۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه


اعلامیه پلاتفرم کمونیستی نروژ درمورد کشتارجوانان

اقدامات فاشیستی در نروژ دستگاه سیاسی و بویژه  تشکلهای دمکراتیک و مترقی جوانان را مورد هدف قرار داد و نزدیک به 100 نفر را قربانی گرفت.



قتل عام شوالیه ای

در روز 22 ژوئیه 2011 کشور نروژ صحنه بدترین حملات تروریستی در اسکاندیناوی بعد از جنگ جهانی دوم و شاید وحشیانه ترین کشتار سیستماتیک جوانان در جند دهه گذشته بود.

تعداد کشته شده گان نزدیک به 100 نفر میشود که 85 نفر آنها جوانانی بودند که در اردوی تابستانی حزب  کارگرسوسیال دمکرات  (AUF) شرکت داشتند.

هم اکنون مسلم شده است که شخصی که دست به این جنایت زد نه یک مسلمان فناتیک بلکه یک فرد بلوند دست راستی نروژی ، کسی که بکار تجارت مشغول بوده و فراماسیونری و عضو سابق " حزب پیشرفت " بوده است ، میباشد.  آندرس برینگ براویک 32 ساله مسئولیت بمب گزاری اسلو و قتل عام 85 عضو سازمان جوانان حزب کارگر در اردوگاه تابستانی اتوئیا را  بعهده گرفته است.  

حتی اگر مسلم شود که آندرس برینگ به تنهائی و یا همدستی تعدادی معدود دست به این جنایت زده است او انسانی دیوانه  وبی نقشه نیست بلکه او برای انجام این جنایت برای مدتها برنامه ریزی کرده است. ایده و شیوه انجام این جنایت توسط آندرس برینگ ابداع نشده است. او از حملات خونین و  تروریستی گروه های مسیحی فاشیست در آمریکا  بر روی ساختمان فدرال در اوکلاهما و کلینیک های سقط جنین و قتل عام کودکان در مدارس الهام گرفته است.



اسلاموفوبی(اسلام هراسی ) و فاشیسم

شواهد نشان میدهند که آندرس برینک براویک به جو بینهایت ارتجاعی و اسلامو فوبی  وابسته بوده و سایتهای  اینترنتی و بویژه سایت نروژی  WWW.document.no را برای رشد و نمو خود بکار میگرفته است. با بکارگیری این نوع سایت ها ، دست راستی هائی تنفر خود را اشاعه داده و همدیگر را تحریک میکنندو همچنین فعالانه بحث اینترنتی راه میاندازند. آندرس برینگ براویک هرچند خود را ضد نازیسم و طرفدار صهیونیسم نشان میدهد ولی گزارشات نشان میدهند که او با سازمانهای نازی رفت و آمد داشته و با "جامعه دفاع اروپا" در ارتباط بوده است.

علاوه بر تنفر نژادی بر علیه مسلمانان و همه "مارکسیستهای اومانیست" که بدفاع از حقوق مهاجرین و پناهندگان برخاسته اند ، این فضا ،ایده رسمی توطئه آمیز " صحیح بودن سیاسی" را بوجود آورده است که توسط حکومت نمایندگی میشود و فرضا بعنوان نظر اکثریت فشرده جامعه نروژ بر علیه ادعاهای "ملی" و "میهن پرستانه، آندرس براویک و امثالهم عمل میکند  

بدلیل آنکه اردوی تابستانی  جوانان در یوتوئیا ، جزیره ای در 50 کیلومتری اسلو ، هدف اصلی حملات آندرس برینگ بود تقریبا مسلم است که این حرکت با تاریخچه ضد نژادی سازمان جوانان حزب سوسیال دمکرات ( بزرگترین و با نفوذترین سازمان جوانان در نروژ) و رابطه نزدیک این سازمان  با مرکزیت سیاسی قدرت مربوط است.



یک شوالیه بر علیه اسلام و مارکسیسم

اخیرا براویک مانیفستی مفصل در اینترنت بچاپ رسانده است. براویک فراماسیونری  خود را یک شوالیه و صلیبی که جلودار مبارزه بر علیه اسلام و مارکسیسم  میداند  با این وجود و شاید دقیقا بهمین خاطر(!) او هرگز تحت توجه سازمان اطلاعات نروژ PST قرار نگرفته است ، سازمانی که  سالهاست بر روی اسلامیستها  در نروژ متمرکز شده است ولی شبکه نزادپرستان را نادیده گرفته است. پلیس و متخصصین نظامی ضد ترور در نروژ اسلام هراسان را بعنوان "افرادی کاملا متفاوت" از گروه های نازی طرفدار خشونت معرفی میکنند  و ادعا دارند که فاصله اعمال مرتکب شده توسط براویک و گفتار شنیع نژادی  او آنچنان زیاد است که لزومی به سوء ظن داشتن به او نبود. این توضیح قابل قبول نیست بخصوص که هرکسی با حد اقل شناخت از این محافل ارتجاعی بر این امر واقف است که بخشی از محافل نازی ها شکل و شمایل خود را برای پنهان نمودن مضمون خود تغییر میدهند و حتی حاضر هستند که چنانچه لازم باشد از مرام نازی ها "فاصله" بگیرند تا با گروههای  به اصطلاح "ملی" یا همکاری داشته باشند و یا در آنها نفوذ کنند.

هرچند که نظرات براویک بسیار افراطی است اما این واقعیتی غم انگیز است که "میهن پرستی" وعبارات شنیع نژادی بر علیه مسلمانان در بین "نروژی های عادی" بویژه پس از بالا کشیدن چند شیشه آبجو در جشنها و پیک نیک ها استفراغ  میشوند.  این واقعیت نباید پنهان شود که نظرات نژادپرستانه بوفورو بطور سیستماتیک توسط گردانندگان اجزاب سیاسی و رسانه های جمعی یا اشاعه یافته و یا الهام داده  میشوند. این واقعیتی است روزمره که پس از آغاز "جنگ علیه ترور" در سال 2001بچشم میخورد. عبارات زیبای " دربر گرفتن" و"  مدارا کردن" کمک چندانی نخواهند کرد در زمانی که واقعیت این است مهاجرانی که سالیان دراز در نروژ زندگی کرده اند و بویژه پناهندگان روزمره توسط پلیس و مسئولین مورد تهدید و آزار قرار گرفته و جانی بحساب می آیند. برای تعدادی از این پناهندگان  این "مدارا" بشکل اخراج و یا کوچ دادن  اجباری تجربه شده است.حتی اگر این ناقض اصول حقوق بشر سازمان ملل باشد.

دیدگاه جامعه نروژاز روی اعمال و کردار نخبگان سیاسی رسمی نروژ و دستگاه بروکراسی آنها شکل میگیرند . نه با آنچه که آنها در سخنرانی ها و گفتار رسمی با مردم بیان میکنند.



این قتل عام باید موجب بیداری مردم شود

مهاجرین و پناهندگان غیر اروپائی در نروژ حالا میتوانند آرامتر نفس بکشند. در طول بعد از ظهر 22 ژوئیه ، ساعاتی بعد از انفجار ساختمات دولتی در اسلو ولی قبل از آنکه تیر اندازی در اتوئیا بگوش عموم برسد ، یک جو شوم و تهدید آمیز در حال شکل گرفتن بود. ادعای اینکه انفجار تروریستی ساختمان دولتی کار مسلمانان افراطی بوده است نتیجه ای بود که روی میزهای هیات تحریریه رسانه های جمعی قرار داشت ولی هنوز چاپ نشده بود. مفسران "حزب پیشرفت" (Fremskrittspartiet) مشغول رنگ و لعاب زدن به استراتزی  خود برای تیشه زدن به پناهجویان و مسلمانان بودند تا بدینوسیله افت  اعتبار در نظرسنجی  عمومی در مورد خود را در جهت عکس تغییر دهند. پیامهای نژادپرستانه و  همراه با نفرت در هزاران توئیتر و فیس بوک در بعد از ظهر روز جمعه ظاهر شدند. ما امیدواریم که توئیتریست ها توسد  گفته های ساختگی و دروغین خود به خفه گی دچارشوند و از روی شرمندگی قی بالا بیاورند.

حال که این تراژدی غیر قابل تصور در واقع اتفاق افتاده است بهتر آنکه این عمل توسط یک مسیحی فاشیست و نژادپرست نروژی انجام شد تا اینکه توسط  جهادیون احمق و جنایتکار. این ممکن است یک زنگ بیدارباش را در بین مردم عادی بصدا در آورد ونژادپرستی و پیش داوریها را تا حدی خنثا کند و یحتمل بتواند پایه های لازم برای ایجاد فشار سیاسی در ممنوعیت این گروهها و محافل فاشیستی که جنایات نژادپرستانه خود را تحت عنوان " ایده ئولوژی ملی" پرده پوشی میکنند بوجود آورد.

اگر نژادپرستی ونازیسم درهرکجا که ظاهرشوند نابود نگردند ، کود ریختن روی زمین برای رشد فاشیستهای سیاسی و جنایتکارانی  در سطح آندرس برینگ براویک که دست بقتل عام دست جمعی میزنند ادامه پیدا خواهد کرد.



پلاتفرم کمونیستی نروژ

24 ژوئیه 2011






ترجمه وتکثیر از حزب کارایران(توفان)

www.toufan.org

۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

جنایت در نروژ ادامه منطقی سیاست اسلام ستیزی و قرآن سوزیدر روز نماز جمعه این هفته در تاریخ 22/07/2011 نه در یمن، نه در سوریه، نه در بحرین، بلکه در قلب اسکاندیناوی در پایتخت کشور مرفه و لیبرال نروژ، در شهر اسلو که بیست سال پیش در آنجا قرار داد صلح اسلو را به فلسطینی ها تحمیل کردند، بمبی در مرکز شهر مقابل ادارات دولتی منفجر شد که در جا 8 نفر را به هلاکت رسانید و یاد آور گذرا از بمبهای پرتاب شده به طرابلس بود. سپس در یک ساعت بعد در یک جزیره تفریحی به اردو گاه جوانان سوسیال دموکرات که در میان آنها بسیاری نروژیهای خارجی تبار بوده اند حمله شد و بیش از 84 نفر را به قتل رساندند.
متهم فورا پیدا شد. "اسلام سیاسی" و سازمان القاعده فورا در اخبار پای مسلمانان را به میان کشیدند و مدعی شدند که گروه های ترور معمر قذافی در این کار دست دارند. نشریه صهیونیستی نیویورک تایمز فورا خبر داد که مسئولیت این ترور را گروه انصار الجهاد العلامی را بعهده گرفته است. حقیقتا انسان از این همه سرعتِ عمل در شگفت می ماند، مثل اینکه آنها از اخبار انفجار قبل از انفجار آگاه بوده اند. فورا استدلال کافی و عوام پسند نیز پیدا شد. نروژ در عملیات ناتو در افغانستان شرکت دارد و از تجاوز ناتو به لیبی حمایت نموده و در حمایت از آزادی بیان یک روزنامه نروژی به تجدید چاپ کاریکاتور محمد از کاریکاتوریست روزنامه "ایللند پستن" دانمارکی مبادرت ورزیده بوده است. اخبار تلویزیونهای ممالک امپریالیستی مملو از انفجارهای انجام شده در آمریکا و پایتختهای اروپائی و بر ضد مسلمانان بود. موجی از نفرت علیه مسلمانان در عرض چند ساعت ایجاد شد.
روباه مکاری بنام اوباما فورا بدون بررسی و انتظار نتایج تحقیقات "تروریسم" را محکوم کرد و تلویحا آنرا به پای مخالفین آمریکا نوشت.
چند ساعت بعد، "خدا را شکر" معلوم شد که قاتل یک جوان 32 ساله چشم آبی و مو بلوند نروژی با اعتقادات متعصبانه مسیحی بوده که با تفکر فاشیستی و ضد اسلامی بار آمده بوده است. باید گفت، حزبی که ایشان هوادار آن در نروژ است، 20 در صد آراء را در انتخابات قبلی با تبلیغات نژادپرستانه و فاشیستی بدست آورد.
حال حسابها بطور کلی بر هم خورد. ده ها شاهد وجود داشت که قاتل را از نزدیک دیده بودند. سمت تبلیغات بیکباره برگشت و تمام دستگاههای تبلیغاتی امپریالیستی-صهیونیستی حال تلاش می کنند، تمام کاسه کوزه ها را بر سر یکی دو نفر آدمهای مالیخولیائی که ظاهرا بجائی وابستگی نداشته اند و اعمالشان ماهیت انفرادی دارد بشکنند.
ولی واقعیت چیز دیگریست. این فرد 32 ساله نروژی هرگز نژاد پرست زائیده نشده است. وی خود قربانی تبلیغات فاشیستی ضد اسلامی در اروپا و آمریکاست. چندین تن مواد منفجره ای که وی بکار گرفته است، گلوله هائی که شلیک کرده است این طور نیست که در مزرعه وی ساخته شده است. آنها در قالب کاریکاتور روزنامه "ایللند پستن" دانمارکی، در نمایشات اعتراضی برای بنای مساجد مسلمانان در شهرهای اروپا، در تحریکات فاشیستی نسبت به حاملین حجاب اسلامی در فرانسه، در سخنرانی ها و حمایت از سازمانهای مروج و مشوق نفرت ضد مذهبی نظیر سازمان مسلمانان سابق، در آتش زدن قرآن و.... ساخته شده است. سالهاست از زمان ساموئل هانتیگتون در قالب برخورد تمدنها، نفرت ضد مسلمانان تبلیغ می شود، تا بتوان نیروهای رهائی بخش را که بر ضد اشغال کشورشان و برای رهائی ملی مبارزه می کنند با اتهام "تروریست" قتل عام کرد. بر اساس همین تبلیغات فاشیستی و ضد اسلامی است که نیروهای دست راستی موفق شدند در دانمارک، هلند، سوئد بر سر کار آیند و تعداد آراء خویش را در سایر ممالک سرمایه داری امپریالیستی با دامن زدن به نفرت ملی و توجیه کشتار قومی افزایش دهند. بر اساس همین تبلیغات است که مشتی نژادپرست، وقتی اسرائیل نوار غزه را بمباران می کند و هزاران فلسطینی اسیر را می کشد، برای اسرائیل در خفا دست می زنند که بنیادگراها را سر به نیست کرده و از هر طرف کشته شود برای ما مثبت است. این فرد نروژی خودش قربانی این سیاست شستشوی مغزیست و امثال وی چون بمبهای خفته حداقل از زمان جرج بوش در حال پرورش و رویشند و در میان ما انسانها بویژه در قلب اروپا و تمدنهای غربی مانند بمبهای بالقوه حرکت کرده و زندگی می کنند.
حزب ما به مناسبت آتش سوزی قرآن در توفان شماره 128 آبان ماه 1389 نوامبر 2010 درارگان حزب کار ایران(توفان) نوشت:
"جشن کتابسوزان که باستناد آزادی بیان صورت می گیرد، طبیعتا نقض غرض است و نمی تواند، این گونه تفسیر مورد تردید قرار نگیرد. این اقدام، مانند آن می ماند که کسی به استناد آزادی بیان، جلوی آزادی بیان سایرین را بگیرد. تاریخ نشان داده که فاصله میان کتابسوزی و آدمسوزی فقط یک گام است. کتابها را که سوزاندی و کسی دم بر نیآورد، می توان معتقدان به آن کتابها را نیز با خیال راحت از سر راه برداشت. کتابسوزی مقدمه آدمسوزی است. ولی آیا می شود بیش از یک میلیارد انسان مسلمان را که به قرآن اعتقاد دارند با بمبهای خوشه ای، فسفری، میکروبی، شیمیائی و آغشته به رادیو آکتیو و... به قتل رسانید؟. پاسخ به این پرسش مسلما منفی است. دوران جنگ صلیبی به پایان رسیده است و برای بشریت راه گشا نیست.".
ولی بمب در اسلو و دامنه خسارتی که یک فرد مملو از نفرت ضد مسلمانی ببار آورد یادآور کوچکی از بمبهائی است که صهیونیستها در نوار غزه و لبنان می ریزند و پیمان تجاوزکار ناتو بر سر مردم در طرابلس و سایر تجاوزگران ضد بشر برهبری امریکا در عراق و افغانستان بر سر مردم عادی می ریزند. آنچه را که مردم اسلو تنها در مرکز شهر دیدند و وحشت زده گشتند، مردم ممالک مسلمان هر روز و هر شب شاهد آن هستند. خسارتی که این عملیات نظامی در طی ده ها سال ببار آورده با دامنه تاثیرات بمب کوچکی که در اسلو ترکیده است قابل مقایسه نیست. جنایات صهیونیستهای اسرائیلی در قتل عام مردم در محاصره نوار غزه، یک جنایات ضد بشری بوده که دارند پرونده اش را لاپوشانی می کنند. کسی دیگر از این جنایت سخن نمی راند. جنایت یک فرد مسیحی نروژی مملو از نفرت ضد خارجی و ضد مسلمانی را وسیله ای کرده اند، تا تمام جنایاتی که در عراق و افغانستان و لبنان و لیبی و فلسطین و بحرین بر ضد مسلمانان و نهضتهای رهائی بخش صورت می گیرد در پرده بکشانند. بورژوازی امپریالیستی-صهیونیستی که با تبلیغات خویش ده ها سال است که به شستشوی مغزی در غرب مبادرت می ورزد، تیر زهرآگینی را رها کرده است که امروز بر سینه خودش نشسته است. و این تازه آغاز کار است. ماری را که ارتجاع جهانی در آستین پرورانده بود امروز بخودش نیش می زند.
این کشتار ضد انسانی بدست یک نروژی متعصب مسیحی نژادپرست و بر ضد افکار نیروهای دموکرات، چپ و کمونیست در نروژ انجام شده است و حزب ما آنرا بشدت محکوم می کند، ولی می توان چهره یک خانواده مسلمان را در نروژ و یا در سایر ممالک اسکاندیناوی تصور کرد که در عین احساس انزجار از این عمل غیر انسانی، خوشحالند که پای مسلمانی در میان نبوده است، وگرنه قتل عام مسلمانان در ممالک "متمدن" و "بشردوست" غرب که گویا دموکراسی در کشورشان "نهادینه" شده است، در دستور کار قرار می گرفت. مسلمانی را پیدا نمی کردید که جرات داشته باشد کودکانش را برای تحصیل به دبستان بفرستد.
این اقدام یک نروژی چشم آبی و مو بلوند که افکار ضد اسلامی دارد، اندیشمندان صهیونیست و امپریالیست را دچار مشکل می سازد تا عملیات تروریستی را، از این ببعد، بدون در دست انداز افتادن، به دین اسلام مربوط سازند. تا کنون آنها با تبلیغات مسموم در باره عملیات انتحاری در سرزمینهای اشغالی، وسیله ای ساخته بودند، تا اشغال ممالک غیر را توجیه کنند و جنایات گسترده، عمیق و دامنه دار و مداوم خویش را در پس یک عملیات انتحاری ناموفق و یا از روی ناچاری انتحاری با دستآوردهای کم بپوشانند. حال یک اروپائی بمب بدست و مسلسل به شانه با تئوریهای نژاد پرستانه و ضد اسلامی با اعتقاد شدید مذهبی به میدان آمده و همه تئوریهای ارتجاعی این اندیشمندان را که مردم را شستشوی مغزی می دادند و عملیات انتحاری و کشتن مردم غیر نظامی را بپای اسلام می نوشتند، بهمریخته است.
شلیک گلوله های این نروژیِ هوادار آتش زدن قرآن و تکثیر تصاویر کاریکاتور محمد و مخالف بنای مسجد مسلمانان، وجدان بسیاری از مردم اروپا را بیدار خواهد کرد که تبلیغات نفرت مذهبی و ضد اسلامی چه عواقب خطرناکی دارد. صدای این گلوله ها بسیاری را تکان داد تا از خواب غفلت ناشی از شستشوی مغزی بدر آیند.
حزب ما در توفان 128 در رابطه با مبارزه علمی بر ضد مذهب اعم از اسلام، یهودیت و یا مسیحیت نوشت: "واقعیت مذاهب بیانگر نادانی عمومی است. هرچه بشریت به آموزش و علم بیشتر دسترسی پیدا می کند، از دامنه نفوذ مذهب کاسته می شود. مذهب در زمینی رشد می کند که کود آن بی سوادی و عقب ماندگی است. مذهب دوای درد همه نادانستنیهاست، بذر مذهب در زمین جهل کاشته می شود و می روید و لذا تنها با این ارزیابی ریشه ای است که می توان راه مبارزه با مذهب به عنوان افیون توده ها را پیدا کرد.
در مبارزه با مذهب نمی توان به زور اسلحه متوسل شد و با قهر و اجبار مردم را وادار کرد از تعلقات مذهبی و اعتقادات دینی خویش دست بردارند. این اعتقادات ریشه چند هزار ساله در میان مردم دارند و زمینه های مادی برچیدن آن که بدرجه آگاهی عمومی نیاز دارد هنوز بطور کامل فراهم نشده است. این است که شمشیر کشیدن بر روی مذهب و از جمله مذهب اسلام دوای درد نیست و نظر کسی را نسبت به اسلام تغییر نمی دهد برعکس منجر به آن می شود که مسلمانان و نه تنها مسلمانان حتی اتباع لامذهب این ممالک نیز خود را مورد تعرض و تهاجم حس کنند و در مقابل یورش دشمن مذهبی که در حقیقت انگیزه سیاسی را بیدک می کشد، جبهه گیری کرده به یورش متقابل دست زنند.".
این نظریه حزب ما هنوز به قوت خود صادق است و ما بار دیگر شاهدیم که دست راستی ها، فاشیستها، نژادپرستان در کنار ضد مسلمانان ایستاده اند تا دست در دست هم حقوق آنها را بنام دموکراسی و آزادی پایمال کنند. گلوله های این تروریست جانی نروژی به قلب این فاشیستها و همدستان صهیونیستها نیز اصابت کرده است.
مسئولیت جنایاتی که در نروژ انجام شده مستقیما به گردن سیاست ضد خارجی، ضد اسلامی و نژادپرستانه و سیاست تجاوزگرانه و اشغالگرانه در عرصه جهانی است. مسئولیت آن بعهده امپریالیسم و صهیونیسم و ارتجاع بورژوازی بومی همین ممالک است. برای نابودی تروریسم باید امپریالیسم را از بین برد.
مرگ بر امپریالیسم، فاشیسم و راسیسم!
زنده باد سوسیالیسم و همبستگی بین المللی!

حزب کارایران(توفان)
شنبه 23 ژوئيه 2011 - 01 مرداد 1390
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org

۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

فراخوان حزب کار ایران (توفان) به احزاب برادر و بیش از 50 تشکل کارگری و دمکراتیک برای اعتراض به دستگیری و شکنجه شاهرخ زمانی و دیگر فعالین کارگری در ایراننامه به :
کنفرانس بین المللی احزاب و سازمانهای مارکسیستی لنینیستی ، فعالین کارگری ، تشکل
های مترقی ، و مردم آزاده جهان
فعالین کارگری ایران باید بی قید و شرط از زندانهای جمهوری اسلامی آزاد گردند !

رفقای گرامی ،
رژیم جنایت کار چمهوری اسلامی ایران سرکوب مردم و فعالین کارگری را تشدید کرده است. در چند ماه گذشته ، چندین فعال کارگری توسط نیروهای امنیتی رژیم ایران دستگیر ، شکنجه ، و زندانی شده اند.
شاهرخ زمانی ، کارگر نقاش و تزئینات ساختمان ، از 7 ژوئن تا کنون در بازداشت جمهوری اسلامی است. او در حال مسافرت از شهر تبریز به تهران در اتوبوس بازداشت گردید. شاهرخ زمانی عضو هیات موسس " سندیکای کارگران نقاش و تزئینات ساختمان" و عضو شورای نمایندگان کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری است . جمهوری اسلامی ایران او را بمدت بیش از یک ماه در زندان انفرادی نگه داشت . شاهرخ در اعتراض به دستگیری خود و شرایط زندان و رفتار نا شایست ماموران بمدت یک هفته دست به اعتصاب غذا زد. جمهوری اسلامی پس از مدت یک ماه او را به زندان تبریز منتقل کرده است. ماموران امنیتی نه حکم رسمی برای بازداشت شاهرخ در دست داشتند و نه تا کنون اتهام مشخصی علیه او ارائه کرده اند.
رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی از تشکیل سندیکایهای مستفل کارکری و اتحاد بین کارگران و دیگر اقشار جامعه بشدت هراسناک است. رژیم ایران که پایان خود را در مبارزات ، اعتراضات ، و اعتصابات متحد و سراسری می بیند سعی میکند که هر نوع تلاشی برای ایجاد تشکل های مستقل و دمکراتیک را متوقف سازد. در اجرای این سیاست است که رژیم جمهوری اسلامی چند سال است که فعالین شناخته شده کارگری مانند منصور اسالو ، علی نجاتی ، ابراهیم مددی ، ترابیان و.....را تهدید و شکنجه و زندانی کرده است. شاهرخ زمانی و دیگر رفقای کارگر او محمد جراحی و سید و دو دانشجو به نامهای نیما همت پور و ساسان وهابی قربانیان اخیر این سیاست جنایتکارانه و ارتجاعی هستند.
حزب ما بر این باور است که سرکوب کارگران و زحمتکشان ایران توسط رژیم جمهوری اسلامی در خدمت به منافع امپریالیسم و ارتجاع جهانی نیز هست. ما اعمال سرکوبگرانه رژیم را قویا محکوم میکنیم.

حزب کار ایران (توفان) از میارزات عادلانه فعالین کارگری برای ایحاد شرایط بهتر دفاع میکند و کوشش آنها برای ایجاد سندیکای کارگری را تحسین مینماید. ما به همه احراب و سازمانهای برادر ، فعالین کارگری ، و تشکل ها و افراد مترقی جهان برای همبستگی با مبارزات کارگران ایران فراخوان میدهیم. مردم حهان باید نفرت و انزجار خود را از رژیم جمهوری اسلامی برای بد رفتاری و سرکوب و زندانی نمودن مردم و فعالین کارگری ایران ابراز دارند و از رژیم بخواهند که زندانیان سیاسی را بدون قید و شرط آزاد نمایند.
فقط تشدید مبارزات زحمتکشان ایران و حمایت واقعی بین المللی است که میتواند رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را به عقب نشینی وادارد و سرکوب توده ها را متوقف سازد.

شاهرخ زمانی و دیگر فعالین کارگری زندانی بی قید وشرط آزاد بایذ گردند!
زنده باد مبارزه طبقه کارگر ایران !
مرگ بر رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران !

حزب کار ایران ( توفان )
16 ژوئیه 2011

http://www.toufan.org/
Toufan@toufan.org

احزاب برادر متشکل در کنفرانس احزاب و سازمانهای مارکسیستی- لنینیستی :

حزب کمونیست کارگران تونس ، حزب کمونیست انقلابی ترکیه ، حزب کمونیست کارگران دانمارک ، حزب کمونیست کارگران فرانسه ، حزب کمونیست آلمان ، پلاتفرم کمونیستی نروژ ، تشکیلات برای احیای حزب کمونیست یونان ، سازمان برای بازسازی حزب کمونیست ایتالیا ، حزب کمونیست اسپانیا (مارکسیست- لنینیست) ، حزب کمونیست کار دومینیکن ، حزب کمونیست مکزیک (مارکسیست- لنینیست) ، حزب کمونیست کلمبیا (مارکسیست- لنینیست) ، حزب کمونیست انقلابی ولتا ، حزب کمونیست شیلی (مارکسیست- لنینیست) ، حزب کمونیست اکوادور(مارکسیست- لنینیست) ، حزب کمونیست انقلابی برزیل ، حزب کمونیست ونزوئلا (مارکسیست- لنینیست) ، حزب کمونیست بنین

۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه


نژاد پرستی امپریالیستی اروپا و حراست از مرزهای رفاه



برای عبور از مرز به گذرنامه و روادید احتیاج است. این واقعیت را بویژه کسانی می دانند که از ترس جان بدون ورقه هویت کشورشان را ترک کرده و غیرقانونی وارد ممالک مرفه اروپائی شده اند. حال منظره ای را تصور کنید که کسی بدون گذرنامه و یا روادید بخواهد از مرز عبور کند. مامورین مرزی از ورودش به خاک خود جلوگیری کرده و در صورت اعتراض فورا وی را پس می فرستند و اجازه عبور به وی نمی دهند. حال تصور کنید که ده نفر با این شرایط می خواهند از مرز عبور کنند. مامورین مرزی با تجهیزات و لباسهای رزمی از ورود آنها جلو می گیرند و آنها را به منطقه بی طرف که در فاصله بین دو کشور است پس می فرستند. ولی اگر تعداد متقاضی ورود از صدها نفر به هزاران نفر برسد آنوقت یا باید مثل آمریکا میان مکزیک و ایالات متحده دیوار بکشند که چند برابر طویل تر و بلندتر از دیوار برلن است و مورد استفاده تبلیغاتی قرار نمی گیرد و یا دستور تیراندازی و کشتار صادر کنند. این وضعیتی است که امروز در مورد مهاجرین، فراریان از گرسنگی و بی خانمانی و یا طالبان کار در دموکراسیهای غربی پیش آمده است. البته دیوار بر دو نوع است، یکی دیوار برلن که ضد بشری بود و آقای ریگان از همپالکیش آقای گورباچف خواست تا آنرا برچیند و دیگری دیواری بود که ریگانها میان رفاه آمریکا و فقر آمریکای لاتن در مرز مکزیک کشیدند و یا دیواری که آمریکائی ها بین کره شمالی و جنوبی بعد از جنگ جهانی دوم در جنگ سرد کشیدند و یا دیوار حایل اسرائیلیها که با غصب سرزمینهای فلسطینی پشت آن پنهان شده و بدور فلسطینیها کشیده و آنها را زندانی کرده اند. ما از دیوار نامرئی میان فقر و ثروت سخن نمی گوئیم، دیوارهای ما مرئی و غیر قابل انکار است.

اروپا با مشکلی روبرو شده که نتیجه سیاست غارتگرانه و اعمال امپریالیستهاست و نقاب بشردوستی آنها را به زیر می کشد. هر ساله هزاران نفر مردمان فقر زده آفریقا به مرزهای جنوبی اروپا هجوم می آورند. دیگر ممکن نیست از آنها تقاضای روادید کرد و آنها را پس فرستاد، زیرا آنها بر قایقهای ماهیگیری غیرقابل بازگشت و به سخنی یکطرفه که بیش از ظرفیتشان انسان بار کرده اند و مبالغ زیادی اخاذی کرده اند، دل بدریا زده و به امید خوشبختی خود را به امواج دریا و مسیر باد سپرده اند. آنها که از جانِ این ها ثروت می اندوزند، خود بیچارگانی هستند که قربانی نظام غارتگرانه امپریالیستی هستند و برگور دیگران خانه های گلین می سازند و با زندگی دست و پنجه نرم می کنند. همه آنها گرسنه اند، تشنه اند و چند نسل با هم براه می افتند و بهم قوت قلب می دهند و یا در گروههای خانوادگی سرنوشت خویش را بهم پیوند می زنند تا به مقصد نامعلومی برسند و یا جوانان، امیدهای نان آور خانواده ها هستند که بی دورنما به مصداق هر چه بادا باد براه افتاده اند تا شاید با دستان پر برگردند و یا با فروش نیروی کار خود مخارج بستگان خویش را در آفریقا تامین کنند. چه قدرتی می تواند از آنها خواهش کند که برگردند؟ کسانیکه جان بر کف بر قایق نشسته و دل به فرمان باد سپرده اند و تصمیم دارند از زندگی بد بیشتر از مرگ بترسند چگونه قادرند به بازگشت تن در دهند. آنها بین مرگ و ادامه زندگی یکی را انتخاب کرده اند. راه آنها بدون بازگشت است و سرنوشت همه آنها غم انگیز. ما نمی دانیم قدرت تخیل خوانندگان ما به کجا قد می دهد. منظره ای را تصور کنید که زن و مرد و بچه در قایقهای مستعمل و از کار افتاده بدون وسایل ایمنی، بدون آب و غذا سوار شده اند و در شب براه افتاده از سوز سرما می لرزند و تا نگاه می کنند آب می بینند و آب. صدای موج دریا برای آنها مانند کسانیکه با خیال راحت در ساحل نشسته اند خوش آیند نیست. آنها تنها چشم به جلو دوخته اند و به آینده خویش می نگرند و کسانی را که در کشتی می میرند بدریا می افکنند. رسانه های گروهی کودکی را در آغوش مادرش نشان می دادند که مادرش بدور کمر وی کمر بند نجات بسته بود تا وی حداقل به ساحل نجات برسد. کمربند نجات آن دختر بطریهای کوکاکولا و بطریهای خالی آب آشامیدنی در بسته بود که بهم گره کرده بودند. نشریه لوموند دیپلماتیک این وضعیت غیر انسانی را چنین توصیف کرد:  

" شب سیاهی بود، بی مهتاب. باد با شدت صد کیلومتر در ساعت می وزید و امواج ده متری را با صدایی رعب آور به بالا پرتاب می کرد و بر قایقی چوبی می کوبید که با صد و یک سرنشینی که از گرسنگی می گریختند، ده روز پیش از آن، از خلیجی در موریتانی حرکت کرده بود. بر اثر معجزه ای غیر منتظره، طوفان قایق را به صخره ای در ساحل «ال مدانو» درجزیره کوچکی از مجمع الجزایر قناری پرتاب کرد. مامورین اسپانیولی، اجساد سه نوبالغ و یک زن را درآنجا یافتند که از تشنگی و گرسنگی جان باخته بودند.

همان شب، چند کیلومتر آن طرفتر، روی ساحل «ال هیرو» یک قایق دیگر، با شصت مرد، هفده کودک و هفت زن به خشکی نشست؛ آنها به ارواحی می ماندند که در مرزهای احتضار نوسان داشتند. در همان زمان، اما این بار درساحل مدیترانه، ماجرای دردناک دیگری اتفاق افتاد: در صد و پنجاه کیلومتری جنوب مالت، یک هواپیمای مراقبتی-تجسسی متعلق به سازمان «فرونتکس»، قایقی لاستیکی که مملو از پنجاه و سه مسافر بود و احتمالا به سبب اشکال فنی موتور، درامواج متلاطم دریا سرگردان بود را شناسایی می کند. دوربین های هواپیما، کودکان خردسال و تعدادی زن را روی قایق صدمه خورده، نشان می دهند. خلبان هواپیما به پایگاهش در«والت» باز می گردد و به مسئولان مالتی اطلاع می دهد. آنها به بهانه اینکه کشتی در منطقه ای سرگردان شده که «منطقه تجسس و کمک» مربوط به لیبی است، از هر گونه دخالتی سر باز می زنند. نماینده کمیساریای پناهندگان سازمان ملل خانم «لورا بولدینی» مداخله کرده و از مقامات مالتی تقاضا می کند تا قایق نجاتی به محل حادثه بفرستند. هیچ اقدامی صورت نمی گیرد. اروپا نیزعکس العملی نشان نمی دهد. و اینگونه رد کشتی شکستگان از دست می رود. چند هفته قبل از این حادثه نیز، یک قایق کوچک بادبانی حامل صدها پناهنده افریقایی که از گرسنگی می گریختند و به سمت جزایر قناری حرکت می کردند، در جریان شدید آبهای سنگال غرق شد و تنها دو نفر زنده ماندند.".

تا کنون 16000 نفر جان داده اند و هر روز آبهای دریای مدیترانه صدها گلهای پرپر شده را در دل خود می گیرند. مراسم تدفین آنها کم خرج است. کسی از این فاجعه دم نمی زند و بر رویش سرپوش می گذارد تا مردم کمتر وجدانشان ناراحت شود. ولی پرسش این است که دلایل این هجوم انسانی چیست و این بشر دوستی و لیبرالیسم بورژوائی در کجا قرار گرفته است. گفته می شود که فقر و گرسنگی باعث این امر است و باید بهر صورت اقداماتی برای پیشگیری از فقر در آفریقا انجام داد. سخنان زیبائی است، ولی این کاری است که ممالک امپریالیستی از انجام آن طفره می روند. امپریالیسم برای کمک و رفع ستم پدید نیامده است تا ناجی بشریت باشد، خودش نوزاد حرامزاده سرمایه داری است که هدفش کسب سود حداکثر است. امپریالیسم فقر تولید می کند و ثروت می بلعد. دول غنی اروپا حتی وعده پرداخت کمک در جهت توسعه را که برای دلداری فقرا در مجامع رسمی و در پرتو نورافکنهای تبلیغاتی به آنها داده بودند، بدست فراموشی سپرده اند. آنروز که از نظر تبلیغاتی در مجامع عمومی به آن نیاز داشتند، زبانشان از حفره دهانشان یک متر بیرون آمده بود و امروز که آن نمایشات از خاطره ها محو شده و نتیجه ی لحظه ای خویش را ببار آورده است، آنرا به فراموشی سپرده اند. حال بعد از مدتها چه کسی می تواند از آنها بازخواست کند و یا خُلف وعده آنها را که جدید نیست برخشان بکشد. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.

حال بدنبال ریشه ها برویم. ممالک غنی اروپا یعنی امپریالیسم اروپا در رقابت با امپریالیسم آمریکا بر سر تولید مواد غذائی در جنگند و مانع می شوند تا کشاورزان آفریقائی بتوانند محصولاتشان را به اروپا صادر کنند و از قبل کاری که می کنند، بتوانند زندگی کنند. در عوض کنسرنهای بزرگ توریستی اروپا و آمریکا در آفریقا سرمایه گذاریهای کلان می کنند تا پولی را که توریستهای اروپائی به این کشورها می برند با بهره فراوان از آن ممالک خارج کنند. آفریقا مملو از مواد اولیه است، از طلا، الماس، نفت، کبالت، اورانیوم گرفته تا سایر فلزات نادر رنگی که توسط ممالک امپریالیستی به شیوه های استعماری غارت می شود. امپریالیستها برای حفظ این وضعیت رژیمهای مستبد و خود فروخته را در آفریقا مورد تائید و پشتیبانی قرار می دهند و جنبشهای اعتراضی و رژیمهای ملی را سرکوب می نمایند.

سرمایه داران شرکتهای عظیم امپریالیستی بخش یزرگی از مزارع ممالک آفریقائی را بیاری بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به کشتزارهای گیاهانی تبدیل کرده اند که از آنها بتوانند ماده سوختی برای تامین انرژی حرارتی در ممالک غربی تهیه کرده و بهای نفت را در بازار جهانی پائین نگه داشته و در رقابت در بازار کالاهای تولید شدهر خویش را ارزان تهیه کنند و بفروش برسانند.

دهقانان زمینهای خویش را ازدست داده اند و قادر نیستند برای تامین نیازهای اولیه زندگی و غذای خویش محصولات کشاورزی تولید کنند. دانه و بذرهای دست کاری شده کشاورزی و کودهای شیمیائی دست کاری شده، انحصار مواد غذائی را در اختیار کنسرنها قرار داده اند و دهقانان غذای کافی برای زندگی ندارند و روز به روز بیشتر به زیر بار قرض می روند بطوریکه مجبورند تمام زمینهای خویش را به سرمایه داران خارجی بفروشند.

در حالیکه سیاست صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی این است که ممالک را وادار کنند از پرداخت یارانه به مردم خودداری نمایند در ممالک امپریالیستی عکس آن عمل می کنند و  با پرداخت مبالغ سرسام آور یارانه های دولتی به کشاورزان خود یعنی به کشاورزان اروپا و آمریکا مانع رقابت "طبیعی" شده و کشاورزان ممالک عقب مانده و به مفهمومی "دنیای سوم" در آفریقا و آسیا و آمریکای لاتن را ورشکسته می کند و ناچارند زمینهایشان را در اختیار کنسرنها قرار داده و آواره شوند.

آنها بیکار گرسنه فقر بی خانمان بوده و بر بخت بد در دنیای غیر امپریالیستی بدنیا امده اند و لذا ارزش انسانی ندارند.

امپریالیستهای اروپائی پرداخت یارانه به کشاورزان خویش را به این نحو توجیه می کنند که محصولات آمریکائی نیز با یارانه های دولت آمریکا تولید می شوند و در نتیجه قابلیت رقابتشان با محصولات اروپائی در بازار آزاد جهانی و در کادر قراردادهای سازمان تجارت جهانی که بر مانع گمرکی خط بطلان کشیده است بیشتر خواهد بود. عدم پرداخت یارانه به کشاورزان اروپائی یعنی تقویت قدرت کشاورزی آمریکا و انحصار محصولات غذائی توسط آمریکا. ولی این جنگ زرگری در حقیقت به ضرر منافع ممالک سه قاره است که به علت عقب ماندگی کشاورزی قدرت رقابت با محصولات غذائی اروپا و آمریکا و کالاهای حمایت شده آنها را ندارند. فقر در سه قاره برنامه ریزی شده است.

 نشریه لوموند دیپلماتیک در ماه آوریل 2008 تحت عنوان "پناهندگان گریخته از گرسنگی" نوشت: "دولت های صنعتی سازمان همکاری و توسعه اقتصادی در سال ۲۰۰۶، بیش از ۳۵۰ میلیارد دلار به عنوان یارانه و کمک به تولید و صدور، به کشاورزان و دامداران خود اعطا کرد. اتحادیه اروپا، به ویژه، با وقاحتی بیش از حد، سیاست دامپینگ(رقابت مکارانه)(کاهش عمدی بهای کالاها-توفان) را در کشاورزی پیاده می کند که نتیجه اش، نابودی منظم تولید کشاورزی مواد غذایی افریقا است. مثلا «سانداگا»، بزرگترین بازار تولیدات مصرفی روزمره افریقای غربی را در نظر بگیریم. «سانداگا» فضایی پر سرو صدا، پر از رنگ و بو و اعجاب آور در قلب داکار است. در آنجا می توان، بنا به فصل، سبزی و میوه فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، پرتقالی، یونانی و غیره را به یک سوم و یا نصف قیمت تولیدات محلی معادل آنها خرید.

چند کیلومتر آن طرف تر، زیر آفتاب سوزان، «ولف» کشاورز با زن و بچه هایش تا پانزده ساعت در روز زحمت می کشند... ولی کوچکترین شانسی برای به دست آوردن حداقل معیشت مناسب ندارند.

سی و هفت کشور از پنجاه و دو کشور افریقایی، تقریبا تنها از راه کشاورزی زندگی می کنند.

روی کره زمین، عده اندکی از انسان ها، مثل کشاورزانی چون «ولف» در سنگال، «بامبارگ» در مالی، «موسی» در «بورکینا فاسو» و یا «باشی» در «کیوو» تا این اندازه و در شرایطی به این سختی، کار می کنند. سیاست دامپینگ کشاورزی اروپایی، زندگی آنها و فرزندانشان را نابود کرده است."

امپریالیستها در این سالها تمام زمینه های مادی زندگی مردم آفریقا را از آنها گرفته اند. دزدان حقوق بشرِ دریائی با کشتیهای عظیم کنسرو سازی برای بلعیدن و صید ماشینی ماهی ها و سایر جانداران دریائی به آبهای ساحلی آفریقا هجوم می برند و ثروتهای دریائی این ممالک را می بلعند. قایقهای کوچک و مستعمل این ماهیگیران قدرت مقابله با این جهازات دشمنان را ندارد. کنسرنهای عظیم، ماهیگیران را بی ماهی کرده اند. این جنایات در پشت پرده انجام می شود ولی وقتی که مردم به جان رسیده سومالی، اسلحه بدست، با قایقهای کوچک موتوری به کشتیهای تجاری حمله می کنند و از آنها باج می گیرند، به آنها اتهام دزدان دریائی زده و ناوگان جنگی خویش را به منطقه گسیل می دارند تا به حمایت این ناوگانها در زیر لوای تامین امنیت، غارتگری ادامه یابد و نظارت سیاسی بر سایر ممالک غیر "دوست" در دریای عدن و شاخ آفریقا افزایش یابد. حال پرسش این است که دزدان دریائی واقعی چه کسانی هستند؟.

در ساحل عاج برای کشتزارهای سرمایه دارانِ کاکائو، به نیروی کار ارزان قیمت نیاز است. شاید باور نکنید ولی اگر تصاویر زنده و گزارشهای خبرنگاران از خود گذشته را ببینید، که پاره ای از آنها جان خویش را برای کشف حقیقت از دست داده اند، موی بر اندام شما راست می شود. آدمرباهای استخدام شده، فرزندان مردم را از مالی و بورکینافاسو و گینه می دزدند و آنها را در مزارع ساحل عاج به کار می گیرند. کشت کاکائو با نظارت نگهبانان، استعمال شلاق ونیروی کار کودکان ربوده شده تولید می شود و از این راه میلیاردها یورو و فرانک سوئیس به جیب سرمایه داران شکلاتی می رود و در ممالک مرفه شکلاتهای خونی رنگ با رنگ تیره و مزه های متنوع برای بهبود ذائقه کودکانِ بشردوستانِ کاغذی، بشردوستی لیبرالی، با بهای نازل به فروش می رود. بر تاریخچه واقعی تولید این شکلاتها خبرنگاران مزدور و سیاستمداران حقوق بگیرِ کنسرنها، سرپوش می گذارند تا کام مردم تلخ نشود. دبیرکل سازمان ملل صدایش در نمی آید و هر چند سال یکبار کنگره ای در مورد تضییق حقوق و کار کودکان و یا رفع گرسنگی در جهان ترتیب می دهد و اعلام می کند که تلاشهای ما بی فایده بوده است.

موسسه جهانی کشاورزی گرمسیری  The Internatinal Institute for Tropical Agriculture (IITA)بنا بر تحقیقاتی که در سال 2002 انجام داده بود نشان داد که 284 هزار نفر کودک در ساحل عاج، غنا، کامرون، گینه و نیجریه تحت شرایط خطرناک کار می کنند. مشتی اقلیت در دنیا، صف بی پایان اکثریت را غارت می کنند. ملتی که ملت دیگر را سرکوب می کند و استثمار می کند خودش آزاد نیست. بر آن ملت طبقات حاکمه ای تسلط دارد که ملت خودش را نیز استثمار می کند و همه را شستشوی مغزی می دهد.

حکومتهای جابر و خود فروخته این ممالک تحت سلطه، تنها باید بر اوضاع با خشونت مسلط باشند، تا اخبار این جنایات به بیرون درز نکند که چهره سرمایه داری اممپریالیستی را آلوده کند.

این حقایق بر همه سازمانهای حقوق بشر امپریالیستی و بر همه حکومتهای دموکراسیهای غربی روشن است و از تمام جریانات آن با خبرند.

حال برای مقابله با چنین وضعی وزرای داخله اتحادیه اروپا تصمیم گرفته اند به جای مبارزه با علتها، معلولها را نابود کنند. فورنتکس Frontex نیروی حراست خارجی ترین مرزهای اروپائی است و باید با هر وسیله ای بدور از چشم افکار عمومی و رسانه های گروهی از پیاده شدن پناهندگان و مهاجرین آفریقائی به خاک اروپا جلوگیری کند و نگذارد پایشان خاک اروپا را لمس کند.

خانم سسیلیا مالمستروم Cecilia Malmström  دبیر داخلی اتحادیه اروپا در اکتبر سال 2010 با رژیم لیبی آقای قذافی که آنروز متحد آنها بود قراردادی بست که آنرا "گام فرسنگی در مبارزه با مهاجرت غیرقانونی" خواند و مبنی بر آن باید 50 میلیون به رژیم لیبی می دادند تا شر مهاجرین سیاه را از سر اروپا کم کند.

رژیم قذافی زندانی در جنوب لیبی ساخت که این بی پناهان را بعد از دستگیری در آنجا زندانی می کرد تا پایشان به اروپا نرسد و دستکشهای سفید بورژوازی اروپا لکه دار نشود. معمر قذافی به هر صورت در اجرای حقوق بشر بدنام بود و می شد همیشه مدعی گشت که روح ما اروپائی هایِ متمدن هرگز از رفتارغیر  انسانی وی در این اردوگاهها خبر نداشته است. می شد همه کاسه کوزه ها را بر سر قذافی شکاند و مسئولیتها را بر سر وی خراب کرد. این مامورین بگیر و ببندِ قذافی بودند که کار فرونتکس را انجام می دادند. یک گروه شکار انسانی ولی با ماهیت عربی. حال همان قذافیِ مورد لطف اروپا، تنها به خاطر دستور کشتار 600 نفر، جنایتکار جنگی محسوب شده و باید در دادگاه قلابی کیفری جهانی محاکمه شود. قذافی تا زمانیکه ماموریت سرکوب پناهندگان را داشت دوست و یار غار اروپا بود و حال که با آنها در افتاده است، نام جنایتکار جنگی بخود گرفته است. معلوم نیست چرا کسی آریل شارون و ایهود اولمرت را بخاطر جنایتشان در نوار غزه و فلسطین محاکمه نمی کند.

فونتکس پلیس و یا مامور حراست خارجی ترین مرزهای اروپاست که با همکاری همه ممالک اروپائی بوجود آمده است. هدف این پلیس ممانعت از ورود پناهنده گان و گرسنگان ممالک آفریقائی در دریای مدیترانه به اروپاست. این ممانعت از طریق غرق کشتیهای آنها با شلیک گلوله به ته کشتیها که غرق شوند انجام می گیرد. درست خواندید بهمین سادگی است.

نشریه لوموند دیپلماتیک در شماره آوریل ٢٠٠٨ تحت عنوان "پناهندگان گریخته از گرسنگی" به قلم جان سیگلر  Jean ZIEGLER  می نویسد: " ... اروپا، برای دفاع از خود در مقابل این مهاجرین، سازمان نظامی نیمه مخفی ای به نام "فرونتکس"(محافظ مرز) به وجود آورده است. این سازمان «مرزهای خارجی اروپا» را اداره می کند.

آنها دارای کشتی های سریع السیر و مسلحی هستند که می توانند حرکت قایق ها را در وسط دریا متوقف سازند و همچنین مجهز به هلیکوپتر های جنگی، ناوگانی از هواپیما های مراقبتی هستند که مجهز به دوربین های بسیار حساس و دقیق با دید شب، رادار و ماهواره و دیگر تجهیزات سطح بالای مراقبت های الکترونیکی از فاصله دور نیز هستند.

"فرونتکس" همچنین، در خاک افریقا اردوگاه هایی برای نگه داری پناهندگان گرسنگی که اغلب از کشور های افریقای مرکزی، شرقی و یا افریقای استرال، چاد، جمهوری دمکراتیک کنگو، بروندی، کامرون، اریتره، مالاوی، زیمبابوه...می آیند، ساخته است. آنها اغلب، یکی دو سال در داخل قاره آفریقا در راه اند و به طرق موقتی امرار معاش می کنند و از مرزهای داخلی عبور کرده و به تدریج تلاش می کنند خود را به یکی از این سواحل برسانند. به محض رسیدن به این سواحل، مامورین فونتکس و یا همکاران محلی شان آنها را متوقف و دستگیر می کنند و از رفتن آنها به سمت بنادر آتلانتیک و یا مدیترانه ممانعت به عمل می آورند. با در نظر گرفتن مبالغ هنگفتی که فرونتکس به روسای کشور های افریقایی می پردازد، تعداد کمی از این مسئولان مانع ایجاد این اردوگاه ها می شوند."

همه علوم در خدمت آدمکشی به کار گرفته می شود. توسط ماهواره (جی. پی. اس.) این دولتها قادرند با شناسائی تفاوت درجه حرارت بر سطح آب تشخیص دهند که در کدام مختصات جغرافیائی دریای مدیترانه، قایقهای گرسنگان و سرگردانان گرفتار توفان شده و در شرف غرق شدن هستند. آنها حتی تعداد پناهجویان را می توانند حدس زنند. ولی بی تفاوت از کنار آن می گذرند و دستور می دهند که کشتیهای "نجات"به سمت استمداد جویان نروند تا غرق شوند. در بعضی موارد با بدنه کشتیهای خود به آنها تنه می زنند تا کشتیهایشان خورد شده و پناهجویان در آب غرق شوند. هم اکنون بحران روحی دامن پاره ای از این مجریان مستقیم را فرا گرفته است. سیاستمداران و همه آنها که رفاه خود را مدیون غارت سایر ممالک اند و خوشبختی خویش را بر بدبختی اکثریت انسانها بنا کرده اند و به این امر نیز واقفند، خود را در پشت آینده نگری و حفظ تمدن اروپا و رسالتی که در این زمینه برای نسلهای بعدی بعهده دارند، پنهان می کنند. این چه تمدن و رسالتی است که با خونسردی و بدون عذاب وجدان دسته دسته نیازمندان را می کشد تا از شر "کثافتشان" خلاص شود ولی خطابه های غرا در مورد حقوق بشر در مجالس سخنرانی و نشستهای جهانی می کند. مخالف حکم اعدام است، ولی خفه کردن آفریقائی را اعدام نمی داند. حاضر است همه نامه های سرگشاده برای برچیدن حکم اعدام را امضاء کند، ولی حاضر نیست یکی از این قایقهای توفان زده در مدیترانه را که مملو از زن و کودک است که تقاضای کمک دارند نجات دهد. واقعا این آدمها چه انسانهائی هستند که تا به این حد وحشی و بی وجدانند. اینها محصولات جامعه سرمایه داری هستند که بر اساس اصل تنازع بقاء زندگی می کنند. بِدَر تا دَریده نشوی. این است قانون اساسی زندگی آنها. وجدان خود را با این توجیه که سایرین انسانهای پست ترند، تسکین می دهند تا خاطرشان در هنگام صرف غذا و یا عشقبازی با معشوقان تلخ و مکدر نشود. راحت واقعیات را پس می زنند و ریاکارانه خود را با انساندوستی صوری قانع می کنند.

 

در اینجا ما با تفاوت ماهیت طبقاتی حقوق بشر خواهی لیبرالی و حقوق بشر خواهی کمونیستی روبرو می شویم که حقوق بشر را زمانی تحقق یافته می دانند که جامعه در مجموع خود آزاد شود و نیازی نباشد که کشتیها و تانکها و سربازان به آفریقا گسیل شوند و قتلگاهها بیافرینند. تنها در جامعه بی طبقه که در آن جائی برای ستم طبقاتی نیست، حقوق بشر می تواند شکوفا شود و اشکال گوناگون اعدام از میان برود و از پوسته ریاکاری بدر آید و انسان به انسان واقعی بدل شود. و در آن دیگر نیازی نباشد تا مغز کسی شستشو شود.

و اینجاست که باید به ایرانیان اپوزیسیون لیبرال برخورد کرد که هم مسئله حقوق بشر و هم اعدام و نظایر آنها را از مجموعه نظام طبقاتی و امپریالیستی جدا کرده و بطور انتزاعی در موردش بحث می کنند. آنها که خود را مدافعان حقوق بشر جا می زنند، دستشان به خون ملتهای آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین آلوده است و آن ایرانیهائی که خودشان را حامی حقوق بشر جا می زنند اگر در مبارزه شان در این راه از افشاء امپریالیستها طفره روند آنوقت دستشان بخون مردم آفریقا و عراق و افغانستان و فلسطین آلوده است.

همه کسانیکه دم از حمایت از حقوق بشر می زنند، اگر آنرا جدا از مبارزه ضد امپریالیستی طرح کنند، یا آنکه از نظر سیاسی نادانند و یا می دانند که صرفشان در مخالفت و افشاء امپریالیستها نیست، زیرا از فردا عکسهایشان در مطبوعات و رسانه های امپریالیستی بازتاب نیافته و نامشان بر سر آنتنها نمی رود. آنوقت دیگر در مجامع  جهانی کسی به آنها جایزه نمی دهد  و این دستهای خونین برایشان دست نمی زنند. کسی که حاضر نباشد از حداقلی از رفاه خود، برای زنده بودن دیگران، بگذرد نشاید که نامش نهند آدمی. این عده از اپوزیسیون به ساتَرِ عورت امپریالیستها بدل شده اند و در آینده ایران خوراک انقلاب مخملی ایران هستند. از همین الان دارند آنها را توی پوست پیاز می خوابانند. حمایت از حقوق بشر تجزیه بردار نیست و نمی شود آنرا از مبارزه با دشمنان بشریت جدا کرد. اپوزیسیون لیبرال ایران که حقوق بشر را به خوب و بد تقسیم می کند اپوزیسیونی نیست که قابل اعتماد باشد. نمی شود مخالف نقض حقوق بشر در ایران بود ولی بر جنایات صهیونیستها در فلسطین و نوار غزه و یا رفتار با سیاهان آفریقا در دریای مدیترانه و یا رفتار با زندانیان گوانتانامو و ابو غریب و بکرام چشم بست. دیگر نام این فعالیت را باید کاسبکاری سیاسی گذاشت که در نزد مردم ما پشیزی ارزش ندارد.

*****

بر گرفته ازتوفان شماره  136  تیر ماه  1390  ماه ژوئیه 2011،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.   www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                                                                           toufan@toufan.org

۱۳۹۰ تیر ۱۵, چهارشنبه

زندان، شکنجه ومرگ،
سه دھۀ رژیم اسلامی


به برکت رژیم تبھکار جمھوری اسلامی مصائب مردم میھن ما از اندازه بیرون است، آنھا امنیت ندارند، وضع آموزش و
بھداشت اسفناک است، مسکن ندارند و اجاره خانه سرسام آور است، از بی حقوقی و خودسریھای مافیای رژیم رنج می برند و
سالھاست که از گرانی به ستوه آمده اند و اکنون با اجرای طرح یارانه ھا قیمت کالاھا به  ویژه کالاھای مورد نیاز عمومی مانند نان، گوشت، حبوبات، میوه و سبزیجات، قند و شکر، و لبنیات وھمین طور آب و برق ... بھ طور سرسامآوری بالا رفتھ است در حالی که دستمزد کارگران و زحمتکشان، حقوق آموزگاران و کارمندان جزء دولت در سطح نازلی باقی مانده است. مردم ما بھ زحمت گذران زندگی خود و خانوادۀ خود را سرھم می کنند و اکنون در چنان تنگنائی قرارگرفته اند که حتا تھیۀ نان خالی و سکونت در یک اطاق کوچک نیز از توانائی آنان بیرون است

رژیم سرمایه داری جمھوری اسلامی یک رژیم مافیائی است و تا دلتان بخواھد دروغ می گوید و ھیچ پاسخی برای نیازمندیھاى ابتدائی مردم ندارد جز بھ کار گرفتن زور و سرکوب و حفظ امنیت برای آقازادهھا و سرمایه داران گردن کلفت. تشدید بحران اقتصادی در ایران وچگونگی راه خروج ازاین بن بست و نابسامانی اجتماعی به تشدید نزاع در حاکمیت سیاسی انجامیده وھردو جناح خامنه ای و احمدی نژاد علیرغم اختلافات آشکار بر سرچگونگی برون رفت از این بحران، اما کوچک ترین تردیدی در
سرکوب وحشیانۀ مردم و تشدید فضای ترس و ارعاب ندارند و متحد عمل می کنند. بازتاب تشدید سیاست چماق و سرکوب را می توان این روزھا در بازداشتھای خودسرانۀ خبرنگاران، وبلاگ نویسان و روشنفکران جامعه، صدور کیفر خواست، فشار بر زندانیان سیاسی ،اعدام ،فشار بر خانوادهھای داغدیدگان به ویژه مادران عزادار پارک لاله ، فشار بر دانشجویان دانشگاهھا و دستگیری فعالان کارگری مشاھده کرد.
ھدی صابر روزنامه نگار زندانی و فعال ملی مذھبی شنبه ( ٢١ خرداد) در اثر فشارھای زندان و ایست قلبی جان باخت. ھدی
صابر و امیر خسرو دلیر ثانی یکی دیگر از فعالان ملی مذھبی در اعتراض بھ مرگ ھالھ سحابی در جریان برگزاری مراسم تشییع
منصوره بھکیش از حامیان مادران عزادار روز یکشنبه ٢٢ خردادماه مورد یورش مأموران وزارت اطلاعات قرار گرفت و
ھمراه با تعدادی دیگر دستگیر و به بند ٢٠٩ زندان اوین، شکنجه گاه وزارت اطلاعات منتقل گردید.او پیش از این به خاطر شرکت در اعتراضات مادران پارک لاله (مادران عزادار) دستگیر شده بود و چند روز پس از آن به دلیل بی گناھی آزاد شد. ٦ تن از اعضای خانوادۀ منصوره بھکیش:زھرا بھکیش و ھمسرش سیامک اسدیان، محمود بھکیش،محمد بھکیش،محسن بھکیش و علی بھکیش ھمگی آنھا در دھۀ ۶٠ توسط جمھوری جنایتکار اسلامی بھ شھادت رسیدند. فعالین حقوق بشردر ایران،دستگیری، بازداشت ،نگھداری در سلول انفرادی،بازجوئی و تحت شکنجۀ روحی قرار دادن او را محکوم کردهاند، خواستار اعزام مراجع بین المللی و بازدید از زندانھای قرون وسطائی و ضد بشری جمھوری اسلامی شده اند.
اعتصاب غذای ١٢ زندانی سیاسی در اعتراض به مرگ ھدی صابر و ھاله سحابی و ھمین طور شھادت نامه٦٤ تن از زندانیان سیاسی بند ٣٥٠ اوین در مورد علت مرگ ھدی صابر و اعتراض به اعمال وحشیانه و ضد انسانی رژیم نسبت به زندانیان از
جمله حوادثی است که این روزھا در عرصۀ داخلی و بین المللی بازتاب داشته است.
محکوم کردن دکتر فریبرز رئیس دانا استاد دانشگاه و عضو کانون نویسندگان به یک سال زندان به اتھام دفاع از کمونیسم و حمایت ازمحرومان جامعه و انتقادات شجاعانۀ وی از سیاستھای نئولیبرالی و طرح اجرای ھدفمند کردن یارانه ھا ... اینھا ھمه سند محکومیت رژیمی است که بعد از بیش از سه دھه در مسند قدرت نتوانسته به کوچک ترین حقوق دمکراتیک مردم پاسخ گوید و چارۀ کار را زندان و شکنجه و اعدام می بیند. مردم کشور ما امروز در عرصه ھای گوناگون و متنوع با رژیم آدمخوار اسلامی درگیرند و با وی دست و پنجه نرم می کنند. این بگیر و ببندھا نشانۀ قوت نظام منفور ولایت فقیه که حافظ منافع سرمایه داران و قشر نازک انگلی جامعه است نمی باشد. رژیم سرمایه داری مافیائی جمھوری اسلامی در تمامی عرصه ھای اقتصادی و سیاسی و فرھنگی و بین المللی در بن بست و انزوا به سر می برد و خود را در مقابل اعتراضات مردم ضعیف می بیند. این رژیم سرمایه داری جمھوری اسلامی است که اکنون در موضع تدافعی قرار دارد و از آیندۀ خود بیمناک است. رژیم در پی تدارک انتخابات مجلس و ریاست جمھوری است و ھیچ برنامه و راه حلی برای خروج از این بحران ندارد و سرزمین ما را به جولانگاه مشتی اراذل و اوباش و آدمکش تبدیل کرده، راه رشد و ترقی را به روی مردم ایران بسته است، مبارزین را به شکنجه گاهھاى کھریزک و اوین می فرستد، دستش به خون گرامی ترین فرزندان خلقھاى ایران آغشته است و ھیچ درس عبرتی از رژیمھای منفور پھلوی و مبارک نگرفته و نخواھد گرفت. چنین رژیمی سرانجامی جز سرنگونی فضیحت بار ندارد.
امروز برای پیشبرد امر مبارزه، تشکیلات و اتکاء به نیروی سازمانیافته و سراسری و جلب حمایت اقشار زحمتکش و جوانان
و زنان مترقی و آزادیخواه امری ضروری است. بدون کوچک ترین تردید رژیم منحوس و مرتجع سرمایه داری جمھوری اسلامی به زباله دان تاریخ خواھد پیوست. مھم تحقق کامل اھداف و آمال و آرزوھای توده ھاى زحمتکش و آزادیخواه و مبارزی است که طی صد سالۀ اخیر از انقلاب مشروطه و جنبش ملی شدن صنعت نفت گرفته تا انقلاب ٥٧ برای آن اھداف مبارزه کرده اند.

مردم ایران از رژیم جمھوری اسلامی متنفرند و ازھر فرصتی سود جسته، به میدان می آیند و اراذل و اوباش کاربدستان حاکم
را به چالش می گیرند. تجربۀ جنبش عظیم ٢٢ خرداد و سرکوب خونین آن نشان می دھد که مردم ایران ھوشیارانه تر از گذشته عمل می کنند و نمی خواھند تحت شعارھای بی محتوا به زیر بیرق کسانی روند که خواھان حفظ ھمین رژیم اند و دعوایشان با مستبدین حاکم نه برسرحقوق پایه ای تودۀ زحمتکشان بلکه بر سر قدرت و غارت ثروت به  نفع جناحی از بورژوازی است. بی اعتنائی مردم به فراخوانھای رنگارنگ ھواخواھان میرحسین موسوی به مناسبت دومین سالگرد ٢٢ خرداد دلیلی براین مدعاست.
راه رستگاری مردم ایران برای برون رفت ازاین بن بست نه توھم به این جناح و یا آن جناح رژیم بلکه برچیدن کلیت نظام
جمھوری اسلامی از طریق سازماندھی پایه ای و دراز مدت در محلات و کارخانه و دانشگاه.....و با ایفای نقش اصلی و قاطع و تعیین کنندۀ طبقۀ کارگر و رھبری حزب سیاسی او امکان پذیر است و راه دیگری متصور نیست.

۱۳۹۰ تیر ۱۱, شنبه


سوانح و خدمات بهداشتی


نقل از سند گزارش سیاسی حزب کار ایران(توفان) به کنگره چهارم حزب

در بسیاری واحدهای تولیدی و صنایع ساختمانی هیچگونه خدماتی از جمله خدمات بهداشتی، سالن غذا خوری، تهویه مناسب محیط کار برای خارج کردن دود و گرد و خاک و گازهای ناشی از انفجار و... وجود ندارد و  بهداشت و ایمنی همگی در حد صفر می باشد.

آمار سوانح کار در ایران سرسام آور است کارگران مثله می شوند، به گودال می افتند، زیر آورار می مانند، قربانی انفجارند، می سوزند، اعضاء بدنشان قطع می شود و تلاشی نمی شود تا از وقوع سوانح جلوگیری شود و یا آنرا به حداقل برسانند. کارفرمایان کارگرانی را که دست یا انگشتشان قطع شده به بهانه های من در آوردی و پرونده سازی اخراج می کنند. صرفه جوئی کارفرمایان برای کسب سود بیتشر در این عرصه به بهای جان کارگران تمام می شود. 

*****

بر گرفته ازتوفان شماره  136  تیر ماه  1390  ماه ژوئیه 2011،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.   www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                                                                           toufan@toufan.org