۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

مراسم سوگواری تولد عیسی مسیح
مقاله را با یک گزارشی که بدستمان رسیده است شروع می کنیم.
در امسال نیز مانند سالهای گذشته در اداره ما جشن تولد مسیح برگذار شد. این به صورت یک سنت قدیمی است که صاحبکار کارمندان خویش را به شام و مشروب دعوت کرده و سال خوبی را برایشان آرزو می کند. این جشن سنتی باید به فضا و روابط دوستانه میانه کارمندان و کارمندان با صاحبان شرکت کمک کند. امسال بر خلاف سال گذشته مثل این بود که روز سوگواری و مراسم دفن حضرت عیسی برگزار می شود و نه تولد وی. محل برگزاری جشن و نوع غذاها که دیگر از گلو پائین نمی رفت مانند سال گذشته از کیفیت بالا برخوردار نبود. دیگر از آن مشروبات دست اول خبری نبود. همه چیز دست دوم و محیط آب رفته تر شده بود. ترس از قیافه همه در این مجلس “سوگواری“ می بارید. برخی دوستان قدیمی در جمع حضور نداشتند. بیمار بودند، سر ساعت نمی رسیدند و یا به مرخصی رفته بودند و یا ...
افتتاح جشن با سخنرانی سنتی رئیس شرکت بود. پس از تعارفات متداول که معمولا در هنگام برگزاری جشنها بیان می شود به اصل موضوع پرداخت. از همان اول روشن بود که به سختی نفس می کشد و گلویش خشک بوده و مرتب آب گلویش را قورت می دهد.
امسال برخلاف سال گذشته مجبور شدیم که مراسم جشن را بسیار محدود برگزار کنیم. زیرا بحران مالی در خانه شرکت ما هم نشسته است. ساختمان ساخته نمی شود و بسیاری از سفرشات پس گرفته شده و برای آنچه مانده بانک وام نمی دهد. با توجه باین وضع اسف انگیز که باور کنید ما را نیز بشدت تحت فشار قرار داده مجبور شدیم در شرکت به تغییراتی دست بزنیم که آنرا با ناراحتی وجدان انجام دادیم. آنوقت نگاهی از زیر عینک به همه کرد و نشانه های رعب و وحشت را ظاهرا در چهره همه ما دید. عرق سردی بر پشت ما در این سرمای زمستان جاری شد. هر که فکر می کرد که کاشکی وی در زمره قربانیان نباشد. پهلو دستیش که بیست سال می شناخت چی؟
احساس عجیبی به آدم دست می داد که از خودش نیز بیزار می شد. احساس می کرد که به گرگ بدل می شود.
رئیس شرکت ادامه داد. متاسفانه ما ناچار شدیم چهار نفر را اخراج کنیم که این تصمیم را به آنها ابلاغ کرده و از این جهت امروز این کارمندان سابق در این جشن شرکت ندارند. تو گوئی که باری از دوش همه برداشته شد. ترسشان به لبخند سردی بدل شد و لرزشان را با گیلاسی شراب و یا شمپاین فرو دادند. از تیرباران اول همه حاضرین جان سالم بدر بردند. اما آیا این همه ماجرا بود؟ سخنان رئیس شرکت هنوز خاتمه نیافته بود و برای ما سال “خوبی“ را آرزو نکرده بود. حتما مسایل دیگری هم بود که می خواست بر زبان بیاورد. چهره ها استفهامی بود و نگاهها شبه انگیز. ضربان قلب کنراد را در کنارم می شنیدم جوان 44 ساله و دارای سه کودک بود. حالش را حس می کردم ولی حال سایرین نیز بهتر نبود. رئیس ادامه داد. طبیعتا با اخراج 4 نفر مشکل ما حل نمی شود. ما تصمیم گرفتیم تلاش کنیم تعداد کمتری را اخراج کرده و یا مخرج مشترک همدردی میان سایرین ایجاد کنیم. هر کس باید از بخشی از سهم خود بگذرد تا تعداد کمتری اخراج شوند و بازار بیکاری و گرسنگی سرازیر نشوند. این امر بنظر ما راه حل انسانی به نظر آمد. چه کسی می توانست به این راه “انسانی“ اعتراض کند. بعد این جمله مشهور بیان شد که ما همه در یک قایق نشسته ایم یا غرق می شویم و یا سالم به ساحل نجات می رسیم. غذاها روی میز مانده بود گوشها بیش از حد بزرگ شده بود و یا بنظر من چنین می نمود. کسی به دیگری نگاه نمی کرد چون می خواست در تنهائی خویش تنها باشد. رئیس گفت ما برای اداره شرکت و تداوم کار ده در صد از حقوق همه کارکنان کاستیم. صدای افتادن جسمی شنیده شد، برگشتم کنراد بیهوش شده بود و با تام قد و هیکلش روی زمین قرار داشت. بیچاره تازه خانه خریده بود و قسط خانه می داد. حال خرج زن و سه بچه و قسط خانه را چگونه از حقوق باقیمانده خود بپردازد. صدای شکستن کنراد با گریه سایرین که بشدت ازریختن اشک خویش خودداری می کردند عجین شد. کنراد را بهوش آوردند. گیج بود و دیگر کنراد سابق نبود. سایرین نیز انسانهایقبل از بحران نبودند. فضای مجلس جشن خفقان آور بود. همه یک بیک محل جشن را ترک کردند. و من صدای شکستن زندگیها را می شنیدم. بحران سرمایه داری بحران ادواری سنتی است و همواره مانند سونامی فرا می رسد و میلیونها انسان را به کام خویش می کشد و نابود می کند. سونامی سرمایه داری دین و ایمان ندارد. بدنبال سود حداکثر و غارت انسانهاست. کنراد جزء ناچیزی از این قربانیهاست.
به آمار زیر نگاه کنید:
شرکت دوپوئن که یک کنسرن شیمی آمریکائی است 4 هزار نفر کارکنان خویش را اخراج کرد(نشریه زود دویچه تسایتونگ 5/12/2008).
کارخانه بزرگ اتومبیل سازی کرایسلر یک چهارم کارکنانش را بیرون می کند. بر اساس تخمین این تعداد میان 30 تا 40 هزار نفر است.(نشریه زود دویچه تسایتونگ26 و 25/10/2008).
کارخانه اتومبیل سازی فولکس واگن 25 هزار کارگر وقتی را اخراج می کند و کارکنان خویش را برای ایثارگری و قبول فداکاری آماده می گرداند.(همانجا)
در کارخانه اتومبیل سازی رنو یک سوم کارکنان اخراج می شوند. سایر کارگران نیز تا 400 یورو در ماه کمتر حقوق دریافت می کنند. این حقوقها معوقه نیست زیرا به کارگران به صورت دموکراتیک و داوطلبانه و نشان دادن لولوی خانه خرابی و بیکاری این از خودگذشتگی را تحمیل کرده اند.(همانجا). همین روزنامه در تاریخ 21/11/2008 خبر داد که در سال 2009 تعداد کارگران اخراجی کارخانه های پژو و سیتروئن 200 هزار نفر خواهد بود.
کردیت سوئیس 5 هزار کارمند خویش را اخراج کرد. (نشریه زود دویچه تسایتونگ 5/12/2008).
در آمریکا نیم میلیون نفر بیکار می شوند(نشریه زود دویچه تسایتونگ 6 و 7/12/2008).
بانک سیتی گروپ 160 هزار کارمند خود را بیکار کرد. این بانک 20 میلیارد پول مردم را بر باد داد و مجبور شد 5/1 مخارج خود را از طریق اخراج و فقر دیگران جبران کند. قرار است در سال 2009 70 هزار نفر دیگر هم باین جمع اضافه شوند.
کارخانه کمپیوتر دل 600/11 هزار نفر را اخراج کرد.
کنسرن فرانسوی ارتباطات در نظر داد 12 هزار نف ر را اخراج کند. (نشریه زود دویچه تسایتونگ 16/1/2009).
کنسرن موتورولا 4 هزار نفر را اخراج کرد (نشریه زود دویچه تسایتونگ 16/1/2009).
شرکت ریبوک که شرکت دختر آدیداس است 300 نفر را اخراج کرد. (نشریه زود دویچه تسایتونگ 16/1/2009).

این فهرست را می شود ادامه داد. سخن بر سر میلیونها بیکار و ممالک ورشکسته نظیر ایسلند، مجارستان، رومانی و... می باشد.
در افریقا مردم دسته دسته می میرند چون مواد غذائی گزان شده و قدرت خرید مردم کاسته شده است.
در چنین وضعی برخی آدمخوران که هنوز هوادار خصوصی سازیها و بیچاره کردن مردم هستند از بحران تکاملی سرمایه داری که نقش سالم سازی سامانه را دارد سخن می گویند. بنظر آنها این بحرانها طبیعی است و باید هر چند سال یکبار فرا رسد تا نقش درمانی خویش را ایفاء کرده عناصر ناسالم و تفاله های بیمار سرمایه داری را بدور بریزد تا سرمایه داری بار دیگر بشکفد و خود را برای بحران بعدی آماده گرداند. در اینکه میلیونها نفر می میمرند کک آنها نیز نمی گزد. آنها ترجیح می دهند از درگیری در این بحث در روند. به عواقب بحران نیاندیشند ولی از “حیثیت“ سامانه سرمایه داری دفاع کنند.
بحران سرمایه داری آنطور که رسانه های گروهی و اندیشمندان سرمایه داری تبلیغ می کنند نتیجه حرص و آز و یا طمع چند سرمایه دار افسارگسیخته نیست. این گونه بحرانها ضحاکان ماردوش نظام سرمایه داری هستند و هر بار سربلند کرده مغز کارگران و ستمدیگان را برای ادامه بقاء می طلبند. این آدمواری قانون و قاعده سامانه سرمایه داری و نه گناه این یا آن فرد. سامانه سرمایه داری را باید سرنگون ساخت تا ضحاکان ماردوش نتوانند مجددا پدید آیند.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 107 بهمن ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org