۱۳۹۶ مرداد ۱۸, چهارشنبه

حزب توده ایران گذاراز رویزیونیسم به سوسیال دمکراسی
ازانتشارات جدید حزب کارایران(توفان)
مطالعه این اثرارزشمند را به همه کمونیستها وانقلابیون ایران توصیه میکنیم
http://toufan.org/Ketabkhaneh/Hezb%20Tideh%20170805.pdf

پیشگفتار
برای ورود به بحث و کالبد شکافی برنامه سیاسی حزب توده ایران در عرصه ایران و جهان، لازم است که خواننده با سابقه امر آشنا شود تا بهتر بتواند مسیر تغییرات و تحولات در مواضع سیاسی این حزب را تعقیب نماید. برنامه و خط مشی کنونی حزب توده ایران، ادامه همان برنامه­های گذشته است که به تدریج و بنا بر مصلحت زمان بیشتر ماهیت رویزیونیستی خویش را نشان می­دهد و به جائی خواهد رسید که مارکسیسم – لنینیسم را می­بوسد و به­همراه دیکتاتوری پرولتاریا و مبارزه انقلابی، آنرا رسما کنار می­گذارد. حزب کار ایران(توفان) قصد دارد در این نقد نخست زمینه ­های تئوریک انحرافات حزب توده ایران مبتنی بر آنچه که مارکسیسم لنینیسم به ما می­آموزد، سپس سازشکاری سیاسی و رفرمیسم آنرا به صورت مشخص در برنامه­اش نشان دهد. بدون داشتن این محملهای تئوریک و آشنائی هر چند محدودی با دانش مارکسیسم لنینیسم، برای خواننده مقدور نخواهد بود ماهیت شعبده­بازی و انحرافات رویزیونیستی حزب توده ایران را درک کند.
نقش حزب توده ایران در ایجاد تشتت فکری
حزب توده ایران برنامه­­ای تدوین کرده است که شامل دو قسمت اساسی است. بخش نخست این برنامه بررسی علل فروپاشی شوروی و جمعبندی از آن در مورد پذیرش "سوسیالیسم نوع جدید" و بخش دوم برنامه شامل بررسی ایران و سیاست حزب توده ایران در برخورد به رژیم جمهوری اسلامی در گذشته و حال است.

حزب کار ایران(توفان) به تک تک اظهارات حزب توده ایران و همدستی آنها با رژیم جمهوری اسلامی در خدمت مطامع شوروی نمی­پردازد، زیرا از حوصله این بررسی خارج است و برای خوانندگان تکراری و کسل کننده خواهد بود. ما تلاش خود را محدود به این می­کنیم که دروغها و نادرستی­­ها و دوپهلو گوئیها، کتمان حقایق گذشته و انحرافات کنونی ایدئولوژیک و سیاسی این حزب رویزیونیستی را برای کمونیستها و طبقه کارگر ایران روشن کنیم. حزب توده ایران در برنامه­اش با تحلیل مسایل جهانی و به ویژه نقش امپریالیسم آمریکا و ناتو، توسل به خواستهای دموکراتیک و مطالباتی مردم ایران -که دیگر کسی نمی­تواند منکر آنها باشد- عملا کتابچه­ای منتشر می­کند که در لابلای راست و دروغ و عمومی­گوئیهای غیر قابل انکار، اساس مسئله گم شود. وظیفه ما در این بررسی­ها این است که این صف­آرائی برای ایجاد تشت فکری را برملا کنیم. به این جهت باید معلوم شود که این حزب چه می­گفته، حال چه می­گوید و چرا در مورد نظریات گذشته خود سکوت می­کند و آنها را به نقد نمی­کشد  و علت تغییر و "تصحیح" کردن آنها را بیان نمی­کند و طوری جلوه می­دهد که گوئی اتفاقی نیفتاده است. حال حزب توده ایران تئوری­های کهنه را در قالب پوسته "نوین" جا می­زند و طوری جلوه می­دهد که این نظریات کنونی همه  آموزههائی از گذشته و مبتنی بر جمعبندی از آنهاست.
حزب توده ایران در تمام دوران مبارزه ضد رویزیونیستی در کنار رویزیونیستهای شوروی بود و از نظریات آنها بر ضد کمونیستها و در ایران بر ضد "سازمان مارکسیستی-لنینیستی توفان" دفاع می­کرد. حال که شوروی فروپاشیده است انکار نظریات نادرست رویزیونیستها ممکن نیست. حزب توده ایران به جای اینکه از خود انتقاد کند و به­پذیرد که در نبرد عظیم ایدئولوژیک این کمونیستهای توفانی بوده­اند که حق داشته­اند، در بحش  نخست برنامه خود زیرجلکی نظریات درست را ولی نیمه­کاره به نام تجارب خودش جا می­زند و از کنار انتقاد از خود که طبیعتا نتایج فاجعه باری برای این حزب خواهد داشت فرار می­کند.

ما بر این نظر بودیم و هستیم و این نظریات را در اسناد کتبی غیر قابل انکار در زمان خود منتشر کرده­ایم که خروشچف رهبر رویزیونیستها با حمله به "کیش شخصیت استالین" نخستین گام را برای نابودی سوسیالیسم برداشت. مبارزه با "کیش  شخصیت استالین" دسیسه رویزوینیستها برای تغییر ماهیت حزب و دولت شوروی بود. باید نشان داد که حزب توده ایران در آن زمان چه گفته است و حالا چه می­گوید.
ما بر آن نظر بودیم و هستیم که تئوری­های "حزب تمام خلق" و "دولت تمام خلق" تماما رویزیونیستی بودند و برای نابودی سوسیالیسم از جانب خروشچف در حمله به استالین ساخته و پرداخت شدند و در زمان خود در این باره اسنادی را منتشر کردیم و مورد تهاجم حزب توده ایران قرار گرفتیم. خوب است مردم بدانند که این حزب در آن زمان چه می­گفت و ما چه می­گفتیم و این حزب اکنون چه می­گوید.
ما بر آن بودیم که تئوری­های خروشچف در مورد "همزیستی مسالمت آمیز"، "گذار مسالمت آمیز" و "مسابقه مسالمت آمیز" تئوری­های رویزیونیستی بودند و هستند و باید دید که حزب توده در آن زمان چه می­گفت و امروز چرا چیزی نمی­گوید.
ما بر آن بوده و هستیم که دولت دیکتاتوری پرولتاریا، دولت دموکراسی و نماینده خواست اکثریت افراد جامعه است و باید این دولت را برای سرکوب ضد انقلاب داخلی و خارجی تا دوران زوال قطعی دولت حفظ کرد. شکل این دیکتاتوری پرولتاریائی دولت شوراهاست.
باید دید حزب توده ایران در مورد مقوله دیکتاتوری پرولتاریا چه می­گفت و امروز چرا بدون کوچکترین توضیح به اعضاء و طبقه کارگر  آنرا از برنامه خود حذف کرده است. شما در تمام برنامه و مصوبات حزب توده ایران کلمه­ای در مورد این مقوله مهم پیدا نمی­کنید. شما نه تنها به عبارت دیکتاتوری پرولتاریا که هسته مهم مارکسیسم-لنینیسم است و یکی از مبانی نزاع میان لنین و کائوتسکی بوده است، برخورد نمی­کنید، برعکس در سراسر برنامه این حزب، نظرتان جلب می­شود که حزب توده ایران به مبارزه با همه­ی حکومتهای دیکتاتوری می­پردازد و مرتب به جنبه ارتجاعی این حکومتها با استفاده از مفهوم دیکتاتوری تکیه می­کند، آنهم برای اینکه یک رنگ منفی و عوامفریبانه بورژوائی بر روی مقوله دیکتاتوری پرولتاریا بپاشد و مفاهیم طبقاتی را مخدوش کند، این حزب رویزیونیستی در همه جا فورا دست به­کار می­شود تا تمام رژیمهای مستبد و خودکامه را با صفت دیکتاتور مزین کند. این روش همه رویزیونیستها می­باشد که مفاهیم طبقاتی را از مضمون اجتماعی و تجربه تمام تاریخ بشریت تهی می­نمایند تا برای بورژوازی قابل قبول بوده به وفاداری آنها برای شرکتشان در حکومت اعتماد کند. به همین جهت نیز رویزیونیستها برای فریب طبقه کارگر تنها از دموکراسی پرولتری و نه دیکتاتوری پرولتری سخن می­رانند و در عمل با روش موذیانه­ای نفی می­کنند که مقوله دموکراسی و دیکتاتوری به مثابه مفاهیم اجتماعی طبقاتی­اند و تواما وجود دارند. در جائیکه برای طبقه کارگر و زحمتکشان دموکراسی هست، در همانجا برای طبقات استثمارگر تنها می تواند دیکتاتوری وجود داشته باشد. این تجربه و آموزش تمام تاریخ بشریت از بدو پیدایش مبارزه طبقاتی است. تمام طبقات حاکمه تا به امروز تنها دیکتاتوری طبقاتی خویش را اعمال کرده­اند.
این روش متناقض، دامن زدن به آشفته فکری، تضاد در گفتار و کردار نشانه عدم صمیمیت کمونیستی و بیان روشن پذیرش رویزیونیسم است.
ما در بخش دوم بحث خود نشان می­دهیم که حزب توده ایران با تئوری­بافی های ضد مارکسیستی از انقلاب قهرآمیز پرولتری روی بر تافته و خود را برای لم دادن در سنگر اپوزیسیونِ ابدیِ بی­ضرر و مورد اعتماد و قبول بورژوازی، آماده کرده است. این حزب رویزیونیستی در پی شرکت در حکومت ایران و تقویت مناسبات حاکم برای همیشه است.


۱۳۹۵ بهمن ۲۷, چهارشنبه

اگر کوسه­ماهی­ها آدم می­بودند
توصیف برتولت برشت از علی اکبرهاشمی رفسنجانی ملقب به کوسه­ماهی

مشتی "کوچک­ماهی" در ایران بر مرگ "اکبر شاه" گریستند و خود را بی­پدر احساس کردند. آنها از اینکه دیگر نمی­توانند شادمانه در حلقوم کوسه­ماهی غوطه­ور شوند سرگردانند. آنها از ترس عالیجناب خاکستری دست به دامن عالیجناب سرخپوش شده بودند و برهمه گناهان غیر قابل توصیف و تبهکارانه وی قلم عفو کشیدند. آنها دست به دامن جنازه کوسه­ماهی شدند و از مرده طلب نجات کردند به جای آنکه به نیروی مردم تکیه کنند. این کوچک­ماهی­های مرده پرست و فریب خورده و سرگردان از بزرگترین زندانبان ایران در بعد از انقلاب، آزادی موسوی- کروبی یاران خودِ این کوسه­ماهی را طلب کردند. این فراموشکاران بر جنازه "اکبر شاه" نماز میت گذاردند به جای آنکه جنازه اقتصاد نئولیبرالیزه سبک رفسنجانی را به گور بسپارند، اقتصاد نوینی برپا کنند و کشور را از زیر تنه عفریت این خانواده مافیائی بیرون بکشند. این کوچک­ماهی­های کوچک در مکتب کوسه­ماهی­ها، آموزش دیده و مغزشان را به گروگان گذارده­اند و رویای آزادی و سرافرازی را دارند. چه خوب گفت نویسنده کمونیست آلمانی رفیق برتولت برشت:
""دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای "کا"(K) (مخفف "کوینر"(Keuner)-توفان) پرسید: "اگر کوسه­ها آدم می­بودند، با کوچک­ماهی­ها مهربانتر می­بودند؟" آقای کا(K) گفت: "البته، اگر کوسه­ها آدم می­بودند، اجازه می­دادند توی دریا برای کوچک­ماهی­ها اتاقک­های محکمی با هر نوع مواد غذائی در آن، چه محصولات گیاهی و چه حیوانی، بسازند. آنها مواظب می­بودند که اتاقک­ها همیشه با آب تازه همراه باشند و تدابیر عدیده­ای بهداشتی منظور می­داشتند تا چنانچه یک کوچک­ماهی بال­اش را زخمی بکند بر آن مرهم نهند تا وی  زودتر از موعد مقرر نمیرد، برای آنکه هیچوقت کوچک­ماهی افسرده نگردد، گه گاهی جشنهای بزرگ آب­بازی بر پا می­کردند، چون که گوشت کوچک­ماهیِ شاد از کوچک­ماهیِ افسرده لذیذتر است!
طبیعتا در آن اتاقک­های بزرگ برای کوچک­ماهی­ها مدرسه هم می­ساختند در آن مدرسه­ها کوچک­ماهی­ها یاد می­گرفتند که چه جوری می­شود در حلقوم کوسه­ماهی غوطه­ور شوند. آنها مثلا به آموزش جغرافیا نیز نیاز می­داشتند تا بتوانند کوسه­ماهی­های تنبلی را که در اطراف لم داده­اند، پیدا کنند. درس اصلی کوچک­ماهی­ها طبیعتا تربیت اخلاقی می­بود. به آنها می­قبولاندند که زیباترین و باشکوه­ترین کارها برای یک کوچک­ماهی این است که خودش را شادمانه برای کوسه­ماهی قربانی کند. و همه آنها به کوسه­ماهی­ها ایمان داشته باشند و بویژه زمانی که آنها مدعی می­شوند در پی ایجاد آینده زیبا هستند. آنها به کوچک­ماهی­ها یاد می­دهند که برای این آینده زیبا فقط باید مطیع و گوش به­فرمان باشند.
کوچک­ماهی­ها می­بایست قبل از هر چیز از همه تمایلات پستِ مادی، خودپرستانه و مارکسیستی پرهیز کنند، و چنانچه یکی از آنها چنین گرایشاتی را بروز داد، فورا آنرا به اطلاع کوسه­ها برسانند. اگر کوسه­ها آدم می­بودند، مسلما با همدیگر نیز می­جنگیدند تا اتاقکِ­­ ماهی­ها و کوچک­ماهی­های بیگانه را تسخیر نمایند. جنگها را با دست کوچک­ماهی­های خود رهبری می­کردند. آنها به کوچک­ماهی­ می­آموزاندند که میان آنها و کوچک­ماهی­های سایر کوسه­ها تفاوت فاحشی وجود دارد. بعدا اعلام ­می­کردند، همانطور که می­دانید کوچک­ماهی­ها­ لال­اند، ولی آنها به زبانهای کاملا متفاوتی سکوت می­کنند، به همین جهت اصولا نمی­توانند یکدیگر را بفهمند. به هر کوچک­ماهى­هائی كه در جنگ شمارى از کوچک­ماهى‌‌هاى دشمن را كه به زبان ديگرى ساكت بودند، بكشد، یک نشان كوچك از جنس خزه‌ى دريايى به سينه‌اش سنجاق مى‌كنند و به او لقب قهرمان اعطا مى‌شود. اگر کوسه­ها انسان می­بودند البته صاحب هنر هم بودند. تصاویر زیبائی بوجود می­آمد که در آن تصاویر دندانهای کوسه­ماهیها به رنگهای هوش­ربا و حلقومشان چون باغ ناب عدن که در آن شاد و سرخوش به این سو و آن سوی می­توان جست و خیز کرد، نقش می­شدند. تماشاخانه­های کف دریا نمایش می­دادند که چگونه کوچک­ماهی­ها قهرمان­سان و از خود بی­خود در حلقوم کوسه­ماهی­ها غوطه­ور می­شوند و نیز موسیقی کف دریا چنان دلکش می­گردید که کوچک­ماهی­ها تحت تاثیر نواهای خوش آن، پیشاپیشِ رامشگران، مسحور در عالمی رویائی و غرق در خیالات خوش، سیل آسا به حلقوم کوسه­ماهی­ها فرو می­رفتند. اگر کوسه­ماهی­ها انسان می­بودند، آنوقت در کف دریا مذهب هم به وجود می­­آمد. این مذهب می­آموخت که کوچک­ماهی­ها زندگی واقعی را تازه در شکم کوسه­ماهی­ها آغاز می­کنند. ناگفته نماند، اگر کوسه­ماهی­ها انسان می­بودند، برابری کنونی میان کوچک­ماهی­ها از میان می­رفت. بعضی از آنها صاحب مناصبی می­گشتند و فوق دیگران قرار می­گرفتند. آنهائیکه کمی مهمتر بودند حتی اجازه می­یافتند، کوچکترها را ببلعند. کوسه­ماهی­ها از این امر راضی بودند، چون لقمه چرب­تر نصیب خود آنها می­شد. و کوچک­ماهی­هایِ بزرگتر که صاحب مقام بودند، حافظ نظم بین کوچک­ماهی­ها می­شدند و سعی می­کردند آموزگار، افسر، مهندس در ساختن اتاقک و غیره گردند. خلاصه اگر کوسه­ها انسان می­شدند، تازه تمدنی در اعماق دریا به وجود می­آمد."
رفسنجانی بر دریائی از خون حکومت کرد، غارت کرد، یک دودمان مافیائی برافراشت و در تمام تصمیمگیریها خانمان برانداز در مورد تحولات، رویدادها ایران دست داشت. وی تمدنی در اعماق تاریخ ایجاد کرد. "آیتﷲ کوسه" و "اکبرشاه" دو لقب برازنده وی در این دوران بودند. وی نه تنها به کوچک­ماهی­ها رحم نکرد در خدت منافع مافیائی­اش حتی با بزرگ­ماهی­ها و کوسه­های کوچک و بزرگ دیگر در افتاد حتی از کشتن احمد خمینی نیز دریغ نکرد. وی برای کوچک­ماهی­ها حتی دانشگاه آزاد آفرید تا بیآموزند چگونه در حلقوم کوسه­ماهی بزرگ غوطه­ور باشند. برای طبخ خوشمزه کوچک­ماهی­ها، جشن تعزیه و عَلَم و کُتَل به را انداخت، نوحه­سرائی را باب کرد تا کوچک­ماهی­ها مسحور از این همه الحان و رویاهای الهی، سر از پا نشناخته به کام کوسه­ماهی روند و مذهب وی را به رسمیت بشناسند. وی در سیمای جمهوری اسلامی توسط پسرش، ابزار شستشوی مغزی و ریاکاری را فراهم آورد. و با دشمنی با محمد خاتمی و قتلهای زنجیره­ای آغاز کرد تا بیکباره یار خاتمی و حسین موسوی شد و آنها را در آغوش گرفت و بوسید. وی در حمایت از کشتار و تجاوز به دختران و ناموس مردم داد سخن می­داد و هرگز به این اعمال وحشیانه در زندانهای اوین و کهریزک، تجاوز به دختران باکره قبل از اعدام اعتراضی نکرد، ولی دخترش را به عنوان زن "آزاده" برای فریب زنان به میدان می­فر­ستاد تا دوچرخه سواری کند و آنرا سمبل آزادی زن جا بزند. این کوسه تبهکار و مارمولک آن چنان مغز عده­ای را خورد که مشتی اصلاح طلب کور که در پشت سر کوسه بزرگ نماز می­گذاردند به تشییع جنازه­اش رفتند و هنرمندان منحرف و نان به نرخ روز خور نیز با پلاکادهای "رفسنجانی ما را تنها نگذاشتی ما هم ترا تنها نمی­گذاریم" به سینه زنی برای وی پرداختند و از این شاهکارشان نیز احساس شرم نکردند. برگ آخری که این عده بازی می­کنند این است که از یک تبهکار تحت پیگرد جهانی یک "قهرمان ملی" بسازند که گویا وی را که نماد "آزادی و دموکراسی و مجری تحقق حقوق بشر" در ایران بوده است، در خزینه خفه کرده­اند. رفسنجانی به قدری در خفه کردن دیگران تجربه داشت که ممکن نبود کسی بتواند وی را خفه کند. نگرانی از خفه کردن وی افشاء جمهوری اسلامی نیست، افشاء جمهوری اسلامی این است که چرا این کوسه­ها را قبل از مرگشان محاکمه نمی­کند و به سزای اعمالشان نمی­رساند. در این شلوغی و مرده­خوری، هواداران و جاسوسان اسرائیل و آمریکا نیز فعال شدند و در تشیع جنازه رفسنجانی با شعار مرگ بر روسیه و تقاضای اشغال سفارت روسیه به میدان آمدند. این عده همان جاسوسانی هستند که در زمان جرج بوش و سپس اوباما خواهان تجاوز به ایران و نابودی ملت ایران بودند و در نفس خود شعار می­دادند: "نه غزه، نه سوریه، نه لبنان حمله کنید به ایران". رفسنجانی مرد، جاسوسها نیز می­میرند، ولی ایران زنده می­ماند.     

