۱۳۹۲ آبان ۱۵, چهارشنبه


گشت وگذاری در فیسبوک وپاسخ به نظرات انحرافی درمورد سوریه

 

خطر حمله نظامی به سوریه جنبش صلحدوستان جهان برای ممانعت ازتجاوزبه این کشور مستقل را نیز به حرکت در آورد.باردیگر نیروهای ترقی خواه وچپ وکمونیست درمقابل نیروهای امپریالیستی وجنگ افروزان بین المللی صف آرایی کرده و با شعار محوری دستها از سوریه کوتاه باد خیابانها را به اشغال خود درآوردند. دراین میان جریانات ومحافل ترتسکیستی وشبه ترتسکیستی وچپ انذرقیچی با همان شعار ورشکسته ونفاق افکنانه وارتجاعی "نه به این ونه به آن ، نه به آمریکا ونه به اسد " در عرصه مجازی ظاهر گشته و در صفوف جنبش ضد جنگ که یک جنبش عمومی  برای ممانعت از تجاوز است به خرابکاری و تضعیف آن دست زده اند. برای پرتو افکندن براین درک انحرافی ومعیوب گلچینی از بحث وپاسخهای حزب را که درفیسبوک توفان صورت گرفته است از نظر خوانندگان گرامی میگذرد:

***

امپریالیست آمریکا مسبب ویرانی عراق وسوریه.... است

وقتی بهار عربی وزیدن گرفت، سوریه و لیبی را نیز بی نصیب نگذاشت و بخشی از توده های ناراضی که از سیاستهای نئولیبرالی و اختلاف طبقاتی و سرکوب سیاسی رنج می بردند دست به اعتراض زدند. این اعتراض تازه داشت شکل میگرفت ، تازه داشت جوانه میزد، هنوز همه مردم آمادگی لازم را نداشتند.. هنوز آمادگی دست به سلاح بردن را نداشتند.... اما امپریالیست آمریکا از طریق ایادیش دخالت کرد، مزدوران مسلح تروریست را روانه سوریه کرد تا خود رژیم بشار اسد را سرنگون سازد. هیچ انقلابی در لیبی و سوریه آغاز نگشت بلکه اولین جرقه های جنبش با دخالت امپریالیست آمریکا در نطفه خفه شد و عاقبتش آن چیزی است که امروز شاهدیم. انچه امروز اهمیت دارد دفع تجاوزاست تا با عبور ازاین مسیر ،مردم خود بدون دخالت نیروهای امپریالیستی از هر رنگ و قماشی که هستند به سرنوشت خویش حاکم شوند. مسبب اوضاع کنونی، مسبب اوضاع لیبی، مسبب اوضاع عراق... امپریالیست آمریکاست. نه اسد و قذافی و صدام حسین. حکومتهای مزبور کشورهای عراق و سوریه و لیبی را نابود نساختند بلکه جنبشها را سرکوب کردند اما زیرساخت جامعه و مدنیت را امپریالیست آمریکا و متحدینش ویران ساختند. ما امروز با ویرانی جوامع سرو کارداریم و نه فقط سرکوب جنبشها

 

***

چرا  شعار دستها از سوریه کوتاه باد؟

 

جنبش ضد تجاوز جنبشی است برای ممانعت از تجاوز به سوریه ویا هرکشور دیگر.شعار محوری آن دستهاازسوریه کوتاه باد می باشد. این بدین معنا میباشد که همه مخالفین این جنگ تجاوزکارانه تحت شعار واحد دستهاا...زسوریه کوتاه بادمتمرکز میشوند تا با صدا و خواست واحد مانع از تجاوز شوند.نیروها وجریاناتی که تحلیل غلطی ازاوضاع دارند د رتعیین شعار تاکتیکی نیز دچارتناقض می شوند وبا طرح شعارهای نادرست عملا موجب تضعیف این جنبش شده وچه بخواهند یا نخواهند به نیروی متجاوز که برای ویرانی کامل کشور سوریه خیز برداشته خدمت میکنند. شعار هایی نظیر: نه به آمریکا٬نه به استبداد٬ نه به اسد٬نه به روسیه٬نه به چین ٬نه به......الا آخر. شعارهای انحرافی هستند وجزتضعیف جنبش فرجامی ندارد. این جریانات که دچار اانحرافات ایدئولوژیکی هستند نمی توانند تضاد فرعی را ازتضاد اصلی٬ شعار اصلی را از شعار فرعی...تمیز دهند وبه سردرگمی واغتشاش فکری دامن میزنند.اینان هیچ درسی ازتجاوز به عراق وافغانستان ولیبی ...نگرفته ودر عمل به امپریالیسم خدمت کرده و میکنند.

 

جنبش ضد جنگ کنونی با توجه به موقعیتش فقط می تواند روی یک شعار مشخص برای ممانعت از تجاوز متمرکز شود. درغیر اینصور همان نتیجه ای را خواهد داشت که درعراق داشت" تاریخ ثابت کرده که شعار نه به جنگ و نه به صدام" درآستانه حمله نظامی نه تنها اشتباه بوده بلکه خیانت به ملت عراق بوده. زیرا سرنگونی به نفع آمریکا بوده و نه مردم. امروز نیز چنین است فقط با دفع تجاوز است که می توان به حل تضاد دیگر یعنی حل تضاد درونی جامعه بین توده مردم و رژیم اسد پرداخت. همین شعار درمورد عراق ، لیبی و ایران و افغانستان و... صدق میکند.در ثانی شعار: دست‌ها از مردم رنجدیده سوریه ، کوتاه با د! بدین معنا ست که دست آمریکا از رژیم اسد کوتاه مباد! این به معنای تائید سرنگونی رژیم اسد توسط آمریکاست. درحالی که شعار دست آمریکا از سوریه کوتاه، یعنی آمریکا حق ندارد رژیم اسد را براندازد. این وطیفه مردم سوریه است و نه آمریکا.

 

***

 شعار سرنگونی توسط مردم آری ، اما نه درپارکابی آمریکا

 

هنوز برخی از چپ های وطنی بعد از گذشت 13 سال از اشغال افغانستان و عراق و لیبی و بمباران لبنان و فلسطین و خطر حمله نظامی به ایران و اینهمه تظاهراتهای سراسری جهانی بر ضد امپریالیست آمریکا و بر ضد صهیونیسم و شعار دست امپریالیست از عراق و افغانستان و لیبی و...کوتاه! درنیافته اند که جنبش ضد جنگ چه سیاستی دارد و چرا تاکتیک و سیاست ممانعت از تجاوز به ممالک ضعیف سیاست صحیحی می باشد. اگر شعار سرنگونی رژیم صدام حسین بدست مردم عراق قبل از تجاوز به آن کشور شعار صحیحی بود اما دادن همین شعار هنگام بمباران و اشغال عراق و سرنگونی رژیم صدام توسط آمریکا، یک شعار ارتجاعی و ضد انقلابی بود.هنر دیالکتیک این است که یک شعار سرنگونی دریک شرایط مشخص می تواند انقلابی و باعث تکامل مبارزه طبقاتی گردد اما همین شعار دریک شرایط غیر متعارف می تواند بر ضد خود عمل کند و به نفع ارتجاع و امپریالیسم جامعه را به قهقرا ببرد. اگر به پذیریم که تجاوز آمریکا به عراق و افغانستان و لیبی و سوریه و تحریمهای اقتصادی ایران و موضوع بمب اتمی موهومی ایران فقط درکادر "دکترین خاورمیانه نوین" آمریکا که به چنگ گرفتن بزرگترین گلوگاه انرژی گازی و فسیلی جهان است قابل تبیین میباشد. آنوقت چنین جنگی که می خواهد باربحران اقتصادی آمریکا را حل کند حتمن با ویران سازی و سرنگونی رژیمهای نافرمان و "یاغی و حرف نشنو" این ممالک ممکن است. چنین جنگی، دارای ماهیت استعماری و ارتجاعی است و همه مردم جهان باید برای به شکست کشاندن این طرح غارتگرانه وفاشیستی بسیج شوند. بنظرما ماهیت سیاستهای آمریکا درقبال ایران و افغانستان و عراق و سوریه و کوبا و بولیوی ونزئولا و کره شمالی .. همان چیزی است که خود اعلام کرده و آن سلطه مطلق سیاسی و اقتصادی و نظامی براین ممالک است.

