۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

همراه شو عزيز نامه منصور اسانلو از زندان


با دلی خونين به استقبال اول "ماه مي‌" ميروم، نمي‌خواستم حرف بزنم و يا بنويسم، شايد از روی ترس، شايد به خاطر اشتياقی که خانواده‌ام برای ديدن و بودن با من دارند و البته تاوان حرف زدن در زندان سنگين است، همانطور که وقتی به شرايط بد و غير انسانی و نداری زندانيان در سال گذشته اعتراض کرده و با مسئولين زندان و دادستانی گفتگو کردم، يک سال زندان به حکم قبلي‌ام در کمال بي‌رحمی اضافه شد.

آخر من هم آدم هستم با تمام نقطه ضعف‌های انساني، آزاد شدن و با خانواده بودن را دوست دارم، مثل همه انسان‌های با شعور و با احساس. همسر، فرزندان، مادرم و باقی افراد خانواده و فاميل مي‌خواهند که هر طوری هست کاری کنم که در عين حفظ شرافتم هر چه سريعتر آزاد شوم تا به جراحی قلب بپردازم تا حادثه ای جديد برايم در زندان نيافرينند و يا دوباره به ميزان حبسم اضافه نکنند، خصوصا حالا که از باقی حکمم (از هر دو حکم) فقط چيزی حدود يک سال و نيم باقی مانده است و در عين حال از بيماری قلبی و ديسک کمر و مشکلات بينايی ناشی از جراحی چشمانم به هنگام دستگيری و بعد از ضرب و شتم‌هايی که شدم، حساسيت پوستی و ريوی که دارم در رنجم.

من هم همين را دلم مي‌خواهد ولی چه کنم وقتی با خيل درد و رنجهايی که ديگران مي‌کشند و در جلوی چشمانم چون شمع مي‌سوزند و آب مي‌شوند روبه رو مي‌شوم، مثل محسن دکمه چی که بيرحمانه به دار ستمگری سپرده شد و همينطور مثل علی آقا صارمي، فرزاد کمانگر، فرهاد وکيلي، مهدی اسلاميان، علی حيدريان و ديگران، و يا ده‌ها و صد‌ها نفر ديگری که به دليل بيکاری و فقر و نداری و کم فرهنگی و کم سوادی اسير و دربند مي‌شوند و ناخواسته به فساد و تباهی و جرم و جنايت کشيده مي‌شوند، آنانی که روزی از بطن مادر بيگناه و پاک پا به اين دنيای ناسازگار گذاشته‌اند.

طی چند سالی که در زندان‌ها و بند‌های مختلف گذرانده‌ام چه فساد و تباهي، رنج و خشونت و جنايتی که ديده و شنيده‌ام، دامنه رنج کشيدنم و دانايي‌ام در درک ژرفای مهلک سيستمی ناهمگون بر گستره جان آدميان گسترشی شگفت يافت، آنقدر که سکوت و سکون در برابر آن، ظلم به حقوق بشر است.

دردی عميق و جانکاه در جانم مي‌افکنند که هم چون آتش مرا هر لحظه مي‌سوزاند و خاکس‌تر مي‌کند و دوباره مي‌سوزاند و خاکس‌تر مي‌کند، گويا که در دور‌ترين جاهای جهنم بسر مي‌بريم؛ جهنمی که به قدر يک تاريخ پر ستم سياه است..

با سخن گفتن از آتش و دود و جهنم که در بيرون و درون وجودم در هر سو شعله مي‌افکند به استقبال روزی کارگر ميروم، با ديده خونبار و دلی دردمند شده از آمال و آرزوهايی که بر باد رفته است و طوفان خشم جايگزين آن شده است. دلم مي‌خواست اين روز اول ماه مي‌(۱۱ اردی بهشت) به روز خشم هم ميهنان و همکارانم تبديل شود، به روز خشم همه مزد بگيران ايران،

با نگاهی به اوضاع، درد دل‌هايم را به روی اين سپيدی کاغذ مي‌ريزم، هر روز که مي‌گذرد شرايط اقتصادی بيشتر بر ما فشار مي‌آورد، تا قبل از نوروز شانه تخم مرغ را از فروشگاه زندان ۱۷۰۰ تومان مي‌خريديم، که به يکباره قيمت آن به ۵۷۰۰ تومان افزايش يافت و حالا فروشنده از قيمت ۶۰۰۰ تومان سخن مي‌گويد. اين نمونهٔ ست از بالا رفتن قيمت تمام اقلام خوراکي، که ما مردم مصرف مي‌کنيم.

روزنامه‌هايی را که اجازه مي‌دهند ما بخوانيم را ورق مي‌زنيم.. (چند کلمه ناخوانا)... مجلس آقايان برای ترتيب پرداخت ۱۲ ميليارد تومانی به دولت.

متوقف شدن کار بسياری از واحد‌های توليدی به دليل عدم توان تنظيم کردن هزينه‌های توليد يا قيمت فروش يا ادامه کار با حدود ۳۰ يا۲۰% توان توليد که نتيجه‌اش بيکار شدن يا کم کار شدن صد‌ها هزار کارگر است، افزايش ناگهانی قيمت گاز و بنزين، گازوئيل و ديگر سوخت‌ها و مواد پتروشيمی که فرياد خانواده‌ها و توليد گران يا رانندگان اتوبوس، کاميون داران، صاحبان تريلر و ديگر وسائل نقليه را در آورده است. افزايش اجاره خانه‌ها و رشد قيمت کهکشانی گاز مصرفی خانواده‌ها که توان پرداخت پول گاز اعلام شده در قبض‌ها را ندارند.

بازتاب اين اخبار و فرياد اعتراض ملی به درون مجلس آقايان کشيده شد و برخی از نمايندگان مجلس توضيحات نمايندگان دولت را نپذيرفته و دست به تشکيل کميته‌ای برای تجديد نظر در قيمت گاز زدند، قبل از آن هم اعلام کرده بودند که مردم طی سه ماه و بصورت قسطی بهای قبض‌ها را بپردازند، پس نتيجه مي‌گيريم قبض بعدی هم که مي‌آيد تاريخ آخرين تصفيه حسابش به شش ماه بعد مي‌رسد و قبض سوم به نه ماه بعد و همين طور سه ماه سه ماه پرداخت‌ها عقب مي‌افتد. يعنی عملا مردم که نمي‌توانند پولی بپردازند چيزی نمي‌پردازند، چون با دستمزد کم و هزينه بالا عملا پولی ندارند که بپردازند. مشخص نيست در مقابل ميليون‌ها نفر که نمي‌توانندچنين مبلغی را بپردازند چکار مي‌خواهند بکنند.

از سوی ديگر افزايش بي‌رويه قيمت ارز خارجی و طلا، چشم انداز عدم اعتماد به سرمايه گذاری در بخش‌های توليدی و اقتصادی را نشان مي‌دهد، رشد ۱% اقتصاد در سال ۱۳۸۰ و رشد ۰% در سال ۱۳۹۰ گويای کوران شديد اقتصادی حکومت است.

برگشت ميليون‌ها چک بانکی بيانگر عدم توانايی بسياری از افراد در اجرای تعهدات مالی خود مي‌باشد که منجر به فرو ريختن ته مانده اقتصاد بازاری- وارداتی متکی به فروش نفت است، اين بساط يعنی بيکاری ميليون‌ها کارگر ديگر و سيل جديد کارگرانی که برای ارتزاق، شغل جديدی پيدا نمي‌کنند. نتيجه‌اش اجبار به پذيرش مشاغل پست با دست مزدهای گريه آور بين ۵۰ تا ۲۰۰ هزار تومان ماهيانه به خصوص از سوی بسياری از زنان سرپرست خانواده، دختران جوان و پسران جوان کارگر در مشاغل خدماتي، توليدی کارگاههای کوچک يا متوسط خانگی است.

واردات بي‌رويه کالاهای چينی و ديگر کشورهای ظاهرا همراه سياسی اقايان که هميشه در بزنگاه‌ها نيز ايشان را‌‌ رها مي‌کنند از سوی حزب موئتلفه و اتاق بازرگانی به سرپرستی آقای عسگر اولادی و شرکا به صورت قاچاق يا قانونی علاوه بر صنايع کفش و پوشاک، موبايل، مبلمان، لوازم خانگي، مرغداري، برنج و حتی ميوه‌های وارداتی را در بر مي‌گيرد در کنار رانت خوارهای کلان ديگری که با استفاده از اسکله‌های خصوصی و نظامی و مهره درشت‌هايی که سالهاست مردم منتظر معرفی شدن آن‌ها هستند، در ورشکستگی صنايع داخلی و حتی کشاورزی و باغ داری در تمام رشته‌ها نقش دارند، که اين خيانت ملي، ميليون‌ها کارگر شهری و روستايی را بيکار کرده است و به رشد حاشيه نشينی و در ‌‌نهايت به بدبختی محرومان آنجا منجر شده است.

عدم اجرای تعهدات دولتی در مورد رفع بيکاری و بيمه کردن همه بيکاران، بر باد دادن ميليارد‌ها تومان در برنامه ايجاد مشاغل کوچک و خانگی زود بازده و در هم ريختگی روابط بازرگانی به گستردگی بيشتر بيکاری و از بين رفتن امنيت شغلی همه مزد بگيران انجاميده است، تا انجايی که افرادی که مشاغل ثابت هم داشتند از چرخه اين ناامنی در امان نماده‌اند، سرکوب اعتراضات کارگري، نپرداختن دست مزدهای کارگري، اخراجهای فردی و دست جمعی مزدبگيران از محيط‌های کار، جلوگيری از تشکل يابی کارگری و ديگر مزدبگيران، زندانی و بازداشت کردن فعالان کارگری و رهبران آن، عدم اجرای قولهای که به نهادهای بين المللی کار همچون سنديکای (ILO) و ديگر نهادهای حقوق بشری در جهت رعايت حقوق اتحاديه‌ای سنديکايی و آزادی نمايندگان کارگران و معلمان و روزنامه نگاران و ديگران داده بودند از ديگر مصداق‌های عدم اجرای قانون کار، عدم اجرای تعهدات بين المللی در چهارچوب مساوات و کنوانسيونهای سازمان جهانی کار (ILO) است.

در زمينه اجتماعی با رشد فزاينده فساد، حوادث تلخ اجتماعي، فرهنگی و سياسي، گسترش انواع جرم و جنايت‌ها، بيماريهای رواني، افسردگی و از دست رفتن ارمانهای والای انسانی و ديگر دوستي‌ها و جمع انديشي‌ها روبرو هستيم. فحشا و اعتياد بيداد مي‌کند، اينجا از بام تا شام صد‌ها نمونه از انسانهای مستحق شده به دليل سوء مديريت حاکمان را مي‌بينيم که خانواده‌هايشان فرو پاشيده يا در حال فروپاشی است. اين قربانيان نظام نا‌عادلانه ناخواسته به محاق تيره سودجويی و به بي‌باوری به بنيادهای انسانی همچون رحم و شفقت و انسان دوستی در غلطيده‌اند و چون از مديران اجتماع هيچ حمايت و دلسوزی نديده‌اند به شقاوت رسيده‌اند. اکثر آن‌ها کارگران بيکار شده يا جوانان هرگز کار نيافته يا مزدبگيرانی که دستمزد آن‌ها کفاف هزينه‌های معمولی زندگی آنان را نداده است مي‌باشند.
بار‌ها و بار‌ها پای صحبت آن‌ها نشسته‌ام، آن‌ها نا‌اميد، بيکار، بي‌هدف و بي‌آينده‌‌ رها شده‌اند. حالا در استانه اول ماه مي‌، روز جهانی کارگر چه دارم که بگويم جز بيان همين دردهای که مي‌بينيم و توکل به تشکل يابی کارگران شاغل و پيدا کردن راه اتحاد آن‌ها و کارگران بيکار و خانواده‌هايشان با ساير طبقات اجتماعی در اعتراض يه وضعيت موجود و برپايی اعتصابات و تحريم‌ها و حاضر شدن در اعتراضاتی که در پيش رو است.