بر گرفته از توفان شـماره 203 بهمن ماه  1395ـ فوریه سال 2017
ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
لینک چند وبلاگ حزبی
وبلاگ توفان قاسمی
وبلاگ ظفرسرخ
 وبلاگ کارگر آگاه
  سایت کتابخانه اینترنتی توفان
 سایت آرشیو نشریات توفان
 توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی
 توفان درشبکه تلگرام

اگر کوسه­ماهی­ها آدم می­بودند
توصیف برتولت برشت از علی اکبرهاشمی رفسنجانی ملقب به کوسه­ماهی

مشتی "کوچک­ماهی" در ایران بر مرگ "اکبر شاه" گریستند و خود را بی­پدر احساس کردند. آنها از اینکه دیگر نمی­توانند شادمانه در حلقوم کوسه­ماهی غوطه­ور شوند سرگردانند. آنها از ترس عالیجناب خاکستری دست به دامن عالیجناب سرخپوش شده بودند و برهمه گناهان غیر قابل توصیف و تبهکارانه وی قلم عفو کشیدند. آنها دست به دامن جنازه کوسه­ماهی شدند و از مرده طلب نجات کردند به جای آنکه به نیروی مردم تکیه کنند. این کوچک­ماهی­های مرده پرست و فریب خورده و سرگردان از بزرگترین زندانبان ایران در بعد از انقلاب، آزادی موسوی- کروبی یاران خودِ این کوسه­ماهی را طلب کردند. این فراموشکاران بر جنازه "اکبر شاه" نماز میت گذاردند به جای آنکه جنازه اقتصاد نئولیبرالیزه سبک رفسنجانی را به گور بسپارند، اقتصاد نوینی برپا کنند و کشور را از زیر تنه عفریت این خانواده مافیائی بیرون بکشند. این کوچک­ماهی­های کوچک در مکتب کوسه­ماهی­ها، آموزش دیده و مغزشان را به گروگان گذارده­اند و رویای آزادی و سرافرازی را دارند. چه خوب گفت نویسنده کمونیست آلمانی رفیق برتولت برشت:
""دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای "کا"(K) (مخفف "کوینر"(Keuner)-توفان) پرسید: "اگر کوسه­ها آدم می­بودند، با کوچک­ماهی­ها مهربانتر می­بودند؟" آقای کا(K) گفت: "البته، اگر کوسه­ها آدم می­بودند، اجازه می­دادند توی دریا برای کوچک­ماهی­ها اتاقک­های محکمی با هر نوع مواد غذائی در آن، چه محصولات گیاهی و چه حیوانی، بسازند. آنها مواظب می­بودند که اتاقک­ها همیشه با آب تازه همراه باشند و تدابیر عدیده­ای بهداشتی منظور می­داشتند تا چنانچه یک کوچک­ماهی بال­اش را زخمی بکند بر آن مرهم نهند تا وی  زودتر از موعد مقرر نمیرد، برای آنکه هیچوقت کوچک­ماهی افسرده نگردد، گه گاهی جشنهای بزرگ آب­بازی بر پا می­کردند، چون که گوشت کوچک­ماهیِ شاد از کوچک­ماهیِ افسرده لذیذتر است!
طبیعتا در آن اتاقک­های بزرگ برای کوچک­ماهی­ها مدرسه هم می­ساختند در آن مدرسه­ها کوچک­ماهی­ها یاد می­گرفتند که چه جوری می­شود در حلقوم کوسه­ماهی غوطه­ور شوند. آنها مثلا به آموزش جغرافیا نیز نیاز می­داشتند تا بتوانند کوسه­ماهی­های تنبلی را که در اطراف لم داده­اند، پیدا کنند. درس اصلی کوچک­ماهی­ها طبیعتا تربیت اخلاقی می­بود. به آنها می­قبولاندند که زیباترین و باشکوه­ترین کارها برای یک کوچک­ماهی این است که خودش را شادمانه برای کوسه­ماهی قربانی کند. و همه آنها به کوسه­ماهی­ها ایمان داشته باشند و بویژه زمانی که آنها مدعی می­شوند در پی ایجاد آینده زیبا هستند. آنها به کوچک­ماهی­ها یاد می­دهند که برای این آینده زیبا فقط باید مطیع و گوش به­فرمان باشند.
کوچک­ماهی­ها می­بایست قبل از هر چیز از همه تمایلات پستِ مادی، خودپرستانه و مارکسیستی پرهیز کنند، و چنانچه یکی از آنها چنین گرایشاتی را بروز داد، فورا آنرا به اطلاع کوسه­ها برسانند. اگر کوسه­ها آدم می­بودند، مسلما با همدیگر نیز می­جنگیدند تا اتاقکِ­­ ماهی­ها و کوچک­ماهی­های بیگانه را تسخیر نمایند. جنگها را با دست کوچک­ماهی­های خود رهبری می­کردند. آنها به کوچک­ماهی­ می­آموزاندند که میان آنها و کوچک­ماهی­های سایر کوسه­ها تفاوت فاحشی وجود دارد. بعدا اعلام ­می­کردند، همانطور که می­دانید کوچک­ماهی­ها­ لال­اند، ولی آنها به زبانهای کاملا متفاوتی سکوت می­کنند، به همین جهت اصولا نمی­توانند یکدیگر را بفهمند. به هر کوچک­ماهى­هائی كه در جنگ شمارى از کوچک­ماهى‌‌هاى دشمن را كه به زبان ديگرى ساكت بودند، بكشد، یک نشان كوچك از جنس خزه‌ى دريايى به سينه‌اش سنجاق مى‌كنند و به او لقب قهرمان اعطا مى‌شود. اگر کوسه­ها انسان می­بودند البته صاحب هنر هم بودند. تصاویر زیبائی بوجود می­آمد که در آن تصاویر دندانهای کوسه­ماهیها به رنگهای هوش­ربا و حلقومشان چون باغ ناب عدن که در آن شاد و سرخوش به این سو و آن سوی می­توان جست و خیز کرد، نقش می­شدند. تماشاخانه­های کف دریا نمایش می­دادند که چگونه کوچک­ماهی­ها قهرمان­سان و از خود بی­خود در حلقوم کوسه­ماهی­ها غوطه­ور می­شوند و نیز موسیقی کف دریا چنان دلکش می­گردید که کوچک­ماهی­ها تحت تاثیر نواهای خوش آن، پیشاپیشِ رامشگران، مسحور در عالمی رویائی و غرق در خیالات خوش، سیل آسا به حلقوم کوسه­ماهی­ها فرو می­رفتند. اگر کوسه­ماهی­ها انسان می­بودند، آنوقت در کف دریا مذهب هم به وجود می­­آمد. این مذهب می­آموخت که کوچک­ماهی­ها زندگی واقعی را تازه در شکم کوسه­ماهی­ها آغاز می­کنند. ناگفته نماند، اگر کوسه­ماهی­ها انسان می­بودند، برابری کنونی میان کوچک­ماهی­ها از میان می­رفت. بعضی از آنها صاحب مناصبی می­گشتند و فوق دیگران قرار می­گرفتند. آنهائیکه کمی مهمتر بودند حتی اجازه می­یافتند، کوچکترها را ببلعند. کوسه­ماهی­ها از این امر راضی بودند، چون لقمه چرب­تر نصیب خود آنها می­شد. و کوچک­ماهی­هایِ بزرگتر که صاحب مقام بودند، حافظ نظم بین کوچک­ماهی­ها می­شدند و سعی می­کردند آموزگار، افسر، مهندس در ساختن اتاقک و غیره گردند. خلاصه اگر کوسه­ها انسان می­شدند، تازه تمدنی در اعماق دریا به وجود می­آمد."
رفسنجانی بر دریائی از خون حکومت کرد، غارت کرد، یک دودمان مافیائی برافراشت و در تمام تصمیمگیریها خانمان برانداز در مورد تحولات، رویدادها ایران دست داشت. وی تمدنی در اعماق تاریخ ایجاد کرد. "آیتﷲ کوسه" و "اکبرشاه" دو لقب برازنده وی در این دوران بودند. وی نه تنها به کوچک­ماهی­ها رحم نکرد در خدت منافع مافیائی­اش حتی با بزرگ­ماهی­ها و کوسه­های کوچک و بزرگ دیگر در افتاد حتی از کشتن احمد خمینی نیز دریغ نکرد. وی برای کوچک­ماهی­ها حتی دانشگاه آزاد آفرید تا بیآموزند چگونه در حلقوم کوسه­ماهی بزرگ غوطه­ور باشند. برای طبخ خوشمزه کوچک­ماهی­ها، جشن تعزیه و عَلَم و کُتَل به را انداخت، نوحه­سرائی را باب کرد تا کوچک­ماهی­ها مسحور از این همه الحان و رویاهای الهی، سر از پا نشناخته به کام کوسه­ماهی روند و مذهب وی را به رسمیت بشناسند. وی در سیمای جمهوری اسلامی توسط پسرش، ابزار شستشوی مغزی و ریاکاری را فراهم آورد. و با دشمنی با محمد خاتمی و قتلهای زنجیره­ای آغاز کرد تا بیکباره یار خاتمی و حسین موسوی شد و آنها را در آغوش گرفت و بوسید. وی در حمایت از کشتار و تجاوز به دختران و ناموس مردم داد سخن می­داد و هرگز به این اعمال وحشیانه در زندانهای اوین و کهریزک، تجاوز به دختران باکره قبل از اعدام اعتراضی نکرد، ولی دخترش را به عنوان زن "آزاده" برای فریب زنان به میدان می­فر­ستاد تا دوچرخه سواری کند و آنرا سمبل آزادی زن جا بزند. این کوسه تبهکار و مارمولک آن چنان مغز عده­ای را خورد که مشتی اصلاح طلب کور که در پشت سر کوسه بزرگ نماز می­گذاردند به تشییع جنازه­اش رفتند و هنرمندان منحرف و نان به نرخ روز خور نیز با پلاکادهای "رفسنجانی ما را تنها نگذاشتی ما هم ترا تنها نمی­گذاریم" به سینه زنی برای وی پرداختند و از این شاهکارشان نیز احساس شرم نکردند. برگ آخری که این عده بازی می­کنند این است که از یک تبهکار تحت پیگرد جهانی یک "قهرمان ملی" بسازند که گویا وی را که نماد "آزادی و دموکراسی و مجری تحقق حقوق بشر" در ایران بوده است، در خزینه خفه کرده­اند. رفسنجانی به قدری در خفه کردن دیگران تجربه داشت که ممکن نبود کسی بتواند وی را خفه کند. نگرانی از خفه کردن وی افشاء جمهوری اسلامی نیست، افشاء جمهوری اسلامی این است که چرا این کوسه­ها را قبل از مرگشان محاکمه نمی­کند و به سزای اعمالشان نمی­رساند. در این شلوغی و مرده­خوری، هواداران و جاسوسان اسرائیل و آمریکا نیز فعال شدند و در تشیع جنازه رفسنجانی با شعار مرگ بر روسیه و تقاضای اشغال سفارت روسیه به میدان آمدند. این عده همان جاسوسانی هستند که در زمان جرج بوش و سپس اوباما خواهان تجاوز به ایران و نابودی ملت ایران بودند و در نفس خود شعار می­دادند: "نه غزه، نه سوریه، نه لبنان حمله کنید به ایران". رفسنجانی مرد، جاسوسها نیز می­میرند، ولی ایران زنده می­ماند.     

