می دهند که نگران نباشید، زیرا این فاجعه سرمایه داری امر خوبی است و برای یک خانه تکانی قبل از عید است و عناصر ناسالم سرمایه داری را بیرون می ریزد و از آن یک بدن سالم تحویل جامعه می دهد. البته معنای حرف آنها این است که بسوزید و بسازید و امید داشته باشید که نسل بعدی خوب زندگی کند. وعده زندگی بهتر آنها برای مردم امروز نیست برای مردم فرضی آینده است. راه حلی هم آنها برای درمان بیمار پیشنهاد نمی کنند زیرا این طور وانمود می کنند که این بحرانها هر بار ویژگی خویش را دارد و نمی شود به راه حلهای قبلی توسل جست. ولی کار آقای مادوف تکرار مکررات است. در مورد شگرد کلاهبرداری ایشان ما نمونه های فراوانی داریم. در آلبانی پس از آنکه امپریالیستها حاکم شدند و نوکران خویش را بر سر کار آوردند، در تحت توجهات “سالی بریشا“ی دزد، رئیس جمهور آمریکائی وقت آلبانی، شرکتهای مضاربه ای بوجود آمدند و خون مردم آلبانی را می کیدند و کشور را به قعر ورشکستگی پرتاب کردند، بطوریکه مردم به برآمد مسلحانه دست زدند. در ایران این شرکتهای مضاربه ای با تکیه بر تجربه آلبانی به همان راه رفتند. به مردم وعده سودهای کلان دادند و پولهای آنها را دریافت کرده از پول نفر بعدی بهره نفر قبلی را پرداخت نموده و مبالغ هنگفتی، جنایتکارانه به جیب زدند و سرانجام پس از اینکه دیگر قادر نشدند سر مردم را کلاه بگذارند و یک داوطلب آماده آخری برای کسب پول به دام بیاندازند، توری که پهن کرده بودند سوراخ شد و تمام نظام کلاهبرداری آنها درهم شکست. همین روش شناخته شده جهانی را آقای مادوف در آمریکا در تحت توجهات وال استریت اجراء کرد و سر صدها هزار نفر را کلاه گذارد. کار به جائی رسید که با این شیوه کلاهبرداری پای بنیادهای خیریه را نیز به دام شبکه خویش کشید و شیره جانشان را مکید و پولهای دریافتی را به یاری همسر فداکارش به حسابهای پنهانی منتقل کرد و یا بنام زنش نگهداری کرد تا مصونیت حقوقی داشته باشد. آخر در نظام سرمایه داری مصادره ممنوع است و مالکیت خصوصی محترم است. حال آقای مادوف را دستگیر کرده و همسرشان را برای احترام به قانون آزاد گذارده اند و از پولهای بی زبان و گروگان گرفته شده در این میان خبری نیست.
کاری که آقای مادوف با پوشش شرکتش انجام داده همه بانکها و شرکتهای کلاهبرداری سرمایه داری رسما مرتکب می شوند و قانونا کسی جلو دار آنها نیست. آنها در بازی های برد و باخت بر سر ثروت مردم قمار کرده اند و آنها را بر باد داده اند و تازه نازشستی هم می گیرند. اساس نظام آنها بر این استوار است که کسب سود حداکثر یک امر خصوصی است، لیکن پای ضرر که به میان می آید، جبران خسارت حداکثر سرمایه داری یک امر عمومی است. مردم باید با مالیات خویش خسارت وارد شده به سرمایه داران “محترم“ را بدهند. پرداخت خسارت به سرمایه داران آنطور که تصور می کنید به این مفهوم نیست که مردم صاحب آن چیزی می شوند که بهایش را پرداخت کرده اند. خیر! مردم تنها بهای خسارت را می دهند تا چپاولگران آنها مجددا بر سر پا بایستند تا آنها را مجددا چپاول کنند. افکار عمومی این منطق “ضد سرمایه داری“ را نمی فهمند. تا کنون به مردم می گفتند که شما در مقابل پرداخت بهای جنس مالک جنس می شوید، ولی حالا بیکباره عکس آن را ادعا کرده و صادق می دانند. آری حال جنسی به بازار آمده که شما علیرغم پرداخت بهای آن صاحب آن نیستید و نمی شوید. چاقوی دیگران را تیز می کنید تا سر شما را دوباره ببرند. سرمایه داری به وعده های خویش نیز احترام نمی گذارد. روانشناسان و ماشین عظیم تبلیغاتی سرمایه داری راه می افتد تا مردم را قانع کند، منافع آنها در از خود گذشتگی آنها و فربه کردن دیگران است، زیرا که گویا این فربه کردن دیگران به منافع نظام خدمت می کند. بی توجهی به منافع نظام عواقب بس مخربتر در برداشته و فاجعه آمیز است. این شستشوی مغزی مردم باید یک توجیه تئوریک برای غارت ثروت آنها باشد. حال آنکه فاجعه درِ خانه همه آنها را زده است و برای کسی که پولی ندارد که تغذیه کند چه فرق می کند یک میلیون نداشته باشد و یا یک میلیارد.
وظیفه این غارت قانونی را سیاستمداران نظام سرمایه داری که سرمایه داران آنها را برای چنین روزهائی پروار کرده بودند به عهده می گیرند تا با تبلیغات و راهکارهای خلاف قانون، نظام سرمایه داری را نجات دهند. آنها به عنوان یک نیروی مدافع سرمایه داری، متمرکز و فعال که قوای سه گانه را در انحصار خود دارد، در مقابل اکثریت پراکنده، غیر فعال و مخالف می ایستند و دروغهای خویش را بر فقر و فلاکت مردم به پیش می برد.
به خاطر بیآوریم که امپریالیسم آمریکا پولهای ایران در آمریکا را بعد از انقلاب ضبط کرد و بالا کشید. به خاطر آوریم که امپریالیست آمریکا ثروت ملت عراق را غارت کرد و از همه مردم عراق سلب مالکیت نمود. بانکهای عراق را غارت کرد و طلاهای مردم را به آمریکا منتقل نمود. به خاطر آوریم که زمانیکه امپریالیست آمریکا با مارکوس رئیس جمهور سابق فیلیپین چپ افتاد و وی را بیاری سایر دست نشاندگانش توسط “انقلاب مخملی“ سرنگون کرد صورت حسابهای وی را در بانکهای سوئیس برملا کرد و ثروتش را مصادره نمود. به خاطر آوریم که امپریالیست آمریکا با برداشتن مهر بزرگ “تروریسم“ هر سازمان، گروه، شرکت و کشوری... را که در کادر سیاست و مصالح روز وی نمی گنجید متهم به “تروریسم“ کرد و ثروت “متهمین“ را مصاره نمود. معلوم نیست به چه دلیل ثروت این تروریستهای اقتصادی را مصادره نمی کند؟ مصادره امپریالیستی وقتی منطبق بر منافع سیاسی آنها باشد ظاهرا نه مغایرتی با قوانین اساسی دارند و نه تقدس مالکیت خصوصی را ملوث می کنند ونه موجودیت نظام را به خطر می اندازند و نه سنت و اصلی برای مصادره های بعدی می آفرینند. خدشه ناپذیری مالکیت خصوصی بیکباره ماهیت طبقاتی خویش را نشان می دهد. مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را زمانی می توان موقتا شکست که مصالح عالی سرمایه داری و سیاست وی آنرا توجیه کند در غیر این صورت باید از آن چون ناموس نظام سرمایه داری دفاع نمود.
برای دولت امکان پذیر است و تجربه هم نشان داده است که می تواند علیرغم تقدس مالکیت خصوصی به مصادره دست زند. این سنت بارها توسط امپریالیستها شکسته است. استعمارگران همه اموال و ثروتهای مردم ممالک تحت سلطه را مصادره کرده اند و هنوز نیز می کنند. پس چرا اکنون ساکت نشسته و نظاره گر ادامه بیماری نظام سرمایه داری هستند؟ دلیل آن را باید در چند امر جستجو کرد. بنظر ما یکی اینکه آنها به علت حفظ اسرار خصوصی سرمایه داری از دامنه حقه بازی آنها و صدماتی که به کل نظام زده اند و در هرج و مرج تولید مازوخیستی رفتار کرده اند همه جانبه خبر ندارند. عمق بحران را به علت این پنهانکاری و عدم شفافیت نمی شناسند. سرمایه داران که رقیب همدیگر هستند نیز حاضر نیستند دست خود را رو کنند زیرا نه تنها با مردم روبرو می شوند، بلکه رقیب سرمایه دار را نیز که تا کنون کمین کرده و مترصد بلعیدن آنها بوده است آویزان گردن خود خواهند داشت. این ورشکستگان به تقصیر هنوز نیز بلوف زده و قمار می کنند تا زمان بخرند، تا شاید بتوانند فقط گلیم خود را از آب بیرون بکشند. در پشت شرکتها و بانکها و بیمه ها و صنایع بزرگ طبیعتا دولتهای ملی این سرمایه ها ایستاده اند و هر کدام می خواهند بار بحران سرمایه داری “ملی“ خویش را بدوش همسایه تا دیروز “متحد و دوست“ خود بیاندازند. از ورود مصائب جهانی شدن سرمایه باید با بستن مرزهای جغرافیائی به ممالک “ملی“ جلوگیری کنند و حتی اگر این اقدامات به ضرر کل نظام و سرمایه داری رقیب(متحد دیروز-توفان) تمام شود به علت کوته بینی از آن گریزی ندارند. آنها می ترسند نام مصادره را رسما بر زبان آورند و تقدس مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را به زیر پرسش برند، زیرا در اینجا نقش دولت برجسته می شود، دولتی که تا دیروز به عنوان سرمایه دارِ بد، مورد انتقاد شدید ایدئولوگهای “بانک جهانی“، “صندوق بین المللی پول“ و “سازمان تجارت جهانی“ بود و باید موتور حرکت خصوصی سازیها را راه اندازی می کرد. دخالت دولت با بار منفی همیشه مترادف سوسیالیسم جا زده می شد. حال بحران از راه رسیده است، فاجعه در مقابل ماست، نقش دولت برجسته شده است، سرمایه دار به این دولت کارگزارش ، برای سرکوب مردم و غارت مالیاتها و ثروت آنها نیاز دارد. سرمایه داری، به این دولتی که زندگی خصوصی همه مردم را، با کنترل ، شفاف کرده، ولی برای شفافیت قمار سرمایه داران، گامی بر نمی دارد، نیاز دارد. حال، دولت ،به عنوان مسیح و ناجی، به میدان می آید. ولی این به میدان آمدن، تمام تبلیغات دولت را در مورد سوسیالیسم و اقتصاد با برنامه در شرایط بحران جهانی کنونی و تکرار فجایع غیر قابل انکار، در هم می ریزد. تئوریهای کارل مارکس، آموزگار بزرگ کمونیسم، زنده می شود و فعلیت می یابد. سرمایه داری از مبارزه مردم نیز می ترسد این است که تکه تکه از ابعاد فاجعه پرده بر می دارد تا چشم و گوش و ذهن مردم را آماده مرگ تدریجی بکند. تمام آن آلات و ادوات کنترل بیکباره تنها بر ضد مردم بکار می رود و سرمایه داری از این کنترل جان سالم بدر خواهد برد. همه آن واژه های بزرگ “امنیت“ به حفظ امنیت سرمایه داری بدل می شود و و همانطور که انتظار می رفت گرزی برای سرکوب مبارزه مردم خواهد بود. چهره کریه “دموکراسی بورژوائی“ که برای خلع سلاح روحی زحمتکشان بود بیکباره بیرون می افتد. مادوف ها جان سالم بدر می برند چون با تمام نظام خویشاوندند و دولت، مالکیت خصوصی آنها را ،تقدیس کرده و به رسمیت می شناسد.
عمق بحران هنوز پنهان است و پنهان نگهداشته می شود. دولت در پی تدارک عواقب سیاسی مترتب بر بحران در جامعه است. فاشیسم باید برای سرکوب جنبش کارگری تقویت شود. فاشیسم پاسخ سیاسی سرمایه داری در این مبارزه طبقاتی به مردم است تا بتواند با غارت اموال عمومی، بیماری خویش را ،درمان کرده و جان سالم بدر برد. خیانت رویزیونیستها و فقدان احزاب کمونیست انقلابی برای رهبری نارضائی و مبارزات مردم زمینه پرورش جنبش فاشیستی را که از بالا سازمان داده می شود آماده می کند. سرمایه داری که غافلگیر شده است به زمان نیاز دارد تا جنبش دست راستی ها را تقویت کند. در عرصه سیاسی زمان هنوز برای اعتراف به عمق فاجعه نرسیده است. فاجعه در پیش است و این فاجعه ها تا سامانه سرمایه داری منهدم نشود و بر ویرانه آن سوسیالیسم مستقر نگردد ادامه دارد.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 109 فروردین ماه 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org

۱۳۸۸ فروردین ۷, جمعه

سرنوشت نامعلوم مدیرعامل سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه


دويجه وله : روز یک‌شنبه ۱۸ اسفندماه ماموران وزارت اطلاعات شهرستان شوش به منزل علی نجاتی مدیرعامل سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه رفته و وی را با خود بردند. از آن تاریخ تا به امروز، خانواده و وکیل وی هیچ اطلاعی از محل نگهداری او ندارند.محمد اولیایی فرد وکیل اعضای هیئت مدیره سندیکای کارگران هفت‌تپه در مورد بازداشت موکلش علی نجاتی می‌گوید: «در تاریخ ۱۸/ ۱۲/ ۸۷ چهار نفر از مامورین اطلاعاتی و امنیتی حوزه‌ی وزارت اطلاعات شوش به منزل آقای علی نجاتی می‌آیند و ایشان را دستگیر می‌کنند و نزدیک به حدود ۲۰ روز می‌شود که هیچ اطلاعی از محل نگهداری موکل من در دست نیست. من ساعتی پیش با خانم‌شان تماس گرفتم که آخرین وضعیت را داشته باشم، که ایشان گفتند هیچ اطلاعی در دست نیست و ما درصدد هستیم که حتا از وزارت اطلاعات شکایت بکنیم».اولیایی‌فرد می‌گوید به دلیل آگاه نبودن از محل نگهداری موکلش و نیز نامشخص بودن نهاد دستگیرکننده‌ی وی، پی‌گیری قضایی پرونده‌ی او نیز مقدور نیست.
دستگیری‌های پیاپیعلی نجاتی و دیگر اعضای هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه در تاریخ ۲۹ بهمن و ۵ اسفند ۸۷ در دادگاه انقلاب دزفول به اتهام تبلیغ علیه نظام محاکمه شدند اما چند روز پس از این تاریخ ابتدا علی نجاتی را به وزارت اطلاعات فراخواندند و پس از چند ساعت بازجویی او را آزاد کردند. سپس دیگر اعضای هیئت‌مدیره را برای بازپرسی فراخواندند و چند روز آنها را در بازداشت نگه داشته و سپس آزاد کردند. بعد از آزادی اعضای هیئت‌مدیره سندیکا، ماموران امنیتی در روز ۱۸ اسفند با ورود به منزل علی نجاتی مدیرعامل سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه او را دستگیر کردند که تا به امروز هیچ اطلاعی از وضعیت وی در دست نیست.کریم یکی از کارگران کارخانه نیشکر هفت‌تپه می‌گوید این دستگیری‌ها و آزادی‌ها باعث شده تا الان بسیاری از کارگران ندانند که مدیرعامل سندیکایشان در بازداشت است. به گفته‌ی وی در کارخانه شایع کرده‌اند که آقای علی نجاتی فراری است.اولیایی‌فرد وکیل کارگران می‌گوید تمام این اقدامات به خاطر فشار بر کارگران به منظور انحلال سندیکاست: «بلافاصله بعداز محاکمات اصلی این‌ها، مجددا موکلین من را بازداشت کرده‌اند. در این فاصله‌ی بسیار کم چند روزه این‌ها چه فعالیت غیرقانونی می‌توانستند بکنند؟ بنابراین گمانه‌زنی‌ای که من می‌توانم بکنم این است که فشار نیروهای امنیتی و اطلاعاتی برای این است که به وسیله‌ی بازداشت موکلین من و خصوصا بازداشت بلند مدت آقای علی نجاتی و با توجه به اعمال فشار، تهدیدها و ارعاب‌هایی که انجام می‌شود، این سندیکایی را که در سال ۱۳۵۳ تشکیل شده بوده و در سال ۸۶ توسط موکلین احیاء شده، منحل بکنند. صرفا من این گونه بازداشت‌ها را فشار برای انحلال سندیکای شرکت هفت تپه می‌دانم».کریم کارگر کارخانه نیشکر هفت‌تپه به این نکته اشاره می‌کند که در زمستان ۸۷ و در زمان محاکمات و بازداشت‌های اعضای سندیکا، هیچ اعتصاب و اعتراضی صورت نگرفته و در حقیقت این افراد به خاطر اعتراضات یک سال قبل محاکمه می‌شوند: «نکته‌ی جالب این‌جاست که وقتی نمایندگان کارگران توسط خود کارگران انتخاب شدند، نه توسط کارفرما به رسمیت شناخته شدند و نه توسط دولت. اما بابت اعتصابات یکسال پیش حالا دارند انتقام را از نماینده‌ی کارگران می‌گیرند. بالاخره از دید این آقایان، این‌ها نماینده‌ی کارگران هستند یا نیستند؟ آنجایی که می‌خواهند دنبال حق و حقوق کارگران باشند، نمایندگی آن‌ها را به رسمیت نمی‌شناسند، اما آنجایی که می‌خواهند ۴ـ۳ هزار کارگر را تنبیه بکنند بابت این که صدایشان بلند شده که ما حقوق خودمان را می‌خواهیم، این بار نماینده‌ها نماینده هستند و همین نماینده‌ها به دادگاه کشیده می‌شوند. آقای علی‌نجاتی به اضافه‌ی ۴ نفر از اعضای هیات مدیره، به خاطر اتفاقات یکسال قبل و چند ماه قبل از آن‌که نماینده‌ی کارگران بشوند، به دادگاه کشیده می‌شوند».
مشکل کارگران هفت‌تپه چیست؟ در سال ۱۳۸۶ کارخانه نیشکر هفت‌تپه که بالغ بر ۳۷۰۰ کارگر دارد، مشمول قانون اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی مبنی بر خصوصی‌سازی شد. از آن زمان مدیریت این کارخانه به این بهانه که کارخانه در آستانه واگذاری به بخش خصوصی است، از دادن حقوق کارگران خودداری کرد. این مسئله باعث اعتراض کارگران و یک سلسله اعتصابات گسترده شد. در بیست و یکم خرداد سال ۸۷ کارگران مقابل فرمانداری شوش دست به تظاهرات زدند و در بیست‌و‌هشتم خرداد همان سال جاده اندیمشک– اهواز را مسدود کردند. کارگران همچنین رئیس حراست را از کارخانه بیرون کردند و چندین مدیر عوض شد تا این‌که بالاخره روند خصوصی سازی به تعویق افتاد و مدیریت شروع به پرداخت حقوق معوقه کارگران با دو سه ماه تاخیر کرد.کریم یکی از کارگران این کارخانه معتقد است اجرای اصل ۴۴ و خصوصی‌سازی بهانه‌ای است برای واگذاری این کارخانه به افراد خاص. وی همچنین این مسئله را در ارتباط با مافیای شکر دانسته و می‌گوید: «تعرفه‌ی ورودی گمرکات شکر از چیزی حدود ۱۲۰درصد به ۴درصد کاهش پیدا کرد. این معنایش این است که آن کسانی که می‌توانند کار دلالی بکنند، یعنی مافیای شکر ایران، به راحتی می‌توانند شکر را با قیمت خیلی پایین‌تر وارد بکنند. بنابراین تولید شکر به طور اساسی ضربه خواهد خورد. دوم این که در قالب اصل ۴۴ قصد داشتند این کارخانه را، خصوصی که نه، در واقع اختصاصی بکنند و به کمترین قیمت به کسانی که می‌خواهند واگذار بکنند. اینجور مواقع شروع می‌کنند به تعویق انداختن حقوق کارگران که بعد کم کم بگویند که این کارخانه سوددهی ندارد و بعد هم بهانه می‌کنند و شروع می‌کنند به فروختن اموال و اثاثیه و چوب حراج به کارخانه می‌زنند و دست آخر هم به کسی که خودشان دوست دارند واگذار می‌کنند».