۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه


تحریم فعال نمایش انتخاباتی وظیفۀ همه کارگران و زحمتکشان آگاه ایران است!

چرا انتخابات در جمهوری اسلامی بی معنا و نمایشی است؟

در رژیم ولایت فقیه انسانیت و حقوق انسانی و تفکر و نظر مستقل داشتن اساسآً نه تنها به رسمیت شناخته نمی شود بلکه جرم تلقی شده و قابل مجازات است. آنها معتقدند مردم ایران امتی هستند نابالغ و فاقد قدرت تعقل که احتیاج به ولی و قیمی دارد که مصلحت آنها را تشخیص می دهد و امت مسلمان شبیه گله ای میمون است که وظیفه اش تقلید و تابعیت از ولی فقیه است . حاکمیت تئوکراتیک یا دینی ایران معتقد است که مشروعیتش را از قوانین الهی می گیرد و نه از رآی و نظر مردم . آنها میگویند اگر همه مردم نظری داشته باشند که مغایر با موازین شرعی باشد، نظر مردم پشیزی ارزش ندارد و باید مطابق با قوانین شرعی عمل کرد. مثلاً اگر همه مردم ایران خواستار برابری حقوق زن و مرد باشند چون خواستی است مغایر موازین شرعی ، به روی آن خط قرمزی کشیده شده و مطابق قوانین شرعی عمل می گردد. خمینی با صراحت مطرح می کرد که : " مردم مطرح نیستند ، این اسلام است که مطرح است. " یا بارها توسط مقامات مختلف جمهوری اسلامی و آیات عظام و علمای اعلام گردیده که جمهوری اسلامی مشروعیتش را از خدا می گیرد و نه مردم. بنابراین وقتی انسان فاقد اختیار است و فقط میتوان در محدودۀ تعیین شده توسط ولایت فقیه و مطابق با نظر و سلیقه و تفسیر او از قوانین شرعی عمل کند، انتخابات شوخی مسخره ای بیش نیست و نمایشی است به منظور عوام فریبی .

چرا باید نمایش انتخاباتی تحریم شود؟

1 – انتخابات وقتی مفهوم واقعی دارد که انسان و حقوق انسانی و بلوغ عقلی مردم و مختار بودن آنها به رسمیت شناخته شود.

2– انتخابات وقتی مفهوم واقعی دارد که در شرایط وجود آزادی بیان ، قلم ، مطبوعات ، اجتماعات و احزاب و سازمانهای سیاسی و صنفی مردم بتوانند با دیدگاهها و برنامه ها ی کاندیداها آشنا شوند و آگاهانه به بیانگران واقعی دیدگاهها و برنامه مورد نظر خود رآی دهند. بنابراین در شرایط دیکتاتوری و خفقان و سرکوب نیروها و احزاب و سازمانهای آزادیخواه و مترقی و مردمی و سازمانهای صنفی کارگران و زحمتکشان ، انتخابات معنی و مفهومی ندارد.

3– انتخابات وقتی مفهوم واقعی دارد که مردم بتوانند به کاندیداهائی که بیانگر خواستها و منافع طبقاتیشان هستند رآی دهند؛ ولی در جمهوری اسلامی فقط میتوان به سرمایه داران مافیائی ذوب شده در ولایت فقیه که از فیلتر های متعدد سرسپردگی و چاکر منشی و بی شخصیتی گذشته اند ، رآی داد.

4 – در شرایطی که احزاب و سازمانهای ملی و مترقی و مردمی  همگی سرکوب و رهبران و کادرها و اعضاء آنها به جوخه های اعدام سپرده شده اند و هزاران نفر از آنها متحمل شکنجه و زندان و آوارگی و بیکاری و مصیبت شده و فعالین تشکلهای مستقل کارگری نظیر سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی و نیشکر هفت تپه به زندان و شکنجه محکوم شدند، چگونه کارگران و زحمتکشان میتوانند نمایندگان واقعی خود را انتخاب کنند.

5- انتخابات برای کارگران و زحمتکشان و نیروهای مترقی و مردمی وقتی مفهوم واقعی داشت  که میتوانستند کارگران و روشنفکرانی را که بیان کننده خواستها و منافع طبقاتیشان هستند مانند منصور اسالوها و مددی ها و شهابی ها و نجاتی ها و زرافشان ها و رئیس دانا ها را انتخاب کنند ، نه اینکه مجبور باشند از میان مشتی دزد سرمایه دار مافیائی به کسی که دشمن طبقاتیشان است رآی دهند.

6 – انتخابات وقتی مفهوم واقعی داشت که کارگران و زحمتکشان شهر و روستا که اکثریت جمعیت ایران را تشکیل می دهند بتوانند اکثریت نمایندگان را در مجلس داشته باشند نه اینکه همه کاندیداهای تائید شده شورای نگهبان ولایت فقیه دشمنان طبقاتیشان باشند.

بنابراین هر کسی که خودش را انسانی بالغ و عاقل و دارای قدرت تشخیص و مختار می داند و برای خود و دیدگاه ها و شخصیت خود احترام قائل است تن به این حقارت و ذلت و پستی کرنش و تمکین به استبداد ولایت فقیهی نمی دهد. برای کارگران و زحمتکشان  آگاه و مبارز و روشنفکران مترقی و مردمی تنها عدم شرکت در خیمه شب بازی انتخابات کافی نیست بلکه باید فعالانه از این فرصت برای روشنگری و افشاگری هر چه بیشتر چهره کریه استبداد ولایت فقیهی و سازماندهی حول آن بهره مند شد.

تحریم انتخابات و دشمنان مردم ایران

انتخابات فرمایشی نهمین دوره مجلس شورای اسلامی در شرایطی برگزار میگردد که امپریالیستها و در راس آن امپریالیست آمریکا با اشاره به فناوری هسته ای ایران ودلایل  مضحک و غلو آمیز درمورد خطر اتمی ایران به تحریک و توطئه علیه مردم ایران ادامه میدهند. این تحریمها علیه مردم ایران است و باید درمقا بل آن ایستاد. تحریم اقتصادی علیه ایران نقض آشکار حقوق بشر است. عفریت جنگ و تجاوز امپریالیستی و صهیونیستی مردم ایران را تهدید میکند و ازهمین رو برنیروهای آگاه و انقلابی میهن ماست که هوشیارانه عمل کنند، ضمن دعوت از کارگران و زحمتکشان به صحنه کارزار تحریم انتخابات مجلس شورای اسلامی بر پیوند مبارزه دمکراتیک با پیکارعلیه تحریمها و تهدید به تجاوز نظامی به ایران تاکید نمایند. تنها با اتخاذ چنین سیاستی است  که می توان در عرصه های متنوع مبارزه سیاسی و افشای کاربدستان جمهوری اسلامی مچ اپوزیسیون ارتجاعی و نوکران امپریالیسم و صهیونیسم را نیز گرفت وبه طردشان کمر همت بست. سیاست تحریم و تهدید نظامی درقبال ایران نتنها رژیم جمهوری اسلامی را تضعیف نمیکند بلکه  دست وی را نیز در تشدید خفقان سیاسی و سرکوب جنبش آزادیخواهانه مردم ایران باز میگذارد.تحریم کنندگان اقتصادی ایران همدستان جمهوری اسلامی علیه مردم ایرانند و باید محکوم گردند.

 پیش بسوی تحریم فعال انتخابات فرمایشی نهمین دوره مجلس شورای اسلامی!

سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی !

زنده باد سوسیالیسم این پرچم رهائی بشریت!



 حزب کارایران(توفان)

اسفند ماه هزار و سیصد و نود خورشیدی

www.toufan.org

۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه

"حزب توده ایران" و "توفان"


به مناسبت هفتاد سالگی "حزب توده ایران"

“حزب توده ايران ناخدای دريای آرام نيست

توفان حوادث است، که گواه ناخدائی حزب بيدار ماست"

احمد قاسمی

مقاله ایکه در زیر با پیشگفتار ما، به نظر شما می رسد، نظر "سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان" در اسفندماه 1346 در مورد ماهیت "حزب توده ایران" است، که در شماره 7 "توفان" ارگان "سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان" به چاپ رسیده است. مطالعه این سند مهم را ما به همه کمونیستهای ایران و پژوهشگران حقیقت جو توصیه می کنیم.

امسال 70 سال از تاریخ "حزب توده ایران" می گذرد. امروز کسانی که در راس این حزب قرار گرفته اند، نمایندگان واقعی طبقه کارگر و هواداران مارکسیسم لنینیسم نیستند. کشتی شکستگانی هستند که در توفان بزرگ نبرد ایدئولوژیک معاصر، بر امواج رویزیونیستی نشستند و با این قطبنمایِ خیانتِ طبقاتی، کشتی مبارزه طبقاتی را به گل نشاندند. هفتاد سال بعد از تاسیس این حزب، ما شاهدیم که این عده چه بی آبروئی برای مارکسیسم لنینیسم ببار آورده و چه سردرگمی در جنبش کمونیستی بجای گذارده و امروز نیز به سخنگوی خجالتی امپریالیستها بدل شده و مانند حزب برادرشان در عراق، تجاوز به عراق و نابودی زیربنای اقتصادی، ترور اساتید و دانشمندان و یک میلیون عراقی را مثبت ارزیابی می کنند و بر جنایات امپریالیستها در عراق پرده می کشند. نگاهی به برنامه پیشنهادی این حزب برای تصویب در کنگره ششم نشان می دهد که آنها تا به چه حد از مارکسیسم و لنینیسم بدور افتاده و بیک حزب تمام عیارسازش طبقاتی بدل شده اند. برنامه "حزب توده ایران" با آن سابقه رویزیونیستی و همدستی با ارتجاع مذهبی درسرکوب خونین انقلاب، یک برنامه سازش با هیات حاکمه، نفی مبارزه طبقاتی، قبول نقش اپوزیسیون ابدی در جامعه، برای فریب نیروهای کمونیستی و طبقه کارگر، انصراف از دیکتاتوری پرولتاریا و استقرار سوسیالیسم و مبارزه با مارکسیسم-لنینیسم است.



اکنون هفتاد سال از زندگی "حزب توده ایران" می گذرد. نمی توان دانستنیها و اسناد و حقایقی را که امروزه بدست آمده اند، برای داوری در مورد گذشته به علت دردناکی آن نادیده گرفت. این دیگر شیوه ارزیابی کمونیستی نیست. فروپاشی ابرقدرت امپریالیستی شوروی را دیگر نمی شود کتمان کرد و بر نقش تعیین کننده رویزیونیسم و حملات زهرآگین آنها به رفیق استالین و دستآوردهای سوسیالیسم و نفی لنینیسم در شوروی و سرکوب کمونیستها به بهانه مبارزه علیه کیش شخصیت استالین با دیده اغماض نگریست. دیگر نمی توان بر بروز رویزیونیسم در حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و سایر احزاب کمونیستی و نتایج فاجعه بار آن سرپوش گذارد و آنرا نتیجه دستهای غیبی جادوگران توصیف کرد و به ریش مبارزه طبقاتی خندید و اشتباهات گذشته را تکرار نمود. این اقدامات جهانی که چون موجی سراسر جنبش کمونیستی را در بر گرفت، از آسمان نیفتاد، دارای مجریانی در سطح جهانی و در داخل "حزب توده ایران" بوده است. دو نظر در مورد خط مشی جنبش جهانی کمونیستی در سراسر جهان پدید آمد که با یکدیگر در تناقض کامل و آشکار بودند. باید روشن شود که در این عرصه بزرگ نبرد طبقاتی ایدئوژیک، یاران دستگاه وقت رهبری "حزب توده ایران" در کدام جبهه ایستاده بودند و از کدام منافع طبقاتی دفاع می کردند. برای برخورد به تاریخ گذشته "حزب توده ایران" باید به تحولات ایدئولوژیک و سیاسی در داخل این حزب نظر داشت و در مورد آن نظر داد. تنها اشارات تاریخی مبنی بر اینکه انشعابی در داخل "حزب توده ایران" بر اساس حمایت از "نظر چینی ها" صورت پذیرفت، و یا انشعاب را ناشی از خلق و خوی افراد و اختلافات شخصی قلمداد کردن، ماهیت انشعاب را تحریف کردن و جای انشعابگر واقعی را تعویض کردن، فرار از بحث و جعل و تحریف تاریخ گذشته "حزب توده ایران" است و بانیان این چنین توصیفهائی واهمه دارند از اینکه به کنه رویدادها و ریشه های ایدئولوژیک و تئوریک اختلافات، نظر افکنند. در اینجا سخن بر سر تغییر ماهیت یک پدیده است و نه بر سر تغییرات ظاهری، کمی و گذرا. آیا اگر کمونیستها شاهد انحراف حزبشان باشند و ببینند که این حزب به مارکسیسم لنینیسم و انقلاب پشت کرده و رویزیونیسم را سرمنشاء الهام و اعمال خود قرار می دهد، آیا باز هم باید سکوت کنند و خط مشی سازشکارانه و ضد مارکسیستی لنینیستی را به بهانه حفظ "وحدت حزب" بپذیرند و به آن تمکین کنند؟ مگر نه آنست که وحدت ایدئولوژیک بر اساس مارکسیسم لنینیسم، شرط اصولی وحدت حزبی است؟

پس آن کسانی به "حزب توده ایران" خیانت کردند، و در نبرد بزرگ ایدئولوژیک جهانی، که دنیا را تکان داد، در جانب و کنار نیکیتا خروشچف دلقک و خط مشی رویزیونیستی وی قرار گرفتند و دروغهای ساخته و پرداخته وی را در مورد رفیق استالین پذیرفتند، نمی توانند خود را نمایندگان راستین طبقه کارگر بدانند. رفقا احمد قاسمی، غلامحسین فروتن، عباس سغائی حاضر نشدند علی رغم خطرات ناشی از این موضعگیری اصولی، به ننگ خیانت طبقاتی تن در دهند و در مقابل خروشچف و رویزیونیسمِ وی، که فاجعه ببار آورد، ایستادند. آنها می دیدند که چگونه دستگاه رهبری حزب از آرمانهای طبقه کارگر و حزبش انشعاب می کند. آنها بودند که آرمانهای "حزب توده ایران" را صمیمانه نمایندگی می کردند. رفیق پر سابقه و فرزند انقلاب مشروطیت، یار حیدر عمواغلی، علی امیرخیزی، عضو "حزب کمونیست ایران" که بعدها در طی نامه ای به ما پیوست، نوشت شما که اعضاء واقعی کمیته مرکزی "حزب توده ایران" بوده و "حزب توده ایران" را نمایندگی می کنید، درخواست عضویت مرا به عنوان سرباز ساده این حزب بپذیرید.

این است آن ملاکهای واقعی یک ارزیابی علمی از گذشته حزب و نه این یا آن موضعگیری "حزب توده ایران".

رسانه های گروهی امپریالیستی می کوشند در برخورد به گذشته این حزب به سیاست بعد از انقلاب آنها که به همدستی با خمینی بدل شد اشاره کنند و به این یا آن نکته ایراد بگیرند. برخی منشعبین بعدی نیز همین روش را در برخورد به گذشته حزب توده ایران اتخاذ کرده اند. حداکثر انتقاد آنها به "حزب توده ایران" این است که آنها نسبت به مبارزه دموکراتیک که گویا نماینده آن ایرج اسکندری یکی از بزرگ رویزیونیستهای در درون حزب توده بوده است، کم توجهی کرده اند. آنان نیز از برخورد به دوران نبرد عظیم ایدئولوژیک جهانی فرار می کنند، آنرا مسکوت می گذارند و همین امر موجب می شود که بیشتر به گنداب سرمایه داری در غلتند. آنها با شرمساری و لکنت زبان می گویند که همآوائی ما با امپریالیسم در مورد برخورد زشت به استالین درست نیست، زیرا هر چه باشد رفیق استالین در جبهه ما قرار داشته و اگر هم باید تعیین تکلیفی با وی صورت گیرد، وظیفه کمونیستهاست و نه امپریالیستها!!. این دیر از خواب پا شدنِ مصلحتی، در شرایط سر و صدایِ طغیانِ مردم شوروی در دفاع از خدمات استالین به سوسیالیسم و طبقه کارگر، سرشار از ایراد و ریاکاری است. آنها هنوز در پی آرایش رویزیونیسم اند و برای کشف حقیقت به جای رفتن به ریشه ها به شکل چسبیده اند و اساس اتهامات رویزیونیستها در مورد رفیق استالین و دیکتاتوری پرولتاریا در شوروی را پذیرفته اند. آنها هنوز نیز حاضر نیستند، بپذیرند که این اتهامات در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی از جانب خروشچف سرهمبندی و پخش شد و نه از جانب امپریالیستها. پس از آن بود که امپریالیستها با داده های خروشچف برای خویش سرمایه سیاسی و تبلیغاتی ساختند و ضد انقلاب مجارستان را براه انداختند.

آری کنکاش در یافتن این یا آن خطای حزب در دوران خمینی و بعد از آن، دیدن درخت و ندیدن جنگل است. این نوع برخورد کمکی بدرک حقایق نمی کند، باید درک کرد که این حزب در متن سیاست دفاع از منافع برادر بزرگ شنا می کرد و رفتارش تنها در این ارتباط قابل توضیح و تفسیر منطقی است و این خط مشی و درک، مانند یک خط قرمزی در تائید این سیاست از روز اول تا به آخر کاملا برجسته است. آنها به عنوان آلت فعل منافع امپریالیسم شوروی در ایران و تامین منافع استراتژیک آنها در میهن ما عمل می کردند. حمایت و توجیه همه جنایات خمینی و جمهوری اسلامی، سرکوب مبارزه طبقاتی از آن جهت لازم بود، زیرا که جبهه جنوبی شوروی را در مقابله با رقیب امپریالیستش در امن و امان نگهمیداشت. حزب توده نقش عامل انقیاد ملی را به عهده می گرفت و در این جهت تلاش می کرد. تنها از این منظر است که موضعگیریهای این حزب قابل توضیح و تفسیر و بدون تناقض بوده و در یک سیستم بسته منطقی می تواند بگنجد. اگر در قانون اساسی جمهوری اسلامی اصل ولایت فقیه به توان ده نیز نوشته می شد، "حزب توده ایران" بر آن صحه می گذارد، زیرا مسئله "حزب توده ایران" فقط تامین امنیت مرزهای جنوبی شوروی بود و نه منافع مبارزه طبقاتی و ملی در ایران. زمانی که قانون قصاص، اصل و اساس دستگاه قضاوت و داوری قرار گرفت و این خود حتی یک گام هم از شیوه قضاوت در زمان شاه عقب مانده تر بود، "حزب توده ایران" غُری به آن زد و زبان به انتقاد و پند و اندرز گشود، ولی لحظه ای هم در دفاع از جمهوری اسلامی درنگ نکرد. سیاست آنها انتقادِ بی اثر برای ثبت بر روی صفحه بی ارزش کاغذ و استناد بعدی به "موضعگیری درست" در توجیه تاریخی عملشان بود، ولی "موضعگیری درست" با هدف درج بر صفحه کاغذ، چنانچه مبارزه ای برای تحقق این "موضعگیری درست" در کار نباشد، فاقد ارزش عملی در اجتماع است. آرایش نمایشات میلیونی و توده ای بر ضد این جنایاتی که در شرف وقوع بود، تا این مصوبات عملی نشود، جایش در عرصه عملی خالی بود. حزب به مصداق آفتابه لگن صد دست شام و نهار هیچی، عمل می کرد و انتقاد بر کاغذ را همه چیز و مبارزه در عمل را برای تحقق انتقاد هیچ چیز بود.

در یک کلام مدعی بود: ما برای بستن دهان منتقدین، زبان دراز انتقاد در دهان داریم، ولی برای تحقق آرمانمان مبارزه نمی کنیم واجازه می دهیم ضد ارزشها نیز متحقق شوند و ما خود به آنها تمکین می کنیم. آیا این است وظیفه حزبی که خود را رهبر مبارزه خلق جا می زند؟

سراسر نشریات حزب توده سرشار از این انتقادات بی پشتوانه ولی سراسر اعمالش حمایت آشکار و همدستی با پشتوانه از رژیم جمهوری اسلامی بود. آنها هر جا پای جنایات اوباش حزب اللهی به میان می آمد و حتی خود آنها را هدف قرار می داد با الهام از همان سیاست اساسی حمایت از شوروی خویش، آنرا ناشی از خرابکاری "مائوئیستها" جا می زدند و... این سیاست اپورتونیستی و رویزیونیستی و ریاکارانه تا به امروز نیز در این حزب جا و مکانی دارد.

رویزیونیسم معاصر بسیاری از احزاب را یا مستقیما به عامل بورژوازی خودی در ممالک پیشرفته امپریالیستی بدل کرد و یا در کشورهای زیر سلطه آنها را به سمت عوامل انقیاد ملی پیشبرد. "حزب توده ایران" مامور تامین منافع سوسیال امپریالیسم شوروی در ایران بود و با فروپاشی شوروی، با سرکوب خونین اش توسط خمینی، همان ماری که در آستین پرورانده بودند، به منجلاب خیانت ملی و طبقاتی در افتاد. این حزب هرگز قادر نخواهد شد از این منجلاب بدر آید. تنها راه نجات آن اعتراف به اشتباهات گذشته، اعلام وفاداری به مارکسیسم لنینیسم و طرد رویزیونیسم و خط مشی ضد کمونیستی جهانی خروشچف است. آنها باید بپذیرند که در برخورد به شخصیت تاریخی رفیق استالین و سی و چند سال ساختمان عظیم سوسیالیسم، در کنار رویزیونیستهای خروشچف و امپریالیستها و تروتسکیستها و همه دشمنان سوسیالیسم قرار داشتند. تنها یک انتقاد از خود صمیمانه است که افراد و گروه ها را از خطای مجدد مصون می دارد و موجب می شود که با درکی عالیتر به صفوف مبارزه طبقاتی طبقه کارگر بپیوندند. وصله پینه کردن بر پیکر حزبی ورشکسته و سوسیال دموکرات و یا آرایش یک امپراتوری امپریالیستی فروپاشیده دردی را هرگز دوا نخواهد کرد. کسی که این اصول را نفهمد و هضم نکند، بدنبال درمان نیست، بدنبال توجیه است و این توجیهات اختراعی همیشه توجیهات جدید می طلبد. بیائیم بدانش مبارزه طبقاتی وفادار باشیم و با دشمنان طبقه کارگر در هر سطحی که باشند به مبارزه بر خیزیم و از پاکیزگی مارکسیسم لنینیسم دفاع کنیم. اعتراف به اشتباه و تصحیح آن نشانه ضعف نیست، نشانه قدرت و ایمان است، نشانه بزرگی و احساس مسئولیت کمونیستی است. نام افراد را کسی بخاطر نخواهد سپرد و رفتنی هستند، ولی اثرات جنبش قدرتمند کمونیستی و تاثیراتش را در زندگی طبقه کارگر همه نسلهای آینده ایران احساس خواهند کرد و این است که مهم است و باید الهامبخش ما باشد.

در توفان شماره 7 تحت عنوان "حزب توده ایران" می آید:

"در پیرامون ماهیت حزب توده ایران و نقش آن در جریان سالهای پس از شهریور 1320 قضاوتها و ارزیابیهای گوناگون شده است. حزب توده ایران در واقع از دو جهت راست و "چپ" مورد حمله قرا می گیرد. و ماهیت آن به مثابه حزب طبقه کارگر و نقش سازنده و انقلابی آن به استناد این یا آن نوشته، این یا آن عمل بکلی نفی می شود. این شیوه ارزیابی اگر از سرچشمه ضد کمونیسم آب نخورد بدون شک ناشی از قضاوت یک جانبه، ذهتی و احساساتی است به همین جهت دور از واقعیت و حقیقت است.

پیش از آغاز بحث لازم است یک نکته اساسی را روشن ساخت، نکته ای که بسییاری نادیده می گیرندیا به آن اهمیتی که شایسته است نمی دهند، و یا اساس از درک اهمیت آن عاجزند. در تاریخ حیات حزب توده ایران دو مرحله را باید از یکدیگر تمیز داد، دو مرحله ایکه از ریشه و اساس با یکدیگر متفاوت اند. مرز میان این دو مرحله را دقیقا نمی توان تعیین کرد تنها به این علت که گذار از یک مرحله به مرحله دیگر نه بیک بار بلکه بتدریج صورت گرفته است. نخست مرحله ایکه از آغاز تاسیس حزب تا زمان ظهور اختلافات در جنبش کمونیستی جهانی ادامه می یابد و تفریبا بیست سال زندگی حزب را در بر می گیرد. در طول این مرحله حزب توده ایران علی رغم تمام اشتباهاتی که دارد و یا اشتباهاتی که به حساب او می گذارند، خصوصیات حزب طبقه کارگر را حفظ می کند. دوم مرحله ایکه طی آن دستگاه رهبری حزب در سراشیب رویزیونیسم فرو می غلتد و از مارکسیسم لنینیسم روی می گرداند. این مرحله از کنگره بیست و دوم حزب کمونیست اتحاد شوروی آغاز می گردد، بتدریج تکامل می یابد و در پلنوم یازدهم که رویزیونیسم و اپورتونیسم جهانبینی و خط مشی رسمی اعلام می گردد به سرحد کمال خود می رسد و از آن پس هم چنان ادامه می یابد. در این مرحله حزب خصوصیات حزب طبقه کارگر را از دست می دهد و بیک حزب رفرمیست تبدیل می گردد. در این مرحله است که عناصر وفادار به آرماانهای طبقه کارگر که هیچگونه امکانی برای جلوگیری از دگرگونی حزب و باز گردانیدن آن به راه طبقه کارگر در برابر خود نمی بینند ناگزیر از دستگاه رهبری می برند و کوشش خود را در راه احیاء حزب طبقه کارگر مصروف می دارند تا با آموختن از گذشته، سنتهای انقلابی حزب را دنبال کنند. با این ترتیب روشن است که برای ما مارکسیست لنینیست ها مساله "بریدن از گذشته حزب" و استغفار از عضویت و فعالیت در آن چیزی که مورد نظر و علاقه شاه، ارتجاع و سازمان امنیت ایران است، مطلقا مطرح نیست. بلکه ادامه حزب توده ایران به مثابه حزب طبقه کارگر ایران مطرح است. خطاست اگر بریدن از دستگاه رهبری را که اکنون از مواضع ایدئولوژیک و سیاسی طبقه کارگر روی برتافته با بریدن از حرب توده ایران یکی بدانیم. اگر کسی از حزب توده ایران بریده باشد بیقین ما نیستیم، دستگاه رهبری است. ما خود را ادامه دهنده، حزب توده ایران حزب طبقه کارگر ایرن می شماریم. اما ادامه حزب توده ایران به هیچوجه به معنی تکرار اشتباهات گذشته این حزب نیست. به معنی ادامه خدمات و جنبه های مثبت فراوان این حزب و احتراز از خطاهای آن است. بدیهی است ما هرگز دعوی آن نداریم که در فعالیت کنونی و آینده خود مرتکب اشتباهاتی نخواهیم شد. فقط کسانیکه به بغرنجی مسایل اجتماعی و دشواری حل آنها آگاهی ندارند یا آنکه خود را در زمره نوابغ می شمرند می توانند خویشتن را مصون از لغزش و اشتباه بدانند و با گستاخی مدعی شوند که تنها کسانی هستند که توانسته اند تئوریهای علمی را بر واقعیت جامعه ایران انطباق دهند. ما خود را در عداد این مردمان نمی گذاریم.

پس از ذکر این مقدمه اکنون بپردازیم به اصل مطلب.

آیا حزب توده ایران حزب طبقه کارگر ایران بوده است؟

در پاسخ این سئوال:

عده ای بر آنند که حزب توده ایران نه تنها اکنون حزب طبقه کارگر نیست، بلکه هیچگاه حزب طبقه کارگر نبوده است. چه دلایلی بر این ادعا اقامه می شود بدرستی معلوم نیست، ولی مسلم است که این دوستان وجود مراحل دو گانه را در تاریخ حزب توده ایران نمی بینند، چنانکه وجود چنین مراحلی را در تاریخ زندگی حزب کمونیست اتحاد شوروی و دولت شوروی نمی پذیرند. برای آنها حزب توده ایران همان بود که هست. اگر امروز این حزب را نمی توان حزب طبقه کارگر نامید، دیروز هم حزب طبقه کارگر نبوده است. مشخصات کنونی آن بهیچوجه عارضه ای که گریبان حزب و رهبری آنرا پس از مهاجرت و یا بویژه در سالهای اخیر گرفته باشد نیست، بلکه خصلت ذاتی حزب و رهبری آنرا تشکیل داده و از آغاز حیات تا کنون مشخصه اصلی آن بوده است.

در مقابل این نفی مطلق خصلت حزب توده ایران به مثابه حزب طبقه کارگر، نظر رویزیونیستهای حزب توده ایران قرار می گیرد. اینها بر آنند که حزب توده ایران در گذشته حزب طبقه کارگر ایران بوده و اکنون نیز خصلت خود را همچنان حفظ کره است. برای اینها حزب توده ایران همان است که بود. اینها نیز در واقع وجود دو مرحله متمایز را در تاریخ حزب تتوده ایران انکار می کنند، اینها نمی بینند و نمی خواهند ببینند که چگونه از راه طبقه کارگر دور افتاده اند و چگونه خصلت انقلابی حزب به خصلت رفرمیستی تبدیل شد ه است، اینها دیگران را به "ضد توده ای" متهم می سازند حال آنکه خود آنها به ضد حزب توده ایران برخاسته و حزب را از محتوی انقلابی آن تهی ساخته اند.

اما بنظر ما حزب توده ایران در مرحله نخست حیات خود بدون شک حزب طبقه کارگر ایران بوده است. زیرا اولا جهان بینی طبقه کارگر یعنی مارکسیسم – لنینیسم را راهنمای اندیشه و عمل خود قرار داد و هیچگاه از اشاعه آن باز نایستاد و افراد و کادرهای خود را با این جهان بینی پرورانید ثانیا مبارزه با امپریالیسم خارجی و ارتجاع داخلی، مبارزه بخاطر برچیدن مناسبات نیمه فئودالی در ده و رهائی دهقانان، مبارزه بخاطر آزادیهای دموکراتیک و دفاع از مننافع طبقات زحمتکش در سرلوحه رهنمودهای سیاسی حزب جای گرفت و ثالثا سازمانی حزبی از بالا تا پائین بر اساس اصل مرکزیت دموکراتیک شکل می گرفت. بالاخره فراموش نکنیم که حزب توده ایران به مثابه حزب کمونیست ایران از طرف احزاب کمونیست جهان برسمیت شناخته شده بود و یکی از اعضای خانواده احزاب کمونیست بشمار می رفت.

اگر اکنون کسانی پیدا می شوند که این واقعیات را نادیده می گیرند در واقع خواست خود را به جای واقعیات می نشانند. انکار خصلت کمونیستی حزب توده ایران در نخستین مرحله حیات آن ناشی از ذهنی گری است و بهیچوجه با حقیقت وفق نمی دهد.

از پاره ای نوشته ها و گفته ها چنین بر می آید که حزب توده ایران گویا حزب طبقه کارگر ایران نبوده است به این علت که در کار خود نواقص و معایب بسیاری داشته، اشتباهات بزرگی مرتکب شده، به راست و به چپ دویده و پاره ای مسایل مهم را بدست فراموشی سپرده است و از این قبیل. اما دارندگان این نظریات محیطی را که در آن حزب توده پدید آمده و رشد کرده از دیده فرو می گذارند. آنها حزب توده را از دیدگاه امروزی خود قضاوت و ارزیابی می کنند، در حالیکه برای قضاوت هر پدیده اجتماعی باید آنرا در چهارچوب شرایط پیدایش و تکامل آن پدیده سنجید و نه در خارج از آن، آنها فراموش می کنند که حزب مانند انسان پس از پیدایش و پیش از آنکه به مرحله بلوغ برسد دوران کودکی خود را می گذراند. حزب توده ایران نیز با توجه به وضع کشور پس از بیست سال دیکتاتوری فاشیستی رضا خان، نمی توانستچنین دورانی را نه پیماید. در طول این دوران حزب هنوز مارکسیسم لنینیسم را بدرستی فرا نگرفته بود، محیط و ساختمان اجتماعی خود را بدرستی نمی شناخت، از انطباق صحیح مارکسیسم لنینیسم بر شرایط ایران ناتوان بود، در پراتیک مبارزه سیاسی و اجتماعی تجربه نداشت. در چنین شرایطی حزب نمی توانست از خطا و اشتباه مصون بماند. نواقص و اشتباهات حزب در دوران کودکی اختصاص به حزب توده ایران ندارد. لنین در اثر داهیانه خود "بیماری کودکی کمونیست" برخی معایب ناشی از دوران کودکی کمونیست را تشریح کرده است. مائوتسه دون دوران کودکی حزب کمونیست چین را اینگونه توصیف می کند: " حزب در آن دوران هنوز دوران کودکی خود را طی می کرد... شرایط تاریخی و اجتماعی چین را خوب نمی شناخت، از ویژگی ها و قانون مندیهای انقلاب چین زیاد آگاه نبود، هنوز درک کامل و واحدی از تئوری مارکسیسم لنینیسم و پراتیک انقلابی چین نداشت... طی این دوره سازمانهای حزبی رشد و نمو کرد ولی نا استوار ماند. اعضاء و کادرهای حزبی در زمینه ایدئولوژی و سیاسی بهیچوجه قوی نبودند.اعضاء تازه حزب بسییار بودند ولی حزب به آنها آموزش لازم مارکسیستی-لنینیستی نداده بود... سودجویان فراوانی خود را بدرون حزب انداخته بودند ولی اخراج نشده بودند، حزب در پیچ و خم توطئه ها و دسایس دشمنان و متحدین آنها گیر کرده بود ولی هشیاری نشان نمی داد... همه این حقایق از عدم تجربه از عدم شناسائی عمیق در باره انقلاب، از ناتوانی در آمیختن تئوری مارکسیسم لنینیسم با پراتیک چین ناشی می گردید. در پایان این دوره نیز بر اثر راستروی حزب به رهبری چن دو سیو انقلاب با شکست مواجه گردید". تمام آن معایب و اشتباهاتی که به استناد آنها خصلت کمونیستی حزب توده ای ایران در مرحله نخست حیات آن انکار می شود در واقع تظاهرات دوران کودکی این حزب به مثابه حزب طبقه کارگر ایران است. ماهیت حزب طبقه کارگر از روی نواقص و اشتباهات آن، از روی شکستها و پیروزی های آن تعیین نمی شود. ملاک تشخیص همان سه خصیصه ای است که در فوق بدان اشاره کردیم.

گذشته از موضوع ماهیت، در مورد نقش حزب توده ایران در سالهای پس از شهریور گاهی مطالبی عنوان می گردد که منطبق با حقیقت نیست. در اینجا حزب توده ایران نه بطور عینی و نه بر اساس واقعیات تاریخی بلکه بطور ذهنی و یکجانبه و بر اساس تمایلات و اراده شخصی مورد قضاوت قرار می گیرد. گاهی کار مبالغه به جائی می رسد که مبارزه حزب توده ایران با امپریالیسم و ارتجاع ایران "به سرکردگی شاه" نیز نفی می شود. این شیوه ارزیابی نقش حزب توده ایران جدی نیست، علمی نیست، افسانه ای است که کسی جز آفرینندگانش به آن باور ندارند، شاید خود آنها نیز بدان باور نداشته باشند.

حزب توده ایران علی رغم اشتباهات سنگینی که در بعضی موارد مرتکب شده، علی رغم معایب و نواقصی که در آن وجود داشته در مبارزه با امپریالیسم، در مبارزه با هیئت حاکمه ایران، در مبارزه با شاه و دربار یا به عبارت دیگر در مبارزه با دشمنان خارجی و داخلی خلق ایران نقش برجسته ای بازی کرده است.

حزب توده ایران در مبارزه به خاطر آزادیهای دموکراتیک از هیچ کوششی فروگذار نکرد، حزب توده ایران تنها حزبی بود که توده های کارگر و دهقان را بسیج کرد و آنها را به صحنه مبارزه کشانید، به آنها درس مبارزه آموخت و از حقوق و منافع آنها بی چون و چرا دفاع کرد، مبارزه برای بهبود شرایط زندگی آنها را وجهه همت خود قرار داد، حزب توده ایران تنها و اولین حزبی بود که زنان یعنی نیمی از جمعیت کشور را برای نیل به تساوی حقوق سیاسی و اجتماعی با مردان متشکل ساخت و به مبارزه کشانید.

حزب توده ایران وظیفه انترناسیونالیستی خود را در دفاع از اتحاد جماهیر شوروی به مثابه یگانه کشور سوسیالیستی و دژ انقلاب و سوسیالیسم و سپس دفاع از اردوگاه سوسیالیسم و دفاع از نهضتهای نجاتبخش را هرگز از یاد نبرد. در دوران پس از شهریور، حزب توده ایران یگانه حزبی است که اندیشه های مارکسیسم لنینیسم را در ایران اشاعه داد، حزب توده ایران در اشاعه فرهنگ نو و مترقی سهم بسزائی دارد... اینها است رئوس کارنامه حزب توده ایران که مانند خطوط قرمزی در سراسر مرحله نخست حیات آن به چشم می خورد و ورود در جزئیات آنها از حوصله این مقاله بیرون است. با چنین کارنامه ای است که حزب توده ایران توانست اعتماد طبقه کارگر ایران و توده های دهقانان و روشنفکران را بخود جلب کند و در عرض مدت کوتاهی به بزرگترین حزب و تشکیلات سیاسی ایران تبدیل گردد و این حقایق روشن تاریخی را با هیچ چیز نمی توان پوشانید. در میان خدمات و اشتباهات حزب توده ایران آنچه عمده است خدمات آنست.

برخی ما را ملامت می کنند که چرا از "افتخارات و سنن انقلابی حزب توده ایران" سخن به میان می آوریم. البته بر کسانی که با نهضت کارگری کشور ما سر سازگاری ندارند سخن از افتخارات و سنن حزب توده ایران گران می آید. ولی این افتخارات و سنن انقلابی به ما اعضای ساده حزب الهام می دهد و در مبارزه نیرو می بخشد. این افتخارات و سنن انقلابی متعلق به این یا آن شخص معین، این یا آن گروه معین نیست، متعلق به حزب است. رفیق شهید سرگرد بهزاد در آخرین لحظات حیات خود می گوید: "افتخار دارم که به خاطر ملت ایران و در راه حزب پر افتخار توده ایران محکوم و تیرباران شوم". رفیق شهید جمشیدی در پاسخ این سئوال که هدف سازمان نظامی حزب توده ایران چه بود چنین پاسخ می دهد: "حکومت توده ای که به حکومت دموکراتیک توده ای نظیر حکومت چین منتهی شود". رفیق شهید وکیلی در پاسخ این سئوال که آیا شما با شخص شاه مخالفید یا با رژیم سلطنت با جرات بی نظیری جواب می دهد: "من هم با رژیم سلطنت مخالفم و هم با شخص شاه". این فرزندان شایسته خلق ایران مایه افتخار حزب توده ایران در پیشگاه ملت ایرانند. سخنان انقلابی و راه آنان در زمره سنن انقلابی حزب توده ایران است، مایه سربلندی هر توده ای است. چرا نباید سخنان و راه این فرزندان قهرمان خلق را بیاد آورد، چرا نباید از این سخنان الهام گرفت و به راهی که آنها به ما نشان می دهند و به خاطر آن جان خود را نثار کرده اند رفت. آیا فقط به این دلیل که این فرزندان قهرمان اعضای سازمانی بوده اند که وابسته به حزب توده ایران بوده است؟ نه، راه این مردمان شرافتمند در شرایط کنونی راه زحمتکشان، همه نیروهائی است که به خاطر آزادی و استقلال ایران بپاخاسته اند و می خواهند مبارزه را تا پایان ادامه دهند.

آیا بهتر نیست همه با هم در این راه گام برداریم؟"



توفان این مقاله را در برخورد به دو مرحله تاریخی حیات حزب توده ایران در سال 1346 نوشت و روشن کرد که باید میان مرحله نخست کمونیستی و مرحله دوم رویزیونیستی حیات این حزب تفاوت ماهوی قایل شد. "حزب توده ایران" در مرحله نخست زندگیش علی رغم همه کاستی ها به راستی ستاد فرماندهی طبقه کارگر ایران و ابزار مهم مبارزه طبقاتی بود، درحالیکه در مرحله دوم زندگیش که به سراشیب رویزیونیسم خروشچفی در غلتید و نظریه های رویزیونیستی را خط مشی اعتقادات و اعمال خویش قرار داد، به آلت سازش طبقاتی و همدستی با امپریالیسم جهانی بدل شد. کسی که قادر نباشد این دو مرحله را با اتکاء به دانش مارکسیستی لنینیستی از هم تمیز دهد، طبیعتا در ارزیابیهای خویش دچار اشکال خواهد بود.

جریانهای "انقلابی نما" با ماهیت خرده بورژوائی بودند که با دست سرسپردگان رویزیونیسم شوروی در ایران بوجود آمدند و از موضع "چپ" به "حزب توده ایران" حمله می کردند. فراموش نکنیم که رویزیونیسم دشمن جنبش کمونیستی در حال و گذشته بود و می خواست و می خواهد که همه جنبش کمونیستی و دستآوردهای آن را تخطئه کند. همه چیز را خراب کند، سنن انقلابی این جنبش را آلوده کند تا الهامبخش کسی در آینده نباشد. یاس را حاکم گرداند و باین جهت از هر سلاح "چپ" یا راست استفاده می کند.

این جریانهای خرده بورژوائی به جای مبارزه با رویزیونیسم "حزب توده ایران"، که بیک مبارزه حیاتی و مماتی در جنبش کمونیستی ایران و جهان بدل شده بود، پرچمی برای چنگ انداختن در گذشته و انحراف مبارزه ضد رویزیونیستی به صورت زیر اختراع کرده بودند: "پیش به سوی مبارزه با اپورتونیسم تاریخی حزب توده ایران". آنها با این تئوری من در آوردی منبع همه اشتباهات خویش را به گردن "اپورتونیسم تاریخی حزب توده ایران" می افکنند، زیرا به دروغ و یا مبالغه آمیز، مدعی بودند، که اعضاء و رهبران ما، همه از دل "حزب توده ایران" بیرون آمده اند و لذا "بیماریهای" آن حزب را با خود حمل می کنند. بتدریج آنها دچار بیماری هائی شدند که در تمام طول زندگی پر افتخار "حزب توده ایران"، در دوران نخست فعالیتش، محلی از اِعراب نداشت. این جریانهای خرده بورژوازی که تاریخی مملو از آشفته فکری، سرگردانی، ماجراجوئی، نوسانات سرسام آور و خیانت طبقاتی و ملی دارند، مدعی بودند: بدون بررسی همه جانبه تاریخ گذشته "اپورتونیستی تاریخی حزب توده ایران"، امکان هیچ مبارزه موثری وجود ندارد. خود آنها نه تنها گامی در راه روشن شدن این تاریخ نگذاردند، بلکه بی سر و صدا این ادعاهای خویش را، بدون یک برخورد منتقدانه کمونیستی بکناری گذاشتند و پس گرفتند. امروز شما از این پرچم جنجالی سالهای اواخر 60 و 70 میلادی، خبری نمی بینید. دیگر حاملین آن مدعی نیستند، که پیشرفت امر مبارزه حال، به بررسی همه جانبه و عمیق این "اپورتونیسم تاریخی" مربوط است، زیرا اگر چنین بود امروز هم باید با همان پرچم به میدان می آمدند تا راه مبارزه را روشن و هموار سازند. ولی امروز تمسخر تاریخ را بدرقه راه خود دارند و صدمات بیشماری را که از این طریق به جنبش مارکسیستی لنینیستی ایران زدند بیدک می کشند. این جریانهای خرده بورژوازی حاصلی جز صدمه به جنبش کمونیستی ایران نداشتند و حتی نتوانستند گُل کوچکی به سر جنبش کمونیستی ایران بزنند و نقش موثری در تحولات درون ایران بازی کنند و مُهر خویش را بر جنبش کمونیستی ایران بکوبند. تاریخ آنها مملو از غلو و ادعاهای کاذب است. آنها دیگر جرات ندارند نقش تاریخی خویش را با نقش موثر و پرافتخار و تاریخساز "حزب توده ایران" در دوران نخست حیاتش مقایسه کنند. هر کس که از ارزیابی مبتنی بر مارکسیسم لنینیسم دور بیفتد، به همین جا سقوط می کند.

امروز هم هنوز رویزیونیسم حاکم بر "حزب توده ایران" که آنرا به سایر جریانهای چریکی سرایت داده اند، از عوامل مهم انحراف در جنبش کمونیستی و آشفته فکری و سردرگمی در میان طبقه کارگر و روشنفکران آن است. هنوز هم مبارزه با رویزیونیسم در اشکال اساسی آن در دستور کار حزب کار ایران(توفان) به مثابه ادامه دهنده راه "حزب کمونیست ایران"، "حزب توده ایران" در دوران نخست حیاتش و "سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان" قرار دارد. کسانی که جای مبارزه با رویزیونیسم را با تئوری من در آوردی "مبارزه با اپورتونیسم تاریخی حزب توده" عوض کردند و حزب توده را از زیر ضربات افشاء گرانه با به انحراف کشاندن مسیر مبارزه و حتی در خدمت تائید آنتی کمونیستها، بدر آوردند، روز به روز بیشتر تحلیل می روند و کفاره سیاستهائی را می دهند که نابخردانه برگزیدند.

ولی آنان که بهر ترتیب، در مصاف با رویزیونیسم خروشچفی با تاخیر به میدان آمده اند، در صف یاران طبقه کارگر قرار دارند و مسلما جایشان در کنار سایر توفانی هاست.



حزب کارایران(توفان)

پانزده بهمن ماه هزار و سیصد و نود

www.toufan.org

toufan@toufan.org

برگزاری کنفرانس بین المللی احزاب برادر برای پیروزی انترناسیونالیسم پرولتری




کنفرانس بین المللی احزاب کمونیست جهان در ماه نوامبر با شرکت 16 حزب برادر در یکی از کشورهای اروپائی به مدت چهار روز برگزار گردید.

برخی از احزاب به علت مشکلات فنی امکان شرکت در این کنفرانس را نیافتند. کنفرانس با خوشآمدگوئی کشور میهماندار آغاز به کار نمود.

کمیته هماهنگی گزارش فعالیت های خود را در سال گذشته به کنفرانس ارائه داد. کنفرانس به بحث و تبادل نظر در مورد تجزیه و تحلیل و طرح پیشنهادی کمیته در مورد اوضاع بین المللی و بحران اخیر پرداخت. سپس احزاب شرکت کننده بنابر شرایط خاص کشور خود به لزوم تبلیغات و نوع فعالیتهای انقلابی میان مردم بخصوص طبقه کارگر پرداختند.

در این رابطه حزب کار ایران با شرح مختصری از انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی بهمن 58 دوران کوتاه مدت دموکراسی در آن زمان، رشد سازمانهای ما، علیرغم انشعابات قبل از آن و هم چنین رشد سازمانهای صنفی و سیاسی دیگر و سپس سرکوب آزادیهای دموکراتیک توسط جمهوری اسلامی با کمک رویزیونیستهای حزب توده و سازمان فدائیان خلق و در نتیجه رکود مبارزات و قلع و قمع سازمانهای انقلابی، به لزوم مبارزه برای دموکراسی و ضرورت دموکراسی برای جنبش کارگری و پیوند کمونیستها با طبقه کارگر در شرایط استقرار دموکراسی پرداخت.

حزب در مورد تقلبی بودن انتخابات در ایران و اینکه انتخابات در رژیم جمهوری اسلامی همیشه تقلبی و بر اساس دروغ و ریاکاری بوده است توضیح داد و اشاره کرد که در این میان دو جناح حاکمیت بجان هم افتاده اند. ولی مبارزات دموکراتیک مردم ایران بعد از 22 خرداد یک مبارزه با خواستهای دموکراتیک بوده و ربطی به دعوای حاکمیت ندارد. بر سر کسب رهبری این مبارزات نیز مبارزه سختی در گرفته است. مبارزه اخیر مردم ایران بیان خواستهای سرکوفت خورده مردم ایران در بعد از انقلاب بهمن است. مردم ایران از هر فرصتی برای اعلام مخالفت خویش با این رژیم استفاده می کنند. حزب در عین حال توضیح داد که چگونه در غیاب یک حزب قدرتمند و پرنفوذ کمونیستی در ایران سازمانهای ارتجاعی صهیونیستی و امپریالیستی با طرح شعارهای انحرافی تلاش می کنند رهبری مبارزه را به کف آورده و جنبش مردم ایران را به کجراه بکشانند. حزب بر شرکت کمونیستها در این جنبش و پشتیبانی از آن تاکید ورزید.

حزب همچنین خاطر نشان ساخت که مبارزه دموکراتیک بخشی جداناپذیر از مبارزه ضد امپریالیستی است و دولت فاشیستی مذهبی جمهوری اسلامی با سرکوب این مبارزات، ناچار است برای ادامه حاکمیت خود دیر یا زود با امپریالیستها همگام شود.

در این رابطه کنفرانس قطعنامه ای در جهت پشتیبانی از مبارزات دموکراتیک مردم ایران باتفاق آراء تصویب نمود که در زیر متن آنرا ملاحظه می کنید.

کنفرانس در پایان کار خویش به اتخاذ تصمیمات و قرارهائی برای سال آینده پرداخت و کمیته هماهنگی جدیدی انتخاب نمود.

از جمله تصمیم به برگزاری یا تجمع جوانان در یکی از ممالکی بود که رفقای احزاب برادر در آن توان برگزاری و سازماندهی آنرا دارند.

حزب کمونیست کلمبیا از اعضاء کنفرانس دعوت کرد که برای بازدید از پیروزیها و پیشرفتهای حزب در کلمبیا به مناطق آزاد شده و پایگاههای حزب در این مناطق سفر کنند.



قطعنامه برای پشتیبانی از مبارزات اعتراضی در ایران



ما پشتیبانی خویش را از مطالبات عادلانه خلق ایران و نبرد مترقی مردم ایران برای استقرار یک ایران دموکراتیک اعلام می کنیم. ما بر این عقیده ایم که این فقط وظیفه مردم ایران است رژیم دیکتاتوری را در ایران سرنگون کند.

با توجه به دروغهائی که بر خلاف مصلحت خلق ایران شایع می شوند، با توجه به سیاست تجاوزکارانه و جنگ طلبانه امپریالیستها برای تقسیم جهان ما مخالف دخالت و دسیسه های قدرتهای امپریالیستی و صهیونیستی در ایران هستیم.

ما همزمان شکنجه ها، تجاوزات و کشتار معترضین توسط دستگاه خشونت بربرمنشانه رژیم جمهوری اسلامی را محکوم کرده و آن را یک اقدام جنایتکارنه ارزیابی می کنیم.

ما معتقدیم که مبارزه دموکراتیک خلقهای ایران بخشی جدا ناپذیر از مبارزه ضد امپریالیستی است. رژیم هائیکه به مردم خود احترام نمی گذارند و خواستهای عادلانه و دموکراتیک آنها را لگدمال می کنند دیر یا زود به دامن امپریالیستها پناه می برند.

زنده باد مبارزه خلق ایران برای کسب حقوق دموکراتیک.

زنده باد مبارزه طبقه کارگر ایران برای استقرار یک ایران سوسیالیستی.

حزب کمونیست انقلابی برزیل

حزب کمونیست اکوادور مارکسیست لنینیست

حزب کمونیست کارگران فرانسه

حزب کمونیست اسپانیا مارکسیست لنینیست

حزب کمونیست کلمبیا مارکسیست لنینیست

حزب کمونیست کارگران تونس

حزب کمونیست انقلابی ترکیه

جنبش احیاء دوباره حزب کمونیست یونان

حزب کمونیست کارگران دانمارک

خط مشی کمونیستی ایتالیا

حزب کمونیست مکزیک مارکسیست لنینیست

سازمان مارکسیست لنینیستی انقلابی نروژ

حزب کمونیست کار جمهوری دومینیکن

حزب کمونیست مارکسیست لنینیست ونزوئلا

حزب کمونیست انقلابی ولتائیک(بورکینافاسو)

حزب کار ایران(توفان).

*****

بر گرفته ازتوفان شماره 143 بهمن ماه ۱۳۹۰ فوریه 2012، ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org

شبکه های اجتماعی، عرصه مهمی در نبرد طبقاتی(4)




تاثیرات شبکه های اجتماعی در مردم

حضور فردی بدون سیاست راهبردی، بدون داشتن خط مشی و خواستهای روشن در فیس بوک، دردی را دوا نمی کند. اگر هزاران نیروی انقلابی نیز در فیس بوک باشند که تصور روشنی از دورنمای مبارزاتی نداشته باشند، قادر نیستند مبارزه مردم را رهبری کنند.

همانگونه که حزب طبقه کارگر، ستاد فرماندهی طبقه در جنگ طبقاتی است، در این عرصه مبارزه طبقاتی نیز حزب است که باید خطوط تبلیغاتی، تعرض و عقب نشینی را تعیین کند. برای کسب رهبری مردم باید در فیس بوک هم رهبری را بدست آورد و اعتماد مردم را به صفحات و یا شخصیتهای معینی که مورد اعتماد مردم قرار بگیرند و امتحان خویش را داده باشند جلب کرد. پیروزی در چنین سیاستی صفحه و یا شخصیت مربوطه را به منبع الهام و یا رجوع در فیس بوک بدل خواهد کرد و در زمانهای بحرانی می تواند رهنمودهای راه گشا به مردم دهد و در شعارها و برنامه های آنها موثر افتد. یک نکته را نباید فراموش کرد که در ممالکی نظیر ایران اساسا جوانان و یا روشنفکران طبقات مرفه و متوسط اجتماعی در عرصه فیس بوک فعالند و اتفاقا همین طبقه و اقشار وابسته به آن هستند که زمینه بنای افکار عمومی را ایجاد می کنند. شکنجه یک دانشجو و کشته شدنش در زیر شکنجه، وجدان بورژواها را بشدت معذب می کند تا کشته شدن یک جوان گمنام کارگر که شاید هر روز قربانی شرایط سخت کاری و محیطهای غیر ایمنی است.

در ایران با درخواست صفحه فیس بوک "جنگ تفنگ آبپاش" که سه هزار عضو دارد، مردم به آب بازی رفته اند و روز دیگر به هندوانه خوری. زمستان در پیش است، اگر آب بازی در تابستان هوادار دارد، چرا برف بازی در زمستان خواستگار نداشته باشد. رژیم جمهوری اسلامی بشدت از این اقدام مردم که یک اقدام ظاهرا غیر سیاسی است، ترسیده است. فراخواندن به آب بازی با تفنگ آبپاش کاری غیر سیاسی است، ولی منبعی را خلق کرده که قدرت بسیج پیدا نموده است. این صفحه در ایران منبع رجوع مردم شده است و در زمان بحران می توانند به مرکز خبررسای و خبرگیری تبدیل شده به نیروئی قدرتمند بدل گشته و به اعتراض دعوت کند. آب بازی با تفنگ آبپاش به آتش بازی و بازی با تفنگ حقیقی بدل شود و یا به یک اقدام جدی دیگر. این فراخوانهای غیر سیاسی یک دنیا نیروی بالقوه سیاسی در خود پنهان دارد، که می تواند بیک انفجار واقعی بدل شود. رژیم در همان بلاتکلیفی خویش نمی داند که چه واکنشی باید نشان دهد. این فراخوانیها بیشتر تدارکاتی است، آزمایشی است، سنجش قدرت بسیج را نشان می دهد و بیک سنت جدید در ایران بدل می شود. فردا ممکن است صفحه ای در فیس بوک که مورد توجه مردم است، دعوت کند که همه با لباس سفید بیرون آیند و یا چراغهای ماشینها را روشن کنند. نفس روشن کردن چراخهای ماشین خطرناک و قابل تعقیب نیست، ولی اگر چند میلیون نفر با لباس سفید بیرون آمدند و چراغهای ماشین خود را روشن کردند، نه تنها قدرت تاثیر گذاری فیس بوک نشان داده می شود، بلکه در جنگ نخست روانی، رژیم باخته است و هراس برش می دارد، زیرا به هر که در اطراف خویش نگاه می کند "دشمن" است. و در عین حال مردم به نیروی خویش پی می برند و ضعف دشمن را به چشم می بینند. در فراخوان بعدی که تبلیغات فیس بوک با تبلیغات دهان بدهان تکمیل شده، مردم مصمم تر و با هراس کمتر و با تعداد بیشتر و سازمانیافته تر به میدان می آیند. خودِ نفس شرکت ده ها میلیون نفر مخالف رژیم در شهرهای بزرگ ایران، نیروی سرکوب رژیم را هراسناک ساخته و ماشین سرکوب ترک بر می دارد و ریزش می کند. تجربه زمان شاه در مقابل ماست. بی جهت نیست که سایت امنیتی "بولتن نیوز" این گونه برنامه های تفریحی را جنگ نرم سازماندهی شده از جانب جنبش سبز توصیف کرده است. در شرایط استبدادی و سرکوب نمی توان جلوی ابتکارات و استعدادهای بیکران مردم را گرفت، زیرا علت این شرایط در بطن استبداد نهفته شده است. در جامعه ایکه انتخاباتش تقلبی است، مطبوعاتش سانسور می شوند، دروغ حکومت می کند، فساد مانند قانقاریا تمام کاخ استبداد را در برگرفته است و مافیا در حکومت است. احزاب قدغن بوده و زندانها از زندانیان سیاسی پر است، حقوق بشر به زیر پا گذارده می شود و قصاص بجای قوانین عرفی حکومت می کند، امنیت از کشور رخت بر بسته و اوباشان زمام حکومت را بدست گرفته اند، امکان ندارد رژیم جمهوری اسلامی بتواند در عرصه نبرد سایبری پیروز شود. باخت این رژیم از هم اکنون روشن است و این آن واقعیتی است که اصلاح طلبان در ایران فهمیده اند. اگر رژیم به اصلاح طلبان تسلیم شود بقاء خویش تداوم می بخشد وگرنه دیر یا زود باید با طغیان جدیدی در ایران روبرو شود که می تواند از اعتراض به خشک شدن دریاچه ارومیه شروع شود و یا به خودسوزی یک جوانی در تهران. جامعه ایران بسرحد انفجار رسیده است و بر این متن فیس بوک می تواند با تبلیغ سیاست معینی نقش بسیار مترقی و سازنده و یا خرابکارانه ای ایجاد کند. همه چیز بر می گردد به رهبری این مبارزه و اعتماد عمومی و درجه رشد فکری مردم.

در سال گذشته رژیم جمهوری اسلامی فیلم مستندی تهیه کرد بنام "هیولایی بنام فیس بوک، که در تلویزیون ایران نمایش داده شد و در آنجا "زاکربرگ" بنیان گذار فیس بوک، جاسوس صهیونیست ها معرفی شد. البته این حقیقت همه دانسته است که زاربرگ یهودی آمریکائی است، ولی این بخودی خود مسئله ساز نیست. وقتی رژیم جمهوری اسلامی به چنین ابزاری برای حقانیت خویش متوسل می شود، فقط عجز خویش را نشان می دهد. فقط نشان می دهد که فاقد سیاست راهبردی برای مقابله با تبلیغات در فیس بوک است. نشریه نیمروز به نقل از هفته نامه نیوزویک در مقاله ای از مازیار بهاری روزنامه نگار ایرانی که مصاحبه ای با یک دانشجوی 26 ساله ایرانی بنام مستعار روزبه دارد نوشت: "سپاه پاسداران آن چنان نگران فعالیت مخالفان از طریق شبکه اینترنت است که یک معاونت جدید تحت عنوان "جنگ نرم" در این نهاد ایجاد شده است که به گفته محمد علی جعفری ، فرمانده سپاه پاسداران، وظیفه آن "رفع ضعف ها و مستحکم کردن شکاف ها در سیستم دفاعی علیه جنگ نرم است".(نیمروز 17 دیماه 1389). همین نشریه نوشت: "سپاه پاسداران در نظر دارد که نیروی ویژه نفوذ در شبکه فیس بوک را تقویت کند که وظیفه آن بررسی ارتباطات در این شبکه برای شناسائی مخالفان و مسدود کردن دسترسی کاربران معمولی به این شبکه است. در ماههای اخیر بازجوئی از جوانان ایرانی که از خارج به تهران باز می گردند در فرودگاه بین المللی تهران و سوال در مورد نوع استفاده آنها از فیس بوک به امری عادی بدل شده است". (نیمروز 17 دیماه 1389 به نقل از نیوزویک).





خطر "انقلاب مخملی"

این خطر که یک امکان جدی است، در ایران وجود دارد. در پشت "انقلاب مخملی" تمام دستگاههای جاسوسی فعال می شوند و تمام سیاست راهبردی طولانی خویش را بکار می گیرند. سازمانهای جاسوسی بیکباره در کار ارتباطات نیروهای انقلابی که آنها را از قبل شناسائی کرده اند، از طرق فنی اخلال می کنند، تا امکان روشنگری از بین برود. زمینه مادی برای پذیرش مطالبات دموکراتیک، آزادیهای عمومی و خصوصی، ایجاد امنیت و مجازاتِ راهزنان اسلامی و شیادان مذهبی و... موجود است. سازمانهای غیر دولتی و دموکراتیک و حقوق بشری و محیط زیستی و... که بدون تابلوهای سیاسی، از قبل بوجود آمده اند، گرچه اعضاء عادیشان همه وطندوست و سالمند، ولی از نظر طبقاتی حتی اگر باطنا نیز مدافع منافع طبقه کارگر بوده و برای استقرار عدالت اجتماعی نیز فعال باشند، استقلال عمل خویش را در متن جریان سهمگین تفکر لیبرالی-امپریالیستی از دست می دهند و به ابزار اجرای مقاصد و نیات شوم امپریالیستها بدل می شوند. ما هم اکنون در این زمینه با محافلی از روشنفکران ایرانی در داخل و خارج ایران روبرو هستیم، که به خیال خودشان برای دموکراسی در ایران مبارزه می کنند، در حالیکه با رادیوهای بیگانه کار کرده و از منابع آنها تغذیه می شوند. دستمزدهای کلان برای مقالات و مصاحبه های خویش دریافت می کنند، مخارج مسافرتها و پناهندگی آنها از منابع نامعلوم تامین می شود، در کلاسهای تخصصی دوره های خبرنگاری، گزارش دهی، آشنائی با فن آوری نوین ارتباطات می بینند و... آنها برای اینکه این امکانات را از دست ندهند، از انتقاد به سیاست آمریکا و اسرائیل دوری می جویند، در مورد محاصره اقتصادی ایران حرفی نمی زنند، در مورد حق غنی سازی اورانیوم کشور ایران و سایر حقوق ملت ایران و نه جمهوری اسلامی لال می شوند، تا مستمری آنها قطع نشود. این عده پیاده نظام "انقلاب مخملی" در ایران هستند. "انقلاب مخملی" پیاده نظام دیگری هم دارد و آن همه ی توده ناراضی ضد رژیم است که در سطح حرکت می کند و عمق تحولات را که بغرنجتر است نمی بیند. آنها جمهوری اسلامی را می بینند، ولی ایران و وضعیت جغرافیای سیاسی منطقه را نمی بینند. آنها در شرایط بحرانی به صورت میلیونی به میدان می ریزند و به گوشت دم توپ بدل می شوند. این سناریو در سطوح گوناگون اجراء می شود. در بالای سر این پیاده نظام فکری و فیزیکی، پاره ای سازمانهای سیاسی ایرانی هستند، که خود را با شعارها و برچسبهای غیر طبقاتی نظیر سکولاریسم و جمهوری خواهی و... پنهان کرده اند. سازمانهای امپریالیستی از طریق عناصر نادان و یا خودفروخته و یا کاریریستهای این تشکلها، مقاصد خویش را به پیش می برند و دست آخر عناصر خویش را به جلوی پرده آورده و رهبری را در دست خود می گیرند. آنها با تبلیغات کر کننده و مصاحبه های از قبل تنظیم شده، چهره های معینی را بخورد مردم می دهند و برایشان سابقه های درخشان تاریخی می سازند. مشتی نادان سیاسی خوش قلب، تصور می کنند با سیاستهای خویش می توانند سَرِ سازمانهای جاسوسی و امپریالیستهایِ مار خورده افعی شده را، کلاه بگذارند. از امکانات آنها استفاده کنند و سر بزنگاه گردشی به نفع مردم ایران بنمایند. باین افراد باید گفت که مبارزه سیاسی قمار نیست و اگر امپریالیستها و سازمانهای جاسوسی پر تجربه آنها قادر نشوند کنترل این افراد را بدست گرفته و بی ضررشان کنند، در یک ترور ساختگی بدست جمهوری اسلامی و یا تروریستهای القاعده، حماس و یا حزب اله لبنان و یا تصادف ماشین به کارشان خاتمه می دهند. این افراد هنوز نمی فهمند که انقلاب کار توده های مردم و نه عناصر خرده بورژوا که ارزش خودشان را غیر واقعی تخمین می زنند، خواهد بود. امپریالیستها و صهیونیستها بیش از بیست سال است که با سیاست راهبردی در این زمینه فعالند و این فعالیت را بعد از سقوط دوران قلدرمنشی آشکار جرج بوش تشدید کرده اند. لندن، پاریس، آمستردام و لاهه، برلین، پراک، واشنگتن، دوبی از مراکز فعالیتهای آنهاست. آنها رودخانه ای از افکار مسموم و لیبرالی خویش، بدست تبلیغات و عمال آگاه و ناآگاه خویش ایجاد می کنند و این معجون مسموم کننده را بخورد افکار عمومی می دهند. وقتی سیل راه افتاد به حکم شالوده عمیق تفکر ریشه دار بورژوازی سنتی و تبلیغات مسموم و رهبری شده و عوامل فعال و چهره های شناخته شده ی پرورشی، در این دوران از وکیل و وزیر و نویسنده و سخنگو و هنرمند و جایزه و مدال گرفته تا بی مدال و بی نشانه به میدان می آیند و نطقهای غرا می کنند تا کسی نتواند در میان این سیل در خلاف جریان شنا کند و اگر کسی نیز به این توهم دچار باشد، ببیند که شنایش در خلاف جریان در تعیین مسیر سیل تاثیری ندارد. این سیاست راهبردی و دوراندیشانه و تدارک دیده امپریالیستی را در مقابل دخیل بندی و دعا خوانی و ترورهای فردی آخوندی بگذارید. کدامش موثرتر و "نوید دهنده تر" است؟

عوامل این تفکر از هم اکنون نمونه "موفق لیبی" را تبلیغ می کنند و مدعی می شوند که اگر حماس و حزب اله از رژیم جمهوری اسلامی کمک مالی دریافت می دارند، چرا ما از اسرائیلیها و آمریکائیها، آنهم در دنیائی که دیگر تابوهای ایدئولوژیک شکسته و وجود ندارد، پول نگیریم. آنها در پی ایجاد فضائی هستند که هر خیانت ملی را توجیه نموده و سرانجام در مخالفت با جبهه های ضد جنگ در خارج و داخل ایران، در پا رکابی امپریالیسم و صهیونیسم به عنوان ستون پنجم آنها در ایران فعال شوند و "سرِ امپریالیستهای جهان و صهیونیسم و همه سازمانهای جاسوسی و عوامل نفوذی آنها را همه با هم کلاه بگذارند". البته این کلاه گشاد برای سر دنباله روان نادان و ناآگاه و خوشخیالِ این حرکتهای لیبرالی است وگرنه مارخورده افعی شده های آنها، که دوره دیده اند، زندگی خویش را با ثروت مکفی نجات می دهند و ایران را قربانی می کنند. برای آنها نجات جیبشان مطرح است و نه نجات ایران.

به شبکه های اجتماعی رجوع کنید موجی از تبلیغات ضد عرب و ایجاد دشمنی با خلقهای عرب و بویژه فلسطین و لبنان و سوریه در جریان است. در کنار این تبلیغات بدشمنی با چین و روسیه دامن زده می شود. آنها پای چاوز و فیدل کاستر و هر کس که بنحوی از سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران حمایت می کند و یا مخالف قلدرمنشی های امپریالیستها برای زمینه سازی تجاوز به ایران است را، به میدان می کشند. شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران و یا ایجاد صفحه های تبلیغاتی در شبکه های اجتماعی بر ضد سوریه و حتی فراخواندن به تظاهرات در جلوی سفارت سوریه در لندن و حمایت از تجاوز ناتو به لیبی و تکرار مکرر و سازمانیافته این نظریات سیاسی با نامهای گوناگون و چهره های مستعار برای اینکه جا بیفتد، آنهم بیشتر توسط سازمانهای "فراماسونری" که در تل آویو و واشنگتن و لندن و... نشسته اند و خود را ایرانی معرفی می کنند، یک مجموعه سیاستهائی است که دست صهیونیستها و امپریالیستها در پشت آن آشکارا نمایان است. البته برای حزب ما پاره ای واکنشهای طبیعی مردم بویژه در مورد شعار نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران روشن است، ولی این طرح شعارها صرفنظر از انگیزه های سالم یا ناسالم افراد، در واقع یک سیاست را دنبال می کند. حمایت از محاصره غیر قانونی اقتصادی، سیاسی، نظامی ایران برای گرسنگی دادن مردم ایران و به تسلیم واداشتن این مردم، حمایت از تجاوز به سایر کشورها و از جمله ایران، نقض حقوق ملل به بهانه حمایت از حقوق بشر، ایجاد دشمنی با ممالک و سایر کشورهائی که محاصره اقتصادی ایران را بدرستی جدی نمی گیرند و مخالف تجاوز نظامی به ایران هستند، ایجاد دشمنی با خلقهای عرب بویژه خلقهای فلسطین و لبنان و سوریه که سپر بلای تجاوز امپریالیستها به ایران هستند و در پشت جبهه اسرائیل از تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی ایران دفاع می کنند. سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی وظیفه مردم ایران است و نه قوای اجنبی. این ویروس سیاسی باندهای اسرائیلی و امپریالیستی در شبکه های اجتماعی است که به بسیاری نیروهای سالم و ایراندوست نیز متاسفانه بدون توجه به عواقب آن سرایت می کند.

