ایران و سیاست داخلی
نقل از سند گزارش سیاسی حزب کار ایران(توفان) به کنگره چهارم حزب
دولت بر آمده از انقلاب٬ دولتی بود که منافع بورژوازی تجاری ایران و روحانیت در تمامیت خویش را مورد نظر قرار می داد. این بورژوازی نه مالیات می داد و نه با حساب و کتاب سر سازگاری داشت. آنها با پرداخت سهم امام هم رضایت روحانیت را جلب می کردند، هم برای خویش با حاجی شدن اعتبار عمومی می خریدند و هم خانه آخرت را از قبل در بهترین جای بهشت صاحب می شدند. این قشر به حمایت معنوی روحانیت برای مقابله با زورگوئیهای رژیمهای استبدادی و خود سر در ایران نیاز داشت و از روحانیت به عنوان عامل کاهش دهنده فشار حکومت استفاده می کرد. رژیمهای ارتجاعی حاکم نیز ناچار بودند از این حربه روحانیت که نانش در دست تجار بازار بود به هراسند. بورژوازی تجاری منابع مالی انقلاب بهمن را تامین کرد و پس از انقلاب از روحانیت خزیده در قدرت انتظار جبران "خسارت" داشت. ولی با تحولات مستمر در جامعه ایران، این وضعیت بسیار تغییر یافته است روحانیت در قدرت خود بر منابع ثروت مستقیما دست یافته است و به خمس و ذکات و سهم امام تجار بازار برای پرداخت شهریه طلابش نیاز ندارد بلکه با کسب تمامی قدرت سیاسی، خودش می تواند بر بازاریان حکم براند. روحانیت بعنوان یک قشر مذهبی، از بورژوازی تجاری سنتی در عرصه وابستگی مالی مستقل می شد.
بورژوازی تجاری سنتی که در عین حال هوادار امنیت سرمایه خویش است می خواهد این امنیت را با نزدیکی و تکیه بر فتواهای مراجع تقلید که مال غصبی حرام است تامین کند و امیدوار بود که این امتیاز طبقاتی را برای خویش بویژه بخاطر خدماتی که قبل از انقلاب به روحانیت کرده بود حفظ کند. سرکوب مراجع تقلید در این چند ساله اخیر به هراس بورژوازی تجاری افزوده است. رژیمی که مرجع تقلید را سرکوب کند پیروان این مراجع را بطریق اولی سهلتر نیز سرکوب خواهد کرد.
بورژوازی تجاری برای تجارت به منابع پولی نیاز دارد و این منابع جز بانکها در ایران منبع دیگری نیستند. ولی درآمد بانکها برای تامین نیازهای کشور از منابع خارجی و از جمله تجارت خارجی از درآمد نفت و گاز بطور عمده تامین می شوند. تجار از این طریق می توانند از اعتبارات بانکی برای ورود کالا به ایران برخوردار شوند. اتاق بازرگانی در دست تجار وابسته به دولت است و آنها حامیان خویش را در بازار تقویت می کنند. ولی درآمد نفت و گاز از طریق نظام بانکی در اختیار دولت ایران قرار می گیرد. ولی همین بانکها در ایران بر خلاف ممالک پیشرفته سرمایه داری، مدیریت مستقلی ندارند و استقلال خویش را در مقابل قدرت سیاسی دولتی از دست داده اند. برای دادن اعتبارات، اعتبار واقعی و توانائیهای باز پرداختِ وام گیرنده ملاک عمل نیست، توصیه و فشار دولت و مراجع تقلید، پارتی بازی و رشوه خواری ملاک اتخاذ تصمیم است. این است که صدها میلیارد تومان بدهیهای بانکها قابل وصول نیست و دولت مجبور به انتشار اسکناس بی پشتوانه است. این سیاست، قشری دزد و کلاه بردار و مافیائی خلق می کند که زالو صفت بر پیکره اجتماع چسبیده اند.
