تدارکات جنگی اسرائیل علیه ایران و راه اندازی ستون پنجمش
"میشائیل لودرز"(Michael Lüders) یکی از کارشناسان مطلع و مبرز خاور میانه در آلمان، در کتاب خود تحت عنوان "ایران، جنگ نادرست. چگونه غرب آینده خود را بر باد می دهد" به اسنادی اشاره می کند که مربوط به تدارک جنگی اسرائیل تا سالهای 2012 علیه ایران است. صهیونیسم اسرائیل به رهبری نتانیاهو با فشار توسط ماشین بزرگ لابی های خویش در آمریکا، دولت آمریکا را تحت فشار قرار می داد که از تجاوز اسرائیل به ایران و بمباران ایران حمایت کند. کارشناسان مشهور سیاسی آقایان "مرشهایمر"(Mearsheimer) و "والت"(Walt) در بررسی های خود نوشته اند: "اسرائیل تنها کشور جهان است که در آن یک تعداد کثیری از مردم تجاوز نظامی به ایران را توصیه می کنند. یک همه پرسی در سال 2007 نشان داد که آنها 71 % هستند. همچنین هسته اصلی سازمان یهودیان به عنوان مهمترین گروه در آمریکا(آیپاکAipac )، جنگ بر ضد ایران را توصیه می کنند. هنگامیکه در آغاز سال 2007 از ژنرال سابق آقای "وسلی کلارک"(Wesley Clark) پرسیدند که چرا حکومت بوش اینهمه بر جنگ بر ضد ایران تکیه می کند، پاسخ داد "برای فهم این مطلب کافی است نشریات اسرائیلی را بخوانید. جماعت یهودی متفق النظر نیست، ولی ثروتمندان یهودی ِ نیویورک فشار بی حدی به کسانی که مسئولیت تصمیمگیری دارند وارد می کنند". آقای "اسکات ریتر"(Scott Ritter) بازرس سابق سازمان ملل در زمینه تسلیحاتی در کتاب خود به نام "ایران آماج حمله" نوشته است: "سر خودمان را کلاه نگذاریم اگر آمریکا جنگی علیه ایران راه بیاندازند ریشه اش در اسرائیل است و نه در جای دیگر"".
در 5 مارس 2012 نتانیاهو به کاخ سفید آمد و پیامش روشن بود: "یا برنامه اتمی ایران را نابود می کنید و یا اینکه خود ما آنرا انجام می دهیم". در فوریه همین سال 81% اسرائیلی ها هوادار تجاوز به ایران بودند. نتانیاهو از نظر داخلی نیز جبهه وسیعی از جنگ طلبان صهیونیسم را در کنار خود داشت. اینها آدمهائی اند که آرزوی نابودی ملت ایران را مانند ملت فلسطین، سوریه و لبنان در سر می پرورانند، زیرا نژادپرستان یهودی همه بر اساس ادعاهای دین یهود "ملتی برگزیده" هستند و محق اند سایرین را نابود کنند.
ولی خطر جنگ با ایران از این جهت به تعویق افتاد که فلسطین، سوریه و لبنان به عنوان سپر بلای ایران و پشت جبهه ایران عمل می کردند و هر آن در صورت حمله به ایران می توانستند از پشت جبهه صهیونیستها را مورد حمله قرار دهند. این سه کشور به همین علت نیز یا مورد نفرت عمال صهیونیسم در ایران بودند و یا مورد انتقاد کسانی که فریب تبلیغات رادیوهای بیگانه و صهیونیسم بین الملل را خورده بودند و هنوز هم می خورند و دوربینی لازم سیاسی را ندارند و نمی فهمند که "بر سر شاخ نشسته بُنِ می بُرند".
در کنار این عوامل بازدارنده آرایش وضعیت جهانی قرار داشت که ملتهای جهان و بسیاری دول جهان این تجاوز را مورد تائید قرار نمی دادند و حتی چین و روسیه به محکومیت آن در شورای امنیت سازمان ملل دست می زدند. تجاوز به ایران یک شکست دیپلماتیک برای آمریکا و اسرائیل می بود. بسیاری از متحدان غربی آمریکا نیز با این حمله موافق نبودند. مهمتر از همه ایجاد اختلاف در داخل اسرائیل بود. وزیر دفاع اسرائیل(بخوانید وزیر جنگ اسرائیل، آقای "بنی گانتس"(Benny Gantz) و رئیس موساد آقای "تامیر پاردو"(Tamir Pardo) تجاوز به ایران، بدون چراغ سبز آمریکا و حمایت آن دولت را قویا رد می کردند.
پیآمد تجاوز به ایران برای جناحهای جنگ طلب نیز مبهم و ترسناک جلوه می کرد. این سردرگمی در مورد آینده ای که بدون دورنما بعد از تجاوز در پیش می بود، تصویر سیاهی بر منطقه خاورمیانه و حتی فراتر از آن ترسیم می کرد که تنها اندیشیدن در موردش رعشه برانگیز بود.
نویسنده اسرائیلی به نام آقای داوید گروسمن(David Grossman) با توجه به سابقه حافظه قوی تاریخی مردم ایران که هرگز کودتای 28 مرداد 1332 را از یاد نبرده و با انقلاب 22 بهمن به آن پاسخ دادند، و با الهام از آینده ای که در پیش خواهد بود، در هشدار به دولتمردان اسرائیل در صورت تجاوز به ایران، در تاریخ ماه مارس 2012 در نشریه محافظه کار آلمانی زبان "فرانکفورتر آلگماینه سایتونگ"(FAZ) نوشت: "از نظر حتی ایرانی های میانه رو و واقعبین، اسرائیل همواره یک دولت خودخواه، سراپا دیوانه خواهد بود، دشمن تاریخی ای که باید با وی مبارزه کرد. آیا این نظر، خطرناکتر و یا کمتر خطرناک از یک ایران اتمی است".
در کنار این عوامل کارشناسان نظامی آمریکا برنامه های کمپیوتری گوناگونی را در مورد تجاوز به ایران و عواقب آن مورد ارزیابی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که در همان ساعات نخست جنگ حداقل 200 سرباز آمریکائی کشته می شوند و دفاع از این امر در کنگره آمریکا با توجه به تحریک احساسات مردم آمریکا، برای رئیس جمهور وقت ممکن نیست. ارسال بمبهای سنگر شکن به اسرائیل در کادر همین سیاست تجاوزگرانه صورت گرفته بود. ولی اسرائیل بعد از مخالفت آمریکا و مخالفتهای درونی بیکار ننشست و برای اینکه برای تجاوز به ایران عبور از فضای عراق را که باید با اجازه آمریکا باشد دور بزند با دولت آذربایجان وارد مذاکره، جهت دریافت پایگاه نظامی و اجازه تجاوز به ایران شد. نشریه "فورین پالیسی"(Foreign Policy) در 28 ماه مارس 2012 خبر داد که دولت اسرائیل با رئیس جمهور آذربایجان آقای الهام علییوف یک پیمان نظامی به ارزش 6/1 میلیارد دلار امضاء کرده است و در شمال باکو یک فرودگاه نظامی مستقر ساخته که زمینش را اسرائیل از آذربایجان برای تجاوز به ایران خریده است. آذربایجان به علت ادعاهای ارضی که نسبت به ایران دارد و می خواهد آذربایجان ایران را به تجزیه وا دارد در این عرصه با اسرائیل همدستی می کند. "ویکی لیکز" در سال 2011 برملا ساخت که حتی یک کابل ارتباط تلفنی دیپلماتیک در سال 2009 میان باکو و واشنگتن به صورت محرمانه کشیده شده است. از همین پایگاه نظامی و جاسوسیِ اسرائیل بود که کماندوهای اسرائیلی همراه ایرانی های جاسوس وارد ایران شدند و دانشمندان اتمی ایران را ترور کردند. معاون سفیر آمریکا در باکو در توصیف روابط آذربایجان با اسرائیل اظهار داشت که اینها اندکی از کوه یخی به شمار میآید که: "هنوز نه دهمش زیر آب پنهان است".
انعقاد توافقنامه هسته ای با ایران هرگز به مفهوم این نیست که آمریکا و اسرائیل از سیاست تجاوز به ایران دست کشیده اند. پشتِ جبهه ی ایران در فلسطین، در سوریه و در لبنان به شدت تضعیف شده است. داعش را با همدستی جمهوری خودمختار کردستان به سوی بغداد و به سمت ایران کیش می دهند. عربستان سعودی را تا دندان مسلح کرده اند، تا مرزهای جنوبی ایران را تهدید کند. در شرق ایران با یاری پاکستان به تقویت طالبان مشغولند، همه این اقدامات اتفاقی نیست و بخشهائی از یک سیاست بزرگتر است. شمشیر داموکلس تهدید بر بالای سر ایران در نوسان است و خطر فرود آمدن آن منتفی نیست. امپریالیستها در پی آن هستند که از ایران امتیازات بیشتری به کف آورند و ایران را به زیر سلطه کامل خویش بکشانند. رژیم جمهوری اسلامی که بی آبرو بوده و مشتی محافل مافیائی و مفتخور و دزد را به مقامات ارفع رسانده و آنها را بر ضد توده مردم ایران تحریک و بسیج می کند، فاقد پشتوانه لازم مردمی برای مقابله با تجاوز امپریالیستی است و عملا در موضع ضعف به سر می برد. رژیمی که حقوق مردم را به رسمیت نشناسد، همیشه پشتش خالی است. این خطر را بزرگان رژیم به خوبی حس می کنند.
امپریالیسم و صهیونیسم نیز از تحریک و تهدید دست بر نمی دارند. زمانیکه در سالهای 2012 امکان تجاوز به ایران نه تنها منتفی نبوده بلکه قریب الوقوع به نظر می رسید، اطاقهای فکری امپریالیستی نیز به کار افتادند تا زمینه ذهنی تجاوز به ایران را توسط عوامل خود فراهم آورند. یک جنگ روانی آغاز شد.
نیروهای انقلابی ایران در این مرحله مبارزه، که خطر عمده تجاوز به ایران و نابودی مردم کشورمان را حس می کردند و وضعیت سوریه و لیبی امروز را پیش بینی می نمودند، بر این نظر بودند که باید "جبهه وسیع ضد جنگ بر ضد ایران" در سراسر جهان تشکیل داد و با بسیج عمومی مردم مترقی دنیا و حتی دول مستقل مانع از آن شد که امپریالیسم و صهیونیسم به ایران حمله کنند و به تبهکاری وحشیانه متوسل شوند و ایران را نابود نمایند. این خواست عمومی مردم ایران نیز بود و لذا به حمایت از این خواست برخاستند و نفرت خویش را از تحریکات امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل نشان دادند. در این عرصه "حزب کار ایران(توفان)" در میان اپوزیسیون ایران پیشقدم بود و با امکانات و ارتباطات جهانی که داشت قادر شد جبهه وسیعی از مخالفان ضد تجاوز و جنگ را در میان خارجیان و ایرانیان ایجاد کند. در کنار این جبهه وسیع ضد جنگ بر علیه ایران که به عنوان یک عامل مهم بازدارنده در این جنگ روانی و تدارکاتی عمل می کرد، عمال امپریالیسم و صهیونیسم ایرانی راه افتادند تا به رهبری "حزب کمونیست کارگری ایران" و "سازمان مجاهدین خلق ایران" "جبهه وسیع جهانی برای تجاوز به ایران" را فراهم آورند. این پیروان تئوریهای صهیونیستی منصور حکمت و نوحه خوانی مسعود رجوی در این جنگ روانی، وظیفه داشتند که مردم ایران را با توجه به نفرت بر حقی که علیه رژیم جمهوری اسلامی دارند، به گاری صهیونیسم بین الملل ببندند و با شعار "نخست باید رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کرد" راه را برای نابودی ایران فراهم کنند. این جریانات خودفروخته که به عنوان ستون پنجم امپریالیسم و صهیونیسم در ایران عمل می کردند و می کنند، به خرابکاری در جنبشهای ضد جنگ اقدام کردند و تلاش نمودند جهت اصلی مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی این جنبشها را منحرف کنند. آنها با شعار "سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی" در داخل این جنبشها با یاری تروتسکیستها و صهیونیستها، آب به آسیاب جرج بوش و نتانیاهو می ریختند و خودشان را اپوزیسیون انقلابی ایران جا می زدند. متاسفانه بودند نیروهای واقعا انقلابی که به علت تحلیل نادرست و فقدان جسارت سیاسی، فریب این دارو دسته ها و قدرت تبلیغاتی آنها را می خوردند و جذب تبلیغات آنها شده و با آنها هم صدا شده بودند. ولی این اشتباه بزرگ سیاسی هرگز توجیه گر یک سیاست بطور عینی ضد انقلابی نمی تواند باشد. مشتی از این ضد انقلابی ها که خود را "مارکسیست- لنینست- مائوئیست" جا می زدند در واقع مالیخولیائیست هستند تا مارکسیست-لنینیست، هوادار اشغال ایران توسط امپریالیسم آمریکا بودند و هستند. این جبهه "انقلابیون"(بخوانید "ارتش آزاد سوریه") برای دفاع از تجاوز امپریالیسم آمریکا و صهیونیسمِ اسرائیل به ایران، برای ایجاد وضعیت سوریه در ایران، تلاش بیهوده؛ ولی فراوان کردند که به شکست انجامید و به بی آبروئی آنها بدل شد و ما این موضعگیری ها را همواره بیاد می آوریم و تکرار خواهیم کرد تا در حافظه تاریخی مردم ایران نقش بندد و مردم ایران این عده ایرانی های هوادار اشغال ایران را که به عنوان عامل روانی جنگ اسرائیل بر ضد ایران عمل می کردند به خوبی بشناسند و از آنها پرهیز کنند. در کنار این گروه های هوادار منصور حکمتِ اسرائیلی و دسته های عزاداری مریم و مسعود رجوی، ناسیونال شونیستها آذری و کُرد بودند که از جانب اسرائیل و جمهوری آذربایجان علییوف به خاطر انعقاد قراردادهای نظامی و تجاوزکارانه بر ضد ایران، مورد حمایت قرار می گرفتند. به قول معاون سفیر آمریکا نه دهم بند و بستهای سیاسی اسرائیل و آذربایجان زیر آب می باشد. تبلیغ "نفرت ضد فارس" تا احساس آدمکشی را راحت سازد و به خلع سلاح روانی آذربایجانی ها منجر گردد، تلاش برای تجزیه ایران و اینکه تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم مشکل ما نیست و ما باید نخست آذربایجان و یا کردستان را از ایران جدا کنیم، همان نظریات اطاقهای فکری امپریالیست-صهیونیستی را دامن می زدند تا "جبهه وسیع برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی" را فراهم آورند. دولت باکو و کردستان عراق به میزبانان این ایرانی های تجزیه طلب بدل شدند. برایشان سفره پهن می کردند، کمکهای تبلیغاتی و مالی در اختیار آنها قرار می دادند و می دهند تا جهت تبلیغات آنها با تبلیغات امپریالیستها و صهیونیسم بین الملل همخوانی پیدا کند. امروز دستها رو شده اند و در آینده نیز بیشتر رو می شوند. البته فعالیتهای دولت باکو برای تجزیه ایران بیاری اسرائیل به انتها نرسیده است.
اطاقهای فکری امپریالیستی-صهیونیستی راه افتادند تا "ایران آریائی" را به جلوی صحنه آورده و با ایجاد نفرت نسبت به اعراب و توهین به آنها، با فریب مردم وضعیتی ایجاد کنند تا زمینه انفراد سازمانهای "حماس"، "حزب ﷲ"، سوریه و... را در ایران میان افکار عمومی فراهم آورند. "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران"، شعار اسرائیلی ها بود که خود را در پشت نقاب "ایرانپرستی" پنهان کرده بودند تا به تفرقه ملی دست بزنند. هدف آنها "نه غزه، نه سوریه، نه لبنان بعدش نوبت ایران" بود و هست. این سیاستهای ضد عرب و ضد فلسطین توسط مروجان تبلیغاتی صهیونیسم بین الملل توسعه می یابد و دامن زده می شود و این بخشی از برنامه جنگ روانی آنها بود. آنها با توهین به ملتهای عرب به ویژه به مبارزان آنها مدعی می شوند که اسرائیل "مترقی ترین و دموکرات ترین کشور خاور میانه است". آنها همین نوع دموکراسیِ بمبهای فسفری و خوشه ای و سیاست نسل کشی و مذهبی را برای ایران آرزو می کردند و می کنند.
فصلی از تاریخ فعالیت اپوزیسیون ایران رقم خورده است و باید به سینه برخی از این سازمانهای هوادار اشغال ایران نشان های خیانت را آویخت. نه خیانت به آمال طبقات زحمتکش، بلکه خیانت به آمال ملی.
باید آموخت که نشست و برخاست با دارو دسته های مجاهدین ضد خلق و یا پیروان منصور حکمت با هر نقابی که هستند، به ضرر منافع ملی و طبقاتی مردم ایران است. این ننگ را با هیچ هوچی گری و تظاهر به وحدت طلبی نمی توان پوشاند. این عده هوادار امپریالیسم و صهیونیسم و خواهان قتل عام مردمان مسلمان تحت عنوان مبارزه با "اسلام سیاسی" هستند. توگوئی صهیونیسم اسرائیل که بر قدرت نشسته است و در مراجع قضائی و قانونی خویش تاکید کرده است که اسرائیل یک کشورماهیتا "یهودی" است، "یهودیت سیاسی" نیست. بهتر از این نمی شود از صهیونیسم دفاع کرد. دشمنی با رژیم جمهوری اسلامی هرگز توجیه گر خیانت ملی و جنایت ضد بشری نیست.
بر گرفته از توفان شـماره 188آبان ماه 1394ـ آبان ماه سال 2015
ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
www.