تحلیلی بر نظریه سازمان فدائیان اقلیت در نفی مبارزه استقلال طلبانه ملت
فلسطین و نتایج ارتجاعی آن(2)
یکی به نعل یکی به میخ
برای حمایت شرمگینانه از صهیونیسم و امپریالیسم
تئوری غیر
طبقاتی مبارزه با دو قطب ارتجاع
این تئوری ارتجاعی
خاخام بزرگ منصور حکمت است که مدعی بود منظره سیاسی کنونی جهان بازتابی از مبارزه
دو قطب "اسلام سیاسی و میلیتاریسم آمریکاست". خود این تئوری ریشه اش در نظریات
ساموئل هانتیگتون صهیونیست است که در کتاب "برخورد تمدن ها" و یا "جنگ تمدن ها"
مبارزه با اسلام را یکی از چالش های سیاست آمریکا بعد از فروپاشی اتحاد شوروی طرح
کرده بود. عمال امپریالیسم در سراسر جهان با تبلیغات ایدئولوژیک در این عرصه، اساس
مبارزه طبقاتی را بدور افکندند و تاریخ کنونی جهان را نه بر اساس قوه محرکه تاریخ،
یعنی مبارزه طبقات و خلقهای جهان، بلکه بر اساس "دعوای دو قطب ارتجاع" تعریف کردند
و وظیفه کمونیستها را نیز در نظارت "بی طرفانه" به مصداق از هر طرف کشته شود به نفع
اسلام است، در برخورد به این تصادم خلاصه نمودند. این نظارت "بی طرفانه" بتدریج به
همکاری فشرده تبدیل شد و با این تئوری خیانتکارانه تکمیل گردید که "نیروهای
انقلابی" باید در جنگ بین این "دو قطب ارتجاعی" کمین کنند، بو بکشند و در زمانیکه
آنها همدیگر را تضعیف می کنند و دیگر قادر به سرکوب نیروهای "انقلابی" نیستند و
دیگر قدرت ادامه جنگ را ندارند، خیز بردارند و قدرت سیاسی را از طریق جنگ داخلی و
شکست هر دو طرف به کف آورند. پوچی این نظریات کودکانه و ضد مارکسیستی نیاز به توصیف
ندارد، ولی این تئوری های تسلیم طلبانه یک مبارزه بزرگ ایدئولوژیک است و از آن جهت
تبلیغ می شود که سلطه امپریالیسم و صهیونیسم در جهان مورد تائید و حمایت قرار گیرد.
با این تئوری باید تجاوز به لیبی، ایران، افغانستان، لبنان و اشغال سرزمینهای
فلسطینی را مورد تائید قرار داد و در مورد سوریه و عراق نیز دو دوزه بازی کرد تا
"میلیتاریسمِ" امپریالیستها در نزاع با "اسلامیستها"ی بد تضعیف نشود. توضیحا
بیفزائیم که از نظر این حامیان امپریالیسم، مخالفان بشار اسد در سوریه یعنی
اسلامیستها و سلفیستها که متحد امپریالیستها هستند، "قطب ارتجاعی خوب" به حساب می
آیند. تناقضی که در نظر اول در این عرصه پیدا می شود هرگز تناقض نیست. اگر شما درک
کنید که هدف ساختن این تئوریِ ارتجاعیِ "دو قطب" خلع سلاح مردم برای مبارزه بر ضد
امپریالیسم و صهیونیسم است، آنوقت متوجه می شوید که کوچکترین تناقضی در روش کار
آنها و موضعگیری آنها ایجاد نمی شود. موضعگیریهای سیاسی آنها بدور از پوسته ظاهری
مخالفت با "امپریالیسم و صهیونیسم" همیشه و عملا به نفع امپریالیسم و ارتجاع و
استعمار است. بر اساس همین درک برای تائید و حمایت از وضعیت موجود در فلسطین است که
سازمان اقلیت می آورد: "دولت اسرائیل با سیاست تجاوزگرانه و ادامه اشغال گری اش،
عملا زمینه های رشد نیروهای ارتجاعی همانند حماس و حزب الله را در لبنان و فلسطین
فراهم کرده است.". معلوم نیست که چرا بیکباره پای حزب ﷲ لبنان در زمان تجاوز
اسرائیل به نوار غزه به میان آمد، در حالی که بحث در مورد فلسطین است و نه لبنان.
این سیاست ایجاد اختلاط، یک روش موذیانه برای مخلوط کردن بحث ها و تبلیغ ادعاهای
ارتجاعی ضمنی و جدید بدون ارائه سند و مدرک است. آیا این تحلیل و ادعای سازمان
اقلیت صحیح است؟ خیر صحیح نیست. دولت اشغالگر و تجاوزگر اسرائیل حدود 60 سال است که
به این سیاست اشغالگری و تجاوز ادامه می دهد، ولی قوت یافتن نیروهای مذهبی که
طبیعتا از همان آغاز جنبش فلسطین در قالب شخصیتی نظیر شُقیری حضور داشتند، به علت
حضور عناصر و دسته های اسلامی نبود، بلکه از جمله و بطور عمده سازش یاسر عرفات در
زمان انعقاد قرارداد خائنانه اسلو بود که منجر به تقویت جریانهای مذهبی شد. اسرائیل
همان قرارداد سازشکارانه اسلو را نیز اجرا نمی کند. مردم فلسطین به این جهت به
تقویت حماس(جنبش پایداری اسلامی-توفان) پرداختند که قرارداد خائنانه اسلو را رد کرد
و به مبارزه با امپریالیستها و صهیونیستها برای آزادی فلسطین ادامه داد. روی کار
آمدن رئیس جمهور کودتاگری بنام محمود عباس که می خواست به همه آمال ملت فلسطین
خیانت کند، جریانهای اسلامی را که از سیاست درستی برای استقلال فلسطین دفاع می
کردند، تقویت کرد. حماس و جهاد اسلامی از آن جهت قدرتمند نشدند که اسلامی بودند، از
آن جهت قدرتمند شدند که آمال مردم فلسطین را برای حق تعیین سرنوشت و پایان دادن به
اشغال سرزمینهای فلسطینی مورد حمایت قرار دادند. هم اکنون که بوی سازش در نوار غزه
به مشام می رسد و رهبران حماس، با شیخ قطر و اسرائیل بر سر ایران و سوریه و فلسطین
به توافقاتی رسیده اند، که حضور بلامانع خالد مشعل را در نوار غزه، بدون هراس از
ترور هواپیماهای اسرائیلی تضمین می کند، ما شاهد تقویت سازمان جهاد اسلامی هستیم.
کسی که از مردم فلسطین دفاع می کند باید از آمال این مردم و خواستهای آنها دفاع
کند. ترور اسرائیل 60 سال است که وجود دارد ولی این ترور اسرائیل نبود که شخصیت
خالد مشعل را خلق کرد، این تروریسم در درجه نخست یاسر عرفات مسلمان، جرج حبش مسیحی
و نایف حواتمه مسیحی را خلق کرد که بسیار مورد احترام مسلمانان در سراسر جهان
بودند. ویروس تئوری های ارتجاعی خاخام بزرگ منصور حکمت کار اقلیت را به جائی رسانده
است که همه تحولات جهان را به قد و قواره تئوری "دو قطب ارتجاعی" در بیآورد و همه
مسایل را با زور در این قالب ارتجاعی جای بدهد. نتیجه این تجاوز به تاریخ، همین
موضعگیریهای ارتجاعی و همدستی با امپریالیسم در کارزار ایران تریبونال در هلند و در
حق السهم گرفتن از امکاناتِ کلاه شرعیِ شهرزادنیوز است. با الهام از این تئوری است
که اقلیت با زور سعی دارد همیشه "دو قطب ارتجاعی" خلق کند تا تحلیلهایش را ساده
کند. اینکه این اختراعات ربطی به تحلیل مشخص از شرایط مشخص ندارد برای آنها و برای
هیچکدام از پیروان خاخام بزرگ منصور حکمت اهمیت ندارد.
تئوری سگ زرد
اسرائیل برادر شغال حماس است
آنها در تقویت تئوری
دو قطب ارتجاعی می نویسند:
"... نیروهایی که به
لحاظ سرکوبگری و تجاوز به حقوق دمکراتیک مردم فلسطین، ماهیتا هم جنس دولت
صهیونیستی اسرائیل هستند. حماس و حزب الله لبنان اگر ده ها برابر بیشتر
از دولت اسرائیل ارتجاعی و سرکوبگر نباشند، مطمئنا کمتر نیستند. نیروهای
حماس و حزب الله، تحت حمایت مستقیم جمهوری اسلامی و زیر پوشش مبارزه با نیروهای
اشغالگر اسرائیل، عملا آزادی و حقوق دمکراتیک مردم فلسطین را سلب
کرده اند. فلسطینیان را به مسلخ می برند و تحت اتهام همکاری با دولت اسرائیل
گروه گروه از مردم فلسطین را ترور و یا به
جوخه های مرگ می سپارند.". آنها در ادامه این خزعبلات ارتجاعی می آورند: "در
واقع مردم فلسطین از دو سو مورد تهدید
و تجاوز قرار دارند. هم از طرف دولت اشغالگر اسرائیل و هم از طرف
حماس و دیگر نیروهای ارتجاعی و اسلامی
حاکم بر نوار غزه. تا کنون در هر جنگی که میان حماس و دولت اسرائیل رخ داده است،
گروهی از مردم فلسطین توسط نیروهای حماس نیز کشتار شده اند." و یا باز در تائید صحت
تئوری "دو قطب ارتجاعی" منصور حکمت می آورند: "بر کسی پوشیده نیست، نیرویی که مردم
خود را کشتار می کند، نیرویی که به زور و تحت قدرت اسلحه، سیاست های ارتجاعی
اسلامی را به مردم فلسطین تحمیل می کند، هرگز
نمی تواند برای نجات و رهایی مردم فلسطین بجنگد. از این رو، جنگ
میان دولت اسرائیل و گروههای افراطگرای اسلامی که مورد حمایت دولت ایران و
حزبالله لبنان هستند، جنگ میان دو نیروی ارتجاعی و با اهداف ارتجاعی است که
نتیجهای جز کشتار، ویرانی و قربانی شدن کودکان، زنان و مردانی که هیچ نقشی در
بوجود آمدن آن نداشتهاند، نخواهد داشت. به همانگونه که در جنگهای پیش از
آن، اینگونه بوده است. جنگ هایی که در هر مرحله تاریخی، بنا به نیاز سیاسی ای که
هر یک از طرفین درگیری پیدا می کنند، با پرتاب یک راکت از طرف حماس به اسرائیل و یا
ترور یکی از رهبران حماس توسط دولت اسرائیل شروع می گردد"(تکیه همه جا از توفان
است).
حال به این اعترافات
جدید بپردازیم که ذره ذره از انبان سازمان فدائیان اقلیت به بیرون درز می کند. آنها
هر دو قطب را ارتجاعی و غیر قابل دفاع می دانند، آنها حتی قطب حماس را ده ها برابر
بدتر از قطب اسرائیل می دانند و طبیعتا به شما القاء می کنند فشار و خطر کمتر در
جانب اشغالگران صهیونیست است. یعنی حفظ وضع حاضر بهتر از تغییر آن است که خطر روی
کار آمدن حماس را بدنبال دارد. آنها نه اسرائیل صهیونیست، بلکه حماس را مسئول بردن
فلسطینیان به مسلخ می دانند و مدعی اند که آنها هستند که گروه گروه مردم فلسطین را
ترور می کنند. آنها مدعی اند که حماس با سرکوب و زور در نوار غزه حکومت می کند ولی
در مقابل انتخابات آزاد و دموکراتیکی که حتی اربابان سازمان اقلیت یعنی همان
کارگذاران کارزار ایران تریبونال آنرا تائید کرده اند سکوت می کنند. آنها سکوت می
کنند که محاصره نوار غزه محصول تنبیه مردم فلسطین است که چرا حماس را در یک
انتخابات آزاد و دموکراتیک به عنوان نماینده خود انتخاب کرده اند. آخر تا به کِی می
شود دروغ گفت و اکاذیب امپریالیستها را تائید کرد. سازمان اقلیت جعل می کند و بر
این واقعیت سرپوش می گذارد که در منطقه نوار غزه سازمانهای دیگری از جمله جبهه خلق
برای آزادی فلسطین نیز مبارزه می کنند و در مقابله اخیر با اسرائیل بشدت فعال بودند
و برخلاف دروغهای سازمان اقلیت گروه گروه بدست عوامل حماس ترور نشدند.
نفی استقلال
کشورها با تکیه به تئوری دو قطب ارتجاعی
سازمان اقلیت تاریخ
را به حد بسته بندی تئوری های ارتجاعی خود در می آورد. در کنار این ادعاها و توصیه
ها، سازمان فدائیان اقلیت یک تئوری دیگر نیز ساخته است. بزعم آنها نیروهائی که
"عملا!!؟؟ آزادی و حقوق دمکراتیک مردم فلسطین را سلب کرده اند" و یا
"نیرویی که به زور و تحت قدرت اسلحه، سیاست های ارتجاعی اسلامی را به مردم
فلسطین تحمیل می کند، هرگز نمی تواند برای
نجات و رهایی مردم فلسطین بجنگد.". به این ترتیب امر استقلال ملی کشورها بدست
فراموشی سپرده می شود و روح استعمار زنده می گردد. با تئوری سازمان اقلیت تنها
ملتهائی محقند از حق تعیین سرنوشت برخوردار شوند، که از قبل تضمین دهند(به چه کسی
تضمین دهند-توفان) که هدفشان از استقلال تحقق حقوق دموکراتیک و عدم تحمیل به زور
نظریاتشان است. این ملتها باید از سازمانهائی تبعیت کنند که این ضمانت ها را از قبل
بدهند. بزعم سازمان اقلیت ممالکی که دارای حکومتهای استبدادی هستند، فاقد حق حاکمیت
ملی بوده و باید حکومتهای آنها را ساقط کرد(و حتما این کار باید بدست امپریالیستها
و صهیونیستها انجام پذیرد-توفان). می بینید که این نظریات ارتجاعی چه فاجعه ای در
جهان ایجاد می کند. این نظریات ارتجاعی که سازمان اقلیت آنرا تا مغز استخوان
پذیرفته است، دشمنی آشکار با وجود ممالک غیر متعهد در جهان و تشکیل نشست آن در
تهران است، دشمنی با همه حکومتهائی در جهان است که از نظر سازمان اقلیت واقعا
ارتجاعی اند و یا ارتجاعی محسوب می شوند و باید بزعم آنها به حیات این حکومتها
پایان داد و استقلال آنها را نفی کرد، این تئوری، دشمنی با منشور سازمان ملل متحد
است که بدرستی شراط عضویت در سازمان ملل را مشروط به ماهیت دموکراتیک و یا ارتجاعی
و استبدادی حکومتها قرار نمی دهد، که علیرغم ظاهر انقلابی به کلی ارتجاعی و بازگشت
به دوران "تمدن" استعماری است. می بینید که این تفکر ارتجاعی تا به کجا مانند سرطان
ریشه دوانیده است. باید این غده سرطانی را خشکانید. این بنفع استقلال فلسطین،
ایران، سوریه، لبنان، عراق و افغانستان و بر ضد امپریالیسم، صهیونیسم و استعمار
جهانی است. این در جهت تقویت ستون پنجم در انقلاب ایران است.
جالب این است که
سازمان اقلیت تلاشی نمی کند تا بر اساس ایمان به این نظریه اش در جهت سرنگونی
رژیمهای عربستان سعودی، قطر، کویت، بحرین
و امارات متحده عربی و... که همه بر سر کارند تبلیغ کرده و اقدام اساسی کند، آنها
بر عکس بر ضد حماسی که هنوز بر سر کار نیست و کشورش را رها نساخته است، تبلیغ می
کنند تا وضع فعلی در فلسطین حفظ شود. ممالک بر شمرده اخیر از نظر آنها بخشِ خوبِ
یکی از دو قطب ارتجاعی محسوب می شوند که
متحد سازمان اقلیت اند. مثلا کشور دوبی محل مناسبی برای دید و بازدیدهای یاران
انقلاب مخملی در هلند و ایران است.
لولوی جمهوری
اسلامی برای تخطئه مبارزات مردم
سازمان اقلیت یک
تئوری جدید دیگر نیز ساخته است تا با نشان دادن سر گرگ دهان همه را ببندد. این
تئوری لولوئی است بنام جمهوری اسلامی. یکی از دلایلی که باید مانع شود تا افکار
عمومی مردم جهان از نهضت فلسطین به حمایت برخیزند و کشتار جانیان عزارئیلی را در
نوار غزه محکوم کنند همان حمایت رژیم جمهوری اسلامی از حماس است. این را کسانی بر
زبان می آورند که خودشان مورد حمایت وزارت خارجه دولت امپریالیستی هلند هستند و در
رفیق کشی و تصفیه های داخلی روی همه مدعیان انقلابی را سفید کرده اند. کسانی با این
"کارنامه درخشان" که حتی با انتقاد به مشی چریکی هنوز کاسبکارانه مانند سازمان
اکثریت، یاد بود سیاهکل می گیرند، که دیگر به آنها مربوط نیست، مبارزه آزادیبخش
مردم فلسطین را جنگ میان جبهه جمهوری اسلامی و امپریالیستها قلمداد می کنند و می
نویسند: "اما در این میان، دولت های امپریالیستی
با حمایت خود از دولت نژادپرست اسرائیل نه تنها مانع حل اساسی و دراز مدت مسئله
فلسطین می شوند، بلکه با تشویق و حمایت خود از دولت اسرائیل، دست این رژیم را نیز
در ادامه جنگ افروزی و سیاست های تجاوزکارانه اش باز می گذارند. علاوه بر دول
امپریالیستی، در سوی دیگر بحران فلسطین، جمهوری
اسلامی قرار دارد که با حمایت همه جانبه از حماس و حزب الله و کشاندن آنها
در مسیر جنگ و کشتار، نه تنها در فکر نجات و رهایی مردم فلسطین نیست، بلکه بیش از
هر چیز اهداف ارتجاعی و منافع استراتژیک خود را در منطقه دنبال می
کند."
بتدریج در پایان
مقاله در آنجا که باید از مفاهیم امپریالیسم و نژادپرستی نیز برای فریب افکار عمومی
استفاده شود و رنگ تحلیل بی طرفانه به کل نوشته زده شود، معلوم می شود که بر اساس
تحلیل سازمان اقلیت، ماهیت و اساس نزاع در سرزمین فلسطین نزاعی بین امپریالیستها و
جمهوری اسلامی است که این آخری مسبب اصلی جنگ و کشتار بوده و فلسطینی ها را به جنگ
و مبارزه با اسرائیل بی زبان ترغیب می کند، تا مردم فلسطین نجات پیدا نکنند و در
مسیر جنگ و کشتار گام بردارند. آنها از بحران فلسطین سخن می رانند که این
بحران را تحریکات جمهوری اسلامی و مداخلات وی ایجاد کرده است وگرنه در منطقه خاور
میانه اساسا مشکلی وجود ندارد. این جمهوری اسلامی است که در منطقه جنگ افروزی و
بحران آفرینی می کند. پس باید با نابودی و تجاوز به ایران به این بحران در منطقه
خاتمه داد. یکی نیست در درون این سازمان از رهبرانش بپرسد که خانمها و آقایان محترم
عمر مبارزه مردم فلسطین حدود سی سال بیشتر از حضور جمهوری اسلامی در منطقه است. مگر
این چریکهای قدیمی یادشان رفته که زمانیکه راهی فلسطین شده بودند و در آنجا در نزد
نیروهای انقلابی فلسطین آموزش نظامی می دیدند، سلطنت در ایران بر سر کار بود و نه
جمهوری اسلامی. ماهیت مبارزه و تداوم مبارزه مردم فلسطین را به دُم جمهوری اسلامی
بستن سخنان تکراری نتانیاهو و آریل شارون است که ایران را سرمنشاء "بحران" در منطقه
جلوه می دهند. ریشه مبارزه مردم فلسطین در ترغیبهای موهومی جمهوری اسلامی نیست، در
اشغال سرزمینهای فلسطینی است. آیا واقعا درک این مسئله برای سازمان اقلیت اینقدر
سخت است. البته کسانی را که با کلاه شرعی از امپریالیستها اخاذی می کنند نمی شود
قانع ساخت. ماموران معمولا معذورند.
آنها مبارزه مردم
فلسطین برای رهائی از سیطره اسرائیل را آلت دست شدن این مردم در خدمت سیاستهای
منطقه ای و یا داخلی "دو طرف قطب ارتجاعی" می بینند و آنها را برحذر می دارند که
آلت دست این دو قطب ارتجاعی نشده و مردم فلسطین و ساکنان غزه!!؟ که گویا فلسطینی
نیستند، را به کشتن ندهند. آنها نباید با پرتاب موشک که نتیجه تحریکات حماس و
جمهوری اسلامی است، ویرانگری تازه ای را به مردم فلسطین تحمیل کنند. برای ما روشن
نیست که این اخبار دست اول را که فقط سازمان حماس "موشک پراکنی" می کرده است کدام
سازمان امنیتی در اختیار سازمان اقلیت قرار داده است. و به این ترتیب با شعبده بازی
سیاسی و آگاهانه تصویری از مبارزه مردم منطقه ترسیم می شود که مورد حمایت صد در صد
نتانیاهوست. حال به این بازگوئی توجه کنید: "یک صلح ناپایدار و آتش بسی موقت که
اغلب آتش زیر خاکستر است و هر یک از طرفین نزاع در انتظار فرصت بعدی می مانند تا
بنا به یک ضرورت منطقه ای و یا بنا به
نیاز سیاست داخلی شان، مجددا با یک ترور و یا پرتاب یک موشک، کشتار و ویرانگری تازه
ای را به مردم فلسطین و ساکنان نوار غزه تحمیل نمایند.".
وقتی جاسوسان
را جای خلق فلسطین جا می زنند
نشریه "کار" ارگان سیاسی سازمان اقلیت در تحریف
واقعیات فلسطین، در خدمت به منافع صهیونیسم، از قول خبرگزاری فرانسه در همان نشریه
خود نقل می کند:
"به گزارش خبرگزاری فرانسه از غزه، روز سه شنبه
30 آبان، نیروهای حماس 6 فلسطینی را به اتهام همکاری با دولت اسرائیل تیرباران
کردند. این خبرگزاری به نقل از شاهدان عینی نوشته است: افراد مسلح حماس در مرکز
غزه، 6 نفر را پس از پیاده کردن از یک مینی بوس به رگبار
بستند...".
نقل قول بالا روشن است. یک خبرگزاری امپریالیستی
تائید کرده است که حماس جاسوسان اسرائیلی را که فلسطینی بوده اند، تیرباران کرده
است. در این گزارش سخنی هم از "فلسطینیان"در میان نیست. ولی سازمان اقلیت که هدفش
جعل و تحریف به نفع اسرائیل است ادعای زیر را تحویل خواننده می دهد:
"... نیروهای حماس و
حزب الله، تحت حمایت مستقیم جمهوری اسلامی و زیر پوشش مبارزه با نیروهای اشغالگر
اسرائیل، عملا آزادی و حقوق دمکراتیک
مردم
فلسطین را سلب کرده
اند. فلسطینیان را به مسلخ می برند و تحت اتهام همکاری با دولت اسرائیل گروه
گروه از مردم فلسطین را ترور و یا به جوخه
های مرگ می سپارند.".
حقیقتا بی شرمی و
دروغگوئی هم حدی دارد. 6 نفر جاسوس را به اعتراف خبرگزاری فرانسه تیرباران کرده اند
و اقلیت از "گروه گروه مردم فلسطین" که "به جوخه های مرگ" سپرده شده اند و "ترور"
می شوند، سخن می گوید. 6 نفر جاسوس را به چوبه های اعدام بسته اند و سازمان اقلیت
ازنقض "حقوق دمکراتیک مردم فلسطین" سخن می گوید. 6 نفر جاسوس را سر به نیست کرده
اند و اقلیت از "به مسلخ" بردن "فلسطینیان" سخن می راند. آیا ریگی در کفش سازمان
اقلیت نیست که به زور می خواهد جعل و تحریف کند و تجاوز صهیونیسم را مورد تائید
قرار دهد؟. راستی به چه مناسبت بیکباره سر و کله "حزب ﷲ" در مقاله ای مربوط به
تجاوز صهیونیستها به نوار غزه پیدا شده است؟ آیا سازمان اقلیت توضیحی برای این به
کوچه علی چپ زدن دارد؟
سازمان اقلیت به
خواننده القاء می کند که این صهیونیستهای نژادپرست و اشغالگر و جنایتکار و متجاوز
نیستند که آسایش ملت فلسطین را سلب کرده و زندگی آنها را تباه ساخته اند، بلکه این
حماس و حزب ﷲ هستند که با یاری جمهوری اسلامی و به بهانه مبارزه علیه اسرائیل آزادی
و حقوق دمکراتیک ملت فلسطین را سلب کرده اند. بزعم آنها اسرائیل بیچاره اصلا گناهی
ندارد. صهیونیسم بی آزار و بی زبان بوده و تنها مورد اتهام جنایتکاران حماس و حزبﷲ
قرار می گیرد و کوچکترین نقشی در سلب آزادی مردم فلسطین و نقض حقوق دمکراتیک در
فلسطین ندارد.
این عبارات خالی از
تفسیر است و تنها می توان به آن افزود که تنها مزدوران هستند که از این سیاست حمایت
می کنند و مزدوران خودفروخته را نمی شود قانع ساخت.
تکلیف جبهه خلق
برای آزادی فلسطین چیست
جبهه خلق برای آزادی
فلسطین که مسیحیان فلسطینی نیز در آن عضویت دارند در نوار غزه بر ضد اشغالگران
اسرائیلی می جنگند. آنها نیز به سرزمینهای اشغالی "موشک پراکنی" می کنند که برد
آنها 75 کیلومتر و طولشان شش متر است. معلوم نیست که چرا سازمان فدائیان اقلیت به
مبارزه آنها ایراد نمی گیرند ومدعی نمی شوند که آنها سرمنشاء جنگ بوده و اسرائیل را
تحریک کرده اند؟ چرا جنگی که یاران زنده یاد جرج حبش می کنند خانمانسوز و ویرانگر
نیست؟ مگر موشکهای جبهه خلق برای آزادی فلسطین برخورد ایدئولوژیک
دارند؟
می بینید که سراپای
افسانه ایکه این یاران ایرانیِ اسرائیلی ها بپا کرده اند، مانند خانه مقوائی در هم
می ریزد. رفقای جبهه خلق در پاسخ به پرسش ما در نشست استانبول در
تاریخ 20 و 21 اکتبر 2012 مبنی بر اینکه
شما در نوار غزه نوع برخوردتان با حماس چیست اظهار کردند که ما طبیعتا با نظریات
آنها مبارزه می کنیم و در نوار غزه آزادیم تا این مبارزه را به انجام برسانیم، ولی
ما با آنها در یک جبهه بر ضد اشغال سرزمینمان قرار داریم. دشمن مشترک می خواهد
با قوم کشی نسل ما را نابود کند، ما در زمان اشغال و تجاوز با حفظ انتقادات و
مبارزه مستقل خود در یک جبهه مبارزه می کنیم. ما فکر نمی کنیم که مشتی ریاکار پیدا
شوند و جبهه خلق برای آزادی فلسطین را نیز جاسوس حماس و یا جمهوری اسلامی اعلام
کنند. در ضمن ما نمی دانیم که مسلسلها و موشکهای جبهه خلق برای آزادی فلسطین ساخت
ایران است یا روسیه و یا آلمان. فقط این را می دانیم که در نوار غزه کارخانه مسلسل
سازی وجود ندارد.
جنگ خارجی را
به جنگ داخلی بدل کنیم
نوار غزه بهترین
نمونه برای محک زدن ضد انقلاب در ایران است. جریان اقلیت و مالیخولیائیسم مائوئیسم،
کارزاری هایِ ایران تریبونال با کارِ زارِشان، همه و همه در صورت تجاوز اسرائیل و
آمریکا به ایران هوادار توسل به جنگ داخلی هستند. آنها از محاصره اقتصادی ایران که
گویا در دامن آن و نارضائی اوج می گیرد و
"انقلاب" فرا می رسد، حمایت می کنند و بعد از آن خواهان تجاوز دشمنان بشریت به
ایران هستند، زیرا به آنها فرصت مناسبی می دهد تا به انقلاب سوسیالیستی دست زده و
قدرت سیاسی را بدست آورند. این خزعبلات ضد انقلابی را هواداران ستون پنجم ارتجاع در
ایران پخش می کنند. آنها در خارج از کشور در هر نمایش عظیم ضد جنگِ مردم جهان با
شعار "سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی ایران" ظاهر می شوند، تا به اوباما و نتانیاهو
بگویند که این عده با اهداف آنها موافقند و سرنگونی این رژیم را نه کار خود مردم
ایران، بلکه دستآورد تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم می دانند.
حال خوب است وضعیت
ایران را بر نوار غزه تطبیق دهیم و از این ضد انقلاب ایرانی بپرسیم که توصیه آنها
به نیروهای انقلابی درون فلسطین و از جمله نوار غزه چیست؟ چرا سکوت اختیار کرده
اند؟ چرا رهنمودی به نیروهای انقلابی درون نوار غزه و از جمله به جبهه خلق برای
آزادی فلسطین نمی دهند؟ چرا از زیر بار مسئولیت کمونیستی و انقلابی شانه خالی می
کنند؟ نباشد که به حرفهای خودشان، به شعبده بازیهای ضد انقلابی خودشان، اعتقادی
نداشته باشند؟ مگر نه اینستکه هم اکنون باید مردم فلسطین به توصیه پیروان منصور
حکمت از حزب کمونیست ضد کارگری گرفته، تا سازمان فدائیان اقلیت و مالیخولیائیسم
مائوئیستها، جنگ خارجی را به جنگ داخلی بدل کنند و به جبهه خلق برای آزادی فلسطین
توصیه نمایند که هم بر ضد حماس در قدرت در نوار غزه برزمند و هم بر ضد تجاوز
اسرائیل مبارزه کنند. ما می پرسیم چرا این توصیه مبنی بر بنا نهادن "جبهه سوم" را
به جبهه خلق برای آزادی فلسطین نمی کنند و از کنارش فرار می نمایند؟. اگر این کار
صحیح نیست چرا در مورد ایران همین توصیه را به همه نیروهای انقلابی در زمان تجاوز
امپریالیستی-صهیونیستی می کنند؟ در اینجا دست عمال ستون پنجم امپریالیسم در ایران
روشن می شود. اینکه این عده به این حرکت آگاهند و یا ناآگاه، اینکه پول می گیرند یا
نمی گیرند، دیگر مهم نیست، مهم آن است که نمونه های فراوانی برای بیدار شدن از خواب
غفلت در مقابل ماست و از این ببعد هر کس به راه گذشته ادامه دهد ضد انقلاب و عامل
ستون پنجم امپریالیسم در ایران است و ما با نمادهای آن در کارزار ایران تریبونال و
نوار غزه و در سوریه و لیبی و عراق و... روبرو بوده ایم.
بر گرفته ازتوفان شماره
155 بهمن ماه 1391، فوریه سال
2013، ارگان مرکزی حزب
کارایران