راه چاره

بنظر حزب کار ایران(توفان) امکان ندارد که با خرده کاری و در گیری با این جناح و یا آن جناح بتوان در مقابل این سیل عظیم خرابکارانه متشکل از سازمانهای جاسوسی و تشکیلات کارشناسانه و کارکشته و انبوهی افراد نادان فریب خورده و دشمنان فعال طبقاتی و...، مقاومت کرد. حزب ما نیز سیاست راهبردی خویش را باید در این مبارزه در پیش بگیرد و با این پرچم به جنگ آنها رود. باید به شناخت سیاستهای دشمن ملی و طبقاتی موفق شد تا توانست بدل دسیسه های وی را بکار برد. این که حزب ما تا به چه موفق خواهد بود تنها به درستی این سیاست مربوط نمی شود، به تناسب قوای طبقاتی و شرایط عینی نیز وابسته است. البته شرط پیروزی داشتن خط مشی صحیح است، ولی شرط لازم و نه کافیست.

بنظرحزب ما فعالین حزبی، نیروهای دموکرات و انقلابی، ایرانیان وطندوست باید طبیعتا از حقوق دموکراتیک و مطالبات دموکراتیک مردم و به ویژه خواستهای طبقه کارگر دفاع کنند. تکیه به خواستهای طبقه کارگر از قبیل آزادی احزاب سیاسی و اتحادیه های کارگری، حق اعتصاب، برچیدن قراردادهای استخدام موقت، پرداخت حقوق معوقه و... دست لیبرالها، امپریالیستها و صهیونیستها را در پوست گردو می گذارد. این سیاست مغایر سیاست راهبردی آنهاست، زیرا یک زمینه فکری برای حمایت از حقوق کارگران در لشگر شبکه های اجتماعی ایجاد می کند که ماهیتا نمی تواند با سیاستهای استثماری آنها هماهنگ باشد. تشویق جوانان و ایرانیان میهندوست تا برای پیوند با جنبش کارگری تلاش کنند و در خواستهای دموکراتیک خویش از جمله خواست تساوی حقوق زن و مرد را در کنار مطالبات طبقه کارگر مطرح نمایند باید در دستور کار قرار گیرد. شرکت کارگران در مبارزه مردم، شرکت زنان در مبارزه عمومی مردم، هم دست نیروهای ملی مذهبی را در عقبگرد بعدی می بندد و هم دست سرمایه داران و همدستان جهانی آنها را برای صدمه زدن به جنبش مردم خواهد بست. در عین حال باید در کنار افشاء رژیم جمهوری اسلامی در کلیه زمینه ها، با صهیونیسم و امپریالیسم و سیاستهای آنها در عرصه جهان مبارزه کرد. باید میان حقوق ایران به عنوان یک کشور دائمی و عضو سازمان ملل متحد با حقوق کامل و پایدار با رژیم گذرا و میرنده جمهوری اسلامی فرق گذارد. باید از حقوق ملل همان قدر حمایت کرد که از حقوق بشر. باید از مبارزه مردم فلسطین و لبنان به دفاع برخاست و با شعارهای قابل فهم، ولی عملا بنفع اسرائیل نظیر "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" که اهداف راهبردی را دنبال می کند، پرهیز کرد و بجای تحریک علیه ملتهای مبارزه در همسایگی ما، سیاست دوستی و برادری و احترام متقابل را با آنها در پیش گرفت. باید تجاوز به عراق و افغانستان و لیبی و تحریکات در سوریه را محکوم کرد. باید تجاوز به بحرین را محکوم کرد و خواهان آن شد که عربستان سعودی خاک بحرین را ترک کند. تبلیغ چنین سیاست راهبردی از جانب نیروهای انقلابی و ایراندوست، آن سد غیر قابل نفوذی است که در مقابل سیل خانمان برانداز "انقلاب مخملی" ایجاد خواهد شد و مبارزه توده عظیم مردم را به مسیر صحیح رهنمون می شود. با آغاز هماهنگ این مبارزه در شبکه های اجتماعی، فضای این شبکه ها تغییر می یابد. دست عمال امپریالیستها رو می شود، افکار عمومی تغییر می کند، اکثریت با دیدن برخورد آراء و عقاید مجبور می شوند از سطح به عمق بروند و در اینجاست که دست عمال دشمن که اکثریت ناچیزی هستند، ولی در کل زنجیر شبکه اجتماعی، اجزاء ارتباط را بوجود آورده اند، رو می شود. این حلقه ها پاره می شوند و دشمن نمی تواند سیاست راهبردی خویش را پیاده کند. بسیاری از این روشنفکران خرده بورژوا و خودنما که نشانه های خریده شدن از مراجع امپریالیستی را نفهمیده به سینه زده اند تغییر موضع خواهند داد و به دامن اکثریت خلق بازمی گردند. این قانون همه جنبشهای اجتماعی است.

حزب کار ایران(توفان) از این سیاست در طی سالها دفاع کرده و حقانیت خویش را در عمل بدست آورده است. روی سخن ما به سایر نیروهای دموکراتیک، انقلابی و ایراندوست است. در شبکه های اجتماعی فعال شوید و با انتخاب این سیاست و دوستیابی، تلاش کنید مسیر سیل مسمومی را که راه افتاده است، منحرف کنید و به مجرای صحیح بازگردانید. این شبکه های اجتماعی با تکیه بر این اصل اساسی دیالکتیک، کمیتش با افزایش، به کیفیت جدیدی ترقی می کند، بیکی از عرصه های مهم مبارزه طبقاتی بدل شده است. ما باید در آن موثر باشیم.

*****

بر گرفته ازتوفان شماره 143 بهمن ماه ۱۳۹۰ فوریه 2012، ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org

سیاست راهبردی استیلاجویانه امپریالیست آمریکا در منطقه اقیانوس آرام و محاصره نظامی و اقتصادی چین




باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا مطابق گزارش خبرگزاری های جهان مورخ 18 نوامبر 2011 در روز پنجشنبه در مجلس استرالیا نطقی ایراد کرد که سیاست راهبردی امپریالیست آمریکا را برای دهه های آینده در جهان و در درجه نخست در آسیا رقم می زد.

این موضعگیریهای سیاسی دارای ابعاد بزرگ در مقیاس جهانی بوده و منظره سیاسی جهان را بشدت تغییر خواهد داد. سخنرانی اوباما در تهدید چین، در واقع ترسیم و تحمیل یک نظم نوین جهانی در وضعیت بحران جهان سرمایه داری است. مبارزه با "تروریسم اسلامی" جایش را بتدریج به مبارزه با سلطه گری چینی ها واگذار می کند. تئوری ارتجاعی مبارزه با "اسلام سیاسی" به مبارزه با خطر "نژاد زرد" تبدیل می گردد. این ارزیابی جدید متکی بر همان نظریات "برخورد فرهنگ ها"ی پرفسور ساموئل هانتیگتون یهودی تبار است.

بدون شناخت این نقشه و برنامه امپریالیسم، اتخاذ هیچ سیاست واقعبینانه، آزادیبخش و انقلابی، حداقل در آسیا صرفنظر از سایر نقاط جهان ممکن نیست.

روزنامه آلمانی زود دویچه تسایتونگ مورخ 18/12/2011 می نویسد: "واقعا این نقطه عطفِ راهبردی، یک هدف دارد و آنهم کشور چین است. اگرچه اوباما آنرا مستقیما بر زبان نیاورد، ولی در مرکز این سیاست نوین، چین به عنوان رقیب بالقوه آمریکا قرار دارد. مدتها در واشنگتن این ترازو، تعادل خویش را حفظ کرده بود. مهار کردن یا در آغوش کشیدن؟ روبروئی و یا سیاست توازن؟ اکنون پاسخ روشن شده است و حیرت انگیزانه صریح است و ایالات متحده آمریکا بدون تدارک دیپلماسی در قبال پکن، خود را در موضع پشتیبانی از مللی قرار می دهد که از سیاست سرکرده گرانه چین احساس خطر می کنند".

چین بزرگترین بستانکار آمریکاست، بیش از یک بیلیون دلار آمریکائی ذخیره ارزی دارد. بزرگترین خریدار اوراق قرضه های دولتی بوده و در اروپا و سایر قاره ها سرمایه گذاریهای عظیم کرده و در آفریقا و آسیا به منابع مهم مواد اولیه دست انداخته است. چین با عضویت در سازمان تجارت جهانی به بسیاری بازارهای جهان با صدور اجناس چینی که غیر قابل رقابت است، دست یافته و قشری مشترک المنافع در این کشورها خلق کرده است. چین بزرگترین رقیب سایر امپریالیستها در رقابت جهانی برای تسلط بر کره زمین است. امپریالیست آمریکا برای مهار کردن و تهدید چین به حمایت موذیانه این ملل در جنوب دریای چین و تسلط بر آبراههای تجارت جهانی در این منطقه برخاسته است. ویتنام، کامبوج و... که قربانیان بمبهای ناپالم تجاوزگری امپریالیست آمریکا در هندوچین بودند، بیکباره متحد آمریکا محسوب می شوند که باید از حقوق آنها در مقابل سلطه جوئی چینیها دفاع کرد!؟. برای بی شرمی امپریالیست آمریکا، ریاکاری و دوروئی حد و مرزی ندارد. در عین حال باید برای ارزیابی واقعبینانه دانست که در زیر آبهای این آبراههای مهم تجاری جهانی منابع عظیمی گاز و نفت خوابیده است. بر سر مالکیت بر این آبها و با توجه به پراکندگی ده ها جزیره پاراسلسیوس واسپراتلی میان چین و ویتنام و فیلیپین، تایوان و... اختلاف نظر وجود دارد. و این اختلاف نظر مورد بهره برداری امپریالیست آمریکا برای پیشبرد نیات شوم امپریالیستی اش در منطقه است.

این ممالک کوچک زورشان به چین قدرتمند و توسعه گر نمی رسد و رهبران چین، این سخنگویان بورژوازی نوخاسته بروکراتیک بخوبی به این واقعیت واقفند و بی جهت نیست که روزنامه چینی گلوبال تایم با لحن تهدید آمیزی می نویسد: "اگر این ممالک رفتارشان را نسبت به چین تعییر ندهند، آنوقت باید خودشان را برای غرش توپها آماده کنند". زبان زور بر منطقه اقیانوس آرام سایه افکنده است.

آمریکائیها وارد معرکه ای می شوند که از قبل وجود داشته و حال می خواهند ممالک پیرامون چین را به عنوان همدست خویش جلب کنند و در این امر مسلما موفق خواهند بود. سیاست آمریکا در این منطقه سیاست توازن قوا به نفع خود و تهدید چین به جنگ برای حفظ سرکردگی جهانی خویش است. آمریکا قصد آن دارد در یک جنگ پیشگیرانه، چین را، تا قبل از اینکه برایش خطرناک شود، خفه کند. سیاست آمریکا، تحریک آمیز، فرسایشی و بازدارنده پیشرفت و گسترش نفوذ چین در منطقه و جهان است. مرکز پایگاههای آمریکا از اروپا به شرق منتقل می شود. جنگ سرد نوینی در منطقه اقیانوس آرام در می گیرد که بیادآور تشنجات و تنشهای دوران جنگ سرد در اروپاست. مسلما چینیها نیز در پی جستجوی متحد برای خویش بر خواهند آمد و در این عرصه در آسیا به روسیه و جمهوریهای آسیای میانه و ایران و پاکستان و افغانستان تکیه خواهند کرد.

امپریالیست آمریکا از نفوذ روز افزون و سر برآوردن یک چین قدرتمند می ترسد. رشد سرمایه دارانه غول آسای چین در عرصه اقتصادی و پیشرفتهایش در عرصه علوم و فنآوری و نفوذ سیاسی اش در جهان، امپریالیست آمریکا را به اتخاذ یک سیاست تهاجمی در جهان علیه چین و روسیه واداشته است. مرکز تضادهای جهان به آسیا به خلیج فارس و دریای جنوبی چین منتقل می شود. در این عرصه است که سرنوشت جهان کنونی رقم خواهد خورد. ظاهرا چنین می نماید که مبارزه برای کسب سرکردگی در جهان، فرجام قطعی خویش را در آسیا پیدا می کند. جهان آبستن حوادث خونینی است.

اوباما این برنده جایزه مصلحتی صلح، سخنرانی بسیاری صریح و تهدیدآمیزی ارائه داد که هر عبارت آن پر معنا و از هر واژه آن بوی جنگ و خون می آمد. امپریالیست آمریکا تنها به ترسیم سیمای سیاسی این منطقه و حد و مرز تحمل آمریکا اکتفاء نکرد، بلکه سیاستهای عملی فعالی نیز برای محاصره چین و تسلط بر شاهراههای آبی منطقه و تنگه های آبی راهبردی و یارگیری منطقه ای و ایجاد همکاری و اتحادهای نظامی ضد چینی در پیش گرفت.

اوباما گفت: "آینده ای که ما در منطقه آسیائی دریای آرام در پی آن هستیم: امنیت، آسایش و حیثیت برای همگان است"!!؟؟ وی اضافه کرد "برای این کار آماده ایم، ما با این عقایدیم. باشد که هیچکس به توهم دچار نشود. در منطقه آسیا-اقیانوس آرامِ قرن بیست و یکم، ایالات متحده آمریکا با تمام قوا حضور خواهند داشت".

آنچه که اوباما تحت عنوان امنیت، آسایش و حیثیت مطرح می کند در حقیقت مبارزه با چین و روسیه از طریق محاصره نظامی آنها، ایجاد امنیت آبراههای دریائی(یعنی امنیت-توفان) برای تجارت آزاد متحدین آمریکا و ایجاد موانع برای کشتیهای تجاری چینی(یعنی آسایش-توفان) و مسئله مبارزه ایدئولوژیک برای خلع سلاح چین در عرصه حقوق بشر(یعنی حیثیت-توفان) است. تحقق مناسبات سرمایه داری و نابودی سوسیالیسم در چین، مبانی قابل قبولی برای امپریالیستها بخاطر دوستی با چین نبوده و ماهیتا نیست و نمی تواند باشد. تضاد میان امپریالیستها بر سر غارت جهان می تواند حتی تضاد با سوسیالیسم را تحت الشعاع قرار دهد. زیرا امپریالیسم همیشه سرمنشاء جنگ بوده و هست. رشد سرمایه داری و صدور آن، پایان سوسیالیسم در چین است و در این عرصه آمریکا موفقیت خویش را جشن می گیرد، ولی برای آمریکا یک چین امپریالیستی ضعیف و تحت نفوذ و سلطه آمریکا به مراتب با ارزشتر است، تا یک چین قدرتمند امپریالیستی که در آینده رقیب قدرتمند و موی دماغ آمریکا در غارت جهان در سراسر قاره هاست. پس امپریالیست آمریکا تلاش می کند، قدرت سیاسی متمرکز چین را که تضمین کننده استقلال چین و ضامن توانائی ها و ظرفیتهای چین و عامل مهم پیشرفت مستقل آنها در شرایط مشخص چین و جهان است، با اسلحه مبارزه با حقوق بشر و ایجاد یک فضای ضد چینی تضعیف کند. ایجاد ستون پنجم در چین در تحت لوای حمایت از حقوق بشر در تکمیل سیاست یکه تازی امپریالیسم آمریکا در جهان و محاصره نظامی چین است. امپریالیستها، در سراسر جهان، در عرصه مبارزه نظری و جنگ روانی از "حقوق بشر" یک ابزار مبارزه سیاسی می سازند تا منویات ضد بشری و تجاوزکارانه خویش را با فریب افکار عمومی به تحقق در آورند. یک پایگاه اینترنتی در این باره می نویسد: "اوباما با متحمل شدن شکست های پی در پی در عرصه های جنگ قدرت در سطح جهان و ناتوانی در مقابله با مشکلات اقتصادی در مقایسه با کشورهایی که از نظر اقتصادی ضعیف تر هستند، سیاست محاصره و تحریک را در مقابل چین - دومین اقتصاد بزرگ جهان و بزرگترین بستانکار آمریکا- و روسیه -اصلی ترین فراهم کننده نفت و گاز اتحادیه اروپا- در پیش گرفته است". این مبارزه در سه زمینه امنیت، آسایش و حیثیت به پیش می رود.

تبلیغاتِ رسانه های گروهی امپریالیست آمریکا، مردم آن کشور را برای جنگِ جدید، شستشوی مغزی داده و آماده می کند. مطابق آماری که منتشر شده 47 در صد مردم آمریکا چین را یک خطر مهم نظامی و 63 در صد آنها چین را یک خطر اقتصادی می بینند. در تبلیغات انتخاباتی، مشکل بحران سرمایه داری در آمریکا را به گردن چینیها می اندازند که گویا شامل عملیات تجاری آنها و خرید و فروش و بازی دستکاری شده با نوسانات ارزی به بهائی بیش از ارزش واقعی آن صورت می گیرد.

در این سخنرانی اوباما تائید کرد که بر ضد نقض حقوق بشر در چین آشکارا دست به اعتراض خواهد زد. وی عوامفریبانه و بدون احساس شرم و حیا اظهار داشت: "تاریخ در صف آزادگان یعنی اجتماعات آزاد، دولتهای آزاد، اقتصادهای آزاد و خلقهای آزاد ایستاده است". این عبارات را فردی می گوید که دستش تا آرنج به خون مردم افغانستان، عراق، فلسطین و لیبی و سوریه آلوده است. فردی است که می خواهد مانند نتانیاهو از ایران نوار غزه دوم بسازد و میلیونها ایرانی را به قتل برساند. آزادی مورد پذیرش امپریالیسم، آزادی تجاوز و غارت و آزادی در نقض حقوق بشر و ملل است. امپریالیسم بدنبال آزادی دستهای بازش، برای جنایت و جنگ و غارت است.

