اگر کوسهماهیها آدم میبودند
توصیف برتولت برشت از علی اکبرهاشمی رفسنجانی ملقب به کوسهماهی
مشتی "کوچکماهی" در ایران بر مرگ "اکبر شاه" گریستند و خود را بیپدر احساس کردند. آنها از اینکه دیگر نمیتوانند شادمانه در حلقوم کوسهماهی غوطهور شوند سرگردانند. آنها از ترس عالیجناب خاکستری دست به دامن عالیجناب سرخپوش شده بودند و برهمه گناهان غیر قابل توصیف و تبهکارانه وی قلم عفو کشیدند. آنها دست به دامن جنازه کوسهماهی شدند و از مرده طلب نجات کردند به جای آنکه به نیروی مردم تکیه کنند. این کوچکماهیهای مرده پرست و فریب خورده و سرگردان از بزرگترین زندانبان ایران در بعد از انقلاب، آزادی موسوی- کروبی یاران خودِ این کوسهماهی را طلب کردند. این فراموشکاران بر جنازه "اکبر شاه" نماز میت گذاردند به جای آنکه جنازه اقتصاد نئولیبرالیزه سبک رفسنجانی را به گور بسپارند، اقتصاد نوینی برپا کنند و کشور را از زیر تنه عفریت این خانواده مافیائی بیرون بکشند. این کوچکماهیهای کوچک در مکتب کوسهماهیها، آموزش دیده و مغزشان را به گروگان گذاردهاند و رویای آزادی و سرافرازی را دارند. چه خوب گفت نویسنده کمونیست آلمانی رفیق برتولت برشت:
""دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای "کا"(K) (مخفف "کوینر"(Keuner)-توفان) پرسید: "اگر کوسهها آدم میبودند، با کوچکماهیها مهربانتر میبودند؟" آقای کا(K) گفت: "البته، اگر کوسهها آدم میبودند، اجازه میدادند توی دریا برای کوچکماهیها اتاقکهای محکمی با هر نوع مواد غذائی در آن، چه محصولات گیاهی و چه حیوانی، بسازند. آنها مواظب میبودند که اتاقکها همیشه با آب تازه همراه باشند و تدابیر عدیدهای بهداشتی منظور میداشتند تا چنانچه یک کوچکماهی بالاش را زخمی بکند بر آن مرهم نهند تا وی زودتر از موعد مقرر نمیرد، برای آنکه هیچوقت کوچکماهی افسرده نگردد، گه گاهی جشنهای بزرگ آببازی بر پا میکردند، چون که گوشت کوچکماهیِ شاد از کوچکماهیِ افسرده لذیذتر است!
طبیعتا در آن اتاقکهای بزرگ برای کوچکماهیها مدرسه هم میساختند در آن مدرسهها کوچکماهیها یاد میگرفتند که چه جوری میشود در حلقوم کوسهماهی غوطهور شوند. آنها مثلا به آموزش جغرافیا نیز نیاز میداشتند تا بتوانند کوسهماهیهای تنبلی را که در اطراف لم دادهاند، پیدا کنند. درس اصلی کوچکماهیها طبیعتا تربیت اخلاقی میبود. به آنها میقبولاندند که زیباترین و باشکوهترین کارها برای یک کوچکماهی این است که خودش را شادمانه برای کوسهماهی قربانی کند. و همه آنها به کوسهماهیها ایمان داشته باشند و بویژه زمانی که آنها مدعی میشوند در پی ایجاد آینده زیبا هستند. آنها به کوچکماهیها یاد میدهند که برای این آینده زیبا فقط باید مطیع و گوش بهفرمان باشند.
کوچکماهیها میبایست قبل از هر چیز از همه تمایلات پستِ مادی، خودپرستانه و مارکسیستی پرهیز کنند، و چنانچه یکی از آنها چنین گرایشاتی را بروز داد، فورا آنرا به اطلاع کوسهها برسانند. اگر کوسهها آدم میبودند، مسلما با همدیگر نیز میجنگیدند تا اتاقکِ ماهیها و کوچکماهیهای بیگانه را تسخیر نمایند. جنگها را با دست کوچکماهیهای خود رهبری میکردند. آنها به کوچکماهی میآموزاندند که میان آنها و کوچکماهیهای سایر کوسهها تفاوت فاحشی وجود دارد. بعدا اعلام میکردند، همانطور که میدانید کوچکماهیها لالاند، ولی آنها به زبانهای کاملا متفاوتی سکوت میکنند، به همین جهت اصولا نمیتوانند یکدیگر را بفهمند. به هر کوچکماهىهائی كه در جنگ شمارى از کوچکماهىهاى دشمن را كه به زبان ديگرى ساكت بودند، بكشد، یک نشان كوچك از جنس خزهى دريايى به سينهاش سنجاق مىكنند و به او لقب قهرمان اعطا مىشود. اگر کوسهها انسان میبودند البته صاحب هنر هم بودند. تصاویر زیبائی بوجود میآمد که در آن تصاویر دندانهای کوسهماهیها به رنگهای هوشربا و حلقومشان چون باغ ناب عدن که در آن شاد و سرخوش به این سو و آن سوی میتوان جست و خیز کرد، نقش میشدند. تماشاخانههای کف دریا نمایش میدادند که چگونه کوچکماهیها قهرمانسان و از خود بیخود در حلقوم کوسهماهیها غوطهور میشوند و نیز موسیقی کف دریا چنان دلکش میگردید که کوچکماهیها تحت تاثیر نواهای خوش آن، پیشاپیشِ رامشگران، مسحور در عالمی رویائی و غرق در خیالات خوش، سیل آسا به حلقوم کوسهماهیها فرو میرفتند. اگر کوسهماهیها انسان میبودند، آنوقت در کف دریا مذهب هم به وجود میآمد. این مذهب میآموخت که کوچکماهیها زندگی واقعی را تازه در شکم کوسهماهیها آغاز میکنند. ناگفته نماند، اگر کوسهماهیها انسان میبودند، برابری کنونی میان کوچکماهیها از میان میرفت. بعضی از آنها صاحب مناصبی میگشتند و فوق دیگران قرار میگرفتند. آنهائیکه کمی مهمتر بودند حتی اجازه مییافتند، کوچکترها را ببلعند. کوسهماهیها از این امر راضی بودند، چون لقمه چربتر نصیب خود آنها میشد. و کوچکماهیهایِ بزرگتر که صاحب مقام بودند، حافظ نظم بین کوچکماهیها میشدند و سعی میکردند آموزگار، افسر، مهندس در ساختن اتاقک و غیره گردند. خلاصه اگر کوسهها انسان میشدند، تازه تمدنی در اعماق دریا به وجود میآمد."
رفسنجانی بر دریائی از خون حکومت کرد، غارت کرد، یک دودمان مافیائی برافراشت و در تمام تصمیمگیریها خانمان برانداز در مورد تحولات، رویدادها ایران دست داشت. وی تمدنی در اعماق تاریخ ایجاد کرد. "آیتﷲ کوسه" و "اکبرشاه" دو لقب برازنده وی در این دوران بودند. وی نه تنها به کوچکماهیها رحم نکرد در خدت منافع مافیائیاش حتی با بزرگماهیها و کوسههای کوچک و بزرگ دیگر در افتاد حتی از کشتن احمد خمینی نیز دریغ نکرد. وی برای کوچکماهیها حتی دانشگاه آزاد آفرید تا بیآموزند چگونه در حلقوم کوسهماهی بزرگ غوطهور باشند. برای طبخ خوشمزه کوچکماهیها، جشن تعزیه و عَلَم و کُتَل به را انداخت، نوحهسرائی را باب کرد تا کوچکماهیها مسحور از این همه الحان و رویاهای الهی، سر از پا نشناخته به کام کوسهماهی روند و مذهب وی را به رسمیت بشناسند. وی در سیمای جمهوری اسلامی توسط پسرش، ابزار شستشوی مغزی و ریاکاری را فراهم آورد. و با دشمنی با محمد خاتمی و قتلهای زنجیرهای آغاز کرد تا بیکباره یار خاتمی و حسین موسوی شد و آنها را در آغوش گرفت و بوسید. وی در حمایت از کشتار و تجاوز به دختران و ناموس مردم داد سخن میداد و هرگز به این اعمال وحشیانه در زندانهای اوین و کهریزک، تجاوز به دختران باکره قبل از اعدام اعتراضی نکرد، ولی دخترش را به عنوان زن "آزاده" برای فریب زنان به میدان میفرستاد تا دوچرخه سواری کند و آنرا سمبل آزادی زن جا بزند. این کوسه تبهکار و مارمولک آن چنان مغز عدهای را خورد که مشتی اصلاح طلب کور که در پشت سر کوسه بزرگ نماز میگذاردند به تشییع جنازهاش رفتند و هنرمندان منحرف و نان به نرخ روز خور نیز با پلاکادهای "رفسنجانی ما را تنها نگذاشتی ما هم ترا تنها نمیگذاریم" به سینه زنی برای وی پرداختند و از این شاهکارشان نیز احساس شرم نکردند. برگ آخری که این عده بازی میکنند این است که از یک تبهکار تحت پیگرد جهانی یک "قهرمان ملی" بسازند که گویا وی را که نماد "آزادی و دموکراسی و مجری تحقق حقوق بشر" در ایران بوده است، در خزینه خفه کردهاند. رفسنجانی به قدری در خفه کردن دیگران تجربه داشت که ممکن نبود کسی بتواند وی را خفه کند. نگرانی از خفه کردن وی افشاء جمهوری اسلامی نیست، افشاء جمهوری اسلامی این است که چرا این کوسهها را قبل از مرگشان محاکمه نمیکند و به سزای اعمالشان نمیرساند. در این شلوغی و مردهخوری، هواداران و جاسوسان اسرائیل و آمریکا نیز فعال شدند و در تشیع جنازه رفسنجانی با شعار مرگ بر روسیه و تقاضای اشغال سفارت روسیه به میدان آمدند. این عده همان جاسوسانی هستند که در زمان جرج بوش و سپس اوباما خواهان تجاوز به ایران و نابودی ملت ایران بودند و در نفس خود شعار میدادند: "نه غزه، نه سوریه، نه لبنان حمله کنید به ایران". رفسنجانی مرد، جاسوسها نیز میمیرند، ولی ایران زنده میماند.
بر گرفته از توفان شـماره 203 بهمن ماه 1395ـ فوریه سال 2017
ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
لینک چند وبلاگ حزبی
وبلاگ توفان قاسمی
وبلاگ ظفرسرخ
وبلاگ کارگر آگاه
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
سایت آرشیو نشریات توفان
توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی
توفان درشبکه تلگرام