۱۳۸۷ آبان ۱۰, جمعه

20 ضربه شلاق و5 ماه زندان برای تلاش صنفی

كانون صنفى معلمان ايران:
در پی سلسله اعتراضات معلمان ايران در سالهای 1385-86 شگفت انگيز ترين حکم سالهای اخير برای آقای رضا عبدی سنبل آبادی توسط سيد حميد رضا حسينی رئيس شعبه ی 1059 دادگاه جزايی مجتمع شهيد بهشتی تهران صادر شد. آقای رضا عبدی سنبل آبادی فرزند قربانعلی ساکن تهران دبير آموزش وپرورش منطقه ی نازی آبادتهران که در سالهای 85-86به همراه دههاهزار معلم که از تبعيض های موجود در کشوربه تنگ آمده بودند در پی تجمع روز 19 ارديبهشت 1386 توسط نيروهای امنيتی دستگير وبه زندان اوين منتقل شد. ايشان پس از گذراندن چند هفته در زندان با وثيقه ی 40 ميليون تومانی برادر خانمش آزاد شد. آقای سيد حميد رضا حسينی رئيس شعبه ی 1059 مجتمع شهيد بهشتی برا ی ايشان به اتهام اخلال در نظم عمومی با شرکت در تجعمات در مقابل مجلس شورای اسلامی بنابه گزارش مرجع انتظامی ايشان را بزهکار تشخيص داده و به بدل از 5ماه حبس مبلغ 2000000ريال وبدل از 20 ضربه شلاق به پرداخت مبلغ 500000ريال جزای نقدی حکم صادر نمود. آقای عبدی خود دراين باره می گويد: پس از دستگيری های سال 86 من با وثيقه ی 40ميليون تومان برادر خانمم آزاد شدم پس از گذشت ماهها از اين ماجرا يکروز يکی از همسايگان برادر خانمم اخطاريه ای را به نام ايشان تحويل منزل وی داد, که طبق آن می بايست, ايشان (برادر خانمم) مرا به اتهام تجمع و اخلال در نظم عمومی به مجتمع شهيد بهشتی تحويل دهد در غير اين صوزت ملکش مصادره خواهد شد. ما در روز مقرر به شعبه ی 1059 رفتيم اما پس از چندين روز مراجعه و امروز و فردا و پاس دادن ها بالاخره بازجويی آغاز شد. آقای نماينده ی دادستان اتهام مرا مبنی بر: اخلال در نظم عمومی با شرکت در تجمع غير قانونی يادآوری کرد. من در پاسخ روی برگه ی پاسخ نامه نوشتم : " طبق قانون اساسی کشور هرگونه تجمع و تظاهرات بدون حمل سلاح در صورتی که مخل به مبانی اسلام نباشد, مجاز است." پس از گذشت چند روز حکم 20ضربه شلاق و5ماه حبس که در يک برگه ی کاغذ در راهروی آپارتمان ما رها شده بود به دست من رسيد, از خود پرسيدم اينها چگونه هيچ ارزشی برای آبروی مردم قائل نيستند؟ آقای عبدی در باره ی خواسته های معلمان می گويد: امروزه شخصيت معلم وارزش علم و دانش به پايين ترين جايگاه خود رسيده است, ما خواستار احيای شخصيت معلم و حرمت علم و دانش در اين کشور هستيم. ايشان درباره ی اينکه معلمان در اعتراضات خود چه جايگاهی برای دانش اموزان قائل هستند؟ گفت: پرورش وآموزش درست وعلمی ومنطقی حق دانش اموز است, وقتی معلم باروحيه ی آشفته ناشی از مشکلات معيشتی وارد کلاس شود,نخواهد توانست حقوق دانش اموز را آنطور که شايسته است, ادا کند. در نتيجه حق دانش آموز پايمال شده است. آقای عبدی در باره ی انتظارات فعالان صنفی از معلمان گفت: ما از معلمان خواهش ميکنيم فعالان صنفی را بيشتر ياری کنند, و خواسته های خود را در هر منطقه و شهری که هستند, جدی بگيرند. تا به ياری خدا و همبستگی بتوانيم به آموزش و پرورشی که شايسته ی ملت ايران باشد, دست پيدا کنيم.

۱۳۸۷ آبان ۸, چهارشنبه

با حذف يارانه بهای برق خانگی تا هفت برابر می شود

سرمايه،
به گفته وزير نيرو يارانه آب و برق تا سه سال آينده حذف می شود اما در سال جاری افزايش نخواهد يافت. در صورت تحقق خبر اعلام شده توسط وزير نيرو و حذف يارانه آب و برق تا سه سال بهای برق خانگی تا هفت برابر افزايش می يابد زيرا در حال حاضر با استناد به قبض ارسالی وزارت نيرو به خانه ها، به عنوان مثال اگر مصرف واقعی برق خانگی حدود 46 هزار تومان باشد، حدود 39800 تومان از آن را دولت به صورت يارانه می پردازد و سهم مشترک 6500 تومان خواهد بود. در واقع در سال جاری از مبلغ 46 هزار تومان قبض برق حدود يک هفتم يعنی 6500 تومان را مشترک و حدود شش هفتم يعنی 39800 تومان را دولت می پردازد و در صورت حذف يارانه دولت، مشترک بايد در صورت ثابت ماندن هزينه توليد برق، هزينه قبض 46 هزار تومانی را بپردازد که در اين صورت با فرض ثابث ماندن هزينه توليد برق به نرخ امروز بايد هفت برابر بهای 6500 تومانی امروز برای پرداخت قبض خود بپردازد. فتاح همچنين با اعلام اينکه هفته آينده رئيس جمهوری برای تقديم لايحه هدفمندکردن يارانه ها که يکشنبه شب در جلسه استانداران به تصويب رسيد به صحن علنی خواهد رفت و از اين طرح دفاع می کند، افزود: ,بر اساس اين لايحه که تا هفته آينده توسط شخص رئيس جمهوری از آن در مجلس دفاع خواهد شد، قيمت آب و برق طی سه سال به قيمت تمام شده خواهد رسيد., وزير نيرو تاکيد کرد: ,از سال 83 تاکنون دولت عهده دار تصميم گيری در خصوص افزايش يا کاهش تعرفه های آب و برق بود ولی در سال جاری هيچ لايحه ای از سوی دولت تدوين و به مجلس ارائه نشده است., وزير نيرو اظهارداشت: ,چون تاکنون در اين خصوص تصميم گيری جديدی صورت نگرفته؛ بنابراين ملاک عمل در تعرفه های سال آينده نيز مانند امسال است ولی برای مشترکان پر مصرف تعرفه به شکل پلکانی محاسبه می شود., وی درباره اين موضوع که لايحه بايد ابتدا در کميسيون بررسی و سپس با قيد اولويت به صحن علنی برود، گفت: ,رئيس جمهوری در زمان ارائه لايحه در مجلس حضور خواهد يافت و در صورت تصويب دوفوريت همان روز از لايحه دفاع می کند., فتاح در بخش ديگری از سخنانش هدف دولت از مطرح کردن افزايش قيمت آب و برق به صورت تدريجی را رسيدن به قيمت تمام شده آب و برق اعلام کرد. وی افزود: ,بر اين اساس قيمت فعلی برق به 773 ريال بر کيلووات ساعت خواهد رسيد., وی اين ميزان را 5/2 برابر قيمت محاسبه شده در حال حاضر خواند و افزود: ,دولت و مجلس در نهايت اين منطق را خواهند پذيرفت که برق با قيمت تمام شده محاسبه شود.,

۱۳۸۷ آبان ۷, سه‌شنبه

زنده باد سوسیالیسم

بحران مالی و شکست سیاست نئولیبرالی امپریالیستی

می توان در مورد بحران کنونی سرمایه مالی به روند پیدایش و تکامل این بحران، به منحنی ها و سقوط ارزها و شاخصهای سهام و نظایر آنها اشاره کرد و مقاله ای “علمی“ در این زمینه نوشت. می توان سخنان دولتمردان کلاش بورژوازی را که تقصیرها را به گردن سیاستهای غلط جرج بوش که گویا به موقع زیر بال بانکهای موثر در نظام سرمایه داری را نگرفته است اشاره کرد، می توان افسانه سرائی نمود و...
ولی افسانه سرائی کار ما نیست، افشاء گری و نشان دادن واقعیت به مردم کار ماست. ما کارشناسان اقتصاد ناب نیستیم، کارشناسان اقتصاد سیاسی هستیم. ما نتایج این جنایت علیه بشریت را که همه ی بورژوازی در پی کتمان آن است و نتایج اجتماعی آنرا به مردم نشان می دهیم و از آن برای آینده بشریت نتیجه گیری می کنیم. ما نمی توانیم با نگارش یک مقاله “علمی“ و بی طرفانه گریبان خود را از جانبگیری رها کنیم. ما جانبگیر توده های مردم و بویژه زحمتکشان و پرولتاریا هستیم.
ترس مرگ جامعه جهانی سرمایه داری را برداشته است. سیاست نئو لیبرالی رونالد ریگان و جرج بوش و دارو دسته آنها در آمریکا و خانم مارگارت تاچر، تونی بلر، مرکل و برلسکونی و احزاب دموکرات مسیحی و سوسیال دموکرات و نظایر آنها در اروپا با شکست کاملی روبرو شده است. بر اساس این سیاست باید همه چیز خصوصی می شد. حتی حفظ ناموس عمومی را هم خصوصی کردند. همه دستآوردهای زحمتکشان را حتی تا آن حدودی که خطوط اساسی تولید و نیازمندیهای عمومی در دست دولت حتی دولت بورژوائی باقی بماند، این رهزنان و دزدان دریائی در خدمت کنسرنها و بانکها و بیمه ها بر باد دادند. بزرگراهها خصوصی شد، پست خصوصی شد، قطار خصوصی شد، ادارات برق و آب خصوصی شدند، ادارات دولتی به صورت شرکتهای خصوصی در آمدند. وزارت کاریابی خصوصی شد، امور امنیتی بخشاً خصوصی شد، حتی می خواستند وزارت آب این سرچشمه زیست مردم را خصوصی کنند و بدست گانگسترهای سرمایه بدهند تا بی توجه به امور بهداشتی و حراست از جان مردم به سرمایه های خویش به افزایند. جائی نیست که دست تجاوزکار شرکتها و سرمایه های خصوصی به آنجا نرسیده باشد. شرافت را هم خصوصی کردند. همین خصوصی طلبان که سیاست بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی را در خدمت سرمایه جهانی مورد حمایت و تائید قرار می دادند، همین اوباشان سرمایه داری که با دستکشهای سفید و پاپیونهای “حقوق بشر“ و “دموکراسی“ و “آزادی“ به سوداگری مشغول بودند میلیونها نفر را تا کنون بی خانمان کرده و حقوقشان را نقض کرده اند. صدها هزار نفر در ثروتمندترین کشور جهان یعنی آمریکا در چادر زندگی می کنند و امکان حداقل زندگی از آنها گرفته شده است. سیاست جهانی کردن سرمایه ها، ایجاد نظم نوین متکی بر مالکیت خصوصی و ترجیح سرمایه های کلان، استقلال اقتصادی کشورها را مورد تجاوز قرار داد و خون ملل تحت سلطه را به شیشه کرد. مگر همین رهزنان سرمایه داری نبودند که عربده می کشیدند “دولت سرمایه دار خوبی نیست“ و نتیجه می گرفتند که باید همه چیز را خصوصی کرد. مگر همین سرمایه داران و اندیشمندان و رسانه های گروهی نبودند که عربده می کشیدند “رقابت موجب رونق بازار است“ قیمت اجناس را کاهش می دهد و کیفیت آنها را بهتر می کند“، مگر همین جنایتکاران علیه بشریت نبودند که راه را برای بلعیدن سرمایه های کوچکتر توسط کوسه ماهیهای بزرگتر از راه سازمان تجارت جهانی هموار می کردند، مگر همین دروغپردازان نبودند که صندوق بیمه های بازنشستگی را به حلقوم سوداگری و بورسها ریختند و اندوخته های مردم را در یک قمار بزرگ بر باد دادند، مگر همین مزوران نبودند که همه را تشویق می کردند به بازار بورس روی آورند و سرمایه های اندک خود را در آنها بکار اندازند و حتی برای روز بازنشستگی قراردادهای بیمه عمر منعقد کنند و برای آینده خود در فکر تامین آتیه باشند زیرا که دولت نمی تواند “قیم“ عمومی باشد. حال که کار کلاهبرداری و رقابت بین خود آنها به بن بست رسیده است به پادرمیانی دولتمردان نیاز دارند تا این غریقها را دوباره به ساحل نجات برساند و از غرق شدن و مرگ آنها جلو گیرد. حال همه آنها دست بدامان دولت شده اند که تا کنون آنرا نشانه کمونیسم و سوسیالیسم می دانستند و در تبلیغات گوشخراش و سراپا به دروغ آلوده خویش نکوهیده جلوه می دادند. در همین دوره نظم نوین جهانی و جهانی شدن سرمایه بود که عملا دولت ها فقط به کارگذار انحصارها و کنسرنها و سرمایه های کلان بدل شدند. حقوق ابتدائی مردم را به زیر پا گذاردند، دستآوردهای دموکراتیک و اجتماعی را لگدمال کردند، انسانها را به برده های مدرن بدل نمودند و شیرازه جوامع در حال رفاه را از هم پاشیدند. فقر در جهان با سرعت سرسام آور در حال گسترش است و سازمان تغذیه جهانی از شکست برنامه های امدادگرانه خویش سخن می گوید. در این دوره بود که دولتها ماهیت خویش را عملا نشان دادند. آنها نشان دادند که فقط ترکیبی از ارتش، پلیس، سازمان امنیت و قوه قضائیه هستند و این ابزار سرکوب و نظارت برای آن است که شهروندان بره وار با سرهای به زیر انداخته با ترس از آینده ناروشن و مبهم بدون اعتراض تا آخرین رمق کار کنند. آنها شیرازه خانواده ها را که آسایش آنها را شالوده سیاست تبلیغاتی خویش قرار داده بودند از هم دریدند.
حال همین جنایتکاران علیه بشریت به یاری دولت نیاز دارند زیرا بین خود نمی توانند به توافق برسند و مشکلات خویش را حل کنند.
دولت باید زیر بال آنها را بگیرد. دولتی که نماینده خود آنهاست، دولتی که دامنه بحران را از چشم مردم پنهان می کند تا مجموعه نظام سرمایه داری را نجات دهد. دولت باید بانکهای ورشکسته را از پول مالیات مردم بخرد و نجات دهد. حال سخن از خصوصی سازی نیست، حال کسی نمی گوید که مسئولیت ورشکستگان به تقصیر به گردن خودشان است و چشمشان کور ببینند که چگونه نجات می یابند، حال کسی نمی گوید این ورشکستگان به تقصیر را باید محاکمه کرد و ثروتهای آنها را به نفع عموم مصادره کرد بر عکس می گویند باید همه وامها، مطالبات، طلبکاریها، کثافتکاریها را عمومی کرد. باید عام به خاص کمک کند. باید میلیونها مردم صدمه دیده به سرمایه داران و نظام سرمایه داری کمک کنند تا دوباره روی پای خودش بایستد و پدر مردم را در آورد.
سرمایه داران به دولت روی آورده اند تا ویرانی و زمین سوخته ایکه از خود باقی گذارده اند با ثروت عمومی ترمیم شود و امکان بقا پیدا کنند. وقتی این امکان توسط دولتهای دست نشانده سرمایه داران بوجود آمد دوباره روز از نو روزی از نو. آنوقت مجددا بلندگوهای سرمایه داران، رسانه های گروهی، اندیشمندان آنها راه می افتند و بر طبل خصوصی سازی می کوبند، اموال عمومی خصوصی می شود و در اختیار سرمایه داران “محترم“ قرار می گیرد تا سودهای افسانه ای ببرند. این روند ورشکستگی، ترمیم، خصوصی سازی، ورشکستگی و ترمیم از طریق ثروت عموم توسط دولت کارگزار امپریالیستها و بانکها و انحصارات و بیمه ها تا سرنگونی کامل نظام سرمایه داری ادامه دارد. این برای نخستین بار نیست و برای آخرین بار نیز نخواهد بود.
از نظر سیاسی رقابت امپریالیستها تشدید می شود. سایر امپریالیستها که تا کنون باید یوغ اقتصادی آمریکا را تحمل می کردند و سرکردگی دلار را می پذیرفتند در پی آن هستند که امپراتوری امپریالیسم آمریکا را سرنگون کرده و وی را مجبور کنند تا به نظم نوینی که بنفع واحد پول یورو است در جهان تن در دهد. آنها خواهان یک نظام جدید پولی نظیر “برتن وودز“ هستند که امپریالیسم آمریکا را از سکوی مقام اولی پائین بکشد. امپریالیسم آمریکا ولی می خواهد با انتقال خسارات خود بر دوش اروپائی ها و سایر ممالک جهان به این بهانه که نجات آمریکا نجات جهان و نجات سرمایه مالی است دست اروپائی ها را تا آنجا که مقدور است بند کند و از زیر بار این فشار خلاصی یابد. این است که تضاد میان امپریالیستها تشدید می گردد و هر کدام بدنبال نجات وضعیت ملی خویش بر می آیند و در این قمار بزرگ تلاش می کنند گلیم خویش را از آب بیرون کشند. کشور ایسلند در این قمار بزرگ بانک را باخته و به کشوری مقروض و ورشکسته بدل شده است. خطر ورشکستگی رومانی، مجارستان، لهستان و پاره ای ممالک اروپای شرقی را تهدید می کند. وضعیت اسپانیا که در صنایع آمریکا سرمایه گذاری کرده است متزلزل شده است. انگلستان پس ازآمریکا بدترین وضعیت را دارد.
بحران مالی به بحران صنعتی و بحران عمومی سرمایه داری می انجامد و اعتبارات غیر قابل وصول از سرمایه گذاری جلوگیری می کند و تولید کارخانه ها کاهش می یابد و بیکاری همه جا را می گیرد.
ممالکی که در این مدت مورد محاصره اقتصادی آمریکا بودند و به سازمان تجارت جهانی نپیوسته بودند نظیر روسیه و ایران و سوریه و کره شمالی و کوبا از این ضربه اقتصادی کمتر صدمه می بینند. چین و هند و برزیل توانسته اند سرمایه های کلانی ذخیره کنند و سخن بر سر آنست که بازارهای بورس را با سرمایه آنها نجات دهند ولی آنها حاضر نیستند به سادگی و بدون کسب امتیازات فراوان به زیر بار بروند. بی مایه فطیر است. خطری که از آن صحبت می شود سقوط سهام بورس است و دولت چین و ممالک عربی کرانه خلیج فارس قادرند به سهام ارزانقیمت دست پیدا کنند و کنترل تولیدات و فن آوری مدرن را در اروپا و آمریکا به کف گیرند. بازارهای بورس از این یورش مالی می ترسند. دولتها در پی آنند که برای حفظ صنایع ملی راه و چاههای قانونی پیدا کنند.
امپریالیسم آمریکا در مقابل ویرانه ای قرار دارد که سیاست جرج بوش در خاورمیانه از خود باقی گذارده است. مسئله حمله به ایران به امر دوری بدل شده است و این شرایط جهانی جمهوری اسلامی ایران را تقویت می کند. وضعیت اسرائیل وخیم و وخیمتر می گردد زیرا این کشور تنها از پول آمریکائیها زندگی می کند. تحولات خاور میانه به جهتی سیر می کند که عکس سیاستی است که جرج بوش وعده تحقق آنرا می داد. قفقاز به میدان تاخت و تاز امپریالیسم روس بدل خواهد شد و بر اساس تناسب قوای جدید در جهان باید تعادل جدیدی برقرار شود. پای امپریالیست آمریکا در آسیای میانه می شکند. محاصره چین شکاف بر می دارد. گاری استراتژی جنگ پیشگیرانه ومبارزه علیه “تروریسم“ به گل می نشیند.
این تازه آغاز کار است. خطر افزایش بیکاری موجب ترس مردم و سرمایه داران است. سرمایه داران می کوشند با قوانین غلاظ و شداد و کنترل و سانسور و جعل اخبار جریانها و محافل دست راستی را تقویت کنند تا از این جریانهای ضربتی برای سرکوب جنبشهای در پیش و اوج گیرنده کارگری استفاده کنند. میدان جدیدی برای تشدید مبارزه طبقاتی باز شده است. باید رویزیونیستها را که به عنوان آتش نشانی انقلاب از راه می رسند به شدت افشاء کرد و طبقه کارگر را با روحیه انقلابی و ضد سرمایه داری تربیت نمود. شکست مجدد جنبش کمونیستی موجب می شود که سرمایه داری از دریائی مملو از خون و گوشت دوباره بیرون بیاید و خود را برای جنایت دیگری علیه بشریت آماده گرداند. بحران را فقط می تواند یک انقلاب سوسیالیستی به پایان برساند که کمترین قربانی را برای مردم در بر دارد.
زنده باد سوسیالیسم این است شعار اساسی در این مرحله از زمان.

حزب کارایران(توفان)
اکتبر 2008
toufan@toufan.org
http://www.toufan.org/

۱۳۸۷ آبان ۶, دوشنبه

تعداد كارگران قراردادى در سال جارى به 70 درصد افزايش يافت:دستمزد ماهيانه 120 هزار تومانی برای كارگران قراردادى

موج - نايب رئيس كانون عالى شوراهاى اسلامى كار سراسر كشور اعلام كرد:كارگران قراردادى در شركتهاى پيمانكارى به صورت متوسط ماهيانه 120 هزار تومان دستمزد دريافت مى كنند. اوليا على بيگى ؛ نايب رئيس كانون عالى شوراهاى اسلامى كار سراسر كشور در گفتگو با خبرنگارموج با بيان اين مطلب كه در شركتهاى پيمانكارى حداقلهاى دستمزد پيش بينى شده از سوى شوراى عالى كار رعايت نمى شود،خاطرنشان ساخت:در حال حاضر شركتهاى پيمانكارى بر خلاف مصوبه شوراى عالى كار عمل مى كنند اين در حاليست كه وزارت كار بايد نظارت دقيقترى را بر روند فعاليت شركتهاى پيمانكارى اعمال كند. وى افزايش نرخ تورم را موجب عدم تعادل هزينه هاى مصرفى خانواركارگرى با دستمزد آنها دانست و گفت : در حال حاضر عدم همخوانى دستمزد كارگران با نرخ تورم كنونى موجب كاهش قدرت خريد كارگران شده است . على بيگى درادامه با بيان اين مطلب كه دستمزد كارگران هر ساله بر مبناى تورم وسبد هزينه خانوار كارگرى محاسبه مى شود،افزود:دستمزد كارگران اسفند ماه هر سال برمبناى تورم 12 ماهه گذشته محاسبه مى شود اين در حاليست كه بايد دستمزد كارگران در مصوبه شوراى عالى كار بر مبناى نرخ تورم سال بعد محاسبه شود. وى در ادامه مصوبه دستمزد سال 1387 را مورد توافق گروههاى كارگرى وكارفرمايى ذكر كرد و اظهار داشت:حضور وزير كار دولت نهم نقش موثرى را در تعيين دسمتزد مصوبه سال 87 ايفا نمود. على بيگى در بخش ديگرى از سخنان خود از افزايش تعداد كارگران قراردادى در كشورخبرداد وافزود: تعداد كارگران قراردادى در سالجارى به 70 درصد افزايش يافته است. وى ، با بيان اين مطلب كه جامعه كارگرى 30 ميليون نفر از افراد جامعه را در بر مى گيرد افزود : روزانه با بازنشسته شدن نيروى كار رسمى يك نفر نيروى كار قراردادى جايگزين آنها مى شود

۱۳۸۷ آبان ۳, جمعه

اخبار کارگری در ماهی که گذشت

اخبار کارگری مهر ماه:
ـ فريدون نيکوفر و بهروز نيکوفر دوتن از فعالان کارگری در شرکت کشت و صنعت نيشکر هفت تپه در اداره اطلاعات شوش مورد بازجويی قرار گرفتند . همچنين نامبردگان برای بازجويی به اطلاعات نيروی انتظامی شهرستان شوش احضار شدند. (فعالان حقوق بشر در ايران 2/7/87)
ـ محمد علی شکيب راد رئيس اتحاديه سراجان اعلام کرد: بيش از 1000 واحد صنفی سراجی دارای مجوز مشغول به فعاليت بوده اند و به همين ميزان نيز واحد غير قانونی وجود دارد. اما با واردات بی رويه محصولات چينی ، 70درصد کارگاههای توليدی داخلی تعطيل و کارگران بيکار شده اند. توليدات اين واحدها شامل ساک، چمدان ، کوله پشتي، کيف مدرسه ، کيف زنانه و مردانه ، کيف آرايش و کمربند است. ( ايلنا 2/7/87)
ـ حدود 800 نفر از کارگران شرکت کاغذ سازی هفت تپه در اعتراض به اعلام تعطيلی اين شرکت به مدت 2 ماه و عدم پرداخت 3 ماه حقوق معوقه خود ، در جلوی فرمانداری شهرستان شوش دست به تجمع زدند. ( فعالان حقوق بشر در ايران 3/7/87)
ـ حسين طاهرزاده دبير اجرايی خانه کارگر استان سمنان اعلام کرد: 200 کارگر کارخانه P.V.C سمنان مدت 5 ماه است که حقوق دريافت نکرده اند. (ايلنا 5/7/87)
ـ سياوش قراگزلو مديرکل دفتر آمار و محاسبات اقتصادی و اجتماعی سازمان تامين اجتماعی گفت: در سال گذشته 117 نفر بدليل حوادث ناشی از کار فوت کرده اند . همچنين 260 نفر بطور کلی از کار افتاده اند و 596 نفر دچار از کار افتادگی بين 33 تا 66درصد شده اند . در ضمن 1184 نفر دچار از کار افتادگی کمتر از 33درصد می باشندو 24075 نفر در حوادث کار مجروح شده اند. (ايلنا 7/7/87)
ـ در پی ريزش کانال فاضلاب در شهر بجنورد سه کارگر بنامهای "روح الله مرادی" ، "ابراهيم فرهادی" و "محمد قبادی" در حين گودبرداری جان خود را از دست دادند. (کيهان 9/7/87)
ـ حجت الله سليمی رئيس کانون هماهنگی شورای های اسلامی کار استان چهار محال و بختياری اعلام کرد: 1200 نفر از کارکنان شرکتی دانشگاه علوم پزشکی با 25 تا 30 سال سابقه کار بلاتکليف هستند. (ايلنا 10/7/87)
ـ عليرضا بابائی کارگر روزمزد شرکت پيمانکاری رنگ و عايق از شرکتهای زير مجموعه شرکت رامشير در پالايشگاه فازهای 9 و 10 عسلويه به علت برق گرفتگی کشته شد. کارگران نسبت به برق دار بودن بدنه کولرهای خوابگاه ها به مسئولان کمپ هشدار داده بودند، اما مسئول کمپ و مسئولان شرکت رامشير هيچ اقدامی برای ايمن ساختن کولرها انجام ندادند. (سلام دمکرات 11/7/87)
ـ پروانه سليمی عضو انجمن خانواده ناشنوايان اعلام کرد: 70درصد ناشنوایان کشور بيکار هستند . براساس قانون حمايت از معلولان ، 3درصد فرصت شغلی در هر نهاد بايد در اختيار معولان قرار گيرد، اما در عمل چنين چيزی محقق نشده است . وی افزود: دستگاههای دولتی استقبال چندانی از اين قانون نکرده اند. (ايلنا 12/7/87)
ـ اقبال رضايی دبير اجرايی خانه کارگر کردستان اعلام کرد: بر اثر ترکيدن تانکر قير يک کارگر آسفالت سازی يک کارگر قراردادی کشته و 2 کارگر مجروح شدند. (ايلنا 13/7/87)
ـ يک کارگر ساختمانی بنام ميرشاهی به هنگام تخريب ساختمانی در خيابان شهدای گنبد کاووس بر اثر فرو ريختن سقف ساختمان کشته شد. (خبرنامه فعالين مازندان 14/7/87)
ـ اسدالله کارگر 23 ساله ساختمانی به علت نبود امکانات ايمني، در هنگام گودبرداري، بر اثر ريزش خاک در منطقه قلهک تهران کشته شد.(ايسنا 16/7/87)
ـ يک کارگر ساختمانی بر اثر سقوط بالابر در منطقه لويزان تهران جان خود را از دست داد.(کارگزاران 17/7/87)
ـ ولی الله صالحي، هوشنگ رحيم زاده، عزت الله برخورداري، اصغر احمدي، شريفيان و 6 کارگر ديگر کارخانه لاستيک البرز با شکايت کارفرما به دادگاه احضار شدند. (سلام دمکرات 17/7/87)
ـ يک کارگر ساختمانی 30 ساله به علت سقوط در يک چاه 50 متری در خيابان نياوران تهران کشته شد. همچنين کارگر ساختمانی 50 ساله به علت سقوط در يک چاه 30 متری در چهارراه يافت آباد تهران کشته شد. نبود امکانات ايمنی دليل مرگ اين کارگران است. (ايسنا 22/7/87)
ـ غلامرضا غلامحسينی عضو سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران به علت شرکت در اعتراضات صنفی سال 86 کارگران شرکت واحد در دادگاه تجديد نظر استان تهران تبرئه شد . نامبرده که در تابستان سال جاری پس از 82 روز بازداشت با قرار وثيقه 100 ميليونی از زندان آزاد شد، قرار است در دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه شود. (ايلنا 24/7/87)
ـ حسين طاهرزاده دبير اجرايی خانه کارگر استان سمنان اعلام کرد: 200 کارگر شرکت چينی رويال مدت 3 ماه است که حقوق دريافت نکرده اند. همچنين عيدی و پاداش سال 86 نيز به کارگران پرداخت نشده است. (ايلنا 25/7/87)
ـ به علت خاکبرداری غير اصولی از ديواره ای که جنس خاک آن دستی و نزديک به فضای سبز حاشيه خيابان بود يک کارگر بر اثر ريزش آوار در يک ساختمان نيمه تمام جان خود را از دست داد .(ايسکانيوز 26/7/87)
ـ محمد جهرمی وزير کار و امور اجتماعی اعلام کرد: در شش ماهه ی نخست سال جاری بيش از 250000 کارگر از کار بيکار شده اند. (ايلنا 28/7/87)
ـ حدود 500 کارگر سد ماملو در نزديکی منطقه نظامی پارچين مدت 5 ماه است که حقوق و مطالبات خود را دريافت نکرده اند. کارگران برای اعتراض دست به اعتصاب زده اند.( سلام دمکرات 28/7/87)
ـ کارگران برق گيلان مدت 4 ماه است که دستمزدهای خود را دريافت نکرده اند. آنها عيدی سال پيش را نيز دريافت نکرده اند. کارگران برای اعتراض دست به اعتصاب زده اند.( سلام دمکرات 29/7/87)
ـ عطا باباخاني، سعيد ترابيان ، يعقوب سليمی و علی زاده حسينی از اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران به اتهام اقدام عليه امنيت ملی و تبليغ عليه نظام در دادگاه انقلاب به تحمل 6 تا 14 ماه حبس تعليقی محکوم شدند.(ايلنا 29/7/87)

آغاز فروپاشی سوسیالیسم در شوروی

یک بازنگری مجدد(9)

حزب تمام خلق
حزب یک جمعیت یا گروهبندی سیاسی است که بیان خواسته های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قشر و یا طبقه ای را بعهده می گیرد. حزب برای کسب قدرت دولتی و اجرای برنامه های سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی خود می کوشد. حزب دارای یک آئینامه سازمانی برای تنظیم روابط عمومی درونی خود است. قضاوت در مورد احزاب را نه بر اساس گفتار و ادعاهای آنها بلکه بر اساس کردار آنها باید قرار داد. باید تاریخ واقعی این احزاب و علل پیدایش آنها را مورد ارزیابی قرار داد. باید دید که این احزاب چه راه حلهائی برای مسایل سیاسی ارائه می دهند و سرانجام این احزاب در اموریکه پای منافع حیاتی طبقات مختلف اجتماعی به میان می آید چگونه رفتار می نمایند.
لنین در مقاله "احزاب سیاسی در روسیه " می آورد:" تقسیم هر جامعه ای به احزاب سیاسی هنگامی با وضوح تمام نمایان می شود که بحرانهای عمیق تمام کشور را متشنج ساخته باشد، در چنین مواقعی دولتها مجبور می شوند در بین طبقات مختلف جامعه تکیه گاهی برای خود جستجو کنند، مبارزه جدی هر گونه تظاهری را از سر راه خود بکناری می افکند، احزاب تمام قوای خود را متمرکز می کنند و توده های مردم را مخاطب می سازند و توده ها هم که غریزه صحیح راهنمای آنهاست و تجربه مبارزه آشکار اذهان آنها را روشن کرده است، بدنبال احزابی می روند که منافع فلان یا بهمان طبقه را بیان می نماید". لنین در همان مقاله ادامه می دهد:" همیشه در دوران چنین بحرانهائی است که گروهبندی حزبی نیروهای اجتماعی برای سالهای زیاد و حتی برای دهها سال معین می شود. مثلا در آلمان نمونه چنین بحرانی جنگهای سالهای 1866 و 1870 و در روسیه حوادث سال 1905 بود. بدون مراجعه به حوادث سال 1905 نمی توان به ماهیت احزاب سیاسی کشورها پی برد و نمی توان برای خود روشن نمود که فلان یا بهمان حزب در روسیه نماینده کدامیک از طبقات است."
در یک اجتماع که مردم برای ادامه زندگی به تولید مشغولند دارای منافع متفاوتی هستند که نقاط تمایز آنها را روشن می کند. بعنوان مثال احزاب هوادار سرمایه داران نمی توانند همان احزابی باشند که از حقوق کارگران دفاع می کنند. در اروپا نیز وضع به همین نحو است. سرمایه داران احزاب سیاسی خود و سازمانهای صنفی خود را دارند. در مقابل آنها کارگران نیز حزب و سازمانهای صنفی خود را ایجاد می کنند. چون آب آن دو جریان به یک جوی نمی رود.
البته سرمایه داران مانند هر کالائی که می فروشند نیاز به تبلیغ دارند. آنها برای حزب خود تبلیغ می کنند تا آنرا طوری جا بیاندازند که مردم فریب خورده به آنها رای دهند. در آگهی های تبلیغاتی که برنامه های آنان را نیز در بر می گیرد از منافع همه مردم صحبت می کنند و نه از منافع قشر سرمایه داران کلان. آنها از مردم می طلبند که به آنها رای دهند زیرا با رای به احزاب سرمایه دار آسایش زندگی آنها تامین است و نگرانی آنها از آینده بیهوده خواهد بود. آنها برنامه های خود را برای خام کردن مردم می نویسند. در همین ایران خودمان ما احزاب "ایران نوین" ، "مردم" ، "رستاخیز" را در گذشته سلطنتی داشته ایم که با نامهای گوناگون مرید و نوکر اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر بودند و به غارت ایران توسط امپریالیستها صحه می گذاردند. امروز نیز ما با سازمانهای متعدد سلطنت طلب روبرو هستیم که با رنگهای مختلف ظاهر شده ولی تاریخچه پیدایش و فعالیت و برنامه آنها نشان می دهد که از منافع انگلهای دربار پهلوی حمایت می کنند و می خواهند همان بساط سابق را در ایران بر پا کنند. آنها "سروش" های سلطنتی نظام سلطنتی آتی ایران خواهند بود. ولی آنها خود را هرگز عمال سلطنت طلبان انگل صفت که 50 و اندی سال در ایران به قتل و غارت و دروغ و فریبکاری مشغول بوده و آخوندها را با سیاستهای خود بر جان مردم میهن ما مسلط کردند معرفی نمی کنند. آنها مزورانه خود را مدافع "ملت ایران " جا می زنند که گویا از منافع همه مردم ایران دفاع می کنند. آنها خود را احزابی می دانند که کسب قدرت را برای آن می خواهند که برنامه ای را با هدف "خیر عمومی"؟! متحقق کنند.
خود فریبی است اگر کسی در پی این ادعاهای دروغین چهره واقعی آنها را کشف نکند. تاریخ آنها را نشناسد و در بزنگاههای تاریخی نفهمد که آنها در کدام طرف قرار می گیرند. همین که آنها برنامه دروغین خود را با نام "خیر عمومی" به فروش می رسانند ناشی از فقدان صمیمت و کتمان جانبگیری آنها است.
حزب سیاسی همانند دولت آلت مبارزه طبقاتی است. همه احزاب سیاسی جنبه طبقاتی دارند. جزبیت نقطه متمرکز و نمودار خصوصیت طبقاتی است. احزاب غیر طبقاتی و یا مافوق طبقات هیچوقت موجود نبوده و وجود نخواهند داشت. چگونه می شود تشکلی با سیاست سرو کار داشته باشد و جانبدار نباشد؟
این نکات را ما از آن جهت متذکر شدیم که خوانندگان بدانند که احزاب از منافع متفاوت طبقاتی حمایت می کنند. اگر این واقعیت علمی را بپذیریم که جوامع طبقاتی اند که داری منافع متضاد و آشتی ناپذیر می باشند. آنوقت نمی توانیم به این دروغ بزرگ که حزبی برای "خیر عمومی" تشکیل شود باور داریم. اینکه جوامع طبقاتی اند ادعای ما نیست تاریخ بشریت آنرا به اثبات رسانده است. انقلاب فرانسه نابودی فئودالیسم و سر آغاز پیدایش قدرت بورژوازی بود. روشن بود که طبقه اربابان "خیر عمومی" را نمی خواستند و فقط به خیر خود نظر داشتند. سرمایه داران نیز "خیر عمومی" را نمی خواهند و فقط به جیب خود فکر می کنند. بی شرمی است اگر کسی مدعی شود سرمایه داران "خیر" کارگران را برای اخراجشان منظور داشته اند.
آنچه را که ما گفتیم و امری همه دانسته است و ما هر روز آنرا در زندگی روزانه خود تجربه می کنیم در مورد کلیه احزاب صادق است. حزب طبقه کارگر نیز از این قانونمندی مبرا نیست. حزب طبقه کارگر حزبی است که از منافع سیاسی مستقل طبقه کارگر و از ایدئولوژی این طبقه دفاع می کند. این حزب عناصر آگاه طبقه کارگر را در بر می گیرد همانگونه که احزاب بورژوایی عناصر آگاه طبقه خود را در بر می گیرند. حزب طبقه کارگر متکی به ایدئولوژی سوسیالیسم علمی است که در دوران ما چیز دیگری جز مارکسیسم لنینیسم نخواهد بود، همانطور که احزاب بورژوازی مسلح به ایدئولوژی لیبرالیسم هستند. حزب طبقه کارگر گردان پیش آهنگ این طبقه است و می خواهد طبقه کارگر را از پوسته مبارزه خود بخودی که صرفا اقتصادی است بدر آورد و جای منافع آنی وی را با منافع آتی جایگزین کند. می خواهد طبقه کارگر را بدرکی برساند که مصالح طبقاتی خود را تشخیص دهد. حزب طبقه کارگر که فقط بهترین عناصر این طبقه و آگاه ترین آنها را در بر دارد پیشوای سیاسی این طبقه نیز هست. پیشوای سیاسی به این مفهوم است که این حزب نیز مانند سایر احزاب بورژوازی می خواهد قدرت سیاسی را به کف آورد و جامعه را بر اساس برنامه انقلابی خود که نفی استثمار انسان از انسان است شکل دهد. سرمایه داران براحتی تسلیم این تغییرات نخواهند شد و مانع می گردند تا پرولتاریا براحتی قدرت را بکف آورد. این است که جنگی پنهان و گاهی آشکار میان این طبقات اجتماعی در می گیرد. برای آرایش قوا، تخمین نیروهای خودی و دشمن، برای تعیین شعارهای صحیح مبارزه و تعیین استراتژی و تاکتیک درست، برای تعرض و عقب نشینی، برای تعیین سمت فرود آوردن ضربه ی اصلی، برای انجام مانور، طبقه کارگر به یک ستاد فرماندهی نیاز دارد که این وظایف را بعهده می گیرد. حزب طبقه کارگر همان ستاد فرماندهی و رهبر مبارزاتی طبقه کارگر است که تا به کف آوردن قدرت سیاسی برای تحقق مرحله ای سیاست خود مبارزه می کند. حزب طبقه کارگر بخش آگاه طبقه کارگر را در خود متشکل می کند و توسط این بخش آگاه پیوند بر قرار نموده و می تواند سیاستهای صحیح حزب را در آنها پیاده کند. حزب از طریق همین سازمانهای جنبی است که با توده های غیر تشکیلاتی در تماس قرار گرفته و با شاخکهای حساس خود نیازها و احساسات آنها را درک خواهد کرد. حزب آن وسیله لازم برای استقرار این تماس است. استالین برای روشن کردن اهمیت حزب چه در دوران اپوزیسیون و چه پس از کسب قدرت سیاسی بدرستی گفت :" پرولتاریا دارای یک سلسله سازمانهای دیگر هم هست که بدون آنان نمی تواند با سرمایه مبارزه موفقیت آمیزی بکند: اتحادیه های کارگری، فراکسیونهای پارلمانی، اتحادیه های غیر حزبی زنان، مطبوعات، سازمانهای فرهنگی و مدنی، سازمان جوانان، سازمانهای انقلابی و نظامی(درموقع عملیات علنی انقلابی)، شوراهای نمایندگان بعنوان شکل دولتی تشکیلات(در صورتیکه پرولتاریا در راس حکومت باشد) و غیره. اکثریت عظیم این سازمانها، غیر حزبی بوده و فقط یک قسمت از آنها مستقیما به حزب مربوط و یا از شعبات آن هستند. تمام این سازمانها در شرایط معینی برای طبقه کارگر مطلقا لازمند، زیرا بدون آنان تحکیم مواضع طبقاتی پرولتاریا در رشته های مختلفه مبارزه غیر ممکن است. زیرا بدون آن محال است پرولتاریا را بصورت نیروئی که بتواند رژیم بورژوایی را به رژیم سوسیالیستی بدل سازد، آبدیده کرد".
این نظریاتی که استالین بیان میکند فقط قبل از کسب قدرت سیاسی دارای اعتبار نیست. این ویژه گیها به دوران بعد از کسب قدرت سیاسی نیز نظر دارد. حزب دسته متشکل طبقه کارگر است، حزب عالیترین شکل سازمان طبقاتی پرولتاریاست، حزب بمثابه اسلحه دیکتاتوری پرولتاریاست زیرا حزب در میان سازمانهای طبقه کارگر مبداء اصلی رهبری این طبقه است. حزب برای پرولتاریا برای کسب قدرت سیاسی مقدم بر هر چیز است. حزب آن سازمانی است که نیروهای پراکنده را در درون خود وحدت می دهد و مجموعه پرورلتاریا را به عرصه مبارزه انقلابی می کشد. حزب برای پرولتاریا نه تنها برای به کف آوردن دولت و دیکتاتوری پرولتری لازم است بلکه برای حفظ و برای بسط و توسعه آن ضرورت فراوان دارد. بدون حزب امکان ندارد که بشود بر روحیات ضعف و تسلیم، بر روحیات خرده بورژوائی که بدرون طبقه کارگر نفوذ می کنند غلبه کرد و زمینه تجدید تربیت و آموزش اقشار عقب مانده و خرده بورژوازی را سازمان داد و به آنها مساعدت کرد تا به تقویت صفوف طبقه کارگر بپردازد. بدون حزب امکان نابودی طبقات و سازمان دادن امر تولید سوسیالیستی ممکن نیست. چنین ارتشی به انضباط نیاز دارد، بکپارچگی می طلبد. لنین می گفت:" دیکتاتوری پرولتاریا یک مبارزه سر سخت، خونین و بدون خونریزی، جبری و مسالمت آمیز، نظامی و اقتصادی، تعلیم دهنده و اداره کننده بر ضد قوا و سنن جامعه قدیم می باشد. نیروی عادت میلیونها و ده ها میلیون انسان- مخوف ترین نیروهاست. بدون حزب آهنین که در مبارزه آبدیده شده، بدون حزبیکه بتواند افکار و روحیات توده را در نظر بگیرد و در آن نفوذ کند، غیر ممکن است چنین مبارزه ای را با موفقیت پیش برد".
باین مفهوم حزب اسلحه دیکتاتوری پرولتاریاست. پرولتاریا بدون حزب خود هیچ است. فاقد ارتش است، فاقد نیروی رزمنده و آماده به مبارزه است. این صفات برجسته حزب، اراده واحد حزب و تصفیه دائمی آن از عناصر فرصت طلب، کاریریست، ماجراجو، خودپسند، راحت طلب، بیگانه نسبت به امر طبقه کارگر، سودجو، شارلاتان و ... را می طلبد که فقط به احزاب قبل از انقلاب مربوط نمی گردد. حزب طبقه کارگر پس از اینکه قدرت را به کف گرفت وظایف جدیدی پیدا می کند که باید در کنار وظایف قدیم از پس آن بر آید. حفظ و تحکیم دیکتاتوری پرولتاریا، ادامه مباره ایدئولوژیک در شرایط جدید، شرکت در امر سازماندهی تولید سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم، مبارزه با بروکراسی، شرکت در شوراهای زحمتکشان و رهبری آنها برای اداره امور کشور سوسیالیستی در کلیه عرصه ها و در یک کلام رهبری کشور در تمامیت خود در عرصه تکالیف و فعالیتهای حزب تا محو کلیه طبقات می ماند. خطر انحراف حزب و لم دادن بر پیروزی ها و غره شدن بسیار محتمل تر است تا زمانیکه طعم قدرت سیاسی را بزیر دندان خود ندارد و هر روز از جانب دژخیمان ارتجاع مورد سرکوب و تهدید است. چماق ارتجاع وی را مستمرا از خواب غفلت بدر می آورد لیکن لالائی بورژوازی در فردای کسب قدرت سیاسی خطر به خواب کردن وی را که مست باده پیروزی است افزایش می دهد. این سخنان برای نشان دادن اهمیت حزب طبقه کارگر ضروری بود. حزب یک امر تشریفاتی نیست اسلحه مبارزه طبقه کارگر و ستاد فرماندهی وی است. این حزب از منافع طبقه کارگر دفاع می کند و بس. سازمانی طبقاتی است. وی نمی تواند مدافع منافع همه طبقات باشد و یا "خیر عموم" را در نظر گیرد. پرولتاریا فقط خیر اکثریت زحمتکش جامعه را در نظر خواهد داشت و نمی گذارد که با بوق و کرنای تبلیغاتی و ایدئولوژیک بورژوازی وی را فریب دهند. احزاب حافظ منافع طبقات معینی هستند و باین جهت نیز پدید می آیند.
این قانونمندی در مورد احزاب بورژوازی نیز صادق است ولی آنها که کلاش و کلاهبردار هستند می خواهند اهداف استثمارگرانه خود را "نیاز عمومی" جلوه داده خود را بر بالای طبقات قرار دهند.
حال که اهمیت موجودیت حزب طبقه کارگر از نظر پرولتاریا روشن شد می توان درک کرد چرا بورژوازی نسبت به حزب طبقه کارگر این چنین سبعانه برخورد می کند.
آنها تبلیغ می کنند که احزاب کمونیستی احزاب طبقاتی و آرامش برهمزن، خشونت طلب، خشن و ستیزه جو هستند، حال آنکه احزاب بورژوازی هوادار صلح و آشتی و مخالف قهر و اعدام، ضد خشونت و تند خوئی، مهربان و با شفقت و مهمتر از همه مدافع "منافع عموم ملت" می باشند.
بورژوازی که به اهمیت حزب برای پرولتاریا واقف است کاری جز دروغپردازی و لجن مالی درباره حزب طبقه کارگر ندارد. وی تلاش می کند خرده بورژوازی را علیه حزب طبقه کارگر به بهانه اینکه آنها دیکتاتوراند، حکومت نظامی اعمال می کنند، با جعل اسناد، تحریف تاریخ و حتی حملات شخصی به فعالین آن، محیط خفقان آوری برای ممانعت از ورود طبقه کارگر و پویندگان راه وی به حزب خودش خلق کند. این روشهای موذیانه دشمنان سوگند خورده حزب طبقه کارگر که بهر شیوه ای می کوشند از احیاء تشکیل و یا ایجاد آن جلوگیرند، خود از اهمیت برپائی و ضرورت وجودی حزب طبقه کارگر حکایت می کند.
بورژوازی با حمله به نظام تک حزبی می خواهد حزب طبقه کارگر را مورد حمله قرار دهد و با فربیکاری وانمود کند که احزاب بهیچوجه طبقاتی نبوده و سایر احزاب بجز حزب طبقه کارگر از منافع طبقه خاصی دفاع نمی کنند.بنظر آنها این حزب طبقه کارگر است که در صدد دشمن تراشی است حال آنکه همه با هم دوست دیرین اند. تلاش آنها در این است که اولا از پیدایش احزاب طبقه کارگر جلوگیرند و ثانیا احزابی را که وجود دارند متلاشی نمایند. حزب پرولتاریا همواره آماج حمله کینه توزانه بورژوازی بوده است. وقتی جنبش چریکی اوج گرفته بود وی بی حزبی و ضدیت با حزب را تبلیغ می کرد و این باب طبع بورژوازی جهان و ایران بود. تمام آثار "جبهه ملی" ایران در اروپا و خاورمیانه در خدمت بی حزبی قرار داشت و پترو دلارهای ضد ملی!؟ لیبی و عراق نیز به آن یاری می رسانید. زیرا پرولتاریا را از احیاء حزب واقعی خود باز می داشت و راه را بر تمام جریانهای انحرافی که به شکست انقلاب ایران منجر شد باز می گذاشت. همه خرده بورژواها و ضد حزبیها به حمایت از این جریانات ضد حزبی برخاستند و راه توسعه آنها و بسط و نفوذ انفراد منشی روشنفکران را می گشودند. در راس این انحرافات که ریشه در انقلابیگری خرده بورژوازی داشت بورژوازی نوخاسته شوروی می رفت تا با نفی حزب طبقه کارگر وی را در مبارزه خود برای ادامه مبارزه طبقاتی خلع سلاح کند. خروشچف حزب را هدف حمله خود قرار داد و تئوری حزب عموم خلق را بجای حزب طبقه کارگر مستقر ساخت.
حقیقت این است که حزب پرولتاریائی یگانه حزبی است که می تواند نماینده منافع تمام خلق باشد زیرا که منافع بیش از 90 در صد از اهالی را تامین می کند. زیرا این حزب یعنی "حزب پرولتاریائی" و نه "حزب تمام خلق" مدافع منافع بورژوازی سرنگون شده که در پی آنست که هر لحظه با تمهیدات موذیانه مجدداً به قدرت برسد. تنها این حزب قادر است به مسایل از جنبه موقعیت تاریخی طبقه کارگر، از نقطه نظر منافع کنونی و آتی پرولتاریا و توده های زحمتکش،از نقطه نظر عالیترین منافع اکثریت قاطع مردم برخورد نماید. زیرا این حزب که حزب طبقه کارگر است به دانش علمی مارکسیستی لنینیستی مسلح است. این حزب، حزب "عموم خلق " نیست، "خیر عموم" را در نظر ندارد، حزب کمونیست است. مارکس و انگلس می گفتند:" اگر نمایندگان طبقات دیگر به جنبش پرولتاریائی می پیوند، قبل از هر چیز از آنان طلب می شود که بقایای بورژوازی و خرده بورژوازی و اعتقادات باطل نظیر آن را با خود همراه نیآورند، بلکه بدون قید و شرط جهان بینی پرولتاریائی را قبول کنند". (آثار منتخب جلد نوزدهم صفحه 174 )
روشن است که در این جا از یک حزب عمومی سخنی در میان نیست، از حزب طبقه کارگر سخن در میان است که عناصر سایر طبقات را که ایدئولوژوی این طبقه را پذیرفته اند در دل خود جای داده و باین ترتیب خصلت پرولتری خود را حفظ کرده است.
حال این درک مارکسیستی را در کنار درک خروشچفی بگذارید که گویا برای مقابله با "طرحهای قالبی" با درک "دیالکتیک واقعی تکامل حزب کمونیست" به "حزب تمام خلق" رسیده است.
رفقای چینی در گذشته در افشاء رویزیونیسم خروشچفی چه خوب نوشتند وقتی اظهار کردند:" بقول دارو دسته رویزیونیستی خروشچف حزب کمونیست باید به "حزب تمام خلقی" مبدل شود، زیرا حزب کمونیست نماینده منافع تمام خلق می باشد. در صورتیکه از این منطق پیروی شود آیا چنین بر نمی آید که حزب کمونیست از ابتداء نبایستی حزب پرولتاریائی بلکه بایستی "حزب تمام خلقی" نامیده شود؟".
رفقای چینی در همین زمینه نوشتند:" خروشچف نه تنها در باره باصطلاح "حزب تمام خلقی" جارو جنجال براه انداخته بلکه همچنین ببهانه "تاسیس سازمانهای حزبی بر اصل تولید" سازماتهای حزبی را به شعبات باصطلاح "صنعتی" و "کشاورزی" تقسیم نموده است.
دارو دسته رویزیونیستی خروشچف اعلام می دارد که به این کار بدلیل "تفوق اقتصاد بر سیاست در دوره سوسیالیسم" دست زده( سر مقاله روزنامه "اکونومی" شوروی، "بررسی، دانستن و عمل کردن" شماره 50 سال 1962 ) و سبب اتخاذ این تدابیر "این بوده است تا مسایل اقتصاد و تولید که تمام پروسه ساختمان کمونیسم آنرا به خط مقدم میراند، مقام مرکزی را در فعالیتهای حزبی اشغال کرده و در راس کلیه فعالیتها آن قرار گیرد" (سرمقاله مجله "کمونیست" شوروی:"کمونیست و تولید" شماره 2 سال 1963 ). خروشچف اعلان نمود:" ما بصراحت می گوئیم که مسئله اساسی در کارهای سازمانهای حزبی تولید می باشد" (خروشچف: سخنرانی در جلسه انتخاب کنندگان ناحیه کالینین واقع در مسکو 27 فوریه سال 1963 ) و آنها این نقطه نظر را به لنین نسبت داده و اعلام می دارند که گویا طبق اصول لنین رفتار می نمایند.
لنین در آن هنگام ترتسکی و بوخارین را انتقاد نموده می گفت:" سیاست بیان و تجلی متمرکز اقتصاد است"، سیاست نمی تواند بر اقتصاد توفق نداشته باشد. طور دیگری تلقی نمودن بمعنی فراموش کردن الفبای مارکسیسم است". لنین همچنین خاطر نشان می ساخت:" یک طبقه بدون برخورد سیاسی صحیح به کار، تسلط خود را نمی تواند حفظ کند و بنا بر این هم وظیفه تولیدی خود را نیز نمی تواند حل کند"(لنین:" باز هم در باره اتحادیه، اوضاع کنونی و اشتباهات ترتسکی و بوخارین"، "کلیات لنین" جلد 32 صفحه 62- 63 چاپ روسی)".
خروشچف عنوان کرد:
" در نتیجه پیروزی سوسیالیسم در اتحاد شوروی و تقویت وحدت جامعه شوروی حزب کمونیست طبقه کارگر به پیش آهنگ مردم شوروی و به حزب تمام مردم تبدیل شده و رهنمون خود را در کلیه شئون زندگی اجتماعی بسط داده است".(نقل از برنامه حزب کمونیست اتحاد شوروی بزبان فارسی صفحه 161 )
رویزیونیستها نه تنها در نقل قول قبلی "حزب تمام مردم " را به جای حزب طبقه کارگر جا زدند در نقل قول زیرین حزب را "دسته پیشرو مردم" تلقی کردند که سازنده جامعه کمونیستی هستند. ساخنمان کمونیسم بدست مردم! مردمی که به هیچ طبقه ای تعلق ندارند؟!
آنها آوردند:" حزب بمثابه دسته پیشرو مردمی که سازنده جامعه کمونیستی هستند باید در سازمان دادن به زندگی درونی خود نیز پیشرو در رشته تنظیم شکلهای هر چه کاملتر اداره کمونیستی جامعه توسط خود جامعه نمونه و سرمشق باشد"(همانجا).
و بهمین علت بود که رهبر رویزیونیست حزب توده ایران که مورد اعتماد اکید شورویها بود در تمجید از خروشچف نوشت:
"برنامه ساختمان جامعه کمونیستی فصل جدیدی در دانش مارکسیسم لنینسم، در باره تحولی که در گذار از سوسیالیسم به کمونیسم در ماهیت دولت دیکتاتوری پرولتاریا و ماهیت حزب طبقه کارگر صورت می گیرد گشوده است. دولت دیکتاتوری پرولتاریا و حزب کمونیست در اتحاد شوروی بدولت و حزب همه خلق تبدیل می گردند. ضرورت دیکتاتوری پرولتاریا با از میان رفتن طبقات استثمارگر، با شروع ساختمان جامعه کمونیستی از بین می رود". (نقل از مقاله رضا رادمنش دبیر کل حزب رویزیونیست توده تحت عنوان "کنگره بیست و دوم حزب کمونیست اتحاد شوروی" از مجله دنیا پائیز سال 1340).
رویزیونیستها زیر لوای دموکراتیزه کردن زندگی حزب کار خود را با بر هم زدن اساسنامه حزبی و بازگذاشتن دست ضد کمونیستها برای غصب مقامهای حزبی کامل کردند تا فاجعه کنونی به وقوع پیوست.
" اعضاء کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی و هیئت رئیسه آن در هر دوره انتخابات نوبتی دست کم تا یک چهارم کل اعضاء تجدید خواهند شد. اعضاء هیئت رئیسه حسب القاعده نمی توانند پیش از سه دوره متوالی انتخاب شوند"(همانجا).
و با این رهنمود حزب را بنفع بورژوازی تصفیه کردند و موجودی سرا پا فاسد و مافیائی از آن ساختند.
با نفی خصلت طبقاتی حزب، دیکتاتوری پرولتاریا را مخدوش کردند و آنرا به دیکتاتوری قشر ممتاز بورژوازی نو خاسته شوروی بدل نمودند. حزب کمونیست شوروی در عرض چند سال پس از مرگ استالین به حزب بی یال و دم اشکم بدل شد و راه را برای فروپاشی امپراطوری سوسیال امپریالیستی شوروی هموار کرد. حال روشن است که نه بدون حزب می شود انقلاب سوسیالیستی کرد و نه ساختمان سوسیالیسم را ساخت. حال روشن است که تهی کردن حزب از مضمون طبقاتی آن تا به چه حد مهم و در کنار نفی ماهیت طبقاتی دولت تعیین کننده است. رویزیونیستها به این امر مهم توفیق یافتند و ما در جهان و ایران هنوز از زیر این ضربه شوم رویزیونیستی بدر نیآمده ایم.
با تسلط این فرهنگ رویزیونیستی و ضد حزبی در اشکال گوناگون، هنوز نیز باید با موانعی که بر سر راه تشکیل حزب واحد طبقه کارگر ایجاد می کنند پیکار کنیم. ولی کمونیستها مصمم اند که حزب طبقه کارگر ایران را تشکیل دهند و نقش تاریخی خود را در پیکار اجتماعی به روشنی ایفاء نمایند و دست هر کمونیست دیگر را نیز در این راه می فشارند.

……………………………
………………

نقل از توفان الکترونیکی شماره25 ارگان الکترونیکی حزب کارایران شهریورماه 1387
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه

شرايط سخت معيشتى ‌٣٠٠ هزار دختر بازمانده از تحصيل در روستاهاى ايران

فارس:معاون فرهنگى كميته امداد امام خمينى كشور از شناسايى ‌٣٠٠ هزار دختر محروم بازمانده از تحصيل در روستاهاى كشور خبر داد. وى گفت: براساس بررسي‌هاى انجام شده ميزان افسردگى در بين اين دختران در بالاترين سطح قرار دارد و همگى نياز به مراجعه به مشاوره و روانشناس دارند. ترقى بيان كرد: كار در منزل و مزرعه، كمك به اقتصاد خانواده و شرايط سخت معيشتى از جمله دلايل بازماندن دختران از تحصيل است. وى گفت: براى تقويت روحيه و فراهم‌كردن شرايط تحصيل اين دختران در مشهد و شيراز اردوهاى ويژه برگزار مي‌شود تا مربيان و روانشناسان با اجراى برنامه‌هايى مشكلات روحى و روانى آنان را كاهش دهند.

پس از دو سال تلاش و مخالفت دولت : سندیکای کارگران هفت تپه راه اندازی شد

روزآنلاين، غزال آزادفر :
کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه روز چهارشنبه سندیکای کارگران این شرکت را راه اندازی ‏کردند.‏راه اندازی سندیکای کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه در پی انتخابات مجمع عمومی این سندیکا از ‏سوی هیات مسئول راه اندازی این تشکل کارگری انجام شد.‏
علی نجاتی، یکی از کارگران این شرکت، به روز گفت که بیش از یک هزار نفر در انتخاب اعضای هیات مدیره ‏سندیکا شرکت داشتند.‏به گفته وی، نه نفر از سوی کارگران انتخاب شده اند که نام خود وی نیز در میان منتخبین کارگران دیده می شود.‏بر اساس گزارش فعالان کارگری، پیش از برگزاری این مجمع و همزمان با آن، ماموران وزارت اطلاعات به ‏کارگران هشدار داده بودند که اقدام به برگزاری مجمع عمومی و راه اندازی سندیکا نکنند. این هشدار با بی اعتنایی ‏کارگران مواجه شده بود.‏پیش از این، در روز ۲۷ خرداد، حدود ۷۰۰ تن از کارگران شرکت نیشکر هفت تپه، اعضای هیات مسئول راه ‏اندازی سندیکای کارگری خود را انتخاب کردند.راه اندازی این سندیکا در شرایطی انجام گرفت که نمایندگان کارگران در دو سال گذشته، بارها به خاطر آن به ‏اداره کار استان خوزستان مراجعه کردند‏‎.‎در همین خصوص، کارگران در آبان ماه سال گذشته، نامه ای به مدیر کل کارخوزستان نوشتند و خواستار تشکیل ‏این سندیکا شدند.‏اما این خواست همواره با پاسخ منفی مقام های اداره کار خوزستان و مقام های وزارت اطلاعات مواجه شد.‏با این همه، برخوردهای امنیتی و قضایی با کارگران که انعکاسی نیز در رسانه های داخلی نداشت، مانع از ادامه ‏درخواست آنها برای تشکیل سندیکا نشد.این در حالی بود که فدراسیون جهانی کارگران بخش های صنایع کشاورزی، مواد غذایی، هتلداری، رستوران، ‏توزیع مواد غذایی و تنباکو، “آی یو اف”، به نمایندگی از ۳۷۳ اتحادیه کارگری و سندیکا در ۱۲۱ کشور، حمایت ‏کامل خود را از مبارزه صنفی کارگران برای دریافت دستمزد و ارزش ها و حقوق مدنی شان اعلام کرده بود.در عین حال، اتحادیه آزاد کارگران ایران و سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران از این اقدام ‏کارگران هفت تپه حمایت کرده بودند.‏

نام: كارگر هفت تپه
ای-میل: syndica7tape@gmail.com
01:21 1 آبان 1387
صبح امروز با ورود كارگران در حالي كه خود را براي شركت در انتخابات آماده مي كردند با بخش نامه مسئولين كارخانه كه آنان را از شركت در انتخابات منع مي كرد و انتخابات را منوط به دستور و اجازه اداره كار مي دانست مواجه شدند. انتخابات در ساعت 8 صبح آغاز و تا ساعت 12 ادامه داشت . در كنار هر صندوق چهار ناظر از بخش كشاورزي و كارخانه حضور داشتند و پس از آن صندوق ها به مكاني ديگر منتقل و توسط ناظرين شمارش شد. لازم به ذکر است با وجود مدت کم برای رای گیری(حدود چهار ساعت) و موانع ایجاد شده و جو موجود در کارخانه بیش از هزار نفر از کارگران در این رای گیری شرکت کردند. در طي مدت راي گيري نيروهاي امنيتي حضور پر رنگي داشتند اما بر خورد خاصي صورت نگرفت. در اين انتخابات اعضاي هيت مديره به شرح ذيل انتخاب شدند: 1- فريدون نيكو فرد ۹۱۹ رای 2-نجات دهلي ۶۶۷ رای 3- علي نجاتي ۵۷۸ رای 4- رحيم بسحاق ۵۴۰ رای 5- جليل احمدي ۳۹۸ رای6-علي شريفي ۳۹۴ رای 7- رضا رخشان ۳۵۲ رای 8- محمد حيدري مهر ۳۰۲ رای 9- قربان علي پور ۲۸۴ رای با پيگيري ها و تلاش كارگران انتخابات با نظم كامل و عادلانه برگذار شد. گزارش تكميلي و اسامي اعضاي البدل به زودي اعلام خواهد شد.
هيت موسس سنديكاي کارگران شركت نيشكر هفت تپه

۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه

جایزه ای متعلق به تمام کارگران ایران



متن نامه سندیکا به مراسم اهدای جایزه رز نقره ای

خانمها و آقایان ، نمایندگان محترم و مسئولین نهاد سالدار، خواهران و برادران:

با تقدیم گرمترین درود ها و تشکرات از طرف سندیکای کارگران شرکت واحد و رئیس در بندش آقای منصور اسالو و متاسف از این هستیم که اعضای هیئت مدیره سندیکا در این جمع حضور ندارند و با تشکر از وکیل محترم سندیکا که قبول زحمت کرده اندبسیار به خود می بالیم که در چهارمین سالگرد احیای مجدد سندیکای کارگران شرکت واحد ، ITF وITUC، که ما را بعنوان کاندیدای دریافت جایزه رز نقره ای معرفی کردند تشکر کنیم و از نهاد سولیدار به خاطر اعطای این جایزه ارزشمند به سندیکای شرکت واحد ، سپاسگزاریم.نهاد سالودر با پیگیری و جدی ات برای عدالت اجتماعی در سراسر جهان با اعطای این جایزه به تمام جویندگان عدالت اجتماعی خاطر نشان میکنند که هنوز هم کوشش و فداکاری قابل تقدیر است. ما این جایزه را با دیگرانی که کاندید این جایزه بودند خود را شریک میدانیم و این جایزه در اصل متعلق به تمام کارگران ایران است. این جایزه متعلق به میلیونها کارگری است که با وجود همه فشارها برای ماهها است حقوق خود را دریافت نکرده اند، این جایزه متعلق به زنان کارگر و در حال اشتغالی است که بخاطر زن بودن از حقوق برابر با همکاران مردشان محروم هستند، این جایزه متعلق به اقلیتهای ملی و مذهبی است که هنوز در زمان استخدام مورد تبعیض قرار میگیرند و این جایزه متعلق به کسانی است که در راه تشکل مستقل کارگری؛ زندانی، بیکار، اخراج ، آواره و خانه خراب میشوند و مهمتر از همه این جایزه به همسران و کودکانمان تعلق دارد که در این مدتی که سندیکای جوان و تازه تاسیس ما هنوز زمان چندانی از احیای آن نمی گذرد، اما رنجها و مشقتها و سختیهای فراوانی را متحمل شده اند.در عین حال این جایزه از دید ما سمبل تشویق و حمایت از آن دسته از فعالین کارگری و اعضاء اتحادیه های صنفی و اجتماعی و همه کارگران و زحمتکشانی است که تنها راه رسیدن به حقوق عادلانه و انسانی خود را نه از طریق انتظار صدقه و رأفت از طرف حاکمان و دولتمردان دارند، نه از طریق نهادهای به اصطلاح در ظاهر کارگری و در اصل از بالا درست شده دولتی که در عمل به جای نمایندگی منافع کارگران، وظیفه کنترل جنبش مستقل کارگری و شناسائی و مورد آزار و اذیت قرار دادن فعالین کارگری را دارند. این جایزه از دید ما سمبل تشویق و حمایت از آن دسته از فعالین کارگری و اعضاء اتحادیه های صنفی و اجتماعی است که برای تأمین و پیشبرد و ارتقاء حقوق کارگران و همینطور حقوق بشر به نیروی خود کارگران و مردم اتکاء میکنند و از طریق آموزش و بالا بردن سطح آگاهی و متشکل کردن و مبارزه متحدانه اقدام میکنند. این همان روندی است که "سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه" تاکنون طی کرده است.باید خاطر نشان کرد که فعالیت و اعتراضات کارگری از سالهای١٣٨٣تا به امروز وسعت وشتاب سریع و بیسابقه ای گرفته و تشکل هایی زیادی چه در دل محیط کار و یا خارج از محیط کار شکل گرفته اند و کارگران با انتخابات نمایندگانشان و تصویب اساسنامه توانسته اند علیرغم تمامی سرکوبها و کارشکنیها، از حقوق کارگران دفاع کنند و مبارزاتشان را پیش ببرند.کارگران ایران از اجرا نشدن قوانین موجود داخلی و بین المللی رنج می برند و دستمزد دریافتی آنها اگر به تاخیر نیفتد تامین کننده زندگیشان نمی باشدکه نمونه های بسیاری در آخرین گزارش کمیته پیگیری سازمان جهانی کار به چشم می خورد ولی پاسخ دولت ایران به این مشکلات بی پایه و اساس می باشد وکارگرانی را که سالها حقوق انسانی شان نادیده گرفته شده ، مقصر جلوه می دهد .کارگران سندیکای شرکت واحد بعد از بازگشای اش در دو اعتصاب بزرگ شرکت کرد و در طول این چند سال با ضرب و شتم، زندان، بیکاری، احضارهای متوالی به دادگاه ها، فشار اقتصادی، و نداشتن دفترچه های درمان آن هم در این برهه که تورم روز افزون است روبروهستند و هم اکنون تعداد ٣٥ نفر از اعضای سندیکا حدود ٣ سال است بیکار هستند. بسیاری از فعالین سندیکا به بیماری قلبی ، نارسایی کلیوی و ریوی و آسم دچار شده اند و خانواده هایشان بعلت نداشتن دفترچه درمان نمیتوانند سلامتیاشان را بدست بیاورند و کودکانمان گاه از ادامه تحصیل محروم میشوند. ما در اینجا از پارلمان اروپا تقاضا داریم که ما را چه برای آزادی رئیس سندیکایمان و چه بازگشت به کارمان و قانونی شدن سندیکای کارگران شرکت واحد، یاری کنند.امسال مصادف است با تصویب شصتمین سالگرد اعلامیه حقوق بشر و همینطور شصتمین سالگرد تصویب قانونی حق تشکل های کارگری و سندیکاها در جهت دفاع از منافع و حقوق کارگران توسط سازمان جهانی کار و همچنین شصتمین سالگرد نهاد سالودر. در ایران قدمت تاسیس سندیکا بیش از یکصد سال است اما ما شاهدیم که نه حقوق اتسانی و نه حقوق کارگری هنوز هم تصویب نشده و هنوز جامهء عمل بخود نپوشیده است.با دریافت این جایزه کارگران ایران میدانند نهاد سالیدار و دیگر نهادهای حقوق انسانی کارهای ما را دنبال میکنند و از اینطریق یادآوری میکنند که مسئله جامعه ایران فراگیر تر و پیچیده تر از مسائلی است که رسانه های گروهی مطرح میکنند. یعنی زمانیکه در بسیاری از کشورها از ایران اسم برده میشود، فقط مسئله هسته ای نیست که باید در ذهنها خطور کند بلکه مهمتر جامعه ای بسیار وسیع تر از دولتی وجود دارد که تمام محرومیتهای را که در این سالها کشیده هنوز بسیار صلح دوست است و هنوز از طریق راههای قانونی و مسالمت آمیز میخواهد آینده اش را رقم بزند، و مردمش امیدی به دیپلماسی خاموش ندارد و امید دارند در هر نشستی با و یا بدون دولتمردان ایران مسئله حقوق انسانی این ملت هفتاد و دو میلیونی در راس مباحث قرار گرفته شود نه مسائل اقتصادی و نظامی. هنوز اکثر ما در این جمع براین باور هستیم که نهاد صنفی و تشکل کارگری رکن اساسی در دمکراتیزه کردن جامعه و از آن طریق شکلگیری دمکراسی در اکثر جوامع بوده است و در نبود نهاد صنفی ما نمیتوانیم بنیادهای یک جامعه سالم را پی ریزی کنیم . کارگران ایران خواهان حمایت تمامی نهادهای انسانی و کارگری هستند تا بتوانند گامهای موثر تری برای ایجاد تشکل های واقعی و از آنطریق بوجود آوردن دمکراسی بردارند رشد بی سابقه و برخواستن مبارزات جنبش کارگری ایران و نهادهای صنفی در ۳ سال گذشته در مقایسه با ۸۰ سال گذشته ما را به این باور رسانده است که حمایتهای بین المللی محکم با ماست. زمانی‌ که مشتهایمان را به هوا میبریم ما میدانیم که تنها نیستیم. این جایزه عزم ما را مستحکم می‌کند که این مبارزات را گسترش دهیم.

در پایان سندیکای کارگران شرکت واحد یکبار دیگر از مسئولین سالیدار برای اعطای این جایزه به سندیکای شرکت واحد تشکر میکند.

با امید به گسترش صلح و عدالت در تما م گیتی

سندیکای کارگران شرکت واحداتوبوسرانی تهران و حومه

۱۳۸۷ مهر ۲۹, دوشنبه

سازمان بين المللی کار :بيکار شدن 20 ميليون نفر در اثر بحران مالی

بی بی سی :
سازمان بين المللی کار هشدار داده است که بحران مالی جهانی ممکن است تعداد بيکاران در جهان را 20 ميليون نفر افزايش داده و تا پايان سال 2009 شمار بيکاران در جهان به 210 ميليون نفر برسد. سازمان بين المللی کار همچنين پيش بينی کرده که 40 ميليون نفر نيز به شمار گرسنگان در جهان اضافه خواهد شد و اين افراد ناچار خواهند بود با پولی کمتر از يک دلار در روز زندگی کنند. سازمان مورد بحث می گويد دولت ها پس از نجات بانک ها اکنون بايد توجه خود را بر يک طرح نجات اقتصادی برای ايجاد اشتغال و اجتناب از بحران اجتماعی متمرکز کنند. درخواست بانک مرکزی آمريکا در تحولی ديگر بن برنانکه رئيس بانک مرکزی آمريکا گفته است برای مبارزه با ضعف اقتصادي، دولت بايد پول بيشتری صرف کند. بن برنانکه در جريان سخنرانی در کميته بودجه مجلس نمايندگان آمريکا گفت به جريان انداختن دور تازه ای از محرک های اقتصادی که موجب افزايش فعاليت های اقتصادی خواهد شد ايده خوبی است. اين اولين بار است که آقای برنانکه درخواست در نظرگرفتن مجموعه کمک های مالی تازه ای توسط دولت را کرده است. جورج بوش تا کنون تمايلی به اجرای اين پيشنهاد نشان نداده است. قرار است رهبران هشت کشور صنعتی پيشرفته جهان در اجلاس ماه نوامبر، يک رشته تدابير هم آهنگ برای مبارزه با بحران مالی کنونی و جلوگيری از تکرار آن اتخاذ کنند. احتمالا چين، هند و ديگر اقتصادهای بزرگ جهان نيز در مذاکرات ماه نوامبر شرکت خواهند داشت. تصميم انجام اين مذاکرات پس از درخواست گوردون براون نخست وزير بريتانيا برای بازسازی صندوق بين المللی پول جهت کمک به نظارت بر نظام های مالی جهان اتخاذ شد. رهبران گروه 8 همچنين با از سرگيری مذاکرات تجاری که پيشتر در سال جاری بی نتيجه ماند به اتفاق نظر رسيده اند.

۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه

جایزه 'سولیدار' به سندیکای شرکت واحد اعطا شد


سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران به پاس خدماتش در جهت بهبود عدالت اجتماعی جایزه رز نقره ای سال 2008 سولیدار را در شهر بروکسل، پایتخت بلژیک، دریافت کرده است.
این سندیکا جایزه مزبور را با یک سازمان غیردولتی در سوئد به نام "گلوب تری" که در حمایت از حقوق کودکان تلاش می کند سهیم شده است.
سولیدار یک شبکه اروپایی از سازمان های غیردولتی و سازمان های جنبش کارگری با 60 سال سابقه است و در جهت پیشبرد سه اصل "همبستگی، برابری و عدالت اجتماعی در زمینه های امور اجتماعی، همکاری بین المللی و آموزش" تلاش می کند.
این سازمان همکاری نزدیکی با سندیکای حمل و نقل جهانی (آی تی اف) دارد که در گذشته از سندیکای کارگران شرکت واحد حمایت کرده است.
زیتا گورمای از اعضای هیات داوران جایزه امسال "رز نقره ای سولیدار" گفته است: "رز نقره ای کلیه اعضای جسور این اتحادیه کارگری در ایران را که برای حقوق کارگران تقلا می کنند ارج می نهد."
او گفت که تلاش های اتحادیه کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران "الهام بخش همه ماست."
منصور اسانلو رئیس این سندیکا اکنون بیش از یک سال است به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" در زندان به سر می برد.
خانم زیتا گورمای گفت: "ما می توانیم از طریق مبارزه برای آزادی منصور اسانلو که اخیرا به اتهام تهدید امنیت ملی پنج سال زندانی شد، حمایت خود را نشان دهیم. تا زمانی که دولت ها اعضای اتحادیه های کارگری را به خاطر ایستادگی برای کسب حقوق کارگران زندانی می کنند، نمی توانیم به هدف کاری خود دست یابیم. ما باید منصور اسانلو و همه اعضای اتحادیه های کارگری که به شکلی غیرعادلانه زندانی شده اند را آزاد کنیم."

ما می توانیم از طریق مبارزه برای آزادی منصور اسانلو که اخیرا به اتهام تهدید امنیت ملی پنج سال زندانی شد، حمایت خود را نشان دهیم

عضو هیات داوران جایزه سولیدار
سولیدار (SOLIDAR) که سال 1948 تاسیس شده با 47 سازمان عضو در 90 کشور جهان شامل اتحادیه های کارگری و فعالان جامعه مدنی همکاری می کند.
نفوذ در سیاستگذاری های اتحادیه اروپا یکی از اهداف این سازمان است.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، در سال های اخیر به دلیل فعالیت هایش در زمینه افزایش حقوق کارگران، با برخوردهای قضایی و امنیتی روبرو شده است.
یوسف مولایی وکیل سندیکای کارکنان شرکت واحد که برای دریافت این جایزه به بروکسل سفر کرده است به بی بی سی گفت که این سندیکا به علت فشارهای دولت از جمله برکناری تعداد زیادی از اعضا وضعیت مطلوبی ندارد.
اتحادیه های کارگری جهان قبلا با سندیکای کارگران شرکت واحد همدردی نشان داده اند.
در ماه مارس اتحادیه های کارگری 41 کشور جهان با برپایی تجمع ها و تظاهراتی خواستار آزادی منصور اسانلو شدند.
این اعتراضات در مقابل سفارتخانه های ایران در کشورهایی در پنج قاره جهان برگزار شد. آقای اسانلو از حدود 14 ماه پیش در زندان به سر می برد.
وی در تیر ماه سال 1386 خورشیدی پس از آنکه در نزدیکی محل سکونتش در تهران از اتوبوس پیاده شد، با زور و ضرب و شتم به دست مأموران لباس شخصی بازداشت شد.
مدتی بعد از دستگیری آقای اسانلو، دادگاه تجدید نظر حکم پنج سال زندان او را تایید کرد.
او پیش از آن نیز یک بار به مدت هفت ماه و یک بار به مدت یک ماه در زندان بوده است.

۱۳۸۷ مهر ۲۴, چهارشنبه

براي 2 نفر از اعضاي سنديکاي کارگران شرکت واحد حکم تبرئه و محکوميت صادر شد

خبرگزاري کار ايران: هفته گذشته دو نفر از اعضاي سنديکاي کارگران شرکت واحد، از سوي دادگاه انقلاب حکم محکوميت وبرائت صادر شد.
به گزارش ايلنا، سنديکاي کارگران شرکت واحد اعلام کرده که هفته گذشته همزمان با تبرئه يکي از اعضاي اين تشکل صنفي براي يکي ديگر از اعضا حکم محکوميت صادر شده است.
بر اين اساس غلامرضا غلامحسيني که در اوائل سال 86 حين پخش اطلاعيه هاي سنديکاي شرکت واحد در منطقه صادقيه تهران دستگير و از سوي دادگاه انقلاب به تحمل شش ماه حبس تعليقي محکوم شده بود، از سوي دادگاه تجديدنظر تبرئه شد. با اين حال هنوز دادگاه انقلاب براي پرونده ديگر اين فعال کارگري راي صادر نکرده است.
غلامحسيني به گفته خود در تابستان 87، هنگامي قصد داشت با شهردار تهران و مدير عامل شرکت واحد ملاقات کند در ورزشگاه آزادي بازداشت و پس از 85 روز حبس چندي پيش با قرار وثيقه آزاد شد. راي ديگر دادگاه انقلاب در رابطه با محکوميت يعقوب سليمي به تحمل شش ماه حبس تعليقي است.
اين راي در رابطه با شرکت اين فعال کارگري در اعتراض هاي صنفي سال 84 کارگران شرکت واحد صادر شده است. بر اين اساس به شش ماه حبس در سه سال تعليق محکوم شده است.

نامه وکلای سندیکا به معاونت قوه قضائیه در رابطه با نقض حقوق آقای اسالو

معاون محترم و سخنگوی قوه قضائیه جناب آقای جمشیدی
احتراما"آقای منصور اسالو به خاطر فعالیت در سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در تاریخ 1384/10/1دستگیر و روانه زندان می شود . نحوه دستگیری ، نگهداری و بازجوئی وی که مغایر با آیین دادرسی کیفری و حقوق شهروندی بود ، طی لوایحی به مقامات قضایی اعلام گردید. آقای اسالو پس از سپری کردن حدود 8 ماه بدون محاکمه و بصورت بازداشت موقت ، در تاریخ ١٨/٥/١٣٨٥ به قید وثیقه آزاد و در تاریخ138512/25در شعبه ١٤ دادگاه انقلاب بصورت غیر علنی و به اتهام تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی به موجب مواد ٥٠٠ و ٦١٠ قانون مجازات اسلامی به ٥ سال حبس محکوم می گردد ، در جلسه دادگاه ، مراتب نقض قانون و انحراف دادگاه را آشکار نمودیم . متاسفانه در رای صادره ، دفاعیات وکلای متهم مورد توجه قرار نگرفت و دادگاه ، آقای اسالو را به تحمل ٥ سال حبس تعزیری محکوم نمود .با وجود اینکه دادگاه بر حسب آئین دادرسی ، مکلف به ابلاغ رای و ارائه نسخه ای از آن به وکلا بود ، دادنامه به وکلا تحویل داده نشد و صرف رویت رای به منزله ابلاغ ، تلقی گردید . موارد تخلف مدیر شعبه به هیئت نظارت و پیگیری حقوق شهروندی و مدیر کل محترم دادگستری استان تهران گزارش گردید و در این خصوص پیگیری ادامه ًَدارد . برای احقاق حقوق موکل جهت اعمال ماده ١٨ تلاش نمودیم متاسفانه تقاضای اعمال ماده ١٨ به خاطر در اختیار نداشتن رای مرحله بدوی ، مقدور نگردید و از این جهت نیز حق دفاع متهم تضییع گردید ولی سیر نقض حقوق آقای اسالو محدود به این موارد نمی باشد . مشارالیه در شرایطی که در انتظار اعلام رای تجدید نظر بود ، در روز 1386/4/19هنگامیکه با اتوبوس عازم محل سکونت خود بود به بهانه ( همراه داشتن) اعلامیه های شرکت واحد مبنی بر تقاضای تمکین مدیر عامل شرکت واحد به تعهدات خود در قبال کارکنان شرکت واحد دستگیر و مورد ضرب و شتم بازداشت کنندگان خود قرار گرفت .تقاضای اسالو مبنی بر شکایت از مامورین مذکور و اعزام به پزشک قانونی هرگز جامه عمل نپوشید .در طول مدت حبس ، مشکلات و تشریفات مربوط به صدور مجوز ملاقات با وکلا ، عملا" به مانعی برای ملاقات با وی تبدیل شده است بطوریکه در طول ١٦ ماه حبس مشارالیه ، فقط ٢ بار امکان ملاقات با وکلا فراهم شده است و از زمانیکه وی به بازداشتگاه رجائی شهر منتقل شده است ، دشواری های ملاقات با وی دو چندان شده و عملا" تا به امروز هیچ ملاقاتی بین وکلای آقای اسالو در زندان رجائی شهر صورت نگرفته است و این در شرایطی است که آقای اسالو به علت ناراحتی قلبی و عمل چشم ، نیازمند مراقبت های پزشکی و اعزام بموقع وی به مراکز درمانی می باشد .حسب اظهار مادر آقای اسالو ، در تاریخ ٣١/٦/١٣٨٧ موفق به ملاقات با وی شده است ، جای بخیه های چشم به خاطر تاخیر در اعزام به بیمارستان عفونت کرده ، ناراحتی قلبی آقای اسالو به لحاظ عدم اعزام وی به مراکز درمانی شدت گرفته ، چشم ایشان به خاطر عدم دسترسی بموقع پزشک آسیب دیده و فضای آلوده زندان سلامتی وی را به خطر انداخته است . از طرف دیگر در رفتار با وی مقررات قانون اساسی ، آیین دادرسی وحقوق شهروندی معطوف به احترام به شان و منزلت انسان و ممنوعیت هتک حرمت و کرامت زندانی رعایت نشده است .با عنایت به مراتب فوق و در اجرای تکالیف حرفه ای خود به پشتوانه قانون اساسی ، قوانین جزائی، آیین دادرسی کیفری و حقوق شهروندی و آزادی های مشروع و با عنایت به اینکه مقامات و مسئولین نظام جمهوری اسلامی ایران بسط عدالت و دفاع از حریم آزادی ها و احترام به شان و منزلت انسان را در بیانات و اظهارات خود مورد تاکید قرار داده اند ، که نمونه بارز آن سخنان ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحدمی باشد .تقاضا دارد ترتیبی اتخاذگردد که موارد نقض حقوق وی مورد بررسی و رسیدگی قرار گرفته ، امکان دسترسی وی به مراکز درمانی حسب مقررات فراهم شده ، بازگشت مجدد وی به زندان اوین مورد توجه قرار گیرد و همانند زندانیان دیگر از مرخصی مقرر در آیین نامه سازمان زندان ها برخوردار گردد ، همچنین مستدعی است دستور فرمائید در چهار چوب ظرفیت های قانونی عدالت قضایی با رعایت حرمت انسانی در خصوص موکل به اجرا گذاشته شود .
یوسف مولایی ، پرویز خورشید

۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه

دیوان بلخ در لاهه


دیکتاتورهای خودی و غیر خودی

نشریات تبلیغاتی غرب امپریالیستی پر است از حکم دستگیری آقای البشیر. آقای البشیر یک فرد عادی نیست رئیس جمهور کشور مستقل سودان است. قرار دستگیری وی را دادگاه معروف کیفری جهانی که مرکزش در کشور هلند است صادر کرده است. این همان دادگاهی است که بخودش اجازه می دهد از قیافه هر کس که خوشش نیامد با بستن چند اتهام راست و دروغ قبل از دستگیری، حکم اعدامش را صادر کند. در ایران اسلامی وقتی می خواهند از کسی انتقام بگیرند بر اساس همان قانون قصاص عمل می کنند. در اروپای متمدن هر کس نوکری امپریالیستها را نکند قصاصش می کنند. ما ایرانیها به این نمایش دادگاه بلخ می گوئیم که فعلا مرکزش از بلخ به لاهه منتقل شده است. دادگاه کیفری جهانی مدعی است که برای جنایتکاران جنگی و رهبران جنایتکار جهانی حکم بازداشت صادر کرده و آنها را محاکمه می کند تا کسی در جهان خدائی نکرده به این فکر نباشد که می تواند بدون مجازات دارفانی را وداع گوید، می تواند حقوق بشر را نقض کند و یا شکنجه را برسمیت بشناسد. دادگاه کیفری جهانی خود را قیم عالم جا می زند و با تبلیغات گوشخراش از “حقوق بشر“، “دموکراسی“ دفاع کرده و خود را حامی آن جلوه می دهد. دادگاه کیفری جهانی مرکز مشتی بازیگران سیاسی مزور دو چهره است که با یک کوزه شیره راه افتاده و سر مردم را کلاه می گذارند.
کسی که این قرارهای بازداشت را صادر می کند آقای مورنو اوکامپو است. وی تا کنون برای دو تن از افراد بلند پایه سودان بجرم کشتار مردم دارفو قرار مجرمیت صادر کرده است. وی در تائید اقداماتش به نشریه زود دویچه تسایتونگ آلمان گفت: “چنانچه از جنایات جدید جنگی جلوگیری نشود و مسئولین مجازات نشوند این نشانه مسئولیت رهبران دولت از جنبه حقوق جزائی است“(زوددویچه تسایتونگ 12تا 13 ژوئن 2008). تبلیغات غربی بدون ارائه سندی از کشتار 300 هزار تن مردم دارفو صحبت می کند تو گوئی ارتش آمریکا به جای عراق به دارفو تجاوز کرده است. وی اضافه کرد که این بی تفاوتی می تواند برای رئیس جمهور آقای عمر البشیر عواقب داشته باشد. احمد موسی علی مدیر انجمن آلمانی کمک به دارفو از حکم دادگاه کیفری جهانی پشتیبانی نموده و اظهار داشت: “به نقض حقوق بشر باید برخورد کرد. حکم دستگیری، هشداری به همه دیکتاتورهای این دنیاست“ وی افزود “تعقیب البشیر برای انسانهای دارفو نشانه مهمی است که ببینند دنیا با آنها همدردی می کند“.(در همان مقاله). طبیعتا آقای احمد علی یا سبیلش را امپریالیست آلمان بخاطر بوی نفت در دارفو چرب کرده است و یا آنقدر مغزش کوچک است که از خودش نمی پرسد پس با این یال و کوپال دادگاه کیفری جهانی چرا دیکتاتورها هنوز بر سر کارند و خون مردم را می خورند. حقیقت این است که دیکتاتورها و مستبدین و شکنجه گران و آدمکشان از زاویه چشم امپریالیستها و نوکرانشان خوب و بد دارند. همه آن آدمکشان حرفه ای و جنایتکاران شقی که از منافع امپریالیستها و کنسرنها دفاع می کنند تا موقعیکه تاریخ مصرفشان باطل نشده است بزرگترین مدیران و متحدین با کیاست بوده که در زمره دوستان جنایتکاران واقعی که امپریالیستها باشند به حساب می آیند. به فهرست اسامی شاه، سوهارتو، کرزای، انور سادات، حسنی مبارک، ملک حسین، ملک حسن، توچمان، پینوشه، فوجیمور، اوریبِ، و..نگاه کنید تا چشم و گوشتان باز شود. همینکه تاریخ مصرف آنها به پایان رسید و یا با تغییر جهت از منافع رقبای امپریالیستهای غربی به حمایت برخاستند و یا حتی علیرغم دیکتاتوری واستبدادشان از استقلال ملی کشورشان حمایت کردند آنوقت است که موج اتهام به سوی آنها سرایز می شود و پرونده سالهای پیش آنها نیز از بایگانیهای امپریالیستها بیرون می ریزد تا با ایجاد افکار عمومی منافع آزمندانه خویش را جا بیندازند.
هر انسان آزاده ای آرزو دارد که دادگاهی عدالتخواه در جهان پیدا شود که تمام جنایتکاران ضد بشر را به محاکمه بکشد تا برای همه سرمشق باشد. تا همه ببینند و بفهمند که نمی شود با انسانها روش ضد انسانی داشت. نمی شود برای حفظ منافع طبقاتی استثمارگرانه بشریت را به خاک و خون کشید و سر سالم بدر برد. قلب میلیونها بشر روی زمین برای چنین عدالتی و برای اجرای بدون قید وشرط آن می تپد. هیچ انسان آزاده ای نمی تواندبا این افکار و اندیشه به مخالفت برخیزد. مشکل از جائی شروع می شود که دادگاه کیفری جهانی بخود اجازه می دهد نقش پلیس و دادستان و قاضی و مفسر را خود بازی کند. هر کس که در جهان موی دماغ آقایان بود بیکباره برایش پرونده سازی می کنند و دربوقهای تبلیغاتی می دمند که در پی تعقیب جنایتکار هستند. تا وی را دستگیر نکرده و به جزای اعمال زشت و یا از نظر دادگاه کیفری زشت نرسد از پای نمی نشینند.
هر قوه قضائیه ای نیاز به توانائی اجرائی دارد. نیاز دارد که قوه ای حکم صادره را به اجراء بگذارد در غیر این صورت صدور این احکام مثل چکهای بی محل است در کشوی میز قاضی باد می خورد. آن عامل اجرائی در اینجا ممالک امپریالیستی اروپا و در راسشان آلمان است. حتی امپریالیست آمریکا برای رای این دادگاه پشیزی ارزش قایل نیست و تصمیمات آن را برسمیت نمی شناسد. آمریکایها با بی شرمی گفته اند که این دادگاه حق ندارد هیچ آمریکائی را محاکمه کند و اگر روزی روزگاری پای یک جنایتکار آمریکائی بر کرسی اتهام این دادگاه رسید امپریالیست آمریکا حق دارد به کشور هلند حمله کند و تبعه آمریکائی را از زندانهای دیوان کیفری جهانی رهائی بخشد. پنتاگون طرحهای حمله به هلند را نیز آماده دارد.
در حقیقت دیوان کیفری جهانی ابزار اعمال قدرت و قلدری اروپائی هاست تا مخالفین خویش را با این تاکتیک جدید از بین ببرند. ماهیت این “عدالتخواهی“ و یا “عدالتجوئی“ چیز دیگری جز تقویت نزادپرستی و استعمار نیست. به سخنان ترش و شیرین اندیشمندان و مبلغان امپریالیستی نباید گوش داد و فریب اکاذیب آنها را خورد باید ماهیت این دیوان داوری تقلبی امپریالیستی را شناخت. با حکم این دیوان میلوسوویچ رهبر مردم یوگسلاوی را دستگیر کردند و وقتی قادر نشدند با اسناد تقلبی و مسخره وی را محکوم کنند وی را در زندان کشتند و نامش را مرگ ناشی از بیماری جلوه دادند. در حالیکه جنایتکاران جنگی که فاجعه یوگسلاوی را بوجود آوردند و مناطق غیر نظامی را در بلگراد بمباران کردند و دسته دسته نازیها را به یوگسلاوی برای تجزیه آن کشور با پول و تسلیحات و جنگ روانی و اشاعه اکاذیب ارسال کردند در وزارت خارجه آلمان و در ستاد ناتو نشسته بودند و برای جنایت علیه بشریت نقشه می کشیدند. هم اکنون یکی از قاچاقچیان مافیائی که مورد تعقیب بین المللی است به عنوان رهبر مردم کوزوو زیر چتر حمایت ناتو و آلمان و آمریکا قرار دارد و جنایاتش علیه بشریت بیاری همین دادگاه کیفری جهانی کتمان می شود. زیرا امپریالیستهای اروپائی به چنین سگهای زنجیری برای پیاده کردن آخرین پرده نمایش تجزیه یوگسلاوی نیاز دارند.
جرج بوش پدر و پسر جنایتکار جنگی اند. زیرا هم در یوگوسلاوی و هم در عراق از گلوله های رادیو آکتیو برای درهم شکستن مقاومت مردم استفاده کردند. مناطق عظیمی در یوگسلاوی و عراق به مواد رادیو آکتیو آلوده شده است. و جان میلیونها انسان در خطر است. امپریالیستها به دولت صدام حسین گاز و سلاحهای کشتار جمعی شیمیائی دادند تا علیه ایران و اکراد عراق بکار برد ولی کاسه کوزه ها را بر سر صدام حسین شکاندند. آنها شهر فلوجه را با ساکنینش با بمب فسفات سوزاندند و بر سر مردم عراق و افغانستان بمبهای خوشه ای می ریزند. صهیونیستها میلونها بمب خوشه ای در زمان تجاوز به جنوب لبنان به آن کشور پرتاب کرده اند و هزاران نفر را به قتل رسانده اند ولی آقای ایهود اولمرت نخست وزیر دزد اسرائیل مانند اسلاف خود با گردن افراشته به این جنایات خود علیه “تروریسم“ افتخار کرده ایران را با بمب اتمی تهدید می کند.
امپریالیستها دادگاه ابوغریب در عراق براه انداختند، دادگاه گوانتانامو برپا ساختند، از نظر قانونی شکنجه کردن را که عملی زشت و ضد انسانی است رسمی و قانونی کردند، آدمربائی و گروگانگیری را تا سطوح دولتی ارتقاء دادند و به دول تروریست بدل شدند. آمریکائیها با یاری آلمانها و انگلیسها و سایر دول اروپائی شبکه ای جاسوسی برای آدمربائی در جهان ایجاد کردند و می کنند. در فلسطین به بهانه اینکه چرا مردم به سازمان حماس در یک انتخابات دموکراتیک رای داده اند و نوکر آنها محمود عباس انتخاب نشده است مردم را به گرسنگی و تشنگی محکوم کرده اند و آنها را روزانه می کشند. از حقوق بشر آنها دادگاه کیفری جهانی سخن نمی راند، از این سخن نمی راند که 5/1 میلیون انسان در اسارت بسر می برند و جز از حق مردن از سایر حقوق محرومند.
این دادگاه کیفری جهانی رگ غیرتش به جوش نمی آید که حکم دستگیری این جنایتکاران را صادر کند. رئیس جمهور کلمبیا با ایجاد جوخه های مرگ هزاران نفر را در کلمبیا نابوده کرده است و علیرغم بدنامی حکمی علیه وی صادر نمی شود. ژنرال پینوشه جنایتکار را همه می شناسند. وقتی علیه وی اعلام جرم شد دولت انگلستان با حقه بازی وی را از زیر تیغ داوری عمومی رهائی بخشید و به کشور شیلی فراریش داد تا با خیال راحت ادامه زندگی خویش را بگذراند. در آن زمان دادگاه کیفری جهانی صدایش در نیامد. حالا که دادگاه کیفری جهانی دست به اعتراض زده بوی نفت دارفو را چشیده است که بیشتر زیر نفوذ چینی هاست. مبارزه امپریالیستهای غربی با آقای البشیر و یا موگابه و یا نظایر آنها دلسوزی برای حقوق بشر نیست دلسوزی برای منافع از دست رفته است. این دادگاه مسخره کوشید در شورای امنیت سازمان ملل بر ضد حکومت مستقل سودان به دسیسه دست بزند. دول چین ، روسیه، ویتنام، اتحادیه آفریقا، اتحادیه عرب و ممالک اسلامی و بسیاری ممالک دیگر جهان با این تزویر و دسیسه به مقابله برخاستند و نقشه شوم این “عدالتخواهان“ تقلبی را که دزدان با چراغ هستند خنثی کردند.
حزب ما هوادار حقوق انسانهاست و برای آن مبارزه می کند. حزب ما هوادار استقلال کشورهاست و از آن دفاع می کند. حزب ما موافق محاکمه جنایتکاران است باین جهت پیشنهاد می کند روسای جمهور و نخست وزیران آمریکا، انگلستان، آلمان، فرانسه، روسیه، ایتالیا، استرالیا و اسرائیل که در کشتار مردم جهان نقش فعال داشته اند در یک دادگاه جهانی محاکمه شوند تا معلوم شود کدام شخصیتها در بمباران مردم یوگسلاوی دست داشته اند، در کشتار مردم عراق و افغانستان دست دارند و... دادگاهی که این عمل را نکند مشروعیت محاکمه دیکتاتورها و مستبدین دست دوم را ندارد. این دادگاه تنها اهرم فشار امپریالیستهاست تا استقلال ممالک را بزیر پرسش ببرند و بخواهند مکانیسمی در جهان اختراع کنند که با اتکاء به آن در امور داخلی ممالک دخالت بی شرمانه کرده و حرمت حقوق بشر را از بین ببرند. این دادگاه کار تزویر و دروغگوئی را به یک فضلیت بدل کرده است. این است که باید نقش کثیف این دیوان داوری تقلبی امپریالیستی را افشاء کرد و در مقابل تبلیغات دروغین آن از استقلال ممالک و حق حاکمیت ملی آنها حمایت نمود. دفاع از این حقوق هرگز به معنی حمایت از ماهیت رژیمهای حاکم در این ممالک نیست. همانگونه که ما از حقوق بشر صرفنظر از اینکه زن باشد یا مرد، مذهبی باشد یا غیر مذهبی، مجرم باشد یا بی گناه... دفاع می کنیم از حق ملتها و دولتها نیز در اجرای حاکمیت ملی خویش، در دفاع از استقلال و تمامیت ارضی شان حمایت خواهیم کرد. این امپریالیستها هستند که نخست استقلال و سپس حاکمیت ملی را از بین برده تا براحتی بتوانند حقوق انسانها را با وحشیانه ترین وضعی شبیه آنچه در عراق و افغانستان و فلسطین می گذرد زیر پا بگذارند.

بر گرفته ازتوفان شماره 102 شهریور ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۷ مهر ۲۱, یکشنبه

کارخانه نساجي کردستان تعطيل شد




خبرگزاري کار ايران : دبير اجرايي خانه کارگر کردستان از اخراج 170 نفر از کارگران کارخانه نساجي خبر داد و گفت:‌ علي رغم وعده وعيدهاي مسوولان کارخانه به کارگران که مهر ماه فعاليت خود را از سرخواهند گرفت، 170 نفر اخراج شدند.وي با بيان اينکه 18 مهر ماه، 150 نفر از کارگران اين کارخانه مصالحه کردند (تسويه) گفت:‌ 65 نفر ديگر از اين کارگران امروز (شنبه) براي تسويه حساب به اداره کار مي روند.

۱۳۸۷ مهر ۱۹, جمعه

تجمع اعتراضي كارگران كارخانه قند بردسير بهمراه زن وفرزند




بنا به گزارش خبرنگارآژانس ايران خبر در بردسير, بيش از 150 تن از كارگران كارخانه قند بردسيركه نزديك به يك سال است هيچ حقوق و مزايايي دريافت نكرده اند روز چهارشنبه 17/7/87 به همراه زن و فرزند خود در محوطه اين كارخانه از ساعت 0700 تجمع اعتراضي برپا كردند .آنها خواهان حقوق و مزاياي معوقه خود و تعيين تكليف وضعيت شغلي خود بودند . يكي از كارگران اين كارخانه گفت مقامات محلي و مديران كارخانه پشت درهاي بسته به خوش و بش و زد و بند مشغول مي باشند و هيچ يك از وعده ها و قول و قرارهاي داده شده عملي نشده است . وي افزود : كارگران كارخانه قند كه دربدترين شرايط معيشتي بسر ميبرند , برخي حتي توانايي فرستادن بچه هاي خود به مدا رس را ندارند, هر روز براي پيگير ي وضعيت شغلي و براي احقاق حقوق معوقه و مزاياي پرداخت نشده خود در مقابل ادارات و ارگانهاي مختلف دولتي تجمع و تحصن ميكنند اما متاسفانه هيچ جوابي به اين همه پيگيري ملتمسانه كارگران داده نشده است .

۱۳۸۷ مهر ۱۷, چهارشنبه

روشهای مبارزه بورژوازی با حزب طبقه کارگر

حزب طبقه کارگر ارگان سیاسی و ستاد فرماندهی طبقه کارگر است که این طبقه را در پستی و بلندیهای مبارزات اجتماعی رهبری می نماید. دشمنان طبقه کارگر که در چهره های گوناگون مخالف حزب و حزبیت طبقه کارگر هستند می کوشند با حزب طبقه کارگر به مبارزه پرداخته و آنرا از بین ببرند. روشهائی که بورژوازی در پیش می گیرد در اساس خود و تجربه کسب شده از جانب پرولتاریا روشهای شناخته شده است. ولی صفوف پرولتاریا و ترکیب آن ثابت نیست. کارگران جوان فاقد تجربه هستند و این روشهای موذیانه را نمی شناسند و از تجربه جنبش جهانی کمونیستی بی خبرند. پرولتاریای جوان بتدریج جای پرولتاریای مسن و از کار افتاده و با تجربه را می گیرد. هستند اقشاری که در اثر تجزیه اجتماعی از بورژوازی و خرده بورژوازی بدامن پرولتاریا پرتاب می شوند آنها نه تنها از تجارب مبارزه پرولتاریائی بی خبرند بلکه آلودگیهای مسموم سایر طبقات را نیز بدرون صفوف پرولتاریا موجب می شوند. این زمینه های مادی وضعیتی را ایجاد می کند که خطر فریب پرولتاریا افزایش می یابد و تجارب تلخ گذشته بطور مدام تکرار می شود. حزب طبقه کارگر که مظهر حافظه تاریخی و تجارب جنبش کمونیستی است این وظیفه مهم را بعهده دارد که مرتب طبقه کارگر را در جریان شگردهای بورژوازی قرار دهد و دست بورژوازی را رو نماید. بهمین جهت است که بورژوازی و نمایندگان سایر طبقات اجتماعی از حزب طبقه کارگر به عنوان سلاح پولادین طبقه کارگر هراسناکند و بر ضد حزبیت و حزب طبقه کارگر تبلیغات می کنند. زیرا جلوگیری از پیدایش و یا تقویت حزب طبقه کارگر شالوده کاخ ستم آنها را تقویت می کند.
بورژوازی در عرصه های مختلف با ایدئولوژی طبقه کارگر یعنی با مارکسیسم لنینیسم به مبارزه می پردازد. این مبارزه در عرصه های سیاسی و ایدئولوژیک و سازمانی بازتاب می یابد.
در پاره ای موارد مبارزه ایدئولوژیک جنبه عمده دارد. بورژوازی با یاری اندیشمندان خویش می کوشد با ایجاد گرد و خاک و آشفتگی و تزلزل روحیه، پخش دروغ و جعلیات، اختراع شبه استدلالات علمی برای نفی کمونیسم بیاری اندیشمندان مزدور خویش در صفوف پرولتاریا ایجاد تشتت و سردرگمی کند. آنها تلاش دارند ثابت کنند که نظام سرمایه داری بهترین نظام جهان است و ابدی خواهد ماند و نمی شود این نظام را با چیز دیگری جایگزین کرد. در انبان بورژواها برای ایجاد گرد و خاک و سردرگمی نسخه های فراوانی از تجارب حال و گذشته پیچیده شده است. به عنوان مثال عمال بورژوازی در جنبش کمونیستی با این شعار پیدا می شوند که گویا آنها از “آزادیهای بی قید و شرط“ حمایت می کنند. این شعار گمراه کننده و ماهیتا ارتجاعی هدفش نفی ماهیت طبقاتی دمکراسی، آزادی و مفاهیم اجتماعی نظیر آن است. این شعار نفی ماهیت طبقاتی دولت می باشد. ولی این شعار، ظاهری فریبنده دارد و از طرف مغزهای غیر ورزیده و خالی از دانش طبقاتی بزودی پذیرفته شده و تبلیغ می گردد. مبارزه با این نظریه ارتجاعی طبیعتا زمان می برد و وقتی شما ماهیت این شعار ارتجاعی را فاش ساختید ارتجاع با شعار جدیدتری به میدان می آید و مسایل دیگری طرح می کند. طبیعتا حزب طبقه کارگر با تجربه عملی و علمی و تاریخی خود می تواند فورا در مقابل این نظریات ارتجاعی مقاومت کند و آنها را خنثی نماید ولی افراد جداگانه به دام این نظریات می افتند. بورژوازی به نفی طبقات، مبارزه طبقاتی، ماهیت طبقاتی دولت می پردازد، پارلمانتاریسم بورژوائی را تبلیغ می کند و قهر انقلابی را نفی می نماید. این نظریات در طی مقالات و فیلمها و کتب درسی و رسانه های گروهی تبلیغ می شود و مردم را توسط آن شستشوی مغزی می دهند. طبقه کارگر باید در مقابل این لشگرکشی روانی بورژوازی مسلح باشد. اگر حزب طبقه کارگر در کاری نباشد که با کار مستمر و تعقیب مسایل شگردهای بورژوازی را بر ملا کند بورژوازی موفق می شود کار خویش را از پیش برد. بورژوازی تبلیغ می کند که کمونیستها وطنفروشند و وطن ندارند حتی برای عوامفریبی به متونی از بیانیه حزب کمونیست متوسل می شود که بریده از متن، آنرا بخورد همه کسانی می دهد که خواهان تجاوز امپریالیستها به ایرانند. مشتی مالیخولیائی حتی جنگ بزرگ میهنی ضد فاشیستی در شوروی سوسیالیستی استالینی را بعنوان ناسیونال شونیسم محکوم می کنند. اینها همان قربانیان لشگرکشی و تجاوز امپریالیستها هستند که مغزهای خالیشان را با اراجیف امپریالیستی پر می کنند. مبارزه با میهنپرستی کمونیستی که بورژواها تبلیغ می کنند تدارک تجاوز به ممالک زیر سلطه است تا قبل از تجاوز زمینه های روانی مقاومت توده های مردم را بشکنند و مانع شوند تا یک نهضت مقاومت آزادیبخش در مقابل امپریالیستها به وجود آید. اندیشمندان بورژوازی تبلیغ می کنند که پدیده امپریالیسم و صهیونیسم وجود ندارند و این مقولات را کمونیستها اختراع کرده اند. هدفشان از این کار این است که مبارزات مردم جهان را برای رهائی ملی تخطئه کنند و آنها “تروریسم“ جا بزنند. همین مبارزه علیه اسلام یک مبارزه ایدئولوژیک علیه مقاومت ملتها در مقابل زورگوئی امپریالیستها و صهیونیستها و جنایتکاران علیه بشریت است. نقش امپریالیستها و صهیونیستها را باید در این مبارزه بخوبی افشاء کرد. اندیشمندان امپریالیستی ولی به بهانه مبارزه علیه اسلام و تبلیغات جنون آمیز ضد اسلامی و نه ضد مذهبی در سراسر جهان می خواهند فضائی خلق کنند که کشتن و قتل عام هر مسلمانی جایز باشد. تبلیغ خرافات و مذهب بطور کلی انتشار مسایل فلسفی انحرافی و جعلیات تاریخی بویژه توسط تروتسکیستها و نظایر آنها که تلاشی برای تلقین احساس گناه به کمونیستهاست تا از گذشته خویش اظهار ندامت کنند و گذشته افتخار آمیز جنبش کمونیستی را به لجن بکشند تا بورژوازی به آنها نشان افتخار دهد از جمله همین مبارزات ایدئولوژیک است که هر روز به رنگی در می آید. تنها وجود حزب است که می تواند با این نظریات انحرافی بطور مدام و پیگیر مبارزه کند.
بورژوازی فقط با تخریب مغزها و نفوذ در آنها به خواستهای خود نمی رسد. آنها برای کمونیستها شکنجه خانه های مدرن می سازند و علوم را در خدمت شکنجه به کار می گیرند. پلیس، ارتش، سازمان امنیت و باندهای مافیائی و فراماسیونری و نظایر آنها را بر ضد کمونیستها به کار می برند. آنها با شکنجه می خواهند به اسرار تشکلهای پنهان، به اسرار سیاسی کمونیستها پی برند. آنها می خواهند با در هم شکستن اراده کمونیستها و ساختن مشتی تواب از آنها و به نمایش گذاردن آنها روحیه کمونیستها را در هم بشکنند و تبلیغ کنند که مبارزه بی ثمر است و بهتر است که مخالفین نظام با همین که دارند سر کنند و به کار نظام کاری نداشته باشند. زندان و شکنجه و اعدام از روشهای دیگری است که بورژوازی برای در هم شکستن مقاومت و ممانعت از تداوم مبارزه کمونیستی استفاده می کند. نابودی کادرهای کمونیست و احزاب کمونیستی پیوند میان نسلهای گذشته و آینده و تبادل تجربه نسلها را در هم می ریزد و بورژوازی در عین اینکه خودش این تجارب را برای خویش حفظ کرده است در مورد پرولتاریا به محو آن می پردازد.
بورژوازی برای به اسارت گرفتن کمونیستها سعی می کند در تشکیلات آنها نفوذ کند. کمونیستها نیز که از دانش مبارزه طبقاتی با خبرند و دشمن طبقاتی را می شناسند و می دانند که آنها هر لحظه مترصدند که از کمینگاه خویش به کمونیستها یورش آورده و به شکار آنها بپردازند اساس مبارزه خویش را بر سازمان پنهان و کار مخفی استوار می کنند. آنها می آموزند که در شرایط دموکراتیک به کار نیمه مخفی دست زنند و تلفیق مهمی میان شکل کار مخفی و کار علنی بوجود آورند. ولی اساس کار کمونیستها در همه ممالک طبقاتی که بورژوازی بر سر کار است همان کار مخفی است. بورژوازی سعی می کند با نفود در این تشکلها توسط آدمهای خویش که خود را کمونیست جا می زنند و یا توسط آدمهای ضعیفی که خود فروشی می کنند بدرون این تشکها نفوذ کرده و در لحظه مناسب ضربه قطعی را به این تشکلها وارد آورد. این یکی از روشهای شناخته شده بورژوازی است که در بسیاری موارد با موفقیت روبرو بوده است.
رویزیونیستها که مبلغ پارلمانتاریسم بورژوازی بودند و پرولتاریا را به معجزات دموکراسی بورژوازی حواله می داند طبیعتا از این روش شناخته شده و تجربه گرانبهای جنبش کمونیستی که محصول شناخت از دشمن طبقاتی بود دست کشیدند. آنها در پی حزب علنی بودند تا خاطر بورژوازی از آنها جمع باشد.
در میان تشکلهای ایرانی نخستین سازمان مدعی کمونیسم که مبلغ علنی گرائی بود و این تئوری ارتجاعی را به عنوان مظهر دموکراسی به حلق مشتی هواداران بی خبرش می ریخت حزب کمونیست کارگری ایران به رهبری منصور حکمت بود. رهبران این حزب “روئین تن“ صفحات زیادی را در مزایای کار علنی در نشریات و رسانه های خود سیاه کردند تا هواداران خویش را با این تفکر ارتجاعی و ضد طبقاتی تربیت نمایند. همان موقع نشریه “توفان“ در مقاله ای تحت عنوان “عسس بیا مرا بگیر“ به این تفکر ارتجاعی و پلیسی برخورد کرد و مبارزان را از رفتن به این کژراهه برحذر داشت.
دارو دسته منصور حکمت نه تنها کنگره های علنی به سبک “شوهای آمریکائی“ برگذار می کردند و راه را برای حضور هر کس و ناکس در کنگره های خویش باز می گذاشتند، تصاویر فتوژنیک کادرها و رهبران خویش را در کنگره و در بیرون کنگره در شبکه های اینترنت منتشر می کردند تا کار پلیس را آسان نمایند. در کنگره آنها رهبران خودفروخته و پلیس سایر تشکلها نظیر فدائیان اکثریت را که خون بسیاری از کمونیستها و انقلابیون ایران را به گردن دارند دعوت می کردند که از نزدیک مبارزان را بشناسند و به مقامات بالا خبر دهند. حتی مقالات متعدد می نوشتند که چرا دعوت از اکثریت و سلطنت طلبان و سایر نیروهای ضد انقلاب عین دموکراسی است. آنها برای لو دادن کادرها بازهم نفهمیده به بیانیه حزب کمونیست متوسل می شدند که گویا کمونیستها خود را پنهان نمی کنند و همه جا از کمونیست بودن خود نام برده و خود را به عنوان کمونیست معرفی می کنند. ما البته در این مقاله وارد ماهیت این بحث ارتجاعی نمی شویم ولی این نظریه ارتجاعی فرهنگی را در میان نسل جوان تبلیغ کرد که نتیجه آن تظاهر دانشجویان دانشگاههای ایران به “چپ“ بودن “سوسیالیست“ بودن و خودنمائی کمونیستی است. فرهنگ خود لو دهی، فرهنگ آسان کردن کار ارتجاع نشانه جسارت انقلابی نیست، نشانه خودفریبی خرده بورژوائی، فقدان شناخت دشمن طبقاتی، فخر فروشی و ارضاء احساسات ضد پرولتری است. برای مبلغین این فرهنگ که در خارج کشور نشسته اند و نظریات ارتجاعی منصور حکمت را تبلیغ می کنند اعمال این سیاست غیر مسئولانه و جنایتکارانه تکیه بر تعداد “شهدا“ و “قربانیها“ برای اثبات “حقانیت“ خویش است. فاجعه ای که در اثر ضربه پلیس به جنبش دانشجوئی در ایران وارد آمده و بسیاری فعالین آن مورد هجوم قرار گرفته اند و “بی ضرر“ گشته اند نشان از نفوذ پلیس در این تشکلها داشته و گویای آن است که زمینه فرهنگ خود لو دهی تا به چه حد کار پلیس و “سیاست عسس بیا مرا بگیر“ را راحت کرده است.
امروز کافی نیست که فقط دانشجویان و یا کارگران را به شقاوت رژیم و توجه به پنهانکاری توجه دهیم. باید فرهنگ “عسس بیا مرا بگیر“ را که سالها پیروان منصور حکمت در جامعه ایران جا انداخته اند با یک انتقاد عمیق مورد یورش قرار داد و با یک جراحی موشکافانه و شفابخش تئوریهای ارتجاعی منصور حکمت را که یک نظام فکری کامل لیبرالیستی است بدور افکند. طبیعتا از این اقدام صهیونیستهای اسرائیل و امپریالیستها که یک متحد بزرگ خود را در ایران و منطقه از دست می دهند خوشحال نخواهند بود ولی خلق ایران از وجود این خرابکاران نجات می یابد. تروتسکیسم و پیروان منصور حکمت در ایران دو جریان ارتجاعی و ضد انقلابی هستند که باید با آنها با تمام قوا مبارزه کرد. ضرباتی که این عده بعد از انقلاب به کمونیسم زده اند، بی ریشگی آنها، بی شناسنامه بودنشان، ماهیت قارچی آنها که بعد از انقلاب علمشان کردند، نقش مخرب آنها در جنبش کردستان، در جنبش کمونیستی ایران هر ایرانی میهنپرست چه برسد به کمونیست را فرا می خواند سر این مارها را با سنگ بکوبد تا نظریات منصور حکمت به گور سپرده شود.

بر گرفته ازتوفان شماره 102 شهریور ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۸۷ مهر ۱۶, سه‌شنبه

تجمع اعتراضی کارگران لاستیک البرز

کارگران کارخانه لاستيک البرز، روز يکشنبه در محوطه وزارت کار و امور اجتماعی در خيابان آزادی تهران تجمع کرده بودند.به گزارش خبرگزاری کار، «ايلنا»، کارگران تجمع کننده به پرداخت نشدن شش ماه حقوق ۱۴۰۰ کارگر لاستيک البرز و تحقق نيافتن وعده های مسئولان دولت برای رفع مشکلات اين کارخانه، اعتراض کردند.در همين ارتباط، اتحاديه آزاد کارگران ايران، با انتشار اطلاعيه ای در مورد تجمع روز يکشنبه نوشت: کارگران لاستيک البرز در حالی دور جديدی از اعتراضات خود را آغاز کردند که تاکنون وعده های داده شده به اين کارگران مبنی بر واگذاری مديريت کارخانه به بخش دولتی عملی نشده است.به نوشته اين تشکل مستقل کارگری، پس از تجمع کارگران لاستيک البرز در مقابل نهاد رياست جمهوری در روزهای اخير، به آنان قول داده شده بود که با واگذاری مديريت کارخانه به بخش دولتی، دستمزدهای آنان پرداخت خواهد شد. اما پس از گذشت يک ماه از اين وعده ها، روز شنبه در وزارت صنايع به نمايندگان کارگران اعلام شد « گره کار شما در وزارت کار است و ما کاری از دستمان بر نمی آيد.»فردين، يکی از کارگران لاستيک البرز که خود در اين تجمع اعتراضی شرکت کرده بود، گفت: شمار کارگران تجمع کننده، حدود ۶۰۰ نفر بود و آنان ضمن درخواست برای دريافت شش ماه حقوق عقب افتاده خود، خواستار راه اندازی مجدد کارخانه شدند.وی گفت: از زمانی که کارخانه لاستيک البرز به بخش خصوصی واگذار شد، مشکلات ما کارگران آغاز شد و اکنون شش ماه حقوق ما پرداخت نشده و اين واحد توليدی از تير ماه تعطيل شده است.فردين اضافه کرد که کارگران خواستار بازگردانده شدن لاستيک البرز به بخش دولتی و بازگشت روزهای طلايی اين کارخانه شدند که روزی ۷۰ تا ۸۰ تن توليد روزانه داشت.اتحاديه آزاد کارگران ايران در گزارش خود از اين حرکت صنفی کارگران لاستيک البرز نوشت: کارگران از ساعت هشت صبح تا ۱۵ بعد از ظهر يکشنبه در مقابل وزارت کار دست به تجمع زدند. بر اساس اطلاعيه اين تشکل، کارگران لاستيک البرز پارچه نوشته هايی را بر نرده های وزارت کار نصب کرده و روی يکی از آنها نوشته بودند: آقای وزير شش ماه حقوق نگرفته ايم، شما چطور؟اين گزارش حاکی از آن است که پس از تجمع کارگران در مقابل وزارت کار و امور اجتماعی، دو تن از معاونان وزير کار و امور اجتماعی ميان کارگران رفتند واعلام کردند که پيگير کارهای شما هستند. اما کارگران اين وعده ها را قبول نکردند و خواهان پرداخت دستمزدهای خود شدند.در اين ميان، در شرايطی که گودرز کريمی، مدير کل صندوق بيمه بيکاری وزارت کار و امور اجتماعی به خبرگزاری کار گفت که مکاتبات لازم با نهاد رياست جمهوری برای برکناری کارفرما انجام گرفته است، فردين معتقد است که کارگران اميد چندانی به تحقق قول های مسئولين دولتی ندارند، زيرا در گذشته نيز قول های داده شده بود که انجام نشدند.وی گفت : ما ديگر هيچ حرفی را باور نمی کنيم.فردين احتمال داد که در صورت تحقق نيافتن وعده های مسئولين، اقدامات اعتراضی ديگری از سوی کارگران انجام شود.پيش از اين نيز، کارگران اين کارخانه بحران زده، بارها، از جمله در تير و فروردين، دست به اعتصاب و يا حرکت اعتراضی کردند.در يکی از اين اعتراضات کارگری، پس از آنکه صدها کارگر در ۲۴ فروردين ماه، جاده تهران – اسلام شهر را بستند، ماموران يگان ويژه نيروی انتظامی به کارخانه لاستيک البرز حمله کردند.در جريان اين حمله، حدود ۱۴۰ کارگر بازداشت شدند؛ اقدامی که انتقاد تشکل های کارگری را به دنبال داشت.بازداشت شدگان در پی دو روز در مقابل تعهدنامه آزاد شدند.

۱۳۸۷ مهر ۱۴, یکشنبه

عسلويه، اردوگاه كار اجبارى مدرن




گزارش از: فردين نگهدار


عسلويه، نامى كه ديگر نام آشناست، نامى يادآور دو دسته صفات و ويژگى متضاد; استثمار شدن و استثمار كردن، پول و ثروت، فقر و تنگدستي، آزادى و بردگي، كار و سرمايه، بهشت و جهنم و .... منطقه اى در جنوبى ترين نقطه استان بوشهر با دارا بودن 7 % منابع گاز دنيا و پروژه هاى گوناگون و فراوانش. پروژه هايى كه اگر بنا به گفته مديران به بهره بردارى برسند ثروتهاى كلانى را نصيب سرمايه دارى مى كند، پس شب و روز آمار موفقيت ها و پيشرفت كار را از رسانه هاى شان تبليغ مى كنند و افق توسعه و پيشرفت را نويد مى دهند; توسعه سرمايه دارى و نماياندن يك چهره آن. احداث و را ه اندازى پالايشگاه ها، نيروگاه ها، بزرگراه ها، فرودگاه، اسكله ها، رستوران ها و ... همه و همه روى زيبا و قشنگ عسلويه را مى نمايانند كه بيانگر توسعه سرمايه دارى و بهشت سرمايه داران و كارفرمايان است. اما عسلويه چهره و روى ديگرى هم دارد، روى واقعى و صد البته زشت، چهره اى كه بازتاب زندگى و شرايط كار كارگران است; كارگرانى با صورت هاى سوخته و اندام هاى نحيف، حقوق و دستمزدهاى بسيار نازل، خوابگاه هاى بى روح و بى امكانات، افق هاى تاريك و مبهم و محروميت و محروميت و .... بايد عسلويه بوده باشى و زندگى و كار در عسلويه را تجربه كرده باشى تا 12 ساعت كار طاقت فرسا در گرماى 50 درجه و رطوبت گاه بالاى 70% قابل درك باشد و ديگر ديدن كارگرانى كه بطرى هاى آب سرد پيچيده در گونى را به كمر بسته اند و گه گاه از شدت كار از هوش مى روند برايت غير عادى به نظر نيايد. گاه يافتن سايه اى اندك براى در امن ماندن از شدت آفتاب همراه با ليوانى آب خنك آرزويى دست نيافتنى مى شود. اينجا هم استبداد سرمايه بى كم و كاست و حد و مرز حكم ميراند و كارگران هم فقط بايد كار كنند و دم بر نياورند. اينجا هم به يمن و بركت توسعه سرمايه دارى! ، دستمزدها هم به حداقل رسيده، يعنى همان ميزانى كه نمايندگان كارفرما و دولت براى زنده نگه داشتن كارگران تعيين كرده اند. بيكارى هاى گسترده كارگران جوان و اغلب بدون مهارت بسيارى را به اميد يافتن شغل به عسلويه كشانده و ناچار به هر دستمزدى تن مى دهند. اينجا هم طنز آزادى از زبان مناديان آن تبليغ مى شود و قانون اقتصاد سرمايه دارى توجيه گر است; قانون عرضه و تقاضا در بازار كار; كارگر آزاد است و مى تواند نيروى كارش را گران تر بفروشد يا اصلا نفروشد و كار نكند. كارگران بى پناه و اما خوشبختى كه كارى پيدا كرده اند شبها را در كمپ هايى كوچك و بزرگ اسكان داده اند، كمپ هايى با اطاق هاى كوچك و سيمانى و مرطوب بدون هيچ امكاناتى تفريحي، نه تلويزيونى و روزنامه اى و نه وسيله سرگرمى سالمى; بخش بزرگى از آنان براى ماه ها مجبورند در عسلويه بمانند و جان بكنند، شيره جانشان مكيده شود و ارزش اضافى بيشترى توليد كنند تا اندك پولى جمع كنند و پيش زن و بچه هايشان برگردند، تازه اگر جزو كارگران خوش شانسى باشند كه پايان ماه دستمزدشان را گرفته باشند. مواد مخدر به وفور و به راحتى مصرف مى شود به گونه اى كه بنا به گفته كارشناسان بهداشت منطقه، بيش از 50% معتادان عسلويه براى اولين بار در عسلويه به مواد مخدر روى آورده اند. هر از چند گاهى كارگران يك شركت نسبت به وضعيت شان و اغلب نسبت به نپرداختن دستمزدهايشان از سوى كارفرما دست به اعتراض و اعتصاب مى زنند، گاه پيروز مى شوند و گاه شكست مى خورند و همچنان بردگى و استثمار ادامه دارد. وضعيت و شرايط و حتى آينده كارگران عسلويه نااميد كننده است. نه تشكلى و نه حتى نطفه هاى هيچ نوع تشكل كارگرى ای موجود نيست. فعالان كارگرى و كارگران پيشرو مانده اند و كوهى از كار و تلاش در ميان كارگران با فرهنگ هاى مختلف و ويژگى كار پروژه اى . عسلويه به معناى واقعى جهنم است و تضاد كار و سرمايه به عيان ترين شكلش نمايان است. اينجا عسلويه است، اردوگاهى براى كار به شكل اجبارى و استثمار به شيوه مدرن و امروزيش.

۱۳۸۷ مهر ۱۲, جمعه

بازهم سخنی درمورد مبارزات سندیکائی وانحرافات چپ و راست

مارکس در بارۀ اتحادیه کارگری نوشت: " اتحادیه تشکیلات حقیقی پرولتاریا است که بوسیله آن مبارزات روزانه و دائم خود را علیه سرمایه داران ادامه می دهد. اتحادیه برای کارگران مکتب مبارزه است."
لنین در اثر خود در باره" اعتصاب " تذکر می دهد: " اعتصاب نتیجه تضاد طبقاتی است که در جامعه کاپیتالیستی وجود دارد. او اعتصاب را آغاز مبارزه طبقه کارگر علیه نظام سرمایهﺩاری تلقی کرد. اعتصاب است که بالاخره در مغز کارگران افکار سوسیالیسم را می پروراند. اعتصاب نفرت طبقه کارگر را نسبت به سرمایهﺩاری کاملا تحریک می کند و چشم و گوش آنها را باز می کند که حکومت سرمایهﺩاری دشمن طبقه کارگر است . چرا که دولت سرمایهﺩاری کاملا مدافع طبقه بورژوازی و منافع آنان است . اعتصاب تحمل و استقامت و روح مبارزه جوئی طبقه کارگر را تقویت می نماید. طبقه کارگر در ضمن اعتصاب می فهمد که مبارزه او علیه سرمایهﺩاری حق و مقدس است. اعتصاب، کارگران را تربیت نموده و تعلیم می دهد که اتفاق و اتحاد موجب پیروزی است و کارگران جهاد علیه دشمنان خود را بهتر یاد می گیرند. مبارزهﺍﻯ که در نتیجه آن تمام خلق و ستمکشان را آزاد نموده و زحمتکشان را از یوغ سرمایه و عمال آنها نجات دهد."
لنین اعتصاب اقتصادی و سیاسی را مکمل یک دیگر می دانست .
مارکس و انگلس و لنین عقیده داشتند که اعتصاب یکی از وسایل مبارزه و نبرد طبقه کارگر برای رهائی خویش است ولی نه یگانه وسیله.
لنین نوشت: " هدف نهائی مبارزات اعتصابی در جامعه سرمایهﺩاری واژگونی دستگاه دولتی و از بین بردن دولت طبقاتی آن است. "
مبارزات طبقه کارگر در نظام سرمایهﺩاری تلفیقی است از سه شکل مبارزه اقتصادی ، سیاسی و ایدئولوژیک.
کلاسیکﻫﺎﻯ مارکسیسم لنینیسم شرط پیروزی طبقه کارگر را در هم آمیختن مبارزات اقتصادی و سیاسی به رهبری حزب مستقل سیاسی تحلیل کردند. مارکس و انگلس به دفعات خاطر نشان کردند که اتحادیهﻫﺎﻯ کارگران نباید فعالیت خود را منحصر بمبارزات اقتصادی نمایند. آنها عقیده داشتند که " اتحادیه و کارگران صرفنظر از مقاصد و اهداف اولیه خود حالا دیگر بطور آگاهانه مانند مرکز سازمان دهندۀ طبقه کارگر عمل می نماید و رهائی کامل طبقه را باید هدف خود قرار دهند. آنها باید از تمام جریانها و جنبشﻫﺎﻯ اجتماعی و سیاسی که بسوی هدف بالا سیر می نمایند پشتیبانی نمایند. اتحادیهﻫﺎﻯ کارگران خود را نماینده و مظهر تمام طبقه کارگر و مبارزات راه آن میدانند. آنها باید در صفوف خود کارگران غیر متشکل را وارد کنند. اتحادیه ها بایستی مخصوصا درباره کارگرانی که دستمزد و حقوق کمتری دریافت می نمایند توجه مخصوصی ایراز دارند و منافع آنها را تامین کنند مانند کارگران کشاورزی که نظر بشرایط خاصی که دارند بدون حامی می باشند. اتحادیهﻫﺎﻯ کارگری بایستی بتمام دنیا بفهمانند و همگی را قانع کنند به اینکه آنها نه فقط برای منافع خصوصی و محدود خود مبارزه می کنند بلکه برای آزادی میلیونﻫﺎ زحمتکش نبرد مینمایند."

آموزگاران پرولتاریا اماهمواره تفاوتهای کیفی سازمانهای کارگری نظیر شورا و اتحادیه کارگری را که هریک وظایف و اهداف خاصی را دنبال میکنند متذکرشدند و رهروان طبقه کارگر را از چپ روی و راست روی دربرخورد به این مسئله مهم برحذر داشتند.

اتحادیۀ کارگری یک تجمع صنفی کارگران است. کارگران صنوف متعدد مانند کارگران صنایع فلزکاری، ساختمانی، معادن، حمل و نقل و... هر کدام بر اساس منافع اقتصادی و ویژه گیهای حرفهﺍﻯ اتحادیه صنف خویش را دایر کرده تا بتوانند متحدا از حقوق خویش در مقابل کارفرمایان و دولت متحد آنها دفاع کنند. کارگران در این تجمع می فهمند که یکدست صدا ندارد و باید کارگران را برای کسب حقوق خویش و بهبود شرایط زندگی خویش جلب نمود. 8 ساعت کار روزانه، بیمه بازنشستگی، بیمه بیکاری، بیمه درمانی، بیمه معلولیت در نتیجه کار، ارتقاء متناسب حقوق با افزایش سطح گرانی زندگی و تورم، پرداخت دستمزد در زمان بیماری، ممانعت از اخراج کارگران؛ همه و همه از نتایج کار دستجمعی کارگران با فعالیت در اتحادیه صنفی خود آنهاست. این مبارزه متحد همیشه در چارچوب مناسبات سرمایهﺩاری باقی می ماند و به مصالحه با سرمایهﺩاران و دولت می انجامد. هدف از مصالحه کنار آمدن با استثمارگران در شرایط مناسب تر است. چپ روها فکر می کنند که هر اعتصابی باید به انقلاب برسد. آنها سازش با کارفرما را در خاتمه هر اعتصاب در شرایطی که تمام خواستها و یا حتی بخش عمدهﺍﻯ از خواستهای کارگران بر آورده شده است را “گاوبندی“ و “سازش گندیده“ با بهره کشان می نامند حال آنکه دستآورد هر اعتصاب کارگری وابسته به درجه فشار
کارگران به سرمایه داران، توانائی ادامه اعتصاب، ایجاد موج همبستگی در میان سایر کارگران و مردم و... می باشد. پیروزی را باید کشان کشان آورد. اعتصاب الزاما با پیروزی همراه نیست. در یک شرایط نامناسب، اعتصاب می تواند بشدت شکست بخورد و به ایجاد موج ناامیدی در عناصر کارگری و سرخوردگی در عناصر نااستوار منجر شود. این است که برای پیروزی اعتصاب باید آنرا از قبل تدارک دید. سازمان سراسری اتحادیه های کارگری که کلیه این تشکلهای صنوف گوناگون را در بر بگیرد یکی از سلاحهای بُرنده کارگران در تضمین مداومت اعتصاب، بُرد تبلیغاتی و بسیج نیروی همبستگی است.
شوراها تنها سازمانهای کسب قدرت سیاسی هستند. برای آن تجمع می کنند که بتوانند قدرت سیاسی را به کف بگیرند. کنگره شوراها دولتمردان را برای اداره کشور انتخاب می کند. کنگره شوراها کنگره حزب نیست، کنگره نمایندگان منتخب مردم است که نماینده اکثریت جامعه را تشکیل می دهند. در روسیه در انقلاب 1905 برای نخستین بار چنین اشکالی در مبارزه زحمتکشان بروز کرد که در انقلاب فوریه 1917 و اکتبر 1917 تکامل یافت و نمایندگان اکثریت جامعه روسیه را که عبارت باشند از کارگران و دهقانان در برگرفت. وقتی لنین قبل از اکتبر 1917 متوجه شد که در درون شوراها نفوذ بلشویکها توسعه یافته و آنها اکثریت نمایندگان شوراها را به سمت خود جلب کرده اند شعار “همۀ قدرت بدست شوراها“ را طرح کرد و با ایجاد حکومت شورائی که تحت تاثیر نفوذ معنوی بلشویکها بود و رهبری حزب کمونیست بلشویک شوروی را پذیرفته بود قدرت سیاسی را در دست گرفت. در همان اتحاد شوروی تشکل دیگری بنام اتحادیه کارگری وجود داشت که ربطی به شورا نداشت. شورا و اتحادیه کارگری از نظر ترکیب کارگری یکی نیستند، یکی دهقانان را هم در بر می گیرد و دیگری صرفا ترکیب کارگری دارد. آنها دو پدیدۀ متفاوتﺍند.
برای استقرار دموکراسی پرولتاریائی بجای دموکراسی بورژوائی اشکال سازمانی کهنه که با الهام از پارلمانتاریسم بورژوائی رشد کردهﺍند دیگر کاربُرد ندارند، برای این کار به تشکیلات نوینی نیاز هست که تشکیلات شورا باشد که به وسیلهﻯ آن می توان این کار عظیم را از پیش برد؟ آن تشکیلات نوینی که می تواند گورکن بورژوازی باشد و جای دموکراسی بورژوازی را با دموکراسی پرولتری تعویض کند و آن دستگاه کهنه را شکسته بدور بریزد و ارکان دولت پرولتاریائی را پی ریزی نماید عبارت از شکل نوین سازمان پرولتاریا بنام شورا است.
شورا و سندیکا علیرغم اینکه هر دو از جمله تشکلهای کارگری هستند اولی رکن حکومتی و برای کسب قدرت سیاسی و تغییر بنیادی جامعه است و دیگری تنها برای بهبود شرایط زندگی کارگران در چهارچوب مناسبات حاکم سرمایهﺩاری در ممالک سرمایهﺩاری است و هدفش کسب قدرت سیاسی نیست. نه تنها نباید این دو شکل سازمانی را با یکدیگر عوضی گرفت بلکه مجاز نیست که ماهیت متفاوت آنها را یکی کرد و وظایف مستقل آنها را درهم ریخت و از آن ملغمهﺍﻯ ساخت که زیانش تا به امروز گریبان جنبش انقلابی ایران را گرفته است. چنین خطائی می تواند شوراهای کارگری اسلامی بزاید که در ایران زاده شد. شوراهائی که نه ترکیب کارگری- دهقانی- سربازی داشته و ابزار کسب قدرت سیاسی است و نه جمعیتی ازکارگران متشکل در سازمانهای صنفی گوناگون خویش در یک تشکل سراسری برای بهبود شرایط زندگی کارگران است.
همانطور که اشاره رفت رسالت تاریخی پرولتاریا عبارت از واژگون ساختن نظام سرمایهﺩاری و ایجاد جامعه نوین است. در اجرای این هدف سازمانهای صنفی پرولتاریا از انجمنهای کارگری گرفته تا سندیکا و اتحادیه های متنوع کارگر نقش مهمی بعهده دارند.
در سرلوحه خواستهای سندیکاها در شرایط فعلی آزادی اتحادیه های مستقل کارگری ،آزادی فعالیت احزاب، تحقق آزادیهای دمکراتیک ، اجرای قانون کار و مشمولیت همه کارگران ، لغو قراردادهای موقت و رسمی شدن همه استخدامها ، تعیین حداقل دستمزدی بالاتر از خط فقر رسمی اعلام شده ( سه برابر شدن حداقل حقوق فعلی ) ، تامین مسکن ارزان برای کارگران باید باشد.
در چند سال اخیر بخصوص بعد از مبارزات قهرمانانه و قابل ستایش سندیکای شرکت واحد و تلاش کارگران نیشکر هفت تپه برای تشکیل سندیکا با دو برخورد انحرافی اکونومیستی و آنارکوسندیکالیستی از راست و چپ با این جنبش مواجهیم که ریشه در تفکرات رفرمیستی و تروتسکیستی دارد . منحرفین اکونومیست با تلاش برای محدود کردن فعالیت فعالین کارگری درکادر مبارزه اقتصادی و حتی نپرداختن به مسئله خصوصی سازی و قرار دادهای موقت و مخالفت با تلاشهای آگاه گرانه روشنفکران انقلابی مارکسیست لنینیست و حزب طبقه کارگر در فعالیتهای سندیکائی تحت عنوان حفظ استقلال سندیکا در عمل تشکلی بی بو و خاصیت و آلت دست سرمایه داران را تبلیغ می کنند. از سوی دیگر افراد و جریاناتی با نقاب ماوراء چپ و سوپر انقلابی با نفی مبارزه سندیکائی و مطرح کردن شورا به عنوان تنها تشکل کارگری، در رویاهای خود قصد انقلاب در واحدهای پراکنده کارگری و مسئله کنترل تولید را در شرایط فعلی که طبقه کارگروجنبش کارگری در شرایط تدافعی قرار دارد و حتی از داشتن اتحادیه مستقل محروم است را طرح میکنند. اینها هنوز نفهمیدند و نمی خواهند درک کنند که شوراهای کارگری که محصول شرایط دوران انقلاب است و در اوج
مبارزات کارگری با هدف کنترل و مدیریت و اعمال قدرت طبقاتی تشکیل میگردد و باید تحت رهبری مغز متفکر و ستاد فرماندهی واحدی یعنی حزب طبقه کارگر عمل کند را با شوراهائی که نیروی تخیل و آرزو و روحیۀ شلوغ کن داداش شلوغ کن و حرف مفت و غیر مسئولانه زدنشان را اشتباه گرفتهﺍند.
کارگران باید صفوف خویش را از افکار مغشوش پاکیزه کنند و تلاش کنند که دامنه اتحادیه های صنفی کارگران را توسعه دهند و نگذارند کار صنفی با مسایل کسب قدرت سیاسی که وظیفۀ حزب سیاسی است درهم ریخته شود. در این صورت نه کار صنفی محصولی ببار می آورد و نه کسی در عمل قادر می شود به کسب قدرت سیاسی نایل آید.
کسب قدرت سیاسی از طریق بسیج مردم، رهبری حزب طبقه کارگر که به سلاح مارکسیسم لنینیسم مسلح باشد و استفاده از اشکال سازمانی نوین نظیر شوراها و چه بسا در ایران به شکل کمیته های محلی انقلابی و یا انجمنها با توجه به تجربه انقلاب مشروطیت عملی می گردد. امروز فعالین آگاه جنبش کارگری ایران علاوه بر مبارزه اقتصادی و اجتماعی و درگیری با حاکمیت سرمایه، در عرصه نظری و ایدئولوژیک نیز باید با نظریات انحرافی چپ و راست مقابله کنند.