ولی دولت ایران در دوره اخیر در دست سپاه پاسداران و مقامات امنیتی متمرکز شده است٬ قوای سرکوب زیر نظر رهبری و دولت است. سپاه پاسداران با توجه به فقدان قانونیت و هرج و مرج با توجه به اینکه ارگان دادرسی ای وجود ندارد که مردم دستشان بدامان آن برسد با فشار و تهدید و تطمیع بخشهای بزرگی از اقتصاد ایران را تحت کنترل خود در آورده است. بنادر دریائی و فرودگاهای بین المللی بدون کوجکترین نظارت مردمی و حسابرسی در دست این صاحب امتیازان جدید است. آنها بدون نظارت هر کالائی را بدون توجه به مصالح اقتصادی کشور برای کسب سود وارد می کنند و با بخشی از روحانیت خودی و بورژوازی تجاری سنتی خودی در این عرصه همکاری می نمایند. دولت جمهوری اسلامی عملا بخشی از تجار سنتی را در خود ادغام کرده است و در بروکراسی دولتی سهم داده است و بخشی از بورژوازی تجاری و یا تولید کنندگان صنایع ملی در اثر این سیاست بی بند و بار به ورشکستگی کشیده می شوند. نمونه کارخانجات قند و شکر دولتی هفت تپه و یا کارخانجات چای در مقابل چشمان ماست. ورود کالاهای بی رویه با اجازه مسئولین بازرگانی و کسب اعتبارات مربوطه از بانکهای کشور، از طریق خویشاوند سالاری، کارخانجات داخلی را ورشکسته کرده است و این نشانه آن است که بروکراتها با دادن اعتبارات دولتی برای ورود کالا به همپالکیهای خویش، تجار سنتی خودی را تقویت کرده و خود آنها نیز از این طریق به درآمد کناری دست می یابند و یا اساسا خودشان به تجار جدید بروکرات بدل می شوند. فقدان حساب و کتاب و رعایت قوانین اقتصاد سرمایه داری کار را به بیکاری بی رویه کارگران منجر کرده دامنه فقر را گسترش داده و تضاد طبقاتی را تشدید کرده است.
این است که حکومت کنونی خود را دیگر نماینده بورژوازی تجاری ایران و وابسته به آنها نمی داند. البته نباید فراموش کرد که جناحبندیهای سری و مقتدر بازار نظیر هیاتهای موتلفه خود در عین نفوذ فراوان در بازار در داخل حکومت نیز اهرمهای قدرتمندی را در دست دارند و اتحاد و پیوندی با لایه ای از بازاریان سنتی برقرار کرده اند. ولی بهر صورت روحانیت کنونی همان روحانیت یکدست در زمان خمینی و سالها بعد از انقلاب نیست. روحانیت در دوری و نزدیکی به قدرت سیاسی و یا منشاء طبقاتی به اجزاء طبقاتی خویش تجزیه شده و یا در حال تجزیه شدن است٬ دیگر نمی توان از روحانیت یکدست سخن به میان آورد و دولت را مدافع منافع روحانیت در تمامیت خود دانست. اختلافات آنها بسیار عمیق است و از سر تا ذیل حکومت را در بر می گیرد. در سال 1388 در جریان انتخابات ریاست جمهوری عمق این اختلافات موجود که به درگیری خشونت آمیز و کشتار منجر شد، برملا گردید و باید با نابودی و خلع قدرت یک طرف درگیری پایان پذیرد. امکان آشتی میان این جناحها دیگر وجود ندارد. تضاد بالائیها تشدید شده است. ایران آبستن حوادث غافلگیر کننده ایست. عملا دولت دینی به دین دولتی رسیده است و روحانیتی امنیت دارد که دین دولتی را بپذیرد.
روحانیت که همیشه در ایران ارتجاعی بوده امروز پس از سه دهه گذشت از انقلاب با رشد نارضائی و مبارزه مردم بدو گروه بزرگ تبدیل شده است. این دو گروه که در گذشته بر سر سرکوب مردم و غارت اموال عمومی و مصادره اموال ضد انقلاب مغلوب گذشته و حیف و میل آنها، اعدامهای بی رویه، قتلهای زنجیره ای و ترورهای داخل و خارج کشور، اشغال سفارت آمریکا و تجاوز به مردم کردستان و ترکمن صحرا، سرکوب جنبشهای کارگری و کمونیستی و دموکراتیک، سرکوب زنان و همه دزدیها و چپاولها.. همدست و شریک بودند و هرگز نیز در این زمینه به مردم ایران حسابی پس ندادند٬ امروز بر سر جهت تحولات جامعه٬ تامین بقاء نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی، نوع اعمال قدرت سیاسی٬ تصاحب و تقسیم منابع ثروت ملی و بویژه درآمد ناشی از فروش نفت و گاز در میان اقشار گوناگون اجتماعی و هراس از یک انفجار غیر قابل پیش بینی اجتماعی بجان هم افتاده اند. جناح موسوم به اصلاح طلبان در عرصه سیاست خارجی موافق سازش با آمریکا و تسلیم شدن به خواستهای امپریالیستهاست و این را عامل تحکیم رژیم جمهوری اسلامی و راه نجات از بحران می داند ولی در عرصه داخلی از سیاست "مردم سالاری دینی" به نفع معتقدین به نظام حمایت می کند. آنها تا حدودی خواهان حساب و کتاب هستند و یکه تازی ولایت فقیه و بیت رهبری و مریدان آنها را خطرناک برای آینده قدرت سیاسی ایران و روحانیت می دانند. آنها خواهان تعدیل فشار در عرصه های بی اهمیت اجتماعی بوده و دخالت آشکار در زندگی خصوصی مردم را که منجر به نارضائی عمومی می گردد نادرست ارزیابی می کنند. آنها به مصداق سری که درد نمی کند نباید دستمال بست از سیاستهای سرکوب رژیم در عرصه های بی خطر انتقاد می کنند. این جناح که خود در اوایل انقلاب در سرکوب مردم و جنایات علیه هموطنان ما شرکت فعال داشت و حتی بسیاری از آنها از سران و پرچمداران سرکوب و اختناق و شکنجه و اعدام بودند وقتی متوجه شدند که عفریت استبداد تک تک منتقدین را با همان روشهای آزموده و شناخته شده و مورد تائید تمامیت نظام در گذشته یعنی پرونده سازی٬ اتهام٬ شکنجه و... بدون احترام به قانونیت و مصونیت و حریم حیثیت انسانی نابود می کند و از "غریبه" های "محارب با خدا" و "مفسد فی الارض" به "خودی"ها رسیده است و از خانه ای به خانه دیگر سرک می کشد٬ هوادار دموکراسی و مردم سالاری شدند. آنها می بینند که دایره خودیها تنگتر می شود و به محدوده ای که به ولایت فقیه تمکین می کنند خلاصه می گردد. آنها نخست مردمسالاری دینی را تبلیغ می کردند که چیزی نبود بجز همان اعمال خشونت و سرکوب برای همگان و بویژه بر ضد طبقه کارگر و نیروهای انقلابی و دموکرات و مخالفت با گسترش آن به "غیرخودی"ها که شامل جناح موسوم به اصلاح طلبان می شد. مردمسالاری دینی باید در بین خودیها و معتقدین به نظام جمهوری اسلامی برقرار باشد و نه آنکه آنها را از دایره قدرت کنار زند. لیکن مبارزه مردم میهن ما عمیقتر از این بود که با این شگردهای تبلیغاتی فریب بخورد. مردم ایران خواهان رفع سانسور از همه مطبوعات بودند و نه تنها از مطبوعات "غیر خودی"ها٬ مردم ایران خواهان آزادی احزاب بودند و نه تنها آزادی فعالیت "حزب اعتماد ملی" و یا "کارگزاران سازندگی" و "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" و... این فشار از پائین که موتور اصلی در امر به جلو پرتاب کردن اصلاح طلبان است آنها را مجبور کرد که برای حفظ نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی در پی اصلاح آن برآیند. رژیم را وادار کنند که قوانین شهروندی را به رسمیت بشناسد٬ از خودسری و بی قانونی دست بردارد٬ امنیت و مصونیت افراد را تامین کند و همان اشکالی را بپذیرد که در تمام جوامع سرمایه داری متعارف تجربه و پذیرفته شده و برای کل نظام نیز خطری در بر ندارد. این خواستها در عین حال خواستهای بورژوازی صنعتی ایران نیز هست که بسیار ضعیف شده و از حمایت دولتی برخوردار نیست. بورژوازی صنعتی به سرمایه گذاری تولیدی نیاز دارد و سرمایه اش باید از حمایت قانونی، تداوم این حمایت و در ممالکی نظیر ایران از حمایت دولتی و تضمین امنیت سرمایه اش برخوردار باشد. سرمایه و بویژه سرمایه صنعتی که یک سرمایه گذاری دراز مدت در تولید است به ثبات سیاسی و امنیت قضائی نیاز دارد. سرمایه داری که امنیت نداشته باشد و یک صاحبمنصب نظامی امنیتی یا آخوندزاده با زور مسلسل قادر باشد صاحب اموال وی شود و در ایران دستگاه قضائی این غاصبین را محاکمه نکند، این سرمایه دار از سرمایه گذاری پرهیز می کند و سرمایه اش را در عرصه های غیر تولیدی و غیر شفاف با بهره های زودرس بکار می گیرد و یا به امارات متحده عربی نقل مکان می کند. سرمایه داری که قربانی خودسری مامورین عالیرتبه دولتی باشد و مجبور شود برای پیشرفت کارش حق و حساب بپردازد طبیعتا نمی تواند با سامانه ای موافق باشد که دستگاه قضائی آن متکی بر تبعیض و عامل فشار و سرکوب سرمایه داران باشد. آنها خواهان آن هستند که امنیت و قانونیت بر همه جا حکومت کند تا خیال آنها برای سرمایه گذاری راحت شود و به توانند با فراغ بال صاحب سودهای کارخانجات خویش باشند. شفافیت در نظام تاریک جمهوری اسلامی مفهوم غریبه ایست و این محصولِ همه جوامع فاسد و استبدادی است که اهرم نظارتی از پائین در آن وجود ندارد. این عوامل منجر به این می شود که جناح اصلاح طلبان از طبقات گوناگون پایگاه اجتماعی کسب کنند. این جناح از آینده نگری بیشتری برخوردار است و اگر از فشار مردم از پائین کاسته شود از همان حداقل خواستهای مشروط دموکراتیک نیز دست بر می دارد. این جناح در جمهوری اسلامی به جمهوریت تکیه می کند و معتقد است که برای حفظ نظام باید آراء مردم را به حساب آورد. آنها جمهوریت را قبل از اسلامیت قرار می دهند.
در مقابل این جناح "بیت رهبری" و ولی فقیه قرار دارد که به انحصار طلبان و یا اقتدارگرایان و یا اصولگرایان معروفند. هر نامی که بر آنها بگذاریم این گروه که از فرومایه ترین بخش جامعه ایرانند تنها به اتکاء منابع ثروت مردم ایران دستگاهی از خویشاوندان و وفاداران به رژیم و حقوقبگیران و مفتخورها بپا کرده اند که حمایتگر قشرهای انگلی در جامعه اند. این گروه که به عقده حقارت دچارند در عین توهین و دشنام به دانشگاهیان برای اعتبار اجتماعی خویش به جعل مدارک تحصیلات عالی از دانشگاههای معتبر و یا ساختگی جهان دست می زنند و آبرو و حیثیت ملتی را بر باد می دهند. این عده با این روحیه و طرز تفکر طبیعتا خطر بالقوه برای امنیت و تمامیت ارضی ایرانند که در دستگاههای حکومتی نفوذ کرده و نفوذ دارند. کسی که ملتش را فریب دهد خیانت به منافع ملت را نیز تحمل می کند. این گروه در زمینه سیاست خارجی به سرسختی در مقابل آمریکا ایستاده است زیرا تسلیم در مقابل آمریکا را پایان کار خود می داند. آنها از این مقاومت برای کسب امتیازات بیشتر استفاده می کنند و بارها اعلام کرده اند که اگر آمریکائیها از سیاست تغییر نظام در ایران دست بردارند راه حل مشکلات بزودی پیدا می شود. ولی این آمریکائیها هستند که با اطلاع از ضعف رژیم و انزوای آن در ایران و جهان با اعمال فشار خواهان کسب امتیازات فراوانند. ولی در عرصه داخلی برای حفظ قدرت خود به دستگاهی از سرکوب٬ زندان و شکنجه و اعدام٬ به دروغ و فریبکاری٬ اتهامزنی٬ پرونده سازی٬ دزدی و ارتشاء٬ رشوه خواری، خرافه پرستی٬ ارعاب و خودسری و... تکیه زده است. این جناح که زندگی مادیش توسط نظام دولتی از منابع نفت و گاز تامین می شود و حقوق بگیر دولت است و از امتیازات فوق العاده برخوردار است راه بقاء خود را در سرکوب و خفقان گسترده می بیند. آنها هر منفذ بروز انتقاد را خطری بالقوه برای امتیازات خویش حس کرده و با تمام قوا به سرکوب و آدمکشی متوسل می شوند. آنها در بهترین حالت خواهان یک حکومت نظامی رسمی و کنترل عمومی هستند. این جناح خود را نماینده امام دوازدهم جا می زند و با همان ابزاری دینی تحمیق عمومی به جنگ مخالفین می رود. اسلحه ولایت فقیه که در حقیقت تمرکز قدرت در دستهای اقلیتی صاحب نفوذ است ناشی از ترس از مردم بوده و یک تئوری ارتجاعی برای توجیه یک نظام سرکوبگر بربرمنش است. آنها بارها اعلام کرده اند که برای آراء مردم ارزشی قایل نیستند زیرا خویش را نماینده خدا می دانند و در پیشگاه خدا "حقوق بشر" و "آراء مردم" حرف مفت است. بنظر آنها مردم تنها دارای وظایفند و نه حقوق. البته ریاکاری این نمایندگان خدا روشن است زیرا تا زمانیکه در سالهای نخست انقلاب و جنگ مورد حمایت مردم بودند از "مردم همیشه در صحنه" سخن می راندند و مشروعیت خویش را از مردم طلب می کردند ولی حال که مورد نفرت مردمند مشروعیت خویش را از خدا می طلبند و آن اسلحه را برای سرکوب مردم بکار می برند. این عده در جمهوری اسلامی ایران تکیه را بر اسلامیت می گذارند تا از اهمیت نقش مردم که بازتابش در انقلاب و در واژه جمهوریت است بکاهند.
در عین اینکه نیروهای انقلابی برای تعمیق مبارزه دموکراتیک به میدان می آیند عوامل ضد انقلابی و نوکر امپریالیست و صهیونیسم نیز مترصدند از این نارضائیها بهره برداری نموده و در جنبش دموکراتیک مردم ایران رخنه کنند.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 134 اردیبهشت ماه 1390 مه 2011، ارگان مرکزی حزب کارایران