۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه


ناصر حجازی در قلوب مردم جای گرفت و جاودانه شد


سخن هفته

نقل از فیس بوک توفان

دوم خرداد 1390

                                          www.toufan.org
ناصر حجازی یکی ازمحبوبترین چهره های تاریخ فوتبال ایران امروز دوشنبه دوم خرداد ماه درسن 62 سالگی در گذشت. ناصر حجازی در طول حیات زندگی ورزشی و اجتماعی اش هرگز درمقابل حکومتهای ضد مردمی شاهنشاهی و جمهوری اسلامی سر فرود نیاورد و جسورانه از عقایدش دفاع نمود. وی انسان شریف و مردم دوستی بود، مردمی زیست ودر قلوب مردم نیز جای گرفت و جاودانه شد.

فوتبال در ایران بر خلاف همه کشورهای جهان به پاس حاکمیت عفریت جمهوری اسلامی صرفا یک پدیده ورزشی نیست یک اقدام آشکار سیاسی است. رقابتی آشکار میان توده مردم و حاکمیت متحجر اسلامی است. رقابتی میان ترقی و تحجر است. رقابت و مبارزه ای آشکار میان استبداد اسلامی و تلاش مردم برای تساوی حقوق زنان با مردان ایران است که آنها را حتی از شرکت در شادی پیروزی تیم ملی فوتبال ایران و یا مسابقات باشگاهی در آوردگاه آزادی محروم میکنند. برد و باخت این تیم هر دو موجب ترس رژیم و وسیله مبارزه مردم علیه رژیم جمهوری اسلامی است. رژیم جمهوری اسلامی که قادر نشد و نبود این ورزش مورد علاقه مردم ایران را از تاریخ ورزش ایران حذف کند تلاشهای بیهوده ای کرده است تا بر موج فوتبال سوار شود و آنرا تحت نظارت و کنترل خود در آورد. رژیم که بیشرمانه نام تیم ملی را به تیم فوتبال جمهوری اسلامی تغییر داده بود و به ملی و ملت لجن می پاشید و به ریسمان امت اسلامی آویزان شده بود تلاش  بیهوده ای کرد تا دلسوزان ورزش دوست را ازمیدان بدر کند وخود را ایران دوست وورزش دوست جابزند. زهی بیشرمی! ناصر حجازی یکی از چهره های درخشان فوتبال ایران بود که بی باکانه به سیستم ورزشی جمهوری اسلامی  و فساد و دزدی و دغلکاریهای رژیم انتقاد میکرد و از اصول و اخلاق ورزشی دفاع مینمود.فساد و باند بازی در فوتبال ایران، دخالت وقیحانه کاربدستان نالایق رژیم درتمامی زوایای خصوصی فوتبالیستهای ایران وفشار وتهدید  وتروربازیکنان فوتبال بخاطر تعلقات سیاسی وعقیدتیشان بر کسی پنهان نیست. ناصر حجازی در چنین فضائی به فعالیت ورزشی اش ادامه داد و خار چشم نابکاران جمهوری اسلامی بود.

ناصر حجازی بارها نشان داد که زیر بار حرف زور نمی رود. جوانان ورزش دوست ایران از صراحت لهجه ، ازجسارت او،  ازبی باکی و رک گویی او الهام  گرفته و خدمات وی را هرگز فراموش نخواهند کرد. ناصر حجازی  در آخرین روزهای حیاتش  درمورد وضعیت  اسفناک اقتصادی ایران  اظهار نظر نمود و شدیدا به دولت منفور احمدی نژاد  و سیاست هدفمند کردن یارانه ها انتقاد نمود و از مردم زحمتکش ایران بدفاع بر خاست. مصاحبه های وی در اوج بیماری اش واکنشهای رسانه های دولتی را درپی داشت و رجا نیوزنیز در یادداشتی صریح به او اخطار داد که " پای خود را از گلیمش درازتر نکند". ناصر حجازی درهمین مورد در سایتش نوشت.« به من می گویند عصبانی نشوم، مگر بی غیرتم وقتی درد و مشکلات مردم را به چشم می بینم، با بی تفاوتی از کنار آن بگذرم. آمده اند و یارانه ها راقالب کرده اند. زندگی مردم بهتر نشده که بدتر هم شده است. دولت می گوید چهل هزار تومان درماه به مردم کمک میکنیم، مگر مردم گدا هستند؟ مردم ایران روی گنج خوابیده اند. دولت حق ندارد به مردم کمک کند، دولت باید کارکند، خدمت کند و زحمت و دسترنج مردم را دودستی تقدیم آنها نماید.»

 ناصر حجازی بخاطر همین ویژه گیهای مردمی است که محبوب همگان گردیده ودرگذشتش همه را سوگوار کرده است. ما یقین داریم که  که در تشیع جنازه وی درورزشگاه آزادی  روز چهارشنبه دهها هزار نفر گرد خواهند آمد و یادش را گرامی میدارند.
یاد ش گرامی باد!

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه


پیرامون توافقنامه حماس و فتح



نخست مناسب است که بیک خطای جاری که نتیجه شستشوی مغزی رسانه های دموکراتیک غربی است خاتمه دهیم. آنها با اعتقاد به اصل آزادی بیان، خود را از بیان حقیقت آزاد می دانند و مردم را فریب دهند و چه بسیار حتی در میان نیروهای مترقی که دروغها و فریبکاری های آنها را باور و یا تکرار می کنند.

حدود بیش از 60 سال است که اسرائیل سرزمینهای فلسطین را اشغال کرده است. مردم فلسطین برای اخراج تجاوزکاران مبارزه می کنند و کلیه اشکال مبارزاتی را برای بیرون کردن اسرائیل از سرزمینشان بکار گرفته اند و دهها هزار نفر قربانی داده اند. اسرائیل به عنوان نیروی متجاوز و جنایتکار که در عرض این مدت سرزمینهای اشغالی را گسترش داده و می دهد مرتب با دست زدن به جنگ و آدمکشی از تمایل برای صلح سخن می راند. صرفنظر از اینکه این ریاکاری نیز برای فریب افکار عمومی است ولی بروشنی مشهود است که همه جا سخن از "روند صلح" در خاور میانه است. گفته می شود که باید به "روند صلح" ادامه داد و یا باید "روند صلح" را از سر گرفت. توگوئی اسرائیلیها هوادار صلح اند و فلسطینیها هوادار جنگ. در هیچ کجای دنیا نمی توان از ملتی که سرزمینش اشغال شده انتظار داشت که هوادار صلح باشد. تائید صلح یعنی تائید اشغال، یعنی تسلیم شدن به دشمن. با اشغالگر هرگز نمی شود صلح کرد. اشغالگر را باید از سرزمینشان بیرون کنند و درسی به وی بدهند که هرگز به فکر اشغال ممالک همسایه اش نیفتد. با اشغالگر باید مبارزه بی امان کرد و روحیه مردم را بر همین اساس تربیت نمود. مذاکرات صلح تنها زمانی می تواند آغاز شود که ارتش متجاوز اسرائیل سرزمین فلسطین را ترک کند. اینکه مقامات سازشکار فلسطینی اسیر تبلیغات صهیونیستها و امپریالیستها هستند جای شگفتی نیست ولی بی شرمی است که آنها از همه مبارزان فلسطینی بخواهند که دست از مبارزه بر ضد قوای اشغالگر بکشند و تئوری تسلیم طلبانه گفتگو برای "صلح" را در حین اشغال دائم بپذیرند و موجودیت و امنیت یک نیروی نژادپرست و جنایتکار را تضمین کنند. ولی وضع کنونی را چگونه باید ارزیابی کرد و تحلیل مشخص ما از شرایط مشخص چیست.