 

آنچه که ما باید تاکید کنیم این است که حق ملل درتعیین سرنوشت باید بدست خود آن ملل باشد و نه اجانب. مردم ایران حق دارند خودشان با امکانات و نیروی خودشان رژیم را سرنگون کنند و همینطور مردم سوریه و هرکشور دیگر. اینکه سیاست ممانعت ازجنگ تجاوزکارانه یک سیاست صحیح و اصولی است جای شکی باقی نیست. نمونه های عراق و افغانستان و لیبی ... را داریم به شعبده بازی هم نیازی نیست. اینکه بورژوازی ضعیف تحت ستم درمقابل بورژوازی امپریالیستی مقاومت میکند و با وی تضاد دارد از ماهیت الحاق گری امپریالیسم نشئات میگیرد و تا زمانیکه ما با سلطه امپریالیسم درجهان سر و کارداریم چنین تضادهایی و چنین نزاعهایی اجتناب ناپذیرند. بنظرم مقاومت رژیم بشار اسد درمقابل متجاوزین که به زور می خواهند حکوتش را براندازند درکادر حقوق بین الملل و تساوی حقوق دول مشروع است، همانطور که برای رژیم صدام بود و هررژیم مشابه هم می باشد.

 

امروز ما با همان خزعبلات و پرت و بلاگوئیهای گذشته دوره تجاوز به عراق و افغانستان و... مواجه ایم و تئوریهای التقاطی ترسکیستی و شبه ترتسکیستی و اولترا امپریالیستی کائوتسکیستی بیداد میکند و بسیاری از دوستان و رفقای صمیمی و مبارز را به انحراف سوق داده است. امروز وقتی همه نیروهای دمکرات و آزادیخواه و کموتیست جهان بسیج شدند تا مانع تجاوز آمریکا به سوریه شوند، عده ای بجای تقویت این جبهه به خاک پاشیدن به چشم مردم و مشوب افکار مشغولند. وتوی روسیه و چین در شورای امنیت را محکوم میکنند و درعمل خواهان تحاوز وبمباران سوریه هستند. به این دلیل کودکانه که این جنگ به ما مربو ط نیست، زیرا یک طرفش آمریکاست و طرف دیگرش روسیه. "نه قوم خوبه نه کاشون لعنمت به هردوتاشون!! پافشاری بر سر موضع ناصحیح و پیغمبرگونه برخورد کردن به قضایا آنهم بدون مطالعه عمیق و درک درست ازمارکسیسم، فقط به خراب کردن مارکسیسم می انجامد و بس.

 

***

چرا شعارجنگ خارجی را به جنگ داخلی بدل انحرافی است؟

نوار غزه بهترین نمونه برای محک زدن ضد انقلاب در ایران است. جریان اقلیت و مالیخولیائیسم مائوئیسم، کارزاری هایِ ایران تریبونال با کارِ زارِشان، همه و همه در صورت تجاوز اسرائیل و آمریکا به ایران هوادار توسل به جنگ داخلی هستند. آنها از محاصره اقتصادی ایران که گویا در دامن آن و نارضائی اوج می گیرد و "انقلاب" فرا می رسد، حمایت می کنند و بعد از آن خواهان تجاوز دشمن...ان بشریت به ایران هستند، زیرا به آنها فرصت مناسبی می دهد تا به انقلاب سوسیالیستی دست زده و قدرت سیاسی را بدست آورند. این خزعبلات ضد انقلابی را هواداران ستون پنجم ارتجاع در ایران پخش می کنند. آنها در خارج از کشور در هر نمایش عظیم ضد جنگِ مردم جهان با شعار "سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی ایران" ظاهر می شوند، تا به اوباما و نتانیاهو بگویند که این عده با اهداف آنها موافقند و سرنگونی این رژیم را نه کار خود مردم ایران، بلکه دستآورد تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم می دانند.

حال خوب است وضعیت ایران را بر نوار غزه تطبیق دهیم و از این ضد انقلاب ایرانی بپرسیم که توصیه آنها به نیروهای انقلابی درون فلسطین و از جمله نوار غزه چیست؟ چرا سکوت اختیار کرده اند؟ چرا رهنمودی به نیروهای انقلابی درون نوار غزه و از جمله به جبهه خلق برای آزادی فلسطین نمی دهند؟ چرا از زیر بار مسئولیت کمونیستی و انقلابی شانه خالی می کنند؟ نباشد که به حرفهای خودشان، به شعبده بازیهای ضد انقلابی خودشان، اعتقادی نداشته باشند؟ مگر نه اینستکه هم اکنون باید مردم فلسطین به توصیه پیروان منصور حکمت از حزب کمونیست ضد کارگری گرفته، تا سازمان فدائیان اقلیت و مالیخولیائیسم مائوئیستها، جنگ خارجی را به جنگ داخلی بدل کنند و به جبهه خلق برای آزادی فلسطین توصیه نمایند که هم بر ضد حماس در قدرت در نوار غزه برزمند و هم بر ضد تجاوز اسرائیل مبارزه کنند. ما می پرسیم چرا این توصیه مبنی بر بنا نهادن "جبهه سوم" را به جبهه خلق برای آزادی فلسطین نمی کنند و از کنارش فرار می نمایند؟. اگر این کار صحیح نیست چرا در مورد ایران همین توصیه را به همه نیروهای انقلابی در زمان تجاوز امپریالیستی-صهیونیستی می کنند؟ در اینجا دست عمال ستون پنجم امپریالیسم در ایران روشن می شود. اینکه این عده به این حرکت آگاهند و یا ناآگاه، اینکه پول می گیرند یا نمی گیرند، دیگر مهم نیست، مهم آن است که نمونه های فراوانی برای بیدار شدن از خواب غفلت در مقابل ماست و از این ببعد هر کس به راه گذشته ادامه دهد ضد انقلاب و عامل ستون پنجم امپریالیسم در ایران است و ما با نمادهای آن در کارزار ایران تریبونال و نوار غزه و در سوریه و لیبی و عراق و... روبرو بوده ایم

                                                          ***

                                          چرا تجاوز به سوریه؟

بسیاری از نیروهای انقلابی و کمونیستها در جهان به حمایت از استقلال سوریه پرداختند. در ترکیه مردم بر ضد دخالت ترکیه در امور داخلی سوریه تظاهرات کردند. افکار عمومی مردم ترکیه در کنار مردم سوریه و بر ضد اجیران خارجی است. و دولت ترکیه یکی از بازندگان این درگیری نظامی است که به حیثیت دولت اردوغان ضربه مهلکی زد.

فراموش نکنیم که پیروزی و شکست امپریالیستها و صهیونیستها و ارتجاع عرب منطقه در سوریه، یک شکست را...هبردی است. آنها می خواستند برای تضعیف جبهه ایران-سوریه-لبنان-فلسطین با خریدن رهبران حماس و آشوب در سوریه زمینه تجاوز به لبنان و ایران را فراهم آورند. بسیاری از مطلعان سیاسی بدرستی می گفتند که جنگ در سوریه جنگ نیابتی میان ایران و آمریکاست. این واقعیتی است که شکست و سرنگونی رژیم بشار اسد در عین مستبد بودنش، زمینه تجاوز به لبنان و آدمکشی در آنجا را فراهم می کرد و پس از اینکه خیال امپریالیستها و صهیونیستها از پشت جبهه خویش مطمئن می شد، راه تجاوز به ایران هموار بود. تحریمهای مردم ایران در عین به خاطر آن است که از درجه کمکهای ایران به سوریه بکاهند تا بتوانند نقشه راهبردی خویش در سوریه و خاورمیانه را به انجام برسانند. در این نقشه مسلما مسئله تجزیه ایران توسط ناسیونال شونیستهای کُرد و ترک و بلوچ، در دستور کار امپریالیستها قرار دارد و آنها در این زمینه توسط دولت ترکیه و جمهوری آذربایجان بسیار فعالانه عمل می کنند

اینکه بشار اسد مانند صدام حسین در راس حزب بعث قرار دارد و بطور ارثی این مقام را از پدرش به ارث برده است، یک واقعیت انکار ناپذیر تاریخی است. بشار اسد دموکرات نبوده و نیست، وی یک مستبد به تمام معناست. بشار اسد در طی حکومت خویش به سرکوب اپوزیسیون دموکرات در کشورش مشغول بوده و از آزادی احزاب و انتخابات و آزادی بیان جلو گرفته است. مطبوعات در سوریه تحت نظر بوده و نمی توانسته اند در مخالفت با حزب حاکم بع...ث مطالبی را منتشر کنند. وی در عرصه اقتصادی در راه اجرای خواستهای صندوق بین المللی پول به تحقق سیاستهای نئولیبرالی دست زده و با سیاست خصوصی سازی، به شکاف میان فقر و ثروت دامن زده است و موجی از نارضائی در سوریه ایجاد کرده است.