در شرايطی به استقبال اول ماه مي‌ ميرويم که ديکتاتوری و استبداد حاکم با روشهای فاشيستی مانع هرگونه حرکات اعتراضی شده‌اند و عملا به مردم مي‌گويند از فقر و گرسنگی سختی بميريد و صدايتان هم در نيايد.

تمامی آزاديهای بيان شده در قانون اساسی و حقوق بين الملل و کنوانسيونهای جهانی را زير پا گذاشته‌اند و مانع آزادی بيان و رسانه‌ای و تشکل يابی مستقل کارگران، کارمندان، پرستاران، پزشکان، معلمان، هنرمندان، اساتيد دانشگاه‌ها، و دانشجويان و حتی صنوف صنعتی و خدماتی و کشاورزی مي‌شوند. عملا امکانات تصميم گيری در مشت تعداد محدودی از کارگزاران قرار گرفته است که حتی تصميمات و آرای مديران دولتي، قضايی و مقننه را نيز نقص مي‌کنند و به جای همه تصميم مي‌گيرند. هم اکنون نيز بر عليه احمدي‌نژاد و مشايی موضع مي‌گيرند و آن‌ها را فتنه تيره و سياهی مي‌دانند که بزرگ‌ترين فتنه در طول ۳۰ سال گذشته بوده است!.

روشن است در شرايط حاضر ما مزد بگيران و بيکاران که به جز نيروی کار و استعداد خود چيزی برای عرضه کردن و در جهت تامين مايحتاج گذران عمر خود و خانواده‌هايمان نداريم و سازندگان واقعی جامعه هستيم چيزی از دعوای اقايان در داخل حکومت گيرمان نمي‌‌ايد، آيا يارانه‌هايی که اين چند ماه به ما داده‌اند در مقابل اين گرانی وحشتناک توانست کاری برای ما بکند؟ راستی هنوز قبض‌های آب و برق و تلفن نيامده است، بعيد نيست طوری بشود که نان خالی هم دست ما نرسد. تا به انجا نرسيده با ساير اقشار گرفتار و ناراضی جامعه بايد به هم پيونديم و در جهت رسيدن به آرزو‌ها و نيازهای خود تلاش کنيم. بدون باور به خود و بدون شجاعت، بدون کوشش برای کسب آگاهی و بدون همراهی عملی به جايی نمي‌رسيم و در همين وضع نابسامان فعلی و بد‌تر از آن دست و پا خواهيم زد.

آينده فرزندانمان چه مي‌شود هر روز بلای تازه‌ای بر سرمان خواهد آمد برای تامين زندگی خود و خانواده‌هايمان برای بهره برداری از شاديهای زندگيمان بايد که بجنبيم، برای داشتن يک جامعه متعادل اجتماعی و بهره‌مندی مردم از حداقل‌های انسانی و طبيعي، چاره‌ای نداريم به جز اينکه تکاپويی کنيم و دستهای ديگر را بيابيم و کار نيمه کاره را تمام کنيم.

همراه شو عزيز / همراه شو رفيق / تنها نمان به درد / کاين درد مشترک / هرگز جدا جدا درمان نمي‌شود/ دشوار زندگی هرگز برای ما/. بي‌رزم مشترک / آسان نمي‌شود / همراه شو، همراه شو، همراه شو رفيق

اول ماه مه روز جهانی کارگر (۱۱ ارديبهشت) در همه جا، با همگان، در کوی و خيابان، در پارک‌ها، در سر هر مي‌دان، در کارخانه‌ها، مترو‌ها، اتوبوس‌ها، تاکسي‌ها، از خودمان يادی کنيم، کاری کنيم کارستان.

منصور اسانلو
هشتم اردی بهشت ۹۰ – سالن ۱۲ بند ۴ زندان رجايی شهر کرج