۱۳۹۰ دی ۱۸, یکشنبه


حقوق بشر و کاسبکاری سیاسی



حزب ما همواره تأکید کرده است که مبارزه برای حقوق بشر را باید با مبارزه علیۀ امپریالیسم و صهیونیسم در دنیای کنونی پیوند زد. شکنجه از نظر کمونیستﻫﺎ بد و خوب ندارد، حقوق اسرای جنگی و یا حتی جنایتکاران خدشه ناپذیر است. نقض حقوق ملل و تجاوز به عراق و افغانستان و، لیبی، یوگسلاوی ضدیت آشکار با حقوق بشر است و توسط دشمنان بشریت صورت می پذیرد. اشغال سرزمین قدس و تاراندن سه میلیون فلسطینی و نقض حق حیات مستقل آنها ضدیت با بشریت است و باید محکوم شود. نمی شود مطابق تبلیغات صهیونیستﻫﺎ و جاسوسان آنها که اسرائیل را کشور دموکراتیک می خوانند جنایت علیۀ خلق فلسطین را مورد تائید قرار داد.حزب ما رهنمودش این است که در همۀ فعالیتﻫﺎﯼ مربوط به حمایت از حقوق بشر، باید با طرح شعارهای درست و افشاءگرانه دست مأموران خود فروختۀ امپریالیستﻫﺎ، ناسیونال شوونیستﻫﺎ، خودفروختگان سیاسی باز شود. باید روشن شود که مدافعین واقعی حقوق بشر چه کسانی هستند و چه کسانی کاسبکارانه در پی آن هستند تا جای ناقضین حقوق بشر را با یکدیگر تعویض کنند. حقوق بشر انتزاعی و مجرد وجود خارجی ندارد.



مبارزه برای تحقق حقوق بشر از مبارزه بر ضد امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع داخلی می گذرد. حقوق بشر امپریالیستی حقوق بشری است که ابناء بشر را به دستهﺍﯼ از انسانﻫﺎﯼ مستحق شکنجه و بی حقوق و وحشی و غیر متمدن، با حجاب و مسلمان و مسلمان سیاسی و یا به دستۀ دیگری از انسانﻫﺎﯼ به اصطلاح "لائیک"، "مدرن"، بی حجاب و مسلمان غیر سیاسی، هوادار خصوصی سازی، سازمان تجارت جهانی، جامعۀ باز ... که شایسته برخورداری از حقوق بشر هستند تقسیم می کند. چنین تفکر بیمارگونۀ جرج بوشی، اوبامائی و یا تونی بلری و سارکوزی با تفکر خمینی و لاجوردی فرقی ندارد. و پیروان این دو تفکر نیز هر دو از یک قماشند.



در اینجا ما با تفاوت ماهیت طبقاتی حقوق بشر خواهی لیبرالی و حقوق بشر خواهی کمونیستی روبرو می شویم که حقوق بشر را زمانی تحقق یافته می دانند که جامعه در مجموع خود آزاد شود و نیازی نباشد که کشتیﻫﺎ و تانکﻫﺎ و سربازان به آفریقا گسیل شوند و قتلگاهﻫﺎ بیافرینند. تنها در جامعۀ بی طبقه که در آن جائی برای ستم طبقاتی نیست، حقوق بشر می تواند شکوفا شود و اشکال گوناگون اعدام از میان برود و از پوستۀ ریاکاری بدر آید و انسان به انسان واقعی بدل شود. و در آن دیگر نیازی نباشد تا مغز کسی شستشو شود.

و اینجاست که باید به ایرانیان اپوزیسیون لیبرال برخورد کرد که هم مسئلۀ حقوق بشر و هم اعدام و نظایر آنها را از مجموعه نظام طبقاتی و امپریالیستی جدا کرده و به طور انتزاعی در موردش بحث می کنند. آنها که خود را مدافعان حقوق بشر جا می زنند، دستشان به خون ملتﻫﺎﯼ آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین آلوده است و آن ایرانیﻫﺎئی که خودشان را حامی حقوق بشر جا می زنند اگر در مبارزهﺍشان در این راه از افشاء امپریالیستﻫﺎ طفره روند آن وقت دستشان به خون مردم عراق و افغانستان و لیبی و لبنان و فلسطین آلوده است. همۀ کسانی که دم از حمایت از حقوق بشر می زنند، اگر آن را جدا از مبارزۀ ضد امپریالیستی طرح کنند، یا آن که از نظر سیاسی نادانند و یا می دانند که صرفشان در مخالفت و افشاء امپریالیستﻫﺎ نیست، زیرا از فردا عکسﻫﺎیشان در مطبوعات و رسانهﻫﺎﯼ امپریالیستی بازتاب نیافته و نامشان بر سر آنتنﻫﺎ نمی رود. آن وقت دیگر در مجامع جهانی کسی به آنها جایزه نمی دهد  و این دستﻫﺎﯼ خونین برایشان دست نمی زنند. کسی که حاضر نباشد از حداقلی از رفاه خود، برای زنده بودن دیگران، بگذرد نشاید که نامش نهند آدمی. این عده از اپوزیسیون به ساتَرِ عورت امپریالیستﻫﺎ بدل شدهﺍند و در آیندۀ ایران خوراک انقلاب مخملی ایران هستند. از همین الان دارند آنها را توی پوست پیاز می خوابانند. حمایت از حقوق بشر تجزیه بردار نیست و نمی شود آن را از مبارزه با دشمنان بشریت جدا کرد. اپوزیسیون کاسبکار و لیبرال ایران که حقوق بشر را به خوب و بد تقسیم می کند اپوزیسیونی نیست که قابل اعتماد باشد. نمی شود مخالف نقض حقوق بشر در ایران بود ولی بر جنایات صهیونیستﻫﺎ در فلسطین و نوار غزه و یا رفتار با سیاهان آفریقا در دریای مدیترانه و یا رفتار با زندانیان گوانتانامو و ابوغریب و کشتار مردم لیبی.... چشم بست. دیگر نام این فعالیت را باید کاسبکاری سیاسی گذاشت که در نزد مردم ما پشیزی ارزش ندارد.

توفان

سخن هفته

 نقل ازفیسبوک حزب کارایران

24 آذر 1390