دولت حماس با استفاده از بی عملی، سازشکاری و بی دورنمائی و فساد عمیق دستگاه محمود عباس و سستی وی در مذاکرات وقت گذرانه و بی سرانجام با اسرائیل در یک انتخابات دموکراتیک با شرکت ناظران بین المللی بر سر کار آمد و با الفتح برهبری محمود عباس یک حکومت خودگردان ائتلافی تشکیل داد. اسرائیل از همان بدو امر از برسمیت شناختن نماینده مردم فلسطین خودداری کرد و اروپا و غرب مدعی دموکراسی نیز به اسرائیل تاسی جستند و تمام وعده و وعیدهای خویش را به زیر پا گذاردند. همین یک نمونه برای نشان دادن ریاکاری امپریالیستها که خود را مدافع دموکراسی و آزادی جا می زنند کافیست. در موافقتنامه میان حماس و محمود عباس قید شده بود که آنها با ساختن دیوار حایل در فلسطین برای تضمین غصب سرزمینهای فلسطینی مخالفند و از بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمینشان حمایت می کنند. این توافقنامه و سایر مواد آن که برای ملت فلسطین امید بخش بود به مزاج اسرائیلیها خوش نمی آمد.

در دولت ائتلافی حماس و فتح، مصطفی برغوثی به عنوان وزیر اطلاعات و بسام صالحی متعلق به الشعب (حزب توده) امور فرهنگی را بعهده گرفتند. جبهه خلق برای آزادی فلسطین که در انتخابات به مجلس راه یافته بود از وحدت ملی با وجود عدم شرکت خودش در هیات دولت حمایت می کرد.

دولت محمود عباس بعد از شکستش در انتخابات چاره ای نداشت تا به این توافقنامه تن در دهد، ولی در عمل با فشار اروپا و آمریکا و محاصره فلسطین روبرو شد و به سازش با آنها بر ضد حماس که نماینده دولت قانونی فلسطین بود و در کنار اکثریت هیات دولت 70 در صد نمایندگان مجلس را در اختیار داشت با یاری محمد دحلان مسئول امور امنیتی دولت خودگردان فلسطین در نوار غزه و با یاری آمریکا و اسرائیل به کودتا بر ضد دولت قانونی دست زد و مامورینش بعد از تلاش برای قتل ناموفق اسماعیل هنیه در نوار غزه از طریق اسرائیل به کرانه های رود اردن فرار کردند. کودتای محمود عباس شکست خورد سلاحهای آمریکائی و اسرائیلی  همراه با جلیقه های ضد گلوله که به عوامل کودتا داده بودند به معرض نمایش گذارده شد. محمد دحلان که مشکوک به دست داشتن در قتل یاسر عرفات بود و اسرار حزب ﷲ لبنان را در اختیار اسرائیل قرار می داد کاسه کوزه خویش را در نوار غزه جمع کرد. سابقه امر به آنجا بر می گشت که اعضای گردان‌های القسام پس از تصرف غزه در ژوئن ۲۰۰۷ مدعی شدند نامه‌ای از دحلان به شائول موفاز وزیر جنگ وقت اسرائیل (در تاریخ ۱۳ ژوئیه ۲۰۰۳) را یافته‌اند که در بخشی از آن چنین آمده است:

«عرفات روزهای آخرش را می‌گذراند، اجازه دهید ما به شیوه خودمان کارش را تمام کنیم نه به شیوه شما.»

پس از شکست کودتا اعضای کمیته‌های مقاومت مردمی گروه متحد حماس هم که به خانه او یورش برده بودند، اعلام کردند که یک چمدان پر از طلا و گذرنامه‌های جعلی آمریکائی و پاکستانی را در آن یافته‌اند.

با شکست کودتا سامیه ال مادحون فرمانده جوخه های مرگ در نوار غزه و مغز عملیاتی محمد دحلان در هنگام فرار از نوار غزه از طریق اسرائیل دستگیر و اعدام شد.

روزنامه زود دویچه تسایتونگ در شماره 25/01/2011 پس از افشاءگریهای روزنامه گاردین و تلویزیون الجزیره در مورد همدستی محمود عباس با اسرائیل اعتراف کرد که کودتا بر ضد حکومت قانونی مردم فلسطین با همدستی آمریکا صورت گرفته است. عین نقل قول آنها چنین است: "وی(منظور محمد دحلان است-توفان) در سال 2007 با یاری دولت آمریکا طرحی را ریختند تا نمایندگان دولت حماس در نوار غزه را با توسل به قهر از قدرت ساقط کنند".

شکست کودتا توسط اسرائیل و آمریکا و محمود عباس اما توسط رسانه های گروهی هدایت شده ی غرب، کودتای حماس اعلام شد و تا به امروز نیز این دروغ حتی توسط نوکران ایرانی آنها تکرار می شود. کیهان لندن از قول رادیو فردا در همآوائی با تبلیغات سازمانهای جاسوسی نوشت: "مقامات جنبش فتح با متهم کردن ایران و سوریه به حمایت از درگیری در نوار غزه می گویند که حماس با کمک مالی و نظامی این دو کشور به دنبال تشکیل کشور حماس است"(کیهان لندن 31 خرداد تا 6 تیر 1386). خنده دار است که دولت صهیونیستی اسرائیل فقط با میلیاردها دلار آمریکا و یوروی اروپا روی پای خودش ایستاده و هوچیگرانه انگشت اتهامش را به طرف حماس می گیرد که از دیگران پول می گیرد. یکی پول می گیرد تا کشورهای منطقه را اشغال کند و مردمشان را قتل عام نماید و دیگری پول می گیرد تا سرزمینشان را رها سازد. ماهیت آنها عمیقا با هم متفاوت است. در همان تاریخ خالد مشعل رهبر حماس که در سوریه زندگی می کند در یک سخنرانی افشاءگرانه اعلام کرد: "حماس، بخشی از نهادهای مشروع و قانونی فلسطین است و پارلمان و دولت را در اختیار دارد. پس چگونه ممکن است که این جنبش علیه نهادهای مشروع و قانونی کودتا کند؟". سخنان وی کاملا منطقی بود. زیرا اکثریت علیه خودش کودتا نمی کرد تنها اقلیت فاقد پایگاه مردمی می توانست عامل کودتا باشد. ولی دروغگوها را به حقیقت چه کار آنها دروغهای خویش را حتی پس از انتشار 1600 صفحه اسناد انکار ناپذیر توسط گاردین تکرار می کنند.

آنوقت سیل تبلیغات فریبکارانه شروع شد. حماس در تمام ماشین تبلیغاتی حامیان اسرائیل بنام یک گروه تروریستی معرفی شد. دولت دست نشانده مصر حسنی مبارک با همدستی امپریالیسم و صهیونیسم و محمود عباس که دیگر نماینده منتخب مردم فلسطین نبود چون دوران ریاست حکومت خودمختارش به پایان رسیده بود به محاصره نوار غزه دست زدند و بیش از یک میلیون انسان را به گرسنگی محکوم نمودند تا اعتقادات خویش را به زیر پا بگذارند ولی آنها مقاومت کردند. بر سر مردم فلسطین بمب خوشه ای و بمب فسفر ریختند و بیش از هزار نفر از آنها را بیاری سربازان متجاوز و نژادپرست و جنایتکار اسرائیلی به قتل رساندند. مدارس و بیمارستانها را نابود کردند تا مردم فلسطین را به زانو در آورند ولی با شکست روبرو شدند. مردم جهان و حتی نیروهای مترقی و انقلابی یهودی که طعم اسارتگاههای نازیها را چشیده بودند به حمایت فلسطینیها در نوار غزه برخاستند و کشتیهای ارسال آذوقه و کمکهای انسانی به آنجا فرستادند که با تجاوز ارتش اسرائیل و کشتار بشردوستان موجی از نفرت علیه صهیونیسم ایجاد کردند.

آمریکائیها نیروهای نظامی محمود عباس را با پرداخت 80 میلیون دلار حمایت می کردند. آموزش نظامی نیروهای فلسطینی توسط ژنرال آمریکائی بنام کیت دیتون  Keith Daytonانجام می گرفت. حقوق نیروهای نظامی دولت خودگردان فلسطین در کرانه های باختری رود اردن را اتحادیه اروپا می پردازد و اسلحه آنها نیز از جانب آمریکا و اسرائیل با کنترل اسرائیل تامین می گردد.