ولی نادرست است اگر بخواهیم ماهیت نظام بشار اسد را صرفا بر اساس موارد فوق بررسی کنیم. رژیم حاکم حزب بعث در سوریه بطور عینی مخالف نفوذ امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه است. سوریه کشوری است که از جانب اسرائیل اشغال شده است و تمام تلاشش برای اینکه اسرائیل اشغالگر را با استفاده از همه راههای قانونی و موازین جهانی به عقب نشینی وادارد با دسیسه های امپریالیسم و صهیونیسم با شکست روبرو شده است. سوریه از نظر سیاسی یک کشور مستقل است. فقط تروتسکیستها و سوپر انقلابی های خودفروخته نمی خواهند این پدیده واقعی اجتماعی را ببینند و بر آن چون واقعیتی تاریخی و عینی صحه بگذارند و در مورد امر مهم استقلال ملی کشورها اظهار نظر کنند. برای تروتسکیستها همه کشورهای جهان نوکر و مستعمره امپریالیستها هستند. آنها با این ساده انگاری پوچ، فقط بزدلی خویش را وسیله ای کرده اند تا بر جنایات امپریالیسم و صهیونیسم صحه بگذارند و مبارزه انقلابی را صرفا به معادله یک مجهولی تبدیل کنند

***

چرا تساوی حقوق دول و ملل؟

وقتی مسائل مشخص سیاسی پاسخ سیاسی مشخصی را نیز می طلبند تازه آنوقت مشخص میشود کی "چند مرد حلاج" است. درک سیاسی از تساوی حقوق ملل و برابری حقوق دول، حق تعیین سرنوشت ملل ، نقض حقوق ملل و تمامیت ارضی ی...عنی چه؟........با درک صحیح ازاین مقولات است که می توان علیرغم ماهیت ارتجاعی و سرکوبگرانه رژیمهایی نظیر ایران، عراق صدام حسین، لیبی قذافی و طالبان افغانستان، سوریه بشاراسد .... سرنگونی این رژیمها توسط امپریالیست آمریکا که نقض آشکار حقوق ملل است و ازنظرگاه حقوق بین الملل نیز غیر قانونی است، بی چون و چرا محکوم گردد. درچنین شرایطی است که باید افکارعمومی را برای ممانعت از تجاوز به این کشورها سوق داد.آنها که این را نمی فهمند و درک صحیحی از مسائل سیاسی ندارند برای اینکه دامنشان آلوده به دفاع از رژیمها مذکور نگردد برای محکم کاری به شعار "نه به همه نیروهای ارتجاعی" متوسل میشوند. مثلا درمورد مشخص

 

سوریه امروزی چنان دچار دوگانگی و سرگیجگی میشوند که حضورشان دریک تظاهرات ضد تجاوز به سوریه تحت شعار دستها از سوریه کوتاه باد ، عملا منتفی است. زیرا، درچنین تظاهراتی شعار مرگ بر روسیه و چین و ایران و حزب الله، ونزوئلا و کوبا و اکوادور و بولیوی و نیکاراگوئه... که مخالف تجاوز به سوریه هستند، محلی ازاعراب ندارد، بی ربط است ،یک برخورد ترتسکیستی و ماجراجویانه و نفاق افکنانه است که تاریخ بارها بی خاصیتی و ارتجاعی بودن چنین شعارهایی را ثابت کرده است.چنین افراد و جریاناتی در صورت پافشاری بر سر شعارهای خود بعنوان پروکاتور از صف تظاهرات به بیرون پرتاب میشوند.

 

***

حزب کمونیست کارگری یک حزب تقلبی وهوادار امپریالیسم است.

 
حزبی که جنبش القاعده و آدمخوار وهابی و سلفی را که با پول قطر و عربستان و آمریکا میجنگد " انقلاب سوریه" بنامد و سرنگونی رژیم بشاراسد توسط امپریالیست آمریکا را مثبت بداند...، نه کمونیست است و نه کارگری و نه وطندوست.چنین حزب...ی نامش" حزب کمونیست کارگری" به رهبری حمید تقوائی است و سردرآخور رژیم صهیونیستی اسرائیل دارد.این جریان فاسد و مزدور عامل اجنبی درایران و منطقه است و با جنبش جهانی ضد اشغال و ضد تجاوز به سوریه مخالف است. این حزب موافق اشغال افغانستان، عراق و لیبی بود و امروز نیز موافق اشغال سوریه و ایران توسط امپریالیست آمریکاست. سازمان مجاهدین ضد خلق، سلطنت طلبان ، احزاب ناسیونال شونیست تجزیه طلب نیز با این حزب دریک جبهه قراردارند و خواهان تجاوز آمریکا به ایران و عراقیزه کردن میهن ما هستند

اپوزیسیونی که فقط مسئله اش سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به هر قیمتی است آنهم با کمک اجانب، اپوزیسیون مترقی نیست، اپوزیسیون خودفروخته و ارتجاعی است. آن کس مترقی و مردمی محسوب میشود که بطور شفاف و بی پرده براندازی رژیم اسلامی را وظیفه مردم ایران بداند و مرزبندی روشنی با امپریالیسم و صهیونیسم داشته باشد. درغیر اینصورت آتش بیار معرکه اند، دشمن سوگند خورده مردم ایرانند، چه به این امر آگاه باشند و چه نباشند. عملشان به نفع اجانب است. باید از کلی گوئیها پرهیز نمود و صف اپوزیسیون سرنگونی طلب ضد امپریالیسم را از صف اپوزیسیون ارتجاعی نوکر اجانب جدا ساخت.

 

***

همبستگی راستین همبستگی دروغین
درایران علاوه بر همبستگی با مردم سوریه و فلسیطن و لبنان و عراق و لیبی و همه خلقهای جهان.... که بسیار اصولی و انسانیست، اما باید برای آزادیهای سیاسی، آزادی احزاب و سازمانها، آزادی بیان و عقیده و مطبوعات، برابری زن و مرد و حقوق دمکراتیک کارگران و همه زحمتکشان ایران، آزادی فوری و بی قید شرط همه زندانیان سیاسی نیز مبارزه کرد و عرصه را بر رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی که باسر نیزه حکومت میکند و دهان منتقدین را میدوزد تنگ کرد. رژیمی که مردمش را سرکوب کند، به زندان افکند،شکنجه کند و جز فقر و گرسنگی پیامی نداشته باشد همبستگی اش با دیگر خلقها دروغین و فاقد اعتباراست.این دونوع همبستگی را باید ازهم تمیز داد.

***

سازمان ملل ابزاری دردست امپریالیست آمریکا

عده ای می گویند اگر سازمان ملل ثابت کردکه دولت بشاراسد ازگازشیمیایی علیه مخالفینش استفاده نمو.د آنوقت بمباران سوریه و براندازی رژیمش ازطرف جامعه جهانی" مجاز است! با این توصیف احمقانه باید تحریم اقتصادی ده سال مردم عراق که منجر به مرگ 800000 کودک عراقی گشت را مورد تائید قراردهیم زیرا سازمان ملل آن را نیز تائید کرده بود.فقط گمراهان و خودفروختگان سباسی هستند که هنوز نفهمیدند و یا خود را به نفهمی می زنند که منظور از جنجال گازشیمیایی در سوریه چیست و چرا آمریکا به دنبال سناریوی تغییر رژیم درسوریه است**

درگذشت یک قهرمان ملی از سرشت ویژه

ژنرال نگوین جیاپ ،فرمانده کمونیست و فاتح جنگ های ویتنام

                                                                 


یکی از قهرمانان برجسته انقلاب ویتنام ،ژنرال نگوین جیاپ ،فرمانده کمونیست و فاتح نبردهای ضد استعماری ، روز جمعه چهارم اکتبر، در سن
۱۰۲ سالگی در بیمارستان نظامی هانوی در اثر کهولت سن درگذشت.
ژنرال جیاب که درسال 1911 میلادی متولد گشت درسن 11 سالگی به جنبش دانش آموزی ضد استعماری پیوست.وی درسال 1933 به عضویت حزب کمونیست هندوچین به رهبری هوشی مین درآمد که پرچم دار نبرد علیه استعمارگران فرانسه بود. ژنرال جیاب بعنوان یکی ازرهبران برجسته حزب کمونیست در تاسیس جبهه خلق ویتنام نقش به سزائی ایفا نمود. او درسال 1941 میلادی نخستین گروه پارتیزانی را در کوه پایه های ویتنام تشکیل داد که بعد از مدتی کوتاه تعداشان به بیش از ده هزارنفررسید واولین عملیات تهاجمی علیه فاشیستهای ژاپنی که هندوچین را به تصرف خوددرآورده بودند، آغاز نمود.


 

نخستین پیروزی بزرگی که تحت فرماندهی جیاب صورت گرفت وازآن تاریخ وی بعنوان یک استراتژ وتاکتیسین ونابغه نظامی ویتنام  معروف گشت، پیروزی برفرانسه درنبرد مشهور « دین بین فو »   ودرهم شکستن ارتش متجاوزاین کشور امپریالیستی  درسال 1954 بود.این پیروزی در شرایطی رخ داد که تعداد ارتش آزادیبخش به بیش از صد هزاز نفر می رسید و از حمایت مادی ومعنوی چند صد  هزاز خلق ویتنام برخورداربود. درخلال این نبرد تاریخی ارتش استعماری فرانسه از حمایت همه جانبه امپریالیست آمریکا برخورداربود که به تدریج نقش اصلی قوای متجاوز برای درهم کوبیدن جنبش مقاومت ویتنام را به عهده گرفت .

ژنرال جیاب درعملیات تهاجمی سال 1968 وزیر دفاع ویتنام بود.تحت رهبری اوبود که سفارت آمریکا در سا یگون به اشغال پارتیزانهای ویتنامی درآمد.

 

 امپریالیست جنایتکارآمریکا با پانصد هزار سرباز مزدور که مورد پشتیبانی رژیمهای استرالیا، نیوزلند، کره جنوبی وسایر نوکران بومی.... قرارداشتند ،اما موفق نگشت برجنبش رهائیبخش ویتنام پیروز گردد. تعداد بمبهایی که برفراز هندوچین پرتاب شداز تعداد بمبهای استفاده شده درجنگ جهانی دوم بیشتر بود.امپریالیست آمریکا حتا از پرتاب گازشیمیایی برای درهم شکستن اراده مردم ویتنام دریغ نکرد وماهیت کثیف وخونخوار وضد بشری خودرا درمعرض دید جهانیان قرارداد. آمریکا با کشتار 53 میلیون از مردم ویتنام وویرانی این کشور نتوانست برخلق ویتنام چیره شود و سرانجام تن به شکست خفت آورداد و گورش را گم کرد.

 اگر برای امپریالیست آمریکا  جنگ کره  اولین جنگی بود که  به پیروزی نرسید اما درجنگ ویتنام نخستین جنگی بود که با شکست کامل مواجه شد و درعرصه جهانی بی اعتبار گردید.

 

 

این درست است که ژنرال جیاپ، وزیر دفاع و وزیر کشور ویتنام نیز بود و ازاو بعنوان مغز متفکرو نابغه نظامی یاد میشود اما آنچه وی برجای گذاشت  فراتر ازقهرمانیهای نظامی اوست. جیاب که عضو رهبری حزب کمونیست ویتنام بود همراه با هوشی مین رهبرحزب کمونیست ویتنام، به همه خلقهای جهان نشاد داد که می توان تحت رهبری حزب کمونیست و با فداکاری وایثارو از خودگذشتگی و درپیوند تنگاتنگ با کارگران وزحمتکشان وعموم مردم میهنپرست بریک غول ابرقدرت امپریالیستی پیروز شد و آنها را  تارمار ساخت. دهد .خلق ویتنام نشان داد که امپریالیسم در کوتاه مدت قوی است اما دردرازمدت  ببر کاغذی بیش نیست.  خدمات ژنرال جیاپ ومبارزات قهرمانانه اش هرگز از اذهان محونخواهد شد وهمه مبارزان راه استقلال  ودمکراسی وصلح وسوسیالیسم  یاد اورا گرامی داشته وازمبارزات وپایمردی اوالهام می گیرند. جیاب متعلق به تمام خلقهای جهان است وجز این نیز نمی باشد.

                                               یادش گرامی باد!

 

آمریکا از ایران چه می خواهد؟

درحاشیه نشست 5+1

 

طرح پیشنهادی ایران به 5+1 سر وصدای زیادی  براه انداخته است.دیپلماسی مخفی ومحرمانه درقبال مردمی که نامحرم نامیده میشود سئوالات متعددی را برانگیخته است.روشن است وقتی خبرتوافقات محرمانه ایران با 5+1 در رسانه های اسرائیلی  منعکس میگردد ومردم ایران نیز ازآن بی خبرند مبین خیانتی است که توسط رژیم منفور جمهوری اسلامی صورت گرفته ومغایر منافع ملی مردم ایران است.بی دلیل نیست که سخنگوی کاخ سفید 24 مهرماه اعلام داشت" که طرح ایران بسیار مفید ودولت آمریکا آن رادارای آن سطحی ازجدیت واستحکام می بیند که پیش ازاین سابق نداشته است".


تاکید رژیم جمهوری اسلامی بر مخفی نگاه داشتن این طرح ترس از مردم بوده وشتاب رژیم برای سازش با آمریکا نشان از بحران عمیقی است که سراپای زمامداران بی کفایت اسلامی را فراگرفته است.طرح پیشنهادی ایران برای مردم ایران مخفی است اما نه برای اسرائیل وشیطان بزرگ.در هرحال آنچه پرسیدنی است این است که امپریالیست آمریکا از رژیم جمهوری اسلامی چه می خواهد، آیا با عقب نشینی رژیم وامضای پروتکل الحاقی  قضیه پایان میگیرد، تحریمها لغومیشوند وآمریکا دست از سر رژیم برخواهد داشت؟

 

حقیقت این است که امپریالیسم آمریکا سالهاست سیاستش را در مورد ایران  تعیین کرده است. آنها از ایران یک کشور نیمه مستعمره مانند زمان شاه می خواهند. آنها کشوری می خواهند که ژاندارم منطقه شده و همدست امپریالیستها در غارت منابع انرژی منطقه و تضمین استخراج و انتقال آنها به بازارهای غرب باشد. آنها ایرانی می خواهند مخالف چین و روسیه و در زمان مناسب مخالف هند و ژاپن و شاید اروپا تا آمریکا بتواند بر گلوگاه نفت جهان دست داشته باشد و پیچ آنرا شل و سفت کند و ایران را در گزینش سیاست راهبردی خویش در اقیانوس آرام در دهه آینده در کنار خود داشته باشد و نه در کنار چین. آنها مشکلشان بر خلاف ادعاهای ایرانی های فریب خورده و یا خود فروخته غنی سازی اورانیوم نیست. مگر در زمان خاتمی دو سال این غنی سازی با خواست آمریکا به تاخیر نیفتاد؟ مگر ایران به خواست آمریکا برای امضاء پروتکل الحاقی که یک پیمان استعماری است تن در نداد؟. مگر ایران به خواست آمریکا مبنی بر عودت تفاله های اتمی نیروگاه بوشهر به روسیه تن در نداد؟. مگر ایران حاضر نشد در صورت فروش اورانیوم غنی شده 20 در صدی برای مصارف تحقیقاتی و پزشکی دانشگاه تهران از تولید آن خودداری کرده و بهای خرید آنرا به روسیه، چین، آمریکا، آرژانتین و... بپردازد و از تولیدش صرفنظر کند؟. مگر رفسنجانی با سیاست تعدیل اقتصادی و باز گذاردن دست بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در ایران و اجرای خواستهای سازمان تجارت جهانی به خصوصی سازی مالکیتهای عمومی مردم ایران دست نزد و نفت ایران را با پوشش شرکتهای خصوصی پاسدارن مافیائی خصوصی نکرده است و... پس چرا آمریکا از این "فرصتهای مناسب" برای عادی کردن روابط با ایران استفاده نکرد و نمی کند؟ آیا خنده روحانی را کم داشت؟ مگر سید خندان، خاتمی نمی خندید؟

 