این کارگر کارخانه نیشکر یکی دیگر از مشکلات این کارخانه را مربوط به کارگران نی‌بُر عنوان می‌کند. کارگران نی‌بُر کارگران فصلی‌یی هستند که از اواسط بهمن‌ماه به مدت شش ماه در مزارع نیشکر کار‌ می‌کنند. این زمان گرمترین زمان در خوزستان است و به همین دلیل شرایط کاری این کارگران بسیار دشوار است. کریم وضعیت کاری این کارگران را اینگونه شرح می‌دهد: «سمومی که توی نی‌ها استفاده شده، اینها استنشاق می‌کنند، دوده را استنشاق می‌کنند، خیلی وقتها دست و پای خودشان را می‌برند برای این که با قمه کار می‌کنند و قمه ابزار درست کار این‌ها نیست. در آن شرایط گرمای بسیار سخت و طاقت‌فرسا کار می‌کنند. کمر خیلی از این‌ها از کار می‌افتد. مشکلات بدنی و پزشکی فوق‌العاده زیادی خواهند داشت و خیلی از این‌ها تا ۲۰ سال هم به سختی می‌توانند کار کنند. کارگر نی‌بری که ۲۰ سال کار بکند، دیگر ابدا کارهای عادی زندگی خودش را هم نمی‌تواند انجام بدهد. یعنی از لحاظ بدنی دیگر هیچ کاری از او ساخته نیست».با این شرایط کارخانه به جای این‌که برای این گروه از کارگران، بیمه کامل رد کند و یا آنان را به عنوان کارگر فصلی بپذیرد، طوری بیمه برایشان رد می‌کند که اینها باید ۵۰ سال کار کنند تا بازنشسته شوند: «با این ترتیبی که برای این‌ها بیمه رد شده، کارگر نی‌بر باید حدود پنجاه سال کار بکند. هیچ کارگر نی‌بر در هفت تپه با آن ابزار کار نامناسب و شرایط بسیار سختی که دارد نمی‌تواند ۵۰ سال کار بکند. ۲۶ـ ۲۵ سال که کار بکنند، کاملا از لحاظ بدنی داغان خواهند شد یا خواهند مرد».
تشکیل تشکلی مستقل برای احقاق حقوق کارگراننبودن شرایط بهداشتی، عدم هرگونه بازرسی و نیز عدم اجرای قانون طبقه‌بندی مشاغل، از جمله دیگر مشکلات کارخانه هفت‌تپه است. برای سامان‌دهی به اعتراضات کارگران نسبت به چنین شرایطی بود که آنها تصمیم به تشکیل دوباره سندیکا گرفتند. در آبان ماه سال ۸۶ بیش از دوهزار و پانصد کارگر این کارخانه در نامه‌ای به مدیر کل کار استان خوزستان، خواستار بازگشایی سندیکائی که در سال ۱۳۵۳ تشکیل شده‌بود، شدند. چند روز پس از ارسال این نامه، افرادی که نامشان به عنوان اعضای هیات بازگشایی ذکر شده بود بازداشت شدند. تصمیم کارگران از ابتدا با مخالفت‌های اداره کار استان خوزستان نیز روبرو شد و مسئولان اداره کار به کارگران گفتند چون مسئله تشکیل سندیکا در شورای تامین استان مطرح شده، از اختیار آن‌ها خارج است و مسئله‌ای امنیتی محسوب می‌شود. به‌رغم این مخالفت‌ها، در تاریخ هفتم آبان ماه سال ۸۷ سندیکای کارگران هفت‌تپه با رای‌گیری عمومی کارگران اعلام موجودیت کرد. کریم کارگر این کارخانه در مورد تشکیل این سندیکا می‌گوید: «کارگران شرکت هفت تپه در چند دهه‌ی اخیر که چیزی به اسم ’’شورای اسلامی کار‘‘ تشکیل شد و ادعای نمایندگی‌شان را می‌کرد، فهمیدند که این شورا نمی‌تواند در قالب نماینده کارگران، حق و حقوق و مطالباتشان را پیش ببرد. بنابراین یکقدم به پیش برداشتند و تشکلی مستقل و خود ساخته توسط خودشان ایجاد کردند و برآیندش شد نمایندگانی که انتخاب کردند و این نمایندگان دنبال حق و حقوق این کارگران بودند».اما این نمایندگان در حال حاضر هرکدام محکوم به حبس تعزیری و تعلیقی و محرومیت از فعالیت‌های اجتماعی شده‌اند و یکی از آنان نیز در بازداشت به سر می‌برد.در پاسخ به این پرسش که آیا هیچیک از نمایندگان مجلس یا مقامات دولتی پی‌گیر وضعیت این کارخانه هستند یا نه، کریم چنین می‌گوید: «به طور اختصاصی در مورد کارخانه‌ی نیشکر هفت تپه ما دوست داریم یک چنین آدمی را پیدا بکنیم، بلکه با او صحبت بکنیم، ببینیم این آدم وجود دارد یا ندارد؟ یعنی این سوال خوبی است. اگر کسی یک چنین آدمی را پیدا کرد، سلام کارگران نیشکر هفت تپه را به او برساند».وی در ادامه می‌افزاید که تشکیل یک تشکل صنفی طبق قوانین جمهوری اسلامی حق کارگران است اما حتی با این حق نیز برخورد امنیتی می‌شود: «وقتی کارگران طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران که طبق مقاوله‌‌نامه‌های ۹۸ و ۸۷ سازمان جهانی کار متعهد به انجام دادن آن‌هاست، دست به ایجاد تشکل مستقل و خودساخته‌ی خودشان می‌زنند، همین مقامات دولت ایران دست به سرکوب کارگران می‌زنند. همان چیزی که خود دولت باید به آن پایبند باشد، با کمک نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و با همکاری وزارت کار و شعبه‌اش که اداره‌ی کار در شهرستان شوش و اداره‌ی کل کار استان خوزستان است، این کارگران سرکوب می‌شوند».در حال حاضر علی نجاتی مدیرکل سندیکای کارگران در مکان نامعلومی نگهداری می‌شود. برای بقیه اعضای هیئت مدیره‌ نیز احکام سنگین حبس و محرومیت از فعالیت‌های اجتماعی صادر شده است. حیدری‌مهر یکی از اعضای هیئت‌مدیره سندیکای هفت‌تپه به ۴ ماه حبس تعزیری، ۸ ماه حبس تعلیقی و ۵ سال محرومیت از حقوق اجتماعی و ممنوعیت عضویت در سندیکا محکوم شده است. اما کارگران می‌گویند تا رسیدن به حقوق خود دست از اعتراض برنخواهند داشت.