مرزهای مناطق دولت باصطلاح خود گردان توسط اسرائیل کنترل می شد و می شود. هر جنسی که به دست مردم ساکن ساحل غربی اردن می رسد باید از گمرک اسرائیل بگذرد. اسرائیل گمرک و مالیات آنها را دریافت می کند و سپس در اختیار محمود عباس قرار می دهد تا کنترل کامل خویش را بر کرانه های باختری رود اردن و دولت باصطلاح خودگران محمود عباس داشته باشد.

تلویزیون الجزیره در ژانویه 2011 اسناد محرمانه ای را منتشر کرد که بر اساس آن آقای محمود عباس و یارانش در مذاکرات به اصطلاح صلح بهر سازش ننگینی تن در داده و به مردم فلسطین گزارش دروغ می داده اند. نشریه زود دویچه تسایتونگ مورخ 25/01/2011 این افشاءگریها را تیر خلاص توصیف کرد که همه حاشاگریهای محمود عباس در صحت آن تغییری نمی دهد. بر اساس این اسناد محمود عباس بنای آبادی نشینهای اسرائیلی را به رسمیت می شناسد، از سرزمین بیت المقدس که شامل 200000 نفر سکنه اشغالگران یهودی است صرف نظر می کند، از خواسته خویش مبنی بر بازگشت سه میلیون فلسطینی رانده شده و آواره که در این فاصله با فرزندان خویش 5 میلیون نفرند منصرف می شود. با نیروهای امنیتی اسرائیل برای استقرار امنیت در هر دو طرف همکاری برادرانه می کند و با همه سازمانهای امنیتی متحد اسرائیل همکاری خواهد کرد تا حماس را در نوار غزه و در کرانه غربی رود اردن نابود کنند. عباس از تجاوز به نوار غزه آگاه  بوده و آنرا تائید نموده ولی نوک زبانی آنرا محکوم کرده است تا مردم فلسطین را فریب دهد و... و همه این اقدامات را از همان آغاز سال 2008 شروع کرده بوده و به مردم فلسطین دروغ می گفته است. مردم فلسطین امروز می فهمند که تمام سیاست تاراندن آنها از خانه هایشان و ساختن آبادی نشینهای یهودی حداقل بعد از سال 2008 با رضایت کامل محمود عباس و تیم وی صورت گرفته است. اگر نام این اقدام خیانت نیست پس چیست؟ آیا محمود عباس نماینده مردم فلسطین است؟ بهمین خاطر محمود عباس بجز حامی جهانی در میان مردم فلسطین فاقد پایگاه مردمی و قدرت است و تنها نماینده قشر مرفه خاصی در فلسطین می باشد که با اسرائیل روابط حسنه اقتصادی و منافع مشترک دارد و حتی از ساختن دیوار حایل نیز سود می برد. سالم فیاض میلیونر فلسطینی، همکار و همدست ولفسون یهودی مسئول سابق بانک جهانی یکی از این چهره های منفور است که انتخابش توسط عباس به عنوان نخست وزیر هرگز مورد تائید مردم فلسطین و حتی اعضای سازمان فتح نیز نبوده است. وی نامزد پیشنهادی آمریکا و اروپا برای این مقام بود و مانند همیشه به سازشکاران تحمیل شد.

در همان زمان نزدیکی محمود عباس با اسرائیلیها صداهای مخالفی هم در فلسطین به گوش می رسید. از جمله: "15 آگوست 2010 روزنامه "الحیات " به نقل از برخی منابع فلسطینی نوشت که "بسام صالحی" دبیرکل حزب "الشعب"(توده) چند روز پیش در نشست با رهبران بلندپایه فلسطینی که به منظور بررسی فشارهای آمریکا بر تشکیلات خودگردان برای ورود به مذاکرات مستقیم با تل‌آویو برگزار شد، پیشنهاد کرد که نشستی فراگیر با حضور حماس تشکیل شود.

به نوشته این روزنامه، صالحی پیشنهاد کرد که کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین(ساف) یک نشست سیاسی با مشارکت حماس برای بررسی بحران سیاسی کنونی و فشارهای آمریکا برگزار کند. اما از این پیشنهاد وی تنها "عبدالرحیم ملوح" دبیرکل جبهه خلق برای آزادی فلسطین حمایت کرد و "محمود عباس" و دیگر رهبران فلسطینی با آن مخالفت کردند. بر اساس این گزارش، صالحی در توجیه این پیشنهاد گفت که با شروع عملی مذاکرات مستقیم با تل‌آویو بدون پایبندی اسرائیل به توقف شهرک‌سازی و تعیین مرجعیت مذاکرات، فشارها دو برابر خواهد شد. وی مخالفت خود را با ازسرگیری مذاکرات مستقیم با تل‌آویو اعلام کرد و آنرا "بیهوده و هدر دادن دادن وقت" خواند.
"
عزام الأحمد" عضو کمیته مرکزی جنبش آزادی‌بخش فلسطین دیروز اعلام کرد که رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین تا دو روز آینده نظر خود را که احتمالا مثبت است، برای آغاز مذاکره مستقیم با تل‌آویو اعلام می‌کند. در همین رابطه هفته‌نامه فلسطینی "المنار" نیز با اشاره به اینکه تشکیلات خودگردان خود را برای اعلام موافقت با ورود به مذاکرات مستقیم با تل‌آویو آماده می‌کند، نوشت که تهدیدات آمریکا و توصیه کشورهای عربی علت اصلی این موافقت است"

ما امروز با نتایج سیاست خانمان برانداز محمود عباس روبرو هستیم.

صهیونیستهای اسرائیل که در نوار غزه شکست خوردند و موفق نشدند هواداران حماس را نابود کنند، ولی در ایجاد نفاق در میان بخشهای جداگانه فلسطین موفق بودند. آنها محمود عباس را در تمام جنایات خویش بر ضد مردم فلسطین بکار گرفتند و آلوده اش کردند. وی چندین بار قصد استعفاء داشت ولی صهیونیستها و امپریالیستها مانع آن شدند. صهیونیستها مرتب از وی امتیاز می گرفتند و وعده های سرخرمن به وی می دادند. آخرین آن پذیرش اصل وجود دو کشور مستقل بود. زمانیکه پرده ها بر افتاد و عباس دید که علیرغم خیانتهای بزرگی که کرده است صهیونیستها حاضر نیستند کشور مستقلی بنام فلسطین را به رسمیت بشناسند و در این راه مورد حمایت اروپا و آمریکا هستند زیرپایش بکلی خالی شد و به شکل دلقکی مضحک در آمد. راستی چرا باید وقتی صهیونیستها در مواضع قدرت قرار دارند و می توانند همه خواستهای خویش را برآورده کنند به وعده های سرخرمن خویش متعهد باشند؟ مرز اجراء و حد و مرز تحقق قرارداد و وعده را همیشه در تاریخ زور تعیین کرده است و از این ببعد نیز چنین است. به لیبی نگاه کنید. وقتی اساس تجاوز به لیبی مورد تائید قرار گرفت دیگر حد و مرز آنرا نمی شود تعیین کرد. دیگر سایر اعتراضات تشریفات صرف است. سرنگونی دولت یک کشور مستقل، کشتار مردم غیر نظامی بخشی از این سیاست از همان روز نخست بوده است. با این تفاوت که این غیر نظامیان اینبار هواداران معمر قذافی هستند.

بهر حال، وضعیتِ جدید محمود عباس مردی بی آبرو و فاقد پایگاه مردمی، کودتاگر، مخالف وحدت با حماس و همکاری با آنها در یک دولت فلسطینی، بازنده اصلی در مذاکرات مستقیم با تل آویو بسیار غم انگیز بود. وی فریاد می زد که اگر اسرائیل اصل وجود دو کشور را که وعده داده بود اجراء نکند وی به تنهائی کشور مستقل فلسطینی را اعلام می کند. این مانور برای وی فرار به جلو برای جلب اعتبار بود. اروپائیها و آمریکائیها به وی حالی کردند که آنها اعلام کشور مستقل را به صورت "یکطرفه" برسمیت نمی شناسند!!؟؟ کدام یکطرفه؟ اسرائیل 63 سال است که مستقل است و آنرا یکطرفه اعلام کرده است. قبول رسمیت کشور مستقل فلسطینی را به رضا و رغبت صهیونیستها حواله کردن یعنی ادامه اشغال فلسطین و سرگرداندن مردم فلسطین و وعده سر خرمن.

آغاز جنبشهای دموکراتیک در ممالک عربی و به ویژه در تونس و مصر، در اردن و لیبی زیر پای جبهه ارتجاع سیاه را در منطقه روبید و فصل جدیدی در مبارزات مردم منطقه گشود. دامنه این جنبش به مرکز بحرانهای منطقه یعنی مسئله اشغال سرزمین فلسطین نیز رسید. محاصره نوار غزه شکست. مردم ممالک عربی خواهان احقاق حقوق مردم فلسطین بودند و از دولت فلسطین به عنوان نماینده مردم فلسطین دفاع می کردند و برای مردم جهان این اسرائیلیها و آمریکائیها بودند که تروریست تشریف داشتند. تبلیغات اینکه سازمان حماس تروریستی است و بنیادگرا بیکباره بی اثر شد. محمود عباس که در میان مردم فلسطین پایگاهی نداشت حمایت ممالک عربی را نیز از دست داد و مجبور بود به خواست وحدت طلبانه مردم فلسطین با "تروریستها و جنایتکاران حماس" تن در دهد. وی باید می پذیرفت که حماس سازمان تروریستی نیست، نماینده منتخب مردم فلسطین است. سازمان حماس نیز که تحول اوضاع را در جهت منافع خویش می دید فورا و عاقلانه دست بکار شد و با تاکتیک هشیارانه از موضع قدرت محمود عباس بی آبرو و مفتضح را به بن بست کامل کشانید.

محمد دحلان جاسوس اسرائیل که قصد داشت قبل از طغیانِ مردم مصر جای محمود عباس را بگیرد پس از درگیری با وی و سازمان فتح از دولت اخراج شد و ساکن قاهره گردید.

 دولت اسرائیل که تا قبل از تحولات ممالک عربی پیروزمندانه و با تبختر می برید و می دوخت و حاضر نبود به کوچکترین مصالحه ای تن در دهد، دولتی که مرتب آبادی نشینهای یهودی را توسعه می داد و به نوار غزه تجاوز کرده و به جنایات جنگی متوسل شده بود، دولتی که به جنایات جنگی دست زد و اکنون دشمنان بشریت مترصدند پرونده این جنایات را ماستمالی کنند، دولتی که با آگاهی از سستی و ضعف و بی اعتباری محمود عباس از وی امتیازات فراوان گرفت و با وی در خفا برضد مردم فلسطین ساخت و پاخت کرد، حال با وضعیت جدیدی روبرو شد که توازن قوای سیاسی در منطقه را به نفع خلقها و از جمله خلق فلسطین تغییر داده است.

پیروزیهای نسبی مردم در ممالک عربی و بویژه در تونس و مصر و تغییر عملکرد آنها در برخورد به اسرائیل، ایران و فلسطین وضعیتی ایجاد کرد که جبهه نیروهای رادیکال را در فلسطین تقویت نمود. شکستن دیوار غزه و حمایت مردم مصر از حماس روشن می کرد که تمام سیاست محاصره حماس و انفراد عباس با شکست مفتضانه روبرو شده است. سیاست وحدت دو تشکیلات بزرگ فلسطینی و اعلام آن در قاهره امپریالیستها و صهیونیستها را بکلی غافلگیر کرد. فلسطینیها را در موضع قدرت قرار داد و اسرائیلیها بیکباره در موضع ضعف قرار گرفتند. حال نه تنها ایران و سوریه بلکه همه ممالک عربی و اسلامی باید از مجموعه مبارزات مردم فلسطین و از جمله حماس حمایت کنند. بر اساس پیمان وحدت دو سازمان باید یک دولت موقت بی طرف بوجود آمده و در عرض 8 ماه انتخابات آزاد برگزار گردد و از هم اکنون روشن است که محمود عباس با آن سابقه زشت بخت پیروزی دراین انتخابات آزاد را ندارد. از هم اکنون روشن است که دیگر کسی نمی تواند نتایج انتخابات آزاد آتی در فلسطین را انکار کند و برسمیت نشناسد. وحدت این دو تشکل، پیروزی رادیکالها بر سازشکاران است. روحیه خلق فلسطین را تقویت می کند و آنها را برای یک مبارزه توده ای طولانی آماده می گرداند. فعالیت عمال موساد و سیا در سازمان امنیت و پلیس فلسطینی محدود خواهد شد. طرح پیشنهاد برسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین در ماه سپتامبر آینده در سازمان ملل در حالیکه بیش از نیمی از ممالک با آن موافقند در صورت موفقیت و جان سالم بدر بردن از دست دسیسه های امپریالیسم و صهیونیسم پیروزی دیپلماتیک مهمی برای فلسطین خواهد بود و به انزوای صهیونیستها بیشتر کمک می کند. زیرا هرگونه یاری به دولت یک کشور مستقل و یا برقراری روابط دیپلماتیک با آنها دیگر نمی تواند به عنوان حمایت از تروریسم تبلیغ شود. دولت مستقل فلسطینی می تواند در پیمانهای نظامی شرکت کند و با سایر ممالک قراردادهای مقتضی در تمام زمینه ها ببندد. دست تبلیغات رسانه های صهیونیستی بسته می شود. تاکتیک سازمان حماس نشانه شکست عباس و کناره گیری محتوم وی در آینده از قدرت است. این تاکتیک همراه با نرمش و انعطاف و بدور از حس انتقامجوئی و دوراندیشانه نسبت به نتایج آتی سیاسی و مزایای آن بنفع جنبش فلسطین اتخاذ شده است. وحدت بخشهای مختلف فلسطین، شکست تاکتیک اسرائیلیها در ایجاد تفرقه و کسب امتیازات نامحدود از همه جوانب به بهانه حضور "لولوی حماس" در فلسطین است. این تاکتیک خواست مردم فلسطین را در وحدت مبارزه ضد صهیونیستی تامین می کند. حال همدستان اسرائیل در صورت برسمیت شناخته شدن دولت فلسطین توسط مجمع عمومی سازمان ملل دچار مشکل خواهند شد. ملت فلسطین راه پر صعبی را در پیش دارد که مسلما خالی از دسیسه های امپریالیستی نخواهد بود. موفقیت آن وابسته به سیاستهای عاقلانه و مبارزه موفق علیه پرووکاتورهاست که به زودی به صحنه ارسال می شوند. وضع پاره ای از اپوزیسیون بزدل ایرانی که از اصولیت دفاع نمی کرد، چقدر مضحک خواهد شد، آنها باید مانند حزب کمونیست کارگری رسما در کنار اسرائیل قرار بگیرند.



