حزب طبقه کارگر ارگان سیاسی و ستاد فرماندهی طبقه کارگر است که این طبقه را در پستی و بلندیهای مبارزات اجتماعی رهبری می نماید. دشمنان طبقه کارگر که در چهره های گوناگون مخالف حزب و حزبیت طبقه کارگر هستند می کوشند با حزب طبقه کارگر به مبارزه پرداخته و آنرا از بین ببرند. روشهائی که بورژوازی در پیش می گیرد در اساس خود و تجربه کسب شده از جانب پرولتاریا روشهای شناخته شده است. ولی صفوف پرولتاریا و ترکیب آن ثابت نیست. کارگران جوان فاقد تجربه هستند و این روشهای موذیانه را نمی شناسند و از تجربه جنبش جهانی کمونیستی بی خبرند. پرولتاریای جوان بتدریج جای پرولتاریای مسن و از کار افتاده و با تجربه را می گیرد. هستند اقشاری که در اثر تجزیه اجتماعی از بورژوازی و خرده بورژوازی بدامن پرولتاریا پرتاب می شوند آنها نه تنها از تجارب مبارزه پرولتاریائی بی خبرند بلکه آلودگیهای مسموم سایر طبقات را نیز بدرون صفوف پرولتاریا موجب می شوند. این زمینه های مادی وضعیتی را ایجاد می کند که خطر فریب پرولتاریا افزایش می یابد و تجارب تلخ گذشته بطور مدام تکرار می شود. حزب طبقه کارگر که مظهر حافظه تاریخی و تجارب جنبش کمونیستی است این وظیفه مهم را بعهده دارد که مرتب طبقه کارگر را در جریان شگردهای بورژوازی قرار دهد و دست بورژوازی را رو نماید. بهمین جهت است که بورژوازی و نمایندگان سایر طبقات اجتماعی از حزب طبقه کارگر به عنوان سلاح پولادین طبقه کارگر هراسناکند و بر ضد حزبیت و حزب طبقه کارگر تبلیغات می کنند. زیرا جلوگیری از پیدایش و یا تقویت حزب طبقه کارگر شالوده کاخ ستم آنها را تقویت می کند.
بورژوازی در عرصه های مختلف با ایدئولوژی طبقه کارگر یعنی با مارکسیسم لنینیسم به مبارزه می پردازد. این مبارزه در عرصه های سیاسی و ایدئولوژیک و سازمانی بازتاب می یابد.
در پاره ای موارد مبارزه ایدئولوژیک جنبه عمده دارد. بورژوازی با یاری اندیشمندان خویش می کوشد با ایجاد گرد و خاک و آشفتگی و تزلزل روحیه، پخش دروغ و جعلیات، اختراع شبه استدلالات علمی برای نفی کمونیسم بیاری اندیشمندان مزدور خویش در صفوف پرولتاریا ایجاد تشتت و سردرگمی کند. آنها تلاش دارند ثابت کنند که نظام سرمایه داری بهترین نظام جهان است و ابدی خواهد ماند و نمی شود این نظام را با چیز دیگری جایگزین کرد. در انبان بورژواها برای ایجاد گرد و خاک و سردرگمی نسخه های فراوانی از تجارب حال و گذشته پیچیده شده است. به عنوان مثال عمال بورژوازی در جنبش کمونیستی با این شعار پیدا می شوند که گویا آنها از “آزادیهای بی قید و شرط“ حمایت می کنند. این شعار گمراه کننده و ماهیتا ارتجاعی هدفش نفی ماهیت طبقاتی دمکراسی، آزادی و مفاهیم اجتماعی نظیر آن است. این شعار نفی ماهیت طبقاتی دولت می باشد. ولی این شعار، ظاهری فریبنده دارد و از طرف مغزهای غیر ورزیده و خالی از دانش طبقاتی بزودی پذیرفته شده و تبلیغ می گردد. مبارزه با این نظریه ارتجاعی