۱۳۸۸ فروردین ۹, یکشنبه

امنیت ایران یا امنیت جمهوری اسلامی

جنگ بر ضد لبنان و فلسطین، جنگ بر ضد مردم عراق آخرین زوری بود که جرج بوش و صهیونیستها زدند تا ایران را از پای در آورند و ایران را مجددا به نیمه مستعمره دوران سابق برگردانند. مردم لبنان و فلسطین و عراق سپر بلای ایران شدند. شکست امپریالیستها و صهیونیستها پس از تجاوز به لبنان و توجه به قدرت منطقه ای ایران آنها را وادار کرد که در استراتژی خود برای ایجاد خاورمیانه بزرگ تغییراتی دهند. سرسختی ایران بر غنی سازی اورانیوم که حق مسلم مردم ایران است و مقاومت در مقابل تهدیدات نظامی و محاصره اقتصادی و خرابکاریهای داخلی برای تجزیه ایران و ایجاد جغرافیای سیاسی جدید در منطقه، کار را به آنجا رسانید که در جبهه امپریالیستها نه تنها تضاد افتاد، بلکه امپریالیسمِ ابر قدرت آمریکا نیز با بی اعتباری که در جهان پیدا کرد ناچار شد به برخی واقعیتها تن در دهد.
شرایط امروز جهان ایجاب می کند که تا آخرین نفس در مقابل قدرت امپریالیستها برای تحقق خواستهای ملی ایستاد.
امپریالیستها به علت بحران مالی و تضادی که در میان آنها برای کنترل و سلطه بر بازارهای فروش و کسب مواد اولیه در گرفته است نمی توانند با زبان واحد سخن برانند. حتی آینده اتحادیه اروپا به زیر سئوال رفته است. تلاش برای ایجاد محدودیتهای ملی گمرکی نقض آشکار پیمانهای سازمان تجارت جهانی است و در مغایرت کامل با تبلیغات مبتنی بر جهانی شدن سرمایه که هدفش چاپیدن سایر کشورها بود قرار دارد. ممالک امپریالیستی هر کس در فکر آن است که گلیم خود را از آب بیرون بکشد و به بانکها و صنایع ملی خود یاری رساند. امروز معلوم شده در حالیکه امپریالیستهای آمریکائی شرکتهای آلمانی را از ایران بیرون می کردند خودشان جای پای خویش را در ایران تقویت می کرده اند و آلمانها سرشان کلاه رفته است. حال آقای سرکوزی که تا دیروز بی شرمانه ایران را با جنگ اتمی تهدید می کرد و می خواست ایران را از صفحه جغرافیا حذف کند و شگفت آور آنکه مورد اعتراض جهانی قرار نمی گرفت، در پی کسب بازارهای ایران است. رقابت سختی میان امپریالیستها برای نفوذ درایران در گرفته است. چینیها و روسها که از مدتها قبل سهم خودشان را طلبیده بودند شاهد این تحولات اند. زیرا همه آنها به تغییر سیاست کلی امپریالیستها در مورد ایران واقفند. حتی جرج بوش هم در آخرین ماههای دوره ریاست جمهوری ننگینش و در لباس جنایتکار جنگی لحن تهدید آمیزی را علیه ایران بکار گرفت که چنانچه ایران به بمب اتمی دست یابد جنگ سوم شروع می شود و آمریکا به ایران حمله می کند. این لحن تند همانگونه که ما در گذشته اشاره کردیم نشانه عقب نشینی آمریکا و نه قدرت آنها بود. زیرا موضوع بحث در آن دوران مسئله اجرای قرار داد منع گسترش سلاحهای کشتار جمعی بود. روشن است که صحبت بر سر ساختن بمب اتمی موهومی نیست بر سر حق قانونی مشخص ایران برای غنی سازی اورانیوم است. جرج بوش در حالیکه در تنور جنگ و گزینه نظامی می دمید و در پشت پرده اسرائیل را از حمله به ایران برحذر می داشت، از آن جهت عامدانه به اتهام ساختن بمب اتمی موهومی توسط ایران که صرفا دروغ تبلیغاتی امپریالیستها بود تکیه می کرد و خود را گردن کلفت نشان می داد تا اصل حق غنی سازی اورانیوم را برای ایران چنانچه به “قصد ساختن“ بمب اتمی نباشد، برسمیت بشناسد. اسرائیلیها که در روزهای نخست توجه ای به این امر نداشتند، به مانورهای نظامی دست زدند و عربده کشیدند که باید ایران را مهار کرد و... و پس از چند ماهی از این تغییر لحن جرج بوش تعجب کرده و نوشتند که هدف از این گفتار مجاز شمردن برنامه غنی سازی اورانیوم در ایران است. اوباما در واقع عامل اجرای سیاستی است که مدتهاست در مورد آن تصمیم گرفته شده است. وی از حمله نظامی و سیاست تحریک آمیز اسرائیل به عنوان “ماجراجوئی“ نام می برد. هم اکنون با انتخاب نتانیاهو در انتخابات اسرائیل و روی کار آمدن جناح فاشیست تر فشار آمریکا بر اسرائیل افزونتر شده که خودسرانه به ایران تجاوز نکند و فاجعه جرج بوش را تکرار ننماید. اینک بنظر می رسد که اساس غنی سازی اورانیوم به عنوان حق مسلم و قانونی ایران دیگر توسط هیچکس قابل انکار نیست. قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل که قطعنامه های غیر قانونی اند باید پس گرفته شوند. نفس تصویب این قطعنامه های تحمیلی و شرم آور از این ببعد موجب ابطال همه تصمیمات قانونی سازمان ملل متحد می شود و آنها را بر اساس قلدری امپریالیستها بی اعتبار می کند. یک قلدر محله می تواند با اعمال نفوذ در شورای امنیت و چاقوکشی و عربده کشی همه تصمیمات معتبر مجمع عمومی را بی محتوی کند. شورای امنیت سازمان ملل به پاس حضور گردن کش چاقوکشی، بنام آمریکا به شورای نگهبان جامعه جهانی تبدیل شده است.
جرج بوش با مغز محدود تکزاسی و لحن چاله میدونی خویش فکر می کرد ایران نیز لیبی است. فکر می کرد علی آباد هم شهریه، فکر می کرد می تواند به مردم ایران توهین کند و آنها را در قیاس به نفس “تروریست“ جا بزند. در مورد تاریخ ایران فیلمهای جعلی بسازد و افکار عمومی را برای یک تجاوز بیرحمانه به ایران آماده گرداند. وی گول خزعبلات کیهان لندنی و دارودسته سلطنت طلبان را خورده بود. وی در پی هولوکاست دیگری بود و تا می توانست به تأسی از مشاورینش نظیر ایدئولوگهای سلطنت طلب و کیهان لندنی به دروغ و تحریک و افسانه سرائی، متوسل می شد تا ایرانیان را خوار و بی اعتبار کند. دشمنی وی با مذهب اسلام و پیشنهاد جنگ صلیبی و دامن زدن به آن ننگ تاریخ بشریت است که ارزانی امپریالیستها و نوکران ایرانیشان باد. لیبی کشوری از نظر توان مالی، نظامی، سیاسی، اقتصادی، کیفی، تاریخی، سطح و توان فن آوری، فرهنگی، جمعیت، درجه شعور سیاسی، نفوذ راهبردی در منطقه و... در قیاس با ایران بسیار ضعیف است و موثر بودن فشار بر آن کشور را نمی شد بطور مکانیکی به ایران، به ایرانی که مردمش دهه ها سال برای رهائی ملی مبارزه کرده، انقلابات فراوانی را پشت سرگذاشته، رژیم منفور پهلوی ژاندارم منطقه و دست دراز شده امپریالیسم جنایتکار آمریکا را سرنگون کرده و دست امپریالیستها را از ایران کوتاه نموده و جنگ 8 ساله و محاصره اقتصادی سی ساله را پشت سر گذارده و به دشمنی صهیونیستها و امپریالیستها با مردم ایران و توسعه طلبی آنها واقفند، منتقل کرد.
کشور ایران از همان بدو تدوین پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای در رژیم گذشته به زیر این قرار داد امضاء گذارد و تا به امروز نیز به آن وفادار است. هیچ سندی وجود ندارد که عکس آنرا ثابت کند. ولی تا دلتان بخواهد کوهی از اتهام و افتراء و گمانه زنی بی پایه وجود دارد. بر اساس این حق، مردم کشور ما حق دارند و این حق مسلم آنهاست که بتوانند برای تامین آتیه نسلهای آینده ایران اورانیوم را غنی کرده و در نیروگاههای اتمی از آن استفاده نموده و در آینده از استفاده از انرژیهای فسیلی بی نیاز شوند. این اقدام گام موثری در جهت استقلال سیاسی و اقتصادی ایران است. امپریالیستها و صهیونیستها می خواهند تولید میله های سوخت را خودشان در دست بگیرند و مانع شوند که ممالک دیگر به این فن آوری دست یابند تا بتوانند آنها را در آینده به زیر رقیت خود در آورند. پافشاری به اجرای این حق مسلم مردم ایران که به آینده ایران، صرفنظر از اینکه چه رژیمی بر سر کار باشد مربوط است، اقدام درست و ماهیتا در حد “ملی شدن صنعت نفت ایران“ است. بگذریم از اینکه رژیم حاکم آن دستآورد بزرگ مردم ایران را با خصوصی سازی نفت به کام شیوخ ایرانی ریخته و این ثروت ملی را به ثروت خصوصی بدل کرده که می شود آن را در بازار خرید و فروش به صورت “دموکراتیک“ به “توتال“ فرانسه و یا “اگزون“ آمریکا فروخت. رژیم ایران در پی اجرای قرارداد “دارسی“ از در عقب است.
نمایندگان امپریالیستها حتی به طور ضمنی اشاره می کنند که ایران قصد ندارد بمب اتمی بسازد ولی می خواهد تا مرز ساختن این بمب پیش برود و به فن آوری آن دست یابد. امپریالیستها می دانند که بمباران مراکز صنعتی ایران به معنی خروج ایران از پیمان منع گسترش سلاحهای کشتار جمعی است و آنوقت دیگر نمی شود برای مهار ایران به قطعنامه های غیر قانونی و تحمیلی شورای امنیت متوسل شد.
پافشاری بر این حق فقط مربوط به ایران نیست. این حق همه ملل جهان است که امپریالیستها و صهیونیستها دست در دست هم از آنها دریغ می کنند. این بود و هست که همه مردم جهان خواست ملت ایران را عادلانه دانسته و از آن دفاع می کنند. این بود و هست که اکثریت کشورهای جهان بجز مشتی صهیونیست و امپریالیست این حق ایران را برسمیت می شناسند زیرا آنرا حقوق خویش نیز به حساب می آورند. علیرغم این در میان ایرانیان مشتی خودفروخته و جاسوس نظیر سلطنت طلبان، مجاهدین ضد خلق، دارودسته های پیرو نظریه منصور حکمت در تمام سایه روشنهایشان، مالیخولیائیهای مائوئیست و ... مخالف حقوق مسلم مردم ایران هستند. آنها از منافع صهیونیستها و امپریالیستها به جای منافع مردم ایران دفاع کرده و در نشریات بی محتوی خود دروغهای دشمنان بشریت را به صورت تهوع آوری تکرار می کنند. ننگ بر آنها.
مشتی نادان سیاسی که خودشان عقلی ندارند تا با آن بیاندیشند، جسارت ندارند تا استقلال سیاسی خویش را نشان دهند فکر می کنند دفاع از حق مسلم مردم ایران در تمام زمینه ها همدستی با جمهوری اسلامی است. این عده عجوزه های سیاسی تنها با این استدلال بزدلانه عقیم بودن سیاسی خویش را نشان می دهند. آنها چون خودشان اراده، جسارت و قدرت تحلیل مستقل ندارند، استدلالات خویش را بر اساس ادعاهای رژیم جمهوری اسلامی قرار می دهند. هر چه آنها گفتند عکسش را می کنند و به خودشان مدال انقلابی می دهند. این چنین رهبرانی فقط می توانند مردم را به گورستان رهبری کنند. ما مخالف تجاوز امپریالیستها و صهیونیستها به ایران هستیم، ما مخالف محاصره اقتصادی ایران هستیم، ما موافق پیشرفت فن آوری در ایران هستیم، ما هوادار حفظ تمامیت ارضی ایران هستیم آیا اگر رژیم جمهوری اسلامی از این اصول دفاع کند ما به عامل رژیم جمهوری اسلامی بدل می شویم؟ یک مغز تا چه حد باید علیل باشد که فکر کند با انگ زدن و ایجاد ارعاب کار مبارزه انقلابی را به پیش می برد. باید این مجانین را در میدانهای شهر به تماشا گذاشت که هنری جز پوچگوئی، پرت و پلا گوئی، همدستی با عقب مانده ترین نیروهای اجتماعی و سرانجام خانه نشینی ندارند.
اندیشمندان آمریکائی در اثر شکست سیاستشان در مورد ایران متوجه شده اند که اکنون بسیاری از ممالک منطقه از جمله مصر، ترکیه، امارات و... با تکیه بر همین حق مسلمشان در پی ساختمان نیروگاههای هسته ای بر آمده اند. در خود ممالک امپریالیستی ما با موج نوینی از نظریه مبتنی بر تامین برق “پاکیزه“ از نیروگاههای هسته ای(هسته ای برای امپریالیستها و اتمی برای ایران-توفان) روبرو هستیم این است که به وسوسه افتاده اند تا با همدستی یکدیگر و تغییر قوانین جهانی مانع شوند که ممالک “دنیای سوم“ و یا “غیر متعهد“ به این فنآوری دست یابند. هنری کیسینجر قاتل مردم شیلی می گوید:“اما چند سالی است که پس از پایان جنگ سرد وسوسه داشتن سلاح اتمی به سر دولتهای نوخاسته ای افتاده است که وضعیت راهبردی دنیای معاصر را به خطر انداخته، توسعه تولید سلاحهای هسته ای خطر و امکان برخورد هسته ای را افزایش می دهد. فکر استفاده نا معقول(تو گوئی استفاده معقول آن در هیروشیما و ناکازاکی جنایتکارانه نیست-توفان) از این وسیله کشنده می تواند در سر هر کس که صاحب آن است پیدا شود“(البته به جز امپریالیست آمریکا که نه از بمب اتمی استفاده کرده و نه از گلوله های رادیو آکتیو در یوگسلاوی، عراق و افغانستان با هدف تفاله زدائی اتمی-توفان). سپس این نمایندگان امپریالیستها از ترس برحق مردم از این کشتار و انتظارشان از منابع مسئول که از گسترش این سلاحها ممانعت کنند سخن می رانند و چنین جلوه می دهند که این دولتهای نوخاسته عفریته های زمانه اند و موجب ترس مردم شده و آمریکائیها همان مقام مسئولی هستند که باید مسئولانه جان مردم را نجات دهند. این سناریوی جدید آنهاست. بر اساس این سناریو آنها مدعی می شوند که باید جهانی بدون سلاحهای هسته ای ایجاد کرد و در این رابطه ایران و کره شمالی را بعنوان گامهای نخست مهار نمود. امپریالیست آمریکا در پی آن است که پیمانهای جهانی را بر اساس منافع راهبردی خویش تغییر دهد و انحصار بمب اتمی و غنی سازی اورانیوم را در دست خود بگیرد. در سیاست جدید تبلیغاتی آنها امر مجاز غنی سازی مترادف با امر غیر مجاز ساختن بمب اتمی و سلاحهای امحاء جمعی قرار داده می شود. و به مصداق از لب در تا لب بام مال من، از لب بام تا ثریا مال تو به بهانه تغییر پیمانهای جهانی و خلع سلاح هسته ای از غنی سازی اورانیوم در ممالک “نوخاسته“ جلو می گیرند و امر خلع سلاح عمومی هسته ای را هم بدفع الوقت می گذرانند تا وضعیت سیاسی به نفعشان تغییر کند. این بازی جدید امپریالیستها است. اینکه دارندگان سلاحهای اتمی موظف بوده اند سلاحهای خود را تقلیل دهند در همان پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای قید شده است. هیچکدام از ممالک امپریالیستی این بند قرار داد را اجراء نکرده اند. برعکس آنها به هندوستان خاطی و پاکستان بنیادگرا همه گونه مساعدت می رسانند. از بمب اتمی اسرائیل اساسا سخنی در میان نیست. باین جهت باید به این اندیشمندان گفت که به خاطر سوء پیشینه ای که در نقض حقوق بشر و نقض پیمانهای جهانی و توسل به کشتار جمعی دارند باید راست آزمائی شوند و از خودشان شروع کنند. این بمب اتمی موهومی ایران نیست که صلح جهانی را به خطر انداخته است بمب اتمی صهیونیستهای متجاوز اسرائیلی است که باید منهدم شود. امپریالیستهای آمریکا و روس و متحدانشان نخست باید به عنوان سرمشقهای خوب از خودشان شروع کنند آنوقت است که هیچ دولت نوخاسته ای به وسوسه ساختن بمب اتمی با مخارج گزاف تولید و نگهداری نمی افتد. سیاست امپریالیستها سیاست وقت کشی و کش دادن مسایل است. آنها مسلما در عین برسمیت شناختن حق غنی سازی اورانیوم بر اساس پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای برای ایران آنرا بر متن سیاست راهبردی جدید که سیاست سردواندن است می گذارند. هر تعلیقی در امر غنی سازی اورانیوم در خدمت سیاست راهبردی امپریالیستها برای انحصار انرژی جهان و سرکردگی بر جهان است. امر غنی سازی اورانیوم به یک آمال ملی ایران بدل شده است و دستآورد بزرگ مردم ماست. پافشاری بر تحقق این حق در عین حال یک اثر راهبردی دیگر نیز دارد و آن اینکه میهن ما هرگز به زیر بار زور و ارعاب و فشار در آینده نیز نخواهد رفت.
بهر صورت تغییر لحنها در آمریکا نشان می دهد که زمینه همکاری دو رژیم بوجود آمده و باب مذاکره باز می شود. امپریالیستها پذیرفته اند که ایران را نمی توانند مجبور کنند که از این حق مسلم خویش بگذرد. آنها در عین حال با نفوذ عظیم ایران در منطقه، در لبنان، فلسطین، سوریه، عراق، ممالک اسلامی و عربی، افغانستان، خویشاوندی فرهنگی در فلات ایران که از مرزهای چین تا دریای مدیترانه گسترش دارد، ثبات ایران در منطقه، سابقه تاریخی ایران و... آشنا شده اند و فهمیده اند که آنها نسبت به فرهنگ منطقه شامل ایران و ترکیه و عراق و آسیای میانه و قفقاز و... که مردم منطقه را بهم پیوند می زند بیگانه اند. باین جهت دارند می پذیرند که ایران را به عنوان قدرت منطقه برسمیت بشناسند و بر مشکلات منطقه با یاری ایران غلبه کنند. آنها به رژیم ایران امنیت می دهند و سوگند یاد می کنند که برای سرنگونی این رژیم گامی بر ندارند، ولی در عوض از رژیم ایران می خواهند که منافع امپریالیستها را در منطقه تامین کرده و امنیت مورد نظر آنها را برقرار سازد. نقش ایران در حل مسئله فلسطین، عراق و افغانستان بسیار موثر است.
امروز بدون مساعدت ایران امکان ندارد به نیروهای ناتو در افغانستان خواربار و یا مهمات جنگی ارسال کرد. راه پاکستان به افغانستان در اثر خرابکاریهای جرج بوش الهام ده سلطنت طلبان ایران قابل استفاده نیست. تکیه آمریکائیها به ادامه جنگ در افغانستان و گسترش آن نقش ایران را در این زمان افزایش می دهد.
تمام شرایط برای اینکه ایران بتواند امتیاز بیشتر بگیرد آماده است. ولی امنیت رژیم جمهوری اسلامی امنیت ایران نیست. امنیت یک رژیم دیر و زود رفتنی است. ولی امنیت ایرانی که ما می خواهیم باید امنیتی پایدار باشد. این امنیت حفظ ثروتهای ایران، حفظ تمامیت ارضی ایران، حفظ فرهنگ ایران، حفظ دستآوردهای تاریخی این مردم، حفظ دستآوردهای علمی ساکنان آن می باشد. امنیت ایران یعنی بازپس گرفتن اموال ضبط شده ایران در آمریکا، یعنی تحویل شکنجه گران ساواک به ایران تا تعهد امپریالیستها به حقوق بشر واقعا اثبات شود، یعنی بازپس گرفتن غارت ثروتهای ملی ایران از خاندان پهلوی که آنها را در بانکهای آمریکا و سوئیس پنهان کرده اند و یک اختلاس و دزدی مالیاتی نیز محسوب می شود که باید بانک سوئیس آنرا بدون کوچکترین اعتراض به ایرا ن تحویل دهد. بی جهت نیست که مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران از آمریکا برای حفظ ثروتش به اروپا فرار کرده است. امنیت ایران یعنی دست کشیدن از تحریک ناسیونال شونیستها ایرانی که در همدستی با امپریالیستها و صهیونیستها در فکر تجزیه ایران هستند. امنیت ایران در مبارزه با فساد و تباهی و مافیای حاکم است، امنیت ایران در ایجاد وحدتی دموکراتیک در گستره ایران، برسمیت شناختن حقوق همه شهروندان و امنیت قضائی و ممانعت از خودسری و اعمال دیکتاتوری فردی و مطلقه است. امنیت ایران در جدائی دین از دولت است که مبنای حیاتی بقاء ممالک است، امنیت یک کشور بر اساس دموکراسی را مردم یک کشور فداکارانه و با از خودگذشتگی برای حفظ آنچه دارند و نه آنچه که ندارند، ایجاد می کنند. رژیمی که فقط امنیت آخوندها و یا رژیم جمهوری اسلامی را بخواهد و نه امنیت ایران را پایش در مذاکره می لرزد و برای حفظ خودش به هر خیانتی تن در می دهد. رژیمی که در پشت درهای بسته و بدور از چشم مردم با امپریالیستها سازش کند و مردم را در جریان نگذارد گور خویش را با دست خود می کند زیرا امپریالیستها یا زبان زور را می فهمند و یا از احساس قدرت مردم متحد بر پس گردن خویش واهمه دارند. امپریالیستها که تجارب استعماری فراوان دارند از ضعف طرف مذاکره با خبرند و می دانند که آنها از مردمشان بیشتر از امپریالیستها می ترسند. رژیمی که برای بقاء خود بجای تکیه بر مردم بخواهد به وعده امپریالیستها دلخوش کند و امان نامه دریافت کند رفتنی تر از آن لحظه ای است که خودش فکر می کند.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 109 فروردین ماه 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org