حزب کارایران(توفان)

22 اردیبهشت ماه 1390

www.toufan.org

پیام به کنگره چهارم حزب کار ایران(توفان)

جنبش برای بازسازی حزب کمونیست یونان 1955-1918

رفقای گرامی،

با احساس های پاک همبستگی ، بشما درود می فرستیم و برایتان آرزوی موفقیت در برگزاری کنگره چهارم حزبتان را داریم.
در توافق و تایید مطالب نامه شما، ما هم بر این باور هستیم که برآمد سیاسی-اقتصادی-اجتماعی بحران تعمیق یابنده سرمایه داری و همچنین افزایش شدت استثمار کارگران و زحمتکشان در جهان ضرورت سازماندهی و تحکیم احزاب انقلابی کارگران برای برپائی سوسیالیسم را تایید می کند. بنابراین، شرایط سیاسی حاضر، مسئولیت بیشتری را بر دوش احزاب واقعا انقلابی  
 

می گذارد تا مواضع سیاسی خود را تعمیق داده و توانمندی حزب را در بین طبقه کارگر افزایش دهند. ما اطمینان داریم که کنگره چهارم حزب کار ایران (توفان) در این جهت گام برداشته و برای آزادی ملت برادرمان و طبقه کارگر ایران از سرکوب حکومت
اسلامی و امپریالیسم و تهدیدات صهیونیسم در همسایگی خود حرکت خواهد نمود.
تشکیلات ما، جنبش برای بازسازی حزب کمونیست یونان 1955-1918 نیز در روند تعمیق مواضع خود در شرایط کنونی یونان قرار دارد از جمله این شرایط  تحمیل پروژه ریاضت اقتصادی توسط سازمانهای امپریالیستی اتحادیه اروپا و صندوق بین المللی پول می باشد که منتج به نظارت کامل امپریالیستها بر کشور ما و دستبرد بی سابقه به حقوق کارگران و مردم در بیمه های اجتماعی، در بهداشت، در استخدام، و آموزش و پرورش خواهد شد. امیدواریم که این وضعیت و شرایط سیاسی طبقه کارگر یونان و ایران و دو تشکیلات ما را در تطابق با انترناسیونالیسم پرولتری واقعی بهم نزدیک کند.
با درود های رفیقانه
کمیته سیاسی " جنبش برای بازسازی حزب کمونیست یونان 1955-1918 "



وضعیت روحانیت


نقل از سند گزارش سیاسی حزب کار ایران(توفان) به کنگره چهارم حزب

با رشد جامعه ایران و انکشاف طبقاتی بعد از انقلاب بهمن، بتدریج روحانیت یکپارچه به اجزاء طبقاتی خویش تقسیم می شود. روحانیت و نهاد مرجعیت و حوزه های علمیه که سنتا بر اساس کثرت گرائی بودند استقلال سنتی خویش را در جمهوری اسلامی بتدریج از دست داده اند. در گذشته مراجع تقلید پیروان خویش را داشتند و از طریق کمکهای مالی این پیروان معیشت خویش را گذرانده و شهریه طلاب را پرداخت می کردند. بازاریان نیز سهم امام خویش را با توجه به مرجع تقلید مورد قبولشان به آنها می پرداختند. در عمل روحانیت سنتی شیعه، استقلال خویش را حفظ کرده بود و متکی بر این پذیرش اصل کثرت گرائی و  دارا بودن استقلال مادی، توانائی و جسارت اظهار نظر مستقل را نیز داشت. در درون روحانیت شیعه نوعی ملوک الطوایفی وجود داشت و مراجع تقلید وابسته بیکدیگر نبودند و حتی می توانستند در مورد پرسشهای مشابه ی جستجوگران پاسخهای گوناگون بدهند. با در دست گرفتن قدرت توسط روحانیت شیعه و قبضه کردن آن توسط قشری از آنها وضع بکلی تغییر کرد. حال سلاح کثرت گرائی که یک تاکتیک راه فرار برای روحانیت بود به ابزاری بر ضد روحانیت بدل شده بود و به تضعیف قدرت سیاسی منجر می شد. وقتی رهبری سیاسی و مذهبی ادغام بشوند تنها رهبرانی نظیر خمینی می توانند مظهر این وحدت و سرپوشی بر تضاد باشند، این حکم در مورد جانشینان خمینی مصداق پیدا نمی کند و لذا هسته شکست خود را از همان بدو پیدایش در بطن خویش پرورش می دهد.

با تصویب مجلس شورای اسلامی بودجه های سنگین برای نهادهای مذهبی در نظر گرفته شد. حتی مخارج جاری روحانیون از این منبع تامین گردید. ماشین مذهبی به راه افتاد تا با ایجاد مراکز آموزشی کارمندان سر براه و کارگزاران دینی تربیت کند و بروکراسی سلطنتی گذشته را با بروکراسی مذهبی جایگزین نماید. در نظر اول چنین دیده می شد که قایل شدن سهمیه قانونی برای روحانیت، حمایت دولت از روحانیت است ولی در عمل دیده شد که چنین نیست و عواقب وخیمی برای اصل کثرت گرائی روحانیت دارد. زیرا این کار منجر به وابسته کردن روحانیت از نظر مالی به دولت گردیده است. آن بخش از روحانیونی که بدولت و ولی فقیه نزدیکترند از مزایای مالی و حمایت دولتی برخوردارند و آن بخش که مواضعی مغایر ولی فقیه داشته و دولت را مورد نقد قرار می دهند نه تنها از این مزایا برخوردار نیستند، بلکه تحت تضییق دولت قرار می گیرند. این حمایت مالی دولتی عملا وابستگی روحانیت و بخشا مقاومت روحانیت برای تعلق به قدرت را بدنبال داشت. هر مرجعی که زیر بار تصمیمات یک قشر خاص روحانیت نمی رفت فورا مورد ضرب و جرح قرار گرفته و امتیازات مالیش باطل می شد. وابسته کردن روحانیت از نظر مالی به دولت عملا استقلال آنها را از بین برد و به آلت فعل ولی فقیه بدل کرد. این امر با اصل پراکندگی و کثرت گرائی مراجع تقلید شیعه در تناقض بود و موجودیت این مراجع را به خطر می انداخت این بود که تناقض میان اقشار گوناگون روحانیت را تشدید کرد. مراجعی که نتوانند مستقلا فتوا دهند و پیروان خود را ارشاد کنند و عملا نوکر ولی فقیه باشند، مرجعیت و پیروان خویش را از دست می دهند و دیگر در میان بازاریان و سرمایه داران کسانی یافت نخواهند شد که دست بدامان آنها شده و از آنها طلب حمایت نمایند و مصونیت بطلبند. ولی فقیه دامنه استبداد خویش را تا به زیر سلطه کشیدن کل روحانیت گسترش داد و این به واکنش سخت روحانیت سنتی روبرو شد. دستگاهی از کارگزاران دینی دیوانسالار پدید آمده که دوره های امنیتی، قضائی، کمپیوتری و... دیده اند و موج مدرک گرائی آنها را با خود برده است. دیوانسالاری فرومایگان مذهبی که فاقد مدیریت و آینده نگری هستند و هر خیانت و جنایتی را با کلاه شرعی غسل تعمید می دهند زمام امور را در خدمت گردش ماشین دولتی بدست گرفته اند. خامنه ای به عنوان ولی فقیه می کوشد مرجعیت را دولتی کند. تلاش وی برای همصدا کردن سایر مراجع دینی با شکست کامل روبرو شده است. روحانیون با نفوذ مذهبی بعد از جنبش کمر شکن 22 خرداد یکی بعد از دیگری از خامنه ای دوری می گزینند. آنها بوی خطر را استشمام کرده اند و از نفرت عمومی خبر دارند. شکاف میان روحانیت شیعه و روحانیت دولتی بسیار عمیق است و قابل رفع و رجوع نیست.

*****

بر گرفته ازتوفان شماره  134  اردیبهشت ماه  1390  مه 2011،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.   www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                                                                           toufan@toufan.org

هیات تحریریه " نشریه پرولتاری" در روسیه

رفقای گرامی

 ما درودهای رفیقانه خود را به کنگره چهارم حزب کار ایران (توفان) ارسال می داریم. ما برای حزب شما، برای کارگران و دهقانان  و توده کار ایران آرزوی موفقیت در مبارزه علیه دشمن مشترک داریم.

زنده باد مارکسیسم لنینیسم!

زنده باد انترناسیونالیسم پرولتری!

زنده باد سوسیالیسم!

هیات تحریریه " نشریه پرولتاری"

لنینگراد، روسیه



*****

بر گرفته ازتوفان شماره  134  اردیبهشت ماه  1390  مه 2011،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.   www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                                                                           toufan@toufan.org

گروه مارکسیست لنینیست انقلاب نروژ

پیام به کنگره چهارم حزب کار ایران

رفقای گرامی

درودهای ما را بمناسبت برگزاری کنگره چهارم حزبتان بپذیرید.

حزب مارکسیست لنینیست و بخش پیشرو طبقه کارگر ایران مبارزه شجاعانه ای را در شرایط بسیار بغرنج به پیش می برند.