وی گفت: دوران مبارزاتی که تحت تاثیر 11 سپتامبر با اشغال عراق و افغانستان بوجود آمده بود، به پایان رسیده است و اکنون باید ما نظر خویش را به منطقه اقیانوس آرام در آسیا معطوف کنیم: "ما آینده را در اینجا می بینیم. این یک حقیقت بنیادی است که ایالات متحده آمریکا یک ملت متعلق به منطقه اقیانوس آرام بوده و در آینده هم خواهد ماند"، " ایالات متحده آمریکا به عنوان یک ملت متعلق به این منطقه نقش درازمدت و بزرگی را در شکل دادن به منطقه و آینده اش بازی خواهد کرد". وی با کنایه به چینی ها، اشاره کرد: برای آمریکا در درجه اول امنیت منطقه مطرح است و باید آزادی کشتیرانی در دریای جنوبی چین تضمین شود. وی اضافه نمود: "منافع پایدار ما در منطقه آسیا - اقیانوس آرام حضور مداوم ما را در این منطقه می طلبد. آمریکا از هم اکنون یک قدرت در اقیانوس آرام محسوب می شود و ما در این منطقه می مانیم. با پایان گرفتن جنگ ها در افغانستان و عراق تمرکز تیم امنیت ملی به حضور و مأموریت در آسیا - اقیانوس آرام معطوف خواهد شد. بنابر این کاهش هزینه های دفاعی آمریکا شامل هزینه ها در آسیا - اقیانوس آرام نمی شود".

روزنامه زود دویچه تسایتونگ آلمانی از اوباما در رابطه با سیاست آتی اش در اروپا، چنین نقل کرد: "در حالیکه ما به جنگهای امروز پایان می دهیم دستور دادم که حضور و ماموریت ما در منطقه اقیانوس آرام-آسیا بزرگترین اولویت را داشته باشد. آنچه تا به امروز رامشتاین در اروپا بود داروین در استرالیا خواهد بود و این تازه اول کار است"(روزنامه آلمانی زود دویچه تسایتونگ 18/12/2011).

به سخن دیگر امپریالیست آمریکا نیروهای خویش را در اروپا کاهش خواهد داد و بخشی از آنها را به آسیا و اقیانوسیه منتقل خواهد کرد و به طور مشخص در استرالیا مستقر خواهد گردانید. روزنامه ها نوشته اند: "ماهیت دقیق آنچه که اوباما از آن به عنوان حضور و مأموریت نام برد، توافق نظامی جدید با استرالیا برای اعزام ناو های جنگی، جنگنده ها و 2500 تفنگدار دریایی به شهر داروین استرالیا- در نزدیکی چین – است". این پایگاه تازه ترین پایگاهی است که در شبکه پایگاههای زنجیره ای امپریالیست آمریکا، در عرصه جهانی جای گرفته است. این اقدام آمریکا نخستین گسترش نظامی آمریکا در منطقه اقیانوس آرام بعد از جنگ ویتنام است. اوباما تکیه می کند که: "ما آمده ایم برای اینکه اینجا بمانیم". چینیها فورا با واکنش خویش این اقدام آمریکا را نامناسب خواندند و دولت اندونزی نسبت به استقرار تفنگداران دریایی ایالات متحده در استرالیا هشدار داد و با اشاره به تلاش های آمریکا و چین برای نفوذ در آسیا، این اقدام را عاملی برای ایجاد تنش در منطقه دانست. وزیر امور خارجه اندونزی در اجلاس سران کشورهای جنوب شرق آسیا، اتحادیه ملل جنوب شرق آسیا معروف به "آ.سه. آن."(ASEAN) با ابراز نگرانی در این خصوص گفت: "چنین تحولاتی به بروز واکنش هایی می انجامد که منجر به ایجاد دور باطل تنش ها و در پی آن بی اعتمادی ها خواهد شد".

اعتراض کشورهای واقع در دریای جنوبی چین به اینجا ختم نمی شود. وزیر اور خارجه سنگاپور بیان کرد که نباید ممالک آ.سه. آن. درگیر مناقشات دولتهای بزرگ شوند. نخست وزیر مالزی که با دولت چین در خصوص دریای جنوبی چین اختلافاتی دارد، بیان کرد از هیچگونه توسعه نظامی که باعث تضعیف امنیت منطقه ای شود حمایت نمی کند.

تنها کشوری که در کنار استرالیا از سیاست آمریکا صریحا استقبلال کرده دولت دست نشانده فیلیپین است که نقش واشنگتن در ترویج صلح، ثبات و رفاه در منطقه را ستوده است!!؟؟.

گفته می شود که دولت چین آهنگ آن دارد، حاکمیت خود را بر تمامی دریای جنوبی این کشور به نمایش بگذارد، این بدان معناست که این حاکمیت به تمام آبراههای تجاری کشتیرانی بین المللی در این منطقه نیز گسترش می یابد و با منافع ممالکی در این گذر نظیر ویتنام، فیلیپین، تایوان، برونئی و مالزی برخورد خواهد کرد. این ممالک پیرامونی همگی نسبت به منابع زیرزمینی نفت و گاز این منطقه ادعای مالکیت دارند. سایت خبری شین هووا از چین می نویسد که در نشست آ. سه. آن. اختلافات ارضی در دریای جنوب چین به موضوع مهمی تبدیل خواهد شد. یک استاد مطالعات جهانی در دانشگاه علوم مالزی با اشاره به ارتباطات بسیاری از کشورهای آ.سه.آن با آمریکا، اظهار داشت این روابط باعث شده که این کشورها هزینه های هنگفتی برای تجهیزات نظامی از ترس چین بپردازند و عملا بر اساس اهداف آمریکا به سمت نظامی شدن پیش بروند.

از همین حالا دولت فیلیپین با حمایت آمریکا، تلاش می کند که اعضاء این سازمان را برای حمایت ارضی به شکل متحد به مقابله علیه چین بکشاند.

همانگونه که اشاره کردیم، امپریالیست آمریکا در ماه نوامبر سال 2011 سه سیاست مهم در یک بسته اتخاذ کرد که عواقب راهبردی عمیقی برای قدرت های در حال رقابت در سطح جهان در پی دارد. اوباما سیاست محاصره نظامی چین بر پایه استقرار نیروی دریایی و ناوگان هوایی در سواحل نزدیک چین و محدود کردن و همچنین ایجاد اختلال در دسترسی چین به بازارهای جهانی و روابط تجاری و مالی در آسیا را با ایجاد جنگ روانی دفاع از حقوق بشر در داخل خاک چین در پیش گرفته است. اظهارات اوباما مبنی بر اینکه آمریکا به دنبال گسترش قوای نظامی خود در آسیاست و همچنین در پی یافتن هم پیمانان اقتصادی در این قاره است به نوعی مورد چالش قرار دادن چین در حیاط خلوت خود معنی می دهد.

امپریالیست آمریکا در راستای همین سیاست محاصره چین به بهبود روابط خویش با ویتنام، کامبوج، لائوس، میانمار، اندونزی و مالزی پرداخته است. بیکباره رژیمهای مستبد سابق گربه های عابد و زاهد شده اند. خانم سان سوچی با نقشی مشکوک، در میانمار از حبس خانگی در آمده و دولت میانمار با آزادی 200 زندانی سیاسی و رفع سانسور مطبوعات برای خالی نبودن عریضه، ولی در اساس با تمکین از آمریکا بعد از سفر دخالتگرانه و بی شرمانه خانم کلینتون به میانمار، برای لغو قرار داد دوجانبه با چین مبتنی بر ساختمان یک سد حیاتی در میانمار به دوست "دموکرات" امپریالیست آمریکا بدل شده است. دولت آمریکا با فشار، بر دولت قانونی میانمار بی شرمانه این خواست را تحمیل کرده تا آنها روابط "غیرقانونی" خویش را با جمهوری دموکراتیک خلق کره قطع کنند و پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای را امضاء نمایند. این درخواستها ظاهرا مورد پذیرش حکام میانمار قرار گرفته است. خانم کلینتون بی شرمانه مدعی شده است که هدفش از سفر به میانمار و ملاقات با سان سوچی و تاین زاین رهبر میانمار اقداماتی برای دور نگهداشتن میانمار از چین نیست، "مسئله بر سر این نیست که مخالف کشوری باشیم. مسئله ما این است از این کشور(منظور میانمار است-توفان) حمایت کنیم". این سخنان را خانم کلینتون زمانی می زند که اوباما چهار هفته قبلش اعلام کرده بود که قصد دارد در آسیا فعالیتش را تشدید کند و متحدین جدیدی پیدا نماید و بعد از تلفن با خانم سان سوچی اعلام کرد: وزیر امور خارجه آمریکا را به میانمار می فرستد. اگر این اقدامات تهدید و شانتاژ و دخالت در امور داخلی کشورها، با تکیه بر زور و گردن کلفتی نیست، چه اسمی باید بر آنها گذارد؟

وزیر خارجه آمریکا در این منطقه در گشت و گذار است تا متحدین پر و پا قرص پیدا کند و چین را مورد تهدید و فشار قرار داده و خفه نماید. هیلاری کلینتون در متن همین سیاست به پشتیبانی از کشورهایی - ویتنام، ‌فیلیپین و برونئی در دریای چین جنوبی پرداخت که با چین بر سر مرز دریایی مناقشه دارند. علاوه بر این واشنگتن روابط نظامی خود و فروش تسلیحات نظامی به ژاپن،‌ تایوان، ‌سنگاپور و کره جنوبی را افزایش داده است. آمریکا همچنین زیردریایی های هسته ای خود را به آب های منطقه گسیل داشته است و جنگنده های آمریکایی نیز بر فراز آب های ساحلی چین مشغول مانور و پروازند. در راستای سیاست محاصره نظامی، اوباما و کلینتون در حال تقویت آن توافق نامه های تجاری در آسیا هستند که شامل چین نمی شود. حضور اوباما در اجلاس آپک، سازمان همکاری‌های اقتصادی آسیا- اقیانوسیه(APEC) و همچنین سفر او به اندونزی در نوامبر سال 2011، همگی در جهت افزایش استیلای امپریالیست آمریکا در آسیا محسوب می شوند. واضح است که تحرکات اقتصادی و نظامی و مواضع ضد چینی در کنگره آمریکا همگی در جهت تضعیف موقعیت تجاری چین است.

از همین حالا دولت فیلیپین تلاش می کند که اعضاء این سازمان را برای حمایت ارضی به شکل متحد به مقابله علیه چین بکشاند.

تبلیغات امپریالیسم آمریکا علیه رقیب چینی اش، از زمان نگارش اثر ساموئل هانتیگتون بنام "برخورد تمدنها" شکل دیگری بخود گرفت. با فروپاشی امپراتوری شوروی و ظهور چین با پرچم رویزیونیستی "تئوری سه دنیا" و گام گذاری در راه احیاء سرمایه داری و نفی دیکتاتوری پرولتاریا در قدرت سیاسی، امپریالیستهای آمریکا به خطر چین به عنوان رقیبی با ظرفیتهای بالقوه و توانائیهای بی اندازه به عنوان امپریالیستی رو به رشد پی بردند. از آن تاریخ تحریکات علیه چین برای تجزیه آن کشور از جانب تبت و یا در شمال غربی در مناطق مسلمان نشین آغاز شده است. در ایران نیز از جانب ستون پنجم آمریکا تلاش می شود شعار مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل را با شعار مرگ بر چین و روسیه که هر دو رقیب امپریالیست آمریکا هستند، جایگزین کنند و مشتی ایرانی فریب خورده نیز بدون تعمق و معرفت به اهمیت سیاسی و راهبردی این تبلیغات خدعه گرانه، در دام امپریالیستهای غرب می افتند و نمی توانند با توجه به مصالح مردم کشور ما، سیاست متناسب با وضعیت کنونی سیاسی جهانی را انتخاب کنند. این واقعیت همه دانسته ای است که سیاست چین و روسیه، بهر صورت و بطور عینی، بر اساس منافع خودشان در مخالفت با تحریمها و تجاوز بربرمنشانه به خاک ایران و نابودی کشور ما است. این سیاست مقاومت دو نیروی قدرتمند و رقیب امپریالیستهای غرب، بهر صورت به نفع کشور ما ایران خواهد بود. عقل سالم حکم می کند که نیروهای اپوزیسیونِ سالم و انقلابی و مخالف تجاوز به ایران و قتل عام مردم کشور ما، بدون کتمان ماهیت امپریالیستی چین و روسیه با این دول برخوردی صحیح داشته، زیرا مصالح سیاسی کنونی ایران چنین سیاست آگاهانه ای را ایجاب می کند. دشمن تراشی کار ساده ای است، دوست یابی و متحد یابی کار پیچیده و دشواری خواهد بود. خوب است توجه کنید که از دهان این ستون پنجمی ها هرگز شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل را دیگر نمی شنوید. اگر باشند کسانیکه شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل را با شعار مرگ بر چین و مرگ بر روسیه در وضعیت کنونی تکمیل کنند، می توان بر این عده، مُهر بی خبران و گمراهان سیاسی را زد که علیرغم نادانی سیاسی در صمیمیتشان تردید نیست. ولی کسانی که همراه با خانم هیلاری کلینتون و در راستای سیاست امپریالیست آمریکا پای چین و روسیه را به میدان می کشند، هوادار تجاوز امپریالیستها به ایران، هوادار تحریم اقتصادی مردم ایران و ساختن نوار غزه دومی از ایران هستند. این عده مسلما دشمن مردم ایرانند و باید دستشان را رو کرد.



*****

بر گرفته ازتوفان شماره ۱۴۳ بهمن ماه ۱۳۹۰ فوریه ۲۰۱۲، ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org

جنگ فرسایشی بازدارنده، جایگزینی برای جنگ بیرحمانه بازدارنده




امپریالیسم آمریکا در زمان بوش آئینی ابداع کرد که به موجب آن امپریالیست آمریکا این حق را برای خودش برسمیت می شناخت که به هر کشوری که از جانب وی احساس خطر کند تجاوز نماید و نام این اقدام جنایتکارانه را جنگ بازدارنده و یا پیشگیرانه نهاد. وی حتی ضرورتی احساس نمی کرد که در این مورد مصوبه سازمان ملل متحد را که امرزه پیشخدمت امپریالیست آمریکا شده است بدست آورد. منطق جرج بوش این بود که آری ما گردن کلفیتم و این کار را به زور به انجام می رسانیم. زوری که منافع امپریالیست آمریکا را تامین کند از نظر جرج بوش مجاز بود. جرج بوش با این سیاست توهین و بی ارزش شمردن مردم و افکار عمومی جهان برای امپریالیست آمریکا تنها بی آبروئی و احساس نفرت در جهان آفرید. این روحیه نفرت از امپریالیست آمریکا می توانست برای این امپریالیسم در نزاع با رقبایش دردسر ساز باشد و نتواند در عرصه شستشوی مغزی با زور رسانه های گروهی موفق باشد. این بود که اوباما با چهره گرگی در پوستین میش به میدان آمد تا همان سیاست دفاع از منافع راهبردی امپریالیست آمریکا را متحقق گرداند. وی به جای جنگ عریان بازدارنده با سیاست جنگ پنهان فرسایشی بازدارنده به میدان آمد.

نتایج تجاوز به ایران قابل محاسبه نیست

در عرصه تاریخی و فرهنگی

ایران کشوری است دارای سابقه تاریخی طولانی و پیشرفته در منطقه. مردم ایران در تکامل و تحول خویش از حالت ایل و طایفه بدر آمده و در شرایط حاکمیت یک مناسبات سرمایه داری رشد کرده و به صورت خلقی با غرور ملی و سابقه مبارزه تاریخی ضد امپریالیستی و ضد استعماری تحول یافته و آبدیده شده اند. مردم ایران تا کنون چندین انقلاب پرشکوه را پشت سر گذارده و در قیاس با سطح درک مردم منطقه از نظر درک سیاسی و سطح فرهنگی و ظرفیت علمی بسیار پیشرفته ترند. ایران کشوری پهناور با شهرهای میلیونی در شرق و غرب و شمال و جنوب ایران است. ایران به علت سابقه تاریخی طولانی خویش، حدود منطقه نفوذ فرهنگی و اشتراکات تاریخی اش از مرزهای رسمی جغرافیائی کنونی تجاوز کرده و تمام آسیای مرکزی، قفقاز، و خاور میانه و نزدیک را در بر می گیرد. این خویشاوندی ملتهای منطقه از دیوار چین تا دریای مدیترانه و شمال آفریقا و حتی بخشی از اروپا را شامل می شود. نزدیکی فرهنگی و همسرنوشتی میان این ملل فقط مذهبی نیست، بیشتر فرهنگی و تاریخی است. ایران کشوری نیست که بعد از جنگ جهانی اول مانند عراق و عربستان سعودی و اردن و یا پاکستان بر اساس خواست و منافع استعمار به مناطق نفوذ تقسیم شده و بر این اساس بوجود آمده باشد.

در عرصه نظامی

ایران از نظر نظامی از یک جنگ هشت ساله بر ضد عراق که از حمایت همه ارتجاع منطقه و پشتیبانی امپریالیستها از عراق بود بیرون آمده و توانسته علیرغم تحریم سی ساله کمر راست کند. صدها هزار جوانان این کشور برای دفاع از میهن، علیرغم دشمنی با جمهوری اسلامی به جبهه رفتند و جان دادند تا ایران زنده بماند. ایران با توجه به محاصره اقتصادی از جانب آمریکا مجبور بوده است در عرصه هائی به فنآوری ساخت تسلیحات نظامی دست پیدا کند. گرچه ایران در میدان نبرد هوائی با حدود 300 هواپیمای کهنه و فرسوده بخت مصاف با آمریکا و ناتو و ارتجاع عرب منطقه و اسرائیل را ندارد، ولی توانسته با دستیابی به فنآوری موشکی و ماهواره ای حتی آنطور که رسانه های غربی می گویند به فهرست ده کشور توانای کشور جهان در این زمینه، بپیوندد. پیشرفت در صنایع موشکی ضعف هوائی ایران را تا حدودی جبران کرده، ولی نمی تواند به برتری انبوه و سرسام آور قوای دشمن چیره شود. از نظر نظامی ایران توان مقابله با این هیولا در یک جنگ جبهه ای را ندارد.

ولی ایران با توسل به نیروی موشکی خود و با برخورداری از کماندوهای رزمی اش در منطقه می تواند ضربات کارسازی به دشمن بزند که برای ایجاد یک بحران در جهان کفایت می کند. اسرائیل و چاههای نفت عربستان سعودی و کویت و عراق و امارات متحده عربی و پاره ای پایگاههای آمریکا در ترکیه، کردستان عراق، آذربایجان و گرجستان و... در تیررس موشکهای ایران است. ایران می تواند تنها با غرق یک کشتی حمل نفت تنگه هرمز را ببندد و در جریان عادی نفت اخلال کند. امری که به بحران اقتصادی می انجامد.

دشمنان ایران که می بایست با حملات سنگین هوائی به صورت مستمر و در طی هفته ها، بدون تاخیر وگسست، به همه اقصی نقاط ایران حمله کرده تا نگذارند ایران از ذخایر و امکانات خویش و یا حتی امکانات نادانسته از نظر دشمن، استفاده کند، باید مطمئن شوند که این حملات طوری خواهد بود که کوچکترین امکان واکنشی را به رژیم جمهوری اسلامی نمی دهد. محاسبه و سازمان دادن چنین وضعیتی از نظر نظامی کار آسانی نیست. از این گذشته ایران امکاناتی در ممالک همسایه خویش دارد تا برای قوای اشغالگر مزاحمتهای سنگینی فراهم آورد. معلوم نیست کشور عراق بتواند با همین وضعیت، وحدت نیم بند خویش را حفظ کند و در خطر تجزیه قرار نگیرد. معلوم نیست سرنوشت نیروهای ناتو در افغانستان چه خواهد شد؟

در عرصه حمایت جهانی

ایران به علت همدردی با ملت فلسطین و لبنان از حمایت بسیار بالائی در میان مردم ممالک عربی و مسلمان برخوردار است. نزدیکی ایران به کشورهای ونزوئلا ، کوبا، برزیل و بولیوی برای ایران محبوبیت فراوانی در ممالک آمریکای لاتین خلق کرده است. نزدیکی ایران به سوریه و فلسطین و لبنان از این ممالک سپر دفاعی برای ایران ساخته است که مولفه های مهمی در محاسبات امپریالیسم برای تجاوز به ایران به حساب می آیند. این کشورها در پشت جبهه دشمنان ایران قرار دارند و دسایس در سوریه توسط امپریالیستها را باید در پرتو این وضعیت دید که تلاش می کند پشت جبهه ایران را خالی کند.

تجاوز به ایران موجی از اعتراض در میان ملتهای جهان بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم ایجاد خواهد کرد. این تجاوز به علت مخالفت چین و روسیه در شورای امنیت به صورت یک اقدام غیر قانونی و با نقض همه موازین حقوقی و انسانی جهانی باید صورت گیرد که نقاب امپریالیسم را در فریب افکار عمومی به زیر می کشد. مردم خواهند دید که آنها نه به حقوق بشر تقیدی دارند و نه به حقوق ملل و نه به موازین جهانی، تنها منافع غارتگرانه امپریالیستی است که موتور حرکت جنون آسای آنها خواهد بود. تجاوز به ایران و موج حمایت از ایران حتی در میان نیروهای صلح دوست و ضد جنگ و انقلابی و کمونیست در جهان و بویژه در اروپا رنگ جدیدی به اشغال افغانستان، عراق و لیبی می زند.

ممالک غیر متعهد در اکثریت خود همواره از خواست محقانه ایران برای غنی سازی اورانیوم دفاع کرده اند و تجاوز به ایران را برای منع ایران در استفاده از این حق با سوء ظن خواهند نگریست. دنیای بعد از تجاوز به ایران، دنیای قبل از آن نخواهد بود. بنظر حزب ما تمام روابط جهانی اعم از حقوقی و یا غیر از آن دستخوش تحول خواهد شد. تجاوز به ایران، چین و روسیه را در مقابل پرسشهای سرنوشت ساز قرار خواهد داد. سازمان ملل به عنوان مترسک امپریالیسم، بی اعتبار خواهد شد و گور خودش را خواهد کند و قانون جنگل بر همه جا مستولی می گردد.

در عرصه وحدت خلق و یکپارچگی

تجاوز به ایران اپوزیسیون خودفروخته ایران را بشدت منزوی خواهد کرد، زیرا مردم ایران مسلما به مقاومت در مقابل تجاوز دست زده به وحدت ملی خویش تکیه خواهند کرد. دو جبهه در ایران و خارج بوجود می آید: جبهه دشمنان مردم ایران و جبهه مردم ایران. احمد چلبی های ایرانی قادر نخواهند شد در ایران برای خویش جای پائی باز کنند. سرنوشت سازمان مجاهدین خلق که از محبوبیت چشم گیری در ایران در قبل و آغاز انقلاب برخوردار بود، بعد از همدستی با صدام حسین و سپس پابوسی جرج بوش، مورد انزجار عمومی قرار گرفت، بهترین تجربه در این زمینه است. خودفروختگانی که در پا رکابی امپریالیستها به ایران وارد شوند و بخواهند بر ایرانی مخروبه حکومت کنند، هرگز مورد اعتماد ملت ایران نخواهند بود و از همان روز نخست آماج مبارزه این ملت هستند. فراموش نکنیم که برخلاف افغانستان، عراق و لیبی و یا سوریه میلیونها ایرانی در سراسر جهان زندگی می کنند که علیرغم مخالفتشان با جمهوری اسلامی از عراقیزه شدن ایران نفرت دارند. بسیج این عده در مخالفت با جنگ و تجاوز امپریالیست آمریکا وضعیت را برای تحمیل سانسور و جعل اخبار دشوار می کند. عده قلیل ایرانیان خودفروخته و احزاب اسرائیلی نظیر "حزب کمونیست کارگری ایران" و پیروان تئوریهای منصور حکمت و گروه های ناسیونال شونیست قومی و آریائی شونیستهای سلطنت طلب که فرمان تجاوز به ایران را امضاء می کنند، نمی توانند نقش قاطعی در جعل اخبار بازی کنند.

تضادهای امپریالیستها

در کنار این عوامل تضاد امپریالیستها را نیز نباید فراموش کرد که گرچه در ظاهر در زیر فشار آمریکا و اسرائیل گردن خم می کنند، ولی واقفند که در ایران ویران بعد از جنگ، منافع آنها بر سر تقسیم به خطر خواهد افتاد و قادر نخواهند بود بعد از آن به نفوذ بی کران امپریالیست آمریکا در ایران و منطقه دهنه زنند. امپریالیستهای رقیب – چین و روسیه- که در بازار ایران فعالند و سودهای سرشار کسب می کنند، ایران کنونی را که نفوذ آمریکا در آن و در منطقه حریم امنیتی اش کوتاه شده، به ایران ویران که سهم آنها را به حساب نیاورد و تسلط امپریالیسم آمریکا را تضمین نماید، برای تامین منافع خویش ترجیح می دهند. آنها می بینند که درگیری در منطقه دورنمای قابل محاسبه و روشنی ندارد. حالت کسی را پیدا می کند که در تونل تاریکی با سرعت به پیش می رود تا به روشنائی برسد، ولی انتهای این تاریکی بر وی معلوم نیست و بُعد مسافت را نیز نمی تواند حدس زند.

این مولفه ها که در بالا بر شمردیم نقش بازدارنده در تجاوز عریان امپریالیسم به ایران ایفاء می کند. ولی وجود این موانع در سیاست راهبردی امپریالیسم آمریکا برای سلطه کامل بر منطقه خلیج فارس و کنترل منابع انرژی نفت علیرغم همه خطرات توقفی ایجاد نمی کند. سلطه امپریالیسم آمریکا بر ایران و خلیج فارس به عنوان تنها کشوری که هنوز تسلیم مطامع امپریالیست آمریکا نشده است، دست امپریالیسم آمریکا را برای سلطه بر اروپا و چین و روسیه و ژاپن باز می گذارد. شیر نفت و انرژی جهان را بدست امپریالیسم آمریکا می دهد تا با توجه به منافعشان در جهان آنرا شل و سفت کنند. آنها قادر می شوند جنبشهای منطقه را سرکوب نمایند و عربستان سعودی را در مقابل خطرات احتمالی ناشی از شورش مردم و یا دست یابی رقبا به منابع نفتی آن حفظ کرده و به سرعت به اشغال آن روی آورند و تصرف چاههای نفت عربستان سعودی را برای حفظ "تمدن" غرب و نوع و "شیوه زندگی آمریکائی" با کشتار مردم منطقه تضمین نمایند.

تسلط بر چاههای نفت و انرژی جهان چه به صورت فسیلی و چه به صورت هسته ای از سیاستهای راهبردی امپریالیست آمریکاست.

تاکتیکهای جدید امپریالیسم برای مقابله با ایران و تسلط بر منطقه

جنگ روانی یکی از ابزار مبارزه امپریالیسم است. توسط این جنگ روانی که مرتب بر طبل جنگ می کوبند، امپریالیسم و صهیونیسم تلاش می کنند درجه آمادگی ایران و درجه تحمل روسیه و چین و واکنش سایر ممالک جهان را در مقابل یک جنگ احتمالی تخمین بزنند و خود را از همه نظر برای زمان صفر آماده گردانند. این جنگ روانی با انجام مانورهای دریائی در چند هزار کیلومتری خاک آمریکا، و انتقال ناوگان دریائی نظامی به منطقه و تقویت پایگاههای آمریکا در منطقه ادامه دارد.

جنگ روانی برای شستشوی مغزی مردم جهان نیز صورت می گیرد. باید به مردم جهان اینگونه تفهیم شود که معیار اندازه گیری ارزشها در جهان همان ارزشهای مطلوب آمریکائی است و هر کس از این ارزشها چشم بپوشد به "جامعه جهانی" نپیوسته است. "جامعه جهانی" یعنی جامعه مورد قبول آمریکا. این یکی از ابزارهای شسشتشوی مغزی امپریالیستی است. باین ترتیب همه ملتهای جهان عضو این جامعه نیستند و همه غارتگران جهان عضو این جامعه هستند.

دولت آمریکا در چارچوب همین مقابله روانی، به جعل حقایق دست می زند و سناریوی ترور سفیر عربستان سعودی را بدون شرم و با گستاخی و با علم بدروغ بودن آن طرح می کند. سیموس میلن گزارشگر گاردین مورخ 8 دسامبر 2011 می نویسد: "شواهد قابل اعتمادی نشان میدهد، ایران به دنبال تولید سلاح هسته ای است، وجود ندارد" و رونالد پوپ Roland Popp كارشناس امورخاورمیانه و امور امنیتی در مركز تحقیقات امنیتی زوریخ در یک مصاحبه مطبوعاتی فاش كرد: "ما می دانیم كه آمریكا اطلاعات سازمان های امنیتی را در اختیار این آژانس قرار داده است. چنانچه آژانس بیش از همه به این اطلاعات استناد كرده باشد این زمینه را برای خود فراهم می آورد كه متهم به سیاسی نمودن وضعیت شود در حالی كه آژانس موظف به بیطرفی كامل است" و با وجود این شواهد و تحلیها امپریالیست آمریکا به یاری نوکر دسته بسینه اش در دبیرکلی سازمان ملل متحد یعنی آقای بان کی مون و عنصر بی اراده ای در راس آژانس جهانی سازمان انرژی هسته ای، عامل منابع امنیتی کشورهای امپریالیستی، آقای یوکیو آمانو، در پی خدعه گری، دروغپراکنی و پایمال کردن حق مسلم ایران در غنی سازی اورانیوم است. آنها مستمرا و بی وقفه، فقط با اتهام و بدون ارائه سند و مدرک، با دروغ، هیاهو و جنجال، فیلِ بمبِ اتمیِ "موهومی" ایران را هوا می کنند تا برای افکار عمومی جهان یک خطر موهومی که صلح و امنیت جهان!؟ را تهدید می کند، بیافرینند. طبیعتا نابودی خطری که امنیت و صلح جهان را تهدید می کند، نمی تواند مورد حمایت افکار عمومی جهان قرار نگیرد. نابودی ایران با مردمش باید به عنوان نابودی خطر بمب اتمی، نخست در افکار عمومی جهان مقبولیت یابد.

در کنار جنگ روانی و فعالیت گسترده، سازمانیافته در فیس بوک با چهره ها و تصاویر تقلبی توسط کارمندان سازمانها ی جاسوسی این کشورها و ایرانیان خود فروخته، آنها توانسته اند به موقع به جعل خبر به صورت موجی و متراکم بپردازند. نمونه لیبی و سوریه بسیار آموزنده است. اسناد جعلی در هنگام تجاوز به لیبی و فعالیتهای اپوزیسیون سوریه و بویژه ارتش "ملی" کاغذی سوریه در فیس بوک توسط عاملان جنگ روانی منتشر می شد.

از نظر نظامی

با آموزش از تجربه اعزام چند هزار کماندوهای کُرد تعلیم دیده آمریکائی به کردستان عراق، آنها برای اجرای عملیات خرابکارانه در داخل ایران، افراد تعلیم دیده ای را به داخل خاک میهن ما از طریق اسکله های غیر قانونی و یا مرزهای کردستان عراق و بلوچستان اعزام کرده اند. وظیفه این کماندوهای اسرائیلی و آمریکائی و بخشا ایرانی تبار، نشانه گذاری همه تاسیسات مهم راهبردی ایران، مخاذن و سیلوهای غذائی، منابع آبی، کارخانه های بزرگ، راهها و تاسیسات نظامی و هسته ای ایران است. سازمانهای خود فروخته ایرانی نظیر "مجاهدین خلق ایران" و "حزب کمونیست کارگری ایران" نیز با آنها در این عرصه همکاری می کنند و حتی مجاهدین به دادن اسرار سری نظامی ایران به امپریالیست خونخوار آمریکا، افتخار نیز می نمایند. اسرائیلیها بر پایه همین اطلاعات است که موفق شده اند تا کنون چهار تن از دانشمندان هسته ای ایران را ترور کنند و دو انبار مهمات موشکی ایران را نیز منفجر نمایند. اسرائیلیها بیاری آلمانها و آمریکائی ها با ارسال ویروس استاکس نت Stuxnet و دخول آن به تاسیسات هسته ای و صنعتی ایران خسارات فراوانی به ایران وارد کرده اند. هواپیماهای بی سرنشین آمریکا مرتب از تاسیسات ایران بر خلاف همه موازین برسمیت شناخته شده جهانی تصویر برداری کرده و جاسوسی می کنند. این خرابکاریها مسلما به اینجا ختم نمی شود و باید در شرایط بحرانی منتظر بمب گذاری در سایر مناطق ایران بود که برای ایجاد تزلزل و تشویش اذهان عمومی و تولید فضای مملو از سوء ظن به همان انفجاراتی در شهرهای بزرگ میلیونی و در اماکن عمومی دست زنند که در عراق دست می زنند. در این عرصه عربستان سعودی توسط سپاه صحابه تجارب بیشتری دارد و در یک هماهنگی با آمریکا و اسرائیل آنرا اجراء خواهد کرد. روزنامه گاردین چاپ لندن در تاریخ 8 دسامبر 2011 خود تحت عنوان "جنگ علیه ایران آغاز شده است" می نویسد: "تعداد شواهدی که نشان می دهد جنگ سری آمریکا و اسرائیل بر ضد ایران، با پشتیبانی بریتانیا و فرانسه، از هم اکنون آغاز شده، روز به روز افزایش می یابد. پشتیبانی پنهانی از گروه های مخالف بتدریج به تلاش برای کشتن دانشمندان اتمی ایرانی، استفاده از جنگ افزار سایبری، حمله به تاسیسات موشکی، و کشتن یکی از فرماندهان ایرانی از جمله این شواهد است".

در عرصه اقتصادی

امپریالیست آمریکا به محاصره اقتصادی ایران تحت عنوان تحریمهای کالاهای دو منظوره دست زده است. به غیر از قطعنامه های غیر قانونی که با فشار و زور در شورای امنیت به تصویب رسانده اند، تحریمهای غیر قانونی و فاقد مبانی حقوقی دیگری نیز به اجراء می گذارند که یا توسط اتحادیه اروپا و یا خود آمریکا صورت گرفته که ربطی به سازمان ملل نداشته و این اقدامات غیر قانونی را به سایر ممالک نیز با تهدید و تطمیع و فشار تحمیل می کند. این اقدامات غیر قانونی و مغایر تمام موازین جهانی و منشور ملل متحد، شامل تحریم کردن بانک مرکزی و خرید نفت ایران است. باین ترتیب تحریم اقتصادی ایران باید به قتل عام مردم ایران منجر شود. حزب ما تحریم اقتصادی ایران را یک جنایت ضد بشری ارزیابی می کند اسلحه تحریم که نتایج فاجعه بار آنرا ما در عراق و نوار غزه شاهد بوده ایم یک سلاح کشتار جمعی است. این تحریمها باید به مردم ایران آن چنان گرسنگی بدهد که به خیال آمریکائی ها به طغیان برخیزند و با شعارهای "نه غزه، نه لبنان، حمله کنید به ایران" در مقابل پای اوباما در فرودگاه امام خمینی فرش قرمز پهن کنند. تحریم نفتی با افزایش بهای ارز و سقوط بهای ریال منجر می شود. بهای اجناس در ایران سرسام آور و برای اقشار و طبقات کم در آمد غیر قابل پرداخت خواهد شد. تبادل ارز در عرصه تجارت جهانی برای ایران مقدور نخواهد بود. خرید کالاهای مورد نیاز کشور از جمله دارو و غذا غیر ممکن می شود. دولت فاقد ذخیره ارزی خواد بود. امپریالیستها حتی قانونی گذرانده اند که از لنگر انداختن کشتیهای ایران به بندرگاههای جهان جلو گرفته و کشتیهای ایران را در آبهای بین المللی مانند راهزنان دریائی بازرسی کنند. این اقدامات اعلان جنگ غیر رسمی علیه ایران است.

فشار سیاسی و دیپلماتیک

به ایران در عین حال در این عرصه صورت می گیرد که آنها فهرستی از اسامی کسانی تنظیم کرده اند که حق ورود به ممالک همدست آمریکا را، به عنوان افراد ممنوع الورود ندارند. با این روش آنها هر وقت لازم دانستند، می توانند با شل و سفت کردن پیچ و مهره ی این فهرست، از رفت و آمد شخصیتهای معیین یا مطلوب به صورت دلبخواه جلوگیری کنند. با این تاکتیک، امپریالیستها قادرند در کنار ترور دانشمندان ایرانی، به ایجاد تزلزل و تشویش در میان کسانی بپردازند که در عرصه دانش هسته ای فعالند و با جنگ روانی آنها را مجبور کنند از فعالیت در این عرصه ها دست بردارند. این اقدامات یاد آور دسیسه امپریالیست آمریکا و فرانسه و بلژیک در مورد کشور تازه استقلال یافته کنگو بود. آنها با همدستی داک هامر شولد سوئدی که نوکر آمریکا و دبیرکل سازمان ملل متحد بود، از سفر پاتریس لومومبا رئیس جمهور قانونی کشور آزاد شده کنگو، به نیویورک برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد ممانعت کردند و به جای وی موسی چومبه عامل امپریالیست را که به تجزیه کنگو دست زده بود، به عنوان نماینده مردم کنگو به سازمان ملل بردند و وی را نماینده خلق کنگو جا زدند.

تلاش برای انزوای جهانی ایران

امپریالیستها در عین حال ممالک همسایه ایران را به تحریک علیه ایران می کشانند. نقش ترکیه در استقرار سپر موشکی ناتو در ترکیه، تجاوزش به خاک عراق تا نزدیکی مرزهای ایران، تجاوز دورویانه اش به سوریه با امان دادن به خودفروختگان سوریه در آنکارا به عنوان دولت آتی سوریه، نقش عربستان سعودی در تجاوز آشکار به بحرین و آدمکشی تا به امروز و قطع و پخش اخبار در مورد این جنایات توسط ممالک دموکراسیهای غربی تا به امروز، تجاوز روشن به یمن و دخالت در اتحادیه عرب برای سرنگونی حکومت رسمی معمر قذافی و بشار اسد و حمایت از امارات متحده عربی و خرید سلاحهای آمریکائی که خودش قادر به استفاده از آنها نیست، برای خلبانان آمریکائی در هنگام وقوع جنگ، دادن پایگاههای نظامی به آمریکا در بحرین، کویت و عربستان سعودی و قطر و ابو ظبی، تلاش برای ایجاد یک ناتوی عربی با شرکت ممالک عضو پیمان شورای همکاری کشورهای عربی خلیج فارس و حتی اردن و مراکش و... تحریک سنی های پاکستان و عراق برای راه انداختن جنگ شیعه و سنی و حتی استفاده از القاعده در این عرصه و... افزایش تولید نفت و بازی با بهای آن برای اینکه کمر اقتصاد ایران را شکسته و به مردم ایران گرسنگی دهد و در عین حال واهمه جهان را از کاهش تولید نفت در جهان در صورت تجاوز به ایران به حداقل برساند، تمام این اقدامات و نظایر آنها با این هدف صورت می گیرد که ایران را درگیر یک جنگ فرسایشی طولانی نموده و زمینه را برای یک شورش داخلی و فروپاشی نظام جمهوری اسلامی و تسلط کامل بر ایران بوجود آورد. سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی الزاما آزادی ایران نیست. ایرانی از نظر حزب ما آزاد است که سرنگونی رژیمش تنها با دست مردم ایران صورت پذیرد و نه اجانب که تنها در پی منافع کوتاه و دراز مدت خویش در ایران هستند. این تحریکات می تواند به جنگ میان ایران و همسایه ها کشیده شود که حاکمیت ایران را در بن بست سختی قرار می دهد. این درگیریها طبیعتا بدون شرکت مستقیم امپریالیستها ولی با هدایت آنها صورت می گیرد. دست ایران برای یک حمله متقابل و همه جانبه بسته است. امپریالیستها با این جنگ فرسایشی به ایران اعلان جنگ داده اند. وقتی مناسبات ممالک آسیای میانه با ایران رو به بهبود نهاد و ایران روابط حسنه با قزاقستان برقرار کرد هیلاری کلینتون عازم قزاقستان شد تا حکومت وقت آنجا را تهدید نماید روابطش را با ایران به حداقل برساند. وی صریحا گفت نزدیکی به ایران برای قزاقستان دارای بهای گرانی خواهد بود. همین روش را امپریالیست آمریکا در مورد انتقال لوله گاز به هندوستان از طریق پاکستان در پیش گرفت و با تهدید مانع انجام این اقدام شد. آنها برای تصویب قطعنامه غیر قانونی اخیر بر ضد ایران و برای کسب حد نصابِ آراء کشور بوسنی هرزه گوین را که متحد ایران بود چنان به زیر فشار و تهدید گذاردند که آنها ناچار شدند رای خویش را عوض کنند. کسب چنین آرائی با تهدید و تطمیع در هر رژیم دموکراتیکی محکوم است و نشانه اراده آزاد نیست، ولی امپریالیستها را چه باک که برای پیشبرد نیات شوم خود از هر وسیله ای استفاده کنند و نقاب دموکراسی را به چهره خویش بزنند.

عوامل انقلاب مخملی

امپریالیستها برگهای دیگری نیز در دست دارند. از چند سال پیش در فهرست اقدامات ضد بشری تضییق حقوق اقلیتهای قومی را نیز افزودند و مرتب بر روی آن توسط ناسیونال شونیستهای قومی برای این روزها تبلیغ کردند. این جریانات مشکوک و امپریالیست ساخته، مرتب نمایشات اعتراضی در ژنو و یا در مقابل پارلمان اروپا تحت حمایت از حقوق بشر مطرح می کنند که فقط از بشر، بشر خاصی را مورد نظر دارند. امپریالیستها و صهیونیستها قادر شده اند در ایران همراه با ناسیونال شونیستهای ملل اقلیت، گروههای سازمانیافته و آماده خشونت و ایجاد نفرت ملی برای ایجاد وحشت با فریادهای تجزیه طلبی بیافرینند. تبلیغات نفرت ضد فارس و جنگ ترک و فارس، فارس و کرد و یا کرد و ترک و... از این قبیلند. امپریالیستها در نظر دارند در فرصت مناسب تجربه لیبی را در مناطق مرزی ایران پیاده کنند و مقاومت دولت ایران را به عنوان کشتار قومی و جنایت علیه بشریت علم کرده تا زمینه جنگ فرسایشی را فراهم کنند. مشتی ایرانی خود فروخته و یا اتباع ممالک و یا سازمانهای جاسوسی را که می توانند به زبان فارسی؛ آذری و کردی تکلم کنند مسلح کرده به عنوان ارتش آزادیبخش ایران و سربازانی که از ارتش فرار کرده و به نیروهای آزادیبخش پیوسته اند، نظیر نمایشات مسخره سوریه تربیت می کنند تا هم دامنه جنگ داخلی گسترش پیدا کند و هم جنگ فرسایشی بدرازا بکشد.

مسلما امپریالیستها که سابقه نفوذ طولانی در ایران داشته و از تجارب فراوان و بودجه های عظیم مالی و امکانات فنی برخوردارند، از جمله انگلیسها، فرانسویها، آلمانها و آمریکائیها و صهیونیستهای اسرائیلی، در دستگاههای امنیتی و نظامی و در دستگاههای دولتی ایران عوامل متعدد نفوذی دارند که به موقع فعال شده به خرابکاری دست خواهند زد. فراموش نکنیم که ارتش سرّی ایران که توسط ناتو و آمریکا در سراسر ممالک متحد آمریکا، از ایتالیا، ترکیه، آلمان گرفته تا ایران بوجود آورده بودند، هنوز کاملا مضمحل نشده اند. آنها تلاش می کنند با خرابکاری در تمام زمینه ها بویژه سیاسی و روانی در سر بزنگاه ضربات کاری به ایران بزنند و راه ورود امپریالیستها را هموار کنند. حتی امکان انجام یک کودتای نظامی در ایران که "تحولات" بدست ایرانیها انجام پذیرد منتفی نیست.

این جنگ پنهان هم اکنون در جریان است بدون آنکه از هیچکدام از طرفها آنرا اعلام کرده باشند. تحریم نفت ایران به این معنی است که ما دست خود را بر خرخره ایران گذارده فشار می دهیم تا خفه شود. هر لگد اندازی ایران می تواند به مثابه شروع جنگ از جانب ایران طرح شود. تهدید ایران که تنگه هرمز را می بندد یکی از آن دست و پا زدنهاست. اگر ایران این تهدید را در شرایط واقعی و نه تبلیغاتی تحریم، عملی نکند در واقع تسلیم شده است، چون در پی آن، سایر خواستهای پایان ناپذیر و آزمندانه امپریالیستها مطرح می شود. اگر ایران تهدید خود را عملی کند، که در آن صورت ایران عامل جنگ معرفی شده که همه قوانین جهانی را به زیر پا گذارده و آبهای بین المللی را برای عبور کشتیهای "آزاد" بسته است. به قول معروف قلم در دست دشمن است و هر طور بخواهند، دروغهای خویش را ردیف می کنند. امپریالیست خونخوار و توسعه طلب و جنگ افروز آمریکا، ایران را جنگ افروز معرفی خواهد کرد.

همزمان با این فشارها امپریالیستها در عرصه انجام انقلاب مخملی در ایران هم کار می کنند. هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا اعتراف کرد که در همان سال 2008 با رهبران جنبش سبز در ایران تماس برقرار کرده و پیشنهاد کمکهای آمریکا به آنها را عرضه کرده است. این پیشنهاد از جانب رهبران جنبش سبز با این استدلال که همکاری با آمریکا مردم را از ما بیزار می کند و ما را منزوی می نماید رد شده است. ولی امروز بخشهائی از همان جنبش و پاره ای از خودفروختگان دیگر با همان شعارهای آمریکائی پسند جنبش سبز نظیر "مرگ بر روسیه"، "مرگ بر سوریه"، "مرگ بر چین"، "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران"، آماده اند تا در این جنگ فرسایشی نقشهای معینی را بعهده گیرند. جنبش سبز نیز در حال تصفیه است. عناصر انقلاب مخملی در زمان تشدید تضادها از آن جدا می شوند.

تنها راه بی اثر کردن تهدیدات امپریالیستها و صهیونیستها و نوکران ایرانی داخلیشان تکیه به مردم است. تنها رژیمی می تواند این تهدیدات را خنثی کند که نیروی مردم را بدنبال داشته باشد و از حقوق ایران در کلیه زمینه ها دفاع کرده، بر ضد اسلحه گرسنگی کشتار جمعی امپریالیستها و نظایر آنها به مقابله برخیزد.

رژیم جمهوری اسلامی که در جنایت وبی قانونی و ارتشاء و دزدی و خیانت از رژیمهای بی نظیر تاریخ ایران می باشد، موردنفرت به حق اکثریت مردم کشور ما است. این رژیم قادر نیست، اعتماد مردم را برای یک مبارزه همه جانبه، طولانی و توده ای به کف آورد و در مقابل این دسایس ایران بر باد ده مقاومت کند. این رژیم از مردم کشورش بیش از امپریالیستها می ترسد. این رژیم بقدری دروغگوست که کسی نمی داند آیا در پس تهدید های وی علیه امپریالیستها، خالی بندی کامل نهفته است و یا اینکه واقعیتی در پس این گفتارها وجود دارد. اگر این تهدید ها توخالی باشد، می تواند در زمان وقوع خطر به روحیه مردم مقاوم، صدمات جبران ناپذیری بزند و درجه مقاومت آنها را در مقابل دشمن به حداقل برساند. درماهیت رژیم ارتجاعی و جنایتکار حاکم درایران نیست که برای مقابله با دشمن خارجی و انقلاب مخملی داخلی، برای ممانعت از جنگ داخلی تجزیه ایران و برای کسب اعتماد مردم، به حقوق مردم و ملتهای ساکن ایران احترام بگذارد، این حقوق را برسمیت بشناسد، احزاب و سازمانهای سیاسی را آزاد کند، تساوی حقوق زنان با مردان را بپذیرد، سندیکاهای کارگری را آزاد کند، سانسور مطبوعات را بردارد، حق آزادی بیان را بپذیرد، دزدان مال مردم را آشکارا محاکمه کرده و با مصادره اموالشان آنها را به مجازات در خور خویش محکوم نماید. انتخابات آزاد برگذار کند تا قادر شود سد و صف متحد و متشکلی در مقابل سیل دشمن ایجاد گرداند. این رژیم با روش خویش کارش را به بن بست کشانده است. این مردم ایرانند که باید پرچم مقاومت را برافرازند و با همدستان امپریالیسم و اخلالگران در جبهه ضد جنگ و تجاوز مبارزه کنند. هیچ قدرتی قدرتمندتر از نیروی خلق نیست. این نیرو است که هم می تواند بجنگد، هم ایران را حفظ کند و هم ایران را بسازد. رژیم جمهوری اسلامی نمی خواهد بپذیرد که قوای کشور ناشی از ملت است و نه ولی فقیه، نمی خواهد بپذیرد که مردم موجودات عاقل و بالغ اند و قدرت تصمیمگیری داشته و دارای شخصیت مستقل بوده و مطیع و سرسپرده شخص رهبر نیستند و هرگز نخواهند بود. فقط با چنین درکی امکان دارد خطراتی که کشور ما را تهدید می کند به حداقل رساند و از حقوق قانونی کشور ایران به عنوان یک عضو رسمی سازمان ملل متحد دفاع کرد. باید سیاست راهبردی امپریالیسم جهانی را برای نفوذ در منطقه شناخت و برای مقابله با آن بسیج شد. این مقابله تنها با تکیه بر مردم ممکن است مردمی که حقوقشان برسمیت شناخته شود. هر گونه بی توجهی نسبت به این وضعیت عواقب خطرناکی برای میهن ما دارد. رژیم جمهوری اسلامی گور خود را می کند. تسخیر و اشغال ایران توسط تجاوزکاران و امپریالیستهای غارتگر و خون آشام، بزرگترین فاجعه تاریخ در نه دهه اخیر بعد از جنگ جهانی دوم و تاریخ ایران خواهد بود. تسخیر ایران پیروزی سیاست راهبردی امپریالیست آمریکا در تسلط بر منابع انرژی جهان و تولید و استخراج آن، در صد سال آینده است و جهان را یک گام بزرگ به جنگ جهانی برای تقسیم مناطق نفوذ و مواد اولیه نزدیک می کند.

تاکتیک ما در افشاء دشمنان

طبیعتا حزب ما نمی تواند به افشاء هر دسیسه مشخص امپریالیستی که در حال تغییر و گوناگون است، بپردازد. ولی می تواند خطوط تمایزی را میان دوستان و دشمنان مردم ایران و عوامل انقلاب مخملی بکشد.

در مبارزه برای تحقق خواستهای دموکراتیک باید حتما مبارزه دموکراتیک را با مبارزه بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم پیوند زد.

حقوق بشر یک دستآورد جهانشمول و معتبر است . باید با نقض آن در همه جا مبارزه کرد. باید دست ریاکارانی را که نژادپرستانه میان انسانها، در سرزمینهای اشغال شده فلسطین و بویژه نوار غزه و زندان ابوغریب و گوانتانامو و مردم عراق و افغانستان فرق می گذارند رو کرد. نقض حقوق بشر در عربستان سعودی و لیبی فرقی با نقض آن در ایران ندارد. سکوت در مقابل نقض یکی از آنها و حمایت گزینشی از حقوق بشر دشمنی با تحقق حقوق بشر است.

باید از خواستهای مردم ایران و منافع ملی ایران از جمله حق مسلم ایران در غنی سازی اورانیوم حمایت کرد و تخریب در این دستآوردهای مردم ایران و قتل دانشمندان ایرانی، این فرزندان برجسته میهنمان را توسط تروریسم صهیونیستی محکوم نمود.

باید نقش غارتگرانه امپریالیسم را به عنوان بزرگترین تجاوزگر و جنگ طلب تاریخ بشریت، بزرگترین دشمن آزادی و دموکراسی در جهان رو کرد و دست کسانی را که برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی از این عفریتها کمک مالی و حمایت تبلیغاتی می گیرند برملا ساخت. تنها از این طریق است که حکمیت ایران منفرد شده و مردم ایران به سمت ما روی می آورند و دید روشنی نسبت به دوستان و دشمنان مردم ایران پیدا می کنند.

*****

بر گرفته ازتوفان شماره ۱۴۳ بهمن ماه ۱۳۹۰ فوریه ۲۰۱۲، ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org