میترا شجاعی

۱۳۸۸ فروردین ۵, چهارشنبه

سودهای کلان و کارگران بيمار:شلوار جين به قيمت مرگ کارگران ترک

صدای آلمان:شلوارهای جين کم‌رنگ يا خاکی در سراسر اروپا محبوب هستند. اما کمتر کسی از پيش‌زمينه‌ی خطرناک توليد آنها در ترکيه آگاه است. ده‌ها کارگر در بخش‌های توليدی اين نوع شلوار در ترکيه در معرض خطر مرگ هستند.
به‌گزارش سايت اينترنتی "اشپيگل آنلاين" تاکنون نزديک به ۱۰۰ نفر از جوانان روستای تاسليکای و ده‌های اطراف آن در شرق آناتولی ترکيه، به‌بيماري‌ريوی دچار شده‌اند که در بسياری موارد درمان‌ناپذير است. تاکنون ۷ نفر نيز بر اثر همين بيماری جان باخته‌اند. اين جوانان فقير اغلب برای يافتن کار و ساختن آينده‌ای بهتر در شهرهايی مانند استانبول به کار در کارگاه‌های توليد شلوار جين مشغول شده‌اند. شباهت ديگری نيز در ميان افراد مبتلا به اين بيماری به‌چشم مي‌خورد. بسياری از آنها در کارخانه‌هايی کار کرده‌اند که شلوارهای جين شيري‌رنگ و سنگ‌شور به اروپا ارسال مي‌کنند. اين نوع شلوارهای جين که در نگاه نخست کهنه به‌نظر مي‌رسند، از مدتی پيش در بازار مد شده‌اند. تنفس از ذره‌های حاوی کوارتس در هوای چنين کارگاه‌هايی کارگران را به نوعی بيماری ريوی به‌نام سيليکوزيس مبتلا مي‌کند که در آن شش‌های بيمار از درون سخت مي‌شود و فرد در حالت‌های پيشرفته‌ی آن در اثر خفگی مي‌ميرد. سودهای کلان و کارگران بيمار در سپتامبر سال ۲۰۰۸ يکی از کارگران بيمار به نام عبدالحليم که چندی در يکی از همين کارخانه‌‌ها کار کرده بود، همراه فرد ديگری برای ضبط شرايط کار کارگران با دوربين مخفی به‌عنوان خريدار شلوار جين، وارد يکی از مکان‌های سنگشور کردن شلوارها شد. تصويرهايی که اين دو از محل تهيه کردند، از تجارتی پرسود حکايت داشت که به بهای بيماری کارگران انجام مي‌گرفت. در فيلمی که اين دو نفر از محل توليد چنين شلوارهای تهيه کردند، حفره‌هايی در ديوار به‌چشم مي‌خورند که کارگران جوان در آنها با لباس‌های مخصوص و ماسک تنفس با حرکت‌های منظم، پارچه‌ها را با دستگاه‌های سنگين فشار و پاشيدن شن کم‌رنگ مي‌کنند تا رنگ خاکی مورد نظر بر پارچه ظاهر شود. اگر در اين حين غبار برخاسته از پارچه وارد مجرای تنفس شود، بيماری ريوی سيليکوزيس در انتظار فرد خواهد بود. آبجو و شير به‌عنوان دارو! بعضی از کارفرمايان ترک که شلوارهای جين را آماده مي‌کنند، به‌کارگران ساعتی يک يورو (تقريباَ ۱۳۰۰ تومان) مي‌پردازند. آنها به کارگران خود توصيه مي‌کنند، شير يا آبجو بنوشند تا مواد سمی از بدن آنها دفع شوند. بسياری از کارگران نمي‌دانند شن به‌کار رفته در دستگاه توليد اين شلوارهای جين، تا چه حد برای ريه‌های آنها خطرناک است. در اين ميان شمار مبتلايان به بيماری سيليکوزيس در استانبول افزايش يافته است. در آغاز مراجعه‌ی کارگران جوان پزشکان را متعجب مي‌کرد؛ زيرا اين نوع بيماری نه در کارخانه‌های نساجي، بلکه در ميان معدنچيان به‌چشم مي‌خورد. زکی کيليک‌اصلان، استاد درمانگاه دانشگاه استانبول، تاکنون ۷۰۰ مورد مبتلا به سيليکوزيس را ثبت کرده که البته آمار رسمی اين نوع بيماران است. اين پزشک دانشگاهی توضيح مي‌دهد که جريان شن، زير فشار بالای دستگاه، سيليکن توليد مي‌کند که پس از تماس با اکسيژن تبديل به کوارتس مي‌شود. اگر اين ترکيب پس از تنفس وارد شش‌های فرد شود، سختی بافت داخلی شش و ايجاد بافت‌های اضافه را در پی دارد که مي‌تواند باعث سرفه، کاهش وزن، تنگی نفس و در حالت پيشرفته، خفگی شود. پيشگيری و مبارزه زکی کيليک اصلان، پزشک استانبولي، مخالفت خود را با کاربرد شن در دستگاه‌های فشار اعلام کرده و خواستار ممنوعيت آن شده است. اما نظر او در ميان مقام‌های ترک بازتاب چندانی نداشته است؛ زيرا مراکز توليد اين نوع پارچه و شلوار جين بيرون از محدوده‌ی کنترل حکومتی هستند. هر سال صدها هزار شلوار جين روانه‌ی بازارهای سياه اروپا مي‌شوند، که با روش پيش‌گفته توليد شده‌اند. هزاران جوان کرد در کارخانه‌های توليدی آنها، گرفتار بيماري‌های مهلک ريوی مي‌شوند. در سال ۲۰۰۸ کارگران چنين کارخانه‌‌هايی همراه با حاميان خود، نخستين تظاهرات را عليه اين روند در استانبول برگزار کردند. يکی از شعارهای آنها اين بود:" شلوارهای جين، رنگ روشن مي‌گيرند، زندگی ما تيره مي‌شود!" در اين فاصله کميته‌ی همبستگی با اين کارگران تشکيل شده است. به‌گفته‌ی فوليا آياتا، از فعالان اين کميته، آنها قصد دارند، شرکت‌ها را وادار به افشای نام توليدکنندگانی کنند که از شن و دستگاه‌های فشار برای کم‌رنگ کردن شلوارهای جين استفاده مي‌کنند. از نظر او ممکن است شرکت‌های نساجی بين‌المللی در اين ماجرا درگير باشند و بسياری از آنها با شرکت‌های فرعی ترک همکاری مي‌کنند.

توافقنامه امنیتی آمریکا با عراق حقه بازی است

مصاحبه با عونی القلمجی سخنگوی اتحادیه میهنپرستان عراق
توجه به مصاحبه مبارزین عراقی که دست رویزیونیستهای خائن را رو کرده اند اهمیت فراوان دارد. حزب کار ایران(توفان) تائید می کند که رویزیونیسم یعنی خیانت به طبقه کارگر و خیانت به منافع ملی کشور. حزب کار ایران(توفان) اعلام می کند همه آن دارودسته هائی که موافق توافقنامه امنیتی میان دولت دست نشانده عراق و امپریالیسم آمریکا هستند نوکران استعمارند و به اسارت ملت عراق تن داده و از عراق یک کشور مستعمره و وابسته ساخته اند.
حزب کار ایران(توفان) بر این نظر است که تنها شعار صحیح، خروج بی قید شرط قوای اشغالگر از عراق است. این قوای اشغالگر باید غرامت جنایات خویش در عراق را بپردازد. آن گروهها ایرانی که مخالف خروج بی قید و شرط اشغالگران از خاک عراق اند، دشمنان مردم ایران و دشمنان مردم منطقه اند. آنها دوستان معنوی امپریالیستها و اشغالگرانند. این دارو دسته ها عمال ستون پنجم امپریالیسم و صهیونیسم در ایرانی هستند که مورد تجاوز امپریالیستها قرار گرفته باشد.
تائید اشغال و ادامه اشغال عراق تحت هر بهانه ایکه باشد و یا حمایت از خروج بی قید و شرط جنایتکاران اشغالگر از عراق شروطی هستند که ماهیت نیروهای انقلابی و ضد انقلابی در ایران را آشکار می کنند.
"پرسش: نظرتان در مورد توافقنامه خروج سربازان آمریکائی چیست؟
پاسخ: این قرارداد حقه بازی است. در آن بندی هست که به موجب آن آمریکا عراق را تا آخر سال 2011 ترک می کند. لیکن این بند زمانی معتبر است که امنیت عراق قطعی باشد.
بند دیگری می گوید: قبل از خروج سربازان آمریکائی باید دولت عراق در وضعیتی باشد که بتواند دفاع از کشور را در مقابل عوامل خارجی و داخلی بعهده گیرد. رژیم عراق باید بنابر این توانائی آنرا داشته باشد از عراق در مقابل ایران، ترکیه و غیره و در مقابل مقاومت در داخل کشور دفاع کند. اما اگر سربازان آمریکائی از عراق بروند حکومت کنونی از خودش هم نمی تواند دفاع کند. باین جهت این قرارداد حقه بازی است.
پرسش: نظرتان در مورد سیاست باراک اوباما در مورد اشغال عراق چیست؟
پاسخ: اوباما وزیر قبلی دفاع را نگاه می دارد، این بدان معناست که وی خروج سربازان آمریکائی را قبول ندارد. اوباما در حزب دموکراتش دارای 23 نماینده حاضر در کنگره است که قبل از جنگ بر ضد جنگ عراق رای دادند. 173 عضو دیگر از تائید خودداری کردند. اوباما هیچکدام از آنها را برای دولتش انتخاب نکرده است. وی کسانی را انتخاب کرده که حامی جنگ بودند. حال چگونه می تواند مدعی شود که وی ضد جنگ عمل خواهد کرد؟
پرسش: واکنش جنبش مقاومت در عراق در مورد این قرارداد چیست؟
پاسخ: آنها طبیعتا مخالفند. جنبش مقاومت مبارزه اش را علیه اشغالگران آمریکائی ادامه می دهد. رسانه ها مدعی اند که جنبش مقاومت تضعیف شده است. ولی این واقعیت ندارد. معذالک از سه چهار ماه است که حمله به سربازان آمریکائی کاهش یافته است. دلیلش این است که سربازان آمریکائی به علت کارزار انتخاباتی خود را از درگیری عقب کشیده تا مرده جنگی در رسانه های آمریکائی وجود نداشته باشد. آنها در پایگاههای نظامی خویش مخفی شده اند.
پرسش: حزب رویزیونیست کمونیست عراق ولی این قرارداد را امضاء کرده است.
پاسخ: بخشی از حزب کمونیست مشکلی برای امضاء قرارداد ندارد. آنها ناله می کنند که ما نمی توانیم از روند سیاسی پایان اشغال خود را کنار بکشیم. در واقع آنها موضوع اصلی را تحریف می کنند. این قرارداد موجب می شود که عراق به آمریکا تعلق داشته باشد. خلق عراق همه گروههائی را که قرارداد را امضاء کرده اند خائن می داند.


پرسش: در رسانه های بورژوائی مقاومت مساوی ترور بنیادگرایان اسلامی نظیر القاعده قرارداده می شود...
پاسخ: قبل از شروع جنگ آمریکائیها مدعی شدند که مردم عراق از آنها با دسته گل استقبال می کنند. اما زمانیکه مردم بر ضد آنها برخاستند مدعی شدند که آنها سربازان صدام حسین اند. بعدا مدعی شدند که آنها ایرانی اند، سپس ادعا کردند گروههای خارجی اند از جمله القاعده و غیره... تمام این ادعاها تنها در خدمت آنند که مدعی شوند که مقاومت از جانب عراقی ها نیست.
پرسش: دست چه کسی در این بمبگذاریها علیه مردم در کار است؟
پاسخ: حتی مردم عراق هم این پرسش را طرح می کنند که اینها چه کسانی هستند که چنین ضد مردم عراق اند؟
هیچکس نظرش این نیست که این، کار اتحادیه مقاومت میهنپرستان عراق است. این جبهه علاقه ای ندارد مردم عراق را مجروح کند. ما با مردم زندگی می کنیم و مردم ما را حمایت می کنند. در پس این سوء قصدها آمریکائیها، ایرانیها و سازمان امنیت اسرائیل و گروههای مسلح شبه نظامی دولتی عراق هستند. آنها از نام جنبش مقاومت سوء استفاده می کنند. این بخشی از تاکتیک آمریکائی هاست که چنین سوء استفاده هائی را سازماندهی کنند. آنها مثلا به عراقیها فرمان می دهند اتومبیلی را که قبلا بدون اطلاع راننده در آن مواد انفجاری کار گذاشته اند منتقل کنند.
ما از مصاحبه شما متشکریم و برای جنبش مقاومت موفقیت فراوان آرزو می کنیم و از صمیم قلب از آن حمایت می کنیم. (نقل از پرچم سرخ ارگان حزب مارکسیست لنینیست آلمان)."
بر گرفته ازتوفان شماره 108 اسفند ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۸ فروردین ۱, شنبه

خوش به حال غنچه های نيمه باز


بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابر سپيد

برگهای سبز بيد

عطر نرگس، رقص باد

نغمه شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می رسد اينک بهار

خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها

خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها

خوش به حال غنچه‌های نيمه‌باز

خوش به حال دختر ميخک که می خندد به ناز

خوش به حال جام لبريز از شراب

خوش به حال آفتاب

ای دل من گرچه در اين روزگار

جامه رنگين نمی‌ پوشی بکام

باده رنگين نمی ‌بينی به جام

نقل و سبزه در ميان سفره نيست

جامت از آن می که می ‌بايد تهی است

ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم

ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار

گر نکوبی شيشه غم را به سنگ

هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

برآمد مبارزۀ طبقاتی در فرانسه

به دنبال فراخوان مشترک چندین سندیکای کارگری و حمایت احزاب و سازمانﻫﺎﻯ کمونیست و انقلابی از آن، از جمله حزب برادر ما، حزب کمونیست کارگران فرانسه، روز پنجشبه ٢٩ ژانویه سال جاری میلادی ــ ماه گذشته ــ قریب ٣ میلیون نفر از مردم فرانسه در ٧٠ شهر مختلف، از کارگران و کارمندان شاغل در بخش دولتی و خصوصی گرفته تا کاسب و دست فروش، خانه دار و بازنشسته، دانش آموز و دانشجو، استاد و محقق، وکیل دعاوی و قاضی دادگستری، مربی مهد کودک، معلم مدرسه و... همگی دست از کار کشیدند، خشم خود را نسبت به تعطیل پی در پی واحدهای تولیدی و بازرگانی، بیکاری، کاهش دستمزدها، افزایش سرسام آور قیمتﻫﺎ... بروز داده و تا غروب راهپیمائی کردند، هم زمان بر سر سارکوزی و شرکاء، برعلیۀ اصلاحات جاری دولت به سود سرمایهﺩاران "وطنی" فریاد کشیدند. فقط در شهر پاریس، بیش از ٣٠٠٠٠٠ نفر در این اعتصاب یکروزه، در این کارزار آشکار طبقاتی شرکت داشتند. جنبشی نیرومند تمام شهرها و شهرکﻫﺎ، دهات و قصبات دور و نزدیک فرانسه را دربر گرفته بود. مارسی بیش از ١٠٠٠٠٠ نفر، بوردو ٤٠٠٠٠، استراسبورگ ٥٠٠٠٠، تولوز ٦٠٠٠٠ لیل و نانت و نیس و بورژ و گرونوبل و...
دیری است که امپراتوری فرتوت فرانسه با معضل عدم تحرک اقتصادی روبروست. سابقۀ رشد نازل اقتصادی، مشکلات مالی و صنعتی، کسری بودجه و کسری بازرگانی و... در فرانسه جدید نیست. از قضا کمیسیون آتالی در ماه اوت سال ٢٠٠٧ میلادی تشکیل شد تا برای تنزل نرخ رشد اقتصادی در فرانسه "راه حلی" پیدا کند، که مدتها پیش از ٥% به ١,7% کاهش یافته بود. آمارهای رسمی از ٢٥٠٠٠٠٠ میلیون بیکار + ٦٠٠٠٠٠ شغل فرضی و ١٠٠٠٠٠٠ میلیون فقیر و خانه بدوش خبر می دادند. پس بیکاری مزمن، کاهش مستمر دستمزدها، افزایش مداوم فقر و خانه بدوشی... در فرانسه اصلاً تازگی ندارد.
شواهدی هست مبنی بر این که بناپارتیسم، با برآمد اقتصادی نسبتاً نیرومند کشورهائی مثل چین و هندوستان و کره جنوبی و روسیه و برزیل و... بیش از پیش دچار پسرفت شد. اما برای جبران مافات، مثل این که سیاست "ملایم" شیراک برای واگذاری گام به گام بنگاهﻫﺎﻯ دولتی به بخش خصوصی، برای تقلیل آرام خدمات "زائد" اجتماعی، برای تعطیل نوبتی مدارس و بیمارستانﻫﺎﻯ "غیر" لازم، اخراج معلم و پزشک و پرستار "اضافی" و... در مسیر تنزل ارزش کار و کاهش هزینۀ تولید، کفایت نکرد. بورژوازی خیلی بیشتر می خواست. بناپارتیسم اصلاً منکر حق و حقوق کارگران بود، دستاوردهای اجتماعی مردم را به کلی مردود می دانست. پس گروهﻫﺎﻯ ممتاز، سلاطین بورس و تسلیحات و مستغلات..... رفته رفته از "گلیسم" فاصله گرفته و به منظور اختناق کامل جنبش کارگری، به خاطر یک تسویه حساب قطعی با دستاوردهای اجتماعی مردم، با سارکوزی و شرکاء پیمان بستند.
سارکوزی ــ به عنوان نامزد ریاست جمهوری ــ وانمود می کرد که گویا پاسخ تمام مشکلات آنی و آتی را در آستین دارد! این طور جلوه میداد که می تواند با یک "اشارۀ ابرو" رشد اقتصادی ایجاد کند! با یک "بشکن" اشتغال کامل به وجود آورده و بیکاری را بر طرف نماید! قرار بود که به همین سبک و سیاق قدرت خرید مردم را بالا ببرد، مشکل مسکن را حل کرده و همه را صاحب خانه کند و... مهملاتی خر رنگ کن از این دست. تا این که مردک بر خر مراد سوار شد، به یاری گروهﻫﺎﻯ ممتاز، سلاطین بورس و تسلیحات و مستغلات خودی، بنگاه الیزه را فتح کرد. و در اولین اقدام "قانونی" خود به عنوان رئیس جمهور فرانسه، مبلغی معادل پانزده میلیارد اُیورو از پس انداز مردم فرانسه را ــ بلاعوض ــ پیشکش همین حضرات کرد، قدرت رقابتی جنابان را کلی بالا برد. این ولخرجی طبقاتی خشم مردم را برانگیخت. با اعتراض فزایندۀ سندیکاهای کارگری، احزاب و گروهﻫﺎ و سازمانﻫﺎﻯ مخالف روبرو گردید، که خواهان رشد اقتصادی برای ایجاد اشتغال، مسکن و افزایش قدرت خرید مردم بودند. سارکوزی در پاسخ به همۀ این اعتراضات پراکنده، با وقاحت تمام گفت که صندوق دولت "خالی" است!
چندی بعد انحصار با یک بحران مالی و "نا" گهانی روبرو شد. نسیه خوری امپریالیسم آمریکا باعث گردید که شرکت سهامی "وال استریت" ورشکست شد. بانکﻫﺎﻯ ریز و درشت، کمپانیﻫﺎﻯ غول پیکر بیمه، بنگاهﻫﺎﻯ عریض و طویل مالی و مستغلاتی... یکی پس از دیگری از پا درآمدند. اقتصاد اعتباری متداول، بزعم سفارشیﻫﺎ گویا بر اثر غفلت مدیران "نا" وارد! قربانی نوعی معاملات فرضی شد و گردش واقعی سرمایه در سطح ملی و بین المللی را به کلی فلج کرد.
امروز بناپارتیسم، که از پیش با محدودیت بازار فروش، با کاهش مواد خام و انرژی... با بحران اضافه تولید روبرو بود و کسریﻫﺎﻯ خود را ــ با استفاده از اهرم قدرت سیاسی ــ از کیسۀ مردم جبران میکرد، آمده و مظلوم نمائی میکند، بهانۀ جدیدی به دست آورده و به منظور تخلیۀ اجناس باد کردۀ خویش در انبارهای داخلی و خارجی، بنام "قانون"! با توسل به انواع حقه بازیﻫﺎﻯ پارلمانی و قضائی و... بیش از پیش ظرفیت تولید را کاهش می دهد، یا در بسیاری موارد، واحدهای تولیدی و بازرگانی "غیر" سود آور را به کلی تعطیل میکند. به علاوه، از ولخرجیﻫﺎﻯ قدیمی و جدید، از اصلاحات جاری و ضربتی دولت برای کاهش هرچه بیشتر پرداختﻫﺎﻯ "زائد" و خدمات "غیر" لازم و... نیز بهره می برد. ولی کارگران، جز بیکاری، کاهش مستمر دستمزد و... سهمی ندارند. کارمندان در بخش دولتی و خصوصی، حتی شمار قابل توجهی در شهربانی و ژاندارمری و ارتش نیز، نگران آیندۀ نا روشن خود شدهﺍند. طی دو ماه گذشته، تعداد بیکاران در فرانسه ١٠٠٠٠٠ نفر افزایش پیدا کرد. در یک چنین شرایطی، حتی کارگران و کارمندان شاغل هم در امان نیستند. قیمتﻫﺎ نیز، به نسبت رشد بیکاری و تنزل دستمزد و قدرت خرید مردم، افزایشی سرسام آور دارد. از اجارۀ مسکن گرفته تا خورد و خوراک و پوشاک و... اما سارکوزی، انگار نه انگار! اصلاً کاری با این مشکلات "پیش پا افتادۀ" مردم ندارد. طبق معمول، فقط به فکر نجات بانکداران، سلاطین مالی و مستغلاتی است. و به خاطر "عظمت" فرانسه، در همین یکی دو هفتۀ اخیر، بیش از ٤٢٨ میلیارد اُیورو، از صندوق "خالی" دولت! باز هم بلاعوض، برایشان خرج کرده است.
تقلب سارکوزی و شرکاء برای ماستمالی کردن حقایق جاری و تاریخی، چیزی را عوض نمی کند. آفتاب عمر نظام فقر آفرین سرمایهﺩاری به لب بام رسیده است. رفته رفته توهمات فرو می ریزند. نمایش با شکوه ٢٩ ژانویه نشان داد که اعتماد مردم فرانسه نسبت به جنبش کارگری بالا گرفته، حکایت از برآمد مبارزۀ طبقاتی در این کشور داشت. به شدت سرمایهﺩاران فرنگستان را به وحشت انداخت. بیخود نبود که سارکوزی ــ مثل محمد رضا شاه خائن در آستانۀ انقلاب بهمن ــ خشم کارگران، اعتراض مردم را موجه خوانده و گفت که برای مذاکره با سندکاهای کارگری در روز هیجدهم ماه فوریه آمادگی دارد. شکست این مذاکره، قابل پیش بینی بود. به همین خاطر سندیکاها ــ پیش از مذاکره ــ از مردم خواستند که خود را برای یک اعتصاب سراسری و تظاهراتی دیگر برای روز نوزدهم ماه مارس آماده کنند. تقابل کار و سرمایه، مبارزۀ طبقاتی که شاخ و دم ندارد...
همه می دانند که دنیای "آزاد" اصلاً رو به سامان نیست. همه می بینند که اقتصاد رقابتی، شیوۀ سرمایهﺩاری تولید به بن بست رسیده، با خود در تناقضی آشکار قرار گرفته است. بورژوازی دیگر نمی تواند مبادلۀ "کار و سرمایه" برای ایجاد اضافه ارزش، یعنی شرط لازم برای دوام هستی خود را تضمین کند. تمرکز عمودی "ثروت" و توسعۀ عرضی "فقر" در بستر مالکیت خصوصی هیولائی بی قواره و منحط خلق کرده که بازآفرینی زیست جمعی انسانﻫﺎ را اجازه نمی دهد. باید سر این مار سمی را نشانه گرفت. باید با بورژوازی و امپریالیسم تسویه حساب کرد. طبقۀ کارگر فرانسه استاد راه گشائیست...
نقل از توفان الکترونیکی شماره 31 ، اسفند 1387 ارگان الکترونیکی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۷ اسفند ۲۹, پنجشنبه

شادباش نوروزی حزب کارایران(توفان)


نوروزتان پیروزباد!
باردیگربهارو نوروز تازه ای فرا میرسد. نوروزی که در اثر 30 سال سیاستهای رژیم مستبد و سرمایه داری جمهوری اسلامی، اکثریت مردم شریف وزحمتکش ایران نمی توانند جامه نو برتن کنند و خود را با نو نوارکردن طبیعت هماهنگ سازند. بازهم سالی نو و نوروز تازه ای که سفره اکثریت مردم ایران ازبرکت رژیم مافیایی و غارتگر جمهوری اسلامی خالی تر ازگذشته است ووضعیت اقتصادی مردم نه تنها به بهبودی نگرائید بلکه بیش از پیش رو به وخامت رفت. همین چند روز گذشته بود که شورای عالی کار، حداقل دستمزد کارگران برای سال 88 را 274 هزار و 500 تومان تعیین نمود. محمد جهرمی، وزیر ضد کارگرجمهوری اسلامی گفته است که «این مبلغ بر اساس نرخ تورمی 25 درصد تعیین شده است». درصورتی که نرخ کالاهای مورد نیاز مردم 45 تا 50 درصد افزایش یافته و حسین راغفر، کارشناس اقتصادی و استاد دانشگاه درهمین رابطه درمصاحبه ای به خبرگزاری فارس گفت که مطابق حداقل حقوق تعیین شده برای سال 88 « خط فقر مطلق برای یک خانواده پنج نفره درتهران بالاتر از 850 هزار تومان خواهد بود.»
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و تشکل اتحاد آزاد کارگران ایران سه روز قبل از تعیین دستمزد سال 88 با انتشار بیانیه مشترکی همراه با اشاره به طومار امضای بیش از ده هزار کارگر و با یک بر آورد منطقی و منصفانه و قابل فهم حداقل دستمزد را یک میلیون تا یک میلیون و پانصد هزارتومان ارزیابی نمودند. طومار اعتراضی و حق طلبانه کارگران سه روز قبل از تعیین دستمزدها برای سال 88، تحویل دفتردبیر شورای عالی کار، نظری جلالی داده شد. اما کوگوش شنوا. دولت سرمایه داری ایران نیز همانند همه دول سرمایه داری جهان ماهیتا بیرحم و ارتجاعی و ضد کارگری است. دولت "مهرورز"آقای محمود احمدی نژاد نماینده جناحی از سرمایه داری غارتگر و مافیای گندیده حاکم است و تمام هم و غمش دفاع از منافع همین طبقه انگلی و مفتخور بوده و خواهد بود. وعده ووعید پول نفت که قراربود برسر سفره زحمتکشان آید، به جیب مشتی آقازاده و زالوصفتان پس مانده ریخته شد. بجای تحقق وعده عیدی و پاداش به کارگران به اخراج و عدم پرداخت حقوق معوقه کارگران دست زد. پاسخ خواسته های عادلانه کارگران نیشکر هفت تپه را اخیرا با بازداشت رئیس هئیت مدیره سندیکا، علی نجاتی دادند ووی و دهها کارگر دیگر اکنون درآستانه سال نودرزندان مخوف جمهوری اسلامی بسر میبرند ودرمقابل شکنجه های جسمی و روحی مزدوران رژیم مقاومت میکنند.
در سالی که گذشت کارگران، زحمتکشان، فرهنگیان و توده دانشجو برای احقاق حقوق خود در اشکال مختلف رژیم جمهوری اسلامی را به چالش گرفتند و اجازه ندادند لقمه چرب غارت شده بدون ترس و به راحتی در حلقوم این مرتجعین پایین رود. پیکار بی امان کارگران درکارخانجات مختلف ازجمله لاستیک سازی البرز، نیشکرهفت تپه،لوله سازی اهواز،ذوب آهن اصفهان.... مبارزه متحد آموزگاران ، پرستاران، دانشجویان، زنان و جوانان ادامه یافته و فریاد نان، آزادی و عدالت اجتماعی روشن تر وبلند ترازهرزمان نواخته شد وارکان پوسیده رژیم را به لرزه درآورد. ما ایقان داریم که مبارزه کارگران و زحمتکشان درسال 88 متحد تر و قاطعانه تر ادامه خواهد یافت واین پیام پیکارجویانه و حق طلبانه را می توان از ورای مبارزات معلمان و تشکلات کارگری و نهادی های دانشجویی مشاهده کرد. سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران ،تشکل اتحاد آزاد کارگران ایران و انجمن صنفی کارگران برق و فلزکار کرمانشاه دربیانیه مشترک مورخ 25 اسفند ماه به روشنی وشجاعانه بانگ اعتراض علیه سیاست ارتجاعی شورای عالی کاربلند کردند واعلام نمودند: « باید درمقابل تحمیل دستمزدهای زیر خط فقر آستین ها را بیش ازبیش بالازد،نباید به مرگ تدریجی ازگرسنگی تن سپرد، نباید اجازه داد هرطوری که صاحبان سرمایه میخواهند نیروی کار ما به حراج گذاشته شود و سهم ما از تولید کوهی از ثروت و نعمت درجامعه فقر روز افزون باشد..... افزایش حداقل دستمزدها تنها درگرو و خواست ما کارگران درصفی متحد و یکپارچه است، باید تا روز اول ماه مه با امضای طومار خواست افزایش حداقل دستمزدها، این روز را به روز اعتراض علیه دستمزدهای زیر خط فقر تبدیل کنیم.»
کارگران، معلمان، پرستاران و عموم زحمتکشان درمقابل زورگوییها و سیاستهای فقرآفرین و ارتجاعی حاکمیت سرمایه داری جمهوری اسلامی ساکت نخواهندنشست و بردامنه اعتراضات خود خواهندافزود.
مردم ایران امید وروشنایی به بهبودی وضعیت معیشتی خود درچهارچوب رژیم جمهوری اسلامی نمی بینند و چاره ای جز تشدید مبارزه علیه رژیم فاشیستی حامی سرمایه ندارند. راه نجات مردم ایران اعم از کارگران، زحمتکشان، معلمان، زنان و دانشجویان...راه برانداختن قهرآمیزرژیم جمهوری اسلامی با تمام جناحهای رنگارنگش است.این سی امین نوروزی است که ملاهای مفتخور و ارتجاعی بر مردم ایران تباه میگردانند. ننگشان باد!
تنها با سوسیالیسم است که می توان به همه این ناهنجاری ها پاسخ داد و نوروزی برپا نمود که برازنده بهاروهماهنگ با آن است.نوروزسوسیالیستی ایران ازسرپنجه کارگران قهرمان ایران و همه زحمتکشان دربند طلوع خواهد کرد، نوروزی که ازظلم و ستم و استثمارآثاری نیست.
حزب ما فرارسیدن بهاروسال نورا به همه مردم شریف ایران تهنیت میگوید و برایشان درپیکار علیه رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی ، علیه توطئه های امپریالیسم درمنطقه و مرتجعین رنگارنگ پیروزی آرزومند است.
نوروزتان پیروزباد!
سرنگون باد رژیم سرمایه داری و تاریک اندیش جمهوری اسلامی!
دست امپریالیستها ازایران و منطقه کوتاه باد!
حزب کارایران(توفان)
اسفند ماه 1387
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

250 كارگر بيمارستان الوند تجمع كردند

250 كارگر بيمارستان الوند تجمع كردند
ایلنا: صبح ديروز 250 نفر از پرسنل بیمارستان و زایشگاه الوند با چشماني گریان و زانوهای غم به بغل گرفته به همراه اعضاي خانواده‌هاي خود در اعتراض به تعطیلی این بیمارستان تجمع کردند.دراین تجمع علاوه بر پرسنل، پزشکان متعجب و بهت زده بیمارستان نیز، براي دانستن دليل تعطيلي بيمارستان حضورداشتند. دکتر اصغر رایگان مسوول اورژانس این بیمارستان ضمن ابراز نگرانی از وضعیت به وجود آمده تصریح کرد: بزرگ ترین نگرانی و مشکل اساسی, وضعیت شغلی پرسنل این بیمارستان است که با توجه به نزدیک بودن سال نو این نگرانی چندین برابر می شود. یکی از تجمع کنندگان اظهار داشت: پرسنل این بیمارستان که اغلب دارای ده تا 25 سال سابقه کار می باشند به بهانه تعمیرات و بازسازی از کار بیکار شدند . وی بابيان اينكه تعداد 50 تا 70 نفر از پرسنل رسمی و تعداد 150 نفر ديگر از پرسنل قراردادی هستند؛ گفت: همه نگرانی ها و مشکلات بر سر این موضوع است که چرا یک باره این بیمارستان تعطیل شده است و آیا کسی به فکر زندگی و معیشت این افراد نيست. یکی از نگهبانان نیز که در این تجمع حضور داشت اظهار داشت: از زمان حضور سهامداران جدید مشکلات بسیاری به وجود آمده است و با وجود اینکه سهامداران ابتدا اعلام نموده اند که در صدد افزایش حقوق و بهبود وضعیت کارکنان هستند اما امروز شاهد تعطیل شدن این بیمارستان به بهانه های واهی هستیم.
بنابر مشاهده خبرنگارايلنا‏ تجمع کنندگان كه هر لحظه بر تعداد آنها افزوده مي‌شد اعلام كردند تا زمانيكه پاسخ قانع‌كننده‌اي به آنها داده نشود به این تجمع ادامه خواهند داد.

بازداشت علی نجاتی رئیس هئیت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه را قویا محکوم می کنیم

علی نجاتی رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکرهفت تپه درتاریخ ١٣٨٧/١٢/١٨در منزل خود توسط مزدوران رژیم جمهوری اسلامی دستگیر و همچنان درزندان بسر می برد. جمهوری اسلامی، علی نجاتی این نماینده منتخب کارگران نیشکر هفت تپه را بجرم دفاع از حقوق طبیعی کارگران و تاسیس سندیکای مستقل کارگری دستگیر نمود تا ازاین طریق عزم و اراده پولادین کارگران برای کسب حقوق حقه خویش را درهم شکند. زهی خیال باطل !
این نخستین بار نیست که رژیم ضد کارگری سرمایه داری جمهوری اسلامی دست به بازداشت و آزار و اذیت و پرونده سازی علیه فعالین کارگری و مخالفین خود می زند. رژیم جمهوری اسلامی از روی ضعف و استیصال و برای زهرچشم گرفتن از مبارزین کارگری و خانه نشین کردن آنها به ترور و ارعاب متوسل میگردد تا ازاین طریق مانع رشد جنبش و تشکیل اتحادیه های مستقل کارگری گردد. جمهوری اسلامی همچنان که تا کنون عمل کرده است بقای منحوس خویش را درسرکوب وحشیانه و ضد انسانی کارگران و زحمتکشان می بیند.
حزب ما ضمن محکوم کردن این اقدام جنایتکارانه و ضد بشری جمهوری اسلامی خواهان آزادی فوری و بی قید وشرط علی نجاتی و تمامی فعالین کارگری اززندان است . تنها درسایه تشدید مبارزه و پیکار بی امان و متحدانه کارگران است که می توان توطئه های رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی علیه فعالین کارگری و نیروهای ترقی خواه را درهم شکست.رژیمی که پاسخ نان ، کار، آزادی بیان و تشکل کارگران را با چنین شیوه های فاشیستی و سرکوبگرانه دهد فرجامی جزمرگ و نیستی در انتظارش نخواهد بود.
آزادی فوری علی نجاتی و همه فعالین کارگری!
مرگ بر رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!
حزب کارایران(توفان)
21 اسفند 1387
www.toufan.org

۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه

ادامه فشارها بر سنديکای فروشندگان جرايد


خبرنامه اميرکبير

برخورد و فشار بر سندکای فروشندگان جرايد، ادامه دارد.

بنابراخبار رسيده چند تن از اعضاء سنديکا، هفته گذشته به مدت يک روز بازداشت و آزاد شده اند. در اين بازداشتها افراد مذکور تحت فشار قرار گرفته اند تا از پيگيری مطالبات خود خودداری نمايند. همچنين گفته می شود، تاکنون دوبار نشستهای سنديکا که قرار بوده در تالار وزارت بازرگانی برگزار شود، لغو شده است. گفتنی است، پس از انتشار اخباری مبنی بر اعمال فشار بر اين سنديکا، قاليباف شهردار تهران، در مصاحبه ای با روزنامه همشهري، ضمن تکذيب اين اخبار از تصميم شهرداری برای حمايت از فروشندگان جرايد خبر داد.

درباره سنديکای فروشندگان جرايد: سنديکای فروشندگان جرايد از حدود ۵ سال پيش تشکيل شد، با اين حال اعضاء آن تا ۳ ماه پيش فعاليت خود را به صورت غيرعلنی دنبال می کردند. اعضای شورای مرکزی اين سنديکا شامل افراد زير هستند: دکتر حسين فخزی، ياسر علی پور، ابراهيم اصلاني، حسين صبا، محمد علی قنبری، اسماعيل کرباسيان و تعداد اعضای آن ۱۸۰۰ نفر است. گفتنی است اخيرا شهرداری تهران کليه امور مربوط به دکه های روزنامه فروشی را به شرکتی خصوصی ( شرکت ساماندهی مشاغل شهری) واگذار کرده است که اعضای اصلی آن مديران رده بالای شهرداری هستند. اين شرکت علاوه بر افزايش اجاره ی دکه ها اعلام نموده که برق و تلفن دکه ها که پيش تر به نام صاحب دکه بوده است، به نام شهرداری تغيير خواهد کرد و شهرداری هر سال اين اختيار را دارد که دکه ها را به مزايده گذاشته و به قيمت بيشتری واگذار کند. به گفته ی صاحبان اين دکه ها، درآمد ماهيانه آنها بين ۶۰۰ تا يک ميليون تومان است و اجاره مورد درخواست از جانب شهرداری در توان اين افراد نيست. از سوی ديگر، شهرداری تهران نيز با تحت فشار گذاردن صاحبان دکه ها اعلام کرده است که در صورت نپذيرفتن شرايط اين شرکت، از صدور پروانه برای دکه ها خودداری خواهد کرد.

بی‌خبری از وضعيت رييس سنديکای کارگران هفت تپه

بازداشت علی نجاتی، رئيس سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه، با اعتراض‌های اتحاديه‌های کارگری در ايران و جهان مواجه شده است.
آقای نجاتی در روز ۱۸ اسفند ماه در منزل خود توسط ماموران امنيتی جمهوری اسلامی ايران بازداشت شد و گزارش‌های غير رسمی از بی خبری خانواده اين فعال کارگری از مکان نگهداری او و همچنين اتهام وی حکايت دارد.:«بر پايه پيگيری‌های خانواده آقای نجاتی و کارگران هفت تپه، چيزی که مشخص شده و مسلم است، آنکه او را در شرايط بسيار سخت روانی و فشارهای زياد ديگر قرار داده‌اند. از جمله برای مدتی مانع خوابيدن او شده‌اند.»
بازداشت اعضای هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه و سپس بازداشت علی نجاتی، رئيس اين تشکل مستقل کارگری، اعتراض‌های گسترده اتحاديه‌های کارگری در ايران و جهان را به دنبال داشته است.سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران و حومه با محکوم کردن بازداشت رئيس سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه و درخواست برای آزادی بی‌قيد و شرط او نوشت:« اتهام علی نجاتی، دفاع از حقوق صنفی کارگران نيشکر هفت تپه و ايجاد سنديکای مستقل کارگری است.»همچنين کانون مدافعان حقوق کارگر با اشاره به بی‌خبری از وضعيت علی نجاتی احتمال داده است که او برای دادن استعفا و يا کناره‌گيری تحت فشار قرار دارد.در گذشته اعلام شده بود که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ايران با از سرگيری فعاليت سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه مخالفت کرده است. در عين حال، برخی از فعالان کارگری گفته‌اند که مقام‌های امنيتی خواستار تغيير عنوان سنديکا به انجمن صنفی يا شورای اسلامی کار شده بودند، اما اعضای هيئت مديره با اين موضوع مخالفت کردند.اين دو مورد تاکنون از سوی مقام‌های اين وزارتخانه تکذيب نشده است.کنفدراسيون بين‌المللی اتحاديه‌های کارگری، آی تی يو سی، نيز با محکوم کردن آنچه موج اخير سرکوب فعالان کارگری در ايران که سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه را هدف قرار داده است، ناميد، به پرونده‌سازی عليه رئيس و ساير اعضای هيئت مديره اين تشکل مستقل کارگری اعتراض کرد.اين اتحاديه که با حدود ۱۷۰ ميليون عضو، بزرگترين تشکل کارگری در جهان به شمار می‌رود، در بيانيه‌ای به اين مناسبت اشاره کرد که تاکنون در مورد چند حمله جدی به تشکل‌های مستقل کارگری در ايران به رييس جمهوری ايران اعتراض کرده است.اين بيانيه به نقل از گای رايدر، دبير کل کنفدراسيون بين‌المللی اتحاديه‌های کارگری، نوشت:« فعالان کارگری بازداشتی بايد آزاد شوند و تهديد اين فعالان به خاطر فعاليت‌های قانونی شان بايد پايان يابد.»
جون سورنسون، مسئول حقوق بشر کارگری اين بزرگترين تشکل کارگری در جهان، با انتقاد از رفتار دولت جمهوری اسلامی ايران با سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه گفت:« موردی برای نگرانی دولت ايران وجود ندارد. بر عکس، ما معتقديم که اتحاديه‌های کارگری مانند سنديکای کارگران نيشکر هفت تپه به ارتقا و بهبود زندگی کارگران کمک می‌کنند.»وی اضافه کرد:« اين حق اتحاديه‌هاست که در تصميم‌گيری‌های اقتصادی و اجتماعی محيط زندگی خود مشارکت داشته باشند. اين تهديد برای دولت نيست، بلکه آنها بايد از حقی که تمام ايرانيان دارند، استفاده کنند.»خانم سورنسون به اين پرسش که کنفدراسيون بين‌المللی اتحاديه‌های کارگری چه اقدامی را برای پايان دادن به فشارها بر اعضای سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه انجام داده است، پاسخ داد:« ما از سازمان بين‌المللی کار، آی ال او، خواسته‌ايم تا به سرکوب فعالان کارگری از سوی دولت ايران اعتراض کند و از تهران بخواهد ضمن احترام گذاشتن به تعهدات بين‌المللی خود، به اين سرکوب‌ها پايان دهد.»
سازمان عفو بين‌الملل نيز با انتشار بيانيه‌ای، از آقای نجاتی به عنوان زندانی عقيدتی نام برد که به دليل تلاش برای استفاده از حق آزادی بيان و تشکل‌يابی بازداشت شده است.اين سازمان حقوق بشری همچنين خواستار خوش رفتاری با آقای نجاتی و آزادی فوری اين فعال کارگری شد.اين نخستين بار نيست که فعالان کارگری در هفت تپه تحت فشار قرار می گيرند.در سال گذشته نيز شش تن از اين فعالان، از جمله علی نجاتی، که در سال جاری به عضويت هيئت مديره سنديکای کارگران نيشکر هفت تپه انتخاب شدند، به مدت چند ماه بازداشت و سپس آزاد شدند.پس از آن نيز اين فعالان کارگری به اتهام تبليغ عليه نظام در دادگاه انقلاب دزفول محاکمه شدند که تاکنون حکم محمد حيدری مهر اعلام شده است.آقای حيدری مهر به چهار ماه حبس تعزيری و هشت ماه حبس تعليقی محکوم شده است. ضمن آنکه بر اساس حکم دادگاه، اين فعال کارگری به مدت سه سال حق شرکت در انتخابات مجامع کارگری را ندارد.اين در حالی است که به موجب مقاوله‌نامه‌های بين‌المللی که ايران نيز به اجرای آنها ملتزم است، فعاليت‌های سنديکايی بايد آزاد باشد.

۱۳۸۷ اسفند ۲۵, یکشنبه

تجمع اعتراضی کارگران شهرداری آبادان به تاخير چهار ماهه در پرداخت حقوق

ايلنا با توجه به قرار داشتن در آستانه سال نو معيشت اين افراد در معرض خطر قرار دارد و لازم است توجه لازم به اين مورد به عمل آيد اما تا اين لحظه هيچ يک از مسوولان استان خوزستان برای حل مشکلات و صحبت با کارگران مراجعه نکرده است ايلنا: دبير اجرايی خانه کارگر استان خوزستان از تجمع اعتراض آميز 300 نفر از کارگران شهرداری آبادان خبر داد. آقايار حسينی در گفت و گو با خبرنگار "ايلنا" اظهار کرد: اين کارگران چهار ماه حقوق و عيدی و پاداش سال گذشته خود را دريافت نکرده اند. وی افزود:با توجه به قرار داشتن در آستانه سال نو معيشت اين افراد در معرض خطر قرار دارد و لازم است توجه لازم به اين مورد به عمل آيد. گفتنی است تا اين لحظه هيچ يک از مسوولان استان خوزستان برای حل مشکلات و صحبت با کارگران مراجعه نکرده است.

خط فقر سه برابر حقوق کارگران

هم ميهن : شورای عالی کار ، حداقل دستمزد کارگران را برای سال ۸۸ ، ۲۷۴ هزار و ۵۰۰ تومان تعیین کرد. وزیرکار می‌گوید این مبلغ بر اساس نرخ تورمی ۲۵ درصد تعیین شده، ولی کارگران معتقدند نرخ کالاها و نیازهای اساسی بیش از دو برابر شده است. در حالی که طبق اعلام نظر رسمی کارشناسان، خط فقر برای تهران و شهرهای بزرگ ۸۵۰ هزار تومان تعیین شده، وزیر کار و امور اجتماعی اعلام کرد حداقل دستمزد کارگران در سال ۸۸، ۲۷۴ هزار و ۵۰۰ تومان خواهد بود.محمد جهرمی، وزیر کار، پس از جلسه شورای عالی کار در روز چهارشنبه بیست و یکم اسفند ماه به خبرنگاران گفت، این میزان با توجه به نرخ تورم ۲۵ درصدی تصویب شده و بر همین اساس دستمزدها هم ۲۵ درصد افزایش یافته است. این در حالی است که حسین راغفر، کارشناس اقتصادی و استاد دانشگاه، در همان روز به خبرگزاری فارس گفت نرخ تورم ۳۵ درصد است و بر همین اساس در سال ۸۸ خط فقر مطلق برای یک خانواده پنج نفره در تهران بالاتر از ۸۵۰ هزار تومان خواهد بود. سال گذشته هنگامی که شورای عالی کار حداقل دستمزد کارگران را ۲۱۹ هزار تومان تعیین کرد، کارگران نسبت به تعیین این مبلغ اعتراض کردند. امسال نیز چند نهاد مستقل کارگری دیگر، یک طومار ۱۵ هزار امضایی تهیه کردند و چند روز قبل از جلسه شورای عالی کار، نمایندگان خود را به همراه این طومار به دفتر این شورا فرستادند.کارگران می‌گویند دستمزد ۲۷۰ هزار تومانی آنان را به پایین تر از خط فقر سوق می دهد این در حالی است که محمد جهرمی وزیر کار پس از پایان جلسه شورای عالی کار به خبرنگاران گفت: «خوشبختانه مجموعه کارگرانی که در این جلسه حضور داشتند، با تفاهم خوبی جلسه را ترک کردند، هرچند کارگران و کارفرمایان سایر بخش‌ها نمی‌توانند رضایت کامل داشته باشند، زیرا مشکلات تولیدی و کارگری وجود دارد.»مسئولان وزارت رفاه که قانونا موظف به اعلام عمومی میزان خط فقر هستند، در چند روز گذشته و در آستانه زمان تعیین حداقل دستمزد برای کارگران، از اعلام این رقم خودداری کرده‌اند. وزارت رفاه به خبرنگار روزنامه سرمایه که خواستار اعلام رسمی خط فقر شده بود گفته است: «آمار خط فقر در نیمه اول هر سال برای برنامه‌ریزی به مسئولان کشور اعلام می‌شود، اما اعلان عمومی آن به درد کسی نمی‌خورد!»

تجمع و اعتصاب غذای کارگران ذوب آهن


آينده : با پايان اعتصاب غذاي پراکنده کارگران ذوب آهن اصفهان، اين شركت همچنان با بحران مالي مواجه است. به گزارش خبرنگار «آینده» نهم اسفند ماه، یعنی یک روز قبل از آغاز اعتصاب، کارگران ذوب آهن با انتشار اطلاعیه ای نسبت به اعتصاب هشدار داده و علل اعتصاب را بر شمرده بودند.در این اطلاعیه آمده بود: « فولادمردان عزیز توجه داشته باشید که مجتمع فولاد مبارکه و ذوب آهن اصفهان هر دو زیرمجموعه شرکت ملی فولاد می باشند و پرسنل رسمی هر دو شرکت تقریبا هم اندازه اند. وجود زحمت کشانی به نام شرکتی ها باعث شده که این دو مجتمع با سودآوری تمام در راه تولید گام برداشته و طرح های توسعه را نیز اجرا نمایند. حال سوال این است : چگونه است که پرسنل مجتمع فولاد مبارکه که در همسایگی ما هستند از امکانات چندین برابر ما بهره مندند؟ چگونه است که همه کارکنان مجتمع هماهنگ شده وبا اعتصاب غذا به همه مطالبات خود رسیده اند؟ در حالی که شاغلین در ذوب آهن با وجود محیطی کثیف تر و وسایل (تجهیزات) قدیمی و فرسوده و آمار بالای کشته رسمی و شرکتی و آمار روزافزون تولید که سبب فخر مدیران است مورد ظلم مدیران هستند. پرسنل باشرف وبا غیرت همگی هم قسم شده اند تا به حقوق حقه خود دست نیافته اند از تاریخ 10/12/87 لغایت 25/12/87 اعتصاب غذا نموده و هیچ وعده غذایی از کارخانه را استفاده نکنند و در صورتی که به مطالبات خود دست نیافتند مجددا از تاریخ 1/2/88 اعتصاب غذا را ادامه خواهند داد.» در جريان اين اعتصاب غذا كمتر از نيمي از كاركنان شركت ذوب آهن مشاركت داشتند كه با حضور در سالن غذاخوري از صرف غذا خودداري كردند.اعتصاب غداي كاركنان در حالي صورت مي گيرد كه ذوب آهن اصفهان با بحران مالي ناشي از ركودجهاني و كاهش قيمت فولاد مواجه است و بدهي هاي اين شركت به 700ميليارد تومان رسيده است . گفتنی است پیش از این، 12 آذرماه سال جاری برخی از کارگران بازنشسته و کارگران قراردادی ذوب آهن اصفهان درمقابل اين مجتمع دست به تجمع زدند و اتوبان اصفهان - شهر کرد را مسدود کردند. شرکت کنندگان در این حرکت اعتراضی خواهان افزايش حقوق بازنشستگی و همسان سازی حقوق خود با ساير بازنشستگان بودند. کارگران قراردادی نيز بين ٣ تا ٧ ماه دستمزد خود را طلب می‌کردند كه تجمع سرانجام با پافشاری کارگران و حضور فرماندار در ميان آنها و قول رسيدگی به خواسته هايشان پايان يافت

۱۳۸۷ اسفند ۲۲, پنجشنبه

اخراج دو هزار تن از کارگران لوله سازی اهواز







مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران : صبح امروز پنجشنبه مورخ 22/12/87 مدیریت کارخانه لوله سازی اهواز اقدام به اخراج دو هزار تن از کارگران پیمانی لوله سازی اهواز نمود.این اقدام در حالی صورت می گیرد که کمتر از یک هفته به اغاز سال نو زمان باقی است و کارگران هنوز 2 ماه از حقوق خود را دریافت ننموده اند ، مدیر عامل این شرکت ماه پیش اعلام کرده بود اگر پروژه ای برای کارخانه تعریف نشود دست به تعدیل نیرو خواهد زد .