بحران جهانی سرمایه داری نیروی محرکی برای جنگ امپریالیستی تازه ای است. تهدیدات امپریالیستهای آمریکائی و صهیونیست های اسرائیلی علیه ایران واقعی هستند. این وظیفه کارگران و مردم سراسر جهان است که با این جنگ افروزی ها مخالفت نموده و  بدفاع از مردم ایران علیه هر تجاوزی بر خیزند.

همزمان، وظیفه ماست که همراه طبقه کارگر، دانشجویان، زنان، و زحمتکشان ایران باشیم که شجاعانه برای دفاع از حقوق دمکراتیک خود به خیابانها سرازیر شده اند و برای رهائی اجتماعی و سیاسی مبارزه می کنند. رژیم جمهوری اسلامی فقط در حرف ضد امپریالیست است. رژیم ایران در پشت صحنه، با امپریالیست آمریکا در عراق و افغانستان اشغال شده و مناطق دیگر همکاری می کند. این رژیمی است که کارگران و فعالین سندیکاها، زنان و نیروهای مترقی کشور خود را بشدت سرکوب می کند.

جناح هائی از طبقه حاکمه ایران با راه و روال فعلی احمدی نژاد محالف اند زیرا می خواهند بر سهمیه طبقاتی خود بیفزایند. مخالفت این جناح ها از نوعی نیست که از  مردم ایران بخواهند خود را از شر جمهوری اسلامی راحت کنند و یا دفاعشان را از حاکمیت ملی تشدید کنند. بر عکس، آنها حامی سیاست نزدیکی بیشتر به امپریالیستهای غربی هستند. این جناح ها همان نوعی از اپوزیسیون ایران هستند که توسط امپریالیستها و بورژوازی نروژ و کشورهای دیگر امپریالیستی که برای چپاول نفت و منابع ملی ایران بی تابی می کنند،  حمایت می شوند.

طبقه کارگر ایران تاریخ پر افتخاری از اعتراضات و اعتصابات بیشماری را درپشت سر دارد و در طی نسلها، تجربه تشکیلاتی کسب نموده است. وقایع در ایران بسوی یک رودرروئی طبقاتی و انقلاب تکامل می یابند.

کمونیست ها در ایران چند دهه است که در گیر مبارزه ای قاطع و صبورانه اند. و حزب کار ایران(توفان) با از دست دادن مبارزین متعددی صدمات شدیدی را متحمل شده اشت. این صدمات و خونریزی ها گواه سرسختی و فداکاری واقعی حزب شما در مبارزه برای کسب منافع کارگران و مردم ایران است و در عین حال نشانه ضعف و زبونی رژیم ددمنش جمهوری اسلامی است که از کارگران و زحمتکشان بیش از امپریالیست ها هراس دارد.

کنگره شما در زمان حساسی برگزار میشود، زمانی که ممکن است وقایع بویژه در خاورمیانه با سرعت زیادی تکامل یابند. ما اطمینان داریم که حزب کار ایران به مبارزه اصولی خود برای دفاع از حاکمیت ملی ادامه داده و موقعیت خود را در بین طبقه کارگر استحکام می بخشد،  بطوری که مبارزات دمکراتیک و قیام آتی چشم اندازی برای ایرانی ضد امپریالیست و دمکراتیک و سوسیالیست شود وایران مشعلی شود برای امید و پیشرفت در خاورمیانه.

زنده باد حزب کار ایران!

زنده باد انترناسیونالیسم پرولتری!

19 اکتبر 2010

گروه مارکسیست لنینیست انقلاب نروژ

*****

بر گرفته ازتوفان شماره  134  اردیبهشت ماه  1390  مه 2011،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.   www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                                                                           toufan@toufan.org

حزب کمونیست انقلابی برزیل

رفقای عزیز،

انقلابیون برزیل بویژه اعضای حزب کمونیست انقلابی برزیل صمیمانه ترین تبریکات خود را بمناسبت برگزاری کنگره چهارم حزب کار ایران (توفان) به شما ارسال می دارند.

دو سال پیش ما هم چهارمین کنگره حزبمان را برگزار کردیم. بنابر آن تجربه، می گوئیم که برگزاری کنگره پیروزی بزرگی برای یک حزب مارکسیستی لنینیستی است بویژه برای حزب شما که با تجاوزگری امپریالیسم و ددمنشی رژیم جمهوری اسلامی مواجه است.  مردم خاورمیانه به کوشش و تلاش خستگی ناپذیر شما نیاز دارند تا خود را از استثمار سرمایه داری نجات دهند.

رفقا،

هرچه استوارتر در جهت استقرار سوسیالیسم در کشورتان و کمک به انقلاب جهانی باشید!

هرچه استوارتر برای ساختمان حزبی که دژ مستحکم ایدئولوزیک است برای تئوری  و عمل مارکسیستی لنینیستی باشید!

بشما تبریک گفته و در آغوشتان می کشیم!

حزب کمونیست انقلابی برزیل

نوامبر 2010



*****

بر گرفته ازتوفان شماره  134  اردیبهشت ماه  1390  مه 2011،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.   www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                                                                           toufan@toufan.org

ایران و سیاست داخلی


نقل از سند گزارش سیاسی حزب کار ایران(توفان) به کنگره چهارم حزب

دولت بر آمده از انقلاب٬ دولتی بود که منافع بورژوازی تجاری ایران و روحانیت در تمامیت خویش را مورد  نظر قرار می داد. این بورژوازی نه مالیات می داد و نه با حساب و کتاب سر سازگاری داشت. آنها با پرداخت سهم امام هم رضایت روحانیت را جلب می کردند، هم برای خویش با حاجی شدن اعتبار عمومی می خریدند و هم خانه آخرت را از قبل در بهترین جای بهشت صاحب می شدند. این قشر به حمایت معنوی روحانیت برای مقابله با زورگوئیهای رژیمهای استبدادی و خود سر در ایران نیاز داشت و از روحانیت به عنوان عامل کاهش دهنده فشار حکومت استفاده می کرد. رژیمهای ارتجاعی حاکم نیز ناچار بودند از این حربه روحانیت که نانش در دست تجار بازار بود به هراسند. بورژوازی تجاری منابع مالی انقلاب بهمن را تامین کرد و پس از انقلاب از روحانیت خزیده در قدرت انتظار جبران "خسارت" داشت. ولی با تحولات مستمر در جامعه ایران، این وضعیت بسیار تغییر یافته است روحانیت در قدرت خود بر منابع ثروت مستقیما دست یافته است و به خمس و ذکات و سهم امام تجار بازار برای پرداخت شهریه طلابش نیاز ندارد بلکه با کسب تمامی قدرت سیاسی، خودش می تواند بر بازاریان حکم براند. روحانیت بعنوان یک قشر مذهبی، از بورژوازی تجاری سنتی در عرصه وابستگی مالی مستقل می شد.

بورژوازی تجاری سنتی که در عین حال هوادار امنیت سرمایه خویش است می خواهد این امنیت را با نزدیکی و تکیه بر فتواهای مراجع تقلید که مال غصبی حرام است تامین کند و امیدوار بود که این امتیاز طبقاتی را برای خویش بویژه بخاطر خدماتی که قبل از انقلاب به روحانیت کرده بود حفظ کند. سرکوب مراجع تقلید در این چند ساله اخیر به هراس بورژوازی تجاری افزوده است. رژیمی که مرجع تقلید را سرکوب کند پیروان این مراجع را بطریق اولی سهلتر نیز سرکوب خواهد کرد.