بر گرفته از توفان شـماره 203 بهمن ماه  1395ـ فوریه سال 2017
ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
لینک چند وبلاگ حزبی
وبلاگ توفان قاسمی
وبلاگ ظفرسرخ
 وبلاگ کارگر آگاه
  سایت کتابخانه اینترنتی توفان
 سایت آرشیو نشریات توفان
 توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی
 توفان درشبکه تلگرام

۱۳۹۵ مهر ۲۶, دوشنبه

 تخریب و غارت آثار باستانی توسط هر نیرويی تبهکاری است

شورای حقوق بشر سازمان ملل در بیست و نهمین نشست خود در ژنو با صدور قطعنامه‌ای رفتار وحشیانه داعش را محکوم ساخت.
در این قطعنامه که با 29 رای موافق، ۶ مخالف و ۱۲ ممتنع تصویب شد، حملات گروه تروریستی داعش به میراث فرهنگی سوریه و عراق و تخریب آثار باستانی آنها را به ‌شدت محکوم کرد. این نمایش تبلیغاتی شورای حقوق بشر سازمان ملل، قبل از آنکه سند محکومیت داعش باشد، سند تبرئه جنایات امپریالیستها در نابودی و دزدی میراث فرهنگی خلقها و ملتهای جهان است. داعش دستآویزی شده است تا هم پای اسلام را به میان بکشند و هم ربودن میراث فرهنگی توسط دنیای "متمدن" را لاپوشانی کنند.داعش نه دولت است، نه از نظر حقوقی قابل پیگرد و نه می شود مچ کسی را در این زمینه گرفت، ولی جرج بوش، رامزفلد، چنئی، تونی بلر که آثار فرهنگی و میراث تاریخی بشریت را در میانرود(بین النهرین، موساپوتانین) نابود کردند، نماینده دولتها بوده و قابل پیگرد بین المللی.    
کارنامه داعش که فرزند امپریالیسم و صهیونیسم است روشن می باشد. آنها پس از تخلیه آثار تاریخی از شهر باستانی «نمرود» (کالخور) در عراق و چوب حراج زدن به آنها، این شهر را با خاک یکسان نمودند، شهری که در قرن ۱۳ پیش از میلاد در کنار رود دجله بنا شد و بعدها آشوریان آن را پایتخت خود اعلام کردند و تمدن درخشان خود را در آنجا آفریدند؛ زیرا داعش بخش عظیمی از بناهای تاریخی و میراث گرانبهای شهر تاریخی پالمیرا(عروس کویر) را در استان حُمص سوریه که قدمت دو هزار ساله دارد و به مروارید صحرا نیز مشهور است، نابود ساخت. شهری که بناهای آن حکایت از سه فرهنگ یونانی، رومی و ایرانی دارد؛ زیرا داعش اشیاء عتیقه و پیکره های باستانی را از طریق دلالان سعودی و ترک و ... به معرض حراج گذارده است و خریداران این آثار عتیقه و باستانی و دستآوردهای نایاب بشریت موزه های بزرگ و تجار سرشناس امپریالیستها هستند که قابل تعقیب نبوده و نام "محترمشان" در همه جا به "نیکی" یاد می شود.داعش این نیروی اهریمنی که خوراک فکری اش را فتاوی مفتی‌های وهابی به غایت ارتجاعی عربستان نظیر «بن عبدال‌لطیف آل الشیخ»، «شیخ عبدالعزیز بن باز» و .. تامین می‌کنند، نه تنها مجسمه‌ها و آثار و میراث باستانی و ملی را به یغما برده و یا نابود می‌سازند، بلکه مغول وار با تأسی به فتاوی مفتی‌های عربستان، انسان‌هایی را که غیر آنها می‌اندیشند، دسته دسته از دم تیغ می‌گذرانند و با سر بریده آنها وحشیانه فوتبال بازی می‌کنند!اما داعش یک شبه از آسمان نازل نشد و کارخانه اسلحه‌سازی و دستگاه چاپ اسکناس هم دراختیار نداشت، بلکه داعش فرزند نابکار امپریالیسم و ارتجاع منطقه است و تا دیروز به عنوان تروریستهای خوب سر از آستین آمریکا و ناتو در می آورد.
از این رو حزب ما بر این نظر است که نه تنها داعش را می بایست محکوم کرد و با آن به مبارزه برخاست، بلکه بر علیه آفرینندگان و حامیان داعش و نیز منابع مالی و تسلیحاتی آنان نیز باید به مقابله پرداخت و علیه آنها قطعنامه صادر کرد. باید همان گونه که شورای حقوق بشر سازمان ملل علیه داعش قطعنامه می دهد، علیه امپریالیسم و ارتجاع منطقه نیز چنین عمل کند که نمی کند و نمی خواهد بکند.
طومار جنایات جنگی و حملات وحشیانه امپریالیسم به ویژه امپریالیسم امریکا طولانی است و پرداختن به آن از حوصله این نوشته خارج است. اما از آنجا که علت صدور قطعنامه شورای حقوق بشر سازمان ملل نابودی و سرقت اشیاء عتیقه و میراث باستانی و فرهنگی در بین النهرین است، به جاست که شمه ای از طومار سرقت و نابودی میراث های فرهنگی و هنری و تاریخی جهان را که به دست ایادی امپریالیسم نابود گشته و یا ربوده شده اند، برشمریم.از قرن ۱۹ که باستان شناسان کشورهای غربی همین شهر «نمرود» را که بقایایش زیر چکمه های داعش نابود گشت، کشف کردند، بسیاری از اشیاء و آثار مشهور باقی مانده این تمدن عظیم و غنی را به موزه‌های خود انتقال دادند. مجسمه بزرگ و مشهور «گاوهای بالدار» که در موزه لندن به معرض نمایش گذارده شده است، نمونه بارز این مدعا است.
میراث باستانی و فرهنگی عراق در حمله مغول وار آمریکا و نیروهای أ‌ئتلاف در ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ به این کشور خسارات جبران ناپذیری دید و تعداد کثیری از این آثار نیز از موزه‌ها ربوده شدند.
آمریکائیان برای این که راحت‌تر اشیاء عتیقه را به‌ ربایند، ابتدا به دفاتر زیرزمینی موزه بغداد رفته و اسناد مربوط به آثار باستانی را نابود کردند. به علاوه اشیائی که در موزه های کوچکتر بودند و همچنین  باستان‌شناسان در حفاری‌ها یافته بودند، نیز در هیچ کجا ثبت نشده بودند.در بین النهرین، این گهواره تمدن که در آن اقوام گوناگونی زیسته‌اند، آثار تاریخی گرانبهائی وجود داشتند که بیش از هشت هزار سال قدمت دارند. اما امروز چیز زیادی از آن ها به جا نمانده است. موزه ملی بغداد که پس از سقوط رژیم بعثی عراق در سال ۲۰۰۳ با نقشه و به شیوه سازماندهی شده، تخریب و غارت گشت، یکی از ۵ مرکز مهم نگاهداری آثار تاریخی جهان به ‌شمار می‌آمد. گنجینه‌های با ارزشی که قدمت ۵۵۰۰ سال تمدن بین‌النهرین را به نمایش می‌گذارد و بیانگر تمدن های بابل، آشور و خلفای عباسی بود. گلدان سامری «شیر نیمرود» که روی عاج فیل حکاکی شده قدمتش به ۸۵۰ سال قبل از میلاد مسیح می‌رسد. «پُل زیمنسکی» استاد باستان‌شناسی خاور نزدیک در دانشگاه بوستون در رابطه با تخریب و غارت موزه بغداد معتقد است که: «ما وحشیانه رفتار کرده ایم، ما نظم و قانون را درهم شکستیم، تماشا کردیم که چگونه اوباش میراث فرهنگی را به غارت می برند.». قریب به ۱۵ هزار اشیاء عتیقه از موزه بغداد به غارت رفت که یا در خارج از عراق به مجموعه داران فروخته شد، که خود امروز به آن اعتراف دارند، ولی حاضر به استرداد آنها نیستند، زیرا که معتقدند آنها را خریده‌اند! و یا در موزه‌های کشورهای غربی به نمایش درآمده‌اند. ۱۶۰۰ قطعه از این اشیاء در کشورهای هم مرز، ۳۰۰ قطعه در ایتالیا و ۶۰۰ قطعه در آمریکا دیده شده‌اند. ناگفته نماند که در جریان جنگ بربرمنشانه امریکا و متحدینش علیه کشور عراق مجموعه کتابخانه ملی و آرشیوهای موجود در بغداد سوخت و ساختمان آن تقریبا نابود گشت. در سال 2003 در آستانه سال نوی ایرانیان که هنوز داعشی در کار نبود. تنها پدرخوانده های داعش بعدی وجود داشتند.
