انترناسیونال است نجات انسانﻫﺎ
مناسبات حاکم امروز نیز همان است که صد سال پیش بود. با این که ماهیت بورژوازی تغییر نکرده، ولی به لحاظ سیاسی، ریاکارانه تر و خشن تر هم شده و در شکل برده داری مدرن نمود یافته است. بورژوازی لیبرال نمی تواند خود را در پشت آزادی و قانونیت پنهان نکند. زیرا بدون اینها، قادر به حفظ سُلطۀ و تمامیت خود نخواهد بود. بورژوازی از حرکت تودهﻫﺎ هراس دارد. و این نشانۀ شگرف ضعف و ناتوانی سیاسی لیبرالیسم است. این است علت اصلی ابهام گوئیﻫﺎﯼ بی پایان، ریاکاریﻫﺎ و بزدلیﻫﺎﯼ همۀ سیاستمداران و نظریه پردازان لیبرال، لیبرالﻫﺎﯼ ضد دمکراسی و دشمنان خونی جنبشﻫﺎﯼ تودهﺍﯼ که برای جلب توجه عمومی به سوی خود، با کارت دمکراسی و حقوق بشر بازی می کنند.
زمین از زیر پای سرمایهﺪاری می گریزد. بحران مالی ــ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی تمام تار و پود نظام سرمایهﺪاری را در هم پیچیده است. دولتﻫﺎﯼ حاکم برای مقابله با بحران همه جانبۀ ساختاری نظام، هر بار به اقدامات نابخردانه تری دست می زنند. کاهش حقوق و دستمزدها، افزایش سن بازنشستگی، قطع کمکﻫﺎﯼ تحصیلی، پزشکی و خدمات اجتماعی، اخراج دسته جمعی کارکنان دولتی، حملۀ سراسری به دستاوردهای مبارزات تاریخی کارگران و زحمتکشان، اقدامات کودنانه دولتﻫﺎﯼ امپریالیستی هستند که خشم مردم سراسر جهان را برانگیخته و موجب اعتراض بخشﻫﺎﯼ وسیعی از جامعه گردیده است. اعتراضات تودهﺍﯼ به سیاستﻫﺎﯼ دولتﻫﺎ و قمارخانهﻫﺎﯼ آن ابعاد جهانی یافته و همزمان، قارهﻫﺎﯼ اروپا، آسیا، استرالیا و آمریکا را فراگرفته است. چنین اعتراضات بی سابقۀ ضد سرمایهﺪاری را دهﻫﺎ سال است که جهان به خود ندیده بود. در بیش از هزار شهر در ٨٠ کشور جهان، در اعتراض به تروریسم اقتصادی ــ مالی، در اعتراض به سیاست دولتﻫﺎﯼ سرمایهﺪاری و سرمایهﻫﺎﯼ هنگفت تحت حفاظت آنها به خیابانﻫﺎ آمدند.
آمریکائیﻫﺎ با شعار «ما ٩٩ درصدیم»، به اعتراض برخاستهﺍند. همان طور که می بینیم این خیزش تودهﺍﯼ با شعار «تسخیر وال استریت» و عدالت اجتماعی، می رود تا دومین ماه خود را نیز پشت سر بگذارد. طنین این شعارها و مطالبات آنها همه گیر شده، ابتدا در بیش از هزار و سیصد شهر ایالات متحده آمریکا و سپس، در اغلب کشورهای جهان بازتاب یافت. بدین ترتیب، تسخیر وال استریت، مرکز مالی سرمایهﺪاری جهانی به هدف اصلی معترضان همۀ کشورها بدل شده است. بگذریم از این که، همۀ کشورهای سرمایهﺪاری «وال استریت» خاص خود را دارند و همۀ آنها برای نجات سرمایه، منافع مردم را به قمار می گذارند.
بدین ترتیب، بالائیﻫﺎ بسیار خوب می فهمند چه اتفاقی در شرف وقوع است. اما قادر به تغییر هیچ چیزی نیستند. ماشین به حرکت در آمده، در راه بی بازگشت به آرامی حرکت می کند. در چنین وضعیتی، دولتﻫﺎﯼ امپریالیستی به کار دیگری جز شبیه سازی دمکراسی و حقوق بشر هم نمی توانند دست بزنند و مزدوران و تابعان آنها در اقصا نقاط عالم نیز برای آبرومندانه دیده شدن در نظر امپریالیسم غرب، از این مضحکه شبیه سازی پیروی می کنند. اما چنین چیزی نیست. غربیﻫﺎ کمتر از ملتﻫﺎﯼ کشورهای در حال توسعه از تهاجم سرمایه رنج نمی برند و ماهیت این بازیﻫﺎ را به خوبی درک می کنند.
ملتﻫﺎﯼ غرب خیلی خوب می دانند که دولتﻫﺎیشان از جبارترین رژیمﻫﺎ حمایت می کنند و با آنها همکاری می کنند. زمانی که دوستان ستمکارشان با مشکل مواجه می شوند، آنها به قانون جنگل متوسل می شوند و عملاً آنها را نجات می دهند. پشتیبانی بی چون چرا از رژیم آل خلیفه در بحرین و دیگر غلامان حلقه بگوش نمونۀ جالبی از این نوع حمایتﻫﺎست که هیچ کس را توان نفی و انکار آن نیست. آنها در داخل کشورهای خود، حقوق و آزادیﻫﺎﯼ مردم را محدود و محدودتر می سازند، خدمات اجتماعی را از میان بر می دارند و در متن هیاهوی اصلاحات، انتخابات در کشور را دمکراسی و حقوق بشر قلمداد می کنند. آری! در قاموس رژیمﻫﺎﯼ مرتجع سرمایهﺪاری بخصوص غربی، رقابت دائمی بین کیسهﻫﺎﯼ پول، دمکراسی نامیده می شود.
صرفنظر از همه شعبده بازیﻫﺎﯼ دولت این و یا آن کشور سرمایهﺪاری، درک این موضوع که همۀ آنها فقط بازیچهﻫﺎﯼ بی اراده در دست صاحبان مؤسسات مالی عظیم هستند، ما را به ارائه ارزیابی آگاهانه از وقایع امروز وا می دارد. بنابراین، در شرایط گسترش اعتراضات تودهﺍﯼ علیۀ سرمایهﺪاری، بخصوص در کشورهای اروپائی و آمریکا، همۀ اقدامات برای سرکیسه کردن مردم به سود بانکﻫﺎ و بازارهای بورس، همۀ لشکرکشیﻫﺎ و جنگ افروزیﻫﺎ در این گوشه و آن گوشۀ دنیا، همه هیجان آفرینیﻫﺎ و شعبده بازیﻫﺎ پیرامون عدم رعایت «حقوق بشر» و یا فقدان «دمکراسی» در این یا آن کشور در حال توسعه، چیزی جز یک سری تبلیغات جنجالی برای انحراف اذهان عمومی از انبوه مشکلات و معضلات اجتماعی ــ اقتصادی حاصل از سُلطۀ صاحبان سرمایه های کلان بر سرنوشت مردم جهان نیست.
با توجه به همۀ اینها، اعتراضات ضد سرمایهﺪاری بُعد جهانی به خود گرفته و معترضان علیۀ دولتﻫﺎﯼ فاسد و خودسریﻫﺎﯼ بی حد و حصر نخبگان یک درصدی که بیش از ٩٠ درصد سرمایۀ مالی و ثروتﻫﺎﯼ جهان را تصرف کردهﺍند، مدتﻫﺎست که به خیابانﻫﺎ آمده و سیاستﻫﺎﯼ آنها را به درستی اقدامات تروریستی علیۀ مردم می خوانند. در پایتختﻫﺎ و شهرهای اروپا، میلیونﻫﺎ نفر در حرکت تودهﺍﯼ موسوم به «انقلاب جهانی ٢٠١١» شرکت می کنند.
جالب تر از همه این است که اعتراضات ضد سرمایهﺪاری با شعار «تسخیر وال استریت»، ایالات متحده آمریکا، از دو ماه پیش قلب جهان سرمایهﺪاری را در نوردیده است. هزاران معترض آمریکائی ابتدا در تایم اسکور نیویورک گرد آمده و شعار می دادند: «بانکﻫﺎ را نجات می دهند، ما را می فروشند» و سپس، مردم در ایالتﻫﺎﯼ فلوریدا، آریزونا، کلورادو، میشیگان، ماساچوست و بسیاری دیگر نیز علیۀ سیاستﻫﺎﯼ سارقانه و طمعکاریﻫﺎ و بی مسئولیتیﻫﺎﯼ نهادهای مالی امپریالیسم به اعتراض برخاستند. معترضان آمریکائی به نظام سرمایهﺪاری می گویند: «بانکﻫﺎ سودهای میلیاردی به جیب می زنند ولی ما به سختی اول ماه را به آخرش می رسانیم».
دولتﻫﺎﯼ غربی و در رأس آنها آمریکا، برای مقابله با معترضان، خیابانﻫﺎ را به کنترل پلیس و پلیس امنیتی در آورده و همه روزه شمار کثیری از معترضان و هم چنین، افراد بسیاری را که برای بستن حساب بانکی خود به بانکﻫﺎ مراجعه می کنند، دستگیر و روانۀ زندانﻫﺎ می سازند.
در روزهای اخیر، وسیع ترین تظاهرات ضد سرمایهﺪاری در ایتالیا و اسپانیا برگزار شد. در مادرید در حدود یک میلیون نفر در خیابانﻫﺎﯼ مرکزی شهر تجمع کردند. معترضان در مقابل بانک مرکزی اسپانیا فریاد می زدند: «مقصر اینها هستند، اما دولت خدمات اجتماعی را قطع می کند». جوانان پارچه نوشتهﻫﺎئی در دست داشتند که روی آنها نوشته بودند: «برای تغییر جهانی متحد شویم!»، «هیچ چیزی نمی تواند ما از مبارزه برای دفاع حقوق مان باز دارد!».
در خیابانﻫﺎﯼ رم صدها هزار نفر راهپیمائی می کردند. تظاهرات مسالمت آمیز صدها هزار نفری مردم ایتالیا به رو در روئی با پلیس کشیده شد. این تظاهرات همزمان با رأی اعتماد پارلمان به دولت برلسکونی، موجب خشم تظاهر کنندگان گردید و نشان داد که مردم بر خلاف نمایندگان مجلس، هیچ اعتمادی به دولت ندارند و با سیاستﻫﺎﯼ اقتصادی آن به شدت مخالفند. تظاهرکنندگان ایتالیائی می گفتند: «اروپا به پا خیز! در کشور ما انقلاب روی می دهد، ما دیگر به زیر بار سیاستﻫﺎﯼ مالی و پولی کشندۀ آنها نمی رویم!». طبق آمارهای رسمی، در ایتالیا ۴٧ درصد جوانان و در اسپانیا ٢۵ درصد نیروی قادر به کار، بیکار است. بخش اصلی معترضان به نظام سرمایهﺪاری در ایتالیا و اسپانیا را مثل دیگر کشورها، جوانان تشکیل می دهند و همۀ آنها بالاتفاق معتقدند که دولت و نهادهای مالی نه تنها پول آنها را به سرقت می برند، حتی امید و آیندۀ آنها را تباه می کنند.
جنبش «تسخیر وال استریت» عمدتاً با خواستﻫﺎ و شعارهای مشابه، در اغلب کشورهای اروپائی، در انگلیس، بلژیک، آلمان، سوئیس، پرتغال، لهستان، بوسنی هرزه گوین، کرواسی و هم چنین در شهرهای مختلف کانادا و استرالیا با شرکت صدها هزار نفر برگزار به حرکت در آمده است.
در یونان اعتراضات مردمی و اعتصابات کارکنان بخشﻫﺎﯼ مختلف دولتی از جمله کارکنان هواپیمائی و رسانهﻫﺎ هم چنان ادامه دارد.
پرتغالیﻫﺎ، بانکﻫﺎ و بازارهای بورس را گردن کلفتانی می نامند که خون مردم را به شیشه می کنند.
همزمان با اینها، مردم در کشورهای مختلف آسیا، از جمله در اندونزی، تایوان، کره جنوبی و غیره نیز با شعار «ما ٩٩ درصدیم» به خیابانﻫﺎ آمدند. آنها به قطع خدمات اجتماعی، کمکﻫﺎﯼ طبی و تحصیلی و افزایش هزینۀ مسکن اعتراض نمودند. البته اینها هنوز همۀ آن ٩٩ درصد محرومان جامعه نیستند که در اعتراضات و نمایشﻫﺎﯼ خیابانی شرکت می کنند. به همین سبب، افزایش دم افزون شمار معترضان در آینده دور از انتظار نیست.
اگر همۀ شعارهای معترضان به نظام سرمایهﺪاری در کشورهای مختلف را در یک مجموعه جمع کنیم، آنها عبارتند از: «مرگ بر سرمایهﺪاری، زنده باد خلق!» (بوسنی هرزه گوین)، «نظام امپریالیستی، نابود باید گردد!»، «برضد سرمایهﺪاری، برای دمکراسی مستقیم!» (کرواسی)، «به ستمکاری بازار پایان دهید!»، «ما مسکن بدون وام می خواهیم!»، «ما غرامت بحران شما را نمی پردازیم!»، «نابود باد سرمایهﺪاری!»، «برقرار باد حاکمیت خلقی!» (لهستان)، «دست هایتان را از جیب ما بکشید!» (اندونزی)، «نابود باد تروریسم مالی» (لیسبون). این مجموعه نشان می دهند که شعارهای مردم کشورهای سابق اردوگاه شرق رادیکال تر از دیگر کشورهاست.
در متن همۀ آنچه که امروز در جهان امپریالستی روی می دهد، یک واقعیت جدی، البته به دلایل قابل فهمی، پنهان می ماند و آن، این است که اگر چه امروز زمین و زمان از ورشکستگی اقتصادی یونان صحبت می کند، اما، اوضاع مالی ــ اقتصادی در وهله اول، ایالات متحدۀ آمریکا و در نوبت بعدی، آلمان، حتی بسیار وخیم تر از این کشور است. برای نشان دادن همین واقعیت از خود تحلیگران و رسانهﻫﺎﯼ امپریالیستی شاهد می آوریم:
لورنس کاتلیکوف، در یک گزارش اختصاصی برای شبکه سی. اِن. اِن. (CNN) تحت عنوان «اوضاع اقتصادی آمریکا از یونان وخیم تر است»* می نویسد:
» دولت ما کاملاً مستاصل شده. به هر طرف نگاه کنی، علائم آن را مشاهده می کنی. ادارۀ خدمات اجتماعی، خود را مجاز به تقدیم ترازنامۀ سالانۀ پرداخت حقوق و مزایای ما را به ما نمی داند. مجلس نمایندگان اجازۀ انتشار بولتن خود را به خود نمی دهد. پنتاگون نمی خواهد حقوق و مزایای پزشکی بازنشستگان ارتش را بپردازد. ناسا طرح پرواز به مارس را دیگر پیگیری نمی کند.
همۀ این ناتوانیﻫﺎ دلایلی دارد. در طول شش دهه ما بدهیﻫﺎﯼ هنگفت دولتی (تعهدات قرضۀ خزانهﺪاری و اوراق بهادار) و بدهیﻫﺎﯼ بزرگ ولی، غیررسمی برنامهﻫﺎﯼ تأمینات اجتماعی و پزشکی و کمکﻫﺎﯼ پزشکی بیش از یکصد میلیون بازنشستۀ امروز و فردا را رویهم انباشتهﺍیم.
بدهی عمومی دولت (کسری بودجه آن)، بر اساس ارزیابی من، در حال حاضر شامل ٢١١ تریلیون دلار می باشد. کسری بودجه ــ - یعنی تفاوت میان تعهدات پیش بینی شده برای آینده (از جمله هزینهﻫﺎﯼ سنگین دفاعی ما، سوبسیدهای انبوه و هم چنین پرداخت درصدی و اصل مبلغ بدهی) و تمام مالیاتی که در آینده جمع آوری خواهد شد.
این ارقام را دادهﻫﺎﯼ مستقیماًَ دست اول ــ داده های کمیسیون بودجه کنگره ــ - نیز تأئید می کنند. سناریوی جایگزین ماه ژوئن کمیسیون بودجه کنگره، چیز دیگری غیر از تراژدی یونان را یادآوری نمی کند. این سناریو در واقع، حتی بدتر از تراژدی یونان است که در حال حاضر آتن به مرحلۀ اجرا گذاشته است. در حالی که کسری بودجۀ ما ١۴ برابر بیشتر از درآمد ناخالص ملی ما را شامل می شود، به گزارش پروفسور برند رافلهوشن، پروفسور دانشگاه فرایبورگ، کسری بودجۀ یونان فقط ١٢ برابر بیشتر از درآمد ناخالص این کشور را شامل می شود.
به دیگر سخن، در چشم انداز بلند مدت، ایالات متحدۀ آمریکا به لحاظ مالی در وضعیتی وخیم تر از یونان قرار خواهد گرفت. نهنگان مالی فعلاً در اطراف یونان پرسه می زنند. زیرا این کشور طعمۀ کوچک و بی دفاع و در عین حال، متشکل از جزایری است که بلعیدن آن چندان مشکل نیست»...*
در میان دیگر کشورهای پیشرفتۀ سرمایهﺪاری که از وضعیت مالی ــ اقتصادی شکننده تری برخوردارند، آلمان با بیش از ٢ و نیم تریلیون بدهی، جایگاه بعد از آمریکا را احراز می کند. انگلیس، این روباه پیر استعمار سالﻫﺎست که پا در جای پای پرتغال، فقیرترین کشور قارۀ اروپا گذاشته و همان مسیری را طی می کند که این کشور طی کرد. در اینجا این را نیز لازم به یادآوری می دانیم که با وجود این که پرتغال با اشغال جزایر خلیج فارس در سال ١۵٠٣، تاریخ استعمار را بنا نهاد و در نهایت، به وضعیت امروزی گرفتار شد.
به نظر می رسد دلایل پنهان سازی اوضاع اقتصادی بسیار وخیم آمریکا این است، که بخش اعظم ذخایر ارزی تقریبا تمام کشورهای جهان از جمله، چین، روسیه، برزیل و... را دلار بی پشتوانه آمریکا تشکیل می دهد و به همین سبب هم، همۀ کشورها تمام مساعی خود را برای جلوگیری از سقوط این کشور سارقان و کلاهبرداران بینﺍلمللی صرف می کنند. زیرا، طبیعی است که سقوط آمریکا موجب افلاس همۀ آنها خواهد گردید. بنابر این، سُلطۀ بلامنازع دلار بی پشتوانه بر اقتصاد جهان، یکی دیگر از عوامل تشدید بحران مالی ــ اقتصادی جهان می باشد و به همین سبب هم، مبارزه با حاکمیت دلار، می تواند و باید به عنوان یکی از اولین وظایف جنبشﻫﺎﯼ ضد سرمایهﺪاری تعیین شود.
مشکل عمدهﺍﯼ که بحران سرمایهﺪاری را علاج ناپذیر ساخت، چاپ بی حساب و کتاب اسکناس و به تبع آن حذف کالا از فرمول سرمایهﺪاری پول ــ کالا ــ پول بود که باعث انباشت پول کاغذی در گاو صندوقﻫﺎﯼ قمارهای سرمایهﺪاری، یعنی در بازارهای بورس و بانکﻫﺎ گردید.
با تمام این اوضاع و احوال، این همه اعتراضات میلیونی مردم به سیاستﻫﺎﯼ اقتصادی و جنگ افروزیﻫﺎﯼ امپریالیسم که همه روزه در کلان شهرهای جهان جریان دارد، حداقل به این دلیل نمی توان انقلاب نامید که آنها، درست است که نهادهای مالی امپریالیسم را هدف گرفتهﺍند، درست است که دیگر نمی خواهند وضع موجود را تحمل کنند. درست است به این واقعیت پی بردهﺍند که بالائیﻫﺎ دیگر نمی توانند مثل سابق حکومت کنند؛ اما این هم یک واقعیت ناگوار است که تمام و یا اغلب این معترضان، هنوز به حقانیت و کارائی مبارزۀ سازمانیافتۀ طبقاتی پی نبردهﺍند. این جنبش تا زمانی که نتواند به سطح یک جنبش کیفیتاًَ نوین، به جنبش انقلابی جهانی، به جنبش تمام عیار طبقات فرودست به رهبری گردان پیشآهنگان طبقۀ کارگر ارتقاء یابد، نمی تواند تغییر جدی در نظم موجود به عمل آورد. اینک مبرم ترین وظیفۀ پیشروی جنبشﻫﺎﯼ منفرد ضد سرمایهﺪاری و ضد جنگ در همۀ کشورها (که فعلاً نمی توان ضد سرمایهﺪاری نامید)، عبور از شعار «تسخیر وال استریت» و کاربست عملی این دو شعار سازمانگر مارکسیسم ــ لنینیسم می باشد:
کارگران همۀ کشورها متحد شوید!
انترناسیونال است نجات انسانﻫﺎ!