بورژوازی تجاری برای تجارت به منابع پولی نیاز دارد و این منابع جز بانکها در ایران منبع دیگری نیستند. ولی درآمد بانکها برای تامین نیازهای کشور از منابع خارجی و از جمله تجارت خارجی از درآمد نفت و گاز بطور عمده تامین می شوند. تجار از این طریق می توانند از اعتبارات بانکی برای ورود کالا به ایران برخوردار شوند. اتاق بازرگانی در دست تجار وابسته به دولت است و آنها حامیان خویش را در بازار تقویت می کنند. ولی درآمد نفت و گاز از طریق نظام بانکی در اختیار دولت ایران قرار می گیرد. ولی همین بانکها در ایران بر خلاف ممالک پیشرفته سرمایه داری، مدیریت مستقلی ندارند و استقلال خویش را در مقابل قدرت سیاسی دولتی از دست داده اند. برای دادن اعتبارات، اعتبار واقعی و توانائیهای باز پرداختِ وام گیرنده ملاک عمل نیست، توصیه و فشار دولت و مراجع تقلید، پارتی بازی و رشوه خواری ملاک اتخاذ تصمیم است. این است که صدها میلیارد تومان بدهیهای بانکها قابل وصول نیست و دولت مجبور به انتشار اسکناس بی پشتوانه است. این سیاست، قشری دزد و کلاه بردار و مافیائی خلق می کند که زالو صفت بر پیکره اجتماع چسبیده  اند.

ولی دولت ایران در دوره اخیر در دست سپاه پاسداران و مقامات امنیتی متمرکز شده است٬ قوای سرکوب زیر نظر رهبری و دولت است. سپاه پاسداران با توجه به فقدان قانونیت و هرج و مرج با توجه به اینکه ارگان دادرسی ای وجود ندارد که مردم دستشان بدامان آن برسد با فشار و تهدید و تطمیع بخشهای بزرگی از اقتصاد ایران را تحت کنترل خود در آورده است. بنادر دریائی و فرودگاهای بین المللی بدون کوجکترین نظارت مردمی و حسابرسی در دست این صاحب امتیازان جدید است. آنها بدون نظارت هر کالائی را بدون توجه به مصالح اقتصادی کشور برای کسب سود وارد می کنند و با بخشی از روحانیت خودی و بورژوازی تجاری سنتی خودی در این عرصه همکاری می نمایند. دولت جمهوری اسلامی عملا بخشی از تجار سنتی را در خود ادغام کرده است و در بروکراسی دولتی سهم داده است و بخشی از بورژوازی تجاری و یا تولید کنندگان صنایع ملی در اثر این سیاست بی بند و بار به ورشکستگی کشیده می شوند. نمونه کارخانجات قند و شکر دولتی هفت تپه و یا کارخانجات چای در مقابل چشمان ماست. ورود کالاهای بی رویه با اجازه مسئولین بازرگانی و کسب اعتبارات مربوطه از بانکهای کشور، از طریق خویشاوند سالاری، کارخانجات داخلی را ورشکسته کرده است و این نشانه آن است که بروکراتها با دادن اعتبارات دولتی برای ورود کالا به همپالکیهای خویش، تجار سنتی خودی را تقویت کرده و خود آنها نیز از این طریق به درآمد کناری دست می یابند و یا اساسا خودشان به تجار جدید بروکرات بدل می شوند. فقدان حساب و کتاب و رعایت قوانین اقتصاد سرمایه داری کار را به بیکاری بی رویه کارگران منجر کرده دامنه فقر را گسترش داده و تضاد طبقاتی را تشدید کرده است.

این است که حکومت کنونی خود را دیگر نماینده بورژوازی تجاری ایران و وابسته به آنها نمی داند. البته نباید فراموش کرد که جناحبندیهای سری و مقتدر بازار نظیر هیاتهای موتلفه خود در عین نفوذ فراوان در بازار در داخل حکومت نیز اهرمهای قدرتمندی را در دست دارند و اتحاد و پیوندی با لایه ای از بازاریان سنتی برقرار کرده اند. ولی بهر صورت روحانیت کنونی همان روحانیت یکدست در زمان خمینی و سالها بعد از انقلاب نیست. روحانیت در دوری و نزدیکی به قدرت سیاسی و یا منشاء طبقاتی به اجزاء طبقاتی خویش تجزیه شده و یا در حال تجزیه شدن است٬ دیگر نمی توان از روحانیت یکدست سخن به میان آورد و دولت را مدافع منافع روحانیت در تمامیت خود دانست. اختلافات آنها بسیار عمیق است و از سر تا ذیل حکومت را در بر می گیرد. در سال 1388 در جریان انتخابات ریاست جمهوری عمق این اختلافات موجود که به درگیری خشونت آمیز و کشتار منجر شد، برملا گردید و باید با نابودی و خلع قدرت یک طرف درگیری پایان پذیرد. امکان آشتی میان این جناحها دیگر وجود ندارد. تضاد بالائیها تشدید شده است. ایران آبستن حوادث غافلگیر کننده ایست. عملا دولت دینی به دین دولتی رسیده است و روحانیتی امنیت دارد که دین دولتی را بپذیرد.

