اوباما روباه مکار و دسیسه چینی بر ضد توافقنامه فلسطینیها
جنبشهای دموکراتیک مردم در ممالک عربی و در درجه نخست در تونس و مصر نتایج خود را با تغییر توازن نیرو در خاور میانه نشان می دهند. اعراب و فلسطینیها در روز نکبت که روز پا گرفتن صهیونیسم در منطقه است، به مرزهای اسرائیل با دست خالی حمله کردند و سربازان جنایتکار اسرائیلی ده ها نفر از آنها را به قتل رساندند. در بلندیهای جولان ارتش اشغالگر از کشته پشته ساخت. در قاهره مردم به سفارت اسرائیل هجوم آوردند و پنجره های آنرا شکسته، پرچم اسرائیل را آتش زدند. مرز رفاح در نوار غزه باز شد و اسرائیل صهیونیست و نژادپرست که می خواست بیک میلیون و نیم انسان، گرسنگی و تشنگی بدهد، تا پاکسازی قومی کامل شود، با شکست کامل روبرو شد. حال دیگر نیازی نیست که کسی برای رساندن آذوقه به فلسطینیها در نوار غزه، با کشتیهای آذوقه به سواحل آنجا نزدیک شود و توسط اسرائیلیها به قتل برسد. مرزها باز است، غذا و دوا و اسلحه که برای حفظ ارزشهای بشری و بر ضد نژادپرستی لازم است، از این مرز باز که دستآورد مبارزه مردم عرب و فلسطین است، به راحتی عبور می کند. در حالیکه دنیای بشردوست از آزادی نسبی انسانها از زیر سلطه مستبدها سخن می راند، در حالی که مردم جهان از تحولات شمال آفریقا خرسندند و در حالیکه امپریالیستهای غافلگیر شده و درمانده ناچارند ریاکارانه از بهار دموکراسی دراین ممالک سخن برانند، تا بتوانند چهره آبرومندی بخود بگیرند و بر جنایات در لیبی و یمن و بحرین پرده استتار بکشند، نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل از بحران و فاجعه صحبت می کند و بنظر ما حق هم دارد.آنچه برای ملتهای منطقه نسیم آزادی و دستآورد انقلابی است، برای صهیونیستها فاجعه بوده و هست و خواهد بود. نجات جان یک میلیون و نیم فلسطینی در نوار غزه برای آنها فاجعه است.
تصورش را بکنید در اوایل ماه سپتامبر امسال کشور فلسطین برسمیت شناخته شود و در همه جا سفارتخانه باز کند و در این مملکت جدید، سرمایه گذاران خارجی وارد شده، قرارداد ببندند و دول دوست در آنجا سفارتخانه بگشایند و روسای دولت ممالک دوست به آنجا سفر کنند و
کشور اسرائیل هم اکنون موجودیت دارد و برسمیت شناخته شده است و نیازی به تائید موجودیت مجدد کشوری که در مراجع جهانی به رسمیت شناخته شده است، نیست. پس در اینجا سخن بر سر موجودیت فلسطین است و حرف دشمنان فلسطینیها بر این قرار دارد که شما دارای حق حیات تا زمانیکه اسرائیلیها آنرا تائید نکرده اند، نیستید. اینکه برسمیت شناختن، باید دوطرفه باشد، بدان معناست که نیازی به کشور مستقل و قانونی فلسطین نیست. وقتی سیاستمداران همدست صهیونیسم مدعی می شوند که در صورت توافق طرفینآمادگی برسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین را دارند، در حقیقت توافق خویش را منوط به اراده صهیونیستها می کنند. پس استفاده از عبارت توافق طرفین و تکیه بر توافق طرفین، صرفا جنبه عوامفریبی دارد تا زورگوئی و اشغالگری و تجاوز صهیونیسم را بپوشاند. معنای روشن این عبارت این است که ما موجودیت قانونی فلسطینی را که مورد تائید یک طرفه اسرائیل نباشد، نمی پذیریم.
دومین گامی را که اوباما بر داشته و می خواهد تا دیر نشده و کنترل اوضاع از دستشان بدر نرفته، با آن مهار حوادث را بدست بگیرد و ابتکار عملیات را رهبری کند، پیشنهاد وی مبنی به از سر گیری مجدد مذاکرات در روند صلح است، که باید بر مبنای مرزهای سال 1967 با شرطِ بده بستانهای سرزمینهای مرزی، مشروط به توافق طرفین، انجام پذیرد. در طی این سالها که مذاکرات بی سرانجام روند صلح، همراه با سیاست طفره رفتن اسرائیل از جلوگیری از توسعه آبادی نشینهای یهودی پیش رفته است، بر خلاف همه توافقات با فلسطینیها و اعتراضات بین المللی، وضعیتی بوجود آمده، که در حال حاضر 500 هزار یهودی در این خانه ها در سرزمینهای اشغالی ساکنند و همه آنها نیز مسلحند. صهیونیستهای اسرائیل در حقیقت می خواهند فلسطینیها را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. در 22 نوامبر سال 1967قطعنامه شماره 242 در سازمان ملل متحد از اسرائیلیها خواست که سرزمینهای اشغالی را ترک کند. اکنون سال 2011 است و اسرائیل بدون توجه به ده ها قطعنامه سازمان ملل به ساختن واقعیتهای جدید متوسل شده است و قصد ترک سرزمین فلسطین را ندارد. دولت اسرائیل صریحا مخالفت خویش را با نظریه اوباما اعلام کرد و تمام اهرمهای قدرت خویش را در آمریکا بکار گرفت تا اوباما را تحت فشار قرار دهد. حزب جمهوریخواه و یاران جرج بوشِ نئوکانتیست، به حمایت از اسرائیل برخاستند. دارو دسته های مسیحیانی که خود را خویشاوندان یهودیان می دانند، کارزار تبلیغاتی بر ضد اوباما براه انداختند، در حالیکه اوباما هیچ چیز بیشتر از آن چیزی نگفته است که بیل کلینتون در سال 2000 برزبان آورد و برای نخستین بار قطعنامه 242 سازمان ملل را به زیر پرسش کشید. قطعنامه سازمان ملل صریحا خروج اسرائیل را از مناطق اشغالی سال 1967 می طلبد در حالی که بیل کلینگتون در سال 2000 از این مرز به عنوان مبنای مذاکره و تبادل سرزمین، آنهم بشرطی که مورد توافق طرفین باشد، سخن گفت. اتحادیه اروپا در 8 دسامبر 2009 در تائید نظرات کلینتون اعلام کرد که تغییر مرز سال 1967 را در صورت توافق طرفین برسمیت می شناسد. این ممالکی که بهمه ایراد می گیرند که چرا پایبند توافقات جهانی نیستند، خود به همین راحتی توافقات جهانی را بزیر پا می گذارند. با این تصمیمات جدید آمریکا و اروپا، وضعیت سیاسی جدیدی پیدا شده است و آن نفی قطعنامه 242 سازمان ملل می باشد. اینکه امروز مبنای مذاکرات را نه قطعنامه 242 سال 1967 بلکه سخنان بیل کلینتون و موضعگیری 8دسامبر سال 2009 اتحادیه اروپا قرار می دهند، گامی در جهت خواست اسرائیلیهاست تا مدعی حفظ آبادی نشینهای یهودی شوند.
این مانور اوباما با حسابگری روی نتایج احتمالی کنونی صورت می گیرد: نخست اینکه محمود عباس در اثر فشار از پائین به این توافقنامه تن در داده است، زیرا بشدت در میان مرم فلسطین بد نام و منفرد است و باین جهت این احتمال منتفی نیست که در اولین فرصت مناسبی که بدست می آورد، بزیر وعده های خود زده و با اسرائیل و آمریکا کنار آید. وی منتظر کسب فرصت و زمان مناسب است. دوم اینکه وقتی آمریکا و اسرائیل طرح کنند که شرط شروع مذاکره را در طرد حماس از دولت فلسطین می بینند، این مانور ممکن است با تکیه بر روابط جاسوسی و عمالی که آنها در داخل فلسطینیها دارند و یا با تکیه بر تحریک جناح سازشکار و محافظه کار و دست راستی فلسطینی، به ایجاد اختلافات داخلی در میان جناحهای فلسطینی منجر گردد که عدم طرح پیشنهاد دولت فلسطینیِ مستقل در سازمان ملل را بدنبال داشته باشد. سوم اینکه اگر فلسطینیها به این دام بیفتند که مبنای مذاکرات را مرز 1967 قرار دهند و نه خروج اسرائیلیها از سرزمین اشغالی فلسطین بر اساس قطعنامه 242 سازمان ملل، آنوقت اساس اشغال را پذیرفته اند و تنها باید بر سر مقدار اشغال چانه بزنند. آنوقت از خواست بازگشت آوارگان فلسطینی نیز گذشته اند و تائید کرده اند که بیت المقدس اورشلیم نام دارد. در آن صورت دیگر نیازی به ایجاد دولت مستقل فلسطینی نیست. اگر فلسطینیها بدام مانور اوباما بیفتند، نخستین پی آمد آن این است که تا روشن شدن نتیجه این مذاکرات که می تواند ده سال دیگر بی نتیجه دوام آورد، از طرح مسئله کشور مستقل فلسطینی در سازمان ملل خودداری کنند.
دولت اسرائیل مدعی است که خاورمیانه بی ثبات شده است و ما تحت چنین وضعیتی نمی توانیم خطر کوچکترین اشتباه را بپذیریم. اسرائیل بشدت از برقراری دموکراسی در خاورمیانه نگران است. وی ترجیح می داد که با نیروهای ارتجاعی، مستبد و آدمکش همکاری کند. اسرائیل ثابت می کند که تضمینی برای استقرار استبداد در منطقه و دشمن دموکراسی و حقوق بشر بوده و هست. تلاش آنها برای خرابکاری در داخل لبنان و سوریه با شکست روبرو شده است و سلاحهائی که از طریق دارو دسته حریری ها از لبنان برای گروهی از شورشیان سوریه ارسال کرده بودند، لو رفته است. اسرائیل خود به تنهائی نتوانسته و نمی تواند ثبات مورد نظرش را در زمانی که خلقها بپا خواسته اند بدست آورد.
تحولات مترقی منطقه و شکست محمود عباس و منزوی شدن وی، نرمش حماس و اعلام توافقنامه سازمانهای بزرگ فلسطینی برای ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی، آمریکا و اسرائیل را در حالت دفاعی قرار داده است. ماهیت مانور اوباما برای برهم زدن توافق میان فلسطینیها و ایجاد تفرقه است. حال نوکران آمریکا و جاسوسان اسرائیلی راه می افتند و مدعی می شوند که باید همه حملات را متوجه حماس کرد تا اسلام سیاسی نتواند در فلسطین دست بالا را بگیرد. آنها آب به آسیاب امپریالیسم و صهیونیسم می ریزند، همانگونه که تا کنون انجام داده اند. جنبش آزادیخواهانه فلسطین باید بسیار هشیار عمل کند. دسیسه های در داخل و خارج فلسطین را خنثی کند و فلسطینیها، اعراب، مسلمانان و همه انسانها و سازمانهای مترقی جهان را برای ماه سپتامبر آماده گرداند که با نمایشات حمایت از نهضت فلسطین بر ضد صهیونیسم و امپریالیسم و نوکرانشان به میدان آیند و مُهر خود را بر تحولات منطقه بزنند. با صهیونیسم صلحی وجود ندارد. یک نیروی اشغالگر و متجاوز را باید اخراج کرد. روند صلح ساخته و پرداخته امپریالیستها برای وقت کشی و حمایت از اسرائیل است. مردم فلسطین باید با ایجاد دولت مستقل فلسطینی صلح واقعی را با توسل به قهر انقلابی بدست آورند و سرمشقی برای همه تجاوزکاران و مردم جهان باشند. خاور میانه تکان خورده است. بحرین را این دموکراتهای دروغین خفه کردند و بر تجاوز عربستان سعودی مُهر تائید زدند. مردم ایران باید هشیار باشند و دسیسه های دشمنان مردم ایران را بشناسند و در پرتو این هشیاری تمام نیروی خویش را در راه براندازی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بسیج نمایند.