۱۳۸۸ فروردین ۸, شنبه

مصادره یک امر طبقاتی است

آقای مادوف در وال استریت سر هزاران نفر را کلاه گذارده است. مقدار کلاه ایشان 50 میلیارد دلار یعنی بیش از بودجه دولتی ده ها کشور آفریقائی است. روش آقای مادوف امر پنهانی نبوده است. آن را فقط پنهان می کرده اند. امپریالیست آمریکا که بر سر هر کوچه و بازاری برای دستگیری “تروریستها“ دوربین کار گذارده و بانکهای اطلاعاتی برای نظارت بر زندگی میلیونها مردم ایجاد کرده و تلفنها و پست الکترونیکی آنها را کنترل نموده و اخبار را به روش “دموکراتیک“ سانسور می کند، ظاهرا نتوانسته طی این مدت مدید چهره واقعی آقای مادوف را برملا کند. آخر چاقو دسته خودش را نمی برد. این ماشین کنترل برای کنترل مادوف ها نیست. زیرا آقای مادوف از خودی ها بوده است. اگر قرار باشد در شهر مست ها را بگیرند باید همه این حضرات را بگیرند.
کارشناسان حرفه ای مدافع سامانه غارتگر سرمایه داری به شما تسلی می دهند که نگران نباشید، زیرا این فاجعه سرمایه داری امر خوبی است و برای یک خانه تکانی قبل از عید است و عناصر ناسالم سرمایه داری را بیرون می ریزد و از آن یک بدن سالم تحویل جامعه می دهد. البته معنای حرف آنها این است که بسوزید و بسازید و امید داشته باشید که نسل بعدی خوب زندگی کند. وعده زندگی بهتر آنها برای مردم امروز نیست برای مردم فرضی آینده است. راه حلی هم آنها برای درمان بیمار پیشنهاد نمی کنند زیرا این طور وانمود می کنند که این بحرانها هر بار ویژگی خویش را دارد و نمی شود به راه حلهای قبلی توسل جست. ولی کار آقای مادوف تکرار مکررات است. در مورد شگرد کلاهبرداری ایشان ما نمونه های فراوانی داریم. در آلبانی پس از آنکه امپریالیستها حاکم شدند و نوکران خویش را بر سر کار آوردند، در تحت توجهات “سالی بریشا“ی دزد، رئیس جمهور آمریکائی وقت آلبانی، شرکتهای مضاربه ای بوجود آمدند و خون مردم آلبانی را می کیدند و کشور را به قعر ورشکستگی پرتاب کردند، بطوریکه مردم به برآمد مسلحانه دست زدند. در ایران این شرکتهای مضاربه ای با تکیه بر تجربه آلبانی به همان راه رفتند. به مردم وعده سودهای کلان دادند و پولهای آنها را دریافت کرده از پول نفر بعدی بهره نفر قبلی را پرداخت نموده و مبالغ هنگفتی، جنایتکارانه به جیب زدند و سرانجام پس از اینکه دیگر قادر نشدند سر مردم را کلاه بگذارند و یک داوطلب آماده آخری برای کسب پول به دام بیاندازند، توری که پهن کرده بودند سوراخ شد و تمام نظام کلاهبرداری آنها درهم شکست. همین روش شناخته شده جهانی را آقای مادوف در آمریکا در تحت توجهات وال استریت اجراء کرد و سر صدها هزار نفر را کلاه گذارد. کار به جائی رسید که با این شیوه کلاهبرداری پای بنیادهای خیریه را نیز به دام شبکه خویش کشید و شیره جانشان را مکید و پولهای دریافتی را به یاری همسر فداکارش به حسابهای پنهانی منتقل کرد و یا بنام زنش نگهداری کرد تا مصونیت حقوقی داشته باشد. آخر در نظام سرمایه داری مصادره ممنوع است و مالکیت خصوصی محترم است. حال آقای مادوف را دستگیر کرده و همسرشان را برای احترام به قانون آزاد گذارده اند و از پولهای بی زبان و گروگان گرفته شده در این میان خبری نیست.
کاری که آقای مادوف با پوشش شرکتش انجام داده همه بانکها و شرکتهای کلاهبرداری سرمایه داری رسما مرتکب می شوند و قانونا کسی جلو دار آنها نیست. آنها در بازی های برد و باخت بر سر ثروت مردم قمار کرده اند و آنها را بر باد داده اند و تازه نازشستی هم می گیرند. اساس نظام آنها بر این استوار است که کسب سود حداکثر یک امر خصوصی است، لیکن پای ضرر که به میان می آید، جبران خسارت حداکثر سرمایه داری یک امر عمومی است. مردم باید با مالیات خویش خسارت وارد شده به سرمایه داران “محترم“ را بدهند. پرداخت خسارت به سرمایه داران آنطور که تصور می کنید به این مفهوم نیست که مردم صاحب آن چیزی می شوند که بهایش را پرداخت کرده اند. خیر! مردم تنها بهای خسارت را می دهند تا چپاولگران آنها مجددا بر سر پا بایستند تا آنها را مجددا چپاول کنند. افکار عمومی این منطق “ضد سرمایه داری“ را نمی فهمند. تا کنون به مردم می گفتند که شما در مقابل پرداخت بهای جنس مالک جنس می شوید، ولی حالا بیکباره عکس آن را ادعا کرده و صادق می دانند. آری حال جنسی به بازار آمده که شما علیرغم پرداخت بهای آن صاحب آن نیستید و نمی شوید. چاقوی دیگران را تیز می کنید تا سر شما را دوباره ببرند. سرمایه داری به وعده های خویش نیز احترام نمی گذارد. روانشناسان و ماشین عظیم تبلیغاتی سرمایه داری راه می افتد تا مردم را قانع کند، منافع آنها در از خود گذشتگی آنها و فربه کردن دیگران است، زیرا که گویا این فربه کردن دیگران به منافع نظام خدمت می کند. بی توجهی به منافع نظام عواقب بس مخربتر در برداشته و فاجعه آمیز است. این شستشوی مغزی مردم باید یک توجیه تئوریک برای غارت ثروت آنها باشد. حال آنکه فاجعه درِ خانه همه آنها را زده است و برای کسی که پولی ندارد که تغذیه کند چه فرق می کند یک میلیون نداشته باشد و یا یک میلیارد.
وظیفه این غارت قانونی را سیاستمداران نظام سرمایه داری که سرمایه داران آنها را برای چنین روزهائی پروار کرده بودند به عهده می گیرند تا با تبلیغات و راهکارهای خلاف قانون، نظام سرمایه داری را نجات دهند. آنها به عنوان یک نیروی مدافع سرمایه داری، متمرکز و فعال که قوای سه گانه را در انحصار خود دارد، در مقابل اکثریت پراکنده، غیر فعال و مخالف می ایستند و دروغهای خویش را بر فقر و فلاکت مردم به پیش می برد.
به خاطر بیآوریم که امپریالیسم آمریکا پولهای ایران در آمریکا را بعد از انقلاب ضبط کرد و بالا کشید. به خاطر آوریم که امپریالیست آمریکا ثروت ملت عراق را غارت کرد و از همه مردم عراق سلب مالکیت نمود. بانکهای عراق را غارت کرد و طلاهای مردم را به آمریکا منتقل نمود. به خاطر آوریم که زمانیکه امپریالیست آمریکا با مارکوس رئیس جمهور سابق فیلیپین چپ افتاد و وی را بیاری سایر دست نشاندگانش توسط “انقلاب مخملی“ سرنگون کرد صورت حسابهای وی را در بانکهای سوئیس برملا کرد و ثروتش را مصادره نمود. به خاطر آوریم که امپریالیست آمریکا با برداشتن مهر بزرگ “تروریسم“ هر سازمان، گروه، شرکت و کشوری... را که در کادر سیاست و مصالح روز وی نمی گنجید متهم به “تروریسم“ کرد و ثروت “متهمین“ را مصاره نمود. معلوم نیست به چه دلیل ثروت این تروریستهای اقتصادی را مصادره نمی کند؟ مصادره امپریالیستی وقتی منطبق بر منافع سیاسی آنها باشد ظاهرا نه مغایرتی با قوانین اساسی دارند و نه تقدس مالکیت خصوصی را ملوث می کنند ونه موجودیت نظام را به خطر می اندازند و نه سنت و اصلی برای مصادره های بعدی می آفرینند. خدشه ناپذیری مالکیت خصوصی بیکباره ماهیت طبقاتی خویش را نشان می دهد. مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را زمانی می توان موقتا شکست که مصالح عالی سرمایه داری و سیاست وی آنرا توجیه کند در غیر این صورت باید از آن چون ناموس نظام سرمایه داری دفاع نمود.
برای دولت امکان پذیر است و تجربه هم نشان داده است که می تواند علیرغم تقدس مالکیت خصوصی به مصادره دست زند. این سنت بارها توسط امپریالیستها شکسته است. استعمارگران همه اموال و ثروتهای مردم ممالک تحت سلطه را مصادره کرده اند و هنوز نیز می کنند. پس چرا اکنون ساکت نشسته و نظاره گر ادامه بیماری نظام سرمایه داری هستند؟ دلیل آن را باید در چند امر جستجو کرد. بنظر ما یکی اینکه آنها به علت حفظ اسرار خصوصی سرمایه داری از دامنه حقه بازی آنها و صدماتی که به کل نظام زده اند و در هرج و مرج تولید مازوخیستی رفتار کرده اند همه جانبه خبر ندارند. عمق بحران را به علت این پنهانکاری و عدم شفافیت نمی شناسند. سرمایه داران که رقیب همدیگر هستند نیز حاضر نیستند دست خود را رو کنند زیرا نه تنها با مردم روبرو می شوند، بلکه رقیب سرمایه دار را نیز که تا کنون کمین کرده و مترصد بلعیدن آنها بوده است آویزان گردن خود خواهند داشت. این ورشکستگان به تقصیر هنوز نیز بلوف زده و قمار می کنند تا زمان بخرند، تا شاید بتوانند فقط گلیم خود را از آب بیرون بکشند. در پشت شرکتها و بانکها و بیمه ها و صنایع بزرگ طبیعتا دولتهای ملی این سرمایه ها ایستاده اند و هر کدام می خواهند بار بحران سرمایه داری “ملی“ خویش را بدوش همسایه تا دیروز “متحد و دوست“ خود بیاندازند. از ورود مصائب جهانی شدن سرمایه باید با بستن مرزهای جغرافیائی به ممالک “ملی“ جلوگیری کنند و حتی اگر این اقدامات به ضرر کل نظام و سرمایه داری رقیب(متحد دیروز-توفان) تمام شود به علت کوته بینی از آن گریزی ندارند. آنها می ترسند نام مصادره را رسما بر زبان آورند و تقدس مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را به زیر پرسش برند، زیرا در اینجا نقش دولت برجسته می شود، دولتی که تا دیروز به عنوان سرمایه دارِ بد، مورد انتقاد شدید ایدئولوگهای “بانک جهانی“، “صندوق بین المللی پول“ و “سازمان تجارت جهانی“ بود و باید موتور حرکت خصوصی سازیها را راه اندازی می کرد. دخالت دولت با بار منفی همیشه مترادف سوسیالیسم جا زده می شد. حال بحران از راه رسیده است، فاجعه در مقابل ماست، نقش دولت برجسته شده است، سرمایه دار به این دولت کارگزارش ، برای سرکوب مردم و غارت مالیاتها و ثروت آنها نیاز دارد. سرمایه داری، به این دولتی که زندگی خصوصی همه مردم را، با کنترل ، شفاف کرده، ولی برای شفافیت قمار سرمایه داران، گامی بر نمی دارد، نیاز دارد. حال، دولت ،به عنوان مسیح و ناجی، به میدان می آید. ولی این به میدان آمدن، تمام تبلیغات دولت را در مورد سوسیالیسم و اقتصاد با برنامه در شرایط بحران جهانی کنونی و تکرار فجایع غیر قابل انکار، در هم می ریزد. تئوریهای کارل مارکس، آموزگار بزرگ کمونیسم، زنده می شود و فعلیت می یابد. سرمایه داری از مبارزه مردم نیز می ترسد این است که تکه تکه از ابعاد فاجعه پرده بر می دارد تا چشم و گوش و ذهن مردم را آماده مرگ تدریجی بکند. تمام آن آلات و ادوات کنترل بیکباره تنها بر ضد مردم بکار می رود و سرمایه داری از این کنترل جان سالم بدر خواهد برد. همه آن واژه های بزرگ “امنیت“ به حفظ امنیت سرمایه داری بدل می شود و و همانطور که انتظار می رفت گرزی برای سرکوب مبارزه مردم خواهد بود. چهره کریه “دموکراسی بورژوائی“ که برای خلع سلاح روحی زحمتکشان بود بیکباره بیرون می افتد. مادوف ها جان سالم بدر می برند چون با تمام نظام خویشاوندند و دولت، مالکیت خصوصی آنها را ،تقدیس کرده و به رسمیت می شناسد.
عمق بحران هنوز پنهان است و پنهان نگهداشته می شود. دولت در پی تدارک عواقب سیاسی مترتب بر بحران در جامعه است. فاشیسم باید برای سرکوب جنبش کارگری تقویت شود. فاشیسم پاسخ سیاسی سرمایه داری در این مبارزه طبقاتی به مردم است تا بتواند با غارت اموال عمومی، بیماری خویش را ،درمان کرده و جان سالم بدر برد. خیانت رویزیونیستها و فقدان احزاب کمونیست انقلابی برای رهبری نارضائی و مبارزات مردم زمینه پرورش جنبش فاشیستی را که از بالا سازمان داده می شود آماده می کند. سرمایه داری که غافلگیر شده است به زمان نیاز دارد تا جنبش دست راستی ها را تقویت کند. در عرصه سیاسی زمان هنوز برای اعتراف به عمق فاجعه نرسیده است. فاجعه در پیش است و این فاجعه ها تا سامانه سرمایه داری منهدم نشود و بر ویرانه آن سوسیالیسم مستقر نگردد ادامه دارد.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 109 فروردین ماه 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org