سوال اینجاست که پنتاگون و هم‌پیمانانش هنگام تاخت و تاز به عراق از توافق‌نامه بین‌المللی سال ۱۹۵۴ در رابطه با حمایت از بناها و آثار باستانی و فرهنگی در درگیری‌های مسلحانه و نیز پروتکل الحاقی آن مبنی بر جلوگیری و یا کاهش حتی‌الامکان حملات علیه آنها و نیز عدم استفاده از آنها به مثابه پایگاه نظامی بی‌اطلاع بودند؟ پاسخ به این پرسش بدون شک منفی است. و نمونه زیر گواه بر این است که امپریالیسم امریکا علیرغم آگاهی به توافق‌نامه فوق، آن را زیرپا‌ گذارد و بار دیگر نشان داد که آنها اصولا برای عهدنامه‌های بین‌المللی پشیزی ارزش قائل نیستند.
ارتش آمریکا در آغاز جنگ شهر باستانی بابل را به تصرف خود درآورد و بلافاصله آنجا را به پایگاه نظامی خود تبدیل نمود و صدمات جبران ناپذیری به این شهر که یکی از عجایب ۷ گانه جهان به ‌شمار می‌آید، واردآورد.
در گزارش دکتر «جان کرتیس» رئیس بخش خاور نزدیک موزه لندن ذکر شده است: «آنها به دروازه «ایشتار» که یکی از معروف‌ترین بناهای دوران باستان است، صدمات فراوان وارد آوردند...، خودروهای ارتش امریکا، پیاده‌روهای آجری را که ۲۶۰۰ سال قدمت داشتند، خرد کردند. اجرای پروژه‌های نظامی، از جمله حفر ۱۲ خندق در آنجا، منطقه را برای نسل‌های آینده باستان شناسان غیر قابل استفاده ساخته است. مناطق تاریخی مشهور نظیر برج بابل و باغ های معلق بابل آسیب دیده اند. از لوح‌های خط سومری اثری باقی نمانده است. به طور کلی شهر بابل به ویرانه‌ای مبدل گشته است. برج «ملویه» با 52 متر ارتفاع و ۱۰۰۰ سال قدمت در درگیری‌های نیروهای شورشی با نیروهای ائتلاف دچار خسران فراوان گشت. آمریکائیان از این برج به عنوان برج مراقبت استفاده می‌کردند، که در اثر حمله شورشیان منهدم شد. قریب به ۱۵۰ شهر از بقایای تمدن سومری ها که قدمتشان به شش هزار سال قبل باز می‌گردد منهدم و تبدیل به تلی از خرده سفال و آجر های شکسته  شده اند.».  دکتر «جان کرتیس» در عین حال در گزارش خود به این نکته تکان دهنده نیز اشاره کرده است که «برخی از مناطق باستانی جهت فرود آمدن هلیکوپتر و پارکینگ خودروهای سنگین ، مسطح شده اند».
آقای دکتر "جان کورتیس"(Dr. John Curtis) از جانب موزه بریتانیا در برنامه خبری کانال 4 تلویزیون بریتانیا اعلام داشت که در میان آثار هنری به سرقت رفته گلدان مقدس "وارکا"(Warka) وجود داشته است و همچنین ظرفی به قدمت 5 هزار سال که در شهر "اور" پیدا شده بود. پایه های مجسمه اکادی و یک مجسمه آسوری نیز دزدیده شده اند. به نقل از آقای "کورتیس" مثل این است که "مونالیزا دزدیده شده باشد". دکتر "دانی جرج"(Dr. Doney George) رئیس موزه بغداد در مورد مهاجمان سازمان داده شده به آن موزه اظهار داشت: "من معتقدم آنها مردمی بودند که می دانستند چه می خواهند. آنها نسخه های بدلی ابلیسک سیاه(ستون سنگی هرمی شکل سیاه رنگ-توفان) را کنار گذاشتند. این بدان مفهوم است که آنها کارشناس بودند. به اشیاء بدلی دست نزدند."
در اجلاس سال ۲۰۰۵ یونسکو «عبدالعزیز حمید» رئیس هیئت آثار باستانی عراق به خاطر آسیب‌هایی که از سوی نیروهای ائتلاف به میراث باستانی و فرهنگی کشورش وارد شده اند، خواستار پرداخت غرامت شد. اما نه تنها غرامتی ‌پرداخت نشد، بلکه هر روز آثار باستانی بیشتری از این کشور در مرزهایش معامله شدند.مدیر بخش خاورمیانه موزه لندن در جلسه ای که با حضور کارشناسان دنیا به منظور بررسی شیوه مرمت میراث تاریخی و باستانی عراق تشکیل شده بود، بیان داشت: «غارت و تخریب میراث فرهنگی و اشیاء عتیقه عراق در جریان جنگ، عظیم‌ترین فاجعه‌ای است که از زمان جنگ دوم جهانی تاکنون در رابطه با میراث فرهنگی و تاریخی یک کشور رخ داده است.»
این که امروز شورای حقوق بشر سازمان ملل، داعش، این فرآورده امپریالیسم و ارتجاع منطقه را به خاطر اعمال ضد انسانی و ضد فرهنگی اش محکوم می‌کند، دسیسه جدیدی است که تحت عنوان آن می خواهند دول سیاسی مخالف خویش را به بهانه جنایت علیه بشریت به پای میز محاکمه ی دادگاه کیفری لاهه بکشند و در این راه از انزجار مردم از اقدامات داعش بهترین وسیله را ساخته اند. اما پرسش اینجاست که کجا بودند این شورا و این سازمان هنگامی که نیروهای ائتلاف به سرکردگی امریکا مغول وار با تجاوز نظامی به عراق کشور، مردم و میراث  تاریخی‌اش را، همانگونه که در بالا اشاره رفت به نابودی کشاندند؟ چرا این سازمان، جنایتکاران جنگی آمریکائی و گروه ائتلاف را محاکمه نمی کند و بر ضدشان قطعنامه صادر نمی نماید.
می‌گویند که داعش با فروش اشیاء عتیقه و آآثار باستانی غارت شده، هزینه های نظامی خود را تامین می‌کند. اما این تنها بخشی از واقعیت است، آن هم بخش کوچک آن. منبع اصلی درآمد این به اصطلاح حکومت اسلامی عراق و شام از یک سو کمک های مالی بی شائبه  سران مرتجع عربستان سعودی، قطر، کویت و  از سوی دیگر  درآمد فروش نفتی که از میدان های نفتی عراق و سوریه استخراج می شود و از طریق ترکیه به فروش می رود، می باشد. یکی از خریداران ارزان این نفت دزدی دولت تروریست فرانسه است. ما نه از ارقام نجومی که کشورهای مرتجع عربستان و قطر در اختیار آنها قرار می دهند، اطلاع دقیقی داریم و نه از تعداد تسلیحاتی که روزانه از ترکیه به دست تروریست‌های داعش می رسد، اما مطابق اخبار و اسناد معتبر، داعش روزانه ۵۰ هزار بشکه نفت از سوریه و 30 هزار بشکه نفت از عراق به سرقت می‌برد و از طریق ترکیه آن را به فروش می‌رساند. البته باید سرقت دارائی‌های بانکی این دو کشور را نیز بر آنها افزود. تمام تسلیحات داعش را امپریالیسم تامین می کند، تمام نیازهای تدارکاتی آنها را امپریالیسم و همدستانش در منطقه تامین می کنند. تمام کمکهای مالی داعش را از طریق حواله های بانکی ارسال می کنند که قابل کنترل هستند.
اما به بینیم که آیا این تنها داعش است که عتیقه جات و آثار باستانی و ملی را به صورت قاچاق میفروشد؟
سالانه میلیاردها دلار عتیقه جات در جهان غرب به فروش می رسند. چند نمونه: مستخرج از فرستنده تلویزیون "آرته arte" فرانسه و انگلستان در سالهای ۱۸۶۰ که جنگ تریاک در چین پایان یافت بسیاری از آثار گران‌بهای ملی و باستانی این کشور را به غارت بردند. دو نمونه آن، دو سر برنز گران‌بهای خرگوش و موشی است که از قصر تابستانی «شهر ممنوعه» در نزدیکی‌های پکن ربوده شده‌اند. چندی پیش این دو اثر در مجموعه‌های عتیقه جات «پیر برژه» سرمایه‌دار معروف فرانسوی مشاهده شدند. مسئولین چینی برای بازپس گرفتن آنها اقدام کردند. ولی «پیر برژه» مزورانه اعلام می‌کند که اگر حکومت چین دموکراسی را به جامعه بازگرداند، او حاضر است که این دو اثر با ارزش را به این کشور بازپس‌دهد.