از منظر حزب ما امپریالیسم آمریکا به تسلط بر منطقه نظر دوخته است. آنها ایرانی نوکر آمریکا، متحد اسرائیل، دشمن فلسطین، لبنان، سوریه، کره شمالی، کوبا، ونزوئلا، بولیوی، چین، روسیه  و... می خواهند. آنها تنها به یک تغییر راهبردی تن خواهند داد و آنهم با دست عوامل مورد اعتماد خود و نه با هر جناح غیر قابل محاسبه در حاکمیت ایران. اشغال لیبی، افغانستان، عراق، تجاوز به سوریه و لبنان، تقویت تروریسم در عراق، کنار آمدن با طالبان علیه ایران، دامن زدن به خواستهای جدائی طلبانه در ایران و تقویت تروریستهای ایران در خارج ازایران دامن زدن به جنگ شیعه و سنی، تحریم اقتصادی و مالی و گرسنگی دادن به مردم ایران، پروار کردن اپوزیسیون خود فروخته ایران در خارج از کشور و دنبالچه های آنها در درون ایران برای روزمبادا... همه حاکی از سیاستی است که آمریکا برای ایران در نظر دارد. رژیم جمهوری اسلامی که درمحاصره کامل قرارگرفته است دو راه در پیش دارد یا با خفت تسلیم امپریالیسم آمریکا شود و مورد حمله نظامی و سرکوبگر آنها قرار گیرد و تازه تضمین ندارد که آمریکائی ها همین قشر مافیائی را بر سر کار نگهدارند و یا به مردم ایران برای مقاومت در مقابل استعمار خونخوار  تکیه کند، که آنوقت باید به یک حکومت دموکراتیک تن در داده و مفسدان را محاکمه کرده به سزای اعمالشان برساند. با دست رفسنجانی، مصباح یزدی، جنتی، لاریجانی و... نمی شود رژیم را "نجات" داد فقط می شود ایران را بر باد داد و به هرج و مرج کشاند. آمریکا با "نجات" این رژیم هم موافق نیست. رژیم جمهوری اسلامی به بن بست رسیده است و به چشم خود می بیند که وضعیت سوریه و لبنان به نفع ارتجاع منطقه تغییر می کند و به داخل خاک عراق کشیده خواهد شد. این ایران است که باید در شرق و غرب خود نیز میان طالبان و القاعده ثبات خود را حفظ کند و این تنها با تکیه بر مردم و برسمیت شناختن آزادیهای دموکراتیک و مجازات جنایتکاران و مفسدان مقدور است. امری که خود این رژیم قادر به حل آن نیست و باید بدست مرم ایران حل گردد. یاپذیرش تمام خواسته های امپریالیست آمریکا یا ادامه توسری! رژیمی که به مردمش پشت کرده راهی جز نوکری امپریالیست را پیش روی ندارد.این تازه آغاز سحر است. یاپذیرش تمام خواسته های امپریالیست آمریکا یا ادامه توسری! رژیمی که به مردمش پشت کرده راهی جز نوکری امپریالیست را پیش روی ندارد.این تازه آغاز سحر است.

 

 

 

 

    سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بدست مردم ایران!

به مناسبت نودو ششمین سالگرد انقلاب کبیر اکتبر شوروی

انقلاب اکتبر ناقوس مرگ سرمایه داری بود

 

نود و شش سال از انقلاب کبیر و دورانساز اکتبر روسیه می گذرد. برای اولین بار بشریت توانست دنیائی را پی ریزی کند که تا به آنروز تحقق آن به مغزکسی نیز خطور نمی کرد. در نود وشش سال پیش بورژواها با تمسخر و کنایه، کمونیستها را خوشخیالانی به حساب می آوردند که در عالم رویا زندگی می کنند. می گفتند و تبلیغ می کردند و همانطور که امروز نیز چنین می گویند که جامعه آرمانی آنها تخیلی و غیر واقعی است. تاریخ همین بوده که هست و کسی را یارای تغییر سرنوشت محتوم بشری نیست. آنها کمونیستها را بی خدا خوانده و مسخره می کردند که این بی دینها می خواهند نقش خالق را بازی کنند و جامعه ای خلق کنند که تا کنون در تاریخ وجود نداشته است. ضد کمونیستها حتی امروز نیز همان توهمات را ایجاد کرده و به مسخره کمونیسم و سوسیالیسم می پردازند. دشمنان کمونیسم هرگز از مبارزه با کمونیسم و مارکسیسم لنینیسم دست نکشیده اند و هر روز چون آفتاب پرستها به رنگی در می آیند تا بتوانند به بهترین وجهی با مارکسیسم لنینیسم مبارزه کنند. روزی از جانب راست می آیند، روزی لباس “چپ“ به تن می کنند، روزی کارشناس و پژوهشگر آثار مارکسیستی شده و باستانشناسانه در پی تفسیرهای معیوب و ضد انقلابی و بی خطر برای سرمایه داری در مجموعه آثار کمونیستی بر می آیند و از این جهت مورد لطف بورژواها هستند که آنها را “دانشمند“ و “پژوهشگر“ خطاب کنند.فقط کافیست نگاهی به رسانه های خبری و سیاسی، بی بی سی و صدای آمریکا، دویچه وله وفرانسه و صدها رسانه ضد کمونیستی قد ونیم قد...بیاندازید تا پی ببرید که چپ های دعوت شده به میز مناظره در مورد  مارکسیسم چه کسانی هستند. آنها فیلسوفان چپ ضد مارکسیسم لنینیسم و ضد دیکتاتورپرولتاریا ،خرده بورژوا ها و توابانی  هستند که با صدای بلند می گویند" اونی که بودیم نیستیم"، سوسیالیسم  نقشه مند نمی خواهیم، حزب پیشرو و لنینیستی نمی خواهیم، ما پلورالیسم سیاسی و جامعه مدنی و آزادی بی قید وشرط می خواهیم، ما مخالف خشونتیم و شعار لغو اعدام پرچم ماست."...

 

لنینسم چیزی جز تفسیر انقلابی و تحول مارکسیسم در عصر زوال امپریالیسم نیست. لنینیسم ایده های اساسی مارکسیسم را که دشمنان وی آنرا تحریف می کردند و به طاق نسیان می سپردند از منجلاب اپورتونیسم و سازش طبقاتی بیرون کشید آنرا جلا داد و به همه نشان داد که مارکسیستهای واقعی چه کسانی هستند.  رفیق استالین بود که پیروان لنین را مارکسیست لنینیست نامید و تنها تفسیر طبقاتی و انقلابی از مارکسیسم را پذیرفت. وی بود که نشان داد یا همراه با کمونیستها برای ساختمان جامعه سوسیالیستی در کشور واحد و یا همراه امپریالیستها و بورژواها با ندبه و زاری برای عقب نشینی و تقاضای بخشش از دشمن طبقاتی. وی بود که نشان داد تنها لنینیستها هستند که می توانند سوسیالیسم را متحقق کنند. انقلاب اکتبر ناقوس مرگ سرمایه داری بود. کسانیکه تا دیروز از دروغ بزرگ مارکس، توهم وی سخن می راندند و طبقه کارگر را به خو گرفتن و تن دادن به نظم موجود تشویق می کردند به ناگهان با تکانی از خواب بیدار شدند که به ده روزی که دنیا را تکان داد شهرت یافت. بلشویکها بیک خانه تکانی بزرگ در جهان دست زدند و از روسیه استبدادی و عقب مانده آغاز نمودند. آنها در راهی گام گذاردند که هیچ بشری قبل از آنها از این راه ناشناخته و نپیموده نرفته بود. آنها براهی می رفتند که در گامهای نخست نقشه ای از آن در دست نداشته و بر دانش تئوریک و تجربه شخصی خویش متکی بودند. کار آنها کاری بود کارستان. گامی بود کوچک برای تغییراتی بزرگ در جهان. آنها می رفتند تا جهانی بسازند که ساختمان آن تا به آن روز برای کسی قابل تصور نبود. عظمت کار بلشویکهائی نظیر لنین و استالین در این نکته نهفته است که شنیده ها و ندیده ها را به تجسم در آورند. استالین باید بعد از درگذشت لنین با الهام از لنینیسم به معمار بزرگ این نخستین تجربه تاریخ بشریت بدل می شد. بار عظیم این ساختمان انسانی در آن شرایط دشوار بدوش استالین افتاد. حقا که با سربلندی از این تجربه نخستین تاریخ بشری بدر آمد. خرده بورژواها، آنها که هیپچگاه کمونیسم برایشان جدی نبوده است، آنها که تنها روشنفکرانه گپ و غر می زنند، آنها که اوج استعدادشان در ایرادگیری و پچ و پچهای درگوشی و منفی بافی است، آنها که در دریائی از اشتباهات سیاسی و ایدئولوژیک و خطاهای خصوصی و زنجیرعقب ماندگیهای فکری در ساده ترین گامهای زندگی گرفتار بوده اند و هستند با پرمدعائی خیال پردازانه ای بدنبال دستآوردهای بی عیب و نقص و انسانها خطا ناپذیر افسانه ای می گردند. جامعه آرمانی این خطا ناپذیران حقیقتا که جامعه ای رویائی با انسانهای رویائی و افسانه ای است. آنها بعلت کوری سیاسی از عظمت کاری که صورت گرفته است بی خبرند. مغز آنها محدود بوده و بیش از حیطه ایرادگیری های بنی اسرائیلی توان تفکر گسترده تری را ندارند. آنها هرگز قادر نخواهند بود سوسیالیسم را بسازند.  

انقلاب اکتبر مشعل فروزانی بود که بر سر راه زحمتکشان و خلقهای تحت ستم جهان قرار گرفت. از آن تاریخ نهضتهای آزادیبخش از زیر نفوذ جریانهای مذهبی و بورژوائی بدر آمد و جنبشهای ملی به متحد بالقوه مبارزات پرولتاریائی بدل شد. تضادهای جهان با تضاد میان نخستین کشور سوسیالیستی و محاصره سرمایه داری تکمیل گردید. خصلت جهان کنونی تغییر کرد و تاثیرات عمیقی در جنبشهای اجتماعی بجای گذارد.

 

لنین نتوانست نتایج انقلاب اکتبر را به چشم ببیند و این استالین با اراده قدرتمند و دانش عظیم کمونیستی خویش بود که تحقق این امر مهم و استثنائی را بعهده گرفت. اقدامات استثنائی به رهبران استثنائی نیاز داشت. وی باید وظیفه ساختمان سوسیالیسم را بدوش می کشید. ساختمانی که نمونه آن تا به آنروز وجود نداشت. کسی نمی دانست آنرا چگونه باید ساخت و چگونه باید حفظ کرد. دشواری کار بحدی بود که رفیقان نیمه راه پیدا شدند و به ندبه زاری دست زده از کار خود پشیمان گشته پیشنهاد تسلیم و عقب نشینی کردند. آنها برای عقب نشینی و خیانت خویش به تئوری سازی پرداختند و هر روز بیشتر بدامان ضد انقلاب و ضد لنینیسم غلتیدند. استالین معمار این ساختمان شد. وی با رهبری مدبرانه و فداکاری رفقای بلشویک حزبی و توده عظیم زحمتکشان به بنای این کار عظیم تاریخ دست زد. کاری که هیچ رهبری قبل از وی قادر به خلق آن نشده بود. این کار کارستان در میان دریائی از اخلال دشمنان صورت می گرفت تا ثابت کنند سوسیالیسم قابل تحقق نیست. بدون مالکیت مقدس خصوصی نمی شود چرخ اقتصاد را به گردش در آورد. آنها می گفتند مگر می شود بدون ارباب زمین را کاشت و بدون سرمایه دار و رئیس کارخانه کارخانه را به گردش در آورد. کارگران برای آنکه کار کنند به آقا بالا سر نیاز دارند. استالین باید با این تبلیغات و حتی توهمات توده ها مبارزه می کرد. خطر دشمن خارجی، خطر توطئه های داخلی، خطر یاس و سراسیمگی، خطر فرار از مشکلات و ترس از دشمن طبقاتی و ممارست، تجارب و توانائیهای وی چون سایه سیاه و شومی بر شوروی سایه انداخته بودند و بر آنها تنها با تکیه بر حزبیت و نیروی فداکاری خلقهای شوروی و در درجه اول طبقه کارگر و شورو شوق وی میشد غلبه کرد. استالین به این امر مهم موفق شد. در دوران سی سال دیکتاتور یپرولتاریا در شوروی جهان ناظر پیشرفتهای عظیم و شگفت انگیز شوروی شد. نه تنها چرخ تولید به گردش در آمد، سطح زندگی زحمتکشان شوروی ترقی کرد، بهداشت رایگان، آموزش رایگان، کار عظیم فرهنگی و هنری و ورزشی و ساختمانی و علمی از شوروی کشوری نمونه ساخت و به زحمتکشان جهان نشان داد که سوسیالیسم توهم نیست، تخیل نیست می تواند به واقعیت بدل شود. تولید بدون سرمایه دار بسیار سریعتر انجام می گیرد. انگلهای اجتماعی که کار نمی کنند ولی در تجملات زندگی می کنند برچیده شدند و به صف دشمنان سوسیالیسم افکنده شدند.

در نود وشش سال پیش نظم نوینی در جهان پدید آمد. نظمی که از نظر اقتصادی به استثمار انسان از انسان پایان می داد و از نظر سیاسی طبقاتی را به قدرت می رسانید که مورد بهره کشی قرار گرفته و در زمره ستمکشان بودند. در نود وشش سال پیش تاریخ به مرتجعین که زندگی در تجملات خویش را از بدیهیات می دانستند فرمان ایست داد و به زحمتکشان اعلام کرد توقف ممنوع! دیگر نمی شود به سبک و سیاق سابق مردم را به اسارت در آورد، مالکیت خصوصی را تقدیس کرد و با جنگهای خانمانسور میلیون انسان را آواره و بیچاره نمود. در نود وشش سال پیش بلشویکها در روسیه قدرت سیاسی را به کف آوردند و تنها به این اعتبار که قدرت سیاسی اساس هر انقلاب و تحولی است، انقلابی که در روسیه صورت گرفت یک انقلاب سوسیالیستی بود.

 

قبل از پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه عده ای که خود را مارکسیست جا زده بودند و تفسیری غیر انقلابی و غیر طبقاتی از مارکسیسم ارائه می داند بر این نظر بودند که باید از طریق پارلمانی قدرت سیاسی را به کف آورد و به نظم پارلمانتاریسم بورژوائی گردن نهاد. آنها با استقرار دیکتاتوری پرولتاریا بعنوان شرط هر تحول سوسیالیستی در کشور مخالف بودند و از این نظریه مارکس و انگلس دفاع نمی کردند. آنها مارکسیسمی می خواستند که بدهان بورژوازی مزه بدهد. لنین مارکسیسم را نجات داد و برای نخستین بار در مقابل چشمان حیرت زده جهانیان نشان داد که پابرهنگان، بی چیزان، ستمکشان، انسانهائی که هرگزبه حساب نمی آمدند، هیچ بودگان بیکبار همه چیز شده اند. مکتبی در جهان به پیروزی رسیده است که انسانیت را بر اساس پول و سرمایه و تمکن محک نمی زند.

این است نقش تاریخی انقلاب دورانساز و کبیر اکتبر. دشمنان انقلاب که نتوانستند در مقابل قدرت انقلاب مقاومت کنند بعد از آن به تحریف دستآوردهای انقلاب پرداخته و سعی کردند آنرا بی اعتبار کنند. مبارزه خروشچف با “کیش شخصیت استالین“ و دروغهای وی در مورد بنیانگذار ساختمان سوسیالیسم در شوروی در حقیقت به زیر پرسش بردن جامعه سوسیالیستی بود. استالین فرد نبود مظهر دیکتاتوری پرولتاریا و معمار ساختمان سوسیالیسم در طی سی سال بود. استالین بود که قوانین اقتصاد سوسیالیستی را در شوروی با توجه به تجربه دیکتاتوری پرولتاریا تدوین کرد و تحت عنوان “مسایل اقتصاد سوسیالیستی “ منتشر نمود. حمله به استالین حمله به سوسیالیسم، حمله به انقلاب اکتبر، حمله به مارکسیسم لنینیسم بود و هست. این است که رویزیونیستها که در همدستی با خروشچف لنینیسم را بدور افکندند و شمشیر خویش را برای “زدودن کیش شخصیت استالین“ از غلاف بیرون کشیدند مشروعیت آنرا ندارند که از انقلاب اکتبر دفاع کنند. دفاع رویزیونیستها از انقلاب اکتبر صرفا جنبه ظاهری و برا ی خاک پاشیدن به چشم فریب خوردگان است. بدون برخورد به دستآوردهای سی ساله دوران دیکتاتوری پرولتاریا در روسیه، بدون برخورد به جریانهای ضد انقلابی تروتسکیستی و زینویفیستی و بوخارینیستی، بدون برخورد به نظریات ضد انقلابی خروشچف و اصلاحات اقتصادی کاسیگین و برژنف ادعا در مورد حمایت از انقلاب اکتبر و تجلیل از نود وشش سالگی آن حرف پوچی است. تجلیل از انقلاب اکتبر آموزش از دستآوردهای آن و علل شکست آن و بسیج کمونیستها برای مبارزه با رویزیونیستهای آشکار و پنهان است. بدون این مبارزه ضد رویزیونیستی تجلیل از انقلاب اکتبر عبارتپردازی بی محتوی برای رفع تکلیف است.

زنده باد  نود و ششمین سالگرد انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر!

مرگ بر ارتجاع، سرمایه داری و امپریالیسم!

زنده باد مارکسیسم لنینیسم!