روحانیت که همیشه در ایران ارتجاعی بوده امروز پس از سه دهه گذشت از انقلاب با رشد نارضائی و مبارزه مردم بدو گروه بزرگ تبدیل شده است. این دو گروه که در گذشته بر سر سرکوب مردم و غارت اموال عمومی و مصادره اموال ضد انقلاب مغلوب گذشته و حیف و میل آنها، اعدامهای بی رویه، قتلهای زنجیره ای و ترورهای داخل و خارج کشور، اشغال سفارت آمریکا و تجاوز به مردم کردستان و ترکمن صحرا، سرکوب جنبشهای کارگری و کمونیستی و دموکراتیک، سرکوب زنان و همه دزدیها و چپاولها.. همدست و شریک بودند و هرگز نیز در این زمینه به مردم ایران حسابی پس ندادند٬ امروز بر سر جهت تحولات جامعه٬ تامین بقاء نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی، نوع اعمال قدرت سیاسی٬ تصاحب و تقسیم منابع ثروت ملی و بویژه درآمد ناشی از فروش نفت و گاز در میان اقشار گوناگون اجتماعی و هراس از یک انفجار غیر قابل پیش بینی اجتماعی بجان هم افتاده اند. جناح موسوم به اصلاح طلبان در عرصه سیاست خارجی موافق سازش با آمریکا و تسلیم شدن به خواستهای امپریالیستهاست و این را عامل تحکیم رژیم جمهوری اسلامی و راه نجات از بحران می داند ولی در عرصه داخلی از سیاست "مردم سالاری دینی" به نفع معتقدین به نظام حمایت می کند. آنها تا حدودی خواهان حساب و کتاب هستند و یکه تازی ولایت فقیه و بیت رهبری و مریدان آنها را خطرناک برای آینده قدرت سیاسی ایران و روحانیت می دانند. آنها خواهان تعدیل فشار در عرصه های بی اهمیت اجتماعی بوده و دخالت آشکار در زندگی خصوصی مردم را که منجر به نارضائی عمومی می گردد نادرست ارزیابی می کنند. آنها به مصداق سری که درد نمی کند نباید دستمال بست از سیاستهای سرکوب رژیم در عرصه های بی خطر انتقاد می کنند. این جناح که خود در اوایل انقلاب در سرکوب مردم و جنایات علیه هموطنان ما شرکت فعال داشت و حتی بسیاری از آنها از سران و پرچمداران سرکوب و اختناق و شکنجه و اعدام بودند وقتی متوجه شدند که عفریت استبداد تک تک منتقدین را با همان روشهای آزموده و شناخته شده و مورد تائید تمامیت نظام در گذشته یعنی پرونده سازی٬ اتهام٬ شکنجه و... بدون احترام به قانونیت و مصونیت و حریم حیثیت انسانی نابود می کند و از "غریبه" های "محارب با خدا" و "مفسد فی الارض" به "خودی"ها رسیده است و از خانه ای به خانه دیگر سرک می کشد٬ هوادار دموکراسی و مردم سالاری شدند. آنها می بینند که دایره خودیها تنگتر می شود و به محدوده ای که به ولایت فقیه تمکین می کنند خلاصه می گردد. آنها نخست مردمسالاری دینی را تبلیغ می کردند که چیزی نبود بجز همان اعمال خشونت و سرکوب برای همگان و بویژه بر ضد طبقه کارگر و نیروهای انقلابی و دموکرات و مخالفت با گسترش آن به "غیرخودی"ها که شامل جناح موسوم به اصلاح طلبان می شد. مردمسالاری دینی باید در بین خودیها و معتقدین به نظام جمهوری اسلامی برقرار باشد و نه آنکه آنها را از دایره قدرت کنار زند. لیکن مبارزه مردم میهن ما عمیقتر از این بود که با این شگردهای تبلیغاتی فریب بخورد. مردم ایران خواهان رفع سانسور از همه مطبوعات بودند و نه تنها از مطبوعات "غیر خودی"ها٬ مردم ایران خواهان آزادی احزاب بودند و نه تنها آزادی فعالیت "حزب اعتماد ملی" و یا "کارگزاران سازندگی" و  "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" و... این فشار از پائین که موتور اصلی در امر به جلو پرتاب کردن اصلاح طلبان است آنها را مجبور کرد که برای حفظ نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی در پی اصلاح آن برآیند. رژیم را وادار کنند که قوانین شهروندی را به رسمیت بشناسد٬ از خودسری و بی قانونی دست بردارد٬ امنیت و مصونیت افراد را تامین کند و همان اشکالی را بپذیرد که در تمام جوامع سرمایه داری متعارف تجربه و پذیرفته شده و برای کل نظام نیز خطری در بر ندارد. این خواستها در عین حال خواستهای بورژوازی صنعتی ایران نیز هست که بسیار ضعیف شده و از حمایت دولتی برخوردار نیست. بورژوازی صنعتی به سرمایه گذاری تولیدی نیاز دارد و سرمایه اش باید از حمایت قانونی، تداوم این حمایت و در ممالکی نظیر ایران از حمایت دولتی و تضمین امنیت سرمایه اش برخوردار باشد. سرمایه و بویژه سرمایه صنعتی که یک سرمایه گذاری دراز مدت در تولید است به ثبات سیاسی و امنیت قضائی نیاز دارد. سرمایه داری که امنیت نداشته باشد و یک صاحبمنصب نظامی امنیتی یا آخوندزاده با زور مسلسل قادر باشد صاحب اموال وی شود و در ایران دستگاه قضائی این غاصبین را محاکمه نکند، این سرمایه دار از سرمایه گذاری پرهیز می کند و سرمایه اش را در عرصه های غیر تولیدی و غیر شفاف با بهره های زودرس بکار می گیرد و یا به امارات متحده عربی نقل مکان می کند. سرمایه داری که قربانی خودسری مامورین عالیرتبه دولتی باشد و مجبور شود برای پیشرفت کارش حق و حساب بپردازد طبیعتا نمی تواند با سامانه ای موافق باشد که دستگاه قضائی آن متکی بر تبعیض و عامل فشار و سرکوب سرمایه داران باشد. آنها خواهان آن هستند که امنیت و قانونیت بر همه جا حکومت کند تا خیال آنها برای سرمایه گذاری راحت شود و به توانند با فراغ بال صاحب سودهای کارخانجات خویش باشند. شفافیت در نظام تاریک جمهوری اسلامی مفهوم غریبه ایست و این محصولِ همه جوامع فاسد و استبدادی است که اهرم نظارتی از پائین در آن وجود ندارد. این عوامل منجر به این می شود که جناح اصلاح طلبان از طبقات گوناگون پایگاه اجتماعی کسب کنند. این جناح از آینده نگری بیشتری برخوردار است و اگر از فشار مردم از پائین کاسته شود از همان حداقل خواستهای مشروط دموکراتیک نیز دست بر می دارد. این جناح در جمهوری اسلامی به جمهوریت تکیه می کند و معتقد است که برای حفظ نظام باید آراء مردم را به حساب آورد. آنها جمهوریت را قبل از اسلامیت قرار می دهند.

در مقابل این جناح "بیت رهبری" و ولی فقیه قرار دارد که به انحصار طلبان و یا اقتدارگرایان و یا اصولگرایان معروفند. هر نامی که بر آنها بگذاریم این گروه که از فرومایه ترین بخش جامعه ایرانند تنها به اتکاء منابع ثروت مردم ایران دستگاهی از خویشاوندان و وفاداران به رژیم و حقوقبگیران و مفتخورها بپا کرده اند که حمایتگر قشرهای انگلی در جامعه اند. این گروه که به عقده حقارت دچارند در عین توهین و دشنام به دانشگاهیان برای اعتبار اجتماعی خویش به جعل مدارک تحصیلات عالی از دانشگاههای معتبر و یا ساختگی جهان دست می زنند و آبرو و حیثیت ملتی را بر باد می دهند. این عده با این روحیه و طرز تفکر طبیعتا خطر بالقوه برای امنیت و تمامیت ارضی ایرانند که در دستگاههای حکومتی نفوذ کرده و نفوذ دارند. کسی که ملتش را فریب دهد خیانت به منافع ملت را نیز تحمل می کند. این گروه در زمینه سیاست خارجی به سرسختی در مقابل آمریکا ایستاده است زیرا تسلیم در مقابل آمریکا را پایان کار خود می داند. آنها از این مقاومت برای کسب امتیازات بیشتر استفاده می کنند و بارها اعلام کرده اند که اگر آمریکائیها از سیاست تغییر نظام در ایران دست بردارند راه حل مشکلات بزودی پیدا می شود. ولی این آمریکائیها هستند که با اطلاع از ضعف رژیم و انزوای آن در ایران و جهان با اعمال فشار خواهان کسب امتیازات فراوانند. ولی در عرصه داخلی برای حفظ قدرت خود به دستگاهی از سرکوب٬ زندان و شکنجه و اعدام٬ به دروغ و فریبکاری٬ اتهامزنی٬ پرونده سازی٬ دزدی و ارتشاء٬ رشوه خواری، خرافه پرستی٬ ارعاب و خودسری و... تکیه زده است. این جناح که زندگی مادیش توسط نظام دولتی از منابع نفت و گاز تامین می شود و حقوق بگیر دولت است و از امتیازات فوق العاده برخوردار است راه بقاء خود را در سرکوب و خفقان گسترده می بیند. آنها هر منفذ بروز انتقاد را خطری بالقوه برای امتیازات خویش حس کرده و با تمام قوا به سرکوب و آدمکشی متوسل می شوند. آنها در بهترین حالت خواهان یک حکومت نظامی رسمی و کنترل عمومی هستند. این جناح خود را نماینده امام دوازدهم جا می زند و با همان ابزاری دینی تحمیق عمومی به جنگ مخالفین می رود. اسلحه ولایت فقیه که در حقیقت تمرکز قدرت در دستهای اقلیتی صاحب نفوذ است ناشی از ترس از مردم بوده و یک تئوری ارتجاعی برای توجیه یک نظام سرکوبگر بربرمنش است. آنها بارها اعلام کرده اند که برای آراء مردم ارزشی قایل نیستند زیرا خویش را نماینده خدا می دانند و در پیشگاه خدا "حقوق بشر" و "آراء مردم" حرف مفت است. بنظر آنها مردم تنها دارای وظایفند و نه حقوق. البته ریاکاری این نمایندگان خدا روشن است زیرا تا زمانیکه در سالهای نخست انقلاب و جنگ مورد حمایت مردم بودند از "مردم همیشه در صحنه" سخن می راندند و مشروعیت خویش را از مردم طلب می کردند ولی حال که مورد نفرت مردمند مشروعیت خویش را از خدا می طلبند و آن اسلحه را برای سرکوب مردم بکار می برند. این عده در جمهوری اسلامی ایران تکیه را بر اسلامیت می گذارند تا از اهمیت نقش مردم که بازتابش در انقلاب و در واژه جمهوریت است بکاهند.

در عین اینکه نیروهای انقلابی برای تعمیق مبارزه دموکراتیک به میدان می آیند عوامل ضد انقلابی و نوکر امپریالیست و صهیونیسم نیز مترصدند از این نارضائیها بهره برداری نموده و در جنبش دموکراتیک مردم ایران رخنه کنند.

*****

بر گرفته ازتوفان شماره  134  اردیبهشت ماه  1390  مه 2011،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.   www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                                                                           toufan@toufan.org