طبیعتا زمان می برد و وقتی شما ماهیت این شعار ارتجاعی را فاش ساختید ارتجاع با شعار جدیدتری به میدان می آید و مسایل دیگری طرح می کند. طبیعتا حزب طبقه کارگر با تجربه عملی و علمی و تاریخی خود می تواند فورا در مقابل این نظریات ارتجاعی مقاومت کند و آنها را خنثی نماید ولی افراد جداگانه به دام این نظریات می افتند. بورژوازی به نفی طبقات، مبارزه طبقاتی، ماهیت طبقاتی دولت می پردازد، پارلمانتاریسم بورژوائی را تبلیغ می کند و قهر انقلابی را نفی می نماید. این نظریات در طی مقالات و فیلمها و کتب درسی و رسانه های گروهی تبلیغ می شود و مردم را توسط آن شستشوی مغزی می دهند. طبقه کارگر باید در مقابل این لشگرکشی روانی بورژوازی مسلح باشد. اگر حزب طبقه کارگر در کاری نباشد که با کار مستمر و تعقیب مسایل شگردهای بورژوازی را بر ملا کند بورژوازی موفق می شود کار خویش را از پیش برد. بورژوازی تبلیغ می کند که کمونیستها وطنفروشند و وطن ندارند حتی برای عوامفریبی به متونی از بیانیه حزب کمونیست متوسل می شود که بریده از متن، آنرا بخورد همه کسانی می دهد که خواهان تجاوز امپریالیستها به ایرانند. مشتی مالیخولیائی حتی جنگ بزرگ میهنی ضد فاشیستی در شوروی سوسیالیستی استالینی را بعنوان ناسیونال شونیسم محکوم می کنند. اینها همان قربانیان لشگرکشی و تجاوز امپریالیستها هستند که مغزهای خالیشان را با اراجیف امپریالیستی پر می کنند. مبارزه با میهنپرستی کمونیستی که بورژواها تبلیغ می کنند تدارک تجاوز به ممالک زیر سلطه است تا قبل از تجاوز زمینه های روانی مقاومت توده های مردم را بشکنند و مانع شوند تا یک نهضت مقاومت آزادیبخش در مقابل امپریالیستها به وجود آید. اندیشمندان بورژوازی تبلیغ می کنند که پدیده امپریالیسم و صهیونیسم وجود ندارند و این مقولات را کمونیستها اختراع کرده اند. هدفشان از این کار این است که مبارزات مردم جهان را برای رهائی ملی تخطئه کنند و آنها “تروریسم“ جا بزنند. همین مبارزه علیه اسلام یک مبارزه ایدئولوژیک علیه مقاومت ملتها در مقابل زورگوئی امپریالیستها و صهیونیستها و جنایتکاران علیه بشریت است. نقش امپریالیستها و صهیونیستها را باید در این مبارزه بخوبی افشاء کرد. اندیشمندان امپریالیستی ولی به بهانه مبارزه علیه اسلام و تبلیغات جنون آمیز ضد اسلامی و نه ضد مذهبی در سراسر جهان می خواهند فضائی خلق کنند که کشتن و قتل عام هر مسلمانی جایز باشد. تبلیغ خرافات و مذهب بطور کلی انتشار مسایل فلسفی انحرافی و جعلیات تاریخی بویژه توسط تروتسکیستها و نظایر آنها که تلاشی برای تلقین احساس گناه به کمونیستهاست تا از گذشته خویش اظهار ندامت کنند و گذشته افتخار آمیز جنبش کمونیستی را به لجن بکشند تا بورژوازی به آنها نشان افتخار دهد از جمله همین مبارزات ایدئولوژیک است که هر روز به رنگی در می آید. تنها وجود حزب است که می تواند با این نظریات انحرافی بطور مدام و پیگیر مبارزه کند.
بورژوازی فقط با تخریب مغزها و نفوذ در آنها به خواستهای خود نمی رسد. آنها برای کمونیستها شکنجه خانه های مدرن می سازند و علوم را در خدمت شکنجه به کار می گیرند. پلیس، ارتش، سازمان امنیت و باندهای مافیائی و فراماسیونری و نظایر آنها را بر ضد کمونیستها به کار می برند. آنها با شکنجه می خواهند به اسرار تشکلهای پنهان، به اسرار سیاسی کمونیستها پی برند. آنها می خواهند با در هم شکستن اراده کمونیستها و ساختن مشتی تواب از آنها و به نمایش گذاردن آنها روحیه کمونیستها را در هم بشکنند و تبلیغ کنند که مبارزه بی ثمر است و بهتر است که مخالفین نظام با همین که دارند سر کنند و به کار نظام کاری نداشته باشند. زندان و شکنجه و اعدام از روشهای دیگری است که بورژوازی برای در هم شکستن مقاومت و ممانعت از تداوم مبارزه کمونیستی استفاده می کند. نابودی کادرهای کمونیست و احزاب کمونیستی پیوند میان نسلهای گذشته و آینده و تبادل تجربه نسلها را در هم می ریزد و بورژوازی در عین اینکه خودش این تجارب را برای خویش حفظ کرده است در مورد پرولتاریا به محو آن می پردازد.
بورژوازی برای به اسارت گرفتن کمونیستها سعی می کند در تشکیلات آنها نفوذ کند. کمونیستها نیز که از دانش مبارزه طبقاتی با خبرند و دشمن طبقاتی را می شناسند و می دانند که آنها هر لحظه مترصدند که از کمینگاه خویش به کمونیستها یورش آورده و به شکار آنها بپردازند اساس مبارزه خویش را بر سازمان پنهان و کار مخفی استوار می کنند. آنها می آموزند که در شرایط دموکراتیک به کار نیمه مخفی دست زنند و تلفیق مهمی میان شکل کار مخفی و کار علنی بوجود آورند. ولی اساس کار کمونیستها در همه ممالک طبقاتی که بورژوازی بر سر کار است همان کار مخفی است. بورژوازی سعی می کند با نفود در این تشکلها توسط آدمهای خویش که خود را کمونیست جا می زنند و یا توسط آدمهای ضعیفی که خود فروشی می کنند بدرون این تشکها نفوذ کرده و در لحظه مناسب ضربه قطعی را به این تشکلها وارد آورد. این یکی از روشهای شناخته شده بورژوازی است که در بسیاری موارد با موفقیت روبرو بوده است.
رویزیونیستها که مبلغ پارلمانتاریسم بورژوازی بودند و پرولتاریا را به معجزات دموکراسی بورژوازی حواله می داند طبیعتا از این روش شناخته شده و تجربه گرانبهای جنبش کمونیستی که محصول شناخت از دشمن طبقاتی بود دست کشیدند. آنها در پی حزب علنی بودند تا خاطر بورژوازی از آنها جمع باشد.
در میان تشکلهای ایرانی نخستین سازمان مدعی کمونیسم که مبلغ علنی گرائی بود و این تئوری ارتجاعی را به عنوان مظهر دموکراسی به حلق مشتی هواداران بی خبرش می ریخت حزب کمونیست کارگری ایران به رهبری منصور حکمت بود. رهبران این حزب “روئین تن“ صفحات زیادی را در مزایای کار علنی در نشریات و رسانه های خود سیاه کردند تا هواداران خویش را با این تفکر ارتجاعی و ضد طبقاتی تربیت نمایند. همان موقع نشریه “توفان“ در مقاله ای تحت عنوان “عسس بیا مرا بگیر“ به این تفکر ارتجاعی و پلیسی برخورد کرد و مبارزان را از رفتن به این کژراهه برحذر داشت.
دارو دسته منصور حکمت نه تنها کنگره های علنی به سبک “شوهای آمریکائی“ برگذار می کردند و راه را برای حضور هر کس و ناکس در کنگره های خویش باز می گذاشتند، تصاویر فتوژنیک کادرها و رهبران خویش را در کنگره و در بیرون کنگره در شبکه های اینترنت منتشر می کردند تا کار پلیس را آسان نمایند. در کنگره آنها رهبران خودفروخته و پلیس سایر تشکلها نظیر فدائیان اکثریت را که خون بسیاری از کمونیستها و انقلابیون ایران را به گردن دارند دعوت می کردند که از نزدیک مبارزان را بشناسند و به مقامات بالا خبر دهند. حتی مقالات متعدد می نوشتند که چرا دعوت از اکثریت و سلطنت طلبان و سایر نیروهای ضد انقلاب عین دموکراسی است. آنها برای لو دادن کادرها بازهم نفهمیده به بیانیه حزب کمونیست متوسل می شدند که گویا کمونیستها خود را پنهان نمی کنند و همه جا از کمونیست بودن خود نام برده و خود را به عنوان کمونیست معرفی می کنند. ما البته در این مقاله وارد ماهیت این بحث ارتجاعی نمی شویم ولی این نظریه ارتجاعی فرهنگی را در میان نسل جوان تبلیغ کرد که نتیجه آن تظاهر دانشجویان دانشگاههای ایران به “چپ“ بودن “سوسیالیست“ بودن و خودنمائی کمونیستی است. فرهنگ خود لو دهی، فرهنگ آسان کردن کار ارتجاع نشانه جسارت انقلابی نیست، نشانه خودفریبی خرده بورژوائی، فقدان شناخت دشمن طبقاتی، فخر فروشی و ارضاء احساسات ضد پرولتری است. برای مبلغین این فرهنگ که در خارج کشور نشسته اند و نظریات ارتجاعی منصور حکمت را تبلیغ می کنند اعمال این سیاست غیر مسئولانه و جنایتکارانه تکیه بر تعداد “شهدا“ و “قربانیها“ برای اثبات “حقانیت“ خویش است. فاجعه ای که در اثر ضربه پلیس به جنبش دانشجوئی در ایران وارد آمده و بسیاری فعالین آن مورد هجوم قرار گرفته اند و “بی ضرر“ گشته اند نشان از نفوذ پلیس در این تشکلها داشته و گویای آن است که زمینه فرهنگ خود لو دهی تا به چه حد کار پلیس و “سیاست عسس بیا مرا بگیر“ را راحت کرده است.
امروز کافی نیست که فقط دانشجویان و یا کارگران را به شقاوت رژیم و توجه به پنهانکاری توجه دهیم. باید فرهنگ “عسس بیا مرا بگیر“ را که سالها پیروان منصور حکمت در جامعه ایران جا انداخته اند با یک انتقاد عمیق مورد یورش قرار داد و با یک جراحی موشکافانه و شفابخش تئوریهای ارتجاعی منصور حکمت را که یک نظام فکری کامل لیبرالیستی است بدور افکند. طبیعتا از این اقدام صهیونیستهای اسرائیل و امپریالیستها که یک متحد بزرگ خود را در ایران و منطقه از دست می دهند خوشحال نخواهند بود ولی خلق ایران از وجود این خرابکاران نجات می یابد. تروتسکیسم و پیروان منصور حکمت در ایران دو جریان ارتجاعی و ضد انقلابی هستند که باید با آنها با تمام قوا مبارزه کرد. ضرباتی که این عده بعد از انقلاب به کمونیسم زده اند، بی ریشگی آنها، بی شناسنامه بودنشان، ماهیت قارچی آنها که بعد از انقلاب علمشان کردند، نقش مخرب آنها در جنبش کردستان، در جنبش کمونیستی ایران هر ایرانی میهنپرست چه برسد به کمونیست را فرا می خواند سر این مارها را با سنگ بکوبد تا نظریات منصور حکمت به گور سپرده شود.
بر گرفته ازتوفان شماره 102 شهریور ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org
بورژوازی در عرصه های مختلف با ایدئولوژی طبقه کارگر یعنی با مارکسیسم لنینیسم به مبارزه می پردازد. این مبارزه در عرصه های سیاسی و ایدئولوژیک و سازمانی بازتاب می یابد.
در پاره ای موارد مبارزه ایدئولوژیک جنبه عمده دارد. بورژوازی با یاری اندیشمندان خویش می کوشد با ایجاد گرد و خاک و آشفتگی و تزلزل روحیه، پخش دروغ و جعلیات، اختراع شبه استدلالات علمی برای نفی کمونیسم بیاری اندیشمندان مزدور خویش در صفوف پرولتاریا ایجاد تشتت و سردرگمی کند. آنها تلاش دارند ثابت کنند که نظام سرمایه داری بهترین نظام جهان است و ابدی خواهد ماند و نمی شود این نظام را با چیز دیگری جایگزین کرد. در انبان بورژواها برای ایجاد گرد و خاک و سردرگمی نسخه های فراوانی از تجارب حال و گذشته پیچیده شده است. به عنوان مثال عمال بورژوازی در جنبش کمونیستی با این شعار پیدا می شوند که گویا آنها از “آزادیهای بی قید و شرط“ حمایت می کنند. این شعار گمراه کننده و ماهیتا ارتجاعی هدفش نفی ماهیت طبقاتی دمکراسی، آزادی و مفاهیم اجتماعی نظیر آن است. این شعار نفی ماهیت طبقاتی دولت می باشد. ولی این شعار، ظاهری فریبنده دارد و از طرف مغزهای غیر ورزیده و خالی از دانش طبقاتی بزودی پذیرفته شده و تبلیغ می گردد. مبارزه با این نظریه ارتجاعی طبیعتا زمان می برد و وقتی شما ماهیت این شعار ارتجاعی را فاش ساختید ارتجاع با شعار جدیدتری به میدان می آید و مسایل دیگری طرح می کند. طبیعتا حزب طبقه کارگر با تجربه عملی و علمی و تاریخی خود می تواند فورا در مقابل این نظریات ارتجاعی مقاومت کند و آنها را خنثی نماید ولی افراد جداگانه به دام این نظریات می افتند. بورژوازی به نفی طبقات، مبارزه طبقاتی، ماهیت طبقاتی دولت می پردازد، پارلمانتاریسم بورژوائی را تبلیغ می کند و قهر انقلابی را نفی می نماید. این نظریات در طی مقالات و فیلمها و کتب درسی و رسانه های گروهی تبلیغ می شود و مردم را توسط آن شستشوی مغزی می دهند. طبقه کارگر باید در مقابل این لشگرکشی روانی بورژوازی مسلح باشد. اگر حزب طبقه کارگر در کاری نباشد که با کار مستمر و تعقیب مسایل شگردهای بورژوازی را بر ملا کند بورژوازی موفق می شود کار خویش را از پیش برد. بورژوازی تبلیغ می کند که کمونیستها وطنفروشند و وطن ندارند حتی برای عوامفریبی به متونی از بیانیه حزب کمونیست متوسل می شود که بریده از متن، آنرا بخورد همه کسانی می دهد که خواهان تجاوز امپریالیستها به ایرانند. مشتی مالیخولیائی حتی جنگ بزرگ میهنی ضد فاشیستی در شوروی سوسیالیستی استالینی را بعنوان ناسیونال شونیسم محکوم می کنند. اینها همان قربانیان لشگرکشی و تجاوز امپریالیستها هستند که مغزهای خالیشان را با اراجیف امپریالیستی پر می کنند. مبارزه با میهنپرستی کمونیستی که بورژواها تبلیغ می کنند تدارک تجاوز به ممالک زیر سلطه است تا قبل از تجاوز زمینه های روانی مقاومت توده های مردم را بشکنند و مانع شوند تا یک نهضت مقاومت آزادیبخش در مقابل امپریالیستها به وجود آید. اندیشمندان بورژوازی تبلیغ می کنند که پدیده امپریالیسم و صهیونیسم وجود ندارند و این مقولات را کمونیستها اختراع کرده اند. هدفشان از این کار این است که مبارزات مردم جهان را برای رهائی ملی تخطئه کنند و آنها “تروریسم“ جا بزنند. همین مبارزه علیه اسلام یک مبارزه ایدئولوژیک علیه مقاومت ملتها در مقابل زورگوئی امپریالیستها و صهیونیستها و جنایتکاران علیه بشریت است. نقش امپریالیستها و صهیونیستها را باید در این مبارزه بخوبی افشاء کرد. اندیشمندان امپریالیستی ولی به بهانه مبارزه علیه اسلام و تبلیغات جنون آمیز ضد اسلامی و نه ضد مذهبی در سراسر جهان می خواهند فضائی خلق کنند که کشتن و قتل عام هر مسلمانی جایز باشد. تبلیغ خرافات و مذهب بطور کلی انتشار مسایل فلسفی انحرافی و جعلیات تاریخی بویژه توسط تروتسکیستها و نظایر آنها که تلاشی برای تلقین احساس گناه به کمونیستهاست تا از گذشته خویش اظهار ندامت کنند و گذشته افتخار آمیز جنبش کمونیستی را به لجن بکشند تا بورژوازی به آنها نشان افتخار دهد از جمله همین مبارزات ایدئولوژیک است که هر روز به رنگی در می آید. تنها وجود حزب است که می تواند با این نظریات انحرافی بطور مدام و پیگیر مبارزه کند.
بورژوازی فقط با تخریب مغزها و نفوذ در آنها به خواستهای خود نمی رسد. آنها برای کمونیستها شکنجه خانه های مدرن می سازند و علوم را در خدمت شکنجه به کار می گیرند. پلیس، ارتش، سازمان امنیت و باندهای مافیائی و فراماسیونری و نظایر آنها را بر ضد کمونیستها به کار می برند. آنها با شکنجه می خواهند به اسرار تشکلهای پنهان، به اسرار سیاسی کمونیستها پی برند. آنها می خواهند با در هم شکستن اراده کمونیستها و ساختن مشتی تواب از آنها و به نمایش گذاردن آنها روحیه کمونیستها را در هم بشکنند و تبلیغ کنند که مبارزه بی ثمر است و بهتر است که مخالفین نظام با همین که دارند سر کنند و به کار نظام کاری نداشته باشند. زندان و شکنجه و اعدام از روشهای دیگری است که بورژوازی برای در هم شکستن مقاومت و ممانعت از تداوم مبارزه کمونیستی استفاده می کند. نابودی کادرهای کمونیست و احزاب کمونیستی پیوند میان نسلهای گذشته و آینده و تبادل تجربه نسلها را در هم می ریزد و بورژوازی در عین اینکه خودش این تجارب را برای خویش حفظ کرده است در مورد پرولتاریا به محو آن می پردازد.
بورژوازی برای به اسارت گرفتن کمونیستها سعی می کند در تشکیلات آنها نفوذ کند. کمونیستها نیز که از دانش مبارزه طبقاتی با خبرند و دشمن طبقاتی را می شناسند و می دانند که آنها هر لحظه مترصدند که از کمینگاه خویش به کمونیستها یورش آورده و به شکار آنها بپردازند اساس مبارزه خویش را بر سازمان پنهان و کار مخفی استوار می کنند. آنها می آموزند که در شرایط دموکراتیک به کار نیمه مخفی دست زنند و تلفیق مهمی میان شکل کار مخفی و کار علنی بوجود آورند. ولی اساس کار کمونیستها در همه ممالک طبقاتی که بورژوازی بر سر کار است همان کار مخفی است. بورژوازی سعی می کند با نفود در این تشکلها توسط آدمهای خویش که خود را کمونیست جا می زنند و یا توسط آدمهای ضعیفی که خود فروشی می کنند بدرون این تشکها نفوذ کرده و در لحظه مناسب ضربه قطعی را به این تشکلها وارد آورد. این یکی از روشهای شناخته شده بورژوازی است که در بسیاری موارد با موفقیت روبرو بوده است.
رویزیونیستها که مبلغ پارلمانتاریسم بورژوازی بودند و پرولتاریا را به معجزات دموکراسی بورژوازی حواله می داند طبیعتا از این روش شناخته شده و تجربه گرانبهای جنبش کمونیستی که محصول شناخت از دشمن طبقاتی بود دست کشیدند. آنها در پی حزب علنی بودند تا خاطر بورژوازی از آنها جمع باشد.
در میان تشکلهای ایرانی نخستین سازمان مدعی کمونیسم که مبلغ علنی گرائی بود و این تئوری ارتجاعی را به عنوان مظهر دموکراسی به حلق مشتی هواداران بی خبرش می ریخت حزب کمونیست کارگری ایران به رهبری منصور حکمت بود. رهبران این حزب “روئین تن“ صفحات زیادی را در مزایای کار علنی در نشریات و رسانه های خود سیاه کردند تا هواداران خویش را با این تفکر ارتجاعی و ضد طبقاتی تربیت نمایند. همان موقع نشریه “توفان“ در مقاله ای تحت عنوان “عسس بیا مرا بگیر“ به این تفکر ارتجاعی و پلیسی برخورد کرد و مبارزان را از رفتن به این کژراهه برحذر داشت.
دارو دسته منصور حکمت نه تنها کنگره های علنی به سبک “شوهای آمریکائی“ برگذار می کردند و راه را برای حضور هر کس و ناکس در کنگره های خویش باز می گذاشتند، تصاویر فتوژنیک کادرها و رهبران خویش را در کنگره و در بیرون کنگره در شبکه های اینترنت منتشر می کردند تا کار پلیس را آسان نمایند. در کنگره آنها رهبران خودفروخته و پلیس سایر تشکلها نظیر فدائیان اکثریت را که خون بسیاری از کمونیستها و انقلابیون ایران را به گردن دارند دعوت می کردند که از نزدیک مبارزان را بشناسند و به مقامات بالا خبر دهند. حتی مقالات متعدد می نوشتند که چرا دعوت از اکثریت و سلطنت طلبان و سایر نیروهای ضد انقلاب عین دموکراسی است. آنها برای لو دادن کادرها بازهم نفهمیده به بیانیه حزب کمونیست متوسل می شدند که گویا کمونیستها خود را پنهان نمی کنند و همه جا از کمونیست بودن خود نام برده و خود را به عنوان کمونیست معرفی می کنند. ما البته در این مقاله وارد ماهیت این بحث ارتجاعی نمی شویم ولی این نظریه ارتجاعی فرهنگی را در میان نسل جوان تبلیغ کرد که نتیجه آن تظاهر دانشجویان دانشگاههای ایران به “چپ“ بودن “سوسیالیست“ بودن و خودنمائی کمونیستی است. فرهنگ خود لو دهی، فرهنگ آسان کردن کار ارتجاع نشانه جسارت انقلابی نیست، نشانه خودفریبی خرده بورژوائی، فقدان شناخت دشمن طبقاتی، فخر فروشی و ارضاء احساسات ضد پرولتری است. برای مبلغین این فرهنگ که در خارج کشور نشسته اند و نظریات ارتجاعی منصور حکمت را تبلیغ می کنند اعمال این سیاست غیر مسئولانه و جنایتکارانه تکیه بر تعداد “شهدا“ و “قربانیها“ برای اثبات “حقانیت“ خویش است. فاجعه ای که در اثر ضربه پلیس به جنبش دانشجوئی در ایران وارد آمده و بسیاری فعالین آن مورد هجوم قرار گرفته اند و “بی ضرر“ گشته اند نشان از نفوذ پلیس در این تشکلها داشته و گویای آن است که زمینه فرهنگ خود لو دهی تا به چه حد کار پلیس و “سیاست عسس بیا مرا بگیر“ را راحت کرده است.
امروز کافی نیست که فقط دانشجویان و یا کارگران را به شقاوت رژیم و توجه به پنهانکاری توجه دهیم. باید فرهنگ “عسس بیا مرا بگیر“ را که سالها پیروان منصور حکمت در جامعه ایران جا انداخته اند با یک انتقاد عمیق مورد یورش قرار داد و با یک جراحی موشکافانه و شفابخش تئوریهای ارتجاعی منصور حکمت را که یک نظام فکری کامل لیبرالیستی است بدور افکند. طبیعتا از این اقدام صهیونیستهای اسرائیل و امپریالیستها که یک متحد بزرگ خود را در ایران و منطقه از دست می دهند خوشحال نخواهند بود ولی خلق ایران از وجود این خرابکاران نجات می یابد. تروتسکیسم و پیروان منصور حکمت در ایران دو جریان ارتجاعی و ضد انقلابی هستند که باید با آنها با تمام قوا مبارزه کرد. ضرباتی که این عده بعد از انقلاب به کمونیسم زده اند، بی ریشگی آنها، بی شناسنامه بودنشان، ماهیت قارچی آنها که بعد از انقلاب علمشان کردند، نقش مخرب آنها در جنبش کردستان، در جنبش کمونیستی ایران هر ایرانی میهنپرست چه برسد به کمونیست را فرا می خواند سر این مارها را با سنگ بکوبد تا نظریات منصور حکمت به گور سپرده شود.
بر گرفته ازتوفان شماره 102 شهریور ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org