۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه


اطلاعیه حزب کارایران(توفان)

اعدام بربرمنشانه عبدالله و محمد فتحی اوج هراس نظام پوسیده اسلامی از مردم 
دو برادر ۲۷ و ۲۸ ساله،  عبدالله  و محمد فتحی سحرگاه روز سه‌شنبه ۲۷ اردیبهشت  ماه در حالی در زندان دستجرد اصفهان اعدام شدند که  شمار کثیری  از مردم بیرون از زندان دست به تظاهرات زدند و خواهان لغو حکم صادره بودند. لیکن جلادان رژیم توجه ای به به خواست مردم و  و پدر و مادر و نزدیکان این دوجوان نکردند  وپاسخ  مردم را با اعدام دادند.اتهامات این دو برادر از سوی مقامات قضایی، "محاربه با خدا از طریق سرقت مسلحانه و تشکیل گروه غیرقانونی ضد نظام جمهوری اسلامی عنوان شده است."

بیژن فتحی پدر این دوبرادر با اشاره به فعالیت‌های سیاسی خودش و دایی این دو جوان که در دههٔ شصت حکم اعدام برایش صادر شده بود، صدور این حکم برای دو فرزندش را نوعی تصفیه حساب شخصی می خواند و چنین بیان داشته است: "پسران من به سرنوشت آن‌هایی دچار شدند که به اتهام بازدید از کمپ اشرف در عراق، اعدام شدند." وی همچنین با اشاره  به نزدیکی محل سکونتشان در دههٔ شصت به جبهه، در جنگ ایران و عراق، خاطر نشان کرد که "بر اثر موج انفجارهای مربوط به جنگ دو فرزندم، که در‌‌همان زمان تولد یافتند، دچار ناراحتی‌های مغزی شدند. محمد دچار لکنت زبان شد و عبدالله نیز تا سه سالگی زبان باز نکرد، از سال ۱۳۶۵ تحت درمان روحی و روانی بودند و از چهار سال قبل نیز مجددا تحت درمان پزشک قرار گرفته و دارای پرونده نزد ایشان هستند. بر همین اساس آن‌ها یا نمی‌توانند چنین جرایمی را مرتکب شده باشند و یا از کنترل ایشان خارج بوده."

موج اعدامهای اخیر که عموما بدون اطلاع قبلی به خانواده هایشان و وکلای مربوطه صورت میگیرد، تلاش مذبوحانه ای است تا با تشدید فضای رعب ووحشت  درجامعه مانع بروز اعتراضات مردم گردند. رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی در طول حکومت ننگینﺍش بارها نشان داده است که وی زندانیان را به عنوان گروگان خود می نگرد و هروقت اراده کرد می تواند آنها را سربه نیست کند. مقامات جمهوری اسلامی زبانی جزشکنجه و اعدام برای زندانیان نمی شناسند و هیچ حق وحقوقی برای آنهائی که در اثر آسیبﻫﺎﯼ اجتماعی به زندان افتادند و یا به خاطرمخالفت با رژیم و فعالیت سیاسی گرفتار آمدند، به رسمیت نمی شناسد . اعدامﻫﺎﯼ نفرت انگیز و مشمئز کننده و ضد انسانی در ملاء عام که هر روز در ایران جریان دارد بر کسی پنهان نیست. رژیم جمهوری اسلامی حق حیات و زیستن را از مردم سلب کرده، پیامی جز مرگ و نکبت ندارد. لیکن  آتش خشم ونفرت مردم دراثر این قبیل اعدام های وحشیانه و ترور و شکنجه  نه تنها خاموش نخواهد شد بلکه هر روز عمیقتر گشته و سرانجام بنیاد دستگاه خلافت را درهم خواهد پیچید. اگر با اعدام و کشتار و بگیر و ببندﻫﺎ می شد حکومت کرد پس بن علی و محمد رضا شاه و حسنی مبارک ...هم می توانستند حکومت کنند و سرنگون نشوند. سیاست ارعاب واعدامﻫﺎﯼ کور و انتقام جویانه رژیم بربرمنش جمهوری اسلامی، مانع از سرنگونی او نخواهد شد. رژیم سرمایهﺪاری اسلامی را باید با نیروی عظیم تودهﻫﺎ و با برپائی انقلابی دیگر به زیر کشید تا بتوان سرکوب و قتل و جنایت، فقر و استثمار، جادو و جنبل و خرافات و .... را برای همیشه به تاریخ سپرد

حزب کار ایران (توفان) اعدامﻫﺎﯼ وحشیانه  توسط رژیم قرون وسطائی جمهوری اسلامی را شدیداً محکوم می کند و از همۀ احزاب برادر، سازمانﻫﺎ و  افراد  مترقی و بشردوست می طلبد که به هر شکل ممکن به وحشیگریﻫﺎﯼ رژیم اسلامی ایران اعتراض و آن را محکوم کنند.


ننگ و نفرت بر رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی!

آزادی فوری و بی قید وشرط تمامی زندانیان سیاسی!

زنده باد سوسیالیسم این پرچم رهائی بشریت!

28 اردیبهشت 1390

پیام مهوش علاسوندی مادر عبدالله و محمد فتحی

 عصر ٢٧ اردیبهشت



«آنها روی آرامش را نحواهند دید مخصوصا رحیمی و بهرامی و سرهنگ حسین زاده و حبیب اللهی دادستان اصفهان. وقتی در مقابل دو پسرم قرار گرفتم و گفتند یك دقیقه وقت دارید آخرین ملاقات را انجام دهید به پسرانم گفتم سرتان را بالا بگیرید و با چشم باز بمیرید و به چشمهای آن كسی كه طناب دار بر گردنتان می اندازد نگاه کنید.

اگر فرزندان من یكبار مردند٬ قاتلین و شكنجه گران و مسئولین این پرونده روزی صد بار خواهند مرد. آنها روی آرامش را نحواهند دید مخصوصا رحیمی و بهرامی و سرهنگ حسین زاده و حبیب اللهی دادستان اصفهان. وقتی در مقابل دو پسرم قرار گرفتم و گفتند یك دقیقه وقت دارید آخرین ملاقات را انجام دهید به پسرانم گفتم سرتان را بالا بگیرید و با چشم باز بمیرید و به چشمهای آن كسی كه طناب دار بر گردنتان می اندازد نگاه کنید.

سوال من این است که در كجای دنیا رسم است حتی اجازه ندهند مادر و فرزندانی که قرار است اعدام شوند با خیال راحت همدیگر را در آغوش بگیرند. فرزندان من خواستند دستشان را باز كنند و یك لحظه مرا در آغوش بگیرند، گفتند نمیشود. در كجای دنیا به آخرین خواست محكوم به اعدام گوش نمیدهند! پسرم گفت میخواهم مامانم را بغل كنم٬ دستم را باز كنید. نكردند گفتند قانون است. به پسرانم گفتند ببینید چه كشور قانونمندی داریم! گفتم من دستهایم را دور گردن شما می اندازم. من شما را بغل میكنم همانطور كه از كودكی تا الان بغل تان میكردم.

 ما سحرگاه امروز در مقابل در زندان اصفهان بودیم. جمعیتی كه آنها را نمی شناختم در كنار من بودند و جوانان زیادی آرام آرام اشك میریختند. وقتی آخرین ملاقات انجام شد و نزد دوستانم برگشتم٬ همانهایی كه بیرون در منتظر من بودند٬ همانهایی كه اولین بار می دیدمشان٬ گفتم عزیزانم گریه نكنید. اینها ادعا میكنند كه با كشتن دو فرزند من جامعه ایران پاك میشود و مشكلات از این جامعه رخت بر می بندد٬ پس خوشحال باشید كه با قتل دو عزیز من قرار است آرامش به جامعه ایران بازگرد! قرار است دیگر كسی گرسنه سر بر بالین نگذارد و كسی شكنجه نشود! قرار است دیگر كسی از گرسنگی نمیرد! قرار است همه مصائب این جامعه كه از سر و روی ما بالا میرود تمام بشود! به جوانانی كه در سحرگاه خونین امروز اشك میریختند گفتم فرزندان من اولین قربانیان اینها نبودند اما امیدوارم آخرین قربانیان اعدام باشند. یكبار دیگر میپرسم آیا نباید به آخرین خواست اعدامی ها توجه كرد؟ فرزندان من دو نامه نوشته اند كه در حقیقت وصیت نامه آنها است. آنها به من گفتند مادر یك نامه عفو و بخشش برای تو و پدرم نوشته ایم و یك نامه به خدا، مستقم برای خدا نوشته ایم و سوالات خودمان را از او كرده ایم. به زندانبان گفتم نامه های فرزندانم و را به من بدهید. گفتند اول باید ببینیم چه نوشته اند وكپی بگیریم و سپس تحویل میدهیم. این چه حكومتی است كه از نامه دو فرزند من كه دقیقه ای بعد آنها را اعدام میكند٬ میترسد و این چه حكومتی است كه وصیت نامه فرزندانم را هم به من نداده است؟

 وقتی فرزندان مرا كشتند، و البته صحبت این بود كه امروز چهار نفر دیگر را نیز اعدام كرده اند٬ آمبولانس حامل پیكرهای فرزندانم را كه حواستند بیرون بیاورند٬ مردان اسلحه به دست از جوانان و مردمی که دست خالی در آنجا در آنجا تجمع کرده بودند و اشك میریختند، وحشت داشتند. من این وحشت را در چشمهای آنها می دیدم.درگرامیداشت یاد فرزندان من شمع روشن كنید و به آرزوی دنیایی باشیم كه زندانی نباشد. به امید اینكه دیگر در هیچ جای دنیا اعدامی نباشد. اعدام در سراسر دنیا باید خاتمه پیدا كند. در هیچ جای دنیا نباید شكنجه ای باشد. به امید اینكه اگر هم زندان و زندانی هست٬ زندانها برای تربیت و سازندگی باشد نه شكنجه و زورنمایی و قلدری یك مشت جنایتكار و قلدر. انسان سازی و راهنمایی  و كمك جای شكنجه و توهین و تحقیر را بگیرد.»