 

حزب کارایران(توفان)

24 اکتبر 2013

www.toufan.org

 

 
لبخند روحانی، لبخند به هجوم سرمایه های ابر شرکتهای آمریکائی است
 
هر چه مدت بیشتری از لبخند حسن فریدون روحانی و مکالمه تلفنی وی با حسین باراک اوباما  می گذرد، عمق این لبخند که از ته دل بر می آید و در میان روسای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی و در سطوحِ عالیِ ابر شرکتها، به قهقهه بدل شده است، بیشتر نمایان می گردد.
نزدیکی روابط ایران و آمریکا به قدری با سرعت پیش می رود، که حتی نتانیاهو از شتاب این نزدیکی عقب ماند و در خطابه اش در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، مانند یک دلقک منزوی ظاهر شد و با تصور اینکه وضعیت سیاسی و فضای تبلیغاتی مانند گذشته است، به جای اینکه نقاشی بمب اتمی موهومی ایران را بر روی تکه پاره کاغذی همراه با خط قرمز معروف نشان دهد، روحانی را گرگ در لباس میش خواند. فراموش نکنیم که اگر روحانی نتانیاهو را گرگ در لباس میش می خواند، بهانه ای برای تجاوز به ایران و "جنگ جهانی سوم" فراهم شده بود و امپریالیسم رسانه ای که مترصد ساختن افکار عمومی است، چپ و راست در موردش داد سخن می داد. چند روزی گذشت و ندا را به نتانیاهو رساندند که گزینش مهندسی شده دکتر حسن فریدون روحانی، در باغ سبز به آمریکا و از قبل و حتی از زمان احمدی نژاد و با ابتکار وی  و تائید از جانب بیت رهبری طراحی شده است و اینک مصلحت آن است که وی در سخنانش شرط احتیاط را به جای آورد. نزدیکی به آمریکا و مذاکراتی که امروز نتایج آن را به سرعت باد و برق در منطقه شاهدیم نمی تواند تنها کار چند هفته گذشته بوده باشد. این مذاکرات به احتمال بسیار زیاد، در پشت پرده از ماه ها پیش در جریان بوده و روی کار آمدن حسن فریدون روحانی باب گشایش این گفتگوهاست. با تیم احمدی نژاد امکان پیشبردن این مماشات هرگز ممکن نبود.
حزب ما  در نشریه توفان شماره 160 مورخ تیرماه 1392 در بعد از انتخاب فرمایشی ایران، مقاله ای تحت عنوان "گزینش مهندسی شده حسن فریدون روحانی به ریاست جمهوری ایران، استتار نزدیکی به آمریکا با اخذ جواز از مردم ایران است" با این مضمون نگاشت: "رفسنجانی که خودش توسط شورای نگهبان بی صلاحیت تشخیص داده شده بود، بیکباره هوادار انتخاباتی که غیر دموکراتیک جلوه می کرد، شد. آیت الله هاشمی رفسنجانی مدعی شد: "ایران دموکرات‌ترین انتخابات جهان را برگزار کرد". این مسرت عالیجناب سرخپوش نشانه پیروزی سیاست نزدیکی به آمریکا و تمکین سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، انصراف از حقوق مسلم مردم ایران، زیرپاگذاردن منافع و مصالح ملی کشور ماست."
از همان موقع روشن بود که رژیم جمهوری اسلامی ایران سیاست نزدیکی به آمریکا را از مدتها قبل اتخاذ کرده است، ولی امپریالیسم آمریکا به مثابه یک گرگ باران دیده می داند که این نزدیکی نه ناشی از قدرت، بلکه ناشی از ضعف رژیم جمهوری اسلامی است. وی می داند که رژیم جمهوری اسلامی از مردم کشورش بیش از امپریالیستها می هراسد و لذا حاضر است به خفت تسلیم تن در دهد و منافع ملی ایران را برای حفظ نظام مافیائی سرمایه داری جمهوری اسلامی به حراج بگذارد. این امپریالیسم آمریکاست که به ایران دیکته می کند چه کار کند و یا نکند.
 
نشانه های فراوانی وجود داشت که گویای همکاری و همدستی امپریالیستها با ایران بود. نشریه کیهان لندنی که سخنگوی فارسی زبان وزرات جنگ آمریکا بود و مخارجش را اشرف پهلوی و سازمانهای جاسوسی برای دروغپراکنی و تحریکات می دادند، بیکباره با بالا کشیدن حق اشتراک خوانندگانش مدعی شد، که به علت مشکلات مالی و فشار رژیم جمهوری اسلامی که مانع می شوند تجار ایرانی آگهی های تجارتی خویش را در کیهان لندنی چاپ کنند-حالا مگر چند تا آگهی در مجموع بودند؟-، کار روزنامه را به ورشکستگی کشانده است. در حقه بازی این عده که پول مردم را بالا کشیده اند، همین بس که چرا اعلام ورشکستگی رسمی نمی کنند تا به حساب و کتاب آنها از طرف مقامات مالیاتی دولت انگلستان رسیدگی شود و بدهکاریهای آنها از طریق ضبط اموالشان به مشترکان پرداخت گردد؟ از این گذشته مگر تعداد کل آگهی های بی محتوی و نادر درون کیهان لندنی چقدر بود که دلیلی بر تامین و استقلال مالی و عدم وابستگی این نشریه به سازمانهای جاسوسی باشد؟ سر و ته آگهی ها را که می زدید خرج کیهان لندنی را در نمی آورد. از این گذشته آن تُجاری که سالها در کیهان آگهی های تجارتی می دادند، با بازار ایران سر و کار چندانی نداشتند تا در زیر فشار جمهوری اسلامی قرار گیرند و کمر خم کنند. حقیقت این است که کیهان لندنی نوکر بیگانه و بنگاه دروغ پراکنی و جاسوسی بود. حال با نزدیکی آمریکا به ایران نیازی به این سازمان جاسوسی نبود و باید گور خودش را کم می کرد. امپریالیستها، کیهان لندنی را دوباره در پوست پیاز برای استفاده بعدی می خوابانند. ولی این کنار آمدن با امپریالیستها در اینجا خاتمه نیافت. اسرای بازداشتگاه اشرف که در دست مریم و مسعود برای مقاصد تبلیغاتی و جاسوسی اسیرند و نه راه فرار و نه راه بقاء زندگی دارند، به عنوان گوشت دم توپ با رضایت امپریالیستها مورد تجاوز عوامل جمهوری اسلامی قرار گرفتند و به قتل رسیدند. طبیعتا این عمل نشانه همدستی و در باغ سبز نشان دادن آمریکا به ایران است. در عین حال این واقعیت سخنان حزب ما را تائید می کند که جان این اسراء برای دارودسته رهبری مجاهدین خلق پشیزی ارزش ندارد و ترجیح می دهند از "شرشان" خلاص شوند تا بتوانند در شیپورهای تبلیغاتی خویش بدمند و مظلوم نمائی کنند. سازمان مجاهدین خلق که سازمانی خودفروخته و برای مقاصد جاسوسی امپریالیستها بکار می رود، قربانی سیاست خودفروشی خویش شد. این نخستین بار نیست که اعضای ساده و فریب خورده آنها را با رضایت مریم و مسعود به قتل می رسانند. تا زمانی که با فشار مریم و مسعود این عده را به زور در عراق نگهمیدارند و حتی حاضرند نقض حاکمیت ملی دولت عراق را برای قتل این عده به جان بخرند، تغییری در وضعیت این اسراء داده نخواهد شد و در پرتو سازش ایران و آمریکا فاجعه دیگری در شرف وقوع است. امپریالیستها حاضرند بخشی از آنها را به ایران تحویل دهند، بخشی را با دست ایران با فریاد وامصیبتا به قتل رسانند و برخی نوکر صفت را نجات دهند تا در لای پوست پیاز برای عملیات بعدی بخوابانند. این رویدادها بنظر حزب ما رویدادهای اتفاقی نیستند و نبودند.
 