قرارداد فرهنگی سال ۱۹۷۰ یونسکو اعضای سازمان ملل را موظف می‌سازد که آثار باستانی و اشیاء عتیقه‌ای را که غیرقانونی و به صورت قاچاق معامله شده باشند، می‌بایست به کشور مبداء رجعت داد. «مارین ترو» مسئول عتیقه جات موزه «گتی» نیویرک در ایتالیا به خاطر معامله قاچاق اشیاء عتیقه دستگیر می‌شود و مقابل دادگاه قرار می‌گیرد. او مشتری «جکومومدیچی» ، که یکی از بزرگترین قاچاقچی‌های آثار باستانی و عتیقه جات ایتالیایی به شمار می‌آید بود و برای موزه«گتی» در نیویرک خرید می‌کرد. «جکومو مدیچی» به طور عمده فروشنده عتیقه جات قاچاق و آثار باستانی حفاری شده از شمال رم و «بمبیی» است. طبق اطلاعاتی که اداره باستان شناسی ایتالیا منتشر کرده است ، در40 سال گذشته قریب به ۱،۵ میلیون قطعه از آثار تاریخی ایتالیا به صورت قاچاق در دنیا به فروش رفته‌اند.
هنگامی که از رئیس موزه «پرگامون» در شهر برلین می پرسند که اشیاء عتیقه این موزه از کجا و چگونه به این موزه آمده اند؟ در جواب می گوید که ما قریب به ۵۰۰ هزار اثر باستانی و تاریخی و فرهنگی در این موزه داریم و مشکل بتوانیم اطلاعاتی در این زمینه به شما بدهیم!! واقعیت اما این است که اکثر اشیاء و آثار عتیقه و باستانی یا به صورت قاچاق معامله شده‌اند و یا در قبا ل رشوه به مسئولین و سران بی‌کفایت و دزد کشورهای ماخذ تصاحب گشته و یا خیلی ساده ربوده شده اند. برای نمونه از ترکیه هزاران قطعه ربوده شده اند که در موزه های لندن، پاریس، برلن و ... به نمایش گذارده شده اند.
در جنگ جهانی اول هنگامی که مردم به فکر نجات جان و مال خود بودند، «توماس ادوارد لورنس» معروف به «لورنس عربستان»، این جاسوس انگلیسی، هزاران شیئی و اثر باستانی را از ترکیه دزدید که یا در موزه‌های کشورهای غربی به نمایش درآمدند و یا در مجموعه عتیقه ثروتمندان جای گرفتند. گرچه همه آنها قبل از ۱۹۷۰(سال امضای قرارداد فرهنگی یونسکو) ربوده شده اند و کشورهای امپریالیستی غرب از استرداد آنها سرباز می‌زنند، ولی مسئولین ترکیه سالهاست که برای بازپس‌گیری آنها اقدامات عدیده‌ای نموده‌اند. با این که مسئولین ترکیه موفق شده‌اند مقداری از این میراث باستانی خود را پس بگیرند، ولی هنوز هزاران اثر در موزه‌های غرب خودنمايی می‌کنند.
در سالهای ۱۹۷۰ که آمریکا مشغول تاخت و تاز و قلع و قمع در کشورهای آسیای جنوب شرقی بود، به ویژه از کامبوج بسیاری از آثار تاریخی و عتیقه گران‌بها را به غارت برد که هنوز در موزه‌هایشان در معرض نمایش قرار دارند و این کار آمریکا جنایت علیه بشریت در کامبوج به حساب نمی آید.علی الاصول برای ردیابی آثار غارت شده دست کسی به جایی نمی‌رسد. زیرا هم فروشنده‌ها، هم موزه‌ها و هم مجموعه‌داران جملگی سکوت می‌کنند و از آن گذشته پلیس هم چشم بر روی این مساله می بندد. به این ترتیب هیچ کس نمی خواهد بداند که ماخذ اشیاء عتیقه کجاست و آن را ردیابی کند! علاوه بر این موسسات و دفاتری در اروپا تاسیس شده اند که در قبال پول برای اشیاء عتیقه مسروقه گواهی کاذب صادر می‌کنند و به این ترتیب به عمل‌کرد قاچاقچیان مشروعیت می بخشند. در عین حال بسیاری از اشیاء قاچاق در حراجی‌های مختلف دنیا حتی بدون سند و مدرک قانونی به فروش می‌رسند. راه سوم نیز فروش آنها از طریق شبکه مجازی است که امروز بسیار متداول گشته است.در کنوانسیونی که ژوئن سال ۱۹۹۵ تحت نام cultural property convention UNIDROIT)) به امضاء رسید، ذکر شده است که اشیاء عتیقه باید سند قانونی داشته باشند، در غیر اینصورت تجارت با آنها جرم محسوب می شود. اما این عهدنامه به دو دلیل درد کسی را دوا نمی‌کند. یکم این که زیر این کنوانسیون را تنها 37 کشور امضاء کرده اند. دوم این که اشیائی که ده ها سال پیش ربوده شده اند شامل مرور زمان می گردند.لازم به یادآوری است که هیچ کدام از کشورهایی که در غارت آثار تاریخی ید طولایی داشته و این اشیاء به طور عمده در کشور آنها معامله می‌شود، زیر کنوانسیون مذکور را امضاء نکرده اند!. همین کشورها یاران داعش اند.امروز بسیاری از بنادر آزاد دنیا مرکز خرید و فروش اشیاءعتیقه قاچاق هستند. هیچ مرجعی کنترلی بر روی ورود و خروج اشیاء را در این مراکز ندارد. این اشیاء بدون مالیات و گمرک(بهشت مالیاتی) به فروش می رسند. معروف‌ترین این بنادر، بندر آزاد ژنو است که افرادی نظیر «علی اْبوتان» و «کوتالوکیس»، دلالان و قاچاقچیان مشهور سوئیسی در آن رفت و آمد دارند. در سایر کشورها نظیر سنگاپور، لوکزامبورگ و ...نیز  بنادر مشابهی وجود دارند.
دست اندرکاران بر این باورند که تنها در بندر آزاد ژنو بیش از ۱،۵ میلیون آثار و اشیاء عتیقه – یعنی دو برابر تعداد موجود در موزه لور پاریس – انبار شده است. به دیگر سخن همان اشیائی که از ترکیه، کامبوج، ایتالیا، ایران،عراق، سوریه و سایر کشورها در گذر تاریخ ربوده شده اند، که به طور قطع اشیائی که داعش از موزه‌های عراق و سوریه ربوده و به قاچاقچیان فروخته است، نیز در میان آنها خودنمایی می کنند.اخیرا موسسه حفظ آثار باستانی سوریه اعلام داشته است که این تنها داعش نیست که به غارت آثار باستانی (که به مصداق الماس خونین در افریقا، به اشیاء خونین در سوریه شهرت یافته‌اند) مشغول است، بلکه سایر گروه‌های مخالف دولت سوریه نیز در این غارت سهیم اند. اشیاء ربوده شده در خارج از سوریه به ویژه در «غازیان تپه» شهر مرزی ترکیه به فروش می رسند.
 به هر رو اینکه ویرانگری و چپاول میراث فرهنگی گران‌مایه بین‌النهرین - این گهواره تمدن  که میراث هزاران سال فرهنگ غنی خلق‌هایی که در این منطقه زیسته‌اند را در خود حفظ نموده است - را امپریالیسم مهاجم انجام دهد یا داعش، این دست پروردگان جنایت پیشه آنها، فرقی در ماهیت تبهکارانه ماجرا نمی‌کند. ولی برخورد دو گانه نیروها و مجامع بین المللی از جمله سازمان ملل و شورای حقوق بشرش به این سیاهکاریها در واقع گواهی بر سعی و کوشش عبثی است که جهت پرده‌پوشی ماهیت بربرمنشانه و چپاولگرانه امپریالیسم صورت می‌پذیرد.از این رو حزب ما وظیفه خود می داند که با آشکار ساختن ماهیت میلیتاریستی و غارتگرانه امپریالیسم، به ویژه امپریالیسم آمریکا پرده ریا و تزویر را برافکند و چهره واقعی آنها را در معرض دید همگان قرار دهد. حزب ما سایر نیروهای مترقی، ضد امپریالیست و انقلابی را نیز به این کارزار فرامی خواند.

برگرفته از توفان شـماره 199 مهر ماه  1395ـ اکتبر سال 2016
ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
toufan@toufan.org
لینک چند وبلاگ حزبی
..........................
 وبلاگ توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ ظفرسرخ
 http://kanonezi.blogspot.se/
 وبلاگ کارگر آگاه
 http://www.kargareagah.blogspot.se/
  سایت کتابخانه اینترنتی توفان
http://toufan.org/ketabkane.htm
 سایت آرشیو نشریات توفان
 http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
 توفان در توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان در فیسبوک
https://www.facebook.com/toufan.hezbekar

شکست مبارزا ت خلق کرد ریشه در ناتوانی شناخت از دشمن دارد

رویدادهای اخیر درسوریه پیرامون مسئله کردها و همکاری آنها با آمریکائی ها، تجربه ی سالها حکومت خودمختار کرد درعراق و همکاری آنها با صهیونیسم و امپریالیسم و داعش، اظهارات رهبر حزب دموکرات کردستان ایران در همدستی با صهیونیسم اسرائیل و دعوت از آمریکا برای حمله به ایران و همدستی کردهای ایران با منصور حکمت و پذیرش تئوریهای اسرائیلی و "غیر طبقاتی" وی، حزب ما را بر آن داشت که به مسئله خواستهای ملی خلق کرد و راه رهائی واقعی آنها نظر مجددی بیفکنیم. اینکه در ایران به ملت کرد ستم وارد می شود بر کسی پوشیده نیست. این ستم به طور عمده در عرصه استفاده از امکانات آموزشی زبان مادری در مدارس بروز می کند. نه در رژیم سلطنتی و نه در رژیم جمهوری اسلامی به تشکیل انجمنهای ایالتی ولایتی این خلقها که دستآورد انقلاب مشروطیت بود توجه کردند و نه به تحقق آن یاری رساندند. به این جهت باید گفت که خلقهای ایران کاملا خلقهای متساوی الحقوق نیستند و از برابری یکسان برخورار نمی باشند و این طبیعتا بازتاب ستم ملی در جامعه است. ولی مسایل را باید مشخص ارزیابی کرد و از کلی گوئی برای کسب نتایج از پیش ساخته و نادرست پرهیز نمود. علیرغم وجود این ستم ملی آنهم بویژه در عرصه استفاده از زبان مادری به صورت رسمی، نمی توان مدعی شد که آذریها، کردها، بلوچها و یا هر خلق دیگری در ایران صرفا به علت تعلقات ملی مورد ستم و پیگرد قرار می گیرند. در خاک ایران بخشی از آن آذربایجان و بخش دیگری از آن کردستان نامیده می شود و این مربوط به چند سده اخیر نیست، ریشه قدیمی تر داشته و در افکار عمومی و ذهنیات مردم ایران جا باز کرده است. همه افراد متعلق به خلقهای گوناگون ایران می توانند به زبان مادری خود سخن گویند، بنویسند، از امکانات رسانه ای استفاده کنند، به موسیقی و هنر خویش بپردازند و هرگز به این علل مورد تعقیب قرار نمی گیرند. حتی بسیاری از دولتمردان و طبقات حاکمه ایران متعلق به خلق آذری(ترک) هستند که در سرکوب سایر خلقهای ایران فعالانه شرکت داشته و دارند. در ایران چه در زمان شاه و چه در زمان جمهوری اسلامی تنها کسانی مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند و می گیرند که بر ضد رژیمهای حاکم زمان به مبارزه سیاسی و اجتماعی اشتغال داشتند و مبارزه آنها خطری برای حاکمیت رژیمها محسوب می شد. در قتل عام مردم آذربایجان در 21 آذر 1325 همه فئودالهای بزرگ آذری از جمله ذوالفقاری، ملک قاسمی، مراغه ای و... شرکت داشتند. کسانی که در پی ارزیابی مسئله ملی در ایران هستند، باید این نکته اساسی را درک کنند. در این مقاله قصد نیست تا از ریشه های پیوندهای چند هزار ساله تاریخی میان خلقهای گوناگون ایران که در کنار هم دو انقلاب کردند، بر ضد متجاوزان جنگیدند و در مبارزات ضد استعماری مردم ایران شرکت عظیم و فعال داشتند، سخن به میان آید.متاسفانه به ویژه در میان کردهای ایرانی این تفکر ضد علمی و ناسیونال شونیستی قوت گرفته است که گویا واژه کرد مترادف با انقلابی است و در میان خلق کُرد فرد، گروه و یا طبقه ارتجاعی وجود ندارد. اگر یک کُردِ سیاسی به زشتترین اعمال هم دست بزند بازهم گویا چون کُرد است، قابل اغماض است. تو گوئی در تاریخ ایران سالار جاف ها، جاش ها، پیشمرگان کرد مسلمان که همدست رژیم جمهوری اسلامی بودند، وجود نداشته اند. صِرف کُرد بودن، توجیه گر هر خیانتی شده است. این زدودن مرز میان دوست و دشمن و ناتوانی در ارزیابی علمی و طبقاتی در میان افراد و سازمانهای سیاسی کُرد ریشه قدیمی و ناسالمی دارد. تنها اقلیت قلیلی در میان کردها هستند که کمونیست می باشند و خود را کمونیست می دانند و آن هم به این مفهوم که کمونیست بودن را مرجح بر کُرد بودن می شمارند و بر این اساس حتی بر ضد سایر کُردها که ارتجاعی هستند، مباره می کنند. متاسفانه این کُردهای مترقی در اقلیت به سر می برند. این خصیصه نکوهیده نه در میان فارسها وجود دارد و نه در میان آذربایجانیها و بیشتر دامنگیر کردهای منطقه است. از نظر این دو خلق اخیر هم فارسِ ارتجاعی وجود دارد و هم آذربایجانیِ ارتجاعی و برعکس. در میان کردها این ناسیونال شونیسم کور و عدم شناخت دشمن به آنجا کشیده است، که کردها در راه کسب حقوقِ برابر خویش با سایر خلقها، در هر کشور معینی که وجود دارند به همدست ارتجاع جهانی و یا ارتجاع همسایه ارتجاعی آن کشور معین بدل شده و همواره به عنوان آلت دست آنها عمل کرده و مبارزه خلق کرد را از یک شکست به شکست دیگر کشانده اند و توانائی پذیرش انتقاد را نیز ندارند.ملا مصطفی بارزانی پدر خلق کُرد برای مبارزه با حکومت وقت عراق با شاه ایران همکاری می کرد و ماموران ساواک و حتی ماموران موساد و کارشناسان نظامی ایران و اسرائیل در شمال عراق برضد همه خلقهای منطقه وول می خوردند. ملامصطفی بارزانی افتخار می کرد که با اسرائیل بر ضد خلقهای عرب همکاری می کند و از آنها پول و اسلحه گرفت و حتی پیروزی در جنگ شش روزه  اسرائیلی ها بر ضد خلقهای عرب را به آنها تبریک گفت. پسرش آقای مسعود بارزانی و رهبر دیگر کردهای عراق آقای جلال طالبانی برای "کسب حقوق ملت کرد" با جرج بوش در تجاوز سربازان آمریکائی برضد انسانیت، بر ضد منشور ملل متحد، بر ضد تمام خلقهای منطقه و جهان به کشور عراق، همکاری صمیمانه نمودند و کردستان عراق را به پایگاه تجاوز آمریکا و اسرائیل در منطقه تبدیل کردند. سه هزار کردهای دست آموز آمریکا از نظر نظامی توسط آمریکائی ها در کردستان عراق برای خرابکاری پیاده شدند تا سیاست راهبردی امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه را تکمیل کنند. آنها اسرائیل کوچکی در نزدیکی مرزهای ایران به وجود آورده اند که مملو از جاسوسان موساد و مرکز خرابکاری آنها در شرایط کنونی علیه ایران و سوریه است. کردهای عراق در سرکوب و قتل عام مردم عراق چه بخواهند و چه نخواهند چه بدانند و چه ندانند و یا تجاهل کنند، دست داشته اند. "حق خود تعیینی سرنوشت آنها" که بسیار شکستنی است بر دریائی از خون و دشمنی بپا شده است. و مسلما بدون پاسخ نمی ماند. همین تبهکاری سران قوم که از عاقبت اعمالشن واهمه دارند، آنها را بیشتر به آغوش امپریالیسم و صهیونیسم می کشاند. حکومت کردستان عراق از هم اکنون در وحدت عراق اخلال می کند و از داعش آدمخوار برای عبور از مناطق بی خطر برای رسیدن به بغداد در کادر استراتژی امپریالیسم آمریکا به دفاع برخاست و همه امکانات برای این راه پیمائی طولانی برای فتح بغداد را فراهم ساخت. تو گوئی اشغال عراق توسط داعش به کردستان عراق ربطی ندارد؟ کردستان عراق از مقاومت در برابر داعش دست بر داشت تا راه عبور آنها برای اشغال کامل عراق و فتح بغداد هموار باشد. منطق آنها این بود که "داعش عربها را می کشد ما که کرد هستیم". این زدودن مرز میان دوست و دشمن و ناتوانی در تحلیل مسایل علمی به علت کوری ناسیونال شونیستی، فاجعه ای به بار آورده که هنوز پایانی بر آن متصور نیست. رهبران کردستان عراق درک نمی کنند که با اتخاذ این سیاست، گور خویش را می کنند و هیچیک از خلقهای منطقه با ایجاد کردستانی که بخواهد پایگاه ضد انقلاب جهانی برای سرکوب خلقهای منطقه و قتل عام آنها شود موافق نخواهند بود و چنین حق تعیین سرنوشتی در دوران امپریالیسم به مفهوم مستعمره امپریالیسم آمریکا شدن است.
از چپ به راست: مسعود بارزانی، مناخم ناهید ناووت(Menachen Nahik Navut) معاون موساد در سالهای 1984 تا 1986، محمود عثمان عضو مجلس عراق، زوی زامیر(Tzwi Zamir) رئیس موساد در سالهای 1968 تا 1976، ناخوم آدمونی(Nachum Admoni) رئیس موساد در سالهای 1982 تا 1989، یک پیشمرگه
کردهای ایران نیز متاسفانه و با حسابگری بورژوائی از این "حق تعیین سرنوشت در عراق" حمایت می کنند و شما سازمان کردی را پیدا نمی کنید که همدستی رهبران کردستان عراق را با جرج بوش و اسرائیل محکوم کند. همه آنها از زیر بار این محکومیت و مبارزه با این نوع برداشت دشمنانه از حق خود تعیینی سرنوشت و در برخورد به سایر ملل منطقه، فرار می کنند. کردهای ناسیونال شونیست برای تحقق آنچه را که خود خواستهای ملت کرد می پندارند، حاضرند حق سایر ملل منطقه را با دست امپریالیسم و صهیونیسم نابود کنند و باعث شوند که کشورهای منطقه صرفا به بهای "آزادی خلق کرد" به مستعمره امپریالیسم بدل شوند. روشن است که با این نوع حق خود تعیینی سرنوشت که همدستی با امپریالیسم است، نمی شود موافق بود و باید بر ضد آن از هم اکنون افشاءگری کرده و قویا مبارزه نمود.آقای مصطفی هجری رهبر حزب دمکرات کردستان ایران در مصاحبه با نشریه اسرائیلی جروزالیم پست می گوید: "ایران مقادیر زیادی پول به آنها( حماس و حزب الله) می دهد. من فکر می کنم که اسرائیل باید ایران را به عنوان دشمن اصلی خود بداند و سعی کند که دشمنش را تضعیف کند." وی سپس مانند پدرش ملا مصطفی بارزانی از صهیونیستهای اسرائیل که یک دولت متجاوز و نژادپرست است و حق خود تعیینی سرنوشت خلق فلسطین را لگدمال کرده و فلسطین را به خون کشیده است، می طلبد: "بنابراین اسرائیل باید به گروه های مخالف جمهوری اسلامی کمک کند." او در واقع با بیان این مطلب کیسه گدائی را مقابل رژیم صهیونیستی اسرائیل می گشاید.لازم به توضیح نیست که اسرائیل به این رهنمود آقای مصطفی هجری نیازی ندارد و سالهاست که به پاره ای از سازمانهای اپوزیسیون ایرانی و از جمله مریدان تئوریهای منصور حکمت کمک مالی می کند. اسرائیل به ملامصطفی بارزانی و مسعود بارزانی هم کمک مالی کرده است و امروز بر ضد حکومت قانونی و مشروع بشار اسد که مورد علاقه آقای هجری نیست، به داعش کمک مالی و تدارکاتی می کند تا حق خود تعیینی سرنوشت ملت سوریه را لگد مال کند. آقای هجری هرگز به دفاع از حقوق مشروع و قانونی ایران که در توافقنامه های جهانی مستند است نمی پردازد، بلکه برای حق خود تعیینی سرنوشت کردهای ایران دروغهای امپریالیسم و خواستهای آنها را تائید می نماید. وی در سال 2006، هنگامی که آمریکا و اروپائی ها بر سر مسئله اتمی به ایران فشار وارد می آوردند تا از حقوق مشروع و مسلم خود صرفنظر کند، هشدار داد: "که مذاکرات باید بر حمایت از حقوق بشر و دمکراسی متمرکز شوند. معاملات اقتصادی سال گذشته، تثیت اقتصادی برای ایران می آورد و رژیم ایران را مستحکم تر می کند.". همین آقای هجری در زمان تجاوز آمریکا به عراق از جرج بوش دعوت کرد که به ایران نیز حمله کند و دستور تجاوز به ایران را فقط روی میزش قرار ندهد تا کردهای ایران نیز بتوانند به حقوق خود مانند کردهای عراق دست پیدا کنند. ایشان با تبلیغ برای یک گروه مشکوک و امپریالیسم ساخته اشاره کرد که: "گروه او با کنگرۀ ملیت های فدرال ایران، چون آذری ها، عربها، بلوچها و ترکمن ها که به دنبال احقاق حقوق خود هستند، همکاری می کند. کردها احساس می کنند که اروپا و امریکا آنها را در حمایت از احقاق حقوق اقلیت ها و دموکراسی حمایت نمی کنند." آیا می شود با اینگونه حق تعیین سرنوشت ملل که به بهای اسارت سایر ملل در عصر امپریالیسم منجر می شود، موافقت کرد؟ آیا می شود با جهالت تمام و بی توجه به عواقب سیاسی این شعار مدعی شد که کمونیستها و نیروهای مترقی ایران، ترکیه، عراق و سوریه با ایجاد کشور مستقلی بنام کردستان در جوار خویش موافقت کنند، تا آنها مسلح شوند، قدرت بگیرند و به عنوان دست دراز شده امپریالیسم و صهیونیسم در دشمنی با خلقهای منطقه عمل نمایند؟ موافقت با چنین تعیین حق سرنوشتی، خودکشی و پروراندن مار در آستین و این در درجه نخست به ضرر خلق کرد است، زیرا به رویاهای وی پایانی غم انگیز می بخشد. حداقل از بعد از جنگ جهانی دوم به این طرف شاهد آن هستیم که این نوع درک از سیاست حق خود تعیینی سرنوشت چه خساراتی به ملت کرد زده است. رفیق استالین بدرستی روشن کرد که مقوله حق تعیین سرنوشت ملل در دوران امپریالیسم را باید در مبارزه با این بزرگترین ناقض حق تعیین سرنوشت ملتها و استعمارگر بزرگ به پیش برد. فقط آن نوع حق خود تعیینی سرنوشتی از نظر کمونیستها قابل قبول است که جنبه مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی داشته باشد و در جهت تضعیف این بزرگترین ناقضان آن باشد و به دوستی و اتفاق خلقها کمک کند و نه در تقویت سیاستهای امپریالیسم در جهان و منطقه. در غیر این صورت درک نادرست از این مقوله منجر به آن می شود که همواره به آلت دست ارتجاع و امپریالیسم بدل شد و این را ما متاسفانه در تاریخ زندگی خلق کرد می بینم. اخیرا ما با مبارزه قهرمانانه کردهای سوریه برای حفظ تمامیت ارضی وحق حاکمیت ملی سوریه و مخالفت با ترکیه و داعش روبرو بودیم. کردهای انقلابی سوریه با مبارزه با داعش و ترکیه و اربابان امپریالیست آنها نه تنها موفق شدند از تمامیت ارضی سوریه دفاع کنند، بلکه توانستند روح مردم سوریه را تسخیر کرده و برای خود احترامی عمیق در افکار مردم به جای بگذارند. آنها اعتماد عمومی مردم منطقه را خریدند که بهای آن بی اندازه و ارزش سیاسی آن تاریخی است. آیا بهتر نبود که با همین روح به مبارزه خویش تا آزادی کامل سوریه و طرد پان ترکیستها، صهیونیستها، امپریالیستها و پان اسلامیستها ادامه می داند تا اینکه در وسط راه آهنگ آن نمایند که فقط گلیم خود را از آب بیرون بکشند و با امپریالیسم آمریکا و نیروهای ویژه آنها که راهی شمال سوریه شده اند به همکاری پرداخته و عاملی در تضعیف حکومت بشار اسد و تقویت سلطه امپریالیسم آمریکا و نقض حقوق ملتها در منطقه شوند؟ و نام نیک خویش را سرمایه تجاوز امپریالیسم آمریکا به خاطر وعده های واهی آنها سازند؟ روشن است که امپریالیسم آمریکا برای کردهای سوریه آبروئی به جای نخواهد گذارد و از آنها در معاملات سیاسی خویش با روسیه و ترکیه برای نقض حاکمیت و تمامیت ارضی سوریه استفاده می کند. مبارزه کردهای سوری که باید سرمشق سایر اکراد قرار می گرفت به بیراهه غیر قابل دفاع افتاده است.
"ناریم کوبانه"(Narin Kobane) خبرنگار "باس نیوز"(Bas News) به نقل از از یکی از رهبران "نیروهای دموکراتیک سوریه" اظهار داشت که: ساختمان یک پایگاه نظامی آمریکائی در 35 کیلومتری جنوب کوبانه در روستای "سیبات"(Sibat) به اتمام رسیده است.
به گزارش مستند برنامه تلویزیونی مونیتور در کانال یک ARD در آلمان فدرال، در تاریخ پنجشنبه 8 ماه سپتامبر 2016 که در مورد سوریه است، به روشنی دیده می شود که کماندوهای جنایتکار آمریکائی در لباس "یگان‌های مدافع خلقِ" کردهایِ کوبانه در سوریه، بر ضد ارتش ملی سوریه و تمامیت ارضی سوریه می جنگند و عملا و بطور عینی به صورت متحد داعش در آمده اند.
راه رفع ستم ملی از اکراد در همه ممالکی که آنها در آن سکونت دارند، تنها در مبارزه مشترک و همکاری آنها با سایر مردم آن کشورها برای تحقق آزادی، دموکراسی و حفظ استقلال ملی و تمامیت ارضی و مبارزه ملی و مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی آنهاست. در چارچوب اعتماد و احترام متقابلی که در متن این مبارزه انقلابی و مترقی ایجاد می شود، می توان به حقوق متقابل هم احترام گذشت و آنرا به رسمیت شناخت و در کنار هم با صلح،  دوستی و برداری و همکاری متقابل زیست. تنها این مبارزه است که دورنمای موفقیت و پیروزی و تفاهم و همبستگی همه خلقهای منطقه را خواهد داشت. در غیر این صورت مردم ایران هرگز به حکومت کردستانی در ایران نظیر کردستان بارزانی در عراق و یا جای دیگر تن در نخواهند داد و در این راه با کردهای انقلابی و مترقی نیز همداستانند. حمایت از حق خود تعیینی سرنوشت ملتها باید بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم باشد که در پی ایجاد جغرافیای جدید سیاسی در منطقه هستند. حزب ما به هیچ سازمانی در این عرصه چک سفید نخواهد داد. هستند پاره ای از اپوزیسیون ایران که به جای مبارزه به مماشات مشغولند و با نان قرض دادن و هندوانه زیر بغل و این و آن گذاردن بر این پندارند که گویا در پی تحقق حق خود تعیینی سرنوشت خلق کرد هستند و پاره ای از کردهای ناسیونال شونیست نیز از این مجیز گوئی ها برای تقویت خویش سوء استفاده می کنند و در دل خود می گویند: احمق ها! بیشتر به ما امتیاز سیاسی بدهید تا ما هرچه زودتر جدا شده خدمت همه شما برسیم. حزب ما با این نوع حق خود تعیینی سرنوشت که نفوذ امپریالیسم و صهیونیسم را در منطقه تقویت کند و سرنوشت همه خلقهای منطقه را به خطر اندازد، موافق نیست و بر ضد آن مبارزه می کند. حزب ما مخالف آن است که تبلیغات ناسیونال شونیستی ملت بزرگ یا کوچک ماهیت طبقاتی مبارزه ملی را مخدوش کند و مرز ارتجاعی و مترقی را بر اساس تعلقات قومی تبیین نماید. ما به این تفکرات و با ضعف و بزدلی پاره ای از اپوزیسیون ایرانی که فقط آموخته رشوه سیاسی بدهد، مبارزه می کنیم. پیروزی خلق کرد که تا کنون همواره با شکست روبرو بوده و از چاله ای به چاه بعدی افتاده است در گرو بازگشت از این راه بی سرانجام است. چه در ایران، چه در ترکیه، چه در عراق و چه در سوریه. باید همبستگی خلقهای ایران و منطقه را بر ضد دشمن عمده و واحد تقویت نمود. این تنها راه درست نیل به هدف است.
برگرفته از توفان شـماره 199 مهر ماه  1395ـ اکتبر سال 2016
ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
وبلاگ توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ ظفرسرخ
 http://kanonezi.blogspot.se/
 وبلاگ کارگر آگاه
 http://www.kargareagah.blogspot.se/
  سایت کتابخانه اینترنتی توفان
http://toufan.org/ketabkane.htm
 سایت آرشیو نشریات توفان
 http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
 توفان در توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان در فیسبوک