۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه


مرگ پایان زندگی نیست

چه خوب گفت برتولت برشت رفیق ما، شاعر بزرگ آلمانی که در دنیای تیره و تاری زندگی می کنیم. دنیای تیره تاری که دستهای ما را می بندد و دهانمان را می دوزد و از سخن گفتن عاجزیم. تنها اندیشه ماست که نمی توانند بر آن حاکم شوند.

وقتی در آلمان فدرال رهبران گروه تروریستی بادرماینهوف را ترور کردند، اوباش دست راستی و اراذلی که به شستشوی مغزی دچار شده بودند به گورستان شهر آمدند تا از دفن آنها در گورستان شهر تولدشان جلوگیرند. این اوباش می خواستند که دولت فدرال آلمان آنها را به "لعنت آباد" بفرستد. این حیوان صفتی که با اجازه پلیس قدرت نمایش یافته بود، بیان "افکار دموکراتیک" مردم به جان آمده از تروریسم جا زده می شد. دولت آلمان ولی می دانست که ایجاد "لعنت آباد" می تواند "خاوران"ی شود که صاف کردن قبور آن دیگر مقدور نخواهد بود. دست به دامن شهردار و کلیسا شدند و آنها در خطابه های خویش چنین گفتند: مرگ پایان زندگی است. بدی ها و خوبی ها در این محل به پایان می رسد و باید مردگان را به حال خود گذارد و بر "گناهان" آنها قلم بخشش کشید. آنها به آن برافروختگانِ رسانه های گروهی گفتند: در عفو لذتی است که در انتقام نیست، به خود آئید و آرامش گورستان و احترام به اموات را پاسداری کنید. کینه ها را در این مکان مقدس به خاک بسپارید تا در آینده همین روش در روند زندگیتان، گریبان خودتان را نگیرد. جمعیت برافروخته به خود آمد و به خانه های خود بازگشت و مراسم تدفین انجام شد.

ما کمونیستها مرگ را پایان همه چیز نمی دانیم. هستی به اشکال دیگر ادامه می یابد و افکار همیشه زنده اند و به نسل دیگر منتتقل می شوند. رفیق استالنین در میان ما نیست، ولی افکارش همیشه زنده و پایدار می ماند.

در کشور ما وضع به گونه ای است که حتی بعد از مرگ نیز خانواده ها در امان نیستند و  احساس امنیت نمی کنند. آرامش مردگان در گورستان، به بهای سرکوب زندگان تمام می شود. زندگانی که باید با فشار و تهدید و اختناق، در زمان حیات، آرامش گورستان را بپذیرند. رفیق "کاظم" با نام مستعارش سالها بر ضد رژیم ستم شاهی جنگید و خم بر آبرو نیآورد و بعد از انقلاب نیز در صفوف یاران طبقه کارگر گام زد و تا آخرین روز زندگی به راه رهائی طبقه کارگر وفادار ماند. رفیقی ارزنده، میان سال، کمونیستی مومن، مبارزی خستگی ناپذیر، زندانی سیاسی مقاوم و متعهد و پایدار، با دانش، پرتوان، دارای تجارب علمی و میهندوست، مورد احترام مردم شهر و کارگران کارخانه های شهر، مرجع زحمتکشان و دلسوز آنها به ناگهان ما را ترک می کند، شهر برایش آذین می بندند و در فراقش سوگواری می کند، ولی خانواده اش قادر نیستند بگویند وی "توفانی" بود و زندگیش را در راه رهائی زحمتکشان گذارد. خانواده اش، فرزندانش هراس دارند تا از افتخارات پدر سخن گویند و بیان کنند احترامی که شهر و کارگران به وی می گذارند ریشه در کمونیست بودن این "توفانی" دارد. وی همواره برای مردم میهنش، برای رهائی زحمتکشان مبارزه می کرد، منافع جمع را به منافع فرد ترجیح می داد و به این جهت مورد تمجید و ستایش زحمتکشان بود. زحمتکشان با شم طبقاتی خود بخوبی قادرند دوستان و دشمنان خویش را بشناسند.

در عجب دنیای تیره و تاری زندگی می کنیم که مرگ نیز "پایان" زندگی نیست، آغاز و ادامه سرکوب و خفقان است و انسانها نمی توانند به میل خود از عزیزان خویش تجلیل کنند. رفیق "کاظم" در میان ما نیست، ولی سنگینی خفقان دولتی حضور دارد و فکر کردن را ممنوع اعلام می کند. در عجب دنیای تیره و تاری زندگی می کنیم که مردگان با زندگی مستعار به خاک می روند و زندگان باید تظاهر به زندگی طبیعی کنند و بر نبودها و نه بودها دلخوش کنند و چهره بیارایند.

روزی که انقلاب ایران رژیم جمهوری اسلامی را در گورستان تاریخ به خاک بسپارد، ما نیز بازخواهیم گشت و ترا رفیق عزیز ستایش خواهیم کرد و به افکارت تحقق می بخشیم. سنگرها هیچوقت خالی نمی مانند.

به مناسب درگذشت این رفیق شعری را که بیادش سروده شده در زیر را درج می کنیم.   

به یاد یک رفیق

دیدار ما کوتاه بود

ولی من قبل از دیدار،

با رنگ صدایت آشنا بودم.

****

من ترا ندیده می شناختم

و امواج سرخ صدایت را،

در ذهنم می دیدم.

****

آن زمانی که دهان ترا می دوختند

من صدای تو را به عاریت گرفتم

و سرخی رنگش را در گوش ها خواندم.

****

آهنگ صدای تو سخن از گذشته های دور داشت

و نوازش آرام آن،

تجسم دلاوری های دیرین بود.

****

سرخی صدایت را تو خود به ارث برده بودی

و آنگاه که سخن نمی گفتی،

من فریاد خشم خاموشی ات را می شنیدم.

****

من یادگار صدای تو را در بهار نسل های آینده می بینم

و طراوت آنرا،

در نسیم دل انگیز صبحگاهی حس می کنم.

****

باغچۀ صدای تو بار دیگر شکوفه خواهد داد

و بوی عطر آن،

فضای آزادی را پُر خواهد کرد.

****

قاب عکس صدای تو در طاقچۀ خیال من باقی است

و من آواز فروغ را،

همیشه بیادت زمزمه خواهم کرد:

"تنها صداست که می ماند"

"تنها صداست که می ماند"

ر. د. م.    فوریه 2011

*****

بر گرفته ازتوفان شماره  143 بهمن ماه ۱۳۹۰  فوریه 2012،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                                                                        toufan@toufan.org