مسلما این شتر سازش در خانه بسیاری رسانه های خود فروخته ایرانی و سازمانهای اپوزیسیون خود فروخته ایرانی نیز خواهد خوابید. حزب کمونیست کارگری و مریدان تئوریهای ارتجاعی و صهیونیستی منصور حکمت و ناسیونال شونیستهای کرد و آذری و... از این تصمیمات بی نصیب نخواهند ماند. دشمنان میهنپرستی کمونیستی نیز باید نقابهای خودفروختگی و دشمنی با خلق ایران و همدستی با سرمایه جهانی را دوبرابر کنند، چون نمی توانند در "جبهه موهومی سوم" با شرکت در تحریم اقتصادی و تجاوز آشکار امپریالیستی به ایران شرکت کنند. مائوئیستهای که می خواستند در کنار آمریکا وارد ایران اشغالی شوند و سپس سوسیالیسم را مستقر کنند، جریانهای ارتجاعی که در بساط امپریالیستها، تریبونال بین المللی لندنی را برپا کرده بودند تا با مجالس سوگواری و تعزیه، مفهوم مبارزه انقلابی و ضد امپریالیستی را به کثافت آلوده کنند، همه و همه از ناز شست امپریالیستها بی بهره نخواهند ماند. آن سازمانهای غیردولتی خودفروخته ایرانی، رسائی صدایشان ته نشین خواهد کرد و بذل و بخشش حاتم طائی وار امپریالیستها برای "قهرمانان" بی نام نشان جایزه های جهانی و یاری مالی پوشش دار، به آنها به انتها می رسد. چه جشنی برای هجوم سرمایه های امپریالیستی و چه عزائی برای قطع سرمایه های جاسوسی برای ایرانی ها خودفروخته است. 
در روز شنبه 05 اکتبر 2013 - 13 مهر 1392 رادیوی بی بی سی به انجام یک مصاحبه با قصابی بنام نتانیاهو دست زد. شما با چشمان از حدقه در آمده می دیدید که لحن این گرگ که می خواست ایران را با بمب اتمی نابود کند و مرتب مانورهای نظامی در دریای مدیترانه به انجام می رسانید تا به ایران تجاوز کند و حتی برای مقابله با ایران بمبهای سنگر شکن درخواست می کرد و زیردریائی های اتمی از امپریالیسم آلمان دریافت کرده بود، بیکباره تغییر کرده و ملایم شده بود. وی دیگر به ایران حمله نمی کرد بلکه به علی خامنه ای و جناحی از رهبری جمهوری اسلامی که مقابل رفسنجانی است حمله می نمود. حال به سخنان این گرگ در لباس میش گوش دهید: "آقای نخست‌وزیر، خیلی متشکرم که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید. ما نطق شما را به صورت زنده در بی‌بی‌سی فارسی پخش کردیم. میلیون‌ها بیننده اظهارات شما را در مورد برنامه هسته‌ای و حسن روحانی شنیدند. سخنان شما بحث‌های زیادی را بین مخاطبان ما به راه انداخته.
سوالی که برای بیننده‌های ما مطرح است این است که چرا شما نمی‌خواهید به حسن روحانی این فرصت را بدهید که مناقشه اتمی را حل و فصل کند؟ مناقشه‌ای که حل آن برای کشور شما هم خوب است.
اولا من علیه ایران حرفی نزدم. من برای مردم ایران احترام زیادی قائلم. برای سرزمین پارس هم همینطور.
 
 
من در سخنرانیم گفتم از قدیم الایام، از زمان کورش بزرگ که برای یهودیان شخصیتی افسانه‌ای است، دوستی بین ما وجود داشته. کورش این امکان را به تبعیدیان یهودی داد که از بابِل به سرزمین اسرائیل برگردند و عبادتگاه ما در بیت المقدس را دوباره بسازند.
من به توجه ایرانیان به دلبستگی ما یهودیان، به سرزمین آبا و اجدادی‌مان اشاره کردم. این ماجرا مربوط به ۲۵۰۰ سال پیش است. ما ۱۳۰۰ سال قبل از آن نیز آنجا حضور داشتیم یعنی مجموعا ۴۰۰۰ سال است آنجا زندگی می‌کنیم.".
شما وقتی به این سخنان گوش می دهید از این همه ریاکاری و فریبکاری در عجب می مانید. مگر همین اسرائیلی ها نبودند که دانشمندان هسته ای "پارسی زبان" ایران را ترور کردند؟ مگر همین اسرائیلیها نبودند که بیاری آمریکا و شرکت زیمنس به خرابکاری در تاسیسات هسته ای ایران با ارسال ویروس بر ضد چرخه های سوخت اتمی دست زده بودند و چند هزار از آنها را نابود ساختند؟. به سند زیر که در زمان احمدی نژاد از جانب اسرائیلی ها منتشر شده بود توجه کنید:
"۱۶ تا ۲۸ ميليون ايرانی در حمله ی اسراييل کشته خواهند شد
 Anthony H. Cordesman آنتونی کردزمن، از تحليلگران سابق پنتاگون، در ارتباط با حمله ی احتمالی اتمی اسراييل به ايران، از چيزی شبيه برپايی روز قيامت سخن می گويد؛ و اين که چنين حمله يی می تواند منجر به مرگ ۱۶ تا ۲۸ ميليون شهروند عادی ايرانی، و نيز ۲۰۰ تا ۸۰۰ هزار اسراييلی شود.
او به عنوان سرپرست گروه تحقيق مرکز آمريکايی "مطالعات استراتژيک و انترناسيونالCSIS " اين موضوع را بر مبنای مطالعه ی تئوريک جنگ اتمی يی در خاورميانه می گويد که می تواند کشور های مختلف را در آن درگير کند.
اما، هم او تأکيد می کند که تلفات ديگر جنگ، که محصول عواقب گرد و غبار اتمی و تشعشعات راديو آکتيو است، دراز مدت است و قابل پيش بينی نيست." (گزارش دو روزنامه ی بزرگ اسراييل برگردان از محمد علی اصفهانی).
نتانیاهو با فریادهای دزد را بگیر به میدان آمده است.
 
 
البته حزب ما هرگز با عادی شدن مناسبات با کشورهای دیگر از جمله ایالات متحده آمریکا مخالف نیست. با عادی شدن این روابط همه آن کشورهائی مخالفند که از قِبَل این اختلافات سودهای کلان می بردند. نظیر عربستان سعودی و قطر، نظیر بحرین و امارات متحده عربی، نظیر اردن و روسیه و چین، نظیر اسرائیل و ترکیه و...
کشور امپریالیستی آمریکا مرزهای روشنی دارد و نه بر اساس قوانین نژادپرستانه، بلکه بر اساس موازین دموکراسی بورژوائی سازمان یافته است، حال آنکه این امر در مورد کشور صهیونیستی و نژادپرست اسرائیل صادق نیست. هنوز معلوم نیست مرزهای اسرائیل به کجا ختم می شود. اسرائیل کشور نیست، سرزمینهای غصبی ملت دیگری است که آنها را به هلوکاست دچار ساخته اند. اسرائیل استخوان لای زخم و سرپل امپریالیسم در منطقه و خطری مداوم برای صلح و دوستی و امنیت خلقهای منطقه است. ایران طبیعتا باید با همسایگان و کشورهای جهان مناسبات دوستانه بر اساس احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلی و سود متقابل داشته باشد، ولی این مناسبات نباید مناسبات یک طرفه و مناسبات نوکر و ارباب، مناسباتی بر اساس تحمیل شرایط نیروهای سلطه گر بوجود آید. هیچ قرارداد استعماری، هیچ شرط ضد ملی که عموما پنهانی است، از جانب مردم ایران و حزب ما قابل قبول نیست و آنرا به رسمیت نمی شناسیم. گفتگوها با آمریکا باید شفاف و قابل نظارت بوده و باید به بحث عمومی مردم ایران از طریق مطبوعات آزاد گذارده شود تا همه قادر باشند بدون هراس از پیگرد و زندان و شکنجه، به اظهار نظر بپردازند و ماهیت این قرار دادهای نامتساوی و غارتگرانه را که ما با نمونه های آن در بنگالدش، عراق، لیبی، تایلند، اندونزی و بسیاری ممالک آفریقائی روبرو بوده و هستیم برملا کنند. ایران حق ندارد به سازمان تجارت جهانی بپیوندد و سیاست خصوصی سازیها را ادامه دهد، و یارانه ها را موذیانه و در خدمت نیات بانک جهانی به شکل کنونی حذف کند و با انتشار بی رویه پول قدرت خرید مردم را نابود سازد تا کارگرهای سربراهی برای سرمایه جهانی شوند و از ایران کشوری نیمه مستعمره بسازد که تنها قشر کوچکی در ایران مانند همین قشر مافیائی حاکم به آلاف و الوفی برسند و 90 در صد مردم ایران در فقر فاقه زندگی کنند. کنار آمدن با آمریکا کنار آمدن دو کشور یک قد و همتراز نیست. کنار آمدن ایران با آمریکا تسلیم ایران به شرایط آمریکا، تنها برای خاطر نجات وضعی است که آخوندها با غارت و سرکوب در ایران برای خودشان و مردم ایران بوجود آورده اند. این امر برای ملت ایران غیرقابل تحمل است. آمریکا باید زیر بغل آخوندها را بگیرد و به بهای فروش ثروت ها و نیروی کار ارزان ایران، آنها را نجات دهد. ادامه این وضعیت طوری خواهد بود که بر جنایات رژیم جمهوری اسلامی متحدا سرپوش می گذارند و از این ببعد مشترکا مبارزات دموکراتیک مردم ایران را سرکوب می کنند. از این ببعد ایران به جرگه کشورهای "دموکراتیک" هوادار آمریکا، نظیر عربستان سعودی،امارات متحده عربی و بحرین  اضافه می شود و می شود آنها را با سلاحهای "ضد تروریستی" امپریالیسم آمریکا و متحدان تا دندان مسلح کرد.
 
 
 
 
 
بر گرفته از توفان شماره   164 آبان ماه 1392 نوامبر سال 2013،  ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
 سایت کتابخانه اینترنتی توفان
سایت آرشیو نشریات توفان
توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی