۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه

تبلیغ وطن فروشی با استناد به "مارکسیسم"
پیرامون نظریات ضد میهنی تروتسکیستها، جهان وطنیها و یاران نقابدار امپریالیسم در ایران
 
در مورد میهنپرستی بحث مهمی میان کمونیستها و ضد کمونیستها در گرفته است. کمونیستها بر این نظرند که میهنپرستی مغایرتی با انترناسیونالیسم پرولتری نداشته و بویژه این امر در ممالک زیر سلطه و یا مورد تجاوز امپریالیستی مکمل یکدیگرند. کمونیستی که بی وطن باشد، کمونیست نیست. وطنفروش است. بهای فروش این وطنفروشی را امپریالیستها تعیین می کنند.
کمونیستها همواره برای آزادی وطنشان از قید سلطه گران و امپریالیستها و حتی در ممالک پیشرفته سرمایه داری از دست سرمایه داران بی وطن مبارزه کرده اند. کمونیستها در رهبری طبقه کارگر نیز همیشه برای آزادی وطن مشخص خود از قید بهره کشی سرمایه داران مبارزه کرده اند. مبارزه کمونیستها مبارزه در کره مریخ و مبارزه ای جدا از زمان و مکان نیست. مبارزه ای مشخص در سرزمین مشخص، برای رهائی انسانهای مشخص، در متن تحولات روز، در جهانی مشخص است. وقتی کمونیستها وطنشان را از دست سرمایه داران نجات دادند، بازهم از وطن سوسیالیستی خویش در جهان در مقابل تجاوزگران و مداخله گران و دسیسه چینان داخلی دفاع می کنند.
با این درک است که کممونیستها همیشه در تلاش بوده اند در راس جنبشهای ملی و رهائی بخش قرار گیرند و یا جنبشهای کارگری را برای نجات وطنشان از دست سرمایه داران هدایت کنند. سخن بر سر تصاحب میهن و کسب قدرت سیاسی و تحول به صورت یک ملت است. وقتی گفته می شود "کارگران وطن ندارند" این حکم تنها ناظر بر همسرنوشتی طبقه کارگر جهانی در مبارزه با سرمایه داری جهانی، با درونمای جهانی سوسیالیسم بی مرز و مانع است. وقتی گفته می شود "کارگران وطن ندارند" تکیه به هویت انسانی و نه هویت ملی، به عنوان خمیرمایه نظریات انسانی کمونیسم، به عنوان دورنما از کشوری با حکومت واحد و بدون مرز جغرافیائی می باشد. ولی برای نیل به این جهان آرمانی باید از جهان مشخص عبور کرد و نمی شود از این حکم روشن و آینده نگر کمونیستی دعوتنامه ای برای اشغال کشورها ساخت و برای اوباما و هیتلر فرستاد که تشریف آورده و کشور مفروضی را فتح کنند. این حکم کمونیستی به این مفهوم نیست که به کشور ما حمله کنید و ما به عنوان کمونیست از کشورمان دفاع نمی کنیم، به این دلیل که در آینده ی دور فاقد هویت ملی خواهیم بود. کسانی که درکی از دانش علمی سوسیالیسم ندارند و ماتریالیسم دیالکتیک را نفهمیده اند و یا خود را به نفهمی می زنند، با سفسطه گری، پیشنهاد جاسوسی برای امپریالیستها را در قالب "کارگران وطن ندارند" پنهان می کنند.
ضد کمونیستها که یک روپوش "کمونیستی" به تن می کنند و خود را "انترناسیونالیست" جا می زنند، تلاش دارند با پخش میکروب تروتسکیسم در دنیائی که با جهانی شدن سرمایه و یورش عظیم شرکتهای چند ملیتی به حریم استقلال کشورها و نقض حاکمیت ملتها، تجاوز به کشورها متداول شده است، پرولتاریا و زحمتکشان این ملتها را با این لالائی به خواب ببرند و به آنها زمزمه کنند که مبادا در مقابل امپریالیسم به مقابله برخاسته و از استقلال کشورشان دفاع کنند. زیرا به زعم آنها استقلال در دوران امپریالیسم بی معنا بوده و همه کشورها نوکر امپریالیسم هستند. آنها تحت تاثیر این تئوری های ساخته زرادخانه های فکری امپریالیستی، به جای اینکه از واقعیات جهان کنونی به نتیجه گیریهای منطقی بپردازند، مبنی بر اینکه باید با نیروی بیشتر و پیگیرانه تری علیه امپریالیسم بپا خاسته و از استقلال ملی کشورها دفاع کرده، برعکس به این نتیجه گیری تروتسکیستی می رسند، که چون سرمایه جهانی شده است و مرزهای ملی را درهم شکسته است، پس باید فقط به مبارزه سوسیالیستی دست زد و تضاد عمده را حتی پس از تجاوز امپریالیستی به تضاد میان کار و سرمایه بدل کرد. روشن است که این پرت و پلا گوئی ضد کمونیستی، با این اصل مارکسیستی، که نباید از دنیای واقعی منحرف شد و در رویا و خلاء اظهار نظر کرد، در تناقض کامل قرار دارد. مارکسیسم به ما می آموزد که همواره باید به تحلیل مشخص از شرایط مشخص دست زنیم. در دنیای کنونی که امپریالیسم با سیل سرمایه اش به یک هجوم سرتاسری دست زده که دیوار چین نیز سد غیر قابل عبوری برایش نیست، تضاد میان منافع ملی مردم جهان با امپریالیسم تشدید شده و این تضاد هرگز نمی تواند تحت الشعاع تضاد کار و سرمایه در ممالک تحت سلطه و یا قربانی اشغال قرار گیرد. لنین این حکم به ظاهر انقلابیِ روزالوکزامبورگ را که گویا "جنگهای ملی دیگر امکان پذیر نیستند"، منرج در جزوه یونیوس صفحه 81 به صورت زیر نقل می کند: "... تنها استدلال برای دفاع از این حکم که "جنگهای ملی دیگر امکان پذیر نیستند" این است که جهان بین مشتی کوچک از قدرتهای "معظم" امپریالیستی تقسیم گشته، که بدین جهت هر جنگی به یک جنگ امپریالیستی تبدیل می شود، اگر چه در اصل یک جنگ ملی بوده باشد، چونکه این جنگ با منافع قدرتهای امپریالیستی و یا ائتلافات آنها برخورد پیدا می کند".(در باره جزوه یونیوس-اثر لنین نشریه شماره 58 سازمان مارکسیستی-لنینیستی توفان صفحه 5). لنین پس از بیان نظریات نادرست روزالوکزامبورگ این نظریه را مورد انتقاد قرار می دهد و می نویسد: "نادرست بودن این استدلال چشمگیر است. البته این یک اصل اساسی دیالکتیک مارکسیستی است که تمام مرزها در طبیعت و در اجتماع مشروط و متحرکند، که حتی یک پدیده هم نمی توان یافت که در تحت شرایط معینی به ضد خود تبدیل نشود. یک جنگ ملی می تواند بیک جنگ امپریالیستی بدل شود و برعکس. یک مثال: جنگهای انقلاب کبیر فرانسه به مثابه جنگهای ملی شروع شدند و واقعا هم چنین بودند. این جنگها انقلابی بوده، در خدمت دفاع از انقلاب کبیر علیه ائتلاف سلطنتهای ضد انقلابی قرار داشتند. ولی هنگامیکه ناپلئون امپراطوری فرانسه را برپا داشت و تعداد کثیری از دولتهای بزرگ ملی اروپا را که از مدتها پیش موجود بوده، قابلیت حیات داشتند به انقیاد در آورد، آنگاه جنگهای ملی فرانسه به جنگهائی امپریالیستی تبدیل یافتند، که از این پس به نوبه خود باعث بوجود آمدن جنگهای آزادیبخش ملی علیه امپریالیسم ناپلئون گردیدند.
تنها یک سفسطه گر می تواند فرق بین یک جنگ امپریالیستی و یک جنگ ملی را با این استدلال که یکی می تواند به دیگری تبدیل یابد مخدوش نماید"(لنین-در باره جزوه یونیوس صفحات 5 و 6 ترجمه و چاپ سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان فروردین 1357).
اگر روزالوکزامبورک انقلابی در اوایل قرن بیستم، به نادرستی، با سیاست چپروانه و به ظاهر انقلابی، در دام این نظریات ضد پرولتری افتاده بود، امروز یعنی 100 سال بعد، بیان و حمایت از این نظریات، تروتسکیسم محض و همدستی با امپریالیستها برای باز کردن راه تجاوز آنها به سایر ممالک جهان مفهوم می شود. چاشنی و داروی سکر آور این سیاستِ راهبردی امپریالیستی، تجویز عدم مقابله با امپریالیسم تحت عنوان دروغین "کارگران بی وطن" هستند، می باشد. در این حکم "مرعوب کننده"، وطنپرستی و غارت کشورها و ضمیمه کردن آنها به ممالک متروپل و غارت و چپاول ثروتهای ملی مردم، "حق" امپریالیستها قلمداد می شود. آنها برای کارگران تبلیغ می کنند، که شما بی وطن هستید و از غارت سرزمینی که به شما تعلق ندارد، لطفا ناراحتی بخودتان راه ندهید و در مقابل امپریالیستها دست و دلباز باشید. آنها فضل فروشی می کنند که از این گذشته روزی روزگاری مرزها در تمام دنیا از بین می رود و همه کشورها یکی می شوند و در دنیای مشترک که کره زمین، وطن همه شهروندان زمینی است، چه فرق می کند که نفت ایران صرف آمریکا و اروپا شده باشد و یا صرف مردم ایران. آنها احساسات شما را برای حمایت از منافع ملی کشورتان ناسیونالیستی و برتری جوئی ملی جا زده و حتی نژادپرستانه و ضد آمریکائی و ضد اروپائی می دانند. رهبران "حزب کمونیست کارگری ایران" که پیرو تئوریهای صهیونیستی و لیبرالی و ضدکمونیستی منصور حکمت هستند، به اعتراف خودشان هرگاه نام میهنپرستی را می شنوند استفراغ می کنند.
آنها نه تنها میهنپرستی کمونیستی را نفی می کنند، بلکه در قرن بیست و یکم و جهانی شدن سرمایه و هجوم بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی و مناطق آزاد تجاری در جهان، مدعی می شوند "جنگهای ملی دیگر امکان پذیر نیستند". شما می توانید بطور مشخص این نظریه را در تضاد میان امپریالیستها در ممالک مستقلی نظیر سوریه و ایران ببینید. برای تروتسکیستها مقاومت دولتها در مقابل زورگوئی امپریالیستها، دخالت در امور داخلی آنها، به این دلیل که با منافع قدرتهای امپریالیستی و یا ائتلافات آنها برخورد می کند، یک دعوای امپریالیستی است و چنانچه امپریالیستهای آمریکا و اروپا و صهیونیسم اسرائیل به ایران و یا سوریه و... حمله کنند، باید این جنگ را نزاع بین امپریالیستهای روس و چین با آنها ارزیابی کرد و به جنگ داخلی دست زد. البته ناگفته پیداست، جنگ داخلی این "ارتش آزاد سوریه" که یک ارتش موهومی است، همکاری با امپریالیستهای آمریکا و اروپا و صهیونیسم اسرائیل در قالب "جبهه سوم" است. جنگ داخلی آنها، یعنی جاسوسی و ایفاء کردن نقش ستون پنجم برای دشمنان مردم ایران و سوریه. آنها نمی خواهند بفهمند که در صورت تجاوز به سوریه، لبنان و ایران تنها یک جبهه مقاومت می تواند وجود داشته باشد. هرکس در کنار مردم در مقابل امپریالیستها و تجاوزکاران ایستادگی کند دراین جبهه است، وگرنه در کنار امپریالیسم ایستاده است. تجربه سوریه بسیار آموزنده است. شما چهره های برخی از اپوزیسیون خودفروخته ایران را در میان القاعده و النصر و سایر گروههای "انقلابی" می بینید که به ایجاد "جبهه سوم" دست زده اند و در پی استقرار سوسیالیسم در سوریه هستند!!؟؟.
وظیفه این عده با این تئوری های من در آوردی در این است که به عنوان "کمونیست" تبلیغ کنند که کارگران و به طریق اولی کمونیستها نباید وطن داشته باشند و برای چیزی که ندارند، دست به مقاومت زده جان خودشان را بی خودی به "هدر" دهند. از آنجا که کارگران وطن ندارند، منافع ملی نیز نداشته و نمی توانند در یک جنگ ملی بر ضد تجاوزکارِ توسعه طلب که خودش را "مبشر آزادی، حقوق بشر، دموکراسی، سکولاریسم، جامعه مدنی و حقوق شهروندی" معرفی می کند به مقاومت دست زنند. کارگران باید در زمان تجاوز امپریالیستها به کشورشان بر ضد میهنپرستی بپا خیزند و دمار از روزگار کسانی که می خواهند در مقابل امپریالیسم ایستادگی کنند در آورند.
کمونیستها شعار "دفاع از میهن" را شعار درستی، ولی نه در هر شرایطی می دانند. کمونیستها بر این نظر نیستند که شعار "دفاع از میهن" به این خاطر که گویا "کارگران وطن ندارند"، همیشه و در هر شرایطی نادرست است. آنها که از مارکسیسم بوئی نبرده اند نه گفته مارکس در مانیفست مبنی بر اینکه "کارگران وطن ندارند" را فهمیده اند و نه درک درستی از نظر مارکسیستی لنین در مورد شعار میهنپرستی کمونیستی دارند.
 
 
 
لنین که از اصل مارکسیستی تحلیل مشخص از شرایط مشخص حرکت می کند در کتاب "کاریکاتوری از مارکسیسم و در باره اکونومیسم امپریالیستی"(برگردان به فارسی و انتشار از توفان مهرماه 1357) به این امر اشاره کرده و نشان می دهد که این شعار می تواند درست و یا نادرست باشد و صحت آن به این برمی گردد که این شعار در کجا و در چه شرایطی بکار می رود. وی می نویسد: ""دفاع از میهن" به بیان کلی چیست؟ آیا مفهومی علمی در زمینه اقتصاد، سیاست و امثالهم می باشد؟ نه، این رایجترین، متداولترین بیان ساده، حتی گاهی اصطلاحی خرده بورژوائی است، برای توجیه یک جنگ. و نه هیچ چیز دیگر و مطلقا نه هیچ چیز دیگری! تنها عنصر "خیانت" که می تواند در آن باشد، این است که خرده بورژواها قادرند هرگونه جنگی را با گفتن اینکه "ما از میهن دفاع می کنیم" توجیه نمایند، در حالیکه مارکسیسم تا سطح خرده بورژوازی تنزل مقام نمی نماید، خواستار تحلیل تاریخی هر جنگی به تنهائی است تا تعیین نماید که آیا می توان این جنگ را به عنوان جنگی مترقی، در خدمت منافع دموکراسی یا پرولتاریا و بهمین مضمون به مثابه جنگی مشروع، و عادلانه و غیره ارزیابی کرد یا نه.
هرگاه معنی و اهمیت هر جنگی به تنهائی از نظر تاریخی تحلیل نگردد، شعار دفاع از میهن، اکثرا توجیه ناشی از آگاهی ناقص و خرده بورژوائی جنگ می باشد."(صفحه 25).
 
 
طبیعتا هر گاه تحلیل مشخص از شرایط مشخص صورت نگیرد و تنها به دو نقل قول تکیه شود که گویا "کارگران وطن ندارند" و یا "میهنپرستی"، "دفاع از میهن" نظریات ضد کمونیستی هستند، آنوقت چنین ادعاهای به ظاهر انقلابی، توجیهی روشن برای خیانت ملی و همدستی با امپریالیستها و صهیونیستهاست. دقیقا این امری است که امروز در میان بخشی از اپوزیسیون ایران که بر ضد شعار "میهنپرستی کمونیستی" برخاسته اند و آرزوی تجاوز امپریالیستها به ایران را می کند تا ائتلاف امپریالیستی چین و روسیه را با دولت ایران توجیهی برای جنگ امپریالیستی و دستآویزی برای دست زدن به شورش مسلحانه تلقی کنند، رایج شده است.
 
 
شعارهائی نظیر "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" و یا شعارهای "مرگ بر چین، روسیه و سوریه" در جنبش 22 خرداد 1388، حمایت از اپوزیسیون خودفروخته و ناچیز سوریه که با امپریالیستها جبهه واحد برای نابودی سوریه ایجاد کرده و با آنها زبان واحدی دارد، همه و همه در خدمت یک نوع سیاست امپریالیستی ویژه است که در منطقه با شعار راهبردی و سکرآور "انقلابیون" خودفروخته برای نابودی ایران تدارک دیده اند. شعار واقعی آنها این است: "نه غزه، نه سوریه، نه لبنان، زنده باد عربستان". "نه چین و روسیه" زنده باد آمریکا و اسرائیل.
پس روشن است که بحث در عرصه تئوریک در مورد میهنپرستی کمونیستی و در مقابلش ادعاهای کاذب که "کارگران وطن ندارند" گام نخست هموار سازی جاده تجاوز به کشورها از نظر سیاسی است. این عده مامورند تا کمونیستها را از نظر فکری سترون کنند و تسلیم طلبی را با تئوریهای "انقلابی" در آنها تقویت نمایند و آنها را با وجدانهای راحت و احساس آسوده "برحق بودن" به خانه های خود بفرستند. آنها را چنان مُسخَر کنند که حتی باران بمبهای شیمیائی و غیر شیمیائی امپریالیستها هم نتواند آنها از خواب ناز بیدار کند.
 
بر گرفته از توفان شماره   163 مهر ماه 1392 اکتبر سال 2013،  ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
 سایت آرشیو نشریات توفان
 توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی