به بهانۀُ صدمین سالگرد آغاز جنگ جهانی اول
مفسران وتاریخ نویسان بورژوازی که در رابطه با 100 سالگی آغاز جنگ جهانی اول قلم می زنند، آگاهانه ویا ناآگاهانه ترهاتی به روی کاغذ می آورند که بیشتر نشان از واقعه نگاری ساده اندیشانه و شاید بدتر از آن جانبدارانه آنها نسبت به نیروهایی که آتش جنگ جهانی اول را برافروختند دارد.
در واقع آنها براین نظرند که مسبب اصلی آغاز جنگ یک تروریست صربی بود که " فرانتس فردیناند" ولیعهد اتریش و همسرش را در 28 ژوئیه 1914 در زارایوو به قتل رساند و متعاقب آن امپراتوری اتریش – مجارستان جهت انتقام گیری به صربستان اعلان جنگ می کند، جنگی که آتش آن 4 سال آزگار به سراسر جهان شعله کشید. غافل از اینکه این قتل برای امپراتوری اتریش – مجارستان – که بلافاصله امپراتوری آلمان نیز به جانبداری آنها برخاست – تنها بهانه ای برای شروع جنگ به شمار می آمد و نه دلیل آغاز آن.
واقعه نگاران فراموش می کنند که یکی از دلایل اصلی اعلان جنگ اتریش – مجارستان به صربها این بود که آنها علیه سیاست استعمارگرانه این امپراتوری مبارزه می کردند تا خودرا از چنگال آنها برهانند. مضافأ اینکه این جنگ متعاقب یک سری رقابتها و جنگهای چند ده سالۀ دول سرمایه داری در قرن 19 بوقوع می پیوست. بدیگر سخن این جنگ ریشه در رقابت امپریالیستها برسر مستعمرات و به زیر سلطه کشیدن هرچه بیشتر مناطق تحت نفوذ یکدیگر در اروپا، آسیا، آفریقا و نیز ایجاد سلطه برکشور امپریالیستی رقیب جهت فروش هرچه بیشتر کالا، صدور سرمایه و تأمین مواد خام داشت.
لذا در اینجا اشاره ای کوتاه به تاریخچه این جنگها و رقابتها ضروری به نظر می رسد: رقابت بر سر مناطق تحت نفوذ میان پروس، اتریش – مجارستان و فرانسه، بعد از وحدت دوک نشینهای آلمان(1848 تا 1871) شدت گرفت. که متعاقب آن جنگهایی بین آنها در گرفت.
ویلهلم پادشاه پروس که در آن زمان بیسمارک( که یکی از طرفداران پروپا قرص جنگ بود) را به نخست وزیری برگزیده بود، ابتدا با کمک اتریش – مجارستان برسرمسئله دوک نشینهای "شلسویگ"، "هولشتاین" و "لونبورگ" با دانمارک وارد جنگ شد که در نهایت "لونبورگ" به آلمان تعلق گرفت و "شلسویگ" و "هولشتاین" بین آلمان و اتریش – مجارستان تقسیم شدند.
سپس امپریالیسم آلمان با فرانسه تبانی کرد و برای چنگ اندازی کامل بر دو دوک نشین "شلسویک"و"هولشتاین" با اتریش – مجارستان وارد جنگ شد.
گرچه آلمان با فرانسه معاهدۀ صلح پراگ را امضاء کرده بودند، پس از آنکه بیسمارک اتحاد میان ایالتهای جنوب- "باواریا " و "وورتمبورگ" – با ایالتهای شمال را به سرانجام رساند، قصد جنگ با فرانسه را نمود. از جانب دیگر فرانسه هم که برای توسعه مناطق تحت نفوذش از پا نمی نشست، از بیسمارک تقاضای الحاق بخشی از " باواریا" در سواحل رود رن(راین) و شهر ماینس را نمود. اما بیسمارک در جواب نوشت این تقاضا یعنی اعلان جنگ. ابتدا فرانسه این موضوع را مسکوت گذارد ولی دیری نپائید که تقاضای الحاق لوکزامبورگ و بلژیک را نمود. لوکزامبورگ که ملک مطلق پادشاه هلند بود قرار شد به مبلغ 90 میلیون فرانک به فرانسه فروخته شود که مورد مخالقت شدید امپریالیسم آلمان قرار گرفت.
موارد اختلاف یکی دوتا نبودند. نزاع دیگر برسر اسپانیا بودکه ویلهلم قیصر آلمان قصد داشت پرنس "لئوپولد"را درآنجا به سلطنت برساند که مورد مخالفت شدید امپریالیسم فرانسه قرار گرفت. بالاخره دامنه رقابتها آنچنان بالا گرفت که در 19 ژوئیه1870 فرانسه به آلمان اعلان جنگ داد. بیست روز بعد این جنگ آغاز و پس از 6 ماه با شکست فرانسه خاتمه یافت. پس از آن طبق قرارداد فرانکفورت فرانسه مجبور شد "آلزاس" و "لورن" را به آلمان واگذار کند و مبلغ یک میلیون فرانک خسارت نیز پرداخت کند. در واقع بعد از این جنگ در سال 1871 باپیوستن 25 ایالت دوک نشین آلمان به دولت پروس به سرکردگی ویلهلم اول، آلمان متحد بوجود آمد. بدین ترتیب این کشور بمثابه قدرتمندترین امپراتوری اروپا به منصۀ ظهور رسید.
دوسال بعد اتحاد سه امپراتوری آلمان، اتریش – مجارستان و روسیه بوجود آمد.
در سال 1877 جنگ میان امپریالیسم روس و امپراتوری عثمانی برسر نفوذ و سلطه بر مناطق یکدیگر آغاز شد. دیری نپائید که متحدین فوق الذکر به مقابله با فرانسه، انگلیس و ایتالیا برخاستند. این جنگها متناوبأ تا سال 1911 ادامه داشتند.
از 1911 تا1913 جنگهائی در گرفت که در واقع زمینه ساز جنگ جهانی اول به شمار می آیند.
در سپتامبر 1911 ایتالیا به دولت عثمانی اعلان جنگ داد و طرابلس را اشغال نمود. این جنگ تا اکتبر 1912 ادامه داشت. در 1912 تقریبأ همزمان با ایتالیا بلغارستان، صربستان، یونان و مونته نگرو به امپراطوری عثمانی حمله کردند که متعاقب آن دولت عثمانی در دسامبر همان سال تقاضای صلح نمود. و بالاخره در 1913 جنگ جدیدی بر سر غنائم به چنگ آمده از کشور عثمانی در گرفت!
امپریالیسم آلمان که در آن دوران از هر لحاظ قدرتمندترین کشور به شمار می آمد برای بسیج هرچه بیشتر تودۀ زحمتکشان و کارگران به مثابه گوشت دم توپ در جنگهای امپریالیستی به هرچه بیشتر به ناسیونالیسم و میلیتاریسم دامن زد و روز بروز بیشتر بر طبل جنگ کوبید. نفوذ این تبلیغات به قسمی بود که حتی "نیچه" فیلسوف آلمانی در آن زمان نوشت:
" اگر آدمی جنگ را فراموش کند از او امید می باید برید"!! بلندگوهای تبلیغاتی امپراتوری آلمان امر را بر مردم مشتبه کرده بودند که "ژرمن ها از نژاد برترند لذا باید بر جهان حکومت کنند". نظریات به شدت نژاد پرستانه و ارتجاعی که بعدها آبشخور و زمینه ساز رشد ناسیونال – سوسیالیستها در آلمان شد که عواقب آن بر همگان روشن است.
دولت آلمان که تا آنزمان مستعمره ای نداشت، از آنجا که صنایع و تجارت و در نتیجه انباشت سرمایه در این کشور رو به رشد و رونق بود، در صدد کسب مستعمره بر آمد تا بازار فروشش را وسعت بخشد، سرمایه را صادر کند و بر مواد کانی چنگ اندازد.
از این رو بیسمارک بخش بزرگی از آفریقا که شامل "توگو"، "کامرون" در غرب و ناحیه ای در جنوب و نواحی دیگری در شرق آفریقا می شد را به زیر سیطرۀ خود در آورد. این امپریالیسم که آرزوی سلطه بر جهان را در سر می پروراند به تولید انبوه تجهیزات نظامی نیز دامن زد، به قسمی که حجم تجهیزات نظامی ای که آلمان از 1911 تا 1913 تولید کرد، برابر بود با تولید 40 سالۀ این کشور از 1871 تا 1911 شبکه های گسترده راه آهن و جاده سازی، ایجاد کارخانه های عظیم صنعتی و موًسسات اقتصادی و مالی، این کشور را عملأ به نیروئی مبدل ساخت که خوف و وحشت را در میان رقبا برانگیخت.
در واقع در آستانه آغاز جنگ جهانی اول آلمان هم از نظر نیروی نظامی و اقتصادی و هم از نظر ایجاد روحیه نظامی گری در مردم و فریب آنها، خود را برای یک جنگ فراگیر آماده ساخته بود، جنگی که می بایست به رؤیای سلطه بر جهان جامۀ عمل پوشاند. آلمان در درجۀ اول قصد تصرف مستعمرات فرانسه، انگلیس و نیز بیرون آوردن اوکرائین و لهستان و کرانۀ بالتیک از چنگال روسیه را داشت. از این رو زمانی که امپراتوری اتریش – مجارستان پس از قتل ولیعهدش دستور حمله به صربستان را داد، آلمان بدون وقفه به پشتیبانی از متجاوزین اتریشی – مجاری برخاست و متعاقبأ به تشکیل "دول محور" که متشکل از اتریش – مجارستان با پشتیبانی دولت های عثمانی و بلغارستان و ایتالیا بود دست یازید.
از جانب دیگر انگلیس، فرانسه، روسیه و صربستان، بلژیک ومونته نگرو با پشتیبانی ژاپن، پرتغال، رومانی، یونان و ایالت متحده و برزیل "دول متفقین" را تشکیل دادند. بدین ترتیب جنگ جهانی شد. امری که باب طبع امپریالیستهای مقتدر آن زمان فرانسه، انگلیس وبویژه آلمان بود. می توان گفت که در گیری اصلی نیز میان انگلیس، فرانسه و روسیه(متفقین) از سویی و آلمان، اتریش – مجارستان وایتالیا(دول محور) از جانب دیگر بود که برای تقسیم مجدد جهان دندان تیز کرده بودند. لازم به تذکر است که ایتالیا که ابتدا با دول محور هم داستان شده بود پس از مدتی از جنگ کناره گرفت ولی در 1915 جبهه عوض کرد و به متفقین پیوست.
می بینیم که جنگ جهانی اول به خاطر ترور ولیعهد اتریش بدست یک تروریست صربی آغاز نگشت، بلکه ریشه در رقابتها و تبانی های امپریالیستی جهت حفظ و گسترش مناطق تحت نفوذ، تأ مین مواد خام، فروش کالا، صدور سرمایه، استفاده از نیروی ارزان کار و بالاخره تقسیم مجدد جهان دارد. لنین رهبر کبیر انقلاب پرولتری اکتبر 1917 روسیه، جنگ جهانی اول را چنین توضیح می دهد.
"جنگ اروپا، که دولتها و احزاب بورژوازی کلیۀ کشورها طی دهها سال در تدارک آن بودند در گرفت. افزایش تسلیحات، حدت فوق العادۀ مبارزه برای تحصیل بازار در مرحلۀ نوین یعنی مرحلۀ امپریالیستی تکامل سرمایه داری کشورهای پیشرو و منافع خاندانهای سلطنتی عقب مانده ترین کشورهای اروپای خاوری، ناگزیر می بایستی باین جنگ منجر می شد و منجر هم شد. تصرف اراضی، ِمنقاد نمودن ملتهای بیگانه، خانه خراب ساختن ملت رقیب، غارت ثروتهای آن، منحرف نمودن توجه توده های رنجبر از بحرانهای سیاسی داخلی روسیه و آلمان و انگلستان و سایر کشورها، جدائی انداختن بین کارگران و تحمیق آنان با اکاذیب ملت پرستانه، نابود ساختن پیش آهنگ آنها بمنظور تضعیف جنبش انقلابی پرولتاریا – چنین است یگانه مضمون واقعی و معنی و مفهوم جنگ فعلی".(" جنگ و سوسیال دموکراسی" منتخب آثار لنین ص 465) . "لنین خاطر نشان می ساخت که جنگ ملازمی است که ناگزیر همیشه با سرمایه داریست. غارتگری سرزمینهای دیگران، استیلا و تاراج مستعمرات، تصرف بازارهای نو، بارها سبب جنگهای استیلا طلبانه دولتهای سرمایه داری شده است "( تاریخ حزب کمونیست بلشویک اتحاد شوروی ص 260).
پرداختن به جزئیات روند و تکامل جنگ جهانی اول کار این نوشته نمی تواند باشد. ولی به دیدۀ ما اشاره به نکات زیر حائز اهمیت اند.
در اثر خصلت به شدت ارتجاعی و ناعادلانه بودن جنگ جهانی اول، بویژه در اثر تلفات سنگین جانی، مالی و گسترش فقر، گرسنگی، بی خانمانی و...... تودۀ وسیعی از مردم از حکام مرتجع و امپراتوری های حاکم روی برگرداندند وبه پشتیبانی از نیروهای مترقی، انقلابی و کمونیستی برخاستند. بدین ترتیب نیروهای انقلابی، بویژه کمونیستها به علت سیاستهای افشاءگرانه و تحلیهای درست و انقلابی خویش رشد چشم گیری یافتند.
بد نیست به این نکته نیز اشاره کنیم که از 65 میلیون نفری که در جنگ جهانی اول بسیج شدند، 9 میلیون نفرکشته، 7 میلیون معلول، 5 میلیون مفقود و 15 میلیون زخمی شدند.
آری چنین جنگ ضد مردمی، با چنین عواقب دهشتبار، نمی توانست مردم را علیه مسببین آن نشوراند و از آنها رویگردان نسازد. به بیان دیگر مردم مسببین این جنگ خانمانسوز و آفرینندگان این همه نکبت و فلاکت را عملأ خلع کردند.
چهار امپراتوری پس از خاتمه جنگ منقرض شدند. امپراتوری آلمان که در 18 ژانویه 1871 با تاجگذاری ویلهلم یکم قیصر آلمان در پروس بوجود آمده بود پس از پایان جنگ جهانی اول عملأ منقرض شد و حکومت فدرالی "وایمار" بوجود آمد. پس از اعلام آتش بس (11 نوامبر 1918) در 10 ژانویه 1919 قرارداد "ورسای" درکاخ ورسای در پاریس به امضاء رسید. طبق این قرارداد امپراتوری آلمان می بایست خلع سلاح شود و به متفقین خسارت بپردازد. امپراتوری اتریش – مجارستان نیز که از 1867 از اتحاد دوگانه امپراتوری اتریش و پادشاهی مجارستان بوجود آمده بود در اثر شکست در جنگ جهانی اول از متفقین در نوامبر 1918 از هم گسیخت. امپراتوری عثمانی در ترکیه و سلسله رومانوف در روسیه که هر دو از زمان جنگهای صلیبی به قدرت رسیده بودند پس از پایان جنگ جهانی اول از قدرت بزیر کشیده شده و به مزبله تاریخ سپرده شدند.
اما مهمترین واقعه ای که در اواخر جنگ جهانی اول رخ داد، انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر 1917 در روسیه بود، که بمثابه نقطۀ عطفی در تاریخ جوامع بشری به شمار می آید. حزب کمونیست بلشویک روسیه به رهبری لنین پیوسته می کوشید مقاصد و اهداف اصلی بورژوازی از جنگ افروزی را برای توده ها باز شکافد. به آنها بگوید که نه تنها حکومت تزار در روسیه می کوشد تا جنگ خانمان برباد ده را با شعار "نجات میهن از دستبرد پروسهای وحشی" توجیه کند، بلکه ِاس ِارها(سوسیال رولوسیونر) و منشویکها نیز همان اراجیف را نشخوار می کنند. در واقع تنها بلشویکهای حزب کمونیست روسیه بودند که با حرکت از موضع صحیح مارکسیستی نه تنها پرچم مبارزه قاطع علیه جنگ امپریالیستی را بر افراشتند، بلکه مبارزه علیه استبداد تزاری، این نماینده بورژوازی و ملاکین را روز به روزبیشتر دامن زدند.
حزب بلشویکی به رهبری لنین کبیر بر این نظر بود که کارگران کشورهای اروپائی به خاطر تأمین و ازدیاد منافع بورژوازی امپریالیستی نباید به سوی یکدیگر تیراندازی کنند. اما سران انترناسیونال دوم با خیانت به پرولتاریای اروپا به جانبداری از جنگ امپریالیستی برخاستند.
لنین می گفت: "وظیفه ایکه در برابر سوسیال دموکراسی قراردارد قبل از همه اینستکه این معنای حقیقی جنگ را آشکار نماید و اکاذیب و سفسطه جوئی و عبارت پردازی های "میهن پرستانه" ایرا که طبقات حکمفرما یعنی ملاکان و بورژوازی برای مدافعه از جنگ اشاعه می دهند، بیرحمانه فاش سازد".(لنین "جنگ و سوسیال دموکراسی" منتخب آثار جلداول ص 465). اما منشویکها و ِاس ِارها با طرح شعار"دفاع از میهن" دنباله روی بورژوازی امپریالیستی شدند و کوشیدند تا ناسیونالیسم را به خورد توده ها بدهند و آنها را از مبارزۀ انقلابی و طبقاتی علیه حکومت تزار باز دارند. برعکس بلشویکها با شعار تبدیل کردن جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی، جهت سرنگونی حکومت امپریالیستی خودی به میان توده ها رفتند. "بلشویکها طرفدار مبارزۀ فعالانۀ انقلابی برای صلح بودند.....و سرنگونی حاکمیت جنگجوی امپریالیستی" را می خواستند.(تاریخ حزب کمونیست بلشویک روسیه ص 271) در واقع "امر صلح را با امر انقلاب پرولتاریا مربوط می کردند"( همانجا ). شعار آنها "تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی" بود. آنها به توده ها می گفتند اگر می خواهی از جنگ خلاصی یابی و به صلح برسی، باید اسلحه را به روی حکومت تزار برگردانی. بد نیست به این نکته نیز اشاره کنیم که "بلشویکها برضد هرگونه جنگی نبودند. آنها تنها بر ضد جنگ استیلا جویانه، بر ضد جنگ امپریالیستی بودند"(همانجا ص 272 ).
بلشویکها در عین حال این نظریه دیالکتیکی و انقلابی را ترویج می کردند که: "جنگ عادلانه که برای تصرف خاک بیگانه نیست، جنگ آزادی بخش که منظورش یا دفاع ملت از هجوم خارجی و از کوششهائی است که به منظور اسیر کردنش می شود و یا آزاد کردن ملت از اسارت سرمایه داری و یا بالاخره آزاد کردن مستعمره ها و کشورهای غیر مستقل از ظلم امپریالیستهاست" ( ص 272 – 273 همانجا) و "جنگ غیر عادلانه، جنگ سلطه جویانه که منظورش استیلاء و تحت اسارت در آوردن کشورها و ملل بیگانه است"( همانجا ).
جنگهای امپریالیسم آمریکا علیه کره، ویتنام، کامبوج، لائوس، کوبا، اندونزی، جنگ صهیونیسم علیه نهضت فلسطین جملگی از نوع دوم اند و بر عکس جنگهای رهائیبخش خلقهای چین علیه امپریالیسم انگلستان و ژاپن، الجزیره علیه فرانسه، ویتنام و کره علیه آمریکا و......از نوع اولند که با کمک و پشتیبانی اتحاد جماهیر شوروی لنینی استالینی و بعدها چین توده ای به پیروزی رسیدند. و نیز مقاومت ممالک مستقل که از حق حاکمیت و تمامیت ارضی خویش و به کوتاه سخن از حقوق ملل در قبال مداخله جوئی امپریالیسم دفاع می کنند، نظیر مقاومت و مبارزه یوگوسلاوی سابق، صدام حسین در عراق، معمر قذافی در لیبی و یا بشار اسد در سوریه، مبارزه ای برحق و قابل دفاع هستند.
بالاخره سیاست و مشی انقلابی بلشویکها به رهبری لنین که به جلب هرچه وسیعتر توده های پرولتاریا و سایر زحمتکشان روسیه منجر شد از جانبی و ضعف روز افزون حکومت تزار در اثر جنگ فرسایشی سه ساله از سوی دیگر، پیروزی در انقلاب کبیر اکتبر را میسر ساخت و تزاریسم را سرنگون و حکومت پرولتاریا را مستقر گردانید. بدیگر سخن انقلاب اکتبر 1917 ثابت کرد که در دوران امپریالیسم امکان پیروزی انقلاب در یک کشور وجود دارد.
" کارگران روسیه و حزب بلشویک نخستین کسانی در جهان بودند که از سستی سرمایه داری با کمال موفقیت استفاده کرده، جبهه امپریالیسم را شکافتند و تزار را سرنگون کردند و شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان را بر پا نمودند."( تاریخ حزب کمونیست بلشویک ص 293 ).
صد سالگی جنگ جهانی دوم در اواخر خویش دنیا را در عرض ده روز تکان داد و جهانی نوین خلق نمود که فناناپذیر است.
بر گرفته از توفان شماره 173 مرداد ماه 1393 اوت سال 2014، ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
سایت آرشیو نشریات توفان
توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی